به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

seyed reza javadian

  • نسرین بابائیان*، سید رضا جوادیان، مرضیه صادقی هاردنگی
    زمینه و هدف

    شرایط بحرانی ناشی از شیوع ویروس کرونا و تغییرات بحرانی که سلامتی کودکان را تهدید می کند، مددکاران اجتماعی را برآن داشت تا مداخلات موثر و نوینی را در جهت حمایت از کودکان آغاز کنند. هدف در این پژوهش بررسی مداخلات کودک محور مددکاری اجتماعی در مواجهه با تغییرات کووید19 بر کودکان است.

    روش و داده ها:

     این پژوهش از نوع مرور نظامند است. استخراج مطالب از بین مقالات داخلی و خارجی مرتبط با مداخلات مددکاران اجتماعی برای حمایت از کودکان در دوران کرونا، از سال های 2020-2024 استفاده شد. در نهایت تعداد 23 مقاله برای بررسی دقیق تر انتخاب شد که پس از بررسی آن ها، مضامین اصلی استخراج و تفسیر گردید.

    یافته ها

    مداخلات کودک محور مددکاران اجتماعی برای حمایت از کودکان در دوران کرونا در چهار حوزه سلامت و بهداشت، خانواده و مراکز خدمات اجتماعی، سیاستگذاری ها، اقدامات جامعه محور و در نهایت مداخلات در فضای آنلاین و مجازی، به عنوان مضامین اصلی استخراج شد. یافته ها نشان می دهد در طی شرایط پیش آمده، مداخله در بحران به عنوان یکی از روش های اصلی در چهار حوزه نام برده شده ادغام گشته و به نوعی راهنمای مددکاران اجتماعی بوده است.

    بحث و نتیجه گیری

    با توجه به اثرات نامطلوب بیماری کووید-19 بر سلامت کودکان در ابعاد گوناگون، انجام مداخلات ارزیابی شده توسط مددکاران ‎اجتماعی در مراکز بهداشتی-درمانی، درسطح جامعه و خانواده، اهمیت فراوانی دارد که می بایست با سیاستگذاری در جهت حمایت از این متخصصان، برگزاری دوره های آموزشی برای مداخله در شرایط بحرانی، تهیه منابع و امکانات مورد نیاز مددکاران اجتماعی، همراه باشد.

    کلید واژگان: کووید-19, مداخلات کودک محور, مداخلات مددکاری اجتماعی, مددکاران اجتماعی کودک, مددکاری اجتماعی
    Nasrin Babaian *, Seyed Reza Javadian, Marzieh Sadeghi Hardangi
    Background and Aim

    The critical conditions caused by the spread of the coronavirus and the critical changes that threaten children's health prompted social workers to start effective and innovative interventions to support children. This research aimed to investigate child-centered interventions of social work in the face of the changes of Covid-19 on children.

    Data and Method

    This research is a systematic review. Content extraction was used from domestic and foreign articles related to the interventions of social workers to support children during the Corona era, in the years 2020-2024. A total of 23 articles were selected for a more detailed review, and after reviewing those articles, the main topics were extracted and the final interpretation was done.

    Findings

    The findings show that social workers' child-centered interventions to support children during the Coronavirus are followed in four areas: health and hygiene, family and social service centers, policymakers, community-centered actions, and finally interventions in online and virtual space. The findings also show that crisis intervention, as one of the main methods in these areas, has been integrated and has served as a guide for social workers.

    Conclusion

    Considering the adverse effects of the COVID-19 disease on children's health in various dimensions, it is very important to implement interventions evaluated by social workers in health-treatment centers, at the community and family level, accompanied by policy-making to support these professionals.

    Keywords: Child Social Workers, Child-Centered Interventions, COVID-19, Social Work, Social Work Interventions
  • احمد کلاته ساداتی*، سید رضا جوادیان، مرضیه صادقی هاردنگی
    زمینه و هدف

    برنامه ریزی ترخیص به عنوان فرایندی جهت انتقال امن بیمار، با مداخلات مددکاران اجتماعی پزشکی همواره با چالش مواجه بوده است. شناسایی این چالش ها از اختلال در برنامه ریزی موثر جلوگیری می کند. هدف این پژوهش بررسی چالش های مددکاران اجتماعی پزشکی در برنامه ریزی ترخیص است.

    مواد و روش ها

    این مقاله یک مطالعه کیفی است که در سال 1402 در سطح کشور ایران انجام گرفت. داده ها از طریق مصاحبه ی نیمه ساختاریافته به صورت حضوری و تلفنی، با 16 نفر از مددکاران اجتماعی شاغل در بیمارستان، جمع آوری و با روش تحلیل مضمون، به صورت دستی تحلیل گردید.

    نتایج

    یافته های این پژوهش نشان داد که مددکاران اجتماعی بیمارستان در طی برنامه ریزی ترخیص با چالش های ساختاری و حرفه ای مواجه هستند. در نتیجه انجام این پژوهش، مضامینی با عناوین انزوای حرفه ای، محیط فرساینده، هزینه های کمرشکن، ساختار های ناکارآمد و فشار های حرفه ای و مضمون اصلی ترخیص مراقبت نشده، استخراج گردید.

    نتیجه گیری

    نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که مددکاران اجتماعی در بیمارستان با همکاری و مشارکت ضعیف، کمبود امکانات و تجهیزات و در سطح جامعه با موانع اقتصادی-اجتماعی روبه رو می باشند. آنان با چالش های حرفه ای در جهت رعایت اصول و ارزش های حرفه ای و حفظ کیفیت خدمات مددکاری اجتماعی در برنامه ریزی ترخیص مواجه هستند. با توجه به اهمیت مداخلات پس از ترخیص انجام اصلاحات سازمانی، ساختاری جامعه و اصلاحات حرفه ای در سطح خرد و کلان توصیه می گردد.

    کلید واژگان: برنامه ریزی ترخیص, مداخلات مددکاری اجتماعی, چالش های ترخیص ایمن, ترخیص مراقبت نشده
    Ahmad Kalateh Sadati*, Seyed Reza Javadian, Marzieh Sadeghi Hardangi
    Background and Purpose

    Discharge planning, as a process for the safe transfer of patients, has always been challenged by the interventions of medical social workers. Identifying these challenges prevents disruptions in effective planning. This research aims to explore the challenges faced by medical social workers in discharge planning.

    Materials and Methods

    This is a qualitative study conducted in Iran in 2023. Data were collected through semi-structured face-to-face and telephone interviews with 16 social workers working in hospitals and were manually analyzed using thematic analysis.

    Results

    The findings of this study revealed that hospital social workers encounter structural and professional challenges during discharge planning. As a result, themes such as professional isolation, erosive environment, back-breaking costs, inefficient structures, and professional pressures were identified, with the main theme being unattended discharge.

    Conclusion

    The results indicate that social workers in hospitals are faced with poor cooperation and participation, a lack of facilities and equipment, and socio-economic barriers at the community level. They encounter professional challenges in adhering to professional principles and values and in maintaining the quality of social work services in discharge planning. Given the importance of post-discharge interventions, organizational, structural, and professional reforms at both the micro and macro levels are recommended.

    Keywords: Discharge Planning, Social Work Interventions, Safe Discharge Challenges, Unattended Discharge
  • فضه ابوالحسنی، مهناز فرهمند*، حسین افراسیابی، سید رضا جوادیان

    شهروندی، واقعیت اجتماعی عصر مدرن است که در قالب حقوق تعریف می شود و به شکل کنش‎‍های بهنجار‎‍ و نابهنجار ظهور می‎‍یابد. هدف این پژوهش، علاوه بر درک مطالبات شهروندان جوان، شناسایی استراتژی جوانان در برابر مطالبات بی‎‍پاسخ است که با رویکرد کیفی و روش تحلیل مضمون در بین شهروندان جوان (18-35 ساله) شهر یزد، انجام شده است. داده‎‍های این پژوهش، حاصل مصاحبه نیمه ساخت‎‍یافته از 30 نفر از جوانان طبقه بالا، پایین و متوسط است که به شناسایی مطالبات جوانان در قالب 4 مضمون اصلی و 12 مضمون فرعی و راهبرد جوانان در قالب 5 مضمون اصلی و 15 مضمون فرعی دست یافته ‎‍است. راهبرد جوانان در قالب مضامین کنشگری مرزی، وادادگی مدنی، واسازی ساختاری، مهندسی اقتضایی و تله محرومیت کشف شده‎‍ است. مطابق یافته‎‍ها و هزینه سنگین راهبردهای مخرب، پیشنهاد می‎‍شود تا با نزدیک کردن افق دید مدیران و سیاست گذاران به شهروندان و تحقق مطالبات و توزیع عادلانه منابع و فضای عمومی، در جهت حفظ نظم، ثبات و در عین حال توسعه جامعه، از فشار‎‍های ساختاری کاسته و گام موثری برداشته ‎‍شود.

    کلید واژگان: سوژگی, شهروندی, مطالبات, مطالبه گری. قطبی سازی
    Fezzeh Abolhasani, Mahnaz Farahmand *, Hossein Afrasiabi, Seyed Reza Javadian
    Introduction

    Understanding and addressing citizens' demands is crucial for effective policymaking and strengthening the relationship between the government and the public. This, in turn, can increase public satisfaction and trust in the government's role, position, and performance, ultimately contributing to the dynamism and development of society. Conversely, ignoring citizens' demands can lead to disruptions in the citizenship process, destructive actions by citizens, and unnecessary social costs, ultimately perpetuating underdevelopment. Therefore, the stability and order of any society depend on respecting citizens' rights, providing platforms for their realization, and fostering mutually responsive actions by satisfied citizens. Citizens' reactions can manifest in both conventional, law-abiding actions, and unconventional actions aimed at challenging the status quo. The non-fulfillment of citizens' demands and unmet needs can lead to a wide range of constructive and destructive actions, which this study sought to identify and understand. By examining the relationship between citizens' demands, government responsiveness, and societal outcomes, this research aimed to contribute to the development of more effective policymaking and the strengthening of the government-citizen relationship. Ultimately, this knowledge can support the creation of a more stable, equitable, and prosperous society.

    Materials and Methods

    This qualitative study aimed to describe and analyze the demands of young citizens and identify the strategies they employed when facing unmet demands. The research utilized a content analysis approach. The data were collected through semi-structured interviews with 30 young people aged 18-35 residing in the city of Yazd. The interviews were conducted in person during the year 2023. Throughout the interview process, the researchers made concerted efforts to build trust and gain the participants' satisfaction by emphasizing ethical commitment, confidentiality, and the principle of secrecy. Participants were given the option to discontinue the interview at any point if they wished to do so. After the interviews were completed, the data were transcribed and analyzed using the MAXQDA software. This approach allowed for a thorough examination and categorization of the themes and patterns that emerged from the participants' responses. By employing this qualitative methodology, the researchers were able to gain in-depth insights into the perspectives and experiences of young citizens, capturing the nuances and complexities of their demands and the strategies they utilized when faced with unmet needs. The findings of this study can contribute to a deeper understanding of the relationship between young people and the government and inform the development of more responsive policies and initiatives.

    Discussion of Results & Conclusion

    The data analysis revealed several key themes regarding the demands of young citizens, including negation of demands, realization of subjectivity, social empowerment, and identification of capital-building measures. Additionally, the strategies employed by young people in the face of unmet demands were categorized as boundary activism, civil disobedience, structural empowerment, pragmatic engineering, and identification of exclusionary deprivation. The demands raised in this research align with Marshall's tripartite framework of civil, political, and social rights. Citizens’ initial reaction to unmet demands was often characterized by silence, stemming from frustration and a sense of established failure frequently expressed with the phrase "nothing". These findings resonated with Habermas's theory of legitimacy crisis, which posits that citizens in contemporary societies face crises, such as the legitimacy crisis of social structures due to tensions, conflicts, and social inequalities. The data suggested that citizens were demanding the cultivation of a collective spirit, which depended on trust in institutions that could promote coherence, trust, and social hope through scientific and efficient means. In conclusion, this study provided valuable insights into the complex and multifaceted nature of young citizens' demands and the strategies they employed when faced with unmet needs. The findings underscored the importance of fostering responsive and legitimate governance structures that could address the evolving expectations and aspirations of young people, ultimately contributing to a more stable, equitable, and prosperous society.Drawing on Giddens' theory of the duality of structure and agency, realization of citizenship as a component of modern societies and maintenance of social balance were contingent upon 3 key conditions: an effective government, a market-based economy, and a civil society capable of subjectivity. However, according to the citizens in this study, none of Giddens' three conditions had been adequately met and civil society had gradually been marginalized by a dominant minority. Another common demand expressed by the participants was a focus on developing human capital as a component of sustainable development. The importance of this demand lay in the need to create the necessary conditions for its realization. Regrettably, governments sometimes fail to fulfill their role of addressing the needs of young people, leaving their demands unmet. In such situations, a wide range of constructive and destructive actions may emerge. Some young citizens, upon recognizing inefficiency of the existing structures and institutions, come to a sense of helplessness in resolving crises and addressing issues. This can lead to a dualistic state of detachment from structures, while continuing their ordinary lives without political or civic involvement. This phenomenon can be likened to the concept of isolation or chosen isolation proposed by Robert Merton (1968) or in Karsitzers' view, the prevalence of fatalism. These findings underscored the critical importance of responsive and accountable governance that could effectively address the evolving needs and aspirations of young citizens. Fostering an environment that nurtures human capital development and empowers civil society to play an active role in shaping social outcomes is essential for maintaining social balance and promoting sustainable development.Citizens sometimes express their resistance in everyday, informal, and unorganized ways to confront power structures and systems. According to the data, citizens might engage in civil disobedience, political criticism, and provocation in society. In some cases, they showedtheir resistance through riots, violent protests, and defiance in political matters. Without visible violence, citizens might also resist by neglecting their civic duties, such as not paying taxes and fees, violating city laws, or bypassing organizations hypocritically. Additionally, citizens might express their anger by destroying public facilities or engaging in vandalism. Aligning with Derrida's theory of subversion, citizens might also seek to change gender norms or subvert dominant religious and cultural discourses. For instance, they had decoded hidden messages from the prevailing religious discourse and acknowledged changes in the status of the hijab, clothing, and performance of religious rituals, despite the emphasis of structures on observing Islamic norms. Owing to the Islamic nature of the government, they attributed the non-fulfillment of promises to Islam and chose to revise their values in the face of unmet demands. Furthermore, citizens might reinterpret themselves and employ two-faced tactics to confront the structures they faced. Another strategy was the "trap of deprivation", where citizens, under the existing pressures, developed a destructive perception of structures and resorted to harmful coping mechanisms, such as drug and alcohol consumption, dropping out of school, taking on multiple jobs, selling family assets, suicide, or selling body parts. These actions, while providing temporary relief, often exacerbated their deprivation in the long run as the theory of multiple pressures suggests. These findings highlighted the complex and multifaceted ways, in which citizens exercised resistance and coped with the challenges they encountered within the sociopolitical landscape. Understanding these strategies is crucial for developing responsive and inclusive policies that can address the evolving needs and concerns of the citizenry.The citizens' statements pointed to a complex societal landscape marked by poverty, marginalization, unequal access to resources, dominance of ideology over public space, marginalization of certain groups, and inefficiency and misconduct of institutions. These challenges had forced citizens to adopt a range of positive and negative strategies, each with the potential to both help and hinder societal progress. In some cases, citizens' remedial actions attempted to address gaps and alleviate deprivations, thereby serving the broader interests of the society. However, in other instances, their passivity and inaction could weaken social cohesion. Similarly, their efforts to reinforce societal structures might lead to increased tension and violence, while their self-destructive behaviors and destructive coping mechanisms could exacerbate their own deprivations, trapping them deeper within the cycle of crises and entrenched deprivation. Identifying the full spectrum of citizen demands and strategies is crucial for developing effective policymaking. By understanding the nuanced ways, in which citizens navigate their challenges, policymakers can work to create a foundation for positive change and strengthen societal resilience, preventing the proliferation of undesirable strategies that can further destabilize the social fabric. The key lies in crafting responsive policies and interventions that address the root causes of the citizens' concerns, empower marginalized communities, and foster an environment that cultivates positive, constructive, and sustainable forms of civic engagement. This holistic approach can help break the cycle of crisis and deprivation, ultimately leading to a more equitable and resilient society.

    Keywords: Subjectivity, Citizenship, Demands, Polarization
  • مرضیه صادقی هاردنگی، احمد کلاته ساداتی*، سید رضا جوادیان
    زمینه و هدف

    مددکاران اجتماعی بیمارستان به عنوان گروهی از برنامه ریزان ترخیص، مداخلات موثری در جهت ترخیص ایمن بیماران انجام می دهند. هدف این پژوهش تعیین مداخلات مددکاران اجتماعی پزشکی در ترخیص ایمن است.

    روش کار

    این مقاله از نوع تحقیقاتی و یک مطالعه کیفی است که در سال 1402 در سطح کشور ایران انجام گرفت. داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختار یافته به صورت حضوری و تلفنی و با 16 نفر از مددکاران اجتماعی شاغل در بیمارستان های عمومی، با روش نمونه گیری هدفمند، در دسترس و گلوله برفی، جمع آوری و با روش تحلیل مضمون، به صورت دستی تحلیل گردید.

    نتایج

    یافته های این پژوهش نشان داد که مددکاران اجتماعی بیمارستان مداخلات تخصصی را در طی چارچوبی با شش مرحله برنامه ریزی و با هدف ترخیص ایمن اجرا می کنند. سه تم اصلی عبارتند از: هوش حرفه ای، بسترسازی حمایتی، پایداری مداخلات و مضمون اصلی تحقیق حاضر عبارت است از، ترخیص ایمن.

    نتیجه گیری

    نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که مداخلات مددکاران اجتماعی برای ترخیص ایمن بیمار اقداماتی را پیش از ترخیص، حین و پس از آن شامل می شود که بر پایه اصول، ارزش ها، هوش، مهارت های حرفه ای و فرآیند مددکاری اجتماعی می باشد. مددکاران اجتماعی در این حیطه نیازمند حمایت مسئولان در نظام بهداشت و سلامت می باشند.

    کلید واژگان: برنامه ریزی ترخیص, ترخیص ایمن, مداخلات مددکاری اجتماعی, مددکاری اجتماعی پزشکی
    Marzieh Sadeghi Hardangi, Ahmad Kalateh Sadati*, Seyed Reza Javadian
    Background and Aim

    Hospital social workers as a group of discharge planners perform effective interventions for the safe discharge of patients. The purpose of this research was to investigate the interventions of medical social workers in safe discharge of patients.

    Materials and Methods

    This was a qualitative study conducted in 2023 in Iran. Data were collected through semi-structured interviews with a sample of 16 social workers working in public hospitals selected by purposeful, accessible and snowball sampling and analyzed using the thematic analysis method.

    Results

    The findings of this research show that hospital social workers implement specialized interventions within a framework of six planning stages with the aim of safe patient discharge. The three main themes are: professional intelligence, supportive framework and sustainability of interventions; the main theme of the current research is safe discharge.

    Conclusion

    The findings of this research indicate that the interventions of social workers for the safe discharge of the patients include measures before, during and after the discharge of a patient, based on the principles, values, intelligence, professional skills and the social work process. Social workers in this field need the support of responsible officials in the health system.

    Keywords: Discharge Planning, Safe Discharge, Social Work Interventions, Medical Social Work
  • Mahnaz Farahmand, Rahmatolah Dadvar *, Seyed Reza Javadian, Ahmad Kalatesadati
    Background and purpose

    The digital divide as a new phenomenon has created certain inequalities in access to the Internet and new technologies, which has caused a kind of new inequality in societies. Based on this, main goal know the differences and similarities between the relationship between the digital divide and social capital among the youth of Yazd and Kerman. The theoretical framework of this research is based on VanDijik's digital divide theory, which examines technological, temporal, intellectual, social and cultural resources.

    Method

    The method of conducting this research is applied in terms of objective and causal-comparative in terms of technique. The statistical population of this research is the youth of Yazd and Kerman, and the sample is also based on the Cochran formula, 385 youths from Yazd city and 385 youths from Kerman city. The collected data were analyzed using Pearson's correlation coefficient, analysis of variance and structural equation model using SPSS and Amos software.Findings and

    results

    Statistical findings, while showing a significant difference in the digital divide in the two cities of Yazd and Kerman, were indicative of the fact that the correlation between the two indicators of the digital divide and social capital in the two cities is significant. That is, there is a significant relationship between the digital divide and social capital, and considering the negative correlation coefficient, it is clear that with the increase in the digital divide, social capital decreases in two cities.

    Keywords: Digital Divide, Social capital, youth of Kerman, youth of Yazd
  • زهرا فلاح، سیدرضا جوادیان*، احمد کلاته ساداتی
    مقدمه

    طرح نظام مراقبت اجتماعی دانش آموزان یا به اختصار نماد به عنوان یکی از طرح های مراقبتی به منظور کنترل و پیشگیری از آسیب های اجتماعی در مدراس ایران و با تاکید بر نقش مددکاران اجتماعی اجرا می گردد. شناسایی چالش ها و مشکلات این طرح مهم می تواند در فرایند ارزیابی و بازنگری آن موثر باشد. لذا هدف تحقیق حاضر کشف و واکاوی این چالش ها می باشد. 

    روش

    این مطالعه کیفی، از نوع پدیدارشناسی بوده و در سال 1401در شهر کرمان انجام شد. تعداد سی نفر از افراد مطلع از طرح شامل دانش آموزان، معلمان و مشاوران مدرسه در مدارس به صورت هدفمند مورد مصاحبه نیمه ساختاریافته قرار گرفتند. داده ها به روش تحلیل مضمون مورد تحلیل قرار گرفت. 

    نتایج

    ناظر به هدف تحقیق سه مضمون برساخت شده عبارتند از: ضعف سیاست گذاری مشتمل بر زیرمقوله های برنامه های فاقد تداوم، فراهم نبودن زیرساخت ها، ناهماهنگی و نبود نیروی متخصص بود. ضعف محتوایی شامل نامناسب بودن محتوا با فرهنگ و فهم گروه هدف، و نبود رویکرد بازاندیشی می باشد. مضمون موانع اجرایی شامل مشکلات مرتبط با سفیران مدارس، مشکلات مرتبط با دانش آموزان، محدودیت های حوزه مدارس و مشکلات خانواده ها بود. 

    بحث و نتیجه گیری

    در نهایت طرح نماد می تواند در زمینه کنترل و پشگیری از آسیب های اجتماعی کارآمدی بیشتری داشته باشد، مشروط بر آن که به لحاظ محتوایی و شیوه اجرا مورد بازاندیشی و بازنگری قرار گیرد. تحقیق و بررسی در مورد الگوی بازنگری شده نیازمند اقدامات پژوهشی و سیاستی می باشد که پیشنهاد پژوهش حاضر است.

    کلید واژگان: آسیب اجتماعی, دانش آموزان, طرح نماد, مراقبت اجتماعی, مددکاری اجتماعی
    Zahra Fallah, Seyed Reza Javadian*, Ahmad Kalateh Sadati
    Introduction

    The Social Care System (SCS) for students is a plan that has been developed to prevent and control social harm towards students in schools across Iran. The plan has been implemented in schools and focuses on the role of social workers. It is important to identify any challenges or problems that may arise with the implementation of this plan to ensure that it can be evaluated and reviewed effectively. Therefore, the purpose of this research is to discover and explore any potential challenges associated with the SCS for students. 

    Methods

    This is a qualitative study conducted in Kerman, Iran in 2023, using a phenomenological approach. The study includes interviews with thirty participants who are familiar with the plan, including students, teachers, and school counselors. The interviews were conducted in a semi-structured manner, and the data collected was analyzed using thematic analysis.

    Results

    The research objective has led to the construction of three key themes, which are discussed below. The first theme is "Policy Weaknesses," which includes several subcategories such as programs lacking continuity, infrastructure, coordination, and qualified staff. The second theme is "Content Weaknesses," which includes issues such as content being unfit for the culture and understanding of the target audience, and the lack of a rethinking approach. The third theme is "Implementation Obstacles," which encompasses challenges related to school ambassadors, students, school domain limitations, and family problems.

    Conclusions

    In conclusion, revising the content and implementation methods of the student's social care system can make it more effective in controlling and preventing social problems.

    Keywords: Social Harm, Students, Social Care System, Social Care, Social Work
  • علی رضا تیموری، پرستو پریور*، احد ستوده، محمدرضا علمی، سید رضا جوادیان
    در مطالعه حاضر، با توجه به اهمیت مشارکت مردمی در به ثمر رسیدن اهداف طرح های توسعه شهری، جایگاه مشارکت مردمی در باغ بزرگ شهر یزد ارزیابی شده است. در مرحله اول، بر اساس روش تحلیل کیفی از طریق مصاحبه با افراد محلی، جایگاه مشارکت مردمی در مراحل تصویب و اجرای طرح باغ بزرگ شهر یزد، آسیب شناسی شد. در این مرحله متن مصاحبه در چند مرحله به سه بخش گزاره، مفهوم و مقولات تیدیل شد و روابط علت و معلولی مقولات اصلی مشخص شد. نتایج نشان می دهد که افراد محلی از عدم شفاف سازی و اطلاع رسانی از سوی شهرداری به شدت ناراضی هستند. بطوریکه اقدامات انجام شده از سوی شهرداری را بدون پشتوانه علمی و اجرایی می دانند و چون این اقدامات بر پایه تجربه افراد محلی نبوده، هیچ حمایتی از این اقدامات نمی کنند. در مرحله دوم، روند تغییر ساختار سرزمین شهری در منطقه مورد مطالعه (از سال 1380 تا سال 1399) با استفاده از متریک های سیمای سرزمین ارزیابی شد. نتایج این ارزیابی نشان داد که طی این مدت ساخت و ساز های زیادی انجام شده و لکه های باغات از بین رفته اند بطوریکه، اندازه لکه های ساخته شده 196 درصد و لکه های بایر 283 درصد افزایش و اندازه لکه های باغی وکشاورزی 80 درصد کاهش داشته است. نتایج نشان می دهد، علی رغم اهداف طرح مذکور مبنی بر حفاظت باغات، مساحت و پیوستگی لکه های باغی و کشاورزی کم شده و خردانگی در آنها ایجاد شده است. این در حالی است که اگر شهرداری در مراحل تصویب و اجرا از مشارکت مردمی استفاده می کرد و بطور شفاف اطلاع رسانی انجام می داد، اهداف طرح محقق شده و می توانست از باغداران محلی به عنوان بازوان اجرایی طرح استفاده کند.
    کلید واژگان: باغات شهری, مشارکت مردمی, تحلیل کیفی, تحلیل تغییرات سیمای سرزمین, متریک های سیمای سرزمین, یزد
    Alireza Teymoori, Parastoo Parivar *, Ahad Sotoudeh, Mohammadreza Elmi, Seyed Reza Javadian
    In the present research the position of public participation in Yazd Great Garden plan has been evaluated. In the first stage, based on the method of qualitative analysis, through interviews with local people, the position of public participation in the stages of approval and implementation of the plan was pathologically evaluated. The results of the studies show that local people are very dissatisfied with the lack of transparency and information by the municipality during the approval and implementation of the plan. In the second phase of this study, the trend of changes in the urban landscape in the study area (from 2001 to 2020) was evaluated using landscape metrics in FRAGSTATS software. The results of this evaluation showed that, during this period, many constructions have been done in this area. The size of barren patches has increased by 283%. The size of garden-agricultural patches has decreased by 80% and the size patches of construction has increased by 196%. In general, in spite of the goals of the mentioned plan to protect the gardens, the area and connectivity of garden and agricultural patches has been reduced and fragmentation is increased. Summarizing the results shows that if public participation was used in the approval and implementation process and information was provided in a transparent manner, the goals of the project were achieved, and local gardeners acted as the supporter of the municipality in the project.
    Keywords: urban gardens, Public Participation, Qualitative analysis, Landscape change analysis, Landscape metrics, Yazd
  • مهدیه ربانی، سید رضا جوادیان*، عباس عسکری ندوشن

    زمینه و هدف:

     از دیرباز الگوی  مرد-نان آور حاکم بر خانواده ایرانی بوده است. تغییر سبک زندگی و شرایط اقتصادی، موجب  افزایش ساعات کاری مردان  گردیده تا درآمد مناسبی را برای گذران امور زندگی کسب نمایند. فشارهای شغلی و خستگی ناشی از ساعت کاری طولانی مردان، خانواده و به ویژه شرایط زندگی زنان خانه دار و فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهد. هدف تحقیق حاضر، واکاوی چالش های ناشی از ساعات طولانی کار مردان و پیامدهای ناشی از زمان کوتاه حضور پدر در کنار خانواده بر کیفیت روابط بین نسلی خانواده بود. 

    روش و داده ها:

     تحقیق با رویکرد کیفی و استفاده از تحلیل تماتیک انجام شد. مشارکت کنندگان، 15 نفر از زنانی بودند که دارای فرزند بوده و همسران شان دارای ساعت کاری طولانی مدت بوده اند. مشارکت کنندگان، به روش نمونه گیری هدفمند و نظری انتخاب و مورد مصاحبه قرار گرفتند. 

    یافته ها

    داده ها با استفاده از کدگذاری نظری مورد تحلیل قرار گرفتند. مقوله های این پژوهش، شامل جبران غیبت پدرانه، مشارکت محدود پدر در فرزندپروری، رسیدگی مادر به امور فرزندان و انحصار نقش مادری بوده است. 

    بحث و نتیجه گیری

    مهم ترین پیامد حاصل از پژوهش، حضور انفرادی مادران در زندگی و تربیت فرزندان است. به واسطه حضور کمرنگ و کاهش مشارکت پدر در خانواده، نه تنها مادران خانه دار با فشار مضاعفی برای تربیت نسل، فرزندپروری و رسیدگی به امور فرزندان مواجه اند، بلکه الگوهای روابط نسلی خانواده نیز تحت الشعاع قرار گرفته و نقش پدر در تربیت نسل به حاشیه می رود. تعارض نقش های پدری-شغلی مردان از یک سو بازتاب تداوم الگوی مرد-نان آور خانواده ایرانی و از سوی دیگر، پیامد شرایط و فشارهای اقتصادی روزافزون بر وضعیت رفاهی خانواده است. 

    پیام اصلی:

     طراحی سیاست های حمایت از خانواده در جهت بهبود شرایط و وضعیت رفاهی خانواده، می تواند فشار ساعات کار طولانی مدت مردان را برای تامین مخارج خانواده بکاهد و کیفیت روابط بین نسلی خانواده را قوام بخشد. از دیگر سو، مشارکت زنان در تامین بخشی از درآمدهای خانواده، احتمالا با بازتعریف نقش های سنتی والدین در خانواده، الگوی روابط بین نسلی خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد.

    کلید واژگان: تعارض کار-خانواده, روابط بین نسلی, زنان خانه دار, ساعات طولانی کار مردان, تربیت نسل و فرزندپروری
    Mahdie Rabbani, Seyed Reza Javadian *, Abbas Askari-Nodoushan
    Background and Aim

    For a long time, the male-breadwinner model has been ruling the Iranian family. Change in the lifestyle and economic conditions of our society today, have led to an increase in men's working hours and they are forced to work overtime in order to earn a decent living. Under these circumstances, job stress and physical and mental fatigue caused by long working hours affect men, families, especially housewives and children. The purpose of this study was to see the challenges of men's long working hours and the consequences of the father's short time spent with the family on the quality of intergenerational family relationships. 

    Methods and Data: 

    The study was conducted with a qualitative approach using thematic analysis. Participants were 15 housewife women who had children, and whose husbands had long working hours. The participants were selected and interviewed by purposive and theoretical sampling. 

    Findings

    Categories obtained from this study include: compensation for paternal absence, limited participation in parenting, taking care of the children, and monopolizing the mother role. 

    Conclusion

    The most important consequence of the research is the individual presence of mothers in the life and upbringing of their children. Due to the low presence and reduction of the father's participation in the family, not only are housewives faced with additional pressure to raise and take care of children, but also the patterns of intergenerational relationships in the family are affected and the role of the father in childrearing is marginalized. The conflict between the paternal and occupational roles of fathers is, on the one hand, a reflection of the continuity of the male-breadwinner model of the Iranian family, and on the other hand, it is the consequence of the increasing economic pressures on the well-being of the Iranian family during recent years. 

    Key Message: 

    Designing family support policies to improve the conditions and well-being of the family can reduce the pressure of men's long working hours, and improve the quality of intergenerational family relationships. On the other hand, women's active participation in the family's income, probably through redefining the traditional roles of parents in the family, affects the pattern of intergenerational relations in the family.

    Keywords: Work-family conflict, Intergenerational relations, Housewives, Men's long working hours, Childrearing
  • مهناز فرهمند*، سید رضا جوادیان، شکوفه جلیلی پیرانی
    مقدمه

    تجربه زیسته زندان، موقعیتی است که زنان را بیش از هر تجربه اجتماعی دیگری، در معرض طرد قرار می دهد، و ابعادی از محرومیت های عاطفی، تعاملی و خانوادگی را بر آنان تحمیل می کند. بر همین مبنا، پژوهش حاضر، به بررسی نقش برخی از عوامل اجتماعی-فرهنگی مرتبط با طرد زنان زندانی پرداخته است. 

    روش

    روش مورد استفاده در این پژوهش از نوع پیمایشی-همبستگی است. جامعه آماری این تحقیق، زنان زندانی شهر یزد و شیراز است که به دلیل محدود بودن تعداد زنان زندانی که سابقه بیش از یکبار حبس داشته اند، به صورت تمام شماری با تعداد صد و هجده نفر زندانی در دو شهر یزد و شیراز مورد بررسی قرارگرفتند. 

    نتایج

    یافته های تحقیق نشان داد که بین طرد زنان زندانی و داغ انگ، ازخودبیگانگی، تبعیض جنسیتی رابطه معنی دار وجود دارد.05/0>p نتایج رگرسیون نیز از تاثیر معنی دار بین داغ انگ و طرد اجتماعی زنان زندانی حمایت کرد و بیست و هفت و هفت دهم درصد از واریانس میزان طرد اجتماعی زنان زندانی با متغیر داغ انگ تبیین شد. 

    بحث و نتیجه گیری:

     زنانی که از عرف جامعه پیروی نمی کنند و دچار جرم می شوند، از ازخودبیگانگی بیشتری برخوردارند، با تبعیض های جنسیتی بیشتری مواجه می شوند، از داغ انگ و برچسب رنج می برند. درنتیجه، با طرد بیشتری از سوی خانواده، خویشاوندان و اطرافیان روبرو شده و در رفع نیازهای عاطفی، مادی، حضور در جامعه با موانع و محدودیت های بسیاری مواجه می شوند.

    کلید واژگان: ازخودبیگانگی, تبعیض جنسیتی, داغ انگ, زنان زندانی, طرد اجتماعی
    Mahnaz Farahmand*, Seyed Reza Javadian, Shakofe Jalili Pirani
    Introduction

    The lived experience in prison is a situation that places women at greater risk of social exclusion more than any other social experience and imposes particular dimensions of social, cultural, and family deprivation. Thus, the current research tries to assess the effect of sociocultural factors on the social exclusion of women prisoners.

    Methods

    The method used in this study is survey-correlation research. The statistical society of this research is the female prisoners of Yazd and Shiraz cities. Due to the limited number of women prisoners who have been imprisoned more than once, a total of hundred eighteen prisoners were studied in Yazd and Shiraz.

    Results

    The findings showed that there is a significant relationship between social exclusion of women prisoners and stigma, alienation, and gender discrimination.(P <0.05) The regression results also supported the significant effect between stigma and social exclusion of women prisoners and twenty-seven and seven-tenths of the variance of the rate of social exclusion of women prisoners is explained by the stigma variable.

    Conclusions

    Women prisoners who do not follow the norms of society are more alienated, face more gender discrimination, suffer more stigma. Therfore meet more exclusion from family, relatives, and friends. They face more obstacles and limitations for their emotional and material needs, presence in society.

    Keywords: Alienation, Gender Discrimination, Stigma, Women Prisoners, Social Exclusion
  • سید رضا جوادیان*، فرشته سادات کافی، نسرین بابائیان، احمد کلاته ساداتی
    مقدمه

    مادران به عنوان عضوی از خانواده بیش از سایر اعضای خانواده تحت تاثیر کودک مبتلا به اختلال اوتیسم قرار می گیرند. آنان در مواجه با این اختلال واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند. لذا این پژوهش با هدف مطالعه واکنش های مقابله ای مادران دارای فرزند مبتلا به اختلال اوتیسم شکل گرفت.

    روش کار

    پژوهش با روش کیفی از نوع تحلیل محتوای متعارف انجام گرفت. مشارکت کنندگان شامل 33 مادر دارای کودک مبتلا به اختلال اوتیسم با میانگین سنی فرزند 7 سال، در استان یزد بودند. این افراد با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و سپس مورد مصاحبه نیمه ساختاریافته قرار گرفتند. نمونه گیری تا اشباع داده ها و طبقات ادامه پیدا کرد. ابتدا متن مصاحبه های موجود مطالعه و کلمه به کلمه و جمله به جمله مورد بررسی و تحلیل محتوا قرار گرفت. با استخراج  طبقه ها و نشانگرهای موجود در متن جهت رسیدن به پاسخ مطلوب برای پرسش اصلی تحقیق از طریق توصیف نظرات مصاحبه شوندگان تلاش شد. داده ها با روش استقرایی مورد تحلیل قرار گرفتند. این فرآیند شامل کدگذاری باز، ایجاد طبقه ها و انتزاع است. هر طبقه با استفاده از کلمات نمایانگر محتوا نامگذاری شد. زیر طبقات مشابه با هم تحت عنوان یک طبقه دسته بندی شده و طبقات تحت عنوان طبقات اصلی با هم گروه بندی شدند

    یافته ها

     طبقات اصلی پژوهش شامل «مواجه دوسویه انطباق/عدم انطباق»،«خودمراقبتی» و «مراقبت کودک محور» می باشد. مواجه دوسویه انطباق/عدم انطباق شامل دو طبقه فرعی با عناوین «بروز احساسات مثبت و انطباق» و «بروز احساسات منفی و عدم انطباق» بود. خودمراقبتی، طبقات «رشد فردی»، «بارمراقبتی عینی»، «بارمراقبتی ذهنی» و «انتقال تجارب» را دربر می گرفت. همچنین مراقبت کودک محور با عناوین «مراقبت اجتماعی»، «مراقبت آموزشی»، «مراقبت درمانی» و «مراقبت محیطی» طبقه بندی شد.

    نتیجه گیری

    نخستین واکنش اغلب مادران بروز احساسات منفی بود، اما برخی از مادران با بروز واکنش های مثبت به سازگاری دست یافته اند. مادران با استفاده از مجموعه اقدامات هدفمند، هم از کودک مراقبت کرده و هم به خودمراقبتی پرداخته اند. آنان در راستای مراقبت از خود و کمک به فرزند، آگاهی و دانش خود را افزایش داده و با شرکت در فعالیت های اجتماعی و ورزشی، در جهت ارتقای سلامت جسمی و روانی خود تلاش می کنند.

    کلید واژگان: اوتیسم, تجارب, مادران, مراقبت, واکنش مقابله ای
    Seyed Reza Javadian*, Fereshte Sadat Kafi, Nasrin Babaeian, Ahmad Kalateh Sadati
    Objective

    Mothers as a family member are more affected by a child with autism than other family members and react differently to this disorder. Therefore, this study was formed to study the coping reactions of mothers of children with autism
    Materials &

    Methods

    This research was conducted using a qualitative method of conventional content analysis. Participants included 33 mothers of children with autism with an average age of 7 years in Yazd province (Iran). These individuals were selected by purposive sampling method and then interviewed in a semi-structured interview session. Sampling continued until data and classes were saturated. First, the text of the existing interviews was studied and the content was analyzed word for word and sentence by sentence. By extracting the categories and markers in the text, an attempt was made to achieve the desired answer to the main research question by describing the opinions of the interviewees. Data were analyzed by inductive method. This process involves open coding, creating classes, and abstraction. Each category was named using words representing the content. Similar subclasses were grouped together as a class and classes were grouped together as main classes.

    Results

    The main categories of research included "two-way adaptation / non-compliance", "self-care" and "child-centered care". The two-way confrontation of conformity / non-conformity included two subcategories entitled "expression of positive emotions and conformity" and "expression of negative emotions and non-conformity". Self-care included the categories of "individual development", "objective care burden", "mental care burden" and "experience transfer". Child-centered care was also classified as "social care", "educational care", "medical care" and "environmental care".

    Conclusion

    Most mothers' first reaction was to express negative emotions, but some mothers have adapted to positive reactions. Mothers have both taken care of the child and taken care of themselves using a set of targeted actions. They increase their awareness and knowledge in order to take care of themselves and help their children, and try to improve their physical and mental health by participating in social and sport activities.

    Keywords: Autism, Care, Coping Strategy, Experience, Mothers
  • سید رضا جوادیان*، پیمان فتحی، نسرین بابائیان، مهناز فرهمند

    تقدیرگرایی باور به تاثیر یک قدرت مافوق بشری یا نیروهای بیرونی مثل شانس در زندگی است. پزوهش حاضر با هدف مطالعه تطبیقی تقدیرگرایی در افراد دارای معلولیت و افراد غیر معلول انجام شد. این پژوهش از نوع پیمایشی بود. تعداد 400 نفر شامل 200 نفر از معلولین جسمی حرکتی، فلج مغزی و نابینا و 200 نفر افراد غیر معلول شهر یزد در سال 1397 انتخاب شدند. برای انتخاب افراد معلول از روش نمونه گیری سهمیه ای در دسترس و برای انتخاب افراد غیرمعلول از روش نمونه گیری خوشه ای سیستماتیک استفاده شد. ابزار گردآوری داده ها، مقیاس مسیولیت پذیری احمدی آخورمه و همکاران (1392)، توانمندی پترسون و سلیگمن (2004)، نگرش های ناکارآمد وایزمن و بک (1978) و پرسش نامه محقق ساخته تقدیرگرایی است. داده ها با استفاده از آزمون های آماری تی مستقل، همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون رگرسیون چند متغیره در دو گروه مستقل مورد تحلیل قرارگرفت. میانگین تقدیرگرایی در افراد معلول3/48 و در افراد غیر معلول برابر با 45 بود. نتایج آزمون فرضیه ها نشان داد که میزان تقدیرگرایی در افراد معلول بیشتر از افراد غیر معلول است. در افراد معلول بین تقدیرگرایی و متغیرهای مورد پژوهش از قبیل تحصیلات با سطح معناداری، سن، شدت معلولیت ، نگرش های ناکارآمد، توانمندی و مسیولیت پذیری، رابطه معنادار وجود داشت. درصورتی که در افراد غیر معلول بین تقدیرگرایی و متغیرهای نگرش های ناکارآمد و توانمندی رابطه معنادار مشاهده شد، اما بین تقدیرگرایی و دیگر متغیرهای موردبررسی رابطه معنادار وجود نداشت. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد متغیرهای نگرش های ناکارآمد و توانمندی بیشترین تاثیر را بر تقدیرگرایی در افراد معلول و غیر معلول داشته اند و 16 درصد از واریانس تقدیرگرایی را تبیین می کند.

    کلید واژگان: تقدیرگرایی, معلول, نگرش های ناکارآمد, مسئولیت پذیری, توانمندی
    Seyed Reza Javadian *, Peyman Fathi, Nasrin Babaeian, Mahnaz Farahmand

    Fatalism is believing in the impact of superhuman power or external forces like chance/luck in life. This research was conducted for a comparative study of fatalism among disabled and non-disabled people. In this research, a survey method was used. 200 people with physical disabilities, cerebral palsy (CP) and blindness and 200 non-disabled people from Yazd in 2018 were selected. Available quote sampling method was used to select disabled people and systematic cluster sampling was used to select non-disabled people. Data collection tools include the responsibility scale of Ahmadi Akhorme et.al (1392), the ability of Peterson and Seligman (2004), Weissman & Beck`s (1978) dysfunctional attitudes and researcher questioner made by fatalism. Data were analyzed in two independent groups by statistical mean difference, T-test, Pearson correlation, ANOVA and multivariate regression test. The average fatalism is 48.3 in disabled people and 45 in non-disabled people. The result of hypothesis showed that the measure of fatalism is higher in disabled people. In disabled people, there was a significant/meaningful relationship between fatalism and the studied variables such as education (with meaningful level, age, severity of disability, inefficient attitudes, empowerment and responsibility. In non-disabled people, there was a meaningful relationship between fatalism and inefficient attitude variables and empowerment, but there wasn’t any significant relationship between fatalism and other studied variables. The result of regression analysis showed that inefficient attitude variables and ability had the greatest effect on fatalism in disabled and non-disabled people and only people and only 16 percent of Variance explains fatalism.

    Keywords: Fatalism, Disabled, dysfunctional attitudes, responsibility, Empowerment
  • سید رضا جوادیان*، نجمه عشقی نصرآبادی، منوچهر علینژاد
    مقدمه

    خانواده اولین بذر تکوین و رشد فردی، و بنای شخصیت را در انسان فراهم می سازد. کودک در خانواده روابط اجتماعی با دیگران را می آموزد و اصول و قواعد اخلاقی را یاد می گیرد. بنابراین، اهمیت دارد که در خانواده، والدین چه روابطی با یکدیگر دارند، و چگونه فرزندان خود را تربیت می نمایند. در همین راستا، هدف اصلی انجام پژوهش، بررسی اشکال مثلث سازی در خانواده های یزدی، و رابطه آن با سبک های فرزندپروری در بین خانواده های شهر یزد بود. 

    روش

    جامعه آماری این پژوهش را کلیه خانواده های دارای فرزند در شهر یزد تشکیل می دهد. نمونه پژوهش شامل سی صد و هشتاد و چهار نفر بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای، از سه منطقه شهر یزد انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسشنامه شیوه های فرزندپروری بامریند و پرسشنامه مثلث سازی بوده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های توصیف آماری و برای آزمون فرضیه های پژوهش، از آزمون استنباطی همبستگی پیرسون، آزمون تی مستقل و رگرسیون استفاده گردید. 

    نتایج

    نتایج نشان دهنده این مطلب بود که، مثلث سازی در خانواده های یزدی کمتر از حد متوسط است. همچنین، اشکال مثلث سازی توانستند سبک فرزندپروری قاطع و استبدادی را پیش بینی کند. سایر نتایج نشان داد، اشکال مثلث سازی بر حسب تعداد فرزندان، نوع ازدواج، سابقه ازدواج، رشته تحصیلی، نوع شغل و نوع ازدواج تفاوت معناداری ندارد؛ اما بر حسب مدرک تحصیلی متفاوت است. 

    بحث و نتیجه گیری

    هر چه محبت، صمیمیت و عاطفه میان والدین و اعضای خانواده بیشتر باشد، خانواده ها کمتر از مثلث سازی استفاده می کنند، و تمایل بیشتری به محبت و تعامل متقابل دارند. هرچه سبک فرزندپروری از نوع استبدادی باشد، میزان مثلث سازی در خانواده ها افزوده می شود. درنهایت، پیشنهاد می شود، با توجه به نقش محوری والدین و زوج های جوان در نحوه تعامل با فرزندان، آموزش و آگاهی کافی در زمینه شیوه های تربیتی کارآمد و مطلوب و پیامدهای مثبت و منفی به کارگیری سبک های فرزندپروری، داده شود.

    کلید واژگان: خانواده, فرزندپروری, مثلث سازی, یزد
    Seyed Reza Javadian*, Najmeh Eshghi Nasrabadi, Manouchehr Alinejad
    Introduction

    The family provides the first seed of human development and personality development. The child learns ethical principles and social relationships with others in the family. So it is important to know what relationships are in the parents’ family and how they raise their children. The main purpose of this study was to investigate triangulation forms and their relationship with parenting styles among families in Yazd. 

    Methods

    The statistical population of this study was all families with children in Yazd. The sample consisted of three hundred eighty-four people who were selected by cluster random sampling from three regions of Yazd. The instruments used in this study were the Bamrind parenting styles questionnaire and the triangulation questionnaire. Statistical descriptive methods were used for data analysis and Pearson correlation, independent t-test, and stepwise regression were used to test the research hypotheses. 

    Results

    The results showed that triangulation in families in Yazd is below average. Triangle shapes also predicted the authoritarian style of parenting. Other results showed that the forms of triangulation were not significantly different in terms of the number of children, type of marriage, marriage history, the field of study, type of job, and type of marriage, but differed by degree. 

    Conclusions

    The more affection and intimacy between parents and family members, the fewer families use triangulation and the greater their tendency to love and interact. And as parenting styles move toward authoritarianism, the amount of triangulation in families increases. Finally, considering the pivotal role of young parents and couples in how to interact with their children, it is suggested that adequate education and awareness on effective and desirable educational methods and the positive and negative consequences of using parenting styles be given.

    Keywords: Family, Parenting, Triangulation, Yazd
  • Nahid Heidari, Hossein Afrasiabi*, Seyed Reza Javadian
    Background

    Child abuse has destructive consequences for the abused and the abuser which can launch a cycle of inter-generational violence. Our aim was to understand the constructions of child abuse by adult parents.

    Methods

    The research was carried with generic (basic) qualitative research method. Participants included 12 adults who abused their children during the recent year (2020) at Yazd City. The adult participants were selected by snowball-purposeful sampling. The data were collected through semi-structured interviews and analyzed with grounded theory analysis method.

    Results

    After analyzing transcribes, 6 main categories were constructed: abuse transmission, suffered self, normative violence, relationship problems, institutional inefficiency and pressured family. Life world of harassment emerged as the core category.

    Conclusion

    The findings presented the cycle of abuse created through learning and transmitting.

    Keywords: Child abuse, Child neglect, Family, Violence, Parent
  • Seyed Reza Javadian *, Azam Fani Sadrabadi
    Introduction
    Given the increase in extramarital relationships and subsequent increase in the number of divorces, the present study aimed to study the contextual factors for extramarital relationships in women.
    Methods
    This study was conducted using a qualitative method based on the grounded theory. To this end, all women involved in extramarital relationships residing in Yazd were considered as the research population. A total number of 40 women involved in extramarital relationships were selected through snowball sampling and purposive sampling and were interviewed. The data collected through the interviews were then analyzed using a theoretical coding technique.
    Results
    A total of 58 concepts (codes) were identified in open coding and 14 subcategories were extracted in axial coding. Besides, the contextual factors for extramarital relationships were divided into four main categories including emotional and behavioral gaps, unbalanced sexual relations, immature personality, and the evoking social environment. Finally, the lack of satisfactory relationships emerged as a core category.
    Conclusion
    Based on the findings, it can be concluded that extramarital relationships in women can be considered a multifactorial phenomenon that is formed by the absence of satisfactory individual, marital, and social relationships.
    Keywords: Sexual behavior, Extramarital relationships, Women, Family
  • سید رضا جوادیان*، اشرف عسکری باغمیانی، نسرین بابائیان

    علیرغم اینکه ازدواج مجدد می تواند پیامدهای طلاق را تا حدی کاهش دهد و پیامدهای مثبتی بر زندگی زنان مطلقه داشته باشد، ولی بسیاری از این زنان برای بار دوم ازداوج نمی کنند. در این مطالعه تلاش می شود که عوامل اساسی و مهم ازدواج نکردن زنان مطلقه مورد بررسی قرار گیرد. مطالعه حاضر با روش کیفی تحلیل محتوای عرفی انجام شد. اطلاعات از طریق 27 جلسه مصاحبه نیمه ساختار یافته با 25 زن مطلقه دارای میانگین سنی 32 سال که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر یزد بودند به دست آمد. مشارکت کنندگان با استفاده از شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات تا اشباع داده ها ادامه پیدا کرد و داده ها با استفاده از کدگذاری نظری مورد تحلیل قرارگرفتند. پس از تجزیه و تحلیل داده ها سه مقوله اصلی مسایل مربوط به فرزندان، ترس ها و احساسات منفی زنان و شرایط خواستگاران استخراج شد. نتایج نشان داد که شرایط منجر به طلاق باعث شکل گیری احساسات و نگرش منفی در زنان نسبت به مردان و زندگی آینده شان می شود، لذا می توان با ارایه خدمات مددکاری اجتماعی و برگزاری کارگاه های روان شناختی به این زنان کمک کرد تا بتوانند خود را بازسازی کنند و بر ترس ها و نگرانی های خود غلبه کرده و در شرایط روانی مناسب برای ازدواج مجدد قرار گیرند.

    کلید واژگان: ازدواج, زنان, طلاق
    Seyed Reza Javadian *, Ashraf Askari Baghmiani, Nasrin Babaeian

    Although remarriage can reduce the consequences of divorce, many divorced women do not accept to marry again for some reasons. In this study, it is attempted to investigate important and fundamental factors for not marriage among divorced women. Research method of this study was conventional qualitative content analysis. 25 divorced women who have been covered by Imam Khomeini Relief Foundation were interviewed through 27 semi-structured sessions. For collecting data, the purpose sampling was used to selecting participation. Data has been analyzed by theoretical coding. The results of analyzing data indicate three main categories including issues related to children, women's fears and negative emotions and issues related to conditions of suitors. The conditions leading to divorce create negative emotions and attitudes in women towards men and their future lives. So by providing social work services and holding psychological workshops, these women can rebuild themselves. They can also overcome their fears and worries and finally the appropriate psychological conditions prepared to marry.

    Keywords: Marriage, Women, Divorce
  • Seyed Reza Javadian*, Atefeh Hosseini
    Background

    Receiving social support can result in a better job performance. For this reason, this study aimed to investigate the relationship between social support and job performance of social workers in Tehran.

    Methods

    The statistical population included all social workers working in Tehran. For this purpose, 325 social workers in Tehran in 2017 were selected and studied by non probability convenience sampling and Cochran's formula. Phillips Social Support Inventory (PSSI) and Job Performance Questionnaire (JPQ) were used for data collection. In order to analyze the data, the correlation coefficient test, independent t-test, and multivariate regression were used.

    Results

    The results indicated a positive correlation between all components of social support (family members’ support, friends’ support, and the others’ support) and job performance among social workers (P < 0.01). Regression analysis showed that it is only the others’ support which can predict changes in job performance (P < 0.01). Other results indicated that female and older social workers had a better job performance than male and younger social workers.

    Conclusion

    Receiving enough social support puts the job performance of social workers in a desriable place and thus provides better quality services.

    Keywords: Social support, Job performance, Social workers
  • حسین افراسیابی*، کسری برزیده، سید رضا جوادیان

    هدف پژوهش حاضر، کشف معنا و تفسیر بیماران مبتلا به سرطان شهر اهواز از تعاملات روزمره است. پژوهش در رویکرد کیفی و با روش بنیانی انجام شده است. به این منظور با 17 نفر از بیماران مبتلا به سرطان که همه یا بخش عمده ای از درمان خود را در شهر اهواز گذرانده بودند‍‍‍‍‍ و مراقبان آنها، مصاحبه ‎های نیمه ساختاریافته و عمیق انجام شد. این مشارکت کنندگان با روش نمونه گیری هدفمند به شیوه گلوله برفی انتخاب شدند. داده های مصاحبه با روش کدگذاری نظری تجزیه و تحلیل شدند و در این مرحله 6 مقوله به دست آمد. در کدگذاری محوری ضمن مقایسه مقولات و کدها با یکدیگر، ارتباط آنها بررسی شد و درنهایت، مقوله «تعامل - سازگاری پرنوسان» به منزله پدیده اصلی ظهور یافت. یافته ها نشان دادند بیماران مبتلا به سرطان در تنظیم روابط خود با فراز و نشیب هایی روبه رو هستند و تعاملات آنان دستخوش تحولات بسیاری می شود که تجربه تعامل - سازگاری پرنوسان را برای آنان به همراه دارد. شرایط خاص بیماری در کنار دشواری تنظیم روابط، آنها را وادار به شکل دهی دوباره تعاملاتشان می کند.

    کلید واژگان: سرطان, تعاملات اجتماعی, نوسان روابط, سازگاری
    Hossein Afrasiabi *, Kasra Barzideh, Seyed Reza Javadian
    Introduction

     Cancer is a global risk for human in all contemporary societies and have multiple faces. The cancer diagnosis has variant effects on the patient and relatives. These include emotional, social, relational, economic, and mental effects. Cancer affects the patient and also, the patient’s partner, children, extended family, friends, and entire network of support. But, patients and relatives response and adjust themselves by the new situation and its challenges. They attempt for managing the condition and come over to challenges. In this process, different actions and interactions occur. Family and social relations are sources of support for patients and can be challenging simultaneously. The purpose of this study was to explore the interpretations of cancer patients about the relations in family and community after diagnosis.

    Material & Methods

    This is an interpretative-qualitative research and was conducted by the Basic Qualitative Research Method (Merriam, 2009). We used this method because we was interested in understanding how patients interpret their experiences and what meaning they attribute to their experiences about cancer. Our research participants was 17 cancer patients who had spent treatment time in hospitals of Ahwaz city. The data gathered through semi-structured and in-depth interviews. Accordingly, purposeful sampling method was used. Data saturation criteria used for deciding sample size, and we continued the process of sampling until we founded the answers became repetitive and no new concept could be created. Before starting the interviews, we collected participant patients consent. The participants became familiar with the research procedure through the explanation of the research purposes and methods. Theoretical coding (Strause & Corbin, 1998) was utilized for data analysis. During the open coding, interview texts were encoded line by line. While in axial coding, they were put together and transformed into categories. We tried to achieve a level of credibility in research findings by continuous comparison of participants’ statements and paying attention to their feedbacks to the analysis.

    Discussion of Results & Conclusions

    After each interview, we transcribed the interview. The coding process started after 2nd interviews and continued to end of the data collection. Transcripts coded in initial phase line by line and the meaningful concepts were constructed. Each text was coded by one of the authors and was checked by the other one. In first phase of coding, 50 concepts and 6 categories were emerged. After merging the main categories, Fluctuate accommodation was emerged as the main phenomenon (core category) in the findings. The findings showed that participants experienced ups and downs in regulating their relationships, and their interactions underwent many changes after diagnosis. The specific conditions of the diagnosis, along with the difficulty of regulating their relationships, make their life different. Patients and their family encounter many fluctuations and challenges that encourage them to have strategies to cope with diagnosis. Usually, the onset of a disease is associated with inappropriate physical conditions and unknown symptoms, which is a prelude to a special experience. Therefore, a new form of relationship is formed between the patient and his relatives. In this new situation, family members become closer than ever and try to return the emotional energy to patient. So, they adopt themselves to the new situation in various ways. One of their most important concerns in such situation is how to control the situation, the unknown status of the new situation, and the fear of personal and social changes. The specificity of experiencing cancer on the one hand, and the lack of familiarity of the people on the other hand, increase the need for educating people. As cancer can affect every individual from any family and it is not particularly specific, how to deal with the disease during the post-exposure period is very important. Research findings suggest that some kind of cultural review is needed while facing cancer. Modifying negative behavior and ill-considered misconceptions about the disease are also needed to better respond to the illness and reduce stress and mental harm to patients.

    Keywords: Cancer, Accommodation, adjustment, Social Support, Patients
  • سیدرضا جوادیان*، هادی میرزایی فتح آباد، حسین افراسیابی

    بسیاری از سازمان های مددکاری اجتماعی برای کمک به زنان سرپرست خانوار، برنامه های توانمندسازی در نظر می گیرند؛ اما زنان همیشه از این برنامه های اجتماعی و اقتصادی استقبال نمی کنند؛ بر این اساس، پژوهش حاضر با هدف مطالعه دلایل و زمینه های مشارکت نکردن زنان در برنامه های توانمندسازی انجام شده است. برای انجام این کار کیفی از روش نظریه زمینه ای بهره گرفته شده است و زمینه مدنظر مطالعه، زنان سرپرست خانواری هستند که در اداره بهزیستی شهر یزد پرونده خدمات حمایتی دارند؛ به همین دلیل، با 30 نفر از این زنان تحت پوشش اداره بهزیستی این شهر، با روش نمونه گیری هدفمند مصاحبه شده است. اطلاعات به دست آمده، با شیوه کدگذاری نظری شامل کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری گزینشی تجزیه وتحلیل شده اند و یافته ها درخصوص دلایل مشارکت نکردن زنان، 7 مقوله اصلی و 1 مقوله مرکزی (دلسردی از وضعیت موجود) را نشان می دهند. این مقولات، شامل احساس بی نیازی، رنجوری، اجبار به خانه نشینی، الزام به کار، فراز و نشیب وام، هزینه مسافت و ترس از شکست است. به طور کلی می شود چنین استنتاج کرد که موفقیت در اجرای برنامه های توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، نیازمند توجه به وضعیت جسمی، روانی، خانوادگی و توانایی های زنان و آموزش آنان برای حضور و مشارکت در این برنامه ها است.

    کلید واژگان: زنان سرپرست خانوار, توانمندسازی, مشارکت, دلسردی, مددکاری اجتماعی
    Seyed Reza Javadian *, Hadei Mirzaie Fathabad, Hossein Afrasiabi
    Introduction

    Empowerment is one of the important goals in the social work practice. According to this goals, most social work interventions involve populations that are the least powerful groups or have little social resources. One of these social groups that their empowerment can empower family members are women-headed households. They are not satisfied with their lives and have little trust to relatives and community. They also receive a little support from the society and have many responsibilities in life. As women-headed households live individually and socially under discriminatory and powerless conditions, thus empowering them is the most important practice for social workers. Because of these, many social work organizations consider empowerment plans to help women-headed households. But these plans are not always welcomed by women for achieving social and economic goals. Accordingly, this qualitative study was conducted to investigating the causes and context of non-participation of women-headed households in empowerment plans.

    Material & Methods

    This study is a qualitative study based on grounded theory. The field of study was the women-headed households who received support services by Social Welfare Organization of Yazd. Therefore, 30 women-headed households were selected by purposeful sampling. The women who could be empowered physically and mentally, were interviewed during 40 to 70 minutes, and before conversation, the purposes of investigations were explained for the participants. Data were collected using semi-structured interview and were analyzed by theoretical coding method which includes open coding, axial coding, and selective coding. In this study, the validation criteria of qualitative research include credibility, dependability, confirmability, and transferability which were used to test the trustworthiness and validity of the data and the processes of collecting them.

    Discussion of Results & Conclusions

    The participants of the study were 30 women with the age range from 30 to 45 years old. Sixteen women were working in a job and 21 women had educated lower than the diploma. After the first step of coding, 29 primary codes were collected and categorized into seven main categories including lack of need feelings, illness, reluctance, compulsion to stay at home, obligation to work, the difficulty of getting loan, and cost of distance and fear of failure. Finally, based on data analysis and participants' experiences of empowerment plans, discouragement from condition emerged as a central phenomenon in this study. In other words, women-headed households, because of the pressures of life and learned helplessness, were in a state of discouragement from situation. They had little hope for empowerment plans success provided by Social Welfare Organization. They also felt that this plan would not be able to improve their living conditions. The results of this study indicated that, disregarding the physical, psychological, and family conditions, interests and abilities of female-headed households, as well as quality of work and empowerment programs, can decrease their participation in empowerment plans. As a result, successful implementation of empowerment plans for the women-headed households requires attention to women's situations and abilities and to train them to attend and participate in these plans. Based on the findings of study it is suggested that physical characteristics, psychological characteristics (such as the amount of interest, motivation and talent, risk-taking and fear of failure, hope, self-esteem) and family situation (such as having sub-teen children, family support and leisure time) for women-headed households should be considered in empowerment plans. Also, continuous and appropriate training should be provided for women-headed households according to their needs, physical and psychological characteristics and the types of empowerment plans. It is recommended that women-supporting organizations facilitate the process of receiving banking facilities and financial aids. These institutions should focus more on home-based jobs and businesses to empowering women-headed households. Finally, it is necessary that the advocators of women-headed households target and plan for psychological and social empowerment, while they focus on economic empowerment.

    Keywords: Women-headed households, empowerment, Participation, Discouragement, Social Work
  • Hassan Zareei Mahmoodabadi*, Mansoreh Nourian, Seyed Reza Javadian, Elahe Fallah Tafti
    Background
    Elderly is an era of life, which affects quality of life; aging changes the thinking ways and reduces the self-confidence.
    The present study was conducted to evaluate the effect of hope therapy on the elderly quality of life in Mehriz, Yazd in 2016 - 2017.
    Methods
    In this controlled study with pre-test post-test design, the study population consisted of all elderly people who referred to daily care centers of Mehriz. The sample consisted of 24 elderly women in the daily care centers, who were divided into two groups of experimental (n = 12) and awaiting (n = 12).Hope therapy was provided in eight sessions for the experimental group. The instrument used in this research was Quality of Life Scale for the Elderly.
    Results
    The MANOVA results showed a significant difference between the experimental and awaiting groups. In the experimental group, physical function, depression, anxiety, mental performance, and life satisfaction improved, but education did not affect the sex dimension. Hope therapy, was effective on improving the elderly quality of life.
    Conclusion
    The studied training can be used as an effective treatment to improve the elderly quality of life.
    Keywords: Hope Therapy, Depression, Quality of Life, Elderly, MANOVA
  • سید رضا جوادیان*، لیلی خالقی، منصور فتحی
    مقدمه
    خشم، افسردگی، غم، ناامیدی، کینه توزی، لجبازی، ترس، اضطراب، احساس گناه و ناسازگاری در مادران دارای فرزند معلول به دلیل تجربه شرایط سخت و انتظارات فراتر از توانایی آنها، ممکن است با شدت بیشتری نسبت به مادران عادی، وجود داشته باشد، لذا مدیریت هیجانات، کاهش عواطف منفی و افزایش تاب آوری می تواند به بهبود وضعیت روانی مادران کمک کند. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف اثربخشی آموزش تنظیم هیجانی بر عاطفه منفی و تاب آوری مادران دارای فرزند معلول در شهرستان اشکذر انجام شده است.
    روش کار
    روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل در نظر گرفته شد. جامعه آماری پژوهش شامل 267 نفر از مادران دارای فرزند معلول که در اداره بهزیستی شهرستان اشکذر پرونده داشتند، بود. به منظور انجام آموزش، دو گروه 15 نفره تحت عنوان گروه آزمایش و گروه کنترل با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروه ها گمارده شده و مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها، مقیاس عاطفه مثبت و منفی (PANAS) و مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (CD-RISC) بود. گروه آزمایش پس از 8 جلسه آموزشی (90 دقیقه ای و 2 جلسه در هفته) و گروه کنترل بدون مداخله، همزمان با گروه آزمایش پس آزمون را تکمیل نمودند. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با استفاده از مهمترین شاخص های آمار توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس انجام شد.
    یافته ها
    یافته های این پژوهش نشان داد که تفاوت معنی داری بین میانگین نمرات آزمودنی های گروه های آزمایش و کنترل در پس آزمون وجود دارد. به عبارتی آموزش تنظیم هیجانی باعث کاهش میانگین نمرات عاطفه منفی و افزایش میانگین نمرات تاب آوری مادران دارای فرزند معلول شده است (001/0 > P).
    نتیجه گیری
    آموزش تنظیم هیجانی می تواند به عنوان یک روش آموزشی موثر، عاطفه منفی را در مادران دارای فرزند معلول کاهش داده و برعکس تاب آوری را در آنان افزایش دهد و در نهایت، می تواند الگوی مطلوب و کارآمدی برای ارتقای سازگاری، شادابی و بهزیستی آنان تلقی گردد.
    کلید واژگان: تنظیم هیجانی, عاطفه منفی, تاب آوری, مادران, فرزند معلول
    Seyed Reza Javadian*, Lili Khaleghi, Mansour Fathi
    Introduction
    Anger, depression, sadness, despair, malice, strife, fear, anxiety, guilty feelings and incompatibility in mothers with disabled children may be more severe than normal mothers due to experiencing difficulty conditions and expectations beyond their ability. Therefore, managing emotions, reducing negative emotions and increasing the resilience can improve the mental status of mothers. According to this, the aim of this study was to the Effectiveness of emotional regulation training on the negative affect and resilience of mothers with disabled children in the city of Ashkezar.
    Methods
    This study was a semi-experimental design with pre-test and post-test and with a control group. The statistical population included 267 mothers with disabled children in the Social Welfare Organization of Ashkezar. In order to training the emotional regulation, two groups of 15 people were randomly selected as the experimental group and the control group by purposeful sampling. The data was collected by Positive and Negative Affect Scale (PANAS) and Connor & Davidson Resilience Scale (CD-RISC). The experimental group received eight sessions (2 times 90 minutes in a week) of emotion regulation training and then both groups have completed the post-test. Data analysis was done by the most important descriptive statistics and Analysis of Covariance.
    Results
    The findings of this study showed that there is a significant difference between the mean scores of subjects in the experimental and control groups in the post-test. In other words, emotional regulation training reduces the mean of negative affect scores and increases the average scores of resilience in mothers with disabled children (P < 0.001).
    Conclusions
    Emotional regulation training as an effective teaching method, can reduce negative affect in mothers with disabled children and increase resilience in them. Therefore, it can considered as a desirable and effective model for improving compatibility, happiness and well-being.
    Keywords: Emotion Regulation, Negative Affect, Resilience, Mothers, Disabled Child
  • عاطفه حسینی، سید رضا جوادیان *، مهناز فرهمند
    مقدمه
    امروزه یکی از مباحثی که در حوزه مطالعات مربوط به مددکاران اجتماعی مطرح است، عملکرد شغلی آن ها می باشد، و از آنجایی که جو سازمانی می تواند از عوامل اثرگذار بر عملکرد شغلی باشد در این پژوهش، بررسی رابطه جو سازمانی با عملکرد شغلی مددکاران اجتماعی مدنظر قرار گرفته است.
    روش
    روش بررسی، توصیفی و از نوع همبستگی بود. تعداد سی صد و بیست و پنج نفر از مددکاران اجتماعی شاغل در شهر تهران در سال 1396 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه عملکرد شغلی پاترسون و جو سازمانی ساسمن و دیپ استفاده شد. اطلاعات به دست آمده نیز با استفاده از آزمون های آماری همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس، تی مستقل و رگرسیون چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    نتایج
    نتایج نشان داد که عملکرد شغلی مددکاران اجتماعی بالاتر از حد متوسط مقیاس است. همچنین بین جو سازمانی و تمام مولفه های آن شامل وضوح و توافق هدف در سازمان، وضوح و توافق نقش در سازمان، رضایت از پاداش، رضایت و توافق بر رویه ها، و اثربخشی ارتباطات با عملکرد شغلی مددکاران اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد. (01/0>P)  در تحلیل رگرسیون نیز مشخص گردید که از میان مولفه های جو سازمانی، فقط مولفه اثربخشی ارتباطات است که قدرت پیش بینی تغییرات عملکرد شغلی دارد. (سیزده درصد)  سایر نتایج نشان داد که مددکاران زن، متاهل و مسن تر نسبت به مددکاران مرد مجرد و جوانتر عملکرد شغلی بهتری دارند.
    بحث و نتیجه گیری
    بهبود جو سازمانی و اثربخشی ارتباطات سازمانی، منجر به ارتقای عملکرد شغلی مددکاران اجتماعی در سازمان خواهد شد و در نتیجه کیفیت خدمات مددکاری اجتماعی افزایش خواهد یافت
    کلید واژگان: جو سازمانی, عملکرد شغلی, مددکاران اجتماعی, ارتباط
    Atefeh Hosseini, Seyed Reza Javadian *, Mahnaz Farahmand
    Introduction
    One of the studies in the field of the social worker is job performance; and because organizational climate can be affected job performance, this study was conducted. Therefore, the relationship between organizational climate and job performance of social workers has been studied.
    Methods
    Three hundred twenty-five social workers were selected through convenience sampling method. The data were collected through Paterson's job performance questionnaire and Sasman & Deep organizational climate inventory. Data were analyzed by Pearson correlation, T-test, ANOVA and multivariate regression.
    Results
    The results showed that social workers' job performance was more than average. In addition, the results of Pearson correlation showed that there is a positive relationship between job performance and all of the dimensions of organizational climate included clarity and agreement on organizational goals, clarity, and agreement on the role, satisfaction of reward, satisfaction and agreement on procedures and ultimately, and effectiveness of communications.(P <0.01)
    Results also indicate that the effectiveness of communications can predict up to thirteen percent of job performance. The job performance of female, married and older social workers were better than male, single, and younger social workers.
    Conclusions
    Improving the organizational climate and the effectiveness of communications will lead to improving the social worker's job performance in the organization. As a result, the quality of social work services will increase
    Keywords: Organizational Climate, Job Performance, Social Workers, Communication
  • اشرف عسکری باغمیانی، سید رضا جوادیان *
    مقدمه
    ازدواج، یکی از وقایع مهم حیاتی است که از نظر اجتماعی به عنوان پیوندی باثبات بین زن و مرد شناخته می شود. گاهی ازدواج به دلایلی، دوام چندانی نمی یابد و به طلاق منجر می گردد. بیشتر زنان مطلقه پس از جدایی، تمایلی به ازدواج مجدد ندارند که این موضوع مشکلات و پیامدهای بسیاری را به دنبال خواهد داشت. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی مشکلات و پیامدهای طلاق انجام شد.
    روش
    این مطالعه از نوع کیفی با راهبرد تئوری زمینه ای بود. جامعه مورد بررسی را زنان مطلقه20 تا 45 ساله تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) شهر یزد تشکیل داد که از بین آن ها، 25 شرکت کننده به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده ها با روش مصاحبه نیمه ساختار یافته جمع آوری شد که با موافقت مشارکت کنندگان، ضبط و بازنویسی و تحلیل گردید.
    یافته ها
    تجزیه و تحلیل داده ها منجر به ایجاد 27 مفهوم و 10 مقوله اصلی شامل «درامد پایین و مشکلات مالی»، «اشتغال مداوم»، «احساس تنهایی و انزواطلبی»، «محدود شدن روابط»، «مزاحمت دیگران در محیط کار و جامعه»، «پیشنهادهای دوستی و ازدواج موقت»، «سرزنش و اعتراض خانواده به رفتارها»، «فشار خانواده به ازدواج مجدد»، «خلا عاطفی پدر»، «عدم رسیدگی به تربیت فرزندان» شد. مقوله «فشار مضاعف زندگی» نیز به عنوان مقوله هسته ای ظهور یافت.
    نتیجه گیری
    عدم ازدواج زنان مطلقه و تنها زندگی کردن آن ها، مشکلات و پیامدهای زیادی را به وجود می آورد. این مشکلات مانند حلقه های زنجیر همدیگر را تقویت می کند و زنان را تحت فشار مضاعفی در زندگی خود قرار می دهد. بنابراین، بازسازی روانی، اجتماعی و اقتصادی زنان مطلقه و سوق دادن آنان به ازدواج مجدد، در جهت کاهش پیامدهای عدم ازدواج، پیشنهاد می شود.
    کلید واژگان: پیامد, مشکل, طلاق, زنان, ازدواج مجدد
    Ashraf Askari-Baghmiyani, Seyed Reza Javadian *
    Introduction
    Marriage is an important vital event which from social point of view is known as a firm relationship between a man and a woman. Sometimes marriage does not last so much and results in divorce. Usually after separation, divorced woman do not like to marry again which this subject has many problems and results. So, this research was done to study these problems and results.
    Method
    This was a qualitative research in the kind of grounded theory. The study population was the society of divorced women in ages of 20 to 45 years old covered by Yazd City, Iran, Imam Khomeini Emdad Committee, of which, 25 persons were selected using aimed sampling method. The method of collecting data was semi-structured interviews which was recorded, rewritten, and analyzed the content with the agreement of them.
    Results
    27 contents and 10 topics (basic topics) were extracted. The topics included “low income and financial problems”, “continuous occupation”, “loneliness and seclusion”, “relationship limitations”, “inconvenience of others in the society and working environment”, “offering friendship and temporary marriage”, “family reproach and object of the behaviors”, “family pressure for remarriage”, “lack of father's kindness”, and “non-investigation of children's training”. The topic of “life pressure” became a fundamental topic.
    Conclusion
    Not getting remarriage and the lonely lives of divorced women create many problems and results. These problems like links reinforce each other and place the women in double pressure. So, remaking the psychic, social, and economic subjects for divorced woman after separation and forcing them to remarriage is suggested to reduce the result and outcomes.
    Keywords: Outcome, Problem, Divorce, Women, Remarriage
  • سید رضا جوادیان*، مهرناز سادات حیدرپور، سیده مریم بهزادمنش

    این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش هوش معنوی بر تاب آوری زنان سرپرست خانوار کمیته امداد امام خمینی (ره) انجام شده است. این تحقیق یک مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر یزد در سال 1395 بود. از میان این زنان تعداد 30 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و سپس به طور تصادفی در دو گروه 15 نفره آزمایش و گواه گمارده شدند. جهت گردآوری اطلاعات، پرسشنامه تاب آوری کانر و دیویدسون (2003) مورد استفاده قرار گرفت. بعد از انجام پیش آزمون، گروه آزمایش در 8 جلسه هفتگی 90 دقیقه ای، آموزش هوش معنوی بر اساس بسته آموزشی بوول (2004) دریافت کرد. آنگاه پس آزمون برای هردو گروه اجرا شد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش هوش معنوی باعث افزایش معنادار میانگین نمرات تمام مولفه های تاب آوری (استحکام شخصی، مهار و روابط ایمن) به جزء اعتماد به غرایز در زنان سرپرست خانوار شده است.

    کلید واژگان: هوش معنوی, تاب آوری, زنان سرپرست خانوار, کمیته امداد امام خمینی
    Maryam Behzadmanesh, Seyed Reza Javadian*

    Abstract This study investigated the effects of spiritual intelligence training on the resilience of women in female-headed households in Yazd. The population consists of female heads of households who were supported by the Imam Khomeini Relief Foundation in 2016. Thirty women were randomly selected and then randomly divided into two equal groups, experimental and control. The data was collected using Connor & Davidson’s Resilience Scale (CD-RISC). The experimental group received eight weekly sessions of spiritual intelligence training based on the package by Bowl (2004) and then both groups completed the post-test. Data analysis was done through an ANCOVA. The results indicated a significant increase in all components of resilience, namely personal strength, control and secure connections, at mean scores of subjects in the experimental groups on the post-test.

    Keywords: Spiritual Intelligence, Resiliency, Female Heads of Households, Imam Khomeini Relief Foundation
  • سیده مریم بهزادمنش، سید رضا جوادیان، حسن زارعی محمودآبادی
    مقدمه
    رفتارهای مطلوب اجتماعی، کنش های مشارکتی را در جامعه گسترش می دهند، از این رو شرایط عینی را برای افزایش مودت اجتماعی و کاهش محرومیت اجتماعی فراهم می نمایند. لذا ترویج این رفتارها در نهایت منجر به افزایش سرمایه اجتماعی در جامعه می شود. پژوهش حاضر باهدف اثربخشی درمان شناختی رفتاری گروهی بر بهبود رفتارهای اجتماعی مطلوب دانش آموزان دختر مقطع متوسطه اول شهر یزد انجام شده است.
    روش
    روش پژوهش شبه تجربی و جامعه ی آماری را کلیه دانش آموزان دختر تشکیل داده اند. به منظور انجام مداخله دو گروه سیزده نفری تحت عنوان گروه آزمایش و گروه کنترل به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها مقیاس رفتارهای اجتماعی مطلوب تجدید نظر شده کارلو و راندال2002 می باشد. به منظور درمان شناختی رفتاری، یک مداخله آموزشی جهت بهبود رفتارهای اجتماعی مطلوب برای گروه آزمایش به اجرا گذاشته شد. تجزیه وتحلیل داده ها نیز با استفاده از مهمترین شاخص های آمار توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس در بخش تحلیل استنباطی داده ها انجام شده است.
    نتایج
    یافته های این مطالعه نشان داد که تفاوت معنی داری بین میانگین نمرات آزمودنی های گروه های آزمایش و کنترل در پس آزمون وجود دارد. به عبارتی درمان شناختی رفتاری گروهی باعث افزایش نمرات رفتارهای اجتماعی مطلوب دانش آموزان در مرحله پس آزمون شده است.
    بحث و نتیجه گیری
    درمان شناختی رفتاری گروهی به طور معناداری رفتار اجتماعی مطلوب دانش آموزان را بهبود می بخشد و لذا می تواند الگوی مطلوبی برای بهبود این رفتارها تلقی شود.
    کلید واژگان: رفتار اجتماعی مطلوب, دانش آموز, شناختی رفتاری, مشاوره گروهی
    Seyedehmaryam Behzadmanesh, Seyedreza Javadian, Hasan Zareei Mahmodabadi
    Introduction
    Prosocial behaviors expand participation in society; therefore, these behaviors provide objective conditions for increasing social friendship and reducing the social exclusion. Thus, promoting these behaviors leads to increasing social capital in the community. The purpose of this study was to see the effectiveness of cognitive behavioral group therapy to improve prosocial behavior of high school female students in city of Yazd.
    Methods
    The semi experimental design with pre-test/post-test with control group was used. Then 26 subjects were randomly assigned to two equal-sized experimental and control groups. The data was collected through Prosocial Tendencies Measure Revised 2002. The experimental group participated in eight sessions of cognitive behavioral group therapy for improving prosocial behavior. Data was analyzed by analysis of covariance.
    Results
    The results showed that there was significant difference between mean scores of experimental and control groups at post-test. It is concluded that cognitive behavioral group therapy can increase the prosocial behaviors among high school female students.
    Conclusions
    The cognitive behavioral group therapy, raises the prosocial behaviors significantly, therefore it can be considered to desirable model for improving these behaviors.
    Keywords: Prosocial Behavior, Student, Cognitive-Behavioral, Group Counseling
  • سید رضا جوادیان*، فاطمه زیدآبادی نژاد

    ازآنجایی که اعضای خانواده به مثابه بازیگران مهم در بازتولید و بازتوزیع سرمایه اجتماعی و تقویت رفتارهای اجتماعی مطلوب و حس نوع دوستی در فرزندان ایفای نقش می نمایند، مطالعه حاضر به بررسی رابطه سرمایه اجتماعی خانواده و رفتارهای اجتماعی مطلوب در دانشجویان پرداخته است. روش تحقیق، پیمایش و جامعه آماری آن کلیه دانشجویان دانشگاه یزد در سال تحصیلی 94-93 می باشد. نمونه 372 نفری از دانشجویان دانشگاه یزد با استفاده از فرمول کوکران و با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب گردید. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه سه بخشی سرمایه اجتماعی درون خانواده، سرمایه اجتماعی بیرون خانواده و رفتارهای اجتماعی مطلوب استفاده شد. اطلاعات به دست آمده با استفاده از آزمون های ضریب همبستگی پیرسون، تی و رگرسیون چندمتغیره مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. نتایج مشخص کرد که میانگین رفتارهای اجتماعی مطلوب دانشجویان 78/4 بوده که از متوسط مقیاس بالاتر است. از طرفی ابعاد نزدیکی و نظارت سرمایه اجتماعی درون خانواده و ابعاد مشارکت اجتماعی، هنجار اجتماعی، اثربخشی، اعتماد به محیط و اعتماد نهادی سرمایه اجتماعی بیرون خانواده با رفتارهای اجتماعی مطلوب دانشجویان همبستگی معنی داری دارند. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که متغیرهای هنجار اجتماعی، اعتماد به محیط، مشارکت اجتماعی، اعتماد نهادی و نظارت توانسته اند 17 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین کنند.

    کلید واژگان: رفتار اجتماعی مطلوب, نوع دوستی, سرمایه اجتماعی, خانواده, دانشجو
    Seyed Reza Javadian*, Fatemeh Zeydabadi Nezhad

    The purpose of this study was to see the relationship between family social capital and prosocial behaviors in students, because family members play an important role in the re-production and re-distribution of social capital and in strengthening the prosocial behaviors and the sense of altruism in children. The statistical population was all students at Yazd University in 2014-2015. The sample (372 students) was selected through random convenience sampling. Data was collected through Prosocial Tendencies Measure Revised and social capital questionnaire which was developed by the researcher. Data was analyzed by Pearson correlation coefficient, T test and regression. The results showed that students' prosocial behaviors was more than average (M=78.4). The Pearson correlation coefficients of social capital dimensions (intimacy, monitoring, social participation, social norm, effectiveness, environmental trust, institutional trust) and students' prosocial behaviors, are statistically significant. Results also indicate that social norm, environmental trust, social participation, institutional trust and monitoring can explain up to 17 percent of the dependent variable.

    Keywords: Prosocial Behavior, Altruism, Social Capital, Family, Student
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر سید رضا جوادیان
    دکتر سید رضا جوادیان
    استادیار علوم اجتماعی، دانشگاه یزد، یزد، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال