حسین دانش مهر
-
هدف پژوهش حاضر، بازخوانی و تحلیل جایگاه دوره گردهای روستایی در ادغام جامعه روستایی در اقتصاد بازار است. رویکرد پژوهش مبتنی بر دیدگاه های مطرح در جامعه شناسی اقتصادی و با الهام از نظریات پولانی، گرانووتر، اسملسر و سوئدبرگ اسلیتر و تونکیس است.با توجه به کمبود اطلاعات، از تحلیل روایت 15 دوره گرد در روستاهای منطقه هورامان استان کردستان و کرمانشاه استفاده شد. براساس اصول روایت پژوهی کلاندینین و کانلی به تجزیه و تحلیل داده های حاصل از مصاحبه های نیمه ساخت یافته که با شیوه گلوله برفی به دست آمده و با تکنیک تحلیل مضمونی تجزیه و تحلیل شده اند، پرداخته شده است.نتایج در قالب پنج مقوله ثانویه شامل دوره گردی به مثابه شبکه ای از مناسبات اجتماعی، دوره گردی روستایی و توسعه محلی، پیوندهای شهری روستایی و نقش دوره گردهای روستایی در آن، گسترش ارتباطات و حمل ونقل و کاهش حضور دوره گردها و گسترش نقش سرمایه و پول در روستاها و نقش دوره گردها به دست آمد.تحلیل این مقوله ها نشان داد روند گذار از بازار جغرافیایی به اقتصاد بازار با تاکید بر جایگاه دوره گردها، نشان دهنده استحاله روابط و مناسبات شهر-روستا و به تبع آن، انقطاع پیوند و یک سویه شدن روابط آن ها است. منفک شدن مناسبات اقتصادی از مناسبات اجتماعی و گسترش ارتباطات، حمل ونقل سبب حذف دوره گردها و سپس ظهور شیوه های تجارت و بازار غالبا مرزی در منطقه شد؛ بنابراین، نقش و جایگاه دوره گردها در ادغام و توسعه روستایی به مثابه مکانیسمی معکوس عمل کرد که هرچه از آن در اقتصاد بازار می گذشت، به همان شیوه، نقش و جایگاه دوره گردهای روستایی نیز روند کاهشی می یافت.کلید واژگان: ادغام جامعه روستایی, تحلیل روایت, جامعه بازار, دوره گردی روستایی, هورامانIntegration of the Rural Community into the Market Economy (The Place of Rural Tourists in Hawraman)The current research aims to evaluate and examine the role of rural itinerants in the integration of rural society into the market economy. The approach of this research is based on the views raised in economic sociology and inspired by the theories of Polanyi, Granwater, Smelser, Swedberg, Slater and Tonkis.The narratives of 15 itinerants in the villages of the Hawraman region of Kurdistan and Kermanshah provinces were analyzed due to a paucity of information. Utilizing the principles of Clandinin and Conley’s narrative research, data from semi-structured interviews were acquired through the snowball method and analyzed using thematic analysis. The results were obtained in the form of five secondary categories: Nomadism as a network of social relationships, rural nomadism and local development, urban-rural links and the role of rural nomads in them, the expansion of communication and transportation and the reduction of the presence of nomads, and the expansion of the role of capital and money in villages and the role of nomads.The elimination of itinerants and, as a result, the emergence of border trade and market practices in the region was the result of the separation of economic relations from social relations and the expansion of communication and transportation. Therefore, the role and position of itinerants in the rural integration and development acted as a reverse mechanism, leading to a decline in their role and position as the market economy progressed.Keywords: Integration Of Rural Society, Narrative Analysis, Rural Itinerancy, Market Society, Hawraman
-
هدف
پژوهش حاضر به دنبال واکاوی تجربه ی زنان کارآفرین شهر سنندج از نابرابری اجتماعی بوده است. نابرابری اجتماعی ابعاد و زوایای متعددی از جمله جنسیت، کار و موقعیت زمانی و مکانی و... را دربر می گیرد. پژوهش حاضر این امر را در مورد زنان کارآفرین شهر سنندج به پرسش کشیده است. کارآفرینی، به عنوان پدیده ای نوین در اقتصاد نقشی موثر در توسعه و پیشرفت اقتصادی کشورها یافته است. امروزه کارآفرینی در اقتصاد رقابتی و مبتنی بر بازار، دارای نقش کلیدی است اما برای زنان دارای محدودیت ها و موانعی است. وضعیت کارآفرینی زنان در سراسر جهان، منعکس کننده ی نابرابری های جنسیتی در محیط بیرونی است که اغلب برای زنان بیشتر از مردان آشکار است و چنین نابرابری هایی منجر به دسترسی نابرابر به منابع و فرصت ها می شود. بنابراین با درنظر داشتن دیدگاه سه نظریه پرداز حوزه نابرابری اجتماعی_ چافتز، فوگل و الین رایت_ به تحلیل آنها از نابرابری اجتماعی در یک پیوند با نابرابری جنسیتی، فرصت اجتماعی و شرایط کار و تولید پرداخته شده است.
روشروش مورد استفاده، پدیدارشناسی تفسیری بوده و به درک و تفسیر تجربیات زنان از نابرابری در عرصه ی کارآفرینی شهر سنندج پرداخته شده است. جامعه ی آماری این پژوهش شامل، 17 نفر از زنان کارآفرین واقع در شهر سنندج می باشد که در حوزه های صنعت، خدمات، کشاورزی و صنایع دستی، مشغول به کار می باشند، و به عنوان کارآفرین شناخته می شوند. از نمونه گیری هدفمند برای انجام مصاحبه های نیمه ساخته یافته استفاده شده است و تا اشباع نظری ادامه داشته است. فرآیند چهار مرحله ای تحلیل داده ها شامل مرحله ی 1) خواندن و درک کلیت متن داده ها. مرحله ی 2) افق سازی و تلخیص داده ها. مرحله ی 3) تشکیل واحدهای معنایی 4) بازاندیشی دقیقی در مضامین شناسایی شده، وجوه اشتراک و اختلاف در آنها، استخراج مضامین کلی و بازخوردهای مصاحبه شوندگان می شود.
یافته هانتایج نشان داد که 275 مفهوم، 16 مقوله اولیه و 5 مقولات ثانویه شامل «رنج های چندگانه»، «کارآفرینی حاشیه ای» و «نابرابری جنیستی مضاعف»، «عوارض جسمانی و ظاهری» و «بحران اقتصادی و تورم» می شود که تفسیر آنها حکایت از نبود درآمد مناسب، عدم حمایت مالی و عاطفی خانواده از فرد کارآفرین، موانع قانونی و اداری کار، فشارکاری و دست تنها بودن دارد که این موارد با نابرابری جنسیتی و عوارض ناشی از کار سخت درآمیخته است. موانع موجود در مسیر زنان کارآفرین، در مقایسه با مردان کارآفرین نشان می دهد که، اغلب موانعی که زنان با آن دست وپنجه نرم می کنند، وجود موانع مرتبط با جنسیت، برای زنان کارآفرین مورد مطالعه از خانواده گرفته تا فرآیند اداری کار و پروسه ی فروش محصولات و خدمات وجود دارد، و در اکثر ابعاد و حوزه ها نهادینه شده است که به مرور سبب می شود، مساله ی کارآفرینی زنان در شهر سننندج، با موانع و مشکلات جدی و لاینحل روبه رو شود. موانع جنسیتی و خانوادگی هستند، تا موانع قانونی و مالی، در حالی که موانع مالی و قانونی کار، برای مردان آشکارتر هست. کارآفرینی در شهر سنندج به نسبت حوزه های کارآفرینی و توسعه در حاشیه قرار دارد و این امر موانع اساسی را برای کارآفرینی زنان سبب شده است. مخاطره ی تعطیلی کسب وکار و عدم فروش محصولات به دلیل تورم نیز این موانع و نابرابری را تشدید نموده است. زنان کارآفرین شهر سنندج، نسبت به زنان کارآفرین در شهرهای بزرگ، خود را در شرایط نابرابرانه تری می بینند که این امر نتیجه ی کارآفرینی حاشیه ای و نابرابر در استان کردستان و به ویژه شهرسنندج است. بی توجهی مسئولین و دولت نسبت به توسعه ی کارآفرینی در شهر سنندج، و ادامه ی روند تورم و بحران اقتصادی، می تواند زنان کارآفرین را با مشکلات و مسائل جدی تری مواجه کند.
نتیجه. با توجه به رغبت زنان کارآفرین و همچنین وجود پتانسیل های زیاد در زمینه های گردشگری (گسترش اقامت های بوم گردی)، صنایع دستی (ارغوان بافی، معرق کاری، چرم، کلاش بافی، لباس محلی) و کشاورزی (کشت توت فرنگی، دام داری، پرورش کرم ابریشم) می توان با سرمایه گذاری و حمایت دولتی در این بخش ها و تقویت آنها ظرفیت های بالقوه را به ظرفیت های بالفعل تبدیل نمود، و افراد زیادی، خصوصا زنان را به سمت کارآفرینی در این عرصه ها تشویق کرد، و دولت باید با ارائه ی تسهیلات و امکانات اولیه و حمایت مالی از زنان کارآفرین، انگیزه را برای ایجاد اشتغال در آن ها ایجاد نماید. لذا جهت کاهش این موانع و تسهیل در کارآفرینی زنان لازم است با توجه به پتانسیل های شهر سنندج در حوزه های مختلف اقداماتی از جمله ارائه تسهیلات و وام، برطرف نمودن روند بروکراسی و حمایت معنویی و مالی از زنان کارآفرین به عمل آید.
کلید واژگان: نابرابری اجتماعی, زنان کارآفرین, کارآفرینی حاشیه ای, پدیدارشناسی, سنندجObjectiveThe present research has sought to analyze the experience of women entrepreneurs in Sanandaj city from social inequality. Social inequality includes many dimensions and angles, including gender, work, time and place, etc. The present research has questioned this about women entrepreneurs in Sanandaj. Entrepreneurship, as a new phenomenon in the economy, has found an effective role in the economic development and progress of countries. Today, entrepreneurship has a key role in a competitive and market-based economy, but it has limitations and obstacles for women. The status of women's entrepreneurship around the world reflects gender inequalities in the external environment, which are often more obvious for women than men, and such inequalities lead to unequal access to resources and opportunities. Therefore, taking into account the views of three theorists in the field of social inequality - Chaffetz, Fogel and Elaine Wright - their analysis of social inequality in a link with gender inequality, social opportunity and work and production conditions has been discussed.
MethodThe method used is interpretive phenomenology, and it is devoted to the understanding and interpretation of women's experiences of inequality in the field of entrepreneurship in Sanandaj city. The statistical population of this research includes 17 women entrepreneurs located in Sanandaj city, who work in the fields of industry, services, agriculture and handicrafts, and are known as entrepreneurs. Purposive sampling was used to conduct semi-structured interviews and continued until theoretical saturation. The four-step process of data analysis includes 1) reading and understanding the entirety of the data text. 2) Hominization and summarization of data. 3) Formation of semantic. 4) A careful rethinking of the identified themes, commonalities and differences in them, general themes and feedbacks of the interviewees are extracted.
ResultsThe results showed that 275 concepts, 16 primary categories and 5 secondary categories including "multiple sufferings", "marginal entrepreneurship" and "double genetic inequality", "physical and appearance complications" and "economic crisis and "inflation" whose interpretation indicates lack of adequate income, lack of financial and emotional family support for the entrepreneur, legal and administrative barriers to work, pressure to work and being alone, which are mixed with gender inequality and complications caused by hard work. The obstacles in the path of female entrepreneurs, compared to male entrepreneurs, show that, most of the obstacles that women struggle with, the existence of barriers related to gender, for the female entrepreneurs studied, from the family to the administrative work process. And the process of selling products and services exists, and it has been institutionalized in most dimensions and areas, which gradually causes the issue of women entrepreneurship in Sannandaj city to face serious and unsolvable obstacles and problems. to be Barriers are gender and family, rather than legal and financial barriers, while financial and legal labor barriers are more obvious for men. Entrepreneurship in the city of Sanandaj is on the sidelines compared to the areas of entrepreneurship and development, and this has caused major obstacles for women entrepreneurship. The risk of business closure and non-sale of products due to inflation has also aggravated these obstacles and inequality. The risk of business closure and non-sale of products due to inflation has also aggravated these obstacles and inequality. Women entrepreneurs of Sanandaj city, compared to women entrepreneurs in big cities, see themselves in more unequal conditions, which is the result of marginal and unequal entrepreneurship in Kurdistan province and especially Sanandaj city. The indifference of the officials and the government towards the development of entrepreneurship in Sanandaj city, and the continuation of the inflation and economic crisis, can face women entrepreneurs with more serious problems and issues.
ConclusionDue to the desire of women entrepreneurs and also the existence of great potentials in the fields of tourism (expansion of ecotourism stays), handicrafts (purple-weaving, embroidery, leather, kalash-weaving, local clothing) ) and agriculture (strawberry cultivation, animal husbandry, silkworm breeding) can be transformed into actual capacities by investing and supporting the government in these sectors and strengthening them, and many people , especially encouraged women towards entrepreneurship in these fields, and the government should provide incentives and provide basic facilities and financial support to women entrepreneurs to create employment for them. Therefore, in order to reduce these obstacles and facilitate women's entrepreneurship, it is necessary to take measures such as providing facilities and loans, removing the bureaucratic process, and providing spiritual and financial support to women entrepreneurs, according to the potential of Sanandaj city.
Keywords: Social Inequality, Women Entrepreneurs, Marginal Entrepreneurship, Phenomenology, Sanandaj -
هدف پژوهش حاضر بررسی زمینه های توسعه نیافتگی استان کردستان در حوزه ی کشاورزی مبتنی بر نظریه های توسعه نیافتگی اقتصادی-اجتماعی، توسعه ی محلی و نظریه ی زمینه ای و همچنین ارائه ی راهکارهایی جهت فعال نمودن حوزه های پیشران توسعه ی استان و مانع زدایی از آن هاست. روش مورد استفاده در پژوهش حاضر نظریه داده بنیاد، ابزار گردآوری داده ها مصاحبه ی نیمه ساخت یافته با کارشناسان، نخبگان، فعالان و مسئولین حوزه ی کشاورزی استان کردستان و روش تحلیل داده ها، تحلیل مضمونی است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که استان کردستان در حوزه ی کشاورزی در وضعیت توسعه نیافتگی قرار دارد؛ مدل پارادایمیک توسعه نیافتگی کشاورزی استان کردستان اصلی ترین دستاورد این پژوهش است. بر اساس این مدل، توسعه نیافتگی کشاورزی استان ناشی از ارتباط مستقیم و دوسویه ی فعالیت های معیشتی و سنتی با فعالیت های مدرن و همچنین عدم توجه به ظرفیت های کشاورزی استان و عدم هماهنگی سازمان های متولی توسعه است. زمینه های توسعه نیافتگی کشاورزی را باید در عواملی همچون قانون ارث بری و تقطیع اراضی و نظام سنتی کشاورزی جستجو کرد. ضعف در آموزش های مستمر، کمبود کارگاه های آموزشی و ترویجی، توان مالی ضعیف بخش خصوصی و مردمی در استان جهت سرمایه گذاری در این حوزه، شرایط سخت گیرانه در ارائه وام و تسهیلات به کشاورزان، نبود فرهنگ مشارکت و سرمایه گذاری در بخش صنعت به ویژه صنایع کشاورزی و تبدیلی در زمره عوامل مداخله گر نقش مهمی در فرایند توسعه نیافتگی در حوزه ی کشاورزی ایفا می کنند. پیامدهای این وضعیت عدم توجه به صنایع تبدیلی و برندسازی محصولات کشاورزی استان، پیشران نبودن این بخش در توسعه استان و در نهایت به حاشیه راندگی ظرفیت های حوزه کشاورزی در فرآیند توسعه استان بوده اند. مهم ترین راهبردهای خروج از این وضعیت اتخاذ سیاست ها و برنامه های توسعه ای (نه شعارگونه) در راستای افزایش بهره وری تولید و تنوع بخشی به محصولات و فعالیت های کشاورزی خواهند بود.کلید واژگان: استان کردستان, توسعه نیافتگی, توسعه ی محلی, کشاورزی, نظریه داده بنیادThis research aims to investigate the underdeveloped areas in the agricultural sector of Kurdistan province, employing the theoretical frameworks of economic-social underdevelopment, local development, and grounded theory. The primary objective is to propose solutions to activate key sectors of the province's development and overcome existing obstacles. The research methodology utilizes grounded theory, with data gathered through semi-structured interviews conducted with experts, elites, activists, and officials in the agricultural sector of Kurdistan province. Thematic analysis is employed to analyze the collected data. The findings reveal that Kurdistan province is characterized by underdevelopment in the agricultural domain, and the main achievement of this research is the development of a paradigmatic model illustrating the underdevelopment of agriculture in the province. According to this model, the underdevelopment of agriculture in Kurdistan province can be attributed to the interplay between traditional livelihood activities and modern practices, as well as the neglect of agricultural capacities in the province and a lack of coordination among development organizations. Factors contributing to underdevelopment in the agricultural sector include inheritance laws, land fragmentation, and traditional agricultural systems. Additionally, inadequate continuous training, limited access to training and promotional workshops, insufficient financial capacity of the private and public sectors for investment in the agricultural domain, stringent loan conditions, and a lack of participation and investment culture in the industrial sector, particularly in agricultural and processing industries, act as significant intervening factors in the underdevelopment process. The consequences of this situation encompass the neglect of agricultural product processing and branding industries in the province, the absence of a driving force for the sector's development, and the marginalization of agricultural capacities in the province's overall development process. To address these issues, the study recommends the adoption of substantive development policies and programs, focusing on enhancing production efficiency and diversifying agricultural products and activities.Keywords: Kurdistan Province, Underdevelopment, Local Development, Agriculture, Grounded Theory
-
این پژوهش، با مسیله مند کردن بحران آب در ایران و استان کردستان، سعی در تحلیل وضعیت کشمکش های نهادی و عمومی انتقال آب به عنوان راهکاری برای حل این بحران داشت. در این رابطه، با مطرح کردن این سوال که انتقال آب استان، فرصتی برای توسعه آن فراهم کرده یا به چالش های توسعه ای منجر شده است، به واکاوی مباحث و کشمکش های دو دیدگاه نهادی در قالب کارشناسان و مدیران شرکت سهامی آب منطقه ای استان کردستان و فعالین مدنی و محیط زیستی درباره انتقال آب از غرب به شرق استان پرداخته شد. بنابراین، رویکرد توسعه پایدار که در پی ارتباط و تعامل سه حوزه اجتماع، اقتصاد و محیط زیست است، مبنای نظری این پژوهش را شکل داد. روش شناسی بر اساس اهداف و موضع نظری و تجربی، اتنوگرافی نهادی بوده که در پی تجربیات، دانش، دیدگاه های مصاحبه شوندگان [31 نفر مصاحبه نیمه ساخت یافته] و بررسی آمار و اسنادی بود که به بحث آب و بحران های پیشروی آن در پی انتقال آب در استان کردستان بود. تحلیل نتایج با توجه به تحلیل 6 مقوله ثانویه نشان داد که مدیران و کارشناسان تغییرات اقلیمی و موانع طبیعی بهره برداری از آب را مبنای بسیاری از شرایط و موانع مدیریت پایدار منابع آب می دانند، در حالی که فعالین بر ضعف مدیریت پایدار منابع آب تاکید دارند. همچنین مدیران و کارشناسان نهادی، فقدان مدیریت یکپارچه آب و کمبود اعتبارات را مبنای ضعف نهادی دانسته و بی توجهی بخش نخبگان دانشگاهی و نمایندگان استانی به مسیله آب و نبود قدرت چانه زنی در تخصیص آب را برجسته می کنند در حالی که فعالین، سیطره مسایل سیاسی و نبود مشارکت عمومی را دلیل این امر می دانند. در نهایت، می توان هم راستا با فعالین استنباط کرد که انتقال آب، علی رغم تاکید مسیولان و کارشناسان شرکت نه به عنوان یک فرصت بلکه به عنوان یک چالش برای توسعه استان، خود را نشان داده است.
کلید واژگان: توسعه پایدار منابع آب, فرصت, چالش توسعه, انتقال آب, اتنوگرافی نهادی, استان کردستانThe present research, by problematizing the water crisis in Iran and Kurdistan province, has tried to analyze the situation of institutional and public water transfer disputes as a solution to this crisis. In this regard, the question of whether the transfer of water in the province has provided an opportunity for its development or if it has led to development bottlenecks, analyzing the debates and controversies of two institutional perspectives in the form of experts and managers of the regional water company of the province has been raised. Kurdistan and civil and environmental activists are concerned about the transfer of water from the west to the east of the province. Therefore, the sustainable development approach, which seeks the connection and interaction of the three spheres of society, economy and environment, has formed the theoretical basis of this research. The methodology is based on theoretical and experimental goals and position, while institutional ethnography is based on the experiences, knowledge, views of the interviewees [31 semi-structured interviews], and the review of statistics and documents related to the discussion of water, and its leading crisis has been water transfer in Kurdistan province. According to the analysis of 6 secondary categories, the results show that managers and experts consider climate change and natural obstacles to water exploitation as the basis of many conditions and obstacles to sustainable management of water resources, while activists focus on the weakness of sustainable management of water resources. They also emphasize, managers and institutional experts highlight the lack of integrated water management and the lack of funds as the basis of institutional weakness and the indifference of the academic elite and provincial representatives to the water issue, and the lack of bargaining power in allocating water to the province. They consider political issues and lack of public participation as the reason for this. And finally, it can be concluded that water transfer is not considered an opportunity but a bottleneck and challenge for the province's development.
Keywords: Sustainable Water Development, Development Opportunity, Challenge, Water Transfer, Institutional Ethnography, Kurdistan province -
نظر به اهمیت سازگاری نقش های شغلی با تعهدات بلندمدت خانوادگی، پژوهش حاضر ارتباط بین تعارض کار- خانواده و نگرش های ازدواج- فرزندآوری زنان شاغل را بررسی کرده است. چارچوب نظری پژوهش مبتنی بر نظریه های تعارض نقش، نابرابری جنسیتی، حمایت اجتماعی و منابع اقتصادی است. پژوهش برحسب نوع و روش گردآوری داده ها کمی و پیمایشی است. میدان مطالعه، سنندج و نمونه شامل 338 زن ازدواج نکرده و دارای همسر 49-15 ساله شاغل است که با نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای و تصادفی ساده انتخاب شدند. یافته ها نشان داد زنان ازدواج نکرده ای که تعارض کار- خانواده بالاتری را تجربه می کنند، سن بالاتری را برای ازدواج مناسب می دانند. همچنین، تجربه بالاتر تعارض کار- خانواده در بین زنان دارای همسر با نگرش به تعداد فرزند کمتر همراه است. یافته های تحلیل چندمتغیره نشان داد که در زنان مجرد، 5/23 درصد از تغییرات نگرش به سن ازدواج توسط متغیرهای وضعیت استخدام و تعارض کار- خانواده؛ و در زنان دارای همسر، 5/42 درصد از تغییرات نگرش به تعداد فرزند ایده آل با متغیرهای تعارض کار- خانواده و سن تبیین می شوند. قرار گرفتن زنان در موقعیت های شغلی ایمن و رفع تعارض های کار- خانواده با در پیش گرفتن سیاست های حمایت از خانواده برای تحقق ایده آل های ازدواج- فرزندآوری از توصیه های سیاستی پژوهش حاضر است.
کلید واژگان: تعارض کار- خانواده, نگرش به سن ازدواج, نگرش به تعداد فرزند, زنان شاغل, سیاست های حمایتی خانوادهConsidering the importance of the compatibility of job roles with long-term family commitments, this study investigated the relationship between work-family conflict and marriage-childbearing attitudes of employed women. The theoretical framework is based on role conflict, gender inequality, social support, and economic resources theories. The study according to the type and method of data collection, is quantitative. The field of study is Sanandaj and the sample includes 338 employed never-married and married women aged 15-49 who were selected by multistage cluster and simple sampling. The results showed that never-married women who experience higher work-family conflict consider an older age suitable for marriage. Also, the higher experience of work-family conflict among married women is associated with the attitude of having fewer children. The findings of multivariate analysis showed that among never-married women, 23.5% of the changes in attitude towards marriage age were explained by employment status and work-family conflict; and among married women, 42.5% of the changes in attitude towards the ideal number of children were explained by work-family conflict and age. Placing women in safe job positions and resolving work-family conflicts by adopting family support policies to realize the ideals of marriage-childbearing are the policy recommendations of this study.
Keywords: work-family conflict, Attitude to the age marriage, Attitude to child number, Employed women, Family supportive policies -
هدف پژوهش حاضر، بررسی زمینه های توسعه نیافتگی استان کردستان در حوزه آب مبتنی بر نظریه های توسعه نیافتگی اقتصادی-اجتماعی، توسعه محلی و جامعه شناسی محیط زیست و همچنین ارایه راهکارهایی مبتنی بر توسعه استان کردستان درجهت فعال کردن حوزه های پیشران توسعه استان (آب) و مانع زدایی از آن است.روش پژوهش، گرندد تیوری، ابزار گردآوری داده ها مصاحبه نیمه ساخت یافته با نخبگان حوزه آب استان کردستان و روش تحلیل داده ها، تحلیل مضمونی است.یافته ها نشان می دهد در حال حاضر استان کردستان در حوزه آب در وضعیت توسعه نیافتگی قرار دارد. مهم ترین زمینه ها، عوامل و پیامدهای توسعه نیافتگی در بخش آب استان کردستان عبارت اند از: تغییرات اقلیمی، فقدان مدیریت یکپارچه آب، کمبود اعتبارات، بی توجهی بخش نخبگان دانشگاهی و نمایندگان به مسیله آب استان، موانع طبیعی بهره برداری، کاهش سهم تخصیص به شیلات و کشاورزی و انتقال آب سدها به مناطق دیگر (انتقال آب بین حوضه ای).نتایج نشان می دهد مهم ترین مزیت های توسعه ای بخش آب استان عبارت اند از: مزیت نسبی آب قابل بهره برداری و ذخیره سازی آن، اراضی دیم وسیع، توسعه سامانه های نوین آبیاری و فعالیت های کشاورزی، گردشگری آبی و توسعه فعالیت های شیلات و آبزیان. درمجموع می توان گفت آب می تواند به عنوان یکی از پیشرانه های مهم توسعه در استان کردستان عمل کند و دیگر ظرفیت های توسعه در استان مانند کشاورزی، گردشگری، معادن و صنعت را فعال کند.کلید واژگان: استان کردستان, توسعه نیافتگی, توسعه محلی, آب, نظریه داده بنیادThe aim of this study is to investigate the areas of underdevelopment of Kurdistan province in the area of water based on the theories of socio-economic underdevelopment and local development, as well as to provide solutions based on the development of Kurdistan province to activate the areas that drive the development of the province (water) and eliminate its obstacles.The method utilized in this study is ground theory, the data collection instrument is semi-structured interviews with elites in the water sector of the Kurdistan province, and the data analysis method is thematic analysis.Kurdistan province is currently in a state of underdevelopment in the water sector, as evidenced by the study's findings. The most significant areas, factors, and consequences of underdevelopment in the water sector of Kurdistan province are: climatic changes, lack of integrated water management, lack of credit, inattention of the academic elite and representatives to the water issue of the province, natural barriers to exploitation, and a reduction in the share allocated to fisheries and agriculture and issues caused by the transfer of water from dams to other areas (transfer between basins).The research reveals that the most significant development advantages of the province’s water sector are the relative advantage of exploitable water and its storage, vast rain-fed lands, the development of modern irrigation systems and agricultural activities, water tourism, and the development of fisheries and aquatic activities. In general, water can serve as one of the important drivers of development in Kurdistan province and activate other development capacities, such as agriculture, tourism, mines, and industryKeywords: Kurdistan province, Underdevelopment, local development, Water, Grounded theory
-
نشریه مطالعات شهری، پیاپی 47 (تابستان 1402)، صص 91 -103
یکی از متغیرهای مهم کیفیت زندگی در میان ساکنان یک جامعه، سرمایه اجتماعی است، این سازه تحت تاثیر عوامل مختلف دچار فرسایش یا افزایش خواهد شد. مسکن یکی از ابعاد مهم کیفیت زندگی است که می توان زیست ساکنان آن را بر حسب میزان سرمایه اجتماعی مورد سنجش قرار داد. مسیله پژوهش حاضر، ارتباط میان عوامل نرم زیست اجتماعی (جامعه شناختی) با وضعیت سرمایه اجتماعی در بین ساکنان مسکن مهر بهاران شهر سنندج است. متغیرهای عمده پژوهش بر اساس چارچوب نظری پاتنام، بوردیو، فوکویاما و کلمن صورت بندی شده و به لحاظ روش شناسی این پژوهش در سنت کمی و براساس روش پیمایش صورت پذیرفته و از ابزار پرسشنامه برای گردآوری داده ها استفاده شده است. جامعه آماری شامل تمامی خانوارهای ساکن در واحدهای مسکونی مسکن مهر شهر سنندج در سال 1399 است و تعیین حجم نمونه براساس فرمول کوکران و شیوه نمونه گیری نیز به صورت دو مرحله ای، ابتدا نمونه گیری خوشه ای و سپس نمونه گیری تصادفی انجام شد که بر اساس آن 340 نفر افراد بالای 18 سال انتخاب شدند. صحت داده ها با استفاده از تکنیک های اعتبار صوری و آلفای کرونباخ مورد تایید قرار گفت و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماریSPSS Ver23 انجام شد. یافته های پژوهش نشان داد که بین متغیرهای سطح فرهنگ آپارتمان نشینی، درجه روابط همسایگی، سطح آشنایی با محیط اجتماعی، رضایت از محل سکونت، دسترسی به امکانات و کیفیت خدمات شهری و زیرساختها و متغیرهای زمینه ای (سابقه سکونت، درآمد و وضعیت تاهل) با سرمایه اجتماعی ساکنان مسکن مهر رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. نتایج حاصل از آماره نشان داد که بین متغیرهای روابط اجتماعی، نوع سکونت و متغیرهای زمینه ای (سن، جنسیت، شغل، تحصیلات) با سرمایه اجتماعی ساکنان رابطه معناداری وجود ندارد. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون چندمتغیره نیز حاکی از آنست که متغیرهای فرهنگ آپارتمان نشینی، روابط همسایگی و سطح آشنایی بر سرمایه اجتماعی ساکنان مسکن مهر تاثیرگذار بوده و حدود 32 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین نموده اند.
کلید واژگان: سرمایه اجتماعی, کیفیت زندگی, زیست پایدار, مسکن مهر, خدمات شهری, سنندجMotaleate Shahri, Volume:12 Issue: 47, 2023, PP 91 -103IntroductionToday, social capital is an indicator of growth and development in societies, without which it is highly challenging to achieve development at different levels. This capital increases investment in the fields of physical capital and human capital and establishes the structures created by public and private sector agents. Housing is one of the most important human needs leading to social conflicts or peace in different ages. The occurrence of each of these conditions is directly related to the amount of social capital among the residents, from the point of view that the social norths and souths in cities have turned into a concept for class distinction. Projects like Mehr Dwellings may have been capable of meeting the housing market needs in terms of quantity and shelter to a large extent, but what is stated in the theoretical literature on social housing at the global level, i.e. the level of satisfaction of residents of social housing projects, concerns the conditions therein in social, cultural, and other terms. It seems that the Mehr Dwellings project was carried out in a hasty manner regardless of basic criteria such as social capital. Therefore, the current research seeks to investigate the social capital conditions among the residents of Mehr Dwellings in the city of Sanandaj, Iran and the effective sociological factors. The questions raised on that basis concern the level of social capital among the residents of Mehr Dwellings in Sanandaj based on the above indicators and the extent to which sociological and contextual factors have affected each dimension of social capital.
Theoretical Framework:
The theoretical framework of the current research is based on the theories available in the field of social capital and the studies conducted in Iran and around the world on the research title. The structure of social capital is investigated here based on the socio-cultural dimensions of the Mehr Dwellings project. Following the discussion, the conceptual model of the research, which involves the link between the research literature and the results, is formulated in the concluding section.
MethodologyThe current research is a quantitative survey and therefore involves a method of data collection in which certain groups of people are asked to answer a certain number of specific questions, which are the same for all respondents. The research population includes all the households in the Mehr Dwellings in Sanandaj in 2019. According to the statistics published by Kurdistan Province Directorate-General for Roads and Urban Development, there are 38,000 Mehr Dwellings in the whole province, of which 13,606 have been built and submitted in Sanandaj, where a population of 43,091 people lives (Kurdistan Province Directorate-General for Roads and Urban Development, 2018). The statistical sample includes people over eighteen years of age residing in 7,600 Mehr Dwellings in Baharan Neighborhood in 2019. The sample size was specified through Cochran’s formula, based on which a size of 340 people was estimated; given the possibility of drop in the sample size, 10% was added to this number, and 374 people were finally selected to make up the study sample. The sampling methods included clustering according to Mehr Dwellings blocks and random selection of people over 18 years of age. In the selection of the samples, we tried to observe the age and sex combination as far as possible. The research tool was a researcher-made questionnaire, the formal and content validity of which were evaluated by experts in the fields of urban development and sociology. Moreover, the validity of the questions was evaluated using Cronbach’s alpha coefficient as 0.849, which indicates the appropriate reliability and validity. As a research measurement tool, the SPSS version 21 software was used to analyze the data in two sections: descriptive and inferential.
Results and DiscussionThe findings of the research demonstrated that there are significant positive relationships between the social capital of residents of Mehr Dwellings and a number of the variables making up the level of apartment life standards, including the degree of neighborhood relations, the level of acquaintance with the social environment, satisfaction with the place of residence, access to facilities, and the quality of urban services and infrastructures, and the contextual variables of residence background, income, and marital status. The statistical results demonstrated that there is no significant relationship between the residents’ social capital and the variables of social relations and type of residence and contextual variables (age, gender, occupation, and academic degree). Apartment life standards and social capital among the residents of Baharan Mehr Dwellings will not change overnight, because the residents of these blocks are mainly immigrants from villages, unemployed people, female householders, urban subordinates in sociological terms. Corridors of social relations are limited, while there are stable conditions from another point of view. Although the residents’ harmony has undergone major changes during the past two years due to the high costs of housing, fundamental measures need to be taken by the institutions and trustees in the urban area. According to the results of the research, important actions to be taken in the current conditions include the participation of citizens in the affairs of the neighborhood, enhancement of the infrastructure and access networks, formation of civil institutions, and establishment of service and security institutions.
ConclusionThe results of the multivariate regression analysis also indicate that the variables of apartment life standards, neighborhood relations, and level of acquaintance impact the social capital of the residents of Mehr Dwellings and explain 32% of the changes in the dependent variable.
Keywords: social capital, quality of life, Sustainable Living, Mehr Dwellings, Urban Services, Sanandaj -
یکی از ابعاد مهم توسعه در میان جوامع روستایی، توجه به بعد اجتماعی است به طوری که، شکست یا موفقیت طرح های توسعه روستایی بستگی به درجه مشارکت و درگیری اجتماعات محلی در آن ها دارد. مطالعه حاضر به دنبال تحلیل سازه های اثرگذار بر مشارکت اجتماعی روستاییان در پروژه های عمرانی بنیاد برکت (وابسته به ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره)) در بازه زمانی 1397-1399 روستاهای شهرستان سروآباد استان کردستان است. روش شناسی پژوهش کمی و بر اساس روش پیمایش است و برای گردآوری داده ها از ابزار پرسش نامه استفاده شده است. جامعه آماری شامل تمامی افرادی ذی نفع در پروژه های بنیاد برکت در دهستان های اورامان، پایگلان، بیساران و ژریژه شهرستان سروآباد و روستاهای تحت پوشش هستند. حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران و نمونه گیری سهمیه ای متناسب، 385 نفر بالای 18 سال تعیین شد و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS23 انجام شد. نتایج نشان داد بین متغیرهای عدالت اجتماعی، اعتماد نهادی، رضایتمندی مردم از طرح های عمرانی، تعلق اجتماعی، پایگاه اجتماعی - اقتصادی و میزان آگاهی مردم از پروژه های بنیاد برکت با میزان مشارکت اجتماعی مردم در پروژه های بنیاد برکت رابطه معنادار و مثبت وجود دارد. همچنین بین متغیرهای احساس امنیت، نوگرایی و وضعیت تاهل با مشارکت اجتماعی مردم در پروژه ها رابطه ای یافت نشد. درنهایت می توان گفت ظرفیت های بالای توسعه منطقه در بخش های توسعه انسانی، گردشگری و باغداری از یک سو و نرخ زیاد بیکاری، عدم سرمایه گذاری بخش دولتی و توسعه نیافتگی منطقه از سوی دیگر، زمینه پذیرش طرح ها و ایده های نو در میان مردم را فراهم ساخته و این امر گزاره های سنت کلاسیک توسعه (مقاومت روستاییان در برابر ایده های نو) را فروریخته است.
کلید واژگان: شهرستان سروآباد, بنیاد برکت, ستاد فرمان اجرایی حضرت امام (ره), توسعه روستایی, مشارکت اجتماعیThe issue of the present study is the relationship between participation and development, especially social development. One of the most important issues in social development is rural development plans. The success or failure of rural development plans or projects depends on the degree of involvement of local communities in the plans and their evaluation of the projects. In order to find out the relationship between rural participation in general in the development projects of Barakat Foundation (affiliated to the Executive Headquarters of Imam Khomeini), this study has studied the villages of Sarvabad city of Kurdistan province in the years 97-99. The research methodology was quantitative and with survey technique and questionnaire tools. The statistical population of the study included all stakeholders in Barakat Foundation projects during the years 97-99 in Oraman, Payglan, Bisaran and Jerizheh districts. The sample size was determined based on Cochran's formula and the sampling method was done by stratified sampling. A questionnaire was used to collect data, which was designed based on the objectives of the research. Then simultaneous regression analysis and Pearson correlation coefficient were performed on the collected data using SPSS Ver23 software. The results showed that there is a significant relationship between social justice, institutional trust, people's satisfaction with development projects, social belonging, socio-economic status and public awareness of Barakat Foundation projects with the level of social participation in Barakat Foundation projects. In other words, these factors can be considered effective factors on people's participation in the projects of the Barakat Village Foundation in Sarvabad city.
Keywords: Sarvabad city, Barakat Foundation, Executive staff of Imam Khomeini, Rural Development, social participation -
پژوهش حاضر با هدف تحلیل زمینه ای سازوکارهای شکست کارکردهای تعاونی های مرزنشین استان کردستان انجام گرفته است. برای تحقق این امر، با از اشباع نظری حاصل از داده های مصاحبه نیمه ساخت یافته، با 41 نفر از اعضای هییت مدیره و مدیرعامل تعاونی های مرزنشین چهار شهرستان مرزی استان کردستان مصاحبه به عمل آمد. نتایج نشان از وجود شرایط توسعه نیافتگی مرزی ناشی از ضعف زیرساخت های ارتباطی و اقتصادی دارد. شرایط علی و مداخله ای شکست تعاونی ها در اقتصاد غیررسمی مرز نشان داد سیطره سیاست های متناقض نهادهای دولتی و مشارکت نداشتن و ناآگاهی اعضا از تعاونی ها، شرایط این شکست را فراهم آورده است. این وضعیت، ناکارایی و ضعف تعاونی ها را نشان می دهد که در پیامدها و آسیب های اجتماعی اقتصادی پیش رو قابل بحث است. شکست کارکردی تعاونی ها سبب پیامدهایی از جمله شکست طرح کارت مرزنشینی و کارت سوخت، بی توجهی به اشتغال مرزنشینان، کولبری و آسیب های آن، کاهش ماندگاری روستانشینان در مناطق مرزی، اضمحلال اقتصاد محلی و مشکلات شدید اقتصادی و همچنین کاهش اعتماد اجتماعی در دو بعد نهادی و مردمی شده است؛ بنابراین می توان برای ماندگاری و ارتقای جایگاه و نقش تعاونی ها، به اتخاذ راهکارهای حمایتی و نظارتی دولتی، تقویت مشارکت عمومی جامعه روستایی و تقویت بنیه مالی تعاونی پرداخت
کلید واژگان: اقتصاد مرزی, تعاونی مرزنشینان, روش زمینه ای, مناطق روستایی استان کردستانThis study is based on the analysis of the mechanisms of failure of cooperatives in the border areas of Kurdistan province. To achieve this, using the theoretical saturation obtained from the semi-structured interview data with 41 members of the board The board and CEO of border cooperatives of four border towns of Kurdistan province came to this end. The results show the existence of conditions of border underdevelopment due to weak communication and economic infrastructures. The causal and intervening conditions for the failure of cooperatives in the informal economy of the border showed that the dominance of the contradictory policies of state institutions and the lack of participation and knowledge of members about the cooperatives provided the conditions for this failure. This situation shows the lack of efficiency and weakness of the cooperatives, which is reflected in the consequences and socio-economic damages. The functional failure of the cooperatives has consequences such as the failure of the border resident’ card and the fuel card plan, the neglect of the employment of border residents, cultism and its damage, the reduction of the life expectancy of villagers in border areas, the collapse of the local economy and serious economic problems, and a decline in trust. It has become social in two dimensions: institutional and popular. Therefore, in order to maintain and improve the position and role of cooperatives, it is possible to apply government support and monitoring strategies, strengthen the general participation of the rural community, and improve the financial base of the cooperative.
Keywords: Border Residents Cooperative, Function of Cooperatives, Border Economics, Metood Theory, Rural Areas, Kurdistan province -
شیوع ویروس کووید 19، توام با پیامدهایی چون تمایزگذاری و فاصله اجتماعی در میان افراد جامعه بوده و فجایع روحی-روانی بسیاری را برای جامعه به میراث گذاشته که تا سال ها شاهد اثرات ناخوشایند آن بر جسم و روان افراد خواهیم بود. هدف از پژوهش حاضر، روایت بهبودیافتگان مبتلا به بیماری کرونا از تجربه ی طرد اجتماعی است. این پژوهش با بهره مندی از افکار و آراء گافمن و تعداد دیگری از نظریه پردازان حوزه ی جامعه شناسی، داده های خود را به میانجی رویکرد کیفی و استفاده از روش تحلیل روایت مضمونی و انجام مصاحبه با 16 نفر (11 مرد و 5 زن) از بهبودیافتگان بیماری به دست آورده است. نمونه ها به صورت هدف مند انتخاب شده اند. یافته های به دست آمده از تجزیه و تحلیل مفاهیم، نشان دهنده ی 11 تم اصلی شامل: اختلالات روحی-روانی، گسست روابط اجتماعی، فروکاست منزلت اجتماعی افراد، دگردیسی میدان دین و گزاره های دینی، تضعیف اعتماد اجتماعی، کاهش ارزش های اخلاقی-انسانی، شکل گیری هویت پنهان، بیکارشدن، رونق بازار دلالی کالاهای بهداشتی، ترس از روایت بیماری، تبعیض در دریافت خدمات درمانی؛ 22 مفهوم محوری و 59 مقوله ی عمده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که تجربه ی طرد اجتماعی از جانب بیماران مبتلا به ویروس کووید 19، با پیامدهای مخربی چون از دست دادن پایگاه اجتماعی، انزواطلبی، اخراج از حلقه های گروهی و تشدید ترس و اضطراب درونی و در نهایت، رشد تنش و التهاب اجتماعی در سطح گسترده را به همراه دارد. از طرفی نیز وضعیت پیش آمده سبب سوءاستفاده برخی سودجویان و دامن زدن به بحران موجود به میانجی احتکار کالاهای بهداشتی-درمانی و متعاقبا گران فروشی این اجناس می شود. در نهایت یافته ها حاکی از نوعی خشونت نمادین در قبال مبتلاشدگان به کرونا و واپس زدن آنها از حلقه های گروهی و اجتماعی است.کلید واژگان: کرونا, داغ ننگ, طرد اجتماعی, انزوا, بحران اجتماعی
-
مفروضه بنیادین این پژوهش، این نکته است که مناطق مرزی به دلیل ماهیت توسعه نیافتگی در زمره مناطق منزوی قرار گرفته اند و موقعیت مرزنشینی، مایه به حاشیه رفتن آموزش در این مناطق شده است. در این نوشتار، با بهره گیری از رویکردهای مطرح در زمینه نابرابری آموزشی ازجمله نظریات راولز، بوردیو و ایلیچ، باولز و گینتیس؛ وضعیت آموزش در مناطق مرزی دهستان ننور و دهستان خاو و میرآباد تبیین شده است. در این راستا با تحلیل داده ها، آمار و اسناد آموزشی در ابلاغیه ها، اسناد توسعه ای، سایت ها و بخشنامه های نهاد آموزش وپرورش و همچنین مصاحبه با معلمان، مدیران و مطلعین، به بررسی چگونگی آموزش نهادی در مناطق موردمطالعه با به کارگیری روش اتنوگرافی نهادی پرداخته ایم.
نتایج نشان می دهد به دلیل غلبه اقتصاد مرزی، کمبود امکانات آموزشی و نبود عدالت آموزشی، بیکاری و کولبری و به دنبال آن شکل گیری سوژه های «سرباز-معلم-کولبر» و «دانش آموز-کولبر» و نبود آموزگاران ورزیده و باسابقه و همچنین عوامل و دلایل فرهنگی؛ آموزش در مناطق مرزی موردمطالعه به حاشیه رفته و درنهایت سبب ترک تحصیل دانش آموزان، افزایش بی سوادی و تشدید توسعه نیافتگی شده است. ازاین رو لازم است در سیاست ها و برنامه های کلان کشوری به ویژه در برنامه های نهادهای مربوط به آموزش رسمی و عمومی ازجمله آموزش وپرورش، تبعیض مثبتی در زمینه ارتقای سطح آموزش، تخصیص امکانات و نیروهای مناسب در این مناطق انجام شود.کلید واژگان: مرزنشینی, نابرابری آموزشی, اتنوگرافی نهادی, کولبر, مناطق مرزی استان کردستانThe basic premise of this study is that border areas are considered as isolated areas - especially in terms of education - due to the nature of underdevelopment, and the border situation has led to the marginalization of education. In this research, considering the approaches to educational inequality, using the theories of O'Walley, Bourdieu and Ilyich, Bowles and Gintis, we have explained the educational issues in the border areas of Nanour and Khao and Mirabad districts. To this end, we are tired of the institutional ethnography method for analyzing documentary and statistical data and interviews. Therefore, it has analyzed statistics and educational documents in the notices, development documents, sites and sections of the educational institution, as well as interviews with teachers, principals and informants about the status of institutional education in the study areas. The results show that education in the studied border areas due to the dominance of the border economy, lack of educational facilities and lack of educational justice, unemployment and Kolberi and subsequent formation of soldier-teacher-Kolber and student-Kolber subjects and The lack of qualified and experienced teacher forces, as well as cultural factors and reasons, has been marginalized. This has ultimately led to students dropping out of school, increasing illiteracy and intensifying underdevelopment, and so on. Therefore, in the policies and programs of the country, especially in the programs of institutions related to formal and public education, including education, it is necessary to make a positive discrimination in the field of improving the level of education, allocation of facilities and forces in these areas.
Keywords: Border Resident, Educational Inequality, Institutional Ethnography, Kolber, Border Areas of Kurdistan Province -
با ظهور عصر جدید، ژست ها و کردارهای بدنی اهمیتی خاص یافته اند. ایماژ بدنی ما صرفا توسط آنچه بدن خود را شبیه بدان می پنداریم، شکل نمی گیرد، بلکه این زمینه های اجتماعی-فرهنگی هستند که بر تفسیر ما از آنچه می بینیم، اعمال قدرت می کنند. سوال اصلی پژوهش این است که سوژه های مورد مطالعه چه درکی از پوشش خود دارند و آنان براساس چه خصیصه هایی دست به گزینش پوشش می زنند. بر همین مبنا، هدف این پژوهش، مطالعه روایت دختران جوان شهر شاهین دژ از پدیده پوشش است که در آن سیاست های زندگی در قالب مفاهیمی مانند تمایز اجتماعی و مصرف نمایشی برساخته می شود. برای این منظور، از سنت نظری افرادی نظیر وبلن، بوردیو و گیدنز به منظور صورت بندی مفاهیم در راستای اهداف و سوالات تحقیق بهره جسته ایم. روش پژوهش به کاررفته، تحلیل روایت مضمونی است که از فنون مصاحبه عمیق و مشاهده مشارکتی برای گردآوری داده ها استفاده شد. انتخاب نمونه ها هم به صورت هدفمند و با رعایت معیار حداکثر تنوع صورت گرفت که با توجه به معیار اشباع نظری، با 24 نفر از دختران شهر شاهین دژ مصاحبه به عمل آمد. یافته های این پژوهش در قالب 26 مفهوم اولیه و پنج مقوله اصلی صورت بندی شد. این مقوله ها عبارت اند از: 1. سلطه رسانه در زندگی روزمره؛ 2. تغییرات هنجاری/ارزشی سوژه ها؛ 3. بدن به مثابه سوژه ها؛ 4. نمایش خود؛ 5. بدن و طبقه اجتماعی. نتایج پژوهش بیانگر دلالت های متفاوت پوشش از دیدگاه دختران نمونه پژوهش، در نقش کنشگران زمینه پژوهش است.
کلید واژگان: پوشش, تحلیل روایت دختران, خودنمایشی, مصرف نمایشیIntroductionAdorning the face and clothing is now seen more as a means of establishing identity, and media, advertising, and affinity groups have become promoters of binding norms. Women are judged more than men by these norms and are ashamed of their bodies when they do not conform to societal expectations. Women's clothing is seen both as a means of display and as an important means of concealing or revealing various aspects of personal life, as it links customary formalities and principles to identity. As a social phenomenon, women’s dressing has undergone numerous conflicts, struggles, and changes in recent decades. Every dressing has a meaning, but what matters most is its position within the system of collecting meanings. In today’s Iranian society, where on the one hand traditional components still play a role in lifestyle and on the other hand certain modern social features and global cultural components have been incorporated into the living environment, the style of dressing in girls is of great importance as a group where these changes are manifested to the maximum. The aim of the present study is to investigate dressing among young girls from the city of Shahindej in Iran and to answer the question of what semantic understanding they have of the phenomenon of dressing and the adoption of a type of it, that is, what meaning colors, patterns, sizes, and designs of dressing have for them.
MethodThis is a qualitative narrative study in the traditional and analytical sense. A narrative study is a type of qualitative research that collects data from a series of stories. These stories represent a narrative of people’s life experiences, quoted by themselves about themselves or by others about other people. Data were collected using in-depth interviews and participant observation and analyzed using thematic analysis. The research participants include young girls from Shahindej between the ages of 18 and 30. Samples were selected using the purposive sampling method until theoretical saturation, resulting in twenty-four in-depth interviews.
FindingsThe research results were evaluated and analyzed based on five factors that are the main causes of change in semantic understanding of the phenomenon of dressing among young girls from Shahindej. The extracted factors include the dominance of the media in everyday life, changes in the norms/values of the subjects, the body as a subject, self-presentation, and the body and social class. The findings suggest that actors seek to reproduce and believe in the dressing while embracing different implications of it. Self-representation in the context of dressing seems to be the most important factor in acquiring a position and social acceptance, distinguishing oneself and one’s class from others through the type of dressing, makeup, and jewelry. As Veblen puts it, the provision of clothing causes people to reduce their comfort and necessities of life to a greater extent than other items they use, and to provide what is desired as conspicuous consumption.
ConclusionThe body, deeply affected by the reflexivity of the modern age, can no longer be considered simply as a type of fixed physiological entity. Sociologists have well demonstrated that clothing is a cultural indicator. One way to learn about the culture of a society, therefore, is to become familiar with how people dress. In all cultures and societies, dressing is a personal issue and at the same time a political issue with implications for gender and the status of women.
Keywords: girls, Clothing, conspicuous consumption, Self-expression, Narrative Analysis -
کلید فهم اثرات سرمایه اجتماعی بر توانمندسازی اقتصادی این است که اشکال مختلف سرمایه قابلیت تبدیل به یکدیگر را دارند. توانمندسازی اقتصادی روستاییان در منطقه مرزی بخش خاو و میرآباد شهرستان مریوان علاوه بر اینکه همه ضرورت های توانمندسازی اقتصادی روستاییان در سایر نقاط کشور را دارد از دو ضرورت بسیار مهم دیگر نیز برخوردار می باشد که عبارتند از ماندگاری روستاییان در روستا و جلوگیری از خالی شدن نوار مرزی که این ضرورت علاوه بر جنبه اجتماعی از جنبه امنیتی نیز حایز اهمیت است. ضرورت دوم مربوط به عدم سوق یافتن جوانان روستایی به سمت کولبری است. سوالات اصلی پژوهش عبارتند از 1) میزان توانمندی اقتصادی روستاییان و سرمایه اجتماعی آنها در چه سطحی می باشد؟ 2) سرمایه اجتماعی و مولفه های آن چه رابطه ای با توانمندی اقتصادی روستاییان دارد؟. مبانی نظری پژوهش متمرکز بر اندیشه بوردیو در زمینه تبدیل اشکال سرمایه به یکدیگر است. روش پژوهش پیمایش با ابزار پرسشنامه محقق ساخته می باشد. جامعه آماری مورد مطالعه روستاییان مناطق روستایی بخش خاو و میرآباد شهرستان مریوان است که با استفاده از نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای تعداد 483 نمونه انتخاب شد. یافته های پژوهش نشان می دهد که سرمایه اجتماعی روستاییان در سطح متوسط به بالا و توانمندی اقتصادی آنها در سطح پایینی قرار دارد. رابطه سرمایه اجتماعی با توانمندی اقتصادی معنادار و معکوس می باشد. شاخص های سرمایه اجتماعی برون گروهی روستاییان در سطح متوسط است و رابطه غیرمعنادار و مثبتی با توانمندی اقتصادی دارد در حالی که شاخص های سرمایه اجتماعی درون گروهی قوی و رابطه معنادار و معکوسی با توانمندی اقتصادی دارد. بازتولید شدن توانمندی های پیشین و سنتی در میان روستاییان که به دلیل غلبه سرمایه اجتماعی درون گروهی بر برون گروهی می باشد سبب شده که سطح مهارت و توانمندی های جدید در میان روستاییان در سطح پایینی باشد.
کلید واژگان: سرمایه اجتماعی, توانمندسازی, اقتصاد روستایی, اشکال سرمایه, بخش خاو ومیرآباد -
پژوهش حاضر با هدف تبیین بدن مندی و برساخت مردانگی، به تحلیل روایت های مردان از تجربه کردن جراحی های زیبایی می پردازد. بر همین اساس، با استفاده از آرا و نظرات شیلینگ به عنوان متفکر برجسته ی حوزه ی بدن مندی، درصدد ارایه ی چارچوبی مفهومی حول بدن مندی و برساخت مردانگی به منظور پاسخ به سوالات تحقیق برآمدیم. شیلینگ قایل به اهمیت بدن و بدن مندی به عنوان واسطه ی چندبعدی ساخت جامعه است و جراحی زیبایی در عصر زندگی مدرن را ابزاری برای انطباق با محیط پیرامون و تجسم یافتگی سوژه می بیند. این پژوهش با رویکرد کیفی و با استفاده از روش تحلیل روایت، داده های خود را از طریق صاحبه ی باز با تعداد 20 نفر از مردان ساکن شهر سنندج که یکی از انواع جراحی زیبایی را تجربه کرده بودند و همچنین 4 نفر پزشک متخصص در زمینه ی جراحی زیبایی به عنوان مرجع تایید داده ها گردآوری نموده است. شیوه نمونه گیری در این پژوهش، گلوله برفی بوده و برای تحلیل محتوای مصاحبه ها از تکنیک تحلیل تماتیک استفاده شده است. در مجموع، داده های تولیدشده در قالب 97 مفهوم عمده، 24 مقوله ی محوری و 8 مفهوم اصلی کدگذاری و تحلیل شده اند. مفاهیم اصلی به دست آمده شامل: ساخت بازاندیشانه ی خود، بازنمایی بدن، مدیریت تاثیرگذاری، معاشرت پذیری، خلق تکنولوژیک بدن، روییت پذیری، مردانگی هژمونیک و مدگرایی است. نتایج نشان می دهد که بدن مندی مردانه و برساخت مردانگی در شهر سنندج، متاثر از مولفه هایی چون زوال سنت گرایی و نظارت های سنتی بر مردان، رشد فناوری های ارتباطی نظیر شبکه های اجتماعی در فضای مجازی، دسترسی آسان به تکنولوژی های تغییرشکل بدن، تغییر نگاه جامعه نسبت به مردان ایده آل، ارایه ی تعاریف جدید از مردانگی و زوال مرزبندی های مردانگی است.
کلید واژگان: بدن, بدن مندی, مردانگی, برساخت مردانگی, جراحی زیبایی -
در چند دهه اخیر همزمان با سیاست های نیولیبرالیستی دولت، سیاست خودگردانی تعاونی های تولید روستایی نیز به اجرا درآمد. هدف این سیاست گذاری ها در متون نهادی کاهش تصدی گری دولت و افزایش مشارکت و توان تصمیم گیری جامعه محلی و توانمندسازی تعاونی های تولید اعلام شده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی انتقادی پیامدهای این سیاست در تعاونی های تولید روستایی استان کردستان است. بر همین سیاق، پژوهش حاضر با پشتوانه نظری و مفهومی نیولیبرالیسم در حوزه اقتصاد و مدیریت و روش شناسی مردم نگاری نهادی دوروتی اسمیت به بحث و بررسی موضوع حاضر می پردازد. در این پژوهش جهت پی بردن به سیاست خودگردانی به بحثی انتقادی در پیوند با خودگردانی تعاونی های تولید پرداخته می شود و سپس با استفاده از تحلیل تماتیک، تجربه زیسته مصاحبه شوندگان (ارکان تعاونی های تولید: مدیرعامل، هییت مدیره و کشاورزان عضو) مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. تعداد مصاحبه شوندگان این پژوهش بر اساس تکنیک اشباع نظری 34 نفر است که با تمامی آن ها مصاحبه عمیق و نیمه ساخت یافته به عمل آمد. نتایج پژوهش نشان داد که تعاونی های تولید روستایی استان کردستان علاوه بر مسایل و آسیب های اجتماعی، فرهنگی و مدیریتی و... پس از اجرای سیاست خودگردانی، درگیر مسایل و مشکلات دیگری گردیده اند که ناشی از شوک خودگردانی، خودگردانی بدون برنامه و لغو حمایت های دولتی بوده است. به عبارت دیگر، سیاست خودگردانی و تعدیل ساختاری تعاونی ها تولید در تحقق اهداف خود دچار یک شکست بزرگ شده اند. پیامدهایی همچون خصوصی سازی خدمات کشاورزی، سیاست های حامی پرورانه و افول جایگاه خدماتی تعاونی های تولید و... لزوم اخذ سیاست های ترمیمی تعاونی ها را به یک راهبرد اساسی در راستای توسعه آن ها بدل کرده است.
کلید واژگان: سیاست خودگردانی, تعاونی های تولید روستایی, شکست سیاست ها, سیاست های ترمیمیگ, استان کردستانIn the last few decades, along with the wave of structural adjustment and privatization of neoliberal policies of the ninth government in Iran, one of the policies and strategies in the field of agricultural development and its related cooperatives was self-regulation. The purpose of these policies has been announced in the institutional texts, statutes and organizational rules and regulations, reducing the government's role, increasing the participation and decision-making power of the local community, and empowering the production cooperatives. The purpose of this research is to study the consequences of this policy in rural production cooperatives in Kurdistan province. On this issue, the present study deals with theoretical and conceptual support of neoliberalism in the field of economics and management and the methodology of the Institute of Ethnography of Dorothy Smith to discuss the present subject. In this research, a critique of the autonomy of the production cooperatives is discussed in order to identify the policy of self-regulation. Then, using the temporal analysis, the interviewed interviewer's experience (the components of production co-operatives: CEO, board and member farmers) is discussed. The number of interviewees in this study was based on the theoretical saturation technique of 34 people, with all of them having a deep and semi-structured interview. The results of this research indicate that rural production cooperatives in Kurdistan province, in addition to social, cultural and managerial problems and after the implementation of self-regulation policy, have been involved with other problems caused by self-regulation shock, self-governing autonomy and abolition of state support.
Keywords: Self-governing policy, Rural Production Cooperatives, Failure policies, Restorative policies', Kurdistan province -
چکیده مفروضه بنیادین پژوهش حاضر این گزاره است که بازارچه های مرزی و توسعه وابسته آن، سیاست مناسبی برای توسعه مناطق مرزی نبوده است. روش پژوهش حاضر، روش نظریه ی زمینه ای است که در آن به شرایط زمینه ای، علی و مداخله ای، پیامدها و همچنین راهبردها می-پردازد. ابزار گردآوری داده های مصاحبه نیمه ساخت یافته است که در این راستا با 45 نفر از ذی ربطان و ذی نفعان بعنوان نمونه های هدفمند شامل دهیاران، اعضای شوراهای بخش و روستاها، کارشناسان بازارچه ها تا مرحله اشباع داده ها، گفتگوهای عمیق صورت گرفت. بر اساس منطق روش نظریه زمینه ها داده ها در سه سطح کدگذاری باز، محوری و گزینشی استخراج شدند که تعداد مفاهیم ساخته شده در این مرحله 134 مفهوم اولیه، 15 مقوله محوری، 4 مقوله اصلی و یک مقوله هسته ای استخراج شد. مقولات اصلی عبارتند از؛ کمبود زیرساخت های توسعه ای، اضمحلال بخش کشاورزی و دامداری و انزوای فرهنگی_اجتماعی، ناکارآمدی در سیاست های ترمیمی. تحلیل این مقولات، ما را به مقوله ی هسته ای یعنی طرد نهادی و ساختاری اجتماعات مرزی سوق داد. بر مبنای آن می توان نتیجه گرفت که منطق حاکم بر توسعه ی مرز محور با ارایه بازارچه ها به عنوان مهمترین محور توسعه در این مناطق، اجتماعات مرزی را طرد نموده است و ظرفیت ها و پتانسیل های آنها را به اضمحلال کشانده است.
کلید واژگان: توسعه مرز محور, بازارچه های مرزی, توسعه محلی, اضمحلال ظرفیتها و فرصتها, اجتماعات مرزیAbstract The hypothesis - based on the present study, suggests that border markets and related development have not been a good policy for the development of border areas. The present research method is the Grounded theory in which it deals with the field conditions, causation and intervention, consequences as well as strategies. The data collection tool is a semi-structured interview with 45 stakeholders and stakeholders as targeted examples, including village heads, members of district and village councils, market experts, and saturation data. There were deep conversations. Based on the logic of the field theory method, the data were extracted in three levels of open, central, and selective coding. The number of concepts developed in this stage was 134 basic concepts, 15 core categories, 4 main categories, and one nuclear category. The main categories are; Lack of development infrastructure, the collapse of the agricultural and livestock sector, and socio-cultural isolation, inefficiency in restorative policies. An analysis of these categories led us to the core category of institutional and structural rejection of border communities. Based on this, it can be concluded that the logic governing border-based development, by presenting markets as the most important axis of development in these areas, has rejected border communities and destroyed their capacities and potentials.
Keywords: Border Development, Border Markets, Local Development, Disappearance of Capacities, Opportunities, Border Communities -
در استانهای مختلف ایران، تحولات ساختار سنی جمعیت تقریبا به طور مشابه به ظهور جمعیتی منجر شده است که در سن فعالیت اقتصادی قرار دارند؛ پدیدههای جمعیتی آینده را رقم میزنند و برای مشارکت در فرایند توسعه، مستلزم تقویت سرمایه ی انسانی هستند. پژوهش حاضر، با رویکرد توصیفی- تحلیلی، و تحلیل ثانویه دادههای مربوط به 10 استان مختلف کشور انجام گرفت؛ تا نشان دهد که وضعیت شاخصهای سرمایه ی انسانی چگونه است. نتایج مطالعه نشان میدهد که علاوه بر توسعه نیافتگی برخی از استانها (همچون سیستان وبلوچستان، کردستان و لرستان)، از نظر شاخصهای سرمایه ی انسانی در ابعاد آموزش، سلامت، نیروی کار و اشتغال، و محیط توانمندساز، پراکندگیهای استانی چشمگیری هم وجود دارد و شاخصهای سرمایه ی انسانی در برخی از استانهای توسعه یافته (همچون؛ اصفهان، سمنان، آذربایجان شرقی، و مازندران) انباشته تر است. این نتایج لزوم توجه به تقویت سرمایه ی انسانی جمعیت بالقوه فعال در استانها و مناطق کمبرخوردار و مرزی از یک طرف، و درگیر کردن آنان در فرایند توسعه با هدف ماندگاری جمعیت جوان و ارتقای شاخصهای توسعه تا حد استانهای توسعه یافته و نیز افزایش کیفیت جمعیت برای تداوم فرایندهای جمعیتی در آینده را از طرف دیگر برجسته میسازد
کلید واژگان: تحولات جمعیتی, پویایی ساختار سنی, جمعیت ایران, سرمایه ی انسانی, تفاوتهای استانیIn different provinces of Iran, age structure changes have almost similarly led to the emergence of a population that are at the age of economic activity, shape the future demographic phenomena and require a reinforcement of human capital to participate in the development process. This study, with a descriptive-analytical approach, performed a secondary analysis on the data related to 10 different provinces of the country to show the status of human capital indicators. The results showed that in addition to the underdevelopment of some provinces (such as Sistan and Baluchistan, Kurdistan and Lorestan), there is also a significant provincial dispersal in terms of human capital indicators in education, health, workforce and employment, as well as enabling environment, that is, the human capital indicators are more accumulated in some developed provinces (such as Isfahan, Semnan, Eastern Azerbaijan, and Mazandaran). These results highlight the need to strengthen the human capital of potentially active populations in low-income provinces and border areas on the one hand, and to engage them in the development process with the aim of sustaining the young population and promoting the developmental indicators to the extent of the developed provinces, as well as increasing the quality of population to sustain future population processes on the other hand
Keywords: population changes, age structure dynamics, Iran's population, human capital, provincial differences -
اینستاگرام یکی از شبکه های اجتماعی است که بستری قوی برای نمایش خود واقعی و ایده آل فراهم کرده است. محبوبیت اینستاگرام تا حدی به خاطر تصویر محور بودن آن است و این که به راحتی می توان تصاویر را به اشتراک گذاشت و متناسب با بازخوردی که از مخاطبان در قالب کامنت گذاری می گیریم، تغییرات لازم را در خود ایجاد می کنیم. این پژوهش با استناد به نظریه نمایش گافمن، الگوی بازنمایی فرهنگی گیدنز، و آرای نظریه پردازانی چون ترنر و شیلینگ سعی در تحلیل شیوه ها و گونه های مصرف ایماژ بدن در شبکه اجتماعی اینستاگرام دارد. همچنین از رویکرد کیفی و مشخصا تحلیل روایت برای مصاحبه عمیق با 16 نفر از شهروندان سنندجی (11 نفر دختر و 5 نفر پسر) که بنا بر بررسی های به عمل آمده بیشترین فعالیت را در شبکه اینستاگرام داشته اند، استفاده شده است. نحوه انتخاب این افراد براساس روش نمونه گیری گلوله برفی است. بدین ترتیب که یکی از پژوهشگران نیز با توجه به حضور طولانی مدتی که در این شبکه اجتماعی داشته، به خوانش محتوا و تحلیل مطالب و تصاویر به اشتراک گذاشته شده اقدام نموده است. نتایج حاکی از آن است که تعداد 10 مقوله ی فرعی ذیل 5 مقوله ی اصلی الگوهای غالب مصرف ایماژ بدن در فضای اینستاگرام هستند: الگوهای تعاملی (بازاندیشی زندگی اجتماعی، مدیریت تاثیرگذاری)، نمادین (الگوسازی و الگوبرداری، تجسم و بازنمایی فرهنگ)، نمایشی (نمود و ارایه خود در زندگی اجتماعی و اغواگری)، سلیقه ای (ساخت بازاندیشانه خود و جذب فالوور) و فراغتی (پیج گردی و گذران وقت و بازاریابی).
کلید واژگان: مصرف, ایماژ, بدن, اینستاگرام, نمایشInstagram is one of the most important social networks that has provided an attractive space for self-representation and virtual interaction. The attractiveness of this social network is somehow due to the diversity and exchangeability of images, photos and signs which are frequently commented by millions of users. This research is about to interpret the Instagram users’ narratives of body images, through relying on three theories: the theory of self-representation (Goffman), cultural representation (Giddens), and somatic society (Turner & Shilling). The main question is how users read and consume body image in Instagram? We have used narrative interview to gain the stories users make about their experiences of being and searching in Instagram. The sample is selected among users in Sanandaj city by way of snowball sampling method (16 case: 11 male, 5 female). The findings show that users’ reading and consumption of body images can be categorized into five main categories or patterns: interactional, symbolic, representational, taste oriented and leisure oriented. The first implies users’ attempts to reflect their social life and manage impressions on others; the second category is about embodiment and imitating the dominant body images; the third means that users usually tend to be seduced and like to be immersed in images; the fourth implies finding the desired followers; and the fifth is about how to spend free time.
Keywords: consumption, images, Instagram, embodiment -
مجله آب و فاضلاب، پیاپی 131 (بهمن و اسفند 1399)، صص 102 -119
این پژوهش در پی ارایه روایت ساکنان مناطق فرودست شهر سنندج از ارایه خدمات و امکانات شهری است. در همین راستا، از رویکرهای توسعه پایدار شهری و بازآفرینی شهری برای توضیح این موضوع بهره مند شدیم. با توجه به موضوع و هدف مورد بحث، از روش اتنوگرافی نهادی که پژوهشگر به وسیله آن در پی آشکار کردن وضع موجود و سپس ارایه راهکارها برای تغییر وضعیت مطلوب است، استفاده شد. بنابراین داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساخت یافته تا زمان اشباع نظری با 20 نفر از مشترکین و 7 نفر از کارشناسان شرکت آب و فاضلاب شهری استان کردستان به دست آمد و همچنین آمار و اسناد مربوطه جمع آوری شد. مقولات اولیه در قالب 24 مقوله که از آنها 8 مقوله ثانویه خدمات رسانی مناقشه برانگیز، کیفیت مدیریت فنی، ضعف مدیریت فنی، فقدان هماهنگی در اتفاقات، فقدان همکاری های بین سازمانی، زیرساخت های نامتناسب شبکه، ناهماهنگی در مشتری محوری، ابهام قبض و مبالغ بودند که از مقولات اولیه بیرون کشیده شدند و از این مقولات 2 مقوله هسته ای طرد ساختاری، طرد نهادی و فقدان هماهنگی در اجرا و ابهامات قبوض استخراج شد. نتایج نشان دهنده عدم توسعه پایدار شهری در مناطق بررسی شده و به تبع کاهش کیفیت مناسب زندگی است که این امر با چالش های ساختاری و نهادی در رابطه با ساکنان این مناطق از نظر بهره مندی شان از امکانات شهری نمود یافته است. همچنین فقدان هماهنگی در اجرا و ابهامات قبضی مربوط به شرکت آب و فاضلاب موجب تشدید این روند شده است. بنابراین بازآفرینی شهری در زمینه توسعه زیرساخت های شبکه آب و فاضلاب، حفظ و حراست از شبکه و همچنین شفاف سازی در ارایه قبوض و ارتقای مشتری مداری لازم است تا کمیت و کیفیت خدمات رسانی را در این مناطق افزایش یابد.
کلید واژگان: مناطق فرودست, شهر سنندج, شرکت آب و فاضلاب, اتنوگرافی نهادی, طرد ساختاری, طرد نهادیCurrent study seeks to present a narrative of the residents of the suburbs of Sanandaj on the provision of services and urban facilities. This was in contrast to the narratives of the Water and Wastewater Company's experts and statistics, documentation and information were posted on the company's website. The underlying assumption of this study revolves around the fact that suburbs lack adequate facilities and services and have been neglected. To this end, we have used sustainable urban development approaches, urban regeneration and quality of life to explain and change this. With regard to the subject and purpose of the study, we used the institutional ethnographic method by which the researcher seeks to expose the status quo and then provide strategies for changing the status quo. Therefore, data were gathered through theoretical, purposeful sampling with maximum diversity and semi-structured interviews until theoretical saturation with 20 subscribers and 7 experts of Kurdistan Water and Wastewater Company, as well as statistics and relevant documents were collected. The information collected was discussed in terms of concepts, primary and secondary categories. Primary categories were conflicting secondary services, quality of technical management, poor technical management, lack of coordination of events, lack of inter-organizational collaboration, inappropriate network infrastructure, and lack of customer-centricity, uncertainties, and overheads. They were drawn and extracted from these categories; the nuclear category of structural and institutional exclusion and the lack of coordination in the implementation and ambiguities of the bill. The results indicate a lack of sustainable urban development in the marginal areas and consequently a decline in the quality of life. This is reflected in the structural and institutional challenges faced by the suburbs in terms of their utilization of urban facilities. The lack of coordination in the implementation and ambiguities of the water and wastewater company has aggravated the process and caused underdevelopment issues. Therefore, what is needed on the outskirts of Sanandaj is the re-creation of a city that is making changes to the development of water and wastewater network infrastructure, maintaining and protecting the network, and transparency in customer billing and promotion, which is the quantity and quality of service provided in these areas.
Keywords: Subaltern Areas, Sanandaj city, Water, Wastewater Company, Institutional Ethnography, Structural Exclusion, Institutional Exclusion -
هدف پژوهش حاضر، شناسایی، و تغییر ویژگی ها و امکان های مداخله در سیاست های گمرکی برای بازشناسی و برجسته کردن نقش مرزنشینان (اختصاصا کول بران) است. سیاست های گمرکی مستقیما یا غیرمستقیم بر زیست جهانمرزنشینان تاثیر گذاشته و انتخاب و چگونگی اعمال این سیاست ها پدیده کول بری را مهم و مسئله زا کرده است. فرض بنیادین این است که سیاست های گمرکی، مرزنشینان و کول بران را حذف کرده و به حاشیه رانده است؛ بنابراین، از رویکرد پساتوسعه ای بهره جسته ایم که مردم و سازمان های غیردولتی را مبنا قرار می دهد و به توسعه از پایین به بالا می نگرد. روش این پژوهش، مردم نگاری نهادی است و با توجه به اهداف و موضوع ، با دو نوع داده سروکار داریم: تجربیاتی که در کشاکش روابط نهادی شکل گرفته اند، و متون نهادی ای که کلیت حیات اجتماعی را درنوردیده و به مثابه اعمال سیاست هایی عمل می کنند که به تجربه ها شکل می دهند. برآیند تحلیل این دو دسته داده، باید به نتیجه هایی در تغییر وضع موجود بینجامد. به این منظور، از نمونه گیری هدفمند و نمونه گیری نظری جهت مصاحبه با افراد و نیز از متون نهادی مربوط به گمرک (به ویژه گمرک باشماق مریوان) استفاده کرده ایم. یافته ها حاکی از حذف مرزنشینان کول بر (نقش و جایگاه، اجتماع و فرهنگ و اقدامات آنها) در سیاست ها و اقدامات گمرکی است. گمرک، با راهبرد حفظ کول بری و درعین حال حذف کول بران از سیاست هایش، و با سازوکارهایی نظیر اختصاص کارت مرزنشینی، پیله وری و ایجاد بازارچه های مرزی در چنین جهتی عمل می کند. کول بران برای پرکردن خلا ناشی از این حذف، به اقداماتی از جمله تشکیل شورای مرز، تشکیل گروه های غیررسمی و محلی، تاسیس تعاونی مرزنشینان و اعتراضات مدنی دست زده اند که غالبا به دلیل همین حذف، ناکارآمد و بی تاثیر بوده است. ازاین رو، لازم است گمرک به سیاست های بازتوزیع گرایانه، از جمله گنجاندن نقش و جایگاه کول بران در قوانین و سیاست های گمرکی، تشکیل کارگروه های ویژه، سرمایه گذاری مالی و ارایه خدمات رفاهی و آموزشی در مناطق مرزی، روی بیاورد.
کلید واژگان: زیست جهان کول بران, سیاست های گمرکی, رویکرد پساتوسعه ای, مردم نگاری نهادی, امکان های مداخلهThe present study seeks to identify the conditions and possibilities for intervention in changing customs policies to recognize and highlight the role of the Porters (Koolbars) in Boarder areas. Customs policies have affected the life-world of the inhabitants of borderline areas. The basic assumption is that the customs policies have marginalized the inhabitants of borderline areas and Porters (Koolbars). The method used in this research is institutional ethnography. In this regard, we have used purposeful and theoretical sampling for selecting the two kind of data based on individuals and customs documents.
The findings suggest that the borderline Koolbars' (porters) role, position, community, culture and actions should be taken into account in customs policies and practices. Although the formal policies sought to eliminate illegal transformation of goods by Koolbars, they acted in many ways, including the formation of a border council, unofficial and local groups, border guards and civil protests to maintain their way of breadwinning. Therefore, inclusion of their role in customs laws and regulations, the formation of special committees, financial investment, and the provision of welfare services for them could be more beneficial and sustainable.Keywords: Life-World, Koolbars, Customs Policies, Institutional Ethnography, Intervention Policies -
پژوهش حاضر به دنبال پدیده نگاری دست فروشی در میان فروشندگان خیابانی شهر سنندج است تا ضمن تفسیر موقعیت های آنها در نظام اقتصاد غیررسمی، به واکاوی عوامل شکل دهنده و برسازنده دست فروشی در میدان اجتماعی و فرهنگی آنها بپردازد. دراین راستا از دیدگاه موافقان و مخالفان این پدیده، به عنوان راهنمای کار و صورت بندی مفاهیم بهره گرفته شده است. این پژوهش در سنت روشی کیفی صورت گرفته و از روش پدیده نگاری، برای کشف و استخراج مقولات استفاده شده است که در آن، ابزارهای مشاهده مشارکتی و مصاحبه عمیق جهت گردآوری داده های موردنیاز به کار رفته است. میدان پژوهش حاضر، شهر سنندج و خیابان فردوسی (حدفاصل میدان آزادی تا میدان انقلاب) است که در آن انبوه دست فروشان با ارایه کالاها و خدمات متنوع را شاهدیم. شیوه نمونه گیری این پژوهش، هدفمند بوده است؛ بدین معنا که با افرادی گفتگو شده است که نخست تجربه زیسته از پدیده دست فروشی دارند (دست فروشان) و دوم دارای اطلاعات و شناخت عمیق از خلق این وضعیت اند (کارگزاران توسعه شهری). بر همین مبنا با استفاده از نمونه گیری هدفمند و با رعایت حداکثر تنوع براساس معیارهای سن، جنس و سابقه دست فروشی، 21 دست فروش و براساس سابقه مدیریت و نوع دستگاه متولی 6 مصاحبه با کارگزاران توسعه شهری تا مرحله اشباع داده ها انجام گرفت. اطلاعات برآمده از دل مصاحبه ها، در قالب 9 مفهوم اصلی صورت بندی شدند و مفاهیم برآمده از روش موردمطالعه عبارت اند از: دست فروشی محصول توسعه نیافتگی، واقعیت زندگی لب مرزی (حاشیه نشینی)، تهی شدن جامعه از ظرفیت های اجتماعی، تحمل رنج اجتماعی، هجوم به اقتصاد پیش ساخته خیابانی، جهان های ناممکن دست فروشی، دست فروشی به مثابه شیوه زندگی، شکل گیری سیاست های خیابانی، و تثبیت توسعه توسعه نیافتگی اقتصاد غیررسمی. به عنوان نتیجه شرایط تاریخی، موقعیت جغرافیایی و نگاه آمرانه و سیاسی به توسعه، ازجمله شرایط و زمینه هایی اند که چنین زیست جهانی را برای کنشگران این حوزه معنادار ساخته اند.
کلید واژگان: اقتصاد غیررسمی, پدیدهنگاری, دستفروشی, سنندج, فروشندگان خیابانیCurrent study seeks to Phenomonography peddling among street vendors in Sanandaj City, In addition to interpreting their positions in the informal economic system, they should analyze the factors that shape and build peddlers in their social and cultural fields. In this way, we have used the relevant conceptual framework as a guide to work and conceptualization. This research has been done in the tradition of qualitative method, and the phenomenological method has been used to discover and extract categories in which participatory observation tools and in-depth interviews have been used to collect the required data. The current research field, the city of Sanandaj and Ferdowsi Street (between Azadi Square and Enghelab Square) are where we see many vendors offering a variety of goods and services. The sampling method of this research was purposeful, This means Talks have been held with people who, first, have lived experience of the phenomenon of peddling (vendors) and second, have deep knowledge and understanding of the creation of this situation (urban development agents). Based on this, using purposeful sampling and observing the maximum diversity based on age, sex and history of peddling, 21 sales and based on management history and type of device in charge, 6 interviews were conducted with urban development brokers up to data saturation stage. The information from the interviews in the phenomenological method and the principle of observing the consequential distance in this method were formulated in the form of 9 main concepts, so that based on logical communication and hierarchical character, the categories were shown in the form of a conceptual model. The concepts derived from the method studied are; peddling product of underdevelopment, The reality of borderline living (marginalization), Emptying society of social capacities, Tolerating social suffering, Invasion of prefabricated street economy, Impossible worlds of peddling, peddling as a life style, The formation of street policies, Stabilizing the underdevelopment of the informal economy. Historical conditions, geographical location, and the authoritarian and political view of development are among the important and influential factors that have made such a living world meaningful for the actors in this field.
Keywords: informal economy, Phenomonography, Street peddler, Sanandaj, Street vendors -
پژوهش حاضر به دنبال روایتهای زنان روستایی از نابرابری جنسیتی در میدان آموزش است، این مقاله ضمن تفسیر موقعیتهای فرودستی آنان، به کاوش در روایت زنان از وضعیت مناسبات آموزش جنسیت و عوامل برسازنده طرد از میدان آموزش و نابرابری جنسیتی در میدان آموزش می پردازد. برای این منظور از دستگاه نظری پییر بوردیو به عنوان راهنمای کار و صورت بندی مفاهیم بهره جسته ایم. این پژوهش در سنت روشی کیفی صورت گرفته و از روش تحلیل روایت مضمونی برای کشف و استخراج مقولات استفاده شده است که در آن ابزارهای مشاهده مشارکتی و مصاحبه عمیق جهت گردآوری داده های مورد نیاز به کار گرفته شده است. میدان پژوهش حاضر مناطق روستایی شهرستان دهگلان است که با منطق نمونه گیری کیفی و هدفمند علاوه بر نمونه گیری از فضا (روستاهای بزرگ، متوسط و کوچک) نمونه گیری هدفمند و نظری نیز از سوژه های مورد مطالعه به عمل آمده که بر مبنای آن با 32 نفر از زنان 15 تا 35 ساله در 6 سکونتگاه روستایی با رعایت حداکثر تنوع مصاحبه های عمیق به عمل آمد. دادههای حاصل از روایت در قالب 78 تم اولیه، 36 خردهتم، 8 تم اصلی و یک تم نهایی کدگذاری و صورت بندی شدند. تمهای اصلی حاصل از روایتها عبارت اند از: جامعه پذیری جنسیتی، مکانیسم تعمیق نابرابری اجتماعی، فقر مادی، فقر فرهنگی، عدم دسترسی به مراکز آموزشی، ازدواج زودرس دختران، محدودیت زنان در ورود به عرصه های عمومی و بازتولید ساختار اجتماعی. مقوله نهایی نیز آموزش به مثابه یک میدان تولید نابرابری جنسیتی در مناطق روستایی است که داستان روایتهای متکثر زنان حول آن شکل گرفته و بدان معنا بخشیدهاند.
کلید واژگان: آموزش, بازتولید, تحلیل روایت, زنان روستایی, نابرابری اجتماعیAbstract The present study seeks to address rural women's narratives of gender inequality in field education, This article, while interpreting their subordinate positions, explores women's narratives of the status of education-gender relations and the factors that make up the field of education and gender inequality in education. To this end, we use Pierre Bourdieu's theoretical apparatus as a guide to the formulation of concepts. This research has been used in the tradition of qualitative method and the thematic narrative analysis method has been used to discover and extract categories in which participatory observation tools and in-depth interviews have been used to collect the required data. The field of study is rural areas of Dehgolan with qualitative and purposeful sampling logic in addition to space sampling (large, medium and small villages). It conducted in-depth interviews with 32 women aged 15-35 years in 6 rural settlements. The narrative data was coded and formatted into 78 initial themes, 36 sub-themes, 8 main themes, and one final theme. The main themes of the narratives are: gender socialization, deepening mechanisms of social inequality, material poverty, cultural poverty, inaccessibility of educational centers, early marriage of girls, restriction of women from entering the public sphere and reproduction. Social structure. The final issue is education as a field of production of gender inequality in rural areas, which has shaped and narrated the narrative of the multiple narratives of women around it. Keywords: Rural women, Social inequality, Education field, Content narrative analysis, Social structure reproduction.
Keywords: Rural women's, Social inequality, Education field, Content narrative analysis, Social structure reproduction -
شهر مریوان در استان کردستان ازجمله مناطق مرزی کشور است که توسعه آن به صورت های مختلفی با موضوع احساس امنیت در ارتباط است. سرمایه گذاری بر روی ظرفیت ها و توانمندی های گردشگری و اقتصادی این شهر پیش از همه نیازمند شناسایی احساس امنیت شهروندان ساکن در شهر مریوان است. هدف اصلی تحقیق بررسی احساس امنیت شهروندان شهر مریوان می باشد. احساس امنیت در این پژوهش در چهار بعد احساس امنیت جانی، مالی، حیثیتی و احساس آسایش عمومی سنجش شده است. در این تحقیق از روش های کمی (پرسشنامه خود اجرا) و کیفی (مصاحبه نیمه ساختاریافته و بحث گروهی) استفاده شده است. این دو روش در کنار یکدیگر شناخت دقیق تر و عمیق تری از موضوع موردمطالعه فراهم می آورند. یافته های تحقیق نشان می دهد که احساس امنیت شهروندان در چهار بعد موردمطالعه و همچنین برآیند این چهار بعد یعنی احساس امنیت در سطح مناسبی قرار دارد. یافته های کیفی پژوهش بیانگر آن است که شهروندان در مقایسه با گذشته احساس امنیت شهر را در سطح پایین و در مقایسه با شهرهای دیگر احساس امنیت شهر مریوان را در سطح بالاتری ارزیابی می کنند. احساس امنیت شهروندان برحسب جنسیت، تحصیلات و وضعیت شغلی تفاوت معناداری دارد و با مدت اقامت در شهر نیز از رابطه معکوسی برخوردار است. تهیه گزارش های مختلف از شهر مریوان در رسانه ملی و معرفی جاذبه های گردشگری و ظرفیت های اقتصادی این شهر همراه با وضعیت امنیت آن سبب آشنایی بیشتر شهروندان سایر استان ها با شهر مریوان شده و به بهبود دیدگاه آن ها در ارتباط با این شهر کمک می کند.
کلید واژگان: مناطق مرزی, احساس امنیت, احساس امنیت جانی, شهر مریوانBackground and AimMarivan city in Kurdistan province is one of the border areas of the country, the development of which is related to the issue of security in various ways. Investing in the city's tourism and economic potential requires, first and foremost, a sense of security for citizens living in Marivan. Accordingly, the main purpose of the study is to investigate the sense of security of the citizens of the city of Marivan and the difference in the sense of security according to their general characteristics. The sense of security in this study is measured in four dimensions: sense of life, financial security, prestige and sense of public comfort.
MethodDue to the sensitivity of the subject and the characteristics of the statistical population, in this research, quantitative methods (self-implementation questionnaire) and qualitative (semi-structured interview and group discussion) have been used. Together, these two methods provide a more accurate and in-depth understanding of the subject matter.Findings and
ResultsThe research findings show that citizens' sense of security is at an appropriate level in the four dimensions studied and also the result of these four dimensions is the sense of security. The qualitative findings of the study indicate that citizens have a lower level of security in the city compared to the past and a higher level of security in the city of Marivan compared to other cities. Citizens' sense of security differs significantly in terms of gender, education, and job status, and is inversely related to length of stay in the city. The preparation of various reports from the city of Marivan in the national media and the introduction of tourist attractions and economic capacities of this city along with its security situation have made the citizens of other provinces more familiar with the city of Marivan and improved their views on this. The city helps
Keywords: border areas, the city of Marivan, a sense of prestige, a sense of security -
هدف پژوهش حاضر شناسایی و واکاوی اثرات اقتصادی و فرهنگی صنعت پتروشیمی در شهرستان مهاباد میباشد. سوال اصلی تحقیق این است که سیاست توسعه صنعتی در مهاباد، چه تاثیری بر اقتصاد و فرهنگ جوامع محلی پیرامون آن داشته است. روش تحقیق مورد استفاده کیفی و از تکنیک تحلیل تماتیک جهت تجزیه و تفسیر اطلاعات میدانی استفاده شده است. داده ها با استفاده از تکنیک های مصاحبه نیمه ساخت یافته و مشاهده، جمعآوری شدهاند و از روش نمونه گیری نظری جهت پاسخ به اهداف تحقیق استفاده شده است، بطوریکه با 21 نفر از مطلعین کلیدی که بصورت مستقیم در معرض پدیده مورد مطالعه بودند، مصاحبه شده است. مصاحبه ها در دو مرحله کدگذاری باز (اولیه و متمرکز) و محوری مورد تحلیل قرارگرفته اند. در حوزه اقتصادی تعداد 36 مفهوم اولیه در زیر 12 مقوله عمده (نابرابری اقتصادی-کاهش درآمد افراد بومی-تغییر در مالکیت زمین-عدم به کارگیری نیروهای بومی-چالشی شدن معیشت-ناشناختگی و غیرقابل پیش بینی بودن طرح برای مردم-تغییر نامتناسب در معیشت مردم بومی-رانت کاری در پتروشیمی-عدم انتفاع مردم بومی-تبعیض جنسیتی در نیروی کار-افزایش درآمد برای برخی از افراد، افزایش تجارب و مهارت های برخی از مردم) صورت بندی شده است. در حوزه فرهنگی 20 مفهوم اولیه تحت شش مقوله عمده (ناهمگنی فرهنگی-عدم فعالیت پتروشیمی در حوزه فرهنگی-عدم وجود زیرساخت های متناسب با پتروشیمی- تغییر در باورهای فرهنگی مردم-آشنایی با فرهنگ های جدید-انتشار فرهنگی) استخراج شدند. نتایج پژوهش نشان میدهد که اثرات در حوزه اقتصادی بیش از آنکه به معیشت مردم نواحی پتروشیمی کمک کند، آنها را متضرر و حتی در مواردی مردم بومی را در حوزه اشتغال و نیروی کار طرد کرده است.کلید واژگان: اقتصاد, فرهنگ, تحلیل کیفی, صنعت پتروشیمی, مهابادThe present study aims to identify and analyze the economic and cultural consequences of the petrochemical industry in Mahabad. The main question of the research is, how the industrial development policy in Mahabad influenced the economy and culture of local communities? The research method is qualitative and thematic analysis is used to analyze and interpret the data. Data were collected using semi-structured interview and observation techniques and theoretical sampling method was used to answer the research aims, so that 21 of the key informants directly exposed to the phenomenon were interviewed. All interviews analyzed in two stages of open (primary and focused) and axial coding. In the economic sphere, there are 36 initial concepts in the subcategory of 12 major categories (economic inequality, income reduction, land ownership change, non-use of local workforces, livelihood challenge, unknown and unpredictable of petrochemical for people, disproportionate change in local people’s livelihood, work rent in petrochemicals, Lack of profit for local peoples, Gender discrimination in employing, Increasing incomes, experience and skills of some people). In the cultural sphere, the first 20 concepts were filed in six major categories (cultural heterogeneity, inactivity of petrochemicals in the cultural sphere, the lack of appropriate infrastructures for petrochemical, changes in people's cultural morale, familiarity with new cultures, cultural inspiration). The results show that the effects in the economic sphere have isolated, even in some cases, local people in the field of employment and labor power, rather than helping people livelihoods.Keywords: Economy, Culture, Qualitative Analysis, Petrochemical Industry, Mahabad
-
هدف پژوهش حاضر، امکان مداخله و تغییر در وضعیت طرد اجتماعی هه ورامی های شهر مریوان از سوی سورانی ها است. در این راستا، از رویکردی که در درون سنت فکری فرانسه (وجه رابطه ای) جای می گیرد و با استفاده از نظریات و مفاهیم پی یر بوردیو و هیلاری سیلور که در قالب سه پارادایم (انسجام، تخصصی شدن و انحصار) به مبحث طرد می پردازند، سود جسته ایم. روش به کاررفته، مردم نگاری انتقادی است که در پی واکنش به جامعه فعلی و حامی رهایی بخشی گروه های حاشیه ای جامعه است. از هه ورامی هایی که در بازار سنتی شهر مریوان در تعامل با سورانی ها هستند، به صورت بحث گروهی، مصاحبه به عمل آمده است و در تجربیات حاصل از سه بافت موقعیتی که در نتیجه مهاجرت هه ورامی ها به شهر بوده است، مسئله طرد اجتماعی را مورد بحث قرار داده ایم. در بافت موقعیتی اول که با روند مهاجرتی کند و افول سیستم ارباب_ رعیتی مشخص می گردد، با عدم مسئله مندن شدن طرد مواجه هستیم. تحولات بعد از جنگ ایران و عراق، مهاجرت بی رویه و همپای آن گسترش شهرگرایی، اهمیت بازار و تسلط هژمونی فرهنگی ناشی از ارتباط با کردستان عراق، ویژگی های بارز بافت موقعیتی دوم هستند که در آن مسئله طرد مطرح شده است و این بافت موقعیتی بیشتر ناظر به تجربیات میان سالانی است که به شهر مهاجرت کرده اند. موقعیت سوم که تجربه جوانان را بیشتر مدنظر قرار می دهد، با ویژگی های ادغام در هویت فرهنگی شهری، شرکت در انجمن ها و افزایش تحصیلات مشخص می شود. تاکید این موقعیت کنونی، بر هویت شهری_ سورانی همگن است. یافته های تحقیق همچنین نشان می دهند که هه ورامی ها از سوی سورانی ها در میدان فرهنگی هم طرد می شوند (به مثابه تصاحب تمایزات شان و ادغام در فرهنگ خودی) که در میدان اجتماعی واکنش آن ها، تمایزگذاری از طریق معاشرت ها و فعالیت های درون گروهی (به ویژه به مثابه تمایز زبانی/ لهجه ای) است.
کلید واژگان: طرد اجتماعی, مردم نگاری انتقادی, میدان اجتماعی, هه ورامی هاThe purpose of the present research is to intervene and change the condition of social exclusion of Hawrami people from Souranis. In doing so we benefited from an approach embedded within the intellectual tradition of France (the relational) using Bourdieu's and Silver’s concepts which are based on three paradigms (integration, specialization and the monopoly) to explain the exclusion. The methodology is critical ethnography which focuses on the current situation in society and supports the emancipation of marginalized people. The experience of Hawramis has been investigated in three contextual situations that result from the emigration of Hawramis to the city, leading to the emergence of three discourses in the urban social context. In the context of the first situation, which is characterized by the slow rate of migration and fall of Master-slave system, the problem of exclusion is not problematized yet. The changes after the Iran-Iraq war, expansion of the urbanization, the excess migration, and importance of market and domination of cultural hegemony resulted from relations with Iraqi Kurdistan is the second situation. This situational context is experienced by middle-aged people. The third situation, which focuses on the experience of young people, is characterized by merging in the cultural identity of the city, participation in associations, increased education. The present situation focuses on the homogenous urban-surani identity. Findings of the research show that Hawramis are excluded in the social and cultural spheres as well (as to maintain their distinctions) which is in the social field of their reaction through distinction from the association and intergroup activities (especially lingual-dialect distinction).
Keywords: Social Exclusion, Social Field, Critical Ethnography, Hawramis
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.