فراترکیب حکمرانی شناختی؛ همگرایی علوم حکمرانی و شناختی در درک پیچیدگی های حکمرانی
پژوهش حاضر با هدف فراترکیب پژوهش های حکمرانی شناختی به منظور درک پیچیدگی حکمرانی به وسیله همگرایی آن با علوم اعصاب (مطالعات مغز)، شناختی (مطالعات ذهن) و روانشناسی (مطالعات روان) انجام شده است. برای این منظور، از رویکرد کیفی و روش سنتزپژوهی سندلوسکی و باروسو (2007) استفاده شده است. جامعه پژوهش اسناد علمی قابل دسترس در پایگاه های علمی داخلی و خارجی بوده است که از میان آنها، 33 سند علمی به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب و تحلیل شدند. برای تحلیل یافته ها، کدها از متن استخراج شدند و مقوله ها شکل گرفتند و در نهایت، الگوی نهایی تدوین شد. در پایان، برای بررسی اعتبار یافته های پژوهش از روش گروه کانونی استفاده شد که طی آن، یافته های پژوهش در گروه کانونی 5 نفره متخصصان حکمرانی و شناختی مطرح، تصحیح و تکمیل شدند. نتایج پژوهش، حاکی از شناسایی 12 مقوله برای حکمرانی شناختی از جمله رویکرد شناختی، حل مساله شناختی، خط مشی گذاری شناختی، تنظیم گری شناختی، آینده پژوهی شناختی، نظارت و ارزیابی شناختی، الگوسازی شناختی، خودحکمرانی شناختی، هوشمندی شناختی، شایستگی های شناختی و در نهایت حکمرانی بر علوم شناختی بوده است. می توان نتیجه گرفت علوم شناختی با شناسایی نقاط کور و همچنین ساده سازی و تجزیه و تحلیل موشکافانه به درک بهتر پیچیدگی حکمرانی کمک می کند و پیشنهادهای شناختی مناسبی را برای حکمرانی ارائه می دهد.