به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "functional grammar" در نشریات گروه "ادبیات و زبان ها"

تکرار جستجوی کلیدواژه «functional grammar» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • امید آزاد*
    نظریه انسجام هلیدی از نظریه های مهم زبان شناسی نقش گرا است که به صورت گسترده، در تحلیل متون مختلف ادبی به کار گماشته شده است. در این نظریه، ارتباط معنایی، دستوری، لفظی و منطقی موجب شکل گیری انسجام در متن گشته و انسجام متن، به زیرمقوله های کلان دستوری، واژگانی و پیوندی طبقه بندی می شود. انسجام دستوری، شامل عواملی همچون ارجاع، جانشینی و حذف است؛ درحالی که دو زیر مقوله کلان بازآیی و باهم آیی، شکل دهنده انسجام واژگانی هستند. هنر کلامی شیخ اجل به گونه ای است که نه معنا را فدای لفظ می کند و نه لفظ را فدای معنا. تسلط شاعر بر ظرافت های واژگانی و دستوری ادب پارسی و بهره گیری متناسب، هنرمندانه و بجا از آنها، شعر او را متمایز ساخته است. جستجوی حاضر، با اتخاذ روش توصیفی - تحلیلی و انتخاب یکی از حکایت های مشهور منظوم سعدی (روباه و درویش) از بوستان، به تحلیل شیوه بهره گیری از تمهیدات انسجام بخش در سه لایه بنیادین زبانی، در چارچوب نظریه انسجام هلیدی و حسن پرداخته است. گرچه از دیرباز، پژوهشگران مختلف در موضوع منسجم بودن غزل سعدی، هم نظرند، اما دلیل منسجم بودن حکایات منظوم بوستان شیخ اجل از دریچه رهیافت علمی زبان شناختی نقش گرا، کمتر مورد مداقه قرار گرفته است. از این روی، مسئله اصلی پژوهش این بود که ابزارهای انسجام بخش واژگانی، دستوری و پیوندی، چگونه در شعر او مورد استفاده قرار گرفتند و تاکید شاعر بر استفاده از کدام نوع از ابزارهای انسجام بخش بوده است. نتایج، موید آنست که سعدی به شکل گسترده و متنوعی از ابزارهای انسجام بخش در حکایت منظوم خویش استفاده کرده است و از این رهگذر، بهر ه گیری از ابزارهای انسجام بخش واژگانی در شعر او برجستگی بیشتری دارد. در میان تمهیدات انسجام بخش دستوری نیز، شاعر بر ابزار انسجام بخش ارجاع و پس از آن حذف، اهتمام بیشتری دارد. افزون بر آن، بهره گیری هنرمندانه شاعر از تمهیدات انسجام بخش واژگانی به ویژه تکرار و صورت های مختلف آن از یکسو و باهم آیی واژگانی از سویی دیگر، موجب زیبایی هر چه بیشتر کلام شاعر گشته و به تاثیر گذاری هر چه بیشتر سخن او و انتقال بهتر مفاهیم کمک کرده است؛ آن گونه که لفظ، به شکل موثری در خدمت معنا گمارده شده است. در میان تمهیدات انسجام بخش پیوندی نیز، انواع افزایشی و علی، در زمره برجسته ترین عناصر زبانی قرار داشتند. این نتیجه گیری، منطبق با ویژگی های سبکی شعر سعدی است؛ چراکه سادگی، روانی، زیبایی کلمه و خوش آهنگی، ویژگی های بارز این گونه از سبک عراقی است؛ بنابراین، از منظر کاربردی، نظریه هلیدی، نظریه مناسبی درجهت شناساندن ابزارهای انسجام بخش در متون فاخر منظوم و منثور ادب پارسی مانند بوستان، قلمداد گشته و شاید بتوان بر پایه شیوه به کارگیری ابزارهای انسجام بخش ازسوی شاعران و مفاخر ادبی مختلف، از بعد معنا، به ساماندهی اندیشه و اصالت فکر آنان و از بعد لفظ نیز، به شیوه های منحصربه فرد کلامی و بیانی هر شاعر پی برد.
    کلید واژگان: بوستان سعدی, نظریه انسجام, دستور نقشی, تمهیدات انسجام بخش
    Omid Azad *
    Halliday’s cohesive theory is one of the most important theories in functional linguistics, extensively used for the analysis of diverse literary texts. Based on this theory, logical, semantic, grammatical as well as formal relationships create cohesion in a text; hence, textual cohesion is classified into grammatical, lexical and connective subcategories. Grammatical cohesion includes reference, substitution and ellipsis while two subcategories of reiteration and collocation shapes lexical cohesion. Sa'di's verbal art is so enriched that meaning is not sacrificed for the sake of form, nor is form sacrificed for the sake of meaning. The poet's dexterity in the Persian literature's lexical and grammatical subtleties, and appropriate and skillful use of literary devices has made his poetry distinctive. In this descriptive-analytical research, adopting Halliday's theory of cohesion, one verse anecdote from the Būstān (The Fox and the Dervish) is selected to analyze the use of cohesive devices across three linguistic layers. Although cohesion in Sa'di's ghazals has been widely acknowledged, the reasons behind the cohesive strength of the verse anecdotes in the Būstān have not been thoroughly examined from a systemic functional perspective. Hence, the main research question was how lexical, grammatical and connective devices were employed in Sa'di's poetry, and which device was emphasized the most. The results corroborated the extensive and diverse use of cohesive devices in the verse anecdotes, in which the use of lexical cohesive devices is most outstanding. Among the grammatical devices, the poet puts more emphasis upon reference and ellipsis respectively. Furthermore, the poet's dexterous use of lexical cohesive devices, particularly repetition and its various forms on one hand, and collocation on the other hand, enhanced the beauty of the poet's expression, aiding its impact and facilitating better meaning transfer, so that form serves the purpose of meaning.  Among cohesive connective, additive and causative were the most prominent linguistic elements. This conclusion is in accordance with the characteristics of Sa'di's poetry as simplicity, lexical beauty, and fluency are outstanding features of this version of Iraqi style. Therefore, from a practical perspective, Halliday's theory is considered an appropriate framework for identifying cohesive devices in the prestigious poetic and prose texts of Persian literature, such as the Būstān. Based on the way cohesive devices are employed by various poets and literary figures, one may be able to understand, from the perspective of meaning, the organization of their thoughts and the originality of their ideas, and from the perspective of form, the unique verbal and rhetorical styles of each poet.
    Keywords: Cohesion Theory, Functional Grammar, Sa'di's Būstān
  • اعظم دهقانی احمدآبادی، آیدا فیروزیان پور اصفهانی *، نسرین قدمگاهی ثانی

    کودکان در گروه های سنی مختلف، از نظر درک مفاهیم مرتبط با فرآیندهای فرانقش تجربی زبان با یکدیگر متفاوت هستند و در مواردی، در روند درک این مفاهیم، با مشکلات و دشواریهایی روبرو میشوند. از این رو، ضروری می نماید که در داستانها و ادبیات کودکان، به عنوان یکی از موثرترین ابزارهای آموزش زبان، به میزان درک کودکان از این فرآیندها توجه نشان داده شود و میان میزان این درک و توزیع و ارائه انواع مختلف فرآیند در این کتابها، هماهنگی برقرار شود. بر این اساس، پژوهش حاضر کوشیده است تا با در نظر گرفتن ویژگیهای ذهنی کودکان و مراحل رشد شناختی آنان در رده های سنی مختلف، چگونگی توزیع انواع فرآیند را در کتابهای داستانی گروه های سنی مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. تحقیق حاضر که به روش تحلیل محتوا و با هدف تبیین و بررسی چگونگی توزیع فرآیندهای فرانقش تجربی زبان صورت گرفته است، به بررسی منتخبی از کتابهای داستانی کودکان و نوجوانان گروه های سنی «الف» تا «د» می پردازد. نتایج حاصل از این پژوهش، ضمن صحه گذاردن بر پراکندگی نامتناسب و نامنظم فرآیندهای موجود در کتابهای مورد بررسی، نشان میدهند که توزیع افعال مندرج در این کتابها، با رشد ذهنی و شناختی کودکان متناسب نبوده و ادبیات کودکان و نوجوانان در راستای آموزش زبان در قالب داستان، هم-چنان از کاستی هایی مطرح در مقاله برخوردار است.

    کلید واژگان: ادبیات داستانی کودک و نوجوان, فرانقش تجربی زبان, هلیدی
    Azam Dehghani Ahmad Abadi, Aida Firooziyan Pour Esfahani *, Nasrin Ghadamgahi Sani

    The functional linguistics is one of the main three approaches of theoretical linguistics in which function and meaning are considered simultaneously. The present article has chosen the Halliday’s functional Grammar (1994) as the framework. Halliday considers three main metafunctions for language and believes that the child in his/her language development process, gradually learns each of them and little by little assimilates his/her language to that of adults. In the present article, after a brief mention of the importance of stories in the process of language learning, the researchers will introduce the experiential metafunction of language and its effects on the process of language learning. For this purpose, the researchers semantically analyzed several stories of the A to D ages. The results of the research suggest that the verbs included in the studied story books have not been distributed according to linguistic and psychological principles. The irregular distribution of processes proves this very claim.

    Keywords: Children’S Literature, Functional Grammar, Experiential Metafunction, A To D Ages.
  • سجاد فرخی پور، نورالدین پروین*

    إن النظام المعقد للقواعد العربیه ودلالتها متعدده المستویات علی بناء الجمله جعل کتابه هذه اللغه وترجمتها امرا صعبا. وفی الوقت نفسه، اصبحت ترجمه النصوص الادبیه إلی اللغه العربیه اکثر صعوبه بکثیر بسبب سماتها الجمالیه وقدراتها الادبیه علی المستویات الصرفیه والدلالیه والنحویه والتداولیه والاختلافات الدلالیه فی البنیه الفوقیه والبنیه التحتیه، بحیث اصبحت دقه الترجمه وجودتها لا یمکن تتبعها فی هذه اللغه من خلال المناهج والاسالیب الشائعه فی بعض الحالات. ومن هذه النقاط المفقوده فی تقییم الترجمه العربیه الوظائف الفکریه المبنیه علی النحو والدلاله، والتی تقوم علی تفاعل هذین المستویین اللغویین تخلق معنی جدیدا، نظرا لقله اهتمام المترجمین والاعتماد علی مناهج تمیل إلی الحفاظ علی البنیه والمعنی، ومن ناحیه اخری فإنه یسبب انهیار الدلاله وانقطاع فی الکلام. تقوم هذه المقاله من خلال منهج تحلیل المحتوی وبالإعتماد بإطار تقییم الترجمه المبتکره من اللغویات الوظیفیه المنهجیه لهالیدی بدراسه الانهیارات الدلالیه والفکریه المبنیه علی البنیه فی الترجمه العربیه للروایه "النبی". ولهذا الغرض، وباستخدام الإطار النظری التطبیقی، تم تحقیق العینات الإنجلیزیه والعربیه من الروایه المذکوره بناء علی تراجع او تحسین الوظائف الفکریه. اظهرت نتائج هذه الدراسه انه علی الرغم من نقل الوظائف الفوقیه للتفکیر بشکل صحیح فی ترجمه معظم النصوص إلی العربیه، لکنها تواجه انهیار الوظائف الوصفیه فی العینه المترجمه استخداما لاسالیب نحویه ومعجمیه غیر مناسبه. نظرا لانه لایمکن اکتشاف هذه التحدیات من خلال استخدام اسالیب تقییم الترجمه الشائعه؛ تعتبر هذه الدراسه مفیده من الناحیه النظریه والتطبیقیه لمدرسی اللغه والباحثین فی الترجمه واللغویات التطبیقیه والمترجمین.

    کلید واژگان: لسردانیه العربیه, تقییم الترجمه, الترجمه من الإنجلیزیه إلی العربیه, اللسانیات الوظیفیه, عملیات التفکیر, الروایه, النبی
    Sajjad Farokhipour, Norudin Parvin*

    The complex system of Arabic syntax and orthography which is dependent on multi-layered semantics and derivatives has rendered Arabic translation a difficult task. Meanwhile, translation into Arabic, due to aesthetic features of the Arabic language concerning morphology, semantics, syntax, and pragmatics that underpin different semantic functions in deep and surface structures, is more difficult. Accordingly, examining these subtle yet important particularities cannot be traced Among ignored by the hackneyed translation studies frameworks. Ideational meta-functions, where the interplay between syntax and semantics brings about a text’s semantic constructs, are relatively understudied in translation studies in general and Arabic translation in particular. As translators mainly adopt linear, form-based, and/or meaning-based approaches, these meta-functions are left understudied. This study adopts an innovative approach based on Halliday’s systemic functional grammar to address the potential linguistic losses in the Arabic translation of The Prophet. It is observed that, although almost all of the meta-functions are adequately transferred into Arabic, some of them are not conveyed properly due to the improper selection of syntactic structure verbs.

    Keywords: Arabic Narratology, Translation Assessment, English-Arabic Translation, Functional Grammar, Ideational Meta-Functions, The Prophet
  • شرافت کریمی، جمیل جعفری، مریم شریفی

    دستور نقش گرای نظام مند هلیدی زبان را در بافت متن و در سه حوزه فرانقش اندیشگانی، بینافردی و متنی بررسی کرده و کارکرد آن را در تحول فرایندهای شناختی توضیح می دهد. از آنجا که ساختارهای زبانی نظیر قواعد دستوری، نوع واژگان و ترکیب آن ها در تکوین و توسعه فرایندهای شناختی انسان و فهم و تحلیل متون موثر هستند، بررسی قصیده «المواکب» به عنوان اثری فلسفی و مطول با موضوعاتی چون تامل در طبیعت، خیر، شر، زندگی و مرگ بر اساس رویکردهای تحلیلی زبان شناختی، ابعاد تازه ای از جنبه های فنی و متنی این اثر را آشکار می سازد. در این پژوهش، تحلیل بندگردان ها در ترجیع بندهای قصیده «المواکب» با روش توصیفی-تحلیلی و بر اساس فرانقش بینافردی انجام شده است تا با تبیین پیوستگی معنایی، ابعادی از ویژگی های زبان شناختی و درکی از محتوای قصیده، دلالت ها و پیام های آن به دست آید. یافته ها نشان دهنده این هستند که شاعر از انواع بیان خبری، تاکیدی، امری، آرزومندانه و قطبیت مثبت برای توصیف تجارب مادی و مفهومی استفاده کرده و با تکرار بیان خبری و تاکیدی، با مخاطب تعامل برقرار نموده و او را با اندیشه خود همراه می کند و از طریق استفاده از صیغه امر، او را به نواختن «نی» که نمادی از جاودانگی و آرامش است، فرا می خواند.

    کلید واژگان: دستور نقش گرا, فرانقش بینافردی, جبران خلیل جبران, قصیده المواکب
    Sharafat Karimi, Jamil Jafari *, Maryam Sharifi

    Systematic linguistics examines the role-oriented grammar of language within the context of text and in the three domains of interpersonal, textual, and ideational metafunctions, explaining its function in the evolution of cognitive processes. Since linguistic structures such as grammatical rules, types of vocabulary, and their combinations are effective in shaping and developing human cognitive processes as well as in analyzing and understanding texts, studying the poem "al-Mawakib" as a significant, philosophical, and extended work with themes such as contemplation of nature, goodness, poetry, justice, life, and death based on linguistic analytical approaches reveals new dimensions of its technical and textual aspects. In this research, the analysis of the refrains in the poem "al-Mawakib" is conducted using a descriptive-analytical method and based on the interpersonal metafunction approach to elucidate its semantic coherence and structural features, thereby uncovering aspects of its linguistic characteristics and providing an understanding of the poem's content, implications, and messages. The research findings show that the poet uses various forms of declarative, emphatic, imperative, wishful expressions, and positive polarity to describe material and conceptual experiences. Through the repetition of declarative and emphatic statements, the poet engages with the audience, aligning them with his thoughts, and by using the imperative form, he invites them to play the "ney," which symbolizes eternity and tranquility.

    Keywords: Functional Grammar, Interpersonal Metafunction, Gibran Khalil Gibran, The Ode Of Al-Mawakeb
  • خدیجه بهرامی رهنما، امیرحسین ماحوزی*

    هلیدی، در زبان شناسی نقش گرای نظام مند، بر سه کارکرد اندیشگانی، بینافردی و متنی تاکید فراوان دارد که به وسیله آن ها، می توان بندهای متون ادبی را مورد تحلیل قرار داد و به سبک خاص شاعر یا نویسنده دست یافت. شاهنامه، ظرفیت بسیاری برای کاوش در حوزه های مختلف، از جمله؛ دستور نقش گرا داراست. از این روی، از میان داستان های مختلف شاهنامه، دو داستان «ایرج» و «رستم و شغاد» را، بر اساس نظریه هلیدی مورد تحلیل سبکی قرار داده ایم. این جستار درصدد است، با روش توصیفی- تحلیلی و با گردآوری اطلاعات، به شیوه کتابخانه یی، مساله انواع فرایندها، چگونگی انسجام یافتن متن و فرانقش بینافردی را در این دو داستان مورد بررسی قرار دهد. نتایج تحقیق نشان دهنده آن است که از میان فرایندهای به کار رفته، فرایند مادی، بیشترین بسامد را در هر دو داستان داراست که این، بیانگر رخدادها، کنش های عینی و ملموس به کار رفته در صحنه ها است. در بخش غیرساختاری فرانقش متنی، انسجام دستوری و انسجام واژ ه ها، سبب پیوستگی و هماهنگی متن گشته است. در انسجام دستوری، ادات ربط، در انسجام واژه ها- بازآیی، مولفه تکرار، در انسجام واژه ها- باهم آیی، باهم آیی متداعی بیشترین بسامد را در هر دو داستان دارا هستند. نوع فعل های به کار رفته، گذشته و فاعل ها، اغلب آشکار هستند و وجه خبری که بر پای بندی حقیقت گزاره ها و قطعیت متن تاکید دارد، بسامد فراوانی در این داستان ها دارد. بررسی و تطبیق هر سه لایه معنایی نظریه هلیدی در داستان های «ایرج» و «رستم و شغاد»، بر ساختاری واحد، یکپارچه و دارای انسجام هر دو متن تاکید فراوان دارد.

    کلید واژگان: دستور نقش گرا, ایرج, رستم و شغاد, فرانقش اندیشگانی, فرانقش متنی
    Khadijeh Bahrami Rahnama, AmirHossein Mahoozi *

     Halliday emphasizes on ideational, interpersonal and textural metafunctions in systematic functional linguistics, which can be useful for analyzing sentences of literary texts and understanding special styles of poets or writers. Shahnameh has the potential of being studied in different fields like linguistics, thus the writer analyzes styles of the stories of Iraj and Rostam and Shaghad, based on Halliday’s theory. This paper is an attempt to study the problem of different processes, interpersonal metafunctions, and textural cohesion in stories of Iraj and Rostam and Shaghad. The results of this study show that among all the used processes, material process has the highest frequency in both stories, which indicate concrete events and actions used in the scenes.  In non-structural part of textual metafunction, grammatical and lexical cohesions cause text connections and coordination. In grammatical cohesion, conjunctions and in lexical cohesion reiteration, repetition element has the highest frequency in both stories. Past form of the verbs are used and subjects are often obvious and indicative mood which emphasizes on truthfulness of propositions and certainty of the text has the most frequency in these stories. Investigating and adapting all three semantic layers of Halliday’s theory in the stories of Iraj and Rostam and Shaghad emphasizes on the unified, integrated, coherent structure of both texts.

    Keywords: Functional grammar, Iraj, Rostam, Shaghad, ideational metafunction, textual metafunction, interpersonal metafunction
  • بهرام مختاری خیاوی، مسعود ذوقی*، نادر اسدی

    عدم توجه به مقوله وجهیت در دستور زبان ترکی آذربایجانی باعث آمیختگی آن با مفهوم وجه و ایجاد ابهام، کثرت و گاه تناقض در تقسیم بندی وجه شده است. هدف این جستار، مطالعه زبان ترکی بر اساس رویکردی است که بتواند تمایزی شفاف بین این دو مقوله ایجاد کند. روش تحقیق، بررسی وجهیت احتمالی/ تداولی در ترکی با توسل به بند های ترکی با معادل های انگلیسی و فارسی  آن ها و با پیروی از الگوی ساختار وجه در رویکرد دستور نقشی بوده و این نتایج به دست آمد: حالت های احتمال و تداول در سه درجه و سطح متفاوت در زبان ترکی مشخص شد. برخلاف زبان انگلیسی، در برخی موارد در ترکی آذربایجانی، پیوند هایی که سطح یقین بالا و متوسط را از هم متمایز کند وجود نداشته، بلکه برای دو حالت مذکور از پیوند یکسانی استفاده می شود. همچنین تمایز معنایی زمان داری های مختلف برای بیان درجه امکان در انگلیسی، در زبان ترکی بدلیل استفاده از یک پیوند امکان پذیر نیست. حضور افزوده های وجهی در بند ها سبب ارتقای سطح یقین در این زبان شده و ابهام در تمایز بین درجات زمانداری ها در زبان ترکی را رفع می کند. مفهوم زمان در زمانداری های وجهی در زبان ترکی، برخلاف انگلیسی، به واسطه پیوند-ıd  و عدم حضور آن یعنی تکواژ صفر نمود پیدا می کنند که به ترتیب بیان گر زمان گذشته و حال می باشند.

    کلید واژگان: افزوده وجهی, دستور نقشی, وجه, وجهیت احتمالی, تداولی, وجهیت
    Bahram Mokhtari Khiyavi, Masoud Zoghi *, Nader Asadi
    Introduction

     This research analyzes and evaluates modalization based on Halliday's systemic functional grammar (SFG) in the Azerbaijani Turkish language. In this SFG-based approach, mood and modality are examined within the mood structure which consists of two parts: (i) mood with elements of subject and finite and (ii) residue. In short, modality in this system refers to the space between two polarities, namely 'yes' and 'no'. In modalization, the commodity being exchanged is information and the utterance is considered as a proposition in which the speaker's attitude to the event is in the form of degrees of probability or possibility of occurrence or degrees of usuality; this means the possibility of recurrence. Despite the lack of attention to modality and its integration into the concept of mood in the Turkish grammar, the concept of modality in this system has been significantly distinguished from the category of mood. This research is an attempt to address the issues about (i) the presentation of modalization, (ii) the role of adjuncts in distinguishing between degrees of certainty and usuality and (iii) the presentation of past and present tense in mood finites in the Turkish language.

    Methods & Materials 

    First of all, to investigate modalization in the Azerbaijani Turkish language, the elements and constituents that make up mood structure and modalization in terms of possibility of occurrence, frequency, degrees, levels and elements involved in their formation were examined. In so doing, Azerbaijani Turkish clauses and their English and Persian equivalents were used. The theoretical framework of the current analysis was based on the mood structure in SFG) and the corpus was taken from the clauses in the literary and fictional sources in the Turkish language. The concept of modality has not been mentioned at all in the sources of the Azerbaijani Turkish grammar, and no study was found in the literature to address this issue based on SFG. Aijmer (2016), Nuyts (2001), Eggins (2004), and Halliday and Matthiessen (2004) have widely examined modality based on SFG. Considering the integration of the concept of mood and modality in Turkish grammar, the aim of this research was to study the Azerbaijani Turkish language based on an approach that can make a clear distinction between these two categories.

    Discussion

    The findings show that the mood structure in the Turkish language is also made up of two parts: mood and residue. The mood itself is composed of two components: the subject and the finite, and the residue includes the three functional elements of predicator, complement and adjunct. Results also show that predicators are an integral part of the mood structure and determine the presence, absence and number of complements in this constituent, while the presence of adjuncts in this structure is not mandatory and they can be removed from the clause. Concerning modalization, the study of the syntactic behavior of the elements and the morphemes involved in the clauses indicates that Azerbaijani Turkish expresses modality with "high" and "medium" degrees of certainty by means of the finite -mali. Also, unlike the English language that uses different finites, i.e., may and could, Azerbaijani Turkish uses the morpheme -abil which does not represent the semantic differences in its English equivalents. Examining the clauses of modalization in terms of probability and only with the presence of mood adjuncts showed that the ambiguity in Azerbaijani Turkish in terms of making a distinction in the degree of probability of occurrence is removed due to the presence of mood adjuncts. Furthermore, examining the modalization in terms of usuality with the presence of adjuncts of frequency in Azerbaijani Turkish showed that there is no ambiguity in the levels of usuality. A third state related to modalization in terms of probability with high and low degrees of certainty was also found. It was evident that the mood finites and the mood adjuncts were employed simultaneously. Despite the fact that the mood finites are the same in Azerbaijani Turkish, the ambiguity in the distinction between high and medium levels has been removed due to the presence of mood adjuncts; different mood adjuncts have raised the scale of certainty. Finally, the examination of modal verbs showed that in Azerbaijani Turkish - unlike English - the concept of tense does not appear in an integrated form with lexical verbs, but it emerges as a dependent morpheme. These morphemes are -di in the past tense and zero in the present tense. Surprisingly enough, in the current grammar sources of Azerbaijani Turkish, the morpheme -ir is mistakenly introduced as the morpheme of the present tense.

    Conclusion

    Overall, it is concluded that modalization in terms of probability in the Azerbaijani Turkish language is represented in three levels and states: (i) only with the presence of mood finites, (ii) only with the presence of mood adjuncts, and (iii) with the simultaneous presence of mood finites and mood adjuncts. The only difference is that the distinction between high and medium levels and also the semantic distinction between could and may at the low level is not possible in Azerbaijani Turkish. Modalization in terms of usuality is manifested only with the presence of mood adjuncts, and no ambiguity in different levels is observed. Not only the presence of mood adjuncts in modalization removes the ambiguity in the distinction between levels, but also their presence along with the mood finites can raise the degree of certainty of modalization in terms of probability. The combination of the morphemes of modality and tense generates mood finites in Azerbaijani Turkish. The morpheme -di indicates the past tense and its absence indicates the present tense, i.e., zero morpheme. Although the morpheme -ir is often reported to indicate the present tense in the Azerbaijani Turkish grammar sources, the SFG-based approach to Azerbaijani Turkish shows the process of the occurrence of verbs.

    Keywords: Functional grammar, Mood Adjunct, Mood, modality, Modalization
  • عیسی متقی زاده*، سید عدنان اشکوری، سعید اسحاقی
    الهدف من تعلیم النحو مساعده الطلاب فی تصویب لغتهم لکن تعلیم النحو، بشکل وصفی ومنفصل عن المواقع اللغویه للحیاه لم یستطع ان یحقق اهدافه بل قد جعل النحو امرا معقدا، بحیث یشکو معظم دارسی اللغه العربیه فی المدارس والجامعات الإیرانیه من صعوبته وغموضه وعدم قدرتهم علی توظیفه. لذلک تعلیم النحو بحاجه ماسه إلی تیسیر ای تقریب الماده النحویه لغیر المتخصصین من الطلاب، باستخدام النحو الوظیفی. علی اساس الرویه التقلیدیه نتعلم القواعد النحویه لنطبقها علی اللغه، لکن من الممکن استخراج القواعد النحویه من اللغه بسهوله کما یفعله الطفل فی اکتساب لغته الام. لاسباب تاریخیه وثقافیه، تتوفر عند الناطقین بالفارسیه حصلیه ذی قیمه من الجمل والعبارات العربیه ای الانماط اللغویه من القرآن الکریم وغیرها من النصوص الدینیه التی یمکن استغلالها لتیسیر تعلیم النحو العربی  فی المستویات المختلفه. فهذا البحث مستندا إلی المنهج الوصفی- التحلیلی، یهدف إلی تقدیم منهج تطبیقی لتیسیر تعلیم النحو وتعلمه باستخدام هذه الانماط اللغویه. من اهم النتایج التی حصل علیها البحث: اظهرت دراسه میدانیه اجریت بمشارکه اکثر من 30 شخصا ان الانماط اللغویه الدینیه هی من افضل المصادر المتوفره لدی الطلاب الإیرانیین واکثرها من حیث العدد ولتیسیر تعلیم النحو لابد من تقدیم القواعد النحویه خلال المواقف اللغویه للحیاه وباستخدام الانماط اللغویه المتوفره عند الطلاب بمتابعه الخطوات الاثنی عشر المقترحه.
    کلید واژگان: تعلیم النحو, تیسیر النحو, الانماط اللغویه, النحو الوظیفی, النصوص الدینیه
    Isa Motaghizade *, Sayed Adnan Ashkevari, Saeed Es-Haghi
    The purpose of teaching Arabic language is helping learners with correcting their language. However, descriptive teaching of Arabic language structure as a decontextualized phenomenon (without considering real life context) has become a complicated problem. Most of high school students and Arabic language students at university level complain about the challenges with complexity of Arabic grammar and their incapability in using the structure of this language. Therefore, Arabic language teaching, using functional grammar, needs simplification of its structure for students of all level of proficiency.  Looking from traditional point of view, we learn the grammar to apply it to the language but it could be easily discovered from the language itself, exactly like a child who learns his first language. Due to some historical and cultural reasons, there is a precious portion of Arabic statements and sentences from holy Quran and other religious sources available for the speakers of Persians which could be exploited within Arabic grammar simplification at different levels. This study tries to provide a functional method to simplify teaching and learning Arabic grammar, by using these language patterns. Results of a field study with 30 participants showed that the religious language patterns are the best and most frequents available sources for Iranian students. To simplify Arabic grammar teaching, it is necessary to use suggested 12-step procedure and present grammatical points within real life situations and use authentic examples to teach the grammar.
    Keywords: Teaching Grammar, Grammar simplification, Language patterns, Functional grammar, Religious texts
  • بهرام مختاری خیاوی، مسعود ذوقی*، نادر اسدی
    با توجه به این که منابع دستوری زبان ترکی آذربایجانی عموما بر پایه دستور سنتی است و تمایزی بین عنصر زمان و نمود در این دستور صورت نگرفته است، بنابراین جستار حاضر به بررسی و مقایسه عنصر زمان و نمود در زبان ترکی و انگلیسی با رویکرد دستور نقشی هلیدی می پردازد. در مرحله نخست تحلیل داده ها، پیوندهای زمان در زبان ترکی و سپس ساختار وجه در قالب جملات انگلیسی با معادل های ترکی شان مقایسه و بررسی شدند که این نتایج به دست آمد: در تمامی منابع دستور سنتی ترکی آذربایجانی، پیوندهای -ir، ar/әr و -miş که بیانگر فرآیند وقوع فعل هستند، به عنوان پیوندهای زمان در نظر گرفته شدند. به بیان دیگر، در دستور سنتی با نوعی از آمیختگی زمان و نمود مواجه هستیم. از طرف دیگر، این تکواژها در رویکرد دستور نقشی در گروه زمان داری ها قرار نمی گیرند، بلکه در بخش باقی مانده، نقش اول محمول ها یعنی فرآیند زمانی وقوع فعل را بازی می کنند. همچنین مشخص شد که تکواژ زمان حال در ترکی- برخلاف نگرش دستور سنتی- با عدم حضور پیوند زمان گذشته (di-) نمود پیدا می کند؛ یعنی با تکواژ صفر و مطابق دستور نقشی در بخش «محمول» واقع می شود. برخلاف زبان انگلیسی که تکواژهای زمان داری در مواردی به شکل ادغام با فعل واژگانی نمود پیدا می کنند، این تکواژها در ترکی همیشه به شکل تکواژ وابسته، به پایه فعل واژگانی متصل می شوند.
    کلید واژگان: باقی مانده, گرامر نقشی, زمان دستوری, محمول, نمود
    Bahram Mokhtari Khiyavi, Masoud Zoghi *, Nader Asadi
    Due to the fact that the grammatical sources of the Azerbaijani Turkish language are generally based on traditional grammar and no distinction is made between the elements of tense and aspect in this approach, so the present study examines and compares these two elements in the Turkish and English languages based on the Halliday’s systemic functional grammar. In the first stage, the conjunctions of tense in Turkish language and then aspect in the form of English sentences with their Turkish equations were compared and examined and the following results were obtained: in all sources of traditional Azerbaijani Turkish grammar conjunctions -'ir ', "ar / әr And - miş, which actually represent the process of occurrence of the verb, are considered as representatives of tense. In other words, in the Turkish traditional grammar we are faced with a kind of fusion of tens and aspect. On the other hand, in the systemic functional grammar, the aforementioned morphemes are not included in the tens group, but, in the residue part, they play the first role of the predicators, i.e., they express the temporal aspect of the occurrence of the verbs. Also it was found that present tense morpheme in the Turkish language – contrary to the traditional grammar - is represented by the absence of the morpheme ‘- di’, that is, with a zero morpheme which according to the systemic functional grammar is placed in the 'predicator section. Tens morphemes in Turkish, unlike in English, which in some cases appear in the form of integration with lexical verbs, are always connected to the lexical verb base in the form of dependent morphemes.
    Keywords: Aspect, Functional grammar, Predicator, Residue, Tense
  • ذوالفقار علامی*، فائزه واعظ زاده

    گسترش دانش «زبان شناسی» پژوهش های «سبک شناسی» را سمت وسویی تازه بخشیده است؛ به گونه ای که امروزه مطالعه سبک آثار ادبی برمبنای زبان شناسی گسترش فراوان یافته است. پاول سیمپسون، سبک شناس معاصر، از نظریه پردازانی است که الگوی سبک شناسی خود را بر پایه زبان شناسی مطرح و در این زمینه راهکارهای عملی و روشمندی مطرح کرده است. یکی از مباحثی که سیمپسون به گونه ای دقیق و روشمند آن را بررسی کرده، «نظام گذرایی» است. الگوی سبک شناسانه «نظام گذرایی» سیمپسون در چارچوب نظام گذرایی در دستور نقش گرای هلیدی بنا شده است. نظام گذرایی ابزارهای دستوری خاصی هستند که برای تجسم تجربه در زبان به کار می روند و شامل سه عنصر فرایند (عبارت های فعلی)، مشارکین (عبارت های اسمی) و عناصر پیرامونی فرایند (گروه قیدی و حرف اضافه ای) می شود. بنابراین، در تحلیل سبکی متون با الگوی تحلیل نظام گذرایی، به عناصر زبانی فوق تاکید می شود. از سویی دیگر، پژوهش های حوزه ادبیات عرفانی، بیشتر در خصوص ساختارهای درونی نظیر محتوای مفهومی و همچنین حوزه های فکری نویسندگان انجام شده و کمتر به ساختار بیرونی و سطوح زبانی این آثار پرداخته شده است؛ درحالی که ارزیابی آن ها با معیارهای نوین در شناخت هرچه بیشتر این میراث گران بها بسیار موثر خواهد بود. در این مقاله تمهیدات عین القضات همدانی با استفاده از رویکرد تحلیل «نظام گذرایی» در الگوی سیمپسون ارزیابی شده است. نتایج تحلیل نشان می دهد عین القضات براساس روحیات و متناسب با اهداف خویش، به نحو گزینش گرانه ای دست به انتخاب زده است و ضمن استفاده از «نقش اندیشگانی» زبان، در انتقال محتوای تعلیمی و اعتقادی خویش در قالب گزاره های خبری، امری و پرسشی، از نقش بینافردی بیشتر از سایر انواع استفاده کرده است. همچنین با روش های نوآورانه در فرایندهای کلامی و ذهنی ویژگی هایی ایجاد کرده و با این شیوه ها به اثر خویش تشخص های سبکی گاه منحصربه فرد بخشیده است.

    کلید واژگان: عین القضات همدانی, تمهیدات, پاول سیمپسون, تحلیل سبک شناختی, نظام گذرایی, دستور نقش گرا
    Zolfaghar Allami *, Faezeh Waezzadeh

    Today, the stylistic study of literary works based on linguistics has expanded. Paul Simpson is one of the contemporary theorists who has provided practical and methodological strategies in the field of stylistics. The "transitivity" is one of his precise and methodical models, which is based on Halliday's "functional grammar". Transitivity is a special grammatical tool used to visualize experience in language and include the three elements of the process, the participants, and the circumstances. Therefore, in the stylistic analysis of texts with the model of transitivity, the above linguistic elements are emphasized.Moreover, research in the field of Persian mystical literature has often been done on the internal structures such as conceptual content and intellectual areas of the authors and less attention has been paid to the external structure and linguistic levels of these works; while evaluating them with new criteria is very effective in further understanding this precious heritage.Tamhidat is one of the richest writings of Sufis in expressing the principles of the path and mystical secrets and the result of personal experiences of Ein al-Qozat Hamedani, which has been conceptually analyzed and interpreted many times but has been less evaluated in terms of external and linguistic structures. The present study, using Paul Simpson's "transitivity" analysis model, analyzes the text and evaluates the components of that model, including phrases and verbal groups, nominal groups, circumstances (adverbial group and Preposition groups) and has dealt with all the frequent elements that have given this work a stylistic specificity in various forms.According to the results of the research, Ein al-Qozat, depending on the subject, has quoted 493 Quranic verses and 98 narrations of the Prophet. In addition, he has quoted in his work the words of 8 other prophets, the four caliphs, and 46 great men of religion and Sufism in his work. Apart from ideological sources, Ein al-Qozat has used 267 verses of Persian poetry and 11 verses of Arabic poetry in his book to emphasize various topics. For this study, some parts of Tamhidat have been selected that show the thought and art of Ein al-Qozat. A stylistic study of the transitivity in Tamhidat suggests that Ein al-Qozat, through the intellectual or experimental function of language, has used mental actions and processes (relations of the outside and inside world) in the service of the educational and doctrinal content of his work. He also used the interpersonal function more than any other type of language function in which language regulates the relationships between participants through indication, command, and interrogation in the form of verbal actions. Therefore, in Tamhidat in general, the use of relational and verbal processes is much more than other types. Material, behavioral, existential, and to some extent mental processes have not received much attention from Hamedani and are much less present in the Tamhidat.The relational processes of Tamhidat (how a phenomenon or a situation is reported) are expressed in the form of indicative sentences, which make up about 89%  of the total sentences and are used to report and teach. This feature introduces the Tamhidat as a news and reporting work. In the verbal process, which has the second place of application, some examples of stylistic features have been found:1-Using different types of “vocative sentence" and especially the call "O friend!" and "Dear!" with high frequency. This feature indicates the sincere communication of  Hamedani with the audience. 2- The use of "verbs" with first and secondary meanings, especially the specific use of "be" which is not used in the true sense of "being", but evangelism and in a way encouraging to be patient and carries a kind of definite prediction.3- Using "interrogative propositions" with secondary purposes such as denial questioning, denial of the subject, bowing and glorifying the subject, a small number of the audience and even blaming the audience.These characteristics show that the Ein al-Qozat has recognized and used different ways and methods of dialogue. Although the mental process is not used in high-frequency, the specific use of "sounds", especially with the implications of "sorry!", is a stylistic aspect. Ein al-Qozat has used it 177 times in various states, such as the inability to be puzzled, the intensity of the onslaught of meanings in his mind, pettiness, and regret. This feature shows the author's extreme pain (consciously).The high use of superhuman contributors and spiritual worlds introduces the Tamhidat as a spiritual book; on the other hand, the high frequency of employing human participants, as well as the high rate of use of emotions, positive and negative human actions make this book dedicated to human beings and the human world. Therefore, according to the research data, it can be said that the Tamhidat of Hamedani is a work in which the man has been depicted in a spiritual world.

    Keywords: Ein Al-Qozat Hamedani, Tamhidat, Paul Simpson, Stylistic Analysis, transitivity, Functional Grammar
  • رویا بهادرانی*، منظر سلطانی
    ازنظر هالیدی، سه ساختار اصلی دستور زبان؛ گذرایی، وجهی و مبتدایی است؛ که عوامل محقق شدن فرا نقش های «بازنمودی» «بینا فردی» و «متنی» هستند. ازآنجاکه وقایع و اندیشه های فردی، توانایی انعکاس در زبان را دارند، نقش زبان در این سه سطح قابل بررسی است. به بیان فرمالیست ها، «ادبیت» حاصل گریز از هنجار طبیعی زبان گفتاری است و با جابه جا کردن ارکان نحوی، اجزا، فرا نقش می شوند. معنا از دید گاه هالیدی، نقش در بافت است و با جابه جا نمودن نقش ها، تغییر می یابد. زبان فارسی به واسطه ادبیات غنی خویش محبوبیت خاصی در سرزمین های غیرفارسی زبان چون آسیای صغیر، بالکان و هند داشته است به طوری که به عنوان زبان ادبی در مدارس آن ها آموزش و آثار فراوانی نیز به این زبان نوشته شد. بدیهی است ادبیت در نحو زبانی این نویسندگان نیز می تواند از جنبه دستور نقش گرایی هالیدی، ارزیابی شود. این مقاله به بررسی میزان موفقیت نویسندگان آسیای صغیر و مهارت آن ها در برجسته ساختن نقش های نحوی یا عدم تبحر آن ها و بخشیدن نقش های مرده به اجزای نحوی در گلزار دمساز قریمی، روضه العقول ملطیوی و بلبلستان موستاری پرداخته است و به دلیل آنکه قریمی، اثرش را مستقل نگاشته و آن را نسخه بدل یا ترجمه اثر دیگری قرار نداده ، بیشتر موردتوجه بوده است.
    کلید واژگان: نظریه هالیدی, نقش های نحوی, قریمی, ملطیوی, موستاری, دستور زبان نقش گرا
    Roya Bahadorani *, Manzar Soltani
    According to Halliday, grammar consists of three main structures including: The representational, the interpersonal, and the contextual structure .These structures are the verifying factors of the representational, interpersonal and contextual highlighted of language. Since the individualized events and thoughts can be represented in the language, the role of language can be investigated in three levels .According to formalists, literariness is the departure from the natural norm of spoken language. In Halliday's view, meaning is the function in the context; therefore, meaning changes with the shift of functions. Because of its rich literature, Persian literature has been particularly popular languages like Minor Asia (Anatolia), the Balkans and India. It is taught as a literary language in their schools. Therefore, the Graduates of these schools have created many works in this language. The syntax used by these writers can be clearly evaluated by Halliday Functional Grammar. The purpose of the present study is to examine and evaluate the success of Minor Asian writers as well as their ability and inability to highlight syntactic roles and to attribute dead roles to syntactic components in three works. Qerimi and his writer doesn’t have a copy and translate it form other writers’ books.
    Keywords: Halliday, Syntactic Functions, Qerimi, Malatyevee, Moostari, Functional Grammar
  • طیبه سرفرازی*، احمد پاشازانوس
    زبان عربی، از جمله زبان‌های سامی است. به سبب آنکه، عربی زبان دین و مذهب بوده، سخنگویان بسیاری دارد. زبان انگلیسی از جمله زبان‌های هند و اروپایی است. زبان انگلیسی، زبان علم و فن‌آوری بوده و از سوی دیگر به دلیل سخنگویان بسیار و جهانی بودن‌اش، جایگاه ویژه ای دارد. این پژوهش، به مقایسه فرایندها در زبان عربی و انگلیسی پرداخته و قصد دارد که به بیان شباهت ها و تفاوت ها در فرایندها مشارکین اصلی و عناصر پیرامونی بپردازد. بر این مبنا، مقاله حاضر بر آن است تا به تعریف فعل و فرایند و گذرایی در دو زبان، تفاوت ها و شباهت ها در نوع فرایندها بپردازد. دستور نقش گرایی هلیدی با فرض اینکه الگوهای تجربه در قالب فرایندها و نظام گذرایی در زبان بازنمایی می شود، فرایندهای شش گانه را مطرح ساخت. فرایند اصلی به مادی، ذهنی و رابطه ای تقسیم می شوند و فرایندهای فرعی به کلامی، رفتاری و وجودی. بررسی کتاب های دستور سنتی و زبان‌شناسی نوین نمایانگر آن است که اختلاف دیدگاه در بیان گذرایی در اصطلاح‌ها و نام‌گذاری است. تعدی و گذرایی به یک معنا مورد استفاده قرار گرفته‌اند و تفاوت اساسی میان فرایند ربطی و کلامی مطرح است. در زبان انگلیسی فرایند ربطی و کلامی در قالب فرایند ربطی آورده می‌شود، درحالی که در زبان عربی فرایندی وجود ندارد. فرایند کلامی نیز در زبان عربی محذوف است و دارای جانشینی به اسم حرف ندا است.
    کلید واژگان: زبان انگلیسی, زبان عربی, نقش‌گرایی, گذرایی, فرایندها
    Tayebe Sarfarazi *, Ahmad Pashazanos
    Arabic language is among Semitic languages and because of being the religion language has a huge number of speakers. English language is among Indo-Europeans and it is science and technology language; furthermore, for being spoken globally, it has a significant status. In new theories, Halliday’s grammar is compiled with functional objectives. Clause is the main unit in Halliday’s grammar and each utterance which is concentrated around a verbal group is a clause. He has studied ideational, intersectional and textual meta-functions in his grammar. Textual meta-function is represented in theme and rhyme, intersectional meta-functions in the relation between speaker and addressee, and ideational meta-function in transitivity and processes. In his systematic grammar and transitivity structure, the process is the origin of every event and is represented by ideational meta-function. In Ideational meta-function, language arranges person experience. Empirical processes are the core and the center of a clause. A clause has participant and other circumstantial elements which have an effect on the amount of transitivity. Holliday’s functional grammar has paid vital attention to the meaning. Based on the assumption that experience patterns are DE codified in processes and transitivity, he has posed sextet processes. The main process is subdivided to material, mental and relational. Secondary process is divided to verbal, behavioral and existential. Main Participants of these processes are named differently such as actor in material, sensor in mental carrier in relational, sayer in verbal, behaver in behavioral and existent in existential. This inquiry studies comparative processes in the Arabic and English languages and tries to express differences and similarities in processes, main participants and circumstantial elements. It makes an effort to answer these questions: what is the definition of processes and verbs, transitivity in two languages, differences and similarities in process type. Structuralism believes that all verbs are transitive or intransitive and in the transitive verb, the action extents from verb to subject and object, but in functional grammar as Halliday and Mattsin have expressed: the more participants and circumstantial elements, the more is transitivity. The study of traditional grammar and modern linguistic in two languages shows that dissension in transitivity is in terminology and naming and in Arabic and English languages, it is used in the same meaning, but in the Arabic language in addition to being in context, there are some special forms making the verb transitive or intransitive, e.g. adding some prefixes, doubling a letter, etc. can make a verb transitive or vice versa that is very important. In Arabic language, transitivity is for verb and those verbs are called transitive verbs, but in practice whole clause is involved in belonging to verb, as in the English language it is extended to the whole clause and the clause is transitive or intransitive. Unlike Arabic language, there are no processes in the English that have three objects leading to more transitivity and the first object and second are direct and indirect, respectively. There is no category like those of Halliday in the Arabic language. Only Mental processes in Arabic are separated from others based on having two or three objects and they have been named (qolob) which means some thing related to heart, but in taking a clause as a phenomenon both languages are the same. Crucial differences are in relational and verbal processes. In English, there is a relational process which is mentioned in the clause and is like other processes, but it does not exist in Arabic language. The theme and rhyme can clarify the meaning of the clause, as Halliday and Matssin have described clearly in their book: “Introduction to functional grammar”. In some cases, there is a relational process with different names. In Arabic, verbal processes are deleted and substituted by interjections. About existential process, both languages are different. In English language, the word (there) fills the subject place but originally it is not a subject.  In Arabic, we have existential verb with subject like other processes and even some relational verbs can be used as existential when they are complete. It means they do not need another participant to completed. Some terminologies in functional grammar have different expressions in Arabic, e.g. attribute in material processes is (Hall) in Arabic language, so circumstantial elements in both languages, despite different expressions, have their effects on clause and consequently, on transitivity.
    Keywords: English language, Arabic language, functional grammar, transitivity process
  • خدیجه آقایی*، مجتبی رجبی
    اکثر تحقیقات در چارچوب نقش گرایی هلیدی و حسن (1976)، صرفا به ارزیابی نحوه ی کاربست یک یا دو نوع ابزار انسجام بخشی متون آموزشی پرداخته اند. چنین نگاه محدودی مانع ارائه الگویی کاربردی از تمام ابزارهای انسجام بخشی این متون که هدف نهایی مطالعه حاضر است می شود. این پژوهش، با بررسی تطبیقی به مسئله کشف رابطه ی همبستگی تعداد ابزارهای انسجام بخشی با سادگی یا پیچیدگی متون خوانداری وگفتاری فارسی بیاموزیم (ذوالفقاری، غفاری و محمودی بختیاری،1387) از مجموعه کتاب های آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان پرداخته است. در همین راستا، ابتدا به روش نمونه گیری نظام مند، 9 درس از متون به صورت دو درس در میان در هر پایه (27 متن خوانداری و 27 متن گفتاری) انتخاب، دسته بندی و کدگذاری شد. سپس با بررسی و تحلیل کیفی و کمی مشخص شد که رابطه ی معنا داری بین بسامد چهار عنصر انسجام واژگانی، ارجاع، حذف و ربط و بالا رفتن سطوح پایه (مقدماتی تا پیشرفته) در متون خوانداری وجود دارد و روند تغییرات از نوع افزایشی است. اما در متون گفتاری تنها این رابطه برای دو عنصر انسجامی ربط و واژگانی معنا دار بود و روند تغییرات نیز نا منظم بود. به طور کلی، انسجام واژگانی پر بسامد ترین در حالی که حذف و جانشینی کم بسامد ترین در متون بررسی شده بودند. هر دو متن نیز، الگوی ترتیبی تقریبا مشابهی شامل انسجام واژگانی، ارجاع درون متنی، ربط، حذف و جانشینی داشتند که می تواند شاخصه ای برای ارزیابی و تدوین متون سطح بندی شده استاندارد آموزشی به حساب آید.
    کلید واژگان: انگاره هلیدی و حسن, انسجام, فارسی بیاموزیم, متون خوانداری, متون گفتاری
    Khadijeh Aghaei *, Mojtaba Rajabi
    Previous studies on cohesion within Halliday and Hassan's (1976) Functional Grammar framework have mostly explored the use of one or two cohesive devices in various educational texts. The limited scope of these studies has impeded the development of an applicable model for all cohesive devices. Through an in-depth contrastive analysis, this study explored the relationship between the number of cohesive devices in written and spoken texts of “Let’s Learn Persian” textbook (Zolfaghari et al., 2008) and the simplicity/complexity of those texts. Through systematic random sampling, in each of the three levels nine lessons were selected. Since each lesson contained a written and a spoken text, in the end there were 27 written and 27 spoken texts for analysis. The texts were coded and categorized. Qualitative and quantitative analyses showed that there were significant relationships between the frequency of four types of cohesive devices (lexical cohesion, reference, ellipsis, and conjunction) and the complexity of the written texts. However, in spoken texts, only in the case of lexical cohesion and conjunction, significant relationships were observed between the frequency of cohesive devices and the texts’ complexity level. Overall, in the analyzed texts, lexical cohesion was the most frequent cohesive device while ellipsis and substitution were the least frequent cohesive devices. In both written and spoken texts, with regard to the frequency of the devices, a nearly identical rank order was observed which was as follows: lexical cohesion, in-text reference, conjunction, ellipsis, and substitution. This pattern of occurrence could inform the development and evaluation of level specific texts.
    Expanded AbstractResearch literature has so far focused on representing cohesive devices in various language instruction texts based on Halliday and Hassan's (1976) Systemic Functional Grammar. However, these studies restricted themselves to identifying only one or two cohesive devices in these texts. Hence, studies need to adopt a practical comprehensive framework which would cover all cohesive devices especially in Persian language instruction texts. Through an in-depth contrastive analysis, this study aimed to address the relationship between the frequency of cohesive devices in written and spoken texts of “Let’s learn Persian” textbook and the difficulty level of its texts. The textbook series authored by Zolfaghari, Ghaffari, and Mahmoodi Bakhtiari (2008) includes three main levels: elementary, intermediate, and advanced. They were selected since they had both written and spoken texts. Nine written and spoken texts in each level (in total 27 written and 27 spoken texts) were selected through systematic random sampling. Having categorized and codified the selected texts, researchers analyzed the data quantitatively and qualitatively.  The quantitative and qualitative analyses of the data indicated that both written and spoken texts of “Let’s Learn Persian” textbook had various cohesive devices. As higher level texts were presupposed as more difficult ones, frequency of lexical cohesion, reference, ellipsis and conjunction increased in the higher level written texts.  It can be argued that there existed a significant relationship between the frequency of the mentioned cohesive devices and difficulty level of written texts. There was no significant relationship between substitution frequency and difficulty level of the texts. The frequency analysis of cohesive devices in spoken texts of all levels showed that there existed significant relations between conjunction, lexical cohesion, and text difficulty. The overall data analysis indicated that patterns of use of cohesive devices were highly similar in spoken and written texts. Indeed, both text types followed similar patterns of cohesive devices application, namely lexical cohesion, reference, conjunction, ellipsis and substitution. The only difference was related to the place of reference in the identified pattern. This difference can be due to endophric and exophoric reference manifestation in both text types. Regarding spoken texts, it can be argued that as the difficulty level increased, the frequency of endophoric reference also increased. However, the exophoric reference has not been observed as frequently in spoken texts. This can be explained in terms of the textbook developers’ assumption that non-Persian language learners may not enjoy enough background knowledge about the texts. Furthermore, the identified patterns can be indicative of the fact that lexical cohesions are the first and most significant cohesive devices in spoken and written texts. Of all types of lexical cohesions, repetition can be regarded as an effective cohesive device for non-Persian language learners which could aid them to transfer meaning more effectively. It can influence the tone of speech when the speaker wants to put more emphasis on meaning. Substitution and ellipsis were the least frequently observed cohesive devices in written and spoken texts as well. This showed that the texts were developed based on circumlocution. Indeed, the textbook developers selected the written and spoken texts which were appropriate for each instructional level. The low frequency of substitution and ellipsis showed that the textbook developers presupposed that the non-Persian learners and native Persian speakers had little or no shared background knowledge about the text contents. The normal distribution of cohesive devices in written and spoken texts of “Let’s learn Persian” textbook showed that the textbook developers could apply a systematic cohesive devices pattern. In other words, this sequential pattern of cohesive devices can be taken into account by textbook developers in designing or evaluating standard TPSOL textbooks. It is suggested that further studies explore how cohesive devices are used in other textbooks developed for Persian language learners. Comparison of the findings of these studies could help us to identify a more comprehensive pattern of cohesive devices which could aid in the development of standard Persian language teaching textbooks.
    Keywords: Functional Grammar, Cohesion, “Let’s Learn Persian”, written texts, spoken texts
  • ندا امین*، یحیی طالبیان
    رساله «در بیان سلوک» یکی از رسایل بیست و دو گانه کتاب الانسان الکامل اثر عزیزالدین نسفی، نویسنده قرن هفتم هجری، است. او در این رساله با معرفی و تبیین مراحل سلوک و ملزومات آن، به تعلیم و ترغیب مخاطب پرداخته است. در این پژوهش سعی شده است با بهره گیری از نظریه «ارتباط متن و معنا با بافت موقعیتی» در دستور نقش گرای نظام مند هلیدی و بررسی بندهایی که بار ایدئولوژیکی و معنایی دارد، این موضوعات بررسی شود: 1) شناخت گفتمان غالب نسفی در بیان مفهوم سلوک و ابزارها و سازوکارهای بیانی او در این اثر؛ 2) بیان ارتباط لایه های سه گانه بافت موقعیتی (گستره و منش و شیوه سخن) با لایه های معنایی زبان (فرانقش اندیشگانی و بینافردی و متنی). مولف در این رساله گفتمان خطابی  تعلیمی را در پیش گرفته است. مخاطب او چنانکه از گستره و منش سخن برمی آید، درویش مبتدی است و تاکید بر مفاهیم ایدئولوژیکی، برجستهترین سازوکار بیانی نسفی است. روش های تاکیدی، نفی و استثنا، تقدیم ادات نفی، کاربرد کلمات تاکیدی در ساختار جملات منفی، نوع چینشی ساختار نحوی، قراردادن افعال امر و نهی (اغلب از مصدرهای دانستن و فهمیدن) در آغاز جمله و استفاده بسیار از این مصدرها، بهره گیری از تمثیل و تشبی هات ساده و ملموس با زبان و بیانی عامیانه و نیز به طور ویژه انواع تکرار، از ابزارهای بیانی نسفی برای القای اندیشه خود به مخاطب با بیان موکد است. گستره سخن در فصل های مختلف این رساله آموزش مباحث اصلی در حوزه سیر و سلوک است. مشارکین مرکزی گفتمان سلوک، «رونده/ سالک» و «پیر/ هادی» اند که به ترتیب در محوریت فرآیندهای ذهنی و مادی قرار دارند.
    کلید واژگان: دستور نقشگرای, مایکل هلیدی, بافت موقعیتی, لایه های معنایی زبان, سلوک, انسان الکامل
    Neda Amin *, Yahya Talebian
    The ‘expression of comportment’ is one of the 22 chapters of the book ‘Al-Ensan Al-Kamel written by Aziz al-Din Nasafi in the seventh AH. In this chapter, he attempts to educate and motivate his audience by introducing and explaining the steps of comportment and its necessities. In this study, it is tried to become acquainted with the predominant speech of Nasafi about the concept of comportment and the conversational mechanisms and tools he adapted in this work by benefiting from the ‘text and meaning relationship with situational context’ theory in the systematic functional grammar of Halliday and investigating the parts in which an ideological and semantic value exists. Also, it is tried to express the relationship between the three-fold layers of situational context which are ‘range, nature and manner of speech’ and language semantic layers which are ‘ideational meta-function, interpersonal, and textual’. The author of this chapter has used the directive-didactic speech, and as it is apparent from the range and nature of speech that its audience is a ‘beginner Dervish’ and the persistence on ideological concepts are the most outstanding expressive mechanism of Nasafi. Intensifying methods, negation and exception, presentation of negation particles, the use of intensifying words in the negative sentences structure, the order of ‘syntactic structure’, placing imperative and deprecation verbs (mostly from knowing and understanding infinitives) at the beginning of sentences and the high use of these infinitives, using simple and understandable allegories and similes in an informal language and, especially, various repetitions are all among the expressive tools of Nasafi in the field of transferring his thoughts to his audience with an intensified tone. The range of speech in the different chapters of this chapter concerns the instruction of the main concepts of comportment. The central characters of the comportment conversations are the ‘wayfarer’ and ‘the old one/Guide’ which are the representation of mental and materialistic procedures, respectively.
    Keywords: Functional Grammar, Michael Halliday, Situational Context, Language Semantic Layers, Comportment, Al-Ensan Al-Kamel
  • آتوسا رستم بیک تفرشی، امین حاجی رضایی، سید مصطفی عاصی، مهسا پهلوان زاده
    پژوهش حاضر به بررسی و تحلیل رشد ابزار انسجام واژگانی (تکرار، باهم آیی، هم معنایی، شمول، جزءواژگی) در گفتمان نوشتاری دانش آموزان (9-12 ساله) پایه های چهارم، پنجم و ششم در چارچوب دستور نقشگرای نظام مند هلیدی و متیسن (2004) می پردازد. گردآوری داده ها به شیوه میدانی و تحلیل با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. نمونه آماری مورد بررسی 45 دانش آموز پسر شهر تهران بودند که در سال تحصیلی 1393-1394 در یک مدرسه دولتی مشغول به تحصیل بودند. معیارهایی چون عدم ابتلا به اختلال ذهنی، اختلال یادگیری یا ناتوانی جسمی در انتخاب نمونه ها مدنظر بود. ابزار پژوهش دو داستان مصور است که روایی آن ها مورد تایید متخصصان قرار گرفته است. درصد فراوانی و الگوی رشد کاربرد انواع ابزار انسجام واژگانی در روایت های نوشتاری دانش آموزان مورد تحلیل قرار گرفت. یافته های پژوهش نشان می دهد که فراوانی ابزار انسجام واژگانی در پایه های چهارم، پنجم و ششم به ترتیب862، 967 و 1119 است. تکرار و با هم آیی در هر سه پایه تحصیلی پربسامدترین و شمول و جزءواژگی کم بسامدترین ابزار هستند. درصد رخداد تکرار نسبت به سایر ابزارهای انسجام واژگانی از پایه چهارم تا ششم سیر نزولی و جزءواژگی و شمول از پایه چهارم تا ششم سیر صعودی دارد. با هم آیی در پایه چهارم کمترین درصد رخداد را دارد. آزمون آماری کروسکال- والیس نشان می دهد که تفاوت کاربرد هم معنایی و تکرار در پایه های مختلف معنادار نیست ولی جزءواژگی، شمول و باهم آیی در سطح≤ 0/05 p معنادار است. بنابراین، با بالارفتن پایه تحصیلی(سن)، ابزار انسجام واژگانی بیشتر و پیچیده تری در گفتمان نوشتاری دانش آموزان دیده می شود.
    کلید واژگان: انسجام واژگانی, گفتمان نوشتاری, دستور نقشگرا, دانش آموزان
    Atoosa Rostambeik Tafreshi, Amin Hajirezaie, Mostafa Assi, Mahsa Pahlevan Zadeh
    This research aims at analyzing and comparing the development of lexical cohesive devices (repetition, collocation, synonymy, hyponymy, meronymy) in Persian-Speaking students’ written discourse at primary level (9 to 12 years old) according to logical meta-function introduced in Halliday and Mathiessen’s systemic functional grammar (2004). Descriptive analytical method is used in this study. 45 students (boys) studying at primary school (4th, 5th and 6th grades) in 1393-94 have been selected through random-sampling. Two written tests in the form of picture stories were administered for gathering the written data. Frequency, percentage and pattern of development of using lexical cohesive devices were compared and analyzed. The frequency of lexical cohesive devices in 4th, 5th and 6th grades were, 862, 967, and 1119. Repetition and collocation in all grades are the most frequent and hyponymy and meronymy are the least frequent devices. The percentage of repetition decreases from 4th grade to 6th grade while in hyponymy and meronymy it is increased. According to Kruskal–Wallis test the differences of using synonymy and repetition are not significant although differences of using collocation, hyponymy and meronymy are significant (p≤ 0/05). It seems that not only the frequency of different lexical cohesive devices in students’ written discourse increases as the grades increase, but also more sophisticated lexical cohesive devices are found in writings of the students in higher grades.
    Keywords: Lexical cohesion, written discourse, Functional grammar, Students.
  • غلامرضا صمدیانی، محمد تقوی
    در دستور نقشگرا، فرض بر این است که الگوهای تجربه در قالب فرایندها و از طریق فرانقش اندیشگانی در زبان بازنمایی می شود. بر این اساس می توان با بررسی انواع فرایندهای موجود در افعال و تعیین بسامد آن ها در متن ادبی از تجارب، تفکرات و دنیای درون نویسنده آگاه شد. امکان و قابلیت دستوری برای بازنمایی تجربه در زبان، از طریق نظام گذرایی انجام می شود. نظام گذرایی، مکانیسم بیان فرانقش اندیشگانی و تجربی در زبان است. در این مقاله به بررسی تجارب عرفانی روزبهان در کتاب عبهر العاشقین بر اساس فعل: رویکرد نقشگرا پرداخته شده است. تجربه ها بر پایه نظام گذرایی در چهارچوب دستور نقشگرای هلیدی، تجزیه و تحلیل شده اند. با توجه به نتایج به دست آمده، در بیشتر موارد، تجربه گر فعال و کنش گراست، اکثر فعل های غیر رابطه ای، متعدی هستند و بر زمان گذشته دلالت می کنند، بیش از 70% فرایندهای فعلی رابطه ای در زمان حال اتفاق می افتند و بیش از 90% این تجربه ها که با وجه اخباری بیان شده اند، قطعیت دارند؛ به این ترتیب، تجربه عشقی که عبهر العاشقین با ما در میان می گذارد، با توجه به شیوه روایتگری در چند قدمی نگاشتن به وقوع پیوسته است. هنگام خواندن روایت، ذهن از زمان و مکان طبیعی خود جدا می شود و با راوی به لحظه دیدار و مشاهده می پیوندد.
    کلید واژگان: تجربه عرفانی, فعل, دستور نقشگرا, عشق, عبهر العاشقین, روزبهان بقلی شیرازی
    Gholamreza Samadiyani, Mohammad Taghavi
    In functional grammar, it is assumed that patterns of experience are represented in language in the form of processes and via ideational metafunction. Accordingly, we can gain knowledge about the experiences, ideas and internal world of the writer by exploring various kinds of processes in the verbs and determining their frequency in literary text. The grammatical potential for representing experience in language is provided by transitivity system which is the mechanism for expressing the ideational and experiential metafunction in language. This paper investigates the mystical experiences of Ruzbahan in Abhar al-Asheghin according to functional approach to the verbs. The experiences are analyzed based on transitivity system in terms of Halliday's functional grammar. Considering the results of this study, the experiencer is active and doer in most of the cases. Most non-relational verbs are transitive and denote past tense. More than 70% of relational verbs occur at present time and more than 90% of these experiences which are expressed via indicative mood are absolutive. Thus, regarding the method of narration, it can be argued that the love experiences expressed in Abhar al-Asheghin have just occurred before writing. Reading the narrative, the mind is separated from natural time and place and, with narrator, connects to the moment of encounter and seeing.
    Keywords: mystical experience, verb, functional grammar, love, Abhar al Asheghin, RuzbahanBaghliShirazi
  • معصومه امیرخانلو*
    در دستور نقش گرا، زبان دارای نقش و کارکردهای مختلف در جامعه و پدیده های اجتماعی است؛ از این رو، می توان با این رویکرد پدیده های زبانی را بررسی کرد. مطابق با نظریه نقش گرا الگوهای تجربه در قالب فرآیندها و از طریق فرانقش اندیشگانی تجلی می یابند. بر این اساس، می توان با بررسی انواع فرآیندهای موجود در افعال و تعیین میزان فراوانی آن، از نوع رفتار زبانی شاعر یا نویسنده در بازنمایی جهان واقع آگاه شد؛ برای مثال، حافظ در غزل های عاشقانه و قلندرانه خویش، از فرآیندهای مادی که بر بیان دنیای بیرون دلالت دارد، بیشتر از سایر فرآیندها بهره برده است و یا فرآیندهای کلامی در غزل هایی با فضای مناظره گونه و روایی، در کنار سایر عناصر روایت به کار رفته اند.در این مقاله افعال صد غزل حافظ در چارچوب دستور نقش گرای هلیدی بررسی شده است. آگاهی از بسامد انواع فرآیندهای فعلی و چگونگی کاربرد آن در غزل ها به عنوان شاخص سبکی لحاظ شده است.
    تازه های تحقیق
    بر طبق نظریه هلیدی، با شناخت فرآیندهای فعلی می توان به نوع برخورد زبانی وی با دنیای درون و بیرون ذهن شاعر یا نویسنده دست یافت؛ از این رو با این رویکرد، افعال به کار رفته در صد غزل حافظ بررسی و نتایج زیر حاصل شد:•حافظ از فرآیندهای مادی که بر بیان دنیای بیرون دلالت دارد، در غزل های عاشقانه و نیز قلندرانه بیشترین بهره را برده است؛
    •فرآیندهای رابطه ای، یا برای ارتباط بین انواع فرآیندها به کار رفته و یا با نسبت دادن اموری خارج از عرف به امور غیر جاندار، باعث آشنایی زدایی در شعر شده است؛
    •فرآیندهای رفتاری عمدتا در کنار فرآیندهای مادی، در ساخت غزل عاشقانه به کار رفته اند و تکمیل کننده کنش های عاشق و معشوق به شمار می روند؛
    •فرآیندهای کلامی در غزل هایی با فضای مناظره گونه و نیز در غزل های روایی، در کنار سایر عناصر روایت به کار رفته اند؛
    •فرآیندهای ذهنی در غزل هایی است که از دیگر غزل ها فضای انتزاعی بیشتری دارد. مدرکان این فرآیندها به طور اعم، اغلب از شخصیت های مثبت غزل حافظ اند؛
    •در فرآیندهای وجودی، افعال وجودی اغلب به صورت منفی به کار رفته اند که عناصر موجود در آنها، به دنیای واقعی حافظ راهی ندارند؛ اما بر عکس، عناصر موجود غزل وی، همگی، جز بیان آلودگی و فساد زمانه نیست.
    کلید واژگان: دستور نقش گرا, هلیدی, فرآیندهای فعلی, غزلیات حافظ
    Masoumeh Amirkhanlou*
    Language has different functions and uses in society and social phenomena in functionalist grammar. So, linguistic phenomena can be studied through this approach. On the basis of functional theory, patterns of experience manifest in form of processes through idealistic meta-functions. Accordingly, we can realize the linguisticbehavior of the poet or the writer in world representation studying different types of existing processes in verbs and determining their frequencies. For example, Hafiz, in his romantic and Qalandar lyrics, uses material processes which imply expression of the outside world more than the other processes, or verbal processes are used besides other elements of narration in some sonnets with debate and narrative space. In this article, the verbs of 100 of Hafiz's sonnets are studied in the framework of Halliday's systemic functional grammar (SFG). Knowing the frequency of several types of verbal processes and how to apply them in sonnets has been considered as a stylistic criterion.
    Keywords: Functional Grammar, Halliday, Verbal Processes, Hafiz's Sonnets
  • Rahimeh Roohparvar, Ali Asghar Rostami Abusaeedi, Fatemeh Deris
    Advertisement has long been used as a tool for informing and attracting audiences in different ways. This study aims at investigating the linguistic tools of advertisement in Persian on the basis of Halliday’s systemic-functional grammar theory. The data of this study were gathered from written and verbal commercial advertisements which were recorded and rewritten in order to investigate verbal groups in the sentences in terms of process and function types and subsequently compare the two bodies. The results showed that material and relational processes had highest frequency in Persian language in terms of ideational metafunction. From the interpersonal metafunction perspective, information function was frequent in most cases. Regarding these factors, there was no significant difference between verbal and written bodies.
    Keywords: Systemic, Functional Grammar, Ideational Metafunction, Interpersonal Metafunction, Advertisement
  • حسین رضویان، وجیهه احسانی
    همواره صاحب نظرانروش های مختلفی را برای گروه بندی یا به تعبیری، تعیین سبک آثار، مطرح کردند.بنابراین وجوداختلاف نظرها وجدال های فراوان برسر تعیین سبک آثار دراین میان امری اجتناب ناپذیر می نماید. در این جستار نویسندگان به دنبال تایید یا رد روش های دیگر سبک شناسی نیستند، بلکه معیاری نو را به عنوان شاخص سبکی مطرح می سازند. دراین مقاله استعاره دستوری گذرایی به عنوان شاخصی برای تعیین سبک پیشنهاده شده است. به این منظور داستان «مدیر مدرسه» از جلال آل احمد و «اسرار دره ی جنی» از ابراهیم گلستان به عنوان نمونه انتخاب و به روش توصیفی- تحلیلی بررسی و مقایسه شده است. در این آثار استعاره های دستوری گذرایی استخراج و به لحاظ میزان کاربرد باهم مقایسه شده اند. طبق بررسی های انجام شده، در کتاب اسرار در ه ی جنی ابراهیم گلستان، تعداد استعاره ی دستوری در مقایسه با اثر جلال بسیار محدود است و بیشتر با استعاره ی دستوری گذرایی از نوع تبدیل ذهنی به وجودی و بعد از آن تبدیل ذهنی به رابطه ای روبرو هستیم. اما در کتاب مدیر مدرسه ی جلال، برخلاف اسرار در ه ی جنی ابراهیم گلستان، استعاره ی دستوری گذرایی بکار رفته بسیار چشم گیر است و بیشتر این استعاره ها از نوع تبدیل فرآیند رابطه ای به مادی و بعد از آن کلامی به مادی است. نتایج به دست آمده فرضیه مارا، مبتنی بر کاربرد استعاره ی دستوری به عنوان شاخص، سبک تایید می کند چرا که بر اساس بررسی این دو اثر، هم در میزان استعاره دستوری بکاررفته و هم در نوع آنها، تفاوت کاملا مشهود است.
    کلید واژگان: سبک شناسی, استعاره ی دستوری گذرایی, هلیدی, دستور نقشگرا
    Experts have different methods for grouping or, determining the style of the works proposed. So it sounds inevitable to have disagreement on style of works. The authors do not seek to confirm or reject common stylistics methods, but they are going to propose a noble criterion as an indicator of style. In this paper transitivity grammatical metaphor has been introduces as a stylistic device. In order to do this two Persian stories, “Asrar-e Darre Jenni” written by Ebrahim Golestan and “Modir-e Madrese” by Jalale Ale Ahmad, have been selected as sample and they have been analyzed in descriptive-analytical method. Transitivity grammatical metaphors from these works have been extracted and then have been compared. The number of transitivity grammatical metaphor in “Asrar-e dare Jenny” compared with the “Modir-eMadrese”, is much less and in this story, conversion of mental process to existential and then mental to relational process, are more than the others. In “Modir-e Madrese”, unlike the “Asrar-eDarre Jenny”, transitivity grammatical metaphor is impressive and the most metaphors that has been used in this story, are conversion of relational processes to material ones and then verbal processes to material ones. Results confirm our hypothesis based on the application of grammatical metaphor as a stylistic device because according to the results of study, the difference is obvious both in terms of amount and type of transitivity grammatical metaphor.
    Keywords: Stylistics, Transitivity Grammatical Metaphor, Halliday, Functional Grammar
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال