به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

khosrow bagheri noaparast

  • مریم محمدی نعمت آباد، نرگس سادات سجادیه*، خسرو باقری نوع پرست

    هدف اصلی این پژوهش، تبیین مفهوم تربیت اجتماعی در دوران کودکی بر پایه نظریه ی اسلامی عمل است. در راستای دستیابی به این هدف از روش مفهوم پردازی (بسط مفهومی) استفاده شده است. ابتدا مناقشات مطرح در تربیت اجتماعی دوران کودکی، پیش روی نظریه اسلامی عمل قرار داده شد و موضع این نظریه نسبت به این مناقشات مورد بررسی قرار گرفت. پس از جایابی این نظریه در پیوستار مناقشات تربیت اجتماعی دوران کودکی، مشخص شد این نظریه در قالب دو گزاره ی «هویت دو چهره ای» و «رشد تعاملی» پیش فرض های لازم برای ورود به بحث تربیت اجتماعی و مفهوم پردازی پیرامون آن را دارد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که مفهوم تربیت اجتماعی در این نظریه از جامعه و فرد فراتر می رود و مفهوم والاتری را مدنظر قرار می دهد و با محوریت «حق» شکل می گیرد. از این رو می توان تعریف تربیت اجتماعی در دوران کودکی از منظر این رویکرد را، ایجاد زمینه هایی برای «تعامل حق مدار» کودک عنوان کرد. از سویی در مفهوم تربیت اجتماعی کودک می توان بر «جامعه یاری» کودک تاکید کرد. همچنین ملاحظاتی از قبیل تعامل «هم تراز» با همسالان، «تعامل ناهم تراز» با بزرگ سالان، برداشت از گذشته و آینده به تناسب «نقش آفرینی اجتماعی» و «معناداری کنونی»، رابطه متوالی کودک با تمامی لایه های اجتماعی، بهره از روش های «الگوپردازی»، «محبت اولیه بلاشرط، محبت ثانویه سامان مند، انضباط منعطف» و «الزام گفتگویی» در تربیت اجتماعی و «عقلانیت اجماعی» به عنوان معیار عمل اجتماعی؛ در راستای دستیابی به مفهوم تربیت اجتماعی دوران کودکی توسط این نظریه به دست آمده اند

    کلید واژگان: تربیت اجتماعی, دوران کودکی, رویکرد اسلامی عمل
    Maryam Mohammadi Nematabad, Narges Sadat Sajjadieh *, Khosrow Bagheri Noaparast

    The aim of this paper is explaining the social education concept in childhood based on the Islamic theory of action. For this purpose, the concept development method is used. Therefore, the prevalent controversies in childhood social education are faced with the Islamic theory of action, and the position of this theory in these controversies is reviewed. After delineating the position of this theory in the continuum of these controversies, it is revealed that this theory according to two statements “two-face identity” and “interactional development “, has the necessary premises to enter the social education discussion and conceptualization about it. The result of this paper showed that the concept of social education in this theory surpasses the society and the individual and is related to a higher concept and formed regarding to centrality of "right and truth". In this case, the definition of social education in childhood in this theory is preparing a situation for the child to have "right-based interaction". On the other hand, in this definition, we can emphasize the social accompaniment of a child. Considerations as a symmetrical interaction with peers, asymmetrical interaction with adults, interpretation of the past and future about “social role creation” and “ current meaningfulness”, a child's relation with all social layers, using the “modeling” methods, “Primary unconditioned kindness, secondary structured kindness, flexible discipline and dialogical necessity in social education and consensus rationality are the social action criteria which are gained in reaching to a social education concept in childhood based on the Islamic theory of action.

    Keywords: Social education, Childhood, Islamic theory of action
  • مهدی آقاباقری، محمود مهرمحمدی*، خسرو باقری نوع پرست
    مقدمه

    مطالعه حاضر سیری در گذشته ای پرافتخار جهت معرفی یک الگو برای فراگیر امروزین است؛ ابن سینا طبیبی بود که به مقام حکمت نیز دست یافته است. ابن سینا یگانه ای است بی بدیل بر تارک پزشکی که به سایر علوم رایج زمان خود نیز اشراف داشته و چنان تربیت جاودانه مانی را زندگی کرده که بعد از گذشت هزار سال هنوز می توان در خصوص وی پژوهش نمود. هدف اصلی از مطالعه حاضر بررسی جنبه های تربیتی حیات ابن سینا است.

    روش ها

    روش شناسی پژوهش حاضر تاریخی-تحلیلی-تربیتی است. از آن رو که شاهنامه فردوسی به دلیل تاکید بر تربیت خسروانی به عنوان منبع اصلی بوده است باید به روایت ها یا خوانش های متفاوت عطف به بافتار کلی مطالعه بسیار دقت شود. بر اساس محتوای شاهنامه روایت ها یا خوانش های اساطیری، حماسی، تاریخی، عرفانی، سیاسی، نمادین و تربیتی از اکثر داستان های این کتاب امکان پذیر است و تاویل درست به دست نخواهد آمد مگر با مطالعه و تطور تفاسیر و کتب مربوط به شاهنامه.

    یافته ها

    با توجه به این که مفاهیم مربوط به عقل، حکمت، خرد و دیگر واژه های هم خانواده این سه مفهوم را باید در شاهنامه در قالب یک بستر بررسی کرد در نتیجه حدود، انواع، مراتب، ترکیبات و مشتقات این مفاهیم عطف به منابع خارجی و داخلی به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. یکی از نکات مهم در خصوص حکمت و خرد آن است که معادل انگلیسی این دو واژه عربی و پارسی واژه wisdom است. 

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج مطالعه حاضر، سه نتیجه را می توان ذکر کرد: الف) تعامل تمدن ها و فرهنگ ها در اعصار تاریخ که در این جریان تعاملی ایران پل میان شرق و غرب بوده است. ب) تعامل کتب مقدس که بر سر اساس و اصول تفاوتی ندارند و اگر شباهت ها مورد تاکید قرار گیرند بنی آدم اعضای یکدیگر خواهند بود و ج) مشترکات تربیتی ادیان که چون از اساس و اصول مشترک مشتق شده اند مبانی ارزشی مشترک دارند و درک این موارد فراگیر امروزین را در یافتن الگو رهنما خواهد بود.

    کلید واژگان: تربیت خرد بنیان, تعامل تمدنی- فرهنگی, شاهنامه, ابن سینا
    Mahdi Aghabagheri, Mahmoud Mehrmohammadi*, Khosrow Bagheri Noaparast
    Introduction

    The present study is a journey in an honorable past to introduce a role model for today`s learners. Avicenna is a zenith standing on the medicine pinnacle who also was master of other common sciences in his time. He was immersed in immortality education in such a way that after passing 1000 years, it is possible to conduct research on him. The main objective of the present study is to investigate the educational facets of Avicenna life.   

    Methods

    This historical-analytical-educational study is to investigate Shahnameh as basic reference by focusing on Khosravani Education, regarding different narrations according to the study context. Shahnameh stories can be interpreted and inferred in different narrations as mythological, epic, historical, gnostic, political, symbolic, and educational; the appropriate interpretation cannot be achieved providing germane commentaries were securitized meticulously.

    Results

    Owing to the same nature of reason and wisdom in Shahnameh and the related word families, their bounds, categories, levels, lexical combinations, collocations, and derivations regarding valid studies were scrutinized. A point of consideration on Hikmat and Kherad is a same English equivalent for both which is wisdom.  

    Conclusions

    In regard with aforementioned sections of the study, three conclusions can be drawn as follows: A) interaction of civilizations and cultures over the years and in this interaction, Iran was a bridge between East and West. B) interaction of sacred books which are identical in foundations and principles and if the similarities are focused then human beings are members of one whole. C) educational similarities of religions possessing same value system owing to the fact that foundation and principles are identical and the understanding of the mentioned issues can be fruitful for the today learner to find the role model.

    Keywords: Wisdom-Based Education, Civilizational-Cultural, Interaction, Shahnameh, Avicenna
  • بهناز بهادری*، زهرا نیکنام، نعمت الله موسی پور، خسرو باقری نوع پرست

    هدف مقاله حاضر ارائه چاچوبی مفهومی جهت واکاوی برنامه درسی اجرا شده بر اساس نظریه انسان عامل و ویژگی های کلاسهای درس ابتدایی است تا زمینه های عملی شدن نظریه ی مذکور در کلاس را فراهم نماید. پژوهش به شیوه ی استنتاجی با بررسی حدود چهل منبع مرتبط با نظریه انسان عامل انجام شد. چهل و چهار اصل در شش بعد غایت تربیتی معلم، دانش معلم، شناخت دانش آموز، روش، محتوا، روابط عاطفی معلم- دانش آموز منتج شد. در بعد غایت تربیتی معلم شش اصل، در بعد دانش معلمو شناخت دانش آموز هر کدام یک اصل، در بعد روش در مولفه های آموزش، ارزشیابی، مدیریت کلاس، تشویق و تنبیه و رفتار با دانش آموزان دشوار به ترتیب نه، چهار، نه، سه و چهار اصل استنتاج گردید. در بعد محتوا نیز چهار اصل و در روابط عاطفی معلم- دانش آموز سه اصل بیان شد. اگر معلم بتواند بر اساس اصول استتناج شده ی این نوشتار عمل نماید، مرز باریک دانش آموز عامل و آشفتگی کلاس را طی می کند؛ زیرا اولین و مهمترین چالش معلمان در کلاس مدیریت کلاس و چگونگی تحقق برنامه درسی در عمل است.

    کلید واژگان: نظریه انسان عامل, تعامل ناهمتراز, برنامه درسی اجرا شده, اصول تربیتی, کلاس درس
    behnaz Bahadori*, Zahra Niknam, Nematollah Mousapour, Khosrow Bagheri Noaparast

    The purpose of this article is to present a conceptual framework for the analysis of implemented curriculum based on the human agent theory and the characteristics of elementary classrooms in order to provide grounds for the implementation of the aforementioned theory in the classroom. The research was conducted in an inferential way by examining about forty sources related to the theory of human action. Forty-four principles resulted in six dimensions of "teacher's educational end", "teacher's knowledge", "Awareness of the student", "method", "content", "teacher-student emotional relationships". in the dimension of "teacher's educational end " six principles, in the "teacher 's knowledge" and the "Awareness of the student", each one of the principles in the dimension of "Method" teaching, evaluation, class management, encouragement and punishment and behavior with difficult students' components were found nine, four, nine, three and four principles. in the content dimension, four principles and in " teacher - student "emotional relationship" were mentioned three principles. If the teacher can act based on the principles derived from this article, he can cross the narrow border of the agent student and the confusion of the class; Because the first and most important challenge for teachers in the classroom is classroom management and how to implement the curriculum in practice.

    Keywords: Implemented Curriculum. Asymmetrical Interaction, educational principles, classroom, “Human as an agent” Theory
  • محمد خدایاری فرد، کیوان صالحی، روح الله شهابی، مسعود آذربایجانی، محمدحسن آسایش، اعظم آصف نیا، حمیدرضا آیت اللهی، خدایار ابیلی، غلامعلی افروز، سعید اکبری زردخانه، خسرو باقری نوع پرست، رضا پور حسین، حمید پیروی، سعیده تقی زاده، منصوره حاج حسینی، الهه حجازی موغاری، مرجان حسنی راد، سید کمال خرازی، مرضیه دهقانی، سعید زندی، سید سعید سجادی اناری

    هدف از این مطالعه، شناسایی عوامل تسهیل گر و بازدارنده گرایش دانشجویان به اخلاق محوری بود. مطالعه با رویکردی کیفی و به روش پدیدارشناسی توصیفی انجام شد. داده ها با استفاده از مصاحبه  نیمه ساختارمند با 98 نفر از اعضای هیات علمی، مدیران دانشگاهی، صاحب نظران، کارکنان و دانشجویان که با استفاده از نمونه گیری ملاکی انتخاب شده بودند، گردآوری شد. یافته ها درباره عوامل تسهیل گر به شناسایی هشت عامل شامل عوامل «ساختاری، کارکردی، اجتماعی، فرهنگی، فردی، دینی، مطالعاتی پژوهشی، آموزشی پرورشی» و در عوامل بازدارنده (موانع) به شناسایی 9 مورد شامل موانع «ساختاری، اجتماعی، عملکردی، سیاسی، فردی، کارکردی، مفهومی، اطلاع رسانی شناختی و فرهنگی» منجر شد. نتایج این مطالعه که برآمده از ادراک دامنه وسیعی از کنشگران دانشگاهی بود به شناسایی ابعاد و مولفه های جدید و کامل تری از عوامل مرتبط در گرایش یا عدم گرایش به اخلاق محوری دانشجویان در محیط دانشگاهی منتج می شود و می توان براساس آن در توسعه اخلاق محوری در دانشگاه موفق تر عمل کرد.

    کلید واژگان: اخلاق محوری, اخلاق دانشگاهی, دانشگاه اخلاق محور, پدیدارشناسی, عوامل تسهیل گر, عوامل
    Mohammad Khodayarifard, Keyvan Salehi, Rouhollah Shahabi, Masoud Azarbayejani, Mohammad Hassan Asayesh, Azam Asefniya, Hamidreza Ayatollahi, Khodayar Abili, Gholamali Afrooz, Saeid Akbarizardkhaneh, Khosrow Bagheri-Noaparast, Reza Pour Hosein, Hamid Peyravi, Saide Taghizade, Mansoureh Haj Hosseini, Elaheh Hejazi Moughari, Marjan Hasani Rad, Seyyed Kamal Kharrazi, Marziye Dehghani

    This study aimed to identify the facilitating and inhibiting factors of students' tendency towards ethics. A qualitative approach with a descriptive phenomenological method was employed. Data were collected using semi-structured interviews with 98 Iranian faculty members, university administrators, experts, staff, and students who were selected through criterion sampling. The findings suggest that there are eight facilitating factors such as “structural, functional, social, cultural, personal, religious, study-research-driven, and educational" factors, and there are also nine hindering factors (obstacles) such as “structural, social, performance-related, political, personal, functional, conceptual, informative-cognitive, and cultural” factors. Drawing upon the understanding of a wide range of academic activists, this study identifies new and more complete dimensions and components of the factors concerning the tendency or non-tendency of students towards ethics in the university environment. It is recommended to use these results to develop academic ethics in higher education more efficiently.

    Keywords: Adherence To Ethics, Academic Ethics, Ethics-Oriented University, Phenomenology, Facilitating Factors, Inhibiting Factors
  • Mahdi Aghabagheri, Mahmoud Mehrmohammadi*, Khosrow Bagheri Noaparast
    Background

    A major contribution to the humanities literature has been the development and application of Vygotsky's sociocultural theory in relevant fields. Constructivism as a paradigm is owed to Vygotsky and his efforts. On-the-spot scaffolding in this regard is one of the innovations that can be triangulated with hermeneutic phenomenology to pave the way for a paradigm shift in the educational system in a broad view and for critical thinking for medical students in a narrow view. This study aimed to illuminate the other side of the behavioristic lesson plan, which is on-the-spot scaffolding in implementing one of the modules of essential skills for doctors of medicine (Adab-e Pezeshki), which is critical thinking.       

    Methods

    This study was qualitative and longitudinal. It is longitudinal due to the 3 years of involvement and qualitative due to the study design approach and the use of discourse analysis and hermeneutic phenomenology as tools.    

    Results

    Three main findings emerged from the study's qualitative nature: first, students who attended the sessions or who merely completed the assignments created an on-the-spot critical thinking scaffolding design, which is an alternative to a behavioristic lesson plan; and second, the students wrote numerous movie reviews in both Persian and English. One of the components of reflective autobiography is these film critics and a student-written, instructor-edited paper submitted to ICHPE 2023.   

    Conclusion

    There is an urgent need for a paradigm shift and comparative-historical investigations in the medical education system in Iran.

    Keywords: Hermeneutic Phenomenology, Critical Thinking, Medical Education
  • بهناز بهادری، زهرا نیکنام*، نعمت الله موسی پور، خسرو باقری نوع پرست
    هدف مقاله حاضر فهم انواع تعاملات کلاسی معلم-شاگردی از منظر ایده تعلیم و تربیت به مثابه تعامل ناهمتراز است. پژوهش به صورت کیفی و از نوع مطالعه کلاس درس است. پنج کلاس سوم ابتدایی با راهبرد نمونه گیری هدفمند از نمونه های در دسترس از دبستانی پسرانه انتخاب شدند. داده ها به صورت میدانی، از طریق مشاهده و ضبط ویدیویی کلاس ها جمع آوری شد. تعاملات معلم-شاگردی شناسایی شده شامل تعامل مراقبتی، مدیریتی، مشارکتی، مخرب و مهندسی اجتماعی است. از این میان تعامل مراقبتی و مشارکتی با نظریه انسان عامل همسویی داشتند. لازم است بین اهداف معلمان، دانش و مهارت های حرفه ای آنان، مدرسه، جامعه و سایر عناصر نظام تعلیم و تربیت تغییراتی هماهنگ ایجاد شود. محیط فیزیکی نامناسب، برخی باورهای سنتی معلمان، والدین و مسیولان مدرسه، دانش و مهارت های حرفه ای ناکافی معلمان و برنامه درسی روش گرا از موانع عمده ایجاد ارتباط تعاملی نظریه انسان عامل در کلاس است.
    کلید واژگان: تعامل تربیتی, تعامل معلم- شاگرد, پژوهش کلاس درس, تعامل ناهمتراز
    Behnaz Bahadori, Zahra Niknam *, Nematollah Mosapoure, Khosrow Bagheri Noaparast
    The purpose of this study was understanding the types of teacher-student interactions based on the idea of education as an asymmetrical interaction. The research method was classroom study which was conducted in a large boy’s elementary school, with sixty classrooms. Firstly 5 third grade classes were selected based on purposeful sampling strategy of available samples. The data were collected through observation and video recording of the classes. The identified teacher-student interactions included caring, managerial, participatory, destructive, and functional interaction regarding the society. The caring and participatory classrooms interactions were aligned with the Bagheri’s theory of education. There is a need for coordinated changes between the goals of teachers, their professional skills and science, schools, community, and other elements of the education system. Inappropriate physical environment, some traditional beliefs of teachers, parents and school officials, students and inadequate professional skills of teachers and methodology-oriented curriculum are the main obstacles to the interaction of human theory in class.
    Keywords: Educational Interaction, Teacher-Student Interaction, Classroom study, Asymmetrical interaction
  • میلاد جمیلی*، خسرو باقری نوع پرست، نرگس سادات سجادیه
    مسیله پژوهش پیش رو شکاف میان نظر و عمل در اخلاق و عدم وضوح جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی است. هدف کلی این پژوهش مشخص کردن جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی کانت است. کانت از سه تخیل (تولیدی، بازتولیدی و خلاق) در آثار و اندیشه خویش سخن به میان آورده است که هریک دارای تعریفی مشخص و کارکردی متمایز است. با این حال می توان وجه اشتراک هر سه تخیل را در قابلیت ترکیب به معنای کلی آن دانست.بر اساس روش تحلیل استعلایی یا فرارونده در قالب سه تحلیل نشان داده شد که میان تخیل و اخلاق، شروط لازمی وجود دارد. بر اساس تحلیل اول، شرط لازم عمل اخلاقی اراده خیر است و شرط لازم تحقق اراده خیر، تخیل خلاق است. در تحلیل دوم نتیجه شد که شرط لازم برای تحقق امر مطلق، قدرت تصویر سازی خیال است و در بیانی دیگر نتیجه گرفته شد که شرط لازم تحقق امر مطلق، قوه تخیل است. در تحلیل سوم چنان نتیجه شد که شرط لازم امکان امر مطلق استفاده از تخیل به وسیله آزمایش فکری است.بر اساس روش استنتاجی و در قالب سه استنتاج جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی نشان داده شد. در اولین استنتاج نتیجه گرفته شد که برای تعلیم و تربیت اخلاقی باید به پرورش تخیل پرداخت. در دومین استنتاج به حاصل آمد که برای همدلی یا هر نوع تربیت اخلاقی به معنی امر مطلق، باید به پرورش خیال ورزی پرداخت. در سومین استنتاج چنان نتیجه شد که برای پرورش تخیل به جهت تعلیم و تربیت اخلاقی (تخیل اخلاقی) باید از روش آزمایش فکری استفاده کرد.
    کلید واژگان: تخیل, تخیل اخلاقی, تربیت اخلاقی, کانت
    Milad Jamili *, Khosrow Bagheri Noaparast, Narges Sadat Sajjadieh
    In his writings and theories, Kant refers to three imaginations, each of which has a clear definition and a recognized purpose, and which can be considered in their ability for general synthesis. three types of imagination are productive, reproductive, and creative.Based on the method of transcendental analysis, it is shown that there are necessary conditions in the relationship between imagination and ethics. In the first transcendental analysis, it was found that the necessary condition for the moral action of goodwill and the necessary condition for the realization of goodwill is creative imagination. In the second analysis, it was concluded that the necessary condition for the realization of the absolute is the power of imaginative imagination, and in another statement, it was concluded that the necessary condition for the Categorical imperative is the imagination. In the third analysis, it was found that the Categorical imperative is the possibility of the absolute possibility of using the imagination by a thought experiment.Based on the Deductive method, three Deductives were obtained. In the first philosophical Deductive conclusion, it was concluded that for moral education, one must cultivate the imagination. In the second Deductive conclusion was reached that for empathy or any kind of moral education in the sense of the Categorical imperative, one must cultivate imagination. In the third Deductive conclusion, it was concluded that the method of thought experimentation should be used to cultivate the imagination for moral education (moral imagination).
    Keywords: imagination, Moral Imagination, Moral Education, Kant
  • علی بنی اسدی، کیوان صالحی*، ابراهیم خدایی، خسرو باقری نوعپرست، بلال ایزانلو

    هدف:

     پژوهش حاضر با هدف شناسایی و وزن دهی مضمون ها و زیرمضمون های سنجش کلاسی عادلانه انجام شد.

    روش پژوهش: 

    برای دستیابی به این هدف، ابتدا یک مطالعه کیفی به روش پدیدارشناسی تفسیری انجام شد. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. با استفاده از نمونه گیری ملاکی، پس از انجام 29 مصاحبه انفرادی، یک مصاحبه گروهی و یک گروه کانونی با دانشجویانی که حداقل دو ترم تجربه مورد سنجش عملکرد واقع شدن در دانشگاه تهران داشتند، اشباع موضوعی استقرایی به دست آمد. برای وزن دهی به این مضمون ها از روش فرآیند تحلیل سلسله مراتبی فازی استفاده شد. داده های این مرحله با استفاده از پرسشنامه مقایسه زوجی که شامل 53 مقایسه بود از یک نمونه نه نفری از متخصصان حوزه سنجش جمع آوری شد.

    یافته ها

    تحلیل ادراک دانشجویان با استفاده از روش ریکور و در سه مرحله ساده خوانی، تحلیل ساختاری و درک جامع انجام شد. استخراج واحدهای معنایی به شناسایی 20 زیرمضمون منجر شد که در 5 مضمون اصلی «عدالت آموزشی»، «عدالت رویه ای»، «ماهیت سنجش»، «عدالت تعاملی» و «عدالت در آزمون کتبی» دسته بندی شد. نتایج حاصل از تحلیل سلسه مراتبی فازی نشان داد که در بین 5 مضمون اصلی، «عدالت آموزشی» با وزن 318/0 در جایگاه اول قرار داشت و بعد از آن به ترتیب مضمون های «عدالت رویه ای»، «ماهیت سنجش»، «عدالت تعاملی» و «عدالت در آزمون کتبی» قرار داشتند. وزن های نهایی زیرمضمون ها از ضرب وزن مضمون های اصلی در وزن نسبی زیرمضمون ها به دست آمد؛ بر این اساس زیرمضمون «کیفیت تدریس» با وزن 22/0 در جایگاه اول و زیرمضمون های «عدالت اطلاعاتی» و «حرفه ای گری در تدریس»  به ترتیب با وزن های 11/0 و 09/0 در جایگاه های بعدی قرار گرفتند.

    نتیجه گیری

    ادراک دانشجویان از عدالت در سنجش، ترکیبی از مفاهیم نظریه های اندازه گیری و عدالت سازمانی است و وزن بالای مضمون «عدالت آموزشی» در بین مضمون ها و زیر مضمون کیفیت تدریس این مضمون در بین تمام زیرمضمون های به دست آمده نشان داد که نقض عدالت آموزشی در بعد کیفیت تدریس به درک ناعادلانه سنجش منجر خواهد شد و در مقابل اگر افراد احساس کنند تدریس استاد از کیفیت مطلوبی برخوردار است و رویه های مورداستفاده برای تخصیص نتایج عادلانه است حتی اگر برای آن ها مطلوب نباشد، نتایج را می پذیرند و آن را عادلانه تر درک می کنند.

    کلید واژگان: انصاف, پدیدارشناسی, سنجش کلاسی, عدالت, عدالت ادراک شده
    Ali Baniasadi, Keyvan Salehi *, Ebrahim Khodaie, Khosrow Bagheri Noaparast, Balal Ezanloo
    Objective

    The aim of this study was to identify and weigh the themes and sub- themes of fair classroom assessment.

    Methods

    To achieve this aim, an interpretive phenomenology study was carried out. Semi-structured qualitative interviews were used to collect data. Using criterion sampling, after conducting 29 individual interviews, one group interview and one focus group interview with students who had at least two semesters of experience in the University of Tehran, inductive thematic saturation was obtained. Fuzzy analytical hierarchy process method was used to weigh these themes. Data for this stage were collected by a pairwise comparison questionnaire that included 53 comparisons from a sample of 9 experts in the field of assessment.   

    Results

    Students' point of view analysis was performed using the Ricoeur method. Extraction of meaning units led to the identification of 20 sub-themes in 5 main themes of "educational fairness", "procedural fairness", "Nature of assessment", "Interactional fairness", and "fairness in paper and pencil test". The results of fuzzy analytical hierarchy process showed that among the 5 main themes, "educational fairness" with a weight of 0.318 was in the first place, followed by the themes of "procedural fairness", "nature of assessment", "interactional fairness", and "fairness in paper and pencil test" respectively. The final weights of the sub- themes were obtained by multiplying the weight of the main themes by the relative weight of the sub- themes; Accordingly, the sub- theme of "teaching quality" with a weight of 0.22 in the first place and the sub- themes of "informational fairness" and "professionalism in teaching" with weights of 0.11 and 0.09 were in the next positions, respectively.

    Conclusion

    Students' perception of fairness in assessment is a combination of the concepts of measurement theories and organizational justice, and the high weight of the theme of "educational fairness" among the all themes and sub- theme of "teaching quality" of this theme among all sub- themes obtained showed that Violation of educational fairness in the dimension of teaching quality will lead to an unfair perception of assessment. Conversely, if people feel that the teacher's teaching is of good quality and that the procedures used to assign the results are fair, even if it is not desirable for them, they will accept the results and understand them more fairly.

    Keywords: classroom assessment, fairness, Justice, phenomenology study
  • حمیده فرح بخش، خسرو باقری نوع پرست*، نرگس سادات سجادیه، مرتضی منادی

    هدف اصلی این پژوهش نقد و ارزیابی دیدگاه پی یر بوردیو در باب رابطه عاملیت و فرهنگ در بستر آموزش وپرورش از منظر رویکرد اسلامی عمل است. برای دستیابی به این هدف از روش تفسیر مفهومی و نقد بیرونی استفاده شده است. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که از منظر رویکرد اسلامی عمل، عاملیت فرد در دیدگاه بوردیو ضعیف است. نادیده گرفتن عوامل درونی در عامل، کمرنگ بودن بعد فردی عمل، تاکید عمده بر شان جسمانی عمل، کاهش سبک های تبیین عمل به عمل از روی اضطرار و فی البداهه، نسبیت گرایی فرهنگی و محدود کردن تربیت به بازتولید فرهنگی و اجتماعی از جمله نقدهایی است که از منظر رویکرد اسلامی عمل بر دیدگاه بوردیو وارد است. دلالت این نقدها در عرصه تعلیم وتربیت، ایجاب می کند که عاملیت دانش آموز در فرایند تربیت به رسمیت شناخته شود و تربیت از حالت انتقالی و بازتولیدی به حالت تعاملی بین معلم و شاگرد تبدیل شود. این تعامل در ابعاد مختلف به صورت ناهم تراز بین معلم و شاگرد رخ می دهد.

    کلید واژگان: پی یر بوردیو, فرهنگ, تربیت, عاملیت, رویکرد اسلامی عمل
    Hamideh Farahbakhsh, Khosrow Bagheri Noaparast *, Narges Sadat Sajjadieh, Morteza Monadi

    The aim of this study is to examine and criticize Pierre Bourdieu's view about the relationship between agency and culture in the area of education based on Islamic theory of action. To this purpose, concept interpretation and external criticism methods are used. The results of this paper showed that based on the Islamic theory of action, individual agency in Pierre Bourdieu's view is weak. Absence of internal factors, underestimating the individual action, reducing different kinds of action to improvised actions, cultural relativism, and reducing the education function to cultural reproduction are among the criticisms. The implications of these criticisms in the area of education, lead to consider student agency in education process so it changes the education from the reproduction state to an interaction between teacher and students. This interaction take places in different dimensions asymmetrically.

    Keywords: Pierre Bourdieu, Culture, Education, Agency, Islamic theory of action
  • علی بنی اسدی، کیوان صالحی*، ابراهیم خدایی، خسرو باقری نوع پرست، بلال ایزانلو
    هدف

    پیشرفت تحصیلی دانشجویان تابعی از کیفیت سواد و عملکرد سنجشی اعضای هیات علمی و ادراک دانشجویان از بازخوردهای آن است. به دلیل فقدان شناخت کافی نسبت به عدالت ادراک شده دانشجویان از عملکرد سنجشی اعضای هیات علمی و نقش تعیین کننده آن، در پژوهش حاضر تلاش کردیم تا ادراک دانشجویان درباره مفهوم سنجش کلاسی عادلانه را معناکاوی کرده، بازنمایی کنیم.

    روش پژوهش

    بدین منظور مطالعه ای به روش پدیدارشناسی تفسیری انجام شد و مصاحبه های نیمه ساختاریافته برای جمع آوری داده ها به کار رفت. با کاربرد نمونه گیری ملاکی و پس از انجام 29 مصاحبه فردی، یک مصاحبه گروهی و یک مصاحبه گروه کانونی با دانشجویانی که حداقل دو ترم تجربه حضور در دانشگاه تهران را داشتند، اشباع نظری داده ها حاصل شد.  

    یافته ها

    تحلیل ادراک دانشجویان با استفاده از روش ریکور و در سه مرحله ساده خوانی، تحلیل ساختاری و درک جامع انجام شد. استخراج واحدهای معنایی به شناسایی 16 زیرمضمون منجر شد که در 4 مضمون اصلی «عدالت آموزشی» با زیرمضامین مدیریت کلاس، کیفیت تدریس و عدالت رویه ای- آموزشی؛ «ماهیت سنجش» با زیرمضامین سطح شناختی، هدف سنجش، روایی، پایایی، سنجش اصیل، سنجش فرایند، آزمون کتبی و منبع سنجش؛ «عدالت تعاملی» با زیرمضامین عوامل غیرمرتبط، عدالت اطلاعاتی و رفتار محترمانه؛ و «انصاف» با زیرمضامین تناسب با علایق و تناسب با ویژگی های شخصیتی دسته بندی شد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که ادراک دانشجویان از عدالت در سنجش، ترکیبی از مفاهیم نظریه های اندازه گیری و عدالت سازمانی است؛ بنابراین آگاهی اعضای هیات علمی از این مفاهیم و انطباق این مفاهیم با فرایند سنجش کلاسی به منظور رسیدن به سنجش کلاسی عادلانه تر ضروری است.

    کلید واژگان: انصاف, پدیدارشناسی, سنجش کلاسی, عدالت, عدالت ادراک شده
    Ali Bani Asadi, Keyvan Salehi *, Ebrahim Khodaie, Khosrow Bagheri Noaparast, Balal Izanloo
    Objective

    Students 'academic achievement is a function of the quality of literacy and faculty members' assessment performance and students' perception of its feedback. Due to the lack of sufficient knowledge about students' perceived fairness of faculty members' assessment, performance and its determining role, in the present study, we tried to interpret and represent students' perceptions about the concept of fair classroom assessment.

    Methods

    To achieve this aim, an interpretive phenomenology study was carried out. Semi-structured qualitative interviews were used to collect data. Using purposive sampling, after conducting 29 individual interviews, one group interview and one focus group interview with students who had at least two semesters of experience in the University of Tehran, data saturation was obtained.  

    Results

    Students' point of view analysis was performed using the Ricoeur method in three stages: naive reading, structural analysis and comprehensive understanding. Extraction of meaning units led to the identification of 16 sub-themes in 4 main themes of "educational fairness" with the sub-themes of classroom management, teaching quality and procedural-educational fairness; "Nature of assessment" with the sub-themes of cognitive level, purpose of assessment, validity, reliability, authentic assessment, process assessment, written test and source of assessment; "Interactional fairness" with the sub-themes of unrelated factors, informational fairness and respectful behavior; And "equity" with the sub-themes of appropriate to interests and appropriate to personality traits.

    Conclusion

    The results showed that students' concern and perception of fairness in assessment is a combination of concepts in theories of measurement and organizational justice. Therefore, professors' awareness of these concepts and adapting these concepts to the classroom assessment process is essential to achieve a fairer classroom assessment

    Keywords: classroom assessment, fairness, Justice, phenomenology study
  • فریدون شکیبانیا، پروانه ولوی*، مسعود صفایی مقدم، خسرو باقری نوع پرست
    این پژوهش به بررسی دیدگاه تامس نیگل درباره ی همه روان انگاری می پردازد تا معلوم دارد که آیا این رویکرد در مقایسه با رویکردهای فیزیکالیستی مبنای مناسب تری برای رویکرد عصب-تربیت است یا خیر. در این پژوهش از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. مبنای فیزیکالیستی رویکرد عصب-تربیت به جای حل مساله رابطه ذهن و بدن و همچنین تبیین حالات ذهنی، با طرح دیدگاه های حذف گرایانه و تقلیل گرایانه و حذف صورت مساله و بدون توجه به ویژگی های پدیداری و اول شخص ذهن (با حذف یا تقلیل آگاهی پدیداری به رخدادها و فرایندهای مغزی) از منظر عینی و سوم شخص به حالات ذهنی نظر می کند. نیگل تصور بیرونی/عینی از جهان را ناتمام می داند و به منظور پر کردن شکاف تبیینی ذهن و بدن، و تبیین خاستگاه آگاهی و عقل، «همه روان انگاری» را پیش فرض می گیرد. رویکرد همه روان انگاری تامس نیگل در مقایسه با رویکردهای فیزیکالیستی، برای حوزه کلی تعلیم و تربیت، و بخصوص برای حوزه ویژه یاددهی-یادگیری، از جهت توجه به کلیت وجود آدمی و ذهنیت و عینیت درهم تنیده ، مناسب تر می باشد. با این همه، از آنجایی که همه روان انگاری نیگل در مواجهه با مساله ترکیب تبییین مناسب به دست نداده است، نمی تواند یک راه حل فاقد اشکال در تبیین علیت ذهنی و آگاهی باشد و در نتیجه رابطه ذهن و بدن همچنان به عنوان یک مساله سخت گشوده باقی می ماند.
    کلید واژگان: عصب-تربیت, فیزیکالیسم, تامس نیگل, همه روان انگاری
    Fereidoun Shakibania, Parvaneh Valavi *, Masoud Safaiimoghadam, Khosrow Bagheri Noaparast
    In this study, Thomas Nigel's view of Panpsychism is examined to determine whether this approach is a more appropriate basis for the neuroeducation approach than the physicalist approaches. For this purpose, descriptive-analytical research method has been used. The physical basis of the Neuroeducation approach, instead of solving the problem of the relationship between mind and body and also explaining mental states, By proposing eliminatory and reductionist views and eliminating the form of the problem without considering the phenomenal and first-person characteristics of the mind (by eliminating or reducing the apparent consciousness to events and brain processes) it looks at mental states from an objective and third person perspective. Nigel considers the external / objective conception of the world incomplete and presupposes "Panpsychism" in order to fill the explanatory gap of mind and body, and to explain the origin of consciousness and intellect. Nigel's Panpsychism approach is more appropriate for the general field of education, and especially for the special field of teaching-learning, than for the physicalist approaches, in terms of paying attention to the totality of human existence and the intertwined mentality and objectivity. However, since Nigel's Panpsychism has not adequately explained the problem of composition, it can not be a flawless solution in explaining mental causation and consciousness, and as a result As a result, the relationship between mind and body remains a difficult issue.
    Keywords: Neuroeducation, Physicalism, Thomas Nigel, Panpsychism
  • علی وحدتی دانشمند*، شهین ایروانی، خسرو باقری نوع پرست
    هدف اصلی این پژوهش، بررسی و نقد دو سیاست پذیرش سراسری غرب و شورش بر ضد آن در جریان اقتباس آموزشی در ایران معاصر است. در سیاست نخست، آرای آخوندزاده و ملکم خان و در سیاست دوم آرای شریعتی، آل احمد و اسناد رسمی تحول در نظام آموزشی بعد از انقلاب اسلامی مورد تاکید قرارگرفته اند. همچنین در نقد این سیاست ها و آشکار ساختن تضادها و تناقض های هرکدام از آن ها و برای فراتر رفتن از وضعیت معماگونه حاصل از این تقابل، از رویکرد واسازی دریدا بهره گرفته شده است. واسازی نشان می دهد که هر دو سیاست در متافیزیک حضور و خود-ایمنی گرفتار آمده و دیفرانس، مکملیت و آلایش میان «خود» و «دیگری» را نادیده گرفته اند. همچنین در پایان مقاله و به عنوان ملاحظاتی واسازانه پیشنهادشده است که پذیرش وضعیت معماگونه به منزله شرط استعلایی اصلاحات، نابستاری هویت و مکملیت در قالب مفهوم مذاکره نزد دریدا، به ساختار هر سیاست اقتباسی پیش رو وارد شود.
    کلید واژگان: واسازی, اقتباس آموزشی, اصلاحات آموزشی, نظام آموزشی ایران, دریدا
    Ali Vahdati Daneshmand *, Shahin Iravani, Khosrow Bagheri Noaparast
    The main purpose of this study is to review and critique two competing educational borrowing policies in contemporary Iran, namely the wholesale reception of the West and the rebelling against it based on the issue of identity. In the first policy, the ideas of Akhundzadeh and Malkum Khan and in the second policy, the ideas of Shariati, Al-Ahmad and the official documents of educational reform after the Islamic Revolution are emphasized. Derrida's deconstruction approach has also been used to critique these policies and to reveal the contradictions of each of them, to go beyond the aporiatic situation resulting from this confrontation. Deconstruction shows that both politics are caught up in the metaphysics of presence and auto-immunity, ignoring the differance, supplementarity, and contamination between the "self" and the "other." It is also suggested at the end of the article, that the acceptance of the aporiatic situation as a transcendent condition of reform, identity non-closure, and supplementarity in Derrida's concept of negotiation be incorporated into the structure of any forthcoming borrowing policy.
    Keywords: deconstruction, Educational Borrowing, educational reform, iran education system, Derrida
  • مرتضی نظری، ابوطالب سعادتی شامیر*، خسرو باقری نوعپرست، صادق رضایی
    هدف
    این پژوهش با هدف شناسایی مبانی علمی و فلسفی آموزش دانش آموزان تیزهوش در فنلاند و ایران و ارایه الگویی برای ایران انجام شد.روش شناسی: مطالعه حاضر از نظر هدف بنیادی و از نظر شیوه اجرا آمیخته (کیفی و کمی) بود. جامعه پژوهش در بخش کیفی اسناد و مدارک و خبرگان دانشگاهی بودند که تعداد 10 نفر از آنها طبق اصل اشباع نظری با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جامعه پژوهش در بخش کمی دانش آموزان پسر تیزهوش منطقه 5 شهر تهران در سال 99-1398 بودند که تعداد 160 نفر آنها طبق جدول کرجسی و مورگان با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه نیمه ساختاریافته و پرسشنامه محقق ساخته (57 گویه ای) استفاده شد. داده ها در بخش کیفی با روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی و در بخش کمی با روش تحلیل عاملی اکتشافی و مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزار Amos تحلیل شدند.یافته ها: نتایج نشان داد که مبانی علمی آموزش دانش آموزان تیزهوش در فنلاند دارای 16 شاخص، 4 مقوله معلمان ثابت، نیاز به تعامل های مثبت و سازنده، اهمیت خودمختاری و بازی و اعتماد کامل و 2 مضمون عدم جداسازی و غربالگری دانش آموزان اعتماد و مبانی فلسفی آن دارای 16 شاخص، 5 مقوله ورزش و هنر، تاکید بر خلاقیت، علاقمندی به یادگیری، عدم توجه به تخیل و رویاپردازی و اصالت وجود/ انسان گرایی و 2 مضمون توجه به همه قابلیت ها و عدم تفکیک گذاری بود. نتیجه گیری: با توجه به الگوی مبانی علمی و فلسفی آموزش دانش آموزان تیزهوش برای ایران، برنامه ریزی جهت استفاده از آن برای بهبود شرایط آموزشی دانش آموزان تیزهوش ضروری است
    کلید واژگان: مبانی علمی, مبانی فلسفی, آموزش, دانش آموزان, تیزهوش
    Morteza Nazari, Aboutaleb Seadatee Shamir *, Khosrow Bagheri Noaparast, Sadegh Rezaei
    Purpose
    This research was conducted aimed to identifying the scientific and philosophical foundations of educating gifted students in Finland and Iran and providing a pattern for Iran.
    Methodology
    Present study in terms of purpose was fundamental and in terms of implementation method was mixed (qualitative and quantitative). The study population in the qualitative section was documents and university experts, which number of 10 people were selected according to the principle of theoretical saturation by purposive sampling method. The study population in the quantitative section was gifted male students of district 5 of Tehran city in 2019-20 academic years, which 160 people were selected according to Krejcie and Morgan table by purposive sampling method. To collect data were used from semi-structured interview and researcher-made questionnaire (57 items). Data were analyzed in the qualitative section by open, axial and selective coding method and in the quantitative section by exploratory factor analysis and structural equation modeling Amos software.
    Findings
    The results showed that the scientific foundations of teaching gifted students Finland have 16 indicators, 4 categories of fixed teachers, need to positive and constructive interactions, importance autonomy and play and complete trust and 2 themes of no segregation and screening of students and trust and its philosophical foundations have 16 indicators, 5 categories of sports and art, emphasis on creativity, interest to learning,
    Conclusion
    According to the model of scientific and philosophical foundations of educating gifted students for Iran, planning is necessary to use it for improve the educational conditions of gifted students.
    Keywords: Scientific foundations, philosophical foundations, Education, students, Gifted
  • مهسا مهدی زاده، زهره خسروی*، خسرو باقری نوع پرست، ابوالفضل صبرآمیز
    مقدمه

    بخش بزرگی از قضاوت های روزمره انسان تحت تاثیر روابط بین فردی قرار دارد. در موقعیت های بین فردی شخص ناگزیر به انتخاب بین زیر پا گذاشتن اصل برابری و انصاف یا آسیب زدن به روابطش با دیگران است. مطالعات مختلفی به بررسی قضاوت های اخلاقی مبتنی بر روابط پرداخته اند. هدف مطالعه حاضر هدف بررسی قضاوت ها مبتنی بر روابط و عوامل موثر بر این نوع قضاوت ها بود.

    روش کار

    این مطالعه یک پژوهش مروری نظامند بود که در آن مطالعات منتشر شده در بازه زمانی 1950 تا 2020 مورد بررسی قرار گرفت. جستجو در پایگاه های اطلاعاتی داخلی مرکز مطالعات علمی جهاد دانشگاهی، پرتال جامع علوم انسانی، و خارجی PubMed،ISI Web of Science  و Google Scholar با کلیدواژه های فارسی و انگلیسی انجام شد. از میان 210 مقاله بازیابی شده، بر اساس معیارهای ورود و خروج، 52 مطالعه مورد بررسی قرار گرفتند.

    یافته ها:

    علی رغم مقبولیت اصل بی طرفی و برابری اخلاقی، پژوهش های بررسی شده در این مقاله نشان می دهند که روابط خود و غیرخودی قضاوت ها و تصمیم گیری های اخلاقی افراد تحت تاثیر قرار می دهد و این تاثیر بر اساس سطح ارتباط ژنتیکی، نزدیکی عاطفی و آشنایی متفاوت است. همچنین عواملی چون هزینه کمک، جنسیت، سوگیری های شناختی و بی تفاوتی اخلاقی در این نوع قضاوت ها تاثیرگذار هستند.

    نتیجه گیری:

    با وجود پیشرفت های قابل توجه در زمینه قضاوت های مبتنی بر روابط، نتایج برخی مطالعات انجام شده با یکدیگر در تناقض است. از جمله دلایل این امر می توان به تفاوت در پرسش های استفاده شده در ارزیابی قضاوت های اخلاقی، عدم وجود تنوع در محتوای معماهای اخلاقی و روابط مورد مطالعه، اشاره کرد و همچنین به دلیل عدم تنوع در نمونه گیری، نتایج بیشتر مطالعات در این زمینه قابل تعمیم نیست.

    کلید واژگان: وضعیت اخلاقی, تصمیم گیری اخلاقی, سوگیری, قضاوت اخلاقی, روابط خانوادگی
    Mahsa Mehdizadeh, Zohreh Khosravi*, Khosrow Bagheri Noaparast, Abolfazl Sabramiz
    Introduction

    Human beings live in a social world; therefore, a big part of our daily judgments is influenced by our interpersonal relationships. In interpersonal situations, one should choose between compromising the principle of equality and harming their relationships with others. Various studies have been conducted on moral judgments based on interpersonal relationships. Given the devastating consequences of relationship-based moral judgments, such as increase discriminatory behaviors and racism, it is crucial to examine this kind of judgments. This study reviews philosophical theories, evolutionary biology, and the psychology of relationship-based moral judgment and finds genetic and emotional relationships influencing moral judgments and factors influencing these types of judgments through empirical studies.

    Methods

    This study is a systematic review investigation in which studies published between 1950 and 2020 were examined. A search for articles was conducted in Comprehensive Portal of Human Sciences, SID, PubMed, ISI (Web of Science), and Google Scholar using related keywords such as Moral, Moral judgment, Moral decision making, Equality, Altruistic, Close-relationship in Persian and English. The research results were 210 theoretical and experimental articles. Accordingly, 56 studies were selected for review by studying the abstracts based on inclusion and exclusion criteria.

    Results

    Despite the general acceptance of the principles of moral equality and impartiality, or the acceptance of the moral status, empirical research has shown that genetic relatedness and emotional intimacy influence our moral judgments when increasing the level of genetic relationship, emotional closeness, and familiarity utilitarian judgment decrease. Also, multiple factors are involved in moral judgments based on interpersonal relationships such as helping cost, gender, cognitive bias, and moral disengagement. People prefer to save only their close relatives when the cost of help is deadly. Gender is another factor that influences relationship-based judgments. Men help their family members more than women in threatening situations, but this difference is not seen in relationships with partners. Relationship-based moral judgments are prone to cognitive bias and moral disengagement like (or perhaps more than) other types of judgments. People try to reduce the complexity of moral situations using cognitive bias like Self-interest bias and actor-observer bias and reduce the level of self-blame resulting from ignoring the principle of fairness using moral disengagement like moral justification and dehumanization. Although the principle of equality is universally accepted, the results of empirical studies show that people considered relationships in their moral judgments, and evolutionary theories can even explain this effect.  As a result, the definition of moral concepts such as impartiality and equality should be reconsidered by applying these concepts to daily human life.

    Conclusion

     In general, despite significant advances in identifying factors influencing relationship-based moral judgments, there are still areas that need to be studied. First, most previous studies examined moral judgments only through short answer questions that these questions were different in each of them. Thus, their results are incomparable. Second, the participants were from high socioeconomic states and western countries, so the results cannot be generalized to other socioeconomic states and cultures. Third, most previous studies used Thorolly dilemmas that focused on decision-making about life and death, far away from the people’s routine decisions. Finally, no study has yet focused on the impact of ethnic and religious similarities on moral judgments.

    Keywords: Moral status, Decision making, Bias, Judgment, Family relations
  • مصطفی مرادی*، خسرو باقری نوع پرست

    هدف اصلی این پژوهش، تحلیل و نقد به کارگیری مفهوم «هویت» در اسناد تحول (سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و مبانی نظری تحول بنیادین)، می باشد. این مفهوم به لحاظ کمی و کیفی، حضور چشم گیری در این اسناد دارد و تعریف تربیت، که محور هرگونه فعالیت تربیتی است، بر این مفهوم استوار شده است. برای دستیابی به این هدف از روش های تحلیل مفهومی و نقد درونی و بیرونی بهره گرفته شد. یافته ها حاکی از آن است که اسناد مورد نظر، در به کارگیری مفهوم هویت با ناسازواری و عدم انسجام مواجه اند. به موردی از تناقض گویی در مبانی نظری سند تحول اشاره شده است. همچنین، به سبب کم توجهی به پیشینه پژوهشی علمی و فلسفی مفهوم هویت در اسناد، مرزهای معنایی مفهوم هویت با شخصیت و شاکله دچار درهم آمیختگی شده است که این درهم آمیختگی، منجر به استنتاج های نادرست شده است. عدم توجه کافی به تکثر فرهنگی ایرانیان در اسناد تحول، نقد پایانی این نوشتار، به این اسناد است.

    کلید واژگان: سند تحول بنیادین آموزش و پرورش, شاکله, شخصیت, نقد, هویت, هویت ایرانی
    Mstafa Moradi*, Khosrow Bagheri Noaparast

    The present study seeks to analyze and criticize the use of the concept of "identity" in transformative documents of the Islamic Republic of Iran. This conception is quantitatively and qualitatively significant in these documents, and the definition of education, which is the basis of any educational activity, is based on this concept. To achieve this goal, the methods of conceptual analysis and internal and external critique were applied. The findings indicate that the documents in question have used the concept of identity incoherently and inconsistently. An item of contradiction is mentioned in Theoretical Foundations of Transformation. Also, due to the lack of attention to the scientific and philosophical research background of the concept of identity in documents, the semantic boundaries of the concept of identity with personality and Shakelah have become confused, which has led to incorrect conclusions. Failure to pay sufficient attention to the cultural diversity of Iranians in the documents will be the final critique of this article to these documents.

    Keywords: Critique, Identity, Iranian Identity, Personality, Shakelah, the Document of Foundational Transformation of Education
  • Kamal Nosrati Heshi*, Hassanali Bakhtiyar Nasrabadi, Khosrow Bagheri Noaparast, Somayyeh Radmard
    The main purpose of this research is to analyze and explain of some issues and challenges of Iran’s educational system based on Rule-Following argument in Wittgenstein's later philosophy. This qualitative research utilized a descriptive, analytical, and interpretive method to review the related literature. Based on results, it can be concluded that, according to Rule-Following argument, the root of some of the challenges in Iran’s educational system is creating a gap between school and society and disregarding the needs of each other. Transferring knowledge and information to student's minds and ignoring the teaching of “how to learn” along with ineffectiveness of graduates, the same look at all disciplines regardless of the essential differences between them, lack of opportunity for learners to participate in a form of life, catching up on the routine, habit and a pivotal degree and earning the power are some of the challenges of the Iranian educational system as a result of a gap between schools and society. The nature of governing rules in educational institutions and societies require that effective relationships between school and community be established, and the environmental and social requirements be considered. Moreover, learning to see things from new angles in order to get rid of the sense of daily routine and overcoming the sense of the urge to essentialism to see the applications and rules of games should be considered as an important matter by authorities in various educational systems. Ultimately, the overcoming of presuppositions and urge to essentialism in order to verify and assess the real affairs will be possible for people when they feel themselves as an exile.
    Keywords: Wittgenstein, Rule, Following, Issues, Challenges of the Iranian Educational System
  • کمال نصرتی هشی، حسنعلی بختیار نصرآبادی، خسرو باقری نوع پرست، سمیه رادمرد
    هدف اصلی این مقاله، شناسایی مولفه های شک سازنده در آثار ویتگنشتاین متاخر و پیامدهای تربیتی آن در تربیت ذهن نقاد است. برای دستیابی به این هدف از تحلیل و تفسیر استفاده شد. براساس نتایج به دست آمده، ذهن نقاد برای شناخت حقیقی می بایست شک سازنده داشته باشد که بر پایه دلایل سنجیده می شود. آثار شک، بایستی چیزی بیش از اظهار کلامی شک بوده و تاثیر شک بر رفتار و عمل ذهن نقاد قابل مشاهده باشد. برای داشتن شک سازنده، بایستی به بازی های زبانی شک تسلط داشت. ازآنجاکه قواعد حاکم بر صورت های اجتماعی جهان شمول نیستند، لازم است ذهن نقاد در سنجش امور، مطابق باورهای حاکم بر بازی های زبانی هر حوزه به بررسی بپردازد. همچنین، ذهن نقاد، در نقادی امور نمی تواند به صورت یکجا تمام باورهایش را به چالش بکشد؛ زیرا شک مستلزم مبانی است. اما در عوض می تواند در تک تک باورهایش شک نماید. در نهایت، برای پرورش ذهن های نقاد، بجای ساختار محافظه کارانه، می بایست فضاهای تربیتی، منعطف بوده و فرصت حضور در جامعه و کسب تجربه را برای فراگیران به منظور کسب جهان- تصویر مهیا سازد.
    کلید واژگان: ویتگنشتاین متاخر, دامنه شک و یقین, تربیت ذهن نقاد
    Kamal Nosrati Heshi, Hassanali Bakhtiyar Nasrabadi, Khosrow Bagheri Noaparast, Somayyeh Radmard
    The purpose of research is to investigate the components of constructive skepticism in later writings of Wittgenstein and its implications on the development of critical mind. This research conducted analytical and interpretive approach. Results revealed that the critical mind must have a constructive skepticism which is determined based on reasons. The effect of doubt must amount to something and can be seen on the behavior and practice of the critical mind. In order to have constructive doubt, it must have mastered the language games of doubt. In addition, since the governing rules in the forms of life are not universal, it is necessary for the critical mind to examine affairs according to the ruling beliefs in the language games of each domain. Moreover, the critical mind, in the critique of affairs, cannot simultaneously challenge all his beliefs, because the doubt still requires grounds, but instead he can doubt on each of his beliefs. Finally, in order to educate the critical minds, interactive spaces instead of conservative ones should be more flexible and provide opportunities for learners to participate in a learning community and gain experience within the being fostered community in order to achieve world-picture.
    Keywords: The later Wittgenstein, constructive skepticism, critical minds
  • خسرو باقری نوع پرست*
    کتاب از علم سکولار تا علم دینی (گلشنی، 1377/1392) حاصل کوششی برای نقد رویکرد سکولار به علم و دعوت به رویکرد دینی به علم است. مولف در نقد رویکرد سکولار دو گام اساسی برمی دارد. نخست، استدلال می کند که علم نیازمند جهت است؛ جهتی که از جهان بینی دانشمند حاصل می شود. در ضمن این استدلال، مولف به نقد دیدگاه اثبات گرایی (پوزیتیویسم) می پردازد و می کوشد نشان دهد که علم پیش فرض های متافیزیکی دارد. دوم این که علم در مقام کاربرد یافته ها محتاج اخلاق است و بدون آن به تخریب می انجامد. در مقاله حاضر، با استفاده از روش نقد درونی و بیرونی، استدلال شده است که به رغم توجه مولف به ارتباط علم با متافیزیک، وی در تبیین این رابطه توفیق نیافته است زیرا آن را از سویی به مقام کاربرد و اخلاق مربوط کرده و از سوی دیگر به صورت افزودن چارچوب متافیزیکی به علم به صورت پسینی محدود کرده است. همین رویکرد افزودنی و پسینی، مولف را ناگزیر از اذعان به ماهیت خنثای علم کرده است که خود نشانگر عدم رهایی کامل وی از اثبات گرایی است. پیشنهاد مقاله حاضر آن است که مفهوم مناسب علم دینی، در گرو توجه به رابطه ارگانیک میان علم و متافیزیک است. این رابطه، به رغم تصور رایشنباخ و به تبع وی استنمارک، علم را دچار نسبیت گرایی مذموم نمی سازد؛ هر چند درجه ای مناسب از نسبیت گرایی را موجب می شود.
    کلید واژگان: علم سکولار, علم دینی, مهدی گلشنی, پیش فرض های متافیزیکی, نسبیت گرایی, اخلاق
    Khosrow Bagheri Noaparast*
    The book From Secular Science to Religious Science (Golshani, 1998/2013) is the result of an attempt to criticize the secular approach to science and call to a religious approach to science. The author has taken two steps in criticizing the secular approach. First, he argues that science needs an orientation; an orientation that stems from the scientist’s worldview. In the meantime, the author criticized positivism and attempts to show that science has metaphysical presuppositions. Second, the author argues that science needs morality in the application of scientific findings without which it leads to destruction. Using the methods of internal and external critique, this article argues that in spite of the author’s attention to the relationship between science and metaphysics, he has not been successful in the exploration of this relationship. This is because, on the one hand, he reduces the relationship to the application of findings and the realm of ethics and, on the other hand, regards metaphysics as something that is added to science a posteriori. The very additional and a posteriori approach urges the author to take a neutral nature for science that, in its turn, shows that he has not completely freed himself from positivism. This article suggests that a proper conception of religious science regards an integrative relationship between science and metaphysics. Contrary to Reichenback, and Stanmark following him, this relationship does not lead science to the malign relativism even though a sound degree of relativism would involve science.
    Keywords: Secular science, Religious Science, Mehdi Golshani, Metaphysical presuppositions, Relativism, morality
  • محمود تلخابی*، خسرو باقری نوع پرست، آزاده بزرگی، لاله صحافی، آزاد محمدی
    هدف
    این پژوهش به دنبال بررسی فلسفی نظریه ی انسجام هیجان و شناخت در تربیت است. از آنجا که در تعلیم و تربیت ، جنبه های هیجانی مانع پرورش ظرفیت های شناختی تلقی می شود، این مساله مطرح است که با توجه به انسجام هیجان و شناخت اصول راهنمایی تربیت کدام است؟
    روش
    در راستای اهداف پژوهش، از دو روش استفاده شد. برای تدوین مبانی از شیوه ی سنتزپژوهی به کار رفت تا گزاره های مبانی مربوط به شناخت و هیجان تدوین شود. در مرحله ی دوم، با استفاده از قیاس عملی، اصول تربیتی ناظر بر شناخت و هیجان تدوین شد.
    یافته ها
    تحلیل داده ها نشان می دهد که گزاره های مبنایی شناخت و هیجان را می توان در پنج مقوله ی تاثیر شناخت بر هیجان، تاثیر هیجان بر شناخت، تصمیم گیری و شناخت، تعامل هیجانی، و یادگیری و هیجان دسته بندی و بر اساس گزاره های مبنایی مقوله های فوق و گزاره های هنجاری برگرفته از اهداف مصوب نظام تربیتی ایران، اصول آن را تنظیم کرد.
    نتیجه گیری
    بر اساس تبیین شناختی تعامل میان هیجان و شناخت، این نکته آشکار می شود که تمامی پردازش های شناختی دارای مولفه ی هیجانی هستند و پردازش-های هیجانی نیز از ظرفیت های شناختی مانند استدلال بهره می برند. بنابراین، در تدارک فرصت های تربیتی برای مربیان به دو نکته باید توجه کرد: نخست اینکه از ظرفیت مولفه های هیجانی می توان برای اثربخشی تربیت بهره برد؛ به ویژه در آموزش ارزش ها و تغییر نگرش ها؛ دوم ، با استفاده از ظرفیت های شناختی مانند استدلال می توان بر عقلانیت ابعاد هیجانی زندگی افزود.
    کلید واژگان: تربیت, شناخت, هیجان و یادگیری
    Mahmoud Talkhabi*, Khosrow Bagheri Noaparast, Azadeh Bozorgi, Laleh Sahafi, Azad Mohammadi
    Introduction
    This study aims at a philosophical inquiry on the implications of coherence between cognition and emotion theory in education. Regarding that traditionally emotional components are considered as barriers to develop intellectual capacities of human beings¡ the main question is what educational principles can be introduced based on the coherence of cognition and emotion theory.
    Method
    The research synthesis was used to develop basic statements for cognition and emotion relations¡ and the practical syllogism was used to formulate principles taken from coherence of cognition and emotion. Foundations of cognition and emotion were classified into 5 categories including: effect of cognition on emotion¡ effect of emotion on cognition¡ cognition and decision making¡ emotional interaction¡ and cognition and learning. Also¡ based on foundations and normative statements adapted from the goals of Iranian educational system¡ the principles were formulated in two sections; theoretical and practical.
    Conclusion
    Cognitive explanation of interaction between cognition and emotion reveals that each cognitive processing has emotional components which can be utilized from cognitive capacities as well. So educators should consider two points in provision of educational opportunities: first¡ the efficacy of education can be enhanced through using capacities of emotional components¡ especially to education values and changing attitudes; second the emotional aspects of life can be rationalized by using cognitive capacities like reasoning.
    Keywords: education, cognition, emotion, learning
  • علی کریمی گیلده، علیرضا صادق زاده قمصری*، سید مهدی سجادی، خسرو باقری نوع پرست

    هدف اصلی این پژوهش، واسازی مفهوم تفاوت های فردی در راستای نیل به عدالت آموزشی و نقد نتایج به دست آمده بر مبنای رویکرد بازسازی هابرماس است. برای دست یابی به این هدف، از رهیافت های پژوهشی واسازی و بازسازی بهره گرفته شد. نتایج واسازی مفهوم تفاوت های فردی نشان داد که برداشت رایج دارای هدف های ایدئولوژیک شامل جلوه قانونی دادن، فریب، اشتراک در تفاوت ها و تفکیک دانش آموزان می باشد. واسازی، با ایجاد تردید در این دیدگاه رایج، لزوم جابجایی قطب های تضاد را آشکار می کند. از منظر نقد بازسازنده برخی از وجوه تضاد منبع خلاقیت هستند و نباید واسازی شوند.

    کلید واژگان: واسازی, بازسازی, تفاوتهای فردی, دریدا, هابرماس
    Ali Karimigildeh, Alireza Sadeqzadeh*, Sayed Mahdi Sajadi, Khosrow Bagheri Noaparast

    The purpose of this study is deconstruction the concept of “individual differences” to achieve educational justice and critique of its implications from Habermas's reconstruction approach. To achieve this purpose, approches of deconstruction and reconstruction is used. The findings from deconstruction showed that common understanding of this concept has ideological goals, including legalization, to deceit, shairing of students to differences and segregation of students. Deconstruction by creating doubt in the popular view, the need to reconstruction it reveals. From reconstructive critiqe, some aspects of individual differences as a source of creativity should be considered and should not be deconstructed.

    Keywords: Habermas, Derrida, deconstruction, reconstruction, individual differences, educational justice
  • پروین بازقندی، سعید ضرغامی، یحیی قائدی، علیرضا محمودنیا، خسرو باقری نوع پرست
    هدف این پژوهش، تبیین نقش ابعاد مختلف ماهیت علم در آموزش علوم است. لذا، همسو با نظریه پیچیدگی و با بهره گیری از نگرشی کل نگرانه، چنین استدلال شد که طرح پرسش های فلسفی در قلمروهای تاریخ، جامعه شناسی و روان شناسی علم نیز به فلسفه علم در روشنگری ماهیت علم کمک می کند. بر اساس یافته ها بازنگری در بینش استقرایی و توجه به جنبه سازه گرایانه علم در کنار ماهیت واقع گرایانه آن در تدریس علوم ضروری است. اندیشیدن در تاریخ علم نیز فهم علم در بستر تاریخ را ایجاب می کند. اشاره جامعه شناسی علم نیز روشنگری نقش دانشمندان در توسعه اجتماعی و تعامل با دیگر عاملان اجتماعی چون فیلسوفان و هنرمندان است. قلمرو روان شناسی علم نیز روشن می کند که آزاد گذاشتن دانش آموزان در اندیشیدن در حوزه علم بر مبنای تمایلات زیبایی شناسانه و متافیزیکی و ورای باور همگانی زمینه بروز ایده های نو در فراگیر است. بنابراین، پرورش نگرش کل نگرانه فراگیران در علم آموزی اهمیت دارد.
    کلید واژگان: تدریس علوم, نظریه پیچیدگی, ماهیت علم
    Parvin Bazghandi, Saeid Zarghami, Hamrah, Yahya Ghaedi, Alireza Mahmudnia, Khosrow Bagheri Noaparast
    The aim of present study is providing an explanation of the roles that different aspects of the science nature play in teaching science. Through a holistic attitude according to complexity theory, it is argued that raising philosophical questions in history, sociology, and psychology helps in clarifying the nature of science. According to the findings, there is a need for a revision in the inductive insights and a focus on the constructivist dimension in teaching. Thinking about the history of science would facilitate understanding science in the context of history. The sociological implication of the science indicates to the significance share of scientists in social development,and the interaction between scientists and other social agents such as philosophers and artists. Philosophizing in the field of psychology reveals that encouraging the students to think about science freely and based on the aesthetic and metaphysical inclinations could provide the chances for the development of new ideas in the learners. Finally, developing a holistic view in the learners is important.
    Keywords: Teaching science, Complexity theory, The nature of science
  • محمدرضا مدنی فر، خسرو باقری، فاطمه زیباکلام، علیرضا صادق زاده
    هدف اصلی این پژوهش، بررسی و نقد مفهوم انتخاب گری آدمی در بستر اندیشه های هری فرانکفورت و چارلز تیلور بر مبنای نظریه اسلامی عمل است. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل مفهومی و استنتاج بهره گرفته شد. فرانکفورت در تفکیک امیال آدمی معتقد است درحالی که امیال مرتبه اول، امیالی موجودند، امیال مرتبه دوم، حاصل موضعی هستند که آدمی نسبت به امیال مرتبه اول اتخاذ می کند. تیلور با پذیرش کلی این مدل مرتبه بندی شده، قائل به ضرورت اصلاح و بازنگری در این دیدگاه است. وی بر تاثیر مولفه زبان و اجتماع در ماهیت این امیال تاکید می کند. ارزیابی این دو دیدگاه از منظر نظریه اسلامی عمل، اشتراک ها و تفاوت-هایی را بین حالات سه گانه نفس آدمی با الگوی مرتبه بندی شده امیال آشکار می کند. این مقایسه که در چهار محور مختلف صورت می پذیرد، حاکی از آن است که از منظر نظریه اسلامی عمل، نقش ارزش های اجتماعی در امیال مرتبه دوم، نیازمند بازنگری است. سرانجام، بایسته هایی تربیتی برآمده از این بررسی در سه محور «گسترش و تنوع بخشی به امیال مرتبه اول»، «زمینه سازی برای تکوین امیال مرتبه دوم» و «تقویت ارتباط تامل با عمل» ارائه گردیدند.
    کلید واژگان: رویکرد اسلامی عمل, تربیت, هری فرانکفورت, چارلز تیلور, امیال مرتبه دوم
    Mohamadreza Madanifar, Khosrow Bagheri Noaparast, Fatemeh Zibakalam, Alireza Sadegh Zadeh
    The main aim of this research is examining and criticizing the concept of human choice in terms of Harry Frankfurt and Charles Taylor's view based on Islamic theory of action. Conceptual analysis and inference are used as research methods for this aim.
    Frankfurt in discrimination of human desires says whereas first order desires are given, second order desires are results of human position. Regarding this general Frankfurtian hierarchical Model of human desires, Taylor endeavors to revise it concerning second-order desires. He emphasizes on language and society in second-order desires creation process. Examining views of Frankfurt and Taylor on human desires upon Islamic Theory of Action reveals some compromises and differences. Triple states of human soul (nafse) - in Islamic theory can be correspond with hierarchical model of human desires. Comparative analysis has been done in four dimensions, indicats that based on Islamic view of action, role of social values in second-order desires requires some modifications. Finally, educational implications of this discussion explained in these three topics: “improvement and diversification of first-order human desires”, “planning for second-order human desires formation” and “supporting relation between reflection and action”.
    Keywords: Islamic Theory of Action, Education, Harry Frankfort, Charles Taylor, second order desires
  • افسانه زارعی دهباغی*، سعید ضرغامی همراه، یحیی قائدی، خسرو باقری نوع پرست
    هدف پژوهش حاضر بررسی فلسفه علوم اجتماعی از دیدگاه رئالیزم انتقادی و نقش این دیدگاه در پژوهش های تربیتی است. مسئله اساسی پژوهش این است که با توجه به اینکه این دیدگاه در میانه دو طیف واقع گرایی و ضدواقع گرایی قرار دارد و نیز با توجه ویژه به فلسفه علوم اجتماعی، چه تغییرات نگرشی و عملکردی در پژوهش های علوم تربیتی به وجود خواهد آمد؟ این پژوهش در قلمرو تحقیقات کیفی قرار دارد که با روش تحلیل محتوای کیفی بررسی عینی متون آغاز شد و سپس با استنتاج دلالت ها، اشاره هایی که دیدگاه مزبور می تواند برای پژوهش داشته باشد، استخراج گردید. یافته ها نشان می دهد که رئالیزم انتقادی تمایز میان جهان طبیعی و جهان اجتماعی را بر اساس ساختارها قابل توجیه می داند و به همین دلیل در پژوهش های تربیتی به شرایط اجتماعی کنش ها و زمینه ساختاری آن ها اهمیت داده می شود. درنتیجه تفسیر معنایی جدا از ساختار، برخلاف قائلین به هرمنوتیک، پذیرفتنی نیست. همچنین به لحاظ معرفت شناسی، رئالیزم انتقادی از سویی با تکیه بر مفروضه های زیربنایی پوزیتیویسم و از سوی دیگر مطرح نمودن شبکه ای از ویژگی ها در پیوند با پژوهش های تربیتی و اجتماعی، ریاضیات را ابزار نیرومندی برای شناسایی پدیدارهای تربیتی و اجتماعی می داند، و درعین حال جهت گیری افراطی به سوی تجربه حسی و اتکای همه جانبه به استقرا را به چالش فرامی خواند.
    کلید واژگان: فلسفه علوم اجتماعی, رئالیزم انتقادی, پژوهش های تربیتی
    Afsaneh Zarei Dehbaghi*, Saeed Zarghami Hamrah, Yahya Ghaedi, Khosrow Bagheri Noaparast
    The purpose of this research was the study of the philosophy of social science from the critical realism’s point of view and its role in the educational research. The main problem of this research was that considering the attitudinal difference of this viewpoint which is in the middle of the two spectrums of realism and anti-realism and special attention to the philosophy of social science, which attitudinal and functional changes will occur in the educational research? Overall, it was a qualitative research which started with qualitative content analysis of the authentic texts and then with inferring implications, the hints of this viewpoint for the research were extracted. Findings showed that the critical realism considers the distinction between the natural world and the social world justifiable and due to this, the social condition of actions and their structural background is of high importance in educational research. As a result, the interpretation of meaning distinct from the structure, unlike those who believe in hermeneutics, is unacceptable. Also in terms of epistemology, critical realism, on the one hand with reliance on the assumptions underlying positivism and on the other hand, with explanation of the features associated with the network of educational and social studies, considers mathematics as a powerful tool to identify the educational and social phenomena. And at the same time, it has a radical orientation toward building an all-round sensory experience and challenges the whole reliance on induction.
    Keywords: Philosophy of Social Science, Critical Realism, Educational research
  • سمیرا حیدری*، خسرو باقری نوع پرست
    هدف از انجام این پژوهش ارائه الگویی نظری در برنامه درسی آموزش حرفه ای براساس فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران است. روش پژوهش کیفی از نوع تحلیلی – استنتاجی است؛ بدین معنا که براساس الگوی استنتاجی فرانکنا از قرار گرفتن اهداف و مبانی در کنار هم اصولی استخراج شده است. ابزار جمع آوری داده ها فیش برداری است. جامعه تحلیلی این پژوهش فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی در ایران و کلیه منابع موجود در زمینه آموزش حرفه ای است، نمونه گیری از این جامعه به طور هدفمند براساس عناصر برنامه درسی آموزش حرفه ای صورت گرفته است. روش تحلیل داده ها دسته بندی، کدگذاری و تفسیر بوده که به طور مستمر و همزمان با جمع آوری داده ها انجام شده است. یافته های حاصله حاکی از این است که اهداف آموزش حرفه ای عبارتند از: پاکی، سلامت، قوت جسمانی، دانش کسب مهارت و بینش نسبت به حرفه ها و ارتقای روحیه مشارکت پذیری در حین آموزش حرفه ای. علاوه بر این برخی اصول مستخرج از الگوی نظری در بخش محتوای آموزش حرفه ای عبارتند از ارتقای درک و فهم در مورد اصول ایمنی در کار و حرفه، ارتباط محتوا با موضوع مورد مطالعه، توام کردن شواهد و دلایل حاکی از مطابقت علم با عالم واقع درباب علوم زمینه ای حرفه ها، کاوش در ابعاد تاریخی و اجتماعی حرفه ها، ارتباط محتوا با نیازهای حرفه ای آینده شاگردان، لحاظ کردن جنبه های دانش، مهارت و بالاخره بینش نسبت به کار و حرفه. در بخش یادگیری نیز این اصول عبارتند از: ایجاد زمینه های فرضیه پروری، تعامل یادگیرندگان با یکدیگر و دارا بودن فضل در کمک به همسالان. در بخش یاددهی این اصول عبارتند از: پیدایش عمل ماهرانه و تحول در بینش نسبت به حرفه، تذکر مضامین اسلامی در زمینه کار و حرفه، ایجاد زمینه های مناسب در حین آموزش برای پرورش روحیه مشارکت پذیری، داشتن دید جامع نگر در فرآیند یاددهی، برقراری عدالت تربیتی در حین آموزش حرفه ای، تناسب تکلیف در زمینه کار و حرفه با توان و ظرفیت یادگیرندگان؛ و نهایتا در بخش ارزشیابی این اصول عبارتنداز: ارتقای احساس مسئولیت شاگردان نسبت به ارزیابی دانش، مهارت و بینش خود نسبت به حرفه ها، لحاظ کردن سطوح دانش، مهارت و بینش نسبت به حرفه ها در امر ارزشیابی، توجه به ظرفیت و توانایی یادگیرندگان در امر ارزشیابی.
    کلید واژگان: آموزش حرفه ای, الگو, برنامه درسی, فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران
    Khosrow Bagheri Noaparast, Samira Heidari*
    This study was undertaken to put forward a theoretical model for vocational education curriculum based on the philosophy of education of the Islamic Republic of Iran. The research method was qualitative and analytic-deductive. Accordingly, based on Frankena's deductive model, certain principles were derived from foundations and goals. The data collection tool included index cards. The research population comprised the philosophy of education of the Islamic Republic of Iran and the entire literature on vocational education. Purposive sampling was carried out according to the elements of vocational education curriculum. Data analysis methods included categorization, codification, and interpretation which were simultaneously carried out with data collection. Results indicated that the goals of vocational education are hygiene, health and physical strength, knowledge of acquiring skills and gaining insight on vocations, and fostering collaboration among students in vocational education. Additionally, some principles extracted from the theoretical model in the area of the content of vocational education are: boosting understanding of job safety principles, relationship between the content and subject matter, probing social and historical aspects of careers, relationship between the content and future career needs of students, as well as inclusion of knowledge, skills and insights on vocations. The extracted principles in the domain of learning are: paving the way for generating hypotheses, learners’ interaction with each other, and assisting peers. The extracted principles in the domain of teaching are: development of skilled actions and transformation in students’ perceptions of the career, incorporating Islamic notions on vocations, boosting students’ collaborative work, possessing a holistic perspective in the teaching process, educational fairness and equity in vocational teaching, and congruence between assignments and students’ capabilities. And finally the extracted principles in the domain of evaluation are: cultivating students’ sense of responsibility regarding evaluation of their own knowledge, skills and insights on careers, incorporating the levels of knowledge, skills and insights on careers in the process of evaluation, as well as considering students’ ability and capabilities in the process of evaluation.
    Keywords: vocational education, model, curriculum, philosophy of education of the Islamic Republic of Iran
  • آزاد محمدی، خسرو باقری نوع پرست، فاطمه زیباکلام

    هدف اصلی این پژوهش، بررسی مبانی گفتگو از نظر هابرماس و تعیین اصول و روش های تربیت اجتماعی متناظر با این مبانی می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل مفهومی پیش رونده بهره گرفته شد. در این پژوهش با بررسی مبانی نظری و تشریح و توضیح نظریه انتقادی و تحلیل نظریه کنش ارتباطی هابرماس یازده اصل تربیتی و سیزده روش تربیتی به دست آمد که تمامی آن ها بر ضرورت بازسازی مفهوم یادگیری، مدیریت کلاس و مدرسه، نقش معلم و دانش آموز، چگونگی استفاده از مطالب و محتوای درسی، نحوه ارزشیابی تاکید می کنند. بدین ترتیب، برخی دلالت های مهم برای تربیت اجتماعی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در این عرصه نقش آفرینی می کنند، استخراج شدند.

    کلید واژگان: کنش ارتباطی (گفت وگو), هابرماس, عقلانیت ارتباطی, تربیت اجتماعی, اصول تربیت اجتماعی, روش های تربیت اجتماعی
    Azad Mohammadi, Khosrow Bagheri Noaparast, Fatemeh Zibakalam

    The main goal of this research is examining the foundations of Habermas’ communicative action and postulating principles and methods of social education based on it. To achievement this goal، method of prospective analysis has been used. Carrying out content analysis on Habermas’ communicative action theory we have come across eleven educational principles and thirteen educational methods which all indicate the significance of reconstructing concepts of learning، managing classrooms and schools، the role of teacher and student، how to teach the lessons and curriculum، and assessment. At the end، based on the findings of this research we will offer some suggestions for the educational system of Iran.

    Keywords: Communicative action, Habermas, communicative rationality, Social education, Principles of social education, Methods of social education
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال