به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

mohammadreza seirafi

  • حدیث نگهداری، مرضیه غلامی توران پشتی*، محمدرضا صیرفی، فاطمه محمدی شیرمحله، مهدی دهستانی
    مقدمه

    پرخوری یکی از مشکلات رایج در زنان است که علاوه بر عوامل جسمی تحت تاثیر عوامل مختلف روانی قرار می گیرد. هدف پژوهش حاضر تبیین روابط علی بین صفات شخصیت با پرخوری در دانشجویان زن براساس نقش میانجیگر پریشانی روان شناختی و سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی در کنترل وزن است.

    روش کار

    روش این پژوهش همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آن شامل بود و نمونه آن که از طریق نمونه گیری بدست آمد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش شامل مقیاس پرخوری گورمالی و همکاران (1982)، پرسشنامه پنج عاملی نئو (1989)، پرسشنامه سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی کلارک و همکاران (1991) و مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس لاویبوند و لاویبوند (1995)  بود. داده های حاصل از پژوهش با استفاده از روش حداکثر درستنمایی و نرم افزار ایموس نسخه . تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که ضریب مسیر غیر مستقیم بین عامل های وظیفه شناسی (001/0= P) و برونگرایی (001/0= P) شخصیت با پرخوری از طریق سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی در کنترل وزن منفی و ضریب مسیر غیر مستقیم بین عامل روان رنجورخویی (001/0= P) با پرخوری از طریق سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی مثبت و معنادار بود. همچنین ضریب مسیر غیر مستقیم بین عامل برونگرایی (001/0= P) با پرخوری از طریق پریشانی روان شناختی منفی و ضریب مسیر غیر مستقیم بین عامل روان رنجورخویی (001/0= P) با پرخوری از طریق پریشانی روان شناختی مثبت و معنادار بود.

    نتیجه گیری

    به طورکلی می توان گفت که سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی در کنترل وزن و پریشانی روان شناختی در رابطه میان صفات شخصیتی و پرخوری نقش میانجی دارند. بنابراین، به درمانگران حوزه پرخوری پیشنهاد می شود که علاوه بر مداخلات دارویی به متغیرهای روان شناختی موثر نظیر صفات شخصیت، خودکارآمدی و پریشانی روان شناختی توجه نمایند.

    کلید واژگان: پرخوری, پریشانی روانی, صفات شخصیتی, سبک زندگی مبتنی بر خودکارآمدی
    Hadiseh Negahdari, Marziyeh Gholami Tooran Poshti*, Mohammadreza Seirafi, Fatemeh Mohammadi Shirmahaleh, Mehdi Dehestani
    Background

    Overeating is one of the common problems in women, which is affected by various psychological factors in addition to physical factors. The aim of the present study is to explain the causal relationship between personality traits and overeating in female students based on the mediating role of psychological distress and lifestyle based on self-efficacy in weight control.

    methods

    The method of this research was structural equation correlation. Its population included all male and female students of Islamic Azad University, Karaj branch in 1401, and the sample size was 356 people who were selected by available sampling method. The instruments used in this research included Gormali et al.'s binge eating scale (1982), Neo's five-factor questionnaire (1989), Clark et al.'s self-efficacy lifestyle questionnaire (1991), Lavibond and Lavibond's depression, anxiety, and stress scale (1995). The data obtained from the research were analyzed using maximum likelihood method and Imus version 24 software.

    Findings

    The results showed that the coefficient of the indirect path between the factors of conscientiousness (P=0.001) and extroversion (P=0.001) with overeating through a lifestyle based on self-efficacy in weight controll was negative and the coefficient of the indirect path Between the factor of neuroticism (P=0.001) and overeating through lifestyle based on self-efficacy was positive and significant. Also, the indirect path coefficient between the extroversion factor (P=0.001) and overeating through psychological distress was negative and the indirect path coefficient between the neuroticism factor (P=0.001) and overeating through psychological distress was positive and significant.
     

    conclusion

    In general, it can be said that lifestyle based on self-efficacy in weight control and psychological distress play a mediating role in the relationship between personality traits and overeating. Therefore, therapists in the field of overeating are suggested to pay attention to effective psychological variables such as personality traits, self-efficacy and psychological distress in addition to pharmacological interventions.

    Keywords: Overeating, Psychological Distress, Personality Traits, Self-Efficacy-Based Lifestyle
  • حبیبه برزگر، شیدا سوداگر، محمدرضا صیرفی *، مصطفی فرح بخش، تورج هاشمی نصرت آباد
    زمینه

    پرفشاری خون یکی از بیماری های شایع و قابل پیشگیری در جهان بوده و مهم ترین راهکار کنترل آن، انطباق بیمار با رفتارهای خودمراقبتی است. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی پروتکل مدیریت فشار خون مبتنی بر مدل فرانظری بر افزایش خودمراقبتی، خودکارآمدی و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در بیماران مبتلا به فشار خون بالا انجام شد.

    روش کار

    این مطالعه ترکیبی، شامل دو مرحله بود که در سال 1401 تا 1402 در مراکز سلامت شهر تبریز انجام شد. مرحله اول، شامل طراحی پروتکل مدیریت فشار خون مبتنی بر مدل فرانظری بود. مرحله دوم، مطالعه ای مداخله ای از نوع کارآزمایی تصادفی کنترل شده بود که جهت ارزیابی اثربخشی پروتکل طراحی شده بر افزایش خودمراقبتی، خودکارآمدی و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت انجام گرفت. بدین منظور، 60 نفر مبتلا به فشار خون بالا وارد مطالعه شده و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. پرسش نامه های مرتبط در مرحله پیش آزمون، بلافاصله پس از آموزش، 2 ماه پس از آموزش و 4 ماه پس از آموزش توسط گروه آزمایش و کنترل تکمیل شدند. برای ارزیابی تاثیر مداخله در زمان های مختلف از آزمون آماری ANCOVA (Repeated Measures) استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد در بیماران گروه آزمایش، پروتکل مدیریت فشار خون مبتنی بر مدل فرانظری به طور پایداری باعث افزایش ابعاد خودمراقبتی در طول زمان شد (P<0/001). همچنین پروتکل مدیریت فشار خون به طور پایدار بر افزایش خودکارآمدی و افزایش ابعاد کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در بیماران گروه آزمایش موثر بود (P<0/001). در حالی که این افزایش، برای متغیرهای خودکارآمدی، خودمراقبتی و کیفیت زندگی در گروه کنترل مشاهده نشد (P>0/05).

    نتیجه گیری

    بیشترین تاثیر آموزش بر اساس مدل فرانظری روی بیماران، بر میزان خودمراقبتی آنها بود. بر اساس نتایج، با گذشت زمان از ارائه برنامه آموزشی، تاثیر مداخله کمتر می شد. بنابراین برگزاری جلسات کوتاه آموزشی مستمر، جهت پایدار کردن تغییر رفتار بیماران مبتلا به فشار خون بالا ضرورت دارد.

    کلید واژگان: پرفشاری خون, مدل فرانظری, خودمراقبتی, خودکارآمدی, کیفیت زندگی
    Habibeh Barzegar, Sheida Sodagar, Mohammadreza Seirafi *, Mostafa Farahbakhsh, Touraj Hashemi Nosrat-Abad
    Background

    Hypertension is one of the most important public health challenges in the world, and self-care is an essential part of hypertension treatment. The present study aimed to investigate the effectiveness of a blood pressure management protocol based on the transtheoretical model on improving self-care, self-efficacy, and health-related quality of life in patients with hypertension.

    Methods

    This mixed-methods study consisted of two stages that were conducted in Tabriz Health centers in 2022-2023. The first stage was concerned with designing a blood pressure management protocol based on the transtheoretical model. The second stage was centered on a randomized controlled trial (RCT) to evaluate the effectiveness of the designed protocol on increasing self-care, self-efficacy, and health-related quality of life. Thus, 60 people with hypertension were included in the study and were randomly divided into two experimental and control groups. Data was collected via relevant questionnaires in the pre-test stage, immediately after the training (baseline), 2 months after the training in the post-test stage, and 4 months after the training in the follow-up stage. ANCOVA (repeated measures) statistical test was used to evaluate the effect of the intervention at different times.

    Results

    In the patients of the experimental group, the designed protocol sustainably increased the dimensions of self-care over time (P<0.001). Also, this protocol was effective in increasing self-efficacy and health-related quality of life dimensions in the patients of the experimental group (P<0.001). This increase was not observed for the variables of self-efficacy, self-care, and quality of life in the control group (P>0.05).

    Conclusion

    The greatest effect of training based on the transtheoretical model was on the patients’ self-care. Furthermore, with the passage of time in the presentation of education, the effect of the intervention decreased. Therefore, it can be concluded that holding short training sessions continuously to stabilize the behavior change of patients with hypertension is necessary.

    Keywords: Hypertension, Transtheoretical Model, Self-Care, Self-Efficacy, Quality Of Life
  • شکیلا یوسفی، مهدی نیری*، محمدرضا صیرفی
    زمینه و هدف

    مولتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری مزمن و ناتوان کننده است که زندگی فیزیکی، عاطفی و اجتماعی بیماران را تحت تاثیر قرار می دهد. از این رو هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش گروهی به شیوه فعال سازی رفتاری خانواده محور بر خودمراقبتی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.

    مواد و روش ها

    طرح پژوهش حاضر، از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری با گروه کنترل بود. این مطالعه شامل 40 نفر از بیماران زن و مرد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس 20-55 ساله تربت جام که به صورت نمونه گیری دردسترس انتخاب و سپس به صورت گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند که گروه آزمایش به مدت 2 ماه (8 جلسه 90 دقیقه ای) در جلسات گروهی آموزش فعال سازی رفتاری خانواده محور شرکت کردند. ابزار جمع آوری پرسش نامه مقیاس رفتار خودمراقبتی (جارسما و همکاران، 2009) بود که قبل و بعد از آموزش و دوماه بعد از پس آزمون، به صورت پیگیری اجرا گردید. داده ها پس از گردآوری با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با تکرار اندازه گیری تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که جلسات آموزش گروهی به شیوه فعال سازی رفتاری خانواده محوربه طور موثری باعث افزایش خودمراقبتی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس می شود.

    نتیجه گیری

    فعال سازی رفتاری خانواده محور می تواند مداخله ای موثر برای بهبود توانایی های خودمراقبتی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس باشد. ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی و روان شناسان بهتر است این مداخله را در برنامه مراقبت از بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس و خانواده های آنها بگنجانند.

    کلید واژگان: فعال سازی رفتاری خانواده محور, خودمراقبتی, مولتیپل اسکلروزیس
    Shakila Yousefi, Mahdi Nayyeri *, Mohammadreza Seirafi
    Introduction

    Multiple sclerosis (MS) is a chronic and debilitating disease that significantly affects patients' physical, emotional, and social well-being. This study aimed to examine the impact of group training focused on behavioral activation centered around self-care within a family-based framework for patients diagnosed with multiple sclerosis.

    Materials and Methods

    This study utilized a quasi-experimental design with pre-test and post-test evaluations. The participants consisted of 40 male and female MS patients aged 20 to 55 from Torbat-e Jam, selected through convenience sampling and randomly assigned to either an experimental or control group. The experimental group underwent eight sessions of family-oriented behavioral activation training, lasting 90 minutes each over two months. The 12-item self-care scale developed by Jarsma was administered before and after the training to assess self-care abilities. Data were analyzed using repeated measures analysis of variance (ANOVA).

    Results

    The findings indicated that family-oriented group behavioral activation training significantly enhanced the self-care practices of individuals diagnosed with multiple sclerosis.

    Conclusion

    This study demonstrates that behavioral activation, as a family-centered intervention, effectively improves self-care capabilities in patients with multiple sclerosis. Healthcare providers should consider incorporating this intervention into the care plans for patients with MS and their families.

    Keywords: Behavioral Activation Family-Centered, Self-Care, Multiple Sclerosis
  • Yasaman Ghorbani Ashin, Mohammadreza Seirafi *, Khadijeh Abolmaali Alhosseini, Morvarid Ahadi

    The present study aimed to investigate the effectiveness of an intervention protocol based on grounded theory on the quality of life and worry of patients with irritable bowel syndrome (IBS). The research method of the present study was mixed-methods, implemented in an exploratory design with a two-phase sequential strategy. The qualitative part of the research, considering its grounded theory basis, was phenomenological based on the Strauss and Corbin (1997) theory. The quantitative part employed a quasi-experimental method with a pretest-posttest control group design and a 2-month follow-up phase. The qualitative study population included books, articles, and theses in the field of IBS patients, and IBS patients visiting the Rāh-e Ehyā Psychiatry Clinic, Shahid Tajrish Hospital, and Behboud Gastroenterology Clinic in Tehran during the fall and winter of 2022. The quantitative study population consisted of all IBS patients visiting the Rāh-e Ehyā Psychiatry Clinic, Shahid Tajrish Hospital, and Behboud Gastroenterology Clinic in Tehran during the fall and winter of 2022. In the quantitative part, 28 IBS patients meeting the inclusion criteria were randomly assigned to either the control or experimental groups. Worry was measured using the Penn State Worry Scale. After eight intervention sessions, the research data were analyzed using repeated measures ANOVA and SPSS software, with a significance level of 0.05. The interaction effect of group×time for the components of physical health (η² = 0.157, P = 0.017, F = 4.85), psychological health (η² = 0.302, P = 0.001, F = 11.27), social health (η² = 0.234, P = 0.001, F = 7.96), and total quality of life score (η² = 0.362, P = 0.001, F = 14.72) was significant. Additionally, the effect of the independent variable on worry (η² = 0.352, P = 0.001, F = 14.15) was significant. The results indicated that the intervention protocol designed based on grounded theory is effective in improving the quality of life and reducing worry in patients with irritable bowel syndrome.

    Keywords: Irritable Bowel Syndrome, Quality Of Life, Grounded Theory, Worry
  • محمدرضا چنگیز، فاطمه محمدی شیرمحله*، مرجان مردانی حموله، محمدرضا صیرفی
    سابقه و هدف

    کووید 19 به سرعت در سراسر جهان گسترده و به مشکل عمده بهداشت عمومی در بسیاری از کشورهای جهان ازجمله ایران تبدیل شده است. با توجه به اینکه معنویت مانند سپری در برابر عوامل استرس زا است و می تواند به افراد برای مقابله موثرتر با بیماری کمک کند، هدف این پژوهش واکاوی تجربه های زیسته معنوی در افراد با سابقه ابتلا به کووید 19 بوده است.

    روش کار

    پژوهش حاضر از نوع کیفی با رویکرد پدیدارشناسی هرمنوتیک است. در این مطالعه 14 نفر با سابقه ابتلا به کووید 19 به شیوه نمونه گیری هدفمند شرکت کردند. برای گردآوری داده ها از مصاحبه های نیمه ساختاریافته استفاده شد. تحلیل داده هابه روش هفت مرحله ای دیکلمن و همکاران انجام شد. در این پژوهش همه موارد اخلاقی رعایت شده است و مولفان مقاله تضاد منافعی گزارش نکرده اند.

    یافته ها

    طبق نتایج، تجربه های زیسته معنوی افراد با سابقه ابتلا به کووید 19 را می توان با سه درون مایه تجربه های فراروانی، تجربه های واسپاری و تجربه رویاهای معنوی مشخص کرد. همچنین در این مطالعه یک الگوی ساختاری به نام «تجربه امر قدسی» به دست آمد.

    نتیجه گیری

    یافته های این مطالعه بینش عمیقی درباره تجربه های زیسته معنوی افراد با سابقه ابتلا به کووید 19 ارائه می دهد. الگوی ساختاری تجربه امر قدسی و سه درون مایه اش، تاثیر ژرف معنویت را بر تجربه ها و بهبودی از بیماری برجسته و بر اهمیت پرداختن به نیازهای معنوی بیماران در محیط های مراقبت های سلامت و نقش معنویت در مقابله با بیماری و ارتقای معنویت تاکید می کند.

    کلید واژگان: پدیدارشناسی, تجربه زیسته, کووید 19, معنویت
    Mohammadreza Changiz, Fatemeh Mohammadi-Shirmahaleh *, Marjan Mardani-Hamooleh, Mohammadreza Seirafi
    Background and Objective

    COVID-19 quickly spread all over the world and became a major public health problem in many countries of the world, including Iran. Considering that spirituality can act like a shield against stressors and help people to cope with the disease more effectively, the purpose of this research was to analyze the spiritual life experiences of people with a history of covid-19.

    Methods

    This study was qualitative and was conducted using a hermeneutic phenomenology approach. In this study, 14 people with a history of COVID-19 were selected to participate in the study using targeted sampling method. Face-to-face and semi-structured interviews were used to collect data. The data analysis was done using the seven-step method of Diekelmann et al. All ethical considerations were observed in this research, and the authors did not report any conflicts of interest.

    Results

    According to the results, the spiritual life experiences of people with a history of COVID-19 can be explained with 3 themes of parapsychic experiences, invocation, and spiritual dreams. Also, in this study, a constructive pattern called "Experiencing the Holy" was developed.

    Conclusion

    The findings of this study provide a deep insight into the spiritual life experiences of patients with a history of COVID-19. The constructive pattern of "Experiencing the Holy" and its 3 themes highlight the deep influence of spirituality on experiences and recovery from illness and emphasize the importance of addressing the spiritual needs of patients in health care settings and the role of spirituality in dealing with illness and promoting spirituality.

    Keywords: COVID-19, Life Experience, Phenomenology, Spirituality
  • Mohammadreza Changiz, Fatemeh Mohammadi-Shirmahaleh, Marjan Mardani-Hamooleh, Mohammadreza Seirafi
    Background

     World health organization (WHO) declared the outbreak of Coronavirus disease 2019 (COVID-19) a public health emergency in January 2020, and on March 11, 2020, the organization called it a pandemic. Despite causing problems, the COVID-19 epidemic leads to the spiritual and existential transformation of people. The phenomenology of the lived spiritual experiences of patients with a history of COVID-19 was the aim of this research.

    Materials and Methods

     This qualitative study was conducted with a hermeneutic phenomenology approach. Data was collected between November 2022 and May 2023. The data were collected with a semi-structured in-depth interview with 14 qualified patients, and the interviews were implemented and analyzed with the phenomenological approach of Dickelman et al., 1989. Data collection and analysis were done simultaneously.

    Results

     The analysis of data related to 4 patients with a history of COVID-19 in the age range of 39 to 79 who had a history of hospitalization in a Hospital in Tehran, the capital city of Iran, showed that their spiritual changes can be divided into three themes of spiritual emotions, spiritual knowledge and spiritual growth and excellence and a structural pattern of crystallization of spiritual awakening.

    Conclusion

     According to the results, the period of illness has helped their growth and excellence; their flexibility and deeper understanding of their place in the world changed their attitudes and values and caused their personal growth and excellence. The research results emphasize the role of spirituality in providing knowledge, insight, and increasing spiritual knowledge to patients.

    Keywords: COVID-19, Hermeneutic phenomenology, Lived experience, Spirituality
  • یاسمن قربانی عشین، محمدرضا صیرفی*، خدیجه ابوالمعالی الحسینی، مروارید احدی

    مطالعه حاضر با هدف بررسی تجربه زیسته بیماران مبتلا به سندروم روده تحریک پذیر از عوامل زمینه ای ابتلا به بیماری صورت گرفت. روش پژوهش کیفی و از نوع پدیدارشناسی بود. جمع آوری اطلاعات از طریق مصاحبه ی نیمه ساختاریافته انجام گرفت. مشارکت کنندگان این پژوهش شامل 13 نفر از بیماران دارای سندروم روده تحریک پذیر در شهر تهرآن بودند. انتخاب مشارکت کنندگان با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند و بر اساس معیارهای ورود و خروج از استان تهران در سه ماهه سوم 1401 صورت گرفت و تا زمان اشباع اطلاعات ادامه یافت. گردآوری داده ها، با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته و عمیق انجام شد و پس از ضبط هر مصاحبه، محتوای استخراج شده به صورت واژه به واژه نوشته شد. کدگذاری داده ها، همزمان با جمع آوری داده ها ادامه یافت. تحلیل داده ها با استفاده از روش کلایزی (هفت مرحله) انجام شد. مجموعا از تعداد 13 مصاحبه، 13 مضمون فرعی و 3 مضمون اصلی به دست آمد. نتایج این مطالعه نشان می دهد عوامل فرهنگی، عوامل اقتصادی و عوامل فردی- اجتماعی از پیامدهای ابتلا به سندروم روده تحریک پذیر است.

    کلید واژگان: پیامدها, عوامل فرهنگی, عوامل اقتصادی, عوامل فردی- اجتماعی, سندروم روده تحریک پذیر, تجربه زیسته
    Yasaman Ghorbani Ashin, Mohammadreza Seirafi*, Khadijeh Abolmaali Alhoseini, Morvarid Ahadi

    The present study was conducted to investigate the lived experience of patients suffering from irritable bowel syndrome from the underlying factors of the disease. The research method was qualitative and phenomenological. Data collection was done through a semi-structured interview. The participants of this research included 13 patients with irritable bowel syndrome. The selection of participants was done using the purposeful criterion sampling method based on the criteria of entry and exit from Tehran province in the autumn of 1401 and continued until the saturation of information. Data collection was done using semi-structured and in-depth interviews, and after recording each interview, the extracted content was written word by word. Coding of data continued simultaneously with data collection. Data analysis was done using the Colaisian method (seven steps). In total, 13 sub-themes and 3 main themes were obtained from 13 interviews. The results of this study show that cultural factors, economic factors, and individual-social factors are among the consequences of irritable bowel syndrome.

    Keywords: Consequences, cultural factors, economic factors, individual-social factors, irritable bowel syndrome, lived experience
  • لاله شمس یوسفی، فرحناز مسچی*، شیدا سوداگر، زهره رافضی، محمدرضا صیرفی

    چاقی در نوجوانان یک مشکل پیچیده سلامتی است که به دلیل عوامل مختلف رخ می دهد و می تواند بر کیفیت زندگی نوجوانان تاثیرات نامطلوبی بگذارد. پژوهش حاضربا هدف نقش میانجی گرایانه خود شفقتی در رابطه میان انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی با شاخص توده بدنی در دختران نوجوان انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر از نوع توصیفی- رگرسیون خطی چندگانه بود.جامعه آماری این پژوهش تعداد 250 نفراز دختران نوجوان با روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند . در نهایت با ریزش 50 نفر از گروه نمونه داده ها، 200 نفر از آنها تحلیل شدند.ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه های انسجام خانواده سامانی (1381)، استرس بیئرن و مازانو(2002)، کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1996)، خودشفقتی نف (2003) بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها با مدل سازی معادلات ساختاری بااستفاده از نرم افزارهای 26SPSS و 24AMOS انجام شد.

    یافته ها

    حاکی از آن است که مدل پیش بینی شاخص توده بدنی براساس کیفیت زندگی، انسجام خانواده و استرس با نقش میانجی گری خودشفقتی در دختران نوجوان دارای برازش مناسبی است. هم چنین نشان داد انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی شاخص توده بدنی را در دختران نوجوان پیش بینی نمی کند ولی کیفیت زندگی شاخص توده بدنی را در دختران نوجوان پیش بینی می کند.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد خودشفقتی در پیش بینی شاخص توده بدنی براساس انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی در دختران نوجوان نقش میانجی دارد..چاقی در نوجوانان یک مشکل پیچیده سلامتی است که به دلیل عوامل مختلف رخ می دهد و می تواند بر کیفیت زندگی نوجوانان تاثیرات نامطلوبی بگذارد. پژوهش حاضربا هدف نقش میانجی گرایانه خود شفقتی در رابطه میان انسجام خانواده، استرس و کیفیت زندگی با شاخص توده بدنی در دختران نوجوان انجام شد.

    کلید واژگان: استرس, انسجام خانواده, خودشفقتی, شاخص توده بدنی, کیفیت زندگی
    Laleh Shams Yousefi, Farahnaz Meschi *, Sheida Sodagar, Zohreh Rafezi, Mohammadreza Seirafi
    Objective

    Being overweight and obese in adolescence is associated with severe health effects during their lifetime The purpose of this study was to explain the mediating role of self-compassion in the relationship between family cohesion, stress, and quality of life with body mass index in adolescent girls

    Method

    The current research was descriptive-multiple linear regression From among the statistical population of the research, 250 teenage girls were selected as the research sample using a multi-stage cluster sampling method, and finally, after dropping 50 people from the sample group, the data of 200 of them were analyzed. The tools of data collection included the Samani Family Cohesion Questionnaires (2001), Byrne and Mazano Stress (2002) Scale, the World Health Organization Quality of Life (1996) questionnaire, and the NAF Self-compassion (2003) inventory. For data analysis, structural equation modeling was performed using SPSS26 and AMOS24 software.

    Results

    The results showed that the model of body mass index based on the quality of life, family cohesion, and stress with the mediating role of self-compassion has a good fit. It also indicated that family cohesion, stress, and quality of life did not predict body mass index in adolescent girls, But quality of life predicts body mass index in adolescent girls.

    Conclusion

    It seems that self-compassion plays a mediating role in the relationship of body mass index with family cohesion, stress, and quality of life in adolescent girls.

    Keywords: Stress, Family Cohesion, Self-Compassion, Body Mass Index, Quality Of Life
  • حبیبه برزگر، شیدا سوداگر *، محمدرضا صیرفی، مصطفی فرح بخش، تورج هاشمی
    زمینه

    فشار خون بالا یکی از بیماری های شایع و قابل پیشگیری در سراسر جهان بوده و مهم ترین راهکار برای کنترل فشار خون، انطباق بیمار با رفتارهای خودمراقبتی است. از آنجایی که پرداختن به آموزش اصول خودمراقبتی بدون در نظر گرفتن چالش های تغییر رفتار اثربخشی کافی نخواهد داشت و با توجه به اینکه اغلب مطالعات پیشین به آموزش خودمراقبتی اکتفا کرده و از رویکردهای روان شناختی موثر در تغییر رفتار استفاده نکرده اند، این مطالعه با هدف طراحی پروتکل مدیریت فشار خون مبتنی بر مدل فرانظری و تعیین اثربخشی آن در بیماران مبتلا به فشارخون بالا انجام خواهد شد.

    روش کار

    این مطالعه در دو مرحله انجام می شود. در مرحله اول، پروتکل مدیریت فشار خون مبتنی بر مدل فرانظری با استفاده از بررسی متون جامع و نظرات پانل خبرگان طراحی شده و محتوای بسته آموزشی تدوین می شود. مرحله دوم شامل مداخله و ارزشیابی اثربخشی پروتکل بر خودمراقبتی، خودکارآمدی و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در بیماران مبتلا به فشارخون بالا است که به صورت آزمایشی با دو گروه مداخله و کنترل انجام خواهد شد. اطلاعات لازم با استفاده از پرسشنامه های مرتبط با خودمراقبتی، مراحل تغییر، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و خودکارآمدی گردآوری و برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده خواهد شد.

    نتیجه گیری

    در جامعه ایران پای بندی به درمان در بیماران مبتلا به فشار خون پایین است. بنابراین اجرای پروتکل خودمراقبتی مبتنی بر تیوری جامع تغییر رفتار مانند مدل فرانظری می تواند در بهبود خودکارآمدی، خودمراقبتی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به فشار خون موثر باشد.

    کلید واژگان: پرفشاری خون, مدل فرانظری, خودمراقبتی
    Habibeh Barzegar, Sheida Sodagar *, Mohammad Reza Seirafi, Mostafa Farahbakhsh, Touraj Hashemi
    Background

    Hypertension is one of the most common and preventable diseases worldwide. The most effective way to control blood pressure is the patient's adaptation to self-care behaviors. In this regard, teaching the principles of self-care without considering the challenges of behavior change cannot be effective enough. Considering that most previous studies have been limited to self-care education, ignoring effective psychological approaches in behavior change, this study aims to design a blood pressure management protocol based on transtheoretical model and determine its effectiveness in patients with high blood pressure.

    Methods

    This study will be conducted in two stages. In the first stage, the management protocol of blood pressure will be designed based on the transtheoretical model using the literature review and expert panel opinions. Then the content of the educational package will be compiled. The second stage will include the intervention and evaluation of the effectiveness of the self-care protocol, self-efficacy, and health-related quality of life in patients with hypertension, which will be conducted through including two intervention and control groups. The information will be collected using questionnaires related to self-care, stages of change, quality of life, and self-efficacy. Data will be analyzed using SPSS version 22 software.

    Conclusion

    In Iranian society, adherence to treatment in patients with hypertension is low. Thus, implementing a self-care protocol based on the comprehensive theory of changing behavior such as transtheoretical model can be effective in improving self-efficacy, self-care, and quality of life in patients with hypertension.

    Keywords: Hypertension, Transtheoretical Model, Self-Care
  • لیلا اسدی، محمدرضا صیرفی*، مروارید احدی
    هدف

    این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی نقاشی درمانی بر اضطراب سلامت، احساس تنهایی و اضطراب مرگ سالمندان انجام شد.

    روش پژوهش: 

    این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه آزمایش و گروه کنترل با یک دوره آزمون پیگیری بود. از جامعه آماری سالمندان مقیم خانه های سالمندان شهرستان تهران در سال 1400 30 نمونه به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی وگروه کنترل جایگزین شدند. نقاشی درمانی به مدت ده جلسه برای گروه آزمایش اعمال شد. یافته-های مورد نیاز با استفاده از پرسشنامه اضطراب سلامتی (سالکوسیس و وارویک، 2002)، احساس تنهایی (دهشیری و همکاران، 1386) و اضطراب مرگ تمپلر (1970) جمع آوری شد و با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج پژوهش نشان داد که میانگین نمرات پس آزمون و آزمون پیگیری اضطراب سلامت، احساس تنهایی و اضطراب مرگ در گروه آزمایش کاهش پیدا کرد و نتایج تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر نشان داد که مداخله نقاشی درمانی بر کاهش اضطراب سلامت، احساس تنهایی و اضطراب مرگ سالمندان اثربخش است (001/0 p<).

    نتیجه گیری

    بنابراین پیشنهاد می شود از مداخله نقاشی درمانی به منظور کاهش اضطراب سلامت، احساس تنهایی و اضطراب مرگ سالمندان استفاده شود.

    کلید واژگان: سالمندان, اضطراب سلامت, احساس تنهایی, اضطراب مرگ, نقاشی درمانی
    Leila Asadi, Mohammadreza Seirafi *, Morvarid Ahadi
    Aim

    The aim of this study was to determine the effectiveness of painting therapy on health anxiety, loneliness and death anxiety in the elderly.

    Methods

    The research method was quasi-experimental with pre-test-post-test design with experimental group and control group with a follow-up test period. From the statistical population of the elderly living in nursing homes in Tehran in 2021, 30 samples were selected by convenience sampling and randomly divided into two experimental groups and a control group. Painting therapy was applied for ten sessions for the experimental group. The required findings were collected using the Health Anxiety Questionnaire (Salkovskis & Warwick, 2002), Loneliness (Dehshiri et al., 2007) and Templer Death Anxiety (1970) and were analyzed using repeated measures analysis of variance was analyzed.

    Results

    Findings showed that the mean scores of post-tests and follow-up test of health anxiety, loneliness and death anxiety in the experimental group decreased and the results of repeated measures analysis of variance showed that painting therapy intervention to reduce health anxiety, loneliness and death anxiety in the elderly is effective (p <0.001).

    Conclusion

    Therefore, it is suggested that painting therapy intervention be used to reduce health anxiety, loneliness and death anxiety in the elderly

    Keywords: Elderly, Health Anxiety, Loneliness, Death anxiety, painting therapy
  • حدیث نگهداری کردبچه، محمدرضا صیرفی*، مرضیه غلامی توران پشتی، فاطمه محمدی شیرمحله، مهدی دهستانی
    مقدمه

    رفتار خوردن و پرخوری در افراد و همین طور سبک زندگی کارآمدی وزن، تحت تاثیر عوامل فردی و شخصیتی قرار دارد. هدف پژوهش حاضر تعیین روابط ساختاری بین ویژگیهای شخصیت با پرخوری با میانجیگری سبک زندگی کارآمدی وزن در دانشجویان دانشگاه آزاد بود. 

    روش کار

    روش پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی و جامعه آماری شامل تمام دانشجویان زن و مرد دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در سال 1401 بود که 357 تن به روش نمونه گیری غیر تصادفی و در دسترس از میان آن ها انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه جمعیت شناختی، «سیاهه پنج عاملی نیو» (NEO Five-Factor Inventory)، «مقیاس پرخوری» (Binge Eating Scale) و پرسشنامه سبک زندگی کارآمدی وزن (Weight Efficacy Lifestyle Questionnaire)  استفاده شد. روایی ابزارها با استفاده از روایی محتوا به روش کیفی و پایایی به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ اندازه گیری شد. تحلیل داده های جمع اوری شده در نرم افزارهای اس پی اس اس نسخه 24 و آموس نسخه 24 انجام شد.

    یافته ها

    بین روان رنجورخویی (001/0=P، 406/0-=β) و وظیفه شناسی (008/0=P، 332/0=β) و پرخوری همبستگی مستقیم و معنادار وجود دارد. بین سبک زندگی کارامدی وزن و پرخوری همبستگی مستقیم مثبت و معنادار وجود دارد (003/0=P، 474/0=β). بین روان رنجورخویی و سبک زندگی کارامدی وزن همبستگی مستقیم منفی و معنادار وجود دارد (002/0=P، 334/0=β). بین روان رنجورخویی با پرخوری با میانجیگری سبک زندگی کارامدی وزن همبستگی غیرمستقیم منفی و معنادار وجود دارد (001/0=P، 158/0-=β).

    نتیجه گیری

    بین ویژگی شخصیت روان رنجورخویی با پرخوری با میانجیگری سبک زندگی کارآمدی وزن روابط ساختاری وجود دارد. پیشنهاد می شود در کنار رژیم غذایی به دچار اختلال پرخوری و اضافه وزن درمان های روانشناختی سبک زندگی کارامدی وزن نیز به آن ها ارایه شود.

    کلید واژگان: پرخوری, سبک زندگی کارامدی وزن, شخصیت, دانشجویان
    Hadis Negahdari Ordbacheeh, Mohammadreza Seirafi*, Marziyeh Gholami Tooran Poshti, Fatemeh Mohammadi Shirmahaleh, Mehdi Dehestani
    Introduction

    People's eating behavior and binge eating, as well as the weight efficacy lifestyle, are influenced by individual and personality factors. The present study aimed to determine the structural relationships between personality traits and binge eating with the mediation of weight efficacy lifestyle of Azad University students 

    Methods

    The method of the present research was descriptive-correlation and the statistical population included all male and female students of Islamic Azad University of Karaj in 2022, and 357 people were selected from among them by non-random and convenience sampling method. Demographic questionnaire, "NEO Five-Factor Inventory", "Weight Efficacy Lifestyle Questionnaire" and "Binge Eating Scale" were used to collect data. The validity of the instruments was measured using content validity using a qualitative method and reliability using the internal consistency method by calculating Cronbach's alpha coefficient. The collected data were analyzed in SPSS.24 and AMOS.24. 

    Results

    There is a direct and significant relationship between neuroticism (P=0.001, β=0.406) and conscientiousness (P=0.008, β=0.332) and binge eating. There is a positive and significant direct relationship between weight efficacy lifestyle and binge eating (P=0.003, β=0.474). There is a negative and significant direct relationship between neuroticism and weight efficacy lifestyle (P=0.002, β=0.334). There is a negative and significant indirect relationship between neuroticism and binge eating with the mediation of weight efficacy lifestyle (P=0.001, β=0.158). 

    Conclusions

    There is a structural relationship between the neuroticism personality trait and binge eating with the mediation of weight efficacy lifestyle. It is suggested that psychological treatments based on weight efficacy lifestyle should also be provided to those suffering from binge eating disorder and overweight in addition to the diet.

    Keywords: Binge Eating, Personality, Students, Weight Efficacy Lifestyle
  • زهرا زری معین، خدیجه ابوالمعالی الحسینی*، محمدرضا صیرفی

    سرطان پستان شایعترین بیماری سرطانی و دومین علت مرگ و میر سرطانی در بین زنان است و با پریشانی های روان شناختی، اضطراب، اختلالات عاطفی و افسردگی همراه است. لذا مداخلات روان شناختی برای کاهش پیامدهای استرس زای ناشی از تشخیص و درمان های پزشکی سرطان پستان ضرورت می یابد. هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی معنویت درمانی با درمان پذیرش و تعهد در کاهش اضطراب هستی در زنان مبتلا به سرطان پستان بود. روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش-آزمون-پس آزمون و پیگیری یک ماهه با دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل بود. جامعه دربرگیرنده زنان مراجعه کننده به مرکز فوق تخصصی سرطان زنان بیمارستان خاتم الانبیا بود که از میان آنان 45 زن مراجعه کننده که نمره آنان در مقیاس اضطراب هستی 5/1 واحد انحراف معیار بالاتر از میانگین بود، شناسایی و به صورت تصادفی در گروه های آزمایش و کنترل جایگزین شدند. برای گردآوری داده ها از مقیاس اضطراب هستی گود و گود استفاده شد. گروه آزمایش اول تحت 8 جلسه معنویت درمانی و گروه آزمایشی دوم تحت 8 جلسه درمان پذیرش و تعهد قرار گرفت. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس چندمتغیره و تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند. نتایج نشان داد که معنویت درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر اضطراب هستی در زنان مبتلا به سرطان پستان اثر معنادار دارد، و بین اثربخشی دو روش مذکور بر اضطراب هستی تفاوت معناداری وجود ندارد. توصیه می شود برای کاهش اضطراب هستی در بیماران مبتلا به سرطان پستان از معنویت درمانی و درمان پذیرش و تعهد استفاده شود.

    کلید واژگان: معنویت درمانی, درمان پذیرش و تعهد, اضطراب هستی, سرطان سینه
    Zahra Zari Moin, Khadijeh Abolmaali Alhoseini *, MohammadReza Seirafi

    Breast cancer is the most common cancer in women and the second cause of death from cancer. This disease is associated with psychological distress, anxiety, emotional distress, and depression. Therefore, the importance of psychological interventions is revealed to reduce the stressful consequences of breast cancer. The purpose of this study was to compare the effectiveness of spirituality therapy with acceptance and commitment therapy in reducing existential anxiety in women with breast cancer. The research method was quasi-experimental with the pre-test and post-test design and a one-month follow-up with two experimental groups and one control group. The population included women who were referred to the specialized women's cancer center of Khatam al-Anbia Hospital, among them 45 women who had a score of 1.5 standard deviation above the mean on the existential anxiety scale were identified and randomly assigned to three groups and completed Good and Good existential anxiety scale. The first experimental group underwent eight sessions of spiritual therapy and the second experimental group underwent eight sessions of acceptance and commitment therapy. The data were analyzed using MANCOVA and ANOVA with repeated measures. The results showed that the effect of the two methods of spirituality therapy and acceptance and commitment therapy on reducing existential anxiety in women with breast cancer was significant, and there was no significant difference between the effectiveness of the two methods on existential anxiety. It is suggested that health psychologists use spiritual therapy and acceptance and commitment therapy to reduce existential anxiety in breast cancer patients.

    Keywords: Spiritual Therapy, Acceptance, Commitment therapy, Existential anxiety, Breast Cancer
  • مینا امامی گوهری، محمدرضا صیرفی*، امیرعباس واعظی، طاهره رنجبری پور، مریم مشایخ
    زمینه وهدف

    در پژوهش های مختلفی اثربخشی آموزش ذهن مشفق بر کیفیت زندگی مبتلایان به بیماری های مزمن بررسی شده است، اما در خصوص احتمال اثربخشی این آموزش بر کیفیت زندگی افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو شکاف تحقیقاتی وجود دارد. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی آموزش ذهن مشفق برکیفیت زندگی افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو (UC) صورت گرفت.

    مواد و روش ها

    این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ساله بود. جامعه آماری شامل افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو شهر کرج بودند که جهت درمان در نیمه دوم سال 1397 به کلینیک گوارش بیمارستان باهنر مراجعه داشتند. نمونه ای به حجم 34 نفر از افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه (17نفردرگروه آزمایش و 17نفر در گروه گواه) جایگزین شدند. گروه آزمایش، 12 جلسه ی 180 دقیقه ای آموزش ذهن مشفق را دریافت کردند و برای گروه گواه یک کارگاه آموزشی 180 دقیقه ای برگزار گردید که در آن اطلاعات اولیه ای راجع به بیماری کولیت اولسراتیو ارایه گردید  ولی هیچ مداخله ای انجام نشد. آزمودنی ها با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی بیماران التهابی روده - فرم کوتاه در سه مرحله  پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری یک ساله ارزیابی شدند و سپس داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره و t وابسته تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که آموزش ذهن مشفق بر بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو در پایان مداخله (0/01>p) و پیگیری (0/01>p) موثر بوده است.

    نتیجه گیری

    آموزش ذهن مشفق به عنوان یک مداخله  موثر و درمان مکمل می تواند درکنار درمان های پزشکی در جهت بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو به کار برده شود.

    کلید واژگان: آموزش ذهن مشفق, کولیت اولسراتیو, کیفیت زندگی
    Mina Emami Gohari, Mohammadreza Seirafi*, Amir Abbas Vaezi, Tahereh Ranjbaripoor, Maryam Mashayekh
    Background

    Several studies have demonstrated the efficacy of compassionate mind training for the quality of life in patients with chronic diseases. However, it remains to evaluate the effectiveness of this approach on patients with Ulcerative Colitis (UC). This study set out to assess the efficacy of compassionate mind training on improving patients' quality of life with Ulcerative Colitis.

    Methods

    This research was a quasi-experimental study with a pretest-posttest-follow-up design with a control group and a one-year follow-up. The statistical population included UC patients who visited the Gastrointestinal Clinic at Bahonar Hospital in Fall 2018 and Winter 2019. 34 UC patients were selected using purposeful sampling and were randomly assigned to two equal-size control and experimental groups. The experimental group attended twelve 180-mins sessions of compassionate mind training and the Control group had a 180-min workshop on UC with no psychological interventions. Patients were assessed using inflammatory Bowel Disease Questionnaire-short form in 3 stages: pre-test, post-test and 1-year follow-up. Data were analyzed by single factor covariance analysis and dependent t-test.

    Results

    Results showed compassionate mind training was significantly effective in improving the quality of life in UC patients, both at the end of the interventions (P < 0.01) and at the end of the 1-year follow-up (P < 0.01).

    Conclusion

    Compassionate mind training can be used as an effective psychological intervention and a complementary therapy to improve the quality of life in UC patients in addition to medical treatments.

    Keywords: Compassionate mind training, Ulcerative Colitis, Quality of life
  • مهری رئوفی، محمدرضا صیرفی*، حسن احدی

    هدف:

     هدف پژوهش حاضر تعیین اثر آموزش برنامه روان نمایشگری بر تاب آوری و سرمایه روان شناختی زنان مبتلابه سرطان پستان شهر بندرعباس است.

    روش پژوهش:

     این مطالعه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه انجام شد. جامعه آماری این پژوهش را کلیه ی زنان مبتلابه سرطان پستان بیمارستان شهید محمدی شهر بندرعباس تشکیل دادند که تعداد آنها 78 نفر بود. از این تعداد، 60 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان شهر بندرعباس در سال 1398 که شدت و سطح بیماری یکسانی داشتند، به طور نمونه گیری در دسترس انتخاب، در دو گروه مداخله و گواه قرار گرفتند. ابزارهای مورداستفاده، پرسشنامه ی سرمایه ی روان شناختی لوتانز (2007) و مقیاس تاب آوری کونور و دیویدسون (2003) بود. روایی و پایایی این ابزارها در پژوهش های قبلی بررسی شده است. جلسات آموزش روان نمایشگری برراساس پروتکل لونتون (1388) در نه جلسه، نود دقیقه ای در یک ماه برگزار شد. پرسشنامه ها در مرحله ی اول و نهم مداخله تکمیل شد. تحلیل داده ها با نرم افزار SPSS.22 انجام گردید.

    یافته ها

    آموزش برنامه روان نمایشگری سبب افزایش تاب آوری (71/199=F، 001/0>P) و همچنین سرمایه روان شناختی (40/108=F، 001/0>P) بیماران مبتلا به سرطان پستان شد.

    نتیجه گیری

    روش آموزش برنامه روان نمایشگری به بیماران سرطانی از جهات مختلف، افزایش تاب آوری و سرمایه ی روان شناختی کمک می کند.

    کلید واژگان: تنظیم هیجانات, تاب آوری, سرمایه روان شناختی, سرطان پستان
    Mehri Raoufi, Mohammadreza Seirafi *, Hasan Ahadi
    Aim

    The aim of this study was to determine the effect of psychotherapy program training on resilience and psychological capital of breast cancer women in Bandar Abbas.

    Methods

    This experimental study was performed with a pretest and posttest design with a control group. The statistical population of this study consisted of all women with breast cancer in Shahid Mohammadi Hospital in Bandar Abbas, whose number was 78 people. Of these, 60 women with breast cancer in Bandar Abbas in 2019 who had the same severity and level of the disease, were selected by convenience sampling, were divided into two groups of intervention and control. The instruments used were Luthans (2007) Psychological Capital Questionnaire and Connor & Davidson (2003) Resilience Scale. The validity and reliability of these tools have been investigated in previous studies. Psychoanalytic training sessions based on the Leventon protocol (2009) were held in nine sessions, ninety minutes in a month. Questionnaires were completed in the first and ninth stages of the intervention. Data analysis was performed using SPSS.22 software.

    Results

    Psychotherapy program training increased resilience (F= 199.71, P<0.001) and also psychological capital (F= 10.80, P<0.001) of patients with breast cancer.

    Conclusion

    Psychotherapy program training method helps cancer patients in various ways, increasing resilience and psychological capital.

    Keywords: emotion regulation, Resilience, psychological capital, breast cancer
  • Seyed Alireza Seyed Ebrahimi, Zahra Sadat Goli*, Leila Sadat Mirseify, MohammadReza Seirafi

    Several mental conditions and depression, have been linked to immune response disorganization. However, it is unclear if particular immune mediators play a part in the etiopathogenesis of depression. Although there are no definite biomarkers to diagnose depression, the current study sought to logically evaluate the possibility and feasibility of checking a biomarker for depression to be utilized for hospitalized patients suspected of depression. In this narrative review, related articles were gathered through a search of PubMed, Scopus, and ScienceDirect databases as well as a manual search of full-text paper references. The reviewed studies demonstrated the potential role of the transforming growth factor beta (TGF-β) in depressive disorders. Previous studies represented a negative role for TGF-β in depression pathophysiology and an increase in TGF-β after depression treatment. Elevated plasma TGF-alpha acted controversial to TGF-β. The level of TGF-β in maternal plasma increased getting close to delivery, and researchers found that it might be associated with postpartum depression. In addition, researchers reported extreme elevations in TGF-β levels in the brain cells of subjects who died by suicide. Although the results of this study revealed a plausible link between TGF-β and depression based on the literature, sensitivity and specificity studies needed before TGF-β as a biomarker may be extensively employed in clinical practice. Depression appears to be down-regulating TGF-β and its signaling or the underlying mechanisms of the pathogenesis of consequent neurological disorders, while further studies are required for the application of the TGF-β assessment in clinical practice.

    Keywords: Depression, Review, TGF-β‎, Mental disorders, Cytokine
  • Tahereh Ziadlou, Ahmad Hajebi, Fahimeh Fathali Lavasani, Mohammad Reza Seirafi, Addis Kraskian Moujembari*
    Background and Objectives

    As a health emergency of the 21st century, Diabetes is associated with an increased risk of cardiovascular diseases, stroke, diabetic nephropathy, neuropathy, retinopathy, pregnancy complications, psychological problems, lower quality of life experience, as well as a high economic burden and high risk of premature death. This study aimed to develop psychological interventions headings for patients referring to healthcare service centers based on local needs assessment through content analysis method of experts' opinion to provide services in the primary healthcare system.

    Material and Methods

    This study was conducted on 19 mental health specialists, professors, and the health team providing services in healthcare service centers (family doctor and mental health expert) in 2018-19. The data obtained from the semi-structured interviews were analyzed using the directed content analysis technique.

    Results

    The essential finding themes related to the closed headings of psychological interventions in diabetes for improving disease management included "collaborative care," "psychological assessment," the importance of "diabetes coexistence with psychiatric disorders," "creating health behaviors," "self-management training," and "intervention" In crisis" for the management of type 2 diabetes.

    Conclusion

    This qualitative study was conducted with the participation of mental health experts. Therefore, the mentioned themes and categories can be used in developing the headings of psychological intervention programs for type 2 diabetic patients, focusing on the needs of Iranian patients and the structure of the health system.

    Keywords: Primary Health Care, Psychosocial Intervention, Disease Management, Diabetes Mellitus Type 2
  • احسان ابراهیمی، محمد حاتمی*، محمدرضا صیرفی

    هدف:

     هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی راهبردهای خودتنظیمی هیجانی و راهبردهای مقابله با درد بر نظم جویی فرایندی هیجانی در بیماران کرونری قلبی می باشد.

    روش پژوهش: 

    پژوهش حاضر کاربردی و به روش نیمه آزمایشی بود با طرح پیش-آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری کلیه بیماران مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب که در بازه زمانی 15 تیر 1398 الی 15 مهر 1398 در بیمارستان حشمتیه سبزوار بودند که 26 نفر به صورت تصادفی انتخاب و با روش جایگزینی تصادفی به سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه گواه) تقسیم شدند. گروه های آزمایش تحت آموزش راهبردهای خود تنظیمی هیجانی (9 نفر) براساس بسته آموزشی جان و گروس (2004) و راهبردهای مقابله با درد (8 نفر) براساس بسته آموزشی تورک و گچل (2002) قرار گرفتند و گروه گواه (9 نفر) هیچ آموزشی دریافت نکرد. ابزار پژوهش پرسشنامه های نظم جویی هیجان گروس و جان (2003) بود. داده ها از طریق آزمون تحلیل واریانس مختلط و با استفاده از نرم افزار SPSS25 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که آموزش راهبردهای خودتنظیمی هیجانی و راهبردهای مقابله با درد بر ارزیابی مجدد (82/6=F، 003/0=P) و فرونشانگی (33/9=F، 001/0>P) در بیماران کرونری قلبی موثر است. همچنین یافته ها نشان داد که هرچند دو روش آموزشی توانستند بر نظم جویی فرایندی هیجانی موثر باشند اما بین میزان اثربخشی آنها تفاوت معنی داری وجود نداشت (05/0<p).

    نتیجه گیری

    آموزش راهبردهای خودتنظیمی هیجانی و راهبردهای مقابله با درد می تواند باعث بهبود ارزیابی مجدد و کاهش فرونشانگی هیجان ها در بیماران گردد.

    کلید واژگان: تنظیم هیجان, راهبردهای مقابله با درد, کرونر قلب, زنان
    Ehsan Ebrahimi, Mohammad Hatami *, Mohammadreza Seirafi
    Aim

    The aim of this study was to compare the effectiveness of emotional self-regulation strategies and pain management strategies on emotional process regulation in coronary heart disease patients.

    Methods

    The present study was applied and quasi-experimental with pre-test design, post-test and follow-up with a control group. Statistical population of all patients with coronary heart disease who were in Sabzevar Heshmatieh Hospital from July 6, 2019 to October 6, 2020. 26 people were randomly selected and randomly divided into three groups (two experimental groups and one control group) were divided. The experimental groups were trained with emotional self-regulation strategies (n=9) based on John and Gross training package (2004) and pain coping strategies (n=8) based on Turk and Gachell educational package (2002) and the control group (n=9) received no training. The research tool was Gross and John (2003) Emotion Regulation Questionnaires. Data were analyzed by mixed analysis of variance using SPSS25 software.

    Results

    The results showed that the training of emotional self-regulation strategies and coping strategies with pain is effective on re-evaluation (F=6.82, P=0.003) and suppression (F=9.33, P<0.001) in patients with coronary heart disease. The results also showed that although the two training methods could be effective in regulating the emotional process, but there was no significant difference between their effectiveness (p>0.05).

    Conclusion

    Teaching emotional self-regulation strategies and coping strategies can improve re-evaluation and reduce emotion suppression in patients.

    Keywords: emotion regulation, coping strategies, Coronary heart disease, Women
  • مینا امامی گوهری، محمدرضا صیرفی، امیرعباس واعظی*، طاهره رنجبری پور، مریم مشایخ
    زمینه و هدف

    کولیت اولسراتیو، یک بیماری التهابی مزمن با ماهیت ناشناخته و عودکننده است. استفاده از مداخلاتی که بتواند در پیشگیری از عود و یا بهبود علایم جسمانی موثر واقع شود، تاثیر زیادی در بهبود سلامت روان و کیفیت زندگی این بیماران خواهد داشت.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع کارآزمایی بالینی نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یکساله بود. جامعه آماری شامل افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو شهر کرج بودند که جهت درمان در نیمه دوم سال 1397 به کلینیک گوارش بیمارستان باهنر مراجعه داشتند. نمونه ای به حجم 34 نفر از افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه (17 نفر در گروه آزمایش و 17 نفر در گروه گواه) قرار گرفتند. گروه آزمایش در دوازده جلسه آموزش ذهن مشفق گیلبرت (2010) شرکت کردند و برای گروه گواه یک کارگاه آموزشی سه ساعته درباره بیماری کولیت اولسراتیو برگزار گردید. ابزار گردآوری اطلاعات، فرم اطلاعات اولیه جمعیت شناختی (تهیه شده توسط محقق) و شاخص فعالیت کولیت اولسراتیو لیچتیگر (1994) بود. داده ها با نرم افزار spss نسخه 20 و آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره و t وابسته تحلیل شدند.

    یافته ها:

     نتایج نشان داد که آموزش ذهن مشفق بر بهبود علایم جسمانی افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو در پایان مداخله (01/0 > p) موثر بوده است و این نتایج در دوره پیگیری نیز تداوم داشت (01/0 > p).

    نتیجه گیری:

     با توجه به اثربخشی آموزش ذهن مشفق بر علایم جسمانی افراد مبتلا به کولیت اولسراتیو، استفاده از این مداخله می تواند به عنوان درمان مکمل در کنار درمان های پزشکی جهت ارتقای خدمات سلامت روانی و ایجاد سیاست های مرتبط با آن در جامعه، مورد توجه واقع شود.

    کلید واژگان: آموزش ذهن مشفق, علائم جسمانی, کولیت اولسراتیو
    Mina Emami Gohari, Mohammadreza Seirafi, Amir Vaezi*, Tahereh Ranjbaripoor, Maryam Mashayekh
    Background

    Ulcerative colitis (UC) is an inflammatory chronic disease of unknown etiology that is characterized by periods of remission and relapses. Interventions that are able to prevent disease relapse or improve the physical symptoms, will have a huge impact on mental health and quality of life in patients with ulcerative colitis.

    Methods

    This quasi-experimental study had a pretest-posttest-follow-up design with a control group and a one-year follow-up. The population included patients with UC who visited the Gastrointestinal Clinic at Bahonar Hospital, Karaj, Iran in Fall 2018 and Winter 2019. 34 UC patients were selected using purposeful sampling and were randomly assigned to two equal-size control and experimental groups. The experimental group attended twelve three-hour sessions of compassionate mind training (Gilbert 2010) and the Control group had a three-hour workshop on UC with no psychological interventions. Demographic Information Questionnaire (designed by the first author) and Lichtiger Colitis Activity Index were used. Data were analyzed by single factor covariance analysis and dependent t-test.

    Results

    Results showed compassionate mind training was significantly effective in improving the physical symptoms in UC patients, both at the end of the interventions (P < 0.01) and at the end of the 1-year follow-up (P < 0.01).

    Conclusion

    Given that compassionate mind training was effective in improving the physical symptoms of UC patients, this intervention can be used as a complementary therapy in addition to medical treatments in order to improve mental health services and establish policies regarding this matter.

    Keywords: Compassionate mind training, Physical symptoms, Ulcerative Colitis
  • میترا شه پناه، محمدرضا صیرفی*
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف ارایه مدل پیش بینی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بر اساس تنظیم هیجانی با میانجیگری خود مراقبتی در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود .جامعه آماری این پژوهش کلیه بیماران مبتلا به بیماری عروق کرونری مراجعه کننده به بیمارستان شهدای تجریش تهران در نیمه دوم سال 1399 می باشد که تعداد مراجعه کنندگان 350 نفر بوده است و که بر اساس فرمول تابانیک فیدلر تعداد 184 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل؛ پرسشنامه خود مراقبتی (جاراسما و همکاران، 2003)، پرسشنامه تنظیم هیجانی  گارنفسکی و همکاران (2001) و پرسشنامه کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (وار، کاسینسکی و کلر، 1996) بود. جهت تحلیل داده ها از آزمون آماری مدل معادلات ساختاری و تحلیل مسیر استفاده گردید.

    یافته ها

    داده ها نشان داد که خود مراقبتی به طور معنادار و مثبت در رابطه بین تنظیم هیجانی (β= 0.175) و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری نقش میانجی داشت. همچنین خود کارآمدی و تنظیم هیجانی اثر مثبتی روی خود مراقبتی داشت.

    نتیجه گیری

    بر اساس این یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که بخشی از اثر متقابل خود کارآمدی و تنظیم هیجانی بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت با خود مراقبتی قابل توجیه است و خود کارآمدی و تنظیم هیجانی بالا با اضافه شدن عامل خود مراقبتی منجر به کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بهتر در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری شد.

    کلید واژگان: تنظیم هیجانی, خود مراقبتی, کیفیت زندگی مرتبط با سلامت, بیماران عروق کرونری قلب
    Mitra Shahpanah, Robabeh Noury Ghasem Abadi, Mohammadreza Seirafi *
    Objective

    Coronary Artery Disease is a chronic and complex disease requiring continuous medical care. The current study was conducted to for predicting Health-Related Quality of Life based on Emotion Regulation with mediating to Self-Care in Patients with Coronary Artery Disease (CAD).

    Methods

    The research method was a descriptive study and correlation type. The statistical population comprised all patients with CAD (N=350) referring to Shohadaye Tajrish Hospital in Tehran, Iran, in the second half of 2020. Based on the Tabachnick Fidell formula, 184 subjects were selected using a convenient sampling method. Research instruments were the Self-Care Scale (Jaarsma, Halfens, Tan & et al, 2003), Emotion Regulation Questionnaire of Garnefski & Graich, 2001), and HRQol Survey (Ware, Kosinski, Keller, 1996). Data analysis was done using Structural Equation Modeling (SEM) and path analysis.

    Results

    The data indicated a positive and significant mediating role of self-care in the relationship between emotion regulation (β= 0.175, p<0.01) and HRQoL of patients with CAD. Moreover, self-care and emotion regulation had a positive impact on HRQoL.

    Conclusion

    According to findings, a part of the mutual effect of self-efficacy and emotion regulation on HRQoL is explained by self-care. On the other hand, high emotion regulation, and self-care led to better HLQoL of CAD patients.

    Keywords: emotion regulation, Health-Related Quality of Life, self-care, CAD Patients
  • زینب شیرزادی، محمدرضا صیرفی*، مهرداد ثابت

    رفتار خوردن، یک اصطلاح کلی است که نگرش فرد و ارتباط آن را با خوردن و غذا توصیف می کند و نتیجه عوامل محیطی، فیزیولوژیکی و روانشناختی می باشد. پژوهش حاضر با هدف مطالعه پیش بینی رفتار خوردن بر اساس تنظیم هیجان و خودکارآمدی در زنان چاق انجام شد. پژوهش حاضر از لحاظ هدف بنیادی و از لحاظ شیوه گردآوری داده ها توصیفی از نوع همبستگی از بود که اطلاعات لازم از طریق پرسشنامه های رفتار خوردن داچ (1986)، تنظیم هیجان گراس (2003)، خودکارآمدی شرر (1982) و اطلاعات جمعیت شناختی گردآوری شد. از طریق نمونه گیری در دسترس، طبق فرمول گرین (1991)، تعداد 100 نفر از زنان چاق 35 تا 50 سال با شاخص توده بدنی بالای 30 که در بهار و تابستان 98 به مراکز رژیم درمانی و باشگاه های ورزشی شهرستان فردیس مراجعه کرده بودند، انتخاب شدند و پرسشنامه ها را تکمیل کردند. داده ها توسط نرم افزار آماری SPSS نسخه 22 و با استفاده از روش تحلیل رگرسیون چند متغیری روش گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که بین تنظیم هیجان با رفتار خوردن رابطه معناداری وجود ندارد. ضمن اینکه بین خودکارآمدی با رفتار خوردن رابطه منفی و معناداری با قبول خطای کمتر از 1/0 درصد (001/0>P) وجود دارد. در بین مولفه های خودکارآمدی، بیشترین نقش متعلق به زیر مقیاس "میل به آغازگری رفتار" بود و نقش زیر مقیاس "متفاوت در رویارویی با موانع" و زیرمقیاس "میل به گسترش تلاش" به ترتیب در مرتبه دوم و سوم است. در نتیجه می توان گفت، عوامل خودکارآمدی از عوامل موثر بر چاقی هستند و توجه به این متغییرها در برنامه های پیشگیری و درمان چاقی توصیه می شود.

    کلید واژگان: تنظیم هیجان, چاقی, خودکارآمدی, رفتار خوردن
    Zeynab Shirzadi, Mohammadreza Seirafi *, Mehrdad Sabet

    Behavior is a general term that describes a person's attitude and its relationship with eating and food and is the result of environmental, physiological and psychological factors. ‌ The present study aimed to study the prediction of eating behavior based on emotion regulation And self-efficacy was assessed in obese women. The present study was a correlational description in terms of basic purpose and in terms of data collection method, which required information through the Dutch Eating Behavior Questionnaire (1986), Gross Emotion Regulation (2003), Scherer Self-Efficacy (1982) and information. Demographics were collected. Through available sampling, according to Green formula (1991), 100 obese women aged 35 to 50 years with a body mass index above 30 who referred to diet therapy centers and sports clubs in Ferdis in the spring and summer of 1998 Were, were selected and completed the questionnaires. Data were analyzed by SPSS software version 22 using stepwise multivariate regression analysis. The results showed that there is no significant relationship between emotion regulation and eating behavior. Meanwhile, there is a negative and significant relationship between self-efficacy and eating behavior with accepting an error of less than 0.1% (P <0.001). Among the components of self-efficacy, the most important role belonged to the subscale "desire to initiate behavior" and the role of the subscale "different in facing obstacles" and the subscale "desire to expand effort" are in the second and third place, respectively. As a result, it can be said that self-efficacy factors are one of the factors affecting obesity and it is recommended to pay attention to these variables in obesity prevention and treatment programs.

    Keywords: emotion regulation, Obesity, Self-efficacy, eating behavior
  • میترا شهپناه*، ربابه نوری، محمدرضا صیرفی
    مطالعات متعددی به مطالعه رابطه بین خود کارآمدی و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و خودمراقبتی پرداخته اند. اما پژوهشی که به نقش میانجی خود مراقبتی در رابطه بین خود کارآمدی و کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب پرداخته باشد، مغفول مانده است. پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش میانجی خود مراقبتی در رابطه بین خود کارآمدی با کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری به اجرا درآمد. پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه بیماران مبتلا به بیماری عروق کرونری مراجعه کننده به بیمارستان شهدای تجریش تهران در نیمه دوم سال 1399 می باشد که تعداد مراجعه کنندگان 350 نفر بود و بر اساس فرمول گرین تعداد 184 نفر به روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل؛ پرسشنامه خود مراقبتی (جاراسما و همکاران، 2003)، پرسشنامه خودکارآمدی قلبی (سالیوان و همکاران، 1998) و پرسشنامه کیفیت زندگی مرتبط با سلامت (وار، کاسینسکی و کلر، 1996) بود. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان دادکه ضریب مسیر رابطه خود کارآمدی و کیفیت زندگی برابر با (197/0) برآورد شده است و با وارد کردن متغیر میانجی(خود مراقبتی) این مقدار به (249/0) افزایش یافت(05/0> P). افزایش خودمراقبتی و خودکارآمدی قلبی با بهبود کیفیت زندگی مرتبط با سلامت رابطه داشت. با افزایش خودکارآمدی و خودمراقبتی می توان کیفیت زندگی مرتبط با سلامت را در بیماران عروق کرونری بهبود بخشید.
    کلید واژگان: خود کارآمدی, خود مراقبتی, کیفیت زندگی مرتبط با سلامت, بیماران عروق کرونری
    Mitra Shahpanah *, Robabeh Nouri, Mohammad Reza Seirafi
    The aim of current study is to examine the role of mediator of self-care in relationship between self-efficacy, emotional regulation and health-related quality of life in patients with cardiovascular diseases. The procedure of this research was descriptive and correlation. The statistical population of this study is all patients with coronary artery disease referred to Shohada Tajrish Hospital in Tehran in 1399 years which were 350 patients. We selected 184 patients based on Green formula. Method of sampling was convenience. The instruments of this study were cardiac self-efficacy questionnaire of Sullivan & et al (1998), questionnaire of self-care Jarasma & et al (2003) and questionnaire of quality of life related to health Kasinski and Keller (1996). The collective data was analyzed by path analysis. The results show that there are positive and significant relationship between self-efficacy, self-care and health-related quality of life in people with coronary artery. Also the data showed that path coefficient relationship between self-efficacy and health-related quality of life (β= 0.197) was positive significantly. Also Self-care mediates the relationship (β= 0.249) in patients with cardiovascular diseases (p<0.005). Based on the findings, it can be said that part of the effect of self-efficacy on health-related quality of life could be applied through self-care. Then, by increasing self-efficacy and self-care could be improvement of health-related quality of life in patients with cardiovascular diseases
    Keywords: health-related quality of life, Self-efficacy, Self-care, cardiovascular diseases
  • Mina Farrokhi, Mohammadreza Seirafi*, Amin Rafieipour, Hasan Ahadi, Adis Kraskian Mujembari
    Background

    Nutrition education is a key component of health promotion programs and leads to the improvement of nutritional behaviors of adolescents. Understanding the stages of cognitive-behavioral therapy in eating behavior and weight loss in adolescents is important in terms of preventive care.

    Objectives

    The purpose of this study was to determine the effectiveness of cognitive-behavioral therapy on eating behavior and weight loss in adolescents.

    Methods

    The research method was semi-experimental with a pre-test and post-test design with a two-month follow-up with the control group. The statistical population consisted of all adolescents referred to counseling centers in Mashhad in autumn 2019; 30 of them were selected by convenience sampling method and were randomly divided into experimental, and control groups. The research questionnaires were demographic questionnaire, and eating behavior questionnaire. Data were analyzed using repeated variance analysis and SPSS.22 software.

    Results

    The mean (SD) of age was 17.66 (4.49) years in the experimental group 59.7% and 17.01 (4.10) years in the control group. 65.9% in the experimental group and in the control group, 59.7% were girls and the mean (SD) of body mass index was 27.73 (1.34) in the experimental group and 27.32 (0.95) in the control group. The results showed that cognitive-behavioral therapy was effective in decreasing uncontrollable eating (P<0.01), emotional eating (P<0.01), weight loss (P<0.01), and increasing cognitive restraint (P<0.01) in adolescents.

    Conclusion

    It is concluded that cognitive-behavioral therapy can be used as an effective treatment of weight loss and eating behavior in adolescents.

    Keywords: adolescent, weight loss, feeding behavior, cognitive behavioral therapy
  • پریسا همایون پور، محمدرضا صیرفی*، سحر قره
    هدف
    رفتاردرمانی دیالکتیک که در اصل برای بیماران با خلق و خوی به شدت هیجانی مانند بیماران دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی طراحی شده بود، بعدها کاربرد آن در سایر اختلالات مانند چاقی نیز دیده شد. این پژوهش با هدف پیدا کردن اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک بر کاهش هیجانات منفی (مانند اضطراب، خشم و افسردگی) با کاهش وزن زنان چاق به دلایل متفاوت چاقی می پردازد.
    روش
    این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و به طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل اجرا شد. جامعه آماری این پژوهش شامل خانم های چاق با نمایه توده بدنی بیشتر از 9/29 (کیلوگرم/متر مربع) بودند که به بیمارستان امیرالمومنین شهر تهران و یک کلینیک خصوصی مراجعه و تحت 13 جلسه گروه درمانی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از پرسش نامه مقیاس پرخوری هیجانی به صورت خودگزارشی توسط بیماران و اندازه گیری وزن و قد برای نمایه توده بدنی توسط پرسنل دوره دیده گردآوری شد.
    یافته ها
    نتایج تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون تحلیل کوواریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر نشان داد آموزش مهارت های رفتاردرمانی دیالکتیک منجر به کاهش وزن و همچنین کاهش هیجانات منفی در مقایسه با گروه کنترل می شود. (001/0>ρ)
    نتیجه گیری
    رفتاردرمانی دیالکتیک بر کاهش هیجانات منفی مانند اضطراب، خشم و افسردگی با کاهش وزن زنان چاق اثربخش است.
    کلید واژگان: نمایه توده بدنی, رفتاردرمانی دیالکتیک, چاقی, کاهش وزن, هیجان
    Parisa Homayounpour, Mohammadreza Seirafi *, Sahar Ghareh
    Objective
    Dialectical Behavior Therapy (DBT) was originally developed to treat individuals with pervasive emotion dysregulation. Then it developed its approach in other disorders such as obesity. This research aims to found out the efficacy of DBT in the reduction of negative emotions (anxiety, depression, and anger) with weight loss in obese women with different reasons for obesity.
    Methods
    The population of this quasi-experimental study consisted of 56 obese women with a body mass index more than 29.9 kg/m2. Descriptive statistics were computed for demographic information and self-report questionnaire. Anger, Anxiety and,, Depression are three subscales of feelings that were tested by the 25 items of Emotional Eating Scale that was developed by Arnow, Kenardy and Agras in 1994.
    Results
    The results demonstrated that negative emotions such as anger, anxiety, and depression, significantly (ρ-value<0.001) decrease in obese women by weight loss during the time. Mixed-effect modeling ANOVA repeated measurements were performed to study changes in variables over time.
    Conclusions
    The results of the present study show that DBT-skills can be effective in decreasing emotion dysregulations and Body Mass Index (BMI).
    Keywords: BMI, DBT, emotion regulation, Obesity, Weight Loss
  • Masoomeh Zakipoor, Kobra Hajalizadeh*, Mohammadreza Seirafi, Marziyeh Nikparvar, Sedigheh Abedini
    Background

    Patients with ischemic heart disease (IHD) gradually reduce their follow-up treatment due to the vulnerable physical condition and high involvement with the disease-related treatment process. The purpose of this research was to investigate the effect of intervention based on the protection motivation theory (PMT) on treatment adherence in patients with IHD.

    Methods

    This quasi-experimental research used a pretest-posttest design with a control group. The statistical population included all patients with IHD referred to the Payambar Azam hospital in Bandar Abbas, Iran for more than once between March 2019 and May 2020. A total of 16 patients were selected through the matched targeted sampling and randomly assigned into two equal groups of experimental and control (n = 8 each). The test group received an intervention based on the PMT in six 90-minute sessions within 45 days. We used the Modanloo Treatment Adherence Questionnaire (TAQ), and the data were analyzed using the analysis of covariance (ANCOVA) in the SPSS23 statistical software.

    Results

    The results of ANCOVA showed that the intervention based on the PMT significantly increased the treatment adherence and its subscales in patients with IHD (P<0.001).

    Conclusion

    Intervention based on the PMT can be used as an effective intervention to increase treatment adherence in patients with IHD, depending on proper nutrition training, self-care skills, awareness-raising, and relaxation exercises.

    Keywords: Ischemic heart disease, Treatment adherence, Self-care, Protection motivation theory
  • سهیلا عیسایی، محمدرضا صیرفی*، آدیس کراسکیان موجمباری، احمد برجعلی، طاهره رنجبری پور
    زمینه و هدف

     طرح‌واره‌های ناسازگار، عمیق‌ترین مولفه‌های شناختی‌هیجانی هستند که موجب بروز وسواس می‌شوند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی طرح‌واره‌درمانی فردی بر نشانه‌های وسواس در دختران نوجوان بود.

    روش‌بررسی:

     روش پژوهش، نیمه‌آزمایشی با طرح پیش‌آزمون و پس‌آزمون و پیگیری دوماهه همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی دانش‌آموزان دختر دوره اول متوسطه پایه نهم شهرستان قدس در سال تحصیلی 99-1398 تشکیل دادند. از بین آن‌ها سی دانش‌آموز به‌صورت دردسترس انتخاب شدند و با گمارش تصادفی در دو گروه طرح‌واره‌درمانی فردی و گواه قرار گرفتند. شرکت‌کننده‌ها برای پیش‌آزمون و پس‌آزمون و پیگیری به پرسش‌نامه وسواسی-جبری مادزلی (هودگسون و راچمن، 1977) پاسخ دادند. طرح‌واره‌درمانی یانگ و همکاران (2006) طی دوازده جلسه فردی به‌مدت زمان هر جلسه نود دقیقه برای گروه آزمایش برگزار شد. تحلیل داده‌ها با استفاده از آزمون‌ خی‌دو، روش آماری تحلیل واریانس با اندازه‌گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 با نرم‌افزار SPSS نسخه 24 صورت گرفت.

    یافته‌ها:

     نتایج نشان داد، طرح‌واره‌درمانی برای گروه آزمایش موجب کاهش نشانه‌های وسواس درمقایسه با گروه گواه شد (0٫025=p). میانگین نشانه‌های وسواس در طول زمان مطالعه بین گروه‌های آزمایش و گواه تفاوت معناداری را نیز نشان داد (0٫001>p). در گروه آزمایش در متغیر نشانه‌های وسواس، بین میانگین‌های مراحل پیش‌آزمون با پس‌آزمون (0٫002=p) و پیش‌آزمون با پیگیری (0٫001=p) تفاوت معنادار مشاهده شد و معنادارنبودن میانگین‌ها در مراحل پس‌آزمون و پیگیری، ماندگاری این تاثیر را در مرحله پیگیری نشان داد (0٫074=p).

    نتیجه‌گیری:

     براساس یافته‌های پژوهش، طرح‌واره‌درمانی فردی بر کاهش نشانه‌های وسواس نوجوانان موثر است و کارایی دارد. بدین‌ترتیب به‌کارگیری طرح‌واره‌درمانی فردی در کاهش نشانه‌های وسواس دختران نوجوان به‌ویژه در مدارس پیشنهاد می‌شود.

    کلید واژگان: دختر, طرح واره درمانی, نشانه های وسواس, نوجوانان
    Soheyla Eesaee, MohammadReza Seirafi *, Adis Keraskian Moojembari, Ahmad Borjali, Tahereh Ranjbaripoor
    Background & Objectives

    Adolescence is a period of human development in which profound changes occur in a person's physical and psychological structure. Professionals have stated that because mental health problems, as well as personality and behavioral patterns of individuals, are difficult to change in adulthood, timely measures to diagnose mental health problems in children and adolescents are one of the main concerns of the mental health system. Obsessive–compulsive disorder is a neurological disorder that affects up to 1% of children and adolescents. Early maladaptive schemas are the deepest cognitive–emotional components that cause obsessions. In schema therapy, which is a modified and integrated form of cognitive therapy, it is assumed that experiences based on neglect and or abuse in childhood can lead to the formation of early maladaptive schemas. So, this study aimed to evaluate the effectiveness of individual schema therapy on obsessive–compulsive symptoms in adolescent girls.

    Methods

    The method of the present study was quasi–experimental with a pretest–posttest and two months follow–up design with a control group. The study’s statistical population was all female ninth–grade of junior high school students in Ghods City, Iran, in the 2019–2020 academic year. Of whom 30 students were selected by the available sampling method. Then, they were randomly assigned to two groups: individual schema therapy and control. The inclusion criteria were as follows: living together with both parents, the absence of a probationary semester in the student's record, lacking disabilities, chronic physical illnesses and severe mental illnesses, and not receiving psychotherapy or medication during the past year. The exclusion criterion was the refusal of cooperation. The study subjects answered Maudsley Obsessive–Compulsive Inventory (Hodgson & Rachman, 1977) at the pretest, posttest, and follow–up. Young et al. Schema therapy (2006) was conducted in 12 individual 90–min sessions for the experimental group. To describe the obtained data, descriptive statistics (mean, standard deviation, frequency, and percentage) were used. For data analysis, the Chi–square test, analysis of variance with repeated measurements, and Bonferroni post hoc test were used in SPSS version 24 software. The significance level of statistical tests was considered 0.05.

    Results

    The individual schema therapy for the experimental group reduced obsessive–compulsive symptoms compared to the control group (p=0.025). Also, the mean score of obsessive–compulsive symptoms during the study time showed a significant difference between the experimental and control groups (p<0.001). In the experimental group, a significant difference was observed between the mean scores of the pretest and posttest (p=0.002) and the pretest and follow–up (p=0.001) regarding the variable of obsessive–compulsive symptoms, and the non–significance of the averages in the posttest and follow–up stages shows the persistence of this effect in the follow–up (p=0.074).

    Conclusion

    According to the findings, individual schema therapy effectively and efficiently reduces adolescent obsessive–compulsive symptoms. Therefore, it is suggested to use individual schema therapy to reduce obsessive–compulsive symptoms of teenage girls, especially in schools.

    Keywords: Girl, Schema therapy, Obsessive–compulsive symptoms, Adolescents
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال