به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

شهرام مشهدی زاده

  • نرگس جوادیان قمی، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر اجتناب تجربه ای و تکانشگری دانش آموزان دختر با دشواری در نظم جویی هیجانی انجام گرفت. پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر دوره اول متوسطه با دشواری در نظم جویی هیجانی شهر تهران در سال تحصیلی 400-1399 بود. 31 دانش آموز به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی را طی یک ماه در ده جلسه 75 دقیقه ای به صورت آنلاین دریافت کردند. پرسشنامه های مورد استفاده شامل پرسشنامه پذیرش و عمل (AAQ)، پرسشنامه تکانشگری (BIQ) و پرسشنامه دشواری تنظیم هیجان (DERS) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و با نرم افزار SPSS نسخه 23 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر اجتناب تجربه ای و تکانشگری دانش آموزان دختر با دشواری در نظم جویی هیجانی تاثیر معنادار داشته است (001/0>P). براساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی با بهره گیری از فنونی همانند کسب آگاهی نسبت به اعمال پنج حس اصلی بدن، هیجانات، عملکرد عضلات و آگاهی نسبت به زمان حال می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت کاهش اجتناب تجربه ای و تکانشگری دانش آموزان دختر با دشواری در نظم جویی هیجانی مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: اجتناب تجربه ای, تکانشگری, دشواری در نظم جویی هیجانی, کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی
    Narges Javadian Qomi, Tayyebeh Sharifi *, Shahram Mashhadi Zadeh, Reza Ahmadi
    The current study aimed to investigate the efficacy of Mindfulness-Based Stress Reduction (MBSR) in mitigating experiential avoidance and impulsivity among female students who encounter difficulties in regulating their emotions. The study utilized a quasi-experimental design comprising a control group, pretest, and posttest, in addition to a three-month follow-up period. The statistical sample comprised female high school pupils residing in Tehran who encountered challenges with emotional regulation throughout the academic year of 2020-2021. A purposively selected sample of thirty-one students was allocated at random to the experimental and control groups. The experimental group engaged in monthly online MBSR sessions for a total of 10 sessions, each lasting 75 minutes. The research employed the Acceptance and Action Questionnaire (AAQ), the Barratt Impulsiveness Questionnaire (BIQ), and the Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS). Data analysis involved Mixed ANOVA and using SPSS software version 23. Female students who struggled with emotional regulation exhibited experiential avoidance and impulsivity less frequently as a result of MBSR (p < 0.001). In conclusion, students who struggle with emotional regulation may benefit from Mindfulness-Based Stress Reduction as an intervention strategy, according to the findings. This is supported by the evidence that experiential avoidance and impulsivity can be effectively reduced. This methodology integrates strategies including fostering consciousness regarding the five primary senses, emotions, muscular activity, and the present moment.
    Keywords: Difficulty In Emotional Regulation, Experimental Avoidance, Impulsivity, Mindfulness-Based Stress Reduction Training
  • علی صادقی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، طیبه شریفی
    زمینه و هدف

    درمان های روان شناختی سال ها برای بیماران حاد زیستی در کنار سایر درمان های دارویی جواب گوی مشکلات روان شناختی بیماران بوده است. پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی آموزش گروهی سرمایه های روان شناختی با شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر نشانه های روان تنی بیماران مبتلا به میگرن شهر اصفهان صورت گرفت.

    مواد و روش ها

    طرح این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پی گیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به میگرن شهر اصفهان در سال 1400 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شامل 54 نفر از بیماران مبتلا به میگرن بود و به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه گمارده شدند. گروه های آزمایش تحت 14 جلسه آموزش سرمایه روان شناختی و گروه آزمایش دوم تحت 8 جلسه درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. ابزار پژوهش شامل آزمون غربالگری نشاته های روان تنی بوده و داده ها با استفاده از آنالیز واریانس دوطرفه با اندازه گیری های مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    تفاوت نمرات نشانه های روان تنی در مرحله پیش آزمون پس آزمون پیگیری در سه گروه معنی دار (001/0>p) و میزان تفاوت گروه ها در مراحل پژوهش (تعامل زمان در گروه) برابر با57/3 درصد است.

    نتیجه گیری

    با توجه به تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و آموزش سرمایه های روان شناختی بر نشانه های روان تنی بیماران مبتلا به میگرن این درمان ها عاملی موثر در بهبود نشانه های  این بیماران می شود.

    کلید واژگان: نشانه های روان تنی, آموزش گروهی سرمایه های روان شناختی, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, میگرن
    ALI Sadeghi
    Aims and background

    For years, psychological treatments for acute biological patients, along with other drug treatments, have been the answer to patients' psychological problems. The present study aimed to compare the effectiveness of group training of psychological capitals with cognitive therapy based on mindfulness on the psychosomatic symptoms of migraine patients in Isfahan city.

    Materials and Methods

    The design of this research was a semi-experimental type of pre-test, post-test and follow-up with a control group. The statistical population of the study was made up of all migraine patients in Isfahan city in 1400. The research sample consisted of 54 patients with migraine and were selected by purposeful sampling and randomly assigned to two experimental groups and one control group. The experimental groups underwent 14 sessions of psychological capital training, and the second experimental group underwent 8 sessions of cognitive therapy based on mindfulness, and the control group did not receive any intervention. The research tool included the Beck Depression Questionnaire and the data were analyzed using two-way analysis of variance with repeated measurements.

    Results

    The difference in the psychosomatic symptoms scores in the pre-test and follow-up test in the three groups is significant (p<0.001) and the difference between the groups in the research stages (interaction of time in the group) is equal to 72.9%.

    Conclusion

    Considering the effect of mindfulness based cognitive therapy and psychological capital training on the psychosomatic symptoms of migraine patients, these treatments become an effective factor in improving the symptoms of these patients.

    Keywords: psychosomatic symptoms, Psychological capital training, Mindfulness-based cognitive therapy, Migraine
  • ندا ایزدی فیروزآبادی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، طیبه شریفی
    زمینه و هدف

    انگ ناباروری شامل بی ارزشی شخصی، کناره گیری اجتماعی، انگ عمومی، انگ خانوادگی بوده و فرد نابارور را از محیطش متمایز می کند. هنر درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، بیان خلاقانه عواطف و احساسات است و سبب کاهش آشفتگی های روانشناختی می گردد. درمان ذهنی سازی، توانایی فرد در تعبیر حالات ذهنی خود و دیگریست و در یک رابطه دلبستگی ایمن شکل می گیرد. هدف، مقایسه اثربخشی هنردرمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان ذهنی‏سازی بر مولفه های انگ ناباروری زنان نابارور شهر اصفهان بود.

    روش کار

    پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون،پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. جامعه آماری شامل زنان با تشخیص ناباروری اولیه مراجعه کننده به پزشکی قانونی اصفهان در سال1400 بودند . با توجه به ملاک‏های ورود و خروج، 45 نمونه هدفمند انتخاب و بطور تصادفی دردو گروه آزمایشی هنردرمانی مبتنی برذهن آگاهی و ذهنی سازی و یک گروه گواه قرار گرفتند. ابزار پژوهش، پرسشنامه انگ ناباروری بود. گروه های آزمایشی درمان ها را طبق پروتکل هنر درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و درمان ذهنی سازی، طی دو و نیم ماه دریافت نمودند. گروه گواه بدون مداخله بود. برای تحلیل داده ‏ها از تحلیل واریانس با اندازه‏گیری مکرر با طرح آمیخته استفاده شد.

    یافته ها

    نمره بی ارزشی خود، کناره گیری اجتماعی، انگ عمومی و انگ خانوادگی در مرحله پس آزمون کاهش یافت و درمان ذهنی سازی اثربخش تر از هنر درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر مولفه های انگ ناباروری بود .

    نتیجه گیری

    هر دو درمان باعث کاهش انگ ناباروری شدند که سبب کاهش اضطراب و کناره گیری اجتماعی زنان نابارور می شود.

    کلید واژگان: ناباروری, انگ ناباروری, هنردرمانی مبتنی برذهن آگاهی, درمان ذهنی سازی
    Neda Izadi Firoozabadi, Ahmad Ghazanfari*, Shahram Mashhadizadeh, Tayebeh Sharifi
    Background & Aims

    Infertility is a disease of the male or female reproductive system defined by the failure to achieve a pregnancy after 12 months or more of regular unprotected sexual intercourse .Infertility affects millions of people of reproductive age worldwide – and has an impact on their families and communities. Primary infertility refers to couples who have not become pregnant after at least 1 year having sex without using birth control methods.Secondary infertility refers to couples who have been able to get pregnant at least once, but now are unable (1). Worldwide, 48/5million of couples experience fertility problems (2). In Iran, around 20/2 percent are estimated to have difficulty conceiving or staying pregnant (3). Infertility stigma includes the components of personal worthlessness,social withdrawal,public stigma and family stigma,along with secrecy ,which distinguishes the infertile person from her environment and considers her an awkward patch. Infertility stigma puts strain on relationships, may lead individuals to hide their diagnoses from friends or family and delay or avoid treatment (5-7). In turn, this could lead to worse prognoses for these patients (8-11)(Kaya and Oskay 2020). The MBAT, mindfulness-based art therapy, as a new intervention method which combines art therapy and psychotherapy. MBAT integrates mindfulness practices and with making art therapeutically.The therapist creates a supportive container which includes: mindfulness teachings, guided meditations, and sensitive exploration of the art images created. Mindfulness-based art therapy takes place in either group or individual sessions .MBAT invites   kindness and care and encourages a  non - judgmental responses in mindfulness and art-making practices and  orientates  towards having patience to allow change to occur. Rather than focusing on how we want to be, we open to how we are in this moment, and then change can occur .The benefits of mindfulness-based art therapy include: reduced stress and anxiety, improved mood and self-esteem, more fulfilling personal relationships, deeper insight and ways to develop compassion for yourself and others .Mindfulness practice involves self-exploration and awareness of our minds, bodies, feelings and thoughts. Art making is a way to express ourselves beyond words. It encourages us to be in our present moment experiences, through noticing the sensations we are experiencing. This includes the sensate qualities of using art materials, involving touch, movement and play,  which supports presence and awareness (12, 15).  Mentalization -based therapy (MBT) is a type of long-term psychotherapy.  Mentalization is the ability to think about thinking. Mentalization is a normal capacity that we all use in everyday life.MBT is an integrative treatment approach for borderline and other severe personality disorders. It combines ideas from both psychoanalysis and modern research and is based on the unique human capacity to mentalize  , or understand mental states underlying one's own actions as well as those of others .Anthony Bateman and peter Fonagy applied the concept of  mentalization to treating people with borderline personality, creating Mentalization-Based Therapy. They believe people with borderline personality (BPD) have a limited ability to mentalize, due either to genetic predisposition or early exposure to neglect.MBT can be an effective intervention for depression and eating disorders but the evidence is currently limited. Professionals supporting mothers of children at risk may benefit from receiving training in the principles of MBT. Mentalization refers to the ability to reflect upon, and to understand one's state of mind; to have insight into what one is feeling, and why.Poor mentalizing of our own thoughts and emotions means that we do not have a good understanding of our own reasons for acting the way we do (16-19). The aim of this research was to study Comparison of the effectiveness of Mindfulness-Based Art Therapy and Mentalization-based treatment on infertility stigma of infertile women In Isfahan.

    Methods

    The present study used a pretest-posttest design with 3 groups: 2 experimental groups and 1 control group. Code of ethics was IR.IAU.SHK.REC.1400.010. The study population consisted of all woman with primary infertility referring to the forensic medicine organization of isfahan, Iran, in winter and spring 2021.  The sample group consisted of 45 individuals selected by the available sampling method. The inclusion criteria included interest in participating in the study . The exclusion criteria included diagnosis without psychological disorders, severe physical diseases and don’t absent more than two sessions. The participants were randomly divided into 3 groups each with 15 members. The experimental groups underwent therapeutic interventions. The first experimental group received (MBAT), mindfulness-based art therapy and the second one received (MBT), Mentalization-based therapy. The experimental group attended in ten sessions MBAT protocol and 20 sessions MBT protocol .Two month after the intervention, three  groups were assessed again using the same tool(follow up).  The control group received no intervention. The data were collected by (ISS), infertility stigma scale ,by  Fu et al. (29) The questionnaire was introduced by Rajabi etal. It includes 27 statements .The statements are designed based on 5- Likert spectrum scale (30). The participants filled out the tool before and after the intervention. The data were analyzed by SPSS V.23. Data were evaluated by ANOVA with repeated measure.

    Results

    The effectiveness of mindfulness-based art therapy and Mentalization-based treatment on components of infertility stigma in woman with primary infertility was examined. In terms of the components of infertility stigma, the findings indicated differences among the mean scores at pretest and posttest stages in all groups. The results of ANOVA with repeated measures supported the effect of both treatments and decrease   all  of components of infertility stigma,except family stigma .The mindfulness-based art therapy and  Mentalization-based treatment  had significant effect on infertility stigma. Mentalization-based treatment was more effective than mindfulness-based art therapy . Jalambadani et al. showed that of mindfulness-based art therapy was effective in the quality of life in woman with breast cancer (20). Markin, McCarthy argued that Mentalization-based treatment  was effective in pregnancy after loss (25). These findings are consistent with (20-23).

    Conclusion

    Mindfulness-based art therapy, as a new intervention method which combines art therapy and psychotherapy, seems to decrease infertility stigma of infertile women and helps the individual to concentrate on the moment rather than the future so that it increases awareness about one’s body by improving self-supervision. Such intervention leads to a notable decrease in psychological symptoms and higher self-care. On the other hand, people feel less motivated to control their environment, following the unexpected diagnosis of infertility. And also, Mentalization-based treatment decrease infertility stigma of infertile women . It helps to make sense of our thoughts, beliefs, wishes and feelings and to link these to our actions and behaviours .Using MBAT and specially MBT, is recommended in large scale in the population of infertile women. Through learning coping skills in the face of stressful events, people learn to deal with such situations with self-confidence and optimistically.

    Keywords: Infertility, I, Nfertility stigma, Mindfulness-based art therapy, Mentalization-based treatment
  • گلی ابراهیمی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، سعید رحیمی
    مقدمه

    آسیب ها و تروماهای دوران کودکی می تواند تاثیر عمیقی بر ویژگی های روانشناختی افراد در طول زندگی بگذارند. تروماهای دوران کودکی می توانند در شکل گیری طرحواره های ناسازگار و بروز افکار خودکشی گونه در بزرگسالی موثر باشند. پژوهش حاضر با هدف مدل یابی افکار خودکشی بر اساس ترومای کودکی با نقش میانجی طرحواره های ناسازگار اولیه انجام شد.

    روش کار

    این پژوهش از لحاظ روش از نوع مطالعات همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی بزرگسالان شهر تهران که سابقه ناملایمات جسمی و جنسی در دوران کودکی داشتند، تشکیل دادند. نمونه شامل 300 نفر با سابقه ناملایمات کودکی بودند که با شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. به منظور سنجش متغیرهای پژوهش از پرسشنامه های ترومای دوران کودکی (CTQ)، پرسشنامه افکار خودکشی بک (BSSI) و پرسشنامه طرحواره های ناسازگار (YSQ-SF) استفاده شد. داده ها به شیوه تحلیل مسیر با استفاده از نرم افزار ایموس (Amos) بررسی شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که اثر مستقیم ترومای دوران کودکی بر افکار خودکشی به صورت مثبت معنادار است (05/0<p). همچنین، نتایج نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه بین ترومای دوران کودکی با افکار خودکشی نقش میانجی ایفا می کنند (05/0<p).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج پژوهش حاضر طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه بین افکار خودکشی و ترومای دوران کودکی را میانجی گری می کنند و برای کار بر روی افکار خودکشی باید به نقش طرحواره ها و تجربه های ناگوار دوران کودکی پرداخت.

    کلید واژگان: افکار خودکشی, طرحواره های ناسازگار, ترومای دوران کودکی
    Goli Ebrahimi, Ahmed Ghazanfari*, Shahram Mashhadizadeh, Saeed Rahimi
    Introduction

    Childhood injuries and traumas can affect the psychological characteristics of people throughout their lives. Childhood traumas can lead to the formation of maladaptive schemas and the occurrence of suicidal thoughts in adulthood. The current research purpose was modeling suicidal thoughts based on childhood trauma with the mediating role of maladaptive schemas.

    Methods

    This research is a correlational study method. The statistical population of the present study is consiste of all the adults in Tehran who experienced physical and sexual adversities in childhood. The sample included 300 people with a history of childhood adversity who were selected by available sampling. In order to measure the research variables were used childhood trauma questionnaires (CTQ), Beck Suicidal Thoughts Questionnaire (BSSI), and Inconsistent Schemas Questionnaire (YSQ-SF). The data was analyzed path analysis using Amos software.    

    Results

    The findings showed that the direct effect of childhood trauma on suicidal thoughts is significant (P <0.05). Also, the results show that early maladaptive schemas play an intermediate role in the relationship between childhood traumas and suicide thoughts (P <0.05).

    Conclusions

    early maladaptive schemas mediate the relationship between suicidal thoughts and childhood trauma, and to work on suicidal thoughts, the role of schemas and unfortunate childhood experiences should be considered.

    Keywords: Suicidal thoughts, Maladaptive schemas, Childhood trauma
  • گلی ابراهیمی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، سعید رحیمی
    مقدمه

    آسیب ها و تروماهای دوران کودکی می تواند تاثیر عمیقی بر ویژگی های روان شناختی افراد در طول زندگی بگذارند. پژوهش حاضر با هدف مدل یابی افکار خودکشی بر اساس طرح واره های ناسازگار اولیه با نقش میانجی تنظیم هیجانی در بزرگ سالان با سابقه ناملایمات کودکی (جسمی و جنسی) انجام شد.

    روش

    این پژوهش از لحاظ روش از نوع مطالعات همبستگی است. جامعه آماری پژوهش حاضر را همه بزرگ سالان شهر تهران که سابقه ناملایمات جسمی و جنسی در دوران کودکی دارند تشکیل می دهند. نمونه شامل 300 نفر با سابقه ناملایمات کودکی بودند که با شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. به منظور سنجش متغیرهای پژوهش از پرسشنامه های ترومای دوران کودکی (CTQ)، پرسشنامه افکار خودکشی بک (BSSI)، پرسشنامه طرح واره های ناسازگار (YSQ-SF)، پرسشنامه تنظیم هیجان گراتز (DERS) استفاده شد.

    نتایج

    تحلیل داده های پژوهش نشان داد که مدل پیشنهادی پژوهش از برازش مناسبی برخوردار است. شاخص های برازش مدل نیکویی برازش را نشان دادند (9/0<IFI، CFI، GFI، NFI)؛ بنابراین نتایج تحلیل مسیر نشان داد که تنظیم هیجان در رابطه بین طرح واره های ناسازگار اولیه با افکار خودکشی در بزرگ سالان با سابقه ناملایمات کودکی نقش میانجی ایفا می کند (05/0< p).

    بحث و نتیجه گیری

    ازآنجاکه نقص در فرایند تنظیم هیجانی به عنوان عاملی مهم در حفظ و پدیدآیی اختلالات روانی است، دشواری در تنظیم هیجانات می تواند به عامل میانجی مهمی در رابطه بسیاری از متغیرهای مهم در آسیب شناسی اختلالات روانی مثل طرح واره های ناسازگار اولیه و علایم اختلالات روانی مثل افکار خودکشی نقش ایفا کند؛ بنابراین باید به نقش تنظیم هیجان در آسیب شناسی و درمان توجه ویژه ای کرد.

    کلید واژگان: افکار خودکشی, طرح واره های ناسازگار, تنظیم هیجانی, ترومای کودکی
    Goli Ebrahimi, Ahmad Ghazanfari *, Shahram Mashhadizadeh, Saeed Rahimi
    Introduction

    Childhood traumas can have a profound effect on the psychological characteristics of people throughout their lives. The present study was conducted to model suicidal ideation based on primary maladaptive schemas with the mediating role of emotional regulation in people with a history of childhood adversity (physical and sexual).

    Methods

    This research is a type of correlational study. The statistical population of the current study consists of all adults in Tehran who have a history of physical and sexual adversity in childhood. The sample included 300 people with a history of childhood adversities who were selected by purposeful sampling. To measure research variables were used childhood trauma questionnaires (CTQ), Beck Suicidal Thoughts Questionnaire (BSSI), the Inconsistent Schemas Questionnaire (YSQ-SF), and Gratz Emotion Regulation Questionnaire (DERS).

    Results

    Analysis of the research data showed that the proposed research model has a goodness of fit. The fit indices of the model showed goodness of fit (IFI, CFI, GFI, NFI<0.9). Therefore, the results of path analysis showed that emotion regulation plays a mediating role in the relationship between maladaptive schemas and suicidal ideation in adults with childhood trauma (p < 0.05).

    Discussion and conclusion

    Since the defect in the process of emotional regulation is an important factor in the maintenance and emergence of mental disorders, the difficulty in emotional regulation can be an important mediating factor in relation to many important variables in the pathology of mental disorders, such as maladaptive schemas and symptoms of mental disorders such as suicidal thoughts, therefore, special attention should be paid to the role of emotion regulation in pathology and treatment.

    Keywords: suicidal ideation, maladaptive schemas, Emotional regulation, childhood trauma
  • علی صادقی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، طیبه شریفی
    زمینه و هدف

    درمان های روان شناختی سال ها برای بیماران حاد زیستی در کنار سایر درمان های دارویی جواب گوی مشکلات روان شناختی بیماران بوده است. پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی آموزش گروهی سرمایه های روان شناختی با شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی بیماران مبتلا به میگرن شهر اصفهان صورت گرفت.

    مواد و روش ها

    طرح این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پی گیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به میگرن شهر اصفهان در سال 1400 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شامل 54 نفر از بیماران مبتلا به میگرن بود و به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه گمارده شدند. گروه های آزمایش تحت 14 جلسه آموزش سرمایه روان شناختی و گروه آزمایش دوم تحت 8 جلسه درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه افسردگی بک بوده و داده ها با استفاده از آنالیز واریانس دوطرفه با اندازه گیری های مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    تفاوت نمرات افسردگی در مرحله پیش آزمون پس آزمون پیگیری در سه گروه معنی دار (001/0>p) و میزان تفاوت گروه ها در مراحل پژوهش (تعامل زمان در گروه) برابر با 9/72 درصد است.

    نتیجه گیری

    با توجه به تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و آموزش سرمایه های روان شناختی بر افسردگی بیماران مبتلا به میگرن این درمان ها عاملی موثر در بهبود افسردگی این بیماران می شود.

    کلید واژگان: افسردگی, آموزش گروهی سرمایه های روان شناختی, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, میگرن
    ALI Sadeghi, Ahmad Ghazanfari*, Shahram Mashahdizadeh, Tayebe Sharifi
    Aims and background

    For many years, psychological treatments for acute biological patients, along with other drug treatments, have been the answer to the patients' psychological problems. The present study was conducted to compare the effectiveness of group training of psychological capitals with cognitive therapy based on mindfulness on depression of migraine patients in Isfahan city.

    Materials and Methods

    The design of this research was a Quasi-Experimental type of pre-test, post-test, and follow-up with a control group. The statistical population of the study was made up of all migraine patients in Isfahan city in 1400. The research sample consisted of 54 patients with migraine who were selected by the available sampling method and randomly assigned to two experimental groups and one control group. The experimental groups underwent 14 sessions of psychological capital training, and the second experimental group underwent 8 sessions of cognitive therapy based on mindfulness. The control group did not receive any intervention. The research tool included the Beck Depression Questionnaire and the data were analyzed using two-way repeated measures ANOVA. 

    Results

    The difference in depression scores in the pre-test and follow-up test in the three groups is significant (p<0.001) and the difference between the groups in the research stages (interaction of time in the group) is equal to 72.9%.

    Conclusion

    Considering the effect of cognitive therapy based on mindfulness and psychological capital training on the depression of migraine patients, these treatments become an effective factor in improving the depression of these patients.

    Keywords: Depression, Psychological capital training, Mindfulness-based cognitive therapy, Migraine
  • علی صادقی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، طیبه شریفی

    هدف :

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه ی اثر بخشی آموزش گروهی سرمایه های روان شناختی با شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر فاجعه پنداری درد بیماران مبتلا به میگرن شهر اصفهان صورت گرفت.

    روش پژوهش:

     طرح این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به میگرن شهر اصفهان در سال 1400 تشکیل دادند. نمونه پژوهش شامل 30 نفر از بیماران زن مبتلا به میگرن بود که به روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه های آزمایش تحت 14 جلسه ی آموزش سرمایه روان شناختی براساس بسته آموزشی آبایی و همکاران (1394) و گروه آزمایش دوم نیز تحت 8 جلسه آموزش درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی براساس بسته درمانی تیزدل و همکاران (2000) قرار گرفتند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ی فاجعه پنداری درد سالیوان و همکاران (1995) بوده است. داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل واریانس مکرر مورد تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد آموزش گروهی سرمایه های رواشناختی و شناختی درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر فاجعه سازی درد (10/43=F، 001/0>P) بیماران زن مبتلا به میگرن شهر اصفهان تاثیر معناداری داشتند. ضمن اینکه روش آموزش ذهن آگاهی نقش موثرتری در بهبود فاجعه پنداری بیماران مبتلا به میگرن داشته است (001/0=P).

    نتیجه گیری

    بهره گیری از درمان های روان شناختی در کنار درمان های زیستی برای بیماران مبتلا به میگرن می تواند عاملی موثر در بهبود شرایط روانی و کسب نتایج بهتری از فرایند درمان گردد.

    کلید واژگان: سرمایه های روانشناختی, شناخت درمانی, ذهن آگاهی, فاجعه پنداری درد, میگرن
    Ali Sadeghi, Ahmad Ghazanfari *, Shahram Mashhadizadeh, Tayebeh Sharifi
    Aim

    The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of group training of psychological capitals with cognitive therapy based on mindfulness on pain catastrophizing in migraine patients in Isfahan city.

    Methods

    The design of this research was a semi-experimental type of pre-test, post-test and follow-up with a control group. The statistical population of this research was made up of all patients suffering from migraine in Isfahan city in 2021. The research sample included 30 female patients with migraine who were selected by voluntary sampling and randomly assigned to three experimental and control groups. The experimental groups underwent 14 sessions of psychological capital training based on the training package of Abai et al. (2014) and the second experimental group underwent 8 sessions of cognitive therapy training based on mindfulness based on the treatment package of Teasdel et al. (2000). The research tool included the pain catastrophizing questionnaire of Sullivan et al. (1995). The data were analyzed using the statistical method of repeated analysis of variance.

    Results

    The results showed that group training of psychological capital and cognitive therapy based on mindfulness had a significant effect on pain catastrophizing (F=43.10, P<0.001) of female migraine patients in Isfahan city. In addition, the mindfulness training method played a more effective role in improving the catastrophizing of migraine patients (P=0.001).

    Conclusion

    Using psychological treatments along with biological treatments for migraine patients can be an effective factor in improving mental conditions and obtaining better results from the treatment process.

    Keywords: psychological capital, Cognitive therapy, Mindfulness, Pain Catastrophizing, migraine
  • نرگس جوادیان، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر افکار خودآیند منفی دانش آموزان دختر با دشواری در نظم جویی هیجانی انجام گرفت. این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری پژوهش، 228 دانش آموز دختر دوره اول متوسطه با دشواری در نظم جویی هیجانی شهر تهران در سال تحصیلی 1400-1399 در نظر گرفته شد. در این پژوهش تعداد 31 دانش آموز با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی را طی یک ماه در 10 جلسه 75 دقیقه ای به صورت آنلاین دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه افکار خودآیند منفی (NATQ) (هولون و کندال، 1980) و پرسشنامه دشواری تنظیم هیجان (DERQ) (گراتز و رومر، 2004) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر افکار خودآیند منفی و دشواری در نظم جویی هیجانی دانش آموزان دختر با دشواری در نظم جویی هیجانی تاثیر معنادار داشته است (001/0<p). بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی با بهره گیری از فنونی همانند کسب آگاهی نسبت به اعمال پنج حس اصلی بدن، هیجانات، عملکرد عضلات و آگاهی نسبت به زمان حال می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت کاهش افکار خودآیند منفی و دشواری در نظم جویی هیجانی دانش آموزان دختر با دشواری در نظم جویی هیجانی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: افکار خودآیند منفی, ذهن آگاهی, نظم جویی هیجانی
    Narges Javadian Qomi, Ttayyebeh Sharifi *, Shahram Mashhadi Zadeh, Reza Ahmadi

    The present study was conducted to investigate the effectiveness of mindfulness based stress reduction on negative automatic thoughts of female students with difficulty in emotional regulation. The present study was quasi-experimental with pretest, posttest and control group design and three-month follow-up stage. The statistical population of the study included 228 female high school students with difficulty in emotional regulation in Tehran in the academic year 2020-21. 31 student were selected through purposive sampling method and were randomly accommodated into experimental and control groups. The experiment group received mindfulness based stress reduction in 10 online sessions of 75 minutes in one month. The applied questionnaires in this study included Automatic Thoughts Questionnaire  (NATQ) (Hollon, Kendall, 1980) and Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS) (Gratz, Roemer, 2004). The data were analyzed through Mixed ANOVA. The results showed that mindfulness based stress reduction has significant effect on the negative automatic thoughts and difficulty in emotional regulation of female students with difficulty in emotional regulation (p<0.001). According to the findings of the present study, it can be concluded that mindfulness based stress reduction can be used as an efficient treatment to decrease negative automatic thoughts and difficulty in emotional regulation of students with difficulty in emotional regulation through employing techniques such as a gain awareness of the five main senses of the body, emotions, muscle function and awareness of the present.

    Keywords: negative automatic thoughts, emotional regulation, Mindfulness
  • احسان کاظمی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    سابقه و هدف

    به نظر می رسد فراتشخیصی یکپارچه نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک بر امیدواری و ادراک درد بیماران مبتلا به سرطان تاثیر بگذارد. پژوهش حاضر  با هدف مقایسه ی اثربخشی درمان فراتشخیصی یکپارچه نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک بر امیدواری و ادراک درد بیماران سرطانی شهر اصفهان صورت گرفت.

    روش بررسی

    روش این پژوهش، نیمه آزمایشی با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش کلیه بیماران مبتلا به سرطان شهر اصفهان در سال 1400-1399 بود که از میان جامعه ی آماری شامل 925 نفر بیمار مبتلا به سرطان که دارای پرونده در موسسه حمایتی "نورمحیی" اصفهان بودند، 63 بیمار بصورت در دسترس انتخاب و به تصادف در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه گمارش شدند. گروه های آزمایش تحت آموزش با پروتکل های تخصصی قرار گرفتند. داده ها با روش تحلیل واریانس مکرر آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. 

    یافته ها

    فراتشخیصی یکپارچه نگر و رفتاردرمانی دیالکیتک در مقایسه با گروه کنترل، در پس آزمون منجر به بهبود امیدواری و ادراک درد بیماران مبتلا به سرطان شد (001/0>P)، و این نتایج در مرحله پیگیری نیز نشان از ماندگاری اثر داشت (001/0>P). تاثیر فراتشخیصی یکپارچه نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک بر امیدواری و ادراک درد بیماران مبتلا به سرطان در مراحل پس آزمون و پیگیری متفاوت نبود.

    نتیجه گیری

    فراتشخیصی یکپارچه نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک احتملا منجر به بهبود سطح امیدواری و ادراک درد بیماران مبتلا به سرطان می شود.

    کلید واژگان: درمان فراتشخیصی یکپارچه نگر, رفتاردرمانی دیالکتیک, امیدواری, ادراک درد, سرطان
    Ehsan Kazemi, Ahmad Ghazanfari*, Shahram Mashhadizadeh, Reza Ahmadi
    Background

    Integrative transdiagnostic and dialectical behavioral therapy seem to affect the hope and pain perception of cancer patients. The aim of this study was to compare the effectiveness of integrated transdiagnostic therapy and dialectical behavioral therapy on hope and pain perception of cancer patients in Isfahan.

    Materials and methods

    The method of this study was quasi-experimental with a control group. The statistical population of the study was all cancer patients in Isfahan in 1400. Of statistical population, 63 patients were selected by available sampling and randomly assigned to two experimental groups and one control group. The experimental groups were trained with specialized protocols. Data were analyzed by repeated measures analysis of variance and Bonferroni post hoc test. 

    Results

    Compared to the control group, integrated transdiagnostic and dialectical behavioral therapy resulted in improved hope and pain perception of cancer patients in the post-test (P<0.001), and these results also showed a lasting effect in the follow-up phase. The effect of integrated transdiagnostic and dialectical behavioral therapy on hope and pain perception of patients with cancer was not different in post-test and follow-up stages.

    Conclusion

    Integrative transdiagnostic and dialectical behavioral therapy are likely to improve hope and pain perception in cancer patients.

    Keywords: Integrative transdiagnostic therapy, Dialectical behavior therapy, Hope, Pain perception, Cancer
  • عباس رحمتی، رضا احمدی*، شهرام مشهدی زاده، احمد غضنفری

     هدف:

     پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی-رفتاری، مداخله مختصر و مداخله ترکیبی بر کاهش افسردگی بهبودیافتگان کووید -19 شهر اندیمشک انجام شد.

    روش پژوهش: 

    روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. نمونه پژوهش شامل 80 نفر از بهبودیافتگان ویروس کووید-19 که تحت پوشش مراکز خدمات جامع سلامت شهر اندیمشک بودند که به روش هدفمند انتخاب و در گروه های آزمایش و گواه (هر گروه 20 نفر) بطور تصادفی گمارده شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای در هفته یک بار تحت مداخلات رفتار درمانی شناختی قرار گرفت و گروه کنترل مداخله ای را دریافت نکرد. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه افسردگی بک (BDI-II)، استفاده شد و برای آزمون فرضیه های پژوهش از آزمون تحلیل کواریانس استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد بین اثربخشی درمان شناختی-رفتاری و مداخله مختصر بر افسردگی بهبودیافتگان کووید -19 شهر اندیمشک تفاوت معنادار وجود دارد، اما بین اثربخشی درمان شناختی رفتاری و مداخله ترکیبی بر افسردگی بهبودیافتگان کووید -19 شهر اندیمشک تفاوت معنادار وجود ندارد.

    نتیجه گیری

    بر مبنای نتایج به دست آمده می توان نتیجه گرفت که درمان شناختی رفتاری بر کاهش افسردگی موثر بوده. و تفاوتی بین اثربخشی درمان شناختی رفتاری و مداخله ترکیبی (درمان شناختی رفتاری و مداخله مختصر) وجود ندارد.

    کلید واژگان: رفتار درمانی شناختی, مداخله مختصر, مداخله ترکیبی, افسردگی و بهبودیافتگان ویروس کووید-19
    Abbas Rahmati, Reza Ahmadi *, Shahram Mashhadizadeh, Ahmad Ghazanfari
    Objective

    The aim of this study was to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy, brief intervention and combination intervention on reducing depression in recovering Covid-19 in Andimeshk.

    Methods

    The present research method was quasi-experimental with a pretest-posttest design with a control group. The sample consisted of 80 patients with Covid-19 virus recovered under the auspices of Andimeshk Comprehensive Health Service Centers who were purposefully selected and randomly assigned to experimental and control groups (20 people in each group). The experimental group underwent cognitive behavioral therapy interventions for 8 sessions of 90 minutes once a week and the control group did not receive any intervention. Beck Depression Inventory (BDI-II) was used to collect data and analysis of covariance was used to test the research hypotheses.

    Results

    The results showed that there was a significant difference between the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and brief intervention on depression in Covid-19 in Andimeshk, but there was no significant difference between the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and combined intervention on depression in Covid-19 in Andimeshk.

    Conclusion

    Based on the results, it can be concluded that cognitive-behavioral therapy has been effective in reducing depression. And there is no difference between the effectiveness of cognitive-behavioral therapy and combination intervention (cognitive-behavioral therapy and brief intervention)

    Keywords: Cognitive behavior therapy, Brief Intervention, Combination Intervention, Depression, and Recovery of Covid-19 Virus
  • نفیسه خدادادی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، طیبه شریفی

    هدف پژوهش حاضر، بررسی ویژگی های روان سنجی مقیاس فارسی انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر در کودکان اوتیسم بود. روش پژوهش توصیفی پیمایشی از نوع استانداردسازی ابزار بود. جامعه ی آماری، 1400 کودکان اوتیسم 3 تا 12 سال شهر اصفهان بودند که 450 نفر از آنان به طور تصادفی ساده انتخاب شدند و با توجه به ملاک ورود و خروج پژوهش430 نفر وارد تحلیل آماری شدند. در تحلیل عامل اکتشافی از 230 نفر و تحلیل عامل تاییدی از 200 نفر کودک اوتیسم 3 تا 12 سال به طور مجزا استفاده شد. ابزار پژوهش مقیاس تشخیصی علایم اوتیسم گارز GARS)) و مقیاس انعطاف ‏ناپذیری رفتاری لکاوالیر (BIS) بود. داده ها با نرم افزارهای SPSS-26، AMOS-24 و به روش ضریب همبستگی، تحلیل عامل اکتشافی و تاییدی تحلیل شدند. طبق نتایج تحلیل عامل اکتشافی شش عامل پاسخ به تغییر، روتین ها و تشریفات، تمایل به محدودیت، پاسخ به موارد و موقعیت های جدید، پاسخ به عدم اطمینان و حساسیت بیش ازحد به حوادث محیط با مقادیر ویژه بالاتر از یک توانسته اند 986/55 درصد از کل واریانس سازه انعطاف ناپذیری رفتاری را تبیین کنند. طبق نتایج تحلیل عامل تاییدی مرتبه اول تمام شاخص های 851/0=PCFI، 809/0=PNFI، 876/1=CMIN/DF، 051/0=RMSEA، 954/0=IFI، 954/0=CFI و 920/0 GFI= تاییدکننده برازش مناسب مدل نهایی بودند. بنابراین، عامل های به دست آمده از مقیاس مناسب بودند. ثبات درونی مولفه های مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری بالاتر از 7/0 بود که نشان دهنده ی همسانی قابل قبول مولفه های سازه مورد نظر بود. روایی همگرای مقیاس های مدل پیشنهادی (60/0<CR) و روایی واگرا (AVE > ASV و MSV) مناسب بودند. به طورکلی نسخه فارسی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر روایی و پایایی قابل قبولی دارد و 6 عامل را می سنجد.

    کلید واژگان: انعطاف ناپذیری رفتاری, اوتیسم, ویژگی های روان سنجی
    Nafiseh Khodadadi, Ahmad Ghazanfari *, Shahram Mashhadizadeh, Tayebeh Sharifi

    The aim of this study was to investigate the psychometric properties of Lecavalier Behavioral Inflexibility Scale in autistic children. Research method was descriptive survey of instrument standardization type. The statistical population consisted of 1400 autistic children aged 3 to 12 years in Isfahan, from among whom 450 children were randomly selected and 430 of them were included in statistical analysis according to inclusion and exit criteria of the study. In exploratory factor analysis, 230 individuals and confirmatory factor analysis 200 autistic children aged 3 to 12 years were included separately. Research instruments were GARS Autism Symptoms Diagnostic Scale and Lecavalier Behavioral inflexibility Scale. Data were analyzed with SPSS26 and AMOS24 software using correlation coefficient, heuristic and confirmatory factor analysis. Results of exploratory factor analysis showed six factors respond to changes, which were routines and rituals, tendency to be restrictive, response to novelty, response to uncertainty, oversensitivity to ambient events with specific values ​​higher than one that 55.986% of  total variance of structure explain behavioral inflexibility. Results of first-order confirmatory factor analysis showed all indices were PCFI = 0.851, PNFI = 0.809, CMIN / DF = 1.876, RMSEA = 0.051, IFI = 0.954, CFI = 0.954, GFI =0.920 confirmed proper fit of final model so factors obtained from the scale were appropriate. Internal stability of components of Behavioral Inflexibility Scale was higher than 0.7, indicating acceptable consistency of components of structure. Convergent validity of proposed model scales (CR >0.60), divergent validity (AVE> ASV and MSV) were appropriate. Persian version of Lecavalier Behavioral Inflexibility Scale had acceptable validity and reliability and measures 6 factors.

    Keywords: Behavioral Inflexibility, autism, Psychometric properties
  • نفیسه خدادادی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، طیبه شریفی
    زمینه

    انعطاف ناپذیری، پاسخ ناساگارکودکان دارای اختلال اوتیسم به تغییرات محیطی بوده است. جهت سنجش انعطاف ناپذیری رفتاری کودکان دارای اختلال اوتیسم گروه های سنی مختلف، ابزاری با پایایی و روایی مناسب نیاز است. به دلیل اختلاف نظر در زمینه ی رابطه ی انعطاف ناپذیری رفتاری با سن شکاف تحقیقاتی وجود دارد بنابراین مسیله این است که آیا ساختار عاملی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر در گروه های سنی مختلف تغییرناپذیر است؟

    هدف

    هدف پژوهش حاضر تعیین اعتبار و تغییرناپذیری ساختارعاملی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری در کودکان دارای اختلال اوتیسم 3 تا 6 و 7 تا 12 سال شهر اصفهان بود.

    روش

    روش پژوهش توصیفی- پیمایشی ازنظر هدف کاربردی بود. جامعه ی آماری، کودکان دارای اختلال اوتیسم 3 تا 12 سال شهر اصفهان بودند که 450 نفر به طور تصادفی ساده انتخاب و طبق ملاک ورود و خروج پژوهش 430 نفر (230 نفر تحلیل عامل اکتشافی و 200 نفر تحلیل عامل تاییدی) وارد تحلیل آماری شدند. مقیاس تشخیصی علایم اوتیسم گارز (GARS) (2012) با آلفای کرونباخ 89/0 و مقیاس انعطاف‏ناپذیری رفتاری لکاوالیر (BIS) (2020) با آلفای کرونباخ 0/97 استفاده شد.

    یافته ها

    داده ها با آلفای کرونباخ، تحلیل عامل اکتشافی و تاییدی تجزیه وتحلیل شدند. مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری روایی (0/62 < CVR و 0/79 < CVI) و همسانی درونی مناسبی در دوگروه سنی داشت (0/70 <α). χ2∆ در الگوی بامحدودیت و بدون محدودیت باقی مانده های اندازه گیری در گروه های سنی مختلف مساوی بودند]0/089 , P= 108/51 =(90) χ2∆[.

    نتیجه گیری: 

    نسخه فارسی مقیاس انعطاف ناپذیری رفتاری لکاوالیر برای هر دو گروه سنی اعتبار و روایی مناسبی دارد و ساختار عاملی آن تغییرناپذیر است.

    کلید واژگان: اعتبار, تغییرناپذیری ساختار عاملی, انعطاف ناپذیری رفتاری, کودکان دارای اختلال اوتیسم
    Nafiseh Khodadadi, Ahmad Ghazanfari*, Shahram Mashhadizadeh, Tayebeh Sharifi
    Background

    Inflexibility is an inappropriate response children with autism disorder to environmental changes. A tool with appropriate reliability and validity is needed to measure the behavioral inflexibility of different age groups of children with autism disorder.there is a research gap due to disagreement on the relationship between behavioral inflexibility and age. So, the question is whether the factor structure of the Lecavalier Behavioral Inflexibility Scale is invariant. In different age groups.

    Aims

    The present study aimed to investigate the validity and invariance of the factor structure of the Lecavalier Behavioral Inflexibility Scale in children with autism disorder aged 3-6 and 7-12 in Isfahan.

    Methods

    The research method was descriptive-survey and applied in terms of purpose. The statistical population was children with autism disorder aged 3-12 in Isfahan, of whom 450 children were randomly selected, and the data obtained from 430 of them (230 for exploratory factor analysis and 200 for confirmatory factor analysis) were analyzed. The GARS Autism Symptoms Diagnostic Scale (GARS) (2012) with Cronbach’s alpha of 0.89 and the Lecavalier Behavioral Inflexibility Scale (BIS) (2020) with Cronbach’s alpha of 0.97 were used.

    Results

    Data were analyzed by Cronbach’s alpha, exploratory and confirmatory factor analyses. The Behavioral Inflexibility Scale (CVR> 0.62 and CVI> 0.79) had acceptable internal consistency in the two age groups (α> 0.70). ∆x2 of the restricted and unrestricted models of the measurement residues were equal in different age groups [∆x2 (90)= 108.51, p= 0.089].

    Conclusion

    The Persian version of the Lecavalier Behavioral Inflexibility Scale has acceptable validity and reliability for both age groups, and its factor structure is invariant.

    Keywords: Validity, Invariance of the factor structure, Behavioral Inflexibility, Children with autism disorder
  • مژگان نواب دانشمند، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    زمینه و هدف

    شیوع ویروس کووید-19 و بروز پیک های متعدد در کشور به مرور پرستاران را با آسیب های روانی و هیجانی مواجه ساخته است. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی روان درمانی مثبت نگر بر تاب آوری روانی پرستاران زن با علایم اضطراب انجام گرفت.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل پرستاران زن با علایم اضطراب شهر اصفهان در سه ماهه زمستان سال 1399 بود. در این پژوهش تعداد 40 پرستاران زن با علایم اضطراب با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند (هر گروه 20 پرستار). گروه آزمایش روان درمانی مثبت نگر را طی یک ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای به صورت آنلاین دریافت نمودند. پس از شروع مداخله در گروه آزمایش 4 نفر و در گروه گواه 3 نفر ریزش داشتند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه اضطراب (بک و همکاران، 1998) و پرسشنامه تاب آوری (کانر و دیویدسون، 2003) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرنی با استفاده از نرم افزار آماری SPSS ویرایش 23 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که روان درمانی مثبت نگر بر اضطراب و تاب آوری پرستاران زن با علایم اضطراب تاثیر معنادار داشته (001/0>p) و توانسته منجر به کاهش اضطراب و افزایش تاب آوری پرستاران شود.

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که روان درمانی مثبت نگر با بهره گیری از فنونی همانند چشم انداز مثبت به زندگی و آموزش خوش بینی و امید به آینده می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت کاهش اضطراب و افزایش تاب آوری پرستاران زن با علایم اضطراب مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: اضطراب, تاب آوری, پرستار, روان درمانی مثبت نگر
    Mozhgan Navvab Daneshmand, Tayyebeh Sharifi*, Shahram Mashhadizadeh, Reza Ahmadi
    Aim and Background

    The outbreak of Covid-19 virus and the occurrence of multiple peaks in the country over time has caused nurses to suffer psychological and emotional damage. according to this the present study was conducted to investigate the efficacy of positive psychotherapy on the resilience of female nurses with anxiety symptoms.

    Methods and Materials

    The present study was quasi-experimental with pretest, posttest and control group design and two-month follow-up stage. The statistical population of the present study included the female nurses with anxiety symptoms in the city of Isfahan in the winter quarter of 2020. 40 female nurses with anxiety symptoms were selected through purposive sampling method and were randomly accommodated into experimental and control groups (each group of 20 nurse). The experimental group received positive psychotherapy online in 8 sessions of 75 minutes per month. After the intervention, 4 nurse in the experimental group and 3 nurse in the control group had a fall. The applied questionnaires in this study included anxiety questionnaire (Beck et.al, 1998), and resilience scale (Conner, Davidson, 2003). The data from the study were analyzed through mixed ANOVA and Bonferroni post hoc test using SPSS statistical software version 23.

    Findings

    The results showed that the Positive psychotherapy has significant effect on the anxiety and resilience of female nurses with anxiety symptoms (p<0.001) and succeeded in the decrease anxiety and increase psychological empowerment and resilience in these nurses.

    Conclusions

    According to the findings of the present study it can be concluded that positive psychotherapy can be used as an efficient treatment to decrease anxiety and increase resilience of female nurses with anxiety symptoms through employing techniques such as a positive outlook on life and teaching optimism and hope for the future.

    Keywords: Anxiety, resilience, nurse, positive psychotherapy
  • مژگان نواب دانشمند، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    مقدمه و هدف

    حجم کاری حاصل از وقوع همه گیری های متعدد ویروس کووید-19 و بار روانی ایجاد شده سبب ایجاد اضطراب در پرستاران می شود. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی روان درمانی مثبت نگر بر توانمندی روانی و رفتارهای ارتقا سلامت پرستاران زن با نشانه های اضطراب انجام گرفت.

    روش کار

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل پرستاران زن با نشانه های اضطراب شهر اصفهان در سه ماهه زمستان سال 1399 بود. در این پژوهش تعداد 33 پرستاران زن با نشانه های اضطراب با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش روان درمانی مثبت نگر را طی یک ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای به صورت آنلاین دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه های اضطراب، توانمندی روانی و رفتارهای ارتقا سلامت بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که روان درمانی مثبت نگر بر توانمندی روانی و رفتارهای ارتقا سلامت پرستاران زن با نشانه های اضطراب تاثیر معنادار دارد (p<0/001).

    نتیجه گیری

    بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که روان درمانی مثبت نگر با بهره گیری از فنونی همانند چشم انداز مثبت به زندگی و آموزش خوش بینی و امید به آینده می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت افزایش توانمندی روانی و رفتارهای ارتقا سلامت پرستاران زن با نشانه های اضطراب مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: اضطراب, توانمندی روانی, رفتارهای ارتقا سلامت, روان درمانی مثبت نگر
    Mojgan Navab Daneshmand, Tayebeh Sharifi *, Shahram Mashhadi Zadeh, Reza Ahmadi
    Introduction and purpose

    The workload resulting from the occurrence of multiple couvid-19 virus epidemic and the psychological burden created causes anxiety in nurses. Therefore the present study was conducted to investigate the efficacy of positive psychotherapy on the psychological empowerment and promotion of behaviors health of female nurses with anxiety symptoms.

    Methodology

    The present study was quasi-experimental with pretest, posttest and control group design and two-month follow-up stage. The statistical population of the present study included the female nurses with anxiety symptoms in the city of Isfahan in the winter quarter of 2020. 33 female nurses with anxiety symptoms were selected through purposive sampling method and were randomly accommodated into experimental and control groups. The experimental group received positive psychotherapy online in 8 sessions of 75 minutes per month. The applied questionnaires in this study included anxiety questionnaire, psychological empowerment and promotion of behaviors health. The data were analyzed through repeated measurement ANOVA and Bonferroni post hoc test.

    Findings

    The results showed that the Positive psychotherapy has significant effect on the psychological empowerment and promotion of behaviors health of female nurses with anxiety symptoms (p<0.001).

    Conclusion

    According to the findings of the present study it can be concluded that positive psychotherapy can be used as an efficient treatment to increase psychological empowerment and promotion of behaviors health of female nurses with anxiety symptoms through employing techniques such as a positive outlook on life and teaching optimism and hope for the future.

    Keywords: Anxiety, Psychological Empowerment, Promotion of Behaviors Health, Positive Psychotherapy
  • احسان کاظمی، احمد غضنفری*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    مقدمه

    روند سرطان و درمان آن بر روی بیماران تاثیراتی می گذارد؛ به نحوی که عملکرد جسمی و روانی فرد مبتلا کاهش می یابد. در این راستا، بهره گیری از رویکردهای درمانی جهت بهبود مشکلات روان ناشی از بیماری شناسایی و ارایه شده است که با توجه به تکرار راهبردهای درمانی دیگر و تنوع مشکلات روان شناختی بیماران مبتلا به سرطان، عدم بهره گیری از دو راهبرد فراتشخیصی یکپارچه نگر و رفتاردرمانی دیالکتیک (Dialectical behavior therapy یا DBT) در گروه بیماران مبتلا به سرطان و با توجه به تاثیر مهارت شناختی فرد در حفظ سلامت روان، هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان فراتشخیصی یکپارچه نگر و DBT بر بهزیستی روان شناختی و ادراک درد بیماران مبتلا به سرطان شهر اصفهان بود.

    روش ها

     طرح این مطالعه نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و دوره پیگیری همراه با گروه شاهد بود. جامعه ی آماری تحقیق را کلیه بیماران مبتلا به انواع سرطان شهر اصفهان در سال 1400 تشکیل دادند. نمونه ها شامل 63 نفر از بیماران مبتلا به سرطان بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت قرعه کشی در سه گروه مداخله و شاهد قرار گرفتند. اطلاعات با کمک پرسش نامه ادراک درد (McGill Pain Questionnaire یا MPQ) و بهزیستی روان شناختی Ryfe جمع آوری گردید و با استفاده از آزمون Repeated measures ANOVA در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

     آموزش فراتشخیصی یکپارچه نگر و DBT، بر بهبود ادراک درد و بهزیستی روان شناختی بیماران مبتلا به سرطان گروه مداخله نسبت به گروه شاهد اثربخش بود. همچنین، تفاوت معنی داری بین دو راهبرد آموزشی (فراتشخیصی یکپارچه نگر و DBT) در مرحله پس آزمون به ترتیب 58/0 و 42/0، برای متغیر ادراک درد، برای متغیر بهزیستی روان شناختی به ترتیب 27/0 و 17/0، مرحله ی پیگیری برای متغیر ادراک درد به ترتیب 58/0 و 43/0 و برای متغیر بهزیستی روان شناختی به ترتیب 30/0 و 17/0 به دست آمد (01/0 > P). درمان فراتشخیصی یکپارچه نگر بر بهزیستی روان شناختی و ادراک درد بیماران مبتلا به سرطان موثرتر بود. 

    نتیجه گیری

     درمان فراتشخیصی یکپارچه نگر و DBT منجر به افزایش بهزیستی روان شناختی و بهبود ادراک درد در بیماران می شود و متخصصان حوزه سلامت می توانند از این روش درمانی جهت بهبود عملکرد روانی بیماران استفاده کنند.

    کلید واژگان: فراتشخیصی یکپارچه نگر, رفتاردرمانی دیالکتیک, بهزیستی روان شناختی, ادراک درد, سرطان
    Ehsan Kazemi, Ahmad Ghazanfari*, Shahram Mashhadizadeh, Reza Ahmadi
    Background

    The process of cancer and its treatment has effects on patients, so that the physical and mental function of the patient is reduced. In this regard, the use of therapeutic approaches to improve mental health problems caused by the disease has been identified and presented. Considering the repetition of other therapeutic strategies and the variety of psychological problems of patients with cancer, lack of use of two strategies of integrated transdiagnostic treatment and dialectical behavior therapy (DBT) in the group of patients with cancer, and the impact of a person's cognitive skill on maintaining mental health, the purpose of the present study was to compare the effectiveness of integrated transdiagnostic treatment and DBT in psychological well-being and pain perception of patients with cancer

    Methods

    The design of this quasi-experimental study was pre-test, post-test, and follow-up with a control group. The statistical population of the study consisted of all patients with cancer in Isfahan, Iran, in 2021. The study sample consisted of 63 patients with cancer who were selected by the available sampling method and randomly assigned to three experimental and control groups. Research data were collected using McGill Pain Questionnaire (MPQ) and Ryff's Psychological Well-Being Scale and analyzed using repeated-measures analysis of variance (ANOVA) in SPSS software.

    Findings

    Integrated transdiagnostic and DBT education was effective in improving pain perception and psychological well-being of patients with cancer in the experimental group compared to the control group. Moreover, there was a significant difference between the two educational strategies (integrated transdiagnostic and DBT) in the post-test for variable of pain perception (P = 0.58 and P = 0.42, respectively) and for the psychological well-being variable (0.27 and 0.17, respectively). In the follow-up phase, it was obtained as 0.58 and 0.43 for the pain perception variable and 0.30 and 0.17 for the psychological well-being variable (P < 0.01). Integrated transdiagnostic treatment has been more effective in the psychological well-being and pain perception of patients with cancer.

    Conclusion

    Integrated transdiagnostic treatment and DBT lead to increased psychological well-being and improved pain perception in patients, and health professionals can use this treatment method to improve the psychological performance of patients.

    Keywords: Unified Transdiagnostic Treatment, Dialectical behavior therapy, Psychological wellbeing, Pain perception, Neoplasms
  • بیتا هاشمی هشجین، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    مقدمه

    مفاهیم پیش نیاز خواندن، نوشتن و ریاضی در دوره پیش دبستان، نیاز به مهارت های عصب- روانشناختی دارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی نمرات هنجار پرسشنامه مهارت های عصب- روانشناختی (فرم معلم) کودکان پیش دبستانی انجام شد.

    روش

    روش پژوهش آمیخته (کیفی-کمی) بود. بخش کیفی به روش تحلیل مضمون و بخش کمی، به روش توصیفی- پیمایشی و جامعه آماری تمامی کودکان پیش دبستانی شهر اصفهان در سال تحصیلی 1400-1399 بودند. طبق مجوز آموزش وپرورش پرسشنامه محقق ساخته مهارت های عصب- روانشناختی به صورت آنلاین و براساس روش نمونه گیری خوشه ای دو مرحله ای توسط 410 معلم پیش دبستانی تکمیل شد. داده ها با استفاده از روش تحلیل عامل اکتشافی از طریق تحلیل مولفه های اصلی و تحلیل عامل تاییدی توسط نسخه 22 SPSS و نسخه 23 Amos تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج هنجاریابی پرسشنامه در کل نمونه به صورت نمرات خام از 1/7 تا 4، نمرات Z از 2/24- تا 1/77، نمرات t از 27/57 تا 67/89 و نمرات درصدی از 0/2 تا 100 درصد و بارهای عاملی (p=0/476, Δx2=12/64) در میان دختران و پسران برابر است. پایایی پرسشنامه با ضریب آلفای کرونباخ 0/921، ضریب تنصیف 0/843، نقطه برش بالینی 2/86 و در تحلیل عاملی تاییدی، بارهای عاملی تمامی سوالات بالاتر از 0/4 و معنا دار بود (0/001>p)؛ اما تفاوت میانگین نمرات مهارت های عصب- روانشناختی دختران و پسران پیش دبستانی با یکدیگر معنادار نبود (0/05<P).

    نتیجه گیری

    پرسشنامه محقق ساخته مهارت های عصب- روانشناختی، به عنوان ابزاری معتبر جهت سنجش مهارت های عصب- روانشناختی در کودکان پیش دبستانی قابل استفاده است.

    کلید واژگان: پرسشنامه, پایایی, تحلیل عاملی, کودکان پیش دبستانی
    Bita Hashemi Hashjin, Tayebeh Sharifi*, Shahram Mashhadizadeh, Reza Ahmadi
    Introduction

    Neuropsychological skills are required to learn the prerequisite concepts of reading, writing and mathematics in the preschool period.

    Aim

    The aim of this study was evaluation of normative scores of Neuropsychological Skills Teacher Form Questionnaire of preschool children.

    Method

    The research method was mixed (qualitative-quantitative). Thematic analysis was used for the qualitative section and the descriptive-survey method in the quantitative section. The statistical population included all preschool children of Isfahan in the academic year of 2020-2021. After obtaining permission from the Education Organization, the researcher-made neuropsychological skills questionnaire was completed online by 410 preschool teachers selected by the two-stage cluster sampling method. Data were analyzed by exploratory factor analysis through principal component analysis and confirmatory factor analysis by SPSS-22 and AMOS-23.

    Results

    The normative results of the participants responses to the questionnaire revealed that the raw scores ranged between 1.7 and 4, Z scores ranged between 2.24 and 1.77, t scores ranged between 27.57 and 67.89, and percentage scores were from 0.2 and 100%; furthermore, the factor loadings (p=0.476, Δx2=12.64) were equal among girls and boys. The reliability coefficients of the questionnaire estimated by Cronbach’s alpha (0.921) and split-half (0.843) were acceptable. The clinical cut-off point was 2.86, and factor loadings of all items obtained from confirmatory factor analysis were higher than 0.4 and significant (p<0.001). But the difference between the mean scores of neuropsychological skills of preschool girls and boys was not significant (p>0.05).

    Conclusion

    The researcher-made Neuropsychological Skills Questionnaire can be used as a valid tool to assess the neuropsychological skills of preschool children.

    Keywords: Questionnaire, Reliability, Factor analysis, Preschool children
  • بیتا هاشمی هشجین، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    زمینه و هدف

    یکی از اهداف مهم دوره پیش دبستانی تسهیل در یادگیری مفاهیم پایه خواندن، نوشتن و ریاضی است. این مفاهیم مستلزم یادگیری مهارت های پیش نیاز از جمله مهارت های عصب - روان شناختی است. پژوهش حاضر با هدف ساخت و بررسی ویژگی های روان سنجی پرسشنامه مهارت های عصب - روان شناختی (فرم معلم) کودکان پیش دبستانی شهر اصفهان انجام شد.

    روش

    روش پژوهش در بخش کیفی، به روش تحلیل مضمون و جامعه آماری شامل تمامی منابع، کتاب ها، نظریه ها و مقالات فارسی و انگلیسی مرتبط با مهارت های عصب - روان شناختی بود و نمونه به صورت هدفمند تا رسیدن به اشباع نظری انتخاب شد. در بخش کمی، به روش توصیفی- پیمایشی و جامعه آماری شامل تمامی کودکان مقطع پیش دبستانی شهر اصفهان در سال تحصیلی 1400-1399 بودند و حجم نمونه با توجه به فرمول کوکران 374 کودک تعیین شد که به دلیل محدودیت های کرونایی، پرسشنامه به صورت برخط طراحی و بر اساس روش نمونه گیری خوشه ای دومرحله ای برای 410 کودک توسط معلمان پیش دبستانی تکمیل شد. داده ها با استفاده از روش تحلیل عامل اکتشافی از طریق تحلیل مولفه های اصلی بر روی داده ها و چرخش عامل ها به روش متعامد از نوع واریماکس و تحلیل عامل تاییدی جهت تایید عامل ها و برازش مدل تجزیه وتحلیل شد.

    یافته ها:

     نتایج، تاییدکننده روایی صوری و محتوایی، تشخیصی، روایی سازه و هنجار مناسب بود. اعتبار پرسشنامه با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 92/0، ضریب تصنیف 843/0 و بهترین نقطه برش بالینی آزمون 86/2 به دست آمد. نتایج تحلیل عامل اکتشافی به دست آمده در مرتبه یکم، هجده عامل و در مرتبه دوم پنج عامل با ارزش ویژه بزرگ تر از یک استخراج شد که به ترتیب 58/83 و 59/85 درصد از واریانس کل مقیاس را تبیین می کنند. همچنین بارهای عاملی در همه سوالات در تحلیل عاملی تاییدی بالاتر از 4/0 و معنا دار به دست آمده است (01/0>p).

    نتیجه گیری: 

    بر اساس نتایج، پرسشنامه محقق ساخته از روایی، اعتبار و هنجار مناسبی برخوردار است و می تواند به عنوان ابزاری معتبر برای سنجش مهارت های عصب - روان شناختی در کودکان پیش دبستانی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: مهارت های عصب - روان شناختی, ویژگی های روان سنجی, کودکان پیش دبستانی
    Bita Hashemi Hashjin, Tayebeh Sharifi*, Shahram Mashhadizadeh, Reza Ahmadi
    Background and Purpose

    The primary goal of preschool education is facilitating learning the basic concepts such as reading, writing, and math. Prerequisite skills such as neuropsychological ones are required for learning these concepts. This study aimed at constructing and evaluating psychometric properties of neuropsychological skills questionnaire (teacher form) for preschool children. 

    Method

    In the qualitative section, we used the thematic analysis method. The statistical population included all books, theories, and Persian and English articles related to neuropsychological skills. The sample was selected using the purposeful sampling method and considered sufficient as theoretical saturation was achieved. A descriptive- survey research design was used in the quantitative section. The statistical population consisted of all preschool children in Isfahan in the academic year of 2020-2021. According to Cochran’s formula, 374 preschool children were determined as the research sample. Due to the Coronavirus - 2019 restrictions, this study used an online questionnaire, and 410 preschool teachers selected by the two-stage cluster sampling completed the questionnaire. Exploratory factor analysis method with the main components’ analysis and the varimax rotation and confirmatory factor analysis for the goodness of the model fit were used to investigate the construct validity.

    Results

    The results confirmed the face and content validity, discriminant validity, construct validity, and the right norm of the researcher-made questionnaire. The reliability of the questionnaire, estimated by Cronbach’s alpha, was 0.921; its split-half reliability coefficient was .84, and its clinical cut-off point was 2.86. Regarding eigenvalues greater than one, eighteen factors in the first order and five factors in the second order were extracted using exploratory factor analysis, which respectively explained 83.58 and 85.59 percent of the total variance of the scale. Confirmatory factor analysis revealed that factor loadings of all items were higher than 0.4 and significant (p<0.01).

    Conclusion

    In general, it can be concluded that the researcher-made questionnaire has good validity, reliability, and norm; therefore, it can be used as a valid instrument for assessing the neuropsychological skills of preschool children.

    Keywords: Neuropsychological skills, psychometric properties, preschool children
  • بیتا هاشمی هشجین، طیبه شریفی*، شهرام مشهدی زاده، رضا احمدی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف ساخت و رواسازی پرسشنامه مهارت های عصب روان شناختی فرم معلم کودکان پیش دبستانی شهراصفهان انجام شد.

    روش

    روش این پژوهش توصیفی پیمایشی است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه ی کودکان مقطع پیش دبستانی شهر اصفهان می باشد. حجم نمونه موردنظر با توجه به فرمول کوکران 374 کودک پیش دبستانی تعیین شد، که بدلیل آنلاین بودن پرسشنامه متعاقب محدودیت های کرونایی 410 کودک بر اساس روش نمونه گیری خوشه ای دو مرحله ای انتخاب شدند و توسط معلمین پیش دبستانی تکمیل گردید. داده ها با استفاده از روش تحلیل عامل اکتشافی از طریق تحلیل مولفه های اصلی بر روی داده ها و چرخش عامل ها به روش متعامد از نوع واریماکس و تحلیل عامل تاییدی جهت تایید عامل ها تجزیه و تحلیل گردید.

    یافته ها

    نتایج، تایید کننده روایی صوری و محتوایی، تشخیصی و روایی سازه بود. پایایی پرسشنامه با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 921/0 و ضریب تنصیف برابر با 843/0 حاصل گردید ، نقطه برش بالینی آزمون 2/86 بدست آمد. نتایج تحلیل عامل اکتشافی به دست آمده در مرتبه اول، هجده عامل و در مرتبه دوم پنج عامل با ارزش ویژه بزرگتر از یک استخراج شد که به ترتیب 58/83 و 59/85 درصد از واریانس کل مقیاس را تبیین می کنند، همچنین بارهای عاملی در همه سوالات در تحلیل عاملی تاییدی بالاتر از 4/0و معنی دار به دست آمده است(001/0>p).

    نتیجه گیری

    این ابزار از پایایی و روایی مطلوب برخوردار است و می تواند به عنوان ابزاری معتبر برای سنجش مهارت های عصب_روان شناختی در کودکان پیش دبستانی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: مهارت های عصب روان شناختی, رواسازی, کودکان پیش دبستانی
    Bita Hashemi Hashjin, Tayebeh Sharifi *, Shahram Mashhadizadeh, Reza Ahmadi
    Aim

    The purpose of this study was to constructing , investigating validating of the neuropsychological skills teacher form questionnaire in preschool children.

    Method

    The research method was descriptive survey. The statistical population consisted of all students of preschools in isfahan city. The research sample was determined according to Cochran ,s formula of 374 preschool children. Corona restrictions prevented the questionnaire from being published online and preschool teachers filled out online questionnaire for 410 children. In order to investigate the construct validity, exploratory factor analysis method in the main components and the varimax variables and confirmatory factor analysis for goodness of fit the model were used.

    Finding

    The results confirmed the face and content validity, discriminant validity and construct validity of the researcher-made test. The reliability of the test by calculating the Cronbach's alpha was 0.921 and with split half method was 0.843.Clinical cut off point were 2.86. Considering eigenvalues greater than 1, eighteen factors in the first order and five factors in the second order were extracted using exploratory factor analysis respectively showing 83.58 and 85.59 percent of the total variance of the scale. Confirmatory factor analysis shows that load factors in all questions were higher than 0.4 and significant as well (p<0.001).

    Conclusion

    Based on the results of the present study, it can be concluded that the neuropsychological skills teacher form questionnaire has adequate validity and reliability and can be used as a valid tool for the assessment of the neuropsychological skills in preschool children.

    Keywords: neuropsychological skills, Investigating Validating, Preschool Children
  • شهرام مشهدی زاده*، بیتا هاشمی، لیلا محمدی
    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی یادگیری مبتنی بر آموزش مغز بر مهارت حل مسئله و حافظه فعال دیداری _ فضایی پسران پیش دبستانی با نارسایی ویژه در یادگیری شهر اصفهان انجام شد.

    روش

     روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمام نوآموزان پسر پیش دبستانی در سال تحصیلی 97-98 بود که 30 کودک به صورت نمونه گیری تصادفی خوشه ای دومرحله ای انتخاب و سپس به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند (هر گروه 15نفر) . گروه آزمایش تحت 32 جلسه 45 دقیقه ای آموزش مبتنی بر مغز جنسن (2000)، کاین و همکاران (2005) و اسپرنگر (2010) قرار گرفت، در حالی که گروه کنترل تحت هیچ مداخله ای قرار نگرفت. برای ارزیابی از آزمون برج لندن، آزمون حافظه فعال دیداری - فضایی کروسی، مقیاس هوش وکسلر کودکان و فهرست وارسی تشخیص کودکان با نارسایی ویژه در یادگیری استفاده شد. داده ها با روش واریانس مکرر تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که یادگیری مبتنی بر آموزش مغز بر مهارت حل مسئله و حافظه فعال دیداری - فضایی به ترتیب 27 درصد و 31 درصد واریانس تغییرات را تبیین می کند(0.05>p).

    نتیجه گیری

    یادگیری براساس فعالیت مغز به دلیل تاکید بر فعالیت مشترک نیمکره های مغزی، رویکردی مثبت و موثر در بهبود عملکرد نوآموزان مبتلا به نارسایی ویژه در یادگیری  بوده است. بنابراین می تواند به عنوان روشی غالب در آموزش پیش دبستانی استفاده شود.

    کلید واژگان: یادگیری مبتنی برآموزش مغز, حل مساله, حافظه فعال دیداری, فضایی, نارسایی ویژه در یادگیری
    Shahram Mashhadizadeh*, Bita Hashemi, Leila Mohammadi
    Aim

    The purpose of this study was to investigate the effectiveness of brain-based learning on problem-solving skills and visual-spatial working memory in preschool boys with specific learning disabilities in Isfahan City.

    Method

    The research method was quasi-experimental with two groups of experimental and control, pre-test, post-test and follow-up. The statistical population consisted of all 6-year-old pre-school boy students in Isfahan in the academic year of 2018-2019. Accordingly, 30 children were selected through a two-stage cluster random sampling from the statistical population. Then  they were assigned to experimental and control groups. The experimental group underwent 32 sessions of 45-minute brain-based training developed by Jensen (2000), Cain et al. (2005), and Springer (2010), while the control group did not receive any intervention. For evalution, the Tower of London Test, the Corsi Visual-Spatial Working Memory Test, the Wechsler Intelligence Scale for Children, and the Child Diagnosis Checklist for specific learning disabilities were used. The repeated measures analysis of variance was used for data analysis.

    Finding

    The results showed that brain training in problem-solving skills and visual-spatial working memory explained 27 and 31% of variance, respectively (P<0.05).

    Conclution

    Learning based on focusing on brain activity, because of the emphasis on brain hemispheric activity,  is a positive and effective approach to improving the performance of learners with specific learning disabilities, so it can be used as dominant approach in pre-school education.

    Keywords: Brain -based learning, Problem Solving, Spatial-Visual Working Memory, specific learning disabilities
  • فرشاد فدایی، شهرام مشهدی زاده، نوشا ضیا جهرمی، فاطمه صادقی سامانی، حسین سازگار *
    امروزه یکی از مشکلات جوامع بشری بیماری های کبدی و استفاده از داروهای شیمیایی با عوارض جانبی می باشد که باعث تغییر رویکرد محققین به سمت منابع داروی گیاهی جدید شده است. هدف از انجام این تحقیق بررسی اثر عصاره مرزه بختیاری و آویشن دنایی بر آسیب های کبدی ناشی از تزریق تیواستامید می باشد. پنجاه و چهار سر رت نر را به صورت تصادفی انتخاب کرده و به نه گروه شش تایی تقسیم بندی کرده گروه (اول شاهد، دوم کنترل مثبت، سوم کنترل منفی، چهارم، پنجم و ششم تحت درمان با عصاره مرزه بختیاری با دوز 5، 10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم و هفت، هشت و نه تحت درمان با عصاره آویشن دنایی با دوز 5، 10 و 20 میلی گرم بر کیلوگرم به که صورت گاواژ عصاره را دریافت کردند. ابتدا تیو استامید به مدت سه هفته و هفته ای دو بار به میزان 1سی سی به تمام گروه ها به جز شاهد تزریق گردید. سپس به مدت 14 روز گاواژ عصاره مرزه و آویشن به گروه های تحت درمان با عصاره انجام گرفت و به گروه کنترل مثبت گاواژ کپسول سیلی بینین به میزان 8 میلی گرم بر کیلوگرم به مدت 14 روز انجام گرفت. سپس نمونه خون و کبد از موش ها تهیه شد. مطالعات هیستوپاتولوژیکی بیانگر این مطلب است که بیشترین ضایعات کبدی در مقایسه با گروه شاهد مربوط به گروه کنترل منفی می باشد همچنین مشخص شد با افزایش مقدار دوز مصرفی عصاره، از میزان آنزیم های کبدی آسپارتات آمینوترانسفراز و آلانین آمینوترانسفراز و آسیب های پاتولوژیکی کبدکاسته شده است. با بررسی نتایج چنین به نظر می رسد وجود ترکیبات فلاونوئیدی و فنلی در گیاه آویشن دنایی و مرزه بختیاری می تواند منجر به کاهش اثرات سمی القاء شده توسط تیواستامید در بافت کبد موش شود.
    کلید واژگان: تیواستامید, مرزه بختیاری, آویشن دنایی, آنزیم های کبدی
    F. Fadaei, Sh. Mashadizadeh, N. Ziajahromi, F. Sadeghi Samani, H. Sazegar*
    nowadays, one of the problems of human societies is liver diseases and using chemical drugs with their side effects, causing the researchers change their approaches towards new sources of herbal drugs .The aim of this study was to investigate the effect of Satureja bachtiarica and Thymus daenesis Celak the liver damage is caused by injection thioacetamide. 54 male wistar rats were randomly selected and divided into 9 groups of 6 each groups the (first sahed, second of positive control, third of negative control, fourth, fifth, sixth extracts of Satureja bachtiarica with 5, 10 and 20 miligram per kilogram ,seven , eight and nine extract of Thymus daenensis Celak with 5, 10 and 20 mg/kg extract were given by gavage.Thioacetamide first for three week and twice weekly a rats of 1cc to all groups except the control group were injection then gavage for 14 days savory and thyme extract groups were treated with the extract and the positive drug control group treated with 8 mg/kg capsule sibilinin slap for 14 days.then the blood samples were taken and liver of rats. Histopathologic study suggests that liver lesions compared to the control group is related to the negative control group .Aspartate aminotransferase and alanine aminotransferase well as in the study were assessed and showed that extracts of thyme daenensis has a positive effect on liver fibrosis. By studying the findings, it seems that Flavonoid compounds and phenolic in Thymus daenesis Celak and Satureja bachtiarica can decrease the toxic effects induced By thioacetamide In liver tissue of Mice
    Keywords: Thioacetamide, Satureja bachtiarica, Thymus daenesis Celak, liver enzymes
  • خدیجه حسونی زاده فلاحیه، سیما نصری، محمدکاظم غریب ناصری، علیرضا سرکاکی*، شهرام مشهدی زاده
    زمینه و هدف

    در هیپوتیروییدی تولید اکسیدان ها موجب اختلالات رفتاری می شود. میوه کیوی حاوی ویتامین های مختلف و مواد آنتی اکسیدانی است. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثر عصاره میوه کیوی بر وزن بدن، حافظه، درد، میزان T4 و T3 سرمی در موش های صحرایی نر هیپوتیروئیدی است.

    روش بررسی

    موش های صحرایی نر ویستار (250- 200 گرم)، شامل گروه-های: 1) کنترل و 7-2) هیپوتیروئیدی که با تجویزmg/lit 500 داروی متی-مازول در آب آشامیدنی به مدت سه هفته هیپوتیروئید شده، و سپس به زیرگروه های درمان که به ترتیب: 50، 100، 150، 200، 400 mg/kg/5ml عصاره میوه کیوی و یا سالین نرمال را 14 روز و هر روز یک بار به صورت خوراکی(گاواژ) دریافت کردند. 8) کنترل مثبت که دوز mg/lit1 لوواتیروکسین دریافت کرد. هورمون های T3 و T4 تمامی حیوانات با روش رادیو ایمیواسی، درد با Tail Flick و حافظه حیوانات با شاتل باکس و وزن بدن اندازه گیری شدند. داده ها با روش آماری ANOVA یکطرفه و آزمون HSD با سطح معنا داری حداقل 0/05> P آنالیز شدند.

    یافته ها

    در موش های هیپوتیروئیدی هورمون های تیروئیدی، درد و حافظه به طور معناداری کاهش یافت(0/01> P). دوزهای 150 و 200 عصاره کیوی بدون تاثیر بر غلظت هورمون های تیروئیدی بهبودی درد و حافظه در موش های هیپوتیروئیدی را بطور معنادار بهبود داد (0/001 >P).

    نتیجه گیری

    تجویز عصاره کیوی به دلیل اینکه سطوح کاهش یافته هورمون ها متعاقب هیپوتیروییدی را افزایش نداد، بنابراین تاثیری بر محور عصبی -هورمونی نداشته است. می توان این اثرات بهبودی بخش کیوی بر اختلالات رفتاری متعاقب هیپوتیروییدی را احتمالا به خاصیت آنتی کسیدانی آن در مغز نسبت داد.

    کلید واژگان: هیپوتیروئیدی, عصاره میوه کیوی, T3, T4, وزن بدن, درد, حافظه, موش صحرایی
    Khadijeh Hasoonizadeh Fallahieh, Sima Nasri, Mohammad Kazem Gharib Naseri, Alireza Sarkaki, Shahram Mashhadizadeh
    Background And Objectives

    Oxidative stress due to hypothyroidism causes behavioral deficits. Kiwifruit contains various vitamins and antioxidants. In this study the effect of kiwifruit extract on body weight, memory, pain and serum T4 and T3 in hypothyroidism male rats was evaluated. Subjects and

    Methods

    Wistar male rats (200-250g) were divided into 8 groups (n=8) randomely as following: 1) Control, the remaining groups were hypothyroidism that received methimazole (500mg/L in drinking water) for 3 weeks. 2-7) Treated groups received orally either different doses of Kiwifruit extract (50,100,150, 200, 400 mg/kg/5ml or the same volume of normal saline for 14 days. 8) Positive control group receiving 1 mg/L of levothyroxine in drinking water. Serum thyroid hormones (with radioimmunoassay), body weight, pain (by tail-flick test), and memory (by shutle box) were measured for all groups. Data were analyzed with one-way ANOVA followed by Tukey’s post hoc and P<0.05 was assigned as least significant difference.

    Results

    Serum T4 and T3, body weight and memory and pain reflex latency were decreased significantly after induction of hypothyroidism (P<0.01). Treatment with 150 and 200 mg/kg doses, without affecting the thyroid hormone serum level, improved memory and pain significantly (P<0.001) Higher doses of extract had no effect on above parameters.

    Conclusion

    Treatment with kiwifruit extract didn’t change thyroid hormones; therefore, had no effect on hypothalamus-pituitary-thyroid axis. Improving effects of Kiwifruit extract on behavioral deficits following hypothyroidism might be related to its antioxidant property in brain.

    Keywords: Hypothyroidism, Kiwifruit extract, T3, T4, Pain, Memory, Rat
  • لاله رستاک، شهرام مشهدی زاده، ستاره همامی
    زمینه و هدف
    پره اکلامپسی یک دلیل عمده مرگ و میر و ایجاد عوارض در مادران و عقب ماندگی رشد داخل رحمی، زایمان زودرس و مرگ و میر در نوزادان می باشد. مطابق فرضیه ناسازگاری ایمونولوژیک استفاده از روش های سد کننده پیشگیری از بارداری و یا کوتاه بودن مدت تماس جنسی قبل از بارداری، به جهت کاهش مواجهه قبلی مادر با آنتی ژن های اسپرم پدری، ممکن است عامل خطری در ایجاد بیماری پره اکلامپسی باشد. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط احتمالی بین این فاکتورها با ایجاد بیماری پره اکلامپسی انجام شد.
    روش بررسی
    این مطالعه توصیفی-تحلیلی بر روی 300 نفر از زنان باردار بستری در بخش زنان و زایمان بیمارستان تامین اجتماعی شهرکرد انجام گرفت. 150 زن باردار مبتلا به پره اکلامپسی و 150 شاهد سالم که از نظر فاکتور سن مورد همگن سازی گروهی قرار گرفته بودند جهت تکمیل پرسشنامه طرح، با آنان مصاحبه حضوری صورت گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آماری t، کای دو و نسبت شانس انجام پذیرفت.
    یافته ها
    ارتباط معنی داری بین پره اکلامپسی با بارداری اول، زایمان اول و سابقه شخصی (001/0P<) یا فامیلی پری اکلامپسی (05/0P<) وجود داشت. رابطه معنی داری میان سابقه سقط، استفاده از روش های سد کننده پیشگیری از بارداری یا مقاربت منقطع با خطر ابتلا به پره اکلامپسی وجود نداشت. رابطه مستقیم معنی دار میان طول دوره زناشویی با خطر ابتلا به پره اکلامپسی وجود داشت (001/0>P) که این ارتباط حتی پس از حذف فاکتور تعداد زایمان به عنوان یک متغیر مداخله گر، باقی بود.
    نتیجه گیری
    یافته های مطالعه حاضر، فرضیه ناسازگاری ایمونولوژیک را از برخی جنبه ها در جامعه مورد مطالعه خود به چالش کشیده و چنین به نظر می رسد که شاید فرضیات دیگر در مورد بیماری پره اکلامپسی، برای توضیح دوره زناشویی به عنوان فاکتور خطر این بیماری مناسب تر باشند.
    کلید واژگان: پره اکلامپسی, پیشگیری از بارداری, زناشویی
    Laleh Rastak, Shahram Mashhadizadeh, Stareh Homami
    Background And Aim
    Pre-eclampsia is one of major causes of maternal morbidity and mortality, IUGR (Intra uterine growth retardation), preterm birth and mortality in newborns. According to Immune mal-adaptation hypothesis, using contraceptive methods or short period of unprotected cohabitations may be risk factors of pre-eclampsia. The aim of this study was to determine the possible association between these factors and pre-eclampsia.
    Methods
    This study was performed on 300 pregnant women who were admitted in the delivery ward of the Tamin Ejtemaee hospital in Shahrekord, Iran. They were matched for age categories and interviewed for filling the questionnaires. Data analysis was done by SPSS 14, using student t-test, odds ratio or X2, tests.
    Results
    Majority of the participants, both in the case & control groups, were primi-gravida and only 20% had a history of one or more abortions. A significant positive association was seen between the total duration of cohabitation (marital duration) and the risk of pre-eclampsia (P<0.001). This correlation remained significant even after elimination of number of delivery. There was no significant relationship between using contraceptive methods and pre-eclampsia.
    Conclusion
    The results of this study have challenged the immune mal-adaptation hypothesis in some aspects and it seems that there may be another explanation for the role of long cohabitation as a risk factor in pre-eclampsia, which requires further researches.
  • شهرام مشهدی زاده
    زمینه و هدف
    گرسنگی سبب تغییر در سطوح پلاسمایی هورمون های هیپوفیزی از جمله گنادوتروپین ها و هورمون رشد می گردد. با توجه به پیچیدگی دو محور هیپوتالاموس - هیپوفیز - گناد و محور هورمون رشد و نتایج متناقضی که در خصوص تغییرات هورمونی دو محور یاد شده در طی گرسنگی وجود دارد، مطالعه حاضر با هدف بررسی تداخل عمل بین دو محور هیپوتالاموس - هیپوفیز - گناد (HPG) و محور هورمون رشد در سطوح هیپوتالاموسی - هیپوفیزی در طی گرسنگی انجام گردید.
    روش بررسی
    در یک مطالعه تجربی 32 سر موش صحرایی نر بالغ به چهار گروه مساوی تقسیم شدند. گروه های تجربی به مدت چهار روز در شرایط گرسنگی قرار گرفتند و فقط از آب استفاده می کردند. در حالی که گروه کنترل از غذای استاندارد آزمایشگاهی و آب بطور نامحدود استفاده می کردند. به هر یک از گروه های کنترل و گرسنه هر روز یکبار 1.0 سی سی روغن ذرت به گروه گرسنه تیمار شده با تستوسترون هر روز یکبار 1 سی سی حاوی 1mg/kg وزن بدن تستوسترون و به گروه گرسنه تیمار شده با استرادیول هر روز یکبار 1 سی سی حاوی 1mg/kg وزن بدن استرادیول تزریق شد. در پایان روز چهارم میزان هورمونهای رشد (GH)، لوتینیزینگ (LH)، محرک فولیکول (FSH)، تستوسترون و استرادیول اندازه گیری و یافته ها با استفاده از آزمونهای ANOVA دانکن، توکی و آنالیز واریانس تجزیه و تحلیل گردید.
    یافته ها
    در طی گرسنگی سطوح پلاسمایی هورمون رشد 64% افزایش یافت در حالی که سطوح پلاسمایی FSH، LH و تستوسترون به ترتیب 33%، 31% و %41 کاهش نشان دادند (0.001>p). اگر چه در حیوانات گرسنه تیمار شده نیز افزایش سطوح پلاسمایی GH دیده شد، اما این افزایش بسیار کمتر از حیوانات تیمار نشده بود (0.001>p). همچنین تیمار با این هورمون ها سبب کاهش معنی داری در سطوح پلاسمایی FSH و LH شد (0.001>p).
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج حاصل از این پژوهش دو محور هیپوتالاموس - هیپوفیز - گناد و محور هورمون رشد در طی گرسنگی کوتاه مدت مکانیسم تنظیمی مشترک و مشابهی دارند.
    کلید واژگان: استرادیول, تستوسترون, گنادوتروپین ها, گرسنگی, هورمون رشد
    Shahram Mashhadizade
    Background And Aim
    Starvation changes the pituitary hormones serum levels, especially gonadotropins and growth hormone (GH). There are controversies about the effects of starvation on the hormonal changes of the two axes. Therefore, this study was carried out to show the interaction of hypothalamus-pituitary-gonad (HPG) and GH axes during fasting.
    Methods
    In this experimental study, thirty-two adult male rats were divided into four equal groups. The starvation group was deprived of food for 4 days with free access to water and received injection of the vehicle (corn oil, 1ml/day). The control group had free access to water and standard laboratory animal food and received injection of the vehicle (corn oil, 1ml/day). Starvation + testosterone (St+T) group were deprived of food for 4 days with free access to water and received injection of testosterone (1 mg/kg/day). Starvation + estradiol (St+E) group was deprived of food for 4 days with free access to water and received injection of estradiol (1 mg/kg /day). Then the levels of FSH, LH, GH, estradiol and testosterone were measured. Data were analyzed using ANOVA and Toki tests.
    Results
    During the fasting, the level of serum GH increased to 64% but the level of FSH, LH and testosterone decreased by 33%, 31% and 41%, respectively (p<0.001). No significant change was found in serum level of estradiol. The increase of serum GH levels in St+T and St+E groups were less than that of the starvation group (p<0.001). Also in St+T and St+E groups the decrease of FSH and LH were more than those in the starvation group (p<0.001).
    Conclusion
    Based on the results of this study, the two axes showed the same mechanism in response to short-term starvation
    Keywords: Estradiol, Growth hormone, Gonadotropins, Starvation, Testosterone
سامانه نویسندگان
  • دکتر شهرام مشهدی زاده
    دکتر شهرام مشهدی زاده
    استادیار گروه علوم پایه پزشکی، واحد شهرکرد، دانشگاه آزاد اسلامی، شهرکرد، ایران
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال