musa malayeri
-
عقیده و ایمان پدیده ای است که به طور فطری از آغاز بلوغ عقلی در نهاد بشر نقش می بندد، خواه به گونه درست و آگاهانه و خواه ناآگاهانه و از راه تقلید. این امر خود موجب پیدایش مکاتب و ادیان و ظهور مذاهب مختلف گردیده است. توده مردم غالبا عقاید خویش را بر اساس تقلید کورکورانه پی ریزی می کنند، ولی در میان خواص، عکس قضیه است؛ زیرا این گروه که در واقع رهبری توده های مختلف را برعهده دارند، غالبا عقاید خود را از روی آگاهی و مطالعه، تنظیم و ابراز می نمایند. بدون شک یکی از دغدغه های اساسی ذهن بشر، مساله عقل است که بیشتر فلاسفه و اندیشمندان در پی پاسخی به آن بوده اند. در میان فلاسفه اسلامی، صدر المتالهین شیرازی ملقب به ملاصدرا توانست علاوه بر اینکه اندیشه و فلسفه مشاییون و اشراقیون را با هم تلفیق کند، تقریر آراء خود را با تعالیم اسلامی به گونه ای سازگار نماید که نتیجه آن حل مشکلات اساسی ای شد که حکمای مشایی و اشراقی با آن مواجه بودند. ملاصدرا سه راه برهان عقلی، تهذیب نفس و وحی را با یکدیگر ترکیب نمود. استفاده از این شیوه نقش موثری در ایجاد آموخته های دینی و مفاهیم فلسفی پدید آورد. تحقیق حاضر با روش تحلیلی توصیفی به بررسی نظریات ملاصدرا و بیان جایگاه و مراتب عقل در حکمت متعالیه می پردازد.
کلید واژگان: عقل, حکمت متعالیه, تفکر فلسفی, ملاصدراSince the onset of intellectual development, belief and faith have played a natural part in human institutions, either rightly and intentionally or subconsciously and by imitation. The rise of schools, faiths, and other religions has been attributed to this. The masses of people frequently form their beliefs based on mindless imitation, while the elites, who truly serve as the leaders of various masses, frequently adapt and convey their opinions based on knowledge and research. The issue of reason, to which most philosophers and intellectuals have attempted to find a solution, is unquestionably one of the fundamental problems of the human mind. One of the Islamic philosophers, Sadr al- Mutalahin Shirazi, also known by the moniker Mullah Sadra, was able to synthesize the philosophy of the Masha'i and the Ishraqis and adapt it to Islamic teachings in a way that resolved the fundamental issues that the sages of the Masha'i and the Ishragi were facing. Mulla Sadra integrated the three approaches of self-improvement, revelation, and reason. This strategy had a significant part in developing religious knowledge and philosophical ideas. The current study uses a descriptive-analytical approach to analyze Mulla Sadra's theories and establish the role and levels of reason in transcendental knowledge.
Keywords: Intellect, Wisdom, Transcendental wisdom, Philosophicalthinking, Mulla Sadra -
یکی از زوایای درخشان اندیشه های علم شناسان مسلمان تاملات آن ها در باب ملاک تمایز علوم است. رای مشهور آن است که دو ملاک غایت و موضوع، ابزارهای تمایز دو یا چند علم از یکدیگر بوده اند. سوال محوری این مقاله این است که آیا ملاکی که حکما برای تمایز علوم طرح کرده اند منشایی هستی شناختی داشته یا اعتباری صرف بوده است. بررسی های این مقاله سه مسئله را روشن خواهدکرد: اولا حکما از غایت، نه فقط به مثابه ملاک تمایز دو یا چند علم؛ بلکه برای طبقه بندی کلان علوم (نظری و عملی) نیز از غایت بهره برده اند. دوم آنکه این غایت، امری صرفا اعتباری، قراردادی نیست؛ بلکه غایتی وجودشناختی است. سوم آنکه اگر غایت مذکور وجودشناختی و عینی است تمایز اقسام حکمت نیز، عینی و حقیقی است؛ و این بدان معناست که هیچ یک از این دانش ها نمی تواند نقش دیگری را بازی کنند. از نتایج مهم رویکرد هستی شناختی در تقسیم علوم به ویژه در حکمت عملی آن است که تفکیک تدبیر منزل از سیاست مدن تفکیکی حقیقی است و نمی توان قواعد و اقتضایات این دو حوزه را در حوزه دیگر جاری دانست. فضایل و کمالات نفس، دسته ای در اجتماع (حکمت مدنی) دسته ای در حیات فردی (اخلاق) و دسته ای در خانواده (حکمت منزلی) قابل تحصیل است. بدین ترتیب همان قدر که تفرد و حیات فردی اصیل است، خانواده و اجتماع نیز از اصالت برخوردارند و این، برخلاف رای بسیاری از اندیشمندان فردگرای متاخر است.کلید واژگان: غایت, علم شناسان مسلمان, طبقه بندی علوم, تفکیک اعتباری, تفکیک حقیقی, اقسام حکمتOne of the brightest points of view of Muslim scholars is their reflection on the criterion for distinguishing sciences. The popular opinion is that the purpose and subject as a criteria have been the tools for distinguishing between two or more sciences. This article answers two central questions in this regard. One is whether the criteria used by scholars to differentiate between sciences have an ontological origin or it had abstract origin. Another question is whether the answer to this question will have a significant effect on the philosophical issues. Studies of this article will shed light on three issues: First, scholars have used the end, not only as a criterion for distinguishing between two or more sciences, but also as a criterion for the large classification of sciences (theoretical and practical). Second, the end of all knowledge is not merely a non- factual value, but an existential end. Third, if the said end is existential and objective, the distinction between the various forms of wisdom is also objective and real, and this means that none of these sciences can play another role. One of the important results of the ontological approach in the division of sciences, especially in practical wisdom, is that the separation of home management from civil politics is a real separation and the rules and requirements of these two fields cannot be considered in another field. The virtues and perfections of the soul, the categories in society (civic wisdom), the categories in individual life (morality), and the categories in the family (home wisdom) can be studied. Thus, as much as individuality and individual life are genuine, family and community are also original, and this is contrary to the opinion of many late individualist thinkers.Keywords: Purpose, Muslim Scientists, Classification of Sciences, Non-Factual Separation, Real Separation, Types of Wisdom
-
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 97 (پاییز 1398)، صص 97 -108
قاطبه فیلسوفان مسلمان اعم از مشائیان، اشراقیان و صدرائیان بر اساس مبانی و ادله خویش، امکان تحول و حرکت در مجردات را انکار کرده اند، اما قریب به دو دهه است که برخی از اهل نظر، با اندیشه فوق مخالفت کرده و از «امکان حرکت و تغییر در مجردات» دفاع نموده اند. این نظریه در محافل علمی مورد توجه قرار گرفته و مکتوباتی نیز پیرامون آن تحریر شده است. موافقین، ادله و براهینی را بنفع آن سامان داده و مخالفین به نقض و رد آنها پرداخته اند. این مقاله به روش تحلیلی در دو مقام از نظریه حرکت در مجردات دفاع میکند؛ در مقام نخست به اشکال وارد شده بر اصلیترین برهان این نظریه پاسخ داده و از برهان مذکور دفاع میکند و در مقام دوم، از طریق حدوث نفس، برهانی نو بنفع این نظریه ارائه میدهد و درنهایت نتیجه میگیرد که نظریه مذکور در میدان عقلانیت و استدلال قابل تایید است و بر نظریه مقابل برتری دارد.
کلید واژگان: حرکت در مجردات, تکامل نفس, حدوث نفس, تکامل برزخیMost Muslim philosophers – including the Peripatetics, Illuminationists, and Sadrians – have rejected the possibility of change and motion in immaterial things based on their own principles. However, during the last two decades, some authorities in the field of philosophy have opposed this idea and argued for the possibility of motion and change in immaterial thing. This theory has attracted the attention of a number of academic centers, and some papers and books have been written on this subject. The proponents of this view have provided some arguments in its favor, and its opponents have rejected them. Following an analytic approach, this paper defends the theory of the existence of motion in immaterial things at two stages. Initially, the authors provide a response to the criticism targeting the main argument of this theory and defend its legitimacy; secondly, through resorting to the createdness of the soul, they present a new argument in its favor. Finally, they conclude that the mentioned theory is acceptable in the realm of rationality and reasoning and is superior to its counter-theory.
Keywords: motion in immaterial things, perfection of the soul, createdness of the soul, intermediate perfection -
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 95 (بهار 1398)، صص 91 -104جایگاه ممتاز بحث از علت غایی بر اهل اندیشه پوشیده نیست. اهمیت این مسئله بحدی است که بزرگانی مانند ابن سینا و ملاصدرا آن را افضل اجزاء حکمت دانسته اند. در عین حال، اختلافات مهمی در این مبحث میان موافقان و منکران وجود دارد. در فلسفه اسلامی مباحث علت غایی عمدتا معطوف به پاسخ اشکالات وارده بوده است، درحالیکه در فلسفه معاصر غرب بحث از علت غایی تا حد زیادی بی اهمیت و زائد تلقی میشود. چه حکمای اسلامی و چه فلاسفه ارسطویی، کمتر به زمینه ها و ریشه های بنیادین اثبات یا انکار علت غایی پرداخته اند؛ حال آنکه تا بنیاد ها مورد تحلیل قرار نگیرد، در روبناها توافقی حاصل نمیشود. در این مقاله سعی شده با کنکاش در مبادی تصوری و تصدیقی علت غایی، به روشی تحلیلی، عمده ترین ریشه های اختلاف در این مبحث احصا و مورد واکاوی و سنجش قرار گیرد تا قضاوت در باب روبناها آسانتر شود. این موارد عبارتند از: «نسبت علت فاعلی و غایی»، «مصدر ایجاد حرکت»، «قوه و استعداد»، «ذاتگرایی و صورت نوعیه».کلید واژگان: علت غایی, افعال طبیعی, حرکت, قوه, هدفمندی, صورت نوعیهThe supreme place of the issue of the final cause is no secret to the people of thought. This topic is so important that some great figures, such as Ibn Sina and Mulla Sadra, have considered it as the most important component of wisdom. At the same time, there are some salient differences in this regard among its advocates and opponents. In Islamic philosophy, the problem of final cause has been mainly tackled by responding to the advanced criticisms while, in contemporary Western philosophy, the discussion of this topic is considered to be unimportant and superfluous. Rarely ever have either Islamic or Aristotelian philosophers dealt with the fundamental reasons and roots of the confirmation or rejection of the final cause; however, no consensus will be arrived at regarding superstructures without first analyzing the basic ideas. Here, through an analytic study of the conceptual and assertoric bases of the final cause, the authors have tried to investigate and evaluate the main roots of the conflicts over this problem in order to facilitate the judgment of superstructures. In doing so, they have focused on such concepts as the relationship between efficient and final causes, origin of motion, potency and predisposition, and essentialism and archetype.Keywords: final cause, natural acts, motion, potency, teleology, archetype
-
مسئله تجرد یا مادیت نفس، همچنان مسئله چالش برانگیزی برای متکلمان و فیلسوفان است. فلاسفه به تجرد، و شماری از متکلمان به مادیت آن معتقدند. این مقاله با طرح نظریه سه ساحتی بودن انسان و بررسی خصوصیات ساحت سوم به عنوان بعد مثالی، درصدد حل اختلاف یادشده است که در صورت پذیرش آن، ظواهر متون دینی ناظر به مادیت روح، نیازمند تاویل نخواهند بود. انسان غیر از «نفس» مجرد و «بدن» مادی، «روحی» دارد که می توان آن را از سنخ حالتی از ماده دانست که امروزه با ویژگی هایی مثل ذرات بسیار ریز و باردار و بی شکل و درعین حال موج سیال بودن، پلاسما نامیده می شود. یکی از شواهد تطبیق «پلاسما» با تجرد برزخی، نظریه حرکت در مجردات است که از سوی برخی فیلسوفان متاخر پذیرفته شده؛ با این تبیین که اگر عالم مثال علاوه بر بعد، از قابلیت تغییر برخوردار است، نمی توان آن را مجرد دانست. در این مقاله، به روش کتابخانه ای، نظریه وجود اجسام انرژیک و پلاسما به عنوان بدن مثالی مطرح گردیده و از روایات و مشاهدات تجربی فیزیکی و متافیزیکی، به عنوان شواهدی برای اثبات آن استفاده شده است.کلید واژگان: ماده لطیف, مجرد, انرژی, روح, نفسThe issue of immorality or materiality of the soul, is still a challenging issue for theologians and philosophers. Philosophers believe in immortality, and some of the theologians believe in its materiality. Bring up the theory of the human’s triple dimension and studying the properties of the third domain as an ideal dimension, seeks to resolve this conflict so that, the religious texts, which refers to the materiality of the soul, do not need to any symbolic hermeneutics. Apart from immaterial “soul” and material “body” human being has “spirit”, which can be considered as a kind of state of matter, that today is called plasma, very tiny particles, pregnant, formless, and yet fluid. One of the evidences of the adaptation of the “plasma” with purgatorial immortality is the theory of movement in abstractions, which is accepted by some later philosophers. Accordingly, the ideal world cannot be considered abstract if it has the ability to change aside from the domain. Using the library method, this paper brings up the theory of existence of the energetic objects and plasma as the ideal body and then it brings some evidences from the traditions and physical and metaphysical experimental observations.Keywords: subtle material, abstract, energy, spirit, soul.
-
مقاله حاضر به بررسی این مساله می پردازد که آیا مفهوم جوهر، جنس و مقوم انواع جوهری است یا آنکه مفهومی انتزاعی و غیر ماهوی است؟ غالب حکیمان مسلمان از جنسیت جوهر دفاع کرده اند و تعداد اندکی که فخر رازی در صدر آنهاست قائلند که جوهر جنس و مقوم انواع جوهری نیست. ملاصدرا مدافع جنس بودن جوهر است و ادله منکرین را به نحو گسترده مورد نقد قرار داده است. در این نوشته نخست اهم ادله منکرین جنسیت جوهر را گزارش می کنیم. سپس نقدهای صدرا بریکایک آنها را مورد بررسی قرارداده و نشان خواهیم داد که نقدهای حکیم نه تنها از قوت آن ادله نکاسته، بلکه در جای جای، ناخواسته مدعای منکرین را تقویت نموده است. در گام بعد دو دلیل بر اثبات جنسیت جوهر -یکی از صدرا و دیگری از علامه طباطبایی- گزارش شده آنگاه مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته اند، در نهایت بیان شده است که نظریه جنس بودن جوهر هیچ دلیل مستحکمی ندارد. حال آنکه بر نفی جنسیت جوهر ادله قابل اعتنایی وجود دارد. در پایان به این نکته پرداخته ایم که نفی جنسیت جوهر پیامدهای فلسفی مثبتی خواهد داشت که سه مورد از آنها را مورد بررسی قرار داده ایم: الف- مقوله بندی جدید از جواهر. ب- رفع ابهام از جوهریت نفس وسایر بسائط. ج- رفع ابهام از جوهریت واجب تعالی.کلید واژگان: جنس انگاری جوهر, ادله جنسیت جوهر, جوهریت بسائط, جوهریت واجب تعالی, تغییر عدد مقولات عشرThe present paper deals with the issue whether the concept of substance, can be considered as a genus and constituent of substantial species or it is an abstract and non- essential concept. Most of Muslim philosophers have defended the genus of substance, but some like Fakhr- e Razi maintain that substance is not a genus and constituent for substantial species, Mulla Sadra has advocated the substance as a genus and widely criticized the arguments which stated by the opponents. In this paper, first of all we will report the most important arguments of the opponents and then review Sadra's critics against them in detail to show that not only his criticism has not reduced the strength of its arguments, but also in many places, he has unconsciously strengthened the claims of the opponents. In the next step, two arguments supporting the genus of substance, one of them is demonstrated by Sadra and the other by Allameh Tabatabaeiare, are explained and then they put into assessment. finally, it is stated that the theory of regarding the substance as a genus has not been supported by any strong argument, whereas there are considerable arguments for denying that. As a result, we will survey that denying the genus of the substance will be led to the positive philosophical consequences, three of them will be discussed as following: a) new categorization of substances. b) removing ambiguity from substantiality of soul and the other simple things. c) eliminating the vagueness of substantiality of the Necessary being.Keywords: Genus of Substance, Arguments for the Genus of Substance, Genus of Simples, Substantiality of the Necessity Being, Reforming in Number of Ten Categories
-
نوشتار حاضر به یکی از مهمترین و پیچیده ترین مسائل علمشناسانه حکیمان مسلمان یعنی تعیین مصادیق و قلمرو عوارض ذاتی می پردازد. پرسش این نوشتار آن است که آیا عوارض بواسطه اخص عرض ذاتی بشمار می آیند یا نه؟ در این مطالعه تاریخی، تطور نظریه ها پیرامون حل و فصل این مسئله در طی سه قرن بررسی می شود و راه حل های چهار تن از برجسته ترین نظریه پردازان این دوره تاریخی، نخست گزارش شده و سپس مورد ارزیابی قرار می گیرد. در آغاز، راه حل ملاصدرا مبنی بر لزوم تمایز نهادن میان عارض اخص و عارض بواسطه اخص بررسی می شود، پس از او آقا حسین خوانساری دومین شخصیت این دوره است. وی پس از نقد نظریه ملاصدرا و اذعان به قصور آن در حل مشکل، خود، نظریه استحسان و مواضعه در قلمروشناسی و مرزبندی علوم را عرضه میکند. پس از این دو حکیم، ملامهدی نراقی، اگرچه بخشی از نظر ملاصدرا را می پذیرد، اما زوایای باقیمانده از مشکل را به شیوه یی دیگر حل و فصل می کند. شیوه نراقی مستلزم غربالگری علوم و خارجکردن برخی مسائل از حیطه هریک از علوم محقق است. آخرین شخصیت این دوره، اصولی پرتوان، میرزا حبیب الله رشتی است که با تعمق و ژرفنگری به غنای این بحث و دقت زبان فنی آن افزوده است. او اگرچه از گفته های دیگران بهره برده، اما راهحل هیچیک از حکیمان پیشین را به تمامه نمیپذیرد. نظر محقق رشتی معتقد است که دانشمندان هر علم جایزند در دانش خود از مسائل علوم بالادستی و پایین دستی بحث کنند؛ البته مادامیکه علومی برای بررسی آن مسائل در بالادست و پایین دست تدوین نشده باشد. این شیوه (چنانکه بیان خواهد شد) با نگاه پسینی تاریخی به تدوین علوم، بسیار سازگار و منطبق است.کلید واژگان: عوارض بواسطه اخص, علم شناسی حکیمان مسلمان, ملاملاصدرا, ملامهدی نراقی, آقاحسین خوانساری, میرزا حبیب الله رشتیThe present paper deals with one of the most important and complicated epistemological problems targeted by Muslim philosophers, that is, determining the referents and realm of essential accidents. The main question here is whether accidents are considered to be essential through the more particular. In this historical study, the writer examines the development of the various theories regarding this problem over three centuries (1050-1312 AH) and then reports and evaluates the solutions suggested by four of the most prominent theoreticians of this historical period. To this end, he initially explores Mulla Sadras solution, which is based on the necessity of distinguishing between particular accidents and accidents through the more particular. Then he discusses the view of Hossein Khwansari, who, after criticizing Mulla Sadras theory and acknowledging its weakness in solving the problem, presents his own theory of juristic preference and consensus in determining territories and setting boundaries between sciences. Later the writer deals with the views of Mulla Mehdi Naraqi, who accepts a part of Mulla Sadras theory but solves some parts of the problem using a different method. Naraqis method necessitates the screening of sciences and extracting some problems from the domains of related sciences. Finally, the writer focuses on the last character of this period, Mirza Habibullah Rashti. He was a capable fundamentalist who enriched this discussion more than ever before in the light of his own profound insight and increased the accuracy of the technical language used to describe the problem. Although he benefitted from the words of other thinkers, he did not accept the solution of any of the preceding philosophers in its totality. He believed that the scholars working in each field are allowed to discuss the related scientific problems within the borderlines of their own knowledge as long as no specific sciences have been devised for investigating them. This view, as explained in the body of the paper, is quite compatible with the apriori-historical approach to the development of various disciplines.Keywords: accidents through the particular, Muslim philosopher's epistemology, Mulla Sadra, Mulla Mehdi Naraqi, Aqa Hossein Khwansari, Mirza Habibullah Rashti
-
نظریه بساطت حقیقت وجود از دستاوردهای حکمت متعالیه است. صدرالمتالهین پس از پذیرش این نظریه سه نتیجه معرفت شناختی مهم از آن استنباط می کند. این نتایج بدین قرارند: اولا حقیقت وجود عقلا و به علم حصولی غیرقابل تصور و ادراک ناپذیر است؛ ثانیا حقیقت وجود عقلا و به علم حصولی تصدیق ناپذیر است؛ ثالثا راه درک و تصدیق آن منحصر به علم حضوری است. در این مقاله نخست اصل نظریه بساطت حقیقت وجود مورد چالش قرار گرفته و اثبات می شود که نمی توان وجودهای محدود و ماهوی را بسیط شمرد و بیان می شود که وجود ماهوی، تنها زمانی می تواند بسیط شمرده شود که بشرط لای از ماهیت ملاحظه گردد و وجود با چنین ملاحظه ای، تنها در موطن ذهن موجود است نه در عالم خارج. در ادامه مقاله فروع معرفت شناختی مزبور مورد نقد قرار می گیرند، و آشکار می شود که آن فروع نیز، با انتقادهایی روبه رویند. نگارنده کوشیده است تا نشان دهد التزام به فروع معرفت شناختی اصالت وجود و نیز التزام به فروع معرفت شناختی نظریه صدرا در وجود ذهنی، مستلزم آن است که نوصدراییان از نتایج معرفت شناختی نظریه بساطت وجود دست بردارند.کلید واژگان: بساطت حقیقت وجود, مجهول بودن حقیقت وجود, علم حضوری به حقیقت وجود, تعریف ناپذیری حقیقت وجود, برهان ناپذیری حقیقت وجود, فلسفه نوصدراییThe theory of the simplicity of the reality of existence is one of the achievements of transcendental philosophy. Having accepted this theory, Mulla Sadra (Sadr al-Mutaallehin) infers three important epistemologicalResults(a) the reality of existence is unimaginable and unperceivable, rationally and through acquired knowledge; (b) the reality of existence is non-affirmable, rationally and through acquired knowledge; (c) knowledge by presence is the only way to perceive and affirm it. In the present article, first the principle of theory of simplicity of the reality of existence is challenged and it is proved that we cannot consider limited and substantive beings as simple, and substantive being can only be considered simple when it is negatively conditioned from quiddity. And existence with such consideration exists just in the mind and not in the outside world. The article continues with criticizing related epistemological upshots. It is clarified that those effects face with criticisms as well. The author has tried to show that epistemological upshots of the principality of existence as well as commitment to epistemological consequences of Mulla Sadras theory in mental existence require that Neo-Sadraites give up the epistemological results of the theory of simplicity of existence.Keywords: Simplicity of the reality of existence, unknown nature of existence, knowledge by presence, un, definability of existence, un, provability of existence, Neo, Sadraite philosophy
-
غالب متکلمان پیشین بر این مبنا که ارسال رسل از مصادیق لطف مقرب است، از طریق قاعده لطف به اثبات ضرورت ارسال رسل می پرداختند. از تعابیر علامه حلی در برخی چنین استنباط کردند که ارسال رسل از مصادیق لطف نیست؛ و به همین سبب، قاعده لطف از نظر ایشان کارآیی خود را برای اثبات ضرورت نبوت از دست داد. از سوی دیگر، از شیخ مفید به بعد، نظریه ای رواج پیدا کرد که لطف را عقلا واجب نمی دانست و در نتیجه، کارآیی آن را در اثبات مسائل عقیدتی به چالش می کشید. آیت الله سبحانی برای حل این مشکل، قائل به تفصیل شده و بر آن است که برخی مصادیق لطف مقرب، عقلا واجب و برخی وجوب عقلی نداشته و تنها لازمه جود و تفضل خداوندند. در مقاله حاضر، مباحث مذکور در آثار آیت الله سبحانی بررسی شده و حدود توفیق و کارآیی آن ها مورد ارزیابی قرار گرفته است.
کلید واژگان: لطف مقرب, لطف محصل, تطور تاریخی نظریه لطف, اقسام لطف, شبهات قاعده لطفBased on the basis that sending the prophets is one of the cases for Lutf al-muqarreb, the majority of the previous Mutakallemun proved the necessity of sending the prophets by the Lutf rule. From Allah al-Hilli in Kashful- Murad, some grasped that sending the prophets is not a case for the Lutf rule. Thus, from their opinion, the Lutf rule is no longer useable for proving the necessity of prophet-hood. In the other hand, from Sheik al-Mufid upwards, another theory had been current that Lutf is not rationally necessary, and as a result, its effectiveness in proving the belief issues has been challenged. To resolve this problem, AyatullahSubhani separated between the cases. He maintains that Luft al-Muqarreb in some cases is rationally necessary and in some other cases is notnecessary, but is a demand of God's grace and bestow. In present article, the above mentioned discussions are examined in the AyatullahSubhani's works and its success and failure extents are evaluated.
Keywords: Luft al-Muqarreb, Luft al-Muhassel, the historicaldevelopments of the Lutf theory, the kinds of Lutf, the misgivings about theLutf rule -
To explain the relationship between God and everything other than God, four major theories has been formed among intellectuals, that one of them is “Personal Unity of Existence”. This theory has been entered into the realm of philosophy by Mulla Sadra and then, several arguments have been adduced to prove the theory of “Personal Unity of Existence”; that one of them is based on infinite existence of transcendent God. In this article, the argument has been reflected and each of its premises considered separately. We have tried to plan and analyze all critics on the premises, and then, logical strengths and weaknesses points of argument have been discussed in order to prove the claim. At the end, two “gradation” (Tashk9k) and “existential connection” (Wujud Rabit) theories have been criticized and considered as the opponent theories for personal unity.Keywords: Personal Unity, Infiniteness, Gradation (Tashkk), Dependence
-
این مقاله در صدد است، ضمن گزارش و ارزیابی دقیق دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبائی درباره اراده الهی، نظریه ای نزدیک تر به روایات ارائه کند. ملاصدرا، اراده الهی را از صفات ذات و مساوق با علم به نظام اصلح می داند. علامه طباطبائی به دلیل ضعف فلسفی نظریه صدرا و نیز به دلیل تعارض آن با روایاتی که اراده را حادث، صفت فعل و غیر از علم و حب الهی می دانند، نظریه دیگری ارائه کرده و صفت اراده را از صفات فعل و از لوازم قدرت و اختیار الهی به شمار آورده است. بر اساس نظریه سوم، که به گمان ما مستفاد از روایات است، مشیت که برخاسته از حکمت الهی است، واسطه علم و قدرت الهی با اراده اوست و اراده الهی موجب تقدیر و قضای الهی و بالتبع، تحقق خارجی فعل است. این نظریه در جهات سلبی، منطبق با نظریه علامه و در جهات اثباتی، مغایر با آن است.
کلید واژگان: اراده الهی, اراده ذاتی, صفت فعل, علم الهی, علم به نظام احسن, قدرت الهی, مشیتAfter evaluating and presenting an exact report of Mulla Sadra’s view and Allameh Tabatabai’s one about the will of God, the authors of the paper try to offer a theory closer to traditions. Mulla Sadra considers the will of God as the attribute of the essence and tantamount to the knowledge of the best order. Allameh Tabatabai, due to the philosophical weakness of the Mulla Sadra’s theory and also due to its conflict with traditions that regard the will of God as created, attribute of action and other than the knowledge and love of God, has offered another theory that considers the will of God as attribute of action and a prerequisite for the God's power. According to the third theory, which we think is concluded by the hadith, the divine providence, which is derived from divine wisdom, goes between the knowledge and power and the will of God. As a result the will of God brings about fate and destiny and consequently causes the external realization of an action. From a negative point of view, this theory is in consistent with the Allameh Tabatabai’s theory but is in contrary to it from a positive point of view.
Keywords: The Will of God, the Attribute of the Essence, DivineKnowledge, Knowledge of the Best Order, God's Power, the Divine Providence -
Although knowledge of God is so important that it is considered as the first step of one’s being religious in the Islamic sources on the one hand and Muslim thinkers have dealt in detail with such discussions as proving the Divine Essence and God’s attributes and actions on the other, the question of possibility of knowledge of the Almighty, which is prior to them all logically, is neglected as an independent, comprehensive discussion in the sources dealing with the knowledge of God. Such a discussion may be dealt with in three categories of possibility of mediated knowledge, that of natural knowledge, and that of immediate knowledge. There are four opinions concerning mediated knowledge: two proving and two negating. This essay discusses and surveys the two proving opinions.Keywords: Knowledge of God, mediated knowledge, exoteric knowledge, esoteric knowledge, attributes of essence, attributes of action
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.