چیستی انسان از دیدگاه ملاصدرا و هیدگر
آشنایی هر انسان با من خویش و درک آن همواره ذهن بشر را به خود مشغول می دارد زیرا پاسخ آن سبب معنا بخشیدن به زندگی و حیات آدمی می شود. این مقاله نیز در پی جستجو برای پاسخ به سوال چیستی انسان از نظرگاه دو فلیسوف مطرح، یکی در جهان اسلام و دیگری در دنیای غرب است. ملاصدرا و هیدگر هر دو از انسان و مسایل پیرامونی آن سخن گفته اند .هیدگر انسان را به قصد شناخت هستی و وجود، محور بحث هایش قرار می دهد ملاصدرا اما از معرفت انسان، معرفت خداوند به عنوان مطلق وجود و حقیقت وجود را قصد می کند. به عقیده ملاصدرا حقیقت انسان بدلایلی قابل شناخت نیست و از اینرو آنچه را حکما بیان می کنند حقیقت او نیست اگرچه بیانگر ویژگیهای انسان می تواند باشد. وی دو گونه تعریف ماهوی از انسان ارایه می کند در تعریف نخست به تبع فیلسوفان پیش از خود تعریف رایج حیوان ناطق را از انسان ارایه می کند و در تعریف دوم با مبنا قرار دادن اصول مهم حکمت متعالیه انسان را موجودی جامع همه عوالم وجودی تعریف می کند. اما هیدگر در تحلیلی که از انسان ارایه می کند به دو نکته اشاره می کند: اول اینکه سوال اصلی ما در باره انسان نباید چیستی انسان باشد بلکه باید پرسید انسان کیست در این صورت در باره وجود انسان سوال کرده ایم. دوم اینکه تعریف انسان به حیوان ناطق اگرچه تعریف نادرستی نیست اما به هیچ وجه نمی تواند برای بیان ماهیت انسان مناسب باشد. به عقیده هیدگر ذات انسان در اگزیستانس(وجود- آنجا)اوست. انسان تنها موجودی است که حالت اگزیستانس دارد یعنی گشوده بسوی وجود و جایگاه و مقام ظهور وجود است. به نظر می رسد آنچه که هیدگر در بیان کیستی انسان و وجه تمایز او از سایر موجودات ارایه کرده در برابر تعریفی که ملاصدرا از چیستی انسان بیان می کند، تعریف به تمام ذات نیست و همه خصوصیات انسان را در برندارد.