فهرست مطالب
پژوهشنامه کلام
سال یازدهم شماره 20 (بهار و تابستان 1403)
- تاریخ انتشار: 1403/06/21
- تعداد عناوین: 12
-
-
صفحات 5-27
مسئله ای که در باره مباحث عصمت پژوهی مطرح است، لزوم بازشناسی و مشخص کردن تمایز دلایل عقلی عصمت انبیا از یکدیگر است. گاهی «دلیل وثوق» و «دلیل تنفیر» با هم خلط شده و هر دو یک دلیل واحد دانسته شده، در حالی که دلیل وثوق مربوط به حوزه شناخت و عقل است و دلیل تنفیر مربوط به حوزه گرایش و احساسات و ایجاد نفرت طبع است. گاهی دیگر «دلیل لزوم تبعیت از نبی» با دلیل تنفیر خلط شده است، درحالی که دلیل تنفیر، معصیت را سبب تنفیر و کاهش آرامش نفس مردم می داند، اما دلیل لزوم تبعیت از نبی، معصیت نبی را با اطاعت مطلق از ایشان منافی می داند، زیرا پیروی از معصیت جایز نیست. گاهی نیز «دلیل نقض غرض ارشاد مردم» با دلیل لزوم تبعیت از نبی خلط شده است. عمده تمرکز دلیل نقض غرض ارشاد بر روی اثبات عصمت از خطا و فراموشی و عصیان در تغییر عمدی وحی یا نرساندن وحی است، اما عمده تمرکز دلیل لزوم تبعیت از نبی بر روی اثبات عصمت از گناهان است. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی، تحلیلی درصدد تبیین تمایز این دلایل از یکدیگر و نشان دادن اشتباهاتی است که در این زمینه صورت گرفته است.
کلیدواژگان: خلط دلایل عصمت، دلیل نقض غرض، دلیل لزوم تبعیت از نبی، دلیل وثوق، دلیل تنفیر -
صفحات 29-56
در منابع حدیثی شیعه، روایاتی در مورد شیوه حکم کردن حضرت مهدی (عج) وجود دارد که با توجه به اختلاف ظاهری میان آن ها، برخی وهابیان از جمله میکه «ولید بن صالح باصمد» حکم به تعارض داده اند و بر مهدویت مورد نظر شیعه تاخته اند. پژوهش حاضر، با هدف پاسخ به ادعای تعارض مذکور و با استفاده از روش «توصیف و تحلیل»، ابتدا ادعای مطرح شده را ذیل دو بخش روایات دال بر حکم حضرت مهدی (عج) بر اساس بینه و روایات دال برحکم آن حضرت بدون بینه دسته بندی و گزارش نموده، سپس با بررسی سند و متن روایات، نتیجه می گیرد که هر دو دسته روایات از منظر رجالی معتبر هستند و از لحاظ دلالی نیز قابل جمع با یکدیگرند. توضیح آنکه حضرت مهدی (عج) از برگزیدگان خداوند و برخوردار از علم الهی بوده و علاوه بر حکم با بینه، امکان صدور حکم بدون بینه را نیز دارد.
کلیدواژگان: مهدویت، شیوه حکم، ولید بن صالح باصمد، رفع تعارض روایات -
صفحات 57-84
دو قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد» و «جری و تطبیق»، از جمله قواعد تفسیری است که در بسیاری از کتاب های علوم قرآنی و تفسیری به کار رفته اند؛ بدین معنا آیاتی که دارای عمومیت لفظ اند، ولی سبب خاصی داشته باشند، بر موارد مشابه تعمیم داده خواهند شد. مجرای این دو قاعده نیز آیاتی هستند که لفظ عام و سبب خاص داشته باشند. سوالات اصلی پژوهش حاضر عبارت اند از اینکه این دو قاعده چه تفاوتی با هم دارند؟ شاخصه های هر دو قاعده کدام است و امکان سنجی این دو قاعده ذیل آیات فضائل به چه صورت است؟ نتایج پژوهش پیش رو، نشان می دهد که قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد»، اخص از قاعده «جری و تطبیق» است و تنها به آیاتی مربوط می شود که دارای سبب نزول اند، اما قاعده جری و تطبیق، مربوط به آیاتی می شود که هم ممکن است دارای سبب نزول باشند و هم روایات مصادیقی برای آیه پیدا کرده و به دیگران تعمیم داده باشند. این دو قاعده در حوزه آیات فضایل و مناقب معنادار نیست و نمی توان آن ها را در موارد مشابه متاخر از نزول تطبیق داد، زیرا توسعه مفهومی و مصداقی ندارند. در این پژوهش با روش کتابخانه ای در گردآوری مطالب، شیوه اسنادی در نقل دیدگاه ها و روش توصیفی، تحلیلی به بررسی دو قاعده پیش گفته و نقد داده ها پرداخته شده است.
کلیدواژگان: خروج مورد نزول، سبب نزول، جری و تطبیق، العبره بعموم اللفظ لابخصوص المورد، فضایل، مفسران، عمومیت لفظ -
صفحات 85-108
ابن حزم متکلم سرشناسی است که توجه امروزه اندیشمندان مسلمان در جهان عرب به دیدگاه های او، بازخوانی تحلیلی دیدگاه های وی را ضروری می کند. او خداوند را علت عالم نمی داند، زیرا از طرفی معتقد است که اسمای الهی توقیفی است و از طرف دیگر علیت خداوند را مستلزم امور محالی از قبیل سلب اراده از خداوند، محدودیت قدرت و فعل الهی، منفعل بودن حق تعالی، ازلی بودن عالم و وجود بالقوه عالم در ذات خداوند می داند. ابن حزم غالب آرای خود در این مسئله را در انتقادات خویش بر کندی - بدون اینکه شخص کندی موضوعیت داشته باشد - ابراز می کند و ضمن تکفیر وی، اصل علیت را از خداوند نفی می کند. در مقابل، ملاصدرا - که بر اساس مبانی او دیدگاه ابن حزم مورد نقد قرار می گیرد - نه تنها اسمای الهی را توقیفی نمی داند، بلکه هر صفت کمالی و وجودی را بعد از اسقاط اضافات برای حق تعالی اثبات می کند. مبانی فکری ملاصدرا دیدگاه های ابن حزم را کاملا انکار می کند و علیت را موجب سلب اراده از خداوند یا محدودیت قدرت او نمی داند. انفعال علت از معلول تنها در عالم مادی و آن هم از جهتی غیر از جهت اثرگذاری علت معقول است. این مقاله در جمع آوری مطالب به شیوه ی اسنادی و در پردازش داده ها از شیوه ی توصیفی و با تحلیل منطقی و عقلانی آن ها به نگارش درآمده است.
کلیدواژگان: خداوند، علیت، ابن حزم، کندی، ملا صدرا -
صفحات 109-138
یکی از مسائل مهم و حیاتی بشر که در دیدگاه و عمل او تاثیرگذار بوده و وی را مکلف به فراگیری آن می نماید، مسائل مربوط به ضرورت شناخت معارف اعتقادی(اصول دین) است. پژوهش پیش رو با روش تحلیلی و داده پردازی توصیفی انتقادی، با مراجعه به آرای کلامی مذاهب، به دنبال روش شناخت معارف اعتقادی از طریق پاسخ یابی به این پرسش است که آیا انسان مکلف به شناخت اجتهادی و تحقیقی است یا اینکه با تقلید هم تکلیف از او ساقط می شود؟ در این مسئله حداقل سه نظریه مشاهده می شود؛ عدم کفایت تقلید، جواز تقلید و نظریه تفصیل. تفسیر اول ناظر به مکلف بوده و انسان مستعد را از غیر مستعد تفکیک می کند و تحقیق را مربوط به افراد مستعد می داند و تفسیر دوم، ناظر به متعلق تکلیف است؛ به این معنی که اگر متعلق تکلیف توحید و عدل باشد، تحقیق ضروری است و گرنه تقلید جایز است. به نظر می رسد با توجه به اینکه نظریه تفصیل بدون دلیل است، با تبیین صحیح از مسئله می توان گفت هر کدام از تحقیق و تقلید دارای جایگاه هستند و این گونه نیست که تحقیق و اجتهاد مقدور همه باشد و همچنین این گونه نیست تقلید مطلقا مذموم باشد و در برخی موارد تقلید مقدمه تحقیق و اجتهاد است.
کلیدواژگان: اصول دین، عقاید، اجتهاد، تقلید، مذاهب کلامی -
صفحات 139-162
وجودشناسی صفات خداوند و نحوه ارتباط صفات با ذات او، از جمله مباحث کهن در بحث های کلامی و اعتقادی و جزو مسائل بسیار مهم و اختلاف انگیز می باشد. از آنجا که قاضی الجبار معتزلی، از جمله شخصیت های صاحب نظر در این گونه مباحث محسوب می شود، پژوهش حاضر، به بررسی و نقد دیدگاه وی در این مسئله پرداخته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که گرچه قاضی عبدالجبار معتزلی در وجودشناسی صفات خدای متعال، از طریق قیاس شاهد به غایب، صفات کمالی خداوند را اثبات کرده، لیکن این قیاس، با نقدها و چالش های جدی مواجه می باشد، مهم ترین چالش آن است که، این قیاس، قیاس مع الفارق است. قاضی عبدالجبار گرچه در بحث ارتباط ذات خداوند با صفات او، هیچ گونه تمایزی میان ذات با صفات خداوند قائل نشده و صفات را اعتبارات ذهنی دانسته، که نه حقیقتی در ذات دارند، و نه هم متمایز از ذات اند، بلکه صفات را خود ذات دانسته، چالش مهم دیدگاه وی این است که طرح این دیدگاه از جانب وی، ناشی از ناتوانی او در تصور صحیح دیدگاه عینیت است، زیرا لازمه دیدگاه وی آن است که ما خداوند را موجودی ممکن و محدود فرض کنیم که فاقد صفات کمالی است، درحالی که خدای متعال واجد صفات کمالی است.
کلیدواژگان: وجودشناسی صفات، رابطه صفات با ذات، نیابت و احوال، عینیت، قاضی عبدالجبار همدانی -
صفحات 163-190
شناخت خداوند و صفات او، اساس تمام باورهای دینی و شرط لازم ایمان و عمل است، لذا شبهه و اختلال نظری در این حوزه، صدمات جبران ناپذیری بر نظام اعتقادی و در نتیجه سلوک عملی انسان خواهد گذاشت. پژوهش حاضر با هدف تبیین بازتقریر عدالت الهی در پرتو جستاری در هستی شناسی متکلمین، درصدد است برخی شبهات وارده بر عدل الهی را رفع نماید. روش پژوهش توصیفی، تحلیلی است و داده های تحقیق از طریق بررسی اسنادی، فیش برداری و با رویکرد استدلالی تحلیل شده است. کتاب های امام خمینی و فخر رازی، جامعه تحقیق، و سایر منابع ناظر به اهداف پژوهش، به عنوان منابع تبیینی و تکمیلی مورد استفاده قرارگرفته است. یافته ها حاکی از آن است که «ایجاد» از منظر فخر رازی، فعل مستقیم الهی است و انسان نقش ایجادی ندارد. حسن و قبح مبتنی بر اراده شارع است و عادل بودن خداوند نیز بدین جهت است که خداوند است، لیکن امام خمینی معتقد است انسان به عنوان فاعل مختار در خلق و ایجاد نقش دارد و حسن و قبح، ذاتی و مبتنی بر عقل است. بنابراین خداوند عادل است، زیرا مرتکب قبیح نمی گردد و ساحت الهی از خلق ناقص منزه است.
کلیدواژگان: عدالت الهی، هستی شناسی، فاعلیت انسان، علیت، امامیه و اشاعره -
صفحات 191-217
عرفان شیعه بین فشار دو نحله فکری، عالمان فقهی سنتی اسلامی و مبانی پیشرفت گرا و تقدس گریز مدرنیته، قصد دارد اصول متمایز خود را تعین ببخشد. مسئله اصلی که قصد پژوهش آن را داریم این است که اصول عرفان شیعه در رابطه با مبانی مدرنیته چه حرفی برای گفتن دارد و مبانی عرفان شیعه در این مورد چه تمایزی با سایر عرفان ها دارد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل متن، مبانی متمایز عرفان شیعه را از کلام و تعالیم امام خمینی استخراج و با روش مقایسه تحلیلی، تعارض و توافق های عرفان شیعه با مبانی مدرنیته را تشریح کرده است. نتایجی که از این پژوهش حاصل شده است عبارت اند از اینکه عرفان شیعه مبانی اصیل و متمایزی از سایر عرفان ها دارد و در این زمینه کاملا مبتنی بر اصول حقه اسلامی است؛ مبانی شهودگرایی، باطنی گرایی و ضرورت تزکیه نفس در عرفان ها با مبانی عقل گرایی، علم گرایی، تقدس زدایی و رفاه اقتصادی مدرنیته تعارض دارد و امام خمینی با ارائه مبانی عرفان شیعه، علم گرایی، عقل گرایی و توسعه اقتصادی مدرنیته را با تقدس و معنویت گرایی عرفانی توافق بخشید و ابعاد مادی، اجتماعی و سیاسی انسان را در دل بعد روحانی و حقیقت وحدانی هستی بازتعریف می کند. به این ترتیب عرفان شیعه در قالب نظام سیاسی جمهوری اسلامی قادر به پاسخگویی به نیازها و معضلات انسان مومن در جامعه مدرن خواهد بود.
کلیدواژگان: عرفان شیعه، امام خمینی، مکاتب عرفانی، مدرنیته -
صفحات 219-236
علامه طباطبایی بر پایه برهان صدیقین در تقریر خاص خود، باور به وجود خداوند را تنها بر باور به نفی سفسطه استوار کرده و با چنین رویکردی، خداباوری را به ایده ای با بیشترین مخاطب جهانی تبدیل کرده است، اما وهابیت معاصر هم چون اسلاف خویش با چشم پوشی از تامل عقلی درباره وجود خداوند به بهانه اینکه هیچ انسانی وجود خداوند را منکر نیست، و با تقسیم بندی های استحسانی و نیز تفسیرها و تطبیق های ناروا نسبت به توحید در عبادت، فقط در آتش تکفیر نسبت به دیگر مسلمانان دمیده است. این پژوهش با مقایسه رویکرد علامه طباطبایی به مسئله وجود خداوند، توحید ذاتی و توحید صفاتی با رویکرد محمد بن صالح العثیمین در تفسیر کتاب «التوحید» محمد بن عبدالوهاب به آن مسائل، با روش استنادی، تحلیلی به پیامدهای رویکرد العثیمین پرداخته و نشان داده است که ناتوانی وهابی ها از بررسی عقلی و فرافرقه ای مسئله وجود خداوند، احتراز آن ها از تحلیل عقلی توحید ذاتی، و گریز از پاسخگویی به پرسش بنیادین توحید صفاتی به ناکارآمدی ایده توحید در قرائت آنها انجامیده است؛ در مقابل، تاکید آن ها بر مصادیق توحید الوهیت نتیجه ای غیر از اخراج قاطبه مسلمانان از دایره اهل توحید نداشته است.
کلیدواژگان: توحید، شرک، محمد بن صالح العثیمین، علامه طباطبایی، برهان صدیقین -
صفحات 237-260
درباره شناخت پذیری خدا و نیز نحوه شناخت او در کلام متقدم بحث از «تقلید» و «نظر» مطرح شده است. «تقلید» نگاه درون دینی به شناخت خداست و «نظر» نگاهی برون دینی به معارف عقلی است. «نظر» در گفتمان جدید در مقابل عمل قرار می گیرد و در کلام اسلامی متقدم در حوزه خداشناسی اهمیت می یابد. این نوشتار که با روش توصیفی، تحلیلی نگارش یافته است، در پی آن است مسئله جایگاه نظر در خداشناسی کتاب «الیاقوت» و شارحان آن را بررسی و تحلیل کند. پرسش این است «نظر» به چه معناست و کاربست«نظر» در خداشناسی کتاب الیاقوت و شارحان او چگونه است؟ روش شناخت خدا نزد آن ها چگونه است؟ مولف الیاقوت با طرح دوگانه «تقلید» و «نظر»، «نظر» را در مقابل «تقلید» قرار داده و راه نظر را انتخاب کرده است. یافته های این پژوهش این است که «نظر» در «الیاقوت» و شارحان آن به معنای «تعقل و تفکر» است. جایگاه «نظر» نزد آن ها «معرفت شناسانه» است و آ ن ها نه تنها بر وجوب شناخت خدا، بلکه به وجوب عقلی نظر نیز دلیل ارائه می کنند براین اساس رهیافت آنها «برون دینی» است. طرح این مسئله اهمیت روش شناخت خدا را روشن می کند.
کلیدواژگان: نظر، الیاقوت، خداشناسی، تقلید، ابن نوبخت -
صفحات 261-284
یک از مهم ترین ابتکارات صدرالمتالهین در حوزه هستی شناختی، «نظریه وجود رابط معلول» است که در ترسیم نسبت وجود خداوند با ماسوای او نقش بسزایی را ایفا می کند. مصداق حقیقی وجود و موجود بالذات، تنها خداوند است و کثرات و اشیاء امکانی با ظهور وجود خداوند، صبغه وجودی پیدا می کنند و موجودیت آن ها بالعرض بوده که به دلیل وحدت حقه حقیقیه وجود خداوند، تشکیک، صرفا در آن ها قابل تصور است. جمع حیثیت تقییدی و تعلیلی در تشکیک خاص الخاصی از نگاه صدرالمتالهین اصطیاد می شود و با وحدت شخصی وجود سازگار خواهد بود. در این پژوهش، به روش توصیفی، تحلیلی، طبق تقریر صدرالمتالهین از نظریه وجود رابط معلول، نتیجه ای که حاصل شد این بود که هرچه مراتب وجود قوی تر و به واجب بالذات نزدیک تر باشد، آن وجود از کمالات و بساطت بیشتری برخوردار خواهد بود. این قاعده بر پایه تشکیک خاص الخاصی، عبارت است از اینکه هر کمالی اولا و بالذات متعلق به وجود بسیط حقیقی خداوند است و ثانیا و بالعرض به نحو شانی در اشیاء امکانی متحقق شده است، زیرا موجود بالذات حقیقی و کمال حقیقی، منحصر در خداوند است و اشیاء امکانی، چه در وجود و چه در کمال، از ظهورات و شئونات او هستند.
کلیدواژگان: وجود رابط معلول، تشکیک خاص الخاصی، صدرالمتالهین، آیات توحیدی -
صفحات 285-306
اصل انگاری به معنای این است که امامت، اصل دین و فعل الله است، لذا رویگردانی از آن، موجب خروج از دین خواهد بود. مسئله این مقاله، جایگاه امامت از دیدگاه حضرت زهرا است و ادعا این است که امامت از دیدگاه ایشان، اصل دین محسوب می شود. حضرت زهرا در خطبه فدکیه، حضرت علی را دارای صفاتی شایسته و مقام افضلیت معرفی کرده و سایر صحابه را هم شان ایشان نمی داند. ایشان دو استدلال محکم بر اصل بودن امامت ارائه کرده است. در استدلال اول، رویگردانی از امامت را مساوی با ارتجاع و اعراض از قرآن دانسته و بر اساس آیه تبلیغ، امامت را اصل دین معرفی کرده که عبور از آن موجب رویگردانی از قرآن و ارتجاع است. در استدلال دوم، رویگردانی از امامت را به منزله شرک معرفی کرده و گردانندگان مسیر خلافت از جایگاه اصلی آن را شایسته عذاب الهی و خروج از دین می داند. این موضوع به روش تحلیلی بر اساس مطالعه موردی خطبه فدکیه، تبیین شده است.
کلیدواژگان: امامت، اصل انگاری، شرک، حضرت زهرا سلام الله علیها، حضرت علی علیه السلام
-
Pages 5-27
The issue that arises about the issues of ʿIṣma (Arabic: العصمه, lit.: infallibility) studies is the need to recognize and distinguish the rational reasons for the ʿIṣma of the Prophets (Arabic: الانبیاء, al-ʾAnbiyāʾ) from each other. Sometimes, the reason of “Wuthūq” (Arabic: وثوق, trust) and the reason of “Tanfīr” (Arabic: تنفیر, aversion) are conflated and considered as a single reason; whereas, the reason of Wuthūq pertains to the realm of knowledge and intellect, while the reason of Tanfīr relates to the sphere of inclination, emotions, and the generation of aversion. Sometimes, the reason for “the necessity of following the Prophet” is confused with the reason of “Tanfīr”, while the reason for “Tanfīr” indicates that disobedience (Arabic: معصیه, romanized: Maʿṣīya, meaning disobedience) causes Tanfīr and reduces the peace of mind of people, but the reason for “the necessity of following the Prophet” indicates that the Prophet’s disobedience is contrary to absolute obedience to him, because it is not permissible to follow Maʿṣīya. Sometimes, the reason for “violation of the purpose of guiding the people” is confused with the reason of “the necessity of following and obeying the Prophet”. The main focus of the reason for “violating the purpose of guidance” is on proving al-ʿIṣma from al-Khaṭaʾ (Arabic: الخطا, error), forgetfulness and ʿUṣyān (Arabic: عصیان, lit.: disobedience or refusal to obey) in deliberately changing the revelation or waḥy (Arabic: الوحی) or not communicating the revelation, but the main focus of the reason for “the necessity of following the Prophet” is on proving infallibility from sins. This research uses a descriptive and analytical method to explain the distinction between these reasons and show the mistakes that have been made in this field.
Keywords: Confusion Of The Reasons For ʿiṣma (Arabic:, العصمه Lit.: Infallibility) The Reason For The Violation Of The Purpose, The Reason For The Necessity Of Following, Obeying The Prophet The Reason Of “Wuthūq” (Arabic, وثوق Trust) The Reason Of “Tanfīr” (Arabic: تنفیر Aversion) -
Pages 29-56
In Shiʿism ḥadīth (Arabic: حدیث) sources, there are riwāyāt (Arabic: روایات, lit.: narrations) about the method of ḥukm (religious ruling) of Imām Mahdī ʿalahi al-ṣalātu wal-salām and due to the apparent differences between them, some Wahhābīyyūn (Arabic: ٱلوهابیون), including Walīd bin Ṣaliḥ Bāṣamad (Arabic: ولید بن صالح باصمد), have agree on conflict and have attacked al-Mahdawīyya (Arabic: المهدویه) desired by the Shiʿism. The present study, with the aim of responding to the aforementioned conflict claim and using the method of “description and analysis”, first categorizes and reports the claim under two parts of aḥādīth (Arabic: احادیث, singular: ḥadīth, traditions and narrations) that indicate the ruling of Imam Mahdi (AS) based on evidence and the hadiths that indicate the ruling of ḥukm (religious ruling) of without bayyina (Arabic: البینه, the evidence), and then it concludes by examining the document and the text of narrations, that both categories of narrations are valid from the perspective of the science of rijal (Arabic: علم الرجال, lit. knowing men) and they can be together in terms of signification. The explanation is that Imām Mahdī ʿalahi al-ṣalātu wal-salām is one of God’s chosen ones and has Divine knowledge, and he also has the possibility of issuing a verdict without evidence in addition to ruling with evidence.
Keywords: Mahdawīyya (Arabic: المهدویه), Method Of Ruling, Walīd Bin Ṣaliḥ Bāṣamad, Resolution Of Conflict Of Narrations -
Pages 57-84
The two rules of “words are to be understood according to their general meaning, not special meaning in a case” (Arabic: العبره بعموم اللفظ لا بخصوص المورد, romanized: al-ʿibratu bi-ʿumūmi al-lafẓi la bi-khuṣūṣi al-mawridi) and “adaptation” (Arabic: الجری و التطبیق, romanized: al-jary wa al-taṭbīq) are among the rules of interpretation that are used in many books of Qurʾānic studies and exegesis. In this sense, the verses that have the generality of the words but have a specific reason will be generalized to similar cases. The channel of these two rules are also verses that have a general word and a specific (particular) cause. The main questions of the present study are as follows: What is the difference between these two rules? What are the characteristics of both rules and what is the feasibility of these two rules under the verses of noble characteristics (Arabic: الفضائل)? The results of the present study inform that the rule of “words are to be understood according to their general meaning, not special meaning in a case” is more specific than the rule of “adaptation” and is only related to the verses that have sabab al-nuzūl (Arabic: سبب النزول, cause of revelation). However, the rule of “adaptation” is related to verses that may have a cause of revelation and riwāyāt (Arabic: روایات, lit.: narrations) have found examples for the verse and generalized it to others. These two rules are not meaningful in the realm of the verses of noble characteristics and virtues, and they cannot be applied in similar cases later than the cause of revelation, because they do not have conceptual development and applicability. In this study, the two aforementioned rules and the criticism of data have been examined using the library method for gathering content, the documentary method for quoting views, and the descriptive-analytical method.
-
Pages 85-108
Ibn Ḥazm (Arabic: إبن حزم) is a well-known theologian whose views are now being paid attention to by Muslim thinkers in the Arab world, necessitating an analytical re-reading of his views. He does not consider God to be the cause of the universe, because on the one hand, he believes that the Divine Names are non-restricted (Arabic: توقیفی, romanized: tawqīfī), and on the other hand, he considers God’s causality to require impossible things such as negation of God’s will, the limitation of Divine power and action, the passivity of the Truth (Arabic: حق تعالی), the eternity of the world, and the potential existence of the world in the essence of God. Ibn Ḥazm expresses most of his views on this issue in his criticisms of al-Kindī (Arabic: الکندی), without the individual al-Kindī being significant, and he denies the principle of causality from God while excommunicating (Arabic: تکفیر, romanized: takfīr) him. On the other hand, Mullā Ṣadrā (Arabic: ملا صدرا), based on his fundamentals, which critique Ibn Ḥazm’s views, does not only consider the Divine Names to be non-restricted, but he also affirms every attribute of perfection and existence for the Truth, after eliminating any additional qualifications. Mullā Ṣadrā’s intellectual foundations completely reject Ibn Ḥazm’s views and do not consider causality to be the cause of the negation of God’s will or the limitation of His power. The passivity of the cause in relation to the effect is only applicable in the material world, and even then, in a manner distinct from the effect of the cause. This article has been written in a documentary way and in processing the data in a descriptive way and with a logical and rational analysis of them.
Keywords: Supreme Being, Ibn Ḥazm (Arabic: إبن حزم), Al-Kindī (Arabic: الکندی), Mullā Ṣadrā (Arabic: ملا صدرا) -
Pages 109-138
One of the most important and vital issues of human beings that affects their views and actions and obliges them to learn them is the issues related to the necessity of doctrinal maʿārif (Arabic: اصول الدین, romanized: uṣūl al-dīn or the foundations of the religion or the roots of faith). The present study seeks the method of understanding doctrinal maʿārif by referring to the theological opinions of religions with an analytical method and critical descriptive data processing. Is man obliged to know ijtihād (Arabic: إجتهاد, independent reasoning by an expert in Islamic law) and search, or is his duty waived by taqlīd (Arabic: التقلید, imitation or following a mujtahid)? There are at least three theories in this issue: 1. Inadequacy following a mujtahid; 2. Permissibility of taqlīd; 3. Theory of giving complete details about it: The first interpretation refers to the mukallaf (Arabic: مکلف, accountable people or subject to taklīf or accountability) and distinguishes the prepared (prone) person from the unprepared and considers the research to be related to the prepared people, and the second interpretation refers to the object of taklīf (Arabic: تکلیف), which means that if the object of legal and moral responsibility is tawḥīd, (Arabic: توحید, lit. oneness of God) and ʿadl (Arabic: عدل, justice), then the search (Arabic: التحقیق, al-taḥqīq) is necessary, otherwise taqlīd (Arabic: التقلید) is permissible. It seems that since the theory of giving complete and more details about this issue is without reason, it can be said with a correct explanation of the issue, that each of the search and imitation has a place and it is not the case that taḥqīq and ijtihād are possible for everyone, and it is also not the case that taqlīd is absolutely reprehensible, and in some cases, taqlīd is the prelude to taḥqīq and ijtihād.
Keywords: Uṣūl Al-Dīn (Arabic: اصول الدین, Lit.: The Foundations Of The Religion Or The Roots Of Faith), ʿaqā’Id (Arabic: عقائد, Lit.: Creeds Or Beliefs) Ijtihād, Arabic: إجتهاد, Independent Reasoning By An Expert In Islamic Law), Taqlīd (Arabic: التقلید, Imitation Or Following A Mujtahid, Madhāhib Kalāmī (Arabic: مذاهب الکلامی, Lit.: Theological Schools Or Schools Of Thought In Islamic Theology) -
Pages 139-162
The ontology of God’s attributes and the relationship between His Attributes and His Essence is one of the oldest debates in theological and doctrinal discussions and is one of the most important and controversial issues. Since Qāḍī ʿAbdul Jabbār Muʿtazilī (Arabic: قاضی عبدالجبار معتزلی) is one of the experts in such discussions, the present study has examined and criticized his view on this issue. The findings of the research indicate that although Qāḍī ʿAbdul Jabbār Muʿtazilī has proved the Perfect Attributes of God in the ontology of the Attributes of God, through the analogy from man to God, but this analogy faces serious criticisms and challenges and the most important challenge is that this analogy is an analogy deprived of relevance (Arabic: قیاس مع الفارق). Although Qāḍī ʿAbdul Jabbār Muʿtazilī has not made any distinction between the Essence of God and His Attributes, and has considered the attributes as mental conceptions that have no truth in the essence, nor are they distinct from the essence, but he has considered the attributes to be the essence itself, and the important challenge of his view is that his presentation of this view is due to his inability to correctly conceive of the view of objectivity. His view is that we assume that God is a possible and limited being, who lacks perfect attributes, while God Almighty possesses perfect attributes. This is because the requirement of his view is that we assume that God is a contingent and limited being, who lacks perfect attributes, while God possesses perfect attributes (Attribute of Perfection).
Keywords: Ontology Of Attributes, Relationship Between Attribute, Essence, Deputyship, Modes, Objectivity, Qāḍī ʿabdul Jabbār Hamidānī -
Pages 163-190
Knowing God and His Attributes is the basis of all religious beliefs and a necessary condition for faith (Arabic: إیمان, romanized: ʾimān) and action. Therefore, Shubha (Arabic: شبهه, lit.: doubt, obscurity, or mis-grounded conceit) and theoretical disorder in this field will cause irreparable damage to the belief system and consequently to the practical conduct of human beings. The current research is going to resolve some doubts about Divine justice with the aim of the redefinition of Divine justice in the light of an inquiry into the ontology of theologians. The research method is descriptive-analytical and the research data have been analyzed through documentary review, note-taking and an argumentative approach. The books of Imām Khomeinī and Fakhr Rāzī are the research sources, and other sources related to the research goals have been used as explanatory and supplementary sources. The findings indicate that the act of bringing-into-existence from Fakhr Rāzī’s point of view is a direct act of God and man has no act of bringing-into-existence. Good and evil are based on the will of Shāriʿ Muqaddas (Arabic: شارع المقدس, the Sacred Legislator), and God’s justice is also due to the fact that He is God. However, Imām Khomeinī believes that humans, as voluntary agent (free agent) have a role in creation. Good and evil are intrinsic and are based on intellect. Therefore, God is just, as He does not commit evil deeds and the divine realm is free from imperfect creation.
Keywords: Divine Justice, Ontology, Activity, Efficient Of Man, Causality, Imāmiyya (Arabic: امامیه), Ashāʿira (Arabic: اشاعره) -
Pages 191-217
Shīʿite mysticism aims to determine its distinct principles between the pressure of two schools of thought, i.e., traditional Islamic jurisprudential scholars, and the progressive and religious intolerance foundations of modernity. The main issue that we intend to research is what the principles of Shīʿite mysticism have to say about the foundations of modernity and how the principles of Shīʿite mysticism differ from other mysticism in this regard. This research extracts the distinct foundations of Shīʿite mysticism from the words and teachings of Imām Khomeinī raḥimahu llāhu by using the method of text analysis, and explains the conflict and agreements of Shīʿite mysticism with the foundations of modernity by using the method of analytical comparison. The results of this research are as follows: 1. Shīʿite mysticism has original and distinct foundations from other mysticism, and it is completely based on the true Islamic principles in this regard. 2. The foundations of intuitionism, esotericism, and the necessity of the purity of soul in mysticism are in conflict with the foundations of rationalism, scientism, religious intolerance, and economic welfare of modernity. 3. Imām Khomeinī by presenting the foundations of Shīʿite mysticism, harmonized scientism, rationalism and economic development of modernity with religiosity and mystical spiritualism and redefined the material, social, and political dimensions of man in the heart of the spiritual dimension and the unified truth of the universe. In this way, Shīʿite mysticism, in the form of the political system of the Islamic Republic, will be able to respond to the needs and problems of the believer in modern society.
Keywords: Shīʿite Mysticism, Imām Khomeinī, Mystical Schools, Modernity -
Pages 219-236
ʿAllāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: علامه طباطبائی), based on the ontological argument (romanized: Burhān-i Ṣiddiqīn) in his special statement, has based the belief in the existence of God only on the belief in the negation of sophistry, and he has turned theism into an idea with the largest global audience with such an approach, but contemporary Wahhabism, like its predecessors, by ignoring rational reflection on the existence of God under the pretext that no human being denies the existence of God, and with juristic preference divisions as well as well as improper interpretations and comparisons of monotheism in worship, have only fanned the fire of excommunicating (Arabic: تکفیر, romanized: takfīr) in relation to other Muslims. This research has compared ʿAllāma Ṭabāṭabāʾī’s approach to the issue of the existence of God, intrinsic monotheism, and attribute monotheism with the approach of Muḥammad ibn Ṣāliḥ al-ʿUthaymīn (Arabic: محمد بن صالح العثیمین) in the interpretation of Muḥammad ibn ʿAbd al-Wahhāb’s at-Tawḥīd book (Arabic: کتاب التوحید; romanized: Kitāb at-Tawḥīd, lit.: The Book of Oneness) to those issues, and then has addressed the consequences of al-ʿUthaymīn’s approach with the citation-analytical method and has shown that the inability of the Wahhabism to rationally and beyond sectarianism of the issue of the existence of God, their avoidance of the rational analysis of intrinsic monotheism, and their escape from answering the fundamental question about the monotheism of attributes has led to the inefficiency of the idea of monotheism in their reading, while their emphasis on the instances of monotheism has had no result other than the expulsion of all Muslims from the circle of the people of monotheism of divinity.
Keywords: Tawḥīd (Arabic, توحید Lit.: Oneness [Of God]) Shirk (Arabic: شرک Lit.: Polytheism), Muḥammad Ibn Ṣāliḥ Al-ʿuthaymīn, (Arabic: محمد بن صالح العثیمین), ʿallāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: علامه طباطبائی), Ontological Argument (Romanized: Burhān-I Ṣiddiqīn) -
Pages 237-260
Regarding the knowability of God and the way of knowing Him, in the early theology, the discussion of “Taqlīd” (Arabic: تقلید, conformism) and “Naẓar” (Arabic: النظر, speculation) has been discussed. “Taqlīd” is an intra-religious view of the knowledge of God, and “Naẓar” is an extra-religious view of rational knowledge. In the new discourse, “Naẓar” is contrasted with practice (Arabic: العمل, practice) and becomes important in the field of theology in the early Islamic theology. This article, written using a descriptive and analytical method, aims to examine and analyze the issue of the role of opinion in the theology of the book Yāqūt (Arabic: کتاب الیاقوت; romanized: Kitāb at-Yāqūt, lit.: The Book of Ruby) and its commentators. The question is, what does “Naẓar” mean and what is the application of “Naẓar” in the theology of the book Yāqūt and his commentators? What is the method of knowing God before them? With the dual design of “Taqlīd” and “Naẓar”, the author of Yāqūt has placed “Naẓar” in contrast of “Taqlīd” and has chosen the path of “Naẓar”. The findings of this research are that “Naẓar” in Yāqūt and its commentators means “ratiocination and cogitation” and the position of “Naẓar” for them is “epistemological” and they provide reasons not only for the necessity of knowing God, but also for the rational necessity of speculation, and accordingly, their approach is “issues related to outside religion”. Raising this issue illustrates the importance of the method of knowing God.
Keywords: “Naẓar” (Arabic:, النظر, Speculation, Al-Yāqūt (Arabic: کتاب الیاقوت Romanized: Kitāb At-, Yāqūt Lit.: The Book Of Ruby), Theology Taqlīd, (Arabic: تقلید Conformism), Ibn Nawbakht -
Pages 261-284
One of the most important innovations of Ṣadr al-Mutiʾallihīn (Arabic: صدرالمتالهین), the theologian, in the field of ontology is the theory of the copulative existence of the effect, which plays a significant role in drawing the relationship between the existence of God and those other than Him. The true instance of existence and self-existence (essentially) is only God, and the multiplicity and possible objects acquire an existential character with the appearance of God’s existence, and their existence is accidental, which is only gradation conceivable in them due to the true unity of God’s existence. The union of limitation mode and causation in the specific particular gradation (Arabic: تشکیک خاص الخاصی) is understood from the point of view of Ṣadr al-Mutiʾallihīn and will be compatible with the individual oneness (particular unity) of existence. In this research, using a descriptive-analytical method, according to Ṣadr al-Mutiʾallihīn’s interpretation of the theory of the copulative existence of the effect, the conclusion that was reached was that the stronger the levels of existence and it is closer to the intrinsic obligation, the more perfections and simplicity that existence will have, but this rule is based on the specific particular gradation, which is that every perfection belongs to the true existence of God firstly and essentially, and it has been realized in possible things in a greatness way secondly and accidently, because the real essential being and the true perfection are exclusive to God, and the possible objects, whether in existence or perfection, are among His manifestations and greatness.
Keywords: Copulative Existence Of The Effect, The Specific Particular Gradation (Arabic: تشکیک خاص الخاصی), Ṣadr Al-Mutiʾallihīn (Arabic: صدرالمتالهین), Monotheistic Verses -
Pages 285-306
Considering Imamate as a foundation means that the Imamate (Arabic: إمامه, ʾImāmah) is the principle of religion and the act of Allāh, so turning away from it will lead to departure from the religion. The issue of the article is the position of Imamate from the viewpoint of Ḥaḍra Zahrāʾ salāmu llāhi ʿalayhā (Arabic: حضره زهراء سلام الله علیها) and the claim is that Imamate from her point of view is considered the principle (foundation) of religion. Ḥaḍra Zahrāʾ salāmu llāhi ʿalayhā, in her sermon of Fadkīyya (Arabic: الخطبه الفدکیه), introduces Imām ʿAliī ʿalayhi ṣ-ṣalātu was-salāmu (Arabic: امام علی علیه الصلاه و السلام) as having worthy qualities and a superior position and does not consider the other (Arabic: الصحابه, romanized: aṣ-ṣaḥāba) to be his equals. She has presented two strong arguments for Considering Imamate as a foundation and principle. She considers in the first argument that turning away from the Imamate to be equal to turning away from the Qurʾān, and based on the verse of Tablīgh (Arabic: آیه التبلیغ, lit.: communicate, deliver, make known or proclaim) and introduces the Imamate as the principle of religion, which leads to turning away from the Qurʾān and coming or going back and in the second argument, she introduces turning away from the Imamate as Shirk (Arabic: شرک, lit.: polytheism) and considers those who follow the path of the khilāfah (Arabic: خلافه) from its original position to be worthy of Divine punishment and departure from religion. This issue has been explained analytically based on the case study of sermon of Fadkīyya.
Keywords: Imamate (Arabic: إمامه, ʾimāmah) Considering Imamate As A Foundation, Shirk (Arabic: شرک, Lit.: Polytheism) Ḥaḍra Zahrāʾ Salāmu Llāhi ʿ, Alayhā (Arabic: حضره زهراء سلام الله علیها), Ḥaḍra ʿaliī Salāmu Llāhi, ʿalayh (Arabic: حضره علی سلام الله علیه)