-
رویکردهای طبیعت گرایانه به اخلاق درصدد هستند تا از یافته های علوم تجربی در مباحث فلسفه ی اخلاق بهره گیرند. از معروفترین رویکردهای طبیعت گرایانه به اخلاق رویکرد تکاملی است. اخلاق تکاملی همواره به ارتکاب مغالطه های طبیعت گرایانه متهم بوده است. مغالطه ی طبیعت گرایانه دو قرائت هیومی و موری دارد. قرائت هیومی که به قرائت استنتاجی مغالطه ی طبیعت گرایانه نیز موسوم است استنتاج «بایدها» از «است ها» را ارتکاب به نوعی مغالطه می داند. قرائت موری که به قرائت تعریفی مغالطه ی طبیعت گرایانه موسوم است تعریف ویژگی های اخلاقی به ویژگی های نااخلاقی، و به ویژه ویژگی های طبیعی، را مغالطه درنظر می گیرد. در این مقاله پس از معرفی اخلاق تکاملی روس دلایل وی برای آنکه دچار مغالطه های طبیعت گرایانه نشده است آورده می شوند. سپس به این پرسش پاسخ می دهیم که آیا روس واقعا از مغالطات اجتناب کرده است یا خیر. پاسخ ما به این پرسش مثبت است. اما همگام با منتقدانی مانند روتشیفر و مارتینسن نشان خواهیم داد که هزینه ی اجتناب از این مغالطه ها از عینیت انداختن اخلاق بوده است. سپس به این پرسش می پردازیم که آیا روس می توانست بدون آنکه اخلاق را از عینیت بیاندازد و آنرا موهومی بپندارد دچار مغالطه ها نشود؟ و نشان خواهیم داد که با دادن نقش بیشتری به فرهنگ می توانست چنین قرائتی ارائه دهد. بنابراین هدف مقاله مخالفت با قرائت ذهنی روس از اخلاق و دفاع از قرائتی است که عینی گرایانه باشد. به نظر ما عناصری از این قرائت را در آراء خود روس نیز می توان یافت که در انتهای مقاله آورده شده اند.کلید واژگان: طبیعت گرایی اخلاقی, مغالطه ی طبیعت گرایانه, داروینیسم اجتماعی, اخلاق تکاملیThe naturalistic approaches to ethics try to find some solution to problems of moral philosophy with an emphasis on finding of empirical science. One of the most famous naturalistic approaches to ethics is evolutionary approach. Evolutionary explanations of morality have always been accused of committing naturalistic fallacy. The naturalistic fallacy has two Humean and Moorian versions. Hume's reading, also known as deductive version of the naturalist fallacy, suggests that the inference of values from facts is a kind of fallacy. Moore's version of naturalistic fallacy, says that defining moral properties based on immoral properties, and in particular natural properties, is impossible. In this article, after introducing Ruse's evolutionary ethics, his reasons for not having been committed to naturalistic fallacies are brought. Then we answer this question if he really avoided the fallacies. Our answer to this question is yes. But, along with critics like Rottscheafer and Martinsen, we will show that the cost of avoiding these fallacies has been to discarding the objectivity of ethics.Would Ruse without endorsing an illusionary and subjective account of morality avoid the naturalistic fallacy? We will demonstrate that such a reading can be offered by giving a greater role to culture. Thus, the purpose of the article is to oppose the Ruse's illusionary readings of morality and to defend an objectivist reading. In our opinion, elements of this reading can also be found in the work of the Ruse himself and will be offered at the end of the article.Keywords: moral naturalism, naturalistic fallacy, social darwinism, evolutionary ethics
-
هدف اصلی این مقاله بررسی و نقد دیدگاه جورج مور در مورد تعریف مفهوم «خوب» است. از نظر وی، وصف خوب به هیچ وصف دیگری قابل تحویل نیست. به زعم مور مفهوم خوب یک مفهوم بسیط و از این رو تعریف ناپذیر است. مور افزون بر اینکه مفهوم خوب را تعریف ناپذیر می داند، آن را یک کیفیت غیرطبیعی تلقی می کند. وی هرگونه اندیشه ای را که خوب را با کیفیات طبیعی یکسان بداند، مخدوش دانسته و آن را مغالطه طبیعت گرایانه می شمارد. از این رو، بیان می کند که خوب صفتی است که نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد، اما استدلال سوال گشوده مور در نهایت تباین مفهومی خوب و لذت را می رساند و این غیر از تباین مصداقی آنهاست. بیان مور هرگز این احتمال را نفی نمی کند که محکی خوبی و لذت یک وصف باشد نه دو وصف که به دو اعتبار، این دو مفهوم از آن انتزاع گردد.کلید واژگان: جورج ادوارد مور, تعریف, مغالطه طبیعت گرایانه, استدلال پرسش گشوده, مفهوم خوبThe main purpose of this paper is to examine Moore's view regarding the indefinability of good: is good undefinable? On his view, the concept of good is not derivable of any other concept. Therefore "good" is irreducible to other concepts. According to him, goodness is simple and undefinable. What is meant by definition? Among different definitions, Moore focuses on the most important sense thereof. In addition, Moore considers the "good," as a non- natural quality. He thinks that any effort to identify the good with other natural qualities is a fallacy. It is a naturalistic fallacy as he calls it. He supports his idea by the open question argument. In this paper we will argue that Moore's argument shows at most that the meaning of good and pleasure, for example, are not the same. They are conceptually different but it does not preclude the supposition that they both refer to one and same property.Keywords: G. E. Moor, Definition, Naturalistic Fallacy, Open Question Argument, Good
-
In the last two decades, there have been numerous calls for a culturally sensitive bioethics. At the same time, bioethicists have become increasingly involved in empirical research, which is a sign of dissatisfaction with the analytic methods of traditional bioethics. In this article, I will argue that although these developments have broadened and enriched the field of bioethics, they can easily be construed to be an endorsement of ethical relativism, especially by those not well grounded in academic moral philosophy. I maintain that bioethicists must resist the temptation of moving too quickly from cultural relativism to ethical relativism and from empirical findings to normative conclusions. Indeed, anyone who reasons in this way is guilty of the naturalistic fallacy. I conclude by saying that properly conceptualized, empirical research and sensitivity to cultural diversity should give rise to objective rational discourse and criticism and not indiscriminate tolerance of every possible moral practice. Bioethics must remain a normative discipline that is characterized by rigorous argumentation.Keywords: Ethics, Cultural sensitivity, Empirical bioethics, Ethical relativism, Naturalistic fallacy
-
در این جستار با اشاره به برخی قلمروهای تلاقی منطق و اخلاق، به مشکلات و راه حل ها و عرصه های جدید و بدیع پژوهش که ثمره این تلاقی ها بوده، پرداخته می شود. از میان مباحث و مسائل بسیار، در این مجال، این چند مناقشه منطقی فلسفی را گزارش و بررسی می کنیم: شکاف «است باید» (مساله هیوم) و طرح برخی راه حل های طرح شده در مقابل آن و پارادکس های منطق تکلیف، اصل منطقی اخلاقی «بایستن مستلزم توانستن است» و تحلیل منطقی آن، مغالطه طببیعی انگارانه (و در ذیل آن استدلال از راه پرسش گشوده)، مسائل و مناقشات ناظر به استدلال و قیاس عملی و اخلاقی (در قالب نقش اصول در استدلال اخلاقی و مساله ضعف اراده).
این مسائل و مناقشات در طی تاریخ فلسفه جدید، باعث ایجاد ادبیات و آثار و موضوعات جدید بسیاری در هر دو قلمرو منطق و اخلاق شده است؛ سیری که همچنان ادامه دارد. این ها مباحثی است که خود طرح کنندگان اولیه به آن ها التفات و توجه نداشته اند.
کلید واژگان: منطق, اخلاق, است, باید, استدلال عملی و اخلاقی, مغالطه طبیبعی نگرانه, ضعف ارادهThis article pointed out some scopes of convergence between logic and ethics to talk about new challenges and solutions which are the result of these convergences. Among the issues in the field, the outher tries to report and explore these philosophical and logical conflicts: the gap between "is" and "ought" (The problem of Hume) and also some solutions proposed to solve it and some other paradoxes of logic of duty, the moral logical principle that "ought requires the ability" and its logical analysis, naturalistic fallacy (and also reasoning throughe open question),and issues or conflicts concerning the practical and moral deduction (in the context of the role of principles in moral reasoning and also the problem of weakness of moral will).These challenges and conflicts in the new history of philosophy have made a new literature and also many neoteric issues in realm of both logic and ethics which is continue nowadays as issues that their primary followers had not enough attention to them.Keywords: logic, ethics, is, ought, practical, ethical reasoning, naturalistic fallacy, weakness of will -
بی شک، مساله شکاف واقع- ارزش را باید در زمره مسائل بسیار مهم فلسفه اخلاق به-شمارآورد. طرح مساله شکاف واقع- ارزش را به فیلسوف شکاک و تجربی مسلک اسکاتلندی، دیوید هیوم، منسوب دانسته اند. هیوم مدعی بود که استنتاج قضایای اخلاقی متضمن باید/ نباید از قضایای متضمن هست/ نیست، امکان پذیر نیست. فیلسوفان اخلاق از این آموزه هیومی با عنوان «مغالطههست-باید» یاد می کنند. پس از هیوم، جرج ادوارد مور، فیلسوف تحلیلی مشرب انگلیسی، آن آموزه هیومی را به نوعی احیا کرد. مور مدعی بود که مفهوم «خوب» را بر حسب مفاهیم نااخلاقی/ خاصه های طبیعی نمی توان تعریف کرد. وی فیلسوفانی را که مفهوم «خوب» را بر حسب مفاهیم نااخلاقی/ خاصه های طبیعی تعریف کرده اند، به ارتکاب مغالطه ای با عنوان «مغالطه طبیعی انگاری» متهم می کرد. عده ای از فیلسوفان اخلاق در صدد تایید مغالطات مطرح شده از سوی هیوم و مور برآمده اند و گروهی نیز درصدد رد آموزه های آن دو بوده اند. السدر مکینتایر، فیلسوف نوارسطویی آمریکایی، از جمله فیلسوفانی است که با رد شکاف واقع-ارزش سعی کرده تا تبیین خاصی از چگونگی بروز و ظهور نظریات مروج شکاف واقع- ارزش به دست دهد و استدلال هایی برای نشان دادن بطلان آن اقامه کند. در این مقاله، نخست به اختصار، آموزه-های هیوم و مور درباره شکاف مذکور را از نظر خواهیم گذراند؛ سپس به ملاحظات مکینتایر درباره آن شکاف خواهیم پرداخت.کلید واژگان: قانون هیوم, مغالطه طبیعی انگاری, شاکله ارسطویی, استدلال کارکردی, مکینتایر, شکاف واقع, ارزشUndoubtedly, the problem of fact-value gap should be considered as one of the most important issues in moral philosophy. Drawing the problem of fact-value gap has been ascribed to the skeptic empiricist Scottish philosopher, David Hume. Hume claimed that it is impossible to derive the ethical propositions containing ought/ought not from the ethical propositions containing is/is not. The moral philosophers have regarded the Humean doctrine as the "is/ought fallacy. After Hume, the English analytic philosopher, George Edward Moore, revived the Humean doctrine. Moore claimed that the concept of Good cannot be defined in terms of non-moral concepts/natural properties. He challenged the philosophers who defined this concept in terms of the non-moral concepts/natural properties to committing the Naturalistic Fallacy. Some of the moral philosophers have tried to confirm the fallacies proposed by Hume and Moore, while some others have attempted to refute those fallacies. The American neo-Aristotelian philosopher, Alasdair MacIntyre is among those who have tried to offer a specific explanation of how the theories of disseminating the fact-value gap have emerged. He has made some arguments to show the invalidity of that gap. In this paper, we will consider the doctrines of Hume and Moore on the fact-value gap, and then will examine MacIntyres considerations on the gap.Keywords: Hume's Law, Naturalistic Fallacy, MacIntyre, the Fact, value” Gap, Aristotelian scheme, Functional Argument
-
در این مقاله با تحلیل آراء ابن سینا و مور ضمن آنچه درباره تعریف ناپذیری خوب و بد اخلاقی مطرح است، نگرش آنها از جهت معرفت شناختی تبیین شده و آراء این دو متفکر بر اساس شیوه گفتگو مقایسه می شود. مسیله اصلی تحقیق نگرش ابن سینا و مور درباره نقد ملاک و معیار طبیعت گرایانه برای حمل خاصه های اخلاقی نظیر خوب و بد در موضوعات اخلاقی است. ابن سینا در آراء خویش بیان می دارد که اعتدال به عنوان امری مابعدالطبیعی و طبیعی نمی تواند در همه زمینه ها معیار و ملاک برای خوب یا بد بودن موضوعات اخلاقی باشد، مور نیز با تحلیل مغالطه طبیعت گرایانه لذت یا هماهنگی با طبیعت را ملاک و معیار حمل خوب و بد بر موضوعات اخلاقی نمی داند. نتایج تحقیق نشان می دهند که رویکرد این دو متفکر برای اثبات مدعای خویش توجه به ایراد منطقی ای است که در مساوق دانستن خوب و بد با اموری نظیر اعتدال، لذت و هماهنگی با طبیعت رخ می دهد. ابن سینا و مور برای پاسخ به مسیله، از واقع گرایی غیرطبیعت گرایانه گزاره های اخلاقی دفاع می کنند، در این میان تاکید بر شهود خاصه ها در شهود عقلای قوم برای یافتن ملاک و معیار برای صدق و کذب پذیری گزاره های اخلاقی امکان گفتگو در آراء این دو متفکر را میسر می سازد. روش انجام پژوهش تحلیل محتوای آراء این دو فیلسوف در جهت پدید آمدن نوعی گفتگو برای مقایسه آراء ایشان است.
کلید واژگان: مغالطه طبیعت گرایانه, شهودگرایی, واقع گرایی, اخلاق, ابن سینا, مورEpistemological Foundations of the Indefinability of Good and Bad Morals in Ibn Sina and Moore viewsIn this article, by analyzing the opinions of Avicenna and Moore, about the indefinability of good and bad morals, their attitude is explained from the epistemological point of view, The main problem of the research is Avicenna and Moore's attitude about criticizing the naturalistic criterion and criteria for carrying moral characteristics such as good and bad in moral issues. Avicenna states in his opinions that moderation as a metaphysical and natural matter cannot be a criterion for the good or badness of moral issues in all fields, and Moore, by analyzing the naturalistic fallacy, considers pleasure or harmony with nature as the criterion and criterion for carrying good and bad. He does not know moral issues. The results of the research show that the approach of these two thinkers to prove their claim is to pay attention to the logical problem that occurs in the comparison of knowing good and bad with things such as moderation, pleasure, and harmony with nature. To answer the problem, Avicenna and Moore defend the non-naturalistic realism of moral propositions, in the meantime, emphasizing the intuition of the characteristics in the intellectual intuition of the people to find criteria and criteria for the truth and falsity of moral propositions makes it possible to discuss the opinions of these two thinkers. The research method is to analyze the content of the opinions of these two philosophers in order to create a dialogue to compare their opinions.
Keywords: Naturalistic fallacy, intuitionism, realism, Ibn Sina, Moore -
Journal of the Socio - Political Thought of Islam, Volume:2 Issue: 1, Summer and Autumn 2021, PP 25 -44One of the most perplexing problems in the epistemology of Ethics is the "Is/ought problem." This conundrum stems from a passage in David Hume's A Treatise of Human Nature, where he observes, "In every system of morality … I am surprised to find, that instead of the usual of propositions, is and is not, I meet with no proposition that is not connected with an ought or an ought not. This change is imperceptible; but is, however, of the last consequence. For as this ought, or ought not, expresses some new relation or affirmation... This small attention would subvert all the vulgar systems of morality... ." (Hume, A Treatise of Human Nature, p.215) As a result, this problem has come to be called "Hume's Law" or "Hume's Guillotine." It has also been referred to by many other names, such as the Is/Ought distinction, Is/Ought Split, Is/Ought fallacy, Is/Ought gap, Is/Ought dichotomy, Is/Ought controversy, Is/Ought thesis, Is/Ought relation, Is/Ought separation, Is/Ought divide, Is/Ought alienation, Is/Ought impasse, Is/Ought gulf, Is/Ought fallacy, naturalistic fallacy, fact/value problem, and more. It is important to note that Hume's paragraph has been interpreted in different ways. Some have taken it to imply that "Ethics" arises from "Emotion" rather than "Reason," while others believe that "Ought" cannot be deduced from "Is." The second interpretation is the prevailing one and has proven to be a significant challenge in the epistemology of ethics and law. Indeed, many philosophers, such as Hume in the current interpretation, contend that we cannot deduce "Ought" from "Is." John Searle and others hold a different view on the Is/Ought problem compared to Professor Allameh Mesbah Yazdi. It is worth noting that Professor Yazdi put forward the "Derivational Theory," which argues that we can derive "Ought" from "Is." According to this theory, "Ought" sometimes represents "Objective Necessity," which can be grasped through "Comparative Necessity." This provides a powerful solution to the Is/Ought problem. The present study aimed to explore this theory using a comparative and analytic approach. We will argue that the Is/Ought problem stems from the mistaken belief that "Ought" always signifies a prescriptive (normative) sentence, which naturally contradicts a declarative one. However, this is not the case because "Ought" can refer to "Comparative Necessity" in reality. Professor Mesbah believed that when there is a complete cause, the existence of an effect is comparatively necessary. This type of necessity can be apprehended through comparison. Therefore, if a sentence describes this kind of necessity, it should be a declarative sentence. According to Islamic philosophical terminology, there are three types of necessity: Necessity by itself, necessity by something else, and necessity in relation to something else (comparative necessity). Professor Mesbah's theory states that real values are derived from facts and can be comprehended through comparative necessity between value acts and their ultimate purposes. The use of the word "Real" here implies that some values come from actual facts that are connected to Allah (God) as the foundation of all real values.Keywords: Is-ought problem, ethics, Is, ought gap, Hume's guillotine, Is, ought fallacy, Allameh Mesbah Yazdi
-
در این مقاله به بررسی دیدگاه ویلیام لین کریگ در باب نسبت دین و اخلاق می پردازیم. از نظر کریگ، معرفت به ارزش ها و تکالیف اخلاقی ابتنائی بر خداباوری ندارد، زیرا خداوند وظایف اخلاقی را در قلب تمام آدمیان نگاشته است. با این حال، در ساحت هستی شناختی، بهترین تبیین برای واقع گرایی اخلاقی خداباوری است. واقع گرایان خداناباور، اگر بخواهند از مغالطه طبیعت گرایانه اجتناب بورزند، باید واقعیات اخلاقی را از سنخ هویات انتزاعی افلاطونی، مانند اعداد و گزاره ها، بدانند. در مقابل، خداباوری نیازی به تمسک به هویات افلاطونی ندارد؛ زیرا خداوند، به مثابه موجود انضمامی، خیر اعلی و منشا هر گونه خیر اخلاقی است. در نقد دیدگاه کریگ بیان می شود که (1) ویژگی واقعی معادل با امر ماهوی نیست، و بنا بر یک خوانش از مور، محمولات اخلاقی جزء معقولات ثانیه فلسفی اند و به عین وجود موضوعات موجود هستند؛ (2) می توان، با تمرکز بر وجود «شر اخلاقی»، استدلال کریگ را معکوس نمود و استدلالی به نفع وجود شیطان نیز اقامه کرد؛ (3) لازمه استدلال کریگ نفی هر گونه تکلیف اخلاقی از خداناباوران است؛ (4) اطاعت از امر خدا، به خاطر امر خدا، نامعقول است و کریگ پاسخ مقنعی به اشکال دور نمی دهد.
کلید واژگان: واقع گرایی, ناواقع گرایی, خداباوری, خداناباوری, هویات انتزاعی, معقولات ثانیه فلسفی, ویلیام لین کریگThis paper scrutinizes William Lane Craig’s perspective on the relationship between religion and ethics. According to Craig, knowledge of moral values and obligations is not inherently tied to theism, as he posits that God has embedded moral obligations within the human heart. However, in terms of ontology, Craig contends that theism provides the best explanation for moral realism. Atheistic realists, in avoiding the naturalistic fallacy, are urged to conceptualize moral properties as abstract Platonic entities akin to numbers and propositions, a stance unnecessary within the theistic framework where God, a concrete entity, serves as the supreme good and ultimate source of moral goodness. Critically assessing Craig’s viewpoint, the paper contends that 1) real property should not be conflated with an essential constituent. Drawing on Moore’s perspective, moral predicates are construed as second-order philosophical concepts inherently tied to the existence of subjects. 2) By centering on the existence of “moral evil,” Craig’s argument can be inverted, providing grounds for an argument supporting the existence of Satan. 3) The consequence of Craig’s argument is the negation of any moral obligation for atheists. 4) Positing obedience to God’s command solely for its own sake as irrational, Craig’s argument may potentially exhibit circular reasoning.
Keywords: Realism, Non-Realism, Theism, Atheism, Abstract Entities, Second-Order Philosophical Concepts, William Lane Craig -
این باور افلاطونی که تجربه حیرت منشاء فلسفه است همواره مورد تاکید فلسفه ورزان ایران و جهان بوده است. برای نقد این باور استدلال می کنیم دانش تبیینی و عادی سازی که در جامعه منتشر است توام با هستی شناختی طبیعت گرا، امر محیرالعقول را عقیم و از لحاظ تاثیرات فکری منتهی به فلسفه، ناکارآمد کرده است. در مقابل، استدلال می کنیم منشاء اندیشه فلسفی در خلق وخوی ذهنی تعمق فکری و درون نگری همراه با آموزه معرفتی تشکیک و کاوش در دانش و باورهای موجود قرار دارد. ابداکشن در چند دهه اخیر موضوع پژوهش های بسیار گسترده ای از منطق اندیشه و فلسفه علم تا هوش مصنوعی بوده است. موضوع دوم مقاله بررسی نوینی از استنباط ابداکتیو، ابداکشن ذهنی و ارتباط آن با هیجان تعجب و امر تعجب آور است. تلاش می شود این قابلیت بسیار کارآمد ذهن بر حسب توانایی برآورد ذهنی احتمال و انتظار شهودی توضیح داده شود. در خاتمه به برخی مغالطات فکری ناشی از استدلال ابداکتیو می پردازیم.
کلید واژگان: حیرت, دانش عادی ساز, تعجب, استنباط ابداکتیو, انتظار شهودی, مغالطات ابداکتیوThe Platonic belief that philosophy begins from wonder has been welcomed by the worldwide and Iranian philosophers. To critique this belief we argue that the explanatory and normalizing function of knowledge in societies together with naturalistic ontology, neutralizes the astonishment and makes ineffective its impact on philosophical thoughts. In contrast, we argue that genesis of philosophical thought is due to deep speculation and introspective temperament of the mind together with skeptical exploration of the existing knowledge and beliefs. Abduction has been the research subject of various disciplines from logic and philosophy of science to artificial intelligent. The second part of the paper is devoted to a new investigation of abductive inference, subjective abduction and its relationship with the emotion of surprise and surprising events. We explain this amazing mental ability in terms of subjective estimation of probability and intuitive expectation. At last some fallacies arising from abductive reasonings are discussed.
Keywords: Wonder, Normalizing knowledge, Surprise, Abductive inference, Intuitive expectation, Abductive fallacies -
Moral reductionism attempts to simplify some moral concepts and beliefs into someconcrete concepts and beliefs to provide a more clear and verifiable explanations.Reductionism takes place sometimes in the same field and among compatible conceptsand beliefs; as in the field of empirical psychology which is under the empirical sciences.In this field, certain psychological findings are simplified into some neurological andbiochemical concepts. But sometimes it may be applied to two non-compatible realms,one of which is normative and the other one descriptive. Moral concepts, beliefs, andtruths are among the most important normative affairs. Epistemology and semantics areamong the normative sciences as well. Contrary to them, naturalistic cognitions are a setof descriptive, non-normative concepts and propositions that their truth may be verifiedby referring to the objective world providing a causal explanation. Now an importantquestion here is that whether the normativity of normative sciences, especially ethics, is apart of their essence and structure or they are like the other sciences, especially empiricalones, which are non-normative in nature or they could be non-normative. Put differently,is it possible for us to reduce their normative content to a set of non-normative truths?Ethical naturalism as a kind of moral reductionism has asserted that it is possible. In thispaper we examine this claim and its efforts and policies for reducing moral facts intonon-normative facts.Keywords: reductionism, naturalistic fallacy, normativity, ethical naturalism, open question, semantic identity, referential identity
-
از آنجا که گزینه «جستجوی دقیق» غیرفعال است همه کلمات به تنهایی جستجو و سپس با الگوهای استاندارد، رتبهای بر حسب کلمات مورد نظر شما به هر نتیجه اختصاص داده شدهاست.
- نتایج بر اساس میزان ارتباط مرتب شدهاند و انتظار میرود نتایج اولیه به موضوع مورد نظر شما بیشتر نزدیک باشند. تغییر ترتیب نمایش به تاریخ در جستجوی چندکلمه چندان کاربردی نیست!
- جستجوی عادی ابزار سادهای است تا با درج هر کلمه یا عبارت، مرتبط ترین مطلب به شما نمایش دادهشود. اگر هر شرطی برای جستجوی خود در نظر دارید لازم است از جستجوی پیشرفته استفاده کنید. برای نمونه اگر به دنبال نوشتههای نویسنده خاصی هستید، یا میخواهید کلمات فقط در عنوان مطلب جستجو شود یا دوره زمانی خاصی مدنظر شماست حتما از جستجوی پیشرفته استفاده کنید تا نتایج مطلوب را ببینید.
- 705
- 5
-
علمی710
- 707
- 3
نتایج را در یکی از موضوعات زیر محدود کنید.