شاداب شاه علی
-
مقدمه
مهاجرت یکی از عوامل تاثیرگذار بر سلامت جنسی افراد است و وضعیت سلامت جنسی مهاجران می تواند بر جامعه مقصد تاثیر بگذارد. مطالعه حاضر با هدف مقایسه عوامل مرتبط با کیفیت زندگی جنسی زنان مهاجر افغانستانی ساکن استان تهران با زنان ایرانی انجام شد.
مواد و روش کارمطالعه حاضر از نوع مقطعی تحلیلی مقایسه ای بود که از مردادماه سال 1400تا اسفند1401 در مراکز بهداشتی پردیس، پاکدشت و شهر ری با روش نمونه گیری غیر تصادفی از نوع آسان و در دسترس بر روی 218 زن ایرانی و 218 زن مهاجر افغانستانی که معیار ورود به مطالعه را داشتند، انجام شد و پرسشنامه کیفیت زندگی جنسی زنان و مشخصات فردی و تاریخچه باروری و قاعدگی و استفاده از روش های مدرن جلوگیری از بارداری و دفعات رابطه زناشویی با همسر در هفته تکمیل شد. برای تجزیه و تحلیل توصیفی داده ها، شاخص های میانگین و انحراف معیار و برای بررسی عوامل موثر بر نمره کیفیت زندگی جنسی از مدل رگرسیون خطی چندگانه استفاده شد.
یافته هانتایج پژوهش حاضر حاکی از آن بود که میانگین نمره کل کیفیت زندگی جنسی در گروه زنان ایرانی 89/57 (17/34) و زنان مهاجر افغانستانی81/40 (18/79) است که باهم اختلاف معنی دار اماری داشتند. سن، شغل و روش جلوگیری از بارداری تاثیر معکوس و معنی دار و تحصیلات، شغل همسر و تعداد دفعات رابطه زناشویی در هفته تاثیر مستقیم معنی دار بر کیفیت زندگی جنسی زنان مهاجر افغان داشت و شغل همسر، روش جلوگیری از بارداری و تعداد دفعات رابطه زناشویی در هفته تاثیر مستقیم معنادار بر کیفیت زندگی جنسی زنان ایرانی داشت.
نتیجه گیریبر اساس یافته های این پژوهش، کیفیت زندگی جنسی زنان ایرانی نسبت به زنان مهاجر افغانستانی بهتر بود و زنان ایرانی کیفیت زندگی جنسی بالاتری را نسبت به زنان مهاجر افغان کسب کرده بودند. به نظر می رسد این تفاوت ها به علت حاشیه نشینی و تحصیلات پایین تر و تفاوت های فرهنگی بین زنان ایرانی و زنان مهاجر افغانستانی باشد. لذا پیشنهاد می شود مراکز بهداشتی درمانی ارائه خدمات ارتقا دهنده سلامت جنسی به زنان مهاجر را در دسترس ایشان قرار دهند.
کلید واژگان: مهاجرت انسانی, کیفیت زندگی, زنان, ایران, افغانستانPayesh, Volume:23 Issue: 3, 2024, PP 451 -460Objective(s)Immigration could affect people's sexual health. The present study aimed to compare sexual quality of life of Afghan immigrant women living in Tehran province with Iranian women.
MethodsThis was a cross-sectional study that conducted from August 2022 to March 2023, in health centers of three counties in Tehran province with a continence sample of 218 Iranian and 218 Afghan immigrant women who met the inclusion criteria. The data was collected by a questionnaire containing items on women's sexual quality of life and demographic characteristics, history of fertility and menstruation, use of modern methods of family planning, and frequency of intercourse with spouse per week. The descriptive analysis of the data included reporting of frequencies, mean and standard deviation. To investigate the factors affecting quality of sexual life, multiple linear regression model was used.
ResultsThe results showed that the mean (SD) score of total sexual quality of life in Iranian women was 89.57 (17.34) and it was 81.40 (18.79) in Afghan immigrant women (P < 0.001). Age (P = 0.01), occupation (P < 0.001) and contraceptive method (P = 0.02) had an inverse and significant effect and education (P = 0.03), husband's occupation (P = 0.02) and number of sexual intercourses per week (P < 0. 001) had a significant direct effect on the sexual quality of life of Afghan immigrant women, and husband's occupation (P = 0.04), contraceptive method (P = 0.02), and number of sexual intercourses per week (P < 0.001) had a significant direct effect on the sexual quality of life of Iranian women.
ConclusionBased on the findings, Iranian women had a higher sexual quality of life than Afghan immigrant women. These differences may be due to marginalization and lower education and cultural differences between Iranian and Afghan immigrant women. It is suggested that health centers provide sexual health promotion services for immigrant women.
Keywords: Human Migration, Quality Of Life, Women, Iran, Afghanistan -
مقدمه
زگیل تناسلی علاوه بر اهمیتی که به عنوان یک بیماری مقاربتی دارد، می تواند میزان حمایت عاطفی از زنان مبتلا را تغییر داده و روابط عاطفی زوجین را تهدید کند. این مطالعه با رویکرد کیفی باهدف تببین درک و تجربه زنان مبتلا به زگیل تناسلی از چالش های حمایت عاطفی طراحی شده است.
مواد و روش کارمطالعه کیفی حاضر با روش تحلیل محتوای قراردادی گرانهایم و لاندمن از دی ماه 1398 تا بهمن 1399 در کلینیک پوست بیمارستان رازی تهران، با نمونه گیری هدفمند 16 زن مبتلا به زگیل تناسلی انجام شد. داده ها از طریق مصاحبه های فردی بدون ساختار جمع آوری و تحلیل شدند.
یافته هاپس از تحلیل داده ها، در مجموع 182 کد، 8 طبقه، و 3 درونمایه حاصل شد. این درونمایه ها شامل" تغییر روابط عاطفی"، " افشای بیماری برای دریافت حمایت دیگران " و" نگرانی از قضاوت شدن و انگ خوردن " بودند.
نتیجه گیرینتایج مطالعه حاضر بیانگر چالش های حمایت های عاطفی زنان به دنبال ابتلا به زگیل تناسلی بود. به دنبال ابتلا به زگیل تناسلی زنان بدتر شدن روابط عاطفی با همسر را تجربه می کردند و ترجیح می دادند که از افراد خانواده یا دوستانی که از نظر روحی و روانی به آنان نزدیکترند حمایت عاطفی دریافت نمایند، در عین حال این حمایت طلبی عاطفی با نگرانی از قضاوت شدن و انگ خوردن از خیانت به همسر همراه بود.
کلید واژگان: زگیل تناسلی, ویروس پاپیلومای انسانی, حمایت عاطفی, روابط عاطفیPayesh, Volume:23 Issue: 2, 2024, PP 233 -244Objective (s)Genital warts, in addition to being important as a sexually transmitted disease, can alter the emotional support of affected women and threaten couples' emotional relationships. This study was designed with a qualitative approach to investigate the challenges of emotional support for women with genital warts.
MethodsThe present qualitative study was performed from January 2019 to February 2020 in the dermatology clinic of Razi Hospital in Tehran, Iran, with purposive sampling of 16 women with genital warts. Data were collected through unstructured interviews and analyzed using conventional content analysis approach.
ResultsAfter data analysis, a total of 182 codes, 8 subcategories, 3 main categories and 1 theme were obtained. The theme namely "Emotional Support Challenges" included the three main categories of "emotional relationship change", "disclosing the disease to seek support" and "worry for labeling and judgment".
ConclusionThe results of the present study showed the challenges of emotional support for women after contracting genital warts. After contracting genital warts, women experienced emotional deterioration. However, receiving emotional support from family members or friends instead of their partner accompanied by the worry of being judged and stigmatization.
Keywords: Genital warts, human papillomavirus, emotional support, emotional relationships -
مقدمه
سلامت همراه (Mobile Health/mHealth) فناوری نوظهوری است که پتانسیل زیادی در ارتقاء سلامت افراد دارد. این فناوری به دلیل در دسترس بودن، با فراهم آوردن مراقبت های بهداشتی ایمن، هماهنگ و موثر می تواند انگیزه بیشتری برای ارتقاء سلامتی در زنان ایجاد نماید. باتوجه به اهمیت حوزه سلامتی زنان، مطالعه حاضر با هدف بررسی نظام مند تاثیر مداخلات سلامت همراه بر پیامدهای سلامتی زنان انجام شد.
روشمطالعه حاضر به شیوه مرور نظام مند بر روی مطالعات کارآزمایی بالینی به زبان انگلیسی انجام شد. پایگاه های اطلاعاتی PubMed، Scopus، Science Direct، Cochrane Library، ClinicalTrials.gov مطابق با معیارهای ورود به مطالعه در بازه زمانی 2011 تا 2021 مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایجدر مجموع 28 مقاله در مطالعه وارد شدند. ابزارهای سلامت همراه در این مطالعه مانند اپلیکیشن ها، پیامک، تماس صوتی یا تصویری و ابزارهای پوشیدنی، دارای عملکردهای متعددی مانند ارایه اطلاعات، یادآوری، آموزش و همچنین شامل توصیه های عملی برای بهبود سبک زندگی زنان باردار در مناطق مختلف بودند. نتایج مطالعه 82% از پژوهش ها نشان داده بود که ابزارهای سلامت همراه می تواند در بهبود پیامدهای سلامتی مرتبط با زنان باردار موثر باشند و در 18% از مطالعات، نتایج مداخله تفاوتی با روش استاندارد نداشت.
نتیجه گیریمداخلات سلامت همراه می توانند تاثیر مثبتی بر ارتقاء سلامت زنان باردار از جمله سبک زندگی، دانش و نگرش زنان در مورد سلامت خود و نوزادشان داشته باشند. با این حال در تمامی این مطالعات، ناهمگونی بالا، قطعیت شواهد این یافته ها را محدود می کند؛ بنابراین مطالعات آینده باید زمینه ای را که تحت آن سلامت همراه می تواند برای سلامت زنان موثرتر باشد را شناسایی کند.
کلید واژگان: سلامت همراه, سلامت دیجیتال, سلامت از راه دور, سلامت زنان, مرور نظام مندIntroductionMobile health (mHealth) is an emerging technology with great potential for improving people's health. Due to its availability, this technology can create more motivation to improve women's health by providing safe, coordinated, and effective health care. Considering the importance of women's health, the present study was conducted to systematically investigate the impact of mHealth interventions on women's health outcomes.
MethodThe present study was conducted as a systematic review of clinical trial studies in English. PubMed, Scopus, Science Direct, the Cochrane Library, and ClinicalTrials.gov databases were reviewed according to the inclusion criteria from 2011 to 2021.
ResultsA total of 28 articles were included in the study. mHealth tools, such as applications, text messages, voice or video calls, and wearable devices, were found to have multiple functions in this study, including providing information, reminders, education, and practical recommendations to improve the lifestyles of pregnant women in various areas. The study results indicated that in 82% of the studies, mHealth tools were effective in improving health outcomes for pregnant women, while in 18% of the studies, the intervention results did not differ from the standard method.
ConclusionmHealth interventions can have a positive effect on improving the health of pregnant women, including their lifestyle, knowledge, and attitude regarding their own and their baby's health. However, in all these studies, high heterogeneity limits the certainty of the evidence for these findings. Therefore, future studies should identify the context in which mHealth can be more effective for women's health.
Keywords: Mobile Health, Digital Health, Telehealth, Women's Health, Systematic Review -
مقدمه
زنان با ناتوانی جسمی حرکتی در دریافت خدمات ارتقای سلامت جنسی با نیازهای برآورده نشده زیادی مواجه هستند . ناتوانی جسمی حرکتی این زنان ممکن است در بروندادهای مراقبتی از آنها تاثیر بگذارد. این مطالعه با هدف شناسایی نحوه ارایه خدمات ارتقای سلامت جنسی و مراقبت های بالینی به زنان با ناتوانی جسمی حرکتی انجام شد.
مواد و روش کاراین مرور دامنه ای با رویکرد 5 مرحله ای Arksey و O’Malley طراحی و اجرا گردید. 11 پایگاه داده PubMed, Scopus, Web of science, Science Direct, G-I-N, NICE, AHRQ, WHO, UNFPA Sid, Magiran, برای بررسی مقالات و راهنماهای بالینی انگلیسی و فارسی مطابق با معیارهای ورود مطالعه از سال 2006 تا 2022 جستجو شدند.
یافته هااز 23 مقاله و راهنمای بالینی، 5 راهنمای بالینی مرتبط با ارایه خدمات سلامت جنسی به زنان با ناتوانی شناسایی و بررسی شدند. با رویکرد یکپارچه سازی خدمات سلامت جنسی و با استفاده از سنتزنقلی به روش پوپای و همکاران ، 4 مضمون اصلی برای ارایه خدمات ، شناسایی و طبقه بندی شدند: 1) خدمات تنظیم خانواده با توجه به شدت ناتوانی و پیشگیری از بارداری ناخواسته 2) تشخیص و درمان عفونتهای تناسلی و بیماریهای منتقله از راه جنسی و ایدز 3) پیشگیری و تشخیص به موقع خشونت مبتنی بر جنسیت 4) مشاوره در زمینه مشکلات جنسی
نتیجه گیریدر راهنماهای بالینی منتخب مطالعه، خدمات سلامت جنسی به زنان با ناتوانی متناسب با نیازهای آنها در قالب بسته های خدمتی مشاوره ای و پیشگیری و درمانی ارایه شد. اما نحوه ارایه خدمات با کیفیت مورد توجه قرار نگرفته بود. لذا، به دلیل اهمیت شیوه برخورد بالینی در مشاوره های جنسی زنان با ناتوانی جسمی حرکتی ، نیاز به یکپارچه سازی راهنماهای بالینی موجود در دنیا در زمینه ارایه خدمات سلامت جنسی به آنها، توسعه مدل های مشاوره ای ارتقای سلامت جنسی و ارزیابی اثربخشی آن ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: زنان, ناتوانی جسمی حرکتی, سلامت جنسی, راهنمای بالینیPayesh, Volume:22 Issue: 5, 2023, PP 509 -521Objective (s)Women with physical disability face many unmet needs in receiving sexual health services. Variation in the sexual needs of these women may affect their care outcomes. This study was conducted with the aim of identifying clinical guidelines for providing sexual health services for women with physical disability.
MethodsThis scoping review was designed and implemented with the 5-step approach of Arksey & O'Malley. Several databases (PubMed, Scopus, Web of science, Science Direct, G-I-N, NICE, AHRQ, WHO, UNFPA, Sid, Magiran) were searched to review articles and clinical guidelines in English and Persian according to the study inclusion criteria from 2006 to 2022.
ResultsFive clinical guidelines related to the provision of sexual health services for women with physical disability were identified from 23 screened. Using narrative synthesis of data four key themes were identified: 1) family planning services according to the severity of disability and prevention of unwanted pregnancy 2) diagnosis and treatment of genital infections and sexually transmitted diseases and AIDS 3) early detection of gender-based violence 4) counseling in the field of sexual problems
ConclusionThe clinical guidelines under review indicated sexual health services were provided for women with disabilities in the form of counseling, prevention and treatment service packages. However, quality of services was not considered in the reviewed guidelines. Therefore, due to the importance of the clinical approach in the sexual counseling of women with physical disability, the need to integrate the clinical guidelines available seems necessary.
Keywords: women, physical disability, sexual health, clinical guidelines -
مقدمه
احقاق جنسی به عنوان یکی از مولفه ای مهم زندگی جنسی و نیز یک احساس روانی اجتماعی نسبت به تفسیر شخصی فرد در مورد چگونگی ابراز وجود در روابط زناشویی تعریف شده است. این پژوهش با هدف بررسی ارتباط سطح سواد سلامت جنسی با احقاق جنسی در زنان متاهل سنین باروری انجام شد.
مواد و روش کاراین مطالعه تحلیلی - مقطعی با مشارکت 200 نفر از زنان متاهل در سنین باروری مراجعه کننده به پایگاه سلامت بخش بنارویه در جنوب استان فارس و از طریق روش نمونه گیری در دسترس انجام شد. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه مشخصات دموگرافیک- باروری، پرسشنامه سنجش سواد سلامت جنسی بزرگسالان ایرانی SHELA)) و پرسشنامه شاخص احقاق جنسی Hurlbert HISA)) بود. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS-21 با به کارگیری آمارهای توصیفی و آمار استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هامیانگین سنی واحدهای پژوهش 9/95 ± 31/65 بود. میانگین نمره احقاق جنسی واحدهای پژوهش 6/95 ±58/9 به دست آمد. یک چهارم زنان از سطح سواد سلامت جنسی عالی برخوردار بودند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد افراد با سطح سواد سلامت جنسی ناکافی، نه چندان کافی و کافی نسبت به افرادی که از سطح سواد سلامت جنسی عالی برخودار بودند، میانگین نمره احقاق جنسی پایین تری دارند. بین نمره احقاق جنسی با شغل، شغل همسر، وضعیت اقتصادی و سابقه زایمان ارتباط آماری مستقیم و معنی دار و بین نمره احقاق جنسی با سن، سن همسر، تعداد بارداری، تعداد سقط، ارتباط آماری معکوس و معنی دار دیده شد.
نتیجه گیرینتایج نشان داد که سطح سواد سلامت جنسی بالاتر با نمره بالاتر احقاق جنسی ارتباط مستقیم دارد. ضروری است مداخلات لازم آموزشی و مشاوره ای برای زنان واقع در سنین باروری جهت ارتقای سطح سواد سلامت جنسی طراحی و به اجرا در آید.
کلید واژگان: سواد سلامت جنسی, احقاق جنسی, زنان متاهل, سنین باروریPayesh, Volume:21 Issue: 1, 2022, PP 59 -67Objective (s)Sexual assertiveness is defined as one of the most important components of sexual life and as a psychosocial feeling towards one's personal interpretation of how to express oneself in a marital relationship. The aim of this study was to investigate the relationship between sexual health literacy levels and Sexual assertiveness in married women of reproductive age.
MethodsThis study was performed with a sample size of 200 married women in reproductive age who were referred to Banaruyeh health center in the south of Fars province, Iran through available sampling method. The instruments used in the study included a researcher-made demographic reproductive questionnaire, sexual health literacy for adults (SHELA) questionnaire, and the Sexual Assertiveness Hulbert. The data obtained from this study were analyzde through descriptive and inferential statistics using SPSS software version 21.
ResultsThe mean age of participants was 31.65 ±5.95 years. The mean score sexual assertiveness was 58.9 ± 6.95. A quarter of women had excellent sexual health literacy. The results of analysis of covariance showed that people with inadequate, not enough and sufficient sexual health literacy levels had lower mean sexual assertiveness scores than those with excellent sexual health literacy levels (p˂0.05). There was a statistically significant relationship between sexual fulfillment score and occupation, spouse occupation, economic status and delivery history and between sexual assertiveness score with age, age of spouse, number of pregnancies, number of abortions, inverse and statistically significant relationship (p ˂0/05).
ConclusionThe results showed that higher levels of sexual health literacy were associated with higher scores of sexual assertiveness. Necessary educational and counseling interventions for women of reproductive age need to be designed and implemented to improve sexual health literacy.
Keywords: sexual health literacy, sexual assertiveness, married women, reproductive ages -
مقدمه و اهداف
سلامت رشد کودک از مساله های تاثیرگذار بر سلامت جامعه است. نظر به اهمیت نقش مادران شاغل در خانواده و جامعه ای سالم، این مطالعه با هدف بررسی ارتباط وضعیت اشتغال مادران با شاخص های رشد شیرخواران 12-9 ماهه اهواز طراحی و اجرا شد.
روش کاراین مطالعه کوهورت آینده نگر روی 345 نفر از شیرخواران 12-9 ماهه دارای مادر شاغل و خانه دار که به مراکز بهداشتی اهواز مراجعه کرده بودند؛ انجام شد. نمونه گیری به روش غیراحتمالی سهمیه ای و ابزار گردآوری اطلاعات شامل پرسشنامه پژوهشگرساخته بود. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22، آزمون های مربع کای، آنالیز واریانس تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هادر گروه مادران شاغل تمام وقت، 2/54 درصد شیرخواران رشد مطلوب وزنی و 8/45 درصد رشد نامطلوب، در گروه پاره وقت، 6/69 درصد شیرخواران رشد مطلوب وزنی و 4/30 درصد رشد نامطلوب و در گروه خانه دار 7/68 درصد شیرخواران رشد مطلوب وزنی و 3/31 درصد رشد نامطلوب داشتند. وزن شیرخواران در گروه تمام وقت با پاره وقت (=01/0 P) و تمام وقت با خانه دار (04/0 =P) تفاوت معنی دار داشت، اما در گروه پاره وقت و خانه دار (87/0=P) تفاوت معنی دار یافت نشد. بین شغل مادران و وضعیت رشد قدی (11/0=P) و رشد دورسر شیرخواران رابطه معنی دار یافت نشد (08/0=P).
نتیجه گیریرشد شیرخواران درگروه شغلی تمام وقت از سطح پایینی برخوردار است، پیشنهاد می شود از ساعات کاری مادران شاغل تمام وقت تا زمانی که کودک شیرخوار دارند، کاسته شود.
کلید واژگان: اشتغال مادران, شاخص های رشد شیرخوارانBackground and ObjectivesChild growth health is one of the most important issues that determines the community health. Considering the importance of mothers in family and healthy society, the aim of this study was to evaluate the correlation between maternal employment status and infant growth during the 9-12 months in Ahwaz.
MethodsIn this prospective cohort study, 345 nine-month infants of three groups of mothers including full time employees, part-time employees, and homemakers were selected using non-probability quotas sampling method. Data was collected using a researcher-made questionnaire and analyzed with the SPSS software version 22 using statistical tests such as chi-square, anova.
ResultsIn the full-time job group, 54.2% of the infants had favorable weights and 45.8% had unfavorable weights. In the part-time group, 69.6% of the infants had favorable weights and 30.4% had unfavorable weights. In the homemaker group, 68.7% of the infants had favorable weights and 31.3% had unfavorable weights. There was a significant difference in the infant’s weight between full-time and part-time job groups
(P= 0.01) and the full-time job and homemaker group (P= 0.04) but there was no significant deference in the infant’s weight between the part-time job and homemaker group (P= 0.87). No significant association was found between maternal employment status and infant’s height (P= 0.11) and head circumference as well (0.08).ConclusionThe growth status of infants with full-time working mothers was lower than that of infants with homemaker and part-time working mothers. It is recommended to reduce the working time of the mothers who have full-time jobs as long as they breastfeed their babies.
Keywords: Maternal employment, Infant growth indexes -
اهداف
بیماری مزمن مالتیپل اسکلروزیس اغلب در سنین میانه عمر، زمانی که فرد مهم ترین نقش های خود در خانواده و جامعه را بر عهده دارد، بروز می یابد و می تواند بر خودمدافعه گری تاثیرگذار باشد. مطالعه حاضر با هدف شناسایی موانع خودمدافعه گری زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس صورت پذیرفت.
روش بررسیاین مطالعه با رویکرد کیفی و با روش تحلیل محتوای قراردادی انجام شد. مشارکت کنندگان شامل 10 زن عضو انجمن ام اس استان خوزستان در دهه سوم و چهارم زندگی بودند که به روش نمونه گیری هدفمند با سطح تحصیلات و وضعیت تاهل و شغلی گوناگون انتخاب شدند. داده ها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته جمع آوری شد و تا اشباع داده ها از خرداد تا آبان 1398 ادامه پیدا کرد. تجزیه و تحلیل داده ها به روش تحلیل محتوای قراردادی گرانهیم و لاندمن (2004) با رویکرد استقرایی به صورت مستمر و به طور هم زمان با جمع آوری داده ها انجام شد. به منظور بررسی روایی و اعتماد یافته های کیفی از معیار های لینکلن و گوبا شامل «اعتبار یا مقبولیت»، «قابلیت اطمینان»، «قابلیت تایید» و «قابلیت انتقال» استفاده شد.
یافته هادر طی فرایند تحلیل داده ها 900 کد اولیه و 21 زیرطبقه و 6 طبقه اصلی شامل موانع خانوادگی، موانع درمان، موانع حرفه ای، موانع محیطی، موانع اجتماعی فرهنگی و موانع روان شناختی آشکار شدند.
نتیجه گیریزنان مبتلا به ام اس با موانع گوناگونی برای احقاق خودمدافعه گری روبه رو هستند که در کنار موانع فردی بخش عمده آن ها ناشی از خانواده، محیط و جامعه است. وجود حمایت اجتماعی و در دسترس بودن اطلاعات کافی و مناسب دو مسئله ای هستند که مشخص شد می توانند نقش بسزایی در رویارویی زنان مبتلا به ام اس با موانع پیش روی ایشان و احقاق حقوقشان از طریق خودمدافعه گری داشته باشد.
کلید واژگان: مالتیپل اسکلروزیس, خودمدافعه گری, زنان, تحلیل محتوای کیفیObjectiveChronic Multiple Sclerosis (MS) often occurs in middle-aged people, who are supposed to take their most important roles in the family and community and thus affect their self-advocacy. This study aimed to identify the barriers to self-advocacy in women with MS.
Materials & MethodsThis study was conducted using a qualitative content analysis method. The participants were 10 female members of the MS Association of Khuzestan Province of Iran aged 30-40 years with different educational levels, marital status, and occupations. They were selected using a purposive sampling method. The study data were collected through semi-structured interviews and continued until data saturation from June to November 2019. The content analysis was performed using Lundman and Graneheim’s qualitative content analysis method with an inductive approach conducted continuously and simultaneously with data collection. To evaluate the validity and reliability of qualitative data, we used Lincoln and Guba criteria (credibility, dependability, conformability, and transferability).
ResultsThe data analysis revealed 900 codes, 21 subcategories, and 6 themes of family barriers, medical barriers, job-related barriers, environmental barriers, sociocultural barriers, and psychological barriers.
ConclusionWomen with MS face a variety of barriers to self-advocacy; most of them are related to family, environment, and society, in addition to personal barriers. Social support and the availability of sufficient and appropriate information about MS can play an important role in confronting these women with mentioned barriers and realizing their self-advocacy.
Keywords: Multiple Sclerosis, Self-advocacy, Women, Qualitative content analysis -
مقدمه
دیابت، شایع ترین عارضه طبی در حاملگی است. شناسایی عامل خطر جدید می تواند به تشخیص زودهنگام اختلال کمک نماید. CRP و اینترلوکین-6 دو مارکر التهابی، می توانند برخی از پیامدهای نامطلوب بارداری را پیش بینی کنند. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط سطح اینترلوکین-6 و CRP سرم مادر در سه ماهه اول بارداری با وقوع دیابت بارداری انجام شد.
روش کاراین مطالعه مقطعی توصیفی- تحلیلی در سال 95-1394 بر روی 500 زن با سن بارداری کمتر از 14 هفته در آزمایشگاه نیلو تهران انجام شد. سطح سرمی CRP، اینترلوکین-6 و لیپید و قندخون ناشتا اندازه گیری شد. غربالگری دیابت بارداری در 28-24 هفته انجام و نتایج ثبت شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 21) و آزمون های کولموگروف اسمیرنوف، کای دو، من ویتنی و رگرسیون لجستیک استفاده شد. میزان p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گرفته شد.
یافته هادیابت بارداری در 78 نفر (6/15%) مشاهده شد. میانه سطح CRP در گروه دیابتی و غیر دیابتی (8/4 در مقابل 22/5 میلی گرم در لیتر) (089/0=p) و اینترلوکین-6 (45/1 در مقابل 5/1 پیکوگرم در میلی لیتر) متفاوت بود، ولی اختلاف آماری معنی داری نداشت (574/0=p). پس از تعدیل متغیرهای مخدوش گر در مدل رگرسیون لوجستیک، سطوح سرمی CRP (07/1-96/0=CI، 95%، 01/1=OR) (50/0=p) و اینترلوکین-6 (46/1-89/0=CI، 95%، 01/1=OR) ارتباط معناداری با دیابت بارداری نداشت (88/0=p).
نتیجه گیریسطح CRP و اینترلوکین-6 ارتباط معنی داری با دیابت بارداری ندارند.
کلید واژگان: اینترلوکین-6, بارداری, دیابت بارداری, CRPIntroductionDiabetes is the most common medical complication of pregnancy. Identifying the new risk factor can help to early diagnosis of the disorder. CRP and Interleukin-6 are two inflammatory markers which can anticipate some pregnancy adverse complications. This study was performed with aim to assess the relationships between maternal serum CRP and Interleukin-6 (IL-6) at first trimester of pregnancy and gestational diabetes Mellitus (GDM) occurrence.
MethodsThis descriptive-analytical cross-sectional study was performed in 2015-2016 on 500 pregnant women with gestational age < 14 weeks in Nilou laborator, Tehran. Serum levels of CRP, IL-6, fasting blood sugar (FBS) and lipid profile were measured. GDM screening was performed in 24-28 weeks of gestation. Data were analyzed by SPSS statistical software (version 21) and Kolmogorov-Smirnov, Chi-square, Mann-Whitney tests and Logistic regression model. P<0.05 was considered statistically significant.
ResultsGDM was found in 78 women (15.6%). Median CRP levels in GDM and non-GDM groups (4.8 vs. 5.22 mg/ml) (P=0.089) and median IL-6 (1.45 vs. 1.5 pg/ml) (P=0.574) was different, but the difference was not statistically significant. After adjusting the confounding variables in the logistic regression model, there were no statistically significant relations between serum level of CRP (OR=1.01, CI95%=0.96-1.07) (P=0.50) and IL-6 (OR=1.01, CI95%=0.89-1.46) (P=0.88) with GDM occurrence.
ConclusionCRP and IL-6 levels are not significantly associated with the occurrence of GDM.
Keywords: CRP, Gestational diabetes, IL-6, pregnancy -
مقدمه:
داشتن کودک مبتلا به فلج مغزی، با محدودیت های زیادی همراه است و مراقبت سنگین و توان بخشی درازمدت، فشار زیادی را بر والدین وارد می آورد. لازم است که درمانگران درک درستی از نیازها و انتظارات والدین داشته باشند تا بتوانند خدمات مطلوبی را در اختیار آن ها قرار دهند. بنابراین، پژوهش حاضر به منظور تبیین تجربیات والدین کودکان مبتلا به فلج مغزی درباره خدمات توان بخشی درمانگران در شهر اهواز انجام شد.
مواد و روش هادر این مطالعه کیفی، 10 والدین کودک مبتلا به فلج مغزی به روش هدفمند انتخاب شدند. داده ها به وسیله مصاحبه نیمه ساختار یافته جمع آوری گردید. سوالات مصاحبه پیرامون درک و تجربه والدین در رابطه با خدمات توان بخشی درمانگران بود. در نهایت، داده ها با استفاده از روش تحلیل محتوا به شیوه مقایسه مداوم مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هاتحلیل داده ها منجر به شکل گیری طبقه ای به نام «مشخصات درمانگران ارایه دهنده خدمات توان بخشی» گردید. این طبقه به سه زیرطبقه اصلی «توانمندی بالینی، پایبندی به شرح وظایف حرفه ای و پایبندی به اصول اخلاق حرفه ای» تقسیم بندی شد. توانمندی بالینی شامل زیرطبقات فرعی «داشتن مدرک تحصیلی مرتبط، داشتن تجربه و لزوم توانمندی جسمی درمانگر»، پایبندی به شرح وظایف حرفه ای متشکل از زیرطبقات فرعی «آموزش و راهنمایی والدین، درک شرایط والدین، توجه به اولویت های درمانی والدین و هماهنگی و ارجاع به سایر متخصصان» و پایبندی به اصول اخلاق حرفه ای نیز شامل زیرطبقات فرعی «رعایت اخلاقیات نسبت به کودک و رعایت اخلاقیات نسبت به والدین» بود.
نتیجه گیریوالدین کودکان مبتلا به فلج مغزی به لزوم داشتن توانمندی های بالینی، اجرای شرح وظایف حرفه ای و رعایت اصول اخلاق حرفه ای توسط درمانگران اشاره نمودند. بنابراین، درمانگران با به کارگیری و اجرای این اصول، می توانند خدمات مطلوب تری را ارایه نمایند.
کلید واژگان: فلج مغزی, والدین, درمانگر, توانبخشیIntroductionDealing with a child with cerebral palsy (CP) is often accompanied by numerous limitations and troublesome parenting and long-term rehabilitation services may impose high pressure on parents. The therapists should understand the needs and expectations of parents to provide appropriate services to them. So, this study is conducted aiming to explore the experiences of parents of children with CP about therapists’ rehabilitation services in Ahvaz, Iran.
Materials and MethodsIn this qualitative study, 10 parents of children with CP were selected through purposive sampling. Semi-structured interviews were used for data gathering. Interview questions were about the experience of parents about therapists’ rehabilitation services. The data were analyzed by qualitative content analysis through constant comparative method.
ResultsThe data analysis led to a category named “characteristics of therapists providing rehabilitation services” that was divided into three subcategories including “clinical competency, adherence to professional duties, and adherence to professional ethics”. Clinical competency consisted of being scientifically certified, being experienced in the field, and masculine attitude and adherence to professional duties included parent training, understanding the parents’ conditions, and attention to parents’ therapeutic priorities. Finally, the adherence to professional ethics was comprised of consideration of ethical issues regarding children and parents.
ConclusionParents of children with CP stressed the need for therapists with clinical competencies, perform professional duties, and adhere to professional ethics. Therefore, therapists could provide better services through applying and implementing these principles.
Keywords: Cerebral palsy, Parents, Therapist, Rehabilitation -
مقدمه
بیماری کووید-19 نوعی بیماری نوظهور عفونی است. در دوران شیوع بیماری های عفونی، زنان باردار و جنین آنها جمعیتی پرخطر را تشکیل می دهند. مطالعه حاضر با هدف بررسی پیامدهای مادری و نوزادی زنان باردار مبتلا به کووید-19 در بیمارستان امیرالمومنین تهران انجام شد.
روش کاردر این مطالعه توصیفی case-series تمامی زنان باردار مراجعه کننده جهت زایمان به بیمارستان امیرالمومنین تهران که علایم مشکوک به کووید-19 را داشتند، طی اسفند 1398 لغایت انتهای اردیبهشت 1399 بررسی شدند. افراد تحت نمونه برداری قرار گرفته و عوارض مادری و نوزادی مادران تشخیص داده شده با تظاهرات بالینی و یا آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 21) و روش های آمار توصیفی (میانگین، انحراف معیار، تعداد و درصد) انجام شد.
یافته هاشایع ترین علامت بیماری در 7 زن (100% مورد بررسی، تب بود. تنها 2 زن (57/28%) به اکسیژن نازال بعد از زایمان نیاز پیدا کردند و هیچ کدام از زنان باردار نیاز به دستگاه های تنفسی کمکی پیدا نکرد. تمام بیماران CRP بالا و درگیری ریوی در سی تی اسکن ریه داشتند. 5 نوزاد به شیوه طبیعی به دنیا آمدند، 1 نوزاد پره ترم و 1 نوزاد با وزن کمتر از 2500 گرم متولد شدند، یک نوزاد پسر دچار اسفیکسی شد، 1 مرگ نوزاد پسر 5 ساعت بعد از تولد مشاهده شد و 2 نوزاد بعد از تولد با علایم کووید 19 بستری شدند، اگرچه تست PCR هر دو منفی گزارش شد.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج مطالعه حاضر، کووید 19 با عوارض مادری و نوزادی همراه است.
کلید واژگان: بارداری, پیامدهای مادری, کرونا ویروس 2019, کووید-19, SARS-CoV-2IntroductionCoronavirus 2019 is an emerging infectious disease. During an outbreak of infectious diseases, pregnant women and their fetuses are at high-risk populations. This study was performed with aim to investigate the maternal and neonatal consequences of pregnant women with COVID-19.
MethodsIn this descriptive case-series study, all pregnant women referred to Tehran Amir Al-Momenin Hospital for delivery and were suspicious for COVID 19 were examined during March to May 2020. The subjects were sampled, and the maternal and neonatal complications diagnosed by clinical or laboratory symptoms were evaluated. Data were analyzed by SPSS software (version 21) and descriptive statistical methods (mean, standard deviation, number and percentage).
ResultsThe most common symptom of COVID19 in 7 women (100%) in this study was fever. Only 2 women (28.57%) needed nasal oxygen after delivery, and none of the pregnant women needed assisted breathing device. All patients had high CRP and pulmonary involvement in CT scans. Five pregnant women delivered their infants by vaginal delivery, one of them was preterm labor and one infant had low birth weight. One male infant had asphyxia, and one male infant was dead 5 hours after birth, and two infants were hospitalized with symptoms of COVID 19, although their PCR tests were reported negative.
ConclusionAccording to the results of the present study, COVID 19 is associated with maternal and neonatal complications.
Keywords: Coronavirus disease 2019, COVID 19, Maternal outcomes, pregnancy, SARS-CoV-2 -
مقدمه
عدم تربیت صحیح و به موقع جنسی باعث به خطر افتادن سلامت جسم و روان نوجوانان خواهد شد. مطالعات نشان می دهد اغلب والدین در زمینه ی تربیت جنسی نوجوانان، با چالش مواجه هستند؛ که در این میان اطلاعات اندکی در مورد تربیت جنسی پسران نوجوان به ویژه در ایران وجود دارد. هدف از این پژوهش تبیین تجارب و ادراکات والدین از چالش های تربیت جنسی پسران نوجوان بود.
روشاین مطالعه با روش تحلیل محتوای کیفی در سال 1395 انجام شد. داده ها با انجام مصاحبه نیمه ساختاریافته فردی و بحث گروهی متمرکز؛ با 25 نفر از والدین ساکن شهر اهواز که دارای نوجوان پسر 19-10 سال بوده و به شیوه هدفمند انتخاب شدند، جمع آوری و سپس از طریق تحلیل محتوای کیفی تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هاتجزیه و تحلیل داده ها منجر به ظهور 29 کد و 7 مضمون فرعی (تضاد دیدگاه والدین، سردرگمی والدین، موانع ارتباطی با نوجوان، تعدد و پیچیدگی منابع دریافت اطلاعات جنسی، تابوهای فرهنگی، عدم درک ضرورت آموزش جنسی، نقش گم شده مدرسه در تربیت جنسی) و یک مضمون اصلی (چالش برانگیز بودن تربیت جنسی در پسران نوجوان) گردید.
نتیجه گیرینتایج مطالعه حاضر بیانگر مهارت ناکافی والدین در برقراری ارتباط با پسران نوجوان بود؛ که بخش عمده آن نشات گرفته از تابوهای فرهنگی از جمله شرم و حیاء و ترس از شکستن حرمت ها بین والدین و فرزندان بود. لذا توانمندسازی والدین برای تربیت جنسی فرزندان، همراه با نهادینه شدن آموزش های رسمی تربیت جنسی در قالب شیوه های فرزند پروری ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: تربیت جنسی, والدین, پسران نوجوان, مطالعه کیفیIntroductionThe lack of accurate and timely sex education would endanger the physical and mental health of adolescents. Parents play an important role in the sexual education of adolescents, but they meet some challenges especially in Iran. The aim of this study was to describe the experiences and perceptions of parents' challenges of sexual education of male adolescents.
MethodThis qualitative study was conducted using content analysis method in 2016. Data were collected by semi-structured group interviews with 25 parents of 10-19-year-old adolescents who were living in Ahvaz and selected using purposive sampling method. Data were analyzed by qualitative content analysis.
ResultsAfter data analysis, 29 codes, 7 sub-themes (contradiction of parental views, parental confusion, barriers to communication with adolescents, the multiplicity and complexity of the sources of sexual information, cultural taboos, the lack of understanding of the need for sexual education, the missed role of school in sexual education) and one main theme (challenges of sexual education in male adolescents) were obtained.
ConclusionThe results of this study show that parents had inadequate skills in communicating with male adolescents, most of which derived from cultural taboos such as shame and hide and fear of breaking divorce between parents and adolescents. Therefore, the parental empowerment for the sexual education of adolescents with institutionalizing formal sexual education in the form of child-rearing practices is essential.
Keywords: Sex education, Parents, Male adolescents, Qualitative study -
مقدمه
حاملگی طول کشیده، عوارض مادری و جنینی مهمی از جمله مرگ ناگهانی جنین و آپگار پایین هنگام تولد به دنبال دارد. روغن گل مغربی جهت نرم کردن دهانه رحم به کار می رود. با وجود اثرات مطالعه شده رژیم خوراکی روغن گل مغربی در سطح پیش ماده پروستاگلاندین در سرم و نقش به خوبی تثبیت شده پروستاگلاندین ها در بازسازی ماتریس دهانه رحم، لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر مصرف واژینال روغن گل پامچال مغربی بر آمادگی سرویکس در زنان نخست زا با حاملگی طول کشیده انجام شد.
روش کاراین مطالعه کارآزمایی بالینی در سال 1396 بر روی 60 زن باردار با حاملگی طول کشیده مراجعه کننده به زایشگاه بیمارستان سینا شهر اهواز انجام شد. گروه های مورد مطالعه شامل گروه تجویز کپسول واژینال 1000 میلی گرمی گل پامچال مغربی و گروه دارونما بودند. تجویز دارو پس از تجویز القای زایمان با 10 واحد اکسی توسین شروع می شد. در گروه مداخله 1 کپسول 1000 میلی گرمی روغن گل مغربی و در گروه کنترل یک کپسول ژلاتین کاملا مشابه با دارو به صورت واژینال استفاده شد، پس از این اقدام، القای زایمان با اکسی توسین با دوز مساوی یعنی 10 واحد در 1000 سی سی سرم رینگر در دو گروه شروع می شد و بر اساس معاینات منظم (هر ساعت یک بار) ، میزان آمادگی سرویکس اندازه گیری می شد. جهت گردآوری داده ها از پرسشنامه مشخصات فردی، زمان سنج و چک لیست نمره بیشاپ استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 22) و آزمون های تی مستقل و کای دو انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هامیانگین طول مدت مرحله نهفته در هر دو گروه بین 5/10-9 ساعت بود. طول مدت مرحله نهفته (003/0=p) و نمره بیشاپ (01/0=p) بین گروه مداخله و دارونما تفاوت آماری معناداری داشت که به معنی نرم شدن بیشتر دهانه رحم در گروه مداخله بود. در مرحله دوم اندازه گیری، نمره بیشاپ 7 و بالاتر در گروه مداخله 90% و در گروه کنترل 60% بود که در گروه مداخله به طور معناداری بیشتر بود (01/0=p) ، اما بین طول مدت مرحله فعال، سرعت پیشرفت، شدت درد، حجم خونریزی بین دو گروه تفاوت آماری معناداری مشاهده نشد (05/0p>).
نتیجه گیریتجویز واژینال گل پامچال مغربی طول مدت مرحله نهفته را کاهش داده و بر آمادگی سرویکس و نمره بیشاپ تاثیر مثبت دارد.
کلید واژگان: آمادگی سرویکس, حاملگی طول کشیده, روغن پامچال مغربی, زنان نخست زاIntroductionpost term pregnancy is associated with maternal and fetal complications, including sudden death of the fetus and low Apgar score after birth. Evening primrose oil has been used for cervical ripening. Despite the effects of evening primrose oil on prostaglandin precursor levels and the well-established role of prostaglandins in the reconstruction of cervical matrix. This study was performed with aim to evaluate the effect of vaginal consumption of evening primrose oil on cervical ripening in nulliparous women with post-term pregnancy.
MethodsThis randomized clinical trial study was conducted on 60 pregnant women with post-term pregnancy who referred to the maternity of Ahvaz Sina Hospital in 2017. The study groups consisted of 2 groups: vaginal capsule of 1000 mg of evening primrose oil and placebo. Drug was administered after induction of labor with 10 unit oxytocin. In the intervention group, one vaginal capsule of 1000 mg of evening primrose oil and in the control group, gelatin capsule as similar as the drug were used. Then, the induction of labor was started with oxytocin with similar dose (10 unit in 1000 cc serum ringer) in both groups. Cervical ripening was measured based on regular examination (every one hour). Data were collected by demographic questionnaire, timing, and bishop-score checklist. Data were analyzed by SPSS software (version 22) and independent t-test and Chi-square test. P<0.05 was considered statistically significant.
ResultsThe duration of the latent phase in both groups was 9-10.5 hour. The duration of latent phase (p=0.003) and bishop score (p=0.01) had significant difference between the intervention group and the placebo group; it means more cervical ripening in the intervention group. At second stage of measurement, bishop score ≥7 was 90% in the intervention group and 60% in the control group that was significantly more in the intervention group (P=0.01). However, no significant difference between the two groups in terms of the duration of the active phase, progression rate, severity of pain, and volume of bleeding.
ConclusionThe vaginal use of evening primrose oil reduces the duration of the latent phase and has a positive effect on the cervical ripening and Bishop score
Keywords: Cervical Ripening, Evening Primrose Oil, Nulliparous women, Post-term pregnancy -
شناسایی چالش های موجود در آموزش بالینی و اقدام برای اصلاح آن موجب بهبود دستیابی به اهداف آموزشی می گردد، لذا این پژوهش با هدف تعیین چالش های طرح احیای آموزش بالینی در دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز اجرا شد. در این مطالعه توصیفی که در نیمسال دوم تحصیلی 1394_1395انجام شد، کلیه دانشجوهای سال آخر مامایی (48=n) از طریق پرسشنامه ای که شامل پنج بخش عوامل و امکانات محیطی (7 گزینه) ، عملکرد مربی های بالینی (6 گزینه) ، آموزش تئوری مرتبط با بالینی (4 گزینه) ، پرسنل بهداشتی درمانی (4گزینه) ، ارزشیابی بالینی (3 گزینه) بود، مورد ارزیابی قرار گرفتند و داده ها با استفاده از آزمون های آماری توصیفی مورد تحلیل قرار گرفت و با روش گروه اسمی که شامل کلیه مربی های بالینی (6 نفر) بود، مهم ترین چالش های آموزش بالینی تعیین گردید. مهم ترین نقاط ضعف آموزش بالینی از دیدگاه دانشجوها عدم وجود امکانات رفاهی مناسب، عدم تعلق دستمزد به دانشجوهای مامایی در ازای ارائه خدمات بالینی و عدم وجود امکانات انجام زایمان فیزیولوژیک و آموزش بالینی (100درصد) بود. از دیدگاه مربی های بالینی مامایی عدم وجود فضای فیزیکی و رفاهی مناسب 105 امتیاز، عدم ارائه بازخورد به دانشجوها همزمان با کار عملی 70 امتیاز، یک سو نبودن برنامه های آموزشی مربی60 امتیاز، زیاد بودن تعداد دانشجوهای مامایی در گروه 44 امتیاز و عدم هماهنگی سرویس ایاب و ذهاب 30 امتیاز عنوان شد. برنامه ریزان آموزشی باید چالش های طرح آموزش بالینی را به صورت مستمر ارزیابی و به منظور تقویت نقاط قوت و تعدیل نقاط ضعف تلاش نمایند.کلید واژگان: آموزش بالینی, چالش, مامایی, دانشجوIdentifying the challenges which exist in clinical education and along with setting to solve them will lead to improve the quality of medical care. Hence, this study was conducted to identify and assess the problems of clinical education model in Ahvaz Jundishapur University of Medical Science. In this descriptive–analytic research which was carried out in 2015-2016 second semester, All the last year midwifery students (n=48) through questionnaires that included five factors; environmental (7 options), performance of clinical instructors (6 options), preclinical education (4 options), health care personnel (4 options), clinical evaluation (3 options) were evaluated and data was analyzed using descriptive statistics. Also, with the nominal group technique which included all clinical educators (n=6), the most important challenges were determined. The weaknesses of clinical education from the viewpoint of students were indicated the lack of appropriate facilities, not belonging wage to midwifery students and the lack of ability to perform physiological vaginal delivery (100 percent). Moreover, from the viewpoints of Clinical educators were the lack of physical space and suitable facilities with 105 points, failing to provide feedback to the students along with practical work (70 points), Lack of coordination of training programs (60 points), the large number of midwifery students in each group(44 points) and disharmony of transportation service on holidays (30 points). Educational planners should continue to evaluate the challenges of clinical education and be adjusted to reinforce the strengths and also to moderate weaknesses of their efforts.Keywords: Clinical education, challenge, Midwifery, student
-
مقدمهبی اختیاری استرسی ادرار یکی از مشکلات شایع در میان زنان است که جنبه های مختلف زندگی افراد را به طور منفی تحت تاثیر قرار می دهد. مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط قدرت عضلات کف لگن و شدت بی اختیاری ادراری با میزان کیفیت زندگی زنان مبتلا به بی اختیاری استرسی ادرار انجام شد.روش کاراین مطالعه مقطعی در سال 95-1394 بر روی 126 زن مبتلا به بی اختیاری استرسی ادرار در شهر اهواز انجام شد. جهت تعیین نوع بی اختیاری و شدت آن از پرسشنامه های تشخیص بی اختیاری ادراری (QUID) و شاخص شدت بی اختیاری ادراری استفاده شد. ارزیابی قدرت عضلات کف لگن به صورت دستی انجام گرفت. سنجش کیفیت زندگی با استفاده از پرسشنامه سنجش کیفیت زندگی در زنان مبتلا به بی اختیاری ادراری (IQOL) صورت گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 22) و آزمون کای دو انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنادار در نظر گرفته شد.یافته هادر مطالعه حاضر بین شدت بی اختیاری ادراری و قدرت عضلات با کیفیت زندگی ارتباط معنا داری وجود داشت (0001/0>p)؛ بدین معنا که افرادی که قدرت عضلات کف لگن آن ها کمتر بود و فرم شدید بی اختیاری ادراری استرسی داشتند، کیفیت زندگی پایین تری داشتند.نتیجه گیریزنان مبتلا به بی اختیاری ادراری شدیدتر و عضلات کف لگن ضعیف تر، کیفیت زندگی پایین تری دارند، لذا ضروری است تدابیری جهت افزایش قدرت عضلات کف لگن و ارتقاء سلامت دستگاه ادراری اندیشیده شود.کلید واژگان: بی اختیاری ادراری استرسی, عضلات کف لگن, کیفیت زندگیIntroductionStress urinary incontinence is a common problem among women, which negatively affects all aspects of a woman's life. This study was performed with aim to investigate the relationship between pelvic floor muscles strength and severity of urinary incontinence with quality of life in women with stress urinary incontinence.MethodsThis cross-sectional study was performed on 126 women with stress urinary incontinence in Ahvaz in 2015-2016. To determine the type of incontinence and its severity, the questionnaires of urinary incontinence (QUID) and urinary incontinence severity index were used. Pelvic floor muscle's strength was evaluated manually. The quality of life was measured using a questionnaire of measuring quality of life in women with urinary incontinence (IQOL). Data were analyzed using SPSS statistical software (version 22) and Chi-square test.ResultsIn this study, there is a significant relationship between the severity of urinary incontinence and muscle's strength with quality of life (pConclusionWomen with more severe form of urinary incontinence and weaker pelvic floor muscles have lower quality of life, thus it is essential to consider the strategies to strengthen pelvic floor muscles and improve urinary tract health.Keywords: Pelvic Floor muscles, Quality Of Life, Stress Urinary Incontinence
-
مقدمه
در بسیاری از کشورها،، شکافی عمیق بین نیازهای بهداشتی قربانیان خشونت جنسی و سطح موجود خدمات درمانی ارائه شده وجود دارد. بررسی تجارب ارایه کنندگان این خدمات به شناخت عمیق تر این پدیده کمک می کند لذا این مطالعه به منظور شناخت تجارب ارائه دهندگان خدمات بهداشتی بالینی به قربانیان تجاوز جنسی صورت گرفت.
روشاین مطالعه با روش آنالیز محتوا انجام گردید. 23 نفر از ارائه دهندگان خدمات بهداشتی درمانی شاغل در مراکز دولتی و خصوصی شهرهای اهواز و تهران به صورت هدفمند انتخاب شدند و با آنها مصاحبه عمیق بدون ساختار انجام شد. مصاحبه ها با استفاده از تحلیل محتوای کیفی بر اساس روش گرانهیم و لاندمن تجزیه و تحلیل گردید.
نتایجتجزیه و تحلیل داده ها منجر به ظهور255 کد اولیه و 28 طبقه و 5 درونمایه گردید، که شامل: «تمرکز بر شرح حال و معاینات بالینی»، «ملاحظات قانونی»، «توجه به اقدامات تشخیصی پاراکلینیک»، «پیشگیری و درمان های عارضه محور صوری»و«درخواست ارجاع و مشاوره» می باشد. از این 5 درونمایه، مضمون مرکزی «روتین و وظیفه مداری» به عنوان درونمایه اصلی مطالعه استخراج شد.
بحث و نتیجه گیرییافته های مطالعه نشان داد که ارائه دهندگان خدمات بهداشتی بالینی به زنان قربانی خشونت جنسی بدون توجه به نیازهای مراقبتی ایشان سعی می کنند تنها براساس دستورالعمل های اداری و فرم های روتین عمل نمایند. لذا کارکنان تیم بهداشتی درمانی لازم است به نیازهای مراقبتی و خدماتی که قربانیان خشونت جنسی دارند توجه نموده و خدمات خود را بر مبنای این نیازها ارائه نمایند.
کلید واژگان: خدمات بهداشتی, درمانی, قربانی خشونت جنسی, مطالعه کیفی, تحلیل محتواIntroductionVictims of sexual assault require comprehensive, gender-sensitive health services in order to cope with the physical and mental health consequences of their experience. In most countries, however, there is a gap between the healthcare needs of victims of sexual violence and the existing level of health services provided in such cases. Experiences of the service providers help to deepen the understanding of this phenomenon; so, this study aimed to understand the perceptions and experiences of clinical health care providers to victims of sexual assault.
MethodThis was a qualitative study with content analysis approach. 23 healthcare providers working in private and public hospitals in Ahvaz and Tehran, Iran were selected with purposive sampling method. Data were collected using interviews, observations and recording field notes. All the interviews were recorded and transcribed verbatim. Data were analyzed using descriptive content analysis and the Granheim and Lundman method.
ResultsFive categories including 255 primary codes were emerged. The derived codes were as follows: 1) focus on the history and physical examination; 2) legal considerations; 3) diagnostic and para-clinical services;4) ostensible prevention and treatment of complications; and 5) consult and referral request. The main code included in all derived codes was "routine and task-orientation".
ConclusionThe findings showed that clinical healthcare providers provided health care to the victims of sexual violence regardless of their care needs, based on their routine administrative procedures. Therefore, the staff should concerns about the respond to the needs of females who have been sexually assaulted.
Keywords: Clinical service, Sexual assault, Qualitative study, Content analysis -
پیش زمینه و هدفکاهش درد و مدت فاز فعال زایمان موضوع بسیار مهمی است و بنابراین همیشه مورد تحقیق به طور جدی قرار داشته است. هدف مطالعه حاضر بررسی تاثیر ماساژ نقطه سانینجیائو (SP6) بر روی مدت و درد مرحله فعال زایمانی در زنان نخست زا است.مواد و روش کاریک مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی یک سو کور بر روی 120 نفر واجد شرایط که در ابتدای مرحله فعال زایمان بودند انجام گردید. بیماران به طور تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. در گروه مورد (60 بیمار) به مدت 30 دقیقه در طول انقباضات، ماساژ نقطه سانینجیائو (بالاتر از قوزک پا) و در گروه کنترل (60 بیمار) لمس این نقطه بدون ماساژ صورت گرفت. دو ساعت بعد، معاینه لگنی دوم صورت گرفت ودر صورت عدم انقباضات مناسب اکسی توسین به صورت کلاسیک شروع شد. در پایان، طول فاز فعال، شدت درد (با استفاده از VAS، Visual Analogue Scale)، نیاز به اکسی توسین، میزان انفوزیون اکسی توسین دریافتی و نوع زایمان در دو گروه مقایسه شد. داده ها با نرم افزار SPSS15 آنالیز شد.یافته هامتوسط طول مرحله فعال زایمانی در گروه مداخله کوتاه تر بود(50/108± 37/252 دقیقه در مقابل 88/155± 38/441 دقیقه،0001/=P). شش بیمار (10درصد) در گروه مداخله و 25 بیمار (7/41درصد)در گروه کنترل زایمان به طریق سزارین صورت گرفت(0001/0=P). نمره شدت درد در گروه مداخله کم تر از گروه کنترل (77 /1± 87/5 در مقابل 52/1±79/6، 003/0=P) بود. 25نفر(7/41درصد)در گروه مداخله و38 نفر(3/63درصد) در گروه کنترل به اکسی توسین احتیاج پیدا کردند (017/0=P). میزان اکسی توسین لازم در گروه مداخله کم تر از گروه کنترل بود(19/97± 33/73میلی لیتر در برابر 19/97± 6/126 میلی لیتر، 003/0=P).بحث و نتیجه گیریماساژ نقطه سانینجیائو(SP6) باعث کاهش شدت درد و مدت مرحله فعال زایمانی، میزان سزارین و مقدار و نیاز به اکسی توسین می گردد.
کلید واژگان: طب فشاری نقطه سانینجیائو (SP6), مرحله فعال زایمانی, زایمان, درد, اکسی توسین, سزارین, طب مکمل, طب جایگزینBackground and AimsThe purpose of the present study is to evaluate the effect of acupressure at the Sanyinjiao point (SP6) on the duration and pain of the active phase of labor in n ulliparas women.Materials and MethodsA single blind randomized clinical trial was performed on 120 eligible n ulliparas who were at the beginning of active phase of labor. The women were randomly assigned into two groups. The case group (n=60), received acupressure at Sanyinjiao point,(above the ankle), for 30 minutes during contractions. In the control group (n=60), simply a touch at this point without massage was performed. Two hours later a second pelvic examination was performed and in the absence of good forceful contractions oxytocin in the classical form was infused. Finally, the duration of active phase, severity of pain (using the Visual Analogue Scale, VAS), the amount of necessary oxytocin, and necessity to administer oxytocin, and the route of delivery were compared between both groups and statistical analysis was performed using SPSS 15.ResultsThe mean duration of active phase was shorter in the case group (252.37±108.50 min vs 441.38 ± 155.88, P=0.0001). Six patients (10%) in the case group and 25 women (41.7%) in the control group delivered via cesarean section (P=0.0001). The severity of pain in the case group was less than the control group (5.87± 1.77 vs 6.79 ±1.52, P=0.003). Twenty five women (41.7%) in the case group and 38 women (63.3%) in the control group needed oxytocin (P=0.017), the amount of necessary oxytocin in the case group was less than the control group (73.33± 97.19 ml vs 126.6± 97.19 ml, P= 0.003).ConclusionAcupressure at Sanyinjiao point (SP6) reduced the duration and severity of pain of the active phase of labor, cesarean section rates and necessity and amount of oxytocin. -
زمینه و هدفبی اختیاری ادراری در زنان مشکل شایعی محسوب می گردد که می تواند بر کیفیت زندگی آن ها مؤثر باشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر ورزش های کف لگن (کیگل) به تنهایی یا با استفاده از دستگاه تقویتی عضلات کف لگن)کیگل ماستر) بر بی اختیاری استرسی و مختلط ادراری زنان و مقایسه آنان صورت گرفت.روش کاردر این کارآزمایی بالینی 91 زن مبتلا به بی اختیاری ادراری استرسی و مختلط به صورت تصادفی به 2 گروه تقسیم شدند. گروه مداخله(41 نفر) از دستگاه استفاده کردند. گروه کنترل (50 نفر) ورزش های کف لگن (کیگل) را انجام دادند. اطلاعات با استفاده از نرم افزار SPSS V.11 تجزیه و تحلیل شد و از آزمون های T زوج، T مستقل، ویلکوکسون و من ویتنی برای بررسی تاثیر روش ها بر بی اختیاری ادرار استفاده شد.یافته ها85 زن برنامه ورزش های کف لگن را تا انتهای ماه سوم انجام دادند (46 نفر در گروه کنترل یعنی ورزش به تنهایی و 39 نفر در گروه مداخله یعنی استفاده از وسیله تقویتی کیگل ماستر). قدرت عضلات کف لگن و توانایی شرکت افراد در فعالیت های اجتماعی، یک و سه ماه بعد در دو گروه از نظر آماری اختلاف معنی داری نداشت. تفاوت معنی داری میان کیفیت زندگی دو گروه، یک و سه ماه بعد با استفاده از سه پرسشنامه (Incontinence Quality Of Life (IQOL، (IIQ) Incontinence Impact Questionnaire و ((UDI Distress Inventory Urogenital وجود نداشت. ولی شدت مشکل بی اختیاری ادراری(007/0 p=) 3 ماه بعد از انجام ورزش های کف لگن در دو گروه از نظر آماری اختلاف معنی داری داشت. آزمون تی زوج بیانگر وجود بهبود معنی دار در کیفیت زندگی از نظر قدرت عضلات کف لگن (000/0 p=)، توانایی شرکت افراد در فعالیت های اجتماعی (000/0 p=)، شدت مشکل بی اختیاری ادراری(000/0 p=) و تعداد دفعات بی اختیار ادراری (000/0 p=) با هر سه پرسشنامهIQOL، IIQ و UDI در هردو گروه سه ماه بعد از انجام مطالعه بود.نتیجه گیریورزش های کف لگن با یا بدون استفاده از دستگاه تقویتی در بهبود افراد مبتلا به بی اختیاری ادراری استرسی و مختلط مؤثر می باشد ولی دو روش بایکدیگر تفاوت واضح ندارندکلید واژگان: بی اختیاری ادراری, کیفیت زندگی, دستگاه کیگل ماستر, ورزش های کف لگن(کیگل)BackgroundPneumothorax may be associated with penetrating or blunt chest trauma's that need early diagnosis and treatment. Today the diagnosis modalities are CXR and CT-Scan that are not suitable for unstable patients. Chest sonography can be a fast diagnostic method at patient bedside. The purpose of this study was to evaluate the accuracy of bedside ultrasonography in diagnosis of pneumothorax.MethodsIn this prospective study, 60 cases suspicious of pneumothorax were included in study. Bedside ultrasonography was performed for all the cases. Sonography site was between parasternal and midclavicular lines in 2nd to 4th intercostals spaces of both thoracic sites and performed between 5-10 respiratory cycles. Gold standard results for definite diagnosis were: positive results of chest X ray, chest CT scan and/or air leak after needle or tube thoracostomy. In suspicious results, CT scan was done. Data were analyzed accordingly with statistic tests of “Chi-Square” and “Fisher’s Exact Test”. SPSS V.12 was also used.ResultsTrauma mechanism in 5 cases (8.3%) was stab wound, and in 53 cases(88.3%) multiple trauma; there was 1 case of tuberculosis and 1 case of blunt chest trauma as well. Eleven out of the 12 pneumothorax cases (proven by chest Xray or CT scan) were diagnosed by bedside sonography. Sensitivity, specificity, positive predictive value, negative predictive value and accuracy of bedside ultrasonography for diagnosis of pneumothorax were 91.6%, 100%, 100%, 97.9% and 98.6%, respectively.ConclusionWith respect to the results of this study and previous studies, bedside ultrasonography is a good method for diagnosis of pneumothorax.
-
سابقه و هدفزایمان یکی از دردناک ترین تجربه زنان در طول زندگی محسوب می شود، لذا دستیابی به تدابیری جهت تسکین درد زایمان خصوصا با استفاده از روش های غیر تهاجمی مانند طب فشاری ضروری بنظر می رسد. لذ این مطالعه به منظور بررسی تاثیر فشار نقطه سانینجیائو بر سیر مرحله فعال زایمانی در زنان نخست زا انجام شد.مواد و روش هااین مطالعه کارآزمایی بالینی بر روی 120 نفر از زنان 18 الی 35 ساله باردار ترم نخست زایی که در مرحله فعال زایمانی بوده و جهت زایمان به بیمارستان شهید اکبر آبادی تهران مراجعه کردند، انجام شد. بیماران یک در میان در دو گروه مداخله (60 نفر) و کنترل (60 نفر) قرار گرفتند. دردهای بیمار و شدت درد به مدت 30 دقیقه کنترل شد و سپس در گروه مداخله به مدت 30 دقیقه در طول دردها، فشار نقطه سانینجیائو و در گروه کنترل لمس این نقطه، صورت گرفت. در پایان، طول فاز فعال، شدت درد با استفاده از مقیاس دیداری از صفر تا 10 اندازه گیری و نوع زایمان ثبت شد و در دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت.یافته هابین میانگین طول فاز فعال گروه مداخله (50/108±37/252) و گروه کنترل (88/155±38/441) (0001/0=p)، نوع زایمان (0001/0=p) و شدت درد گروه مداخله (77/1±87/5) و گروه کنترل (52/1±79/6) (003/0=p) اختلاف معنی داری وجود داشت.نتیجه گیرینتایج مطالعه نشان داد که فشار نقطه سانینجیائو موجب کاهش طول مرحله فعال زایمانی، کاهش سزارین و کاهش شدت درد می گردد. بنابراین به عنوان یک روش آسان و بی ضرر جهت کاهش درد زایمان در لیبر پیشنهاد می گردد.
کلید واژگان: طب فشاری, نقطه سانینجیائو (SP6), درد, فاز فعال زایمانیBackground And ObjectiveLabor pain is considered as one of the most painful experience in women life so the reduction of pain of the active phase of labor is a very important issue. One way to reduce labor pain is acupressure. The purpose of the present study was to evaluate the effect of acupressure at the Sanyinjiao point (SP6) on the duration and pain of the active phase of labor in nulliparas women.MethodsA single blind randomized clinical trial was performed on 120 eligible nulliparas women (18-35 years old) who were at the beginning of active phase of labor and referred to Shahid Akbarabadi hospital, Tehran. The women were assigned into case group (n=60) and control group (n=60) one by one. The contractions and severity of pain controlled for 30 minutes in patients, the case group received acupressure at Sanyinjiao point, for 30 min during the pain and touch of this point occurred in control group. Finally, at the end of the active phase, severity of pain (with visual analog scale from 0 to 10), and the route of delivery were noted and compared between the two groups.FindingsThere are significant differences between the mean duration of active phase in the control group (441.38±155.88) and case group (252.37±108.50) (p=0.0001), the kind of delivery (p=0.0001) and the severity of pain in the case group (5.87±1.77) and control group (6.79±1.52) (p = 0.003).ConclusionThe results of this study showed that acupressure at Sanyinjiao point (SP6) reduced the duration and severity of pain of the active phase of labor and cesarean section rates. So it's advisable to use this safe and ease way to reduce the labor pain. -
مقدمه و هدفیکی از مشکلات شایع در در زنان میان سال بی اختیاری استرسی ادراری است که می تواند بر کیفیت زندگی آنها مؤثر باشد. هدف مطالعه حاضر تعیین تاثیر انجام ورزش های کف لگن بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به بی اختیاری استرسی ادراری بود.مواد و روش هااین مطالعه یک پژوهش کارآزمایی بالینی است که در سال 1388 در بیمارستان شهید اکبرآبادی تهران انجام شد. تعداد 50 زن مبتلا به بی اختیاری استرسی ادراری که واجد شرایط ورود به مطالعه بودند، بعد از پر کردن پرسشنامه ارزیابی کیفیت زندگی بیماران مبتلا به بی اختیاری ادراری، نحوه انجام ورزش های کف لگن را آموزش دیدند و به مدت 12 هفته متوالی ورزش ها را انجام داده و در انتهای ماه سوم کیفیت زندگی آنها قبل و بعد از مداخله مورد ارزیابی قرار گرفت. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون های آماری توصیفی و آزمون تحلیلی تی زوج تجزیه و تحلیل شدند.یافته ها46 بیمار ورزش های کف لگن را تا انتهای ماه سوم انجام دادند. نتایج آزمون تی زوج نشان داد که میانگین نمره کیفیت زندگی زنان مبتلا به بی اختیاری استرسی ادراری قبل از انجام ورزش های کف لگن 77/23±15/53 و نمره کیفیت زندگی آنها بعد از انجام مداخله 20/16±82/77 بود که تفاوت معنی داری بین آنها وجود داشت(0001/0 p<).نتیجه گیرینتایج این پژوهش نشان داد که انجام ورزش های کف لگن در بهبود سطح کیفیت زندگی افراد مبتلا به بی اختیاری استرسی ادراری مؤثر می باشد.
کلید واژگان: بی اختیاری استرسی ادراری, کیفیت زندگی, پرسشنامه IQOL, ورزش های کف لگنIntroduction &ObjectiveStress urinary incontinence is a common problem among middle-aged women and can affect their quality of life. This study evaluated the effects of pelvic floor muscle exercise on quality of life outcomes in women with stress urinary incontinence.Materials and MethodsThis clinical trial study was conducted at Shahid Akbarabadi Hospital of Tehran in 2009. After baseline evaluation, fifty women were assigned to this clinical trial. Participants were trained to do pelvic floor muscle exercises for 3 months and their quality of life were measured before and 3 months after intervention. The collected data were analyzed by the SPSS software using descriptive statistical tests and paired T experimental test.Resultsforty-six women completed the trial. After 12 weeks, the descriptive statistical tests and paired T experimental test showed significant difference in the quality of life scores of women with stress urinary incontinence before and after intervention(P<0.0001).Conclusion12 weeks exercise of pelvic floor muscle significantly improved the quality of life outcomes of women with stress urinary incontinence. -
زمینه و هدفنوزادان در مقایسه با کودکان و بالغین نسبت به درد حساس ترند و استعداد بیشتری برای ابتلا به عوارض دراز مدت آن دارند لذا اجرای تدابیر کاهش درد نوزادان ضروری است. پژوهش حاضر با هدف مقایسه میانگین نمره واکنش رفتاری درد ناشی از تزریق واکسن در شیرخواران در آغوش مادر و شیرخواران واکسینه شونده طبق روال معمول در مراکز بهداشتی و درمانی غرب تهران اجرا گردید.
روش بررسیاین پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی بر روی 76 نوزاد ترم سالم 4-2 ماهه ای که جهت تزریق واکسن سه گانه به مراکز بهداشت آورده شده بودند انجام شد. هنگام تزریق عضلانی، نوزادان گروه مداخله، دو دقیقه قبل، حین و حداقل 15 ثانیه بعد از واکسیناسیون در آغوش مادر و در گروه کنترل، شیرخواران در طی واکسیناسیون طبق روال معمول مراکز فوق، بر روی تخت قرار داده شدند. (گمارش تصادفی) تغییرات ظاهر نوزادان بر اساس چک لیست اصلاح شده واکنش های رفتاری درد از 5 ثانیه قبل از شروع تزریق واکسن تا 15 ثانیه بعد از آن مورد ارزیابی قرار گرفت.یافته هاواکنش های رفتاری درد دو گروه مداخله و کنترل اختلاف معنی دار داشت. (0001/0 P<)نتیجه گیریبا توجه به اختلاف معنی دار واکنش های رفتاری درد می توان از روش آسان و بی خطر قرار دادن نوزاد در آغوش مادر، جهت کاهش درد ناشی از واکسیناسیون و تزریقات عضلانی استفاده نمود.
کلید واژگان: درد, شیرخوار, واکسیناسیونBackground And AimNeonates are more sensitive to pain and more susceptible to long term effects of pain than children and adults. Therefore, pain management has become a crucial part of neonatal care and cure. The aim of this study was to examine the effect of being in mother's hug and routine clinical procedure on neonates’ pain during immunization injections in health centers of west Tehran.Material And MethodThis randomized controlled trial study was performed on 76 healthy term infants aged between 2-4 month, referred to the health centers of Iran University of Medical Sciences in west of Tehran for DPT immunization. One group were given in their mother's hug, 2 minutes before, during, and 15 seconds after the injection, and the other group were lied on the examining table according to routine of the clinic. Objective changes in appearance of neonates were assessed by Modified Behavioral Pain Scale (MBPS) from 5 second before immunization to 15 second after it.ResultsThere was statistical significant difference between behavioral pain scores of the groups (P≤0.0001).ConclusionRegarding�statistical�significant difference between behavioral pain responses of the groups, simple and safe practice of hugging infants by their mothers is suggested to reduce pain during immunization and muscular injections, too. -
سابقه و هدفنوزادان معمولا واکنش بیشتری به درد نشان می دهند، دستیابی به تدابیری جهت تسکین درد آنان ضروری می باشد. لذا این مطالعه به منظور تعیین تاثیر مکیدن پستان توسط شیرخواران در مقایسه با قرار گرفتن در آغوش مادر بر درد ناشی از واکسیناسیون انجام شد.مواد و روش هااین مطالعه تجربی بر روی 76 نوزاد رسیده سالم 4-2 که ماهه به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند، انجام گردید. هنگام تزریق واکسن سه گانه، نوزادان گروه مکیدن پستان، دو دقیقه قبل تا حداقل 15 ثانیه بعد از واکسیناسیون از پستان مادر تغذیه شدند و در گروه آغوش مادر، شیرخواران در زمان مشابه فقط در آغوش مادر بودند. بر اساس چک لیست اصلاح شده واکنش رفتاری درد، شیرخواران بر اساس تغییرات چهره، گریه و حرکات بدن، 5 ثانیه قبل از شروع تزریق تا 15 ثانیه بعد از آن مورد ارزیابی قرار گرفتند و نمرات برای هر رفتار جمع و در دو گروه مقایسه شد.یافته هانتایج نشان داد که واکنش رفتاری درد گروه مکیدن پستان (8/1±6/4) و آغوش مادر (2/1±7/6) بعد از تزریق واکسن اختلاف معنی دار داشت (حالت چهره: 032/0=p، حالت گریه: 0001/0=p، حالت حرکات بدن: 0001/0=p) و از نظر تاثیر جنس، سن و زمان تغذیه تفاوت معنی داری مشاهده نشد.نتیجه گیریدر این مطالعه مشخص شد که تغذیه شیرخواران از پستان مادر منجر به کاهش واکنش رفتاری درد ناشی از تزریق واکسن به آنان می گردد.
کلید واژگان: درد, شیرخوار, مکیدن پستان, واکسیناسیون, آغوش مادرBackground And ObjectiveSince neonates have higher pain sensitivity, pain management has become a crucial part of neonatal care and cure. The objective of this study was to compare the effect of breast-sucking with being in the mother's hug on pain relieving during immunization injection.MethodsThis controlled trial study was performed on 76 healthy term infants with 2-4 months years old. They were divided into two groups. By randomized collection one group were breast-fed, 2 minutes before, during, and 15 seconds after the injection, and second were in their mother's hug 2 minutes before, during, and 15 seconds after the injection. Modified Behavioral Pain Scale (MBPS) assessed objective changes in appearance of neonates (facial expression, cry and movements) during 5 second before immunization to 15 second after it. The scores for each behavior were calculated and compared in two groups.FindingsThere were significant differences in behavioral pain scores of breast-fed group (4.6±1.8) and mother's hug (6.7±1.2) include facial expression (p=0.032), cry (p=0.0001) and movements (p=0.0001) and there is no statistically significant difference found between the 2 groups for age, sex and the time of feeding prior to vaccination.ConclusionBreast-feeding may have an analgesic effect during immunization injections in healthy neonates. -
مقدمهمدیریت درد یکی از چالش های مهم اعضای تیم درمانی است. طبق شواهد موجود، نوزادان نسبت به دیگران واکنش بیشتری به درد نشان می دهند. پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر مکیدن پستان توسط شیرخواران در حین واکسیناسیون بر درد ناشی از آن انجام گردید.روش کاردر این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده، 76 نوزاد ترم سالم 4-2 ماهه به صورت تصادفی قبل از انجام مداخله به دو گروه تقسیم شدند که از نظر سن و جنس همگون بودند. هنگام تزریق عضلانی واکسن سه گانه در نوزادان گروه مداخله، دو دقیقه قبل، حین و حداقل 15 ثانیه بعد از واکسیناسیون در آغوش مادر از شیر مادر تغذیه شدند و در گروه کنترل، شیرخواران در طی واکسیناسیون طبق روال معمول مراکز فوق بر روی تخت قرار داده شدند. نوزادان براساس چک لیست اصلاح شده واکنش های رفتاری درد از 5 ثانیه قبل از شروع تزریق واکسن تا 15 ثانیه بعد از آن مورد مشاهده قرار گرفتند.نتایجمیانگین سن شیرخواران در گروه مکیدن پستان46/41 53/81 روز و در گروه کنترل59/40 61/81 روز، وزن شیرخواران به ترتیب در دو گروه مذکور 17/1 65/6 و 14/1 70/6کیلوگرم و قد آنها به ترتیب 06/5 38/63 و 50/527/64 سانتی متر بود. بین واکنش های رفتاری درد شامل تغییرات چهره، حالت گریه و حرکات بدن در دو گروه مداخله و کنترل اختلاف معنی دار وجود داشت(0001/0p<). در بررسی تاثیر جنس، سن و زمان تغذیه تفاوت معنی داری مشاهده نشد.نتیجه گیریبا توجه به تاثیر مداخله بی خطر مکیدن پستان توسط شیرخوار بر تسکین درد حین واکسیناسیون پیشنهاد می شود روش فوق در مراکز مربوطه مورد استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: درد, شیرخوار, مکیدن پستان, واکسیناسیون, چک لیست اصلاح شده واکنش های رفتاری دردBackgroundPain management is the challenging concepts in health workers. Since neonates have higher pain sensitivity in compare to childhood and adults. The objective of this study was to examine the pain relieving effect of breast feeding during immunization injections in healthy neonates. Methods and Materials: In this control randomized clinical trial, Samples were divided two groups (by age and sex) of 76 healthy 2- 4 months old term infants. In breast-fed group, 2 minutes before, during, and 15 seconds after the DPT immunization injection were in mother hug, and in control group as routine of clinic, were lied on the examining table during injection. Appearance of Neonates were observed and assessed by Modified Behavioral Pain Scale (MBPS) during 5 second before immunization to 15 second after it.ResultsIn breast fed and control group mean of age were 81.53±41.46 and 81.61±40.59 day and for weight were 6.65±1.17 and 6.70±1.14 kg for hight were 64.27±5.5 and 63.38±5.06 cm respectively. There were significant differences in Behavioral Pain Scores of two groups include: facial expression (4 items), cry (5 items), and movements (6 items). (P<0.0001). There is no statistically significant difference between the 2 groups for age, sex and the time of feeding prior to vaccinationConclusionRegarding to significant difference in behavioral of pain responds in two groups, it is suggested, with simple and safe intervention method of straight breast feeding reduce pain during immunization and muscular injections too.
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.