نقد اجتماعی آثار غلامحسین ساعدی بر مبنای آرا و نظریات لوکاچ
ارتباط میان ادبیات و پدیده ها و وقایع اجتماعی یکی از زمینه های مطالعه در سالهای اخیر است که در رویکردهای ادبی و مطالعات فرهنگی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. تا جایی که نقد جامعه شناختی ادبیات با توجه به این پیش فرض اصلی که تغییر و تحولات اجتماعی در آثار ادبی مجال بروز و ظهور مییابند، بر طبق نظریاتی از جمله نظریه لوکاچ مورد توجه قرار گرفته است. جامعه شناسی ادبیات و تبدیل آن به رویکرد و نظریه ادبی با روی کار آمدن نظریات جورج لوکاچ صورتی علمی و نقدانه به خود گرفت. نظریه «بازتاب واقعیت» ادبیترین نظریه جامعه شناختی این متفکر و اندیشمند مجارستانی در نقد ادبی است که در سبک رئالیستی که بازتابی از ماهیت و کلیت اجتماعی است بخوبی به نمایش درمی آید. تلقی و رویکرد نقد جامعه شناختی لوکاچ آن است که رمان تنها پوسته و قشری سطحی از واقعیت نیست، بلکه بازتابی پویا، عمیق و حقیقتی از واقعیت است که ساختار ذهنی نویسنده را که خود منعکس از جامعه است، در بطن خویش به تصویر میکشاند. از این رو هدف بررسی پیش رو بررسی و تحلیل جامعه شناسانه آثار یکی از نویسندگان مطرح و نام آور سبک رئالیستی ادبیات فارسی یعنی غلامحسین ساعدی بر اساس نظریه لوکاچ است.
روش پژوهش:
این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی با کاربست نظریه لوکاچ در گزیده ای از داستانهای غلامحسن ساعدی به بحث و بررسی خواهد پرداخت.
یافته های پژوهش:
یافته های پژوهش بیانگر آن است که آثار غلامحسن ساعدی بخوبی به انعکاس مسائل اجتماعی پرداخته است.
نتایج پژوهش:
ساعدی مشکلاتی را که گریبانگیر مردم جامعه است در کشاکش تحولات مدرنتیه و گذر از مظاهر سنتی، در اکثر داستانهای خود به تصویر کشیده است. انزوا، پریشانی، خرافات، اضطراب، گمشدگی، عدم تمرکز از جمله مشکلات رایج در داستانهای ساعدی است. وی نه تنها به این تعارضات و تناقضها بصورت شدیدی واکنش نشان میدهد بلکه بر عقب ماندگیهای موجود در جامعه که ریشه در سنتها و باورهای نادرست دارد نیز میتازد.