به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « حساسیت به انسولین » در نشریات گروه « پزشکی »

  • فهیمه کاظمی*
    زمینه و هدف

    آدیپوکاین اپلین در متابولیسم انرژی و پاتوژنز دیابت نقش دارد. اپلین می تواند فعالیت ضد دیابت نوع 2 داشته باشد و به عنوان عاملی حساس به انسولین در کاهش مقاومت به انسولین موثر باشد. همچنین، مرور تاثیر انواع فعالیت ورزشی بر اپلین می تواند به بسیاری از پرسش ها در زمینه اپلین ناشی از فعالیت ورزشی پاسخ دهد، و نقش درمانی فعالیت ورزشی را بر اپلین و بیماری دیابت مشخص کند. بنابراین، در مقاله مروری حاضر، تاثیر فعالیت ورزشی مزمن و حاد بر اپلین در دیابت نوع 2، و مکانیسم های تاثیر فعالیت ورزشی بر اپلین و حساسیت به انسولین ارایه شده است.

    یافته ها: 

    مطالعات کمی به ارزیابی تاثیر فعالیت ورزشی حاد بر اپلین در دیابت نوع 2 پرداخته اند، و اکثر مطالعات در زمینه تاثیر فعالیت ورزشی مزمن آن هم از نوع هوازی بوده که نتایج متناقضی (افزایش و کاهش اپلین) گزارش شده است. همچنین، به نظر می رسد فعالیت ورزشی، مستقل از تغییرات وزن بدن با بهبود حساسیت به انسولین می تواند بر اپلین بافت چربی و گردش خون تاثیر داشته باشد و بنابراین مقاومت به انسولین را در دیابت نوع 2 کاهش دهد. لذا، اپلین و فعالیت ورزشی به عنوان عوامل حساس به انسولین می توانند با مکانیسم های مشابهی باعث افزایش متابولیسم انرژی و بهبود حساسیت به انسولین شوند.

    نتیجه گیری:

     اپلین ناشی از فعالیت ورزشی می تواند راه کار و هدف درمانی امیدوارکننده ای برای دیابت نوع 2 باشد. با وجود این، به مطالعات بیشتری نیاز است تا چگونگی تاثیر انواع فعالیت ورزشی بر اپلین و نیز ارتباط دقیق اپلین ناشی از فعالیت ورزشی با پاتوژنز دیابت نوع 2 و مکانیسم های مربوطه مشخص شود.

    کلید واژگان: آدیپوکاین, اپلین, حساسیت به انسولین, دیابت, فعالیت ورزشی}
    Fahimeh Kazemi*
    Background and Aim

    Adipokine apelin is involved in energy metabolism and the pathogenesis of diabetes. Apelin can have anti-type 2 diabetes activity and be effective in reducing insulin resistance as an insulin-sensitizing agent. Also, reviewing the effects of different types of exercise on apelin can answer many questions about exercise-induced apelin, and identify the therapeutic role of exercise on apelin and diabetes. Therefore, in the present review article, the effect of chronic and acute exercise on apelin in type 2 diabetes, and the mechanisms of the effect of exercise on apelin and insulin sensitivity are presented.

    Results

    Few studies have evaluated the effect of acute exercise on apelin in type 2 diabetes, and most of the studies on the effect of chronic exercise have been of the aerobic type, with contradictory results (the increase and decrease of the apelin) reported. Also, it seems that exercise, independently of body weight changes by improving insulin sensitivity can affect adipose tissue and circulating apelin, and thus reduce insulin resistance in type 2 diabetes. Therefore, apelin and exercise as insulin-sensitizing agents can increase energy metabolism and improve insulin sensitivity by similar mechanisms.

    Conclusion

    Exercise-induced apelin can be a promising therapeutic strategy and target for type 2 diabetes. However, further studies are needed to determine how different types of exercise affect apelin, as well as the exact association of exercise-induced apelin with the pathogenesis of type 2 diabetes and related mechanisms.

    Keywords: Adipokine, apelin, insulin sensitivity, diabetes, exercise}
  • محمداسماعیل افضل پور، مهدی مقرنسی، حسین زهرایی، مجتبی امیرآبادی زاده، حسین نخعی
    مقدمه

    هدف تحقیق حاضر، مقایسه تاثیر هشت هفته تمرین شنای تداومی و تناوبی با شدت بالا بر مقادیر بافتی آیریزین و خساسیت به انسولین در موش های صحرایی نر مبتلا به سندرم متابولیک بود.

    روش کار

    48 سر موش صحرایی نر ویستار شش هفته ای و وزن 180-150 گرم انتخاب و پس از القای سندرم متابولیک، به طور تصادفی به چهار گروه هشت تایی کنترل استاندارد، کنترل سندرم متابولیک، شنای تداومی متوسط+سندرم متابولیک (CT+MetS) و گروه شنای تناوبی با شدت بالا+سندرم متابولیک (HIIT+MetS) تقسیم شدند. تمرین شنا به مدت هشت هفته و پنج روز در هفته معادل 65 و تقریبا 100 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی به ترتیب برای CT و HIIT اجرا گردید. اندازه گیری متغیرهای خونی و بافتی (چربی احشایی و کبد) به روش الایزا و تحلیل آماری با استفاده از آنالیز واریانس یک طرفه در سطح معنی‌داری 05/0<p انجام شد.

    نتایج

    شنای CT و HIIT پس از القای سندرم متابولیک، باعث افزایش سطح آیریزین در بافت کبد و چربی احشایی موش ها می شود (به ترتیب با 002/0=p و 0001/0=p) و این تغییرات پس از HIIT بیشتر بود. مقایر گلوکز در گروه شنای CT و HIIT به طور معنی دار از گروه کنترل استاندارد و سندرم متابولیک پایین تر بود (0001/0=p). از طرف دیگر، حساسیت به انسولین (67/0=p) بین گروه های تمرین با گروه کنترل سندرم متابولیک، تفاوت معنی داری نداشت.

    نتیجه گیری

    احتمال دارد که شنای CT و HIIT، اثرات درمانی محافظتی بر روی سندرم متابولیک از طریق افزایش آیریزین و کاهش مقادیر گلوکز خون داشته باشد.

    کلید واژگان: سندرم متابولیک, شنای تداومی, شنای تناوبی با شدت بالا, آیریزین, حساسیت به انسولین}
    MohammadEsmaeil Afzalpour, Mehdi Mogharnasi, Hossien Zahraei, mojtaba Amirabadezadeh, hossein Nakhaie
    Introduction

    The aim of the present study was to investigated the comparison effects of eight weeks of continuous and high intensity interval swimming on irisin tissue levels and insulin sensitivity in male rats with metabolic syndrome.

    Materials and Methods

    48 male Wistar rats with six weeks of age and a weight range of 150-180 gr were randomly divided into four groups of eight including: standard control, metabolic syndrome control, moderate continuous swimming+metabolic syndrome (CT+MetS) and high-intensity interval swimming+metabolic syndrome (HIIT+MetS). The training was carriedout for eight weeks and five days a week, equivalent to 65 and almost 100 percent of the maximum oxygen consumption, respectively, for the program of CT and HIIT swimming. Measurement of blood and tissue variables (visceral fat and liver) was done by ELISA method and statistical analysis was done using one-way analysis of variance and at a significance level of p<0.05.

    Results

    The results showed that CT and HIIT swimming after induction of metabolic syndrome increased level of irisin in the liver tissue and visceral fat of rats (p=0.002 and p=0.0001, respectively); so the changes were higher after HIIT. The glucose levels in the CT and HIIT swimming group were significantly lower than the standard and the metabolic syndrome control (p=0.0001) groups. No significant difference was observed in the insulin sensitivity (p=0.67) between the training groups and the metabolic syndrome control group.

    Conclusion

    It is possible that moderate and high intensity intermittent swimming induce protective effects on metabolic syndrome by increasing irisin and reducing blood glucose.

    Keywords: Metabolic syndrome, Continuous swimming, High-intensity interval swimming, Irisin, Insulin sensitivity}
  • معصومه سیف*، علیرضا خادمی، حجت الله سیاوشی
    مقدمه

    دیابت بارداری (GDM) نوعی اختلال در متابولیسم کربوهیدرات و گلوکز است که برای اولین بار در طی دوران بارداری مشاهده می شود. دیابت بارداری علاوه بر عوارض مادری، باعث عوارض نامطلوبی در کودکان می شود. با توجه به این که افزایش سطح فعالیت بدنی تاثیر مهمی در کاهش عوارض بیماری دیابت دارد، لذا مطالعه حاضر با هدف تاثیر تمرین در خانه در دوره دنیاگیری کووید-19 بر سطوح سرمی شاخص های انسولینی زنان مبتلا به دیابت بارداری انجام شد.

    روش کار

    این مطالعه نیمه تجربی در سال 1399 بر روی 40 نفر از زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری در سن بارداری 28-24 هفته و مراجعه کننده به درمانگاه شهید حیدری شهرستان نهاوند انجام شد. افراد به صورت تصادفی در دو گروه 20 نفره قرار گرفتند. گروه مداخله تمرینات منتخب در خانه را با استفاده از کش تک متغیر به مدت 8 هفته و 3 روز در هفته و هر روز 40-20 دقیقه انجام دادند و گروه کنترل در این مدت هیچ گونه فعالیت بدنی نداشتند. سپس از طریق خون گیری، میزان سطوح سرمی انسولین و قند ناشتای خون اندازه گیری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 21) و آزمون های شاپیروویلک، لون، تی وابسته و تی مستقل انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    در این مطالعه 8 هفته تمرین منتخب در خانه توانست افزایش معنی داری بر تفاضل مقادیر سطوح انسولین ناشتا (036/1±482/2- در برابر 626/0±116/0) و کاهش معنی داری بر تفاضل مقادیر سطوح قندخون ناشتا (978/14±550/45 در برابر 823/6±150/0-) در زنان باردار گروه مداخله نسبت به گروه کنترل داشته باشد (001/0>p). درحالی که، این تمرینات تاثیر معنی داری بر متغیرهای حساسیت به انسولین و مقاومت به انسولین در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل پس از 8 هفته تمرین منتخب نداشت (05/0<p).

    نتیجه گیری

    انجام 8 هفته تمرین در خانه با استفاده از کش های تک متغیر بر اساس پروتکل ارایه شده با توجه به اصل اضافه بار و مقاومت فزاینده (البته با شدت متوسط)، تاثیر معنی داری بر سطوح انسولین در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری دارد.

    کلید واژگان: انسولین, تمرینات منتخب, حساسیت به انسولین, دیابت بارداری, کرونا}
    Masoomeh Seif *, Alireza Khademi, Hojjatollah Siavoshy
    Introduction

    Gestational diabetes is a disorder of carbohydrate and glucose metabolism that is first seen during pregnancy. Gestational diabetes, in addition to maternal complications, also causes adverse effects in children. Considering that increasing the level of physical activity has an important effect on reducing the complications of diabetes, this study was conducted with aim to evaluate the effect of exercise at home during the Covid-19 pandemic on serum levels of insulin markers in women with gestational diabetes.

    Methods

    This semi-experimental study was performed on 40 pregnant women with gestational diabetes and 24-28 gestational age referred to the clinic of Shahid Heydari in Nahavand in 2020. The subjects were randomly divided into two groups (n=20 in each group). The intervention group performed the selected exercises at home using univariate cache for eight weeks and three days a week for 20 to 40 minutes every day; the control group had no physical activity during this period. Then, through blood sampling, the serum level of fasting blood sugar and insulin was measured. Data were analyzed using SPSS software (version 21) and Shapiro–Wilk test, Levon's test, paired t-test, and independent t-test. P<0.05 was considered statistically significant.

    Results

    In this study, eight weeks of selected exercises at home could have a significant increase on fasting insulin levels (-2.482±1.036 vs. 0.116±0.626) and significant decrease on FBS levels (45.550±14.978 vs. -0.150±6.823) in pregnant women in the intervention group compared to the control group (P<0.001). While these exercises did not show a significant effect on the variables of insulin sensitivity and insulin resistance in the intervention groups compared to the control group after eight weeks of selected exercises (P>0.05).

    Conclusion

    The eight weeks of exercise at home using univariate caches based on the presented protocol regarding to the principle of overload and increasing resistance (with moderate intensity), have a significant effect on insulin levels in pregnant women with gestational diabetes.

    Keywords: Corona, Gestational diabetes, Insulin, Insulin sensitivity, Selected Exercises}
  • مریم سید حیدری، عباس صادقی*، علی همتی عفیف
    زمینه و هدف

    استفاده از مکمل ها و تمرینات ورزشی برای کنترل دیابت متداول است. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرین تناوبی شدید و مصرف کافئین بر شاخص های گلایسمی و مقاومت به انسولین در موش های دیابتی است.

    روش ها

    در یک مطالعه نیمه تجربی 50 سر موش صحرایی نر دیابتی شده به گروه های مساوی (کنترل، کنترل دیابتی، دیابتی + مکمل، دیابتی + تمرین و دیابتی + تمرین + مکمل) تقسیم شدند. برنامه تمرین شامل 8 هفته و هفته ای 5 جلسه (6 تا 12 وهله 2 دقیقه ای با شدت 90- 85% سرعت ماکزیمم) بود و هر هفته پنج روز mg/kg70 پودر کافئین تزریق شد. 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی سطوح سرمی گلوکز و انسولین ناشتا و شاخص مقاومت و حساسیت به انسولین اندازه گیری شد.

    نتایج

    تحلیل واریانس یک طرفه کاهش معنی دار گلوکز و افزایش معنی دار انسولین ناشتا را در دو گروه دیابتی + مکمل و گروه دیابت + مکمل+ تمرین نسبت به گروه کنترل دیابتی نشان داد (0/001p=). گروه دیابت + تمرین اثرگذاری بیشتری در کاهش مقاومت به انسولین نسبت به گروه کنترل دیابتی داشت (0/001p=)، اما در مقایسه با سایر گروه ها این تفاوت معنادار نبود (0/85 =p). بیشترین افزایش در شاخص حساسیت به انسولین نیز در گروه دیابتی+ مکمل مشاهده شد (0/007p =).

    نتیجه گیری

    مصرف توام کافئین همراه با تمریناتتناوبی شدید احتمالا می تواند با بهبود سطوح گلوکز خون، انسولین، حساسیت و مقاومت به انسولین در رت های دیابتی نوع دو نقشی موثری داشته باشد که البته مستلزم تحقیقات بیشتر است.

    کلید واژگان: تمرین تناوبی شدید, کافئین, دیابت, مقاومت به انسولین, حساسیت به انسولین}
    M Seyed Eaydari, A Sadeghi *, A Hemati Afif
    Background & Aim

    The supplements and exercise training are used to diabetes control. The purpose of this study was to investigate the effect of eight weeks high intensity interval training and caffeine intake on glycemic indices and insulin resistance in diabetic rats.

    Methods

    In a quasi-experimental study, 50 Wistar diabetic male rats were randomly divided into five groups including control, diabetic control, diabetic + supplement, diabetic + exercise and diabetic + exercise + supplement. Training was planned for 8 weeks and 5 sessions weekly. In the supplement groups, caffeine was administered at the dose of 70 mg/kg, five days weekly for 8 weeks. 48 hours after the last training session, fasting serum glucose, insulin levels, insulin resistance and insulin sensitivity were measured. Data were analyzed using ANOVA method (P <0.05).

    Results

    The results showed a significant decrease in glucose and a significant increase in insulin levels in the two groups of diabetes and in the diabetic + supplement + exercise group compared to the diabetic control group (P =0.001). Diabetic + exercise group showed more effects on insulin resistance than diabetic control group (P =0.001), but this difference was not significant in comparison with other groups (P =0.85). The highest increase of insulin sensitivity was observed in the diabetic + supplement group (P =0.007).

    Conclusion

    It seems that caffeine can improve blood glucose level, insulin resistance and insulin sensitivity in rats with type 2 diabetes. Also, HIIT exercises can reduce insulin resistance and be used as an intervention in diabetes.

    Keywords: High-Intensity Interval Training, Caffeine, Diabetes Mellitus, Insulin Resistance, Insulin sensitivity}
  • ساسان امانت، محمدحسن افتخاری*، کامران باقری لنکرانی، محمد فرارویی
    سابقه و هدف
    کبد چرب غیر الکلی (NAFLD)، که با تجمع چربی در کبد همراه است ارتباط تنگاتنگی با مقاومت به انسولین و چاقی شکمی دارد. جنیستئین به عنوان یکی از مهم ترین ایزوفلاون ها می تواند در بهبود متابولیسم گلوکز و چربی ها نقش داشته باشد. این مطالعه با هدف بررسی نقش مکمل یاری جنیستئین بر حساسیت به انسولین، مقاومت به انسولین و شاخص عملکرد سلول های بتای پانکراس بیماران مبتلا به کبد چرب غیر الکلی انجام شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه بالینی کنترل شده دو سو کور با 92 بیمار مبتلا به NAFLDبه مدت 8 هفته انجام شد. بیماران در دو گروه جنیستئین با دریافت روزانه 250 میلی گرم جنیستئین یا دارو نما قرار گرفتند. متغیر های تن سنجی، آنزیم های کبدی، قند خون ناشتا و انسولین سرمی اندازه گیری شد. در نهایت نسبت دور کمر به دور باسن و شاخص های مقاومت به انسولین، حساسیت به انسولین و عملکرد سلول های بتا محاسبه گردید.
    یافته ها
    جنیستئین موجب کاهش سطح انسولین ناشتا و شاخص مقاومت به انسولین در مقایسه با گروه کنترل شد. گروه دریافت کننده جنیستئین شاهد افزایش معنی داری در شاخص حساسیت به انسولین بود. به علاوه در مقایسه با دارو نما، جنیستئین موجب کاهش نسبت دور کمر به دور باسن در این بیماران شد. با این وجود تغییری در BMI، قند خون ناشتا، میزان عملکرد سلول های بتا و آنزیم های کبدی مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد دریافت روزانه 250 میلی گرم جنیستئین در بیماران NAFLD به مدت 8 هفته می تواند در بهبود مقاومت به انسولین، حساسیت به انسولین و نسبت دور کمر به دور باسن موثر باشد و به عنوان مکمل غذایی برای این بیماران مد نظر قرار گرفته شود.
    کلید واژگان: کبد چرب غیر الکلی, جنیستئین, مقاومت به انسولین, حساسیت به انسولین}
    S. Amanat, Mh Eftekhari *, K. Bagheri Lankarani, M. Fararouei
    Background And Objective
    Excess fat accumulation in the liver can be seen in non-alcoholic fatty liver disease (NAFLD). This condition is closely associated with insulin resistance and abdominal obesity. Genistein, one of the major isoflavones, can improve glucose and fat metabolism. The aim of this study was to assess the effect of genistein supplementation on insulin sensitivity, insulin resistance and beta cell function index in NAFLD patients.
    Materials And Methods
    a randomized double-blind clinical trial was done by recruiting ninety-two NAFLD patients for 8 weeks. Participants were assigned to either genistein group, which received daily 250 mg of genistein, or placebo group. All participants received nutritional and physical activity consultation. Anthropometric factors, liver enzymes, fasting blood sugar and insulin were measured. Finally, insulin resistance, insulin sensitivity, and beta cell function were calculated.
    Results
    Genistein reduced fasting insulin, insulin resistance and insulin sensitivity in comparison with the placebo group. In addition, waist-hip ratio was reduced in the genistein group while no significant changes were observed in BMI, fasting glucose, beta cell function and liver enzymes in genistein groups.
    Discussion
    this study showed that 8 weeks supplementation with daily 250 mg of Genisetein in NAFLD patients, improved insulin resistance, insulin sensitivity, and waist-hip ratio and it can be considered as an effective supplement for these patients in terms of weight management.
    Keywords: Non-alcoholic fatty liver, Genistein, Insulin resistance, Insulin sensitivity}
  • آرش دشتابی، امید صادقی، مرتضی نصیری، غلامرضا عسکری، زهرا مقصودی
    مقاومت به انسولین یکی از علائم سندروم متابولیک می باشد. این سندروم پیشرونده بوده و می تواند به دیابت و بیماری های قلبی-عروقی منجر شود. چندین مطالعه نشان داده اند که مکمل کروم در افزایش حساسیت به انسولین و کنترل بهتر هایپرگلیسمی در افراد دیابتی موثر است. هدف مطالعه ی حاضر، مروری بر پژوهش های انجام گرفته درزمینهٔ ارتباط کروم و هموستاز گلوکز می باشد. این مطالعه مروری با جستجو در پایگاه های اطلاعاتی PubMed، Scopus ،Science Direct و Web of Science و با استفاده از کلیدواژه های: Diabetes Mellitus ،Insulin Resistance ،Insulin Sensitivity ،Chromium و Metabolic Syndrome صورت گرفت. در این مقاله مطالعات کارآزمایی بالینی، مقطعی، آینده نگر و گذشته نگر انتشار یافته بین سال های 2014-1995 مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج مطالعه نشان داد که مکمل کروم در دوزهای بالا (1000 میکروگرم) به مدت بیش از 12 هفته علاوه بر اینکه باعث بهبود حساسیت به انسولین می شود، می تواند باعث تغییر در توزیع چربی بدنی و کاهش روند افزایش وزن در افراد دیابتی شود. علاوه بر این، دریافت کروم نیاز افراد دیابتی را به داروهای ضد دیابت کاهش می دهد. البته نتایج متناقضی نیز وجود دارد که نشان می دهد دریافت دوزهای پایین تر از 400 میکروگرم به مدت کمتر از 12 هفته، هیچ تغییر معنی داری را در حساسیت به انسولین ایجاد نمی کند. لذا با توجه به مطالعات اندک و متناقضی که در این زمینه صورت گرفته است، مطالعات بیشتر پیشنهاد می شود.
    کلید واژگان: حساسیت به انسولین, مقاومت انسولین, سندروم متابولیک, دیابت, کروم}
    Arash Dashtabi, Omid Sadeghi, Morteza Nasiri, Gholamreza Askari, Zahra Maghsoudi
    Insulin resistance is one of the metabolic syndrome symptoms. This syndrome is progressive and can lead to diabetes and cardiovascular diseases. Several studies have indicated that chromium supplementation is effective in increasing the insulin sensitivity and control hyperglycemia in patients with diabetes. Therefore, current study aimed to review the available evidence regarding the relation between chromium and glucose homeostasis. This review study was done by searching on PubMed, Scopus, Science Direct and Web of Science by entering “diabetes mellitus”, “insulin sensitivity”, “insulin resistance”, “chromium” and “metabolic syndrome” as keywords. In this study, clinical trial, cross-sectional, retrospective and prospective studies which were published during 1995 to 2014 were reviewed. Studies show that the consumption of high dose of chromium supplement (1000 µg) during more than 12 weeks not only improves insulin sensitivity, but also alters body fat distribution and reduce weight gain trends in patients with diabetes. In addition, chromium consumption decreases insulin requirements to the anti-diabetic drugs in patients with diabetes. However, there are contradicting results that show intake of low doses of chromium (400 µg) during 12 weeks did not show any significant change in insulin sensitivity. So, due to few studies and conflicting results in this regard, more research is suggested.
    Keywords: Insulin sensitivity, Insulin resistance, Metabolic syndrome, Diabetes mellitus, Chromium}
  • نسیبه کاظمی*، محمدرضا کردی، رضا نوری، مریم کسراییان
    زمینه و هدف
    دیابت بارداری به عنوان تشخیص عدم تحمل گلوکز، برای اولین بار، در طول بارداری تعریف شده است. هدف از مطالعه حاضر مقایسه اثر برنامه تمرینی هوازی و مقاومتی بر سطح قند خون ناشتا، انسولین و مقاومت به انسولین زنان مبتلا به دیابت بارداری بود.
    مواد و روش ها
    پژوهش حاضر از نوع مداخله ای نیمه تجربی می باشد. تعداد 34 نفر از زنان مبتلا به دیابت بارداری، به صورت در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در 3 گروه قرار گرفتند. 12 آزمودنی ( با میانگین سن 60/3AWT IMAGE92/28 )در گروه تمرین هوازی در آب (3 جلسه در هفته، 45-30 دقیقه در روز، با شدت 50 تا 70 درصد ضربان قلب بیشینه)، 11 آزمودنی ( با میانگین سن 14/4AWT IMAGE27/30 )در گروه تمرین مقاومتی (3 جلسه در هفته و به صورت 2 تا 3 ست، 15 تکرار، با شدت 50 تا 70 درصد ضربان قلب بیشینه و میزان درک تلاش) شرکت کردند و11 نفر( با میانگین سن 23/4AWT IMAGE18/29 ) گروه کنترل در طول دوره ی پژوهش هیچ گونه فعالیت بدنی نداشتند. در مرحله پیش آزمون و پس آزمون جهت برآورد میزان سطح قند خون و انسولین، خونگیری به عمل آمد. داده ها با استفاده از آزمون آماری کوواریانس برای مقایسه بین گروهی به کار گرفته شد. داده ها بوسیله نرم افزار 23SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و سطح معنا داری pAWT IMAGE0/05 در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    نتایج این تحقیق تفاوت معناداری در سطوح پلاسمایی انسولین (p= 0/031)، شاخص مقاومت به انسولین(p= 0/008) و حساسیت به انسولین در بین گروه ها را نشان داد. نتایج آزمون t زوجی کاهش معناداری را در قند خون ناشتا در گروه مقاومتی(p= 0/012) و کاهش غیر معناداری را در گروه هوازی (p= 0/31)نشان داد، در سطح انسولین، مقاومت به انسولین و حساسیت به انسولین در گروه های تمرینی تغییرات غیر معناداری مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد، احتمالا تمرینات مقاومتی در مقایسه با تمرینات استقامتی در کاهش سطح گلوکز ناشتا در زنان مبتلا به دیابت بارداری موثرتر است.
    کلید واژگان: قند خون ناشتا, انسولین, مقاومت به انسولین, حساسیت به انسولین, دیابت بارداری}
    N. Kazemi *, Mr Kordi, R. Nuri, M. Kasraeian
    Background
    Gestational diabetes is defined as Diagnosing impaired glucose tolerance, for the first time during pregnancy ,The purpose of study was to compare the effect of aerobic and resistance training on fasting blood sugar, insulin and insulin resistance in women with gestational diabetes.
    Materials And Methods
    The study is Semi- experimental interventional. A total of 34 women with gestational diabetes voluntarily participated which were selected from the available sampling pool. The subjects were simple random assigned in 3 groups. 12 subject (age 28/92 ± 3/60 years) participated in an aerobic training group (3 days/week, 30-45 min/day, 50-70%maximum heart rate), 11subject (age 30/27 ± 4/14 years) participated in a resistance training group (3 days/week, 2-3 set of 15 repetition, 50-70%maximum heart rate and Rating of perceived exertion), and 11 subject(age 29/18 ± 4/23 years) were in control group who did not participate in any exercise program during the study period. Blood samples were collected in the pre-test and post-test to assess the level of blood sugar and insulin . statistical analysis of covariance was used to compare the groups. The data were analyzed by software 23SPSS significant level was considered p≤0 / 05 .
    Results
    The results of this study indicated a significant difference in insulin plasma levels (p = 0/031), insulin resistance index (p = 0/008) and insulin sensitivity between groups. Paired samples T Test results showed that resistance training leads to significant decrease in fasting blood sugar (p= 0/012) and non-significant reduction in aerobic group (p = 0/31), in training groups was observed non-significant changes in insulin levels, insulin resistance and insulin sensitivity.
    Conclusion
    It seems likely resistance training compared with aerobic training are more effective in reducing fasting glucose levels in women with gestational diabetes.
    Keywords: fasting blood sugar, insulin, insulin resistance, insulin sensitivity, pregnancy, gestational diabetes}
  • یاسمن علی پور، آسیه عباسی دلویی *، علیرضا براری، احمد عبدی
    زمینه و هدف
    استئوکلسین غیرکربوکسیله که از سلول های بتا جزایر لانگرهانس ترشح می شود در تحریک انسولین و تنظیم گلوکز نقش اساسی را ایفا می کند. هدف این مطالعه بررسی اثر هشت هفته فعالیت مقاومتی بر استئوکلسین غیرکربوکسیله، آدیپونکتین و حساسیت به انسولین در زنان چاق بود.
    روش بررسی
    پژوهش کنونی به روش نیمه تجربی و نمونه گیری تصادفی، بر روی 20 نفر از زنان چاق باشگاه های ورزشی شهرستان آمل در خرداد 1393 انجام شد. برنامه تمرینی گروه تجربی شامل هشت هفته فعالیت مقاومتی و سه جلسه در هفته بود. نمونه های خون آزمودنی ها پس از 12 تا 14 ساعت ناشتایی جمع آوری شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که فعالیت ورزشی مقاومتی بر سطوح استئوکلسین غیرکربوکسیله سرم (094/0P=) و حساسیت به انسولین (178/0P=) در زنان چاق افزایش غیرمعناداری داشت. با این وجود، گروه تجربی پس از فعالیت ورزشی مقاومتی به طور معناداری سطوح آدیپونکتین بالاتری (003/0P=) داشتند.
    نتیجه گیری
    فعالیت ورزشی مقاومتی می تواند سطوح استئوکلسین غیرکربوکسیله و ادیپونکتین سرم را در زنان چاق افزایش دهد. شاید بتوان گفت که این نوع فعالیت می تواند در هموستاز گلوکز موثر واقع شود.
    کلید واژگان: استئوکلسین, آدیپونکتین, حساسیت به انسولین, زنان چاق, فعالیت مقاومتی}
    Yasaman Alipour, Asieh Abbassi Daloii *, Alireza Barari, Ahmad Abdi
    Background
    Undercarboxylated Osteocalcin (ucOC) may contribute to the regulation of glucose homeostasis. Undercarboxylated osteocalcin is special protein secreted by bone as an endocrine regulation of energy metabolism and glucose. It plays an important role in insulin secretion and sensitivity. The aim of this study was to survey the effect of eight weeks resistance training on serum levels of ucOC, adiponectin and insulin sensitivity in obese women.
    Methods
    This quasi-experimental study performed on twenty obese women (BMI> 30) in Amol City Sport clubs, Iran, in May 2014. Samples randomly divided into two groups: a control group and an experimental group. The experimental group consisted of eight weeks of resistance training, three times a week in six stations (including the movements of the leg press, bench press, triceps, biceps, abdominal motion, pull side and half scott) and with an intensity of 55% to 75% of one repetition maximum. Blood samples were collected after 12- 14 hours, fast and before it and also after eight weeks (48 hours after the last training session). Kolmogorov-Smirnov test was performed to confirm that data was normally distributed. The obtained data was analyzed using paired-sample t-test, independent t-tests and one-way ANOVA at the significance level of P< 0.05.
    Results
    The results showed that resistance training had no significant effect on serum ucOC (P= 0.094) levels and insulin sensitivity (P= 0.178) in obesity. However, the experimental group after resistance training showed significantly higher adiponectin level than the upper limit of normal range (P= 0.003). There was no relationship between adiponectin and ucOC.
    Conclusion
    Resistance exercise can increase levels of serum undercarboxylated osteocalcin (ucOC) and adiponectin in obese women. It can be said that this type of activity could possibly be effective in glucose hemeostasis.
    Keywords: adiponectin, insulin sensitivity, obese woman, osteocalcin, resistance training}
  • مریم کارخانه، احسانه طاهری، مصطفی قربانی، محمدرضا مهاجری تهرانی، سعید حسینی
    مقدمه
    نمایه توده بدنی نرمال (kg/m29/24-5/18=BMI) و درصد چربی بالا (بیشتر از 30 % در زنان و 23 % در مردان) به عنوان چاقی با وزن نرمال (Normal weight obese) شناخته می شوند. در چاقی با وزن نرمال به دلیل ترشح سیتوکین های پیش التهابی از بافت چربی مازاد در بدن، خطر سندرم متابولیک و بیماری های مزمن مرتبط با چاقی افزایش می یابد. هدف مطالعه حاضر تایید این فرض می باشد که درصد چربی بالا در بدن با وجود وزن و نمایه توده بدنی نرمال می تواند افراد چاق با وزن نرمال را در مقایسه با افراد غیر چاق به میزان بیشتری در معرض خطر اختلالات متابولیک و سندرم متابولیک قرار دهد.
    روش ها
    این مطالعه به صورت مورد شاهدی طراحی شد.40 زن چاق با وزن نرمال (kg/m29/24-5/18=BMI) و درصد چربی بالای 30% (30%FM>) و 30 زن غیر چاق (kg/m29/24-5/18=BMI) و درصد چربی کمتر از 25% (25% FM<) که به لحاظ سن با یکدیگر جور شده بودند (میانگین سن= 28 سال) در این بررسی شرکت نمودند. شاخص های مرتبط با سندرم متابولیک شامل اندازه گیری های تن سنجی، فشارخون و غلظت خونی کلسترول تام، LDL کلسترول، HDL کلسترول، تری گلیسیرید، قند خون ناشتا و غلظت انسولین سرم ناشتا در دو گروه مورد سنجش قرار گرفته و با یکدیگر مقایسه گردید.
    یافته ها
    داده های حاصل از این مطالعه نشان داد که اندازه های تن سنجی شامل دور کمر و دور باسن در گروه چاق با وزن نرمال(NWO) بالاتر از گروه غیر چاق (non-NWO) بود (به ترتیب81 /4±78/ 74 در مقابل 91/ 2±76/ 70 و 32/ 4±12/ 99 در مقابل 91/ 2±16/ 93 و Pvalue<0.001). در غلظت کلسترول تام، LDL کلسترول، HDL کلسترول، تری گلیسیرید، قند خون ناشتا در گروه NWO تفاوت های غیر معنی داری نسبت به گروه non-NWO مشاهده شد. فشار خون سیستولی و دیاستولی نیز در دو گروه تفاوت معنی داری به لحاظ آماری نشان نداد. درحالی که غلظت انسولین سرم در گروه NWO بالاتر از گروه(non-NWO (4/66±8/28 در مقابل11/ 2±08/ 6 و 015/ 0= p-value) و حساسیت به انسولین در NWO پایین تر از non-NWO بود (357/ 0 در مقابل 374/ 0و 043/ 0= p-value).
    نتیجه گیری
    با توجه به غلظت بالاتر انسولین سرم و حساسیت به انسولین پایین تر در زنان چاق با وزن نرمال در مقایسه با زنان سالم، می توان دریافت که این گروه از افراد نسبت به افرادی با BMI مشابه اما درصد چربی پایین تر بیشتر در معرض خطر اختلالات متابولیک و سندرم متابولیک در سنین پایین می باشند.
    کلید واژگان: چاقی با وزن نرمال, درصد چربی, سندرم متابولیک, مقاومت به انسولین, حساسیت به انسولین}
    Maryam Karkhaneh, Ehsaneh Taheri, Mostafa Qorbani, Mohammad Reza Mohajeri Tehrani, Saeed Hoseini
    Background
    A unique subset of Individuals with normal body mass index (BMI= 18.5-24.9 kg/m2) and high body fat percentage (above 30% in women and 23% in men) that are termed as normal weight obese, are at increased risk for development of the metabolic syndrome and chronic diseases because the adipose mass and the excess of fat mass are an important source of proinflammatory cytokines. The aim of the present study was based on this hypothesis that women with high body fat percentage and normal body mass index are at increased risk for the metabolic syndrome in compared to healthy non obese women.
    Methods
    This was as case-control study in which 40 obese women with normal weight (BMI= 18.5-24.9 kg/m2) and body fat percentage above 30% (FM> 30%) and 30 non-normal weight obese women (BMI= 18.5-24.9 kg/m2) and fat percentage less than 25% (FM <25%) who were matched for age (mean age = 28 years) recruited for this study. The components of metabolic syndrome including Anthropometric variables, blood pressure and fasting plasma concentrations of total cholesterol, LDL cholesterol, HDL cholesterol, triglycerides, glucose and insulin were measured.
    Results
    The anthropometric measurements including waist and hip circumferences in NWO was higher than non-NWO (respectively; 74.78±4.81 vs. 70.76±2.91 and 99.12±4.32 versus 93.16±2/91, Pvalue<0.001), while the waist-to-hip ratio did not differ between the two groups (p=0.448).Also no significant differences were observed in concentrations of total cholesterol, LDL cholesterol, HDL cholesterol, triglycerides, fasting plasma glucose, systolic and diastolic pressure between groups. Fasting serum insulin and insulin resistance was higher in NOW compared to non NWO (Pvalue<0.05) and insulin sensitivity in NWO was lower than non NWO (0.357 versus 0.374, pvalue = 0.043).
    Conclusion
    Because of the higher serum insulin concentration and the lower insulin sensitivity, obese women with normal body mass index but high body fat percentage can be associated with a higher risk for metabolic dysregulation and metabolic syndrome compared to healthy women with the same body mass index and normal body fat percentage.
    Keywords: Normal Weight Obese, Fat Percentage, Metabolic Syndrome, Insulin Resistance, Insulin Sensitivity}
  • زهرا جمشیدی خضرلو، سجاد احمدی زاد*، مهدی هدایتی، هیوا رحمانی، آزاده موحدی
    مقدمه

    هدف از این مطالعه مقایسه پاسخ ویسفاتین و شاخص مقاومت به انسولین به پروتکل های فعالیت مقاومتی بود.

    روش ها

    تعداد 10 مرد جوان سالم، سه پروتکل فعالیت مقاومتی قدرتی (3 ست 4 الی 5 تکراری با 85% یک تکرار بیشینه و 3 دقیقه استراحت بین ست ها و حرکات)، هایپرتروفی (3 ست10 تکراری با 70% یک تکرار بیشینه و 2 دقیقه استراحت بین ست ها و حرکات) و قدرتی-استقامتی (3 ست 15 تکراری با 55% یک تکرار بیشینه و 1 دقیقه استراحت بین ست ها و حرکات) را در سه جلسه اجرا کردند. در هر جلسه دو نمونه خون قبل و بلافاصله پس از فعالیت گرفته شد. برای مقایسه داده ها از آزمون تحلیل واریانس دو طرفه مکرر (2×3) استفاده شد.

    یافته ها

    صرف نظر از نوع فعالیت مقاومتی، غلظت پلاسمایی ویسفاتین بعد از سه نوع فعالیت مقاومتی کاهش معنی دار داشت (05/0>P)، که این کاهش ویسفاتین در پاسخ به پروتکل قدرتی- استقامتی و هایپرتروفی به طور معنی داری بیشتر از پاسخ به پروتکل قدرتی بود (05/0>P). نتایج نشان داد که نه تنها گلوکز، انسولین و مقاومت انسولین در پاسخ به فعالیت مقاومتی تغییر معنی داری نداشتند بلکه بین تغییرات آن در پاسخ به پروتکل های فعالیت مقاومتی نیز تفاوت معنی داری مشاهده نشد (05/0> P). بررسی همبستگی بین تغییرات ویسفاتین و سایر پارامترها نشان داد که ارتباطی بین آنها وجود ندارد (05/0P>).

    نتیجه گیری

    انجام فعالیت مقاومتی به ویژه فعالیت قدرتی-استقامتی و هایپرتروفی که کاهش بیشتری را در غلظت ویسفاتین پلاسما به دلیل افزایش احتمالی برخی از فاکتورهای بازدارنده از قبیل هورمون رشد نشان می دهند، می تواند جهت پیشگیری از ابتلا به هایپرانسولینمی مفید باشد.

    کلید واژگان: تمرین با وزنه, هایپرتروفی, ویسفاتین, حساسیت به انسولین}
    Zahra Jamshidi Khezerlou, Sajad Ahmadizad, Mehdi Hedayati, Hiwa Rahmani, Azade Movahedi
    Background

    The aim of this study was to compare responses of Visfatin and insulin resistance index to various resistance exercise protocols.

    Methods

    Ten healthy male subjects performed three resistance exercise protocols including maximal strength (three sets of 5 repetition at 85% of 1-RM with 3-min rest between sets), hyperthrophy (three sets of 10 repetition at 70% of 1-RM with 2-min rest between sets) and strength-endurance (three sets of 15 repetition at 55% of 1-RM with 1-min rest between sets) in three separate sessions. Two blood samples were taken before and after resistance exercise protocol. Responses to different resistance exercise protocols were compared by using repeated measures of ANOVA (3×2).

    Results

    Irrespective of resistance exercise protocol, results showed that plasma visfatin reduced significantly (P<0.05) in response to resistance exercise. Between group comparisons revealed that reductions in visfatin concentration in response to strength-endurance and hypertrophy protocols were significantly higher than maximal strength protocol (P<0.05). Analysis showed that not only glucose, insulin and insulin resistance index did not change in response to resistance exercise significantly, but also there was no significant difference among the responses to different resistance exercise protocols (P>0.05). In addition, there was no significant relationship between changes in visfatin and other parameters (P>0.05).

    Conclusion

    It could be concluded that performing strength-endurance and hypertrophy protocols that cause reductions in visfatin, possibly due to changes in growth hormone during these protocols, could be beneficial in reducing the hyperinsulinemia.

    Keywords: Weight training, Hypertrophy, Visfatin, Insulin sensitivity}
  • سید رضا فاطمی طباطبایی، نغمه موری بختیاری، عبدالرضا ملکیان، عباس کریمیان، سعید ایوانی، سید محمد علی نوری، اشکیانی پویا، نقاشپور فریناز
    مقدمه
    استفاده ی زیاد از چربی در جیره ی غذایی سبب بروز مقاومت انسولینی می گردد. بنابراین، پژوهش حاضر به منظور ارایه ی مدل تجربی مناسبی از دیابت نوع دو و مقایسه ی توانایی روغن های زیتون و دنبه در القای مقاومت انسولینی انجام شد.
    مواد و روش ها
    پژوهش در سه مرحله، هر بار با 15 سر موش صحرایی نژاد اسپراگ دالی انجام گردید. گروه های کنترل، روغن زیتون و روغن دنبه، به مدت سه هفته به ترتیب توسط جیره ی معمول موش صحرایی، جیره ی غنی شده با 31% روغن زیتون یا روغن دنبه، تغذیه (مرحله اول)، و سپس با تجویز داخل صفاقی 35 میلی گرم بر کیلوگرم استرپتوزوتوسین (مراحل 2 و 3) دیابتی شدند.
    یافته ها
    آزمون تحمل گلوکز خوراکی(OGTT) در مرحله ی اول بیانگر عدم تحمل گلوکز در هر دو گروه در مقایسه با گروه کنترل بود (05/0P<)، و در مرحله ی دوم مقدار افزایش سطح گلوکز خون در گروه روغن زیتون بیشتر بود. هر دو روغن به ویژه روغن زیتون مقادیر کلسترول تام و کلسترول LDL را افزایش دادند. سطح انسولین در گروه روغن دنبه، به ویژه پس از دیابتی شدن بیشتر از سایر گروه ها بود. بر اساس یافته های آزمون تحمل انسولین و یافته های HOMA-IR حساسیت به انسولین در هر دو گروه، به ویژه در گروه روغن دنبه کاهش یافت.
    نتیجه گیری
    هر دو روغن دارای اثرات قابل توجهی بر سوخت و ساز بودند، ولی روغن زیتون بیشتر سبب اختلالات لیپید خون و روغن دنبه بیشتر سبب مقاومت نسبت به انسولین گردید. به نظر می رسد روغن دنبه مدل مناسب تری برای مطالعه ی اختلالات کربوهیدراتی دیابت نوع 2 و روغن زیتون مدل مناسب تری در ایجاد اختلالات لیپیدی و به احتمال زیاد سندرم متابولیک باشد.
    کلید واژگان: روغن دنبه, روغن زیتون, حساسیت به انسولین, دیابت نوع 2}
    Dr. Seyed Reza Fatemi Tabatabaei, Dr. Naghmeh Moori Bakhtiary, Dr. Abdolreza Malekian, Dr. Abbas Karimian, Saeed Eivani, Dr. Seyed Mohammad Ali Noori, Dr. Ashkiani Pooya, Naghashpoor Farinaz
    Introduction
    Too much fat in the diet can cause insulin resistance. This study was conducted to provide a suitable experimental model of type 2 diabetes and to compare the potency of olive and rump oils in the induction of insulin resistance.
    Materials And Methods
    The study was done in three phases، each with 15 male Sprague dawley rats. The control، olive oil، and rump oil، groups were fed the commercial diet، and diets supplemented by 31% olive or rump oils for three weeks، respectively (first stage)، and then diabetes was induced by IP injection of 35 mg/kg STZ (stages 2 and 3).
    Results
    The oral glucose tolerance test (OGTT) showed glucose intolerance in both oil groups، compared to the control group (p<0. 05)، in stage 1، but increases in blood glucose levels were higher in the olive oil group in the second stage. TC and LDL-C levels increased by both the oils، especially olive oil. Insulin level was higher in the rump oil groups، especially after diabetes induction. Insulin sensitivity، as shown by the insulin tolerance test (ITT) and HOMA-IR، were decreased by both oils، especially rump oil.
    Conclusion
    Although both oils had significant effects on metabolism، olive oil use was accompanied by more dyslipidemia، whereas rump oil increased insulin resistance more effectively. It seems that rump oil may be a more appropriate model for studies investigating disorders of carbohydrate metabolism of type 2 diabetes and olive oil، for induction of dyslipidemia and probably the metabolic syndrome.
    Keywords: Rump oil_Olive oil_Insulin sensitivity_Type 2 diabetes}
  • محمد همتی نفر، محمدرضا کردی، ثروت چوپانی، سیروس چوبینه، رضا قراری عارفی
    زمینه و هدف
    آدیپونکتین نقش مهمی در هیپرگلیسمی، لیپولیز و مکانیسم های التهابی دارد. مکانیسم هایی که بتوانند ارتباط بین آدیپونکتین و مقاومت انسولین را در پاسخ به فعالیت های ورزشی توضیح دهند، هنوز مبهم باقی مانده اند. هدف از این مطالعه، تعیین تاثیر شش هفته تمرین تناوبی با شدت بالا (HIIT) بر سطوح پلاسمایی آدیپونکتین، مقاومت و حساسیت انسولینی و عملکرد سلول بتا در مردان جوان غیرفعال بود.
    روش بررسی
    به این منظور، 18 نفر از دانشجویان به صورت داوطلبانه در این پژوهش شرکت کردند و به صورت تصادفی به دو گروه تجربی (9n=، سن: 41/1±33/24 سال، قد: 91/4±22/176 سانتی متر، وزن: 59/6±27/72 کیلو گرم) و کنترل (9n=، سن: 01/2±27/23 سال، قد: 88/6±22/180 سانتی متر، وزن: 23/7±27/76 کیلو گرم) تقسیم شدند. گروه تجربی به مدت شش هفته و سه جلسه در هفته پروتکل تمرینی HIIT را اجرا کردند. هر جلسه شامل چهار تا شش تکرار دویدن با حداکثر سرعت در یک ناحیه ی 20 متری با 30 ثانیه ریکاوری بود. نمونه های خونی یک روز قبل و بعد از اجرای پروتکل تمرینی، به صورت ناشتا جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آماری T مستقل و همبسته انجام شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد، سطوح سرمی آدیپونکتین در گروه تجربی افزایش معناداری داشت (047/0P=) و درصد چربی بدن نیز در این گروه به صورت معنادار کاهش یافت (019/0P=). هر چند غلظت های سرمی انسولین، گلوکز ناشتا و مقادیر مقاومت به انسولین کاهش و مقادیر حساسیت به انسولین و عملکرد سلول بتا افزایش یافتند، اما این تغییرات از نظر آماری معنادار نبودند (P>0/05).
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد، اجرای HIIT از نظر تاثیر زمانی یک عامل کارآمد در افزایش غلظت آدیپونکتین و کاهش درصد چربی بدن می باشد. همچنین، به شدت فعالیت ورزشی به عنوان یک عامل بسیار مهم در افزایش غلظت آدیپونکتین می توان اشاره کرد.
    کلید واژگان: تمرینات تناوبی خیلی شدید, آدیپونکتین, مقاومت به انسولین, حساسیت به انسولین}
    Hemmatinafar M., Kordi Mr, Choopani S., Choobineh S., Gharari Arefi R.
    Background And Objective
    Adiponectin plays an important role in hyperglycemia, lipolysis, and inflammatory mechanisms. However, mechanisms responsible for the relationship between adiponectin and insulin resistance in response to exercise, still remains unclear. The aim of this study was to determine the effects of a six-week-long high intensity interval training (HIIT) on plasma adiponectin levels, insulin sensitivity, insulin resistance, and β-cells function in sedentary young men.
    Materials And Methods
    Eighteen students voluntarily participated in the study and were randomly divided into two groups: Experimental (n=9, age=24.33 ±1.41 yr, height=176.22 ±4.91 cm, weight=72.27 ±6.59 kg) and Control (n=9, age=23.27 ±2.01 yr, height=180.22 ±6.88 cm, weight=76.27 ±7.33 kg) groups. The test group performed three HIIT sessions per week for 6 weeks. Each session consisted of four to six repeats of maximal sprint running within a 20-m area with 30 s recoveries. Fasting blood samples were collected immediately before and after the exercise protocol. Data were analyzed by dependent and paired t-tests.
    Results
    The results indicates that while plasma adiponectin levels in the experimental group increased significantly (P= 0.047), there was a significant decrease in the percentage of body fat (P= 0.019). There were also a decrease in serum concentrations of insulin, fasting glucose and insulin resistance values as well as an increase amounts of insulin sensitivity and beta cells function. However, these changes were not statistically significant (P>0.05).
    Conclusion
    Our findings show HIIT is a time efficient method for increasing adiponectin levels and reducing body fat. Also, the intensity of exercise as an important factor in the increase in adiponectin levels could be noted.
    Keywords: High intensity interval training, Adiponectin, Insulin resistance, Insulin sensitivity}
  • ابوالفضل نظریان، سعیده مظلوم زاده، سحر مظلومی
    مقدمه
    کمرین آدیپوکاین جدیدی است که نقش آن در تاثیر انسولین و تمایز بافت چربی بررسی شده بود. در پژوهش حاضر کمرین در سرم مادران باردار با دیابت بارداری و سالم در سنین بارداری یکسان، از نظر تاثیر بر روند متابولیکی آن ها و بروز دیابت بارداری مقایسه گردید.
    مواد و روش ها
    نمونه های سرمی 100 مادر باردار با دیابت بارداری و 100 مادر باردار سالم با آگاهی و اظهار رضایت کتبی جمع آوری گردید. سطح کمرین و عوامل موثر بیوشیمی و متابولیکی قند چربی اندازه گیری شدند، لپتین خون بند ناف 50 نوزاد مادر دیابتی با دیابت بارداری و 50 نوزاد مادر باردار سالم نیز تعیین شد.
    یافته ها
    میانگین کمرین سرم مادران با دیابت بارداری (06/46±152)، بیشتر (001/0P<) از مادران باردار سالم (07/43±07/128) به دست آمد، که رابطه ی آن با فاکتورهای متابولیکی: نمایه ی توده ی بدن (05/0P<)، مقاومت به انسولین (001/0P<)، انسولین ناشتا (001/0
    نتیجه گیری
    سطح کمرین مادران باردار با دیابت بارداری به طور معنی داری بالاتر از مادران سالم بود. کمرین سرم جداگانه با شاخص های مقاومت با انسولین و توده ی بدنی هم رابطه ی مثبت نشان داد. بین کمرین، لپتین، فاکتورهای بیوشیمیایی و متابولیکی نوزادان مادران با دیابت بارداری و سالم همبستگی مشاهده نشد، که نقش آن در بروز سندرم متابولیک، چاقی و عوارض دیابت می باشد.
    کلید واژگان: آدیپوکاین, کمرین, دیابت بارداری, حساسیت به انسولین, شاخص پایداری مقاومت به انسولین}
    Introduction
    Chemerin as a new adipokine has recently been studied for its crucial role in adipocyte differentiation and insulin signaling. In this study، chemerin levels were determined in the serum of pregnant women of the same gestational age with gestational diabetes mellitus (GDM) and compared with those of healthy pregnant women for their impact on the metabolic process and incidence of gestational diabetics.
    Materials And Methods
    After obtaining a written consent of each individual، totally 200 serum samples were collected from the healthy and gestationally diabetic pregnant women groups. In addition to chemerin، other effective biochemical and metabolic factors of carbohydrate and lipid were determined. Leptin content of cord blood was measured in 100 infants from healthy (50) and gestational diabetes (50) groups.
    Results
    Mean serum chemerin levels of pregnant women with gestational diabetes (152. 4±46. 5 µg/dl) were significantly higher (p<0. 001) in comparision with those of non-diabetic pregnant women (128. 7±43. 7 µg/dl). Serum chemerin levels were significantly associated with metabolic syndrome-related parameters، including body mass index (BMI) (P<0. 05)، Homeostasis Model Assessment of Insulin Resistance (HOMA-IR) (P<0. 001)، fasting insulin (P<0. 001) and fasting blood (p<0. 01) was conducted. Serum chemerin was not significantly correlated with cord blood leptin.
    Conclusion
    Serum chemerin levels were higher in pregnant women with gestational diabetes than their non-diabetic pregnant counterparts. Serum chemerin was also independently associated with markers of insulin resistance، and body mass index. Leptin، biochemical and metabolic parameters of mother’s infants were not correlated between the two groups.
    Keywords: Adipokine, Chemerin, Gestational Diabetes, Insulin Sensitivity, HOMA, IR}
  • مریم میرفتاحی، گیتی ستوده، احمد ساعدی صومعه علیا، محمدرضا مهاجری تهرانی، سیدعلی کشاورز، مصطفی حسینی، سروش سیفی راد
    مقدمه
    مکمل یاری ال - آرژنین در کنترل نمایه های گلیسمی در بیماران دیابتی می تواند مفید باشد، ولی در افراد مبتلا به پیش دیابت هنوز مطالعه ای صورت نگرفته است. بنابراین هدف مطالعه حاظر تعیین اثر مکمل یاری ال- آرژنین بر مقاومت و حساسیت به انسولین، عملکرد سلول های بتا و سطوح گلوکز افراد مبتلا به پیش دیابت می باشد.
    روش ها
    نوع مطالعه کارآزمایی بالینی دو سو کور بود. افراد مورد بررسی در این مطالعه 42 فرد مبتلا به پیش دیابت با نمایه توده بدن 25 تا 9/29 کیلوگرم بر متر مربع بودند. افراد با استفاده از روش تصادفی سازی طبقه ای بر اساس بلوک های سن و جنس، به دو گروه تقسیم شدند. گروه دریافت کننده مکمل آرژنین روزانه 3 گرم قرص ال- آرژنین و گروه دریافت کننده دارونما معادل آن قرص دارونما به مدت 8 هفته دریافت نمودند. در ابتدا و انتهای دوره از هر دو گروه به صورت ناشتا و دو ساعت بعد از مصرف 75 گرم گلوکز، نمونه گیری خون انجام شد و قند خون ناشتا و دوساعته، انسولین، پروانسولین و هموگلوبین گلیکوزیله ناشتا اندازه گیری شد. مقاومت به انسولین با استفاده از فرمول مدل هوموستاز (HOMA-IR) و حساسیت به انسولین نیز با استفاده از فرمول QUICKI محاسبه شد. عملکرد سلول های بتا از طریق محاسبه نسبت غلظت پروانسولین به انسولین به دست آمد. برای مقایسه میانگین های دو گروه در مورد متغیرهای کمی و کیفی به ترتیب از t مستقل و آزمون کای مربع استفاده شد و جهت کنترل اثر فاکتورهای مخدوش کننده از آنالیز کوواریانس استفاده شد.
    یافته ها
    در انتهای مطالعه گروه دریافت کننده آرژنین در مقایسه با گروه دارونما میزان قند خون ناشتا (03/0P=) و مقاومت به انسولین پایین تر (04/0P=)و در میزان حساسیت به انسولین (03/0P=)، پرو انسولین (03/0P=) و عملکرد سلول های بتا (009/0P=) بالاتری داشتند. اما در میزان قند خون دو ساعته، انسولین و هموگلوبین گلیکوزیله قبل و بعد از مداخله اختلاف آماری معنی داری مشاهده نشد (05/0 p>).
    نتیجه گیری
    مصرف روزانه مکمل ال- آرژنین می تواند برخی از نمایه های گلیسمی را در افراد مبتلا به پیش دیابت به طور معنی داری بهبود بخشد.
    کلید واژگان: ال, آرژنین, پیش دیابت, حساسیت به انسولین, گلوکز, مقاومت به انسولین}
  • مینو محمد شیرازی، فروغ اعظم طالبان، معصومه ثابت کسایی، علیرضا ابدی، محمدرضا وفا
    مقدمه و اهداف
    در مورد اثر نوع چربی رژیم غذایی بر ایجاد حساسیت به انسولین مطالعات محدودی وجود دارد. در این مطالعه اثر رژیم دارای روغن ماهی، رژیم دارای الگوی اسیدهای چرب دریافتی در رژیم غذایی ایرانی، و رژیم استاندارد بر گلوکز سرم و حساسیت به انسولین در موش صحرایی مقایسه شده است.
    روش کار
    30 سر موش صحرایی ماده بطور تصادفی در سه گروه غذایی قرار گرفتند: رژیم غذایی استاندارد (دارای روغن سویا)، رژیم غذایی دارای روغن ماهی و رژیم دارای مخلوط چند روغن با الگوی اسیدهای چرب دریافتی در رژیم غذایی ایرانی. موش های صحرایی رژیم های مذکور را طی دوران بارداری و شیردهی دریافت نمودند و تغذیه حیوانات متولد شده نیز با رژیم غذایی مانند مادر خود ادمه یافت. میزان گلوکز و انسولین ناشتای در موش های متولد شده در زمان بلوغ اندازه گیری و حساسیت به انسولین محاسبه شد. میانگین مقادیر بدست آمده با نرم افزار SPSS و با آزمون های ANOVA و Tukey مقایسه گردید.
    نتایج
    میزان انسولین ناشتا در گروه تغذیه شده با روغن ماهی بطور معنی داری کمتر از دو گروه دیگر (018/0=p) و حساسیت به انسولین در این گروه بطور معنی داری از دو گروه دیگر بیشتر بود (002/0=p).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد رژیم غذایی دارای روغن ماهی (دارای اسیدهای چرب امگا-3 طولانی زنجیر) در مقایسه با رژیم غذایی دارای روغن سویا (دارای اسیدهای چرب امگا-6) و رژیم با الگوی چربی مصرفی ایرانی (دارای اسیدهای چرب اشباع)، باعث افزایش حساسیت به انسولین در موش صحرایی می گردد.
    کلید واژگان: حساسیت به انسولین, گلوکز سرم, روغن ماهی, روغن سویا, موش صحرایی}
    M. Mohammad Shirazi, Fa Taleban, M. Sabet Kassaii, A. Abadi, Mr Vafa
    Methods
    Thirty female Wistar rats were randomly allocated to three dietary groups: a standard diet (containing soy bean-oil), diet containing fish oil and diet containing mixed oil which was designed based on Iranian population fatty acid intake. Dams in each group were fed one of the diets during pregnancy and lactation and the pups were also weaned onto the same diet. Fasting serum glucose (Photometry) and insulin (ELISA) in pups were assessed and insulin sensitivity calculated on puberty.
    Results
    Fasting serum insulin in fish oil-fed group was significantly less than two other groups (P=0.018) and insulin sensitivity in fish oil-fed rats was significantly more than two other groups (P=0.002).
    Conclusions
    It seems a diet containing fish oil (rich in long chain omega-3 fatty acids) causes more insulin sensitivity comparing to diet containing soy bean oil (rich in omega-6 fatty acids) and diet with Iranian population fatty acid intake pattern (rich in saturated fatty acids).
  • مینو محمدشیرازی، فروغ اعظم طالبان، معصومه ثابت کسایی، علیرضا ابدی، محمدرضا وفا
    سابقه و هدف
    تاکنون درباره اثر نوع چربی رژیم غذایی بر ایجاد حساسیت به انسولین مطالعات محدودی انجام شده است. در این مطالعه، اثر دریافت رژیم حاوی روغن ماهی، رژیمی که دارای الگوی اسیدهای چرب دریافتی در رژیم غذایی ایرانی است و رژیم غذایی استاندارد از دوران جنینی تا بلوغ بر گلوکز سرم و حساسیت به انسولین در موش صحرایی مورد مقایسه قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    30 سر موش صحرایی ماده به طور تصادفی در سه گروه غذایی قرار داده شدند: رژیم غذایی استاندارد (حاوی روغن سویا)، رژیم غذایی حاوی روغن ماهی و رژیم دارای مخلوط چند روغن با الگوی اسیدهای چرب دریافتی در رژیم غذایی ایرانی. موش های صحرایی طی دوران بارداری و شیردهی با این رژیم ها تغذیه شدند و تغذیه حیوانات متولد شده پس از زمان از شیرگیری با رژیم غذایی مادران خود ادامه یافت. میزان گلوکز ناشتا (به روش فتومتری) و انسولین ناشتای سرم (به روش ELISA) در موش های متولد شده در زمان بلوغ اندازه گیری و حساسیت به انسولین محاسبه شد. میانگین مقادیر به دست آمده با نرم افزار SPSS و با آزمون آنالیز واریانس یک طرفه و آزمون Tukey مقایسه شد.
    یافته ها
    میزان انسولین ناشتا در گروه تغذیه شده با روغن ماهی به طور معنی داری از دو گروه دیگر کمتر (018/0=p) و حساسیت به انسولین در این گروه به طور معنی داری از دو گروه دیگر بیشتر بود (002/0=p).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد که رژیم غذایی حاوی روغن ماهی (دارای اسیدهای چرب امگا-3 بلند زنجیر) در مقایسه با رژیم غذایی حاوی روغن سویا (دارای اسیدهای چرب امگا-6) و رژیم با الگوی چربی مصرفی ایرانی (دارای مقدار زیاد اسیدهای چرب اشباع) باعث افزایش حساسیت به انسولین در موش صحرایی می شود.
    کلید واژگان: حساسیت به انسولین, گلوکز سرم, روغن ماهی, روغن سویا, موش صحرایی}
    M. Mohammad Shirazi, F. Taleban, M. Sabet Kasaei, Ar Abadi, Mr Vafa
    Background And Objectives
    Information on the effects of different types of fat on insulin sensitivity is limited. The present study was designed to compare the effects of feeding a fish oil-containing diet, a diet containing an oil mixture based on the Iranian fat consumption pattern, and a standard diet from the fetal period till puberty on the serum glucose and insulin sensitivity in Wistar rats.
    Materials And Methods
    Thirty female Wistar rats were randomly allocated to three dietary groups: a standard diet (containing soy bean-oil), a diet containing fish oil, and a diet containing an oil mixture based on the Iranian population fatty acid intake. Dams in each group were fed one of the diets during pregnancy and lactation, and in each case the pups born were weaned onto the same diet. Fasting serum glucose level (by photometry) and insulin (by ELISA) were measured in the pups and insulin sensitivity was calculated at puberty. Data were analyzed using SPSS software and the one-way ANOVA and Tukey tests.
    Results
    The fasting serum insulin level and insulin sensitivity in the fish oil-fed group were significantly lower (P=0.018) and higher (P=0.002), respectively, than in the other two groups.
    Conclusion
    It seems a diet containing fish oil (rich in long chain omega-3 fatty acids) causes a higher insulin sensitivity, as compared to diets containing either soy bean oil (rich in omega-6 fatty acids) or mixed oil based on the Iranian dietary fatty acid pattern (rich in saturated fatty acids).
  • ژاله شادمان، سید رضاراست منش، مهدی هدایتی، فروغ اعظم طالبان، نوید سعادت، فریده طاهباز، یدالله محرابی
    مقدمه
    برخی مطالعه های حیوانی و کشت سلولی، خواص مفیدی را برای اسید لینولئیک مزدوج (CLA) گزارش کرده اند. خواص ضد چاقی، ضد آتروژنی و ضد التهابی، نمونه ای از اثرهای CLA هستند. مطالعه های حیوانی نشان داده اند که ایزومر 10 ترانس12 سیس با افزایش مقاومت به انسولین در ارتباط است ولی در مورد ایزومر ترکیبی (50:50) یافته های مطاله ها ضد و نقیض هستند. مطالعه ی حاضر به منظور بررسی اثر CLA بر مقاومت به انسولین، عملکرد سلول های بتا، سطح گلوکز و پاسخ دهی سلول های بتای بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 انجام شد.
    مواد و روش ها
    افراد مورد بررسی در این مطالعه 39 فرد مبتلا به دیابت نوع 2 با نمایه ی توده ی بدن 25 تا 30 کیلوگرم بر مترمربع بودند که از داروی متفورمین برای کنترل قند خون استفاده می کردند. افراد مذکور بر اساس سن و جنس به طور تصادفی در دو گروه تقسیم شدند. گروه آزمون روزانه 3 گرم کپسول حاوی اسید لینولئیک مزدوج و گروه شاهد معادل آن کپسول پلاسبو به مدت 8 هفته دریافت نمودند. در ابتدا و انتهای دوره از هر دو گروه به صورت ناشتا و دو ساعت پس از صبحانه ی استاندارد، نمونه گیری انجام شد و قند خون، انسولین، پروانسولین، پپتید C و هموگلوبین گلیکوزیله اندازه گیری شد.
    یافته ها
    در میزان قند خون، انسولین، پرو انسولین و پپتید C ناشتا و دو ساعته و میزان مقاومت به انسولین، حساسیت به انسولین، عملکرد سلول های بتا و پاسخ دهی سلول های بتا در دو گروه آزمون و شاهد، قبل و بعد از مداخله ی اختلاف آماری معنی داری مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    مصرف روازنه ی ایزومرهای اسید لینولئیک مزدوج به مدت دو ماه سبب بهبود وضعیت قند و عملکرد انسولین در افراد دیابتی نوع 2 نمی شود بنابراین تجویز آن توصیه نمی گردد.
    کلید واژگان: اسید لینولئیک مزدوج, دیابت نوع 2, مقاومت به انسولین, گلوکز, حساسیت به انسولین}
    Z. Shadman, R. Rastmanesh, M. Hedayati, F. Taleban, N. Saadat, F. Tahbaz, Y. Mehrabi
    Introduction
    Some cell culture and animal studies have reported that Conjugated Linoleic Acids (CLAs) have several health related benefits. CLAs have been shown to have antiadipogenic, antiatherogenic, antidiabetogenic and anti-inflammatory properties. While increase in insulin resistance with 10-trans, 12-cis isomer of CLA was reported in some animal studies, there are controversial results about a 50:50 isomer mixture. The object of the present study was to determine the effect of CLAs supplementation (providing equal proportions of c9, t11 and t10, c12 CLA) on plasma glucose, insulin, proinsulin, C-peptide, insulin sensitivity, insulin resistance, beta cell function and HbA1c in patients with type 2 diabetes mellitus.
    Materials and Methods
    The study was performed as an 8-week randomized double-blind, placebo-controlled parallel intervention. Participants were 39 (19 men and 20 women) type 2 diabetic subjects (35 to 50 Y, BMI >25 and <30), stratified according to sex, age and BMI into two groups. Group one were given 3.0 g CLA/d (3×1g capsules, a 50:50 isomer blend of c9, t11 and t10, c12 CLA) and, group 2 took CLA placebos (soy bean oil) for 8 weeks. Blood sample collection after fasting and 2 hours after a standard breakfast, was done before and after the intervention in order to determine insulin, glucose, pre insulin, c-peptide and HbA1c levels.
    Results
    No significant differences were seen in fasting and postprandial glucose, insulin, proinsulin, C- peptide and HbA1c levels between groups or in insulin resistance, insulin sensitivity, beta cell function and beta cell responsiveness.
    Conclusion
    CLA supplementation has no effects on diabetes glucose level and insulin function and its prescription is not recommended.
    Keywords: Conjugated Linoleic acid_Type 2 diabetes mellitus_Insulin resistance_Glucose_Insulin sensitivity}
  • لادن گیاهی، باقر لاریجانی، ابوالقاسم جزایری، عباس رحیمی، مظاهر رحمانی
    مقدمه
    نقش آدیپونکتین در تنظیم متابولیسم گلوکز، مقاومت به انسولین و اختلالات مرتبط با چاقی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه حاضر به منظور تعیین سطح سرمی آدیپونکتین و ارتباط آن با درصد توده چربی بدن و حساسیت به انسولین در مردان دارای اضافه وزن دیابتی و غیر دیابتی انجام شده است.
    روش ها
    مطالعه بر روی مردان دارای اضافه وزن دیابتی نوع 2 (20 نفر) و غیر دیابتی (20 نفر) انجام شد. سطح سرمی آدیپونکتین به روش ELIZA، FBS به روش گلوکز اکسیداز و انسولین ناشتا به روش Immunoreactive اندازه گیری شدند. درصد توده چربی بر اساس امپدانس بیوالکتریک تعیین شد. حساسیت به انسولین نیز بر اساس فرمول QUICKI محاسبه شد.
    یافته ها
    با وجود یکسان بودن تقریبی BMI در هر دو گروه، میانگین درصد توده چربی در گروه دیابتی(87/2 ±55/26%)بدون وابستگی به سن به طور معناداری بالاتر از گروه غیر دیابتی (64/2±93/22 %) بود (05/0P<). میانگین آدیپونکتین در گروه دیابتی (μg /ml 53/3±77/7) کمتر از گروه غیر دیابتی(μg /ml 03/0±13/8) بود، گرچه این اختلاف از نظر آماری معنا دار نبود. بین آدیپونکتین و درصد توده چربی ارتباط معکوسی مشاهده شد که از نظر آماری معنا دار نبود. از طرف دیگر ارتباط مستقیمی بین آدیپونکتین و حساسیت به انسولین در گروه غیر دیابتی مشاهده شد(5/0+=r؛ 04/0=P).
    نتیجه گیری
    پایین بودن سطح آدیپونکتین در مردان دارای اضافه وزن دیابتی در مقایسه با مردان مشابه غیر دیابتی، به علاوه ارتباط مثبت آدیپونکتین با حساسیت به انسولین نشان دهنده اثر کاهش سطح این هورمون در موارد مقاومت به انسولین و دیابت در مردان ایرانی دارای اضافه وزن است.
    کلید واژگان: آدیپونکتین, حساسیت به انسولین, توده چربی بدن, اضافه وزن}
    Ladan Giahi *, Abolghasem Jazayeri, Abbas Rahimi, Mazaher Rahmani, Bagher Larijani
    Background
    Plasma concentration of adiponectin was found to play an important role in regulation of glucose metabolism, insulin resistance and conditions commonly associated with obesity. The aim of this study was to assess adiponectin level and its relation with percent of body fat mass and insulin sensitivity in over-weight men.
    Method
    This study was conducted on two groups of type 2 diabetic (n=20) and non-diabetic (n=20) overweight adult men. Serum level of adiponectin (ELIZA), FBS (GOD-PAP), fasting insulin (immunoreactive assay) and body fat mass (Bio-electric impedance) were measured. Insulin sensitivity was calculated using QUICKI.
    Results
    Diabetics had significantly higher mean of fat mass% than non-diabetics (26.55± 2.87% vs. 22.93±2.64; p< 0.05), despite fairly similar BMIs (27.7 kg/m2). Adiponectin concentration was lower in diabetics (7.77 ±3.53µg/ml) than non-diabetics (8.13 ± 0.03µg/ml); however, this difference was not statistically significant. The negative correlation between adiponcetin and fat mass didnt reach statistical significance. Adiponectin positively related with insulin sensitivity in non-diabetics (r= +0.5; p= 0.04).
    Conclusion
    Lower level of adiponcetin in diabetics than their non-diabetic counterparts. As well as the positive association of adiponectin with insulin sensitivity confirm the suggested role of decreased level of adiponectin in conditions such as insulin resistance and diabetes.
    Keywords: Adiponectin, Insulin sensitivity, Body fat mass, Overweight}
  • رحیم احمدی، لازلو روزیوال، شهربانو عریان، کاظم پریور، اسماعیل برازنده اصل
    زمینه و هدف
    مطالعه اثرات هورمون های استروئید جنسی بر ترشح انسولین و حساسیت به انسولین از نظر بالینی در درمان بیماری های وابسته، دارای اهمیت است. بر این اساس، هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی اثرات این هورمون ها بر حساسیت به انسولین در موش ها می باشد. همچنین، با توجه به نقش کانال های حساس به ATP (KATP) سلول های بتای لوزالمعده در ترشح انسولین، اثرات هورمون های مذکور بر این کانال ها نیز بررسی شد.
    روش مطالعه
    دیازوکساید یا وراپامیل به ترتیب با دوز روزانه 30 mg/kg و 100 mg/kg به عنوان داروی بازکننده یا مسدود کننده کانال های KATP سلول های بتای لوز المعده، مورد استفاده قرار گرفتند. هورمون تستوسترون با دوز روزانه 50 mg/kg به عنوان دوز جایگزین در گروه بیضه برداری شده دو طرفه و 10 mg/kg در موش های نر جراحی نشده و هورمون های پروژسترون و استرادیول به ترتیب با دوز روزانه 20 mg/kg و 200 μg/kg در موش های ماده مورد مصرف واقع شدند. موش های نر به گروه های شاهد، بیضه برداری شده یک طرفه و دو طرفه، بیضه برداری شده دریافت کننده تستوسترون، گروه جراحی نشده دریافت کننده تستوسترون، دریافت کننده دیازوکساید یا وراپامیل و گروه های دریافت کننده تستوسترون+ دیازوکساید یا وراپامیل تقسیم شدند. موش های ماده به گروه های شاهد، تخمدان برداری شده یک طرفه و دوطرفه، تخمدان برداری شده دریافت کننده پروژسترون یا استرادیول، گروه های جراحی نشده دریافت کننده پروژسترون، استرادیول، دیازوکساید یا وراپامیل و گروه های دریافت کننده پروژسترون + دیازوکساید یا وراپامیل تقسیم شدند. در هر گروه پس از چهار هفته، مقدار انسولین و گلوکز سرم خون اندازه گیری شد و حساسیت به انسولین (نسبت گلوکز به انسولین) بین گروه ها، مورد مقایسه آماری قرار گرفت.
    نتایج
    در موش های نر، بیضه برداری دو طرفه، تجویز دیازوکساید یا دیازوکساید+ تستوسترون باعث افزایش، اما بیضه برداری یک طرفه، تجویز تستوسترون، وراپامیل یا تجویز وراپامیل+ تستوسترون موجب کاهش حساسیت به انسولین شد. در موش های ماده، تخمدان برداری یک طرفه یا دو طرفه، تجویز پروژسترون، دیازوکساید یا پروژسترون+ دیازوکساید یا وراپامیل باعث افزایش اما تجویز استرادیول یا وراپامیل سبب کاهش حساسیت به انسولین گردید.
    نتیجه گیری
    تستوسترون واسترادیول کاهنده حساسیت به انسولین بوده، اما تخمدان برداری، بیضه برداری دو طرفه و پروژسترون افزایند حساسیت به انسولین بودند. در این راستا، احتمالا تستوسترون تاثیری بر باز و بسته شدن کانال های KATP سلول های بتای لوزالمعده نداشته، اما پروژسترون احتمالا از طریق مهار کانال هایKATP، ترشح انسولین را تحت تاثیر خود قرار داده است.
    کلید واژگان: بیضه برداری, تخمدان برداری, حساسیت به انسولین, دیازوکساید, کانال های KATP, وراپامیل, هورمون های استروئید جنسی}
    Rahim Ahmadi, Lazloo Roozbval, Shahrebanoo Ovian, Kazem Pavboov, Asmaeil Barazandeh Asl
    Background And Aim
    The effects of sex steroid hormones on insulin secretion and sensitivity is important for related disorders treatment. Therefore, the main purpose of the present study was to clarify the effects of sex hormones on insulin sensitivity in rats. Due to the role of pancreatic b-cells’ ATP-sensitive K+ (KATP) channels in insulin secretion, the effects of the hormones on pancreatic KATP channels were also studied.
    Method
    Diazoxide (30mg/kg/day) or verapamil (100mg/kg/day) were used as pancreatic b-cells’ KATP channels opener and blocker, respectively. Testosterone (50 mg/kg/day) as replacement dose in bi-orchiectomized rats and 10 mg/kg/day in intact male animals and progesterone (20 mg/kg/day) and estradiol (200 μg/kg/day) in female rats were also used. Male rats were divided into nine groups consisting of: control, uni-and bi-orchiectomized, testosterone receiving bi-orchiectomized, testosterone receiving intact rats, diazoxide or verapamil and testosterone plus diazoxide or verapamil receiving animals. Female rats were divided into control, uni-and bi-ovariectomized, progesterone or estradiol receiving bi-ovariectomized and progesterone, estradiol, diazoxide or verapamil receiving and progesterone plus diazoxide or verapamil receiving animals. After 4 weeks, serum glucose and insulin were measured and insulin sensitivity (glucose/insulin ratio) was compared statistically between the groups.
    Results
    In the male rats, bi-orchiectomy, and diazoxide or diazoxide plus testosterone treatments increased insulin sensitivity; but uni-orchiectomy, testosterone, verapamil or testosterone plus verapamil treatments decreased insulin sensitivity. In the female rats, uni- and bi-ovariectomy, progesterone, diazoxide or progesterone plus diazoxide or verapamil, treatments increased insulin sensitivity; but estradiol or verapamil treatments resulted in the decrease of insulin sensitivity.
    Conclusion
    Testosterone and estradiol were insulin sensitivity reducers but ovariectomy, bi-orchiectomy and progesterone were insulin sensitivity enhancer in rats. Presumably testosterone was not contributed in closing or opening of pancreatic b-cell KATP channels but progesterone influenced insulin sensitivity by its inhibitory effect on pancreatic KATP channels.
    Keywords: Diazoxide, Insulin sensitivity, KATP channels, Orchiectomy, Ovariectomy, Verapamil}
  • مهین هاشمی پور، قاسمعلی جوانمرد، حمید هورفر، رویا کلیشادی، سیلوا هوسپیان، ساسان حقیقی
    مقدمه

    در بیماران تالاسمیک، هموسیدروز می تواند به افزایش پژواک زایی (echogenicity) پانکراس در سونوگرافی (پژواک نگاری)، درگیری سلولهای بتا و دیابت منجر گردد. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط نمای سونوگرافی پانکراس با حساسیت به انسولین در زمان انجامOGTT در کودکان 10-20 ساله تالاسمیک است.

    روش ها

    پس از حذف بیماران دارای دیابت یا سابقه فامیلی آن، 42 کودک مبتلا به بتاتالاسمی ماژور انتخاب و پس از تعیین پژواک زایی پانکراس به وسیله سونوگرافی، بیماران به دو گروه با پژواک زایی بالا (تعداد=21) و طبیعی (تعداد=21) تقسیم شدند. سپس OGTT در آنان انجام و شاخص های حساسیت به انسولین (ISI) و نسبت انسولین به گلوکز ناشتا و نیز غلظت فریتین سرم تعیین گردید. در23 کودک طبیعی نیز آزمایشهای مذکور به جز فریتین انجام شد و نتایج با استفاده از آزمونهای t-test وANOVA مورد آنالیز قرار گرفت.

    یافته ها

    در دو گروه با پژواک زایی بالا و طبیعی اختلاف میانگین فریتین سرم معنی دار بود (P<0.05). اختلاف میانگین گلوکز و انسولین در بین گروه ها با تمایل به افزایش در گروه بیماران با پژواک زایی بالا، معنی دار نبود. بین فریتین و ISI در گروه با پژواک زایی بالا رابطه معنی دار وجود داشت. 28.6% بیماران با پژواک زایی بالا IFG داشتند (P<0.05).

    نتیجه گیری

    نظر به وجود تمامی موارد IFG در گروه با پژواک زایی بالا و رابطه بین فریتین و ISI در این گروه، شاید بتوان از سونوگرافی پانکراس برای تشخیص مراحل ابتدایی دیابت در بیماران تالاسمیک استفاده کرد.

    کلید واژگان: بتا تالاسمی ماژور, پانکراس, سونوگرافی (پژواک نگاری), حساسیت به انسولین}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال