به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "cultural interaction" در نشریات گروه "تاریخ"

تکرار جستجوی کلیدواژه «cultural interaction» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • سید کمال اسدی اجایی، رحمت عباس نژاد سرستی*، راجر ماتیوز، کریستوفر پی. تورنتون

    مساله نوسنگی شدن و اهلی سازی، تولید غذا و رسیدن به سبک زندگی نوسنگی در منطقه شرق مازندران پس 70سال مسکوت ماندن در یک دهه اخیر بار دیگر موضوع جذابی برای باستان شناسان و پژوهشگران شده است. کاوش ها و بررسی های میدانی طی این سال ها برای طرح فرضیات نوسنگی شدن صورت گرفته که باوجود روشن شدن برخی از مسائل، پرسش های بیشتری نیز مطرح شده که هنوز بی پاسخ مانده اند؛ از طرف دیگر، بررسی های میدانی گذشته نتوانسته به خوبی ظرفیت های نوسنگی شرق مازندران را معرفی کنند؛ بنابراین یک برنامه بررسی میدانی با دو پرسش و هدف اصلی تعریف و پیشنهاد شد: 1) ارتباطات درون منطقه ای بین محوطه های نوسنگی باسفال شرق مازندران واقع در ارتفاعات و دشت های جلگه ای با توجه به فرضیات نوسنگی شدن براساس عوامل درون زا چگونه بوده است؟ و 2) روابط فرامنطقه ای شرق مازندران در دوران نوسنگی باسفال با مناطق همجوار نظیر: دشت گرگان، دشت شاهرود، شمال شرق ایران و جنوب ترکمنستان و مسیرهای احتمالی آن در راستای فرضیات نوسنگی شدن براساس عوامل برون زا چگونه بود؟ در بررسی مذکور 53 محوطه مورد بررسی و شناسایی قرار گرفتند و نیز برخی از مجموعه های سفالی نیز بازنگری شدند. حاصل کار، شناسایی و اضافه شدن 30 محوطه نوسنگی جدید به فهرست محوطه های نوسنگی باسفال است که در ارتفاعات و دشت های جلگه ای واقع شده اند؛ بنابراین، درحال حاضر تعداد محوطه های نوسنگی منطقه شرق مازندران به 42 محوطه افزایش یافته است. مطالعه سفال های جمع آوری شده نشان می دهد که برهمکنش هایی بین دشت ها و سرزمین های مرتفع برقرار بود که می تواند در راستای الگوی زیست چراگردی فصلی مورد تحلیل قرار گیرد. هم چنین روابط فرامنطقه ای با مناطق همجوار را با توجه به شواهد، احتمالا نه ازطریق دشت های میان کوهی، بلکه ازطریق دشت های جلگه ای، به خصوص دشت گرگان باید جستجو کرد؛ این موضوع، احتمال روند نوسنگی شدن براساس عوامل برون زا را مطرح می کند. روش پژوهش حاضر، مبتنی بر توصیف و تحلیل یافته های برنامه بررسی یادشده و مطالعات مقایسه ای یافته های محوطه ها و مناطق همجوار با شرق مازندران است.

    کلید واژگان: سفال پوک کاسپی, شرق مازندران, برهم کنش های فرهنگی, فرهنگ جیتون
    Seyyed Kamal Asadi Ojaei, Rahmat Abbasnejad Seresti *, Roger Matthews, Christopher P. Thornton

    The issue of Neolithization in the eastern Mazandaran region has once again become an attractive topic for archaeologists and researchers after 70 years of silence. Excavations and field surveys have been carried out during these years to examine various hypotheses for the origins of plant and animal domestication in this important crossroads region. However, despite the clarification of some issues, more questions have been raised that remain unanswered. Past field surveys could not fully represent the Neolithic capacities of eastern Mazandaran. Therefore, a field survey program titled “Investigation and Identification of Neolithic Settlements in the Lowlands and Highlands of Eastern Mazandaran” was proposed. In this field program, two main goals were considered: 1) regional connections between sites in the highlands and plains of eastern Mazandaran; and 2) relations with adjacent regions of Northeastern Iran and South Turkmenistan.  The first goal sought to provide evidence of an endogenous transition to Neolithic lifeways, while the second examined possible routes for an exogenous origin. In the survey, 53 sites were investigated and pottery collections from previous excavations and field surveys were also reviewed. The result was the identification of 30 Neolithic sites in both the highlands and plains, which increased the number of Neolithic settlements in eastern Mazandaran to 42 sites. Study of the collected pottery indicates that there is a clear connection between the plains and the highlands, which is likely related to seasonal grazing of herding communities. According to the evidence, inter-regional relations with adjacent regions should be searched not through intermontane valleys, but through the lowland Caspian littoral region, especially the Gorgan Plain, which may argue for a Neolithization process based on exogenous factors.

    Keywords: Neolithization, Caspian Neolithic Software, Eastern Mazandaran, Cultural Interaction, Djeitun Culture
  • علی بحرانی‎پور*، سیده زهرا زارعی
    بردگان سیاه یکی از اقلام مهم تجاری بودند که از روزگاران باستان رواج داشته و بعد از فتوحات اسلامی نیز کم و بیش تداوم داشت. سواحل خلیج فارس و دریای سرخ از جمله مقاصد مهم برای جابجایی و نقل و انتقال یا اسکان این بردگان بودند. چنانکه گزارشهایی از اسکان بردگان سیاه در بصره و روستای توریان در جزیره قشم وجود دارد. مساله مهم در ارتباط با این بردگان تاثیر وتاثرهای فرهنگی است که در محلهای اسکان خود داشته اند. این بردگان علاوه بر اثرپذیری فرهنگی، فرهنگ خود را نیز به جوامع میزبان می دادند؛ اساطیر و آئین زار و موسیقی مرتبط با آن از جمله مواردی است که به واسطه آنان در منطقه خلیج فارس نفوذ داشته است. این مقاله با تمرکز بر این آئین به مثابه یک مثال تاریخی، کوشیده است به توضیح و تبیین این سوال بپردازد که تجارت برده چه تاثیری بر تعامل فرهنگی آفریقای شرقی و حوزه خلیج فارس داشته است؟ فرضیه حاکی از آن است که بابازارها و مامازارها به طور کلی سیاهان در دوره اسلامی طی چند مرحله فرهنگ و آئین زار را دگرگون کردند.یافته های تحقیق حاکی از آن است که مراحل مذکور عبارت بودند از: تلاشهایی برای انطباق روایات سواحیلی زار با روایات توراتی و قصص انبیا، دادن صبغه اسلامی و درمانگرانه به آئین زار، و درنهایت اثرپذیری از ادبیات و باروهای صوفیانه به خصوص از طریقت قادریه.
    کلید واژگان: آیین و اساطیر زار, خلیج فارس, اثرگذاری فرهنگی, افریقای شرقی, روابط فرهنگی و تجاری
    Ali Bahranipour *, Seyede Zahra Zarei
    Black slaves were one of the important trade items that have been popular since ancient times and continued more or less after the Islamic conquests. The coasts of the Persian Gulf and the Red Sea were among the important destinations for moving and transferring or settling these slaves, as there are reports of settling black slaves in Basra and Turian village in Qeshm Island. The important issue related to these slaves is the cultural impact they had in their places of residence. In addition to being culturally effective, these slaves also gave their culture to the host communities; Mythology and rituals and music related to it are among the things that have influenced the Persian Gulf region through them. Focusing on this ritual as a historical example, this article has tried to explain the question of what effect did the slave trade have on the cultural interaction of East Africa and the Persian Gulf? The hypothesis indicates that Baba-Zārs and Mama-Zārs, in general, black people changed the culture and rituals of Zār during several stages during the Islamic period. The findings of the research indicate that the mentioned stages were: efforts to adapt the Swahili traditions of Zār with Torah traditions. and the stories of the prophets, giving an Islamic and therapeutic color to the pilgrimage, and finally being influenced by Sufi literature and walls, especially from the Qaderi Sufi order.
    Keywords: Zar Myths, Ceremonies, Persian Gulf, Cultural Interaction, East Africa, African Slave Trade
  • مصطفی رضایی*، مریم محمدی، کاظم ملازاده
    در جریان مطالعات باستان شناسی محوطه های اسلامی دشت همدان در سال 1399، محوطه بوزنجرد توسط نگارندگان برای نخستین بار مورد بررسی قرار گرفت. یکی از شاخصه های مهم در شناخت فرهنگ های گذشته، مطالعه و تحلیل آثار سفالی محوطه های باستانی است که نقش مهمی در روشن شدن ساختار فرهنگی مراکز استقراری دارد. با توجه به تاثیرپذیری سنت های سفالگری دشت همدان و به تبع آن، محوطه بوزنجرد، از مراکز شاخص سفالگری دوره اسلامی، در این پژوهش سعی شده است، به طبقه بندی، گونه شناسی و گاهنگاری انواع سفالینه های لعابدار این محوطه پرداخته شود. این پژوهش با مطالعه داده های باستان شناسی حاصل از بررسی های نوین نگارندگان انجام شده است. اهداف کلی، شناخت گونه های محلی سفال در محوطه بوزنجرد و شناسایی مراکز فرهنگی اثرگذار بر سنت سفالگری در این محوطه اسلامی است. روش تحقیق به صورت توصیفی - تحلیلی و گردآوری اطلاعات به شیوه اسنادی بوده و همچنین، یافته های میدانی این محوطه با سایر محوطه های هم افق بررسی مقایسه ای شده اند. نتایج نشان دهنده شباهت هایی میان سفال های محوطه بوزنجرد، از لحاظ فن ساخت و پرداخت، با محوطه های همجوار همچون ذلف آباد، آوه، آق کند، سلطانیه، قروه، کنگاور، بیستون و بروجرد است که در مهمترین مسیرهای ارتباطی دشت همدان قرار داشتند . همچنین، از نظر ویژگی های فنی و هنری، مهمترین گونه های سفالی محلی این محوطه، ظروف لعابدار نقش کنده در گلابه و ظروف با تزیین چند رنگ بر روی لعاب سفید هستند.
    کلید واژگان: محوطه بوزنجرد, دشت همدان, دوره اسلامی, سفال لعابدار, برهمکنش فرهنگی
    Mostafa Rezaei *, Maryam Mohammadi, Kazem Mollazadeh
    During the archeological studies of the Islamic sites of Hamedan Plain in 2019, the Bozenjerd site was investigated by the authors for the first time. One of the important indicators in understanding the cultures of the past is the study and analysis of pottery work in ancient sites, which plays an important role in clarifying the cultural structure of settlement centers. Considering the influence of the pottery traditions of the Hamedan plain and Bozenjerd site, one of the important pottery centers of the Islamic period, this research, has tried to classify, typology, and chronology of the types of glazed pottery of this area. This research has been done by studying the archeological data obtained from the investigations of modern authors. The general goals are to know the local types of pottery in the Bozenjerd site and to identify the cultural centers that influence the tradition of pottery in this Islamic area. The research method is descriptive-analytical and information gathering is done in a documentary way, and also, the field findings of this area have been compared with other areas of the same horizon. The results show similarities between the pottery of Bozanjard, in terms of manufacturing and finishing techniques, with the neighboring sites such as Zolf Abad, Âveh, Aqkand, Soltanieh, Qorveh, Kangavar, Biston, and Borujard, which were located in the most important communication routes of the Hamedan plain. Besides, in terms of technical and artistic characteristics, the most important types of local pottery in this area are sgraffiato glazed vessels and vessels with multi-colored decorations on white glaze.
    Keywords: The Bozanjerd Site, Hamadan Plain, Islamic period, glazed pottery, cultural interaction
  • بایرام آقالاری

    جنوب شرق آناتولی و غرب ایران به عنوان بخش شمالی و شرقی هلال حاصلخیزی، در طول هزاره ها دارای برهمکنش های فرهنگی بوده و قوس زاگرس و توروس در دوره هایی کانون های مشترک فرهنگی ایجاد کرده اند. از سوی دیگر ارزیابی روابط بین سرزمین آناتولی و ایران تا به امروز بیشتر تحت تاثیر باستان شناسی میانرودان بوده و در بررسی اطلاعات مربوط به این روابط، میانرودان همیشه در کانون توجه قرارگرفته است. بدون شک مخصوصا جنوب میانرودان در هزاره های چهارم و سوم پیش از میلاد نقش مرکزی را ایفا کرده است بااین وجود در دوره فراپارینه سنگی و نوسنگی شرایط به گونه دیگری بوده است. در این نوشتار بر مبنای رویکرد مقایسه ای و تطبیقی و با تاکید بر آناتولی ارتباطات فرا منطقه ای آن با غرب ایران در دوره نوسنگی ارزیابی شده است. چنین به نظر می رسد که توزیع ابسیدین با منشا آناتولی به صورت کلی نقش کلیدی در تماس بین جوامع خاور نزدیک بر عهده داشته است. پیدا شدن ابسیدین های با منشا آناتولی در گستره وسیعی از محوطه های خاور نزدیک مخصوصا ایران نشان از شکل گیری یک سامانه گسترده توزیع با مشارکت گروهای مختلف بوده است. نگاهی به سایر عناصر زندگی جوامع نوسنگی همانند سنت های تدفین، تولید سفال، صنعت ابزار سنگی و سایر یافته های کوچک نشانگر این موضوع است که هرکدام از این مناطق بخشی از روند رو به رشد جوامع خاور نزدیک را به پیش برده اند.

    کلید واژگان: غرب ایران, آناتولی, برهمکنش های فرهنگی, نوسنگی, ابسیدین
    Bairam Aghalary

    Transregional relations and interactions between societies have always been an important research topic in archaeology. Southeastern Anatolia and western Iran—the northern and eastern parts of the Fertile Crescent, respectively—had cultural interactions for millennia, with the Zagros–Taurus arc giving rise to shared cultural hubs in certain periods. Meanwhile, the study of Anatolia–Iran relations has so far been mostly influenced by Mesopotamian archaeology, with Mesopotamia always taking center stage. Undoubtedly, especially southern Mesopotamia played a central role in the fourth and third millennia BC, however, the situation was different in the Epipalaeolithic and Neolithic. Adopting a comparative approach, this article examines Anatolia’s transregional relations with western Iran during the Neolithic period, with a focus on Anatolia. It seems that the distribution of Anatolian obsidian generally played a key role in the coming into contact of Near Eastern societies. The discovery of obsidian with Anatolian origins in a great number of Near Eastern archaeological sites, especially those in Iran, suggests the existence of a vast distribution network involving different groups. Although the Iranian sites were inside a contact zone and the obsidian they received was much less than the sites within supply zones, it is certain that obsidian is a very important indicator of the relationships between Neolithic societies and it may have created a wide array of ties. A look at other elements of Neolithic life, such as funeral traditions, pottery, stone tools, and other small finds, reveals that each of the regions in question contributed to an aspect of the evolution of Near Eastern societies.

    Keywords: Iran, Anatolia, Cultural interaction, Neolithic, Obsidian
  • اسلام پذیری و تشیع مآبی در آناتولی
    هادی امینیان*، احمد اشرفی، محمد نبی سلیم

    ورود اسلام و به دنبال آن، فرهنگ اسلامی به مناطق آسیای غربی، از نکات درخورتامل تاریخ اسلام است. هرچند اسلام توسط نظامهای سیاسی وارد این مناطق شد، اما نمودهای فرهنگی چون: مذاهب و آموزه های اعتقادی از طریق انتقال و تعامل خرده فرهنگ های بازمانده از تمدنهای شرق نزدیک، توانستند اثربخش و تحرک آفرین باشند. به نحوی که در مدت کوتاهی، آسیای صغیر یا آناتولی نه فقط از مهاجرت اقوام ترک ، بلکه از رهاوردی که مهاجران با خود آوردند، بهره برد و زمینه ساز پویشهای بزرگی در زمینه های سیاسی و فرهنگی گردید. این پژوهش با استفاده از منابع معتبر کتابخانه ای و بر پایه شیوه تحقیق اسنادی، برآن است تا به بررسی و تحلیل روند اسلام پذیری در ناحیه موسوم به آناتولی بپردازد و تبعات بعدی آن را از جهت نفوذ افکار و تعالیم شیعی در حد فاصل آناتولی تا شرق دریای مدیترانه ، که نواحی مرزی جهان اسلام بوده اند، مورد تامل قرار دهد. نتیجه پژوهش نشان می دهد که تاثیر تمدن و فرهنگ ایران بر اقوام مهاجر به آسیای صغیر و همزمانی پیوند تشیع و تصوف، در سده های 8و 9 ق/13 و 14 م، باعث شد تا علاوه بر تثبیت فرایند اسلام پذیری، صوفیگرایی متشیع نیز به عنوان بخشی از روند جذب در تمدن اسلامی، در غرب آسیا رواج یابد.

    کلید واژگان: آناتولی, اسلام, تشیع, تعامل فرهنگی, قرون میانی
    Islamization and Shi'ism in Anatolia
    Hadi Aminian *, Ahmad Ashrafi, Mohammad Nabi Salim

    The introduction of Islam and, subsequently, Islamic culture into the West Asian regions, is one of the key points in the history of Islam. Although Islam entered these areas through political systems, cultural manifestations such as: Religions and doctrines were effective and moving through the transfer and interaction of subcultures that survived the Near Eastern civilizations. In short, Asia Minor or Anatolia benefited not only from the migration of the Turkic peoples, but also from the immigrants they brought with them, and gave rise to great political and cultural dynamics. This research uses authentic library resources based on the documentary research method to study and analyze the process of Islamization in the area of ancient Asia or Anatolia and its subsequent implications for the influence of Shiite thought and teachings in the distance. Anatolian to the east of the Mediterranean Sea, which were the frontier areas of the Muslim world. The results show that the influence of Iranian civilization and culture on the ethnic minorities of Asia Minor and the coexistence of Shi'ism and Sufism in the 8th and 9th centuries A.H / 13th and 14th centuries A.D led to the consolidation of the process of Islamization, as well as to the Sufism. As part of the process of assimilation into Islamic civilization, it is widespread in West Asia.

    Keywords: Anatolia, Islam, Shi ism, cultural interaction, the Middle Ages A.H
  • حسین داودی*، نیلوفر مقیمی، زهره شیرازی
    محوطه باستانی خله کوه به سبب داشتن موقعیتی ویژه در بافت شهری تاکستان، مورد تخریب و تعارض قرار گرفته است. امروزه از وسعت 7 هکتاری محوطه، فقط 3.5 هکتار باقی مانده است. طی برنامه های عمرانی دهه 1390 ه‍.ش.، تصمیم بر آن بود که بخشی از محوطه تبدیل به پارکینگ وسایل نقلیه و بخشی دیگر تبدیل به فضای سبز شود. به همین سبب، کاوش اضطراری خله کوه در سال 1393 با اهداف شناسایی شاخصه های فرهنگی و زیستی دوره های موجود و حفاظت از محوطه با آغاز و تداوم فعالیت های پژوهشی باستان شناسی به انجام رسید. در نتیجه کاوش ها، آثاری از یک روستای تک دوره ای مربوط به دوره مس وسنگ انتقالی (فلات قدیم ب) از نیمه نخست هزاره پنجم پیش ازمیلاد در نهشته های تحتانی محوطه شناسایی شد. این مرحله از روستانشینی، با وجود تحولات اساسی در فرهنگ و اقتصاد مردمان فلات مرکزی، بسیار حایز اهمیت است. شواهد نویافته خله کوه، برای درک بهتر از چگونگی رخداد و مقیاس تحولات فرهنگی و اقتصادی مردمان فلات مرکزی، مورد ارزیابی قرار گرفت. پرسش ها عبارتنداز: شاخصه های فرهنگی-اجتماعی و نظام معیشتی در خله کوه و برهم کنش های فرهنگی منطقه ای و فرامنطقه ای در هزاره پنجم پیش ازمیلاد چگونه بوده است؟ فرض بر این است که شاخصه های فرهنگی خله کوه قابل قیاس با محوطه های هم زمان در فلات مرکزی ایران است و با این محوطه ها برهم کنش داشته و نظام معیشتی در دوره گذار از نوسنگی، ترکیبی از کشاورزی و دامپروری بوده است. روش پژوهش به این صورت است که پس از شرح اجمالی کاوش اضطراری خله کوه، سعی بر تفسیر یافته ها با تاکید بر گاهنگاری نسبی و مطلق، برهمکنش های فرهنگی، دامپروری و کشاورزی شده است. نتایج نشان می دهد که خله کوه، ویژگی های محلی و مناطق همجوار را دارد. سنت های سفالگری نشان از یکپارچگی فرهنگی در فلات مرکزی در دوره مس وسنگ انتقالی دارد. پیشرفت قابل توجهی در کشاورزی مبتنی بر آبیاری و دامپروری با گسترش بهره برداری از محصولات متنوع گوسفندسانان و گاو، طی دوره مس و سنگ انتقالی و عصر مس وسنگ در منطقه مشاهده می شود؛ هم چنین، شواهد گیاه باستان شناسی و دیرین گرده شناسی نشان می دهد که شرایط اقلیمی خشک در اواسط هزاره پنجم پیش ازمیلاد در منطقه حاکم می شود. این پدیده، زیستگاه های انسانی را تحت تاثیر قرار می دهد.
    کلید واژگان: برهمکنش فرهنگی, باستان شناسی زیستی, مس وسنگ انتقالی, محوطه خلهکوه, فلات مرکزی ایران
    Hossein Davoudi *, Niloufar Moghimi, Zohreh Shirazi
    The archaeological site of Kholah Kouh, due to its special location in urban districts of Takestan town, has been threatened by construction and developing activities. Some parts of the site completely destroyed by construction of mall, residential houses and mosque. Just 3.5 ha of site remained from 7 ha core zone. Takestan Municipality, in the framework of construction programs of 2010 decade, decided to transform this mound to a park and a car parking area. In this regard, Kholah Kouh Salvage Archaeological Project started subsequently in 2014 by various research and administrative goals. Main objectives of excavations were identifying cultural characteristics of occupational periods, protection of site destroying by continuity of archaeological activities, and investigating site’s feasibility to establish an archaeological site museum and tourism cultural landscape in the site. Evidence of a Transitional Chalcolithic / Early Plateau B village from the first half of the fifth millennium BC had been discovered during excavations in the lower accumulations of site. This step of village settlements had significance due to substantial transformations in culture and economy of habitants of Central Plateau of Iran. Hence, the new evidence from Kholah Kouh were evaluated for better understanding of how and scale of these transformations. This paper, at the first, has a glance to the results of excavations. Then, by using the cultural ecology approach, attempts to interpret the finds, emphasising relative and absolute chronology, cultural interactions, herding and agriculture. The results indicate that, Kholah Kouh has local and neighborhood regions traits. The pottery traditions show the cultural homogeneity in Central Plateau during Transitional Chalcolithic. Considerable developments are observable in agricultural activities based on irrigation and expand of exploitation of various products of sheep, goat and cattle during the period under discussion. The archaeobotanicl and paleontological researches indicate the domination of the dry climate in the mid fifth millennium BC which affected human habitats.
    Keywords: Cultural Interaction, Bioarchaeology, Transitional Chalcolithic, Kholah Kouh, Central Plateau of Iran
  • روح الله شیرازی *، مهدی دهمرده پهلوان
    سرزمین مکران بخش های جنوبی بلوچستان را دربر می گیرد که اکنون میان ایران و پاکستان تقسیم شده است. امروزه در آن بخش از این سرزمین که در ایران قرار دارد شهرستان های چابهار، نیکشهر و ایرانشهر واقع شده اند. طی بررسی های باستان شناسی در نیکشهر 44 محوطه ی باستانی از دوران مفرغ شناسایی گردید که نشانگر غنی بودن این منطقه از نقطه نظر استقرارهای هزاره ی سوم قبل ازمیلاد است. پژوهش حاضر بر آن است تا با مطالعه ی نمونه های سفالی مکشوف از این محوطه ها و مقایسه ی آن ها با سفال های سایر محوطه های هم عصر و هم جوار، میزان برهم کنش های فرهنگی آن ها را به منظور شناخت روند و حرکت جریان های فرهنگی مورد بررسی قرار دهد. سوال عمده در پژوهش حاضر این است که، برهم کنش ها و ارتباطات فرهنگی حوزه ی مکران با چه سرزمین هایی بوده است؟ فرضیه ی اصلی در پاسخ به این پرسش، این است که، با توجه به موقعیت جغرافیایی حوزه ی مکران، بیشترین تعاملات و برهم کنش های فرهنگی با سرزمین های هم مرز در شمال (بلوچستان ایران، بلوچستان پاکستان، سیستان) و غرب (کرمان) برقرار بوده است. از این رو به دلیل تنوع گونه های سفالی، تعداد 277 قطعه سفال شاخص مربوط به عصر مفرغ پس از انجام مستندنگاری های لازم با سفال های محوطه های شاخص هم زمان در مناطقی همچون کرمان (تپه یحیی)، بلوچستان ایران (بمپور) و حوزه ی فرهنگی رود هیرمند (شهرسوخته، رودبیابان، گردن ریگ و موندیگک) مقایسه گردیدند. نتایج به دست آمده حکایت از آن دارد که سفال حوزه ی مکران در هزاره ی سوم قبل ازمیلاد بیشترین مشابهت و همسانی را با سفال های محوطه ی باستانی بمپور و منطقه کرمان دارند. ارتباط با بمپور کاملا منطقی و طبیعی به نظر می رسد به دلیل این که هر دو ناحیه در مجاورت و کنار یکدیگر قرار گرفته اند. اما ارتباطات گسترده ی مکران با حوزه ی کرمان به احتمال نشان از حرکت موج فرهنگی آن منطقه به سمت شرق و در امتداد سرزمین های واقع در میان فلات ایران و شبه قاره ی هند دارد. همچنین نمونه های بررسی شده نشان می دهد که حوزه ی فرهنگی هیرمند نیز در تعامل فرهنگی ویژه ای با حوزه ی مکران بوده است. از این رو، به نظر می رسد که حوزه ی مکران یکی از مسیرهای ارتباطی و نقطه اتصال محوطه های حوزه ی هیرمند با محوطه های حوزه ی سند و کرانه های دریای مکران بوده است.
    کلید واژگان: مکران, عصر مفرغ, برهمکنش فرهنگی, گونه شناسی سفال, مناطق همجوار
    Rohoallah Shirazi *, Mehdi Dahmardeh Pahlavan
    The south Makran area is located in south of Sistan & Baluchistan province and includes the cities of Nikshahr & Chabahar. Research done in the Makran region, all are cross-linked to a specific location, and generally are summarized in preliminary report to the Heritage Foundation. However, through the systematic archaeological surveys of the Nikshahr city, the researchers have been identified the pre-historic sites, and also attempted to collect the pottery index, but no specialized study is done yet. On the other hand, we can obtain valuable data in connection with the formation process of human settlements in different periods, with more intensive research in this area. These data, on the one hand, can investigate and determine the relevance and role of this land on the cultural interaction in whole Plateau of Iran, and on the other hand, reconstruct the cultural ties with other Eastern lands, especially with Indus Valley in third millennium BC. Shirazi has been studied this area of Sistan and Baluchistan in an Archaeological survey framework. 44 ancients’ enclosure were found in NIKSHAHR, during this study that indicates the richness of Third millennium BC establishments in this area. The area of southern Makran is located in the south of Sistan and Baluchestan province. This area has been archeologically studied at two steps by Rouhollah Shirazi in accordance with archeological study of Sistan and Balouchestan province. One short study done in 1381 solar year by which some archeological areas were identified, and did once more in 1387-88, 1389 that was comprehensive and regular study by which many archeological areas have been discovered. By sampling taken from bronze age lots in NIKSHAHR, 227 pieces of potteries were found. Due to the variety and number of the samples, and in order to better and more identify potteries of prehistoric period of Makran it was determined that the samples must be studied more carefully. Thus, during this study, the typological comparison of potteries was made, based on a theoretical-comparative study. One of the most fundamental ways to understand the interactions at the prehistory is to study potteries. Hence, the authors firstly are tried to identify the relative chronology of Bronze Age areas in southern Makran and secondly to study the regional and transregional interactions in southern Makran with places like areas across the bank of Halil Rood river, Bampur, Shahr-i Sokhta and settlements of Afghanistan and Pakistan. Then, we studied these samples carefully, and now, we have presented the result of studies in this paper under the title of “Comparative Study of Potteries of Bronze Age in Southern Makran”. According to these studies and analyzing reports and comparing important samples in southern Baluchestan with neighboring areas, we conclude that the southern Makran had expanded regional and transregional relations with areas in south-east of iran like, Bampur, Shahr-i sokhta, Damin, Yahya, Khurab and Rood-i Biaban and areas in Afghanistan like, Mundigak, Gardan Reg, and areas in plain of Kech in Pakistan. Also from the chronological aspect, cultural periods of Bronze Age in southern Makran has the largest overlap with I And IV periods of Bampur. The results of the statistic reports from pottery’s samples of south Makran in the third millennium B.C. shows a vast relation between this area and the banks of HALIL ROOD, Bampur, Shahr-i-Soukhta, and the lots such as Mundigak and Gardan Reg in Afganistan and also some lots in Baluchistan of Pakistan.
    Keywords: South Makran, Bronze Age, Cultural Interaction, Typological Comparison, Neighbouring Areas
  • سپیده مازیار *
    در هزاره چهارم پیش از میلاد، با پیچیده تر شدن جوامع و شکل گیری فرهنگ اروک و مکانیسم های پیچیده اقتصادی و اجتماعی میان جوامع اروکی و جوامع هم زمان این فرهنگ، با شکل متفاوتی از تعاملات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جنوب و شمال بین النهرین تا آناتولی و سوریه مواجه می شویم. مکانیسم های دقیق این پراکنش و چگونگی تاثیر و تاثرات بین فرهنگی در این دوره، باوجود مطرح شدن فرضیه های متفاوت، همچنان در پرده ای از ابهام باقیمانده است. از طرف دیگر، هم زمان با فاز انتهایی گسترش این فرهنگ در مناطق شمالی تر، سنت فرهنگی کوراارس در منطقه ی قفقاز با ساز وکار متفاوتی در بخش دیگری از خاورمیانه به خصوص ایران شروع به پراکنش می کند. در این میان، در بخش هایی از حوضه های جغرافیایی مانند شرق آناتولی و غرب ایران، در بعضی از محوطه ها ما با برهم کنش این دو فرهنگ با هم مواجه می شویم. بررسی سازوکار پراکنش فرهنگ اروک و چگونگی تعامل این فرهنگ با سنت فرهنگی کوراارس در این حوضه های برهم کنش به ویژه در ایران، موضوعی است که در این مقاله به آن پرداخته شده است.
    کلید واژگان: اروک, شبکه های ارتباطی, سنت فرهنگی کورا - ارس, برهم کنش های فرهنگی, افول نظام اروک
    Sepideh Maziar *
    In the fourth Millennium BC, as the societies became more complex and with the formation of Uruk culture and the sophisticated social and economic mechanisms behind it, we are confronted with the different forms of cultural, social, political, and economic interactions among societies in the southern and northern Mesopotamia as far as Anatolia and Syria. Despite varied hypothesis, the precise mechanism of Uruk material dispersal and the intercultural impacts or influences in this period are still unknown to us. On the other hand, contemporary with the final phase of the distribution of Uruk period’s material in Syria and Anatolia, another waves of movements with different mechanism were happening in the southern Caucasus and northwestern Iran. Interestingly, between theses waves of movements, in some geographical spots such as eastern Anatolia or western Iran, the interaction or collide of theses traditions are demonstrated. Study and examination of the dissemination mechanism of Uruk culture, and its interaction with Kura-Araxes cultural tradition in theses interaction spheres are the issues that we address in this article.
    Keywords: Uruk, Networks, Kura-Araxes cultural tradition, cultural interaction, decline of Uruk system
  • رضا مهرآفرین، فاطمه علیزاده *، روح الله شیرازی

    بلوچستان جنوبی با نام باستانی مکران، از لحاظ محیط طبیعی و جغرافیایی سرزمین بسیار متنوعی است. موقعیت ویژه ی جغرافیایی آن به عنوان دروازه و گذرگاه طبیعی شبه قاره هند از دیرباز نگاه ها را به سوی خود جلب کرده بود. این ناحیه در کتیبه های میخی داریوش هخامنشی (بیستون) به صورت مکا و بعد از آن به صورت مکران آمده است. منطقه مکران به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می شود. دو شهرستان نیکشهر و چابهار در بخش جنوبی این سرزمین قرار دارند. نیکشهر در قسمت شمالی و چابهار در جنوبی ترین بخش استان به صورت نواری در ساحل دریای عمان از مهم ترین شهرهای تجاری ایالت مکران، از گذشته های دور در منطقه مورد توجه بوده است. استقرارهای دوران تاریخی منطقه نشان گر شکوه و رونق مکران و حضور پر رنگ ایران از دوران اشکانی در سواحل دریای مکران می باشد. با مطالعه و تحلیل مقایسات گونه شناختی بر روی 889 قطعه سفال که حاصل بررسی های میدانی باستان شناسی شهرستان های نیکشهر (زمستان 87 و بهار 88) و چابهار (بهار 89)[1] بود، به نتایج بسیار خوبی دست یافتیم که در این مقاله شرح آن ها خواهد آمد. بر اساس تجزیه و تحلیل گزارش های آماری و مقایسه نمونه های شاخص سفالینه های بلوچستان جنوبی با مناطق هم جوار آن می توان گفت که سواحل مکران (بلوچستان) جنوبی در دوره اشکانی، ارتباطات فرهنگی گسترده ای با مناطق هم جوار خود در سواحل خلیج فارس و دریای عمان از جمله امارات (اددور، شارجه و دیبا) و عمان (سوهار) و همچنین تا هرمزگان در جنوب غربی و پاکستان در جنوب شرق داشته است.

    کلید واژگان: صنعت سفالگری, مکران جنوبی, سفال, دوره اشکانی, ارتباط فرهنگی, مقایسه گونه شناختی سفال
    Reza Mehr Afarin, Fatemeh Alizadeh, Rohollahe Shirazi

    Southern Baluchistan so-called Mokran is a varied land naturally and geographically. Especial geographic situation of the region as the natural pathway of Indian subcontinent has attracted people from old times and had been mentioned as “Makka” in the cuneiform inscription of Darius the Great in Bisotun. The Mokran district is divided into two main parts includes two cities, as Nikshahr in north and Chābahār in South lying along the northern beach of Oman Sea which has been of the most important cities of Mokran state for a long time commercially. Based on the study of 889 sherds taken from archaeological surveys in Nikshahr and Chābahār under the the supervision of Rouhollah Shirazi, the existing historical settlements indicates the splendor and glory of the region and show the significant presence of Iran in the beaches of Mokran Sea during the Parthian period. This article has analyzed the comparison results of their diagnostics typologically. According to the Statistical analysis reports of this results and comparing them to typical samples in Southern Baluchistan with adjacent regions, it can be said that beaches of southern Makkoran (Iranian Baluchistan) in Parthian period had extensive Cultural communications with adjacent regions over Persian Gulf beaches and Oman sea such as: U.A.E (Ed Dur, Sharjah, Dibba), Oman (Suhar), Hormozgan in southwest and Pakistan in southeast as well.

    Keywords: Pottery Making, Southern Mokran, Pottery, Parthian Period, Cultural Interaction, Typological Pottery Comparison
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال