به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

mohammad jafary

  • صادق حسین نیایی، محمد جعفری، علی طویلی*، سلمان زارع
    زمینه و هدف

    اتیلن دی آمین تترا استیک اسید (EDTA)، به عنوان یک عامل کلاتور مصنوعی برای اصلاح خاک های آلوده به عناصر بالقوه سمی شناخته شده است. Marrubium cuneatum از جمله گیاهان دارویی با کاربرد گیاه پالایی است که تاثیر EDTA بر خصوصیات مورفوفیزیولوژیکی این گونه و خاک تحت کشت آن بررسی شد.

    روش بررسی

    گونه M. cuneatum به مدت شش ماه در گلخانه در خاک معدنی آلوده به عناصر بالقوه سمی تحت سطوح مختلف EDTA (0، 1، 3 و mmol/kg 5) رشد داده شد و سپس زیست توده و غلظت عناصر درشت و ریز مغذی آن و خصوصیات بیوشیمیایی خاک مانند ماده آلی، فعالیت آنزیم های خاک و جمعیت میکروبی انداز ه گیری شد. همچنین یک مدل رگرسیونی بین غلظت EDTA و وزن شاخساره به منظور پیش بینی پاسخ رشدی گیاه برقرار شد.

    یافته ها

    غلظت mmol/kg 5 EDTA به ترتیب سبب کاهش 11 و 21/9 درصدی وزن خشک شاخه و ریشه نسبت به شاهد شد. عناصر درشت مغذی ریشه با اعمال EDTA نسبت به شاخه کمتر متحمل کاهش شدند و بیشترین کاهش مربوط به پتاسیم شاخساره با 40/70 درصد نسبت به شاهد بود و نسبت پتاسیم به سدیم به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کرد. علی رغم بهبود برخی پارامترهای خاک در سطوح پایین EDTA، دوز mmol/kg 5 به ترتیب منجر به مهار 30 و 10 درصدی فعالیت آنزیم های اوره آز و دهیدروژناز شد. رابطه رگرسیونی بین EDTA و وزن شاخساره نشان داد که حداکثر وزن خشک، در غلظت mmol/kg 2/4 حاصل شد.

    نتیجه گیری

    به طور کلی با توجه به اثرات کم و بیش نامطلوب EDTA از غلظت mmol/kg 3 بر خاک و گیاه و مدل پیش بینی پاسخ رشدی M. cuneatum، پیشنهاد می شود سطوح بیش از mmol/kg 2/4 این ماده آزمایشی مورد بررسی قرار گیرد تا دوز دقیقی را که آغازگر تاثیرات منفی در خاک و گیاه است مشخص شود.

    کلید واژگان: EDTA, Marrubium Cuneatum, عناصر مغذی, زیست توده, آنزیم های خاک
    Sadegh Hosseinniaee, Mohammad Jafary, Ali Tavili*, Salman Zare
    Background and Objective

    Ethylenediaminetetraacetic acid (EDTA) is known as a synthetic chelating agent used for the remediation of soils contaminated with potentially toxic elements. Marrubium cuneatum is a medicinal plant with phytoremediation capabilities. This study investigated the effect of EDTA on the morph-physiological characteristics of this species and its rhizosphere soil.

    Materials and Methods

    Under greenhouse conditions, M. cuneatum was grown for six months in mine-contaminated soil with different levels of EDTA (0, 1, 3, 5 mmol/kg).  Subsequently, its biomass, concentration of macro- and micronutrients, and soil biochemical properties—such as organic matter content, soil enzyme activity, and microbial biomass—were measured. Additionally, a regression model was established between EDTA concentration and shoot weight to predict the plant's growth response.

    Results

    A concentration of 5 mmol/kg EDTA decreased the dry weight of shoots and roots by 11% and 21.9%, respectively, compared to the control. The reduction in root macronutrient content was less pronounced with EDTA application compared to that of the shoots, with the greatest decrease observed for shoot potassium (40.70% compared to the control). The potassium-to-sodium ratio also decreased significantly. Despite improvements in some soil biochemical parameters at low EDTA levels, the 5 mmol/kg dose resulted in a 30% and 10% inhibition of urease and dehydrogenase activity, respectively. The regression relationship between EDTA concentration and shoot weight indicated that the maximum dry weight was obtained at a concentration of 2.4 mmol/kg.

    Conclusion

    Considering the adverse effects of EDTA at concentrations of 3 mmol/kg on soil and plants, as well as the predictive model of the growth response of M. cuneatum, it is suggested to investigate EDTA levels above 2.4 mmol/kg to determine the precise dose that initiates negative effects in soil and plants.

    Keywords: Marrubium Cuneatum, EDTA, Nutrients, Biomass, Soil Enzymes
  • صادق حسین نیایی*، محمد جعفری، علی طویلی، سلمان زارع
    زمینه و هدف

    سمیت فلزات سنگین یکی از موضوعات با اهمیت محیط زیست در قرن حاضر است. این پژوهش با هدف بررسی تاثیر کمپوست پسماند شهری بر جذب عناصر غذایی و فلزات سرب و روی در گیاهان Marrubium cuneatum و Verbascum speciosum صورت گرفت.

    روش بررسی

    در یک آزمایش گلخانه ای، کمپوست در چهار سطح (0، 1، 3 و 5 درصد وزنی) به صورت کامل با خاک طبیعی آلوده به سرب و روی ترکیب شد. بعد از شش ماه، گیاهان برداشت و بیومس شاخساره و ریشه تعیین شد. همچنین غلظت عناصر درشت مغذی و ریز مغذی و فلزات سرب و روی در ریشه و اندام هوایی گیاهان و سرب و روی تبادلی خاک با استفاده از دستگاه ICP-OES انداز ه گیری شد. به منظور بررسی همبستگی پارامترهای اندازه گیری شده گیاه و خاک، آنالیز مولفه های اصلی (PCA) انجام شد.

    یافته ها

    کمپوست به طور معنی داری وزن خشک شاخساره M. cuneatum و V. speciosum را به ترتیب تا 13 و 19 درصد بهبود بخشید. کمپوست 5 درصد به طور قابل ملاحظه ای سرب شاخساره را 64 و 34/4 درصد به ترتیب در M. cuneatum و V. speciosum نسبت به شاهد کاهش داد. کمپوست در افزایش پتاسیم، فسفر، مس و نیکل نسبت به منیزیم، منگنز و کلسیم موثرتر بود. غلظت پتاسیم، مس و فسفر شاخساره گونه های M. cuneatum و V. speciosum با اعمال کمپوست به ترتیب 22 و 32، 30 و 14 و 19 و21درصد در مقایسه با تیمار شاهد افزایش یافت. آنالیز PCA نشان داد که از بین عناصر مورد بررسی پتاسیم، فسفر و مس بیشترین تاثیر را از اعمال کمپوست پذیرفته و حداکثر نقش را در بهبود رشد گیاه و کاهش سمیت سرب داشتند.

    نتیجه گیری

    کمپوست پسماند شهری رشد گیاهان M. cuneatum و V. speciosum را بهبود بخشید و با تثبیت سرب در خاک و در نتیجه کاهش جذب آن، سمیت گیاهی را تقلیل داد.

    کلید واژگان: کمپوست پسماند شهری, سمیت سرب, آنالیز مولفه های اصلی, عناصر تغذیه ای
    Sadegh Hosseinniaee*, Mohammad Jafary, Ali Tavili, Salman Zare
    Background and Objective

    The toxicity of heavy metals is one of the most important environmental issues in the current century. This research aimed to investigate the effect of municipal solid waste compost on the absorption of nutrients and lead and zinc metals in M. cuneatum and V. speciosum plants.

    Materials and Methods

    In a greenhouse experiment, compost at four levels (0, 1, 3 and 5% w/w) was completely mixed with natural soil contaminated with heavy metals (Pb and Zn). After six months of harvesting the plants, the shoot and root biomass was determined. Also, the concentration of macronutrients and micronutrients, Pb and Zn in the roots and aerial parts of plants and available Pb and Zn in the soil were measured using the ICP-OES. In order to investigate the correlation between the measured plant and soil parameters, principal component analysis (PCA) was performed

    Results

    Compost significantly improved the shoot dry weight of M. cuneatum and V. speciosum by 13 and 19%, respectively. 5% compost significantly reduced shoot lead by 64 and 34.4% in M. cuneatum and V. speciosum, respectively, compared to the control. Compost was more effective in increasing potassium, phosphorus, copper, and nickel than magnesium, manganese, and calcium, and increased shoot potassium by 22 and 32%, respectively, in M. cuneatum and V. speciosum compared to the control; this increase was 30 and 14% for copper and 19 and 21% for phosphorus, respectively. PCA analysis showed that, among the investigated elements, potassium, phosphorus and copper were most affected by composting and had the maximum role in improving plant growth and reducing lead toxicity.

    Conclusion

    Municipal solid waste compost improved the growth of M. cuneatum and V. speciosum and reduced phytotoxicity by immobilizing lead in the soil.

    Keywords: Municipal solid waste compost, Pb toxicity, Principal component analysis, Nutrients
  • سلمان زارع، محمد جعفری، حسن احمدی، علی طویلی، حسن روحی پور، رضا خلیل ارجمندی، مریم ممبنی، معصومه صالحی مورکانی

    در انتخاب یک ماده به عنوان تثبیت کننده خاک در برابر فرسایش بادی، تاثیر آن بر ویژگی های رسوبات بادی نیز می بایستی لحاظ گردد. در همین راستا، تحقیق حاضر با هدف بررسی اثر مالچ معدنی که ترکیبی از کلسیم کلرید (CaCl2) و منیزیم کلرید (MgCl2) است، بر ویژگی های شیمیایی رسوبات بادی انجام شد. بدین منظور مالچ مستقیما در عرصه طبیعی ماسه زارهای اطراف شهرستان آران وبیدگل و با سه تکرار بر روی سه تپه ماسه ای پاشیده شد. ابتدا قبل از مالچ پاشی، از سه عمق cm5- صفر با مالچ و بدون مالچ، cm5-10 و cm20 -10 با سه تکرار از تپه های مورد مطالعه، نمونه رسوبات بادی برداشت شد و در پایان آزمایش نیز از همان سه عمق نمونه برداری و ویژگی های شیمیایی آن ها اندازه گیری گردید. نتایج نشان داد که رسوبات بادی مورد مطالعه، قبل و بعد از مالچ پاشی، از نظر ویژگی های نیتروژن (N2)، کلسیم سولفات (CaSO4.2H2O)، فسفر (P)، کلسیم (Cl) و درصد ماده آلی (%OM) اختلاف معنی داری در هیچ یک از عمق ها با یکدیگر نداشتند (01/0>p). سدیم و منیزیم خاک در عمق زیرین، cm20-10 نیز تغییر معنی داری نداشت؛ درصورتی که سایر ویژگی ها دارای اختلاف معنی داری هستند و نتایج حکایت از افزایش معنی دار آن ها درنتیجه استفاده از مالچ معدنی دارد (01/0<p). با توجه به تاثیر سوء مالچ معدنی بر برخی از ویژگی های رسوبات بادی، افزایش شوری (9/295%، 7/255% با سله و بدون سله در عمق اول، 7/173% در عمق دوم و 3/42% در عمق سوم)، و قلیاییت رسوبات بادی (97/9%، 56/8% با سله و بدون سله در عمق اول، 36/7% در عمق دوم و 92/5% در عمق سوم) و ایجاد خشکی فیزیولوژیک، این مالچ برای تثبیت ماسه های روان و کنترل گردوغبار توصیه نمی شود.

    کلید واژگان: فرسایش بادی, تپه های ماسه ای, بیابان زایی, ماده آلی, مالچ
    Salman Zare, Mohammad Jafary, Hasan Ahmadi, Ali Tavili, Hasan Rouhi pour, Reza Khalil arjomandi, Maryam Mombeni, Masoumeh Salehi morkani
    Introduction

     as one of the most critical environmental challenges in recent decades which has engendered environmental pollution worldwide (33, 3, 2), wind erosion occurs due to increased velocity and turbulence of the wind when blown on a cover-free surface (11), inflicting lots of economic and social damage on various sectors.There are several methods used to reduce wind erosion, including biological methods (seeding and planting), mechanical methods, and the methods used for strengthening the surface cover such as the application of different types of mulch (oil, polymer, biological, and mineral mulches) (21). In this regard, mulching should, as a last resort, be able to pass rainwater, penetrate into the ground, and maintain moisture while having sufficient required adhesive strength.Non-petroleum materials have increasingly been used in recent years to improve the stability of buildings, aggrandize the diameter of soil aggregates, and stabilize the soil against wind erosion. However, choosing a material as a soil stabilizer against wind erosion, replacing new mulch instead of oil mulch while considering the aforementioned factors, and taking the biodegradability of the non-petroleum materials into account are other crucially important factors to note in this regard. Therefore, this study sought to investigate the effect of mineral mulch (a combination of CaCl2 and MgCl2) on soil properties.

    Materials and Methods

     The study area covered the sand dunes of the Rigboland desert located in Aran and Bidgol city, Isfahan. The mineral mulch used in the study was a stabilizing solution obtained from the evaporation of the brine of Iran’s central desert in the Khorobiabank region, known as the SS400 soil stabilizing solution (27). Chemical analysis of the solution indicated that it contained 30% CaCl2, 15% MgCl2, 5% NaCl, KCl, Ca (NO3) 2, and 50% water whose pH ranged between 5 and 6, with an average specific gravity of 1.5 g / cm3.On the other hand, in March 2012, mulch was sprayed directly to the natural field with three replications on three mounds of incomplete Barkhan-type sand dunes in Rigboland Aran and Bidgol regions to evaluate the influence of mineral mulch on soil’s chemical properties (Figure 4). To this end, samples of aeolian deposits were collected from three different depths of the hills in the study area with three replications (0-5 cm for the first replication with and without mulch; 5-10 cm for the second replication; and 10-20 cm for the third replication) prior to performing mulching. Finally, some samples were collected once more at the end of the experiment in May 2014 from the same three depths. It should be noted that 15,000 liters of mulch were applied per hectare.

    Results and Discussion

     The results of paired T-test performed on the characteristics of different soil depths suggested that the mulched aeolian deposits did not differ significantly in both control and treatment groups in terms of N, CaSO4.2H2O, P, Cl, and OM characteristics in at all the depths studies (P> 0.01). However, the application of mineral mulch significantly increased the EC, pH, Ca, K, and CaCO3 at all depths, and N and Mg at the first and second depths (P <0.01).Mulches with different compositions and origins may increase or decrease the root's ability to absorb elements. In this regard, the current study found that mineral mulch significantly increased the soil’s pH (P <0.01), which could be justified if the Na and CaCO3 added to aeolian deposits as a result of applying such a mulch are taken into account.Furthermore, hydrolysis of Na and the dissolution of CaCO3 which eventually lead to the formation of hydroxyl anions could be regarded as the main cause of such an increase in the aeolian deposits’ pH under treatment mulch. Moreover, the comparison of the deposits’ pH made as a result of sampling with and without mulch revealed that the deposits’ pH would be higher if they are sampled with mulch, which can be justified according to the explanations provided above. On the other hand, some studies have reported that the aeolian deposits’ PH increased when treated with mulch (17), which is consistent with the results obtained in this study. However, the finding does not correspond with the results reported by some researchers (20 and 4).The significant increase in EC capability at different depths of the treatment group compared to those of the control group clearly confirms the influence of mulch on increasing the soil’s EC. Moreover, examining the soil’s EC capability at the evaluated depths showed a decreasing trend caused by the washing and transfer of the mulch-included solutes to lower depths, where the rate of ion transfer decreased with an increase in the soil’s depth.Also, mineral mulching significantly increased the soil’s K (P <0.01), which could be justified by considering the type and the origin of the mulch used, taking into account the fact that the initial solution was prepared by using the materials collected from the study area contained high amount potassium, a limited portion of which still remained active even after it was extracted from the solution (what remained from the solution afterward was used as mulch), causing a significant change in the amount of potassium in the soil. This finding is consistent with the results reported by some researchers (10, 13, and 14) who argued that mulch increased P and K in the soil.

    Conclusions

     Considering the findings of this study in terms of the influence of mulch on the aeolian deposits’ componential elements and important chemical properties, including the deposits’ response, electrical conductivity, sodium absorption ratio, and the percentage of the exchanged sodium, all of which showed an increasing trend that led to salinization and alkalization of the deposits, and consequently to physiological dryness, and taking into account the fact that the mulch exerted no influence on the percentage of the aeolian deposits’ organic matter as the most important and effective factor in improving the physical, chemical, and biological conditions of the deposits, it could be argued that the mulch used in this study had no positive effect on the aeolian deposits studied. Therefore, this mulch is not recommended for stabilizing sand dunes and controlling dust.

    Keywords: Wind Erosion, Sand dunes, Desertification, Organic matter, Mulch
  • Masome Narouei, Seyed Akbar Javadi *, Morteza Khodagholi, Mohammad Jafary, Reza Azizinezhad

    Identification of habitats and suitable environmental conditions for the presence of various animal and plant species is one of the key issues in ecology and environment modeling. In Iran, Gymnocarpus decander species is the main and most abundant plant of the Baluchi flora, especially in the rangeland areas. Due to its high resistance to harsh environmental conditions and salinity, this species can be useful for rangeland reclamation and restoration. In order to assess potential habitats of G. decander in Sistan and Baluchestan province, Iran, this research was conducted in May 2020 using multivariate statistical methods including factor analysis, clustering and logistic regression. To do so, the map of real habitats of G. decander, was modeled using altitude and 62 climatic variables which were prepared using 24 meteorological stations across the province and neighboring. Climatic variables were reduced to 5 factors using PCA, including temperature, precipitation, radiation, dust and maximum temperature, which accounted for 88.3% of the climate change in the studied region. According to the regression models, the precipitation, temperature and altitude variables were the most significant independent variables (p <0.05) which influence the potential habitats of G. decander in the study area. Also, the study area was divided into 5 groups (G1:G5). The results suggest that models are more accurate in homogeneous groups than in the whole region. The Kappa coefficient and perdition accuracy had the highest and lowest values for G1 (68% and 88%) and G5 (19% and 59%), respectively. The results also showed that currently, 48.2% of the studied region has actual habitats. While the modeling results based on the model of the whole region showed that the potential habitat area of this species was 52.3% and based on the grouping models, it was 53.7%. Therefore, based on differences between actual data and modeling result, 4.8% of potential habitats have no G. decander. Also, results indicate that the G4 region with altitude range between 800-1250 m, growth season mean temperature was about 16 °C and annual precipitation about 170 mm was the main habitat for G. decander in Sistan and Baluchestan. According to the results of this study, G. decander is an endangered species and it is necessary to plan long-term management to preserve and restore its habitats in the arid regions of southeastern Iran.

    Keywords: Habitat distribution, Rangeland management, Climate Change, Species modeling
  • Najmeh Faryabi, Hossein Arzani *, Seyed Akbar Javadi, Mohammad Jafary, Mehdi Farahpour

    Economic, social, and ecological factors in rangelands affect range management. By integrating and studying these factors, a more appropriate method can be applied to assess the sustainability of rangelands. In the present study, Analytical Hierarchy Process (AHP) as well as the experiences and views of rangeland exploiters and nomadic and natural resources experts in Kerman province were used to compare and prioritize the economic, social, and ecological factors affecting sustainable range management in semi-arid rangelands of Kerman province in 2017. Then, the means comparisons were made between priorities of rangeland exploiters and experts. Using AHP weight data, our results showed that ecological capital had the most impact of 0.71 and 0.61 from the viewpoints of rangeland exploiters and experts, on sustainable range management in the study area, and the two other factors including economic ones with 0.17 and 0.19 and social ones with 0.09 and 0.19 capital were ranked, respectively. Furthermore, according to the results of comparing the views of rangeland exploiters and experts, significant differences were found between the views of the two mentioned groups for 14 indicators including plant species diversity, soil erosion, groundwater, unity and solidarity at the range allotment level, trusting the experts and promoters, the presence of people in decision making and planning, the presence and role of women in livestock and non-livestock products, living cost, and livestock number. Overall, the results indicate the inconsistency between the views of these two groups. Therefore, prior to policy making for sustainable range management, more consistency is required between the views of rangeland exploiters and experts in each of the related organizations for greater participation of range managers.

    Keywords: Rangeland exploiters, AHP, Erosion, Species Diversity, Under ground water
  • محبوبه عباسی*، محمد جعفری، وحید پایروند

    شناسایی عوامل بوم شناختی اثر گذار بر استقرار و پراکنش گیاهان دارویی جهت کشت و اهلی کردن آنها و کاهش فشار به منابع طبیعی اقدام اصولی و ارزشمند است. این مطالعه با هدف بررسی مهمترین عوامل بوم شناختی اثر گذار بر رویشگاه گونه Stachys lavandulifolia Vahl در مراتع الموت شرقی واقع در استان قزوین انجام شد. برای این منظور از الگوریتم بی نظمی بیشینه در نرم افزار MaxEnt استفاده شد. در عملیات صحرایی نقاط حضور گونه ثبت شد. همچنین در رویشگاه این گونه نمونه خاک با روش تصادفی- سیستماتیک (4 ترانسکت و 72 نمونه خاک) برداشت و اندازه گیری متغیرهای خاکی در آزمایشگاه انجام شد. برای ساخت نقشه های متغیرهای خاکی از روش های زمین آمار استفاده شد. در نهایت نقشه 19 متغیر محیطی شامل متغیرهای خاکی، اقلیمی و فیزیوگرافی وارد نرم افزار MaxEnt شدند. بر اساس یافته ها، میزان درستی نقشه مطلوبیت رویشگاه  95 ٪  به دست آمد، همچنین متغیرهای منیزیم خاک (3/1-3 میلی مولار)، ماده آلی، متوسط بارندگی سالانه (بیشتر از 400 میلی متر)، متوسط دمای سالانه، ارتفاع از سطح دریا (تا حدود 3100 متر)، به عنوان مهمترین عوامل محیطی مشارکت کننده در فرایند مدل سازی شناسایی شدند. رویشگاه مطلوب این گونه در منطقه در خاک هایی با بافت سنگین، هدایت الکتریکی حدود 150 میکروموس بر سانتیمتر و اسیدیته تقریبا خنثی (5/7) بوده است. همچنین، افزایش پتاسیم خاک بر استقرار این گونه تاثیر مثبت و افزایش درصد شن و آهک خاک بر آن تاثیر منفی داشته است. بررسی نتایج نشان داد که وسعت مناطق مطلوب برای رویش گونه مورد مطالعه 67/5599 هکتار می باشد که 93/7 درصد از کل منطقه مورد بررسی را شامل می شود.

    کلید واژگان: الگوریتم بی نظمی بیشینه, نرم افزار MaxEnt, Stachys lavandulifolia Vahl, زمین آمار, مراتع الموت شرقی
    Mahboobeh Abbasi*, Mohammad Jafary, Vahid Pairevand

    Identifying environmental factors affecting the habitat preference of medicinal species is a fundamental and valuable action for cultivation and domestication and reducing the pressure on natural resources is a fundamental and valuable action. This study was performed with the purpose of investigate the most important ecological factors affecting the habitat of Stachys lavandulifolia Vahl in eastern Alamut rangelands located in Qazvin province. For this purpose, the maximum entropy in MaxEnt software was used. Species presence points were recorded in field operations. Also, in the habitats of this species, soil samples were collected by random-systematic method (4 transects and 72 soil samples). soil variables were measured in the laboratory. Geostatistical methods were used to make maps of soil variables. Finally, 19 environmental variables maps were entered into MAXENT software including soil, climatic and physiographic. Based on the results, the accuracy of the habitat suitability map was 95%, Also, the most influential environmental factors on the habitat suitability of this species are soil magnesium (0.3-1.3 mM), organic matter, average annual rainfall (more than 400 mm), average annual temperature, altitude (up to about 3100 m). The optimal habitat of this species has been in soils with heavy texture, low electrical conductivity and neutral acidity (7.5) in this region. Also, increasing soil potassium has a positive effect, and increasing the soil sand and lime have a negative effect on the establishment of this species. The results showed that the favorable areas for the growth of the studied species is 5599.67 hectares, which covers 7.93% of the total study area.

    Keywords: Maximum Entropy, MaxEnt software, Stachys lavandulifolia Vahl, Geostatistical, Alamut Sharghi rangeland
  • Khosro Shahidi Hamedani, Ali Tavili *, Seyed Akbar Javadi, Mohammad Jafary, Mohammad Tahmoures
    Semi-arid mountainous areas are of special importance in terms of ecological function i.e. vegetation dynamics and its evaluation under environmental- managerial factors is a necessity for their sustainable use. Due to the highly variable environmental characteristics in these areas, proper land management and utilization can severely affect the Range Condition (RC). Here, the relationship between topography, soil characteristics and management (RC) under grazing] was investigated through multivariate analysis in mountain areas of Golestan’s Chahar Bagh, northeastern Iran in 2019. The RCs were assessed by scoring vegetation and soil characteristics in areas under livestock grazing areas. The preliminary findings of this research showed that environmental factors i.e. clay, P, EC, slope, aspect, Soil Moisture (SM) and K had the most effect on the formation of five different vegetation types (Cum.% of Var.=80.4%). The results showed that RC changes had more significant relationships with managerial factor/grazing than environmental factors. In general, the effect of environmental and management factors and their common effect in changing RC were equal to 1.84%, 74.1 and 21.04%, respectively. The change of soil physical properties was more than soil chemical properties under RC changes. Factors of Organic Matter (OM), Bulk Density (BD), porosity and SM showed significant changes under excellent, good, fair, poor and very poor conditions (P<0.05). In general, excellent and good rangelands were related to more OM and porosity and less slope and K. Moreover, poor/very poor rangelands were related to more SM, BD, P and slope. Overall, managing grazing can significantly decline/improve RC in mountainous area.
    Keywords: Plant composition, Rangeland assessment, Soil condition, Sustainable use
  • محمدحسین مرادی نسب*، محمد جعفری

    جسم انگاران مسلمان و مسیحی سعی در تبیین جسمانی از آموزه معاد دارند. در نگاه نخست، پنداشته می شود که یگانه انگاری انسان و تبیین جسم انگارانه از معاد، مسیری مشابه و نزدیک به هم را در اسلام و مسیحیت طی کرده است. از این رو با بررسی آثار سیدمرتضی و جان هیک به عنوان دو الهی دان تاثیرگذار در اسلام و مسیحیت، این مساله مورد بررسی قرار می گیرد. نتیجه آن که، هرچند هر دو با تکیه بر منبع معرفتی عقل به اثبات امکان معاد پرداخته اند؛ اما تفاوت در زمینه های گرایش به جسم انگاری سبب شد سیدمرتضی از جسم انگاری معاد به یگانه انگاری انسان برسد و جان هیک از یگانه انگاری انسان به جسم انگاری معاد کشیده می شود.برهان هیک در اثبات امکان معاد به خاطر دربرگرفتن همه افراد بشر بر برهان سیدمرتضی برتری دارد.هر دو اندیشمند در تبیین حقیقت انسان و معیار این همانی با وجود بعد زمانی، نزدیک به هم قدم برداشته ؛ اما در تبیین معادجسمانی متفاوت عمل می کنند. از نظر سازگاری درونی دیدگاه ها، سیدمرتضی سعی در سازگاری دیدگاهش با آموزه های دینی مانند برزخ و عذاب جاودانه دارد؛ در حالیکه هیک هر کجا آموزه های دینی مخالف دیدگاهش باشد را مردود می خواند.

    کلید واژگان: فیزیکالیسم, جاودانگی, تحقیق پذیری اخروی, نظریه بدل, سید مرتضی, جان هیک
    MohamadHosein Moradinasab *, Mohammad Jafary

    Some Muslim and Christian thinkers, using narrative and rational arguments, denied the celibacy of the soul and assumed that man was merely a one-dimensional and material being. However, Muslim and Christian Physicalist, belief in the doctrine of the resurrection has not disappeared, and there has always been an attempt to reconcile physicalism with the resurrection.By studying the works of Seyyed Morteza and Hick as two physical theologians, we will make a comparative study of the resurrection in the Islamic and Christian atmosphere.The result is that both have paid attention to the epistemological source of reason in proving the possibility of resurrection; However, the differences in the fields of tendency towards physiognomy caused Seyyed Morteza to move from the physiognomy of the resurrection to the monotony of man and not from the monotony of man to the resurrection of the body.Despite the similarities in some anthropological and ontological human principles, there is a difference of view on components such as the nature of death and reliance on quotation, in matters such as the definition of purgatory, the eagle in purgatory and the torment in the last house, despite differences. Unlike Hick, Seyyed Morteza tries to reconcile his views with religious teachings.

    Keywords: Physicalism, immortality, Seyed Morteza, John Hick. Eschatiological Verification. Replica
  • خدیجه رحیمی بالکانلو، فاطمه پناهی*، محمد جعفری، آرش ملکیان
    دریاچه ارومیه درحال تجربه تخریب شدید زیست محیطی است که به طور عمده با کاهش مساحت دریاچه و سطح آب آن مشخص می شود. این مسئله عمدتا به تغییرات کاربری اراضی و پوشش سطح زمین، توسعه و تشدید فعالیت بخش کشاورزی مرتبط می شود. با توجه به اینکه تغییرات کاربری زمین از مهم ترین فاکتورهای تغییر در این سیستم است، در این مطالعه تغییرات و انتقالات بین کلاس های مختلف کاربری زمین و تاثیر آن بر تغییرات کالاها و خدمات اکوسیستم در حوضه دریاچه ارومیه با استفاده از ماتریکس ارزیابی خدمات اکوسیستم بر اساس رویکرد مشاوره افراد متخصص و خبره مورد توجه قرار گرفته است. نتایج نشان دهنده کاهش مساحت دریاچه (50%) از میزان 30/4946 در 1987 به حدود 87/2147 کیلومتر مربع در سال 2016 می باشد . که این مسئله در اثر تبدیل و توسعه مساحت زمین های کشاورزی به حدود دو برابر و افزایش حدود 43/1538 کیلومترمربع نسبت به مساحت سال 1987 می باشد. همچنین افزایش وسعت زمین های بایر و نواحی شهری بین بازه های زمانی یاد شده قابل توجه می باشد. در شرایط یاد شده علیرغم افزایش تامین خدمات اکوسیستم چون محصولات کشاورزی به میزان دو برابر نسبت و تامین آب به میزان 5/1 برابر بین سال های 2016-1987، تامین دیگر خدمات اکوسیستم به صورت ثابت بوده و یا با کاهش مواجه شده است. با توجه به بررسی Hotspot های مکانی بدست آمده در حوزه دریاچه، کالاها و خدمات خدمات تنظیمی و فرهنگی اکوسیستم، همچنین تنوع زیستی عمدتا در حاشیه دریاچه کاهش داشته است، در حالی که خدمات تولیدی اکوسیستم در طول رودخانه های بزرگ و نزدیک به شهرها افزایش یافته است.  در همین راستا، درک و بررسی علل و اثرات این فرآیندها در یک اکوسیستم طبیعی به حفاظت چشم اندازهای با ارزش از طریق ابزارهای برنامه ریزی مکانی مخصوصا در اکوسیستم های حساس و شکننده کمک شایانی خواهد نمود.
    کلید واژگان: اکوسیستم طبیعی, خدمات اکوسیستم, تغییر کاربری اراضی, دریاچه ارومیه
    Khadijeh Rahimi Balkanlou, Fatemeh Panahi *, Mohammad Jafary, Arash Malekian
    The Lake Urmia has been experiencing intensive environmental degradation characterized by the enormous reduction of the lake area and water table. This has been mainly related to land use/cover changes, agricultural activities expansion and intensification. As land use changes is of the most important factors having effects on this system alterations, transitions between different land use classes and their effects on ecosystem services and goods have been considered using ecosystem services assessment matrix on the basis of experts advising approach. The results indicate that the lake area has been decreased from 4946.3 in 1987 to 2147.87 km2 in 2016 (50%) which is due to two times agricultural lands area expansion and 1538.43 km2 increase in comparison with the year 1987. Bare land and urban areas expansion is also considerable in the mentioned time period. In such conditions, although increasing ecosystem services supply such as two times agricultural products increase and water supply to 1.5 times in 1987-2016, the supply of other ecosystem services remained constant or have declined. According to the spatial hotspots studied in the lake basin, ecosystem regulating and cultural services as well as biodiversity mainly decreased at the shorelines of the lake, while provisioning services increased along the major rivers and close to cities. In this regard, understanding and studying the causes of this phenomena in a natural ecosystem would assist valuable landscapes conservation via spatial planning tools especially in sensitive and fragile ecosystems.
    Keywords: Natural Ecosystem, Ecosystem services, Lake Urmia, Landscape change
  • صادق حسین نیایی، محمد جعفری، علی طویلی، سلمان زارع*
    زمینه و هدف

    امروزه آلودگی خاک و آب با فلزات سنگین یکی از چالش های مهم در سراسر جهان است. هدف از این مطالعه بررسی وضعیت آلودگی خاک های اطراف یک معدن سرب و روی است.

    روش بررسی

    در تابستان 1398 تعداد 100 نمونه خاک از اطراف معدن برداشت و خصوصیات بافت، اسیدیته، شوری، کلسیم کربنات، ماده آلی و فلزات سنگین کروم، کبالت، روی، سرب و کادمیوم اندازه گیری شدند. شاخص های فاکتور آلودگی (PI)، ضریب غنی شدگی (EF)، انباشت ژیوشیمیایی (Igeo)، احتمال سمیت (MERMQ)، بار آلودگی (PLI)، غنی شدگی زمینه (PIN)، امنیت آلودگی (CSI) و نمرو (PINemerow) فلزات سنگین محاسبه شدند. همبستگی بین متغیرهای خاک و تعیین منشا فلزات با استفاده از همبستگی پیرسون و تحلیل مولفه های اصلی (PCA) انجام شد.

    یافته ها

    میانگین غلظت کروم، کبالت، روی، سرب و کادمیوم به ترتیب 92، 21/33، 453/98، 351/24 و mg/kg 4/28 است. میزان آلایندگی فلزات براساس شاخص های PI، EF و Igeo برای عناصر کروم و کبالت (متوسط)، روی (قابل توجه) و سرب و کادمیوم (خیلی شدید) است. نتایج شاخص های MERMQ، PLI، PIN، CSI و PINemerow آلودگی بالای خاک منطقه به فلزات سنگین را نشان داد. براساس آنالیز PCA عناصر سرب، روی و کادمیوم در یک گروه قرار می گیرند که دارای منشا انسان زاد هستند. کروم و کبالت نیز با همبستگی 88 درصد دارای منشا زمین شناسی یکسان هستند.

    نتیجه گیری

    فعالیت های معدن کاوی بایستی با احتیاط بیشتری صورت گیرد و تمهیداتی جهت کاهش آلودگی صورت بگیرد.

    کلید واژگان: فلزات سنگین, ضریب غنی شدگی, شاخص زمین انباشت, آنالیز مولفه های اصلی, ضریب همبستگی پیرسون
    Sadegh Hosseinniaee, Mohammad Jafary, Ali Tavili, Salman Zare*
    Background and Objective

    Today, soil and water pollution with heavy metals is one of the major challenges around the world. The aim of this study is to investigate the contamination of soils around a lead and zinc mine.

    Materials and Methods

    In the summer of 2019, 100 soil samples were taken from the mine vicinity and the characteristics of texture, acidity, salinity, calcium carbonate, organic matter and heavy metals chromium, cobalt, zinc, lead and cadmium were measured. Pollution indices including pollution factor (PI), enrichment coefficient (EF), geoaccumulation (Igeo), toxicity probability (MERMQ), contamination load (PLI), background enrichment (PIN), pollution security (CSI) and Nemerow index (PINemerow) ) Were calculated. Correlation between soil variables and determination of metal origin were determined using Pearson correlation and principal component analysis (PCA) analysis.

    Results

    The average concentrations of chromium, cobalt, zinc, lead and cadmium were obtained as 92, 21.33, 453.98, 351.24 and 4.28 mg/kg, respectively. The metals pollution evaluated based on PI, EF and Igeo indices were moderate for chromium and cobalt, considerable for zinc and significant for lead and cadmium. The results of MERMQ, PLI, PIN, CSI and PINemerow indices showed high soil contamination with heavy metals. According to the PCA test, the elements lead, zinc and cadmium are in a group with high correlation with each other that are of anthropogenic origin. Chromium and cobalt with a correlation of 88% also showed the same geological origin.

    Conclusion

    mining activities should be done with more caution and measures should be taken to reduce pollution.

    Keywords: Heavy metals, Enrichment coefficient, Geoaccumulation index, Principal component analysis, Pearson correlation coefficient
  • محمدحسین مرادی نسب*، محمد جعفری

    برخی اندیشمندان مسلمان و مسیحی با نگاهی یگانه انگارانه به انسان، تصویری صرفا جسمانی از معاد ارایه می دهند. تبیین های جسم انگارانه از معاد در فضای اسلامی و مسیحی این تصور را پدید می آورد که آیا اندیشمندان هر دو مذهب، مسیری یکسان را پیموده اند. بررسی زمینه های یگانه انگاری و جسم انگاری معاد در فضای اسلامی و مسیحی، نقاط اشتراک و افتراق این اندیشمندان را نمایان می سازد. در این نوشتار با مطالعه آثار جسم انگاران اسلامی و مسیحی، انگیزه گرایش آنان مورد توجه قرار گرفت. نتیجه آنکه زمینه های شکل گیری اندیشه ی جسم انگاری در فضای اسلامی و مسیحی، متفاوت از یکدیگر است. اندیشمندان اسلامی به علت وجود نصوص فراوان پیرامون معاد جسمانی، معاد جسمانی را مسلم دانسته و از این رو برای اثبات آن، حقیقت انسان را به جسم و جسمانی فروکاستند؛ اما در فضای مسیحی، به سبب رشد علوم تجربی و نگاه فیزیکالیستی به پدیده های عالم، دوگانه انگاری انسان مورد خدشه قرار گرفت؛ از این رو اندیشمندان برای اثبات معاد به تبیین های جسم انگارانه از معاد روی آوردند. در فضای اسلامی رشد علوم عقلی سبب تثبیت دوگانه انگاری و نفی تبیین های جسم انگارانه شد؛ اما در فضای مسیحی رشد مکاتب عقلی و فلسفی عامل نفی دوگانه انگاری و گرایش به تبیین های مادی انگارانه از انسان و به تبع آن معاد گشت.

    کلید واژگان: جسم انگاری, معادجسمانی, فیزیکالیسم, جاودانگی, مرگ
    MohamadHosein Moradinasab *, Mohammad Jafary

    Some Muslim and Christian thinkers present a completely physical picture of the resurrection with a monotheistic view of man.And thinkers of both religions are thought to have followed the same path. An examination of the resurrection physicalist contexts in the Islamic and Christian contexts reveals the commonalities and differences of these thinkers. In this article, the works of Muslim and Christian physicalist are examined and their motivation for physical resurrection is examined.The result is that the background to the formation of the physicalist thought about the resurrection in Islam and Christianity is differentIslamic thinkers considered it definite due to the existence of verses and hadiths about the physical resurrection. Therefore, in order to explain the bodily resurrection, they reduced the truth of man to the body. In the Christian context, the development of experimental science and the physicalist view of world phenomena undermined human dualism. Thus, Western thinkers provided physical explanations of the resurrection based on the human body. In the Islamic context, the growth of philosophical thought led to the establishment of dualism. But in the Christian context, the growth of philosophical thought led to the rejection of dualism.

    Keywords: Physicalism, dualism, immortality, Bodily resurrection, Death
  • اسحاق امیدوار، حسین ارزانی*، سعید محتشم نیا، سید اکبر جوادی، محمد جعفری

    بدون توجه به تولید گیاهان یک مرتع، برنامه ریزی و مدیریت دام و مرتع مقدور نمی باشد. توجه به تولیدات علوفه مرتعی، اساسا برای مدیریت کارآمد و موثر مراتع ضروریست. این مهم با تعیین رابطه بین میزان تولید علوفه گیاهان و متغیرهای اقلیمی موثر بر آنها، در عرصه تعیین می گردد. به همین منظور، مقادیر تولید علوفه سالانه گونه های شاخص مرتعی، در سایت امیدآباد شرقی، طی سال های 1386- 1377 به مدت 10 سال در طرح ملی ارزیابی مراتع مناطق مختلف آب و هوایی و اندازه گیری دوباره آنها طی سال های 1395-1396 به مدت 2 سال و درمجموع به مدت 12 سال، به روش قطع و توزین در داخل 60 پلات تصادفی دو مترمربعی در طول چهار ترانسکت 300 متری اندازه گیری شد. مقدار بارندگی و دمای ماهانه در این فاصله زمانی نیز با استفاده از داده های ایستگاه هواشناسی آباده در کل ماه ها به طور جداگانه در هر سال محاسبه گردید. مقدار تولید علوفه خشک سالانه هر گونه به عنوان متغیر وابسته و مقدار بارندگی و دمای محاسبه شده به عنوان متغیرهای مستقل منظور و روابط بین آنها با استفاده از برنامه رگرسیون چند متغیره خطی در نرم افزار SPSS بررسی شد. نتایج نشان داد که بارندگی و دمای فصل زمستان و پاییز بر تولید گونه تاثیر معنی دار گذاشته است و بارندگی های بهاره و همچنین دمای فصل رویش یعنی فروردین و اردیبهشت، به تنهایی بر تولید علوفه گونه ها تاثیر نداشته است. بر اساس نتایج پژوهش، با در اختیار داشتن داده های بارندگی و دما، تولید علوفه سالانه تفکیک شده گونه های مورد بررسی و تولید سالانه سال های آینده با دقت بالا قابل برآورد می باشند.

    کلید واژگان: بارندگی, دما, تولید علوفه, مناطق استپی, فارس
    Eshagh Omidvar, Hossein Arzani *, Saeed Mohtashamnia, Seyed Akbar Javadi, Mohammad Jafary

    Regardless of rangeland plant production, it is not possible to plan and manage livestock and rangeland. Attention to rangeland forage production is essential for efficient and effective rangeland management. This importance is determined by identifying the relationship between forage production of plants and climatic variables which affect them in the field. For this purpose, the annual forage production values of rangeland index species were measured in Omidabad Eastern site during the years of 1998-2008 for 10 years in the national plan for rangeland assessment of different climatic zones and their re-measurement during the years of 2017-2018 for two years by cutting and weighing in 60 random plots of two square meters along four 300-meter tracts. The amount of rainfall and monthly temperature in this time interval were also calculated using the data of Abadeh meteorological station in all months separately each year. The amount of annual dry forage production of each species as a dependent variable and the amount of rainfall and temperature calculated as independent variables and relationships between them were investigated using a linear multivariate regression program in SPSS software. The results showed that rainfall, winter, and fall temperatures had a significant effect on species production and spring rains as well as the temperature of the growing season, in April and May, alone did not affect the forage production of the species and based on the results research, with the availability of rainfall and temperature data, the annual forage production of the studied species and the annual production of the coming years can be estimated with high accuracy.

    Keywords: rainfall, temperature, forage production, steppe regions, Fars
  • اسحاق امیدوار، حسین ارزانی، سعید محتشم نیا، محمدجعفری، سید اکبرجوادی

    بررسی تولید علوفه در مرتع برای مدیریت کارآمد و موثر مراتع ضروری است. به همین منظور Artemisia sieberi, Scariola orientalis, Stipa atriseta, مرتعی گونه 4 ساالنه علوفه تولید مقادیر inflate Stachys ،در سایت بیداعلم آباده طی سالهای 7711 -7731 به مدت 71 سال و سپس طی سال- های 7731-7731 به مدت 2 سال جمعا به مدت 72 سال به روش قطع و توزین در داخل 11 پالت تصادفی 2 متر مربعی در طول 4 تراسکت 711 متری اندازه گیری شد. آمار پارامترهای اقلیمی نظیر بارندگی، دما، رطوبت نسبی و ساعت آفتابی در این فاصله زمانی نیز از ایستگاه هواشناسی آباده اخذ و برای بررسی روابط بین آنها و تولید در دوره های مختلف رشد استفاده شد. میزان تولید علوفه خشک سالانه هر گونه به عنوان متغیر وابسته و میزان بارندگی، دما، رطوبت نسبی و ساعات آفتابی شده به عنوان متغیرهای مستقل در نظر گرفته شدند و روابط بین آنها با استفاده از برنامه رگرسیون چند متغیره خطی برازش داده شد. نتایج نشان داد که بارندگی سال قبل  بارندگی فصل رویش+ بارندگی سال قبل  بیشترین تاثیر را در تولید علوفه سالانه مراتع بید اعلم داشته است. بطوری که 33 درصد تغییرات تولید سالانه را میتوان با بارندگی سال قبل برآورد کرد. بر اساس نتایج این پژوهش با در اختیار داشتن پارامترهای اقلیمی بویژه بارندگی در دوره های مختلف بارش، میتوان تولید علوفه سالانه گونه های شاخص و تولید سالانه سالهای آتی با دقت باال قابل برآورد نمود.

    کلید واژگان: بارندگی, دما, تولید علوفه, مراتع استپی
    Hossein Arzani *, Eshagh Omidvar, Saeed Mohtashamnia, Seyed Akbar Javadi, Mohammad Jafary

    Regardless the crop production, range and livestock management is unlikely to be possible. Considering the range production is essential for efficient and effective range management. This study aims to investigate the relationship between the rate of forage production and the effects of climate variables. For this purpose, forage yield of four range species including Artemisia sieberi, Scariola orientalis, Stipa atriseta, and Stachys inflate regarded as indices species was recorded in Bidalam rangeland, Fars province, Iran in a 10-year period (1998 to 2007) and then, the study continued for another two years (from 2016 to 2017). Forage yield was collected through cutting and weighing method in 60 random 2m2 plots along four 300 m transects during 12 years. Climatic parameters such as rainfall, temperature, relative humidity and sunshine periods were obtained from Abadeh weather station and used for estimation of forage yield in different growth periods of the year. The annual dry matter production of each species and sum of all species were used as dependent variables and climatic parameters were considered as independent ones using multivariate linear regression. The results showed that previous rainfall (rainy of growing season plus last year) had the highest effect on annual forage production of rangelands (R2=0.88). It was concluded that using regression analysis between annual rainfall and forage production in some indices species, the rangeland production of coming years could be estimated with high accuracy.

    Keywords: rainfall, temperature, Forage production, Steppe rangelands
  • حسن خسروی، امیررضا امیرعضدی *، محمد جعفری، سلمان زارع

    هدف از تحقیق حاضر شناسایی و اولویت بندی کانون های گرد و غبار در استان فارس می باشد. ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش دو نوع پرسشنامه (AHP و SWOT) می باشد. با استفاده از روش AHP، پرسشنامه استخراج و وزن دهی شاخص ها توسط بیست نفر از اساتید و کارشناسان تکمیل گردید. پرسشنامه SWOT، نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهدیدهای پیش روی استان فارس در زمینه کانون های گردوغبار در قالب 40 سوال با مقیاس 5 درجه ای لیکرت با گزینه های خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد تنظیم شد؛ که در نهایت تعیین استرتژی مناسب در زمینه کانون های گردوغبار استان فارس استفاده شد. پرسشنامه SWOT، توسط سی نفر از کارشناسان و اساتید خبره و مسلط به شرایط استان تکمیل گردید. نه عامل شامل شاخص نفوذ انسانی، تغییرات تولید اولیه، ضریب کارایی بارش، شاخص های انسانی تخریب خاک (شاخص های انسانی)، فراوانی توفان های گردوغبار، خصوصیات فیزیکی خاک، بارش، خشکسالی و دما (شاخص های طبیعی) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج مربوط به تحقیق نشان داد، 31/3 درصد از مساحت استان در کلاس خیلی زیاد، 48/19 درصد از مساحت استان در کلاس زیاد از نظر مستعد بودن برای ایجاد کانون گردوغبار قرار دارند. عوامل درونی (نقاط قوت و ضعف) استان فارس بصورت زوجی مقایسه شده اند. وزن نسبی نقاط ضعف، 237/0 و وزن نسبی نقاط قوت 763/0 می باشد. امتیاز نهایی عوامل درونی برای استان برابر 296/3 است. همچنین عوامل خارجی بصورت زوجی مورد مقایسه قرار گرفته است. وزن نسبی تهدیدها، 345/0 و وزن نسبی فرصت ها، 655/0 می باشد. امتیاز نهایی عوامل خارجی نیز برابر 152/3 شد

    کلید واژگان: استان فارس, مدلSWOT, مدل AHP, گرد و غبار
    Amirreza Amirazodi*, Mohammad Jafary, Salman Zareh

    The purpose of this study was to identify and prioritize dust storm sources in Fars province. The data collection tool in this study is two types of questionnaires including AHP and SWOT. Using AHP method, the questionnaires were extracted and weighted by 20 professors and experts. Strengths, weaknesses, opportunities and threats of Fars Province in the field of dust storm resources were prepared by SWOT questionnaire with a 5 point Likert scale. Finally, it was used to determine the appropriate strategy in the area of dust storm sources. The SWOT questionnaire was completed by thirty experts and professors proficient in the province. Nine factors including Human Penetration Index, Early Crop Changes, Precipitation Efficiency Coefficient, Human Indicators of Soil Degradation (Human Indices), Frequency of Dust Storms, Soil Physical Properties, Precipitation, Drought and Temperature (Natural Indicators) were investigated. The results of the study showed that 31.3% of the province's area was in a very high class and 19.48% of the province's area was in a high class for being prone to dust. Internal factors (strengths and weaknesses) in Fars province were compared in pairs. The relative weight of weaknesses is 0.223 and the relative weight of strengths is 0.763. The final score of internal factors for the province is 3.296. External factors are also compared in pairs. The relative weight of threats is 0.345 and the relative weight of opportunities is 0.655. The final score of external factors was 3.152.

    Keywords: Fars province, SWOT model, AHP model, dust
  • دیانا عسکریزاده، حسین ارزانی، محمد جعفری، جواد بذرافشان، آین کولین پرنتایس
    شتاب در روند تغییرات اقلیمی باعث دگرگونی سریع وضعیت اکوسیستم های مرتعی شده است که یافتن روش های نوین ارزیابی این تغییرات راهی جهت مدیریت پایدار مراتع محسوب می شود. به منظور بررسی روند تغییرات پوشش گیاهی ناشی از اثرات اقلیمی مراتع البرز مرکزی انتخاب شدند. شاخص نرمال شده تفاضل پوشش گیاهی (NDVI) با استفاده از تصاویر ماهواره ای لندست، سنجنده +TM، ETM و OLI برای سال های 1366 تا 1395 (30 سال) استخراج گردید. با استفاده از شاخص بارش استاندارد شده (SPI) روند خشکسالی مورد بررسی قرار گرفت. جهت پیش بینی تغییرات آتی پوشش گیاهی مراتع از مدل زنجیره مارکوف استفاده شد. نتایج نشان داد که شاخص (NDVI) از سال های گذشته تا حال نوسان داشته است به طوریکه ضمن افزایش موقتی تغییرات در بعضی سال ها 1366 (0. 86) ، 1381 (0. 87) ، 1384 (0. 87) و 1394 (0. 86) ؛ اما روند تغییرات کلی به صورت کاهش در میزان این شاخص در سال های 1374 (0. 53) ، 1376 (0. 65) ، 1379 (0. 62) و 1387 (0. 61) به خصوص برای طبقات متوسط تا خیلی فقیر بوده است. همبستگی بالا (5/91%) بین شاخص SPI و NDVI نشان می دهد که تقریبا در تمامی سال های کاهش پوشش گیاهی، خشکسالی شدید تا متوسط رخ داده است. همچنین مدل پیش بینی مارکوف تغییرات کاهشی شدیدی در میزان شاخص پوشش گیاهی برای سال های 2031 و 2045 پیش بینی می کند. بنابراین مدیریت مراتع باید به گونه ای پیش برود که با روند افزایش تدریجی دما و تاثیرات منفی آن بر پوشش گیاهی، از طریق تنظیم ظرفیت چرایی و نیز جایگزینی دام های با عملکرد بالا و تقویت گونه های گیاهی مقاوم به خشکی نسبت به شرایط آینده آمادگی یابند.
    کلید واژگان: شاخص نرمال شده تفاضل پوشش گیاهی, شاخص بارش استاندارد شده, زنجیره مارکوف, مراتع البرز مرکزی
    Diana Askarizadeh, Hosein Arzani, Mohammad Jafary, Javad Bazrafshan, Iain colin Prentice
    Acceleration of climate trend change is caused by the swift shift of rangeland conditions that using modern methods of evaluation to them are counted to sustainable management of the rangelands. In order for an investigation of trend change of rangeland vegetation due to climate change, central Alborz rangelands were selected. Normalized Difference Vegetation Index (NDVI) for the period of 30-year (1987-2016) was extracted by Landsat satellite, TM, ETM+, and OLI series. Drought periods were determined using the Standardized Precipitation Index (SPI). The Markov Chain model was used to anticipate the future changes of rangeland vegetation. The results showed that the vegetation cover index’s changes have risen and fallen for three decades in which, despite of increasing for some years 1986 (0.86), 2002 (0.87), 2005 (0.87), and 2015 (0.86); the changes trend was decreasingly for 1995 (0.53), 1998 (0.65), 2000 (0.62), and 2008 (0.61) years, especially for fair to very poor classes. The highest correlation (91.5%) between the SPI and NDVI was shown that severe to moderate drought has taken place along with decreased vegetation periods. Moreover, the Markov Chain model has anticipated a forcible declined change of vegetation cover for 2031 and 2046 periods. Therefore, range management approaches have to prepare itself in order to the gradual increase of temperature, which has destructive effects on vegetation cover, via regulating of grazing capacity and replacing of highly performance livestock in the future.
    Keywords: Normalized Difference Vegetation Index (NDVI), Standardized Precipitation Index (SPI), Markov Chain, Central Alborz rangeland
  • محمدعلی زارع چاهوکی *، نرگس ناصری حصار، محمد جعفری
    این پژوهش با هدف مدل سازی پراکنش تیپ های گیاهی مراتع غرب شهرک صنعتی اشتهارد با روش آنتروپی حداکثر و تعیین عوامل موثر بر حضور هر تیپ انجام شد. اطلاعات پوشش گیاهی و عوامل محیطی شامل خاک و توپوگرافی جمع آوری و سپس نقشه تیپ بندی اولیه با استفاده از نقشه های شیب و جهت و ارتفاع در مقیاس 1:25000و تصاویر ماهواره ای تهیه شد. در هر سایت، سه ترانسکت 750 متری، دو ترانسکت در جهت شیب و یک ترانسکت عمود بر جهت شیب مستقر شد. 45 پلات نمونه برداری با فواصل 50 متری در امتداد هر ترانسکت قرار داده شد. اندازه پلات نمونه برداری باتوجه به نوع و پراکنش گونه های گیاهی به روش سطح حداقل، سطح مستطیلی شکل 2 مترمربعی تعیین گردید. در هر پلات فهرست گونه های موجود و درصد پوشش گیاهی تعیین شد. در ابتدا و انتهای هر ترانسکت پروفیل خاک حفر و نمونه برداری از دو عمق 20-0 و 80-20 سانتی متر انجام شد. برای هر واحد نمونه برداری، اطلاعات طول و عرض جغرافیایی، شیب، جهت و ارتفاع از سطح دریا نیز تعیین شدند. نقشه متغیرهای محیطی با استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیایی و زمین آمار تهیه شد. سپس نقشه های پیش بینی مربوط به پراکنش تیپ های گیاهی با استفاده از روش مدل سازی آنتروپی حداکثر تهیه و میزان تطابق نقشه های پیش بینی با نقشه های واقعی با استفاده از ضریب کاپا و دقت مدل های حاصل با استفاده اAUC مورد ارزیابی قرار گرفت. بر اساس ضریب کاپای حاصل از مقایسه نقشه ها، میزان تطابق نقشه های پیش بینی و واقعی برای تیپ Pteropyrum olivieri در سطح خیلی خوب (ضریب کاپا 7/0) و برای تیپ های Halocnemum strobilaceum، Salsola richteri‏-Artemisia sieberi، Artemisia sieberi و Artemisia sieberi–Stipa barbata در سطح خوب (ضرایب کاپای 66/0، 64/0، 57/0 و 66/0) ارزیابی شد.
    کلید واژگان: آنتروپی حداکثر, مدل پیش بینی رویشگاه, مراتع اشتهارد, ضریب کاپا
    Mohammad Ali Zare Chahooki *, Narges Naseri Hesar, Mohammad Jafary
         The study was performed with the aim of modeling the distribution habitats of Eshtehard rangelands using Maximum Entropy Method and determining the factors affecting each habitat. Vegetation and environmental data including soil characteristics and topography were collected. The initial map was prepared based on slope, elevation and direction maps and satellite images. At each site, three transects with a length of 750 m were established, two transects along the most important environmental gradients and one transect perpendicular to them. A number of 45 plots along each transect was placed at a distance of 50 meters. The size of plot sampling was determined to be two square meters according to the type and distribution of plant species with minimal area method. Soil profiles were dug at the beginning and end of each transect. Sampling was done from the depths of 0-20 cm and 20-80 cm. The list of species and the percentage of vegetation in each plot were determined. For each sampling unit, the latitude and longitude data, slope, direction, and elevation were also determined. Then the desired characteristics were measured in the laboratory. GIS and Geostatistics methods were used to map the environmental variables. The species distribution models were produced using the species presence data and Maximum Entropy Method (Maxent). The Kappa coefficient index and the area under the curve (AUC) were used to evaluate the accuracy of the distribution maps. The agreements of actual and predicted maps for Pteropyrum olivieri was well (K=0/7) and it was acceptable for Halocnemum strobilaceum, Salsola richteri‏-Artemisia sieberi, Artemisia sieberi, Artemisia sieberi–Stipa barbata (K=0/66, 0/64, 0/57, 0/66).
    Keywords: Maxent, Habitat distribution model, Rangelands of Eshtehard, Kappa coefficient
  • مرضیه اسماعیلی، احسان عبدی *، محمد جعفری، باریس مجنونیان

    در این پژوهش دو توده جنگلکاری شده با گونه های زبان گنجشک (Fraxinus excelsior) و نوئل (Picea abies) با شرایط رویشگاهی مشابه انتخاب و از هر گونه، سه پایه به روش کاملا تصادفی برای نمونه برداری انتخاب شدند. برای بررسی پراکنش ریشه ها، از روش حفر پروفیل و برای اندازه گیری مقاومت کششی، از دستگاه اینسترون استاندارد استفاده شد. این پژوهش نشان داد که در هر دو گونه، پراکنش ریشه ها و مقدار مسلح سازی خاک با افزایش عمق خاک طبق تابع لگاریتمی و مقاومت کششی ریشه با افزایش قطر ریشه طبق تابع توانی کاهش می یابند. به طور میانگین بیش از 80 درصد از پراکنش ریشه ها در عمق کمتر از 20 سانتی متر و در نتیجه آن بیش ترین مقدار مسلح سازی خاک در این عمق مشاهده شد. طبق نتایج، مقاومت کششی ریشه گونه نوئل (64/2 ± 31/19 مگاپاسکال) با دامنه قطری 32/0 تا 93/4 میلی متر به طور معنی داری بیشتر از گونه زبان گنجشک (01/1 ± 98/16 مگاپاسکال) با دامنه قطری 42/0 تا 91/4 میلی متر بود. همچنین مقدار مسلح سازی خاک توسط ریشه گونه نوئل (008/0 ± 03/0 کیلوپاسکال) بیشتر از گونه زبان گنجشک (005/0 ± 02/0 کیلوپاسکال) بوده است. نتایج این تحقیق ما را در استفاده آگاهانه از این گونه ها در زیست مهندسی یاری می کند.

    کلید واژگان: پراکنش ریشه, زیست مهندسی, مسلح سازی خاک, مقاومت کششی ریشه
    Marzie Esmaiili, Ehsan Abdi *, Mohammad Jafary, Baris Majnounia

    In this research two forest plantations (Picea abies and Fraxinus excelsior) with similar site conditions were selected in the near vicinity of each other. Three trees of each species were randomly selected for later analysis. Profile trenching method was then used to analyze and compare their root distribution. Root samples of each species were collected to test their tensile strength using a standard Instron. The results showed that, RAR values and additional root cohesion tend to decrease with soil depth following a logarithmic function for both forest species. Also for both studied species, root tensile strength tend to decrease with increasing root diameter following a power function. According to the results, over 80 percent of roots were found to be within the top 20 cm of soil profile, indicating the highest reinforcing contribution within this layer. The results revealed that the root tensile strength of Picea abies (19.31 ± 2.64 MPa) with roots diameter ranging from 0.32 to 4.93 mm were greater than that of Fraxinus excelsior (16.98 ± 1.01 MPa) with roots diameter ranging from 0.42 to 4.91. Also, the additional root cohesion from Picea abies (0.03 ± 0.008 kPa) was found to be significantly greater than that from Fraxinus excelsior (0.02 ± 0.005 kPa). The results of this work may help us when applying an efficient bioengineering technique.

    Keywords: Bioengineering, Root distribution, Root tensile strength, Soil reinforcement
  • سعید شجاعی، محمد جعفری
    محدودیت منابع آب کشور و اختصاص سهم بزرگی از آن به بخش کشاورزی و منابع طبیعی، افزایش کارآیی مصرف و صرفه جویی آب را امری ضروری و حیاتی نموده است. در این زمینه استفاده از فن آوری نوین با کاربرد برخی مواد افزودنی مانند مکمل ها به خاک در کاهش تنش های خشکی در مناطق خشک و نیمه خشک می تواند نقش مهمی ایفا کند. در این پژوهش تاثیر مکمل آبسار بر ویژگی های فیزیولوژیکی گونه ارزن وحشی Panicumeruciferumبررسی شد. جهت افزایش دقت از گلخانه برای محیط کشت استفاده گردید. تیمارهای مورد استفاده در این بررسی، شاهد با آبیاری آب معمولی، مکمل آبسار در دو غلظت (10000/1 و 6000/1) و در سه نوبت آبیاری (یک روز، سه روز، شش روز) بود. نتایج نشان دادند که مکمل آبسار با غلظت 10000/1 سبب افزایش طول ریشه، طول ساقه، وزن خشک ریشه و ساقه و نیز وزن مخصوص ریشه (SRL) در گیاه شد همچنین استفاده از آبسار سبب افزایش دور آبیاری گردید. اما در افزایش نسبت طول ریشه به ساقه غلظت 6000/1 مکمل باعث ایجاد تفاوت معنی دار در این صفات گردید. ولی آبیاری با غلظت های 10000/1 و 6000/1 مکمل آبسار بر نسبت وزن خشک ریشه و ساقه اثر معنی دار درسطح یک درصد نداشت. با افزایش تنش از دوره آبیاری روزانه به دوره آبیاری هر شش روز، نسبت طول ریشه به ساقه و نسبت وزن خشک ریشه به ساقه افزایش یافت.
    کلید واژگان: رژیم آبیاری, مکمل آبسار, ویژگی های فیزیولوژیکی, تنش
    Saeid Shojaei, Mohammad Jafary
    Limitations of water resources in the country and allocating a large share of water to agriculture section and natural resources is considered as an essential and vital matter to increase the efficiency of consumption and saving water. In this context, using modern technology with the use of some additive materials like supplements to the soil can play a major role in reducing drought stress in arid and semi-arid areas. In this study, the effect of ABSAR supplement was investigated on physiological features of “Panicum eruciferum” species. Greenhouses were used to increase the accuracy of the culture medium. Treatments used in this study were included normal irrigation, ABSAR supplement at two concentrations (1/10000, 1/6000) and three times of irrigation (one-day, three- day and six-day). The results showed that ABSAR supplement at a concentration of 1/10000 increased root length, stem length, root and stem dry weight as well as root specific weight. Using ABSAR also increased the irrigation intervals. However, the supplement at a concentration of “1/6000” caused a significant difference in increasing the ratio of root to stem length. Irrigation with ABSAR supplement at a concentration of “1/10000” and “1/6000” had no significant effect on the ratio of root-to-shoot dry weight. The ratio of root- to-shoot length and the ratio of root-to-shoot dry weight increased with increasing of stress from daily irrigation to every six-day irrigation.
    Keywords: Irrigation regime, ABSAR supplementary, physiological features, Tension
  • Leila Bazrafcan, Mitra Amini, Shirin Ghanavati, Mohammad Jafary, Samira Sheibanian
    Background
    Hospitals and health care centers, like any other organizations, have some common norms and beliefs known as organizational culture. Organizational culture plays key roles in organizations and have impressive impacts on nurses’ performances. This study aimed to investigate the relationship between organizational culture and education of nursing staff employed in educational hospitals based on Denison Model and DREEM.
    Methods
    This study is a descriptive, analytical survey conducted in 2015. The Target population of the present consisted of educational hospital’s nurses and paramedics. 200 nurses and paramedics have been selected using a random systematic method. Using a standard questionnaire of Denison and Dream which were validated and reliable, data were gathered. To analyze data, SPSS software version 16and T-test, ANOVA, regression, were used.
    Results
    DREEM organizational culture questionnaire consisted of four dimensions. Percentage adjustment accounted for dimensions of organizational culture; mission (78.9%), later involvement (13.2%) and adaptability (4%) are as mentioned. Finally, the dimensions of organizational culture have managed to 96.1% of educational environment which demonstrated a significant positive correlation between these two variables (P
    Conclusions
    The organizational culture of S-Faghihi hospital (one of the educational hospitals affiliated to Shiraz University of Medical Sciences) showed a better situation than a Namazee Educational Hospital. Organizational culture as a decisive excellence factor in hospitals’ teaching improved the educational environment and ultimately improved student learning and educational consequences such as productivity and health of the patient.
    Keywords: Educational, Organizational Culture, Educationalatmosphere, Nurses, Shiraz University of Medical Sciences Hospitals
  • Saeed Shojaee, Gholamreza Zehtabian, Mohammad Jafary, Hasan Khosravi *
    Water scarcity, its necessity in food production, and environmental protection in the world have forced human beings to seek new water sources. Nowadays, application of unconventional water resources (wastewater) has been proposed in countries facing the crisis of water resources shortage; however, a few studies have dealt with this issue. The present study has evaluated the changes in the elements of the soil, irrigated with wastewater. For so doing, an experiment has been conducted on a randomized complete block design with three replications. Soil samples have been collected from the studied regions at two depths of 0-30 cm and 30-60 cm and the studied parameters have included sodium, total calcium, magnesium, some acidity, and electrical conductivity of the soil. Three regions of study (namely no irrigation, irrigation with treated wastewater, and irrigation with river waters) have been taken into consideration. Results have shown increased calcium, magnesium, and pH of the effluent from Zabol Wastewater Treatment Plant compared to the control; however, electrical conductivity and chloride have decreased in wastewater-irrigated soil. The electrical conductivity in the surface layer of wastewater samples, treated with an amount of 2.25 (ds/m), has had the most significant difference to the control and other treatments. It can be concluded that wastewater increases some soil properties, contributing to its restoration.
    Keywords: calcium, electrical conductivity, magnesium, pH, Zabol
  • Ghasem Asadian, Seyed Akbar Javadi, Mohammad Jafary, Hosene Arzani, Morteza Akbarzade
    Exclusion and not using of rangeland in the long term affects the composition and homogeneity of vegetation and consequently leads to the improvement of plants status. In this study, the characteristics and structural changes of the rangeland of Gonbad, Hamadan province, Iran, in 2014 (after 20 years of enclosure) were evaluated using Braun-Blanquet plot, Phytosociology and multivariate analysis by the software PC-Ord5. According to clustering diagram and Indicator Species Analysis, it was found that the studied region had 10 vegetation types and 17 Indicator Species. Detrended Correspondence Analysis (DCA) showed that in the first axis the variables: stone and gravel percentage, Electrical Conductivity (EC), clay, and organic carbon were important and in the second axis canopy cover of grasses, total canopy cover, and pH were important. Principal Component Analysis (PCA) confirmed the relationship between plant communities and environmental factors in the enclosure region. It was found that there are correlations between the echo logical units and the factors: stone and gravel (0.25), clay (-0.26), sand (0.28), silt (0.38), slope (-0.36), total neutralizing value (0.34), and plant species indicators that resulted to the separation of the units. The results showed that in the long-term enclosure, plant communities tend towards a uniform and homogeneous composition and consequently led to the improvement of the rangeland vegetation conditions. Therefore the density, composition and the class I plant species have increased.
    Keywords: Cluster, DCA, PCA analysis, Enclosure
  • مهدی گنجی، غلامرضا زهتابیان، محمد جعفری، حسن خسروی، ریحانه مسعودی
    ایران به دلیل قرار گیری بخش گسترده ای از آن در منطقه خشک و نیمه خشک، فعالیت های کشاورزی از جمله روش های غلط آبیاری و مدیریت نادرست اراضی می تواند بطور گسترده ای تخریب خاک و بیابان زایی را باعث شود. بنابراین برای جلوگیری از تخریب هرچه بیشتر خاک این مناطق، باید تحقیقاتی برروی اراضی کشاورزی و نحوه بهره گیری از آنها انجام گیرد، تا مشخص گردد که آیا کشاورزی منجر به تخریب اراضی می شود یا خیر؟ برای دست یابی به این منظور، منطقه کویر میقان اراک (حوزه آبخیز سوارآباد) بعنوان منطقه مورد مطالعه انتخاب گردید. نقشه های مختلف منطقه، شامل نقشه خاک، طبقات ارتفاعی و کاربری اراضی به کمک تیم اطلاعات جغرافیایی تهیه شد. پنج کاربری غالب منطقه شامل اراضی باغی، اراضی دیم، اراضی آبی، مرتع و اراضی بایر بعنوان تیمار مورد مطالعه در نظر گرفته شدند، نمونه برداری از خاک انجام شد و فاکتورهای خاک در دو گروه فاکتورهای اصلاحی خاک شامل ازت، کلسیم،منیزیم، هوموس و فاکتورهای تخریب خاک شامل شوری، نسبت جذب سدیم و اسیدیته، سدیم، کربنات و بی کربنات در عمق 0 تا 30 سانتی متری و 60-30 سانتی متر بررسی شدند. مطالعه فاکتورها در نرم افزار آماری SPSS بر اساس تجزیه واریانس انجام شد و در نهایت مطالعات نشان داد که بین تیمارها اختلاف معنی داری وجود دارد. همچنین در فاکتورهای اسیدیته، سدیم، بی کربنات و نسبت جذب سدیم، کاربری مرتع تیمار مطلوب در لایه سطحی مشخض گردید. با توجه به بررسی های انجام شده بر روی فاکتورهای اصلاحی و تخریبی خاک در لایه سطحی و تحتانی خاک مشخص شد که اراضی مرتعی از شرایط ایده آلی برخوردار است و تیمار اراضی دیم و بایر نامطلوب ترین تیمار می باشند.
    کلید واژگان: کشاورزی, تخریب اراضی, تیمار مطلوب و نامطلوب, کویر میقان
    Mehdi Ganji, Gholamreza Zehtabian, Mohammad Jafary, Hasan Khosravi, Reyhaneh Masoudi
    In many parts of arid and semi-arid regions of Iran, agricultural activities such as mismanagement of land as well as inappropriate irrigation systems have seriously led to land degradation and desertification. Therefore, it is necessary to do some researches in order to determine which region is suitable for agriculture or not and if the region is suitable, what type of agriculture management should be applied prevalently. To achieve this goal, a region in Arak Mighan playa (Savarabad watershed) was chosen. At first, different maps of region including soil map, elevation and land use maps were prepared by ArcGIS 10.1. Five land uses were recognized as treatments including garden lands, dry farming systems, irrigation lands, dry lands and rangelands. Soil samples were taken and soil factors including N, Ca, Mg, and Humus as well as degradation factors such as EC, SAR, pH, Na and Hco3 were measured at two depths of 0-30 cm and 30-60 cm. The analysis of factors was done by SPSS software and results showed that there were significant differences among treatments based on Duncan test. In addition, rangeland was identified as a favorable treatment in terms of EC, pH, SAR in the surface layer. According to the results, it was found that rangelands had ideal conditions and dry farming and dry lands were identified as the most unfavorable treatments.
    Keywords: Agriculture, land degradation, suitable, unsuitable treatment, Mighan playa
  • معصومه عباسی خالکی، محمد جعفری، علی طویلی، مهدی معمری
    در این مطالعه، به منظور بررسی تغییرات خاک شناختی منطقه حسین آباد حپشلو در اثر کشت آتریپلکس، پس از بازدید عرصه مورد مطالعه، دو سایت نزدیک به هم هر یک به مساحت یک هکتار انتخاب شد، که در یک سایت بوته کاری با گونه آتریپلکس کانسنس انجام شده بود، و سایت مجاور، که شاهد درنظر گرفته شد، فاقد بوته بود. با روش تصادفی- سیستماتیک و با استقرار 3 ترانسکت به طول 100 متر در هر سایت نمونه برداری انجام شد. در سایت بوته کاری شده ترانسکت ها بر روی ردیف های کشت شده و عمود بر فاروها، و در سایت شاهد موازی یکدیگر و عمود بر خطوط تراز قرار گرفتند. در ابتدا، وسط، و انتهای هر ترانسکت پروفیل خاک حفر شد و در هر پروفیل مقدار کافی نمونه خاک از دو عمق 0 30 سانتی متر (خاک سطحی) و بیش از 30 سانتی متر (عمق ریشه دوانی بوته) برداشت شد. سپس، خصوصیات خاک از قبیل بافت، اسیدیته، هدایت الکتریکی، آهک، سدیم قابل تبادل، ماده آلی، و عناصر سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم، و نیتروژن اندازه گیری شد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که مقدار pH و منیزیم کاهش معنی داری در سایت بوته کاری شده نسبت به سایت شاهد داشت. همچنین، سدیم، منیزیم، آهک، و کلسیم افزایش معنی داری در منطقه بوته کاری نسبت به منطقه شاهد داشت. به طور کلی، نتایج نشان می دهد که تاثیر کشت این گونه بر روی خاک منطقه مورد مطالعه پس از گذشت هفت سال منفی بوده و باعث افزایش املاح در خاک شده است.
    Masoomeh Abbasi Khalaki, Mohammad Jafary, Ali Tavili, Mehdi Moameri
    To find the effect of Atriplex canescens on soil chemical properties، two adjacent areas، each with and area of 1 ha، were selected in Hossein Abad Hapeshloo Shahryar. In one area it was planted Atriplex canescens in 2003 while the later one without Atriplex canescens was considered as control area. To sample soil، random- systematic method was used along 3 transects with a length of 100 m. In planting site transects were established perpendicularly on furrows were while in control site they were established parallel. Along each transect، 3 profiles were dug in initiate، medium and end points of each transect under shrubs and samples were taken from two depths (0- 30 cm and > 30 cm). Then، soil characteristics including texture، pH، Ec، Lime (CaCo3)، ESP، organic mater (OM) and elements of Na، K، Ca، Mg and N were measured in laboratory. The results of this study showed that pH and Mg were significantly reduced in planting site compared of control. In addition، Na، Mg، Lime and Ca were significantly increased in planting site in comparison to control.
    Keywords: soil characteristics, planting, Atriplex canescens, planting effect
  • جواد غلامی طبسی*، محمد جعفری، حسین آذرنیوند، مهدی سرپرست
    مالچ پاشی نفتی یکی از روش های رایج تثبیت ماسه های روان در طول بیش از سه دهه گذشته در ایران بوده است و به نظر می رسد به پایش اثرهای این عملیات بر گیاهان طبیعی و روند احیای آن و خاک منطقه کمتر پرداخته شده است. این پژوهش به منظور بررسی اثرهای اجرای طرح مالچ پاشی نفتی بر ویژگی های پوشش گیاهی و خاک ماسه زارهای صمدآباد شهرستان سرخس در استان خراسان رضوی انجام شد. نمونه برداری در هر یک از اراضی تحت اجرای طرح و شاهد به صورت تصادفی- نظام مند (سیستماتیک) و در توده معرف صورت گرفت، در هر منطقه (اجرای طرح و شاهد) از 9 ترانسکت 50 متری استفاده شد و درصد تاج پوشش و تراکم دو گونه غالب Astragalus squarosus (گون بوته ای) و Convolvolus hamadae (پیچک) و نیز درصد تاج پوشش کل بدست آمد. همچنین در هر منطقه 220 پایه از دو گونه فوق انتخاب و حجم کل و حجم زنده آن ها اندازه گیری شد. افزون بر این در هر منطقه 4 پروفیل خاک حفر و از دو عمق 20-0 و 80-20 سانتی متری نمونه خاک برداشت شد و درصد ماده آلی آن ها تعیین شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون t مستقل انجام شد. نتایج نشان داد که اگرچه در حال حاضر درصد تاج پوشش کل و تاج پوشش دو گونه غالب عرصه مالچ پاشی با شاهد خود تفاوت معنی دار نداشته و تراکم گونه As sq کمتر از شاهد است اما تمامی پایه های گیاهی آن خصوصا As sq زنده و شاداب و از حجم بالایی برخوردارند در حالی که در منطقه شاهد اکثر پایه های این گونه در حال خشکیدگی اند. این وضعیت خوب پوشش موجب افزایش معنی دار ماده آلی در عمق 80-20 سانتی متری خاک منطقه مالچ نفتی شده است.
    کلید واژگان: مالچ نفتی, ماده آلی, احیای پوشش گیاهی, تراکم, گون بوته ای
    Javad Gholami Tabasi*, Mohammad Jafary, Hossein Azarnivand, Mehdi Sarparast
    Spraying petroleum mulch has been one of the common measures of mobile sand stabilization endeavors over the last three decades. However, the consequences of mulch on the endemic vegetation species, vegetation recovery and soil attributes improvements have not been fully understood. This study seeks examining the effects of petroleum mulch on the sandy deserts of Sarakhs located in Khorasan Razavi province. The sampling was arranged as the randomized-systematically by dividing the area of operation into control and treatment plots and the sampling was performed in the key areas of each plot. Nine transects of 50 meters were placed and vegetation cover, density of two dominant species (viz. Astragalus squarosus & Convolvolus hamadae) as well as the total vegetation cover was recorded. Moreover, 220 plants were selected and examined for their dry and green matter. Four soil profiles in each plot were sampled at the depths of 0-20 and 20-80 cm and the samples were further analyzed for their organic matter content. Data analysis was performed using the independent t-test which showed no difference between the treatment and control plots for their total vegetation and species cover. Even though the density of As sq. was lower in the treatment plot of all plants especially As sq, were in good condition and enjoying considerable volumes. While the situation for plants in the control plot were harsh where most plants were drying. The current status in the treatment plot has resulted in a significant rise in the level of organic matter at the depth of 20-80 cm in the mulched areas.
    Keywords: Petroleum mulch, Organic matter, Vegetation recovery, Density, Astragalus squarosus
  • Javad Gholami Tabasi, Mohammad Jafary, Hossein Azarnivand, Mahdi Sarparast
    Planting shrub seedlings under oil mulches has frequently been used for stabilizing mobile sands in Iran for during the last three decades. Sandy desert of Samad Abad, Sarakhs, northeast Iran, has been fixed by cultivating seedling of Haloxylon aphyllum under the oil mulches. Therefore this study was designed to investigate the effects of the sand fixation project on soil and vegetation properties. Vegetation samples were taken in a randomized-systematic method from representative areas of the rehabilitated and control sites. At each site, nine transects, 50 meters length, were established. Canopy cover and density of two dominant shrub species (Astragalus squarrosus and Convolvolus hamadae) as well as the total canopy cover of their understory plants were measured, along the line transects. In each area, 220 individuals of each shrub (above mentioned) were selected and their total and living aerial foliage volumes were measured. Moreover, in each area, four soil samples were taken from 0-20 and 20-80 cm depths. The percentage of organic matter were measured in soil samples. Data analysis was done using independent T-test. According to the results of this research, application of oil mulched and Haloxylon plantation caused a significant reduction in the percentage of total canopy cover of A. squarrosus and density of A. squarrosus and C. hamadae but it increased the living aerial foliage volume of A. squarrosus and C. hamadae.
    Keywords: Oil mulch, Haloxylon aphyllum, Vegetation rehabilitation, Organic matter, Sarakhs
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال