ابوالفضل شکوری
-
آیا می توان از اندیشه سیاسی هند باستان براساس ادبیات اساطیری و حماسی آن سخن گفت؟ این پرسشی است که در مقاله حاضر، بدان پرداخته شده است. به منظور پاسخ به این پرسش، ابتدا بحثی در باب چیستی اندیشه سیاسی و چگونگی فهم آن ارائه شده است. در این تعریف، اندیشه سیاسی، نوعی از اندیشه ورزی معطوف به عمل سیاسی دانسته شده است که از دغدغه انسانی کردن سیاست ازطریق معنوی و مردمی کردن این قلمرو نشئت می گیرد. این اندیشه ورزی، پنج مرحله بحران شناسی، علت شناسی، دلالت آرمان شهری، دلالت هنجاری و دلالت انتقادی را طی می کند. بازخوانی ادبیات اساطیری حماسی هند باستان از این منظر نشان دهنده این واقعیت است که عمل سیاسی در هند باستان بعد از به افراط وتفریط کشیده شدن، به شکل گیری اندیشه سیاسی منتهی شده است. این اندیشه سیاسی نیز بعد از عبور از نظریه افراطی حاکم حکیم، به تعادل گراییده است و کامل ترین شکل خود را در قسمت نهایی ادبیات حماسی هند باستان به نمایش گذاشته است. فهم و از آن خود کردن این نظریه سیاسی می تواند به انسان مدرن در گذر از هرگونه بنیادگرایی و بنیادستیزی معرفتی و سیاسی کمک کند. روش تحقیق مقاله حاضر، تحلیل و توصیف سه اثر مهابهاراتا، بهاگاوادگیتا و رامایانا، با استفاده از ابزار کتابخانه ای است.
کلید واژگان: اندیشه سیاسی, ادبیات حماسی هندباستان, حاکم حکیم, عمل سیاسی, نیایشIs it possible to discuss ancient Indian political thought based on its mythological and epic literature? This is the question addressed in the present article. To answer this question, an initial discussion is presented on the nature of political thought and how it can be understood. In this definition, political thought is considered a type of intellectual activity directed towards political action, emerging from a concern for humanizing politics by spiritualizing and democratizing this realm. This intellectual process progresses through five stages: crisis analysis, causation, utopian implication, normative implication, and critical implication. Revisiting the mythological and epic literature of ancient India from this perspective reveals that political action in ancient India, after becoming extreme and excessive, led to the formation of political thought. This political thought, after moving beyond the theory of the sage-ruler extreme, reached equilibrium and exhibited its most complete form in the final sections of ancient Indian epic literature. Understanding and internalizing this political theory can assist modern individuals in transcending any kind of fundamentalism or anti-fundamentalism in both knowledge and politics. The research method of this article involves the analysis and description of three works—Mahabharata, Bhagavad Gita, and Ramayana—using library resources.
Keywords: Political Thought, Epic Literature Of Ancient India, Wise Ruler, Political Action, Prayer -
عرفا برای بیان مباحث عرفانی ، اموزش به مخاطبین و بیان اوصاف و احوالات خود نوعی از زبان را به کار میگیرند که اصطلاحا زبان عرفانی خوانده شده است و به طبع فهم مفاهیم عرفانی و مباحث مرتبط با ان نیازمند شناخت ابعاد مختلف بیان عرفانی است . بین این سبک بیان عارفانه که در مرصاد العباد نجم الدین رازی به شکلی گسترده مورد استفاده قرار گرفته است و انچه که اشتراوس تحت عنوان هنر نگارش در کتاب تعقیب و ازار و هنر نگارش اورده است مشابهت های جالب توجهی به چشم میخورد به گونه ای که میتوان از بیان و هنر نگارش در میان عرفا انگونه که اشتراوس در باره فلاسفه سخن گفته است نیز صحبت به میان اورد . در پژوهش حاضر با استفاده از شیوه ی تطبیقی ، هنر نگارش مورد اشاره اشتراوس پیرامون فلاسفه و هنر نگارش و بیان مورد استفاده نجم الدین رازی در مرصاد العباد سعی در نشان دادن کاربرد هنر نگارش و بیان برای مصون ماندن از تعقیب و ازار در میان عرفا شده است و اورده های این پژوهش برای الگوی پیشرفت ایرانی و اسلامی تحت عنوان گذار از پارادایم سیاست سکولار به سیاست متعالیه مورد بحث قرار گرفته است .
کلید واژگان: لویی اشتراوس, نجم الدین رازی, پنهان نگاری و عرفان نگاری, عرفان, سیاستJournal of the Socio - Political Thought of Islam, Volume:4 Issue: 1, Summer and Autumn 2023, PP 47 -62Mystics employ a specific type of language, commonly referred to as mystical language, to express mystical discussions, educate their audience, and describe their own states and experiences. Consequently, understanding mystical concepts and related discussions requires familiarity with the various dimensions of mystical expression. There are remarkable similarities between this style of mystical expression, extensively used by Najm al-Din Razi in Mirsad al-Ibad, and what Strauss refers to as the art of writing in his book Persecution and the Art of Writing. These similarities are so significant that one could speak of the expression and art of writing among mystics in a manner akin to Strauss's discourse on philosophers. In this study, using a comparative method, Strauss's referenced art of writing regarding philosophers and the art of writing and expression employed by Najm al-Din Razi in Mirsad al-Ibad are examined to demonstrate the use of the art of writing and expression to safeguard against persecution among mystics.
Keywords: Leo Strauss, Najm Al-Din Razi, Cryptography, Mystical Writing, Mysticism, Politics -
جامعه عراق از ابتدای انحطاط امپراتوری عثمانی، با مسئله ای بزرگ روبرو شد و آن تکوین «هویت و دولت ملی» بود. راهبردهای نیروهای متعدد سیاسی - عراقی، از ملی گرایان رومانتیک تا امت گرایان بعثی و اسلام گرایان سیاسی علی رغم تفاوت های بسیار، بر محوریت حفظ دولت ملی این کشور در مقابل دیگر غربی و ایرانی صورت بندی می شد اما نحوه این ملت -دولت سازی محل مجادله بسیار بود. این پژوهش به شیوه هرمنوتیک زمینه - مولف اسکینری، راهبردهای آیت الله سیستانی را در مواجهه با مسئله ملت - دولت سازی عراق جدید واکاوی می نماید. براین اساس، سوال محوری این است که راهبردهای آیت الله سیستانی برای تکوین هویت و دولت ملی در سرزمین عراق چیست؟ یافته های پژوهش نشان می دهد آیت الله سیستانی ضمن تبیین مسئله نابودی فرهنگ دینی و ملی در عراق، اعلام می دارد که ایجاد هویت و دولت ملی در این کشور، از رهگذر سه مولفه «ظهور شهروند صالح» جهت علاج رنج فرقه گرایی قومی، «برقراری همزیست مسالمت آمیز» برای التیام الم طائفی گرایی سیاسی و «استقرار نهادهای سیاسی نوین» برای درمان درد استبداد قابل تحقق است.
کلید واژگان: عراق, سید سیستانی, شهروندی صالحه, همزیستی مسالمت آمیز, ولایت در امور عامه, هویت و دولت ملیPolitical Science, Volume:27 Issue: 1, 2024, PP 88 -150Since the beginning of the decadence of the Ottoman Empire, Iraqi society faced a major problem: the development of "national identity and the nation-state." The strategies of various Iraqi-political forces, from romantic nationalists to Baathist nationalists and political Islamists, despite many differences, were formulated on the centrality of preserving the nation- state of this country against other Western and Iranian ones, but the way this nation-state building was the subject of many disputes. This research analyzes Ayatollah Sistani's strategies in facing the problem of the nation - state building of the new Iraq, using the hermeneutic method of the Skinner. Therefore, the central question is, what are Ayatollah Sistani's strategies for the development of national identity and nation- state in Iraq? The findings of the research show that Ayatollah Sistani, while explaining the problem of the destruction of religious and national culture in Iraq, declares that the creation of national identity and nation - state in this country, through the three components of "the emergence of a righteous citizen" in order to cure the suffering of ethnic sectarianism, "the establishment of peaceful coexistence "It can be done to heal the pain of political sectarianism and to "establish new political institutions" to cure the pain of tyranny.
Keywords: Iraq, -Sayyid Al-Sistani, -Righteous Citizenship-, Peaceful Coexistence, - Velayat-E In Public Affairs, - National Identity, Nation - State -
زندگی اجتماعی در جوامع عربی، از ادوار پیشااسلامی، به نظام قبیله ای تکیه داشته و روابط داخلی، میان اعضای این نظام بر پایه ارتباطات نسبی و خویشاوندی، شکل گرفته است. در این نظام، تقسیم بندی خاصی از واحدهای اجتماعی دیده می شود که درون قبائل و واحدهای بالاتر از آن، مانند شعب، وجود دارد و فرض بر این است که اغلب این نام گذاری ها تنها به معنای خویشاوندی باشند. در قرآن کریم، از واژگانی چون «شعوب»، «قبیله»، «فصیله»، «رهط» و «عشیره» استفاده شده است و این مطالعه در صدد است که چه ارتباطی بین این تقسیم بندی های قبیله ای وجود دارد و چندگانگی واژگان نظام قبیله ای، بر اساس تحلیل ریشه شناسی، چگونه قابل درک است. تمرکز این مطالعه بر تحلیل ریشه شناسانه واژگان نظام قبیله ای با استفاده از رویکرد توصیفی تحلیلی به هدف تعریف معانی مشترک و تفاوت های معنایی در تقسیم بندی های قبیله ای است تا تنوع و اهمیت واژگانی این اصول زیرساختی را نشان دهد. این بررسی می تواند به بهبود درک مفاهیم اصولی و اساسی این ساختارها در جوامع عربی کمک کرده و همچنین به شناخت بهتر ارتباط بین این تقسیم بندی ها و تفاوت های واژگانی مرتبط با آن ها کمک نماید. فرضیه اصلی این مطالعه این است که مفهوم اصلی واژگان در این ساختارها به گروه و جماعت اشاره دارد و وجود فروع و شاخه های متعدد در قبیله، به لحاظ برخی ویژگی های گروهی، خاص آن هاست که نقشی مهم در نمایان کردن فعالیت ها و اهداف گروه های خویشاوندی، از خرد تا کلان در فرهنگ عرب، دارند.
کلید واژگان: اجتماع در قرآن, انسان شناسی فرهنگی, تقسیم بندی اجتماعی, خویشاوند, روابط نسبی, ریشه شناسی تاریخی, قبیلهSocial life in Arab societies from pre-Islamic periods relied on a tribal system, and internal relationships among its members were based on kinship and relative relationships. In this system, a specific division of social units is observed, both within tribes and in higher-level units such as "sha'ab" (branches), and it has often been assumed that these designations are primarily indicative of kinship. The Quran employs terms like "sha'ub," "qabila," "faseela," "raht," and "ashira" to describe these social structures, and this study aims to explore the relationship between these tribal divisions and how the multiplicity of words of the tribal system can be understood through etymological analysis. The focus of this study is on the etymological analysis of the words of the tribal system using a descriptive-analytical approach with the aim of defining common meanings and semantic differences in tribal divisions to show the diversity and lexical importance of these infrastructural principles. This investigation can contribute to a better understanding of the fundamental concepts and foundations of these structures in Arab societies and provide insights into the relationship between these divisions and the associated lexical differences. The primary hypothesis of this study is that the core meaning of these words within these structures refers to groups and communities, and the existence of various branches and subcategories within the tribe serves particular group-related functions, depicting activities and objectives of kinship groups, from small to large, in Arab culture.
Keywords: Society in the Quran, cultural anthropology, Social Classification, kin, Kinship Relations, historical etymology, tribe -
در منطق قرآن کریم، یگانه راهبرد مومنان در مواجهه با دشمنان، «مقاومت» ذکرشده که دارای ابعاد مختلفی است. آراء لغویان، مفسران و حتی ترجمه مترجمان درباره ی برخی ازاین گونه ها (مشخصا «لا ترکنوا الی» در آیه 113 سوره هود، «انبذ الی» در آیه 58 سوره انفال، «اشداء» در آیه 29 سوره فتح و «غلظه» در آیه 123 سوره برایت) مختلف و متعدد است. مقاله حاضر درصدد است با روش توصیفی-تحلیلی در ارزیابی داده ها، ابتدا مفهوم این واژگان را بر اساس آراء لغویان و مفسران احصاء نموده، سپس با تحلیل و واکاوی، معنایی جامع و دقیق از آن ها ارایه دهد. درنهایت بر اساس دستاورد حاصل شده، ترجمه های فارسی معاصر (مشخصا انصاریان، فولادوند، مکارم، مشکینی، صفوی، رضایی، معزی، مصباح زاده، خرمشاهی، حدادعادل و یزدی) نیز ارزیابی شود. نتایج جستار حاضر حاکی از آن است که برای فهم معنای دقیق این واژگان راهبردی، توجه به قرینه سیاق و همراهی آن ها با دیگر واژگان، مهم ترین نقش را ایفا می کند؛ امری که برخی از لغویان، مفسران و مترجمان نسبت بدان بی توجه بوده اند. درهرحال، مشکینی و صفوی در انتقال معانی درست این واژگان از باقی مترجمان مناسب تر عمل نموده اند.
کلید واژگان: ترجمه قرآن, مقاومت, رکون, غلظت, شدت, نبذIn the conceptual system of the Holy Quran, the only strategy of the believers in the face of enemies is "resistance" which has different dimensions. The views of lexicographers, commentators, as well as how translators translate some of these words (Specifically "Là tarkanou elà" In verse 113 of Surah Hood, "Anbaza elà" in verse 58 of Surah Anfal "Asheda" In verse 29 of Surah Fath and "Qhelzah" in verse 123 of Surah Tubah/Baraàt) are Different and numerous. The present article aims to use descriptive-analytical method and data evaluation to enumerate the meaning of these words based on the opinions of lexicographers and commentators and after analysis and critique, to provide a comprehensive and accurate meaning of them. Finally, based on the results, contemporary Persian translations (specifically Ansarian, Fooladvand, Makarem, Meshkini, Safavid, Rezaei, Moezi, Mesbahzadeh, Khorramshahi, Haddad Adel and Yazdi) are evaluated. The results of the present study indicate that in order to understand the exact meaning of these strategic words, paying attention to the context and their association with other words plays the most important role; which some lexicographers, commentators and translators have paid less attention. However, Meshkini and Safavi have been more successful in transmitting the correct meanings of these words than other translators.
Keywords: Translation of Quran, Muqhavemat, Rokoun, Qhelzat, Shedat, Nabaz -
مجله کتاب قیم، پیاپی 26 (بهار و تابستان 1401)، صص 193 -210
بحث از محکم و متشابه در شمار زیربنایی ترین و چالشی ترین مباحث در حوزه تفسیر و علوم قرآن قرار دارد که از دیرباز تاکنون مورد توجه عالمان علوم مختلف اسلامی در میان مذاهب و فرقه های گوناگون بوده است. این جستار با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی، نظریه جدید محمد عابد الجابری پیرامون این موضوع را بر پایه آیه 7 سوره آل عمران طرح و تبیین نموده و آن را به بوته نقد گذاشته است. دستاورد پژوهش حاضر این است که وی، «آیات محکم» و «آیات متشابه» در آیه یادشده را ناظر به لفظ و معنا ندانسته، بلکه از جنس پدیده تکوینی و خارجی برشمرده است . ایرادات سندی، متنی و دلالی به روایتی که جابری آن را به عنوان سبب نزول آیه مورد بحث اختیار کرده است، عدم تحقق شرایط سیاق برای آیه 7 آل عمران و نیز ناسازگاری معنای پیشنهادی جابری برای لفظ «آیه» با ساختار کلی آیه مزبور، از جمله مهمترین نقدهای وارد بر نظریه وی است.
کلید واژگان: آیات محکم, آیات متشابه, آیه 7 آل عمران, عابد الجابریThe discussion of Muhkam and Mutashabeh verses is one of the most fundamental and challenging issues in the field of interpretation of the Qur'an and Quranic sciences, which has long been considered by scholars of various Islamic sciences among different religions and sects. Using a descriptive-analytical method, this paper has designed and explained the new theory of Mohammad Abed Al-Jaberi on this subject based on verse 7 of Surah Al-Imran and has criticized it. The achievement of the present study is that he did not consider " Muhkam verses" and " Mutashabeh verses" in the mentioned verse to mean words and meanings, but considered them as a formative and external phenomenon. Documentary, textual and semantic objections to the narration which Jaberi has taken as the reason for the revelation of the verse in question, the non-fulfillment of the context conditions for verse 7 of Al-Imran and also the incompatibility of Jaberi's proposed meaning for the word "verse" with the general structure of the verse are among the most important criticisms of his theory.
Keywords: Muhkam verses, Mutashabeh verses, verse 7 of Al-Imran, Abed Al-Jaberi -
به باور فیلسوفان و اندیشمندان متاله، سنت عبری و دستگاه عقلانی یونان باستان بر الهیات مسیحی و متن مقدس آن تاثیری هستی شناختی نهاده است. در مقاله حاضر قصد داریم به این پرسش بپردازیم که الهیات مسیحی چگونه به پیدایش اومانیسم در نظریه های سیاسی مدرن انجامید؟ در مقام فرضیه، این مساله مورد بررسی قرار می گیرد که گذار دیالکتیکی مغرب زمین از سیطره کلیسایی قرون وسطی به سوبژگی انسان را نمی توان یک شیفت پارادایمی دانست؛ بلکه صورت بندی الهیات مسیحی مبتنی بر نظریه تثلیث به گونه ای صورت پذیرفت که امکان تجلی "روح" خدا در پسر خدا را به اصالت عمل در پسر انسان تسری دهد و آن را به واسطه سنت یهود و تمهیدات فلسفی یونان باستان موجه سازد. لذا اهتمام داریم با استفاده از روش تطبیقی- تفسیری متن به مستنداتی بپردازیم که الهیات سیاسی مسیحی را از ترویج پارسایی در بدو ظهور مسیح تا انقیاد انسان توسط کلیسا متحول ساخت و در ادامه، ما به ازای آنچه در قرون وسطی رخ داد، ناگزیر از پذیرش اومانیسم شد و توانست از اصالت انسان و عقلانیت او حمایت کند.کلید واژگان: خلقت مسیح, سنت عبری, سنت یونانی, متن مقدس, اومانیسم, الهیات سیاسی مسیحیdivine philosophers and thinkers believe that the Hebrew tradition and the rational system of ancient Greece had an ontological influence on Christian theology and its sacred text. . Given this as a fact, this paper aims to answer the question “how Christian theology led to the creation of humanism, especially in the modern political theories?” During the research, we realized that the dialectical transition of the West from medieval church dominance to the subjectivity of man cannot be considered a paradigmatic shift. Rather, the Christian doctrine of Trinity extends the embodiment of the “Spirit of God” in the “Son of God” to the pragmatism in the Son of Man (Jesus Christ), and justifies it through the Hebrew tradition and the ancient Greek philosophy. Using comparative-interpretive method, this research tries to find the reasons why Christian political theology shifted from “asceticism” in early Christianity to the subjugation of man by the church, and later on, what happened in dark medieval times is discussed and that how Christian political theology had to accepted “humanism” and “rationality” inevitably to cope with the modern times.Keywords: Political Theory, Political Theorizing, Political Processes, Environmental Problem, Political Ecology
-
بنا بر آیات قرآن کریم، مستضعفان بهعنوان بخشی از جامعه طاغوتزده، همواره از سوی مستکبران و نظام سلطه مورد ظلم و ستم واقع شده یا ضعیف بهشمار آمده و ناتوان نگاه داشته شدهاند. باتوجهبه اینکه خدای متعال در عرض همین امر، در آیات متعدد، از مومنان خواسته تا برای برونرفت از مشکلات به طور پیوسته جهاد کنند، این پرسش مطرح میشود: قرآن کریم چه راهبردهایی را برای برونرفت مستضعفان از استضعاف طرحریزی کرده است؟ پاسخ احتمالی آن است که باتوجهبه تفاوت معیارهای پیشرفتزا در نظامات دینی با غیردینی، خداوند ترکیبی از راهبردهای مادی و معنوی را ارایه داده باشد. مطمینا فهم و تحلیل روشمند این راهبردها میتواند ما را به سطح جدیدی از مبارزات نامتقارن رهنمون سازد. جستار حاضر با روش تحلیلی-توصیفی در ذیل نگاهی «گفتمانمحورانه»، درصدد احصا و تحلیل راهبردهای مبارزاتی مستضعفان در مواجهه با مستکبران است. دستاورد این تلاش نشان میدهد که قرآن کریم از مستضعفان بهعنوان صاحبان بالقوه ارثبری عالم، خواسته با «مقاومت همهجانبه» در سایه استعانت از خدای قادر، جامعه طاغوتی را به جامعه توحیدی و ولایی مبدل سازند و خلیفهاللهی خود را در زمین بهفعلیت برسانند.کلید واژگان: قرآن, مستضعفان, راهبرد, مستکبران, جامعه اسلامی, جامعه طاغوتیAccording to the verses of the Holy Quran, the oppressed, as a part of the tyrannical society, have always been oppressed or considered weak by the arrogant and the system of domination and have been kept powerless. Considering that God Almighty has asked the believers in several verses to constantly strive to get out of problems, this question arises: What strategies has the Holy Qur'an outlined for overcoming the oppressed? The possible answer is that God has provided a combination of material and spiritual strategies, given the differences in progressive criteria in religious and non-religious systems. Certainly, a methodical understanding and analysis of these strategies can lead us to a new level of asymmetric struggle. The present article, with an analytical-descriptive method under a "discourse-oriented" view, seeks to enumerate and analyze the struggle strategies of the oppressed in the face of the arrogant. The result of this effort shows that the Holy Qur'an asks the oppressed, as potential heirs of the world, to transform the Taghut society into a monotheistic and guardian society by "all-around resistance" with the help of God Almighty, and to establish their caliph on earth as human beings.Keywords: Quran, the oppressed, strategy, Resistance, the Arrogant, Islamic society, Taghut society
-
اندیشمندان دوره رنسانس، به واسطه اینکه تجلی گاه یک دوران جدید بودند، از اندیشه های بکری برخوردارند. پیکودلا میراندولا (1494-1463م) با وجود گمنام بودن در تاریخ فلسفه، نقشی بسزا در نگاه غربی به انسان بازی کرد. نگاه او به مسئله کرامت انسان و جایگاهش در این مقوله بنیادین در تاریخ فکر غرب، بررسی اندیشه او را چنان پرمعنا می کند که می توان وی را از تاثیرگذارترین اندیشمندان در مسئله حقوق بشر در عصر کنونی دانست. با کمک تشریح اندیشه میراندولا، به نوعی به تشریح اندیشه غرب در مقوله کرامت انسان و حقوق بشر خواهیم پرداخت. بر این اساس سوال محوری در این پژوهش این است که: «مبنای کرامت مندی انسان در اندیشه میراندولا چیست و این مبنا چه نسبتی با حق انسان برقرار می کند؟» برای یافتن پاسخ پرسشمان براساس رویکرد هرمنوتیک فلسفی گادامر به گفت وگو با متون میراندولا می پردازیم. میراندولا از انسان تعین ناپذیر سخن می گوید که حق قانون گذاری و تعیین سرنوشت خود را بنا به انتخاب خود دارد. این دیدگاه پیامدهای حقوق بشری مستقیمی دارد و به مثابه نخ تسبیحی است که اندیشه حقوق بشری معاصر را به اندیشه رنسانسی میراندولا متصل می کند.کلید واژگان: انسان, حق, رنسانس, کرامت, میراندولاRenaissance thinkers have pristine ideas since they were the manifestation of a new era. Mirandola (1463-1494) despite being obscure in the history of philosophy, played a role in Western thinking. His view of the issue of human dignity and its place on this fundamental issue in the history of Western intellectual makes study his thinking so meaningful. So, he can be considered one of the most influential thinkers on the issue of human rights in the present era. With the help of the narrative of Miranda's thoughts, we will explain Western thought on human dignity and human rights. Accordingly, our central question in this study is: "What is the basis of human dignity in the thought of Miranda, and what does the relationship of this basis with the human right?" To find out the answer to our question, we focus on Gadamer's Philosophical Hermeneutic approach to discussing the texts of Mirandola. Mirandola speaks on a chameleon man who has the right to legislate and determine his own destiny. This perspective has direct implications on human rights and is a chain that connects contemporary human rights thought with the thought of Mirandola.Keywords: Human, right, Renaissance, dignity, Mirandola
-
نمایش قدرت ایران در عمان و سوریه در قالب عملیات نظامی برون مرزی در دوران معاصر موجب مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای شده است. این نمایش قدرت مرهون موقعیت و ویژگی های منحصربفرد داخلی در کنار تاثیر پذیری از رخدادهای منطقه ای و بین المللی بوده است. این مقاله با مفروض گرفتن قدرت منطقه ای ایران در نیم قرن اخیر و با بهره گیری از روش تحلیلی-توصیفی در پی پاسخ به این پرسش است که نقش مولفه های قدرت ملی در افزایش قدرت و نفوذ منطقه ای ایران معاصر چه بوده است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد چهار متغیر موقعیت جغرافیایی(ژئوپلیتیکی-ژئواکونومیکی)، مولفه های اقتصادی(درآمدهای نفتی، تولید ناخالص داخلی، سرانه تولید ناخالص داخلی، صادرات و واردات)، مولفه قدرت نظامی(استراتژی،هزینه ها و تجهیزات نظامی) و مولفه هویتی تاثیر مهمی در ارتقا قدرت منطقه ای ایران داشته است. همچنین ضریب نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران به واسطه افزایش درآمدهای نفتی، بهره گیری از مزیت ژئوپلیتیک-ژئواکونومیک، توانمندی نظامی، اتخاذ هویت جهان شمول و حوزه نفوذ گسترده تر افزایش یافته است.
کلید واژگان: قدرت منطقه ای, قدرت ملی, سیاست خارجی ایران, راهبرد نظامی, ژئوپلیتیکGeopolitics, Volume:15 Issue: 3, 2019, PP 25 -56IntrductionThe emergence of Iran's regional power dates back to the Pahlavi era, when the Shah sought the doctrine of Nixon as a regional gendarme in the Persian Gulf. In the international context, such as the deconstruction of the superpowers in the era of the Cold War, the announcement of the Nixon doctrine to transfer the security of the regions to the states in line with it and the vacuum resulting from the departure of Britain from the Persian Gulf, along with regional factors such as the fear of the Shah's influence on the Soviet influence and the expansion of governments Arab radicals played an important role in enhancing the regional status of Iran (Mousavinia, 2013; 130-118). The main objective of Iran was to maintain Persian Gulf security and to deal with regional threats. The reflection of Iran's rising power and regional influence can be seen in the direct presence of Iran in Dhofar in the 1970s, support for Yemeni monarchists in their civil war against Leftist Republicans, support for King Malek Hassan II of Morocco in the battle with police guards and increased military aid to Pakistan saw their tensions with India (Chamankar, 2010; 70-61). The adoption of the policy of "no east, no west" in Iranian foreign policy after the Islamic revolution brought about dramatic changes in regional balance and stability, which resulted in the disappearance of the policy of the two American pillars in the Persian Gulf and the change of regional alliances of Iran.(Axworthy, 2013: 24). Reducing US hegemony in the 21st century, and increasing the role of actors such as China and Russia in the global arena along with regional developments such as the US invasion of Iraq in 2003 and the Arab revolutions in 2011, have strengthened the role of Shiite groups and created a regional coalition of resistance to Iran's leadership, which ultimately led to an increase in the regional influence of Iran (Barzegar, 2015; 35-34). In this period, the most significant reflection of Iran's regional expansion could be seen in the direct presence of Iran's military forces in Iraq and Syria, material assistance to Lebanon's Hezbollah, and counter new security threats such as the emergence of ISIS in the region. The remarkable point in the emergence and retrieval of Iran's regional power is that, firstly, under the influence of the vacuum of power in the region, the influence of Iran has gained an upward trend. This issue occurred during the Pahlavi period following the departure of Britain from the Persian Gulf in 1968 and in the Islamic Republic after the fall of Saddam Hussein by the US invasion of Iraq in 2003 and the Arab revolutions of 2011. Secondly, in both of these two periods, Iran was turning to an offshore military operation to combat radicalism in the region. Iran's military operations in Dhofar have been through opposition to communist radicalism and in Iraq and Syria through the struggle against Islamic radicalism (al-Qaeda and ISIS). Although international and regional developments have played a significant role in increasing Iran's influence in both periods, it seems that whenever national power increases, its external reflection is to increase regional influence. Accordingly, this paper seeks to answer the question of how the role of the national power component in increasing the regional power and influence of Iran in the last half century? For this purpose, first, in the theoretical framework, we will analyze the features of regional power and national power, and then we will examine the role of the components of national power through the review of the regional policy of Iran in the two Pahlavi and Islamic Republic periods.
MetodologyThis paper uses a comparative approach and analytical-descriptive research method to explain its desired subject and the method of data collection is based on library resources.
Result and DiscussionThe theoretical framework of this paper consists of two concepts of regional power and national power. Regional power is a particular type of division of government in which national power is considered as the main criterion. The nature of regional powers is determined by the position of countries in the international system, which is itself influenced by the concept of polarity and the distribution of power in the international system (Griffiths, 2009:746). Saul Bernard Cohen places regional power in the second category of the hierarchy of power in the international system, and believes that regional powers firstly try to raise themselves up as the nucleus and center of the region. Second, follow the military penetration in the region. And thirdly, there are supremacist demands throughout the region (Cohen, 2008:103-107). The point that is important in identifying regional powers is to have relative capabilities, the tendency to display, apply it at the regional level, and influence and influence the process of regional developments. In other words, acting as a regional power, which first has regional function, and secondly, the sources of power as the essential condition for achieving regional power (Salimi, dehghani Firouzabadi and PourEsmaeili,2017 6). Since one of the most important features of regional powers with relative capabilities is the recognition of national power as a geopolitical concept. The function of the national power is that the more a country has a higher national power, there are fewer obstacles to realizing its own national interests and, secondly, the expansion, expansion, and extension of national interests (Hafeznia,2005:252). Various models have been presented to measure national power. The extension of the components of national power has led the paper to focus on four major components. In the geographic ingredient, geographical location of the country, population and strategic position of Iran will be addressed in the region. Economic component for measuring the economic situation of the country on seven factors of economic growth rate, inflation rate, oil revenues, GDP (GDP, GDP per capita, export volume and its share of gross domestic product, import volume and its share of gross production Internal emphasizes. In addition to strategy, to assess military strength, the number of personnel, costs, and military equipment have been looked at as fundamental variables. Finally, in the identity component, the main emphasis of this paper was on identity changes and its impact on Iran's foreign policy orientation.
Result and DiscussionThe country's territorial status is climate-friendly, access to the sea and rivers, communication routes, natural resources and energy reserves is of great importance. Iran is a land which, given geographical location, natural conditions and cultural values, has been the cradle of Asia and the world of civilization, and its domestic political and foreign policy actions have been largely dependent on its geographical location (Hafeznia, 276:1384). In addition, Iran's transit status has been given to Iran by other countries in the Persian Gulf and in the Strait of Hormuz in southern Iran, where more than 17 million barrels of oil are transported to the West. At the same time as the geographic location of Iran, its location near the Gulf and Oman Sea coast, its proximity to the Soviet Union and the rich oil resources, has led Iran to be considered as one of the barriers to the influence of American strategy and to As the connecting ring of the two NATO alliances and the Sento (etaat, 2006:188). After the end of the Cold War and the independence of the Soviet republics of Iran, it became more important than the Cold War for its unique position and its location in the midst of two world-class hydrocarbon warehouses - Central Asia and the Persian Gulf. The connection of the Iranian railway network to Central Asia and the expansion of ground communications as well as the connection of the Central Asian oil and gas transmission network to the oil and gas pipelines of Iran has transformed the country into the crossroads and transit center for commercial goods and communications between East and West Asia. (Mojtahad-zadeh,51:1379). Iran, which was important from a strategic perspective during the Cold War, followed the Cold War with a geo-economic factor and found a privileged regional location. Economically, oil revenues have played a significant role in the Iranian economy in two periods. The total oil revenues of Iran in 1973-1979 amounted to about $ 112 billion, and in the years 2017-2002 it is estimated at $ 992 billion. The average growth rate in the Pahlavi era was 10% and the average inflation rate was 8%. While in the Islamic Republic these figures were 3 and 8 percent, respectively. In addition, Growth was 5.6 times the GDP and 2.2 times exports in the Pahlavi era versus a 3-fold increase in GDP and 7.2 exports equaled other distinct economic components in these two periods (The World Bank, IMF). From the military perspective, the 32% defense spending from the 1970-1979 budget against the 16% share of Iran after September 11, 2001 reflected the Pahlavi government's militaristic morale. From the aspect of identity, Pahlavi emphasized on ancient nationalism and the Islamic Republic on Shiite Islam, which has had important implications for regional security.
ConclusionThe components of national power have played a significant role in the regional power of Iran over the past half century. The strategic geographic location and the presence of Iran in the Persian Gulf had two major roles due to the importance of huge oil resources in each period. During the second Pahlavi, Iran played the role of a regional power because of the presence in the West Belt of Security through the geostrategic-geopolitical advantage. Following the departure of this position due to the outbreak of the Islamic Revolution and the end of the Cold War, Iran, along with retaining the geopolitical advantage, also gained an economic advantage. Economic indicators are also significant in these two periods. In both periods, the unprecedented increase in oil prices and, as a result of rising domestic incomes, created a great opportunity to play an active regional role. Although some of the economic indicators of the Pahlavi era have a favorable situation, it is necessary to note that, firstly, in terms of economic indicators, both oil price increases in both periods have led to widespread imports, for example, in 1978, the volume of imports from exports grew further. However, from this perspective, in the period 2016-2002, the volume of imports has never exceeded exports. Secondly, although oil revenues have played a large role in the economy during each period, the dependence of the Pahlavi economy on oil revenues has been greater than the Islamic Republic. From a military point of view, the average military spending during the Pahlavi period was about 32%, while during the Islamic Republic it was about 16% of the total government budget, indicating that it was militaristic in the Pahlavi state. The Pahlavi government has also used nationalism as an identity to display its distinction, which was due both to domestic needs (the crisis of legitimacy) and to the developments of the region (the emergence of Arab nationalism). In contrast to the Islamic Republic's emphasis on Shiite identity. On the whole, it can be said that although in both periods Iran has been considered as a regional power in the Middle East, the regional influence of Iran during the Islamic Republic is due to factors such as geopolitical-geo-economic advantages, significant oil revenues, military capabilities, the adoption of identity Universality and broader spheres of influence than Pahlavi era have increased.
Keywords: Regional power, National Power, Iranian foreign policy, military strategy, Geopolitics -
کرامت انسان در اندیشه متفکر انسان گرای اسلامی، برای تعیین معیار کرامت مندی انسان و به تبعه آن تعیین حق انسان، مسئله ای است که با تحلیل آن می توان نگاهی متفاوت به حقوق بشر در عصر کنونی انداخت. حقوق بشر در دوران مدرن از مسائلی است که بیش از حوزه عمل در حوزه نظر نزاع میان گفتمان ها را ایجاد کرده است. کرامت انسان آن ویژگی خاصی است که انسان به ماهو انسان را موجودی متفاوت از سایر موجودات، مستحق حقوق و زندگی با شرافت می کند. در این معنا مفهوم«کرامت/dignity» ارتباط مستقیمی با مفهوم«حق/right» پیدا می کند. اگر این معنا از کرامت را در نظر بگیرم و سپس به تاریخ فکر بشر رجوع کنیم می توان دلایلی را برای کرامتمندی انسان در نزد اندیشمندان یافت. فیلسوف انسانگرای سده چهارم هجری نگاه متفاوتی به این مسئله دارد لذا ما در این پژوهش با رویکرد متن- مفسرمحورگادامری با این سوال به سراغ متون ابن مسکویه می رویم: «ملاک کرامتمندی انسان در اندیشه ابن مسکویه چیست و این ملاک چه نسبتی با حق انسان پیدا می کند؟» مسکویه از انسان عقلانی، اخلاقی و اجتماعی سخن می گوید و به همین اساس، نسبت تلازم میان کرامت و حق انسان ایجاد می کند.کلید واژگان: انسان, کرامت, حق, ابن مسکویه, گادامرHuman dignity in the thought of an Islamic humanist philosopher, to determine the criterion of human dignity and to its follower, the determination of human right, is a problem that, by analyzing it, can give a different look at human rights in the present age. Human rights in modern period are issues that have led the debate over the discourse beyond the realm of action. Human dignity is a special feature of which human beings are human beings that are different from other beings, deserve the rights and lives of the dignity. In this sense, the concept of "dignity" is directly related to the concept of "right". If we take this meaning of dignity and then go back to the history of human thought, we can find reasons for human dignity in the mind of philosopher. The humanist philosopher of the fourth century looks differently to this issue. Therefore, in this research, we approach the texts of Ibn Meskoyi with the help of the text-commentator approach: "What is the criterion of human dignity in the thought of Ibn Meskoyi? What does this criterion relate to human right?" Meskoyi speaks of rational, moral and social human, and thus create the relation between the dignity and the human right.Keywords: Human, dignity, right, ibn Meskoyi, Gadamer
-
Mir Sayyid Ali Hamadani is a great Muslim mystic of the 8th century AH (14th century AD). He has left several manuscripts focusing on mystical teachings and we can recognize his attitude toward the issue of justice in these works. Therefore, the main question of this article is: what is the relationship between mysticism and justice in the political thought of Mir Sayyid Ali Hamadani? Our hypothesis is that, there is a positive longitudinal relationship between mysticism and justice in the thought of Hamadani. According to the foundations of his ontology and anthropology and his definition of mysticism and human’s felicity, the issue of justice itself is one of the pillars of the voyage toward God. The data of this research are gathered by the library method. Also, we have used Abd al-Qahir Jurjani's method The Theory of Order, to obtain an integrated knowledge about various components of Hamadani's thought as well as Franklin Le Van Baumer’s The Climate of Opinion, to deepen the historical aspects of our research. Findings of this research show that by using The Theory of Order, we can clearly see the link between mysticism and justice in Hamadani's thought. Moreover, the study of the intellectual atmosphere of the time shows that majority of Muslim mystics, considered the issue of justice as one of their teachings.
Keywords: Mysticism, Monotheism, Justice, Perfect Man’s Wilayah, Felicity -
وجودشناسی و معرفت شناسی و انسان شناسی، اساس هر نوع نظریه پردازی در علوم انسانی است. هیچ نظریه ای نیست که چه آشکارا و چه ضمنی، مبتنی بر این مبانی بنیادین متافیزیکی نباشد. همچنین اندیشه سیاسی به عنوان اندیشه ای هنجاری، همواره در نسبت با زمینه و زمانه و بحران های معاصرش شکل می گیرد، این بحران ها را مورد تامل قرار می دهد و بر اساس مبانی بنیادین فلسفی خود، شرایط مطلوب خود را مبتنی بر هنجاری که مناسبات معیار را تعیین می کند، ترسیم می نماید و بر اساس آن، صورت بندی خاص خود از الگوهای اقتدار را ارائه می دهد. مقایسه نظرورزی ها در اندیشه سیاسی با یکدیگر نشان می دهد که می توان بر اساس مبانی متافیزیکی آنها و نیز هنجار پیشنهادی و راهبرد اقتدارشان، به یک دسته بندی در اندیشه سیاسی رسید. تحلیل اندیشه سیاسی بر اساس چنین فرایندی، روایتی پارادایمی از اندیشه سیاسی نام دارد. این مقاله سعی دارد که از اندیشه سیاسی افلاطون مبتنی بر همپرسه جمهوری، روایتی پارادایمی به دست دهد؛ به این معنی که با نشان دادن مبانی بنیادین متافیزیکی افلاطون و بحران های معاصرش، نسبت ایجابی و سلبی مدینه فاضله افلاطونی را با آن مبانی و بحران ها تحلیل کند. بحران اخلاقی و روند رو به انحطاط پولیس آتن در اثر جنگ های پلوپونزی و ظهور سوفیسم، بحران مرکزی افلاطون است. عالم مثل نیز در مرکز معرفت شناسی و هستی شناسی افلاطون قرار دارد. مدینه فاضله افلاطونی مبتنی بر حاکمیت فیلسوف- شاه که ذیل پارادایم ریاستی قرار می گیرد، تنها در نسبت با همین بحران های معاصر افلاطون و نیز بنیادهای متافیزیکی او فهم خواهد شد و ابعاد و وجوه و اوصاف خود را نشان خواهد داد.کلید واژگان: افلاطون, معرفت شناسی, هستی شناسی, مدینه فاضله, پارادایمOntology, epistemology and anthropology are considered as the basis for any theory in the humanities, as there is no theory, explicit or implicit, that is not based on these basic metaphysical principles. Also, the political thought as a normative concept, always arises in relation to the context and the time and its contemporary crisis, reflecting these crises and based on the fundamental philosophical foundations, determine its favorable conditions that derived from normative criteria and articulates, its specific formations from patterns of authority. Comparing ideas in political thought with each other that can be based on their metaphysical principles and norms, is considered to be a category of political thought. According to such a process of political theory, political thought is a paradigmatic narrative. This article seeks to provide a the Paradigmatic Narrative from political thought of Plato, based on the Republic's dialogue. And by demonstrating the metaphysical fundamentals of his contemporary crisis, analysis the positive and negative ratio of plato's utopia with those crisis and fundamentals. The moral crisis and the decline of Athens in the Peloponnesian War and the emergence of sophists, remains the central crisis of Plato. The idea world is located in the center of Plato's epistemology and ontology. The Platonic utopia is based on the philosopher-king rule, that was following the presidential paradigm, only will be understood through Plato’s contemporary crisis and his methaphysical foundations.Keywords: Plato, Epistemology, Ontology, Utopia, Narrative paradigm, Political thought
-
افزایش کنش گری جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه از سال 2005 در قالب ایجاد ائتلاف موسوم به محور مقاومت همراه با نمایش قدرت در عراق، سوریه، لبنان و یمن موجب مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای شده است. این نمایش قدرت مرهون موقعیت و ویژگی های منحصربه فرد داخلی در کنار تاثیر پذیری از رخدادهای منطقه ای و بین المللی بوده است. این نوشتار با بهره گیری از روش تحلیلی-توصیفی مبتنی بر منابع کتابخانه ای و اینترنتی در پی پاسخ به این پرسش است که نقش مولفه های قدرت ملی در افزایش قدرت و نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران چه بوده است؟ یافته های پژوهش نشان می دهد چهار متغیر موقعیت جغرافیایی(ژئوپلیتیکی-ژئواکونومیکی)، مولفه های اقتصادی(نرخ رشد اقتصادی، درآمدهای نفتی، تولید ناخالص داخلی، سرانه تولید ناخالص داخلی، صادرات و واردات)، مولفه قدرت نظامی(استراتژی، هزینه ها، تجهیزات نظامی و نقش سپاه پاسداران در سیاست های منطقه ای) و اتخاذ هویت اسلام شیعی تاثیر مهمی در افزایش ضریب نفوذ و قدرت منطقه ای ایران داشته است.کلید واژگان: قدرت منطقه ای, قدرت ملی, راهبرد منطقه ای, قدرت نظامی, قدرت اقتصادی, هویت شیعیIncreased activism of the Islamic Republic of Iran in the Middle East since 2005, in the form of a coalition called the Axis of Resistance accompanied by the display of power in Iraq, Syria, Lebanon and Yemen, has raised Iran as a regional power. This show of power is due to the unique position and characteristics of the interior, along with the impact of regional and international events. This paper uses the analytical-descriptive method based on library and internet resources to answer the question of what role the components of national power have been in increasing the regional power of the Islamic Republic of Iran? The findings of this research show that four variables of geographic location (geopolitics-geo-economics), economic components (economic growth rate, oil revenues, GDP, GDP per capita, exports and imports), military power component (strategy, costs, military equipment and role The IRGC in regional politics) and the adoption of Shi'a Islam identity has had an important influence on increasing the regional influence and power of Iran.Keywords: Regional power, national power, regional strategy, military power, economic power, Shiite identity
-
یکی از مکتب های فکری تحت تاثیر سلفی گری در شبه قاره هند،« مکتب دیوبندی» است. مکتب فقهی دیوبندیه، در قرن نوزدهم با الهام از اندیشه های شاه ولی الله دهلوی و با مشی ضد استعماری و با تکیه بر «جهاد گرایی» در برابر کفار،با استعمار بریتانیا در هندوستان مبارزه می کرد؛ و از این رو توانست به تدریج نهضتی اسلامی در شبه قاره هند پدید آورد ؛که با نشر و گسترش اندیشه های دینی و سیاسی و از طریق مکاتب دارالعلوم ،در ظهور گروه های افراطی، نظیر طالبان تاثیرگذار باشد.جنبش طالبان هم ابتدا با مشی ضد استعماری مبتنی بر جهاد با کفار، با تاثیر پذیری از اندیشه های بزرگان دیوبند شکل گرفت؛ و تعلیمات مذهبی بزرگان طالبان در مدارس دیوبندی گواهی بر این ادعاست. این پژوهش ریشه های شکل گیری گروه طالبان را با مفروض گرفتن این نکته که؛عملکرد جنبش طالبان نشانگر تاثیرپذیری آنها از جریانات سلفی گری به خصوص تفکرات مدرسه دینی «دیوبندیه» می باشد؛ و اندیشه سیاسی طالبان نشات گرفته از اندیشه های شاه ولی الله و مدارس دیوبندی می باشد، را مورد تحلیل وبررسی قرار می دهد. روش پژوهش این تحقیق، توصیفی و تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اسنادی می باشد.
کلید واژگان: دیوبند, سلفی گری, مکتب دیوبندیه, طالبان, افغانستانOne of the schools of thought influenced by Salafism is the Deobandi school of India. Inspired by Shah Waliullah Dehlawi’s thoughts, this jurisprudential school of thought was founded in the 19th century C.E. and by adopting an anti-colonialist policy and relying on "Jihadism" struggled against the British colonialism in India. Following India’s independence from England it began to gradually form an Islamic movement, by spreading its religious and political views through its Darul Ulooms, that played an influential role in the emergence of extremist groups like Taliban. By keeping in view that Deobandi thoughts form one of the most important fundamentalist movements in the Indian Subcontinent and its profound religious and ideological impact on Taliban, the proof of which is that many of Taliban’s top ranking leaders received their religious education from Deoband Darul Uloom, this research paper intends to examines the intellectual and ideological foundations of the Taliban Movement. The hypothesis of the paper is that the Deobandi School is one of the most important Islamic fundamentalist movements in the Indian subcontinent that has had the most religious and ideological impact on Taliban through the religious training of Taliban scholars in Deobandi schools. In order to prove this claim, the researchers have made a review of the intellectual and ideological roots of the Taliban movement by using library-based resources and applying an analytical-descriptive research methodology.
Keywords: Deobandi, Salafism, Taliban, Afghanistan, Extremism -
رویارویی فکری ایرانیان با مدرنیت، تاکنون فراز و نشیب های زیادی را به خود دیده است. اندیشمندان ایرانی نیز مانند اندیشمندان غربی، تلاش فکری خود را معطوف به ارائه راه حلی برای مسئله رابطه ذهنیت و کلیت نموده اند. در پژوهش حاضر، به بررسی راه حل «داریوش شایگان» برای این مسئله پرداخته شده است. بدین منظور ابتدا گونه های انسان شناختی ترسیم شده و به نمایش درآمده در آثار او مورد اشاره قرار گرفته اند. ادامه پژوهش به بازخوانی آثار شایگان بر مبنای مفهوم سوژه بازیگوش و به منظور روشن کردن راه حل او برای مسئله رابطه ذهنیت و کلیت اختصاص یافته است. سوژه بازیگوش، سوژه ای است که دوپارگی خود را می پذیرد و آگاهانه و بازیگوشانه آنها را به یکدیگر پیوند می زند. شایگان هر چند به ذهنیت، خودمختاری کامل نمی دهد، او را در کلیت نیز محو نمی کند.کلید واژگان: سوژه بازیگوش, داریوش شایگان, مدرنیت, کلیت, ذهنیتIranians' intellectual encounter with modernity has wildly fluctuated so far. Iranian thinkers, like Western thinkers, have concentrated their intellectual efforts on providing a solution to the problem of the relationship between subjectivity and generality. The present study investigates Dariush Shayegan's solutions to this issue. To do so, we have first addressed the anthropological species presented and exhibited in his works. The rest of the research reviews Shayegan's works based on the concept of the playful subject and is dedicated to clarifying his solution to the problem of the relationship between subjectivity and generality. The playful subject is a subject that acknowledges its own dichotomy and connects them consciously and playfully. Although Shayegan does not grant full autonomy to subjectivity, and does not dissolve it in generality.Keywords: playful subject , Dariush shayegan , Modernity , universality , subjectivity
-
مجله کتاب قیم، پیاپی 19 (پاییز و زمستان 1397)، صص 299 -337یکی از رجالیان مهم، ابن غضائری است که به تضعیف بسیار و سریع راویان مشهور است. او در کتاب موسوم به «الضعفاء»، بسیاری از راویان ثقه را تضعیف کرده است. رجالی معاصر، شیخ محمد تقی شوشتری در کتاب قاموس الرجال، از او دفاع و بسیار به تضعیفات او اعتماد کرده و در اغلب موارد، آراء او را بر دیگر رجالیان، مقدم دانسته است. این مقاله درصدد تحلیل و نقد دیدگاه شوشتری درباره میزان اعتبار تضعیفات ابن غضائری و در پی آن، توثیقات اوست. نخست خاستگاه تضعیف راویان را واکاویده، سپس به شناساندن روش رجالی ابن غضائری پرداخته و از این دریچه، روش رجالی او را در تضعیفات و توثیقات به نقد کشیده است و در پایان، دیدگاه شوشتری را در خصوص آراء رجالی او به تفصیل ارزیابی کرده است. از دستاوردهای این مقاله، نخست شناخت میزان اعتبار روش رجالی ابن غضائری و آراء او در جرح وتعدیل راویان، به ویژه، در تعارض آراء او و دیگر رجالیان متقدم است؛ دوم نشان دادن این امر که نسبت غلو و کذب به راویان، برگرفته از متن شناسی روایات آن ها بوده که محل تامل است و متقدمان، دیدگاه یکسانی در این خصوص نداشته اند و این امر، پذیرش مطلق آن را زیر سوال می برد؛ سوم نشان دادن به کارگیری گسترده روش متن شناسی روایات راویان از سوی ابن غضائری و ارائه نمونه هایی از مخالفت نتایج آن با واقع.کلید واژگان: ابن غضائری, غضائری, تضعیف, شوشتری, رجال, غلو
-
حقوق سیاسی انسان، بخش مهمی از حقوق بشر است که امروزه در اعلامیه ها و متون مربوط به حقوق بشر حقی طبیعی و غیرقابل سلب شناخته می شود و در بسیاری از کشورها و نظام های مردم سالار نیز مبنای مشروعیت نظام سیاسی قرار گرفته است. در سنت اسلامی، رویکردهای متفاوتی در مواجهه با این مقوله مدرن وجود دارد که هر یک از آن ها بر مبانی معرفتی خاص خود استوار می باشد. برخی از عالمان دینی و فقهای نواندیش در مواجهه با این مسئله صورت بندی جدیدی از مناسبات مردم و حکومت ارائه نموده و حقوق سیاسی انسان را با بهره گیری از ذخایر فقهی و با رجوع به منابع دینی توجیه نموده اند. پرسش اصلی این نوشتار آن است که «فقه نواندیش، حقوق سیاسی انسان را بر اساس کدام مبانی معرفتی اثبات می کند و در استدلال بر آن، چه قواعد و اصولی از سنت اسلامی را مورد استناد قرار می دهد» ؟ نتایج تحقیق نشان می دهد که «باور به خاستگاه الهی حقوق» ، «اعتقاد به حقوق فطری» ، «باور به کرامت ذاتی انسان» ، «مرجعیت دین در زندگی سیاسی» و «تاکید بر عقل و گزاره ها ی قطعی عقلانی» ، مهم ترین بنیادهای نظری حقوق سیاسی در سنت نواندیشی فقهی است که اندیشه فقی هان نواندیش درباره حقوق سیاسی انسان بر پایه آن ها قرار دارد.کلید واژگان: حقوق سیاسی, نواندیشی فقهی, فقه سیاسی, مردم سالاری دینی, اندیشه سیاسی اسلامThe Human being's political rights are an important part of human rights that is now recognized as a natural, inalienable and inviolable right in declarations and texts related to human rights and in many countries and democracies, it is considered as the basis of the legitimacy of the political system. In Islamic tradition, there are various approaches to this modern category which lie in their own specific epistemic foundations. Facing this phenomenon, some reformist jurists and religious scholars have presented a new formulation of relations between the people and the government and justified the political rights of the human being by using the jurisprudential texts and referring to religious sources. The main question of this paper is "based on which epistemic foundations does the reformist jurisprudence prove the political rights of human being, and what are the rules and principles of the Islamic tradition in its arguments?"The results of the research show that "belief in the divine origin of law," "belief in natural rights," "belief in human dignity," "the authority of religion in political life," and "emphasis on reason and definite rational propositions," are the most important theoretical foundations of political rights in the modern jurisprudential tradition in which the ideas of reformist jurisprudents on human rights lie.Keywords: Political Rights, Modern Thinking Jurisprudence, Political Jurisprudence, Religious Democracy, Islamic political Thinking
-
مسئله حاکمیت در دین، محل مناظرات طولانی بوده است که با پیگیری تفاسیر این مفهوم در متون مقدس، آرای مختلفی را می توان دید. «توماس هابز»، نظریه پرداز حاکمیت در اوایل دوره مدرن با تفسیر کتاب مقدس و بر اساس روش شناسی علمی خود، نقش بسزایی در تدقیق رابطه دو حوزه حاکمیت و دین داشته است. این مقاله، تحول در مفهوم حقوق طبیعی را همچون پل واسط میان حاکمیت و دین در نظریه هابز برجسته می کند و با تطبیق این مفهوم در تفسیری که هابز از کتاب مقدس دارد، مدعی است که هابز، مولفه اصلی نظریه خود یعنی قرارداد اجتماعی را در خوانش متن مقدس گنجانده و آن را به نفع مرجعیت یک حاکم مقتدر که در پی صلح و امنیت فرد و به طور کلی حفظ حقوق طبیعی فرد است، تفسیر می کند.کلید واژگان: حاکمیت, هابز, کتاب مقدس, حقوق طبیعی و تفسیرSovereignty issue has been the topic of long debates where the follow-up of interpretations of this concept in scripture has led to a variety of votes. Thomas Hobbes, the sovereignty theorist, has had a pivotal role in clarifying the relationship between Sovereignty and religion in the early era of modernism by interpreting Scripture based on his scientific method. This article highlights the transformation in the concept of natural rights as a bridge between sovereignty and religion in Hobbes's theory. In addition, this study corresponds to this concept with Hobbes's interpretation of Scripture and, thereby, it is claimed that Hobbes has embedded the main component of his theory, which is social contract, in reading the Scripture. Then, Hobbes interprets it in favor of a powerful ruling authority who is seeking for individual's peace and security and also the maintaining the individual's natural rights at large.Keywords: sovereignty, Hobbes, Scripture, natural right, interpretation
-
عرفان، چه نسبتی با سیاست دارد؟ آیا می توان از عارف سیاستمدار یا حاکم حکیم سخن گفت؟ در نوشتار حاضر به منظور پاسخ به این پرسش ها، به خوانش مهابهاراتا پرداخته شده است. بدین منظور، ابتدا به تعریف سیاست و ابعاد مختلف آن دست زده شده و نگاه عرفای هندی را نسبت به آن ها مورد بررسی قرار داده ایم. بررسی ها، نشان از آن داشت که عرفا و برهمنان درزمینهٔ مقولاتی همچون زندگی اجتماعی، دوستی و دشمنی، خیر مشترک و زور به عنوان داده بنیادین، پیش فرض، هدف و وسیله سیاست با سیاستمداران اختلافات اساسی دارند. بدین خاطر، آن ها، با هرگونه جمع شدن عرفان و سیاست در وجود یک شخص، مخالفت کرده اند. اما جریان دیگری از اندیشه نیز در مهابهاراتا وجود دارد که از سوی طبقه جنگجویان هندی هدایت می شود و به دنبال معنوی کردن سیاست است.کلید واژگان: سیاست, عرفان, هند باستان, مهابهاراتاWhat does Mysticism have to do with politics? Can we talk about mystic politician or political mystic? In this article to answer this question, Mahabharatas philosophy as an important work in ancient India has been readout. For this purpose, at first, politics and its aspects have been defined and then we have studied Indian mystics view about politics and its aspects. Our study represented that the mystics view in the fields like social life, friendship and enmity, common good and force, as the fundamental data, assumption, aim and political instruments are different from that of politicians. So Mahabharata has opposed with the fusion of mysticism and politics in one person. But there is another process of thought in Mahabharata that is followed by the Indian warriors seeking to spiritualize politics.Keywords: Politics, Mysticism, Ancient India, Mahabharata
-
گسترش و بسط قلمروهای الهیاتی مقوله ای است که همواره در مجاورت و موانست مولفه هایی همسو تفسیر شده است. تحولات انسان شناختی، به ویژه در پارادایم سنت مسیحی، از جمله عوامل مهمی است که بر هستی شناسی الهیات مدرن و رابطه آن با امر سیاسی تاثیر می گذارد و اشکالی نهایی شده از زیست انسان معاصر را توضیح می دهد. هدف اصلی مقاله حاضر بررسی تحولات الهیاتی عصر مدرن است که به مثابه یافته ای نظری، تکنولوژی ساخت انسان مسیحی را در دیالکتیک دین و امر سیاسی بررسی می کند. در این صورت با این پرسش مواجه هستیم که تحولات هستی شناسانه و انسان شناختی الهیات مسیحی چه تاثیری بر تکوین الهیات سیاسی مدرن نهاده است؟ در پاسخ به سوال مذکور و با بهره از روش توصیفی تحلیلی کوشیده ایم این فرضیه را مورد ارزیابی قرار دهیم که از آنجا که الهیات سیاسی مسیحی بر اساس نقش مفهومی [جایگاه کانونی] انسان در هستی منسجم شده است و امکان مطالعه پارادایمی آن وجود ندارد، بنابراین با ملاحظه تحولات الهیات مسیحی می توان دریافت که فرایند شکل گیری الهیات سیاسی مدرن محصول گسست و پیوست هایی در حوزه فلسفه، الهیات و امر سیاسی است که به صورت نظریه هایی مدون و سیستم های مفهومی متناظر صورت بندی می گرددکلید واژگان: انسان, الهیات, الهیات سیاسی, هستی شناسیReligions & Mysticism, Volume:50 Issue: 2, 2018, PP 201 -221The development of the theological realms is a category that has always been interpreted in conjunction with the interconnected components. Anthropological changes, especially in the Christian tradition paradigm, are among the important factors that influence the ontology of modern theology and its relation to the political affair, and explain the final form of contemporary human existence. The main purpose of the present article is to examine the theological developments in the modern era, which, as a theoretical finding, examines the technology of making human beings in the dialectic of religion and politics. In this case, we are confronted with the question of how the ontological and humanistic changes of Christian theology have influenced the development of modern political theology? In response to this question and with the help of a descriptive-analytical method, we have tried to assess the hypothesis that since Christian political theology is coherent on the basis of the conceptual role [of human focus] of man, and it is possible to study the paradigm of it Thus, in light of the developments in Christian theology, it can be seen that the process of the formation of modern political theology is the product of the discontinuity and appendages in the field of philosophy, theology, and politics, which are documented and conceptual systems corresponding to the form Is compiled.Keywords: human being, theology, political theology, ontology
-
فرایند تفسیر متون کلاسیک با بهره گیری از روش های تفسیری مدرن مساله ای حائز اهمیت است که شایسته است بطور جدی از سوی متفکران علوم میان رشته ای، برای رسیدن به فهم بین الاذهانی (inter subjectivity) مد نظر قرار گیرد. با توجه به ضرورت نوآوری در بازخوانی سنت، موضوع این نوشتار بررسی اجمالی این نکته است که چگونه می توان مبانی هرمنوتیک روشی را با تاکید بر روش شناسی اسکینر می توان به مثابه رهیافتی نظری در خوانش تحلیلی-تفسیری نهج البلاغه بکار گرفت و از رهگذر آن به برخی نیات مولف پی برد؟ در پاسخ به این پرسش، ابتدا کلیات نظری در هرمنوتیک قصد گرایانه اسکینر را طرح کرده و سپس به نسبت سنجی این کلیات با فرازهایی از نهج البلاغه پرداخته ایم. برآمد نهایی از مقاله پیش رو ما را به این فرضیه می رساند که قواعد و الگوهای اصلی در مراحل پنج گانه هرمنوتیک اسکینر به شاخصه هایی می انجامد که امکان تفسیر معنایی از نهج البلاغه را میسر نموده و با غبارروبی از زمینه های زمانی، مکانی و استعاری این متن، اهداف اصلی حضرت امیر را از فحوای کلام ایشان آشکار می سازد.کلید واژگان: نهج البلاغه, هرمنوتیک, متن, مول, روش شناسی اسکینر
-
فقه اسلامی بر خلاف برخی تصورات، دانشی تکلیفمحور نیست و مباحث مربوط به حقوق شخصیه افراد، بخش مهمی از گفتوگوهای فقهی را به خود اختصاص داده است؛ لکن به نظر می رسد بحث از حقوق سیاسی افراد جامعه مانند حق حاکمیت سیاسی و تعیین سرنوشت که یکی از مهمترین حقوق مشترکه نوعیه محسوب می شود، مسئله ای نسبتا جدید در فقه سیاسی شیعه است که همراه با ورود اندیشه های مدرن به ساحت تفکر اسلامی مورد توجه واقع شده است. این نوشتار با مفروضدانستن این مطلب که سنت فقهی، ظرفیت و امکانات گسترده ای برای بسط چنین گفتوگوهایی دارد، در صدد پاسخ به این پرسش است که در فقه سیاسی معاصر چه رویکردهایی نسبت به حق حاکمیت سیاسی مردم وجود دارد و فقهای شیعه در مواجهه با این مسئله چه دیدگاه هایی را مطرح کرده اند؟ پاسخ اجمالی به این مسئله آن است که در فقه شیعه درباره این مسئله دو رویکرد متفاوت وجود دارد: رویکردهای سنتی حق حاکمیت سیاسی در دوره غیبت را منحصر به فقهای جامعالشرایط میداند و هرچند حضور مردم و نقش فعال آنان را در سیاست می پذیرند، آن را به عنوان پشتوانه نظام ولایی و در قالب «تکلیف شرعی» توجیه می کنند؛ اما رویکرد نواندیش، بر خلاف این دیدگاه، حاکمیت سیاسی در زمان غیبت امام معصوم7 را بالاصاله «حق شرعی» مردم میداند و با محدودکردن حق حاکمیت مردم به رعایت آموزه های شریعت، بر نوعی مردمسالاری دینی تاکید مینماید. پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی- تحلیلی در صدد است مواجهه فقه سیاسی شیعه با مسئله حق حاکمیت سیاسی مردم را بررسی و رویکردهای مختلف در این زمینه را تبیین کند.کلید واژگان: حق حاکمیت سیاسی, حق تعیین سرنوشت, فقه سیاسی, فقه سنتی, فقه نواندیش
-
در این پژوهش، مسئله کرامت مندی انسان در اندیشه سیاسی دو اندیشمند بزرگ غرب و اسلام واکاوی شده و این مهم در قالب سه نظریه انسان گرایانه، افزوده و انسانیت بالقوه صورت گرفته است. پرسش اصلی این است که: مبنای کرامتمندی انسان چیست؟ در کنار این مسئله، پرسشهای دیگری مطرح شد؛ همچون اینکه: آیا امکان سلب کرامت از انسان وجود دارد و اگر این امکان هست، با چه توجیهی؟ پاسخی که در قالب فرضیه به این پرسش داده شد، این است که کانت با نگاهی انسانگرایانه امکان سلب کرامت را از انسان منتفی می داند و علامه جعفری با نگاهی دین مدارانه انسان را خلیفه خدا برمیشمارد که در قبال جایگاه خود وظایفی دارد و در صورت نقض این وظایف، کرامتش نیز به دست خودش از او سلب می شود. این پژوهش بر اساس روش توصیفی تحلیلی ابتدا اندیشه های این دو اندیشمند را تشریح و سپس آنها را در قالب موردنظر تحلیل کرده است.کلید واژگان: انسان, کرامت انسانی, کانت, علامه جعفری, کیفرPolitical Science, Volume:19 Issue: 2, 2016, PP 91 -118In this article, the authors try to analyze the issue of human dignity in the thoughts of two prominent Islamic and Western thinkers. Such an analysis will be conducted within the framework of three humanist, adjunct and potential humanity theories. The main question we would like to answer is that what is the criterion of human dignity? In relation to this main question, we also discuss about some other questions such as is it possible to deprive the man from dignity and if the answer is yes, with what excuse? Our main hypothesis is that Kant, with a humanist approach, rules out the possibility of depriving the man from dignity and Allameh Jafari with a religious-oriented approach, consider the man as Gods caliph who has responsibilities towards its status and in case of the violation of those responsibilities, he would be deprived from his dignity by himself. By adopting a descriptive-analytical method, this article first explains the thoughts of these two thinkers and then analyzes them within the intended framework.Keywords: Human, Human Dignity, Kant, Allameh Jafari, Retribution
-
بنیادگرایی یهودی امروزه در سه گونه اصلی در ساختار سیاسی- اجتماعی اسرائیل حضور دارد، که عبارتند از بنیادگرایی منفعل، بنیادگرایی عمل گرا و بنیادگرایی موعودباور. نکته قابل تامل در همه انواع یاد شده، این است که تمامی آنان ریشه های خود را در کتاب و منابع مقدس یهود می دانند و دارای اهداف غایی یکسانی هستند، اما از حیث انتخاب ابزار و راهبرد اختلافاتی دارند. مبنای اصلی این اختلاف نیز ریشه در تفسیر این آموزه دینی دارد که یهودیت در دوران تبعید است یا رستگاری. بنیادگرایان امروزه می کوشند با استفاده از ابزارهای حزبی، حضور فعالی در عرصه سیاست داشته باشند و اهداف خود را پیگیری کنند.کلید واژگان: بنیادگرایی یهودی, منفعل, عمل گرا, موعودباورNowadays, the Jewish fundamentalism has appeared in the Zionist regimes political system in the three following forms: passive fundamentalism, pragmatic fundamentalism and messianic fundamentalism. A remarkable feature, in common, to all of these three forms is that they seek for their roots in the Old Testament and holy sources of the Judaism and they share similar ultimate goals; however, they believe in different tactics and strategy to realize their goals. The main reason of this diversity goes back to interpretation of the religious belief that Judaism is either in Diaspora or Salvation. The new fundamentalists are attempting to utilize political parties and play an active role so to be able to achieve their goals.Keywords: Jewish Fundamentalism, Passive, Pragmatic, Messianic
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.