فهرست مطالب

پژوهش های کاربردی روانشناختی - سال چهاردهم شماره 4 (زمستان 1402)

مجله پژوهش های کاربردی روانشناختی
سال چهاردهم شماره 4 (زمستان 1402)

  • تاریخ انتشار: 1402/10/24
  • تعداد عناوین: 18
|
  • اعظم زارع میرک اباد، رضا قربان جهرمی*، ملوک خادمی اشکذری، کامران شیوندی چلیچه صفحات 1-19
    پژوهش حاضر با هدف تدوین بسته آموزش شادکامی اسلامی و ارزیابی اثربخشی آن بر سازگاری زناشویی و تاب آوری زوجین دارای تعارض زناشویی انجام گرفت. روش پژوهش در بخش کیفی، تحلیل مضمون به روش استقرایی و در قسمت کمی نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل زنان دارای تعارض زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره منطقه شرق تهران در شش ماهه اول 1399 بود. در این پژوهش، 26 زوج به روش نمونه گیری چندمرحله ای انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند (28 نفر در گروه آزمایش و 24 نفر در گروه گواه). گروه آزمایش مداخله بسته آموزش شادکامی اسلامی (8 جلسه) را طی دو ماه دریافت کردند. پرسشنامه های مورد استفاده شامل پرسشنامه تعارض زناشویی (MCQ)، پرسشنامه وضعیت زناشویی (MSQ) و پرسشنامه تاب آوری (RQ) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته به وسیله نرم افزار آماری SPSS23 تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد بسته آموزش شادکامی اسلامی، از نظر متخصصان دارای روایی محتوایی و اجرایی مناسب است. همچنین نتایج بیانگر آن بود که آموزش شادکامی اسلامی بر سازگاری زناشویی و تاب آوری زوجین دارای تعارض زناشویی تاثیر دارد (0001/0>p)؛ چنان که این مداخله به بهبود سازگاری زناشویی و تاب آوری زوجین منجر شده است. براساس یافته ها، آموزش شادکامی اسلامی با ایجاد ارتباط امن، حمایت کننده و همدلانه، آموزش مفهوم بخشش، توجه به پیامدهای مثبت صبر و شناسایی توانمندی و استعدادهای ذاتی زوجین در دسترسی به شادکامی، روشی کارآمد در جهت بهبود سازگاری زناشویی و تاب آوری زوجین است.
    کلیدواژگان: تاب آوری، تعارض زناشویی، سازگاری زناشویی، شادکامی اسلامی
  • فهیمه عباسی*، الهه حجازی، رضوان حکیم زاده صفحات 21-40
    هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش مثبت مبتنی بر مدل پرمای سلیگمن بر خودکارآمدی و مشارکت دانش آموزان در کلاس های برخط بود. پژوهش حاضر به لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ روش، آزمایشی با طرح اندازه گیری های مکرر بود. جامعه آماری پژوهش را مدارس ابتدایی دولتی دوره دوم منطقه 11 شهر تهران در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل دادند. یکی از مدارس دوره دوم ابتدایی از منطقه 11 تهران به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و مطالعه روی کلیه دانش آموزان این مدرسه ابتدایی (315 دانش آموز دختر) صورت گرفت. ابزارهای به کاررفته در پژوهش، مقیاس خودکارآمدی دانش آموزان در یادگیری برخط (OLSES) و مقیاس مشارکت دانش آموزان در کلاس های برخط (OSE) بود. به منظور تحلیل داده ها از برنامه SPSS-26 و روش تحلیل واریانس یک راهه اندازه گیری مکرر استفاده شد. نتایج نشان داد مداخله آموزش مثبت توانسته است خودکارآمدی و مشارکت دانش آموزان در کلاس های برخط را ارتقا بخشد. یافته های این پژوهش می تواند به روان شناسان تربیتی و مشاوران مدارس در طراحی و اجرای برنامه های ارتقای شکوفایی و بهبود انگیزش دانش آموزان در مدارس یاری رساند.
    کلیدواژگان: آموزش مثبت، خودکارآمدی دانش آموزان، کلاس های برخط، مدل پرما، مشارکت دانش آموزان
  • سید قاسم مصلح*، جواد مصرآبادی، عمادالدین احراری صفحات 41-73

    پژوهش حاضر با هدف ترکیب مطالعات انجام شده در حوزه اثربخشی مداخلات عصب روان شناختی بر کارکردهای اجرایی به وسیله یک روند تحقیقی فراتحلیل انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل مطالعات در دسترس داخل کشور بود که در فاصله سال های 1389 تا 1399 به صورت مقاله تمام متن، پایان نامه و طرح پژوهشی در فصلنامه ها و مجلات علمی-پژوهشی کشور و پایگاه های اطلاع رسانی جهاد دانشگاهی، مرکز تحقیقات کامپیوتری-علوم اسلامی و تارنمای خصوصی بانک مجلات ایران منتشر شده اند. پس از بررسی ملاک های ورود و خروج، از میان 126 پژوهش 71 عنوان انتخاب و 132 اندازه اثر تحلیل شدند. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل حساسیت، نمودار قیفی، مدل های ثابت و تصادفی و تحلیل ناهمگنی در نرم افزار CMA نسخه 2 استفاده شد. نتایج نشان داد مداخلات عصب روان شناختی تاثیر معناداری بر کارکردهای اجرایی دارد و میزان اندازه اثر ترکیبی برای مدل اثرات تصادفی براساس ملاک کوهن، بزرگ به دست آمد (22/1ES=). همچنین نتایج نشان داد طبقه اختلال نقص توجه-بیش فعالی دارای بیشترین اندازه اثر در بین طبقات مختلف است و مداخلات عصب روان شناختی در بین کارکردهای اجرایی، بیشترین تاثیر را بر مولفه حافظه کاری دارد. درنتیجه به درمانگران و متخصصان پیشنهاد می شود مداخلات عصب روان شناختی را در راستای بهبود و ارتقای توانایی های حافظه کاری، توجه، بازداری و برنامه ریزی مراجعان به کار گیرند.

    کلیدواژگان: فراتحلیل، کارکردهای اجرایی، مداخله عصب روان شناختی
  • حسین شکاری، نیما قربانی، رضا رستمی، جان فردریکسون، مریم عباسی سورشجانی صفحات 75-92

    پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه خودشیفتگی و آمادگی اعتیاد، با نقش حد واسط شرم و الگوی دلبستگی انجام شد. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از منظر روش توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه دانشجویان دانشگاه تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بودند که از میان آن ها 423 نفر به عنوان نمونه (117 پسر و 303 دختر) از طریق نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. در مرحله اول، دانشجویان به پرسشنامه های شرم رایزوی (RSI)، خودشیفتگی پینکاس (PNI)، آمادگی اعتیاد زرگر و دلبستگی هازن و شیور (AAS) پاسخ دادند. در مرحله دوم و پس از یک ماه، از میان این افراد 150 نفر که نمره خودشیفتگی آسیب پذیر آن ها بیشتر از میانگین 85 بود انتخاب شدند و پرسشنامه های استرس ادراک شده کوهن (PSS) و شرم رایزوی و آمادگی اعتیاد زرگر اجرا شدند. تجزیه و تحلیل داده ها به روش مدلسازی معادلات ساختاری و با نرم افزارهای آماری SPSS-16 و AMOS-22 انجام گرفت. نتایج نشان داد مدل نقش حد واسط دلبستگی و شرم، در ارتباط با خودشیفتگی آسیب پذیر و آمادگی اعتیاد معنادار است. براساس یافته ها، رابطه احساس شرم و سبک دلبستگی برای درک مسیر خودشیفتگی آسیب پذیر و بزرگ منش با اعتیاد ضروری است و در هنگام طراحی مداخلات بالینی برای بزرگسالان جوان در معرض خطر، ملاحظه ای مهم به شمار می رود.

    کلیدواژگان: اعتیاد، خودشیفتگی، دلبستگی، شرم
  • مریم جواهری محمدی، سید علی حسینی المدنی*، مهرانگیز شعاع کاظمی، محمدباقر حبی صفحات 93-111

    پژوهش حاضر با هدف مدل یابی سرمایه روان شناختی براساس معنویت با میانجی تصویر بدنی در افراد چاق داوطلب عمل جراحی چاقی انجام گرفت. پژوهش از نظر هدف کاربردی و از لحاظ گردآوری داده ها همبستگی از نوع تحلیل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش عبارت بود از تمامی افراد چاقی که در سال 1400 به مرکز کم تهاجمی بیمارستان رسول اکرم تهران برای عمل جراحی چاقی مراجعه کرده بودند. از این تعداد 250 نفر (29 مرد و 219 زن) به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه سرمایه روان شناختی (PCQ)، پرسشنامه معنویت (SQ) و پرسشنامه چندبعدی روابط بدن خود (MBSRQ) گردآوری و با استفاده از همبستگی پیرسون و مدلسازی معادلات ساختاری، با دو نرم افزار تحلیل آماری SPSS-26 نسخه 26 و LISREL نسخه 8/8 تحلیل شدند. یافته ها نشان داد نقش مستقیم معنویت (β=0.61, p<0.01) و نقش مستقیم تصویر بدنی (β=0.38, p<0.01)  بر سرمایه روان شناختی مثبت و معنادار بود. همچنین مطابق یافته ها، نقش واسطه ای تصویر بدنی (β=0.15, p<0.01) در رابطه بین معنویت و سرمایه روان شناختی معنادار بود. براساس نتایج مدل پیشنهادی تحقیق، از برازش مطلوبی برخوردار بود. براین اساس پیشنهاد می شود با توجه به اهمیت معنویت و تصویر بدنی در پیش بینی سرمایه روان شناختی، آموزش ها و مداخلات مرتبط با افزایش معنویت و تصویر بدنی در برنامه های آماده سازی داوطلباهای عمل جراحی چاقی در مرحله قبل از عمل گنجانده شود.

    کلیدواژگان: تصویر بدنی، سرمایه روان شناختی، عمل جراحی چاقی، معنویت
  • سیمین حیدریان*، مهناز مهرابی زاده هنرمند، ایران داودی، مرتضی امیدیان صفحات 113-131
    هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه علی شرم بیرونی، خودانتقادی و ترس از شفقت به خود با رفتار خودجرحی با میانجی گری افسردگی و درگیری عاطفی خانواده در دانشجویان بود. جامعه آماری کلیه دانشجویان کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، ورودی 1399-1398 بودند. با نمونه گیری در دسترس، نمونه ای به حجم 258 نفر به منظور بررسی فرضیه ها انتخاب شد. به منظور جمع آوری داده ها از پرسشنامه خود آسیبی عمدی گراتز (DSHI)، مقیاس شرم بیرونی گروس و همکاران (ESS)، مقیاس سطوح خودانتقادی تامسون و زوروف (LSCS)، مقیاس ترس از شفقت به خود گیلبرت و همکاران (FSCS)، پرسشنامه افسردگی بک (BDI) و مقیاس انتقاد و درگیری عاطفی خانواده شیلدس و همکاران (FEICS) استفاده شد. ارزیابی الگوی پیشنهادی به روش الگویابی معادلات ساختاری در نرم افزار AMOS-24 انجام گرفت. نتایج نشان داد الگوی نهایی از برازش مطلوبی برخوردار است. همچنین مطابق یافته ها، اثرات مستقیم شرم بیرونی، خودانتقادی و ترس از شفقت به خود بر افسردگی و درگیری عاطفی خانواده معنادار بود (0.05>p). همچنین افسردگی و درگیری عاطفی خانواده، اثرات مثبت مستقیمی بر خودجرحی دارند. نتایج بوت استراپ نشان داد افسردگی و درگیری عاطفی خانواده میانجی گر رابطه شرم بیرونی، خودانتقادی و ترس از شفقت به خود با خودجرحی هستند (0.05>p). با توجه به یافته ها، اثرات غیرمستقیم شرم بیرونی، خودانتقادی و ترس از شفقت به خود بر خودجرحی از طریق نقش میانجی گر افسردگی و درگیری عاطفی خانواده تایید شد، می توان نتیجه گرفت که متغیرهای پیش بین به صورت غیرمستقیم بر رفتار خودجرحی دانشجویان تاثیر گذاشته اند.
    کلیدواژگان: افسردگی، ترس از شفقت به خود، درگیری عاطفی خانواده، رفتار خودجرحی، شرم بیرونی
  • سیده ثریا علوی نژاد*، غلامعلی افروز، محسن شکوهی یکتا، علی اکبر ارجمندنیا صفحات 133-147

    مطالعه حاضر با هدف ارزیابی اثربخشی برنامه بازی های تعاملی حسی و حرکتی خانواده محور بر تقویت مهارت های حرکتی و رشدی کودکان 12 تا 24 ماهه کم وزن در هنگام تولد صورت گرفت. طرح پژوهش از نوع آمیخته (کیفی-کمی) بود. جامعه آماری، کودکان 12 تا 24 ماهه دارای کم وزنی هنگام تولد در شهر تهران در سال 1400 بودند. نمونه شامل 38 کودک 12 تا 24 ماهه کم وزن در هنگام تولد و مادران آن ها بود که به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزار تحقیق، مقیاس غربالگری تحولی کودک-ویرایش سوم و پرسشنامه های سنین و مراحل (ASQ3TM) بود که برای هردو گروه توزیع شد. 16 جلسه مداخله برای کودکان گروه آزمایش و 2 جلسه برنامه خانواده محور برای مادران آن ها درنظر گرفته شد. تجزیه و تحلیل داده ها، با نرم افزار تحلیل آماری SPSS نسخه 26 انجام گرفت. ابتدا متغیرها، نرمال بودن پیش فرض ها و مساوی بودن واریانس متغیرها در گروه ها بررسی و سپس با بهره گیری از تحلیل کوواریانس تک متغیره، فرضیات پژوهش مطالعه شدند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان از اثربخشی برنامه بازی های تعاملی حسی و حرکتی خانواده محور بود. تفاوت معناداری بین پیش آزمون و پس آزمون در ابعاد مهارت های رشدی بین گروه آزمایش و کنترل نشان داده شد (005/0>P). این مطالعه نشان داد مهارت های حرکتی و رشدی در کودکان 12 تا 24 ماهه کم وزن در هنگام تولد می تواند از طریق برنامه های با ساختار مناسب و همراه با سرگرمی تقویت شود. برای پژوهش های آتی، اثربخشی این برنامه روی کودکان با وزن طبیعی و همچنین مطالعات طولی پیشنهاد می شود.

    کلیدواژگان: برنامه بازی های تعاملی حسی و حرکتی، کم وزنی، کودکان، مهارت های رشدی، مهارت های حرکتی
  • منیره خسروی اوریاد، .فریده السادات حسینی*، سوران رجبی صفحات 149-165
    هدف پژوهش حاضر، ارائه مدلی برای تبیین پیشرفت تحصیلی نوجوانان براساس راهبردهای بازداری و ارزیابی مجدد شناختی با میانجی گری درگیری تحصیلی عاملی، رفتاری، شناختی و عاطفی نوجوانان بود. روش پژوهش توصیفی-همبستگی بود. جامعه آماری دانش آموزان دبیرستان های دوره اول شهر شیراز در سال تحصیلی 1398-1397 بود. 389 نفر از دانش آموزان پایه هشتم و نهم (232 دختر و 197 پسر) با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند و به پرسشنامه های تنظیم هیجان گروس (ERQ) و درگیری تحصیلی ریو (AES) پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مسیر و نرم افزار Amos-24 استفاده شد. نتایج نشان داد راهبرد تنظیم هیجان ارزیابی مجدد شناختی، هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیرمستقیم از طریق درگیری عاطفی و رفتاری بر پیشرفت تحصیلی اثرگذار است. راهبرد تنظیم هیجان بازداری، پیش بین منفی و معنی داری برای درگیری عاملی بود. همچنین راهبرد ارزیابی مجدد شناختی پیش بین مثبت و معنی داری برای درگیری عاملی، رفتاری، شناختی، عاطفی و پیشرفت تحصیلی بود. از بین مولفه های درگیری تحصیلی، فقط درگیری رفتاری و عاطفی پیش بین های مثبت و معنی دار پیشرفت تحصیلی بودند. با آموزش های مبتنی بر مدیریت هیجانات با تاکید بر راهبرد ارزیابی مجدد شناختی به نوجوانان، می توان گام های موثری در زمینه ارتقای درگیری تحصیلی عاطفی و رفتاری و درنهایت پیشرفت تحصیلی نوجوانان برداشت.
    کلیدواژگان: ارزیابی شناختی، بازداری، پیشرفت تحصیلی، درگیری تحصیلی، نوجوان
  • سید حامد واحدی اردکانی، شیرین کوشکی*، محمد اورکی، آمنه سادات کاظمی صفحات 167-184
    هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان هیپنوتیزمی بر ترمیم زخم و استرس ادراک شده بیماران پس از جراحی شکمی بود. پژوهش از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ شیوه جمع آوری اطلاعات، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون همراه با پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی بیماران جراحی شکمی بستری شده در بیمارستان گلستان شهر تهران در سال 1399 بود. 50 نفر از این بیماران شامل 24 مرد و 26 زن به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به شکل تصادفی در دو گروه مطالعاتی قرار گرفتند. گروه اول، مداخله هشت جلسه ای درمان هیپنوتیزمی دریافت کردند و گروه دوم به عنوان شاهد درنظر گرفته شدند. جمع آوری داده ها با استفاده از ابزار ارزیابی زخم بیتس-جنسن (BWAT) و پرسشنامه استرس ادراک شده (PSS)، در دو نوبت قبل و بعد از مداخله انجام گرفت و تجزیه و تحلیل آن ها نیز به روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و از طریق نرم افزار SPSS-23 صورت پذیرفت. نتایج پژوهش نشان داد درمان هیپنوتیزمی بر ترمیم زخم و استرس ادراک شده بیماران پس از جراحی شکمی در مرحله پس آزمون و پیگیری تاثیر دارد (05/0>P). براساس این یافته ها می توان نتیجه گرفت از درمان هیپنوتیزمی به عنوان درمانی کمکی می توان برای بهبود ترمیم زخم و نیز کاهش استرس ادراک شده بیماران پس از جراحی شکمی استفاده کرد.
    کلیدواژگان: استرس ادراک شده، ترمیم زخم، جراحی شکمی، درمان هیپنوتیزمی
  • یاسمن بیرم وند، زهرا امیدی ارجنکی، مریم صالح زاده* صفحات 185-201
    هدف مطالعه حاضر، پیش بینی گرایش به خیانت زناشویی براساس استفاده از هرزه نگاری اینترنتی با نقش واسطه ای کیفیت روابط زناشویی بود. پژوهش حاضر توصیفی و از نوع تحلیل مسیر بود و جامعه آن شامل تمامی متاهلان شهر اصفهان در سال 1400 بود که 360 نفر از آنان به شیوه نمونه گیری در دسترس (به صورت آنلاین) انتخاب شدند و به پرسشنامه های گرایش به خیانت (TIQ)، کیفیت روابط (RDAS) و هرزه نگاری اینترنتی (CPUI) پاسخ دادند. اطلاعات پرسشنامه ها به کمک نرم افزار SPSS نسخه 26 و ایموس نسخه 24 و به روش تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد هرزه نگاری پیش بین مثبت و معنی دار و کیفیت زناشویی پیش بین منفی و معنی دار گرایش به خیانت هستند. همچنین نتایج تحلیل مسیر حاکی از آن بود که کیفیت روابط زناشویی واسطه معنادار رابطه خیانت زناشویی و هرزه نگاری است. با توجه به یافته ها، به نظر می رسد استفاده آسیب زا از اینترنت و به ویژه تماشای محتواهای جنسی می تواند زوجین را به روابط فرازناشویی ترغیب کند و به ویژه زمانی که کیفیت روابط زناشویی پایین باشد، تماشای هرزه نگاری ها بیشتر به تمایل به برقراری روابط خارج از چارچوب رابطه کمک می کند.
    کلیدواژگان: خیانت زناشویی، کیفیت روابط زناشویی، هرزه نگاری اینترنتی
  • زینب نژادحسینیان، سعید بختیارپور*، فیروزه زنگنه مطلق صفحات 203-222
    پژوهش حاضر با هدف ارائه مدل پیش بینی کیفیت زندگی براساس تاب آوری روانی و صمیمیت با همسر با میانجی گری اضطراب بارداری در زنان باردار صورت پذیرفت. روش پژوهش، توصیفی-همبستگی و تحلیل مسیر بود. جامعه آماری شامل زنان باردار مراجعه کننده به مراکز بهداشتی و مطب متخصصان زنان شهر اهواز در شش ماهه دوم سال 1398 بود. نمونه آماری شامل 400 زن باردار بود که به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل پرسشنامه کیفیت زندگی (QLQ)، پرسشنامه اضطراب بارداری (PAQ)، پرسشنامه تاب آوری روانی (PRQ) و پرسشنامه صمیمیت زوجین (CIQ) بود. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل مسیر و آزمون بوت استراپ صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS و Amos نسخه 23 استفاده شد. نتایج نشان داد تاب آوری روانی، صمیمیت با همسر و اضطراب بارداری با کیفیت زندگی دارای رابطه معنادار است (01/0>p). همچنین تاب آوری روانی، صمیمیت با همسر و اضطراب بارداری بر کیفیت زندگی دارای اثر مستقیم معنادار است (01/0>p). علاوه براین نتایج بوت استراپ نشان داد اضطراب بارداری در رابطه تاب آوری روانی و صمیمیت با همسر با کیفیت زندگی زنان باردار دارای نقش میانجی گر معنادار است (01/0>p). درنهایت مدل از برازش مناسبی برخوردار بود. با توجه به نقش میانجی معنادار اضطراب بارداری لازم است درمانگران بالینی با به کارگیری روش های درمانی روان شناختی کارآمد، اضطراب بارداری زنان باردار را کاهش دهند.
    کلیدواژگان: اضطراب بارداری، تاب آوری روانی، زنان باردار، صمیمیت با همسر، کیفیت زندگی
  • لیدا ملک زاده، فاطمه نیکخو*، رضا علی طرخان، معصومه نجفی پازوکی صفحات 223-238
    هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تاب آوری و کیفیت زندگی مادران دارای کودک مبتلا به اختلالات یادگیری است. این پژوهش از نظر هدف کاربردی با طرح نیمه آزمایشی همراه با پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه است. جامعه آماری پژوهش شامل مادران دارای کودک مبتلا به اختلال یادگیری شهر تهران در شش ماهه اول سال 1400 بود. نمونه پژوهش شامل 40 نفر از این مادران بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 20 نفر) قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه کیفیت زندگی بیچ سنتر (BCFQLS) و مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (CD-RISC) بود. گروه آزمایش ده جلسه آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی دریافت کردند و گروه گواه هیچ آموزشی دریافت نکردند. در پایان، جلسات پس آزمون اجرا شد و با فاصله دو ماه به منظور بررسی ماندگاری آموزش، پیگیری انجام گرفت. برای تحلیل داده ها از روش آماری تحلیل کوواریانس و نرم افزار SPSS-24 استفاده شد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد تاب آوری و کیفیت زندگی در گروه آزمایش به طور معناداری از گروه گواه بیشتر است. همچنین در زمان پیگیری، تغییرات مثبت ناشی از شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی حفظ شده بود؛ بنابراین می توان گفت رویکرد شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند برای ارتقای تاب آوری و کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به اختلال یادگیری به کار گرفته شود.
    کلیدواژگان: تاب آوری، شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، کیفیت زندگی
  • معصومه وطن دوست، فاطمه باقریان، امید شکری، مریم وطن دوست* صفحات 239-262
    هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش واسطه ای تاب آوری و رفتارهای سلامت در رابطه هوش هیجانی و سازگاری اجتماعی در دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی بود. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دختر و پسر دانشکده های دانشگاه شهید بهشتی شهر تهران در نیمسال اول سال تحصیلی 1398-1397 بود که به تعداد 400 دانشجو شامل 222 دختر و 178 پسر به روش نمونه گیری دردسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش، از ابزارهای سنجش شامل پرسشنامه تاب آوری (CD-RISC) نسخه تجدیدنظرشده دوم، پرسشنامه نیمرخ سبک زندگی ارتقادهنده سلامت (HPLP-II)، پرسشنامه هوش هیجانی (EISS) و پرسشنامه سازگاری اجتماعی (BAI) استفاده شد و آزمودنی ها با زمان پیش بینی شده به پرسشنامه ها پاسخ دادند. داده ها به روش مدل یابی معادلات ساختاری با ترکیب روش های تحلیل مسیر و تحلیل عاملی تاییدی به کمک نرم افزارهای AMOS-20 و SPSS-24 تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها نشان داد مدل مفروض اصلاح شده میانجی گری نسبی تاب آوری روان شناختی و رفتارهای سبک زندگی سلامت محور در رابطه بین هوش هیجانی با سازگاری اجتماعی با داده ها برازش مطلوبی دارد؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت تلاش های آموزشی مداخله ای، مانند برنامه آموزش تاب آوری، به علت نقش واسطه ای تاب آوری می تواند بر رابطه بین هوش هیجانی و سازگاری اجتماعی تاثیر مثبت بگذارد.
    کلیدواژگان: تاب آوری، سازگاری اجتماعی، هوش هیجانی
  • فهیمه باهنر، فرناز عباس یزدیان، محمدحسن آسایش* صفحات 263-283

    این پژوهش با هدف شناسایی تجارب درمانگران ایرانی از مراجعان دشوار و واکاوی راهبردهای آنان انجام شد. روش پژوهش کاربردی و از نوع کیفی پدیدارشناسی بود. جامعه آماری پژوهش شامل درمانگران فعال شهر تهران در سال 1401-1400 بود. نمونه گیری به صورت هدفمند و تا مرز اشباع و نهایتا انتخاب 17 درمانگر ادامه یافت. با شرکت کنندگان مصاحبه های نیمه ساختاریافته انجام گرفت. به منظور تحلیل داده ها از روش تحلیل مضمون کلایزی استفاده شد. تحلیل داده ها به شناسایی60 مفهوم اولیه، 9 مضمون فرعی و 2 مضمون اصلی منجر شد. مضامین اصلی شامل دو مضمون بود: 1. راهبردهای موثر درون جلسه درمان (شامل: راهبردهای ارتباط درمانی، راهبردهای مدیریت فرایند، راهبردهای تخصصی در ارتباط با مراجعان دارای مشکلات زناشویی، راهبردهای تخصصی در ارتباط با مراجعان دارای مشکلات خانوادگی و راهبردهای تخصصی در ارتباط با مراجعان دارای اختلال شخصیت) و 2. راهبردهای موثر خارج از جلسه درمان (شامل: راهبردهای کلی اجتماعی، راهبردهای حمایتی در ارتباط با مراجعان دارای اختلال شخصیت، راهبردهای اجرایی در ارتباط با مراجعان دارای مشکلات زناشویی و خانوادگی و راهبردهای کلی خودمراقبتی درمانگران). درمجموع نتایج این پژوهش نشان داد میزان مطلوب بودن یا نبودن کیفیت خدمات به مراجعان دشوار به نحوه به کارگیری راهبردهای درمانگران بستگی دارد؛ بنابراین دریافت ناظر و آموزش درست در این زمینه ضرورت دارد.

    کلیدواژگان: راهبردها، روان درمانگران، روش کیفی، مراجعان دشوار، مشاوران
  • کریم عالی ساری نصیرلو، فرح نادری*، رضوان همائی، بهنام مکوندی صفحات 285-300
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر عاطفه خودآگاه و کیفیت زندگی در مادران دارای کودک مبتلا به اختلال رشد ذهنی انجام شد. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح قبل از مداخله-پس از مداخله با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل مادران دارای کودک مبتلا به اختلال رشد ذهنی شهرستان اردبیل در شش ماهه اول 1400 بود. در این پژوهش 37 مادر دارای کودک مبتلا به اختلال رشد ذهنی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایگزین شدند. گروه آزمایش هشت جلسه طی دو ماه درمان مبتنی بر ذهنی سازی را دریافت کردند. در این پژوهش از پرسشنامه عاطفه خودآگاه (SCAQ) و پرسشنامه کیفیت زندگی (FQLQ) استفاده شد. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته تجزیه با نرم افزار SPSS-25 تحلیل شد. نتایج نشان داد درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر عاطفه خودآگاه مثبت (0001=P؛ 55/0=Eta؛ 86/42=F)، عاطفه خودآگاه منفی (0001=P؛ 59/0=Eta؛ 84/51=F) و کیفیت زندگی (0001=P؛ 49/0=Eta؛ 93/33=F) در مادران دارای کودک مبتلا به اختلال رشد ذهنی تاثیر معنادار دارد. با توجه به نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت درمان مبتنی بر ذهنی سازی با بهره گیری از افکار، هیجان ها و رفتارهای همراه با ذهن آگاهی می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت بهبود عاطفه خودآگاه و کیفیت زندگی مادران دارای کودک مبتلا به اختلال رشد ذهنی مورد استفاده گیرد.
    کلیدواژگان: اختلال رشد ذهنی، درمان مبتنی بر ذهنی سازی، عاطفه خودآگاه، کیفیت زندگی
  • حمیدرضا نوربخش*، مهدی رضا سرافراز صفحات 301-316

    هدف از پژوهش حاضر، پیش بینی خیانت زناشویی براساس حسادت عاشقانه و خشونت علیه همسر با نقش تعدیل گری جنسیت بود. طرح پژوهش برحسب هدف، همبستگی از نوع رگرسیون و برحسب گردآوری اطلاعات، پیمایشی بود. جامعه آماری شامل همه افراد متاهل ساکن شهرستان شیراز در سال 1400 بود که در این میان نمونه ای به حجم 197 نفر شامل 108 مرد و 89 زن به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. شرکت کنندگان به مقیاس حسادت چندبعدی (MJS)، پرسشنامه تجربه همسرآزاری (QMWA) و مقیاس خیانت (IS) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون با نرم افزار SPSS-26 تجزیه و تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان داد هم متغیر خشونت علیه همسر و هم حسادت عاشقانه می توانند خیانت زناشویی را به شکل مثبت و معنی دار پیش بینی کنند (01/0<P). همچنین از طرف دیگر نتایج مشخص کرد نقش جنسیت را می توان به عنوان یک متغیر تعدیل گر در رابطه خیانت زناشویی با خشونت علیه همسر و حسادت عاشقانه تایید کرد. به طورکلی مطابق نتایج، حسادت عاشقانه و خشونت علیه همسر می توانند پیش بینی کننده هایی قوی برای خیانت زناشویی باشند. این در حالی است که جنسیت می تواند در این رابطه نقش تعدیل گر ایفا کند. مردان نسبت به زنان واریانس بالاتری از خیانت زناشویی را تبیین می کنند که می تواند بیانگر این باشد که مردان مقاومت کمتری از زنان در گزارش خیانت زناشویی دارند؛ زیرا خیانت زناشویی مردان از نظر اجتماعی پذیرفته شده تر از خیانت زناشویی زنان است.

    کلیدواژگان: جنسیت، حسادت عاشقانه، خشونت علیه همسر، خیانت زناشویی
  • افضل السادات حسینی*، فاطمه جعفرپور صفحات 317-333
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی طولی دوره مجازی تربیت مربی خلاقیت به منظور توانمندسازی معلمان مناطق محروم انجام گرفت. روش پژوهش، کیفی از نوع پدیدارشناسی توصیفی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی شرکت کنندگان دوره های تربیت مربی خلاقیت شهر تهران در سال 1400 بود. در پژوهشی کیفی در سال 1401، مشارکت کنندگان در انتهای ترم اول برگزاری کارگاه با درنظرگرفتن ملاک های ورود و خروج به صورت هدفمند انتخاب شدند و پس از مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته با 14 نفر (4 مرد و 10 زن) از مشارکت کنندگان، اشباع نسبی حاصل شد. در پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی طولی این دوره، مصاحبه های نیمه ساختاریافته مجددی با همان نمونه آماری در انتهای ترم چهارم برگزاری کارگاه انجام گرفت. از تحلیل داده ها با نرم افزار MAXQDA12، 818 واحد معنایی، 12 مضمون فرعی و 3 مضمون اصلی به دست آمد که در مقایسه با ترم اول، تعداد واحدهای معنایی افزایش یافته و 28 واحد معنایی جدید اضافه شده بودند. مضامین استخراج شده از مصاحبه های مربوط به ترم چهارم به کمک روش تحلیل مضمون و مقایسه با مضامین استخراج شده و نیز تعداد تکرار آن ها در مصاحبه های مربوط به پایان ترم اول نشان داد تغییرات معناداری در بعد دانش مشارکت کنندگان در مضامین بازآفرینی تعریف خلاقیت، بازیابی اجزای تفکر واگرا، شناخت ویژگی های کلاس خلاق و شناسایی موانع خلاقیت اتفاق افتاده است. در بعد نگرش نیز تخیل و خلاقیت، چارچوب ها و کلیشه های ذهنی، نقش خلاقیت در محرومیت زدایی و در بعد مهارت، کاربرد تکنیک های خلاقیت در زندگی شخصی و حرفه ای و ایده سازی برای کاربرد مهارت های خلاقانه در مناطق محروم نسبت به ترم اول به صورت معناداری ارتقا یافته بودند. درنتیجه، اجرای این دوره برای توانمندسازی معلمان در آموزش مهارت خلاقیت پیشنهاد می شود.
    کلیدواژگان: دوره تربیت مربی خلاقیت، روش تحلیل مضمون، مطالعه طولی پدیدارشناسانه، مناطق محروم
  • یامین باقری دعویسرایی*، عبدالحسین وهابی صفحات 335-347

    هدف پژوهش حاضر، بررسی حس لذت بصری و ادراک انتزاعی مکاتب متفاوت هنری در فرهنگ ایرانی و همچنین ایجاد پایگاهی از محرک های بصری نرمال شده بود که در یک مطالعه علمی از نوع آزمایشی به صورت مقطعی انجام گرفت. جامعه آماری دانشجویان یا فارغ التحصیلان دانشکده فنی و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال های 1401-1400 بودند. در این پژوهش، 6 آزمودنی (4 زن و 2 مرد) به صورت نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده شامل آزمون رتبه بندی علاقه مندی و آزمون میزان ملموس بودن اثر بود. هر آزمودنی آزمون رتبه بندی علاقه مندی و آزمون رتبه بندی ملموس بودن را برای 1045 نقاشی از پنج سبک امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم، کوبیسم، زمینه رنگی و آبستره را انجام داد. داده ها با استفاده از روش های آماری میانگین، انحراف استاندارد، تحلیل واریانس و تحلیل رگرسیون خطی آمیخته در زبان پایتون 3 و به کمک بسته های آماری scipy و pingouin تحلیل شد. نتایج نشان داد در آزمون رتبه بندی علاقه مندی، به جز در سبک آبستره از کوبیسم و آبستره از زمینه رنگی اختلاف معناداری میان سبک های مختلف هنری در آزمون رتبه بندی علاقه مندی وجود دارد. در آزمون رتبه بندی ملموس بودن به جز سبک های آبستره، کوبیسم و زمینه رنگی که تفاوت معناداری با یکدیگر نداشتند، میان دیگر سبک ها تفاوت معنادار مشاهده شد. نتایج نشان داد هرچه یک اثر هنری برای مشاهده گر ملموس تر باشد، رتبه علاقه مندی بالاتری را دریافت می کند.

    کلیدواژگان: آزمون رتبه بندی علاقه مندی و ترجیحات زیبایی شناختی، آزمون رتبه بندی ملموس بودن، ادراک هنری، هنردرمانی
|
  • Azam Zare Mirkabad, Reza Ghorban Jahromi *, Molouk Khademi Ashkzari, Kamran Sheivandi Cholicheh Pages 1-19
    The purpose of this research was to standardize an Islamic happiness training program and assess its effectiveness in promoting marital adjustment and resilience among couples experiencing marital conflict. The qualitative portion of the study employed theme analysis via the inductive method, while the quantitative portion utilized a quasi-experimental design comprising a control group, pretest, posttest, and two-month follow-up period . In the spring and summer of 2020, couples experiencing marital conflict who were referred to counseling centers in the East District of Tehran constituted the statistical population of the current study. By employing a multistage sampling method, 26 couples were chosen and allocated at random into the experimental and control groups (with 28 individuals in the experimental group and 24 in the control group). The experimental group was provided with an eight-session Islamic contentment training program over the course of two months. In this study, the employed questionnaires were the marital conflict questionnaire (MCQ), the marital status questionnaire (MSQ), and the resilience questionnaire (RQ). The data obtained from the study were subjected to analysis using mixed ANOVA in SPSS-23. The findings of the study indicate that the happiness training program contains pertinent material and possesses executive validity in the opinion of the experts. Moreover, the findings indicated that Islamic contentment training improved the marital adjustment and resilience of couples experiencing marital conflict (p<0.0001), as this intervention resulted in an increase in the aforementioned characteristics. Based on the results of the current investigation, it has been determined that implementing Islamic happiness training can effectively enhance the marital adjustment and resilience of couples. This can be achieved through the practice of safe, supportive, and empathetic communication, instruction in the concept of forgiveness, recognition of the positive consequences of patience, and identification of the couples’inherent capabilities and potential in granting access to happiness.
    Keywords: Islamic Happiness, Marital Adjustment, marital conflict, resilience
  • Fahimeh Abbasi *, Elaheh Hejazi, Rezvan Hakimzadeh Pages 21-40
    The purpose of this research was to investigate the impact of a positive education program grounded in Seligman's PREMA model on the self-efficacy and engagement of students enrolled in online courses. In terms of objective and methodology, this study was experimental research employing a repeated measurements design; it was also an application of research. During the 2019-2020 academic year, secondary public elementary schools in the eleventh district of Tehran comprised the statistical population of the present study. A secondary elementary school located in the 11th district of Tehran was selected using the convenient sampling method. The research was carried out on the entire student body of this elementary school, which consisted of 315 female students. The instruments utilized for data collection were the online student engagement scale (OSE), and online learning self-efficacy scale (OLSES).  SPSS software was utilized to conduct multivariate analysis of variance for repeated measures on the data. The outcomes demonstrated that the implementation of a positive education program increased online students' engagement and self-efficacy. The findings of this study may provide educational psychologists and school counselors with valuable insights for developing and executing initiatives that foster student motivation and flourishing.
    Keywords: Online Classes, PERMA Model, Positive Education, Students' Engagement, Students' Self-Efficacy
  • Seyed Qasem Mosleh *, Javad Mesrabadi, EmadAldin Ahrari Pages 41-73

    The objective of this meta-analysis was to compile the studies conducted on the efficacy of neuropsychological interventions with respect to executive functions. Full-text articles, dissertations, and research projects that were published in Iran between 2010 and 2020 in quarterly journals, scientific research journals, and scientific information databases affiliated with the University Jahad, the Computer Research Center for Islamic Sciences, and the Private site of Iran Magazines Bank constituted the study population. A total of 131 effect sizes were analyzed from the 126 derived studies after 71 were selected in accordance with the inclusion and exclusion criteria. Data were analyzed utilizing funnel plots, sensitivity analyses, fixed and random effects models, and heterogeneity analyses in conjunction with CMA2 software. The results indicated that neuropsychological interventions had a significant effect on executive functions, and according to Cohen’s criterion, the combined effect size for the random-effects model was substantial (ES = 1.22). The findings additionally indicated that, among the various classes examined, Attention Deficit Hyperactivity Disorder has the greatest effect size, and that, among executive functions, neuropsychological interventions exert the most significant influence on the working memory component. Consequently, it is recommended that clinicians and specialists employ neuropsychological interventions to enhance and improve the planning, attention, inhibition, and working memory capabilities of their clients.

    Keywords: executive functions, Meta-analysis, Neuropsychological Intervention
  • Hossein Shekari, Nima Ghorbani, Reza Rostami, Jon Frederickson, Maryam Abbasi Sooreshjani Pages 75-92

    The primary objective of the current study was to examine the correlation between narcissism and the potential for addiction, with shame and attachment pattern serving as mediating factors. This research employs an applied-practical approach, utilizing a descriptive-correlational methodology. The statistical population of the research included all Tehran University students from 2021 to 2022. From this population, 423 individuals were chosen as a sample through available sampling method. During the initial phase, the students completed the following questionnaires of Rizvi Shame Inventory (RSI), Pincus Narcissism Inventory (PNI), Zargar's readiness for addiction, Hazen & Shiver’s attachment style (AAS). Following a one-month interval, 90 individuals were chosen for the second stage of the study.These individuals were assessed using the Cohen's Perceived Stress Scale (PSS), Rizvi Shame Inventory (RSI) and Barzegar addiction readiness questionnaires. Each participant's vulnerable narcissism score exceeded the average of 85. The statistical software SPSS and AMOS were utilized to analyze the data. According to the findings of the study, the mediating role model comprised of attachment and shame was significantly associated with narcissism and addiction. In general, the results of the present study indicate that comprehending the vulnerable and grandiose narcissistic pathway with addiction requires an awareness of the connection between shame and attachment style. Moreover, this relationship should be taken into account when developing clinical interventions for young adults who are at risk.

    Keywords: Addiction, attachment, Narcissism, Shame
  • Maryam Javaheri Mohammadi, Seyyed Ali Hoseini Almadani *, Mehrangiz Shoaa Kazemi, MohammadBagher Hobbi Pages 93-111

    The objective of this research endeavor was to construct a structural framework for psychological capital among bariatric surgery candidates, incorporating spirituality as a mediator and body image as a contributing factor. The research methodologyemployed correlational and structural equation analysis to gather data, with a fundamental objective. The statistical population of the study comprises all individuals who were referred to Rasoul Akram Hospital in Tehran for minimally invasive bariatric surgery in the year 2021. A sample size of 250 individuals was determined by means of convenience sampling. The research tools were Psychological Capital Questionnaire (PCQ), Spiritual Questionnaire (SQ) and The Multidimensional Body-Self Relations Questionnaire (MBSRQ) were the instruments of research. For data analysis, the Person Correlation Coefficient and Structural Equation Modeling were implemented using SPSS Version 26 and LISREL Version 8.8, respectively. The findings indicated that spirituality (β=0.61, p<0.01) and body image (β=0.38, p<0.01) had a statistically significant positive direct effect on psychological capital. Furthermore, the findings indicated that body image played a substantial mediating role in the association between psychological capital and spirituality (β=0.15, p<0.01). According to the present findings, the proposed model exhibited an optimal fit index. Given the significance of spirituality and body image as predictors of psychological capital in this population, preoperative plans for bariatric surgery candidates should incorporate interventions and trainings designed to improve spirituality and body image.

    Keywords: Body Image, bariatric surgery, Psychological capital, Spirituality
  • Simin Heydarian *, Mahnaz Mehrabizadeh Honarmand, Iran Davoudi, Morteza Omidian Pages 113-131
    The purpose of this study was to investigate the casual relationship between self-injury behaviors, external shame, self-criticism, and dread of self-compassion, with depression and family emotional involvement serving as mediators. In 2019, the statistical population comprised all undergraduates enrolled at Shahid Chamran University. A sample of 258 individuals was chosen in accordance with the sampling policy in place to test the research hypotheses. To gather data, the following instruments were utilized: Gratz’s Deliberate Self-Harm Inventory (DSHI), the External Shame Scale (ESS) developed by Gross et al., the Thomson and Zoroff Self-Criticism Scale (LSCS), the Fear of Self Compassion Scale (FSCS) by Gilbert et al., the Beck Depression Inventory (BDI), and the Criticism and Family Emotional Involvement Scale of Shields et al. (FEICS). The assessment of the suggested model was conducted utilizing AMOS-24 software in conjunction with structural equation modeling. The results demonstrated that the final model fits the data well. Additionally, the results indicated that the direct effects of external shame, self-criticism, and dread of self-compassion on both depression and emotional family conflict were (p<0.05). Depression and emotional conflict of the family also had direct positive effects on self-injury (p<0.05). Also, the results of Bootstrap to investigate the indirect effects showed that depression and emotional conflict in the family mediate the relationship between external shame, self-criticism and fear of self-compassion, and self-injury (p<0.05). Based on the findings that depression and family emotional involvement mediate the indirect effects of external shame, self-criticism, and fear of self-compassion on self-injury, it can be inferred that predictor variables have an indirect influence on self-injury behavior.
    Keywords: external shame, fear of self-compassion, Depression, family emotional involvement, self-injury behaviors
  • Seyede Soraya Alavinezhad *, Gholamali Afrooz, Mohsen Shokoohi Yekta, AliAkbar Arjmandnia Pages 133-147

    The purpose of this study was to assess the efficacy of a family-centered sensory and motor interactive activities program in enhancing the motor and developmental abilities of infants between the ages of 12 and 24 months who have a medical history of low birth weight. The design of the study was combined methods (qualitative and quantitative). The statistical population comprised infants between the ages of 12 and 24 months who had a documented history of low birth weight in Tehran in 2022. The study sample comprised twenty-eight infants, ranging in age from twelve to twenty-four months, whose mothers were selected using a readily available sampling method. The participants were allocated into two groups—experimental and control—at random. The Children's Developmental Screening Scale, third edition of Ages and Stages Questionnaires (ASQ3TM) was utilized in both cohorts. Two sessions of the family-centered program for mothers and sixteen sessions for children in the experimental group were taken into account. The statistical analysis software SPSS version 26 was utilized to analyze the data. Initially, the descriptive analysis of the variables, the normality of the assumptions, and the equality of the variance of the variables in the groups were examined. Subsequently, univariate analysis of covariance was employed to examine the research hypotheses. The results of the covariance analysis demonstrated that the family-centered interactive activities program for sensory and motor development was effective. A significant difference has been observed between the experimental and control groups with regard to developmental skills between the pre-test and post-test (P<0.005). Motor and developmental skills among children aged 12 to 24 months with a history of low birth weight can be enhanced through entertainment programs that incorporate suitable structure, according to the findings of this study. It is recommended that future research investigate the efficacy of this program on children of average weight and conduct longitudinal studies.

    Keywords: Children, developmental skills, Low Birth Weight, motor skills, Sensory, motor interactive games program
  • Monire Khosravi Ooryad, Faridesadat Hosieni *, Souran Rajabi Pages 149-165
    Academic achievement among adolescents is intended to be explained by a model that incorporates inhibition strategies and cognitive appraisal, with adolescent practical, behavioral, cognitive, and emotional academic involvement serving as a mediator. The research method was descriptive correlation. The statistical sample comprised Shiraz’s first-year secondary school students during the 2018-2019 academic year. Random cluster sampling was used to select 389 eighth and ninth graders (197 boys and 232 girls) who completed the Gross (ERQ), Emotion Regulation Questionnaire (ERQ) and the Academic Engagement Rio (AES). The path analysis method and Amos24 software were employed to analyze the data. The results revealed that academic achievement is influenced both directly and indirectly by cognitive reassessment’s emotion regulation strategy via emotional and behavioral engagement. Positive and statistically significant was the inhibitory emotion regulation strategy in predicting practical engagement. Furthermore, academic achievement was positively and significantly predicted by cognitive appraisal strategy, in addition to behavioral, cognitive, affective, and practical accomplishments. Positive and significant predictors of academic achievement were found to be behavioral and affective engagements alone, among the various components of academic engagement. By placing emphasis on the cognitive reassessment strategy in emotion management training for adolescents, it is possible to implement effective measures that foster academic engagement in the realm of behavior and emotions, and ultimately improve the academic performance of adolescents.
    Keywords: academic achievement, academic engagement, Adolescent, Cognitive appraisal, Inhibition
  • Seyyed Hamed Vahedi Ardakani, Shirin Kooshki *, Mohammad Oraki, Amenehsadat Kazemi Pages 167-184
    The purpose of this research was to assess the efficacy of hypnotherapy on perceived tension and wound healing in patients who had undergone abdominal surgery. The research methodology was implemented in both intent and data collection approach: a quasi-experimental pre-test-post-test design with a control group follow-up. The statistical population comprised all patients admitted to Golestan Hospital of Tehran in 2020 who were candidates for abdominal surgery. Fifty of these patients, consisting of 24 males and 26 females, were selected at random and divided into two study groups using a readily available sampling method. The initial cohort underwent an eight-session hypnotherapy intervention, while the subsequent cohort served as the control group. The data were gathered at three time points prior to, during, and subsequent to the intervention and follow-up period using the Bates-Jensen Wound Assessment Tool (BWAT) and the Perceived Stress scale (PSS). Analysis of the data was conducted using repeated measures analysis of variance. It was conducted using SPSS software version 23. In the post-test and follow-up phases, hypnotherapy was found to influence the wound recovery and perceived stress levels of patients who had undergone abdominal surgery (P>0.05). On the basis of these results, it is possible to conclude that hypnotherapy can be utilized as an adjunctive therapy to reduce perceived stress and enhance wound healing in patients recovering from abdominal surgery.
    Keywords: Abdominal surgery, Hypnotherapy, Perceived Stress, Wound healing
  • Yasaman Beyramvand, Zahra Omidi Arjenaki, Maryam Salehzadeh * Pages 185-201
    The purpose of the present study was to predict the propensity for marital infidelity in relation to the consumption of pornographic material on the Internet, with marital quality serving as a mediator. The statistical population for this descriptive study utilizing path analysis comprised all married individuals residing in Isfahan in 2021. 360 married individuals were selected using an online sampling method and completed questionnaires assessing their propensity for infidelity (TIQ), the quality of their relationships (RDAS), and their exposure to Internet pornography (CPU). The findings indicated that pornography significantly and positively predicted propensity for infidelity, whereas marital quality significantly and negatively predicted the same. The data collected from the questionnaires was analyzed utilizing the path analysis method and the SPSS-26 and Amus-24 software programs. Additionally, path analysis revealed that the quality of marital relations significantly mediates the connection between pornography and marital infidelity. Based on the research findings, it appears that problematic Internet usage, particularly the consumption of explicit sexual content, may incite couples to engage in extramarital affairs. Furthermore, in cases where marital relationships are of poor quality, pornographic viewing appears to exacerbate the propensity for extramarital relationships.
    Keywords: internet pornography, Marital Infidelity, marital quality
  • Zeynab Nejadhoseinian, Saeid Bakhtiarpour *, Firozeh Zangeneh Motlagh Pages 203-222
    The purpose of the current investigation was to develop a predictive model for quality of life in expectant women based on psychological resilience and couple intimacy, with pregnancy anxiety serving as a mediator. Pathway analysis and descriptive-correlational methods comprised the research design. During the fall and winter of 2019, expectant women who were referred to hygiene centers and gynecologists’ offices in the city of Ahvaz comprised the statistical population. Four hundred expectant women comprised the statistical population; they were selected using a readily available sampling method. Quality of Life Questionnaire (QLQ), Pregnancy Anxiety Questionnaire (PAQ), Psychological Resilience Questionnaire (PRQ), and Couple Intimacy Questionnaire (CIQ) were among the administered questionnaires. Through the utilization of Bootstrap testing and pathway analysis, the data was analyzed. SPSS version 23 and Amos version 23 were utilized for this purpose. Quality of life is significantly correlated with psychological resilience, couple intimacy, and pregnancy anxiety, according to the findings (p<0.01). Furthermore, it is noteworthy that psychological resilience, couple intimacy, and pregnancy anxiety exert a substantial direct impact on quality of life (p<0.01). Furthermore, the results of the Bootstap test indicated that pregnancy anxiety mediates the relationship between couple intimacy and expectant women’s quality of life and psychological resilience (p<0.01). Finally, the model exhibited a satisfactory level of fit. Given the substantial mediating function of pregnancy anxiety, it is imperative that clinical therapists employ efficacious psychological therapy methods to reduce the anxiety of pregnant women.
    Keywords: Couple Intimacy, Pregnancy Anxiety, pregnant women, psychological resilience, quality of life
  • Lida Malekzadeh, Fatemeh Nikkhoo *, Reza Ali Tarkhan, Masoumeh Najafi Pazoki Pages 223-238
    The objective of this study is to investigate the efficacy of cognitive therapy based on mindfulness in relation to the resilience and quality of life of mothers who have children who have learning disabilities. The research employed an applied, semi-experimental design with a pre-test, post-test, and follow-up, as intended. The study's statistical cohort comprised mothers of children diagnosed with learning disabilities residing in Tehran during the initial half of 2020. As the final sample, forty mothers were chosen using the method of purposive sampling and were divided at random into two groups—one experimental and the other—consisting of twenty mothers each. The Connor and Davidson Resilience Scale (CD-RISC) and the Beach Center Family Quality of Life Scale (BCFQLS) were utilized as research instruments. The control group did not receive mindfulness-based cognitive therapy, whereas the experimental group participated in eight sessions of such treatment. After a post-test at the conclusion of the session and two months later, follow-up was conducted. Utilizing SPSS-24 software and the statistical procedure of analysis of covariance, the data were analyzed. The findings from the covariance analysis indicated that the experimental group exhibited a statistically significant increase in both resilience and quality of life. Additionally, the beneficial effects of cognitive treatment based on mindfulness were maintained. Therefore, mothers of children with learning disabilities may benefit from an effective method of enhancing their children's resilience and quality of life through the implementation of mindfulness-based cognitive treatment.
    Keywords: Mindfulness Based Cognitive Therapy, quality of life, resilience
  • Masoumeh Vatandoust, Fatemeh Bagherian, Omid Shokri, Maryam Vatandoust * Pages 239-262
    The primary objective of this research endeavor was to examine the manner in which health behaviors and resilience mediated the relationship between emotional intelligence and social adjustment among Shahid Beheshti University students. The research employed a descriptive and correlational methodology. The statistical population comprised all male and female students enrolled in the first semester of the 2020-2021 academic year at Shahid Beheshti University in Tehran town. A total of 400 students, 222 of whom were female and 178 of whom were male, were selected using available sampling methodologies. The subjects responded to the questionnaires within the anticipated time periods in order to assess the parameters of his knowledge using the following measurement instruments: the Health Promoting Lifestyle Profile Questionnaire (HPLP-II), the Emotional Intelligence Shring Scale (EISS), and the social adjustment questionnaire (BAI). Using AMOS version 20 and SPSS version 24 software, the data were analyzed using the structural equation modeling technique by integrating the path analysis and confirmatory factor analysis procedures. The results indicated that the adjusted hypothesis regarding the mediating role of health-oriented lifestyle behaviors and psychological resilience in the connection between social adjustment and emotional intelligence was consistent with the collected data. Hence, drawing from the research findings, one may deduce that interventional educational initiatives, such as the resilience training program, may exert a beneficial influence on the correlation between social adaptation and emotional intelligence by virtue of resilience's mediating function.
    Keywords: Emotional intelligence, resilience, social adjustment
  • Fahimeh Bahonar, Farnaz Abbas Yazdian, MohammadHassan Asayesh * Pages 263-283

    The primary objective of this study was to ascertain the experiences of Iranian therapists who dealt with challenging customers and to examine the approaches they utilized. The present research employed a qualitative form of phenomenology as its research methodology. In 2021 and 2022, the community of this study comprised active therapists in Tehran. With the purposeful continuation of sampling until the saturation limit was reached, seventeen therapists were ultimately chosen. The participants were subsequently asked to complete semi-structured interviews. The data were analyzed utilizing Colaizzi’s method of descriptive data analysis. Through the examination of the data, 60 primary concepts, 9 sub-themes, and 2 main themes were identified. The overarching theme comprises two components: firstly, efficacious approaches during the therapeutic session (encompassing general therapeutic communication strategies, general individual strategies, specialized strategies pertaining to clients experiencing marital difficulties, specialized strategies pertaining to clients confronting family issues, and specialized strategies pertaining to clients diagnosed with personality disorder); and secondly, successful strategies implemented outside of the session (including general social strategies, support systems. Overall, the findings of this study indicated that clinicians’ approach to challenging clients influences the caliber of care they provide. Therefore, training and a competent supervisor are required in this field.

    Keywords: Counselors, Difficult clients, Psychotherapists, Qualitative Method, strategies
  • Karim Ali Sari Nasirlo, Farah Naderi *, Rezvan Homaei, Behnam Makvandi Pages 285-300
    The purpose of the current study was to examine the effectiveness of mentalization-based treatment in improving the self-consciousness and quality of life of mothers who have children diagnosed with intellectual developmental disorder. The study was quasi-experimental in nature, employing a pretest-posttest control group design with a two-month follow-up period. The statistical sample for the spring and summer of 2021 comprised the mothers of children diagnosed with intellectual developmental disorder residing in the town of Ardebil. A purposive sampling method was employed to select 37 mothers of children diagnosed with intellectual developmental disorder. These mothers were then randomly assigned to either the experimental or control group. Over the course of two months, the mothers in the experimental group attended eight sessions of mentalization-based treatment. This research employed the Self-Conscious Affect Questionnaire (SCAQ) and the Quality of Life Questionnaire (FQLQ). The data were analyzed utilizing SPSS-25 software and the mixed variance analysis procedure. Positive self-conscious affect (F=42.86; Eta=0.55; P=0001), negative self-conscious affect (F=51.84; Eta=0.59; P=0001), and quality of life (F=33.93; Eta=0.49; P=0001) were all significantly improved by mentalization-based treatment in mothers of children with intellectual developmental disorder. On the basis of the study’s results and findings, it is possible to conclude that mentalization-based treatment can be an effective method for enhancing the quality of life and self-awareness of mothers of children with intellectual developmental disorder. This is accomplished through the use of mindfulness-related techniques, including those involving thoughts, emotions, and behaviors.
    Keywords: Intellectual Developmental Disorder, mentalization based treatment, quality of life, Self-Conscious Affect
  • Hamidreza Noorbakhsh *, Mehdireza Sarafraz Pages 301-316

    The current study examined the relationship between romantic jealously and intimate partner violence as predictors of marital infidelity, with gender serving as a moderating factor. The research design employed in this study was correlational and utilized regression; data collection was conducted through a survey. In 2021, the population of Shiraz city consisted of all married individuals who were residents. Purposive sampling was utilized to select a sample of 197 individuals, of which 89 were women and 108 were males. The participants completed the Multidimensional Jealousy Scale (MJS), Questionnaire to Measuring Wife Abuse (QMWA), and the Infidelity Scale (IS). The data were subjected to analysis utilizing the Pearson correlation coefficient and SPSS-26 software for regression. Positive and significant predictive power (p<0/01) was found for both romantic resentment and violence against an intimate partner in relation to marital infidelity, according to the study’s findings. On the other hand, findings indicated that gender can be substantiated as a moderating factor in the correlation between intimate partner violence, marital infidelity, and romantic jealously. In general, the findings suggested that romantic jealously and intimate partner violence could serve as robust indicators of marital infidelity. Nevertheless, gender may exert a moderating influence on this matter. The fact that males account for a greater proportion of the variance in marital infidelity than women may suggest that men are less reluctant to disclose such affairs. It can be argued that marital infidelity among males is generally more socially acceptable than that of women.

    Keywords: gender, Marital Infidelity, Romantic Jealousy, Violence against Intimate Partner
  • Afzal Sadat Hosseini *, Fateme Jafarpoor Pages 317-333
    The purpose of this research was to examine the sustained efficacy of the Creativity Instructor Training Workshop in enhancing the capabilities of educators in underprivileged regions. The method of investigation was descriptive phenomenology. The statistical cohort for this study comprised every participant who attended the 2021 Creativity Instructor Training Workshop in Tehran. The participants for a qualitative study conducted in 2022 were chosen during the first semester of the workshop using a purposive sampling method, in accordance with predetermined inclusion and exclusion criteria. Relative saturation was achieved following a semi-structured, in-depth interview with 14 participants (4 men and 10 women). To examine the workshop’s longitudinal efficacy, the current study re-conducted semi-structured interviews with the statistical sample from the previous study at the conclusion of the workshop’s fourth semester . An examination of the data utilizing MAXQDA-12 yielded the identification of 818 codes, 12 clusters of meaning, and 3 themes in total. In addition to 28 newly introduced codes, the quantity of codes increased in comparison to the initial semester. By employing thematic analysis to compare themes and clusters derived from interviews conducted in the fourth and first semesters, as well as their respective frequencies, a significant increase in the participants' understanding was identified. Their comprehension of redefining creativity, re-establishing components of divergent thinking, recognizing attributes of the creative domain, and identifying barriers to creativity improved significantly. In comparison to the first semester, the participants’ attitudes and abilities in the following clusters: imagination and creativity, mental frameworks and stereotypes, the role of creativity in deprivation, and idea generation for the application of creative skills in deprived areas and the practical implementation of creativity techniques in personal and professional life—were all markedly enhanced. Consequently, it is recommended that this workshop be utilized to equip educators with the means to instruct creativity skills.
    Keywords: deprived areas, Longitudinal Effectiveness Study, Creativity Instructor Training Workshop, Thematic analysis method
  • Yamin Bagheri Davisaraei *, AbdolHossein Vahabie Pages 335-347

    The aim of this research was to investigate the subjective experience of visual delight and abstract perception in Iranian culture as it relates to a variety of artistic genres. Furthermore, the objective of the study was to create a uniform repository of visual stimuli that could be utilized in scientific inquiries, with a particular focus on providing assistance to art therapy practitioners. The experimental and cross-sectional investigation, which spanned the academic year 2021-2022, centred on students and graduates of the faculties of engineering and fine arts at Tehran University. Six participants (two males and four females) were selected as a cohort using an available sampling technique. Every participant evaluated a total of 1045 paintings spanning across five distinct artistic movements: Impressionism, Cubism, Color Fields, and Abstract. The assessment duties comprised assigning ratings to the paintings according to their aesthetic appeal and tangible qualities. Statistical measures including the mean, standard deviation, analysis of variance, and mixed linear regression analysis were utilized in the data analysis. Utilizing Python 3, in conjunction with statistical utilities such as scipy and pingouin, enabled the execution of the analysis. The results indicated that there were notable variations in liking ratings among different artistic forms, with the exception of abstract cubism and abstract color fields. On the contrary, substantial disparities were noted across all genres in the concreteness-rating task, except for color fields, abstract, and cubism, which exhibited no noteworthy differentiation from one another.

    Keywords: Aesthetic Preference, art perception, Art Therapy, Concreteness Rate, Liking Rate