چالش های سیاست همسایگی چین
یکی از تحولات مهم ایجادشده در سیاست خارجی چین پس از جنگ سرد، تمایل پکن به حفظ روابط دوستانه با کشورهای همسایه است. هدف این کشور از برقراری روابط خوب با همسایگان، فراهم کردن محیطی مطلوب تر برای توسعه اقتصادی داخلی و سپس، افزایش ثروت و قدرت این کشور در عرصه جهانی بوده و به همین دلیل، سیاست یکپارچه منطقه ای به نام سیاست پیرامونی یا سیاست همسایگی را تدوین کرده است. پرسشی که در پژوهش پیش رو در پی پاسخ گویی به آن هستیم، این است که «چین چه راهبرد هایی را در چارچوب سیاست همسایگی خود اتخاذ کرده و دراین راستا با چه چالش هایی روبه روست؟» در پاسخ به این پرسش باید گفت، «سیاست همسایگی خوب» در دوران دنگ شیایوپینگ، «سیاست همسایه به عنوان شریک» در دوران جیانگ زمین، «سیاست همسایگی خوب، امن، و مرفه» در زمان هو جینتایو، و «سیاست جامعه مشترک با سرنوشت مشترک» در زمان شی جین پینگ ازجمله سیاست های همسایگی چین به شمار می آیند. درواقع، چین تنها قدرت درحال ظهوری نیست که تلاش می کند، از طریق ابتکارات بلندپروازانه سیاست خارجی، به پیرامون خود شکل دهد، بلکه پیش از آن، اتحادیه اروپا نیز در این مسیر گام نهاده بود. هدف مقاله حاضر این است که نشان دهد، رهبران چین با درک درست نظام بین الملل و تغییر تفکر راهبردی خود، سیاست خارجی مناسب و به تبع آن، دیپلماسی همسایگی درخوری را درپیش گرفته و توانسته اند محیط امنی برای توسعه خود فراهم کنند که سبب شکل گیری نظم منطقه ای جدیدی می شود.