فهرست مطالب

آموزه های فلسفه اسلامی - سال هجدهم شماره 1 (پیاپی 32، بهار و تابستان 1402)

نشریه آموزه های فلسفه اسلامی
سال هجدهم شماره 1 (پیاپی 32، بهار و تابستان 1402)

  • تاریخ انتشار: 1403/08/01
  • تعداد عناوین: 12
|
  • حسین احمدی* صفحات 5-26

    حد نصاب اخلاقی به مرز سعادت حقیقی اطلاق می شود. هدف این تحقیق استنتاج این حد، از کلام شهید مطهری با توجه به سنخ واقعیت اخلاقی به روش توصیفی تحلیلی است. وی سنخ واقعیت اخلاقی را دینی و پرستش آگاهانه می داند و این پرستش جز با اعتقاد به توحید یعنی حد نصاب اخلاقی امکان ندارد. به نظر می رسد بیان شهید مطهری در اثبات سنخ واقعیت اخلاقی که اخلاق دینی است، از جهت مبانی و لوازم آن، به بیان اصلاحی و تکمیلی ذیل نیاز دارد، به این بیان که با توجه به ویژگی خاص انسانی باید سنخ واقعیت اخلاق را برای انسان تعقل دانست. انسان بر اساس کما ل خواهی، قرب به کمال مطلق را متعلق تعقل خود قرار می دهد و در شناخت رابطه خود با کامل مطلق، به نیازمندی خود پی می برد و به تبع این شناخت، رفتار متناسب با آن نیاز را که ابراز آن نیازمندی و تشکر از معطی آن است انجام می دهد. شهید مطهری به آن، پرستش آگاهانه اطلاق می کند.

    کلیدواژگان: نظریه پرستش، حد نصاب اخلاقی، واقع گرایی اخلاقی، شهید مطهری
  • محمدرضا ارشادی نیا* صفحات 27-50

    در مجموعه مقالاتی که با عنوان «سبزواری پژوهی» از سوی خانه کتاب تهران، به ادعای معرفی آرا و آثار حکیم سبزواری به طبع رسید، مقاله ای با عنوان «دادوستد حکیم سبزواری با مرده ریگ روایی گرایش های غالی» منتشر شده است. افزون بر عنوان که القاگر و متضمن پیشداوری است و به صراحت پنجه کشی آن نگاشته را به ساحت بزرگان حکمت اسلامی نشان می دهد، سراسر آن نوشتار حاوی اتهامات و شبهات و جسارت و هتاکی به اندیشه فلسفی و عرفانی و ساحت حکما و عرفای محقق به ویژه حکیم سبزواری است. آن نگاشته به بهانه نقد، مستمسکی برای تشفی جویی و ترویج ظاهرگرایی کسانی قرار گرفته که نگارنده اش از آن طیف نمایندگی می کند. روشن است که تفکر فلسفی خود پرچمدار نقد افکار است و شاکله مباحث و پژوهش ها را نقد علمی و منطقی اندیشه ها تشکیل می دهد. نقد علمی و منطقی معیارهایی دارد و با هتک حرمت فاصله بسیار دارد. این واکاوی با نگاه نقدی و تحلیلی به واکاوی مدعیات آن نگاشته، به ویژه اتهام غلو و بازکاوی معیار و مرز غلو پرداخته است.

    کلیدواژگان: حکیم سبزواری، نقد فلسفی، غلو، غالی گری
  • علی افتخاری*، محمدرسول ملکی، محمد کیوانفر صفحات 51-71

    بی تردید مسئله اثبات وجود و صفات خداوند همواره یکی از دغدغه های فیلسوفان و متکلمان بوده است و ازاین رو برهان های زیادی همچون برهان حرکت، برهان حدوث، برهان وجوب و امکان، و برهان صدیقین را برای اثبات ذات واجب الوجود اقامه نموده اند. براهین یادشده را می توان به دو دسته جهان شناختی و وجود شناختی تقسیم کرد. این برهان ها از نظر دقت و قوت، در اثبات ذات و گستردگی در اثبات صفات خداوند درجات متفاوت دارند. ازآنجاکه جامعیت و درستی و ارزش یک ادعا یا باور بستگی به میزان اعتبار و محدوده دلالت دلیل آن دارد، و با توجه به تفاوت های گستره دلالی یا محدوده قلمرو اثباتی هر یک، ما در این مقاله با بررسی تطبیقی برهان های یادشده نشان داده ایم که برهان صدیقین در عین این که از مهم ترین و کامل ترین برهان های اثبات وجود خداوند است، قلمرو دلالی آن، نسبت به اثبات اسما و صفات در مقایسه با براهین جهان شناختی گسترده تر است. به این ترتیب، این برهان یگانه برهانی است که افزون بر اثبات وجود خداوند، در اثبات جمیع صفات او نیز ما را از اقامه برهان دیگر بی نیاز می کند.

    کلیدواژگان: بررسی تطبیقی، گستره دلالی، براهین جهان شناحتی، برهان صدیقین
  • سید عبدالرئوف افضلی* صفحات 73-93

    تردیدی نیست که انسان موجودی دارای کرامت است، اما درباره این که کرامت چیست و خاستگاه آن کدام است، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از موقعیت اجتماعی افراد به عنوان کرامت یا خاستگاه آن یاد کرده اند و کسانی از تشبه به خداوند یا برخورداری از عقل سخن به میان آورده اند. بر پایه آموزه های فلسفه اسلامی مفهوم کرامت از نوع معقول ثانی فلسفی و منشا انتزاع آن ظرفیت های نفس ناطقه است. سوال این است که آیا نفس ناطقه ظرفیت های لازم برای انتزاع کرامت را داراست و آن ظرفیت ها کدام است؟ در این نوشتار به شیوه تحلیلی توصیفی نشان دادیم که نفس ناطقه از چشم انداز فلسفه اسلامی دارای ظرفیت های فوق العاده پیچیده است و علاوه بر داشتن ظرفیت های نباتی و حیوانی، ظرفیت های دیگری نیز دارد که او را در مسیر فرشته شدن یاری می رساند. این ظرفیت ها باعث شده است که فیلسوفان مسلمان در جای جای آثار خود انسان را به کرامت و مانند آن توصیف کنند. از منظر فلسفه اسلامی اولا انسان دارای کرامت است. ثانیا خاستگاه کرامت مجموع ظرفیت های نفس ناطقه است. ثالثا کرامت امری ذاتی و عمومی است. رابعا کرامت مقول به تشکیک است و در همه موارد به یک میزان صدق نمی کند. آشنایی با عواملی که باعث تقویت کرامت انسانی می گردد و همچنین آشنایی با چالش ها و موانع کرامت انسانی از دیگر نتایج این نوشتار به حساب می آید.

    کلیدواژگان: کرامت، فلسفه اسلامی، انسان شناسی، نفس، معقول ثانی فلسفی، انسان
  • فردین جمشیدی مهر*، امیر راستین طرقی صفحات 95-117

    علامه طباطبایی فلسفه را به الهی و غیرالهی و فلسفه الهی را به فلسفه اسلام و غیر آن تقسیم می کند. از دیدگاه ایشان الهی بودن فلسفه به اثبات وجود خداوند است، ولی فصل ممیز فلسفه الهی اسلام از غیر آن، به مفهومی است که از خداوند اثبات می شود. به اعتقاد ایشان اگر فلسفه الهی به اثبات توحید اطلاقی برسد و بپذیرد که وجود خداوند که صرف است و هیچ حدی آن را محدود نمی کند و حتی از قید اطلاق هم مبراست، فلسفه الهی مربوط اسلام خواهد بود و در غیر این صورت، چنین نیست. اما آیت الله جوادی آملی، اسلامی بودن علوم، از جمله فلسفه  را به معنای عام آن می داند. اسلام به معنای عام یعنی حق جویی و حق پذیری. بنابراین، به اعتبار فیلسوف یا کتاب فلسفی نمی توان به اسلامی بودن یک فلسفه فتوا داد، بلکه باید هر مسئله فلسفی یا علمی، جداگانه بررسی شود تا اگر حق و مطابق با واقع باشد، اسلامی شمرده شود وگرنه خیر. مسئله اصلی این پژوهش تعیین مصداق برای فلسفه اسلامی از میان فلسفه های شناخته شده موجود است. این پژوهش که در جمع آوری مطالب به شیوه اسنادی و در پردازش به شیوه تحلیلی و منطقی نگارش یافته است، به لوازم این دو دیدگاه و بررسی آنها می پردازد.

    کلیدواژگان: فلسفه اسلامی، فلسفه الهی، حق، طباطبایی، جوادی آملی
  • حمید حسنی*، دنیا حمیدی صفحات 119-143

    بحث خودگرایی در مقابل دیگرگرایی یا نوع دوستی از موضوعات مهم در فلسفه اخلاق معاصر است. خودگرایی به خودگرایی روان شناختی و خودگرایی اخلاقی تفکیک می شود. از نگاه خودگرایی روان شناختی به عنوان نظریه ای توصیفی انسان هر فعلی را برای کسب بیشترین منافع شخصی انجام می دهد و در خودگرایی اخلاقی به عنوان نظریه ای توصیه ای انسان باید فعل خود را برای کسب بیشترین منافع شخصی انجام دهد. علامه در آثار خویش عبارت هایی دارد که ممکن است از آنها خودگرایی روان شناختی و خودگرایی اخلاقی برداشت شود. در این مقاله، ضمن بررسی مدعا و ادله خودگرایان و مقایسه تعابیر علامه را با آنها نشان می دهیم که دیدگاه های علامه علیرغم شباهت هایی که با خودگرایی روان شناختی و اخلاقی دارد اما با این دو نظریه متفاوت است و می توان از سخنان ایشان نوع دیگری از خودگرایی تحت عنوان خودگرایی متافیزیکی استخراج کرد. خودگرایی متافیزیکی علامه در مقابل مهم ترین اشکالات وارد بر خودگرایی اخلاقی، یعنی اشکال تعارض منافع و اشکال ناسازگاری منطقی، نظریه ای قابل دفاع است.

    کلیدواژگان: خودگرایی روان شناختی، خودگرایی اخلاقی، خودگرایی متافیزیکی، علامه طباطبایی
  • ابراهیم رستمی، سید ابوالقاسم حسینی زیدی* صفحات 145-168

    اگرچه حقیقت اراده به عنوان یکی از مهم ترین کمالات وجودی حق تعالی امری مسلم و انکارناپذیر است، اما در تبیین چیستی، نحوه اتصاف و ویژگی هایی چون ذاتی یا فعلی بودن آن، میان حکمای مسلمان اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی از حکما با ارجاع اراده به علم الهی، اراده را از صفات ذاتی و همان علم به نظام احسن تلقی کرده اند. در مقابل، عده ای دیگر، ناظر به متون نقلی، اراده را از صفات فعل حق تعالی به شمار آورده اند. در نهایت، گروهی بر این باورند که اراده دارای مراتب است و هر دو مرتبه ذاتی و فعلی را دارا می باشد. در روایات نیز برخی از معانی اراده برای خداوند اثبات و برخی از معانی آن از حق تعالی نفی شده است. سوال تحقیق این است که آیا می توان با تحلیل افعال اختیاری انسان که خود از نزدیک ترین و برترین ابواب شناخت ذات و صفات الهی است، تبیین روشن و قابل قبولی از اراده حق تعالی ارائه داد؟ در پاسخ به این سوال و با روش تحلیلی به این نتیجه رسیده ایم که برخی از افعال ارادی انسان، باواسطه و موجب نقص است و روایات نافی اراده، ناظر به نفی این نوع اراده از خداوندند، اما برخی افعال نفس، بدون واسطه و موجب کمال است و بر همین اساس، می توان بر اراده ذاتی خداوند به معنای خواستن که متعلق آن، همان علم به نظام احسن که منشا صدور عالم است، استدلال کرد و اراده فعلی خداوند در مقام فعل عین اشیا است و اشیا در عین معلومیت، مراد حق اند.

    کلیدواژگان: اراده انسان، اراده خدا، افعال اختیاری، فلاسفه اسلامی
  • معصومه السادات ساری عارفی، علیرضا کهنسال* صفحات 169-193

    این مقاله با رویکرد توصیفی تحلیلی به تبیین عوامل ایجاد یقین حضوری از دیدگاه فلسفه ملاصدرا و تفاسیر الصافی و المیزان می پردازد. هدف این مقاله، بررسی میزان تطابق فلسفه صدرا در عوامل ایجاد یقین حضوری با تفاسیر شارحان او و میزان کاربرد این منظر در تفسیر قرآن است. در نهایت، آشکار می شود که تفاسیر در تحلیل عوامل یقین حضوری، از سه حوزه نسبت علم حضوری با عالم و معلوم، عالم و مفیض علم، هرچند از مبانی صدرایی نظیر اصالت وجود، تشکیک و حرکت جوهری بهره برده اند، اما این کاربرد عموما در لایه های اولیه باقی مانده است. به عبارتی، تفاسیر به تحلیل نسبت احاطی عالم به معلوم و سیر اخلاقی و رفتاری عالم و دریافت افاضه یقین حضوری از مبادی اکتفا و به دیگر سویه های رابطه ایجاد یقین در نسبت با عالم، تعمیق تشکیک در وجود و حرکت جوهری در تحلیل عالم و مصدریتش و نسبت آن با مفیض علم نپرداخته اند. بنابراین، تفاسیر در عین اهتمام به استفاده از مبانی عقلی، این مبانی را در تمام مراتب تحلیل یقین حضوری به کار نمی برند. پس رویکرد فلسفی به تحلیل یقین حضوری، تنها یک روش در کنار سایر روش ها و بدون غلبه در تفاسیر این دو شارح صدرایی است.

    کلیدواژگان: المیزان، الصافی، ملاصدرا، یقین، علم حضوری
  • محمود صیدی*، حسین زمانیها صفحات 195-214

    حقیقت و ماهیت زیبایی به عنوان معقول ثانی، موضوع بحث فیلسوفان واقع شده است. در پژوهش حاضر با استفاده از روش تحلیلی - تطبیقی به بررسی حقیقت زیبایی و نسبت آن با لذت و خیر از دیدگاه فلوطین و ابن سینا پرداخته شده است و نشان داده می شود که اندیشه های این دو فیلسوف علی رغم تفاوت های مبنایی در مبانی متافیزیکی، در این زمینه خاص قرابت قابل توجهی دارند. هر دو فیلسوف به تبع مراتب هستی، زیبایی را نیز دارای مراتب می دانند. فلوطین هرچند تحت تاثیر سنت افلاطونی، برای تناسب و تقارن در زیبایی امور محسوس نقش خاصی قائل است، اما به هیچ وجه این امر را علت و ملاک اصلی زیبایی در نظر نمی گیرد و ملاک زیبایی محسوس را نزد علل معقول آن و در راس آنها خیر یا نیکویی مطلق می جوید و زیبایی محسوس را سایه ای از زیبایی معقول می داند. ابن سینا نیز هرچند به نظریه مثل باور ندارد، اما معتقد است که علت و ملاک زیبایی کمال یک موجود است. از نظر ابن سینا هم خود زیبایی و هم قدرت درک زیبایی ریشه در کمال موجود دارد. لذا عقول که فوق عالم محسوس اند از مرتبه بالاتری از زیبایی برخوردارند و واجب الوجود که کمال مطلق است، در اوج زیبایی و شکوه است و در عین حال، واجد کامل ترین ادراک از زیبایی.

    کلیدواژگان: زیبایی شناسی، فلوطین، ابن سینا، لذت، خیر
  • میثم عزیزیان مصلح*، سید مرتضی حسینی شاهرودی صفحات 215-236

    «خودآگاهی» یکی از مصادیق علم حضوری است. دو پرسش مهم معرفت شناختی در مورد این مصداق وجود دارد: اول این که آیا ما واقعیتی به نام «من» را وجدان می کنیم؟ دوم این که آیا این وجدان، خطاناپذیر است و واقعیت «من» را آن گونه که هست نشان می دهد یا ممکن است «وجدان من» مغایر «من عینی» باشد. دو نکته نوآورانه اساسی در پاسخ به این دو مسئله وجود دارد که در مقاله پیش رو مدنظر قرار گرفته است. اول این که فیلسوفان مسلمان برای شناخت «من» سلسله مراتب قائل اند، به طوری که در این سلسله، ابتدایی ترین و بنیادی ترین چیزی که درباره «من» وجدان می شود، همانا «درک کنندگی خویشتن» است. این رویکرد نقش مهمی در پاسخ به منکران وجدان «من خودآگاه» دارد. دوم این که از نگاه ایشان، یگانه روش بحث درباره بنیادی ترین سطح شناخت «من» (درک کنندگی من) همانا توصیف وجدان خویشتن به کمک عقل توصیفی است. در چهارچوب این دو نکته می توان گفت که اولا وجدان «من درک کننده» وجود دارد و ثانیا فیلسوف مسلمان به عنوان یک مبناگرای عمیق، این وجدان را به مثابه یک «واقعیت» در نظر می گیرد و به سبب یگانگی وجدان و واقعیت، حکم به امتناع تخلف «معرفت وجدانی به من» از «واقعیت من» می کند. ضمنا یگانه دانستن «معرفت وجدانی به من» و «واقعیت من» ناشی از یک اعتبار صرف نیست، بلکه متکی به محتوای «وجدان من» (درک کنندگی من) است.

    کلیدواژگان: علم حضوری، معرفت بی واسطه، معرفت وجدانی، خطاناپذیری، خودآگاهی، مراجعه به علم حضوری
  • رامین گلمکانی*، سید علی دلبری، سید وهاب تقوی صفحات 237-254

    در میان روایات، احادیثی منسوب به پیامبر اکرم و اهل بیت (ع) با مضامین اعتقادی، فلسفی، عرفانی بیان شده که با الفاظ مختلف در کتب فقهی، روایی، تفسیری، عرفانی، فلسفی، کلامی و اخلاقی مورد استناد قرار گرفته است. از جمله این احادیث، روایت «ابیت عند ربی یطعمنی ویسقینی» است. سوال تحقیق این است که منظور از مقام «عندیت» و بیتوته نزد رب و متعلق خوردن و آشامیدن در حدیث چیست؟ این مقاله به روش توصیفی تحلیلی، ضمن بررسی سندی و دلالی و تحلیل محتوایی حدیث مذکور، روشن می سازد که این حدیث با توجه به قرائن و شواهد عقلی و نقلی از روایات معتبر، مبتنی بر اصول عقلی و حکمی و بنای عقلا است، بی آن که نیاز به تاویل یا توقف باشد. اگرچه با برداشت های متفاوت فقهی و غیره، اقوال مختلفی مطرح شده است، اما بر اساس قاعده روح معنا و وضع الفاظ بر معانی عام، می توان نتیجه گرفت که حدیث مذکور با مضمون بلندش، بر این معنای حکمی و عرفانی دلالت دارد که طعام و شراب دارای مراتب مختلف مادی و معنوی است و هرگاه انسان در مسیر سیر و سلوک از تعلقات دنیوی رهایی یابد و به مقام قرب الهی و عندیت رب برسد، طعام و شرابش در آن مقام نور و معرفت است و از طعام و شراب دنیوی بی نیاز خواهد بود.

    کلیدواژگان: ابیت عند ربی، یطعمنی، یسقینی، عندیت نزد رب، رزق معنوی، تجرد نفس
  • غلامعلی مقدم* صفحات 255-278

    مسائل علم از عوارض و احکام موضوع مختص به همان علم بحث می کند. تحفظ بر موضوع، حفظ بحث در حیطه عوارض و تعیین جایگاه مناسب هر مسئله در ترتیب صناعی مباحث، از نقاط قوت علم و طرح مسائل علمی در متون آموزشی است. در متون تعلیمی رایج فلسفه، مسئله تشکیک وجود معمولا در آغاز مباحث کتاب و در عداد احکام مصداقی وجود، مورد بحث قرار می گیرد و تقریر، ادله و اشکالات آن در همین موضع بحث می شود. سوال این است که آیا می توان موضع و جایگاه مناسب تری برای بحث تشکیک وجود پیشنهاد کرد؟ با توجه به ماهیت و محتوای تشکیک، به نظر می رسد بهتر است مباحث تشکیک را در ذیل مسئله وحدت و کثرت تعبیه نمود تا از رهگذر وحدت و کثرت که از احکام و عوارض وجود است، هم پیوند مناسب با موضوع فلسفه را پیدا کند، هم جایگاه شایسته در مسائل فلسفه را به دست آورد و هم مباحث آن مرتبط با مباحث وحدت و کثرت به صورت منطقی تری ساماندهی شوند. در این مقاله به روش تحلیلی نشان دادیم که مباحث تشکیک وجود در ضمن مباحث وحدت و کثرت، ترتیب منطقی و تقریر فلسفی بهتری پیدا خواهند کرد.

    کلیدواژگان: تشکیک وجود، جایگاه تشکیک، وحدت و کثرت، چینش مسائل فلسفه
|
  • Ḥusayn Aḥmadī * Pages 5-26

    The moral threshold is regarded as the limit of true happiness. The aim of this research is to conclude this threshold from the statements of Shahīd Moṭahharī, considering the nature of moral reality through a descriptive-analytical method. He perceives the nature of moral reality as religious and based on conscious worship, which cannot exist without belief in monotheism, that is, the moral threshold. It seems that Shahīd Moṭahharī’s expression in proving the nature of moral reality, which embodies religious ethics, requires a corrective and supplementary explanation regarding its foundations and implications. In this way, according to the special characteristics of human beings, the truth of morality should be considered for rational human beings. Based on the pursuit of perfection, humans place nearness (Arabic: قرب) to absolute perfection as the object of their reasoning, discovering their need in understanding their relationship with the Absolute Perfection. Consequently, in light of this awareness, they engage in behavior that corresponds to that need, which is the expression of that need and gratitude towards the Giver of it, what Shahīd Moṭahharī refers to as conscious worship.

    Keywords: Worship Theory, Moral Threshold, Moral Realism, Shahīd Moṭahharī
  • Muḥammad Riḍā ʾirshādī-Nīyā * Pages 27-50

    A In a collection of articles titled “Sabziwārī Studies,” published by Iranian Book and Literature Home with the claim of introducing the opinions and works of Ḥakīm Sabziwārī, an article titled “Ḥakīm Sabziwārī’s Interaction with the Legacy of Extravagant Narrative Tendencies” has been published. In addition to the title, which conveys and implies prejudice and clearly displays its contentious nature toward the domain of great figures in Islamic philosophy, the entire writing is filled with accusations, doubts, audacity, and disrespect toward philosophical and mystical thought, as well as the realm of verified philosophers and mystics, particularly Ḥakīm Sabziwārī. The mentioned writing, under the pretext of critique, has become a means for satisfying and promoting the literalism of those whom its author represents. It is evident that philosophical thought itself is the standard-bearer (flagbearer) of critique, with the structure of its discussions and research being composed of scientific and logical critiques of ideas. Scientific and logical criticism has criteria and is far from disrespect. This analysis, with a critical and analytical perspective, examines the claims of that writing, especially the accusation of extremism (Arabic: و ل and ,)غ reevaluates the criteria and boundaries of extremism (Arabic: و ل .(

    Keywords: Ḥakīm Sabziwārī, Philosophical Critique, Extremism (Arabic: ول, (غthe Act Of Extremism
  • ʿalī ʾiftikhārī *, Muḥammadrasūl Malikī, Muḥammad Keywānfar Pages 51-71

    Undoubtedly, the question of proving the existence and attributes of God has consistently been a central concern for philosophers and theologians. Consequently, numerous arguments, such as the argument of motion (Arabic: حرکه), the argument of creation (Arabic: حدوث, romanized: ḥudūth), the cosmological argument, and the argument of the ontological argument (burhān-i ṣiddiqīn), have been proposed to establish the essence of a necessary being. These arguments can be categorized into two main groups: “cosmological” and “ontological”. They vary in terms of precision and strength (validity) in establishing both God’s essence and His attributes. The comprehensiveness, correctness, and value of any claim or belief depend on the validity and scope of the reasoning provided to support it. Given the variations in the scope of implication and the range of proof offered by each argument, this research undertakes a comparative analysis of the aforementioned arguments and we demonstrate that the argument of the ontological argument (Burhān-i Ṣiddiqīn), while being among the most significant and comprehensive proofs for God’s existence, possesses a broader scope of signification regarding the demonstration of Divine names and attributes compared to cosmological arguments. Thus, this argument uniquely suffices in proving both the existence of God and all His attributes, eliminating the need for additional arguments.

    Keywords: Comparative Study, Scope Of Signification, Cosmological Arguments, Ontological Argument (Burhān-I Ṣiddiqīn)
  • Sayyid ʿabd Al-Ra’Ūf Afḍalī * Pages 73-93

    There is no doubt that humans are beings of dignity; however, there is disagreement about what dignity is and what its origin is. Some have referred to individuals’ social status as dignity or its origin, while others have mentioned resembling God or possessing reason (intellect). The concept of dignity based on the Islamic philosophical doctrines is a type of secondary intelligible (Arabic: معقول الثانی, romanized: maʿqūl al-thānī) and its origin of abstraction is the capacities of the rational (reasonable) soul (Arabic: النفس الناطقه). The question is, does the rational soul possess the necessary capacities for the abstraction of dignity, and what are those capacities? We have demonstrated in this paper in an analytical-descriptive manner that the rational soul, from the perspective of Islamic philosophy, possesses extraordinarily complex capacities. In addition to having vegetative and animal capacities, it also possesses other capacities that aid it in the path towards angelic transformation. These capacities have caused Muslim philosophers to describe human beings with dignity and the like in various places of their works. From the perspective of Islamic philosophy, firstly, human beings possess dignity. Furthermore, the source of dignity is the entirety of the capacities of the rational soul. In addition, dignity is an inherent and universal matter. Lastly, dignity is a concept that can be understood in gradation and does not apply equally in all cases. Familiarity with the factors that strengthen human dignity, as well as an understanding of the challenges and obstacles to human dignity, is another outcome of this writing.

    Keywords: Dignity, Islamic Philosophy, Anthropology, Soul, Philosophical Secondaryintelligible (Arabic: انیاالقولع, مromanized: Maʿqūl Al-Thānī), Human
  • Fardīn Jamshīdī-Mihr *, Amīr Rāstīn Turuqī Pages 95-117

    Allāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: ی ائ ب اط ب ه ط م ال ع (categorizes philosophy into Divine and non-Divine branches, with Divine philosophy further divided into Islamic philosophy and non-Islamic philosophy. The divine nature of philosophy from his perspective is related to the proof of God’s existence. However, the distinguishing feature of the Divine philosophy of Islam compared to others lies in the concept derived from God’s existence. He posits that if Divine philosophy successfully demonstrates the proof of absolute monotheism (or applied and famous and known for all), acknowledging that God’s existence is pure and unbounded by any limitations, even transcending the notion of absoluteness, it will be categorized as philosophy pertaining to Islam; otherwise, it will not qualify as such. In contrast, ʾĀyatu llāh Jawādī Āmulī (Arabic: لی الله جوادی آم ه (آی perceives the Islamic nature of sciences, including philosophy, in a general sense (broader context). Islam, in this general context, means the pursuit and acceptance of truth. Therefore, one cannot issue a ruling (Arabic: و ت ,ف ی romanized: fatawā, lit.: a legal or Islamic ruling) about the Islamic nature of a philosophy merely based on the philosopher or philosophical text; instead, each philosophical or scientific issue must be examined individually. If it aligns with truth and reality, it is Islamic; if it contradicts truth, it is not. The central focus of this research is to identify instances of Islamic philosophy among recognized existing philosophies. This research employs a documentary approach for gathering material and processes it through analytical and logical writing, addressing the implications of these two perspectives and exploring them further.

    Keywords: Islamic Philosophy, Divinephilosophy, Truth, Ṭabāṭabāʾī (Arabic: یائباطب, (طjawādī Āmulī (Persian: جوادی.(آملی
  • Ḥamīd Ḥassanī *, Donyā Ḥamīdī Pages 119-143

    The discussion of egoism versus altruism, or benevolence, is a significant topic in contemporary ethical philosophy. Egoism is categorized into psychological egoism and ethical egoism. From the perspective of psychological egoism, as a descriptive theory, humans perform every action to maximize their personal benefits. In contrast, ethical egoism, as a prescriptive theory, posits that humans ought to act to achieve the greatest personal benefits. ʿAllāma Ṭabāṭabāʾī’s works contain phrases that could be interpreted as indicative of both psychological and ethical egoism. In this article, we will examine the claims and arguments of egoists while comparing their perspectives with those of ʿAllāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: علامه طباطبائی). We will demonstrate that, despite certain similarities with psychological and ethical egoism, his views are fundamentally distinct. From his teachings, a different form of egoism can be derived, termed metaphysical egoism. ʿAllāma’s metaphysical egoism presents a defensible theory in response to the main criticisms against ethical egoism, namely the conflict of interests and the logical inconsistency.

    Keywords: Psychological Egoism, Ethical Egoism, Metaphysical Egoism, ʿallāma Ṭabāṭabāʾī (Arabic: علامه طباطبائی)
  • Ibrāhīm Rustamī, Sayyid ʾabū Al-Qāsim Ḥusaynī Zaydī * Pages 145-168

    Although the essence of will, as one of the most significant existential perfections of the Almighty (Truth, The), is an established and undeniable fact, there are differences of opinion among Muslim philosophers regarding its nature, how it is attributed, and its characteristics, such as whether it is intrinsic or actual. Some philosophers, by attributing “will” to Divine knowledge, regard it as one of the essential attributes, equating it with the knowledge of the most perfect order (system). In contrast, others, referring to transmitted texts, classify “will” as one of the attributes of the actions of the Almighty. Finally, some believe that the “will” has levels and has both essential and actual levels. In the aḥādīth (Arabic: احادیث, singular: ḥadīth, meaning traditions and narrations, Arabic: روایات, romanized: riwayāt), some of the meanings of the “will” have been proven to God and some of its meanings have been denied by the Almighty. The research question is whether a clear and acceptable explanation of the will of the Almighty can be presented by analyzing the voluntary actions of humans, which are among the closest and most significant means of understanding the essence and attributes of God. We have concluded through an analytical approach in response to this question, that some voluntary actions of humans are mediated and indicative of deficiency, and the traditions negating “will” pertain to this type of “will” in relation to God. Conversely, some actions of the soul (self) are unmediated and indicative of perfection. Based on this understanding, we can argue for the intrinsic (essential) will of God as the Divine desire that corresponds to the knowledge of the most perfect order (system), which is the origin of the emanation of the universe. Furthermore, the actual will of God is identical to the objective essence of things, and things, in their very known nature, correspond to the divine intention.

    Keywords: Human Will, Divine Will, Voluntary Actions, Islamic Philosophers
  • Maʿṣūma Al-Sādāt Sārī-ʿārifī, ʿalī-Riḍā Kuhansāl * Pages 169-193

    This research, using a descriptive-analytical approach, explains the factors leading to intuitive certainty (Arabic: یقین الحضوری, lit.: certainty by vision) from the perspective of Mullā Ṣadrā’s philosophy and the tafsīrs (Arabic: تفاسیر, romanized: tafāsīr) al-Ṣāfī (Arabic: الصافی) and al-Mīzān (Arabic: المیزان). The aim of this article is to examine the extent to which Ṣadrā’s philosophy aligns with the interpretations of his commentators in the factors leading to intuitive certainty, and the applicability of this perspective in the exegesis of the Qurʾān. Ultimately, it is revealed that the tafāsīr (plural form of tafsīr, Arabic: تفسیر), in analyzing the factors of intuitive certainty, consider three domains: the relationship of intuitive knowledge (Arabic: علم الحضوری, lit.: knowledge by presence or presential knowledge) with the knower and the known, the knower, and the agent of knowledge (Arabic: العلم, romanized: al-ʿilm). Although they use Ṣadrian principles such as the primacy (principle) of existence (Arabic: اصاله الوجود), gradation (Arabic: تشکیک), and substantial motion, this application generally remains at the foundational level. In other words, the tafāsīr content themselves with comprehensive of the relationship of the knower to the known and the moral and behavioral journey of the knower in receiving the investment of intuitive certainty from its origins. They do not address other aspects of the relationship that create certainty in relation to the knower, nor do they delve into the gradation in existence and substantial motion in analyzing (tautologous) the knower, its source, and its relation to the factor of knowledge. Therefore, despite their emphasis on using rational foundations, tafāsīr do not apply these principles in all levels of analyzing intuitive certainty. Thus, the philosophical approach to analyzing intuitive certainty is merely one method among others, without predominance, in these two Mullā Ṣadrā’s commentators’ interpretations.

    Keywords: Al-Mīzān (Arabic: میزانلا(_ Alṣāfī (Arabic: یافص Mullā _)الṣadrā, Certainty (Arabic: قینیل, (اintuitive Knowledge (Arabic:ضوریحالملع, Lit.: Knowledge Bypresence Or Presentialknowledge)
  • Muḥammūd Ṣeydiī *, Ḥusayn Zamānīhā Pages 195-214

    The truth and nature of beauty, as a secondary intelligible (Arabic: معقول الثانی, romanized: maʿqūl al-thānī), have become a topic of discussion among philosophers. In the present study, employing an analytical-comparative method, the truth of beauty and its relationship with pleasure and goodness from the perspectives of Plotinus and Avicenna (Arabic: إبن سینا, romanized: Ibn Sīnā) are examined. It is demonstrated that the thoughts of these two philosophers, despite foundational differences in their metaphysical bases, have significant similarities in this specific area. Although Plotinus recognizes a specific role for proportion and symmetry in the beauty of sensible things influenced by the Platonic tradition, he does not consider this to be the cause or the main criterion of beauty. Instead, he seeks the criterion of sensible beauty among its intelligible causes, with the absolute Good or goodness at the forefront, and regards sensible beauty as a shadow of intelligible beauty. Although Avicenna does not believe in the theory of exemplarism (exemplary ideas), he believes that the cause and criterion of beauty is the perfection of a being. According to Ibn Sina, both beauty itself and the power to perceive beauty are rooted in the perfection of existence. Therefore, the Intellects (Arabic: عقول, romanized: ʿAqūl), which are above the sensible world (the sensible world), possess a higher degree of beauty, and the Necessarily-Existing (Arabic: واجب الوجود, romanized: Wājib al-Wujūd, lit.: Necessary Being), which is absolute perfection, is at the pinnacle of beauty and grandeur, while at the same time possessing the most complete perception of beauty.

    Keywords: Aesthetics, Plotinus, Avicenna (Arabic: إبن سینا, Romanized: Ibn Sīnā), Pleasure, Goodness
  • Maytham ʿazīzīyān Muṣliḥ *, Sayyid Murtaḍā Ḥusaynī Shāhroudī Pages 215-236

    One of the examples of the intuitive knowledge (Arabic: علم الحضوری, lit.: knowledge by presence or presential knowledge) is “self-consciousness”. There are two important epistemological questions regarding this concept: First, do we have a consciousness of a reality called “self”? Second, is this consciousness infallible, accurately reflecting the reality of “self” as it is, or could “consciousness of self” be at odds with the “objective self”? There are two basic innovative points in response to these two issues that are considered in this article. First, Muslim philosophers recognize a hierarchy for the knowledge of the “self,” in which the most basic and fundamental aspect of consciousness regarding the “self” is the “perception of the self.” This approach plays an important role in countering the deniers of the “conscious self.” Second, from this perspective, the only way to discuss the most fundamental level of knowing the “self” (the understanding of the self) is to describe one’s consciousness with the aid of descriptive reason. Within the framework of these two points, it can be said that, first, there is a consciousness of the “perceiving self,” and second, the Muslim philosopher, as a deep foundational thinker, regards this consciousness as a “reality.” Due to the unity of consciousness and reality, he concludes that the “epistemic awareness of the self” cannot deviate from the “objective self.” Moreover, considering the “epistemic awareness of the self” and the “objective self” as one is not merely a matter of convention, but rather relies on the content of “consciousness of self” (the understanding of the self).

    Keywords: Intuitive Knowledge (Arabic:ضوریحالملع, Lit.: Knowledge Bypresence Or Presentialknowledge), Directknowledge, Epistemicknowledge, Infallibility, Selfawareness, Referring Tointuitive Knowledge
  • Rāmīn Gulmakānī, Sayyid ʿalī Dilbarī, Sayyid Wahhāb Taqavī Pages 237-254

    Among the aḥādīth (Arabic: احادیث, singular: ḥadīth, meaning traditions and narrations, Arabic: وا یات ر, romanized: riwayāt), there are those attributed to the Prophet ṣallā llāhu ʿalayhī wa-ʾālihī wa-sallam and Ahl al-Bayt (Arabic: ل ه ا ٱ ت ی ب ل (ʿalayhim al-ṣalātu wal-salām that address doctrinal, philosophical, and mystical themes. These narrations have been cited in various forms across jurisprudential, narrative, exegetical, mystical, philosophical, theological, and ethical works. Among these is the narration “I spend the night with my Lord, and He feeds and drinks ت ابی :Arabic” (me عند ربی ی ن م طع ی و ی ق ینی س , romanized: “Abītu ʿinda Rabbī yuṭʿimunī wa yasqīnī”). The research question is: What is meant by the status of “being near” (Arabic: ند ع یه , romanized: ʿindīyya) and passing and spending the night with the Lord (Arabic: ه توت ی ب, romanized: Baytūta), and the relation (object) of “eating and drinking” in the ḥadīth? This article employs a descriptive-analytical method to examine the authenticity, implications, and content of the mentioned ḥadīth. It clarifies that, based on rational and traditional evidence from credible narrations, this ḥadīth is rooted in rational principles and legal foundations, and is aligned with logical and consistent usages without the need for interpretation or hesitation. Although various opinions based on differing juridical interpretations have emerged, it can be concluded, in accordance with the principle of the spirit of meaning and the stipulation (position) of words to general meanings, that the ḥadīth conveys a profound mystical and philosophical understanding: that food and drink possess different material and spiritual levels. Whenever a person frees from worldly attachments and attains the Divine nearness (nearness to God) and “being near” (Arabic: ند ع یه , romanized: ʿindīyya) to the Lord, their food and drink at that level become light and knowledge, rendering them independent of worldly sustenance.

    Keywords: Abītu ʿinda Rabbī (Arabic:ت ابی :Romanized, عند ربی “Abītu ʿinda Rabbī, Lit.: Ispend With My Lord), ی نی :Arabic (Yuṭʿimunī مع, طlit.: He Feeds Me), Yaskīnī(Arabic: ی ق He .:Lit, س ینی Drinks Me), Being Nearند :Arabic(ع :Romanized, یهʿindīyya) To The Lord, Spiritual Sustenance, Spirituality Of The Soul
  • Ghulāmalī Muqaddam * Pages 255-278

    The issues and questions of knowledge (Arabic: العلم, romanized: al-ʿilm) discuss the accidents (Arabic: عوارض) and rulings (aḥkām, Arabic: احکام “rulings”, plural of ḥukm “حکم”) of the subject specific to that knowledge. Among the strengths of knowledge and the presentation of scientific issues in educational texts are the preservation of the subject, the maintenance of discussions within the scope of accidents, and the determination of the appropriate position of each issue in the technical order of the topics. The issue of the existence gradation (Arabic: تشکیک الوجود) in the common didactic texts of philosophy is usually discussed at the beginning of the discussions of the book and among the precepts of existence, and its expression, arguments, and problems are discussed in this position. The question is whether it is possible to propose a more appropriate position for the discussion of the existence gradation. Given the nature and content of skepticism, it appears more beneficial to include the topics of the existence gradation under the issue of unity and diversity. This approach would help establish a proper connection with the subject of philosophy through unity and diversity, which are among the properties and accidents of existence. Additionally, it would secure an appropriate place for the existence gradation within philosophical issues and organize its topics related to unity and diversity in a more logical manner. In this article, we analytically demonstrated that the topics of the existence gradation will achieve better logical order and philosophical articulation (expression) when included within the discussions of unity and diversity.

    Keywords: Existence Gradation, Position Of The Existence Gradation, Unity, Diversity, Arrangement Of Philosophical Issues