به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

mohammadreza ershadinia

  • محمدرضا ارشادی نیا*
    مقاله ای با عنوان «نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت» به سودای نفی کلیت مبانی فلسفه تعلیم و تربیت در دیدگاه حکمای اسلامی به ادعاهای معارضان حکمت اسلامی و شبهات فلسفه ستیزان مشهور اشعری، همانند غزالی، اتکا نموده و غالب قریب به اتفاق مدعاهای آنان را بدون ارجاع، تکرار کرده و به عنوان «ارسال مسلمات» سند پنداشته و با نفی ادعائی دو نظریه «توالی گرایی» و «توازی گرایی» به عنوان دو رقیب درباره تعلیم و تربیت، و مقایسه گذرا و ناکافی آن دو، عنوان تلفیقی «توازی گرایی ناهمزمان» را استحصال نموده است. آنچه این مقاله «نگاه انتقادی» نامیده متشکل است از ادعاهای نامستند درباره تاریخ مسایل فلسفی، تقسیم بندی ناهنجار مکاتب فلسفی اسلامی گاهی به «مشایی، اشراقی و اصالت وجودی» و گاهی به «دو گروه علت محور و فیض محور»، نیز ناکارآمد دانستن انگاره تشکیک به عنوان اصل مبنا در رویکرد فیض محور و اغلب تکرار بدون نشان خرده گیری های فلسفه ستیزان اشعری و همگنانشان بر آراء فلسفی و رهاوردهای الهیاتی. کاوش نشان می دهد آنچه این مقاله درباره مسائل و مقاصد فلسفی ادعا کرده مضاف بر تکرار مدعاهای فلسفه ستیزان، در مقام استحصال، تبیین و داوری از آگاهی فنی لازم برخوردار نبوده و اظهارات مردود را مبنای رد و تردید علیه حکمت اسلامی قرار داده و در نتیجه رهاوردی نامبین، ناموجه و نامستدل را در باره تعلیم و تربیت رقم زده است
    کلید واژگان: انگاره فیض, تشکیک وجود, تعلیم و تربیت, قوس نزول و صعود وجود
    Mohammadreza Ershadinia *
    An article titled "A Critical View on the Grace-Centered Approach in Islamic Philosophy and Its Implications on Education" was written with the intent to entirely refute the principles of philosophy of education from the perspective of Muslim philosophers. This article relies on the claims of opponents of Islamic philosophy and the criticisms of well-known anti-philosophy Ash’arites (such as Al-Ghazālī). It repeats almost all their assertions as accepted premises without citation. The article then makes a brief and insufficient comparison between two competing theories in education, "Sequentialism" and "Parallelism," and derives the hybrid term "Asynchronous Parallelism." What the aforementioned article calls a "critical view" comprises unsupported claims about the history of philosophical issues, irregular classification of Islamic philosophical schools (sometimes as "Peripatetic, Illuminationist, and Essentialist," and other times as "Cause-centered and Grace-centered"), and deeming the concept of gradation as ineffective as a fundamental principle in the grace-centered approach. It often repeats, without reference, the criticisms of anti-philosophy Ash'arites and their peers to specific philosophical views and theological outcomes. A thorough analytical and critical investigation reveals that the article's claims about philosophical issues and intentions are merely reiterations of claims by anti-philosophers. Due to a lack of adequate technical knowledge while explaining and making judgement, the article uses the discredited views of others to reject and cast doubt on Islamic wisdom. Consequently, it makes a biased, unjustified, and unsupported conclusion about education.
    Keywords: Concept Of Grace, Gradation Of Existence, Education, Causal Necessity, Determinism
  • فاطمه مبارکی، سید محمد کاظم علوی*، محمدرضا ارشادی نیا
    براساس آخرین نظریات حوزه معناشناسی شناختی، بشر به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، برای ساده سازی مفاهیم پیچیده ذهنی از استعاره مفهومی استفاده می کند. فیلسوفان، از کسانی هستند که برای فهم پذیرساختن مفاهیم انتزاعی فلسفی، از استعاره های مفهومی بسیار بهره برده اند. در پژوهش حاضر به کارگیری استعاره های مفهومی برای تبیین علم حضوری در اندیشه ابن سینا بررسی می شود. ابن سینا از این استعاره ها برای مفهوم سازی و ساده سازی علم حضوری بهره برده است. او معتقد است که ادراک حضوری زمانی حاصل می شود که معلوم نزد عالم یعنی نفس حضور یابد؛ اما درعین حال این حضور را تنها شرط لازم برای حصول معرفت نمی داند و معتقد است که باید فرایند مشاهده و اشراق نیز فراهم باشد تا حضور به کسب علم بینجامد. باتوجه به برداشت هایی که از سخنان وی می شود، دو استعاره «علم حضوری، دیدن است» و «علم حضوری، اشراق است»، به دست می آید که در استعاره دیدن، سه عنصر یعنی بیننده و شیء دیده شده و نسبت میان آن ها حائز اهمیت است و در استعاره اشراق هم دو عنصر تابنده و شیء مستنیر وجود دارد. این مقاله باروش توصیفی  تحلیلی می کوشد به بررسی استعاره های مفهومی به کاررفته در علم حضوری در فلسفه سینوی با روش کاملا اکتشافی و درنتیجه به دوراز هرگونه فرضیه سازی بپردازد.
    کلید واژگان: ابن سینا, استعاره مفهومی, اشراق, علم حضوری, مشاهده
    Fatemeh Mobaraki, Seyed Mohammad Kazem Alavi *, Mohammadreza Ershadinia
    Contemporary theories in cognitive semantics suggest that humans utilize conceptual metaphors, either consciously or subconsciously, to distill complex mental constructs into simpler forms. Philosophers, in particular, have extensively employed conceptual metaphors to render abstract philosophical notions comprehensible. This study delves into the application of conceptual metaphors in elucidating ‘knowledge by presence’ within Avicenna’s philosophy. Ibn Sinā employed these metaphors to articulate and streamline the concept of ‘knowledge by presence.’ He posits that such knowledge is actualized when the object of knowledge is directly present to the knower, that is, the soul. However, he asserts that mere presence is not the sole requisite for attaining knowledge; rather, conditions conducive to vision and illumination must also be met for presence to culminate in knowledge acquisition. Interpreting his discourse yields two metaphors: ‘knowledge by presence as seeing’ and ‘knowledge by presence as illumination.’ The ‘seeing’ metaphor hinges on three critical elements: the observer, the observed, and their interrelation. Conversely, the ‘illumination’ metaphor involves two key elements: the source of illumination and the object being illuminated. This article endeavors to explore the conceptual metaphors associated with ‘knowledge by presence’ in Avicennian philosophy through an exploratory approach, deliberately eschewing any hypothesis formulation.
    Keywords: Ibn Sina, Conceptual Metaphor, Illumination, Knowledge By Presence, Vision
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    نگاه تاریخی و تبارشناسی مسایل فلسفی در شناخت بهینه و درک مقاصد و مضامین آنها تاثیر شایان دارد. از مسایل کلیدی در الهیات ربط کثرت به وحدت و چگونگی بسط فیض الهی است. مقاله ای با عنوان «نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت» درصدد است با یادآوری معارضه غزالی با اصل علیت و سست نمائی اصل تشکیک و انگاره فیض، به نفی کلیت فلسفه اسلامی در مبانی زیربنائی تعلیم و تربیت بپردازد و سپس با استنتاجی جهت دار از نظریات رقیب در فلسفه تعلیم و تربیت، طی چند جمله پیروزمندانه به آستانه نظریه پردازی بدیع نایل آید. سطحی نگری، ادعاهای غیرواقعی و داوری غیرفنی از روند طی شده توسط این مقاله نمایان است. این روند ناهنجار از عنوان مقاله گرفته تا استحصال شتابزده از محتوای همه مکاتب متنوع فلسفه اسلامی پدیدار است. گستره ادعاهای مقاله، مشتمل است بر داوری نامبتنی بر واقعیت تاریخی آراء هستی شناسانه، معرفت شناسانه، انسان شناسانه، معرفت نفس و سایر زمینه های مرتبط در امر تعلیم و تربیت. قریب به اتفاق ادعاها و اظهارات این مقاله بدون سند و متکی بر برداشت های یکسونگرانه است. اندک ارجاعات موجود در آن، ارجاع به منابع ناکافی و نامعتبر است. اتکا به برداشت نامستند مستشرقان و معارضان با فلسفه اسلامی، مستند وثیق مقاله برای ارائه ادعاها در بخش داوری است. تا با ایرادهای حق به جانب، استوار نمودن تعلیم و تربیت را بر آن نظام، نااستوار و ناهنجار قلمداد کند. اظهارات وارون آن مقاله در حوزه تاریخ فلسفه اسلامی، مورد کاوش این نگاشته است.
    کلید واژگان: نظام فیض, اصل علیت, تشکیک وجود, شبهه شناسی
    Mohammadreza Ershadinia *
    The article "A critical look at the grace-oriented approach in Islamic philosophy and its consequences in education and training" (Bagheri, 2010) aims to promote an attitude that includes the genealogy of Islamic philosophy in philosophy by degrading all the schools of Islamic philosophy under the title "grace-oriented approach". Greek has searched and with the help of this accusation, Ghazali's slander blade is considered to be successful and effective in confronting Islamic wisdom. This article, without the least scientific and technical support and with only a little criticism of the two theories of "sequentialism" and "parallelism" in education, claims to invent and innovate a theory called "asynchronous parallelism" and only explains its theory with an analogy. It has been proven and has the ability to be implemented on a macro level. In addition, regarding his claim, he did not analyze the theoretical or empirical foundations of ontology and anthropology, and did not express the essential difference between it and the competing theories, and abandoned it with all ambiguity. This review is an article that has challenged the ancient and deep foundation of Islamic wisdom in order to express innovation. As it is evident from the title of the article "A critical look at the grace-oriented approach in Islamic philosophy", the entire Islamic philosophy, not a specific philosopher or a specific approach, is in the crosshairs of the article. This range is due to the expansion of the theory of "existence creation" in philosophical ontology. Although the article claims that the sharp edge of the criticism is directed at Sadr al-Mutalahin, but he deviates from this direction in some places of the text and directs his objections to the whole of Islamic philosophy and with unsupported claims and statements about the history of philosophical issues, in an attempt to establish the context and plan his purpose.
    Keywords: Nizam Faiz, the principle of causality, Being systematic ambiguity, skepticism
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    تصویرسازی معقول به محسوس، تلاش فنی و هنرمندانه در طی تاریخ فلسفه الهی است. حکمای اسلامی این مهارت را در ترسیم استعاری دایره وار مراتب وجود، با دو قوس نزول و صعود، نشان داده و با آموزه های وحیانی غنی ساخته اند. با همه تفاوت های مبنایی و روشی آنان، محوریت باورمندی به مبدا و معاد ، سبب اتفاق در ترسیم این دایره شده است. زیرنهاد بودن اصل اصیل باور به مبدا و معاد، فروغیابی از متون وحیانی؛ آیات و روایات، و برخی انگاره های فلسفی همانند تشکیک وجود، از اصول مشترک در همه مکاتب فلسفه اسلامی است که فرایند تبیین در این نگاشته، مبتنی بر این اصول است. مقاله ای با عنوان «نگاهی انتقادی به رویکرد فیض‎محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت» با برداشت سطحی، ناقص و التقاطی از برخی از آموزه ها در برخی مکاتب فلسفی، این تصویر را «طرح مشکل زا» و «توضیح نه چندان ماهرانه»، قلمداد نموده تا ناکارآمد جلوه دادن کلیت فلسفه اسلامی در مبناسازی و نظام پردازی در امر تعلیم و تربیت را تامین کند. در بیان دیدگاه حکمای اسلامی و بررسی ایرادهای آن مقاله در ارتباط با آموزه تشکیک وجود و نزول فیض حق تعالی، از اصل نقد مبتنی بر تبیین پیروی خواهد شد.
    کلید واژگان: مبدا و معاد, نظام مندی آفرینش, نظام دایره وار هستی, قوس نزول, قوس صعود
    Mohammadreza Ershadinia *
    The assimilation of the Sensible to the Intelligible has been a technical and artistic effort throughout the history of Islamic philosophy. The Muslim philosophers have shown their skill in their circular metaphorical drawing the grades of existence, based on the two arcs of descent and ascent, and have enriched them with the revelatory teachings. In spite of all the basic and methodological differences in their views, the centrality of believing in the Origin and the Return has made an agreement between them on drawing this circle. The substantiality of the basic principle of believing in the Origin and the Return, taking use of the revealed texts; i.e. the Qur’anic verses, and some philosophical concepts such as the Gradedness of Existence, are some common principles in all schools of Islamic philosophy, and my explanation in this paper is based on these principles. In a paper entitled “A Critical Look at the ‘Fâyḍ’-oriented Approach to Islamic Philosophy and its Consequences for Education”, its author in a part of his objections to the ontological principles of Islamic philosophy, has criticized the circular order consisting of the arcs of descent and ascent, has described it as a “problematic and not very skilful plan”, and in the shadow of this description, has made some misplaced objections to the whole of the system of Islamic philosophy. In expressing the views of Muslim philosophers and examining the objections of that paper to the concepts of “the Gradedness of Existence” and “the Descent of God’s ‘Fâyḍ’”, I will follow the principles of criticism, which are based on my explanation.
    Keywords: The Origin, the Return, The Orderness of Creation, The Circular Order of Being, the arc of descent, the arc of ascent
  • فاطمه مبارکی، سید محمدکاظم علوی*، محمدرضا ارشادی نیا

    در دیدگاه معاصر، استعاره انتقال الگوی استنباطی حوزه مبدا به حوزه مقصد است و براساس آن می توان بسیاری از مفاهیم فلسفی را بازخوانی نمود. چگونگی ادراک و مراحل مختلف آن در فلسفه سینوی به شیوه استعاری و برمبنای استعاره ساختار رویداد لیکاف و جانسون قابل فهم و تبیین است. طرح واره حرکت اساس استعاره ساختار رویداد است که به صورت کلان استعاره «ادراک حرکت است» از ترکیب استعاره های اولیه «معرفت حرکت است» و «علم حرکت است» تشکیل یافته و قادر است تمام اقسام ادراک اعم از ادراک جزیی و کلی را بازسازی نماید و، در آن، حرکت کلی شامل ریزحرکت هایی می شود که خرده استعاره های کلان استعاره حرکت را تشکیل می دهند و هر کدام از این خرده استعاره ها بر جنبه ای از فرآیند ادراک تمرکز و آن را برجسته می کند. این مقاله با رویکرد استعاره مفهومی، ازطریق بیان حوزه ادراک (حوزه مقصد) توسط حرکت (حوزه مبدا)، در پی ارایه خوانشی جدید از معرفت شناسی سینوی است.

    کلید واژگان: ابن سینا, ادراک, استعاره مفهومی, حرکت
    Fatemeh Mobaraki, Seyed MohammadKazem Alavi *, Mohammadreza Ershadinia

    In the contemporary view, metaphor is the transfer of the inferential pattern of the source area to the destination area, based on which many philosophical concepts can be reconstructed. The way of perception and its different stages in Avicenna’s philosophy can be understood and explained in a metaphorical way and based on the metaphor of the event structure of Lakoff and Johnson and the definition of movement given by Avicenna. The movement schema is the basis of the event structure metaphor, which is composed of the macro metaphor “perception is movement” from the combination of the primary metaphors “knowledge is movement” and “science is movement”; and it is capable of reconstructing all types of perception, including partial and general perception, and in that general movement includes micro-movements that form sub-metaphors of the macrometaphor of movement. Each of these sub-metaphors focuses on an aspect of the perception process and highlights it. This article aims to present a new reading of Avicenna’s epistemology with the approach of conceptual metaphor through the expression of the domain of  erception by movement.

    Keywords: Ibn Sina, perception, conceptual metaphor, Movement
  • حامد اسماعیل زاده*، محمدرضا ارشادی نیا، احمد خواجه ایم

    فلسفه، زیرساخت نظریات علوم انسانی و اجتماعی است و حکمت متعالیه به عنوان یک نظام فلسفی، ظرفیت تحقق این زیربنا را دارد. علوم انسانی متکفل تبیین کنش های ارادی انسان اند و از دیدگاه علامه طباطبایی، کنش های ارادی انسان، تابعی از نظام اعتباری اوست، از این رو توجه به نظریه اعتباریات در مطالعه علوم انسانی سهم تعیین کننده ای دارد و با توجه به اینکه طرح نظام مند نظریه اعتباریات از سوی ایشان در حکمت متعالیه صورت گرفته است، مسئله این مقاله آن است که چگونه حکمت متعالیه با علوم انسانی به واسطه نظریه اعتباریات ارتباط پیدا می کند. این مقاله درصدد است که نشان دهد نظریه مزبور با توجه به مبانی معرفت شناختی و انسان شناسی فلسفه صدرایی، حلقه ارتباطی میان حکمت متعالیه و علوم انسانی است.

    کلید واژگان: نظریه اعتباریات, حکمت متعالیه, علوم انسانی, مبانی معرفت شناسی, انسان شناسی
    Hamed Esmaeilzadeh *, Mohammadreza Ershadinia, Ahmad Khajehim

    Philosophy is the basic theory of human and social sciences, and transcendental wisdom, as a philosophical system, has the capacity to realize this basic structure. Humanities are responsible for explaining human voluntary actions, and from Allameh Tabatabai's point of view, human voluntary actions are a function of his credit system, therefore paying attention to credit theory has a decisive contribution in the study of human sciences, and considering that the systematic design of credit theory by him in Transcendental wisdom has taken place, the issue of this article is how transcendental wisdom is related to human sciences through the theory of validity. This article tries to show that the said theory is a link between transcendental wisdom and human sciences, according to the epistemological and anthropological foundations of Sadra'i philosophy.

    Keywords: credit theory, Transcendental Wisdom, Human Sciences, foundations of epistemology, Anthropology
  • محمدرضا ارشادی نیا*

    حکیم سبزواری با احاطه خاص خود بر مبانی و مواضع اصیل حکمت متعالیه چندین برهان مبتکرانه بر اتحاد عقل و عاقل و معقول اقامه نموده است که برهان صدق مشتق بر مبدا از جمله آنها می باشد. این برهان که ماده و محتوای آن برگرفته از عناصر وثیق حکمت صدرایی است، در دلالت بر مقصود، تام می باشد و استحکام خود را نیز از مبانی و رهیافت های صدرایی در مواضع هستی شناسانه و معرفت نفس به دست آورده است. در واقع، برهان یادشده استنتاجی از استلزامات عناصر متقن و مستدل در حکمت متعالیه است. از مهم ترین اصول بنیادی این برهان، توجه به سیر تکاملی و تحولی نفس از مبدا جسمانیت تا مقصد عقلیت و اتحاد با معقولات و وصول به تجرد و روحانیت است. همچنین اعتباری بودن تفاوت مبدا و مشتق به نوبه خود، نقشی بزرگ در توجیه این برهان برعهده دارد و روایی آن را تسهیل نموده است. عدم توجه به این نکات، برخی را به توهم خدشه بر این برهان کشانده است که در نتیجه، برای تمامیت و بازسازی آن به راه های انحرافی همانند استفاده از قیاس مساوات توسل جسته اند که به معنای نابودی این برهان خواهد بود. توجه به کاربست منطق استوار حکیم سبزواری در تقریر این برهان، کافی است تا این گونه پیرایه های زائد را دفع کند و راه برهان را به سوی اثبات نتیجه یعنی اثبات اتحاد عاقل و معقول بگشاید.

    کلید واژگان: اتحاد عاقل و معقول, صدق مشتق بر مبدا, اتحاد عرض و عرضی, اعتبار لابشرط, اعتبار بشرط لا
    Mohammadreza Ershadinia *

    Ḥakīm Sabzivārī, with his special mastery over the principles and original positions of transcendental philosophy, has come up with several innovative arguments on the unification of the intelligent and intelligible (ittiḥād-i āqil va ma‘qūl). The argument of the truth derived from the origin (ṣidq-i mushtaq bar mabda’) is one of these innovations. This argument is complete in indicating the purpose, and its substance and content are derived from the consolidated elements of Mullā Ṣadrā's philosophy, and it has gained its strength from Ṣadrā's principles and approaches in ontological positions and self-knowledge. In fact, the above-mentioned argument is a conclusion of the requirements of the conclusive and well-reasoned elements in transcendental philosophy. One of the most important fundamental principles of this argument is to pay attention to the evolution and transformation of the soul from the origin of physicality to the destination of rationality and unification with the intelligible and achieving immateriality and spirituality. Also, the validity of the difference between origin and derivative, in turn, plays a significant role in justifying this argument and has facilitated its permissibility. Failure to pay attention to these issues has led some people to the illusion of infringing this argument, which, as a result, for its completeness and reconstruction, they have resorted to deviant ways such as using the analogy of equality, i.e., the destruction of this argument. Paying attention to the application of the established logic of Ḥakīm Sabzivārī in the presentation of this argument suffices to eliminate such unnecessary arguments and open the way of the argument toward the proof of the conclusion, that is, the proof of the unification of the intelligent and intelligible.

    Keywords: Unification Of The Intelligent, Intelligible, Truth Derived From The Origin, Unification Of Accident, Accidental, Unconditioned Credit, Negatively Conditioned Credit
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    احیای مسیله اتحاد عاقل و معقول در حکمت متعالیه و اقامه دلیل های نو از سوی حکیم سبزواری، از سویی گویای روند رو به تصاعد خردورزی است و از سویی نشان دهنده تعلق خاطر حکمای اسلامی به واکاوی مبادی و مقاصد معرفت و شناخت انسانی است. مبادی مسیله اتحاد، در ادوار پیشاصدرایی، بیش از همه از سوی ابن سینا، واکاوی شده، و در حکمت متعالیه این مبحث به تعالی و تفوق رسیده است. حکیم سبزواری با غنی سازی همان پیش نهاده ها، با بار معنایی متعالی به اقامه برهان هایی بر مسیله اقدام کرده است. برهان تضایف یکی از براهین مسیله است که در آن انگاره «تجرد عاقل و معقول» و نسبت سنجی مفهومی بین آن دو نقش اساسی دارد. برخی از پژوهندگان، به طرح شبهات به این برهان ها دست یازیده و مسیله اتحاد را به کلی بی بنیان معرفی کرده اند. واکاوی شبهات یکی از این مقاله ها بر این برهان،پس از تبیین عناصر اصلی در دلالت برهان و نقش موثر آن در اثبات مسیله اتحاد، مورد اهتمام این نگاشته است.
    کلید واژگان: حکیم سبزواری, اتحاد عاقل و معقول, تجرد عاقل, تجرد معقول, برهان تضایف
    Mohammadreza Ershadinia *
    The revival of the issue of intelligence and intelligible in transcendental wisdom and novel reasoning by Hakim Sabzevari, on the one hand, manifests an ascending trend in rationality; on the other hand, it shows the Islamic sage’s absorption in principles and purposes of human knowledge. During the periods before Sadra, principles of the unity issue had been investigated, mainly by Ibn Sina, and had reached sublimity. Hakim Sabzevari has reasoned for the issue by fortifying the same suggestions with transcendental meaning. Correlation is one of the arguments for the matter that is based on the abstraction of and conceptual and existential relation of intelligence and intelligible. Some researchers have cast doubt on this argument and claimed the issue of unity has no grounding. The investigation of the doubts posited by an article, after explaining the vital elements of the argument’s reasoning, and its role in proving the issue of unity, are the main focuses of this article.
    Keywords: Hakim Sabzevari, unity of intelligence, intelligible, abstraction of intelligence, intelligible, argument of correlation
  • محمدرضا ارشادی نیا

    حکیم سبزواری برای اثبات آموزه اتحاد عاقل و معقول ادله مختلفی را سامان داده که بر اثر اختصار و تضمین فشرده مبادی، نیازمند شرح و توجه به روش خاص حکمت متعالیه است. از این ادله، برهان مورد بررسی در این مقاله مبتنی بر این مبادی قریب است: دسته بندی انسان ها بر اساس ادراکات و ملکات، و تجسم اعمال. حکیم سبزواری انسان ها را با مقیاس کمال نفسانی و میزان فعلیت عقلی در سه گروه اصلی جای داده است: مقربین، اصحاب یمین و اصحاب شمال. اگرچه تبلور عقل و اتحاد عاقل با معقول، در حد اعلا، در گروه اول مشهودتر است، هر گروه اقتضایات اتحادی خاص خود را دارد که این برهان ناظر به اتحاد ملکات تجددپذیر در نفوس ناکامل یعنی گروه دوم و سوم است. بر اساس برداشت حکیم سبزواری از تجسم اعمال، نفوس ناکامل هرچند مبرا از هیولا هستند، لیکن مبتنی بر اتحاد مدرک و مدرک، اشتغال به متبدلات و متجددات در دنیا موجب ایجاد فطرت ثانوی برای مدرک می گردد و در نتیجه اقتضای تجسم اعمال بروز اقتضایات ذاتی یعنی تجددپذیری و تغیر و تبدل خواهد بود. هرچند برخی تلاش کرده اند این برهان را مورد خدشه قرار دهند، در این مقاله نشان داده شده است که عدم توجه به مبانی مذکور و عدم برداشت عمیق و کامل از فضای حکمت متعالیه، آنها را دچار آسیب عدم دریافت مفاد صحیح برهان در مقام استحصال و شتاب به خدش و جرح در مقام داوری کرده است.

    کلید واژگان: حکیم سبزواری, اتحاد عقل و عاقل و معقول, تجسم اعمال و ملکات, نشئات سه گانه انسان
    MohammadReza Ershadinia

    In order to prove the doctrine of the union of the intelligent and the intelligible, Hakim Sabzavari has organized various arguments. From these arguments, the one examined in this article is based on these proximate principles: the classification of humans based on perceptions and dispositions, and the embodiment of actions. Hakim Sabzavari has placed people in three main groups according to the perfection of the soul and the degree of intellectual actuality: 1. those who approach God as much as possible, 2. the companions of the right hand, and 3. the companions of the left hand. Although the intellect and the union of the intelligent and the intelligible are best crystalized in the first group, each group has its requirements for the union. The argument focuses on the union of renewable dispositions in imperfect souls, i.e., the second and third groups. According to Hakim Sabzavari's understanding of the embodiment of actions, imperfect souls are free from prime matter, but due to the unity of the knower and the known, engaging in altering and renewing things in the world creates a secondary nature for the knower. Consequently, the embodiment of the actions entails the emergence of essential requirements, i.e., renewability, change, and alteration. Although some have tried to undermine this argument, in this article, it has been shown that the lack of attention to the mentioned principles and the lack of a deep and complete understanding of transcendent wisdom caused them not to receive the correct content of the argument, and also not to make a fair assessment of it.

    Keywords: Haji Mulla Hadi Sabzavari, Union of the intellect, the Intelligent, the Intelligible, Embodiment of Actions, Dispositions, Triple Classification of Human
  • محمدرضا ارشادی نیا*

    حکیم سبزواری در فضای حکمت متعالیه و با مبانی مسلم متعالی و گذر از چارچوب مماشات با مبانی فلاسفه پیشین، به اقامه براهینی در اثبات اتحاد عقل و عاقل همت گماشته است. برخی مبادی این براهین در پوسته و ظاهر، نه در مغز و محتوا، همان مبادی حکمای پیشین است. از جمله این براهین، تکیه بر عینیت ذهن و ذهنی است. این برهان بر مبانی مسلم و متقن حکمت متعالیه مبتنی است. از جمله این مبانی است: شناخت دقیق ذهن و رابطه وجودی آن با ذهنیات، نیز چیستی و هویت علم و رابطه نفس و قوا که همه از مبانی خاص حکمت متعالیه است. این برهان در گام اول به عنوان تاییدیه ای بر اتحاد عاقل و معقول مطرح شده است زیرا به نظر می رسد از تشبیه رابطه ذهن و ذهنی با رابطه خارج و خارجی و تمثیل آن دو به یکدیگر کمک می گیرد. اما در گام واپسین، استناد به مبانی ویژه حکمت متعالیه و فضای حاکم بر آن، به قوت خود می گراید و به عنوان برهان مطرح می گردد و شایبه تشبیه و تمثیل ذهن به خارج را می زداید، از این منظر که ذهن از مراتب خارج است و رابطه خارج و خارجی بر همه مراتب عین حاکم است.

    کلید واژگان: اتحاد عاقل و معقول, ذهن, امور ذهنی, وحدت نفس با قوا
    MohammadReza Ershadinia*
    Introduction

    Sabzavārī, with technical knowledge of the principles of ontology and the knowledge of soul, has established reasons for the unity of intellect and the intelligible (ittihad al-‘aqil wa-l-ma‘qul), including the proof of the objectivity of the mind and the mental. The basis of achieving the purpose of this argument is the precise ontology of the levels of mind and object and how the mind and mentalities are related. Rereading this reason and its validity to prove the unity of the intellect and the intelligible, and the separation of the first-order and consistent elements from the peripheral and second-order elements, as well as the statement of some foundations related and special to the Transcendental Philisophy, such as the quality of truth that exists on mentalities, the thing (or fact) itself’ (nafs al-amr), the affirmative and negative relationship of mind and mental, the identity and nature of science, and the unity of soul and powers, is unprecedented, and this article aims to point out the strength of the issue of the unity of intellect and the intelligible with the approach of proofs.

    Method of Study: 

    Studying the main elements of the argument and its foundations, with explanatory and analytical methods, can show the degree of implication of the argument and its effective role in proving the problem.

    Findings

    The relationship between mind and mental has two negative and positive aspects. The negative aspect negates the relationship between the placed and the place and the immanent rising in order to reach the affirmative position and the relationship of the emanational rising, which is of the illuminative correlation (al-idafa alishraqiyya) style. This negative aspect is enough for Sabzavārī to establish a proof of unity. Just as the nature of external exists is the same as the external so the nature that mental exists has a relationship of objectivity with the mind. Many problems and defects on the mental existence are caused by blaming the view on the negative side, but the dignity of the mind in relation to perceptions, even to sensations and imaginations, should be changed from passivity and ability to activity and creativity. In addition to paying attention to the negation of the relationship between the placed and the place and the establishment of the relationship of the immanent rising between the mind and the mental, the posieive position of the transcendental theory should be sought in two other things, which are: attention to the identity and nature of science and the relationship between the soul and the powers.

    Conclusion

    From this point of view, the proof that the sameness of mind and the mental, explains and proves the issue of unity, that the mind is the levels of reality and does not have duality in the reality, reality and external. With a step-by-step approach to seek confirmation, first the mind and the mental are compared with the reality and the external, but according to the ontological criteria of the Transcendental Philisophy, there is no analogy and comparison, and the same principle of the unity of the reality and the external is also true for the mind and the mental, and different principles the sameness of reality and external is the guide to this.

    Keywords: the Unity of Intellect, the Intelligible, Mind, MentalExistence, Unity of soul, Powers
  • محمدرضا ارشادی نیا*

    در فرایند خردورزی، خودپردازی عقل، امری معمول و رایج در همه مکاتب فلسفه اسلامی است. برخی در این آزمون دشوار سرفراز و برخی ناکام مانده و به تردید گرفتار و به تعطیل فرجام سپرده اند. مسیله اتحاد عقل و عاقل و معقول در زمره مسایلی است که عقل به توانایی قلمرو و کیفیت خردورزی خود می پردازد. ابعاد مختلفی از معرفت شناسی و هستی شناسی و نفس شناسی در این مسیله بروز و نمود دارد. همین امر، نظریه پردازی را دچار دشواری مضاعف نموده است. ابن سینا با تاثیر از نارسایی برخی مبانی خود، بخشی از قلمرو آن را پوچ و قایل به آن را به عدم فهم متهم کرده است. فقط صدرالمتالهین بر اساس مبانی قوم، حتی خود ابن سینا  و سپس در حد پیشرفته تری، استوار بر مبانی خاص حکمت متعالیه، به احیاء و بازآفرینی آن اهتمام ورزیده است. در حکمت متعالیه نتایج مهم معرفتی و انسان شناختی از آن مدنظر است و توجیه خردپسند برخی باورهای اصیل دینی به تحلیل متعالی از آن منوط شده است. پژوهنده ای هردو دیدگاه مثبت و نافی را ناتوان از تحکیم مطلوب انگاشته و ادعای توقف و تعطیل نظریه پردازی را بر آن مترتب کرده است. واکاوی نشان می دهد این ادعا مترتب بر برداشت های نادرست از ادله اثباتی صدرالمتالهین است و ادعای تکافو و هم ترازی مردود است.

    کلید واژگان: اتحاد عقل و عاقل و معقول, حرکت جوهری نفس, استکمال ذاتی نفس, آموزه حقیقت و رقیقت
    Mohammad Reza Ershadinia *

    In the process of reasoning, the self-analysis of reason is common in all schools of Islamic philosophy. Some have succeeded in this difficult test and some have failed and have been doomed to skepticism and agnosticism. The question of the union of the intellecting subject and the intelligible object is among those issues in which the intellect deals with the ability, realm and quality of its own reasoning. Various aspects of epistemology, ontology and psychology are manifested in this issue. This has made theorizing this doctrine doubly difficult. Influenced by the inadequacy of some of his principles, Ibn Ṣīnā has considered part of its realm as absurd and accused the one who believes in it to lack understanding. Only Mullā Ṣadrā has tried to revive and reconstruct this doctrine, both on the basis of the principles of the common philosophy, even those accepted by Ibn Ṣīnā, and on a higher level on the basis of the specific principles of his own Transcendent philosophy. In Transcendent philosophy, important epistemological and anthropological results are expected and the rational justification of some original religious beliefs is subject to a transcendent analysis of it. A researcher has considered either side of the dispute incapable to prove their claim and has himself claimed the deferment of judgment. An analysis shows that this claim is based on misinterpretations of the positive arguments proposed by Mullā Ṣadrā, and the claim of equality between arguments for and against the doctrine of the unity of the intellect, the intellecting subject and its intelligible object can be rejected.

    Keywords: the doctrine of the unity of the intellect, the intellecting subject, its intelligible object, substantial motion of the soul, essential perfection of the soul, subjectivism, the doctrine of the reality, the tenuity
  • محمدرضا ارشادی نیا*

    حکیم آقاعلی مدرس طهرانی حکیمی نامور و نوآور در فضای حکمت متعالیه است. تحکیم مبانی و نتایج استوار بر روش کاربست عقل و نقل، از امتیازات معمول در آثار آن حکیم ماهر است. «مماشات با قوم در بدایات و افتراق در نهایات» رویه برجسته ای است که او در آثار خود پیموده تا روش صدرالمتالهین را با عنایت تام پاس داشته باشد. این رویه سبب اشتباه از سوی برخی پژوهندگان شده است. آنان در مراحل اولیه نظرپردازی وی متوقف گشته و نتوانسته اند به مراحل نهایی حکمت متعالیه راه یابند و دچار تحریف در بیان مواضع و رهیافت های این حکیم عالیقدر شده اند. مسیله «تشکیک وجود» یکی از این خاستگاه های شبهه خیز است. مقاله ای با عنوان «تشکیک خاص وجود از منظر آقاعلی مدرس» تلاش کرده تا موضع حکیم را در تشکیک خاص فروبکاهد و از این رهگذر اوج توحیدپردازی حکیم را در رد توحید شخصی وجود خلاصه کند. تقطیع عبارات و توقف در مواضع بدوی و تحریف دیدگاه و ایرادهای عجیب بر حکیم، رهاورد آن مقاله است. رجوع به نص سخنان حکیم کاستی و سستی ادعاهای مقاله را در مراحل گردآوری و فهم و داوری در باره موقف حکیم در خصوص تشکیک وجود و کاربرد آن در اثبات و تبیین توحید شخصی وجود آشکار می سازد.

    کلید واژگان: آقاعلی مدرس طهرانی, تشکیک وجود, تشکیک عامی و خاصی, تشکیک در مظاهر, وحدت شخصی وجود
    Mohammadreza Ershadinia *

    Hakim Aqa Ali Mudarres is a prominent innovative transcendental wise. Solidifying foundations and reaching conclusion by utilization of reason and tradition are common distinguishing factors in his work. "appeasement in Bedayat and variance in Nehayat" was a noted approach he took in order to diligently preserve Sadr-al-Mota'alehin's perspective. this approach has been misunderstood by some of the researchers. They have stuck in the early stages of his theory and could not make it to the final stages of transcendental wisdom. They have distorted the standpoint and the approach of this sublime sage. The gradation of being could be subjected to fallacy. The article "Specific Gradation of Being from Agha Ali Mudarres' Standpoint" has tried to weaken the sage's attitude in specific gradation of being and by so doing limits the sage's opinion of unity to disproof of personal unity of existence. Deconstruction of statements, distortion of views by getting stuck in the early stages, and bizarre objections to the sage are what that article offers. A reference to the text of the sage will reveal shortcomings and weaknesses of the claims made by this article in composition, understanding, and judgment of the sage's viewpoint of gradation of being and its utilization in proof and explanation of personal unity of existence.

    Keywords: Aqa Ali Modarres Tehrani, Being Systematic Ambiguity, specialized, popular Analogicity, Gradation of Manifestations, personal unity of existence
  • محمدرضا ارشادی نیا

    اصالت وجود از محوری ترین اصول هستی شناخت در حکمت متعالیه و عرفان نظری است. مخالفان و معارضان در رویارویی با وحدت وجود طرق گوناگونی را پیموده اند. معارضه با اصول زیربنایی به نظر آنان کارسازترین گزیر بوده و اصالت وجود از این رهگذر تامین کننده اغراض آنان است. حکیم سبزواری چهار دلیل بر اصالت وجود بر محور وحدت گرایی در هستی شناسی اقامه کرده، که از سوی آن مخالفان، با اتهام دور و مصادره به مطلوب مخدوش انگاشته شده است. برخی از دانش پژوهان نیز به حمایت از این شبهه برخاسته و اتهامات معارضان را تام پنداشته اند. منشا بروز این شبهه به شمار آوردن این ادله، در تراز ادله مستقیم بوده است. شارحان و مدرسان حکمت متعالیه این ادله را با توجه به اعمال روش خلف در آنها، تام دانسته اند. تامل و دقت کافی در صورت منطقی و محتوای استدلال ها، نشان می دهد این ادله مستحکم و متین است و مفاد آنها وافی به مقصود بوده و شبهه دور و مصادره به مطلوب هرگز روایی ندارد.

    کلید واژگان: اصالت وجود, اصالت ماهیت, توحید ذاتی, توحید صفاتی, توحید فعلی
    Mohammad Reza Ershadinia

    The primacy of existence is one of the most central principles of Ontological in Transcendental wisdom and Thoretical Mysticism. Theistic arguments for the primacy of existence and the evaluation of the fallacy of circle vicious circle and confiscation of the petitio principle. Opponents have opposed monotheistic in various ways. Opposition to the basic principles is, in their view, the most effective way, and the primacy of existence serves their purposes. Hakim Sabzevari has presented four reasons for the primacy of existence based on monotheistic in Ontology, by which the opponents have been accused of circle vicious and (begging the question) petitio principia. Some scholars have also come out in support of this fallacy and considered the accusations of the opponents to be complete. The source of this fallacy has been the counting of these evidences in the level of direct evidences. The commentators and teachers of Transcendental wisdom have considered these arguments to be complete due to the application of the method of absurdity in them. Adequate reflection on the logical form and content of the arguments shows that these arguments are strong and solid, and their contents are true to their purpose, and the fallacy of reasoning in a circle vicious and petitio principia is never valid.

    Keywords: Hakim Sabzevari, Primacy of Existence, Essentialism, The Unity of Divine Essecne, The Attributive Monotheism, The Unity of the Divine action
  • محمدرضا ارشادی نیا

    آقاعلی مدرس طهرانی نقش ویژه در تداوم و ترویج مبانی و رهیافت های حکمت متعالیه دارد. «بدایع الحکم» و «رساله فی التوحید» دو اثر وزین و ویژه او در توحیدنگاری است. تبیین مفصل و مبرهن توحید با زبان پاسخ گویی در «بدایع الحکم» بی بدیل است. با آن همه تفصیل، موضع او درباره وحدت وجود در «نظریه وحدت شخصی وجود در اندیشه ابوالحسن طباطبایی جلوه و آقاعلی مدرس طهرانی» با تحریف لفظی و معنوی و تقطیع عبارات، دستخوش تحریف شده است. اتهاماتی از قبیل دوگانه انگاری، ابطال مقامات وجود، لزوم سریان ذات واجب، تباین انگاری وجودی واجب تعالی و فعل مطلق، دستاورد این مقاله است که معظم له را بر پایه آنها ناقد بلکه نافی وحدت شخصی وجود قلمداد نموده است. داستان نقد ادعایی، ترکیبی است از اتهامات، شبهات، سوء رداشت از عبارات تقطیعی و خطاهای فراوان در مقام گردآوری و داوری. استناد به موضع سلبی حکیم در برابر خوانش باطل از وحدت وجود، مستمسک اساسی آن مقاله است. راستی آزمایی داستان نقد ادعایی با عرضه بر نص عبارات حکیم، پوچی این مدعاها را به‏وضوح نشان می دهد و موضع استوار او را همسان با سایر حکمای مدقق و عرفای محقق، از تقریرکنندگان وحدت شخصی وجود با بیان متقن و برهان مستحکم می نمایاند.

    کلید واژگان: آقاعلی مدرس, مقامات وجود, وجود منبسط, وحدت شخصی وجود
    Mohammadreza Ershadinia

    Agha Ali Modarres Tehrani has a special role in continuing and promoting the principles and approaches of Transcendent wisdom. "Bada'iy al-Hekam" and "Resalat fi al-Tawhid" are two of his weighty and special works in monotheism. The detailed and obvious explanation of monotheism by the words of " Bada'iy al-Hekam" is irreplaceable. Despite all the details, his position on the unity of being” (wahdat al-wūjūd) has been distorted by the article "The theory of personal Unity of Being in the article “Abolhassan Tabatabai Jelveh and Agha Ali Modarres Tehrani” with verbal and spiritual distortion and dissection of phrases. Accusations such as the dualism, the annulment of the status of being, the necessity of the spread of the essence of Necessary, the being contrast of the Necessary and the absolute act, are the results of this article, on the basis of them, has considered Agh Ali as a critic and even a denier of the personal unity of existence the personal unity of being. The story of the alleged critique is a combination of accusations, suspicions, misunderstandings of dissected phrases, and numerous errors in the position of collection and judgment. Citing the Zenoozi's negative position against the false reading from the unity of being is the main issue this paper. The truth-examination of the story of the alleged critique by presenting the text of the philosopher’s expressions clearly shows the absurdity of these claims and shows his firm position, like other scholarly philosophers and mystics, as interpreters of the personal unity of being with a strong statement and argument.

    Keywords: Agha Ali Modarres, the Status of Being, the Extended Being, the Personal Unity of Existence
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    مسئله اتحاد عاقل و معقول از مسایل دیرپا در فلسفه الهی است، اما با مبانی پیش صدرایی دچار چالش هایی است که خرده گیران را وادار به واکنش منفی نموده است. صدرالمتالهین به تحلیل و تثبیت این مسئله نفیس با روش و مبانی ویژه حکمت متعالیه همت گماشته و حکمای پساصدرایی نیز با حساسیت تمام به ادله او نگریسته و ادله دیگری بر آن افزوده اند. مقاله ای با ادعای حصر ادله صدرا در سه دلیل و گزارش تحریفی از آنها، ایرادهایی را بر آنها  و بر سایر ادله موافق و مخالف تدارک دیده و با ادعای حصر ادله در احصاء خود، به فرجام سکوت تکلیف کرده است. نگاه تبیینی به ادله و مبانی صدرالمتالهین و بررسی ایرادهای مقاله، نشان می دهد خدشه ها و تکلیف عقل به سکوت ، بی بنیاد است. این واکاوی به نقد ایرادهای مرتبط به برهان تضایف بر اتحاد پرداخته و اثبات کرده گزارش آن مقاله از این برهان نادرست و ایرادهایش ناموجه است.
    کلید واژگان: اتحاد عقل و عاقل و معقول, برهان تضایف, اتحاد حقیقت و رقیقت
    Mohammadreza Ershadinia *
    The issue of unification of the intelligence and the intelligible is a long-standing issue in divine philosophy, but it faces challenges with pre-Sadra principles that have forced critics to react negatively. Mulla Sadra has tried to analyze and establish this issue with the method and principles of Transcendental Wisdom, and post-Sadra scholars have also looked at his arguments with great sensitivity and added other arguments to it. Recently, an article, with the claim of restriction of Sadra's arguments for this issue to three, has criticized these arguments, and finally suggested the silence approach, instead of arguments, before this issue. An explanatory look at the Mulla Sadra’s arguments and his principles and the examination of the aforementioned article show that the silence approach before this issue is not correct.
    Keywords: Mulla sadra, Transcendence Wisdom, Unification of the Intelligence, the Intelligible, The Argument of Correlation
  • محمدرضا ارشادی نیا*

    آموزه صرف الوجود از ابتکارات فلسفه اسلامی است، که در تاریخ فلسفه به ویژه حکمت متعالیه جایگاه پرنمودی دارد. حکمای متعالی با کاربست آن در مراحل مقدماتی توحید وجوب را به وحدت حقیقیه حقه و در مراحل نهایی توحید شخصی وجود را اثبات و تبیین کرده اند. در نقطه مقابل، برخی پژوهندگان آموزه صرف الوجود را با توحید شخصی متنافی پنداشته و تلاش کرده اند با برداشت های سطحی و شتاب زده از عبارات، این تنافی را در نظریه حکیم صمدانی آقاعلی مدرس طهرانی به نمایش بگذارند. به نظر آنان قایلان به وحدت وجود، حق را لابشرط مقسمی دانسته اند، اما حکما و از جمله آقاعلی مدرس، چون حق متعال را صرف الوجود می دانند که همان وجود بشرط لا و یکی از اقسام لابشرط مقسمی است، هرگز نمی توانند قایل به وحدت وجود باشند. سنجه این ادعا با صریح عبارات آقاعلی مدرس ناروایی آن را بر موضع آن حکیم و همسازی مقامات و اعتبارات وجود را با نظریه وحدت وجود آشکار خواهد ساخت.

    کلید واژگان: صرف الوجود, وحدت شخصی وجود, مقامات وجود, حکیم مدرس طهرانی
    Mohammadreza Ershadinia

    The doctrine of pure existence is one of the initiatives of Islamic philosophy, which has a significant place in the history of philosophy, especially Transcendental wisdom. Transcendental philosophers have proved the essential unity of true and real unity by applying it on the preliminary stages. Finally, they deal with the unity of being individual. On the contrary, some scholars have contrasted pure existence doctrine with unity of being individual. With superficial and hasty interpretations of expressions, this contradiction is shown in the Aqa Ali Modarres’ viewpoint. Transcendental philosophers believe that those who accept the unity of being Individual have considered God nonconditioned and as the source of division. But sages, including Aqa Ali Modarres, can never accept the unity of being Individual, because they consider God almighty to be pure existence, which is conditionally negatively-conditioned existence and one of the types of non-conditioned as the source of division. The Comparison of this claim with the statements of Aqa Ali Modarres has shown its inconsistency with his views and reveals the alignment of the stages of existence with the theory of unity of being Individual.

    Keywords: Aqa AliModarres, pure existence, stages ofexistence, Indiviual unity ofbeing
  • محمدرضا ارشادی نیا*

    «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» از آموزه های پرتاثیر در بیان مقاصد حکمت متعالیه به ویژه توحید وجود است. حکمای متعالی، به سان عرفای محقق، بر این مهم تاکید کرده اند. در ادبیات فلسفی و عرفانی، تبیین جهان بینی یگانه انگار از تفنن تعبیر برخوردار است، تا ابعاد مسئله به وضوح گراید. وحدت شخصی وجود به همان اندازه که برای پافشاری بر وحدت بر توجیه و تبیین و استدلال اصرار دارد، برای تبیین کثرات نیز توجیه مستدل ارایه می دهد. هر یک از این توجیه ها با عناوین اختصاری یا قواعد راهبردی و زیربنایی در حکمت الهی نورافشان است. آموزه حقیقت و رقیقت، ظاهر و مظهر، و «بسیط الحقیقه کل الاشیاء ولیس بشیء منها» در این راستا با تبیین متناسب در حکمت متعالیه فروغ گستر است. بر این ثروت، آموزه «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» را باید افزود که در حکمت متعالیه با ادبیات ویژه جایگاه خود را نشان می دهد و مخاطب را تا وحدت شخصی وجود راهنمایی و همراهی می کند. برخی تازه واردان این آموزه را در دیدگاه آقاعلی مدرس، با برش و سایش عبارات و به قیمت تحریف و اتهام، مقصور به بیان تشکیک در مراتب و منافی و معارض با توحید شخصی وجود پنداشته اند. بررسی ادعاهای مطرح شده برخی مقالات درباره این آموزه و تبیین آن در بیانات صریح آقاعلی مدرس و حکمت متعالیه راه را به درک استوار الهیات متعالی هموار خواهد کرد.

    کلید واژگان: آقاعلی مدرس, وحدت در عین کثرت, کثرت در عین وحدت, توحید تشکیکی, توحید شخصی
    Mohammad Reza Ershadinia *

    "Unity in multiplicity and multiplicity in unity" is an effectual doctrine in explaining the purposes of transcendental wisdom, particularly the unification (tawhid) of existence. Transcendental theosophers like mystics have emphasized this doctrine. For clarifying the different features of this issue, they have put the explanation of the monistic worldview in variegated expressions. Individual unity of existence utilizes justification, explanation, and argumentation to emphasize both unity and multiplicity in the same way. Each of These justifications is illuminating in divine wisdom under abbreviations or fundamental principles. Provided good explanations, essence (haqiqah) and thinness (raqiqah), apparent (Zahir) and manifester (Muzhir), and Simple Essence (Basit al-haqiqah) are those doctrines which are very illuminating in transcendental wisdom. Besides, the principle of "unity in multiplicity and multiplicity in unity" with distinct formulation, has been developed and led the audience to individual unity of existence. Picking some passages from Aqa Ali Modarres' writings and abrading them together, some amateurs in transcendental wisdom expressed that this doctrine in his philosophy is restricted to the gradation of existence and is in contrast to individual unity of existence. Reviewing the claims in these articles and finding the explanation of this doctrine among explicit sayings of Aqa Ali Modarres will pave the way for the sound understanding of transcendental theology.

    Keywords: Aqa Ali Modarres, Unity in multiplicity, Multiplicity in Unity, Graded Unity of Existence, individual unity of existence
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    توحیدمحوری و توحید باوری عیار ناب بینش اسلامی است. آقاعلی مدرس طهرانی در اهتمام به توحیدنگاری جایگاه ویژه دارد و مهارت فنی خود را در آثار پراثر خود در «رساله فی التوحید» و «بدایع الحکم» به ویژه در پاسخ به پرسش دوم آن، که ناظر به توحید شخصی وجود است، نشان داده است. هرچه حکیم در پاسخ تفصیل داده، بیشتر مورد سوء برداشت و پژواک وارون برخی مقالات قرار گرفته است. بازخوانی نظریه آقاعلی مدرس در مسئله وحدت شخصی وجود و واکاوی ادعاهای مقاله «نظریه وحدت شخصی وجود در اندیشه ابوالحسن طباطبایی جلوه و آقاعلی مدرس طهرانی» ثابت می کند این مقاله در مقام گردآوری و داوری نسبت به دیدگاه حکیم طهران، دچار اشتباهات بنیادین است. این مقاله با تحویل نگری به دو اصل بنیادین اصالت وجود و تشکیک وجود و تقطیع عبارات و برداشت دلخواه از آنها در حکمت متعالیه مصمم است اثبات کند آقاعلی مدرس وحدت شخصی وجود را به کلی نفی کرده است. عمده نواقص روشی و محتوایی مقاله عبارت است از: عدم توجه به اصل «گذر از بدایات به نهایات» در حکمت متعالیه، به ویژه در گذر از تشکیک در مراتب به تشکیک در مظاهر و از تشکیک خاص به تشکیک خاص الخاص و فراتر به تشکیک اخص، نیز عدم توجه به گذر از علیت مرسوم به تطور و تبیین مبسوط در جمع بینونت وصفی با بینونت عزلی و غفلت از تاکید حکیم بر آموزه ظهور و بطون وجود و رابطه ظاهر و مظهر و از همه پر نمودتر نادیده گرفتن استفاده مکرر از واژگان و ادبیات قایلان به وحدت وجود در بیان مراتب توحید از توحید عامی تا توحید خاصی و خاص الخاصی و اخص الخاصی. همه این روند گویای برداشت های اشتباه و شتاب زده مقاله پیش گفته است که ایجاب می نماید برای شبهه زدایی، دیدگاه توحیدی این حکیم متعالی را با استناد مستقیم به عبارات صریح وی واکاوی کرد.
    کلید واژگان: آقاعلی مدرس طهرانی, آموزه ظاهر و باطن, تطور وجود, وحدت شخصی وجود
    Mohammadreza Ershadinia *
    The foundation of Islamic insights is monotheism. Aqa Ali Modarres has an outstanding commitment to monotheism, and it is clearly reflected in his impactful works, the “Rasalah fi Al-Tawhid” and “Badayeá ol-Hekam”, especially in his answer to the question regarding personal unity of existence. The more he has elaborated on the answer, the more it has been subjected to misinterpretations. Reviewing the theory of Aqa Ali Modarres of personal unity of existence and scrutinizing the claims of the article “Abu al-Hassan Tabatabaei (Jelveh) and Aqa Ali Modarres on The Theory of Personal Unity of Existence” reveals the fundamental errors this article has made in the review and judgment of the Tehran Sage’s viewpoint. By reducing the fundamental principle of primacy of existence as well as interpreting transcendental wisdom statements out of their context, this article tries to prove Aqa Ali Modarres has completely denied the personal unity of existence. The main methodological and contextual shortcomings of this article are overlooking the transcendental wisdom principle of “transition from Bedayat to Nehayat” especially the transition from graduation to manifestation of existence and from specialized to more specialized as well as the most specialized graduation; not paying enough attention to move form causality to evolution; inadequate elaboration on similarities between difference of attributes and difference of complete separation; failure to notice the Sage’s emphasis on doctrine of exterior and interior; and most importantly neglecting the frequent terminology used by believers in unity of existence in describing levels of unity form public unity to unification, specialized unification, and more specialized unification. This will expose the misinterpretations in aforementioned article and highlights the importance of investigating the transcendental Sage’s view point merely in its context.
    Keywords: Aqa Ali Modarres, Personal Unity of Existence, doctrine of exterior, interior, modes of existence
  • محمدرضا ارشادی نیا *

    حکیم آقاعلی مدرس در تحریر و تقریر اصل توحید بر کاربست اصول حکمت متعالیه اهتمام جدی دارد. اصل وجود مستقل و رابط از همان اصولی است که صدرالمتالهین برای نیل به وحدت شخصی وجود و گذر از اصل علیت تباین انگار به تطور و تشان به کار گرفته است. حکمای پس از او نیز به این اصل عنایت ویژه داشته و به سان او به بیانات مختلف طی طریق کرده اند. حکیم آقاعلی مدرس چندان اهتمام به این مسئله دارد که مضاف بر قلم فرسایی در تعلیقه ها و بدایع الحکم، رساله مستقل وجود رابط</em> را در این راستا نگاشته است. باوجود این تفصیل و تبیین، برخی او را متهم به خلط وجود رابط و رابطی کرده و او را کثرت انگار و در شمار معارضان وحدت وجود پنداشته اند. در این راستا عباراتی را که حکیم برای رد خوانش خام و تقریر ناهنجار از وحدت وجود به کار برده، پشتوانه ادعای خود قرار داده اند. سپس هنگامی که با تقریر زیبا و مستحکم او از خوانشی خاص از وحدت وجود روبه رو شده اند، دچار تشویش شده و حکیم را متهم به هم خوانی نداشتن مبنا و بنا پنداشته اند. بازخوانی مدعاهای شتاب زده و سطحی و واکاوی موضع آن حکیم راسخ در حکمت متعالیه، ژرفای خردورزی متعالی را بیش از پیش نمایان می سازد و از ساحت حکمت متعالیه شبهه زدایی خواهد کرد.

    کلید واژگان: آقاعلی مدرس, وجود رابط و رابطی, وحدت شخصی وجود
    Mohammadreza Ershadinia*

    The ontological principles of divine and transcendental wisdom are the basis of monotheistic knowledge. One of these principles is the division of existence into independent and dependent existences. In transcendental wisdom, the dependent existence is divided into copulative and inhering existence. Although the inhering existence depends on the independent existence, there is a distinction between them, and with such a view, the individual unity of being cannot be achieved. In scientific journals, similar articles have considered Hakim to be opposed to the individual unity of being. The present study intends to critically review the published article entitled "A Comparison of the views of Hakim Modarres Zenozi and Lady Amin on the Unity of Essence" (Ahlesarmadi & Izadi, 2013) in order to investigate the claim of Hakim’s confusion between the copulative and inhering existence leading to the existence of dualism. They believe the origin of this accusation is known in the interpretation that Aqa Ali erred for the copulative existence and experienced dualism. Because of dualism, he is a dualist who relates causality to the elaboration principle. Not only has this view not been successful, but it has also been in conflict. While the explanation of Aqa Ali Modarres about the individual unity of being such as introducing a copulative made existence as a pure connection to the creator, the introduction of copulative existence as a letter existence, the praiseworthy and detailed efforts of Hakim in the expression of unity in diversity and diversity in unity, returning causality to the elaboration principle, explaining the relationship between evident and manifested aspects, and other similar teachings all show that Hakim thinks in pure unity and he is acquitted of the charges. The mentioned article seeks to address the issue of confusion between the copulative and inhering existence to prove the accusation of Hakim's opposition to the individual unity of being. But, the article has turned to accusation both in terms of extracting and gathering opinions and in terms of inferring and judging. Fragmentation of expressions and showing paradoxical the coherent and transcendent approaches of Hakim has also been a tool for this purpose. Referring to explicit statements and strong positions of Hakim shows that the article did not understand the basis of Hakim’s thoughts and the instauration of individual unity of being and also did not present a just judgment.

    Keywords: Aqa Ali Modarres, Copulative, Inhering Existence, Individual Unity of Being
  • جواد نوایی، سیدمحمدکاظم علوی*، محمدرضا ارشادی نیا
    طبق قانون دوم ترمودینامیک، در یک سیستم ایزوله، فرآیندهای برگشت ناپذیر در جهتی پیش می روند که آنتروپی سیستم افزایش می یابد، و غایت این سیر افزایشی آنتروپی ماکزیمم خواهد بود. در این حالت کار مکانیکی تبدیل به انرژی گرمایی می شود و در این وضعیت تعادل ترمودینامیکی رخ می دهد که مجموعه ای از تعادلات دمایی و فشاری و... است. با این فرض که جهان یک سیستم ایزوله است، طبق قانون دوم ترمودینامیک، سرانجام جهان تعادلی ترمودینامیکی خواهد بود که در آن حالت به خصوص تمام انرژی های مکانیکی تبدیل به انرژی گرمایی می شوند و این گرما در جهان پراکنده می گردد. در این حالت، دیگر حرکتی وجود نخواهد داشت، و نهایتا جهان در مرگی فروخواهد رفت که از آن تعبیر به مرگ حرارتی می شود. این نظریه دارای پیامدهای الهیاتی است، به گونه ای که می توان آن را اثبات کننده زوال عالم مادی و فسادپذیری آن دانست و چون هر فسادی بر کون و ایجادی دلالت می کند، نظریه مرگ حرارتی می تواند برهانی به نفع حدوث عالم مادی قلمداد شود.
    کلید واژگان: مرگ حرارتی, قانون دوم ترمودینامیک, آنتروپی, حدوث عالم مادی
    Javad Navaei, Sayyed Mohammad Kazem Alavi *, Mohammad Reza Ershadinia
    According to the second law of thermodynamics, irreversible processes in an isolated system move towards the goal of reaching maximum entropy. In this state, mechanical work is converted to thermal energy and thermodynamic equilibrium occurs; which is determined by the equilibrium in temperature, pressure, etc. Assuming that the universe is an isolated system, the second law of thermodynamics states that the fate of the universe is a state of thermodynamic equilibrium in which all mechanical energies are converted to thermal energy and the heat is dispersed all throughout the universe. In this state, there will be no movement and the universe will expire; an event called the “heat death”. This theory has certain theological implications that can serve as a proof for the perishability of the material world. And since decay implies creation, the heat death theory can be considered an argument in favor of the temporal originatedness of the material world.
    Keywords: Heat death, The Second Law of Thermodynamics, Entropy, The Temporal Originatedness of the Material World
  • محمدرضا ارشادی‎نیا
    تبیین کیفیت علم الهی به‎ویژه علم قبل الایجاد، از مسائل مهم و دشوار حکمت الهی است. روایات گهربار امامان معصوم (علیهم‎السلام) در هر دوره ناظر به بیان این معارف عمیق است، که بر اثر بطون معجزنظام خود سبب اختلاف دانشوران در مقصود، از مراتب سطح تا ژرفا شده است. صدرالمتالهین گشاینده باب بدیع در شرح نگاری بر روایات الهیات توحیدی از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) است و مخالفان و موافقان را به تکاپو وا می دارد و متاثر از او شرح نگاری بر «اصول کافی» تداوم می یابد. تبیین روایات درباره علم الهی به‎ویژه کیفیت «علم قبل الایجاد»، از دشواری های مضاعف برخوردار است. برخی تبیین ها بر هیچ مبنای مستحکمی استوار نیست و حذف صورت مسئله را به جای حل مسئله نهاده اند. در این راستا تفکیک گراها در تبیین خود به زدودن حیثیت ذات الاضافه از مفهوم علم اقدام و از آن به «علم بلامعلوم» تعبیر کرده اند و آن را عین عبارت موجود در روایات یعنی «عالم إذ لامعلوم» انگاشته اند. این فراز، نخست از امیرمومنان و سپس امام باقر و امام صادق و در نهایت از امام رضا (علیهم صلوات الله ) نقل شده است. تلاش تفکیکی ها در ردیه نویسی و تحویلی نگری بر تبیین صدرالمتالهین و فربه نمایی نظر خود خلاصه می شود. مقلدان آنان با همین روش به ترویج نظر خود و نقد نظریه رقیب پرداخته اند. جهت فروغ یابی از محتوای این روایات، ادعاهای تفکیک گرایان در این خصوص، مورد واکاوی قرار گرفته است.
    کلید واژگان: روایات رضوی, علم قبل الایجاد, علم بلامعلوم, الهیات تفکیک گرایان, نقل گرایی
    Mohammad Reza Ershadinia
    Explaining the quality of divine knowledge, especially the knowledge before creation, is one of the most important and difficult issues of divine wisdom. The most valuable narrations of the infallible Imams (as) in each period represent this profound knowledge, which, due to the miraculous nature of its system, has led to a disagreement among scholars in meaning, ranging from low to deep levels. Ṣadr al-Muta'lihīn is the founder of a new and innovative way of describing the traditions of monotheistic theology from the Imams of Ahl al-Bayt (as), as he causes the opponents and supporters to challenge, and influenced by him, describing on "Uṣūl Kāfī" continues. The explanation of narratives about divine knowledge, especially the quality of "knowledge before the creation", has many difficulties. Some explanations are not based on any firm basis, but they are established on elimination of the problem itself instead of solving the problem. In this regard, the separatists, in their explanation, have taken the principle of existence to be eliminated, and they have referred to it as "Knowledge without Known Object", and they considered it as the exact phrase in the traditions: “knowledgeable when there is no known object ". This phrase has been quoted first from Amīr al-Mu'minīn, and then Imam Bāqir and Imam Ṣādiq, and finally from Imam Riḍā (peace be upon them). The separatists effort in rejecting and delivering attitude is summarized by the explanation of Ṣadr al-Muta'lihīn and the magnification of their views. Their imitators, in the same way, have promoted their opinion and criticized the rival theory. In order to find out and benefit from the content of these narratives, the separatists’ claims in this regard have been analyzed.
    Keywords: Raḍavī Narratives, Knowledge before creation, Knowledge without known object, Separatists’ theology, Narrative attitude
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    تبیین و توجیه کیفیت معاد جسمانی در دیدگاه امام خمینی، کارآیی حکمت صدرایی و مبانی عمیق آن در تبیین و تحکیم باورهای دینی را به نمایش می گذارد و از تفکر پویا و فعال حکمت متعالیه در ادوار مختلف خبر می دهد. اما برخی در این فضا با شبهه آفرینی، به تحریف نظریات ایشان برخاسته اند تا به تبع آن، صدراستیزی را به ویژه در نظریه معاد جسمانی به معظم له نسبت دهند. نقد مستند به تقریر مستحکم امام از معاد جسمانی صدرایی و تبیین و تحلیل آمیخته به دفاع ایشان از مبانی فلسفی حکمت متعالیه، ضمن رد ادعاهای شبهه محور برخی تفکیک گرایان، راه گشای نیل به اندیشه ناب حکمت متعالیه نیز خواهد بود. مبانی متعالی امام خمینی1 همان مبانی صدرایی با تبیین و توجیه مبتنی بر درون مایه های دینی و آیات و روایات می باشد. امام نگاه چند جانبه صدرالمتالهین به معاد را در اضلاع معرفت شناختی و هستی شناختی و علم النفس دنبال نموده و آن را وافی به درک کیفیت معاد معرفی می کند. ایشان در بعد معرفتی، گذر از سطحی نگری و عوام گرایی در درک کیفیت جسمانیت معاد و رد معاد عنصری را شرط لازم اعلام می کند و در بعد هستی شناختی، مراتب وجودی نفس در دو نشئه و تفاوت رتبی وجود دنیا و آخرت و ارتقای وجودی جسم از وجود بالقوه و مادی به وجود بالفعل را مورد اهتمام قرار می دهد. همچنین در بعد معرفت نفس، نشات وجودی نفس و کیفیت وجود آن در نشئات مختلف و رابطه نفس و بدن را برای درک کیفیت جسمانیت معاد شرط اساسی می داند.
    کلید واژگان: امام خمینی (ره), صدرالمتالهین, معاد جسمانی, معاد عنصری, نقد تفکیکگرایی
    Mohammadreza Ershadinia *
    Imam Khomeini’s view on the justification for bodily resurrection has demonstrated the competence of Mulla Sadra’s metaphysics and its profound groundwork for the explanation and consolidation of religious beliefs, thus his dynamic thought in different cycles of time. There are some people, however, who by throwing doubts and distorting Khomeini’s views try to ascribe anti-Sadraism to  him, particularly in the theory of bodily resurrection.   Imam Khomeini’s account and documented criticism of Sadra’s bodily resurrection and his defense of Mulla Sadra’s groundwork of metaphysics not only dispel the doubtful claims of Tafkiki school people, but also pave the way for others to benefit from Sadra’s noble metaphysics. The late Khomeini’s groundwork of metaphysics is identical with that of Sadra’s; however, his justification mostly rests on religious motifs, i.e. verses of the Qur’an and Islamic traditions. Imam Khomeini has followed up Sadra’s multifaceted view on resurrection in its epistemological ontological and psychological dimensions regarding it competent enough to settle the how-question of the issue. In the epistemological dimension, he passes by the superficial inquiry and rejects the resurrection of main elements theory as a necessary prerequisite for his view. In its ontological dimension, he pays serious attention to the graded existence of the soul in this world and the next and the promotion of body from potentiality and corporeality to its actuality and being incorporeal. In its psychological dimension, he proposes the how-origination of soul in its different phases and the body-mind relation as the main prerequisite to understanding the how-question of bodily resurrection .
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    آقاعلی مدرس در بین حکمای متعالی از جهت برخورداری از حس نوآوری، جایگاه ویژه دارد. وی در نظریه چالشبرانگیز بیان کیفیت معاد جسمانی، این نوآوری را با الهام از روایتی دنبال می کند که کل فضای نظریه پردازی او را تحت تاثیر خود دارد. وی قواعد اصلی هستیشناختی و معرفت نفس در حکمت متعالیه را در راستای مفاد استنباطی خود از این روایت به کار میگیرد تا بهره های اثباتی نظریه خود درباره کیفیت معاد جسمانی را توجیه کند. به نظر وی کیفیت معاد جسمانی به رجوع بدن دنیوی به آخرت میباشد که پس از مرگ و جدایی نفس از او، با اشراف نفس به حرکت جوهری خود ادامه میدهد و در رستاخیز به نفس میپیوندد. نظریه او از یک سو جدا از نظر اشاعره است که قایل به رجوع نفس به دنیا و تعلق آن به بدن دنیوی میباشند و از سوی دیگر با نظریه حکمت متعالیه متفاوت است که مبنی بر بدن قائم به فاعلیت نفس میباشد. نشان دادن هم سازی مفاد روایات و مبانی عقلی در حکمت متعالیه پرکاربرد و یادگار سبک صدرا در تفسیرنگاری بر متون روایی؛ چه در متن آثار مفصل و مختصر فلسفی و چه در آثار تفسیری است. علاوه بر آن نشانگر توانایی و مهارت فنی در این مسیر دشوار است. حکیم آقاعلی مدرس با پشتوانه این میراث به روایت خاصی در بیان کیفیت معاد جسمانی، توجه اکید نشان داده است.
    تامل در استناد وی به روایت، نشان میدهد نه مبانی عقلانی حکمت متعالیه که وی به شدت به آنها پایبند است، بر مفاد این روایت سازگار میآید و نه همه ابعاد نظریه حکیم قابل انطباق بر مفاد روایت است. ایرادات اساسی که بر نظریات رقیب وارد میباشد بر این نظریه نیز وارد است و مضاف بر آن، ایرادات جدی دیگری در استناد به عبارات روایت وجود دارد که موردپژوهانه بازگو میگردد.
    کلید واژگان: حکیم موسس آقاعلی مدرس, فهم و تفسیر متن, کیفیت معاد جسمانی, نفس و بدن, برداشت عقلی از حدیث
    Mohammadreza Ershadinia*
    Hakim Aqa-Ali Modarres has a salient innovativeness among transcendental wises. He inspires his innovative approach in challenging theory of physical resurrection from an anecdote which influenced his whole attitude and he uses transcendent rational rules to explain this anecdote for further use in proving physical resurrection. Uniting rational-philosophical fundamentals and anecdotal context is prevalent in transcendent wisdom. Sadr-al-Motaa’llihin first used this approach and manifested his expertise in elaborating and interpreting anecdotal context in both short or long philosophical works as well as interpretational works. Hakim Aqa-Ali Modarres by enjoying this legacy put a remarkable focus on a specific anecdote in order to explain modality of physical resurrection. His efforts in elaborating revelations are much valuable and also enlightening for researchers in this difficult field, whether his approaches match explicit intent of anecdote or not. Analyzing his understandings by rational criteria and critical analysis can lead to better way to comprehend religious texts.
    Keywords: Hakim Aqa-Ali Modarres, understanding, interpreting text, Bodily resurrection, elemental resurrection
  • محمدرضا ارشادی نیا
    کاربرد ادبیات رایج و زبان ساده در قلمرو علوم اسلامی به ویژه فلسفه اسلامی به منظور تفسیر و تحلیل کارآمد و ثمربخش، نادر و بدون فراوانی پیشینه است. در این زمینه آثار غنی با تحلیل فربه و متناسب نیز کمتر مشاهده می شود. در هر دوره اگرچه نمونه هایی اندک می توان یافت، اما فکر فلسفی همچنان در جایگاه غریب خود قرار دارد. قلم توانمند استاد عبودیت این شهامت را به خود دیده که در این مسیر دشوار گام بردارد و مسیر ناهموار اندیشه فلسفی و ناهموارتر معرفت نفس را برای علاقه مندان ژرف اندیش تا حدود بسیاری رام سازد. نکات بدیع و تحلیل های ارزنده و عمیق در این اثر، بسیار و امتیازاتش چشمگیر و خرسندکننده است. با همه این ویژگی های مثبت، کاستی های چندی هم انگشت اشارت به نقاط اوج رام نشدنی در حکمت متعالیه دارد که اثبات می کند مدام باید توسن اندیشه را به تکاپو واداشت و از مدد سایر متفکران اگرچه از طریق بیان کاستی ها، بی بهره نماند. به این منظور چندین مورد از این کاستی ها، در این نوشتار گوشزد می گردد، مهم تر از همه توجه نکردن به آموزه «حقیقت و رقیقت» برای پردازش مباحث پیچیده معرفت نفس، مانند بیان «مراتب نفس»، «حدوث و قدم نفس»، آموزه «جسمانیت الحدوث و روحانیت البقا»، «اتحاد نفس با قوا و با عقل فعال» می باشد. امید است تامل نگارنده محقق و اندیشمند مدقق در این اثر، به تکمیل آن بینجامد و نوآوری در حکمت متعالیه، برجسته گردد.
    کلید واژگان: معرفت نفس, انسان شناسی, نقد فلسفی, حکمت متعالیه
    Mohammad-Reza Ershadinia
    The use of common terminology and simple language in Islamic sciences, especially in the realm of Islamic philosophy, to achieve efficient and effective interpretation and analysis is rare and has no abundant history. In this area, rich works with extended and fit analyses are also observed scarcely. Although in each period, a few examples of such works can be found, the oddness of philosophical thought is still fixed on its state. The formidable pen of professor Obudiyyat experienced the courage to step into this difficult way and pave the uneven path of philosophical thought and the rougher terrain of self-knowledge for the interested deep-thinkers. This work has a lot of innovative points and valuable and in-depth analyses, and its privileges are impressive and satisfying. In spite of all these positive attributes, there are a few disadvantages that point to the intractable peaks of transcendent wisdom and show that the bronco of thought must constantly be forced to prowl, and researcher should not be deprived from the help of other scholars, even if this help is received through the expression of shortcomings. In order to accomplish this end, this study points to some of these shortcomings, the most important of them refers to neglecting the doctrine of "haqiqat and raqiqat " (the truth and the inadequate) in complex discussions about self-knowledge, such as expression of the "stages of self", "hodus and qedam of self", the doctrine of "corporality of hodus and spirituality of qedam", "the unity of self with faculties and with active intellect". It is hoped that the book will be finished by the reflection of its conscientious intellectual and scholar author, and innovation in transcendent wisdom will be promoted outstandingly.
    Keywords: self-knowledge, anthropology, philosophical criticism, transcendent wisdom
  • محمدرضا ارشادی نیا*
    نظریه پردازی فلسفی بر وفاق متون دینی، و تفسیر مبتنی بر موازین عقلی از آن متون، از مقاصد عالیه حکمای متعالیه و سنت مستمر آنان در پهنه حکمت پردازی است. پس از صدرا، در همه ادوار این مهم دنبال شده و آقاعلی مدرس نیز از این توانایی بهره مند و مقید به این سیره است. او در نظریه ویژه اش درباره معاد جسمانی، به آیاتی چند استناد جسته است. محوریترین متنی که او به آن عنایت ویژه دارد، این آیه کریمه است: «قل یحیی ها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم» (یس79). به نظر وی این آیه کافی است تا اثبات کند معاد بدنی با گردآوری اجزای عنصری بدن در دنیا و سوق آنها به آخرت برای پیوستن به روح، صورت میگیرد. وی در عین حال با استناد به آیه 62 سوره واقعه، دیدگاه اشاعره را درباره معاد عنصری نمی پذیرد، زیرا آنها به برگشت روح به دنیا گرایش دارند. آیات دیگری که بدون هیچ شرح، مورد استناد ایشان است، آیه 104 سوره انبیا و آیه 27 سوره روم می باشد که از تنظیر مبدا و معاد، نظریه خود را قابل اثبات می داند. این حکیم متعالی تا آن جا که برای استوارسازی مبانی معاد بدنی، به متون مقدس استناد می جوید، همان آموزه های صدرایی را دنبال می کند، اما در صدد است از مبانی متعالی، رهیافتی جدید و متغایر با رهاوردهای حکمت متعالیه ارائه دهد و همین قصد، او را به «حکیم موسس» مشتهر ساخته است. برای اطمینان از توفیق وی در وفاق طلبی رهیافتش با آموزه های قرآنی، باید با عیار ارزیابی، تلاش تفسیری وی را در کیفیت انطباق نظریه اش با آیات واکاوی کرد. در این راستا، کریمه محوری (یس79)، با تدبر مجموعی در آیات قبل و بعد آن، که در شبهه زدایی از معاد جسمانی و پاسخ به منکر آن وارد گشته، انطباق تام نظر آقاعلی مدرس را بر مفاد آیات، محل تردید قرار می دهد.
    کلید واژگان: حکمت متعالیه, صدرالمتالهین, آقاعلی مدرس, فهم و تفسیر متن, معاد جسمانی
    Mohammad Reza Ershadi Nia*
    Philosophical theorizing based on religious texts and the related rational interpretation of these texts are among the sublime objectives and a continuous tradition of religious philosophers in their intellectual pursuit. After Sadra, these objectives and traditions have been followed and Agha Ali Modarres is one of the outstanding scholars committed to them. He has referred to some verses in his special theory on bodily resurrection and his most important reference is this verse: “Say: He will revive them Who produced them at the first, for He is Knower of every creation (Ya Sin, 79)”. He believes that this verse is enough to prove that bodily resurrection is done to collect the body parts from the physical world and to transfer it to the other world to join the soul. Moreover, by referring to the verse 62 in ChapterVaghee, he rejects Asharites’ view on element resurrection because they tend to believe in returning of the soul to the physical world. The other verses he has referred to without any explanation are verse 10 in Chapter “the Prophets” and the verse 27 in Chapter “The Romans, The Greeks” based on whichhe considers his theory provable regarding the concepts of source and resurrection. This outstanding scholar follows Molla Sadra’s teachings as far as he refers to the Holy Text for consolidating the foundations of bodily resurrection. However, he tries to present a new approach in sublime philosophy that has made him well-known as the “founding philosopher”. In order to ascertain his success in having accurate references to verses in the Holy Quran, his interpretations should be analyzed carefully. In so doing, a reflection on the verses preceding and following the verse 79 in Ya Sin Chapter casts doubt on Agha Ali Modarres’s views in terms of their agreement with content of those verses.
    Keywords: Sublime Philosophy, Mulla Sadra, Agha Ali Modarres, Text Understanding Interpretation, Bodily Resurrection
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر محمدرضا ارشادی نیا
    دکتر محمدرضا ارشادی نیا
    دانشیار فلسفه و کلام اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه حکیم سبزواری، دانشگاه حکیم سبزواری، سبزوار، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال