maryam fatehizade
-
وجود یک یا هر دو والد دارای اعتیاد در خانواده طیف وسیعی از چالش ها و مشکلات را برای اعضای خانواده مخصوصا جوان در آستانه ازدواج ایجاد می کند. پژوهش حاضر با هدف کشف چالش ها و مشکلات روان شناختی و اجتماعی پسران دارای والد معتاد در آستانه ازدواج افغانستانی و دستیابی به شبکه مضامین این چالش ها و مشکلات انجام شد. روش پژوهش از نوع کیفی و طرح پژوهش از نوع تحلیل مضمون بود. مشارکت کنندگان پسران در آستانه ازدواج افغانستانی با والد معتاد (18 تا 23 ساله) ساکن شهر کرمان و حومه بودند که تعداد 11 جوان در پژوهش مشارکت کردند. روش انتخاب مشارکت کنندگان از نوع گلوله برفی بود. جهت گردآوری اطلاعات از مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. یافته های پژوهش 362 کد اولیه، 34 مضمون پایه، نه مضمون سازمان دهنده و یک مضمون فراگیر را نشان داد. مضامین سازمان دهنده استخراج شده عبارت بودند از: مشکلات روان شناختی، ننگ و مشکلات اجتماعی، مشکلات اقتصادی، مشکلات حقوقی و قانونی، مشکلات تربیتی، خوش بینی، تاب آوری، تجربه آموزنده، دلسوزی برای کودکان اعتیاد، و مضمون فراگیر نیز قرار (تعادل ذهنی) بود. جوانان با والد/والدین معتاد با مشکلات فراوانی از جمله مشکلات روان شناختی روبرو هستند که می تواند در روند ازدواج آنها اخلال ایجاد کند. مداخلات روان شناختی و آموزشی می تواند راهبرهای موثری در زمینه ی پیشگیری از اعتیاد، کمک به افسردگی و اضطراب و بالا بردن سرسختی و تاب آوری این جوانان باشد. با توجه به یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که اعتیاد والدین تاثیر منفی روی ازدواج جوانان و زندگی مشترک آن ها می گذارد.
کلید واژگان: پسران در آستانه ازدواج, افغانستانی, شبکه مضامین, والد معتادHaving one or two addicted parents in the family creates a wide range of challenges and problems for family members, especially young ones on the verge of marriage. The present study was conducted with the aim of discovering the psychological and social challenges and problems of Afghan boys who are on the verge of marriage and have drug addicted parent and obtaining a network of the themes of these challenges and problems. The research method was qualitative and the research design was thematic analysis. The statistical population was Afghan boys on the verge of marriage with drug addict parent (18 to 23 years old) living in Kerman and its suburbs, among whom 11 young people participated in the research. The method of selecting participants was snowball. A semi-structured interview was used in order to collect information. The findings of the research showed 362 primary codes, 34 basic themes, 9 organizing themes and one overarching theme. The extracted organizing themes were: psychological problems, stigma and social problems, economic problems, legal and regulatory problems, training problems, optimism, resilience, Informative experience, compassion for children of addiction. The overarching theme was the equanimity of these young people. Young people with addicted parent(s) faces many problems, including psychological problems that can disrupt their marriage process. Psychological and educational interventions can be an effective strategy in the field of addiction prevention, help with depression and anxiety, and increase the tenacity and resilience of these young people. According to the findings of this research, it can be concluded that parental addiction has a negative effect on young people's marriage and their common life.
Keywords: Boys On The Verge Of Marriage, Afghan, Theme Network, Addicted Parent -
عزت نفس به معنای احساس ارزشمندی به خودی خود است که در آن استعلا و برتری نسبت به غیر لحاظ نمی شود. از آن جا که اطلاع از اهمیت عزت نفس موجب اهتمام بیشتر به افزایش آن و علم به آثار موجب واقف شدن به اهمیت است. این تحقیق آثار عزت نفس را از دیدگاه ناتانیل براندن که پدر عزت نفس نامیده می شود، در سه دسته شناختی، اخلاقی و رفتاری تنظیم، سپس از منظر آموزه های اسلام به روش توصیفی تحلیلی بررسی نموده است تا زمینه ای برای تعدیل و تکمیل نظرات او باشد. براندن معتقد است ابراز وجود، پذیرش تعریف دیگران و فردگرایی از آثار عزت نفس است اما به نظر می رسد آموزه های قرآنی و روایی این آثار را نپذیرد. زیرا گاهی عدم ابراز وجود، نشان دهنده عبور از خود دانی و رسیدن به خود عالی است که می تواند نتیجه عزت نفس باشد. همچنانکه امکان دارد فردی با وجود عزت نفس بالا آگاهانه تعریف دیگران را به دلایلی مانند تواضع و به هدف مبارزه با نفس نپذیرد. چنانچه فردگرا نبودن و ترجیح منافع دیگران بر خود گاهی نشان از رشدیافتگی فرد عزتمند است به طوری که خود مجازی را قربانی خود حقیقی کند و این منافاتی با عزت و کرامت نفس ندارد.کلید واژگان: عزت نفس, براندن, آثار, روانشناسی اسلامیSelf-esteem refers to a sense of intrinsic worth that does not consider superiority over others. Awareness of the significance of self-esteem leads to a greater commitment to its enhancement, and understanding its effects highlights its importance. This research categorizes the effects of self-esteem according to Nathaniel Branden, who is regarded as the father of self-esteem, into three areas: Cognitive, moral, and behavioral, and then analyzes them through the lens of Islamic teachings using a descriptive-analytical method to provide a foundation for critiquing his views. Branden believes that self-expression, acceptance of others' definitions, and individualism are effects of self-esteem; however, these effects are not supported by the teachings of the Quran and Hadith. For instance, sometimes a lack of self-expression indicates transcending one’s superficial self and reaching a higher self, which is a result of self-esteem. Similarly, an individual may consciously refuse to accept others’ definitions despite having high self-esteem for reasons such as humility or the aim of combating the ego. Additionally, not being individualistic and prioritizing the interests of others over oneself can sometimes indicate the maturity of a dignified individual, whereby the false self is sacrificed for the true self, which does not contradict self-worth and dignity.Keywords: Self-Esteem, Branden, Islamic Psychology
-
یکی از متغیرهایی که می تواند در کاهش مشکلات نوجوانان و افزایش سازگاری در این دوران حساس به نوجوان کمک کند ، تاب آوری است. تاب آوری به معنای توانایی بازگشت از تجربه های هیجانی منفی و انطباق منعطفانه با تجربه های پر استرس است پژوهش حاضر باهدف بررسی تجارب زیسته دانش آموزان تاب آور و تدوین الگوی آموزش تاب آوری دانش آموزان مبتنی بر این تجارب انجام شد. روش پژوهش، کیفی با روش پدیدارشناسی بود. بدین منظور ابتدا با 11 نفر از دانش آموزان دختر شهرستان شهرضا که بر اساس پرسشنامه کانر و دیویدسون تاب آور تشخیص داده شده بودند مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها به روش کلایزی از نرم افزار MAXQDA-2020 استفاده شد . سپس بر اساس محتوای به دست آمده از تجارب زیسته دانش آموزان تاب آور، الگوی آموزش تاب آوری بر اساس تحلیل محتوای کتاب ها، پایان نامه ها و مقالات معتبر تا سال 2022 تدوین شد. در مرحله آخر نیز الگوی تدوین شده زیر نظر متخصصان اعتبار یابی شد. نمونه گیری به صورت هدفمند انجام شد. در هر سه مرحله برای حجم نمونه از معیار اشباع استفاده شد که نشان دهنده کفایت حجم نمونه است. اطلاعات مربوط به مولفه های مرتبط با تجارب زیسته دانش آموزان تاب آور در 3 مفهوم اصلی عوامل جهت دهی معنوی، نگرشی، رفتاری، سرمایه های روان شناختی و الگوی حل تعارض به دست آمد. الگوی آموزش تاب آوری دانش آموزان مبتنی بر تجارب زیسته نیز حاوی 8 مقوله آگاهی و آموزش روان شناختی، فعال سازی ذهن آگاهانه و ارزش مدار، ارتقای کارآمدی، انعطاف پذیری شناختی، حل مسئله، کارآمدی هیجانی، کارآمدی بین فردی وخودمراقبتی، می باشد. الگوی به دست آمده با استفاده از شاخص های روان سنجی اعتباریابی و پایایی سنجی شد. نتایج حاکی از معتبر و پایا بودن الگوی موردنظر بود. الگوی تاب آوری تدوین شده با روش سه سویه سازی می تواند در کنار سایر الگوهای آموزشی موجود، در طراحی مداخله برای افزایش تاب آوری دانش آموزان قابل استفاده باشد.
کلید واژگان: تاب آوری, تجربه زیسته, دانش آموزان, مطالعه کیفیOne of the variables that can help reduce the problems of teenagers and increase adaptation in this sensitive period is resilience. Resilience means the ability to recover from negative emotional experiences and adapt flexibly to stressful experiences.. The current research was conducted with the aim of phenomenology of the lived experiences of resilient students and developing a model of resilience education for students based on these experiences. The research method was qualitative with three-way method. For this purpose, a semi-structured interview was conducted with 11 female students of Shahreza city who were diagnosed as resilient based on the Connor and Davidson questionnaire Utilizing MAXQDA 2020, the data were analyzed using the Colaizzi method Then, based on the content obtained from the lived experiences of resilient students, the model of resilience education was compiled based on the content analysis of books, dissertations and valid articles until 2022. In the last stage, the developed protocol was validated under the supervision of experts. Sampling started purposefully. In all three stages, the saturation criterion was used for the sample size. Information related to the components related to the lived experiences of resilient students was obtained in 3 main concepts of spiritual orientation, attitudinal, behavioral factors,,pshycological capital and conflict resolution model. The resilience training model of students based on lived experiences also contains 8 categories of awareness and psychological training, Activation based on mindfulness and values, improvement of self-efficacy, cognitive flexibility, problem-solving, emotional efficiency, interpersonal efficiency, and self-care. The obtained model was validated and reliable using psychometric indices. The results indicated the validity and reliability of the intended model. The model of resilience compiled with the three-way method can be used to formulate interventions to increase students' resilience, along with other existing educational models.
Keywords: Resilience, Lived Experiences, Students, Qualitative Study -
پدیدآمدن تعارضات در جهان مدرن امروزی، مولفه اجتناب ناپذیر زندگی زناشویی قلمداد می شود. درگذشته، زوجین، هنگام مواجهه با تعارضات زناشویی، از روش های کدخدامنشانه و ریش سفیدی بهره مند می شدند، اما امروزه مشاوره خانواده، جایگزین روش های پیشین شده است. امروزه در جامعه ایران، زنان زیادی درگیر تعارضات زناشویی به صورت خفیف یا مزمن هستند که برخلاف گذشته، به مثابه کنشگران فعال، هنگام بروز تعارضات برای چاره اندیشی و حل وفصل آن ها به مراکز مشاوره خانواده مراجعه می کنند؛ در غیر این صورت به دنبال راهی برای خروج از آن می گردند؛ بدین معنا که گروهی از زنان که مشکلات زندگی مشترک را به طور خفیف دریافت می کنند، با مهارت آموزی ادامه زندگی مشترک را میسر می دانند. در برابر، گروه دیگری که تعارضات زناشویی را مزمن ادراک می کنند و تلاش خود را برای ادامه زندگی مفید نمی دانند، پدیده طلاق را تجربه می کنند؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر، تحلیل روایت تجربه زنان دارای تعارض زناشویی از مراجعه به مرکز مشاوره خانوادگی بود. این پژوهش با بهره گیری از درمان مراجع محور راجرز، رویکرد خانواده درمانی فمینیستی چسلر، روایت درمانی وایت و اپستین و روش تحلیل روایت تیپولوژیک، در سال 1397 در یک مرکز مشاوره در اصفهان انجام شد. مشارکت کنندگان در تحقیق، 17 نفر از زنان متاهل دارای تعارض زناشویی مراجعه کننده به مرکز مشاوره بودند که با روش حداکثر تنوع انتخاب شدند و با آن ها مصاحبه روایی شد. یافته ها نشان می دهد، تجربه اغلب زنان از مراجعه به مشاور در ژانر رمانس روایت شده است؛ ازاین قرار که زنان باتکیه بر توانمندی های خود به عنوان قهرمان زندگی، در جست وجوی راهکاری برای حل تعارضات زناشویی هستند و مراجعه به مرکز مشاوره را جزیی از این انگیزه درونی تلقی می کنند؛ خواه تلاش آن ها به حل مسیله منجر شود و خواه نگردد؛ بنابراین تجربه زنان از مراجعه به مراکز مشاوره، گامی در جهت حل تعارضات است.کلید واژگان: تحلیل روایت, تجربه, ژانر, زنانگی, مشاوره خانوادهThe conflict between husband and wife seems an inseparable component and an inevitable thing in married life, which usually occurs after passing the first passionate period of joint life. Unlike in the past, women as active members of society refer to counseling centers when conflicts arise to find effective solutions to resolve conflicts, live with less worries, learn how to face problems correctly, strive for family cohesion, and find a way out of it. The purpose of this study is to analyze the genre of experience of women with marital conflict from visiting a family counseling center. This research was carried out using Rogers' person-centered therapy, Chesler's feminist family therapy approach, White and Epstein's narrative therapy, and the typological narrative analysis method in 2021 in a counseling center in Isfahan. The participants in the research were 17 married women with marital conflict who had visited the counseling center. They were were selected using maximum variety method and subjected to narrative interviews. The findings showed that most women's experience of consulting a counselor is narrated in the genre of romance. Based on the issue that women rely on their abilities as heroes of life, they are looking for a solution to resolve marital conflicts and consider going to the counseling center as a part of this inner motivation, whether their efforts lead to solving the problem or not. A group of women who have problems, take the common life lightly and make it possible to continue the common life with skill training. On the other hand, another group who perceive marital conflicts as chronic and do not consider their efforts to continue life fruitful, also experience the divorce. It can be concluded that women's experience of visiting counseling centers is a step towards solving conflicts.Keywords: Narrative Analysis, Experience, genre, femininity, Family Counseling
-
هدف
مراقبت گری برای روابط انسانی بنیادی است و نقش تعیین کننده ای در کیفیت و ثبات روابط زناشویی ایفا می کند. پژوهش حاضر با هدف تبیین مفهوم مراقبت گری زوجی انجام شد.
روشاین پژوهش به روش کیفی و با استفاده از رویکرد داده بنیاد در سال 1400 انجام شد. بدین منظور 10 زوج ساکن شهر الیگودرز با دارا بودن ملاک های ورود و با استفاده از نمونه گیری هدفمند تا رسیدن به اشباع داده ها انتخاب و در پژوهش شرکت کردند. این افراد با استفاده از مصاحبه ی عمیق نیمه ساختاریافته مورد بررسی قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل داده ها با روش استراوس و کربین (2014(و نرم افزار MAXQDA20 انجام شد.
یافته هاتحلیل داده ها منجر به شناسایی 78 کد باز و 13 کد محوری در قالب شرایط علی: تاریخچه ی زندگی و ازدواج آگاهانه؛ شرایط زمینه ای: بسترهای فردی و زوجی؛ شرایط مداخله گر: عوامل تسهیل کننده رفتاری و شناختی؛ موانع: عوامل فشارآور فردی و محیطی؛ راهبردهای تداوم بخش و ارتقاء بخش مراقبت؛ و پیامدهای فردی برای مراقبت کننده و مراقبت گیرنده و پیامدهای زوجی گردید و مقوله مرکزی با عنوان «مراقبتگری متقابل زوجی» انتخاب شد.
نتیجه گیرینتایج پژوهش بیانگر این بود که عوامل دخیل در مراقبتگری زوجی حتی به قبل از ازدواج برمی گردد. مراقبتگری زوجی در گرو ازدواج آگاهانه و اقدامات سازنده و فعالانه زوج ها می باشد و فرایندی تعاملی و متقابل است که افزایش بینش و آگاهی زوج ها و استفاده از راهبردهای مراقبت جویی و مراقبت پذیری در تداوم آن موثر است.
کلید واژگان: مراقبت گری, زوج, پژوهش کیفیAimCaregiving is fundamental to human relationships and plays a crucial role in the quality and stability of marital relationships. The present study aimed to explain the concept of couple caregiving.
MethodsThis qualitative research was conducted in 2021, adopting a grounded theory approach. For this purpose, ten couples residing in city of Aligudarz (Iran) were selected based on inclusion criteria and purposive sampling. The sampling continued until data saturation was reached. These individuals were examined through semi-structured, in-depth interviews. Data were analyzed using Strauss and Corbin’s (2014) method and the MAXQDA20 software.
FindingsThe data analysis led to the identification of 78 open codes and 13 axial codes in the form of causal conditions: life history, conscious marriage; contextual conditions: individual and couple contexts; efficient couple relationship; Intervening conditions: behavioral and cognitive facilitating factors; obstacles: personal and environmental stressors; Strategies for sustaining and improving care, and persona; outcomes for the caregiver and care recipient and couple outcomes and the central theme of “reciprocal couple caregiving” was chosen.
ConclusionsThe findings indicated that factors influencing couple caregiving extend to the time before marriage. Couple caregiving involves conscious marriage and proactive and constructive actions of the couple. It is an interactive and reciprocal process that enhances the insight and awareness of the couple, and the use of care-seeking and caregiving receptivity strategies significantly contributes to its continuity.
Keywords: Caregiving, Couple, Qualitative Study -
هدف
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی فیلیال تراپی و بسته مشاوره ای تعامل والد- کودک بر بهزیستی روان شناختی کودکان پیش از دبستان انجام شد.
روش پژوهش:
طرح پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون- پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش، شامل تمام مادران دارای کودک سنین پیش از دبستان در شهر اصفهان در سال 1398 بودند. 45 نفر از مادران به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی و مساوی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه بهزیستی روانشناختی برای کودکان پیش از دبستان (دهقانی، 1392) بود. گروه آزمایشی اول 8 جلسه 90 دقیقه ای مداخله تعامل موثر والد- کودک (بهرامی و همکاران، 1400) و گروه آزمایشی دوم 8 جلسه 90 دقیقه ای مداخله فیلیال تراپی (براتون و همکاران، 2006) را دریافت کردند. برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که میزان تاثیر مداخله فیلیال تراپی و بسته مشاوره ای تعامل والد و کودک بر بهزیستی روان شناختی کودکان پیش از دبستان (203/10F=) معنادار بوده است (05/0>P). همچنین مقایسه تطبیقی بین دو مداخله نشان داد در ابعاد شناختی و آموزشی بهزیستی روان شناختی، تفاوت معناداری به نفع مداخله تعامل موثر والد و کودک مشاهده شد. همچنین اثر فیلیال تراپی و تعامل موثر والد و کودک بر متغیر وابسته در مرحله پیگیری 60 روزه تداوم داشت.
نتیجه گیریبر اساس یافته های حاصل از این پژوهش می توان گفت فیلیال تراپی و تعامل موثر والد و کودک می توانند نقش مهمی در افزایش بهزیستی روان شناختی کودکان پیش از دبستان، ایفا کنند
کلید واژگان: فیلیال تراپی, تعامل والد- کودک, بهزیستی روان شناختیAimThe present study aimed to compare the effectiveness of filial therapy and package of parent-child interaction consultations on psychological well-being of preschool children.
MethodsThe research design was a quasi-experimental pre-test and post-test-follow-up with the control group. The statistical population of the study included all mothers with preschool children in Isfahan in 2019. 45 mothers were selected by convenience sampling method and randomly and equally assigned to two experimental groups and one control group. The research tool included psychological well-being questionnaire for preschool children (Dehghani, 2013). The first experimental group received 8 90-minute sessions of effective parent-child interaction intervention (Bahrami et al., 2021) and the second experimental group received 8 90-minute sessions of filial therapy intervention (Bratton et al., 2006). Analysis of variance with repeated measures was used to analyze the data.
ResultsThe results showed that the effect of the filial therapy intervention and parent-child interaction counseling package on the psychological well-being of preschool children (F=10.203) was significant (P<0.05). Also, a comparative comparison between the two interventions showed that in the cognitive and educational aspects of psychological well-being, a significant difference was observed in favor of the effective parent-child interaction intervention. Also, the effect of filial therapy and effective parent-child interaction on the dependent variable continued in the 60-day follow-up phase.
ConclusionAccording to the findings of this study, it can be stated filial therapy and effective parent-child interaction can play an important role in increasing the psychological well-being of preschool children.
Keywords: filial therapy, parent- child interaction, Psychological Well-Being -
هدف از مطالعه حاضر، بررسی اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار بر تنظیم شناختی هیجان و سازگاری زناشویی در والدین دارای فرزند مبتلا به اختلال نقص توجه/بیش فعالی بود. در این مطالعه، از طرح A-B-A پژوهش مورد منفرد استفاده شد. جامعه آماری شامل زوجین دارای فرزند 7 تا 11 سال مبتلا به اختلال نقص توجه/ بیش فعالی، در شهر اصفهان در سال 1399 بود. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش شامل پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (CERQ)، مقیاس سازگاری زوجین اصلاح شده (RDAS) و چهارمین ویرایش مقیاس سوانساوان-ناونن و پلهام (فرم والدین) (SNAP-IV) بود. با نمونه گیری هدفمند، سه زوج که دارای فرزند مبتلا به این اختلال بودند انتخاب شدند و مداخله زوج درمانی هیجان مدار را دریافت کردند. داده ها با استفاده از تحلیل دیداری و نرم افزار آماری SPSS-20 تجزیه و تحلیل شدند و برای سنجش میزان تاثیر درمان، از درصد داده های غیرهمپوش (POD) و درصد داده های همپوش (PND) استفاده شد. نتایج نشان داد زوج درمانی هیجان مدار بر تنظیم شناختی هیجان و سازگاری زناشویی والدین دارای فرزند مبتلا به اختلال نقص توجه/ بیش فعالی اثر مثبت و معنادار دارد (66/67 تا 100 درصد =PND). نتایج درمان در زمان پیگیری نیز ادامه داشت. براساس نتایج پژوهش حاضر، رویکرد زوج درمانی هیجان مدار می تواند به عنوان مداخله ای موثر برای افزایش سازگاری و تنظیم هیجان زوجین دارای فرزند مبتلا به اختلال نقص توجه/ بیش فعالی مورد استفاده قرار گیرد.کلید واژگان: اختلال نقص توجه, بیش فعالی, تنظیم شناختی هیجان, زوج درمانی هیجان مدار, سازگاری زناشوییThis study’s objective was to evaluate the efficacy of emotion-oriented couple therapy on cognitive emotion regulation and marital adjustment in parents of children with attention deficit/hyperactivity disorder. In this study, a single-case A-B-A design was utilized. In 2020, couples in Isfahan with children aged 7 to 11 years old and Attention Deficit/Hyperactivity Disorder comprised the statistical population of this investigation. Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ), Revised Marital Adjustment Scale (RDAS), and the fourth edition of the Swanson, Nolan and Pelham Scale (Parent Form) (SNAP-IV) were utilized in this study. Three couples were selected using purposive sampling and participated in eight sessions of emotion-focused couple therapy. The effect of the treatment was determined by calculating the percentage of non-overlapping data (POD) and the percentage of overlapping data (PND) using visual analysis and SPSS-20 statistical software. The results showed that emotion-oriented couple therapy had a positive and statistically significant effect on cognitive regulation of emotion and marital adjustment of parents with children with attention deficit/hyperactivity disorder (PND= 66/67% to 100%), and that the treatment’s effects persisted during follow-up. Based on the findings of the current study, emotion-focused couple therapy can be used as an effective intervention to improve adjustment and emotion regulation in couples with children who have attention deficit/hyperactivity disorder.Keywords: Attention Deficit, Hyperactivity Disorder, cognitive emotion regulation, Emotion-Focused Couple Therapy, Marital Adjustment
-
هدف
هر یک از والدین نقش حیاتی در زندگی فرزندان ایفا می کنند و انتقال بین نسلی طلاق نشان می دهد، فرزندانی که طلاق والدین خود را تجربه می کنند بیشتر در معرض آسیب های زناشویی هستند. هدف پژوهش حاضر طراحی و اعتبار یابی الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق و بررسی اثر بخشی آن بر دلزدگی و انتظارات زناشویی بود.
روشپژوهش حاضر با روش تحقیق آمیخته از نوع اکتشافی انجام شد. در بخش کیفی پژوهش از روش نظریه داده بنیاد کلاسیک و در روش کمی از روش شبه آزمایشی گروه آزمایش _ گروه کنترل با طرح پیش آزمون _ پس آزمون و پیگیری استفاده گردید. مشارکت کنندگان پژوهش در بخش کیفی شامل مصاحبه با 26 نفر از زوجین با خانواده اصلی تک سرپرست ناشی از طلاق بودند که به صورت هدفمند تا اشباع داده ها انتخاب شدند و نمونه پژوهش در بخش کمی 32 نفر از زوجین با خانواده اصلی تک سرپرست ناشی از طلاق بودند که با روش در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دوگروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. بخش کیفی پژوهش با مصاحبه نیمه ساختار یافته انجام شد و ابزار پژوهش در بخش کمی شامل پرسشنامه های انتظارات زناشویی امیدوار و دلزدگی زناشویی پاینز بودند. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر استفاده شد.
یافته هااز مجموع یافته های بخش کیفی پنج مقوله اصلی که بیانگر آسیب های زناشویی فرزندان تک سرپرست ناشی از طلاق بودند استخراج و بر مبنی آنها و نظر متخصصان الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق در فرزندان تک سرپرست ناشی از طلاق طراحی شد. تحلیل داده ها نیز نشان دهنده اثر بخشی الگوی آموزشی پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق بر دلزدگی و انتظارات زناشویی بود (01/0 <p).
نتیجه گیری:
بر اساس نتیجه پژوهش حاضر، می توان از الگوی آموزشی ارایه شده در راستای پیشگیری از انتقال بین نسلی طلاق، و تداوم زندگی زناشویی فرزندان طلاق استفاده کرد.
کلید واژگان: انتقال بین نسلی طلاق, فرزندان طلاق, آسیب پذیری زناشویی, انتظارات زناشویی, دلزدگی زناشویی, نظریه داده بنیاد کلاسیکAimEach parent plays a vital role in the life of their children and intergenerational transmission of divorce shows that children who experience the divorce of their parents are more exposed to marital injuries. the goal of this study was to design and validate a model for preventing the intergenerational transmission of divorce in the children of single guardians due to divorce and its effectiveness on boredom and marital expectations.
MethodsThe present research was conducted with a mixed exploratory type. For the qualitative part of the research, classical grounded theory was used, while for the quantitative part a quasi-experimental method of experimental group - control group with pre and post test with follow-up was used. Research participants in the qualitative section included interviews with 26 couples with single-parent families resulting from divorce and the research sample in quantitative part included 32 couples with a single-parent family due to divorce. The qualitative part of the research was conducted with semi-structured interviews and the research tools in the quantitative part included the Omiedvar Marital Expectations and Pines Marital Burnout Questionnaires. In order to analyze the data, repeated measurement analysis of variance was used.
FindingsFrom the total findings of the qualitative section, five main categories which expressed the marital damage of single-parent children caused by divorce discover and based on them and the opinion of experts the model for prevention of intergenerational transmission of divorce in single-parent children due to divorce was designed. Data analysis showed the effectiveness of the divorce prevention model on intergenerational transmission of divorce on boredom and marital expectations (p<0.01).
ConclusionBased on the results of the present study, the model presented in this study can be used in preventing intergenerational transfer of divorce and to ensure and enduring married life for children of divorce
Keywords: intergenerational transfer of divorce, single parent children, marital vulnerability, marital expectations, marital boredom, Classical foundational data theory -
یکی از عوامل آسیب رسان به کیفیت زناشویی تعارض زوجین است. تعارض زناشویی سبب بروز مشکلاتی در ساختار خانواده، استحکام و عدم رضایت از زندگی و درنهایت اگر توجهی به این دو مقوله نشود سبب فروپاشی نظام خانواده می شود. ازاین جهت هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر درمان یکپارچه شده متمرکز بر شفقت و هیجان بر تعارض زناشویی زنان شهر اصفهان قرار گرفت. بدین منظور در این پژوهش که از نوع منفرد A-B-A بود از بین زنان متعارض مراجعه کننده به مراکز مشاوره (تماشا و رضوی) شهر اصفهان در سال 99 سه زن که شرایط شرکت در پژوهش را داشتند به صورت هدفمند انتخاب شد و توسط پرسشنامه تعارض (sanaii, barati & Bustani, 2009) مورد ارزیابی قرار گرفتند. پس از احراز تعارض زناشویی بالا و دریافت رضایت جهت شرکت در پژوهش، ایشان در طی 3 ماه، هفته ای یک بار در جلسات درمانی مبتنی بر تلفیق درمان های متمرکز بر شفقت و هیجان (محقق ساخته) به مدت 60 دقیقه به صورت انفرادی شرکت نمودند. در اثنا این پژوهش، افراد شرکت کننده به منظور تعیین خط پایه و پیشرفت درمانی قبل، حین و بعد مداخله، 12 بار به پرسشنامه مذکور پاسخ دادند. برای تحلیل نتایج از شاخص توصیفی و آمار استنباطی تحلیل دیداری استفاده شد. درصد بهبودی تعارض زناشویی سه زن در مرحله مداخله به ترتیب 30-31-33 درصد به دست آمد که حکایت از تاثیر درمان یکپارچه شده مذکور بر تعارض زناشویی زنان شرکت کننده دارد. نتایج این پژوهش نشان داد که درمان یکپارچه شده مبتنی بر شفقت و هیجان، منجر به تنظیم هیجان در یک بستر معنایی شده و کاهش تعارضات زناشویی را در پی داشته است. ازاین جهت می توان نتیجه گرفت که درمان یکپارچه شده مذکور برای کاهش تعارض زناشویی زنان متعارض موثر است. ازاین رو پیشنهاد می شود برای بهبود کیفیت زندگی و کاهش تعارضات زناشویی زنان متعارض از این درمان استفاده شود.کلید واژگان: تعارض زناشویی, درمان متمرکز بر شفقت, درمان متمرکز بر هیجان, درمان یکپارچه شده, زنان متاهلBackgroundOne of the factors that harm the quality of marriage is the conflict between couples. Marital conflict causes problems in the family structure, strength, and dissatisfaction with life, and finally, if attention is not paid to these two categories, it causes the collapse of the family system.ObjectiveThis study aimed to investigate the effect of integrated therapy focused on compassion and emotion on marital conflict in women in Isfahan.MethodIn this study, which was a single type A-B, among the conflicting women referring to counseling centers (Tamasha and Razavi) in Isfahan in 2021, three women who were eligible to participate in the study were purposefully selected and were evaluated by the(Sanaii, Barati & Bustani, 2009) Marital Conflict Questionnaire. After achieving high marital conflict and receiving consent to participate in the study, he participated in treatment sessions based on integrated compassion and emotion-focused therapies (researcher-made) for 60 minutes once a week for 3 months. During this study, participants answered the questionnaire 12 times to determine the baseline and treatment progress before, during, and after the intervention. Descriptive index and inferential statistics of visual analysis were used to analyze the results.FindingsThe improvement rate of marital conflict of three women in the intervention stage was 33-31-30%, respectively, which indicates the effect of the integrated treatment on the marital conflict of the participating women.ConclusionThe results of this study showed that integrated therapy based on compassion(CFT) and emotion(EFT) has led to the regulation of emotion in a semantic context and has reduced marital conflicts. Therefore, it can be concluded that the integrated treatment is effective in reducing marital conflict in conflicting women.Keywords: Marital Conflicts, compassion-focused therapy, Emotion-Focused Therapy, integrated Therapy, Married Women
-
هدفهدف از این پژوهش ساخت و اعتباریابی مقیاس آسیب های شخصیتی ناشی از ترومای پیچیده دوران کودکی در میان زنان متاهل با سابقه ترومای پیچیده بود.روشدر ابتدا با اجرای 18 مصاحبه نیمه ساختاریافته در قالب پژوهش کیفی، گویه های مربوط به ساخت آزمون مشخص شد و بر اساس آن مقیاسی طراحی گردید. پس از آن مقیاس بر روی 100 نفر از زنان متاهل با تجربه ترومای پیچیده در دوران کودکی که به صورت هدفمند انتخاب شده بودند، اجرا گردید. به منظور تعیین پایایی این مقیاس از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. برای تعیین روایی مقیاس نیز از پرسشنامه های بهزیستی ذهنی دینر و دیگران (1985) و مقیاس افسردگی، اضطراب، تنیدگی (DASS-21) استفاده شد. داده های بدست آمده با استفاده از نرم افزار Smart-PLS مورد تحلیل عاملی تاییدی قرار گرفت.یافته هانتایج پایایی با استفاده از همسانی درونی و ضریب آلفای کرونباخ و همچنین پایایی ترکیبی برای تمامی ابعاد مقیاس از حداقل مقدار 7/0 بیشتر بود که نشان دهنده پایایی مطلوب مقیاس می باشد. نتایج ضریب همبستگی بین آسیب های شخصیتی با متغیرهای افسردگی، اضطراب، تنیدگی و عاطفه منفی به منظور بررسی روایی همگرا بیانگر رابطه مثبت و معنادار (P<0/01) بود. از طرفی نتایج ضریب همبستگی بین آسیب های شخصیتی و رضایت از زندگی و عاطفه مثبت برای بررسی روایی واگرا نشان دهنده رابطه منفی و معنادار (P<0/01) بود.نتیجه گیرینتایج بدست آمده نشان داد که مقیاس محقق ساخته از پایایی و روایی مطلوبی برخوردار است و سایر پژوهشگران و درمانگران می توانند از آن برای اهداف پژوهشی و درمانی استفاده کنند.کلید واژگان: ساخت و اعتباریابی, آسیب های شخصیتی, ترومای پیچیده, زنان متاهلAimThe aim of this study was to construct and validate the complex childhood trauma-related Personality Pathology Scale among married women with childhood complex trauma experience.MethodAt first, by conducting 18 semi-structured interviews in the form of qualitative research, the items related to scale construction were identified and a scale was designed based on it. Then the scale was administered to 100 married women with purposive sampling. Cronbach's alpha coefficient was used to determine the reliability of this scale. To determine the validity of the scale, the mental well-being questionnaire (Diener et al, 1985) and DASS-21 were used. The data were analyzed using confirmatory factor analysis with Smart-PLS software.ResultsThe results of reliability using Cronbach's alpha coefficient as well as combined reliability for all dimensions of the scale were >0.7, which indicates the optimal reliability of the scale. The results of the correlation coefficient between personality traits with the variables of depression, anxiety, stress, and negative emotion for the convergent validity showed a positive and significant relationship (P <0.01). Also, the results of the correlation coefficient between personality traits and life satisfaction and positive emotion for divergent validity showed a negative and significant relationship (P <0.01).ConclusionThe results showed that the researcher-made scale has good reliability and validity and researchers and therapists can use it for research and treatment purposes.Keywords: Construction, validation, Personality pathologies, Complex Trauma, married women
-
سابقه و هدف
پژوهشهای داخلی و خارجی متعددی درباره درمان روانشناختی مبتنی بر پذیرش و تعهد انجام شده و اثربخشی آن را تایید کرده است؛ اما امروزه با مشخصشدن نقش مذهب بیماران در درمان اختلالات روانی، مطالعات مذهبی-روانشناختی که به بررسی نقش مذهب افراد در درمان آنان میپردازد در سطح جهانی افزایش یافته است؛ بنابراین هدف پژوهش حاضر طراحی الگوی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اساس مفاهیم اسلامی برای بهکارگیری در فرایند درمان افراد مسلمان با باورهای مذهبی بود.
روش کاربهمنظور بررسی چگونگی الگوی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر اساس مفاهیم اسلامی با بهرهگیری از روش کیفی نظریه دادهبنیاد (متنی)، مفاهیم نظری رویکرد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در قرآن کریم، تفسیر المیزان و اصول کافی واکاوی شد و با تبادل نظر با متخصصان علوم روانشناسی و متخصصان علوم اسلامی، مفاهیم موجود در متون اسلامی که با مفاهیم نظری رویکرد یادشده قرابت معنایی و مفهومی داشت، انتخاب و تعریف شد و در ادامه مفاهیم بهدستآمده در دو مرحله باز و محوری کدگذاری شد و در مرحله سوم با اجرای کدگذاری انتخابی، مقولههای اصلی استخراج و ارتباط بین آنها مشخص شد. مولفان مقاله تضاد منافعی گزارش نکردهاند.
یافتههادر این پژوهش الگوی پذیرش و تعهد بر اساس مفاهیم اسلامی طراحی و ارایه شد. این الگو از دو قسمت فرایندهای سلامت روانی که نشاندهنده قلب سلیم و فرایندهای آسیب روانی که نشاندهنده قلب مریض است تشکیل شده است.
نتیجهگیریدرمانگران با استفاده از الگوی اسلامی ارایهشده در این پژوهش میتوانند نتایج اثربخشتری در درمان اختلالات روانی در بین بیماران مسلمان در کشورهای اسلامی به دست آورند.
کلید واژگان: الگو, اسلام, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, نظریه داده بنیادBackground and ObjectiveIn relation to psychological treatment based on Acceptance and Commitment, several internal and external studies have been done and its effectiveness has been confirmed but today, with the clarification of the role of patients' religion in the treatment of their mental disorders, we are witnessing an increase in religious-psychological studies worldwide that examine the role of people's religion in their treatment; Therefore, the purpose of this study is to design a model based on Islamic concepts for use in treatment of Muslims based on religious beliefs.
MethodsIn order to develop the theoretical model of Acceptance and Commitment based on Islamic concepts, the Grounded Theory (Textual) was used as a qualitative method to explore the theoretical foundations of the Acceptance and Commitment Therapy approach in the Quran, Tafsir al-Mizan and al-Kafi. By exchanging ideas with psychologists and Islamic scholars, the concepts found in Islamic texts that were semantically and conceptually related to the theoretical concepts of the Acceptance and Commitment Therapy approach, were selected and defined. Then, the concepts obtained were coded in two open coding and axial coding stages, and in the third step, by performing selective coding, the main categories were extracted and the relationship between them was specified. The authors reported no conflict of interests.
ResultsIn the present study, the theoretical model of Acceptance and Commitment was developed based on Islamic concepts; this model consists of two parts: mental health processes that represent a pure heart and mental disorder processes that represent a sick heart.
ConclusionUsing the Islamic model presented in this study, therapists can obtain more effective results in the treatment of mental disorders among Muslim patients in Islamic countries.
Keywords: Acceptance, Commitment, Therapy, Grounded Theory, Islam, Model -
رشد آمار طلاق در ایران، متخصصان را نگران تصمیم گیری درست زوجین در پدیده ی طلاق کرده است. به همین منظور، هدف پژوهش حاضر ساخت و اعتباریابی پرسشنامه ی سنجش امکان سازگاری زناشویی است که به منظور کمک به تصمیم گیری کارشناسانه ی متخصصان در مورد زوجین در آستانه ی طلاق ساخته شده است. روش پژوهش ترکیبی از نوع اکتشافی (تدوین ابزار) بوده که در دو مرحله انجام شد. در مرحله ی اول براساس روش کیفی نظریه زمینه ای، با استفاده از مصاحبه با 33 زوج در آستانه ی طلاق و 15 مشاور خانواده و طلاق، عوامل امکان سازگاری زناشویی کشف شد و پرسشنامه ای در دو فرم زنان و مردان طراحی شد. در مرحله ی دوم بر اساس روش کمی، روایی و پایایی پرسشنامه های ساخته شده با انتخاب هدفمند 262 زن و 202 مرد مراجعه کننده به مراکز مشاوره ی شهر اصفهان بررسی شد. با استفاده از نرم افزارهای SPSS و AMOS تحلیل عاملی تاییدی انجام گرفت و آلفای کرونباخ پرسشنامه و خرده آزمون ها محاسبه شد. یافته ها نشان داد که دو بعد اصلی سرمایه های مثبت و سرمایه های منفی رابطه ی زناشویی (بازدارنده های طلاق) در امکان سازگاری زناشویی همسران دخیل است. نتایج حاکی از آن بود که مقوله های علاقه، اعتماد، رابطه ی جنسی، پذیرش، عدالت و انصاف در بعد سرمایه های مثبت رابطه ی زناشویی برای مردان و زنان ظهور یافتند. همچنین در بعد سرمایه های منفی رابطه ی زناشویی، مقوله های نگرش های بازدارنده، خانواده ی اصلی، فرزندان (برای مردان و زنان) و شرایط اقتصادی- اجتماعی (خاص زنان) بدست آمدند. نتایج تحلیل عاملی تاییدی نیز بیانگر تبیین معناداری از واریانس متغیر موردنظر توسط عامل ها هم برای فرم زنان (48/0) و هم برای فرم مردان (49/0) بود. آلفای کرونباخ پرسشنامه ی فرم زنان 89/0 و برای فرم مردان 90/0 بدست آمد. با توجه به کسب اعتبار و روایی مناسب برای فرم زنان و مردان، به نظر می رسد این پرسشنامه بتواند در امر تصمیم گیری درست برای زندگی زناشویی برای متخصصان و زوجین کمک کننده باشد.
کلید واژگان: امکان سازگاری زناشویی, زوجین در آستانه ی طلاق, ساخت و اعتباریابی پرسشنامهThe present study aimed to develop and validate a questionnaire to assess the possibility of marital adjustment so as to help experts make sound decisions about couples on the brink of divorce. The study was conducted using an exploratory method (instrument development) in two phases. In the first phase, based on qualitative method of grounded theory and using interviews with 33 couples on the brink of divorce and 15 marriage and divorce counselors, marital adjustment factors were explored and a questionnaire was designed in two versions for men and women. In the second phase, based on the quantitative method, the validity and reliability of the questionnaire were evaluated by purposefully selecting 262 women and 202 men visiting counseling centers in Isfahan. Confirmatory factor analysis was performed using SPSS and AMOS and Cronbach’s alpha of the questionnaire and its subscales were calculated. The results showed that two main categories including positive resources and negative resources of marital relationship (deterrents to divorce) are involved in marital adjustment. The results indicated that love, trust, sexual relationship, acceptance, justice, and fairness were the subcategories of positive resources of marital relationship for men and women. Besides, deterrent attitudes, family of origin, children (for men and women) and socio-economic conditions (for women) were determined as the subcategories of the negative resources of the marital relationship. The results of the confirmatory factor analysis also provided a significant explanation of the variance of the variable under study by the factors both for women (0.48) and for men (0.49)
Keywords: Possibility of marital adjustment, Couples on the brink of divorce, Development, validation of a questionnaire -
پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان های هیجان مدار و روان درمانی پویشی کوتاه مدت فشرده بر سازگاری زناشویی زنان با تجربه ترومای پیچیده دوران کودکی انجام شد. جامعه پژوهش را زنان متاهل دارای سابقه ترومای پیچیده دوران کودکی و روابط زوجی آشفته در شهرکرد در سال 1400 تشکیل می دادند. نمونه گیری پژوهش از طریق فراخوان و به صورت داوطلبانه انجام شد. پس از بررسی ملاک های ورود به نمونه، در نهایت شش نفر انتخاب و به شکل تصادفی در هر مداخله قرار گرفتند. پس از اجرا، رویکردها مورد مقایسه قرار گرفتند. داده های پژوهش با روش مورد منفرد تحلیل شدند. نتایج تحلیل دیداری بین دو موقعیت مداخله و خط پایه شامل داده های ناهمپوش، تغییرات میانه و میانگین، تغییرات سطح نسبی و مطلق، بیانگر اثربخشی هر دو درمان بر سازگاری زناشویی بود. تغییرات میانه و میانگین برای درمان های هیجان مدار و روان درمانی پویشی کوتاه مدت فشرده بیانگر اثربخشی هر دو رویکرد بر افزایش سازگاری زناشویی در اواسط و پایان جلسات درمانی بود. همچنین تغییرات سطح نسبی برای هر دو درمان نشان دهنده افزایش سازگاری زناشویی در مراحل اولیه درمان بود. نتایج در مورد تغییرات مطلق برای روان درمانی پویشی کوتاه مدت فشرده و درمان هیجان مدار بیانگر آن بود که هر دو درمان توانسته اند منجر به تغییرات فوری در نمره سازگاری زناشویی شوند. درصد ناهمپوشی نیز برای هر دو درمان بیانگر اثربخشی بالای این دو درمان برای سازگاری زناشویی بود. با توجه به مقادیر به دست آمده از تغییرات میانه، میانگین، تغییرات سطح و شاخص درصد داده های ناهمپوش، نتایج نشان دهنده آن است که درمان هیجان مدار نسبت به روان درمانی پویشی کوتاه مدت فشرده در افزایش سازگاری زناشویی موثرتر عمل کرده است.کلید واژگان: درمان هیجان مدار, روان درمانی پویشی کوتاه مدت فشرده, سازگاری زناشویی, ترومای پیچیده دوران کودکیThe aim of this study was to compare the effectiveness of ISTDP and EFT therapies on marital adjustment of married women with experience of complex childhood trauma. The study population consisted of married women with a history of complex childhood trauma and distressing marital relationships in Shahrekord in 1400. sampling was done by call and voluntarily. After reviewing the inclusion criteria, finally, six people were selected and randomly assigned to ISTDP and EFT treatments. After implementation, the approaches were compared. Research data were analyzed by a single case method. The results of visual analysis between the intervention and baseline positions including PND, mean and mean changes, relative and absolute level changes, showed the effectiveness of both treatments on marital adjustment. Mean and average changes for ISTDP and EFT therapies indicated the effectiveness of both approaches on increasing marital adjustment in the middle and end of treatment sessions. Relative level changes for both treatments also indicated an increase in marital adjustment in the early stages of treatment. Results for absolute changes for ISTDP and EFT therapies indicated that both treatments were able to lead to immediate changes in marital adjustment scores. The percentage of overlapping for both treatments indicated the high effectiveness of these two treatments for marital adjustment. Considering the values obtained from the average changes, mean, level changes, and percentage index of overlapping data, the results show that EFT treatment was more effective than ISTDP treatment in increasing marital adjustment.Keywords: Emotion-Focused Therapy, Intensive short-term dynamic psychotherapy, marital adjustment, complex childhood trauma
-
کیفیت زندگی زناشویی بالا نشان دهنده ازدواج موفق و یکی از عوامل تعیین کننده دوام ازدواج است و شامل رضایت، انسجام، شادمانی و تعهد می شود. هدف پژوهش حاضر تاثیر درمان تلفیقی هیجان مدار (گرینبرگ) و متمرکز بر شفقت بر کیفیت زندگی زناشویی زنان متاهل شهر اصفهان بود. در این پژوهش از طرح مورد منفرد A-B-Aاستفاده شده است. جامعه آماری شامل کلیه زنان متاهل شهر اصفهان در سال 99 بود که سه زن به صورت هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش، مقیاس کیفیت زندگی زناشویی باسبی و همکاران (RDAS) بود. پس از بررسی و مطالعه پیشینه پژوهش، بسته مشاوره ای در دوازده جلسه شصت دقیقه ای تهیه شد. یافته ها براساس تحلیل دیداری و آمار توصیفی تجزیه وتحلیل شد و نتایج براساس بررسی میانه، میانگین، روند PND نشان داد درمان تلفیقی سبب تنظیم هیجان در یک بستر معنایی شده و باتوجه به ذهن آگاهی و تربیت ذهن مهربان باعث افزایش کیفیت زندگی زناشویی شده است. پیشنهاد می شود درجهت بهبود کیفیت زندگی زناشویی از درمان تلفیقی هیجان مدار و شفقت استفاده شود.
کلید واژگان: درمان هیجان مدار (گرینبرگ), متمرکز بر شفقت, کیفیت زندگی زناشویی, زنان متاهلQuality of married life indicates a successful marriage and it is one of the determining factors of the durability of marriage that includes satisfaction, cohesion, joy, and commitment. the Objective of the present study is The effectiveness of integrated Emotion-focused therapy(Grinbeerg's) and Compassion focused therapy on the quality of married life of conflicting women in Isfahan In this study, a single case design was used and The society includes all married women in Isfahan in 99 That three women were purposefully selected. The research tool was the Basbi and And colleagues (RDAS) Marital Quality of Life Scale. After reviewing and researching the research background, a consultation package was prepared in twelve sixty-minute sessions. Findings are analyzed based on visual analysis and descriptive statistics and Results showed based on the median survey, average and Process (pnd) Combination therapy regulates emotion in a semantic context and And according to mindfulness and training of kind mind has increased the quality and And it is suggested to use a combination of emotion-based therapy and compassion to improve the quality of marriage.
Keywords: Emotion-focused therapy (Grinbeerg's), Compassion Focused Therapy, quality Marital of Life, married women -
IntroductionDue to the complexities and challenges of remarriage, the present study was conducted to compare attitudes toward marriage and spouse selection criteria among people on the verge of first marriage and remarriage.MethodThe present study was a causal-comparative survey. The statistical population of this study included all people on the verge of first marriage and remarriage referring to marriage registration offices and counseling centers in Shiraz, of which 112 people were elected during 2020 using the convenient sampling method. Participants completed the Braaten and Rosén's Martial Attitude Scale and Refahi et al.'s Selection Criteria Inventory. The data were analyzed using an independent t-test, for which SPSS22 was used.ResultsFindings revealed that there is no significant difference between people on the verge of marriage and remarriage in terms of attitudes toward marriage. In addition, among the spouse selection criteria, single people on the verge of marriage had a higher average than remarriage (p<0.05).ConclusionAccording to the difference of people on the verge of first marriage and remarriage in terms of spouse selection criteria, in premarital counseling, it is better to consider the needs, conditions and criteria of each group separately.Keywords: Attitude, spouses, Marriage, remarriage
-
هدف
هدف پژوهش واکاوی بحران های وجودی در مردان بی وفا و بررسی اثربخشی مشاوره بومی مبتنی بر آن بر گرایش به خیانت زناشویی بود.
روشروش پژوهش، ترکیبی از نوع اکتشافی و شامل دو مرحله کیفی و کمی بود. در مرحله کیفی از روش پدیدارشناسی تفسیری استفاده شد. در این مرحله 18 نفر از مردان خیانت کرده شهرستان شاهین دژ با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب و مورد مصاحبه قرار گرفتند. داده ها با استفاده از روش کلایزی تحلیل گردید. این تحلیل منجر به شناسایی شش مضمون (درنگ گریزی، سرنوشت ناپذیری، کشمکش با تنهایی وجودی، عشق توخالی و میل محور، استحاله مرضی ارزش ها و پوچی گریزی) شد. سپس مبتنی بر این بحران ها، مدل اولیه ی مشاوره طراحی شد. جهت ارزیابی روایی نظری الگو، از روش تطبیق الگو بهره گرفته شد. جهت تایید روایی صوری و محتوایی، الگو در اختیار 12 متخصص قرار گرفت و پس از تایید، در قالب 12 جلسه نهایی شد. در مرحله کمی از روش مورد منفرد استفاده شد. در مرحله کمی، سه مشارکت کننده به صورت هدفمند از بین مردان خیانت کرده انتخاب شدند. الگو در سه مرحله خط پایه، مداخله و پیگیری اجرا شد. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه گرایش به خیانت (ATIS) استفاده شد و داده ها از طریق تحلیل دیداری، معنی داری آماری و بالینی مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافته هانتایج نشان داد که الگو نقش معناداری بر کاهش گرایش به خیانت زناشویی دارد (P<0/01).
نتیجه گیریدرمانگران می توانند از این الگو، جهت کاهش گرایش به خیانت در فرد یا زوج درگیر در خیانت زناشویی استفاده کنند.
کلید واژگان: بحران وجودی, خیانت زناشویی, روش ترکیبی, مشاوره بومی وجودیAimthe present study aimed to investigate the existential crises of unfaithful men and examine the effectiveness of indigenous counseling based on marital infidelity tendency.
Methodthe research had a exploratory mixed-method design and included both qualitative and quantitative phases. The interpretive phenomenology method was used in the qualitative phase. Eighteen unfaithful men of Shahindej city, Iran, were selected by purposive sampling and interviewed in the qualitative phase. The data were analyzed by Colaizzi’s method. As a result, six categories (i.e., delay contemplation, existential emptiness avoidance, not accepting fate, pathological value change, sexual and desire-based love, and struggling with existential loneliness). Then, the initial model of counseling was designed based on these crises. The model matching method was used to evaluate the theoretical validity of the model. The model was given to 12 experts to confirm its face and content validity, and after approval, it was finalized in the form of 12 sessions. The single case method was used in the quantitative phase. three unfaithful men were purposively selected in the quantitative phase. The model was implemented in three baselines, intervention, and follow-ups. The data were collected by the Attitudes toward Infidelity Scale (ATIS) and analyzed by visual analysis, statistical and clinical significance.
FindingsThe results revealed that the model significantly reduced marital infidelity tendency (p<0.01).
ConclusionTherapists can use the model reduce the tendency to infidelity in the individuals or couples engaged in marital infidelity.
Keywords: Existential Crisis, marital infidelity, mixed method, Indigenous Existential Counseling -
هدف پژوهش حاضر، اثر بخشی آموزش هوش هیجانی بر بهبود انتظارات از ازدواج و افزایش مهارت تنظیم هیجانی جوانان درآستانه ازدواج بوده است. روش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان پسر در آستانه ازدواج دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید باهنر اصفهان در سال تحصیلی 98-97 بودند. از بین دانشجویان، داوطلبین شرکت در برنامه آموزش هوش هیجانی، 30 نفر با استفاده از روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش در 9 جلسه آموزش هوش هیجانی شرکت کردند و در گروه کنترل هیچ مداخله ای انجام نشد. ابزار پژوهش پرسشنامه مهارت تنظیم هیجانی (ERSQ) و پرسشنامه انتظار از ازدواج (MES) بود. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 19 با تحلیل کواریانس تجزیه و تحلیل شدند. همچنین نتایج نشان داد که انتظار ایده آل گرایانه، واقع گرایانه و مهارت تنظیم هیجانی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل به صورت معناداری افزایش یافته است (01/0<p). همچنین انتظار بدبینانه گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل به صورت معناداری کاهش یافته است (01/0<p). به علاوه نتایج پژوهش نشان داد که آموزش هوش هیجانی در تعدیل انتظارات واقع گرایانه و بدبینانه و بهبود مهارت تنظیم هیجانی جوانان پسر در آستانه ازدواج موثر بوده است. بنابراین می توان از این بسته در آموزش های پیش از ازدواج استفاده نمود.
کلید واژگان: آموزش هوش هیجانی, انتظار از ازدواج, مهارت تنظیم هیجانی, جوانان در آستانه ازدواجThe aim of the present research was to determinethe effectiveness of emotional intelligence education on marriage expectation improvement and emotional regulation skill enhancement of youth marriage threshold.research method was quasi-experimental pretest– posttest with a control group. The statistical population of this research were all the male students in marriage threshold in Isfahan Shahid Bahonar Farhangian University.Among the volunteers of participants in education emotional intelligence program,30 students were selected through voluntarily sampling method.They into two groups(15experimental and15control group).the experimental group participated in 9 sessions of emotional intelligence education. There was no intervention to control group. The research tools were ERSQ and MES questionnaires..The results showed that the idealistic expectation, realistic expectation, and emotional regulation skill were increased in experimental group significantly in comparison with control group.Also,the pessimistic expectation was decreased in experimental group significantly in comparison with control group.more over,the results indicated that emotional intelligence education effects on adjusting realistic and pessimistic expectations and improvement of emotional regulation skill of the male youth marriage threshold.Therefore, this package can be used in pre-marital education.
Keywords: emotional intelligence education, marriage expectation, emotional regulation skill, and youth in marriage threshold -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 106 (دی 1400)، صص 1913 -1929زمینه
ضعف در خودکارآمدی اجتماعی و یا مشکل در برقراری روابط اجتماعی، دانش آموزان تیزهوش را در معرض خطر آسیب های روانی و عدم رشد عاطفی - اجتماعی قرار می دهد. پژوهش های متعدد به مقایسه میزان خودکارآمدی دانش آموزان تیزهوش و عادی پرداخته اند، اما پژوهشی که به ارتقاء خودکارآمدی اجتماعی دانش آموزان تیزهوش کمک کند مغفول مانده است.
هدفپژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت دوییک بر خودکارآمدی اجتماعی دانش آموزان تیزهوش انجام شد.
روشاین پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر مدارس استعدادهای درخشان شهر اصفهان در سال تحصیلی 98-99 بود که تعداد 30 نفر از آنان با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایابی شدند. گروه آزمایش، 8 جلسه 50 دقیقه ای مداخله تغییر ذهنیت دوییک را به صورت گروهی دریافت کردند. ابزار پژوهش پرسشنامه خودکارآمدی اجتماعی کنلی (1989) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری و نرم افزار SPSS نسخه 23 صورت گرفت.
یافته هانتایج نشان داد مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت دوییک بر افزایش خودکارآمدی اجتماعی دانش آموزان تیزهوش در مولفه های قاطعیت اجتماعی، عملکرد در موقعیت های اجتماعی، شرکت در گروه های اجتماعی، جنبه های دوستی - صمیمیت و کمک کردن -کمک گرفتن، تاثیر معنا داری دارد (0/05 ≥P).
نتیجه گیریبر اساس یافته ها، مداخله انگیزشی مبتنی بر تغییر ذهنیت دوییک، نتایج معتبری بر ارتقاء خودکارآمدی اجتماعی دانش آموزان تیزهوش ارایه می دهد.
کلید واژگان: تغییر ذهنیت دوئیک, خودکارآمدی اجتماعی, تیزهوشانBackgroundWeakness of social self-efficacy or difficulty in social relationship puts gifted students at risk of psychological damage and lack of emotional and social development. Numerous studies have compared the self-efficacy of gifted and normal students, but research that helps improve the social self-efficacy of gifted students has been overlooked.
AimsThe purpose of this study was the effectiveness of motivational intervention based on Dweck’s mind set on social self-efficacy in gifted students.
MethodsThe project’s plan was a pseudo-experimental study with a pretest-posttest design and a control group. The statistical population consisted the students(female) in the gifted schools in Isfahan who were selected 30 students through purposive sampling and were placed randomly into experimental and control groups. The experimental group received 8 sessions (50 minutes) as intervention group. The research instrument was the Connolly (1989) social self-efficacy scale. Data were analyzed using MANCOVA and SPSS 23.
ResultsFindings showed that the motivational intervention based on Dweck’s mind set significantly influenced on increasing gifted student’s social self-efficacy in terms of components of social assertiveness, performance in social situations, participation in social groups, aspects of friendship and intimacy and helping or receiving help (p≤0/05).
ConclusionMoreover, based on findings of this study motivational intervention based on Dweck’s mind set presents valuable results to improving social self-efficacy and social performance in gifted.
Keywords: Dweck’s mind set, social self-efficacy, gifted -
فصلنامه علوم روانشناختی، پیاپی 103 (مهر 1400)، صص 1213 -1233زمینه
تعاملات والد-کودک در سال های اولیه زندگی، یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده در رشد شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری کودک است. اما الگوی تعاملات موثر والد-کودک، ویژه کودکان سنین پیش از دبستان از چه مولفه هایی برخوردار است؟
هدفهدف از پژوهش حاضر تدوین الگوی تعامل موثر والد-کودک ویژه کودکان پیش از دبستان است.
روش :
مطالعه حاضر در چارچوب استراتژی تحقیق کیفی و براساس روش تحلیل تماتیک براون و کلارک (2006) انجام شد. جامعه آماری شامل کلیه منابع نوشتاری مرتبط با تعاملات والد-کودک بود که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شد و از نظر مولفه های تعاملات والد- کودک مورد تحلیل قرار گرفت.
یافته ها:
در این بررسی، داده ها از تعداد 115 منبع استخراج گردید و در قالب مضامین قرار گرفت، به طوریکه در مرحله اول، 89 تم بنیادین؛ مرحله دوم 21 تم سازمان دهنده شناسایی شد. در مرحله سوم 8 تم فراگیر انتزاع و شبکه مضامین تشکیل گردید. در مرحله آخر اعتبار و پایایی الگوی مذکور با استفاده از روش اعتبارسنجی روایی تفسیری، به معنای ارایه و بازخورد نتایج پژوهش به صاحب نظران، مورد تایید قرارگرفت.
نتیجه گیری:
الگوی تعامل موثر والد-کودک، ویژه کودکان پیش از دبستان از اعتبار کافی برخوردار است. از اینرو پیشنهاد می شود از این الگو در تدوین پروتکل های آموزشی مبتنی بر روابط والدین و کودکان مورد استفاده گیرد.
کلید واژگان: الگوی تعاملات والد-کودک, دوران پیش از دبستان, تحلیل تماتیکBackgroundThe parent-child interaction is one of the determining factor in the cognitive, social, emotional and behavioral childchr('39')s development in the early years of life. However, what are the components of effective parent-child interactions model of preschoolchr('39')s age?
AimsThe purpose of this study is to developing a model of effective parent-child interaction for preschool children.
MethodsThe present study was under qualitative research strategy based on thematic analysis method. The studychr('39')s population included all resources related to parent-child interactions that was selected by purposive sampling method that after removing the inessential items, 115 sources were examined Initial data were extracted from them. Initial data were extracted from them. Data were analyzed based on Braun & Clarke (2006) thematic analysis method and they were coded in term of parent-child interaction components.
ResultsSince the primary data were rewrited and 89 basic themes were located in the first stage of coding. In the second stage 21 themes were identified. In the third stage, 8 global themes were abstracted, and thematic network was formed. Finally, the validity and reliability of model was performed using the interpretive credibility method. Therefore, the results were confirmed by expertchr('39')s feedback.
ConclusionThe model of effective parent-child interaction of preschool children, has sufficient credibility. Thus, more researcherschr('39') attention to the issue of preschoolschr('39') parent-child interaction, will help to develop new educational programs. It can also be a index for professionals to make parents aware the importance of parent-child interactions. Therefore, it is suggested that this model be used in the development of educational protocols based on parent-child relationships.
Keywords: Parent-Child, Interactions Model, Preschool -
زمینه
بررسی دقیق خودپنداشت و عملکرد در کنار یکدیگر و در جامعه های متفاوت می تواند منجر به شناخت عمیق تر این مفاهیم و چگونگی تغییرات آنها گردد، با این حال تاکنون مطالعه خودپنداشت و عملکرد در جامعه زنان متاهل و در حالت های خوش بین، دوسوگرا، واقع گرا و بی ارزش ساز مغفول مانده است.
هدفپژوهش حاضر با هدف واکاوی خودپنداشت و عملکرد زنان متاهل در حالت های خوش بین، دوسوگرا، واقع گرا و بی ارزش ساز انجام شد.
روشاین پژوهش با رویکرد کیفی و روش پدیدارشناسی انجام شد. جامعه مورد مطالعه پژوهش حاضر شامل تمام زنان متاهل شهر اصفهان در سال 1398 بود که 60 نفر از آنها در قالب چهار گروه به شیوه نمونه گیری هدفمند از بین کسانی که در حالت های چهارگانه پرسشنامه محقق ساخته شیفتگی و رهایی از شیفتگی بالاترین نمره را کسب کرده بودند، انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته جمع آوری و با روش تحلیل تماتیک تجزیه و تحلیل شد.
یافته هایافته ها شامل 8 مضمون اصلی در واکاوی خودپنداشت و 8 مضمون اصلی در بررسی عملکرد بود که به طور کلی نشان دهنده خودپنداشت مثبت و عملکرد بهینه فرد در نقش همسری در حالت خوش بین، خودپنداشت منفی و عملکرد نامطلوب فرد در حالت بی ارزش ساز، عدم ثبات خودپنداشت و نقصان در عملکرد در حالت دوسوگرا و خودپنداشت منطبق بر موفقیت ها و شکست ها و عملکرد هماهنگ با انگیزه و اهداف در حالت واقع گرا بود.
نتیجه گیرینتایج نشان داد، قرار گرفتن در هر یک از حالت های چهارگانه، نقش تعیین کننده ای در چگونگی خودپنداشت و عملکرد زنان متاهل دارد.
کلید واژگان: خودپنداشت, خوش بین, دوسوگرا, واقع گرا, بی ارزش سازBackgroundCareful study of self-concept and function together and in different societies can lead to a deeper understanding of these concepts and how they change, However, so far the study of self-concept and function in the society of married women has been neglected in optimism, confusion, realism and devastation states.
AimsThe aim of this study was to investigate the self-concept and function of married women in optimism, confusion, realism and devastation states.
MethodThis study was conducted with qualitative approach and phenomenological method. The study population of the present study included all married women in 2019 in Isfahan, 60 of whom were selected in four groups by purposive sampling from among those who had the highest score in the four states of the researcher-made illusion and disillusion questionnaire. Data were collected using semi-structured interviews and analyzed by thematic analysis.
ResultsFindings included 8 main themes in self-concept and 8 main themes in function analysis which generally showed positive self-concept and optimal function in the spouse role in optimism state, negative self-concept and adverse function in devastation state, instability self-concept and dysfunction in confusion state, self-concept matched successes and failures, and function which consistent with motivation and goals in realism mode.
ConclusionsThe results showed that being in each of the four states has a decisive role in self-concept and function of married women.
Keywords: Self-concept, optimism, confusion, realism, devastation -
آسیب های تعاملی زوجین می تواند انسجام خانواده را از هم پاشیده و به سلامت روان زوجین و فرزندان آسیب جدی وارد سازد. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی بسته تلفیقی آموزش مهارت های ارتباط صمیمانه و غنی سازی ازدواج بر آسیب های تعاملی بین فردی زوجین انجام گرفت. پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل زوجین مراجعه کنندگان به مراکز مشاوره شهرستان فریدونشهر در سال 1398 بودند که در پرسشنامه آسیب های تعاملی بین فردی به طور معناداری نمرات بالاتر از میانگین کسب کرده بودند. در این پژوهش تعداد 30 زوج با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند (در هر گروه 15 زوج). گروه آزمایش مداخله بسته تلفیقی آموزش مهارت های ارتباط صمیمانه و غنی سازی ازدواج را طی دو نیم ماه در 10 جلسه 90 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه آسیب های تعاملی بین فردی (محقق ساخته) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بسته تلفیقی آموزش مهارت های ارتباط صمیمانه و غنی سازی ازدواج بر آسیب های تعاملی بین فردی زوجین تاثیر معنادار دارد (p <0/001).
کلید واژگان: آسیب های تعاملی بین فردی, آموزش غنی سازی ازدواج, زوجین, مهارت های ارتباط صمیمانهThe couples’ interactive damages can destroy the family solidarity and seriously damage the couples’ and children’s mental health. Therefore, the present study was conducted to investigate the efficacy of intimate relationship skills combined package and training marriage enrichment on the couples’ interpersonal interactive damages. The current study was quasi-experimental with pretest, posttest, control group and two-month follow-up period. The statistical population of the present study included the couples attending consultation centers in the town of Fereidounshahr in 2019 who got significantly higher-than-the-mean scores in the questionnaire of interpersonal interactive damages. 30 couples were selected through purposive sampling method and randomly accommodated into experimental and control groups (each group of 15 couples). The experimental group received twelve ninety-minute intervention sessions of training intimate relationship skills combined package and marriage enrichment during two and half months. The applied questionnaire in this study included interpersonal interactive damages questionnaire (researcher-made). The data taken from the study were analyzed through repeated measurement ANOVA. The results revealed that the combined package of intimate relationship skills and training marriage enrichment have significant effect on the couples’ interpersonal interactive damages (p < 0.001)
Keywords: Interpersonal interactive damages, training marriage enrichment, couples, intimate relationship skills -
زمینه و هدف
روابط فرازناشویی موجب انحراف از مسیر رابطه زناشویی و بروز پرخاشگری و ترس از خیانت می شود؛ بنابراین ارایه مداخلاتی در این راستا احساس می شود. پژوهش حاضر با هدف هم سنجی اثربخشی بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار و زوج درمانی یکپارچه بر پرخاشگری و ترس از خیانت زناشویی زوجین دارای تجربه روابط فرازناشویی انجام شد.
روش بررسیپژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح تک آزمودنی بود. در این مطالعه از طرحAB استفاده شد که پرکاربردترین طرح تک آزمودنی است. در این پژوهش دوازده بار اندازه گیری (چهار بار در هر مرحله) صورت گرفت. از بین زوجین دارای تجربه روابط فرازناشویی شهر اصفهان، شش زوج (دوازده نفر) به شیوه هدف مند انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار (سه زوج) و زوج درمانی یکپارچه (سه زوج) قرار گرفتند. سپس برای گروه اول پانزده جلسه بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار، تدوین شده برای اولین بار در این پژوهش و برای گروه دوم هشت جلسه زوج درمانی یکپارچه (اشنایدر و همکاران، 2007) اجرا شد. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه پرخاشگری (باس و پری، 1992) و مقیاس ترس از خیانت (روح بخش، 1396) بود. برای تجزیه و تحلیل آماری از شاخص تغییر پایا (RCI)، درصد بهبودی پس از مداخله و درصد بهبودی کلی پس از مداخله استفاده شد.
یافته هامقایسه نمرات مرحله پیگیری با مرحله خط پایه و مداخله، روند کاهشی پایدار پرخاشگری و ترس از خیانت را در هر دو گروه نشان داد؛ این امر بیانگر اثربخشی بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار و زوج درمانی یکپارچه بر پرخاشگری و ترس از خیانت زوجین دارای تجربه روابط فرازناشویی بود (0٫05>p)؛ همچنین بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار در کاهش پرخاشگری و ترس از خیانت زناشویی درمقایسه با زوج درمانی یکپارچه زوجین موفق تر بود.
نتیجه گیریباتوجه به نتایج، بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار و زوج درمانی یکپارچه منجربه کاهش پرخاشگری و ترس از خیانت زناشویی در زوج های با تجربه روابط فرازناشویی می شوند؛ اما بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار در کاهش پرخاشگری و ترس از خیانت زناشویی این زوجین موفق تر از بسته زوج درمانی یکپارچه عمل کرده است.
کلید واژگان: پرخاشگری, ترس از خیانت, بسته زوج درمانی تلفیقی سیستمی-هیجان مدار, زوج درمانی یکپارچهBackground & ObjectivesFamily, as a social unit, is the center of growth and development, healing, and the transformation of injuries and complications. In any committed relationship, there is an explicit or implicit commitment. The nature of the commitment of each couple is unique and different. Commitment encompasses sexual and emotional loyalty to one's spouse and regulates the interactions between them within and outside the marriage. Extramarital relationships often involve various negative emotions, such as aggression and the fear of betrayal. Extramarital relationships are highly prevalent in couples seeking treatment; therapists are often unprepared to manage such issues. Thus, this study aimed to compare the effects of Emotionally Focused Couple Therapy (EFCT) and Integrated Couple Therapy (ICT) on aggression and fear of marital infidelity in couples with extramarital relationships.
MethodsThis single–case study used AB, i.e., the most commonly used single–subject design. Furthermore, 12 measurements (4 with baseline, 4 times during treatment, and 4 times at follow–up) were performed. Therefore, the dependent variables were measured at baseline; its results were measured in 4 steps in the treatment process until the end of the intervention and finally at the follow–up stage. The study population consisted of couples who experienced emotional–sexual infidelity referring to clinics in Isfahan City, Iran, in 2018. Six couples (n=12) were selected using the purposive sampling method and randomly divided into two groups of EFCT (3 couples) and ICT (3 couples). The inclusion criteria of the research were consent to participate in the research; couples in which men were emotionally–sexually unfaithful and women were affected by infidelity; at least a week past since the betrayal; the age range of 20–50 years; having an acute or chronic mental health disorder, i.e., confirmed by a psychiatrist or clinical psychologist through a clinical interview; not using parallel psychological therapies; not taking psychiatric drugs for 3 months before conducting the clinical interview, and not using substance or alcohol. The exclusion criteria of the study were unwillingness to cooperate; not completing the assignments; absence from >2 sessions, and withdrawal from research. The experimental groups received 15 EFCT sessions and 8 ICT sessions. This study was the first to prepare an EFCT package per the needs and conditions of couples with extramarital relationships, based on a combination of two interventions, i.e., Bowen’s systemic couple therapy and Johnson’s emotional couple therapy. For ICP, a package prepared by Snyder et al. (2007) was used. Research tools included the Aggression Questionnaire (Bus & Perry, 1992) and the Fear of Infidelity Scale (Rouhkbakhsh, 2017), i.e., measured 12 times and provided to the research participants in 3 stages (baseline, treatment, & follow–up). To analyze the obtained data, descriptive statistics (e.g., mean & SD) and inferential statistics (RCI), the percentage of post–intervention recovery, and the percentage of overall post–intervention recovery were used.
ResultsThe decreasing trend of aggression and betrayal fear in the follow–up phase, compared to baseline and treatment stages in both groups indicated the efficacy of EFCT and ICT on aggression and fear of marital infidelity in the studied couples (p<0.05). The obtained results also suggested that EFCT was more successful in reducing aggression and fear of marital infidelity than ICT.
ConclusionBased on the present study data, the combination of EFCT and ICT reduced aggression and fear of marital infidelity in couples who experience extramarital relations; however, the EFCT was more successful in reducing the aggression and fear of marital infidelity of these couples than the ICT.
Keywords: Aggression, Fear of infidelity, Emotionally focused couple therapy, Integrated couple therapy -
Objective
The present study aimed to predict the tendency to Internet Pornography Viewing (IPV) in married men based on difficulty in Emotion Regulation (ER) with the mediating role of impulsivity and experiential avoidance.
MethodsThe study participants were recruited via advertising banners posted on some of the most popular social networking applications in Iran. A total sample of 123 married men in Isfahan City, Iran, participated in the study. The study participants completed the Pornography Craving Questionnaire (PCQ), the Short-form version of Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS-SF), the Acceptance and Action Questionnaire-II (AAQ-II), and Barratt Impulsiveness Scale (BIS-15) through the internet. The collected data were analyzed in SPSS using descriptive statistics (Mean±SD) and correlation tests. For analyzing the study model, the PLS-SEM technique was performed in WarpPLS.
ResultsThe current research results indicated that difficulties in ER provided a positive direct effect on the tendency to IPV (β=0.37, P<0.01). The results also revealed that impulsivity (β=0.64, P<0.01) and experiential avoidance (β=0.71, P<0.01) played mediating roles between difficulties in ER and the tendency to IPV. The model presented a good fit with the data (AVIF=2.88, GOF=0.63, SPR=1, RSCR=1, SSR=1, NLBCDR=1).
ConclusionDifficulties in ER, impulsivity, and experiential avoidance play important roles in the tendency to IPV. Impulsivity and experiential avoidance, as two modes of ER, can mediate the relationship between difficulties in ER and the tendency to IPV; therefore, they should be taken into consideration in this regard.
Keywords: Internet pornography viewing, Difficulty, Emotion regulation, Impulsivity, Experiential avoidance -
فصلنامه خانواده پژوهی، پیاپی 63 (پاییز 1399)، صص 315 -334
یکی از مسایلی که در انتخاب همسر نقش عمده ای دارد، نگرش های فرد در مورد انتخاب همسر و ازدواج است. پژوهش حاضر با هدف ساخت و تعیین ساختار عاملی و پایایی یک آزمون مناسب برای ارزیابی نگرش های انتخاب همسر در دختران در آستانه ازدواج انجام شد. جامعه آماری، دختران در آستانه ازدواج بین سنین 18 تا 35 ساله بود. نمونه در مرحله کیفی 15 دختر در آستانه ازدواج و در مرحله اعتباریابی پرسشنامه 350 دختر در آستانه ازدواج بود، که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در مرحله ساخت پرسشنامه، از روش تحلیل مضمون استفاده شد و تعداد 12 مقوله مورد شناسایی قرار گرفت که عبارت بودند از: عقلانیت و منطق-گرایی، واقع گرایی، باور به خودشناسی، باور به دیگرشناسی، الزامی تلقی کردن رابطه شناختی، الزامی انگاشتن برخورداری از آمادگی های چندگانه، باور به تناسب سنجی، ایده آل گرایی چندگانه، باور به نگرش عشق صرفا کافی است، خوش بینی مفرط، محدودکننده دانستن انتخاب و ازدواج، راه گریز انگاشتن انتخاب و ازدواج.در مرحله بعد از روش توصیفی از نوع آزمون سازی استفاده شد و برای بررسی ساختار عاملی پرسشنامه از تحلیل عاملی تاییدی استفاده شد. نتایج نشان داد که پرسشنامه، با داده های میدانی برازش دارد و ساختار عاملی مفروض مورد تایید است. بررسی پایایی پرسشنامه ساخته شده باورهای کارآمد و ناکارآمد از طریق محاسبه همسانی درونی به روش آلفای کرونباخ انجام شد. ضرایب پایایی در تمام خرده مقیاس ها بالاتر از 70/0 بدست آمده است و در مجموع، از پایایی مناسب برخوردار است(در مجموع، 94/0=r). بنابراین می توان نتیجه گرفت پرسشنامه طراحی شده، یک پرسشنامه معتبر برای ارزیابی نگرش های دختران در آستانه ازدواج می باشد و می توان در مراکز مشاوره پیش از ازدواج از آن استفاده کرد.
کلید واژگان: ساختار عاملی, پایایی, نگرش, انتخاب همسر, دختران در آستانه ازدواجOne of the issues that plays a major role in mate selection is one's attitudes toward mate selection and marriage. The purpose of this study was to construct and determine the factor structure and reliability of a suitable test for assessing attitudes of mate selection in girls on the verge of marriage. Statistical population was girls on the verge of marriage between 18 and 35 years old. The sample consisted of 15 girls on the verge of qualification and 350 girls on the verge of validation. They were selected by convenience sampling. The content analysis method was used at the time of questionnaire construction and 12 categories were identified: rationality and rationalism, realism, belief in self-knowledge, belief to another, compulsory cognitive relevance, necessity thinking of multiple readiness, belief in proportionality, multiple idealism, belief in the attitude of love is simply enough, excessive optimism, limiting choice and marriage, the way to avoid choice and marriage. Confirmatory factor analysis was used to examine the factor structure of the questionnaire. The results showed that the questionnaire fits well with the field data and the assumed factor structure is confirmed. Reliability of the questionnaire constructed by efficient and dysfunctional beliefs was assessed by Cronbach's alpha coefficient. Reliability coefficients were higher than 0.70 in all subscales and overall had good reliability (r = 0.94 in total). Therefore, it can be concluded that the designed questionnaire is a valid questionnaire for assessing girls' attitudes towards marriage and can be used in premarital counseling centers.
Keywords: Factor Structure, Reliability, Attitude, Mate Selection, Girls On The Verge Of Marriage -
تلاش مداوم برای برآورده نمودن انتظارات دیگران یا انتظار از خود می تواند بسیار استرس زا باشد و عملکرد فرد را تحت تاثیر قرار دهد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله مبتنی بر تغییر ذهنیت دوییک، بر استرس ناشی از انتظارات تحصیلی در دانش آموزان تیزهوش است. روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دختر پایه هشتم مدارس استعدادهای درخشان شهر اصفهان در سال تحصیلی 98-99 است که با روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. تعداد 30 دانش آموز که بر اساس پرسشنامه استرس ناشی از انتظارات تحصیلی (AESI) سطح بالایی از استرس داشتند گزینش و در دو گروه کنترل (15 نفر) و آزمایش (15 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش 8 جلسه 50 دقیقه ای (هفته ای دوجلسه) مداخله گروهی دریافت نمود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری و نرم افزار 23 SPSS صورت گرفت. یافته ها نشان داد بین گروه های آزمایش و کنترل به لحاظ خرده مقیاس های انتظار از خود و انتظار از دیگران و مقیاس کل، تفاوت معنی داری وجود دارد. با توجه به نتایج امیدوارکننده تاثیر مداخله مبتنی بر تغییر ذهنیت دوییک، در کاهش استرس ناشی از انتظارات تحصیلی در دانش آموزان مدارس استعدادهای درخشان، پیشنهاد می شود از این مداخله به منظور کاهش استرس در دانش آموزان استفاده گردد.
کلید واژگان: تغییر ذهنیت دوئیک, استرس ناشی از انتظارات تحصیلی, مدارس استعدادهای درخشانIt is very stressful to constantly struggle to meet the expectations of others or those of one’s self, and it affects performance. The purpose of this study was to determine the effect of intervention based on Dweck’s mind set on academic expectations stress among gifted and talented school students. This was a quasi-experimental study with a pretest-posttest design and a control group. The statistical population consisted of female students in the eighth grade of schools for gifted and talented students in Isfahan selected by a multi-stage random sampling method. Thirty students were selected by the Academic Expectations Stress Inventory (AESI) and were randomly assigned into a control group (n = 15) and an experimental group (n = 15). The experimental group received 8 sessions of 50 minutes as intervention. Data were analysed using MANCOVA in SPSS-23. There was a significant difference between experimental and control groups in terms of the expectations of self, expectations of others, and the total scale. According to the effectiveness of intervention based on Dweck’s mind set in the case of improving the academic expectations stress in gifted students, it could be suggested that this intervention would be useful for reducing stress among gifted students.
Keywords: Dweck’s Mind Set, Academic Expectations Stress, Gifted, Talented School Students
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.