جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "ذهنی سازی" در نشریات گروه "پزشکی"
-
مقدمه
شناخت برخی مولفه های هیجانی و صفات شخصیتی زمینه ساز گرایش به مصرف مواد درمیان جوانان، از حساسیت بالایی برخوردار است؛ در همین راستا این مطالعه به بررسی تدوین مدل گرایش به مصرف مواد بر اساس ناگویی هیجانی و تکانش گری با میانجی گری ذهنی سازی پرداخته است.
روش کارروش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع روش های مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش تمام جوانان شهر کرمانشاه در سال 1402 بودند. به این منظور تعداد 420 نفر از این افراد به روش نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه آمادگی به اعتیاد در ایرانیان، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو، مقیاس تکانشگری و پرسشنامه کنش وری تاملی پاسخ دادند. داده های حاصل از پرسشنامه های مدنظر به وسیله برنامه آماری AMOS و SPSS نسخه بیست و سه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هانتایج نشان داد که مدل مفروض پژوهش حاضر از برازش لازم با داده ها برخوردار است. نتایج به دست آمده از مدل سازی معادلات ساختاری حاکی از آن بود که مسیر مستقیم متغیر ناگویی هیجانی (99/5 T= ،63/0 = β)، تکانشگری (28/4T= ،37/0= β)، اطمینان (81/4- T= ،66/0- = β) و عدم اطمینان (70/7- T= ،62/0= β) بر گرایش به مصرف مواد معنادار بود. همچنین اثر غیرمستقیم ناگویی هیجانی (05/0>P، 39/0- =b) و تکانشگری (05/0>P، 46/0- =b) بر گرایش به مصرف مواد از طریق نقش میانجی ذهنی سازی (اطمینان) معنی دار بود. به علاوه اثر غیرمستقیم متغیر ناگویی هیجانی (05/0>p، 52/0=b) و تکانشگری (05/0>P، 60/0=b) بر گرایش به مصرف مواد از طریق نقش میانجی ذهنی سازی (عدم اطمینان) معنی دار بود.
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که درک منسجم از مولفه های ناگویی هیجانی و تکانشگری و به ویژه ذهنی سازی در آسیب شناسی اعتیاد، یک عنصر کلیدی در ارزیابی و احتمالا کار بالینی با بیماران معتاد به مواد مخدر و همچنین سایر افرادی است که گرایش به مصرف مواد دارند.
کلید واژگان: مصرف مواد, ناگویی هیجانی, تکانش گری, ذهنی سازیIntroductionKnowing some emotional components and personality traits underlying the tendency to use drugs among young people is highly sensitive; In this regard, this study investigates Formulation of a Model of Substance Use Tendency Based on Alexithymia and Impulsivity with the Mediation of Mentalization.
MethodsThe present descriptive-correlation method was a type of structural equation modeling methods. The statistical population of the research was all the youth of Kermanshah city in 2023. For this purpose, 420 of these people were selected by convenience sampling method and answered The Iranian Addiction Potential Scale, Toronto alexithymia Scale, Barratt Impulsiveness Scale, and Reflective Function Questionnaire. The data obtained from the considered questionnaires were analyzed by AMOS and SPSS version 23.
ResultsThe results showed that the assumed model of the current research has the necessary fit with the data. The results obtained from structural equation modeling indicated that the direct path of the variable of alexithymia (β = 0.63, T = 5.99), impulsivity (β = 0.37, T = 4.28), certainty (β= -0.66, T=-4.81) and uncertainty (β=0.62, T=-7.70) on the tendency to substance use were significant. Also, the indirect effect of alexithymia (P< 0.05, b = -0.39) and impulsivity (P< 0.05, b = -0.46) It was significant on the tendency to use substance through the mediating role of mentalization (certainty). In addition, the indirect effect of alexithymia (P< 0.05, b = 0.52) and impulsivity (P< 0.05, b = 0.60) It was significant on the tendency to use substance through the mediating role of mentalization (uncertainty).
ConclusionsBased on the findings of this research, it can be concluded that a coherent understanding of the components of alexithymia and impulsivity and especially mentalization in the pathology of addiction is a key element in the evaluation. And probably the clinical work with patients addicted to narcotic substance and also other people who tend to use substance.
Keywords: Substance Abuse, Alexithymia, Impulsivity, Mentalization -
مقدمه
ذهنی سازی، به عنوان یک ظرفیت کاملا انسانی به درک و فهم فرایندهای روان شناختی حالات ذهنی خود و دیگران اشاره دارد. دستیابی به تنظیم عاطفی و توسعه مهارت های ارتباطی و ایجاد و حفظ روابط سالم در بافت جامعه ایران به ویژه در میان زنان امری ضروری است. بنابراین، پژوهش حاضر با اعتباریابی نسخه فارسی پرسشنامه ذهنی سازی به منظور سنجش روایی و پایایی در بین زنان شهر پارسیان استان هرمزگان بود.
روشدر این پژوهش توصیفی- اعتباریابی نمونه شامل 400 نفر از زنان 20 تا 60 سال بود که از طریق روش نمونه گیری در دسترس در شهر پارسیان (استان هرمزگان) در سال 1400-1401 انتخاب شدند. برای سنجش ذهنیت از نسخه ی ترجمه شده 8 گویه ای پرسشنامه ذهنی سازی (MQ) استفاده شد. نتایج با استفاده از ترکیبی از تکنیک های آماری توصیفی و استنباطی شامل آلفای کرونباخ و تحلیل عاملی تاییدی استخراج شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS (نسخه 26) و LISREL (نسخه 8) تحلیل شدند. سطح معنی داری p-value <0.05 در نظر گرفته شد.
یافته هانتایج نشان داد که پرسشنامه از همسانی درونی قابل قبولی برخوردار است و ضریب آلفای کرونباخ برای عامل اطمینان 82/0 و برای عامل عدم اطمینان 81/0 است. نسبت روایی محتوا (CVR) و شاخص روایی محتوا (CVI) با نمره بالاتر از 92/0 و 1 حاکی از مناسب بودن محتوای پرسشنامه بود. نتایج تحلیل عاملی نشان داد که گویه ها همسانی درونی و روایی تفکیکی خوبی داشتند و بارهای عاملی بین 62/0 تا 78/0 متغیر بود. ضرایب آلفای کرونباخ برای دو عامل 82/0 و 81/0 بود که نشان دهنده سازگاری درونی خوب است.
نتیجه گیریبنابراین با توجه به مطلوب بودن ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی این پرسشنامه (8 گویه ای) می توان از آن در کارهای پژوهشی و ارزیابی، جهت بررسی دقیق تر توانایی ذهنی سازی زنان بهره برد.
کلید واژگان: روایی سنجی, اعتباریابی, تحلیل عاملی تاییدی, ذهنی سازی, زنانIntroductionMentalization, as a complete human capacity, refers to understanding the psychological processes of one's own and others' mental states. Achieving emotional regulation and developing communication skills, as well as creating and maintaining healthy relationships, is essential for social cohesion in Iran, particularly among women. Therefore, this study aimed to validate the Persian version of the Mentalization Questionnaire through psychometric evaluation to assess its reliability and validity among women in Parsian city, Hormozgan province, Iran.
MethodsIn this descriptive validation study, the sample included 400 women aged 20 to 60, who were selected through the available sampling method in Parsian city (Hormozgan province) in 2021-2022. The translated 8-item version of the Mentalization Questionnaire (MQ) was used to measure the subjectivity. The results were extracted using a combination of descriptive and inferential statistical techniques including Cronbach's alpha and confirmatory factor analysis. Data were analyzed using SPSS 26 and LISREL 8 software. A significance level of 0.05 was considered.
ResultsThe results showed that the questionnaire has an acceptable internal consistency, with Cronbach's alpha coefficients for the trust and distrust factors being 0.82 and 0.81, respectively. The content validity ratio (CVR) and content validity index (CVI) with a score higher than 0.92 and 1 indicated the appropriateness of the content of the questionnaire. The results of factor analysis showed that the items had good internal consistency and discriminant validity, and factor loadings ranged from 0.62 to 0.78. Cronbach's alpha coefficients for two factors were 0.82 and 0.81, which indicates good internal consistency.
ConclusionTherefore, due to the desirability of the psychometric features of the Persian version of this Mentalization Questionnaire 8-item, it can be used in research and evaluation works for a more detailed examination of women's mentalizing ability.
Keywords: Validity, Reliability, Confirmatory Factor Analysis, Mentalization, Women -
پیش زمینه و هدف
با ورود فرزندان به سنین نوجوانی، رابطه والدین با آن ها دچار تغییراتی می شود و با خود تعارضاتی به همراه دارد. یکی از ابعاد قابل توجه این تعارضات، تعارض میان مادر و فرزند است که برای کاهش این تعارضات از مداخلاتی مانند درمان مبتنی بر ذهنی سازی استفاده می شود. هدف از این پژوهش، تعیین تاثیر درمان با روش ذهنی سازی بر روابط ابژه و ابرازگری هیجان در روابط متعارض مادر- فرزندی بود.
مواد و روش کاراین پژوهش از نوع نیمه تجربی پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی مادران و نوجوانان آن ها تشکیل دادند که به دلیل روابط متعارض با فرزندانشان به کلینیک های مشاوره و روانشناسی در شهر شیراز در سال 1401 مراجعه نموده بودند. نمونه پژوهش، 40 نفر از این مادران بودند که به روش در دسترس انتخاب شدند و با صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل (هر گروه 20 نفر) قرار گرفتند. ابزار اندازه گیری پرسشنامه تعارض والد-فرزند (PCS)، پرسشنامه روابط ابژه (BORRTI) و پرسشنامه ابراز گری هیجانی (EEQ) بودند. برای تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار SPSS-23 و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری در سطح معنی داری 01/0 استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد میانگین نمره متغیر روابط ابژه در گروه مداخله از 71/33 در مرحله پیش آزمون به 52/21 در مرحله پس آزمون کاهش یافت (01/0 <p). هم چنین میانگین نمره متغیر ابرازگری هیجان در گروه مداخله از 73/39 در مرحله پیش آزمون به 13/57 در مرحله پس آزمون افزایش یافت (01/0 <p).
نتیجه گیرینتایج حاکی از تاثیر درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر بهبود روابط ابژه و ابراز گری هیجان در تعارضات مادر- فرزندی بود. بنابراین پیشنهاد می شود مشاوران و درمانگران برای کاهش تعارضات مادر- فرزندی از درمان ذهنی سازی استفاده نمایند. همچنین آموزش های بهبود روابط و ابراز هیجانات می تواند نقش بسیار مهمی در کاهش تعارضات والدین و فرزندان داشته باشد.
کلید واژگان: روابط متعارض, ابرازگری هیجان, ذهنی سازی, مادر-فرزندی, روابط ابژهBackground & AimAs children enter their teenage years, the parents' relationship with them undergoes some changes and causes conflicts. One of the significant dimensions of these conflicts is the conflict between mother and child, which interventions such as mentalization-based therapy are used to reduce these conflicts. The purpose of this research was to determine the effectiveness of treatment based on mentalization on object relations and emotional expression in conflicting mother-child relationships.
Materials & MethodsThis study used a semi-experimental pre-test-post-test design with a control group. The statistical population consisted of all mothers and their teenagers referred to counseling and psychology clinics in Shiraz City in 2022 due to relationship conflicts. The study sample consisted of 40 mothers selected using convenience sampling which randomly assigned into two groups of intervention and control (20 participants in each). The measurement tools were the Parent-Child Conflict Questionnaire (PCS), the Object Relations Questionnaire (BORRTI), and the Emotional Expression Questionnaire (EEQ). Data was analysed using SPSS-23 software and a multivariate covariance analysis test at a significance level 0.01.
ResultsThe results showed that the mean score of the object relations variable decreased from 33.71 to 21.52 in the intervention group between the pre-test and post-test phases (P<0.01). Additionally, the mean score of the emotional expressiveness variable in the experimental group increased from 39.73 to 57.13 between the pre-test and post-test stages (P<0.01).
ConclusionThe results showed that mentalization therapy had a positive impact on enhancing object relations and emotional expression during conflicts between mothers and children. So, it is recommended that counselors and therapists utilize mentalization therapy to diminish these conflicts. Furthermore, training focused on improving relationships and enhancing emotional expression may be crucial in decreasing disputes between parents and children.
Keywords: Conflicting Relations, Emotion Expression, Mentalization, Mother-Child, Object Relations -
زمینه و هدف
مقایسه ویژگی های افراد عادی و دارای اختلال یکی از موضوعات موردعلاقه پژوهشگران می باشد در این راستا هدف از پژوهش مقایسه ذهنی سازی، ترس از شفقت ورزی و سبک های دلبستگی در افراد دارای نشانگان غیربالینی شخصیت مرزی و عادی بود.
مواد و روش هاپژوهش علی مقایسه ای و جامعه آماری کلیه دانشجویان دانشگاه سلمان فارسی کازرون در سال تحصیلی 1401-1402 از هر دو جنس بودند. با نمونه گیری در دسترس 136 نفر در گروه نشانگان شخصیت مرزی و عادی با همتاسازی سن، جنسیت و تحصیلات به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده ها با پرسشنامه شخصیت مرزی، ذهنی سازی، ترس از شفقت ورزی و مقیاس دلبستگی بزرگسالان جمع آوری و با واریانس چند متغیره توسط SPSS-24 تحلیل شدند.
یافته هایافته ها نشان داد بین دو گروه در ذهنی سازی مرتبط با خود (05/0p<، 745/25= F) تفاوت معنادار، ولی در ذهنی سازی مرتبط با دیگران و انگیزه مندی برای ذهنی سازی تفاوت وجود ندارد. همچنین دو گروه از لحاظ ترس از شفقت به خود (05/0p<، 391/10= F)، ترس نسبت به دیگران (05/0p<، 365/24= F) و ترس از دریافت شفقت (05/0p<، 027/15= F) تفاوت معنادار داشتند. سایر یافته ها نشان داد بین دو گروه در سبک دلبستگی اجتنابی (05/0p<، 367/17= F) و دوسوگرا (05/0p<، 657/47= F) تفاوت معنادار وجود دارد.
نتیجه گیریبنابراین می توان گفت افراد دارای علائم شخصیت مرزی در ذهنی سازی، سبک های دلبستگی و ترس از شفقت ورزی با افراد عادی تفاوت دارند.
کلید واژگان: نشانگان شخصیت مرزی, ذهنی سازی, ترس از شفقت ورزی, سبک های دلبستگیAim and BackgroundComparing the characteristics of normal and disordered people is one of the topics of interest to researchers. In this regard, the aim of the research was to compare mentalization, fear of compassion and attachment styles in people with non-clinical borderline and normal personality syndromes.
Methods and Materials:
A comparative study and statistical population were all students of Salman Farsi University of Kazeroon in the academic year 1401-1402 of both sexes. With available sampling, 136 people in the group of borderline and normal personality syndromes were selected as a sample by matching age, gender and education. Data were collected with borderline personality questionnaire, mentalization, fear of compassion and adult attachment scale and analyzed with multivariate variance by SPSS 24.
FindingsThe findings showed that there was a significant difference between the two groups in self-related mentalization (F=25.745, p<0.05), but there was no difference in mentalization related to others and motivation for mentalization. Also, two groups in terms of fear of self-compassion (F=10.391, p<0.05), fear of others (F=24.365, p<0.05) and fear of receiving compassion (p<0.05, F=15.027) had a significant difference. Other findings showed that there is a significant difference between the two groups in avoidant attachment style (F=17.367, p<0.05) and ambivalent (F=47.657, p<0.05).
Conclusions Therefore, it can be said that people with borderline personality symptoms are different from normal people in mentalization, attachment styles, and fear of compassion.Keywords: Borderline Personality Syndrome, Mentalization, Fear Of Compassion, Attachment Styles -
اهداف
مشکلات روان شناختی کودکان یک مسئله مهم سلامت است. این مشکلات نه تنها با رنج کودکان، خانواده و همسالان آن ها ارتباط دارد، بلکه بر کیفیت زندگی در دوره بزرگسالی نیز تاثیر منفی می گذارد. هدف پژوهش حاضر ارزیابی مدل تبیین انتقال بین نسلی تجارب نامطلوب کودکی مادران بر اختلال های درونی سازی و برونی سازی فرزندان شان با نقش واسطه ای تنظیم هیجان و ذهنی سازی بود.
مواد و روش هااین پژوهش از نوع پژوهش بنیادی و از نوع مدل یابی معادله ساختاری بود. جامعه آماری از زنان متاهل دارای فرزند 6 تا 12 ساله ثبت نام شده در سامانه خدمات الکترنیک سلامت استان بوشهر در سال 1401 تشکیل شده بود که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی تعداد 700 نفر انتخاب شدند. درنهایت 632 نقر از مادران به صورت آنلاین به پرسش نامه های مشکلات رفتاری تجربیات نامطلوب کودکی، تنظیم هیجان و ذهنی سازی پاسخ دادند. تمام تحلیل ها با استفاده از نرم افزارهایSPSS وAMOS به ترتیب نسخه 26 و 24 انجام شد.
یافته هاتجربه های نامطلوب کودکی مادران بر دشواری تنظیم هیجان (P<0/001 و β=0/363)، مشکلات درونی سازی (P<0/001 و β=0/182) و مشکلات برونی سازی (P<0/001 و β=0/201) به صورت مستقیم اثر مثبت و معنی دار و بر ذهنی سازی اثر منفی و معنی دار داشت (P=0/006 و β=-0/125). اثر غیرمستقیم تجارب نامطلوب کودکی بر مشکلات درونی سازی (P<0/001 و β=0/126) و برونی سازی (P<0/001 و β=0/134) کودکان از طریق تنظیم هیجان مثبت و در سطح 0/001 معنی دار بود. همچنین اثر غیرمستقیم تجارب نامطلوب کودکی بر مشکلات برونی سازی از طریق ذهنی سازی مثبت و معنی دار بود (P=0/039 و β=0/011).
نتیجه گیریتجارب نامطلوب کودکی مادران به شکل مستقیم از طریق انتقال بین نسلی بر اختلال های درونی سازی و برونی سازی تاثیر دارد و تنظیم هیجان و ذهنی سازی آن را واسطه گری می کند.
کلید واژگان: تجربیات نامطلوب دوران کودکی, بدتنظیمی هیجان, ذهنی سازی, مشکلات درونی سازی, مشکلات برونی سازیObjectivesPsychological problems in children are a significant public health concern. These problems can affect the well-being of children, their families, and peers and negatively impact the quality of their lives in adulthood. The present research aims to assess the relationship between mothers’ adverse childhood experiences (ACEs) and the internalizing and externalizing problems of children mediated by mothers’ emotional dysregulation and mental capacity.
MethodsThis is a correlational study using structural equation modeling. The study population consists of all married women with children aged 6-12 in Bushehr Province, Iran, who had registered information in the electronic comprehensive health services system in 2022. Utilizing a random cluster sampling method, 700 women were selected, of whom 632 completed the online questionnaires, including the child behavior checklist, the ACE questionnaire, the difficulties in emotion regulation scale, and the parental reflective functioning questionnaire. All analyses were performed in SPSS Software, version 26 and AMOS version 24 software.
ResultsThe ACE of mothers had a direct and significant relationship with their emotion regulation difficulties (β=0.363, P<0.001) and internalizing (β=0.182, P<0.001) and externalizing problems (β=0.201, P<0.001) of children. Additionally, the ACE in mothers had an indirect and significant relationship with their mental capacity (β=-0.125, P=0.006). The ACE of mothers also had an indirect and significant relationship with internalizing (β=0.126, P<0.001) and externalizing (β=0.134, P<0.001) problems of children through emotion dysregulation. The ACE of mothers also had an indirect and significant relationship with externalizing problems of children (β=0.011, P=0.039) through mental capacity.
ConclusionMothers’ ACEs have a direct impact on their children’s internalizing and externalizing problems. This relationship can also be mediated by their emotional dysregulation and mental capacity.
Keywords: Adverse Childhood Experience, Emotional Dysregulation, Mentalization, Externalizing Problems, Internalizing Problems -
مقدمه
از مخرب ترین اثرات اعتیاد، اعتیاد سرپرست خانواده است که بر کلیه اعضا خانواده و از همه مهم تر همسر فرد معتاد تاثیرات منفی بسیاری بر جای می گذارد. از این رو، پژوهش حاضر با هدف مدلیابی هم وابستگی همسران مصرف کنندگان مواد تحت درمان نگهدارنده براساس تجربه ترومای کودکی و دلبستگی ناایمن با میانجیگری ذهنی سازی انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر مطالعه ای مقطعی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان متاهل دارای همسر معتاد مراجعه کننده به کلینیک های ترک اعتیاد شهر قزوین در شش ماهه دوم سال 1402 بودند که از میان آنها تعداد 220 نفر با روش نمونه گیری غیرتصادفی دردسترس انتخاب و به پرسشنامه هم وابستگی، پرسشنامه ترومای دوران کودکی، پرسشنامه سبک های دلبستگی بزرگسالان و پرسشنامه کنش وری تاملی پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری در فضای نرافزار SPSS-26 وAMOS-24 استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است (06/0=RMSEA؛ 91/0=CFI؛ 92/0=IFI؛ 95/0=GFIو 96/0=NFI). افزون بر این، نتایج نشان داد اثر مسیر مستقیم ترومای کودکی (001/0=P) دلبستگی اضطرابی (001/0=P)، ذهنی سازی (مولفه اطمینان) (001/0=P) و ذهنی سازی (مولفه عدم اطمینان) (002/0=P) بر هم وابستگی معنادار بود. همچنین، ذهنی سازی در رابطه بین ترومای کودکی و دلبستگی ناایمن با هم وابستگی نقش میانجی داشت (001/0=P). نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 59 درصد از واریانس هم وابستگی را تبیین کردند.
نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت افراد علی رغم تجربیات آسیب زا و سبک دلبستگی ناایمن در صورت اکتساب ظرفیت بالای روان شناختی و درک و بینش نسبت به فرآیندهای ذهنی خود و خودکنترلی بر فرایندهای درونی، بجای تمرکز بیش از حد بر روی نیازها و رفتارهای دیگران روی خود تمرکز می کنند. لذا پیشنهاد می شود به درمان های مبتنی بر تنظیم هیجان و ذهنی سازی با هدف کاهش هم وابستگی توجه ویژه ای شود.
کلید واژگان: اعتیاد, تجربه ترومای کودکی, درمان نگهدارنده, دلبستگی ناایمن, ذهنی سازی, هم وابستگیIntroductionOne of the most destructive effects of addiction is the addiction of the head of the family, which leaves many negative effects on all family members, and most importantly, the spouse of the addicted person. Therefore, the present study was conducted with the aim of modeling the Codependency of the spouses of drug users undergoing maintenance treatment based on the experience of childhood trauma and insecure attachment with the mediation of mentalization.
MethodsThe present study was a cross-sectional correlational study. The statistical population of the research included all married women with addicted spouses who referred to addiction treatment clinics Qazvin city in the second half of 2023, out of which 220 people were selected using the available non-random sampling method. And they answered the Codependency Questionnaire, childhood trauma questionnaire, adult attachment styles questionnaire and reflective Functioning Questionnaire. For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling was used in SPSS-26 and AMOS-24 software.
ResultsThe results showed that the research model has a good fit (RMSEA=0.06; CFI=0.91; IFI=0.92; GFI=0.95 and NFI=0.96). In addition, the results showed the effect of the direct path of childhood trauma (P=0.001), anxious attachment (P=0.001), mentalization (certainty component) (P=0.001) and mentalization (uncertainty component) (P=0.002) were significant on Codependency. Also, mentalization had a mediating role in the relationship between childhood trauma and insecure attachment with Codependency (P=0.001). The results also showed that the research variables explained a total of 59% of the variance of Codependency.
ConclusionsBased on the findings of the research, it can be concluded that despite traumatic experiences and insecure attachment style, if people acquire high psychological capacity and understanding and insight into their own mental processes and self-control over internal processes, instead of focusing too much on the needs and behaviors of others, They focus on themselves. Therefore, it is suggested to pay special attention to treatments based on emotion regulation and mentalization with the aim of reducing codependency.
Keywords: Addiction, Experience Of Childhood Trauma, Maintenance Treatment, Insecure Attachment, Mentalization, Codependency -
مقدمه
دانش آموزان نوجوان یکی از گروه های در معرض خودکشی می باشند و افکار خودکشی یک عامل پیش بینی کننده مهم برای اقدام به خودکشی و تکمیل آن است. از این رو، پژوهش حاضر با هدف مدل یابی افکار خودکشی بر اساس سبک دلبستگی ناایمن، توانایی ذهنی سازی و ناگویی هیجانی در دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه انجام شد.
روشروش پژوهش توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دختر متوسطه دوم در مدارس منطقه دو شهر تهران که دارای افکار خودکشی بودند، می شد. نمونه آماری شامل 220 دانش آموز دارای افکار خودکشی بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. در این پژوهش از پرسشنامه های سبک های دلبستگی، کنش وری تاملی، ناگویی هیجانی و ایده پردازی خودکشی «بک» استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده از نرم افزارهای Spssو Amos و به کمک روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد.
یافته هانتایج نشان داد اثر مستقیم متغیر دلبستگی ناایمن دوسوگرا (80/2 t= ،39/0 = β)، دلبستگی ناایمن اجتنابی (01/3 t= ،68/0 = β)، اطمینان (16/7- t= ،53/0 = β)، عدم اطمینان (68/8 t= ،92/0 = β) و ناگویی هیجانی (91/3 t= ،43/0 = β) بر افکار خودکشی معنادار بود. همچنین اثر غیرمستقیم متغیر دلبستگی ناایمن دوسوگرا بر افکار خودکشی از طریق نقش میانجی ناگویی هیجانی (05/0>p، 40/0=b). اثر غیرمستقیم متغیر سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی بر افکار خودکشی از طریق نقش ناگویی هیجانی (05/0>p، 56/0=b) اثر غیرمستقیم متغیر اطمینان (مولفه ذهنی سازی) بر افکار خودکشی از طریق نقش میانجی ناگویی (05/0>p، 42/0- =b) و اثر غیرمستقیم متغیر عدم اطمینان (مولفه ذهنی سازی) بر افکار خودکشی از طریق نقش میانجی ناگویی هیجانی معنی دار است (05/0>p، 61/0=b). نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 53 درصد از واریانس افکار خودکشی دانش آموزان را تبیین کردند.
نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، درک بالینی بهتر از ناگویی هیجانی در آسیب شناسی افکار خودکشی یک عنصر کلیدی در ارزیابی و کار بالینی با دانش آموزان دختر است. لذا پیشنهاد می شود به درمان های مبتنی بر تنظیم هیجان و ناگویی هیجانی با هدف کاهش افکار خودکشی در دانش آموزان دختر توجه ویژه ای شود.
کلید واژگان: دلبستگی ناایمن, ذهنی سازی, ناگویی هیجانی, افکار خودکشیIntroductionAdolescent students are one of the groups at risk of suicide, and suicidal thoughts are an important predictive factor for committing suicide and completing it. Therefore, the current research was conducted with the aim of modeling suicidal thoughts based on insecure attachment style, mentalizing ability and alexithymia in female students of the high school.
MethodsThe descriptive-correlation research method was structural equations. The statistical population of the research included secondary school female students in Tehran city who had suicidal thoughts. The statistical sample included 220 students who were selected by purposive sampling. In this research, questionnaires of attachment styles, reflective functioning, alexithymia scale, and Beck suicidal thoughts were used. The research data was analyzed using Spss and Amos software and with the help of structural equation modeling method.
ResultsThe results showed the direct effect of the variable of ambivalent insecure attachment (T = 0.39, β = 2.80), avoidant insecure attachment (β = 0.68, T = 3.01), confidence (T = 53.7 - 16). β = 0.68), uncertainty (T = 0.92, β = 0.68) and alexithymia (β = 0.43, T = 3.91) were significant on suicidal thoughts. Also, the indirect effect of the insecure avoidant attachment style variable on suicidal thoughts through the role of alexithymia (p < 0.05, b = 0.56) and the indirect effect of the confidence variable (mentalizing component) on suicidal thoughts through the mediating role of alexithymia (05 p < 0.42, b = -0.42) and the indirect effect of uncertainty variable (mentalization component) on suicidal thoughts through the mediator role of alexithymia is significant (p < 0.05, b = 0.61). The results also showed that the research variables explained a total of 53% of the variance of suicidal thoughts.
ConclusionsBased on the findings of the research, it can be concluded that a better clinical understanding of alexithymia in the pathology of suicidal thoughts is a key element in the evaluation and clinical work with female students. Therefore, it is suggested to pay special attention to treatments based on emotion regulation and alexithymia with the aim of reducing suicidal thoughts in female students.
Keywords: Insecure Attachment, Mentalizing, Alexithymia, Suicidal Thoughts -
مقدمه
میان بیماران مبتلا به کم کاری تیروئید، مشکلات روان شناختی و کیفیت زندگی دو متغیر بااهمیت شناخته شده اند. از این رو پژوهش حاضر به مطالعه ی بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر وضعیت روانی (افسردگی و اضطراب) و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به کم کاری تیروئید پرداخته است.
روش کارروش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه زنان 20 تا 60 سال مبتلا به کم کاری تیروئید مراجعه کننده به مرکز مهدیه اصفهان در سال 1401 بودند که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 100 نفر انتخاب شدند. وضعیت روانی و کیفیت زندگی شرکت کنندگان با استفاده از پرسشنامه افسردگی، اضطراب و استرس (DASS-21) و نسخه کوتاه کیفیت زندگی بهداشت جهانی (WHO-QoL-BREF) بررسی گردید. از میان 65 نفر باقی مانده براساس معیارهای ورود، 30 نفر انتخاب و توسط روانپزشک همکار ابتلای آن ها به افسردگی و اضطراب تایید شد و به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش و کنترل قرار داده شدند. سپس شرکت کنندگان گروه آزمایش در 12 جلسه ی 90 دقیقه ای درمان ذهنی سازی را دریافت کردند. در تجزیه و تحلیل داده ها نیز، آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی LSD به کار گرفته شد.
یافته هایافته های پژوهش نشان داد که میانگین نمرات پیش آزمون افسردگی و اضطراب گروه آزمایش به ترتیب از 32 و 35 به 24 و 31، در مرحله ی پس آزمون کاهش یافته است. هم چنین در مقایسه قبل و پس از مداخله میانگین نمرات ابعاد کیفیت زندگی گروه آزمایش شامل سلامت جسمانی، سلامت روانی، روابط اجتماعی و سلامت محیطی، به ترتیب از 39، 44، 32 و 45 به 44، 50، 36 و 49، افزایش یافته است. این وضعیت در مرحله پیگیری نیز ثابت باقی مانده است. لذا MBT بر کاهش افسردگی و اضطراب و نیز افزایش کیفیت زندگی در زنان مبتلا به کم کاری تیروئید اثربخش است (0/01≤P).
نتیجه گیریبا توجه به نتایج به دست آمده می توان نتیجه گرفت که از جمله رویکردهای آموزشی موثر برای کمک به زنان مبتلا به کم کاری تیروئید که دچار وضعیت خلقی پریشان و کیفیت زندگی پایین هستند، رویکرد ذهنی سازی است که می توان از این رویکرد به عنوان یک الگوی درمانی مفید به منظور پیشگیری از اختلالات روان شناختی و نیز بهبود کیفیت زندگی بهره گرفت.
کلید واژگان: ذهنی سازی, وضعیت روانی, کیفیت زندگی, کم کاری تیروئیدIntroductionAmong patients with hypothyroidism, psychological problems and quality of life are two important variables. Therefore, the present research has investigated the effectiveness of mentalization-based therapy on mental status (depression and anxiety) and quality of life in women with hypothyroidism.
MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test, post-test & follow-up plan with a control group. The statistical population of the research included all women aged 20 to 60 with hypothyroidism who were referred to the Isfahan Mahdiyeh Center in 2022. Using the available sampling method, 100 people were selected. The participants’ mental states and quality of life were assessed using the Depression, Anxiety, and Stress Scale (DASS-21) and the Short-Form World Health Organization Quality-Of-Life (WHO-QoL-BREF). Among the remaining 65 people based on the entry criteria, 30 people were selected and their depression and anxiety were confirmed by a psychiatrist, and they were randomly divided into two experimental and control groups of 15 people. Then the participants of the experimental group received MBT in 12 sessions of 90 minutes. In data analysis, analysis of variance with repeated measurement and LSD post hoc test were used.
ResultsThe findings of the research showed that the average pre-test depression and anxiety scores of the experimental group decreased from 32-35 to 24-31, respectively, in the post-test stage. Also, comparing before and after the intervention, the average scores of the quality-of-life dimensions of the experimental group, including physical health, mental health, social relations, and environmental health, increased from 39, 44, 32, and 45 to 44, 50, 36, and 49, respectively. This situation has remained constant in the follow-up stage. Therefore, MBT is effective in reducing depression and anxiety and increasing the quality of life in women with hypothyroidism (p≤0.01).
ConclusionBased on the results obtained, it can be concluded that one of the effective educational approaches for women with hypothyroidism who are experiencing mood disturbances and a decreased quality of life is Mindfulness-Based Therapy (MBT). MBT can serve as a beneficial therapeutic model for prevention, helping to alleviate psychological disorders and enhance overall quality of life.
Keywords: Mentalization, Mental States, Quality Of Life, Hypothyroidism -
مقدمه
میزان شیوع خودآسیبی در نوجوانان در حال افزایش است و بنابراین به یک مشکل بهداشت عمومی گسترده تبدیل شده است و نوجوانانی که به خود آسیب می زنند به طور قابل توجهی خطر افکار و رفتار خودکشی را دارند. از این رو، پژوهش حاضر با هدف تدوین مدل رفتارهای خودآسیبی براساس تجربه ترومای کودکی و ناگویی هیجانی با میانجیگری ذهنی سازی در نوجوانان انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر همبستگی مبتنی بر معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش تمام نوجوانان شهر تهران در سال 1402 بودند از میان آنها تعداد 230 نفر به صورت دردسترس انتخاب و پرسشنامه آسیب به خود (SHI)، پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ)، پرسشنامه ناگویی هیجانی تورنتو (TAS-20) و پرسشنامه کنش وری تاملی (RFQ) پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرافزار SPSS-26 وAMOS-24 استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد اثر مستقیم ترومای کودکی (20/2 T= ،55/0 = β)، ناگویی هیحانی (55/2T= ،46/0= β)، ذهنی سازی (مولفه اطمینان) (58/9- T= ،88/0- = β) و ذهنی سازی (مولفه عدم اطمینان) (08/6- T= ،53/0 = β) بر رفتارهای خودآسیبی معنادار بود. افزون بر این، ذهنی سازی در رابطه بین ترومای کودکی و ناگویی هیجانی با رفتارهای خودآسیبی نقش میانجی داشت. نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 71 درصد از واریانس رفتارهای خودآسیبی را تبیین کردند.
نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، نوجوانان علی رغم تجربیات آسیب زا در دوران کودکی و ناگویی هیجانی در صورت اکتساب ظرفیت بالای روان شناختی و درک و بینش نسبت به فرایندهای ذهنی خود و خودکنترلی بر فرایندهای درونی، توانایی تنظیم هیجان را دارا خواهند بود و کمتر اقدام به رفتارهای خودآسیبی می کنند. لذا پیشنهاد می شود به درمان های مبتنی بر تنظیم هیجان و ذهنی سازی با هدف کاهش رفتارهای خودآسیبی در نوجوانان توجه ویژه ای شود.
کلید واژگان: خودآسیبی, تجربه ترومای کودکی, ناگویی هیجانی, ذهنی سازی, نوجوانانIntroductionThe prevalence of Self-injury in adolescents is increasing and therefore it has become a widespread public health problem, and adolescents who self-harm are significantly at risk of suicidal thoughts and behavior. therefore, the present study was conducted with the aim of formulation the model of self-injurious behaviors based on the experience of childhood trauma and alexithymia with the mediation of mentalization in adolescents.
MethodsThe present research was correlation based on structural equations. The statistical population of the research was all teenagers in Tehran in 2023, among them 230 people were available for selection and Self-Harm Inventory (SHI), Childhood Trauma Questionnaire (CTQ), Toronto Alexithymia Scale (TAS-20) and Reflective Functioning Questionnaire (RFQ). For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling and SPSS-26 and AMOS-24 software were used.
ResultsThe results showed the direct effect of childhood trauma (T = 0.55, β = 2.20), alexithymia (β = 0.46, T = 2.55), mentalization (confidence component) (T = -9.58 β = -0.88) and mentalization (uncertainty component) (T = -0.6, β = 0.53) were significant on self-injurious behaviors. In addition, the indirect effect of childhood trauma on self-injurious behaviors through mentalization (confidence component) (P < 0.05, β = -0.41). Moreover, mentalization played a mediating role in the relationship between childhood trauma and alexithymia with self-injurious behaviors. The results also showed that the research variables explained a total of 71% of the variance of self-injurious behaviors.
ConclusionsBased on the findings of the research, it can be concluded that despite traumatic experiences in childhood and emotional dyslexia, teenagers will have the ability to regulate emotions if they acquire high psychological capacity and understanding and insight into their mental processes and self-control over internal processes. and they engage in self-harm behaviors less. Therefore, it is suggested to pay special attention to treatments based on emotion regulation and mentalization with the aim of reducing self-harm behaviors in teenagers.
Keywords: Self-Injurious, Experience of Childhood Trauma, alexithymia, Mentalization, Adolescents -
مقدمه
عقب ماندگی ذهنی در کودکان منبع تنیدگی برای خانواده و مراقب است که می تواند به اختلال قابل ملاحظه در عملکرد اجتماعی - شغلی و آسیب به کیفیت زندگی مراقبین شود. این مطالعه با هدف مقایسه اثربخشی آموزش تاب آوری مثبت گرا و آموزش مبتنی بر ذهنی سازی در بهبود خود تنظیمی هیجانی و تعامل والد- فرزند در مادران کودکان کم توان ذهنی انجام شد.
روش کارروش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر در برگیرنده کلیه مادران دارای کودکان کم توان ذهنی شهر تبریز در سال 1401 بود. از بین افراد جامعه آماری، 45 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به روش تصادفی در سه گروه (هر گروه 15 نفر) گمارش شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی هافمن و کاشدان (2010) و پرسشنامه تعامل والد - فرزند پیانتا (1994) بود. آموزش تاب آوری مثبت گرا و آموزش مبتنی بر ذهنی سازی در 8 جلسه 90 دقیقه ای اجرا شدند. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS.v21 و آزمون های تحلیل کوواریانس چندمتغیره و آزمون تعقیبی حداقل تفاوت معنادار انجام شد.
یافته هانتایج پژوهش نشان داد آموزش تاب آوری مثبت گرا بر خودتنظیمی هیجانی (391/2=MD؛ 014/0=P) و تعامل والد- فرزند (683/4=MD؛ 026/0=P) تاثیر دارد. همچنین، آموزش مبتنی بر ذهنی سازی نیز بر خودتنظیمی هیجانی (257/4=MD؛ 001/0=P) و تعامل والد- فرزند (955/9=MD؛ 001/0=P) اثربخش بود. مقایسه اثربخشی مداخله ها نیز مبین آن بود به غیر از خودتنظیمی هیجانی (05/0P).
نتیجه گیریبا توجه به نتایج پژوهش حاضر پیشنهاد می شود آموزش مبتنی بر ذهنی سازی در اولویت برنامه های مداخله ای برای بهبود سلامت روانی مادران کودکان کم توان ذهنی قرار گیرد.
کلید واژگان: تاب آوری, ذهنی سازی, خود تنظیمی, تعامل والد- فرزند, مادران, کم توانی ذهنیIntroductionMental retardation in children is a source of stress for the family and caregivers, which can lead to significant impairment in social-occupational functioning and damage to the caregivers' quality of life. This study aimed to compare the effectiveness of positive resilience training and metalization-based training in improving emotional self-regulation and parent-child interactions in mothers of children with intellectual disabilities.
MethodThe study population included all mothers of children with intellectual disabilities in Tabriz in 2022. Out of the study population, 45 individuals were selected using purposive sampling method and randomly assigned to three groups (15 individuals per group). The data collection tools included the the Emotion Self-Regulation Questionnaire by Hofmann and Kashdan (2010), and the Parent-Child Interaction Questionnaire by Pianta (1994). Positive resilience training and metalization-based training were implemented in 8 sessions, each lasting 90 minutes. Data analysis was done using SPSS.v21 software and multivariate covariance analysis and post hoc test of least significant difference.
ResultsThe results showed that positive resilience training has an effect on emotional self-regulation (MD=2.391; P=0.014) and parent-child interaction (MD=4.683; P=0.026). Also, metalization-based training was effective on emotional self-regulation (MD=4.257; P=0.001) and parent-child interaction (MD=9.955; P=0.001). The comparison of the effectiveness of the interventions also showed that, apart from emotional self-regulation (P<0.05), metalization-based training in the parent-child interaction was more effective compared to positive resilience training (P<0.05).
ConclusionsBased on the results of this study, it is recommended to prioritize metalization-based training in intervention programs aimed at improving the mental health of mothers of children with intellectual disabilities.
Keywords: resilience, self-regulation, parent-child interaction, mothers, intellectual disabilities -
مقدمه
خودآسیبی یکی ازقوی ترین پیش ینی کننده های خودکشی است. دانشجویان به عنوان یکی از جمعیت هایی شناخته شده اند که بیشترین میزان بروز آسیب به خود را دارند. بنابراین درک چرایی و مکانیسم های مهم در این زمینه حیاتی است. مطالعه حاضر نیز با هدف بررسی نقش میانجی ذهنی سازی و بدتنظیمی هیجانی منفی در ارتباط بین حوادث آسیب زای زندگی با رفتارهای خودآسیبی در دانشجویان انجام گرفت.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری است. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان کارشناسی دانشگاه کرج بودند که از این تعداد 290 نفر به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش عبارت اند از: پرسشنامه رویدادهای مهم زندگی، پرسشنامه کنش وری تاملی، مقیاس دشواری در تنظیم هیجان- فرم کوتاه و پرسشنامه آسیب به خود. داده های پژوهش با استفاده از نرم افزارهای SPSS و LISREL و به کمک روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد.
یافته ها. همچنین ضرایب مسیرهای مستقیم حوادث آسیب زای زندگی بر روی بدتنظیمی هیجانی منفی (169/14 T= ،683/0 = β) و مولفه ذهنی سازی عدم اطمینان (61/21 T= ،782/0 = β) به صورت مثبت معنادار بودند. ضریب مسیر مستقیم حوادث آسیب زای زندگی بر روی اطمینان (650/24- T= ،823/0- = β) به صورت منفی معنادار بودند. مسیر مستقیم حوادث آسیب زای زندگی بر روی رفتارهای خودآسیبی معنادار نبود. همچنین تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش حاکی از نقش میانجی ذهنی سازی و بدتنظیمی هیجانی منفی در رابطه بین حوادث آسیب زای زندگی با رفتارهای خودآسیبی بود.
نتیجه گیریبراساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، مداخلات هدفمندی که در جهت افزایش ظرفیت ذهنی سازی و کاهش بدتنظیمی هیجانی منفی بکار گرفته می شوند، احتمالا می توانند در زمینه پیشگیری و کاهش رفتارهای خودآسیب رسان افراد موثر باشند.
کلید واژگان: حوادث آسیب زای زندگی, خودآسیبی, ذهنی سازی, بدتنظیمی هیجانی منفیIntroductionSelf-harm is one of the strongest predictors of suicide. Students are known as one of the populations that have the highest rate of self-harm. Therefore, it is vital to understand why and the mechanisms that are important in this context. The present study was also conducted with the aim of investigating the mediating role of mentalization and negative emotional dysregulation in the relationship between traumatic life events and self-injurious behaviors in college students.
MethodsThe present research is a descriptive-correlation type of structural equations. The statistical population of this research was all undergraduate students of Karaj University, of which 290 people were selected by simple random sampling. The research tools are: Life Events Scale, Reflective Functioning Questionnaire, Diffiiculties in Emotion Regulation Scale- Short Form and Self-Harm Inventory. The research data were analyzed using SPSS and LISREL software and with the help of structural equation modeling method.
ResultsThe results of the findings show the fit of the assumed model. Also, the direct path coefficients of traumatic life events on negative emotional dysregulation (T = 14.169, β = 0.683) and Uncertainty mentalization component (T = 21.61, β = 0.782) were positively significant. The coefficient of the direct path of traumatic life events on confidence (T = -24.650, β = -0.823) were negatively significant. The direct path of traumatic life events on self-injurious behaviors was not significant. Also, the analysis of research findings indicated the mediating role of mentalization and negative emotional dysregulation in the relationship between traumatic life events and self-injurious behaviors.
ConclusionsBased on the findings of the research, it can be concluded that targeted interventions that are used to increase mentalizing capacity and reduce negative emotional dysregulation, can probably be effective in preventing and reducing self-harming behaviors of people.
Keywords: Traumatic Life Events, Self-Harm, Mentalizing, Negative Emotional Dysregulation -
مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، سال بیست و نهم شماره 3 (پیاپی 114، پاییز 1402)، صص 304 -319
اهداف:
اعتماد یکی از مولفه های بسیار مهم در دوام و کیفیت روابط زناشویی به حساب می آید. بنابراین بررسی عوامل ارتباطی موثر بر آن اهمیت پیدا میکند. از این رو در این پژوهش به بررسی اثر ظرفیت ذهنیسازی زوجین بر اعتماد بینفردی آنان با نقش واسط های شیوه حل تعارض و اثر تعدیلکنندگی الگوهای کارکرد درونی پرداخته شده است.
مواد و روش ها :
مطالعه از نوع کاربردی توصیفی بود. ارتباط میان متغیرها نیز توسط روش مدلیابی معادلات ساختاری بررسی شد. 349 نمونه از جامعه متاهلین سنین 18 الی 45 سال ساکن شهر تهران با حداقل 1 سال تاهل و مدرک تحصیلی بالاتر از دیپلم به روش نمونه گیری دردسترس به سوالات پرسش نامه های اعتماد بینفردی، پرسش نامه عملکرد بازتابی، پرسش نامه شیوه حل تعارض رحیم و پرسش نامه مقیاسهای رابطه به صورت حضوری و مداد-کاغذی پاسخ دادند. داده ها برای تجزیه و تحلیل در نرم افزارهای آماری SPSS نسخه22 و Pls- نسخه 3 مورد استفاده قرار گرفتند.
یافته ها :
شاخص های برازش مدل اولیه حاکی از همانند بودن مدل بود. بنابراین حذف مسیرهای غیرمعنی دار مقادیر حاصل برای شاخص ریشه میانگین مربعات یاقیمانده استاندارد=0/017، شاخص نکوی برازش =0/985 و شاخص تناسب بهنجار =0/386 نشان دهنده برازش مطلوب مدل نهایی پژوهش بود.
نتیجه گیری:
اثر مستقیم ظرفیت ذهنی سازی بر شیوه حل تعارض و اثر مستقیم شیوه حل تعارض بر اعتماد بینفردی در زوجین مورد تایید واقع شد. همچنین اثر مستقیم ظرفیت ذهنیسازی و اثر غیرمستقیم آن از طریق میانجی گری شیوه حل تعارض بر اعتماد بینفردی معنی دار شد. اثر تعدیل کنندگی الگوهای کاری درونی نیز بر روابط ظرفیت ذهنی سازی و شیوه حل تعارض، شیوه حل تعارض و اعتماد بینفردی، ظرفیت ذهنیسازی و اعتماد بینفردی بررسی شد که تنها اثر تعدیلکنندگی الگوی کاری درونی دل مشغول بر رابطه میان ظرفیت ذهنیسازی و شیوه حل تعارض زوجین معنادار شد.
کلید واژگان: زوجین, اعتماد بین فردی, حل تعارض, ذهنی سازی, دلبستگیObjectives:
Interpersonal trust between couples is the most important component of long-lasting and happy marriage. In this study, we aim to investigating the relationship of mentalizing capacity in Iranian couples with their interpersonal trust, considering the mediating role of conflict resolution styles and the moderating role of internal working model of attachment.
Methods:
This is an applied descriptive study using the structural equation modeling method. participants were 349 couples aged 18-45 living in Tehran, Iran, with at least one year of marriage and at least a high school diploma, who were selected using a convenience sampling method. The data collection tools were the interpersonal relationship scale, the reflective functioning questionnaire, the Rahim organizational conflict inventory-part two, and the relationship scales questionnaire. Statistical analysis was done in SPSS software, version 22 and PLS version 3.
Results:
The values of fit indices showed a good fit of the initial model. After the removal of non-significant paths, the results showed a good fit of the final model (standardized root mean squared residual index=0.017, normalized fit index=0.985, goodness-of-fit index=0.386).
Conclusion:
The mentalizing capacity of couples has a direct relationship with their conflict resolution styles. Their conflict resolution styles have a direct relationship with their interpersonal trust. The mentalizing capacity of couples has both direct and indirect relationships (mediated by conflict resolution style) with their interpersonal trust. Only the preoccupied internal working model of attachment has a moderating role in the relationship between the mentalizing capacity and conflict resolution styles of Iranian couples.
Keywords: Couples, Interpersonal trust, Conflict resolution, Mentalizing, Attachment -
مقدمه
بهداشت و سلامت روانی کادر درمان یکی از نیازهای اجتماعی است، زیرا مراقبت از بیماران مستلزم داشتن نیروی درمانی است که از حیث بهداشت روانی و جسمانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند. از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر سبک های دلبستگی و ناگویی هیجانی بر پریشانی روانشناختی با میانجیگری ذهنی سازی در پرستاران انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری است. جامعه پژوهش شامل تمامی پرستاران مشغول به کار در بیمارستان ها و مراکز درمانی شهر تهران در سال 1402 بودند که از میان آنها 210 نفر به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه سبک های دلبستگی بزرگسالان، پرسشنامه کارکرد تاملی، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو و پرسشنامه پریشانی روان شناختی کسلر استفاده شد. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرافزار SPSS-26 وAMOS-24 استفاده شد.
یافته هایافته ها حاکی از برازش مدل مفروض است. اثر مستقیم دلبستگی ایمن (04/4- T= ،28/0- = β) و ذهنی سازی (مولفه اطمینان) (93/2- T= ،26/0- = β) بر پریشانی روانشناختی معنادار و منفی بود. همچنین مسیر مستقیم دلبستگی ناایمن دوسوگرا (63/3 T= ،38/0 = β)، دلبستگی ناایمن اجتنابی (24/6 T= ،32/0 = β)، ناگویی هیجانی (80/10 T= ،44/0 = β) و ذهنی سازی (مولفه عدم اطمینان) (04/4 T= ،45/0 = β) بر پریشانی روانشناختی معنادار و مثبت بود. تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش حاکی از نقش میانجی ذهنی سازی در رابطه بین سبک های دلبستگی و ناگویی هیجانی با پریشانی روانشناختی بود. نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 78 درصد از واریانس پریشانی روانشناختی را تبیین کردند.
نتیجه گیریبراساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که یکی از سازه های مهم که از طریق روابط بین فردی در دوران کودکی به خصوص روابط دلبستگی بدست می آید، ظرفیت ذهنی سازی است. مراقبانی که دلبستگی ایمن ایجاد می کنند، معمولا ظرفیت خوبی برای ذهنی سازی دارند. از سویی دیگر، بهبود ظرفیت ذهنی سازی، کاهش استرس بین فردی و افزایش اطمینان در نتیجه روابط دلبسته ایمن موجب می شود که افراد در شرایط استرس زا از مکانیسم های پخته تر استفاده کنند؛ لذا وجود ظرفیت ذهنی سازی، بعدها تاب آوری افراد را بالا برده و آنها را در برابر پریشانی های روان شناختی از جمله افسردگی محافظت می نماید.
کلید واژگان: پریشانی روانشناختی, پرستاران, ذهنی سازی, سبک های دلبستگی, ناگویی هیجانیIntroductionHealth and mental health of the medical staff is one of the social needs, because taking care of patients requires medical personnel who are in a favorable state in terms of mental and physical health. Therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the effect of attachment styles and alexithymia on psychological distress with the mediation of mentalization in nurses.
MethodsThe present research is a descriptive-correlation type of structural equations. The research community included all the nurses working in hospitals and medical centers in Tehran in 2023, and 210 of them were selected by available sampling method. In order to collect data, adult attachment inventory, reflective functioning questionnaire, Toronto Alexithymia Scale and Kessler's psychological distress questionnaire were used. For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling and SPSS-26 and AMOS-24 software were used.
ResultsThe findings indicate the fit of the assumed model. The direct effect of secure attachment (β = -0.28, T=-4.04) and mentalization (confidence component) (β = -0.26, T=-2.93) on psychological distress was significant and negative. Also, the direct path of ambivalent insecure attachment (T = 0.38, β = 3.63), avoidant insecure attachment (β = 0.32, T = 6.24), alexithymia (T = 0.44, 10.80) β) and mentalization (uncertainty component) (T = 4.04, β = 0.45) were significant and positive on psychological distress. The analysis of research findings indicated the mediating role of mentalization in the relationship between attachment styles and alexithymia with psychological distress. The results also showed that the research variables explained a total of 78% of the variance of psychological distress.
ConclusionsBased on the findings of this research, it can be concluded that one of the important structures that is obtained through interpersonal relationships in childhood, especially attachment relationships, is the capacity for mentalization. Caregivers who develop secure attachment usually have a good capacity for mentalizing. On the other hand, improving the mentalizing capacity, reducing interpersonal stress, and increasing confidence as a result of secure attachment relationships make people use more mature mechanisms in stressful situations; Therefore, the existence of mentalizing capacity increases people's resilience and protects them from psychological distress, including depression.
Keywords: Psychological Distress, Nurses, Mentalization, Attachment Styles, Alexithymia -
اهداف :
با وجود اهمیت فراوان تنظیم هیجان، مقیاس های محدودی برای سنجش آن وجود دارند و هر کدام از ابزارها نیز غالبا بر جنبه خاصی از آن متمرکز است و نگاه تحولی ندارند. نظریه ذهنی سازی عاطفه محور با در نظر گرفتن نقش ذهنی سازی در تنظیم هیجان، نگاهی نوین را در اختیار پژوهشگران قرار می دهد. برخورداری از مقیاسی روا و معتبر برای سنجش این سازه در پژوهش، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. بنابراین هدف این پژوهش ارزیابی ویژگی های روان سنجی نسخه فارسی فرم کوتاه پرسش نامه ذهنی سازی عاطفه محور است.
مواد و روش ها:
این پژوهش یک طرح توصیفی ارزشیابی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر، کلیه دانشجویان دانشگاه های تربیت مدرس، شهید بهشتی و تهران بودند. از دانشجویانی که در بهار و تابستان 1401 مشغول به تحصیل بودند، 414 نفر با روش نمونه گیری در دسترس ارزیابی شدند نسخه فارسی وکوتاه پرسش نامه ذهنی سازی عاطفه محور پس از طی مراحل ترجمه و بازترجمه، تنظیم و همراه با پرسش نامه 10 سوالی شخصیت، دشواری تنظیم هیجان، رضایت از زندگی و اضطراب بک اجرا شد. برای بررسی روایی سازه از تحلیل عاملی تاییدی، روایی هم گرا و روایی واگرا از همبستگی پیرسون و برای بررسی اعتبار آن از ضریب آلفای کرونباخ، ضریب بازآزمایی و اعتبار مرکب استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارهای SPSS نسخه 23 و R نسخه 43/1 انجام شد.
یافته ها :
نتایج تحلیل عاملی تاییدی حاکی از برازش مدل 3 عاملی شناسایی،پردازش و ابراز هیجان بود. همبستگی های معنادار بین عوامل به دست آمده با پرسش نامه 10 سوالی شخصیت، رضایت از زندگی ، دشواری تنظیم هیجان و اضطراب بک نیز روایی هم گرا و واگرای مقیاس را تایید کردند. اعتبار مقیاس با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای عوامل از 0/86 تا 0/88، ضریب بازآزمایی از 0/75 تا 0/80 و همچنین میزان اعتبار مرکب از 0/79 تا 0/82بود.
نتیجه گیری:
به طور کلی می توان گفت نسخه فارسی فرم کوتاه پرسش نامه ذهنی سازی عاطفه محور ساختاری 3 عاملی (شناسایی، پردازش و ابراز هیجان) دارد و روایی(سازه، واگرا و هم گرا) و اعتبار لازم برای کاربرد در پژوهش های روان شناختی در جمعیت ایرانی را دارد.
کلید واژگان: ذهنی سازی, هیجان ها, عاطفه, روان سنجیObjectivesDespite the increasing importance of emotion regulation, there are limited scales for its assessment. Mentalized affectivity theory proposes a novel perspective on emotion regulation. This study aims to investigate the psychometric properties of the Persian version of briefmentalized affectivity scale (B-MAS).
MethodsThis is a descriptive psychometrics study. Participants were 414 students from Tarbiat Modares University, Tehran University, and Shahid Beheshti University in the academic year 2022-2023, who were selected by a convenience sampling method. They completed the Persian versions of B-MAS, ten-item personality inventory (TIPI), satisfaction with life scale (SWLS), Beck anxiety inventory (BAI), and difficulties in emotion regulation scale (DERS). Construct validity was evaluated using confirmatory factor analysis (CFA). Convergent and divergent validity were assessed by the Pearson correlation test. Internal consistency (using Cronbach’s α), test re-test reliability, and composite reliability were also evaluated.
ResultsThe CFA results confirmed the three-factor solution (identifying, processing, and expressing) and showed the good fit of the model. The significant correlation of the Persian B-MAS score with the BAI, TIPI, SWLS, and DER scores confirmed its convergent and divergent validity. Cronbach’s α for the three factors was from 0.86 to 0.88. Test re-test reliability for the three factors was from 0.75 to 0.80. Composite reliability was from 0.79 to 0.82.
ConclusionThe Persian version of B-MAS with three subscales has acceptable validity (construct, convergent, divergent) and reliability for psychological studies on the Iranian population.
Keywords: Mentalization, Affectivity, Emotions, Psychometrics -
مقدمه
پرستاران به عنوان یکی از مهم ترین اعضای تیم مراقبت های بهداشتی، نقش حیاتی در سیستم مراقبتی- درمانی ایفا می کنند. از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر سبک های دلبستگی بر علایم افسردگی و بدتنظیمی هیجانی با میانجیگری ذهنی سازی در پرستاران انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری است. جامعه پژوهش شامل تمامی پرستاران مشغول به کار در بیمارستان ها و مراکز درمانی شهر تهران بودند که از میان آنها 220 نفر به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه افسردگی بک ویرایش دوم، پرسشنامه سبک های دلبستگی بزرگسالان، پرسشنامه کارکرد تاملی و مقیاس دشواری در تنظیم هیجان استفاده شد. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرافزار SPSS-26 وAMOS-24 استفاده شد.
یافته هانتایج یافته ها نشان از برازش مدل مفروض است. همچنین ضرایب مسیرهای مستقیم سبک دلبستگی ایمن (301/2- T= ،19/0- = β)، اجتنابی (39/3 T= ،46/0 = β) و دوسوگرا (09/3 T= ،61/0 = β) به افسردگی معنادار بود. مسیرهای مستقیم سبک دلبستگی ایمن (28/10- T= ،40/0- = β)، اجتنابی (13/10 T= ،65/0 = β) و دوسوگرا (79/3 T= ،52/0 = β) به بدتنظیمی هیجانی معنادار بود. همچنین تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش حاکی از نقش میانجی ذهنی سازی در رابطه بین سبک های دلبستگی با علایم افسردگی و بدتنظیمی هیجانی بود.
نتیجه گیریبا توجه به یافته های پژوهش حاضر ذهنی سازی بر علایم افسردگی و بدتنظیمی هیجانی تاثیر مهمی دارد. بنابراین مداخلات هدفمندی که در جهت افزایش ظرفیت ذهنی سازی بکار گرفته می شوند، احتمالا می توانند پیامدهای بالینی بهتری برای پرستاران داشته باشند.
کلید واژگان: سبک های دلبستگی, علائم افسردگی, بدتنظیمی هیجانی, ذهنی سازیIntroductionAs one of the most important members of the health care team, nurses play a vital role in the care-treatment system. Therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the effect of attachment styles on the symptoms of depression and emotional dysregulation with the mediation of mentalization in nurses.
MethodsThe present research is a descriptive-correlation type of structural equations. The research community included all the nurses working in hospitals and medical centers in Tehran, and 220 of them were selected by available sampling method. in order to collect data, beck depression inventory-II, adult attachment inventory, reflective functioning questionnaire, and difficulties in emotion regulation Scale were used. For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling and SPSS version 26 and AMOS version 24 software were used.
ResultsThe results of the findings show the fit of the assumed model. Also, the coefficients of the direct paths of secure attachment style (β = -0.19, T = -2.301), avoidant (β = 0.46, T = 3.39) and ambivalent (T = 0.61, 3.09) = β) was significant to depression. Direct paths of attachment style - secure (T = -0.40, β = -0.28), avoidant (T = β = 0.65, 13) and ambivalent (β = 0.52, T = 3.79) ) was significant to emotional dysregulation. Also, the analysis of research findings indicated the mediating role of mentalization in the relationship between attachment styles and symptoms of depression and emotional dysregulation.
ConclusionsAccording to the findings of the current research, mentalization has an important effect on the symptoms of depression and emotional dysregulation. Therefore, targeted interventions that are used in order to increase the capacity of mentalization, can probably have better clinical outcomes for nurses.
Keywords: Attachment styles, depression symptoms, emotional dysregulation, mentalization -
زمینه و هدف
ظرفیت ذهنی سازی برای توانمندسازی دانشجویان در تعاملات بین فردی و به تبع اخذ موفقیت های آینده لازم است و به همین دلیل شناخت همبسته های آن ضروری است. هدف از پژوهش حاضر ارایه بررسی ذهنی سازی بر اساس سبک های دلبستگی، توانمندی ایگو، روابط موضوعی و الگوی تجلی اضطراب در دانشجویان بود.
مواد و روش هاپژوهش حاضر از نوع توصیفی-همبستگی است. جامعه پژوهش را دانشجویان دانشگاه سراسری اصفهان و دانشگاه آزاد شهر اصفهان (خوراسگان) در نیمه اول سال 1401 تشکیل دادند که بر اساس آخرین گزارش ها، تعداد آنها 35161 نفر اعلام شده است. بر اساس فرمول کوکران، 380 دانشجو به صورت در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه سبک های دلبستگی (ASQ)، پرسشنامه توانمندی ایگو (PIES)، مقیاس روابط موضوعی بل (BORI)، پرسشنامه الگوهای تجلی اضطراب و پرسشنامه ظرفیت ذهنی سازی (RFQ) بود که به صورت انفرادی توسط دانشجویان تکمیل شدند. بررسی داده ها به روش تحلیل رگرسیون چندگانه و با استفاده از نسخه بیست و ششم نرم افزار SPSS انجام شد.
یافته هانتایج نشان داد که سبک های دلبستگی ایمن و دوسوگرا و همچنین توانمندی ایگو قادر به پیش بینی معنادار ظرفیت ذهنی سازی دانشجویان هستند (05/0>P).
نتیجه گیریلازم است جهت بهبود ذهنی سازی دانشجویان، اقداماتی جهت تقویت سبک های دلبستگی ایمن و کاهش سبک دلبستگی دوسوگرا و همچنین افزایش توانمندی ایگو اعمال شود.
کلید واژگان: الگوی تجلی اضطراب, توانمندی ایگو, دانشجویان, ذهنی سازی, روابط موضوعی, سبک های دلبستگیAim and BackgroundMentalization capacity is necessary for empowering students in interpersonal interactions and consequently obtaining future success, and for this reason, it is necessary to know its correlates, Therefore The purpose of the current research was to investigate the mentalization based on attachment styles, Ego strength, Object relations and Pattern of anxiety manifestation in students.
Methods and Materials:
The research community was formed by the students of Isfahan National University and Azad University in 2022, according to the latest reports, their number is 35161. Based on Cochran's formula, 380 students were selected as available. The research tools were Attachment Styles Questionnaire (ASQ), Psychosocial Inventory of Ego Strengths (PIES), Bell Object Relations Inventory (BORI), Anxiety Manifestation Patterns Questionnaire and Reflective Functioning Questionnaire (RFQ) which were completed individually by students. Data analysis was done by multiple regression analysis using the twenty-sixth version of SPSS software.
FindingsThe results showed that secure and ambivalent attachment styles as well as ego strength can significantly predict students' mentalization capacity. (p<0.05).
ConclusionsTherefore, in order to improve students' mentalization, it is necessary to pay attention to secure and ambivalent attachment styles as well as ego strength.
Keywords: Anxiety Manifestation, Ego Strength, Students, Mentalization, Thematic Relationships, Attachment Styles -
مقدمه
رویدادهای آسیب زا علاوه بر ایجاد مشکلات روان شناختی می تواند تغییرات مثبتی را نیز به همراه داشته باشد. لذا جهت بررسی تفاوت قابل توجه در واکنش افراد به تجربیات آسیب زای زندگی، شناخت مکانیسم های روان شناختی مهم اهمیت به سزایی دارد؛ از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تاب آوری، ذهنی سازی و ناگویی هیجانی در پیش بینی علایم اختلال پس از سانحه و رشد پس از سانحه در افراد بهبود یافته از بیماری کویید 19 انجام شد.
روش کارروش این پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل افراد بهبود یافته از بیماری کرونا در شهر کرمانشاه بودند. به این منظور تعداد 380 نفر از این افراد به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه رشد پس از سانحه (PTGI)، پرسشنامه PCL-C، مقیاس تاب آوری، پرسشنامه کنش وری تاملی و مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو پاسخ دادند. پس از گردآوری پرسشنامه ها، دادههای جمع آوری شده با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به شیوه همزمان تحلیل شد.
یافته هانتایج نشان داد که بین تاب آوری، مولفه اطمینان ذهنی سازی با اختلال پس از سانحه رابطه منفی و معناداری وجود دارد(01/0>P). بین تاب آوری، مولفه اطمینان ذهنی سازی با رشد پس از آسیب رابطه مثبت و معناداری وجود دارد(01/0>P). بین ناگویی هیجانی با اختلال پس از سانحه رابطه مثبت و معناداری وجود دارد(01/0>P). بین ناگویی هیجانی با رشد پس از آسیب رابطه منفی و معناداری وجود دارد(01/0>P). نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نیز آشکار کرد که 9/683 درصد واریانس اختلال پس از سانحه و 8/74 درصد از واریانس رشد پس از آسیب به وسیله تاب آوری، ذهنی سازی و ناگویی هیجانی تبیین میشود.
نتیجه گیرینتایج پژوهش نشان داد که تمرکز بر دو بعد از واکنش های منفی و مثبت نسبت به بیماری کرونا و نقش مکانیسم های مهم دخیل در آن اهمیت دارد. به عبارت دیگر یافته ها نشان داد که تا ب آوری، ذهنی سازی و ناگویی هیجانی توان پیش بینی علایم اختلال استرس پس از سانحه و رشد پس از سانحه در افراد بهبود یافته از بیماری کویید 19 را دارند.
کلید واژگان: تاب آوری, ذهنی سازی, ناگویی هیجانی, اختلال استرس پس از سانحه, رشد پس از سانحه, بیماری کروناIntroductionIn addition to causing psychological problems, traumatic events can also bring positive changes. Therefore, in order to investigate the significant difference in people's reactions to traumatic life experiences, it is very important to know the important psychological mechanisms; therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the role of resilience, mentalization and alexia in predicting the symptoms of post-traumatic stress disorder and post-traumatic growth in in COVID-19 Survivors.
MethodsThe method of this research is descriptive-correlation. The statistical population of this research included people who survived the corona disease in Kermanshah city. For this purpose, 380 of these people were selected by convenience sampling method and answered the post-traumatic growth questionnaire (PTGI), PCL-C questionnaire, resilience scale, Reflective Functioning Questionnaire and Toronto alexithymia Scale.
ResultsThe results showed that there is a negative and significant relationship between resilience, the confidence component of mentalization and post-traumatic stress disorder (P<0.01). There is a positive and significant relationship between resilience, the confidence component of mentalization and post-traumatic growth (P<0.01). There is a positive and significant relationship between Alexithymia and post-traumatic stress disorder (P<0.01). There is a negative and significant relationship between Alexithymia and post-traumatic growth (P<0.01). The results of multiple regression analysis also revealed that 683.9% of the variance of post-traumatic disorder and 74.8% of the variance of post-traumatic growth are explained by resilience, mentalization and Alexithymia.
ConclusionsThe results of the research showed that it is important to focus on two dimensions of negative and positive reactions to the corona disease and the role of important mechanisms involved in it. In other words, the findings showed that resilience, mentalization and alexithymia can predict symptoms of post-traumatic stress disorder and post-traumatic growth in in COVID-19 Survivors
Keywords: resilience, mentalization, alexithymia, post-traumatic stress disorder, post-traumatic growth, corona disease -
مقدمه
فرزندان معمولا از طلاق والدین درک دقیق و درستی ندارند؛ گاهی احساس می کنند که خود مسیول طلاق والدین هستند و امیدوار نیستند که پس از طلاق والدین زندگی بهتری داشته باشند. بنابراین لازم است تلاش های زیادی انجام دهند تا به سازگاری و سلامت روان لازم برسند. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر ذهنی سازی کودک بر ظرفیت تاملی والدین مطلقه دارای کودکان پنج تا دوازده سال شهر اصفهان انجام شد.
روشطرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و همراه با دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه ی آماری شامل کلیه والدین مطلقه دارای کودکان 5 تا 12 سال شهر اصفهان در بهار سال 1401 بود. بدین منظور از طریق درج فراخوان در شبکه های اجتماعی و دعوت به شرکت در پژوهش، به شیوه نمونه گیری دردسترس و با در نظر گرفتن ملاک های ورود و خروج، تعداد 30 نفر انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (15 نفر آزمایش و 15 نفر کنترل) گمارده شدند. افراد گروه آزمایش به مدت 12 جلسه 60 دقیقه ای در جلسات درمان مبتنی بر ذهنی سازی کودک شرکت کردند؛ اما برای گروه کنترل، مداخله ای صورت نگرفت. ابزار پژوهش، شامل پرسشنامه ظرفیت تاملی والدین لوتین و همکاران (2017) بود. داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر در نرم افزار SPSS-26 تحلیل شد.
نتایجنتایج نشان داد که مداخله درمانی ذهنی سازی کودک بر ظرفیت تاملی والدین و ابعاد آن شامل پیش ذهن سازی، اطمینان از وضعیت روانی و کنجکاوی در مورد وضعیت روانی والدین مطلقه دارای کودکان 5 تا 12 سال در دو مرحله پس آزمون و پیگیری تاثیر معنی داری داشته و و اثرات درمان در طول زمان ثابت باقی مانده است (0/01<p).
نتیجه گیریبا توجه به اثربخشی پروتکل درمانی ذهنی سازی کودک بر ظرفیت تاملی والدین مطلقه دارای کودکان پنج تا دوازده سال پیشنهاد می شود برای تدوین برنامه های آموزشی و درمانی والدین، اقدامات موثری از سوی متخصصین آموزشی و درمانی به انجام برسد.
کلید واژگان: ذهنی سازی, ظرفیت تاملی, والدین مطلقه, کودکانIntroductionChildren usually do not have a clear understanding of their parents' divorce; Sometimes they feel responsible for their parents ' divorce and do not hope to have a better life after their parents' divorce. Therefore, it is necessary to make a lot of effort to achieve the necessary adaptation and mental health. The aim of this study was to determine the effectiveness of mentalization-based treatment for children (MBT-C) on parental reflective functioning of divorced parents with children aged 5 to 12 in Isfahan.
MethodThe research design was quasi-experimental with pre-test, post-test, and a two-month follow-up period. The statistical population included all divorced parents with children aged 5 to 12 in Isfahan in the spring of 1401. For this purpose, by posting a call on social networks and inviting them to participate in the research, by available sampling method and considering the entry and exit criteria, 30 people were selected and randomly divided into two experimental and control groups (15 experimental and 15 Control) were assigned. The experimental group participated in 12 sessions of MBT-C based on 12 sessions of 60 minutes; But for the control group, no intervention was made. The research instrument included the parental reflective functioning questionnaire of Luyten et al, (2017). Research data were analyzed using repeated measures analysis of variance in SPSS-26 software.
ResultsThe results showed that MBT-C intervention had a significant effect on parental reflective functioning and its dimensions including prementalizing modes (PM), certainty of mental states (CMS), and interest and curiosity in mental states (IC) of divorced parents with children 5 to 12 years in two stages of post-test and follow-up. And the effects of treatment remained constant over time (p <0.01).
ConclusionConsidering the effectiveness of mentalization-based treatment for children (MBT-C) on parental reflective functioning of divorced parents with children aged 5 to 12, it is suggested that effective measures be taken by educational and medical specialists to develop parental education and treatment programs.
Keywords: Mentalizing, Reflective Functioning, Divorced Parents, Children -
مقدمه
با توجه به اهمیت نقش مادری، شناسایی مکانیزم های روانشناختی مرتبط با آن ضروری می باشد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه سبک دلبستگی مادر با پیوند مادر نوزاد در اولین دوره بارداری با نقش واسطه ای ذهنی سازی انجام شد.
روش کارپژوهش حاضر به روش توصیفی همبستگی انجام شد. جامعه آماری شامل تمام زنانی بود که اولین دوره بارداری خود را پشت سر گذاشته اند و در سال 1401 1400 به مراکز بهداشت و درمان شهرستان نیشابور مراجعه کردند. از بین آنها 330 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. جهت جمع آوری اطلاعات از فرم مشخصات دموگرافیک، پرسشنامه سبک دلبستگی (ASQ)، پرسشنامه پیوند مادر- نوزاد (MIBS) و پرسشنامه عملکرد بازتابی (RFQ) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از روش شاخص های توصیفی، ضریب همبستگی و مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار Spss-24 و نرم افزار Amos-24 استفاده شد.
یافته هانتایج پژوهش بطور کلی نشان داد مدل بررسی شده از برازش کافی با داده ها برخوردار است. نتایج نشان داد ذهنی سازی در رابطه بین سبک های دلبستگی و پیوند مادر نوزاد نقش واسطه ای دارد. همچنین بین سبک دلبستگی ایمن با پیوند مادر نوزاد رابطه مستقیم منفی و معنادار و بین سبک دلبستگی اضطرابی و اجتنابی با پیوند مادر نوزاد رابطه مستقیم مثبت و معنادار وجود دارد (p<0/01).
نتیجه گیریسبک دلبستگی مادر و ظرفیت او برای ذهنی سازی با کیفیت پیوند با نوزادش مرتبط است. بنابراین می توان با بهبود مراقبت های روان شناختی قبل از اولین دوره بارداری یا در طول دوره بارداری به مادرانی که در این زمینه آسیب پذیرند کمک کرد.
کلید واژگان: زنان باردار, مراقبت, ذهنی سازی, والدگریIntroductionAs the maternal role is critical, it is necessary to identify the psychological mechanisms related to this role. This study aimed to evaluate the relationship between the mother’s attachment style and mother-infant bonding in the first pregnancy considering the mediating role of mentalization.
MethodsThis was a descriptive-correlational study. The sample population included the women who had gone through their first pregnancy and were referred to the health centers in Neyshabur, Iran in 2021-2022. In total, 330 women were selected by convenience sampling. To collect data, we used a demographic questionnaire, the Attachment Style Questionnaire (ASQ), the Mother-Infant Bonding Scale (MIBS), and the Reflective Functioning Questionnaire (RFQ). Data analysis was conducted using descriptive indices, correlation coefficients, and structural equation modeling in Spss-24 and Amos-24.
ResultsOverall, the findings showed that the studied model adequately fits the data. Further, the obtained results confirmed the mediating role of mentalization in the relationship between the mother’s attachment style and mother-infant bonding. A significant correlation was also observed between attachment styles, and mother-infant bonding (p<0.01).
ConclusionMother-infant bonding is correlated with the mother’s attachment style and mentalization. Thus, we can help vulnerable mothers by improving the quality of psychological care before the first pregnancy or during pregnancy.
Keywords: Pregnant women, Caring, Mentalizing, Parenting -
هدف
پژوهش حاضر با هدف اثربخشی طرح واره درمانی بر دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی و ذهنی سازی در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی شهر شیراز در سال 1401 انجام شد.
مواد و روش هاروش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون -پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر شیراز تشکیل دادند که از بین آنها، 50 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در گروه آزمایش (هر گروه 25 نفر) و گروه کنترل (25 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش با استفاده از طرح واره درمانی، 12 جلسه 60 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند و گروه کنترل در لیست انتظار ماندند. ابزارهای مورد استفاده در پژوهش حاضر شامل پرسشنامه شخصیت مرزی (کلاریج و بروکز، 1984)، دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی (کینگ و امونز، 1990) و ذهنی سازی (فوناگی، 1991) بودند. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر) انجام گرفت.
یافته هانتایج نشان داد آموزش طرح واره درمانی بر مولفه های دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی (ابراز هیجان مثبت، ابراز صمیمیت و ابراز هیجان منفی) افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی تاثیر دارد.
نتیجه گیریهمچنین نتایج نشان داد آموزش طرح واره درمانی بر ذهنی سازی افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی تاثیر دارد. منطبق با یافته های پژوهش حاضر می توان طرحواره درمانی را به عنوان یک روش کارآ جهت بهبود دوسوگرایی در ابراز هیجانی و ذهنی سازی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی پیشنهاد داد.
کلید واژگان: دوسوگرایی در ابرازگری هیجانی, ذهنی سازی, طرح واره درمانیPurposeThe present study was conducted with the aim of the effectiveness of schema therapy on Ambivalence in emotional expression and Mentalization in Patients with borderline personality disorder in Shiraz city in 2019.
Materials and MethodsThe research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with control and follow-up groups. The statistical population of the research was made up of all people with borderline personality disorder who referred to counseling centers in Shiraz, and among them, 50 people were randomly selected in the experimental group (25 people in each group) and the control group ( 25 people) were appointed. The experimental group received 12 sessions of 60 minutes using schema therapy and the control group remained on the waiting list. The tools used in this research include borderline personality questionnaire (Claridge and Brooks, 1984), ambivalence in emotional expression (King and Emmons, 1990) and mentalization (Fonagy, 1991) to were rejected (Downey and Feldman, 1996). The analysis of the information obtained from the implementation of the questionnaire was carried out in two descriptive and inferential parts (variance analysis with repeated measurements).
FindingsThe results showed that schema therapy training has an effect on the components of ambivalence in emotional expression (positive emotion expression, intimacy expression and negative emotion expression) of people with borderline personality disorder. Schema therapy training has an effect on the mentalization of people with borderline personality disorder.
ConclusionAccording to the findings of the present study, schema therapy can be suggested as an effective method to improve ambivalence in emotional expression and mentalization of patients with borderline personality disorder.
Keywords: Ambivalence in Emotional Expression, Mentalization, Schema therapy
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.