فهرست مطالب

نشریه خردنامه صدرا
پیاپی 101 (پاییز 1399)

  • تاریخ انتشار: 1399/11/28
  • تعداد عناوین: 9
|
  • آیت الله سید محمد خامنه ای صفحات 11-12

    حکمت گریزی و دوری از معنویت و اخلاق، در حکم فرار از انسانیت است و هر جامعه و هر فرهنگی که از حکمت و معنویت بدور باشد یا از آن بگریزد، در دامان جاهلیت افتاده و در لجه ظلمت فرو رفته است؛ چه کلام الهی حکمت را برابر «خیر کثیر» و هر فرد یا جامعه را که از حکمت و صلاح رویگردان باشد، گرفتار «شر کثیر» و اسیر فاسدان و ناصالحان یا همان «طاغوت» یعنی سرکشان از قوانین و سنن الهی و فطرت و عقل سلیم دانسته است. نماد و مصداق اینگونه جوامع در زمان حال، جوامع غربی و مدعیان انساندوستی و مدافعان دروغین حقوق بشر و آزادی ذاتی او میباشند که مدعی «رهبری دنیای آزاد» بودند و فرهنگ جاهلی خود را فرادست فرهنگها و تمدنهای اصیل شرقی معرفی میکردند. ملتی بی ریشه و نوپا و وارث بربریت طوایف مهاجم و مهاجر نیمه وحشی قدیم اروپا، که چشم دیدن نظامی اسلامی را نداشتند و با آن به خصومت میپرداختند، ولی دست تقدیر و سنت الهی پرده از فریبکاری دجالانه آنها برداشت و کار دموکراسی و عقلانیت دروغین آنها به رسوایی کشید. وقایع انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، امسال سبب گردید دموکراسی و قانونمداری این دولت مورد تمسخر مردم جهان قرار گیرد و نظام دور از انسانیت و بیرون از تمدن راستین این جمع وحشی در پنهان، باطن خود را نشان داد. مروز، آشکارا کار نظامی که مدعی عظمت و سروری بر جهان و بشر بود، به رسوایی کشیده شده و بحکم وعده الهی، اجلش فرا رسیده و نوبت نکبت و سقوط و از هم پاشیدگی او شده است، تا مردم مظلوم آن سرزمین و ستمدیدگان دیگر جهان، بدور از ادعای حکومت آمریکا بر دهکده جهانی، روی استقلال و زندگی سالم بخود ببینند. روی دیگر این برگ تاریخ و در این سوی جهان که مشرق انوار الهی است، پدیده دیگری هست؛ حکومتی که بنام خدا و بر پایه» حکمت و بدست حکیمان الهی بر پا شده و هر روز سرافرازتر و پیروزتر به راه خود و ترویج تمدن عالی و انسانی قرآنی و اهل بیت علیهم السلام ادامه میدهد و تماشاگر سقوط و هلاک کسانی است که با صراط مستقیم الهی محاربه میکردند؛ «صدق الله العلی العظیم».

    کلیدواژگان: حکمت، دموکراسی
  • مهدی زمانی صفحات 13-26

    ایمان حقیقتی است که افزون بر شناخت، احساس و اراده انسان را نیز دربرمیگیرد و بهمین دلیل اندیشمندان با تاکید بر یکی از این ساحتها، دیدگاه های متفاوت شناخت گروانه، احساس گروانه و اراده گروانه ارایه نموده اند. نحوه پیوند ایمان با عمل نیز از مسایل کهن در باب ایمان است که معرکه یی از آراء گوناگون را در پی داشته است. در این نوشتار با روش توصیفی تحلیلی، برداشت ملاصدرا در این موضوع تبیین و تحلیل میگردد. غالبا دیدگاه ملاصدرا در باب ماهیت ایمان را یگانه انگاری ایمان و شناخت معرفی میکنند اما از دیدگاه وی ایمان معرفتی قلبی است که افزون بر شناخت، احساس و اراده آدمی را نیز دربرمیگیرد. تاکید ملاصدرا بر نقش عشق مومنانه در ساحت احساس و نیز اخلاص ایمانی در ساحت اراده، موجب گردیده تا بتوان تبیین قابل قبولی از نحوه پیوند ایمان و عمل در چارچوب اندیشه وی، ارایه نمود. بدینسان، ایمان از طریق گستره خود در ساحت احساس و اراده (عشق و اخلاص)، به عمل اخلاقی منجر میشود و متقابلا از همین دریچه ها، از آن تاثیر میپذیرد. بنابرین با وساطت ساحت احساس و اراده، میان معرفت و فعل اخلاقی رابطه یی دو سویه برقرار میشود؛ از سویی ایمان انجام فعل اخلاقی را تضمین میکند و از سوی دیگر، انجام فعل اخلاقی باعث تقویت ایمان میشود.

    کلیدواژگان: ماهیت ایمان، فعل اخلاقی، ساحت احساسی، ساحت ارادی، ملاصدرا
  • حسینعلی شیدان شید*، محمدهادی توکلی صفحات 27-46

    حکیم سبزواری در کوشش برای ارایه تقریرهایی از برهان صدیقین که از تقریرهای پیشین مستحکمتر و در عین حال دارای مقدماتی کمتر باشد، سه تقریر عمده بدست داده که از این سه، دو تقریر را میتوان از نوآوریهای فلسفی وی بشمار آورد. این تقریرها که مورد توجه و تدقیق محققان پس از وی قرار گرفته و الهامبخش کسانی چون علامه طباطبایی در ارایه تقریراتی پیشرفته تر گردیده در گشودن افقهایی جدید فراروی این بحث فلسفی پیشرو بوده اند و از این نظر، از نقاط عطف در سیر تکاملی برهان صدیقین محسوب میشوند. این امر، بررسی نقادانه تقریرهای یادشده و نیز برداشتهایی که از آنها صورت گرفته را ضروری میسازد. مقاله حاضر، در این راستا، به گزارش و تحلیل و نقد تقریرهای سبزواری و تامل در نکات و اشکالاتی که در برداشتهای معاصر از این تقریرها مطرح شده، پرداخته است.

    کلیدواژگان: برهان صدیقین، حقیقت وجود، امکان فقری، صرف وجود، حکیم سبزواری
  • حسین عمادزاده *، مهدی ذاکری صفحات 47-60

    یکی از مهمترین مباحث در معرفت شناسی، بحث از منابع معرفت است. بسیاری از معرفت شناسان معاصر در غرب، شهود عرفانی را بعنوان منبع معرفت نمیپذیرند اما ملاصدرا از جمله بزرگترین فیلسوفان الهی است که شهود عرفانی را نیز یکی از منابع معرفتی مهم میداند و معتقد است علاوه بر دلایل عقلی، متون دینی نیز بر اعتبار این نظریه دلالت دارند. او برخی مسایل فلسفی را از دسترس عقل خارج دانسته و معتقد است اینگونه مسایل تنها بوسیله شهود عرفانی قابل دستیابی هستند. بر اساس حکمت متعالیه، زمانی شهود عرفانی محقق میشود که بین عالم و معلوم، اتحاد یا اتصال و پیوستگی وجودی باشد، عالم و معلوم هر دو مجرد باشند و عالم قایم به ذات باشد. در این مقاله نخست به تبیین شهود عرفانی بر اساس علم حضوری میپردازیم، ویژگیهای آن را برمیشمریم و تفاوت آن را با درون نگری نشان میدهیم، آنگاه با بررسی چیستی شهود عرفانی و انواع آن، اعتبار و ارزش معرفتی آن را ارزیابی و ملاکهایی را که ملاصدرا و شارحان وی برای تشخیص شهودهای معتبر برشمرده اند، فهرست میکنیم و در نهایت، به بررسی حد و حدود اعتبار آن میپردازیم.

    کلیدواژگان: شهود عرفانی، معرفت شناسی، منابع معرفت، ارزش معرفتی، ملاصدرا
  • فاطمه عابدینی*، علی ارشدریاحی صفحات 61-72

    مسئله جعل، یکی از مباحث فلسفی است و درباره متعلق آن (مجعول) سه قول مشهور وجود دارد: برخی معتقدند ماهیت، مجعول است؛ مانند شیخ اشراق و پیروان وی، از جمله علامه دوانی. برخی به مجعولیت اتصاف قایلند و برخی نیز وجود را مجعول میدانند. ملاصدرا مجعولیت ماهیت و اتصاف را رد کرده و وجود را مجعول میداند. اما پیش از ملاصدرا، سیدسند مجعول را «مفهوم موجود» دانسته است. ملاصدرا مراد سیدسند از «مفهوم موجود» در مسئله جعل را مفهوم بما هو مفهوم تلقی کرده، نه یک امر حقیقی، بنابرین قول وی را در کنار سه قول مشهور در باب مجعول (بعنوان قولی جداگانه) بیان کرده و آن را نزدیک به عقیده خود میشمارد. شارحان ملاصدرا نیز بپیروی از وی، مراد سیدسند از «مفهوم موجود» را مفهوم بما هو مفهوم دانسته اند، اما مراجعه به اصل (نسخ خطی) آثار سیدسند نشان میدهد که این اسناد با واقعیت تطابق ندارد و مراد او از «مفهوم موجود» در مسئله مجعولیت، همان وجود حقیقی است نه مفهوم بما هو مفهوم، و از اینرو نظر سیدسند و ملاصدرا تفاوتی ندارند.

    کلیدواژگان: مجعول، وجود، مفهوم موجود، سیدسند، ملاصدرا
  • نرگس طاهری، حسن نقی زاده *، مرتضی ایروانی نجفی صفحات 73-86

    برغم اقامت طولانی سید علی خان صدرالدین مدنی شیرازی (11201052) در هند و دوری وی از شیراز و اصفهان، مبانی کلامی او در تبیین صفات خبریه خداوند در ریاض السالکین، آشکارا نشان از تاثیرپذیری او از ملاصدرا دارد. اما با وجود پذیرش مبانی حکمت متعالیه، در تفسیر یا تاویل صفات الهی، روش وی با اصول فلسفه صدرایی کاملا مطابقت ندارد. او در تبیین اتصاف خداوند به صفات انسانگونه، بمنظور تنزه خداوند از ویژگیهای بشری، روش «اخذ به اعتبار غایات» را برگزیده است، زیرا مبادی و مقدمات صفاتی چون رحمت و غضب که حاکی از هیجان و رقت و تاثر درونی هستند، درباره خداوند صادق نیست و این دسته از صفات، تنها به اعتبار غایت و نتیجه بر خداوند اطلاق میشوند. اگرچه وی از اثبات صفات برای خدا بدون تشبیه سخن میگوید ولی این راهکار بتصریح ملاصدرا و بلحاظ مبنایی، با اصول حکمت متعالیه بویژه تشکیک وجود و تفاوت مرتبه وجودی صفات خدا با بشر، سازگاری ندارد.

    کلیدواژگان: اخذ به اعتبار غایات، صفات خبریه، ریاض السالکین، سیدعلی خان مدنی، ملاصدرا
  • سمیه ملکی، سید مهدی امامی جمعه *، نفیسه اهل سرمدی صفحات 87-100

    بحث جسم انگاری ما سوای خداوند، در میان آموزه های کلامی از اهمیتی ویژه برخوردار است و از اندک مباحثی است که تقریبا همه فرقه های کلامی درباره آن همنظرند. متکلمان ماسوی الله، یعنی انسان و دیگر موجودات، را اموری جسمانی میدانند و موجود مجرد را حقیقتی کامل و بینیاز مطلق معرفی میکنند. نگاه ظاهرگرایانه، عینی و انضمامی کلامی، جسم انگاری هویت و حقیقت انسان را نیز ایجاب و ایجاد مینماید. ملاصدرا از جمله افرادی است که با جسم انگاری متکلمان مقابله کرده و درصدد است تفسیری فلسفی و جامع از واقعیت و هویت انسان ارایه دهد؛ تصویری که بتواند در زندگی فردی و اجتماعی او تاثیری مثبت داشته باشد. نوشتار حاضر، از طریق روش اسنادی، تحلیل محتوا و توصیف گرایانه، به طرح، بررسی و نقد دیدگاه های متکلمان از منظر ملاصدرا میپردازد و نشان میدهد که تعریف صدرالمتالهین از هویت انسان و ظرفیت وجودی او، با تعریفی که متکلمان در اینباره ارایه کرده اند، بکلی متفاوت و حتی مقابل آن است. متکلمان برخلاف ملاصدرا، هویت و ظرفیت وجودی انسان را بسیار جزیی و محدود شمرده اند و بتبع آن دچار مشکلات و محذوریتهای متعدد شده اند.

    کلیدواژگان: انسان، معاد، دین، خداوند، علم کلام، ملاصدرا
  • احسان کردی اردکانی، سید محمد قادری * صفحات 101-110

    اکهارت و ملاصدرا از عشق بعنوان یکی از مولفه های تاثیرگذار در خداگونگی انسان نام میبرند. اکهارت ذات نفس را با ذات خداوند یکسان و واحد میداند و نتیجه میگیرد که عشق به خداوند، در ذات انسان نهفته است و با تاکید بر دو ویژگی عشق، یعنی انحصارگرایی و شبیه سازی، معتقد است عشق به خدا سبب میشود دیگر عشقها فراموش شوند و در عشق به خداوند خلاصه گردند؛ تنها عشق موجود، عشق به خداوند است. عشق بمثابه محرکی درونی، کشش و جذبه یی در روح ایجاد میکند که آرام و قرار را از فرد میگیرد و او را وامیدارد تا خود را شبیه معشوق کند. ملاصدرا نیز مانند اکهارت بر عنصر شبیه شدن عاشق به معشوق تاکید میکند و معتقد است عشق الهی در تار و پود وجود انسان تنیده شده است. در این مقاله، با توجه به شباهتهای یادشده، میکوشیم با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، تاثیرگذاری عشق در خداگونه شدن انسان را با استناد به آثار اکهارت و ملاصدرا روشن سازیم.

    کلیدواژگان: عشق، خداگونگی، روح، اکهارت، ملاصدرا
  • منیره سید مظهری *، علیرضا اسماعیلی صفحات 111-128

    یکی از عمیقترین مباحث هستی شناسی که از دیرباز معرکه آراء اندیشمندان و فلاسفه بوده، مسئله حدوث یا قدم عالم است. در سنت اسلامی، ملاصدرا کوشش نموده با طرح نظریه حرکت جوهری، حدوث تجددی عالم ماده را بنحوی بتصویر بکشد که ضمن برخورداری از انسجام، با هیچیک از آموزه های دینی در تعارض نباشد. بر اساس دیدگاه وی، تجدد عین هستی موجودات است و هر نو شدنی، حدوثی مستقل است که در بستر زمان، بیوقفه در ذات موجودات بوقوع میپیوندد. سلسله حوادث بدلیل عدم انقطاع فیض، به نقطه معینی نمیرسد؛ بدین ترتیب، همه اجزاء عالم، حادث زمانیند. در نتیجه عالم که بعنوان یک کل اعتباری، وجودی جداگانه از حوادث ندارد نیز حادث زمانی خواهد بود. ویلیام کریگ، متفکر دیندار مسیحی، در فضای فکری معاصر غرب، نیز برهان کیهان شناختی کلامی خود را بر مبنای رویکرد جدیدی از حدوث زمانی عالم ارایه کرده است. او معتقد است عالم با همه اجزایش، از جمله زمان، در لحظه یی خاص، با اراده آزاد الهی، از عدم خلق شده و از آن پس، خداوند که قبل از آغاز خلقت در موقعیتی فرازمانی قرار داشت، بدلیل نسبت واقعی خود با حوادث زمانی، در معرض زمان قرار گرفته است. مسئله اصلی پژوهش حاضر اینست که کارآمدی تقریر ملاصدرا از حدوث زمانی عالم را در مقایسه با تلقی جدید کریگ، نشان دهد. رهیافتهای بدست آمده از مقایسه این دو دیدگاه نشان میدهد که کوشش کریگ برای ارایه این رویکرد جدید، گرچه در جای خود درخور توجه است اما در مقایسه با دیدگاه ملاصدرا نه تنها دارای انسجام لازم نیست بلکه آشکارا با مبناییترین آموزه های دینی از جمله عدم اتصاف ذات خداوند به تغییر، ازلیت خداوند، معیت قیومیه خداوند با مخلوقات و دوام فیض تعارض دارد.

    کلیدواژگان: حدوث زمانی، حرکت جوهری، ازلیت خداوند، دوام فیض، ملاصدرا، کریگ
|
  • Seyyed Mohammad Khamenei Pages 11-12
  • Mehdi Zamani Pages 13-26

    Faith is a truth which, in addition to cognition, embraces human feelings and will. That is why thinkers have provided different cognitive, affective, and voluntarist views of faith, each emphasizing one of these realms. The quality of the unity of faith with act has a long history and has provoked several different views. Following a descriptive-analytic method, the author has tried to explain and analyze Mullā Ṣadrā’s standpoint in this regard in this paper. His view of the nature of faith has often been introduced based on the identity of faith and cognition. However, he believes that faith is a kind knowledge within the heart which, in addition to cognition, entails human feelings and will. His emphasis upon the role of devotional love in the realm of affections and that of faith-related sincerity in the realm of free will has resulted in presenting an acceptable explanation of the quality of the unity of faith and act within his philosophical framework. In this way, through its spread in the realms of feeling and will (love and devotion), faith leads to moral act and is also influenced by such acts in its own turn. Therefore, a mutual relationship is established between knowledge and moral act through the mediation of feelings and will. In other words, faith guarantees the performance of moral acts, which, in turn, reinforce one’s faith.

    Keywords: Mullā Ṣadrā, moral act, nature of faith, affective domain, domain of voluntary act
  • HusseinAli Shidanshid*, MohammadHadi Tavakkoli Pages 27-46

    In an attempt to provide some stronger interpretations of the argument of the righteous which were based on fewer premises, Ḥakīm Sabziwārī presented three main interpretations, two of which can be considered to be among his philosophical innovations. These interpretations attracted great attention from later researchers and inspired some thinkers, such as ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī to present some more advanced interpretations. At the same time, as pioneers, they opened some new horizons before this philosophical discussion and, hence, functioned as turning points in the development of the argument of the righteous. Accordingly, it is necessary to critically examine the mentioned interpretations as well as later thinkers’ interpretations of these interpretations. The present study reports and critically analyzes Sabziwārī’s interpretations and deliberates over the specific points and problems of recent readings of his interpretations.

    Keywords: argument of the righteous, truth of existence, indigence possibility, pure existence, Ḥakim Sabziwārī
  • Hossein Emadzadeh, Mahdi Zakeri Pages 47-60

    One of the most important discussions in epistemology focuses on the origins of knowledge. Many contemporary Western philosophers disapprove of gnostic intuition as a source of knowledge while Mullā Ṣadrā, one of the greatest divine philosophers of the world, believes in the opposite and states that, in addition to rational arguments, religious texts also confirm the validity of this view. He maintains that some philosophical problems are outside the domain of reason and can only be accessed through gnostic intuition. According to the Transcendent Philosophy, gnostic intuition will be realized when there is an ontological connection or unity between the knower and the known, when both of them are immaterial, and when the knower depends on the self. In this paper, the authors initially explain gnostic intuition based on presential knowledge, refer to its specific features, and discuss its difference from introspection. Then, through examining the whatness of gnostic intuition and its different types, they investigate its validity and epistemological values and provide a list of the criteria that Mullā Ṣadrā and the commentators of his works have introduced for identifying valid intuitions. Finally, they examine its validity.

    Keywords: gnostic intuition, epistemology, origins of knowledge, epistemological value, Mullā Ṣadrā
  • Fatemeh Abedini *, Ali Arshad Riahi Pages 61-72

    The Problem of making is the topic of some philosophical discussions, and there are three famous views regarding its object. Some thinkers, such as Shaykh Ishrāq and his followers, including ‘Allāmah Dawānī, believe that quiddity is made; some others believe in the madeness of attribution, while another group consider existence to be made, Mullā Ṣadrā rejects the madeness of quiddity and attribution but accepts the madeness of existence. Nevertheless, prior to Mullā Ṣadrā, Sayyid Sanad maintained that it is the “concept of existent” which is made. Mullā Ṣadrā holds that Sayyid Sanad’s intention of the “concept of existent” in the problem of making is concept qua concept rather than a real thing. Therefore, he quotes Sayyid Sanad’s view alongside the three main views regarding the made (as a separate idea) and considers it to be close to his own view. In the same vein, Mullā Ṣadrā’s commentators assert that Sayyid Sanad’s intention of the “concept of existent” was concept qua concept. However, a study of Sayyid Sanad’s original works (manuscripts) reveals that this attribution is not consistent with reality and, by the “concept of existent” in the problem of madeness, Sayyid Sanad meant the same true existence and not concept qua concept. Thus Sayyid Sanad and Mullā Ṣadrā hold the same view in this regard.

    Keywords: Made, existence, concept of existent, Sayyid Sanad, Mullā Ṣadrā
  • Narges Taheri, Hasan Naghizadeh *, Mortaza Irvani Najafi Pages 73-86

    In spite of the long stay of Sayyid ‘Alī Khān Ṣadr al-Dīn Madanī Shīrāzī (1052-10120 AH) in India and his distance from Shiraz and Isfahan, his kalāmī principles underlying the explanation of God’s anthropomorphic attributes in Rīyāḍ al-sālikīn clearly demonstrate Mullā Ṣadrā’s influence. Nevertheless, despite his agreement with the principles of the Transcendent Philosophy, his method of interpreting divine attributes does not fully conform to the principles of Sadrian philosophy. While clarifying the attribution of a number of anthropomorphic features to God, he adopts an ends-oriented method in order to purify Him from human characteristics. This is because the reasons for the manifestation of some attributes such as mercy and wrath, which are rooted in inner excitement, compassion, and sorrow, are not true about God. In fact, they can only be used for Him based on ends and outcomes. Although he speaks of demonstrating attributes for God without assimilation, this strategy is not consistent with the principles of the Transcendent Philosophy, particularly with gradation of being and distinction of existential levels of God’s attributes from those of human beings as explicitly stated by Mullā Ṣadrā and his fundamental theories.

    Keywords: ends-oriented adoption, narrative attributes, Rīyāḍ al-Sālikīn, Sayyid ‘Alī Khān Madanī, Mullā Ṣadrā
  • Somayeh Malleki, Mahdi Emami Jomee *, Nafiseh Ahl Sarmadi Pages 87-100

    The Problem of the corporeal nature of what is other than God is of particular importance among Kalāmī theorems and is also among the few discussions about which almost all Kalāmī trends are unanimous. Mutikallīmūn believe that everything other than God, including Man and other existents, are bodily entities and introduce immaterial existents as absolutely perfect and self-sufficient truths. The exoteric, objective, and inclusive Kalāmī view necessitates and confirms the corporeality of Man’s identity and truth. Mullā Ṣadrā was among the thinkers who opposed mutikallīmūn’s corporealist view and tried to present a comprehensive and philosophical interpretation of Man’s reality and identity or an image which could exercise a positive influence on their individual and social life. Following a descriptive and documentary method and content analysis, the present study presents a critical review of Mullā Ṣadrā’s approach to mutikallīmūn’s views and demonstrates that his definition of Man’s identity and existential capacity is completely different from and even in contrast to that of mutikallīmūn. Unlike Mullā Ṣadrā, they consider such elements extremely trivial and limited, which is why their views suffer from several defects and problems.

    Keywords: Man, religion, resurrection, Kalām, Mullā Ṣadrā
  • Ehsan Kordi Ardakani, Seyyed Mohammad Ghadery * Pages 101-110

    Like Eckhart, Mullā Ṣadrā also emphasizes the element of the lovers becoming similar to the beloved and maintains that divine love is intertwined with the essence of Man’s existence. Here, given the mentioned similarities and relying on a descriptive-analytic method, the authors have tried to clarify the effects of love on Man’s becoming Godlike with reference to the works of Eckhart and Mullā Ṣadrā.
    Eckhart and Mullā Ṣadrā refer to love as one of the influential factors in Man’s Godlikeness. Eckhart equates the essence of the soul with the Essence of God and concludes that the love of God resides in Man’s essence. By emphasizing these two features of love, that is, monopoly and simulation, he maintains that love of God makes other kinds of love to be forgotten and reduces all of them to itself; in fact, the only existing love is the love of God. He also views love as an internal stimulus which creates a kind of drive and attraction in the spirit which, ultimately, make it restless and compels it to become the same as its beloved.

    Keywords: love, Godlikeness, Spirit, Eckhart, Mullā Ṣadrā
  • Monireh Sayyid Mazhari *, Alireza Esmaeli Pages 111-128

    One of the most profound ontological problems which has occupied the minds of thinkers and philosophers is the discussion of origination or eternity of the world. In Islamic tradition, through introducing the theory of trans-substantial motion, Mullā Ṣadrā has tried to portray the renewing origination of the material world in such a way that, while enjoying consistency, it does not contradict any religious teachings. According to Mullā Ṣadrā, renewal is the same as existents’ being, and each renewal is an independent origination which ceaselessly occurs in the essence of existents in the course of time. The chain of events will never stop at a specific point due to the continuity of emanation; therefore, all components of the world are temporally originated. As a result, the world, as a mentally-posited whole, has no independent existence and is temporally originated as well. William Craig, the Christian thinker, has also based his cosmological argument on a new approach to the temporal origination of the world in the contemporary Western philosophical atmosphere. He maintains that the world and all its constituent parts, including time, have been created from nothing at a specific moment on divine free will and, since then, God, who existed prior to the creation of the world in an ethereal state, is now exposed to time because of His true relationship with temporal origination of things. The present study aims to reveal the efficiency of Mullā Ṣadrā’s interpretation of the temporal origination of the world in comparison to Craig’s new approach. The findings of this comparison indicate that Craig’s attempts at presenting this new approach deserve due attention; however, comparing to Mullā Ṣadrā’s view, it not only lacks the necessary consistency but is also in clear contrast to some of the most fundamental religious theorems including the impossibility of attributing change to God’s essence, His eternity, His everlasting simultaneity with the created, and continuity of emanation.

    Keywords: temporal origination, trans-substantial motion, God’s pre-eternity, continuity of emanation, Mullā Ṣadrā, Craig