جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "داش آکل" در نشریات گروه "ادبیات و زبان ها"
تکرار جستجوی کلیدواژه «داش آکل» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
در مقاله پیش روی بهمنظور بررسی نظام روایی پروتز در داستان «داش آکل» صادق هدایت، ابتدا به تعریف پروتز و کارکردهای روایی آن پرداخته میشود و در ادامه بحث، با بهره گیری از همین دیدگاه که مبتنی بر نظریه امبرتو اکو است، تاثیر آن بر نظام روایی داستان مزبور واکاوی میشود. همچنین این مسئله مهم تبیین می گردد که ابژههای عشق، رجزخوانی، دروغ، سوگند، رقابت و وصیت، از طریق کارکردهای جایگزینی، افزایشی و گسترهبخشی، قابلیت پروتزی می یابد و باعث تغییر نظام روایی داستان می شود. براساس این، هدف اصلی پژوهش تبیین شرایط تحول و دگردیسی شخصیت داش آکل از یک لایه شخصیتی به لایه ای دیگر برمبنای سه وجه جایگزینی، افزایشی و گسترهبخشی است. درواقع در این مقاله به روش توصیفی تحلیلی، وجوه مختلف شخصیت داش آکل در ارتباط با فرایند استعاره سازی و کارکردهای سهگانه مورد نظر اکو بازنمایی می شود. بررسیها نشان میدهد بهواسطه کارکرد پروتزی ابژهها، فرایندی کنشی و وجهی از شخصیت اصلی جایگزین فرایند کنشی دیگر و یا وجهی دیگر از آن شخصیت می گردد. همچنین این کارکردها سبب شد تا شاهد نوعی استحاله شخصیت از سطحیترین لایه تا عمیقترین و پرمعناترین لایه باشیم.
کلید واژگان: نظام روایی, پروتز, «داش آکل», دروغ روایی, امبرتو اکوIn the present article, in order to examine the narrative system of prosthesis in Sadegh Hedayat's story "Dash-Akol", first the prosthesis and its narrative functions are defined and then the discussion is based on the same view which is based on Umberto Eco's theory. It is also important to note that the objects of love, boasting, lying, oath, rivalry, and will become prosthetic through alternative, incremental, and expansive functions and change the narrative system of the story. Accordingly, the main purpose of the present study is to explain the conditions of transformation and transformation of Dash-Akol's personality from one personality layer to another based on three aspects of replacement, incremental and expansion. Studies show that due to the prosthetic function of objects, an action process and an aspect of the main character replace another action process or another aspect of that personality; these functions also caused us to witness a kind of transformation of personality from the most superficial layer to the deepest and most meaningful layer.
Keywords: Narrative System, prosthesis, Dāsh-Akol, Narrative Lie, Echo -
این مقاله به تحلیل روایی داستان کوتاه «داش آکل» نوشته صادق هدایت بر اساس نظام های گفتمانی کنشی و شوشی گرمس اختصاص دارد. هدف اصلی این مقاله یافتن سازه های داستانی مورد نظر گرمس برای مقایسه ی نظام های گفتمانی کنشی و شوشی با تکیه بر چگونگی گره خوردگی و تاثیرگذاری متقابل آن ها و بررسی دلایل شکست در عبور از نظام گفتمانی کنشی به نظام گفتمانی شوشی یا همان چرخه گفتمانی در این داستان است. در تحلیل روایی این داستان بر اساس نظام گفتمانی کنشی خواننده شاهد حضور داش آکل و کاکارستم به عنوان کنش گرهای بالقوه و بالفعلی است که یکی برای حفظ ابژه ارزشی پهلوانی و لوطی صفتی و دیگری برای بدست آوردن همان ابژه ارزشی به صورت موازی رابطه ای تعاملی از نوع القایی به میدان داری کاکارستم برقرار می کنند تا این که از میانه داستان با نمایان شدن مرجان به عنوان ابژه ارزشی دیگر و با درگیر کردن داش آکل به عشق، کنش های او را به تاخیر می اندازد. اما در تحلیل روایی داستان بر اساس نظام گفتمانی شوشی درمی یابیم که چگونه کنش گر با دریافت ناگهانی میزان زیادی انرژی از طرف ابژه ارزشی به شوش گر تبدیل می شود و پس از طی فرایندهای حسی ادراکی و ابعاد دیگر گفتمان دچار وضعیتی جدید می شود که می توان آن را حرکت به سوی وصال معشوق نامید.کلید واژگان: تحلیل روایی, صادق هدایت, «داش آکل», نظام گفتمانی کنشی, نظام گفتمانیمجله مطالعات داستانی, Volume:6 Issue: 1, 2021, PP 239 -262The present study was dedicated to a narrative analysis on the short story of "Dash Akol", written by Sadeq Hedayat, based on Greimas discourse of state and action systems. The main aim of this study was to find story structures intended by Greimas for comparing the discourse of state and action systems according to their complication and mutual effectiveness, and to investigate the reasons of failure in moving from discourse of action system to discourse of state system, or in other words, discourse cycle in this story. In the narrative analysis of this story, based on discourse of action system, we found Dash Akol and Kaka Rostam as potential and actual action-states. One of them (Dash Akol) tried to keep a champion value object and generous character, and the other one (Kak Rostam) tried to obtain the same value object in a parallel way through creating an interactive relation of induction kind. But, from the middle of the story, a female character called Marjan, as another value object, involved Dash Akol in a love story, so it caused a delay in the actions of Dash Akol. However, in the narrative analysis of the story, based on discourse of state system, it was found how action-subjectKeywords: narrative analysis, Saadegh Herayat, Dash Akol, Greimas, discourse of state system
-
ادبیات داستانی، گونه ای از ادبیات است که معمولا در قالب رمان، داستان، داستان کوتاه و داستانک روایت می شود. در این نوع، استفاده از خلاقیت و تخیل، بر واقعیت برتری دارد. بخش بزرگی از ادبیات داستانی معاصر در ایران، بر فرهنگ عامیانه بنیاد گرفته است. این نوع ادبیات که از دوره مشروطه شکل گرفت، نمونه مناسبی برای آشنایی با شخصیت های تیپیک و تاثیرگذار در جامعه است. یکی از مهم تریناین تیپ ها، لوطی ها هستند که هم در داستان هایی که در این زمینه ها نوشته شده است نقش پررنگی داشتند و هم در جامعه، نقش اجتماعی خاصی داشتند و مورد احترام بیشتر مردم بودند. در این پژوهش که هدف اصلی آن نمایاندن فرهنگ لوطی گری در داستان نویسی معاصر است، به بررسی نقش لوطی ها در برخی از داستان های صادق هدایت و صادق چوبک پرداخته ایم و نقش این تیپ شخصیتی را در داستان های مورد نظر و میزان تاثیرپذیری نویسندگان از آن ها را با درنظر گرفتن دوره زمانی و شرایط اجتماعی زمان نگارش داستان، بررسی کرده ایم. نتایج نشان می دهند، نه تنها فرهنگ لوطی گری در داستان معاصر نقش پررنگی دارد؛ که نوع زندگی و ویژگی های شخصیتی لوطی ها در ساخت و پرداخت عنصر شخصیت در داستان هایی چون داش آکل، کفترباز و عنتری که لوطیش مرده بود، بیشترین نقش را داشته است.کلید واژگان: ادبیات داستانی معاصر, صادق هدایت, صادق چوبک, داش آکل, کفتر باز, عنتری که لوطی اش مرده بودFictional literature is a kind of literature that is usually narrative in the form of romance, story and short stories and fiction. In this type of literature, the use of creativity and imagination is superior to reality. A large part of current fiction in Iran has been formed on vulgar culture. This kind of literature formed from the constitutional period is a good example for familiarity with influential, typical characters in society, one of the most important of these characters is the reveler, which also has a great role in the stories written in this field and the society had a particular social role and it was respected by most people. In this study, the main question of which reflects the reveler culture in contemporary fiction in order to reflect the role of reveler in some of the stories of Sadegh Hedayat and Sadegh Chubak. We investigate the role of these characters in stories and the authors' effectiveness of these persons by taking into consideration the time period and social conditions that each author to the story design. The results show that not only the culture of reveler plays a significant role in contemporary storytelling, but also the way of life and the personality of reveler have played the important roles in constructing and paying for the elements of character in stories such as Dash Akel, Kaftarbaz and Antri, in which Lutish died.Keywords: Contemporary Fiction literature, Sadegh Hedayat, Sadegh Chubak, Dash Akol, Kaftar baz, Antari ke lootiash morde bood
-
انسجام به گفته هالیدی، مفهومی معنایی با عناصرگوناگون است؛ مفهومی معنایی که به روابط موجود در متن اشاره می کند و عملکرد آن، سبب ارتباط یک بخش از متن با دیگر بخش های آن می شود. از میان انواع عناصر انسجام، نوع پیوندی آن در این پژوهش، بررسی شده و با روش توصیفی و آماری، بسامد و کارکرد عناصر انسجام پیوندی در داستان کوتاه داش آکل تحلیل شده است؛ تا نوعی ازتصویر و سبک شناسی را در ارتباط با کارکرد عناصر مذکور در این داستان به مخاطب نشان دهد. نتایج حاصل از این پژوهش، نشان دهنده آن است که عناصرانسجام پیوندی، نقش مهمی در یکپارچه ساختن متن، ایفا کرده و نویسنده برای برقراری ارتباط میان حوادث داستان، به درستی از آن ها سود برده است. در مقایسه کلی میان همه عناصر انسجام پیوندی، «عامل ربط افزایشی»با 76 نمونه، بیشترین فراوانی را دارد و سپس «ربط زمانی» با 59، «ربط تباینی» با 32 و «ربط سببی» با 11 نمونه در مراتب بعدی قرارمی گیرند. در میان انواع عناصر ربط افزایشی نیز «افزایشی توضیحی» با 65 مورد بیشترین و«افزایشی مقایسه ای» با دو مورد، کم ترین بسامد را دارند. درمیان عوامل ربط زمانی هم «ربط ترتیبی»که به بیان سلسله حوادث داستان می پردازد و جزو اجزای جدایی ناپذیر داستان محسوب می شود، با41 نمونه، بیشترین فراوانی و«ربط انجامی» با دو نمونه، کم ترین را به خود اختصاص داده اند.کلید واژگان: هالیدی, انسجام متن, عناصر پیوندی, داش آکلCoherence, according to Halliday, is a semantic concept with various elements; a semantic concept that refers to the relationships in the text and its function that relates one part of the text to other parts of it. Among the types of cohesion elements, the linkage type has been studied in this research and the descriptive and statistical methods have used to examine the frequency and function of cohesive elements in the short story “Dash Acol” to some sort of image and stylistics, in order to tell the audience about the function of these elements in aforementioned story. The results of this study indicate that linkage elements have played an important role in integrating the text, and the author has able to properly communicate the events of the story, in order to use them. In the overall comparison of all the elements of bonding coherence, the “incremental relevance factor” with 76 samples was the most frequent, followed by “temporal relevance” with 59, “contradictory relevance” with 32, and “causal relevance” with 11 instances. They are next. Among the types of incremental relational elements, the “explanatory increment” with 65 is the highest and the “comparative increment” with the two cases the least frequency. Among the temporal relevance factors, the “sequential relevance” which expresses the sequence of events of the story and it is an integral part of the story, with 41 samples the highest frequency and the “done relevance” with the two samples the least are specified.Keywords: Halliday, Text Coherence, Linked Elements, Dash Acol
-
«داش آکل» یکی از داستان های مهم ادبیات معاصر فارسی است و توجه فراوانی به آن شده است. یکی از نکات جالب درباره این داستان، تفاوت های ظاهری آن با داستان های دیگر صادق هدایت است. قهرمان های ازخودگذشته و باغیرت و تفاخر به فرهنگ سنتی و پهلوانی، چیزی نیست که در داستان های دیگر هدایت، نمود داشته باشد و از این نظر این داستان سوال برانگیز است. داستان های مدرنیستی هدایت معمولا شخصیت محورند و شخصیت های آن ها درونگرا هستند. فرضیه این پژوهش این بوده است که داستان داش آکل برخلاف باور رایج کاملا رئالیستی نیست و از نیمه دوم، شخصیت پردازی مدرنیستی در آن مشهود است. شخصیت در داستان های مدرنیستی محوریت دارد و ذهن شخصیت، ملاک و محک وقایع داستانی است. در این پژوهش ابتدا خصوصیات لازم برای این که یک شخصیت داستانی مدرن محسوب شود، مشخص شده و چارچوبی دقیق برای تحلیل شخصیت مدرنیستی تعیین شده است که بر اساس آن می توان شخصیت مدرنیستی را از شخصیت پیشامدرن تفکیک کرد. در داستان مدرنیستی شخصیت داستان، تبدیل به سوژه مدرن می شود. خصوصیات سوژه بر اساس آرای متفکران برجسته و تاثیرگذار مدرنیسم، به تحت سه عنوان معرفی شدند: 1) آگاهی 2) آزادی / اختیار 3) فردیت. سپس خصوصیاتی مورد بررسی قرار گرفتند که برای مدرنیستی بودن ضروری نیستند ولی در داستان های مدرنیستی معمولا دیده می شوند. از این موارد چهار مورد 1) اندیشمندی 2) توجه به ناخودآگاه 3) انزوا 4) مرگ اندیشی. وجود این خصوصیات در «داش آکل» فرضیه پژوهش را تایید می کنند. دستاورد دیگر این پژوهش، تحلیل داستان «داش آکل» و موشکافی آن و بررسی رابطه های بینامتنی آن است که نشان می دهد این داستان، یکی از داستان های کلیدی در مرحله گذار از داستان رئالیستی به داستان مدرنیستی در ادبیات فارسی است و نمی توان آن را داستانی کاملا رئالیستی محسوب کرد. توجه جایگاه کلیدی داستان «داش آکل» در تاریخ ادبیات داستانی معاصر فارسی، اهمیت این پژوهش را روشن تر می کند.
کلید واژگان: شخصیت پردازی, مکاتب داستان نویسی فارسی, مدرنیسم, سوژه مدرن, داش آکل, صادق هدایت“Dash Akol” is one of the most important fictions in Persian literature. This short story is different from other fictions of Sadegh Hedayat. Sacrifice and “gheyrat” are important concepts in this fiction and this is questionable. The hypothesis of this article was that, unlike popular belief, “Dash Akol” is not entirely realistic but it`s a semi-Modernist short story because of central subjectivity of Akol. In other words, characterization in the second part of this story is Modernist. A Modern subject has three features and all of them are observable in the main character of “Dash Akol”: 1) Consciousness 2) Agency 3) Personhood. Akol have some secondary features too: 1) Overthinking 2) Attention to the unconsciousness 3) Solitude 4) Thinking about death. This short story is written in a period of contemporary Persian fiction that Modernist literature arose and this story has shown the evolution of contemporary Persian fiction.
Keywords: Characterization, Persian fiction schools, Modernism, Modern subject, Dash Akol, Sadegh Hedayat -
روایت شناسی دانشی نظام مند است که یکی از شاخه های اصلی ساختارگرایی به شمار می آید و با رویکردی تحلیلی و روش مند به تبیین متون ادبی می پردازد. روایت شناسی به مدد نظریه ها و الگوهای ادبی روایت مند به بطن متون ادبی نفوذ می کند و با بررسی لایه های درونی و پنهانی آن، معانی و مفاهیم بدیع ارزنده ای را آشکار می سازد. یکی از این نظریه های روایت مند، نظریه روایت شناسی گرماس می باشد که دستور زبان واحدی دارد و دارای الگویی ساختارمند، جهان شمول، انعطاف پذیرو ارزش مند است و با قابلیت انطباقی که با تمام متون روایی دارد، بدون چون و چرا می توان در تحلیل درون مایه این گونه متون به نتایج بنیادینی دست یافت. هدف اصلی این مقاله آن است که در یک نگاه کلی، روساخت و ژرف ساخت غنی داستان «داش آکل» صادق هدایت را با ژرف نگری از منظر روایت شناختی، بر مبنای نظریه گرماس مورد بررسی قرار دهد تا با توجه به زنجیره هم پیوندی آن، خیزش و در هم تنیدگی عناصر و اجزای سازنده آن که نقش اساسی و بی بدیلی در خلق این داستان روایی دارند، برای فهم و درک عمیق مخاطب به بهترین شیوه ممکن نمایانده شود.کلید واژگان: ساختار روایی, داش آکل, متن روایی, الگوی کنشگر گرماس
-
نیکوس کازانتزاکیس (1883- 1957) رمان مشهور «آزادی یا مرگ» را به سال 1956 منتشر کرد. موضوع رمان مذکور، تسلط و اشغال سال 1645 عثمانی ها بر جزیره «کرت» است. مبارزات آزادی بخشی که کرتیان در سراسر قرن نوزدهم با ترکان عثمانی داشتند، طرح اصلی کتاب «آزادی یا مرگ» را می سازد. قهرمان اصلی این کتاب لوطی ای به نام «میکلس» استکه شباهت فراوانی با داش آکل صادق هدایت دارد. علاوه بر مضامین و محتوای زندگی لوطی میکلس که همسانی بسیاری با داش آکل هدایت و راوی آن دارد؛ این دو اثر ازنظر ساختار صوری نیز به هم ماننده هستند. به همین منظورمقاله حاضر میکوشد تا با رویکرد تطبیقی امریکایی درصدد پاسخ به این پرسش است که مهم ترین جنبه های مشترک ساختارصوری و محتوایی شخصیت داش آکل و پهلوان میکلس کدام است؟ براساس دستاورد تحقیق، شخصیت دو داستان یادشده هم از نظر روایت خیام وار و انتقادی یا بدبینانه به زندگی و گرایش شدید به انزوا و مرگ اندیشی و هم از نظر ساختاری و روایتگری بسیار به یکدیگر شبیه هستند.
کلید واژگان: داش آکل, هدایت, لوطی میکلس, نیکوس کازانتزاکیسNikos Kazantzakis (1883-1957) has published his famous novel called “Freedom and Death” in 1956. The main theme of this popular novel was the dominance of Ottomans in 1645 over Crete Island. In addition, the main plot of “Freedom and Death” consists of the freedoms-seeking battles between Cretans and Ottomans. The protagonist of this work is a hero called Michalis, who is very much similar to Dash Akel character in Sadegh Hedayat’s work of art. Besides similarities between the life of Michalis and Dash Akel in Hedayat’s work of art and its narrator, these two works of art are also similar in terms of imagery. Therefore, the main objective of the present study is to investigate the similarities between opinions, thoughts and speeches of Dash Akel and Michalis and to determine the thought pattern of both Kazantzakis and Hedayat and defining and analyzing the messages delivered in both works of art by providing evidences.
Keywords: : Dash Akel, hedayat, Michalis, Nikos Kazantzakis -
فصلنامه نقد ادبی، پیاپی 39 (پاییز 1396)، صص 101 -124در مقاله حاضر به منظور بررسی سیر حضور و تحول شخصیت جوانمرد در ادبیات داستانی فارسی، سه داستان سمک عیار، «داش آکل» و قیدار از لحاظ شباهت ها و تفاوت های شخصیت و شخصیت پردازی مورد بررسی قرارگرفته اند. انتخاب سه داستان یادشده بر این مبناست که سمک عیار، اولین اثر داستانی فارسی است که نقش عیاران در آن پررنگ تر از شاهان و پهلوانان است؛ «داش آکل»، اولین شخصیت داش مشدی در ادبیات داستانی نوین فارسی و قیدار، آخرین آنهاست. این بررسی نشان می دهد که در هر سه اثر، تفاوت قهرمان و ضدقهرمان، به روشنی بر مبنای صفت جوانمردی مشخص می شود، با این تفاوت که ضدقهرمان داستان «داش آکل» و سمک از لحاظ خصوصیات ظاهری و رفتاری شبیه به قهرمان است و ضدقهرمان داستان قیدار از این نظر نیز با قهرمان تفاوت دارد. علاوه بر این امیرخانی، مولفه اعتقاد به اسلام را به عناصر سازنده صفت جوانمردی اضافه کرده است اما جز این، قیدار، صرف نظر از خصوصیات ظاهری، از لحاظ سامان دهی رویدادها در جهت برجسته کردن خصوصیات شخصیت نوعی (تیپ) جوانمرد، کاملا شبیه به سمک عیار است.کلید واژگان: شخصیت جوانمرد, شخصیت پردازی, سمک عیار, داش آکل, قیدارLiterary Criticism, Volume:10 Issue: 39, 2018, PP 101 -124To study the excursion of presence and evolution of chivalrous characters in Persian literature, this article is examined three stories, Samak e Ayyar, Dash Akol and Qeidar, in terms of similarities and differences among characters and characterizations. mentioned stories have been selected because samak e ayyar is the first story in which the role of knights (Ayaran) is bolder than kings or heroes; Dash Akol is the first manly (Dash Mashti) character in modern Persian literature and Qeidar is the last one. This study indicates that in all three works, the distinction between protagonist and antagonist is clearly distinguished based on chivalry characteristic nevertheless the protagonist in Samak e Ayyar and Dash Akol is similar to antagonist in terms of facial features and behavioral characteristics while the antagonist of Qeidar is different from protagonist in this sense. Furthermore, Amirkhani appends the component of belief in Islam to the constitutive elements of chivalry characteristic, however, in spite of facial features, it is fully similar to Samak e Ayyar in terms of organizing events toward highlighting typical characteristics of chivalrous character.
-
در این مقاله سعی بر آن است تا با بهره گیری از رویکرد تحلیلی نشانه معنا شناسی ادبیات، به بررسی نحوه حضورکنشگران و نوع بودش آن ها در جریان شکل گیری معنا بپردازیم. در این مطالعه، به بررسی داستان «داش آکل» از صادق هدایت خواهیم پرداخت. این داستان، حول محور شخصیت کانونی داش آکل و کنش های او در محیط پیرامونش شکل می گیرد. درواقع، کنشگر درطول داستان دچار بحران هایی می شود که ناگزیر به ترک وضعیت قبلی یا به عبارت دیگر، نفی آن وضعیت برای رسیدن به موقعیتی جدید می گردد. هدف اصلی از نگارش این مقاله، بررسی روند حضور و حرکت کنشگران اصلی داستان داش آکل براساس نظریه نشانه معنا شناسی بودشی است. در این نظریه، کنشگر به دلیل احساس خلا در زندگی با خروج از دازاین (این بودگی)، وضعیت موجود را نفی می کند و درنتیجه، این نفی به سوی نوعی وضعیت ایجابی پیش می رود. هدف از انجام این پژوهش، بررسی کارکرد بودشی نفی و ایجاب در گفتمان داش آکل با هدف تبیین شرایط تولید معنا و عبور از بحران حضور است. پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که چگونه نفی و ایجاب به عنوان دو عنصر مهم گفتمانی در شکل گیری فرایند بودشی گفتمان اثرگذار هستند؟
کلید واژگان: نشانه معنا شناسی, بودش, نفی, ایجاب, داش آکلAdopting an analytical semiotic approach to literature, the present study surveys the presence of agents and the type of their existence in the meaning formation process. We analyze Dash Akol a story by Sadegh Hedayat. The story centers on the focal character of Dash Akol and his actions in the surrounding context. In fact, in the course of the story, the agent confronts crises which make him leave or negate a former condition to attain a new one. The study mainly aims to analyze the trend of emergence and movement of the main agents in the story based on the existential semiotic theory. In existential semiotics, the agent who feels a gap leaves the Dasein (being-this) and negates the present conditions, thus moving toward an affirmative situation. The study seeks to investigate the existential function of negation and affirmation in the discourse of Dash Akol in order to explain the conditions for meaning production and passing the presence crisis. The main research question is: how do negation and affirmation as two significant discoursal elements affect the existential process of the discourse?Keywords: semiotics, existence, negation, affirmation, Dash Akol -
داستان کوتاه «داش آکل» از برجسته ترین داستان های صادق هدایت و از جمله داستان های برجسته ادبیات معاصر ایران است. در این داستان بن مایه های تفکر ارنست همینگوی در شخصیت پردازی، که به نوعی مکتب فکری او را تشکیل می دهد، خود را به معاینه نشان می دهد. آرمان گرایی، تعلق به جهان اقلیت، آسیب دیدگی، فرجام شوم، تسلیم دردآلود و در نهایت پیروزی در عین شکست، از مهم ترین وجوه اشتراک شخصیت داش آکل با شخصیت های مورد علاقه نویسنده آمریکایی است.
کلید واژگان: صادق هدایت, ارنست همینگوی, داش آکل, شخصیت پردازیThe short story “Dash Akol” is of Sadegh Hedayat’s the most prominent stories and of the prominent stories of Iranian literature. In this story، Ernest Hemingway’s thinking in his Characterizations، which somehow forms his school of thought، shows itself. Idealism، belonging to the minority، injury، bad appeal، painful submission and eventually the victory and at the same time defeat، are the most common characters of personalities in Dash Akol’s with the American author’s favorite ones.Keywords: Sadegh Hedayat, Ernest Hemingway, Dash Akol, Characterizing -
با وجود این که کسی به تشابه موجود در میان آثار هدایت و آثار بالزاک اشاره ای نکرده است، در میان داستان کوتاه «داش آکل» هدایت ایرانی و رمان «زنبق دره» (Le lys dans la vallee = The lily in the valley) نوشته ی بالزاک فرانسوی، تشابه آشکار و انکارناپذیری هست. این تشابه از مراحل توارد فراتر و برای تعیین درجات تاثیر و تاثر، مستلزم بررسی و مقایسه این دو اثر است. در این نوشته اقتباس و تاثیر و تاثر احتمالی در میان این دو داستان، در محدوده واقعیات داستانی بررسی و باهم مقایسه شده اند. هرچه این مقایسه فراتر می رود، تشابه و تاثیر و تاثر مسجل تر می شود. بررسی این تشابه در دو مرحله است: یکی تشابه بخش هایی از زندگی بالزاک با هدایت و دیگری تشابه برخی از عناصر رمان زنبق دره با عناصر داستان کوتاه داش آکل.
کلید واژگان: هدایت, بالزاک, داش آکل, زنبق درهThere are obvious and undeniable similarities between the short story of Dash ākol from persian S. Hedayat and the novel of zanbaq e darre (Le lys dans la vallée) from French H. Balzac٫even though no body has ever tried to compare them. These similarities are far mor than a unintentional and in order to identify the degrees of cause effect they need to be analized compared. In this article٫ the adoptation and the possible cause and effect between the two stories have been discussedand compred in the realm of the elements of a story. the more they are compared٫ the more obvious the similarities and their causes and effects seem. the similarities would be discussed in two phases: the similarities of Balzac’s life to Hedayat’s and in the second the similarities of elements of zanbaq e darre (Le lys dans la vallée) to those of Dāsh ākol.Keywords: Hedayat‚ Balzac‚ Dāsh ākol‚ Zanbaq e darre (Le lys dans la vallee)
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.