به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

فرزاد حدائق

  • پرندوش هاشمی زاده، رضا حبیبی تیرتاشی، فرزاد حدائق، سعید گل فیروزی، محمدهادی قریب، سعید امیرخانلو، مریم کبوتری*
    زمینه و هدف

    با در نظر داشتن پرفشاری خون به عنوان شایع ترین هم ابتلایی در بیماران COVID-19؛ این مطالعه به منظور تعیین ویژگی های بالینی و عوامل خطر مرتبط با مرگ ومیر درون بیمارستانی بیماران مبتلا به COVID-19 با سابقه پرفشاری خون انجام شد.

    روش بررسی

    این مطالعه توصیفی تحلیلی روی 527 بیمار (277 مرد و 250 زن) با میانگین سنی 64.73±13.13 سال مبتلا به پرفشاری خون آلوده به COVID-19 بستری در مرکز آموزشی درمانی شهید صیاد شیرازی از اسفند 1398 لغایت شهریور 1399 انجام شد. داده ها با استفاده از سیستم اطلاعاتی بیمارستان استخراج و با اطلاعات ثبت شده در پرونده بیماران و طی تماس تلفنی با آنان تکمیل شد. ارتباط بین عوامل خطر و مرگ ومیر درون بیمارستانی COVID-19 با تحلیل رگرسیون لجستیک در سه مدل شامل مدل 1 (اطلاعات دموگرافیک و شرح حال بیماران)، مدل 2 (مدل1 به همراه علایم حیاتی و درصد اشباع اکسیژن هنگام بستری) و مدل 3 (مدل 2 به همراه یافته های آزمایشگاهی هنگام بستری) سنجیده شد. در هر مدل، نسبت شانس و فاصله اطمینان 95 درصد برای هر یک از عوامل مرتبط با مرگ ومیر درون بیمارستانی گزارش شده و قدرت تمایز نتایج در مدل ها با محاسبه سطح زیرمنحنی تصحیح شده نمودار مشخصه عملکرد، آزموده شد.

    یافته ها

    از تعداد کل 527 بیمار بستری، 88 بیمار (16.6%) طی 6.48 روز بستری فوت کردند که 47 بیمار مرد بودند. در مدل1، مصرف تریاک (CI95%=1.16-3.85, OR=2.11) و اختلال شناختی (CI95%=0.98-5.40, OR=2.30) با خطر بالاتر مرگ ومیر ارتباط داشتند (سطح زیر منحنی=0.65). در مدل2، با اضافه شدن علایم حیاتی و درصد اشباع اکسیژن، اختلال شناختی ارتباط معنی دار خود را از دست داده و تنها مصرف تریاک (CI95%=1.09-3.19, OR=1.87)  و درصد اشباع اکسیژن (CI95%=0.90-0.95, OR=0.93) با مرگ ومیر درون بیمارستانی مرتبط بودند (سطح زیر منحنی=0.73). در مدل3 پس از اضافه شدن یافته های آزمایشگاهی، با سطح زیر منحنی 0.79 (CI95%=0.70-0.90) هر درصد اشباع اکسیژن بالاتر هنگام بستری با کاهش 7 درصد مرگ و میر درون بیمارستانی همراه بود (CI95%=0.88-1.00, OR=0.93). همچنین مصرف تریاک و کراتینین بالا نیز منجر به افزایش مرگ ومیر گردید که از نظر آماری معنی دار نبودند.

    نتیجه گیری

    با توجه به ارتباط درصد اشباع اکسیژن در هنگام بستری با مرگ ومیر درون بیمارستانی بیماران مبتلا به پرفشاری خون و COVID-19، داده های پالس اکسیمتری هنگام بستری اهمیت ویژه ای در ارزیابی این بیماران دارد.

    کلید واژگان: COVID-19, پرفشاری خون, مرگ و میر بیمارستانی
    Parandoosh Hashemi Zadeh, Reza Habibi Tirtashi, Farzad Hadaegh, Saeed Golfiroozi, MohammadHadi Gharib, Saeid Amirkhanlou, Maryam Kabootari*
    Background and Objective

    Considering hypertension as the most prevalent comorbidity among patients diagnosed with COVID-19, this study intended to investigate clinical characteristics and in-hospital mortality risk factors among COVID-19 patients with hypertension history.

    Methods

    This descriptive-analytical study was conducted on 527 hypertensive patients (277 male and 250 female) a mean age of 64.73±13.13 years infected with COVID-19 and hospitalized at Sayyad Shirazi Hospital, Gorgan Iran from February to September 2020. The patients’ data were extracted from the hospital information system and completed by patients’ medical records and telephone calls. The association between the risk factors and in-hospital mortality was identified by employing the logistic regression analysis in three various models, including model 1 (demographic data and patients’ history), model 2 (model 1 plus vital signs and pulse oximetry measurement at hospital admission) model 3 (model 2 plus laboratory findings at hospital admission). Each model individually described the odds ratios (ORs) with 95% confidence intervals (95% CIs) for every risk factor. Furthermore, a corrected area under the receiver-operating characteristics curve (AUC) was estimated to evaluate the model’s discriminatory power.

    Results

    Among 527 hospitalized patients, 88 patients (16.6 %) died during 6.48 days of hospitalization, of which 47 patients were men. In model 1, opium consumption (CI95%=1.16-3.85, OR=2.11) and cognitive impairment at admission (CI95%=0.98-5.40, OR=2.30) were significantly associated with higher mortality (AUC=0.65). In model 2, after adding vital signs and oxygen saturation, cognitive impairment association lost its association, and only opium consumption (CI95%=1.09-3.19, OR=1.87) and oxygen saturation (CI95%=0.90-0.95, OR=0.93) were associated with in-hospital mortality. (AUC=0.73). In model 3, after incorporating laboratory findings, with an AUC of 0.79 (CI95%=0.70-0.90), each percent higher oxygen saturation at admission was associated with a 7% decrease in in-hospital mortality (CI95%=0.88-1.00, OR=0.93). Although opium consumption and higher creatinine level lead to higher mortality, the associations were not significant.

    Conclusion

    Regarding the association of oxygen saturation at admission with in-hospital mortality among hypertensive patients diagnosed with COVID-19, the pulse oximetry measurement data upon admission would be crucial in evaluating these patients.

    Keywords: COVID-19, Hypertension, Hospital Mortality
  • امیر فرخیان، مریم توحیدی، مهتاب نیرومند، نوشین سادات اهنچی، داوود خلیلی، آرش درفشی، علی پیرصالحی، فرزاد حدائق، محمد عباسی نظری*
    مقدمه

    ملاتونین به عنوان یک مکمل و بدون نیاز به تجویز پزشک، به طور وسیعی جهت درمان اختلالات خواب در بسیاری از کشورها بکار می رود. گزارش هایی از کاهش جذب گوارشی کلسترول، افزایش اکسیداسیون و کاهش سطح اسیدهای چرب آزاد، با مصرف ملاتونین ذکر شده است. هدف از انجام این مطالعه، بررسی اثر ملاتونین بر تغییرات پروفایل لیپید در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 می باشد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی دو سویه کور تصادفی شده است. بیماران با تشخیص بیماری دیابت نوع 2 وارد مطالعه شدند. آزمودنی ها به مدت حداقل 8 هفته تحت درمان با قرص ملاتونین، به مقدار 6 میلی گرم در روز، یا دارونما قرار گرفتند. مقادیر کلسترول، تری گلیسرید، لیپوپروتیین پر چگالی (HDL) و لیپوپروتیین کم چگالی (LDL)، هم چنین غلظت خونی ملاتونین، در ابتدا و انتهای مطالعه ارزیابی گردید.

    یافته ها

    خصوصیات دموگرافیک، پروفایل لیپید و داروهای مصرفی بیماران در ابتدای مطالعه در دو گروه شبیه هم بود، به جز مصرف داروی متفورمین (100% در برابر 86/1 %، 0/02=P). در انتهای مطالعه نیز تفاوت معنی داری در سطوح کلسترول، تری گلیسرید، LDL و HDL دو گروه مشاهده نشد  (0/66، 0/21، 0/81، 0/26=P).  عارضه ی جانبی وخیمی در بیماران مشاهده نگردید.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این مطالعه، مصرف خوراکی ملاتونین با مقدار مصرف 6 میلی گرم بصورت شبانه، تغییراتی بر پروفایل لیپید بیماران دیابت نوع 2 ندارد.

    کلید واژگان: ملاتونین, پروفایل لیپید, دیابت نوع 2, مکمل غذایی, سطح ملاتونین
    Amir Farokhian, Maryam Tohidi, Mahtab Niroomand, Nooshin Sadat Ahanchi, Davoud Khalili, Arash Darafshi, Ali Pirsalehi, Farzad Hadaegh, Mohammad Abbasinazari*
    Introduction

    Melatonin is available as a dietary supplement and is frequently used for sleep disorders. Decrease in cholesterol absorption, increase in LDL oxidation, and decrease in free fatty acids have been associated with melatonin use. The present study aimed to evaluate the effects of melatonin on changes in the lipid profile of patients with type 2 diabetes mellitus.

    Materials and Methods

    This double-blind randomized clinical trial was conducted on patients with diagnosis of type 2 diabetes mellitus. They were allocated to receive either 6 mg/d of melatonin or placebo for a minimum of eight weeks. The levels of cholesterol, triglyceride, low-density lipoprotein (LDL), and high-density lipoprotein (HDL) were evaluated at baseline and at the end of the study.

    Results

    The demographic characteristics, baseline lipid profiles, and current medication use were found to be similar in the two groups, except for metformin use (100% vs. 86.11%; P=0.02). There was no significant difference between the two groups in terms of the lipid parameters, such as cholesterol, triglyceride, LDL, and HDL levels (P=0.26, 0.81, 0.21, and 0.66, respectively). There were no serious adverse drug reactions in the two groups during the study.

    Conclusion

    According to the results of this trial, 6 mg/d of melatonin does not change the lipid profile of patients with type 2 diabetes mellitus.

    Keywords: Melatonin, Type 2 diabetes mellitus, Lipid profile, Dietary supplement, Melatonin level
  • حمید ملک زاده، فرزاد حدائق، داود خلیلی*
    مقدمه

    با توجه به اهمیت کنترل فشار خون، قند ناشتای پلاسما (FPS) و کلسترول- لیپوپروتیین کم چگالی (LDL-C) در کاهش عوارض واسکولار در بیماران دیابتی، در این مطالعه به بررسی روند تغییرات درصد افراد بالغ با دیابت شناخته شده که سطوح بالاتر از میزان مطلوب برای این عوامل خطر داشتند پرداختیم.

    مواد و روش ها

    از داده های سه دوره ی مطالعه ی پایش عوامل خطر بیماری های غیرواگیر (SuRFNCD) در سال های 1386، 1390 و 1395 استفاده شد. شرکت کنندگان 4493 نفر از افراد 65-25 ساله بودند که تشخیص قبلی بیماری دیابت را اعلام کرده بودند. روند تغییرات طولی متغیرهای مورد بررسی با رگرسیون لجستیک برآورد شد.

    یافته ها

    طی 1386 تا 1395، روند کاهشی معنی دار در درصد افراد با فشار خون بالا از 48/2 درصد به 40/4 درصد (47/3 درصد به 37/4 درصد در مردان و 53/0 درصد به 41/5 درصد در زنان) و کلسترول- لیپوپروتیین کم چگالی بالا از 75/4 درصد به 46/7 درصد (73/2 درصد به 45/7 درصد در مردان و 77/4 درصد به 48/3 درصد در زنان) در بالغین دیابتی دیده شد. روند قند ناشتای پلاسمای بالا تنها در میان زنان بطور معنادار کاهشی بوده است (51/8 درصد به 45/3 درصد).

    نتیجه گیری

    علی رغم بهبود قابل توجه در عوامل خطر قلبی عروقی در طی یک دهه گذشته، درصد افراد بالغ دیابتی با سطوح بالاتر از میزان مطلوب برای عوامل خطر قلبی عروقی فاصله زیادی با حد دلخواه دارد و بهبود بیش تر در سطوح این عوامل خطر منجر به کاهش عوارض عروقی در آینده خواهد شد.

    کلید واژگان: دیابت, فشار خون, قند پلاسمای ناشتا, کلسترول- لیپوپروتئین کم چگالی
    Hamid Malekzadeh, Farzad Hadaegh, Davood Khaili*
    Introduction

    Control of blood pressure, fasting plasma sugar (FPS) and low-density lipoprotein-cholesterol (LDL-C) reduces to vascular complications of diabetes. In this study we determined the prevalence of diabetic individuals with uncontrolled blood pressure, FPS and LDL-C.

    Materials and Methods

    We used data from three national Surveys of Risk Factors of Non-Communicable Disease (SuRFNCD) conducted in 2007, 2011 and 2016. Participants were 4493 adults, aged 25-65 years, who self-reported a previous diagnosis of diabetes. Logistic regression was used to determine p-value for trends of prevalence rates.

    Results

    From 2007 to 2016, significant reductions in the prevalence of individuals with high blood pressure from 48.2 % to 40.4 % (47.3 % to 37.4 % in men and 53.0 % to 41.5 % in women) and also in those with high LDL-C levels from 75.4 % to 46.7 % (73.2 % to 45.7 % in men and 77.4 % to 48.3 % in women) were observed. Only women showed a significant decrease in the prevalence of those with high FPS.

    Conclusion

    Despite significant improvements during the last decade, achieving goals of these risk factors remains suboptimal among Iranian adults with diagnosed diabetes. Considerable further improvement is needed to control and reduce future vascular complications.

    Keywords: Diabetes, Blood pressure, Fasting plasma sugar, Low-density lipoprotein cholesterol
  • حمید ملک زاده، میترا هاشمی نیا، فریدون عزیزی، فرزاد حدائق*
    مقدمه

    شیوع گلوکز ناشتای مختل (IFG) در جهان در حال افزایش است و تمام رده های سنی از جمله نوجوانان را دربرگرفته است. مطالعه ی حاضر جهت بررسی روند تغییرات گلوکز ناشتای مختل و علل آن در میان نوجوانان ایرانی در طول یک دهه انجام شد.

    مواد و روش ها

    تعداد 2998 شرکت کننده بین سنین 19-11 سال در دوره 1 مطالعه (1380-1378، 1415 پسر و 1583 دختر) و تعداد 946 نفر در دوره 2 مطالعه (1393-1390، 477 پسر و 469 دختر) مورد بررسی قرار گرفتند. جهت بررسی نقش عوامل خطر بالقوه در ارتباط بین دوره مطالعه با شیوع IFG از مدل های رگرسیون لجستیک دوسطحی چند متغیره استفاده شد.

    یافته ها

    شیوع IFG یک جهش دو برابری از 7% در دوره 1 مطالعه به 16/6% در دوره 2 مطالعه نشان داد. در میان عوامل خطر اصلاح ناپذیر، سن بالاتر و جنس مونث با خطر پایین تر IFG همراه بودند. در میان عوامل خطر اصلاح پذیر، در مدل کاملا تعدیل شده، اضافه وزن و چاقی کلی با افزایش خطر IFG همراه بودند در حالی که چاقی شکمی به عنوان یک عامل خطر مستقل شناسایی نشد. با این حال، تعدیل هم زمان برای چاقی کلی و شکمی نتوانست تاثیر ارتباط دوره مطالعه با افزایش شیوع IFG را کاهش دهد. (2/68-1/81) 2/20.

    نتیجه گیری

    در فاصله سال های 1393-1390 افزایش چشمگیری در شیوع IFG در میان نوجوانان مشاهده گردید و همچنین دوره مطالعه به عنوان یک عامل مستقل پیش بینی کننده شناخته شد. با این حال، تاثیر دیگر عوامل خطر بالقوه می بایست بررسی شوند.

    کلید واژگان: گلوکز ناشتای مختل, دیابت, نوجوان, خاورمیانه
    Hamid Malekzadeh, Mitra Hasheminia, Fereidoun Azizi, Farzad Hadaegh*
    Introduction

    The prevalence of impaired fasting glucose (IFG) is increasing worldwide, affecting people in all age groups, including adolescents. The objective of this study was to explore changes in IFG prevalence during a decade long follow-up in adolescent participants of a population-based cohort study from Iran.

    Materials and Methods

    We included 2998 participants, aged 11-19 in study period 1 (1999-2005; 1415 boys, 1583 girls) and 946 participants in study period 2 (2011-2014; 477 boys, 469 girls). Multivariate binary logistic regression models were performed to examine the role of susceptible risk factors in the relationship between study periods with IFG.

    Results

    A two-fold increase was observed in the prevalence of IFG, from 7% in study period 1 to 16.6% in study period 2. Regarding non-modifiable risk factors, older age and female gender were associated with lower risk for IFG. Among modifiable risk factors in the fully adjusted model, being overweight and obese were significantly associated with IFG, whereas central obesity was not found to be an independent risk factor. Yet, adjusting for general and central obesity could not attenuate the increase in IFG over time.

    Conclusion

    the prevalence of IFG among Iranian adolescents increased significantly and study period remained a significant factor after all adjustments. We propose the role of other potential risk factors be further investigated.

    Keywords: Glucose Metabolism Disorder, Diabetes, Adolescent, Middle East
  • آیدین باغبانی اسکویی، سمانه اکبرپور، مریم توحیدی، عطیه آموزگار، لادن مهران، فرزاد حدائق، فریدون عزیزی
    شیوع و بروز بیماری های قلبی و عروقی در منطقه خاورمیانه نسبت به سایر نقاط جهان بیشتر گزارش شده است. کم کاری و پرکاری تحت بالینی تیروئید از جمله عوامل خطر برای بروز بیماری های قلبی و عروقی به شمار می آیند. هدف مطالعه ی حاضر، ارزیابی نقش اختلالات تحت بالینی عملکرد تیروئید در بروز حوادث قلبی و عروقی در جامعه ی ایرانی است.
    روش ها
    پس از این که بیماران با اختلال آشکار عملکرد تیروئید از مطالعه خارج شدند، تعداد 3822 نفر (شامل 1/44 درصد مرد) وارد مطالعه شدند که بر اساس سطح هورمون های تیروتروپین و تیروکسین آزاد به سه گروه یوتیروئید، کم کاری تحت بالینی و پرکاری تحت بالینی طبقه بندی شدند. برای بررسی ارتباط اختلالات تحت بالینی عملکرد تیروئید و بروز حوادث قلبی و عروقی از مدل مخاطره متناسب Cox استفاده شد.
    یافته ها
    میانگین سنی افراد 4/46 سال بود. در ابتدای مطالعه، تفاوتی از نظر میزان ابتلا به حوادث قلبی و عروقی (197 مورد) بین گروه ها مشاهده نشد. به دلیل عدم وجود برهم کنش بین ابتلا به حوادث قلبی و عروقی و گروه های اختلال عملکرد تیروئید با پیامدها، افراد مبتلا به حوادث قلبی و عروقی کنار گذاشته شدند. در طول مدت 2/11 سال پی گیری، 387 نفر به حوادث قلبی و عروقی مبتلا شدند. در مدل های تعدیل شده برای سن و جنس، ارتباطی بین وضعیت های تحت بالینی عملکرد تیروئید و حوادث قلبی و عروقی مشاهده نشد. مقدار نسبت خطر (فاصله اطمینان 95 درصد) مدل تعدیل شده چند متغیری برای گروه های کم کاری و پرکاری تحت بالینی تیروئید نسبت به گروه یوتیروئید برای بروز حوادث قلبی و عروقی به ترتیب (07/2–85/0)32/1 و (55/1–51/0)89/0 محاسبه شد.
    نتیجه گیری
    در ابتدای مطالعه و مراحل پی گیری، ارتباطی بین اختلالات تحت بالینی عملکرد تیروئید و بروز حوادث قلبی و عروقی مشاهده نشد.
    کلید واژگان: کم کاری تحت بالینی تیروئید, پرکاری تحت بالینی تیروئید, بیماری های قلبی و عروقی, مطالعه هم گروهی
    Aidin Baghbani-Oskouei, Samaneh Akbarpour, Maryam Tohidi, Atieh Amouzegar, Ladan Mehran, Farzad Hadaegh Prof, Fereidoun Azizi Prof
    Introduction
    Higher prevalence and incidence of cardiovascular disease (CVD) has been reported in the Middle-East compared to other regions. Subclinical hypothyroidism and hyperthyroidism have been shown to be related with increased risk for CVD. We aimed to investigate the relation of subclinical thyroid dysfunction with the incidence of CVD among an Iranian population.
    Materials And Methods
    After excluding patients with overt hypothyroidism and hyperthyroidism, a total of 3822 participants entered the study (44.1% men). According to their thyrotropin and free thyroxin levels, they were categorized into 3 groups: Euthyroid, subclinical hypothyroidism and subclinical hyperthyroidism. Multivariable Cox proportional hazard models were used to assess the relation of subclinical thyroid dysfunctions with incident CVD.
    Results
    Mean age (SD) of the participants was 46.4 (12.0) years. At baseline, no significant difference was observed in the frequency of prevalent CVD cases (n=197) between all groups. Since there was no significant interaction between prevalent CVD and thyroid function states with outcomes, participants with prevalent CVD were not excluded. A total of 387 CVD events occurred during a median follow-up of 11.2 years. Even in the age and sex adjusted model, no association was observed between different subclinical thyroid dysfunctions and incidence of CVD. The multivariable hazard ratios (95% CI) of subclinical hypothyroidism and subclinical hyperthyroidism for CVD events as compared with euthyroid state were 1.32 (0.85–2.07) and 0.89 (0.51–1.55), respectively.
    Conclusion
    Both at baseline and in follow-up, no relation was observed between different subclinical thyroid dysfunctions and the prevalence and incidence of CVD
    Keywords: Subclinical hypothyroidism, Subclinical hyperthyroidism, Cardiovascular disease, Cohort study
  • سعید عرفان پور، کوروش اعتماد *، داوود خلیلی، سهیلا خداکریم، سارا کاظم پور اردبیلی، فرزاد حدائق، فریدون عزیزی
    زمینه و هدف
    بیماری مزمن کلیوی اختلالی شایع است که با افزایش خطر بیماری های قلبی- عروقی، نارسایی کلیه و بروز عوارض دیگر همراه است. پیر شدن جمعیت و رشد شیوع جهانی دیابت و فشار خون بالا باعث افزایش شیوع بیماری مزمن کلیوی در سراسر جهان شده است. در این مطالعه ما به بررسی خطر دیابت، فشار خون بالا و برهمکنش آن ها بر بروز بیماری مزمن کلیوی پرداختیم.
    روش بررسی
    این مطالعه یک مطالعه ثانویه بر داده های مطالعه قند و لیپید تهران است. در این مطالعه یک جمعیت 7342 نفری20 سال و بالاتر (8/46% مرد) مورد بررسی قرار گرفتند. ابتدا شرکت کنندگان به 4 گروه تقسیم شدند: گروه اول: شامل افراد بدون دیابت و بدون فشار خون بالا، گروه دوم: افراد دارای دیابت و بدون فشار خون بالا، گروه سوم: افراد بدون دیابت و دارای فشار خون بالا و گروه چهارم: افراد دارای هر دو عامل دیابت و فشار خون بالا بودند. سپس با استفاده از مدل رگرسیونی چند متغیره کاکس نسبت مخاطره هر گروه نسبت به گروه اول و با تعدیل متغیرهای سن، میزان پالایش گلومرولی، تحصیلات، وضعیت سیگار کشیدن، کلسترول سرم، تری گلیسیرید سرم، HDL سرم، نمایه توده بدنی و نمره گرایش محاسبه شد.
    یافته ها
    در مردان گروه دوم، دیابت (بدون فشار خون بالا) با نسبت مخاطره (69/2-39/1)94/1 و در مردان گروه سوم فشار خون بالا (بدون دیابت) با نسبت مخاطره (96/1-27/1)58/1 هر دو عامل خطر بیماری مزمن کلیوی بودند. به همین ترتیب در زنان نیز نسبت مخاطره دیابت و فشار خون بالا به ترتیب (51/1-93/0)18/1 و (47/1-05/1)24/1 بود. همچنین در مردان و زنان دیابت با فشار خون بالا برهمکنش معنی داری در بروز بیماری مزمن کلیوی نداشتند.
    نتیجه گیری
    یافته های این مطالعه نشان می دهد که فشار خون بالا بدون توجه به حضور یا عدم حضور دیابت در هر دو جنس یک عامل خطر مستقل در بروز بیماری مزمن کلیوی می باشد.
    کلید واژگان: دیابت, فشار خون بالا, بیماری مزمن کلیوی
    Saeed Erfanpoor, Koroush Etemad *, Davood Khalili, Soheila Khodakarim, Sara Kazempoor Ardebili, Farzad Hadaegh, Freydun Azizi
    Background And Aims
    Chronic kidney disease (CKD) is a common disorder that is associated with increased risk of cardiovascular disease, kidney failure, and other complications. The ageing of populations along with the growing global prevalence of diabetes and hypertension has led to a corresponding worldwide increase in prevalence of CKD. We studied the risk of diabetes, hypertension and interaction of diabetes with hypertension on the incidence of CKD, stratified by gender.
    Methods
    This study is secondary study on the data of Tehran Lipid and Glucose Study. A population of 7342 participants (46.8% male) with a mean age of 46.8 years for males was investigated. At first, they were divided into 4 groups. First group: patients without dabetes and without hypertension; the second group: dabetes and without hypertension; the third group: without diabetes and Hypertension; the forth group: with diabetes and Hypertension were. Then, each group was compared to the first group using multivariate Cox regression analysis adjusted for age, education, smoking, total cholesterol, Triglyceride, HDL, Glomerular filtration rate and Body Mass Index, and trend score.
    Results
    In men of the second group, diabetes (without hypertension) with HR of 1.94 (CI 95%:1.39-2.69) and in men of third group, hypertension (without diabetes) with HR of 1.58 (1.27-1.96) were risk factors for CKD events. As the same way, the results were in women 1.18 (0.93-1.51) and 1.24 (1.05-1.47). Diabetes and hypertension had not any significant interaction in men and women with the prevalence of chronic kidney disease.
    Conclusion
    The results of this study indicated that hypertension (regardless of the presence or absence of diabetes) is an independent risk factor for chronic kidney disease in men and women.
    Keywords: Diabetes, Hypertension, Chronic kidney disease
  • حسین قهوه چیان، آرش درخشان، فرزاد حدائق *
    زمینه و هدف
    پیش دیابت حالتی پرخطر برای ابتلا به بیماری قند و امراض قلبی- عروقی می باشد. هدف مطالعه تعیین بروز پیش دیابت وفنوتیپ های آن و عوامل خطر مربوطه در پیگیری 9 ساله بود.
    روش بررسی
    مطالعه قند و لیپید تهران مطالعه آینده نگری است که در ساکنین منطقه 13 تهران با هدف تعیین شیوع و بروز و عوامل خطر بیماری های غیرقابل انتقال انجام شده است. چهار فاز از این مطالعه اجرا شده که شامل دوره های سه ساله از سال 1377 تا 1389 می باشد. از بین 12808 فرد 20 سال و بالاتر در جمعیت پایه، پس از خارج کردن افرادی که شرایط لازم را نداشتند، آنالیزها در 2597 مرد و 3282 زن اجرا شد.
    یافته ها
    در مردان، سن (سال)، شاخص توده بدنی (kg/m2)، سابقه خانوادگی دیابت، سطح تحصیلات بالای 12 سال، قندخون ناشتا (mmol/l)، قندخون دو ساعت پس از مصرف گلوکز (mmol/l)، با افزایش بروز پیش دیابت همراه بودند، اما مداخلات جامعه محور اثر محافظتی معنا دار داشتند. درزنان، سابقه خانوادگی دیابت، نسبت دور کمر به قد، قندخون دو ساعت پس از مصرف گلوکز، نسبت کلسترول تام به کلسترول لیپوپروتیین با چگالی بالا، قندخون ناشتا، خطر پیش دیابت را افزودند در حالی که وضعیت مطلقه/بیوه با خطر کمتر همراه بود. قندخون ناشتا، قندخون دو ساعت پس از مصرف گلوکز، شاخص توده بدنی و نسبت کلسترول تام به کلسترول لیپوپروتیین با چگالی بالا عوامل خطر بروز ترکیب گلوکز ناشتای مختل و اختلال تحمل گلوکز، اما دور باسن اثر محافظتی داشت. بروز پیش دیابت 1/46 در هر1000 شخص در سال در مردان و 8/36 در هر 1000شخص در سال در زنان محاسبه شد.
    نتیجه گیری
    مطالعه نشان داد که بروز پیش دیابت و فنوتیپ های مختلف آن در جمعیت ایرانی بالا است.
    کلید واژگان: وضعیت پیش دیابت, گلوکز ناشتا, تحمل گلوکز, بروز
    Hossein Ghahvehchian, Arash Derakhshan, Farzad Hadaegh *
    Background
    Pre-diabetes is a high risk condition for developing type 2 diabetes mellitus and cardiovascular disease. The target of this study is evaluation of incidence rate of pre-diabetes and its risk factors in a long- term follow up in the Tehran Lipid and Glucose Study.
    Methods
    The Tehran Lipid and Glucose Study is a prospective study being accomplished on a characteristic sample of the Tehranian residents at District 13, targeted determining the prevalence and incidence of non-communicable diseases and their risk factors. Four phases of the study have been implemented, including three-year periods from 1999 to 2011. From an overall of 12808, twenty years old and older people at baseline, after excluding participants who did not have the necessary conditions, analyses were accompanied on a 2597 male and 3282 female to estimate pre-diabetes incidence and detect their risk factors.
    Results
    In men with incident pre-diabetes, age, fasting plasma glucose, 2-hour post-challenge plasma glucose and body mass index in addition to a positive family history of diabetes and
    Conclusion
    The study showed that the incidence of diabetes and its variants in the Iranian people is high.
    Keywords: fasting glucose, glucose tolerance, incidence, prediabetic state
  • سمانه اکبر پور، یونس جهانگیری، مجتبی لطفعلیان، ندا ظفری، داود خلیلی، مریم توحیدی، محمد علی منصورنیا، فریدون عزیزی، فرزاد حدائق*
    مقدمه و اهداف
    با توجه به اهمیت روند فاکتورهای خطر در افراد دیابتی و غیر دیابتی، این مطالعه به بررسی روند 10 ساله فاکتورهای خطر در این دو گروه و مقایسه آن پرداخته است.
    روش کار
    در این مطالعه از داده های مطالعه قند و لیپید تهران استفاده شد. بر اساس تعریف دیابت و معیارهای ورود و خروج، 1045 نفر دیابتی و 5136 نفر غیر دیابتی مورد آنالیز قرار گرفتند. برای بررسی روند از مدل معادلات برآوردی تعمیم یافته (Generalized Estimation Equation) استفاده گردید. در همه ی مدل ها سن به عنوان متغیر مخدوش کننده تعدیل شد. روند تغییرات در دیابتی ها و غیر دیابتی ها با بررسی اثر متقابل آن ها مقایسه گردید.
    نتایج
    یک روند نزولی در تغییرات سطح کلسترول، تری گلیسیرید و LDL-C و non-HDL-C در هر دو گروه دیده شد، اما هنوز 60 درصد از افراد دیابتی تا انتهای مطالعه به سطح کنترلیHDL-C و LDL-C نرسیده اند. زنان دیابتی با گذشت زمان، سطح بالاتری از کنترل فشار خون را تجربه می کنند؛ البته با این وجود، هنوز هم حدود 60 درصد از مردان و زنان دیابتی در انتهای مطالعه فشار خون بالا دارند. روند چاقی عمومی و مرکزی در افراد غیر دیابتی روند فزاینده نشان داده است، اما در افراد دیابتی این روند تنها در چاقی مرکزی دیده شده است.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان می دهند که در میان فاکتورهای خطر بیماری های قلبی- عروقی کلسترول خون مورد توجه بیش تری قرار گرفته است و این در حالی است که فاکتورهای خطر اصلی دیگر مانند فشار خون، شاخص توده بدنی مورد غفلت قرار گرفته اند.
    کلید واژگان: دیابت نوع 2, شاخص های آنتروپومتریک, فشار خون, سیگار, اختلالات چربی خون
    S. Akbarpour, Y. Jahangiri, Noudeh, M. Lotfaliany, N. Zafari, D. Khalili, M. Tohidi, Ma Mansournia, F. Azizi, F. Hadaegh*
    Background and Objectives
    Considering the importance of CVD risk factors in diabetic and non-diabetic populations and the high prevalence of diabetes and cardiovascular risk factors, we studied the trend of anthropometric indexes, blood pressure, smoking and lipids in diabetic and non-diabetic populations.
    Methods
    The data of Tehran Lipid and Glucose Study was used in this investigation. The study population comprised 1045 diabetic and 5136 non-diabetic subjects. To investigate the secular longitudinal trends, the Generalized Estimation Equation method was employed. All statistical models were adjusted for age to eliminate the potential confounding effect of age. The interaction between the diabetes status and each phase of the study was checked in a separate model in GEE.
    Results
    Over a decade, the serum levels of TC, TGs, LDL-C and non HDL-C decreased although about 60% of the diabetic population did not reach the therapeutic goals of non-HDL-C and LDL-C levels until 2011. Control of hypertension was more successful in females, but about 60% of both males and females with diabetes were still hypertensive at the end of follow-up period. Smoking increased during the follow-up.
    Conclusion
    This study showed that among CVD risk factors, healthcare professionals paid more attention to hypercholesterolemia neglecting other risk factors including hypertension and central obesity.
    Keywords: Type 2 diabetes_Anthropometric indexes_Blood pressure_Smoking_Lipids
  • محمدحسین پناهی، پروین یاوری، داود خلیلی، یدالله محرابی، فرزاد حدائق، فریدون عزیزی
    مقدمه و اهداف
    مطالعه های بیماری های مزمن نشان می دهند که ممکن است افراد چاق به طور متناقضی، بقای بهتری داشته باشند. هدف از این مطالعه، ارزیابی اثر بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک در رخداد بیماری عروق کرونر قلب می باشد.
    روش کار
    به منظور بررسی رخداد بیماری عروق کرونر قلب 6507 نفر شرکت کننده (میانگین سنی 4/47 سال، 4/43 درصد مرد) به مدت 10 سال پیگیری شدند. شرکت کننده ها بر اساس وجود یا عدم وجود بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک به 4 گروه تقسیم شدند. سپس با استفاده از مدل رگرسیونی چند متغیره کاکس نسبت مخاطره گروه ها نسبت به گروه بدون بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک در 1/27>BMI و 1/27≤BMI محاسبه شد.
    نتایج
    نسبت مخاطره در مردان و زنان BMI پائین با بیماری مزمن کلیوی و بدون سندرم متابولیک به ترتیب 06/2 (فاصله اطمینان 95 درصد: 31/3-28/1) و 56/2 (فاصله اطمینان 95 درصد: 31/6-04/1) بود. این مقدار در بیماران BMI بالا از نظر آماری معنی دار نبود. هم چنین در مردان و زنان BMI پائین مبتلا به سندرم متابولیک بدون بیماری مزمن کلیوی، نسبت مخاطره به ترتیب 52/2 (فاصله اطمینان 95 درصد: 73/3-71/1) و 68/4 (فاصله اطمینان 95 درصد: 95/9-20/2) بود. در بیماران BMIبالا این مقادیر 70/1 (فاصله اطمینان 95 درصد: 78/2-05/1) و 90/1 (فاصله اطمینان 95 درصد: 13/3-16/1) بود.
    نتیجه گیری
    این نتایج نشان می دهد که خطر بروز بیماری عروق کرونر قلب در افراد BMI پائین مبتلا به سندرم متابولیک و بدون بیماری مزمن کلیوی تقریبا دو برابر بیماران BMI بالا می باشد.
    کلید واژگان: تناقض چاقی, بیماری عروق کرونر قلب, بیماری مزمن کلیوی, سندرم متابولیک
    Mh Panahi, P. Yavari, D. Khalili, Y. Mehrabi, F. Hadaegh, F. Azizi
    Background and Objectives
    Some studies on chronic diseases have indicated that obesity may result in a paradoxically longer survival. The present study was aimed to investigate the effect of Chronic Kidney Diseases (CKD) and Metabolic Syndrome (MetS) on the incidence of Coronary Heart Disease (CHD).
    Methods
    In order to record time to CHD events, a sample of 6,507 individuals (mean age 47.4 years, 43.4% males) was followed for nearly 10 years. Participants were also categorized into four groups according to presence/absence of CKD and MetS. Then, using a Multivariate Cox Regression, the Hazard Ratio (HR) of each group was estimated relative to individuals free of both CKD and MetS separately for obese (BMI≥27.1 Kg/m2) and non-obese persons (BMI<27.1 Kg/m2).
    Results
    HR for non-obese patients with CKD but not MetS was obtained 2.06 (95%CI: 1.28-3.31) in men and 2.56 (1.04-6.31) in women. However, these associations were not significant for obese patients. Furthermore, among non-obese men and women with MetS alone, HR was estimated 2.52 (1.71-3.73) and 4.68 (2.20-9.95), respectively. For obese patients, these values were 1.70 (1.05-2.78) and 1.90 (1.16-3.13), respectively.
    Conclusion
    The results reflect that among those who had MetS alone, the risk of CHD incidence was twice higher in non-obese individuals compared to obese patients.
    Keywords: Obesity paradox, Coronary heart disease, Chronic kidney disease, Metabolic syndrome
  • سمانه اکبرپور، مجتبی لطفعلیان، امیرحسین مظفری، ریحانه رجب بلوکات، فریدون عزیزی، سیده مریم کریمیان، فرزاد حدائق*
    سابقه و هدف
    این مطالعه برای ارزیابی اثر حالت های مختلف فشارخون بالا روی مرگ و بیماری های قلبی و عروقی در دو گروه میانسال و سالمند انجام شده است.
    روش بررسی
    6974 نفر افراد میانسال و 882 نفر سالمند وارد مطالعه شدند و براساس وضعیت فشارخون شان دسته بندی شدند. (فشارخون بالای سیستول یا دیاستول به تنهایی (ISH و IDH)، یا هردو (SDH)، فشارخون کنترل شده (CBP) یا نشده (UBP)در درمان و بدون فشارخون بالا). نسبت خطر زیرگروه ها برای CVDو میرایی با استفاده از تحلیل رگرسیونی کاکس برآورد شد.
    یافته ها
    در حدود 10 سال پیگیری، 490 CVD و 150 مرگ در گروه میانسال و194 CVDو 176 مرگ در افراد مسن اتفاق افتاد. در افراد میانسالISH، SDH وUBP موجب افزایش ریسک CVD شدند در حالی که در این گروه UBP ریسک مرگ و میر ناشی از CVD (HR: 5. 66) و مرگ و میر به هر دلیل (HR: 2. 95) را افزایش می داد. در این گروه IDH تنها مرگ ومیر کلی (HR: 2. 01) را افزایش می داد. در گروه مسن، همانند گروه میانسال ISH، SDH و UBP موجب افزایش ریسک CVD شدند در حالی که در این گروهIDH، و CBP باعث افزایش ریسک به ترتیب مرگ ناشی از CVD و مرگ و میر کلی شدند.
    نتیجه گیری
    زیرگروه های ISH، SDH و UBPدر هر دو گروه سنی باعث افزایش خطر CVD می شوند. کنترل فشار خون بالای 80/140 میلی متر جیوه باعث کاهش خطر مرگ CVD و تمامی مرگ ها در گروه میانسال می شود در حالی که این کنترل در افراد مسن باعث افزایش مرگ و میر می شود.
    کلید واژگان: فشارخون, میانسال, مسن, خاورمیانه کوهورت, بیماریهای قلبی و عروقی, مرگ و میر
    Samaneh Akbarpour, Mojtaba Lotfalian, Amirhossein Mozafary, Reyhaneh Rajab Boloukat, Fereidoun Azizi, Karimian Seyedeh Maryam, Farzad Hadaegh*
    Background
    we investigated the association of different hypertension subgroups including isolated systolic hypertension (ISH), isolated diastolic hypertension (IDH), systolic-diastolic hypertension (SDH), controlled blood pressure (CBP), and uncontrolled blood pressure (UBP) for incident CVD and mortality events.
    Methods
    6974 middle age and 882 elderly participants were categorized according to their BP measurements, participants. Cox regression analysis was used to estimate the hazard ratio (HR) for hypertension subgroups, considering those with normotension as the reference.
    Results
    During more than 10 years of follow-up, in the middle-aged group, 490 CVD and 152 deaths occurred; corresponding rates for the elderly group were 194 and 176, respectively. In middle-aged subjects ISH, SDH and UBP increased the risk of CVD; whereas UBP increased the risk of mortality due to CVD and any cause (HR: 5.66 and HR: 2.95, respectively) and IDH increased only the risk of total mortality in this group (HR; 2.01) (all p-values
    Conclusions
    In both middle-aged and elderly population, ISH, SDH and UBP increase the risk of CVD. Controlling of BP to
    Keywords: hypertension, middle, aged, elderly, cardiovascular disease, mortality, cohort, Middle East
  • فریدون عزیزی *، فرزاد حدائق
    بروز و شیوع دیابت و چاقی در قرن اخیر به سرعت در حال افزایش است و موربیدیتی و مرگ و میر ناشی از این دو همه گیری، مشکلات عظیم بهداشتی درمانی برای جوامع بشری ایجاد کرده است.1 برای بروز دیابت نوع 2 که شایع ترین نوع دیابت است، وجود زمینه وراثتی و نیز عوامل محیطی تاثیرگذار لازم است.2 در بسیاری از موارد، عدم تغذیه سالم و کم تحرکی ابتدا سبب بروز حالت پیش از دیابت (Prediabetes) و سپس دیابت آشکار می شود.3 حالت پیش از دیابت با افزایش قند ناشتا (مساوی یا بیشتر از 100 و کمتر از 126 میلی گرم در دسی لیتر= IFG یا Impaired fasting glucose) و یا افزایش قند دو ساعت پس از تجویز گلوکز (مساوی یا بیشتر از 140 تا 200 میلی گرم در دسی لیتر= IGT یا (Impaired glucose tolerance مشخص می شود.4 مطالعات کوهورت آینده نگری که جمعیتی را برای بروز شیوع بیماری های غیرواگیر دنبال می کنند، دارای این مزیت هستند که نه تنها بروز و شیوع دیابت، چاقی، بیماری های قلبی عروقی و سایر بیماری های غیرواگیر را به طور شفاف نشان می دهند، بلکه عوامل خطر و مراحل قبل از بروز بیماری ها و نیز عوامل موثر بر آشکار شدن آن ها را نیز مشخص می نمایند. این داده ها و اطلاعات می توانند برای اقدامات پیشگیری از بروز بیماری های غیرواگیر به کار گرفته شوند.
  • سمانه عسگری، داود خلیلی*، فریدون عزیزی، فاطمه اسکندری، نرگس سربازی، فرزاد حدائق
    زمینه و هدف
    دستورکار 2013 کالج کاردیولوژی آمریکا (American College of Cardiology، ACC) و انجمن قلب آمریکا (American Heart Association، AHA) در کنترل کلسترول بالا به تازگی منتشر شده است و نیازمند ارزیابی در جوامع مختلف می باشد. هدف از این مطالعه تخمین تعداد افراد کاندید درمان بر اساس دستورکار گفته شده بود.
    روش بررسی
    از مجموع 6275 فرد 75-40 ساله در ابتدای مطالعه قند و لیپید تهران (بهمن 1377 تا اسفند 1388)، 5153 نفر واجد شرایط ورود به مطالعه با میانه بیش از 10 سال پیگیری بودند. خطر 10 ساله بیماری شدید قلبی- عروقی برای هر یک از شرکت کنندگان بر اساس راهنمای بالینی 2013 محاسبه شد و میزان این خطر در واجدین شرایط درمان با استاتین با میزان خطر در افراد با پیشینه بیماری های قلبی- عروقی مقایسه شد.
    یافته ها
    از حدود 6/5 میلیون مرد و زن ساکن در مناطق شهری ایران (بر اساس سرشماری سال 1375) حدود 4 میلیون نفر (2/55 میلیون مرد و 1/4 میلیون زن) نیاز به درمان با استاتین دارند. با توجه به افزایش حدود 2/5 درصدی جمعیت شهری ایران تا سال 1390، مشاهده شد که تعداد واجدین دریافت استاتین به دو برابر (پنج میلیون مرد و سه میلیون زن) افزایش یافت. همچنین میزان خطر ابتلا به بیماری شدید قلبی- عروقی در مردان غیردیابتی با ریسک محاسبه شده بین 7/5-5% و در زنان دیابتی با خطر کمتر از 5%، نسبت به افراد با سابقه بیماری قلبی- عروقی کمتر از 0/2 بود. با حذف این افراد از گروه واجدین شرایط، حدود 8% کل جمعیت از بار مصرف استاتین کاسته شد.
    نتیجه گیری
    استفاده از دستورکار جدید کالج قلب و عروق آمریکا و انجمن قلب آمریکا در جامعه ما برای درمان با استاتین به نسبت معقول به نظر می رسد. البته مطالعات بیشتری برای محاسبه سود خاص حاصل از درمان در زیرگروه های مختلف درمانی نیازمند است.
    کلید واژگان: دستورکار, کالج قلب و عروق آمریکا (ACC), انجمن قلب آمریکا (AHA), بیماری شدیدی قلبی, عروقی, استاتین
    Samaneh Asgari, Davood Khalili *, Fereidoun Azizi, Fatemeh Eskandari, Narges Sarbazi, Farzad Hadaegh
    Background
    In Nov 2013, the instruction for controlling high cholesterol has been released by the American College of Cardiology (ACC) and the American Heart Association (AHA) which need to be assessed in the different communities.
    Methods
    Of total 6275 individual aged 40-75 years who entered at the Tehran Lipids and Glucose Study from March 1999 to 20 March 2010 in first examination cycle, 5153 with the median follow-up of more than ten years were eligible to enter in this study. The 10-year risk of hard cardiovascular disease (Hard CVD) for Statin therapy based on ACC/AHA clinical guideline was calculated and this risk was calculated for each subgroup of the guideline who recommended for statin therapy comparing to the risk in individuals with prevalent CVD.
    Results
    Of nearly 6.5 million urban population of Iran (according to the 1996 census) about 4 million individuals (2.55 million men and 1.4 million women) were eligible for statin therapy. With respect to the urban population growth from the 1996 to the 2011 census (about 2.5 percent increases) the number of individuals for receiving statin increased by 50% (5 million men and 3 million women). Also, the risk in non-diabetic men with calculated risk of 5-7.5% and diabetic women with calculated risk of <5% for hard CVD was lower than 0.2. By removing these people from total eligible population, the burden of statin therapy will reduced about 8% which is about 540.752 persons, according to the Census 1996 and 1.155.079 individuals based on the census 2011.
    Conclusion
    The new guideline of ACC/AHA for statin therapy is relatively reasonable except for some subgroups. To reduce the burden of medical expenses, statin prescription can be ignored by physicians in these subgroups. Of course further research is required to calculate the net benefit for estimating the clinical usefulness of statin therapy in recommended guideline subgroups.
    Keywords: guideline, hard cardiovascular diseases, statin, the American college of cardiology (ACC), the American Heart Association (AHA)
  • محمدحسن پناهی، پروین یاوری*، داود خلیلی، یدالله محرابی، فرزاد حدائق، فریدون عزیزی
    مقدمه و اهداف
    مطالعات مختلف نشان داده اند که بین بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک ارتباط وجود دارد. در این مطالعه به بررسی خطر بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک، هم چنین برهم کنش بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک در بروز بیماری عروق کرونر قلب پرداخته شد.
    روش کار
    در این مطالعه یک جمعیت 6568 نفری (4/43 درصد مرد) با میانگین سنی 4/48 سال در مردان و 7/46 سال در زنان و با میانه پیگیری 1/10 سال مورد بررسی قرار گرفتند. ابتدا شرکت کننده ها به 4 گروه تقسیم شدند. گروه اول: شامل افراد بدون بیماری مزمن کلیوی و بدون سندرم متابولیک، گروه دوم: افراد دارای بیماری مزمن کلیوی و بدون سندرم متابولیک، گروه 3: افراد دارای سندرم متابولیک و بدون بیماری مزمن کلیوی و گروه 4: افراد دارای هر دو عامل سندرم متابولیک و بیماری مزمن کلیوی بود. سپس با استفاده از مدل رگرسیونی چند متغیره کاکس نسبت مخاطره هر گروه نسبت به گروه اول و با تعدیل متغیرهای سن، تحصیلات، سیگار کشیدن، کلسترول تام، سابقه خانوادگی بیماری های قلبی- عروقی محاسبه شد.
    نتایج
    در مردان، بیماری مزمن کلیوی (بدون سندرم متابولیک) با نسبت مخاطره 74/1 (با فاصله اطمینان 95 درصد: 60/2-16/1) و سندرم متابولیک (بدون بیماری مزمن کلیوی) با نسبت مخاطره 34/2 (08/3-77/1) هر دو عامل خطر بیماری عروق کرونر قلب می باشند و در زنان نسبت مخاطره این بیماری ها به ترتیب 18/1 (19/2-64/0) و 59/2 (88/3-73/1) می باشد؛ در حالی که بیماری مزمن کلیوی و سندرم متابولیک در مردان یک برهم کنش منفی معنی دار در بروز بیماری عروق کرونر قلب داشت این برهم کنش در زنان معنی دار نبود (48/0= Pvalue).
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان می دهد که بیماری مزمن کلیوی در مردانی که سندرم متابولیک ندارند به تنهایی یک عامل خطر در بروز بیماری عروق کرونر قلب می باشد.
    کلید واژگان: برهم کنش, بیماری مزمن کلیوی, سندرم متابولیک, بیماری عروق کرونر قلب
    Mh Panahi, P. Yavari *, D. Khalili, Y. Mehrabi, F. Hadaegh, F. Azizi
    Background and Objectives
    We studied the risk of Chronic Kidney Disease (CKD)، Metabolic Syndrome (MetS)، and their interaction on the incidence of Coronary Heart Disease (CHD).
    Methods
    A population of 6568 participants (43. 4% male) with a mean age of 48. 4 years for males and 46. 7 years for females and a median follow-up of 10. 1 years was investigated. They were divided into 4 groups at baseline: CKD-/MetS-، CKD+/MetS-، CKD-/MetS+، CKD+/MetS+. Hazard Ratios (HRs) were calculated for each group and were compared to the first group using multivariate Cox regression analysis adjusted for age، education، smoking، total cholesterol، and the family history of cardiovascular diseases.
    Results
    Men with CKD (without MetS) showed an HR of 1. 74 (CI 95%: 1. 16-2. 60) for CHD events. The measured value was 2. 34 (1. 77-3. 08) for men with MetS (without CKD). The respective results were in women 1. 18 (0. 64-2. 19) and 2. 59 (1. 73-3. 88). CKD and MetS had a significant negative interaction with CHD events (HR=0. 40، 0. 24-0. 66). The interaction was not significant in women (P value=0. 48).
    Conclusion
    The results of this study indicated that CKD without MetS was a risk factor for coronary heart disease in men but not in women.
    Keywords: Interaction, Chronic kidney disease, Metabolic syndrome, Coronary heart disease
  • گیتا شفیعی، داود خلیلی، نوشین فهیم فر، فرهاد شیخ الاسلامی، آرش قنبریان، فریدون عزیزی، فرزاد حدائق
    مقدمه
    هدف از مطالعه حاضر ارزیابی توانایی نوار قلب غیر طبیعی در زمان استراحت (ECG) در مقابل پرسشنامه رز و ارزش افزودن آن در پیش بینی خطر 10 ساله بیماری های عروق قلبی (CHD) در یک جمعیت شهری ایرانی با شیوع بالای این بیماری می باشد.
    روش ها
    در این مطالعه کوهورت، 5101 فرد ≥30 سال (2201مرد و 2900 زن) بدون سابقه بیماری های قلبی- عروقی از سال1380 تا سال 1388 در تهران بررسی شدند. سپس افراد به چهار گروه براساس داده های پرسشنامه رز و یافته های ایسکیمی در نوار قلب تقسیم شدند:Rose-/ECG-، Rose+/ECG-، Rose-/ECG+، Rose+/ECG+. خطر نسبی بروز CHD نسبت به گروه Rose-/ECG- به عنوان رفرانس در یک مدل رگرسیونی کاکس محاسبه گردید. به منظور ارزیابی ارزش افزودن ECG به پرسشنامه رز در پیش بینی CHD، از IDI (Integrated Discrimination Improvement) استفاده شد.
    یافته ها
    در طی پیگیری، تعداد 387 واقعه بیماری عروق کرونری مشاهده شد. در تجزیه و تحلیل چند متغیره خطر نسبی برای مردان و زنان با Rose+/ECG- به ترتیب معادل (91/3-71/1)59/2 و (44/3-48/1)26/2 و برای مردان و زنان با Rose-/ECG+ (05/2-90/0) 36/1 و (12/3-40/1) 09/2 بود. اختلافی بین مدل های رز به تنهایی و رز با ECG در پیش بینی وقایع CHD به خصوص در مردان (در آماره C، 179/0=P و IDI نسبی، 537/0=P) یافت نشد.
    نتیجه گیری
    پرسشنامه رز به عنوان یک ابزار ساده غربالگری است که از نظر کلینیکی اهمیت یکسانی در پیشگویی بروز CHD در مردان و زنان دارد. افزودن یک نوار قلب غیر طبیعی به پرسشنامه رز خطر بروز بیشتر وقایع CHD در آینده را بیان نمی کند.
    کلید واژگان: پرسشنامه رز, نوار قلبی, بیماری عروق قلبی
  • علی دل پیشه، عرفان ایوبی، داود خلیلی، فرزاد حدائق، فریدون عزیزی
    مقدمه
    ارتباط متغیرهای سندرم متابولیک با یکدیگر کاملا مشخص نیست. هدف از این مطالعه تحلیل عاملی سندرم متابولیک و بررسی ارتباط آن با بروز دیابت نوع 2 در افراد 20 تا 60 سال در مطالعه قند و لیپید تهران می باشد.
    روش ها
    تعداد 1861 مرد و 2706 زن از فاز پایه مطالعه قند و لیپید تهران برای بروز دیابت نوع 2 طی 4 فاز (متوسط 10 سال) پیگیری شدند. برای بررسی سندرم متابولیک از تحلیل عاملی به روش تحلیل مولفه های اصلی استفاده شد. از مد رگرسیون جستیک دو حالته برای بررسی نقش عامل ها در بروز دیابت نوع 2 استفاده شد.
    یافته ها
    در هر دو جنس، 3 عامل از تحلیل عاملی سندرم متابولیک به دست آمد. در هر دو جنس فشار خون سیستولیک و دیاستویک و دور کمر روی عامل 1 بارگذاری شدند. روی عامل دوم در زنان تری گیسرید و کلسترول با دانسیته بالا قرار داشتند اما در مردان دور کمر به همراه این دو متغیر قرار داشت. عامل سوم در مردان فقط با قند خون ناشتا بارگذاری شده بود اما در زنان دور کمر با قند خون ناشتا قرار داشت. در هر دو جنس، عامل 3 (عامل گلیسمی) با تطبیق متغیرهای مخدوش کننده، بیشترین اثر را روی بروز دیابت نوع 2 داشت. اندازه اثر برای زنان بیشتر از مردان بود. (مردان: 34/16-35/4=CI 95%، 43/8=OR، زنان: 37/26-19/7=CI 95%، 77/13=OR).
    نتیجه گیری
    متغیر چاقی نقش مهمی می تواند در یک شکل کردن سندرم متابولیک داشته باشد. یافته های ما پیشنهاد می کند که 3 عامل با ماهیت های فیزیولوژیکی متفاوت با بروز دیابت نوع 2 همبسته هستند.
    کلید واژگان: سندرم متابولیک, دیابت نوع 2, تحلیل عاملی, مطالعه قند و لیپید تهران
  • هاله افشار، فرزاد حدائق، ناهید بلادی مقدم، رضا محبی، فرهاد شیخ الاسلام، فریدون عزیزی
    هدف
    مقایسه توانایی تعاریف مختلف سندرم متابولیک (Mets) در برابر هریک از اجزای تشکیل دهنده آنها در پیش بینی میزان بروز سکته مغزی و این که آیا سندرم متابولیک، مستقل از اجزایش، خطری دارد.
    روش ها
    این مطالعه در بین 2548 فرد ایرانی، بالای 50 سال و بدون سابقه حوادث قلبی عروقی در ابتدای مطالعه، انجام شد. جهت تعریف سندرم متابولیک از معیارهای WHO،IDF و JIS استفاده شد. از آنالیز Cox proportional hazards regression جهت تخمین نسبت خطر (HR) و فاصله اطمینان (cl) 95% میزان بروز سکته مغزی برای هر یک از تعاریف و اجزایشان استفاده شد.
    یافته ها
    در طی 3/9 سال پیگیری، 72 مورد سکته مغزی رخ داد. نسبت خطر مولتی واریانت (فاصله اطمینان 95%) بروز سکته مغزی 71/2 (68/4-57/1)، 04/2 (27/3-27/1) و 87/1(00/3-17/1) به ترتیب برای JIS، IDF، WHO به دست آمد. در تعاریف JIS و IDF، فشار خون بالا، سطح بالای گلوکز پلاسما و چاقی مرکزی پیش بینی کننده های مهمی بودند. (نسبت خطر مولتی واریانت به ترتیب 98/3 (88/7-01/2)، 01/2 (22/3-25/1) و 73/1 (79/2-08/1) بود). تفاوتی بین تعاریف مختلف سندرم متابولیک در پیش بینی بروز سکته مغزی وجود نداشت. با استفاده از تست paired homogeneity مشخص شد که تعریف کامل سندرم در مقایسه با فشار خون بالا، سطح بالای گلوکز پلاسما و چاقی مرکزی قادر به پیش بینی بهتری نمی باشد. در تمام تعاریف، بعد از تعدیل هریک از اجزای سندرم متابولیک، ارتباط آن با سکته مغزی از بین رفت؛ در این مدل فقط فشار خون بالا به عنوان یک عامل پیش بینی کننده باقی ماند.
    نتیجه گیری
    تمام تعاریف سندرم متابولیک با سکته مغزی ارتباط داشتند. بعد از تعدیل هر یک از اجزای سندرم، این ارتباط از بین رفت و فقط فشار خون بالا به عنوان یک عامل پیش بینی کننده باقی ماند.
    کلید واژگان: سکته مغزی, سندرم متابولیک, فشار خون بالا, دیس گلیسمی, دیس لیپیدمی
  • فرزانه مباشری، داود خلیلی، یدالله محرابی، فرزاد حدائق، محمد موحدی، امیرعباس مومنان، آرش قنبریان، فرید زایری، فریدون عزیزی
    مقدمه
    تعداد کمی از مطالعات به آموزش اصلاح سبک زندگی در جهت پیشگیری از چاقی در سطح جامعه پرداخته اند. مطالعه ی حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش جمعیتی اصلاح سبک زندگی بر شیوع چاقی عمومی و چاقی مرکزی در بزرگسالان انجام گرفت.
    روش ها
    این مطالعه روی 3270 مرد (1205 نفر گروه مداخله و 2065 نفر گروه شاهد) و 4464 زن (1670 نفر گروه مداخله و 2794 نفر گروه شاهد) بزرگسال 20 ساله و بالاتر در تهران (شرکت کننده در مطالعه ی قند و لیپید تهران طی سال های 90-1378) انجام شد. در 4 بررسی مقطعی با فواصل 3 ساله متغیرهای دموگرافیک، عادات رفتاری و وضعیت ابتلای این افراد به چاقی عمومی و مرکزی مورد ارزیابی قرار گرفت. مداخلات شامل ارائه ی مشاوره ها، سخنرانی ها و توزیع مواد کتبی آموزشی در زمینه ی بهبود رژیم غذایی، افزایش فعالیت بدنی و کاهش استعمال دخانیات در طی مطالعه بود.
    یافته ها
    میانگین سنی مردان و زنان به ترتیب 9/14 ± 2/44 و 7/13 ± 1/42 سال بود. پس از 9/9 سال پیگیری، مداخله روی شانس چاق شدن مردان و زنانی که در آغاز مطالعه چاق نبودند، تاثیر محسوسی نداشت و شانس چاق ماندن مردان و زنانی که در آغاز مطالعه چاق بودند را 27/0 و 38/0 کاهش داد. کاهش مشاهده شده تنها در زنان معنی دار بود (002/0 = P). مداخلات، شانس چاقی مرکزی را در زنان مبتلا به چاقی مرکزی 34/0 کاهش داد (002/0 = P)، اما در سایر افراد تاثیری نداشت.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان دهنده ی تاثیر مفید مداخلات جمعیتی اصلاح سبک زندگی بر کاهش شیوع چاقی عمومی و چاقی مرکزی در بزرگسالان مبتلا به این مشکلات بود. این اثرات در زنان به مراتب بیشتر از مردان بود. بنابراین اصلاح برنامه ی مداخلات اجرایی در افراد غیر چاق و مردان چاق لازم به نظر می رسد.
    کلید واژگان: مداخلات جمعیتی, چاقی, بزرگسالان, مطالعه ی قند و لیپید تهران
    Farzaneh Mobasheri, Davood Khalili, Yadollah Mehrabi, Farzad Hadaegh, Mohammad Movahedi, Amir Abbas Momenan, Arash Ghanbarian, Farid Zayeri, Fereidoun Azizi
    Background
    Few studies have used lifestyle modification to prevent obesity at the community level. The aim of this study was to determine the effects of lifestyle modification education on the prevalence of general and central obesity in adults.
    Methods
    We studied 3270 men (1205 and 2065 individuals in the intervention and control groups، respectively) and 4464 women (1670 and 2794 individuals in the intervention and control groups، respectively). They participated in Tehran Lipid and Glucose Study during 1999-2011. Demographic characteristics، behavioral habits، and obesity status of the participants were assessed through four cross-sectional surveys with 3-year intervals. The intervention included education for improving diet and physical activity and decreasing smoking through counseling، lectures، and publications.
    Findings
    The mean age of men and women was 44. 2 ± 14. 9 and 42. 1±13. 7 years، respectively. During a median follow-up of 9. 9 years، the intervention had no significant impact on the odds of becoming obese in non-obese men and women. However، it resulted in 0. 27 and 0. 38 decreases in the odds of continuing to be obese in obese men and women، respectively. The changes were only significant in women (P = 0. 003). In addition، the intervention reduced the odds of central obesity by 0. 34 in the women with central obesity (P = 0. 002). However، it had no significant effects on central obesity among other participants.
    Conclusion
    Population-based interventions can be beneficial in reducing the prevalence of general and central obesity in adults. These effects are stronger in women than in men. Thus، implementing interventional programs among non-obese individuals is necessary.
    Keywords: Population, based interventions, Obesity, Adults, Tehran lipid, glucose study
  • سیده سارا عظیمی، داوود خلیلی، فرزاد حدائق، یدالله محرابی، پروین یاوری، فریدون عزیزی
    مقدمه و اهداف
    اولین علت مرگ و رتبه سوم بار بیماری ها در ایران مربوط به بیماری های قلبی- عروقی (CVD) می باشد. مطالعه حاضر به محاسبه سهم منتسب جمعیتی (Population Attributable Fraction) عوامل خطر CVD پرداخته است. PAF یکی از پارامترهای مهم اندازگیری اثرات عوامل خطر و ارزیابی پیامد بالقوه راهبردهای پیشگیرانه در سطح جامعه می باشد.
    روش کار
    در این مطالعه 5868 نفر از افراد بالای 30 سال تحت مطالعه همگروهی قند و لیپید تهران(TLGS)، بررسی شدند. تعداد رخداد ده ساله CVD، 501 مورد بود. با استفاده از رگرسیون لوجستیک، PAF تعدیل شده مستقیما برآورد گردید که جزء کم خطاترین روش های موجود محاسبه این شاخص است.
    نتایج
    بالاترین PAF در مردان به مصرف دخانیات، پرفشاری خون، دیابت، کلسترول بالا و چاقی مرکزی به ترتیب با 16/14%، 73/11%، 32/7%، 85/6% و 91/5% اختصاص داشت. در زنان پرفشاری خون، دیابت، چاقی مرکزی و کلسترول بالا به ترتیب با 25/19%، 82/18%، 88/9% و 95/7% بیشترین سهم جمعیتی را به خود منتسب کردند. سن بالا و سابقه خانوادگی CVD زودهنگام، به ترتیب در مردان و زنانPAF ای برابر با 09/36%، 61/16% و 95/3%، 56/7% را به خود اختصاص دادند.
    نتیجه گیری
    شایسته است به منظور کاهش حداکثری بروز CVD در جامعه، اولویت بندی مداخلات پیشگیرانه با توجه به سهم منتسب جمعیتی عوامل خطر به تفکیک جنس انجام شود. در این راستا می بایست ضمن توجه ویژه به کنترل مصرف دخانیات در مردان، پرفشاری خون و دیابت در هر دو جنس و به ترتیب کلسترول بالا در مردان و چاقی مرکزی در زنان، در اولویت راهبردهای پیشگیرانه CVDقرار گیرند.
    Ss Azimi, D. Khalili, F. Hadaegh, P. Yavari, Y. Mehrabi, F. Azizi
    Background and Objectives
    Cardiovascular disease is the first cause of death and third place in disease burden in Iran. This study estimates population attributable fraction (PAF) of cardiovascular risk factors in Tehran population. PAF is one of the important parameters of measuring population affect of risk factors and evaluating potential impact of preventive strategies in community level.
    Methods
    In this study 5868 participants above 30 years old of Tehran lipid and glucose study (TLGS) were employed and 501 CVD events detected during 10 years follow-up. Direct estimate of adjusted PAFs using logistic regression which is one of less biased exist methods of PAF calculation were applied.
    Results
    Highest modifiable cardiovascular risk factor PAFs, in sequence, was smoking (14.16%), hypertension (11.73%), diabetes (7.32%), hypercholesterolemia (6.85%) and central obesity (5.91%) for men, and hypertension (19.25%), diabetes (18.82%), central obesity(9.88%) and hypercholesterolemia (7.95%), for women. Also PAF of hazardous age and premature family history of CVD, as most important nonmodifiable CVD risk factors, were 36.09%, 16.61% and 3.95%, 7.56% for men and women respectively.
    Conclusion
    According to the difference of risk factors PAFs ranking in men and women, it is suitable that CVD preventive interventions to be prioritized by sex separately. In this regard, besides special attention to control tobacco use in men, hypertension and diabetes in both sexes and high cholesterol in men and central obesity in women respectively, should be given in priority of preventive strategies.
    Keywords: Cardiovascular disease, Risk factors, Population attributable fraction, Odds ratio, Tehran Lipid, Glucose Study
  • پروین سربخش، یدالله محرابی، علی اکبر معبودی، فرزاد حدائق
    در بسیاری از مسائل آماری، متغیرها اثرات برهمکنشی روی یکدیگر دارند. روش های آماری موجود برای تعیین مدلهای پیش بینی از جمله روش های رگرسیونی و درختهای تصمیم، قابلیت تشخیص و لحاظ کردن چنین اثراتی را ندارند و اثرات متقابل بین متغیرها در صورت شناسایی و لحاظ کردن در مدل، به دلیل پیچیده شدن آن، نهایتا از دوطرفه و سه طرفه تجاوز نمی کند. برای غلبه بر این نقص این مطالعه به معرفی رگرسیون منطقی به عنوان یک روش رگرسیونی تعمیم یافته و جدید می پردازد که در آن متغیرهای پیشگو به صورت ترکیبات بولی از متغیرهای دو حالتی ساخته میشود. برای یافتن چنین ترکیباتی در فضای حالتهای ممکن و همچنین برآورد پارامترهای مربوط به این ترکیبات از الگوریتم جستجوی Annealing استفاده می شود. آزمونهای تصادفی سازی برای تایید وجود ارتباط بین داده ها بکار میرود. به منظور اجتناب از بیش برآورد شدن، تعداد بهینه ترکیبات منطقی و متغیرهای مدل به روش اعتبار متقاطع تعیین می گردد. به عنوان کاربردی از این روش، داده های حاصل از مطالعه کوهورت قند و لیپید تهران، با استفاده از رگرسیون منطقی تحلیل شدندکه در آن اثر متغیرهای تن سنجی، قند و لیپیدها، فشار خون و... بر بروز دیابت بررسی شد و در نهایت مدلی برای پیش بینی ابتلا به دیابت ارائه می گرد.
    کلید واژگان: اثرات متقابل, الگوریتم Annealing, رگرسیون منطقی, منطق بولی
    Parvin Sarbakhsh, Dr Yadollah Mehrabi, Dr Ali Akbar Khadem Maboudi, Dr Farzad Hadaegh
    Regression is one of the most important statistical tools in data analysis and study of the relationship between predictive variables and the response variable. in most issues, regression models and decision tress only can show the main effects of predictor variables on the response and considering interactions between variables does not exceed of two way and ultimately three-way, due to complexity of such interactions. To consider such interactions in the regression models, instead of individual variables in the model, we can construct a combination of them and use this combination as a new independent variable into the model Logic regression is a generalized regression and classification method that in this model, predictive variables are Boolean combinations that are made of the original binary variables. Annealing algorithm is used to find such combinations and their coefficients. randomization test or “null model test” is an overall test for signal in the data.also, cross-validation test can be used to determine the size of the logic tree model with the best predictive capability. As an example, we applied Logic Regression to predict diabetes in TLGS study.
  • دور کمر اثر متفاوتی در تشخیص سندرم متابولیک و بروز دیابت در جوامع مختلف دارد: مطالعه طولی مقایسه ای بین استرالیا و ایران
    نصیر رستم بیگی، جاناتان ای شاو، پروین میرمیران، آرش قنبریان، روبرت سی اتکینز، مهدیه گل زرند، امیرعباس مومنان، فرزاد حدائق، آدریان جی کامرون، اندرو فوربس، پاول زد زیمت، اندرو ام تونکین، فریدون عزیزی
  • مرتضی سدهی، یدالله محرابی، انوشیروان کاظم نژاد، وحید جوهری مجد، فرزاد حدائق
    مقدمه و اهداف
    زمانی که در یک مطالعه متغیرهای پاسخ دارای مقیاس اندازه گیری متفاوت باشند، پاسخ ها را چندمتغیره آمیخته می گویند. با توجه به محدودیت ها و برقرارنبودن برخی پیش فرض ها، روش های کلاسیک آماری برای مدل بندی و پیش بینی این نوع پاسخ ها کارایی ندارند. هدف این مطالعه، طراحی شبکه عصبی مصنوعی برای مدل بندی و پیش ینی پاسخ های دومتغیره آمیخته است.
    روش کار
    این مطالعه شامل سه مرحله طراحی مدل، شبیه سازی و برازش مدل بر داده های واقعی است. پس از طراحی مدل، با در نظر گرفتن پارامترهای مختلف، دو مجموعه داده شبیه سازی و مدل های یک متغیره و دومتغیره مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای آموزش شبکه از الگوریتم شیب توام مقیاس شده و برای تعیین مناسب ترین مدل از معیار صحت پیش بینی استفاده شد. مدل پیشنهادی برای پیش بینی توام سندرم متابولیک و شاخص مقاومت به انسولین در مطالعه قند و لیپید تهران به کار گرفته شد. برنامه های رایانه ای در نرم افزارهایR 2.9.0 و MATLAB 7.6 طراحی و اجرا گردید.
    نتایج
    در مجموعه شبیه سازی اول، صحت پیش بینی در مدل های یک متغیره و دومتغیره تقریبا یکسان ولی در مجموعه شبیه سازی دوم، در مدل های دو متغیره نسبت به مدل های یک متغیره بیشتر است. در مدل های دو متغیره، صحت پیش بینی مدل با افزایش همبستگی متغیرهای پاسخ، بیشتر می شود. در داده های واقعی مدل با 10 گره در لایه میانی دارای بیشترین صحت پیش بینی است.
    نتیجه گیری
    تحقیق نشان داد، در حالتی که دو متغیر پاسخ با متغیرهای کمکی ارتباط دارند مدل دومتغیره نسبت به یک متغیره مناسب تر است و با افزایش همبستگی، صحت پیش بینی افزایش می یابد.
    کلید واژگان: پاسخ های آمیخته, شبکه عصبی مصنوعی, مدل های دومتغیره, مطالعه قندولیپید تهران
    M. Sedehi, Y. Mehrabi, A. Kazemnejad, V. Joharimajd, F. Hadaegh
    Background and Objective
    Mixed outcomes arise when, in a multivariate model, response variables measured on different scales such as binary and continuous. Artificial neural networks (ANN) can be used for modeling in situations where classic models have restricted application when some of their assumptions are not met. In this paper, we propose a method based on ANNs for modeling mixed binary and continuous outcomes.
    Methods
    Univariate and bivariate models were evaluated based on two different sets of simulated data. The scaled conjugate gradient (SCG) algorithm was used for optimization. To end the algorithm and finding optimum number of iteration and learning coefficient, mean squared error (MSE) was computed. Predictive accuracy rate criterion was employed for selection of appropriate model. We also used our model in medical data for joint prediction of metabolic syndrome (binary) and HOMA-IR (continues) in Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). The codes were written in R 2.9.0 and MATLAB 7.6.
    Results
    The predictive accuracy for univariate and bivariate models based on simulated dataset Ι, where two outcomes associated with a common covariate, were shown to be approximately similar. However, in simulated dataset ΙΙ in which two outcomes associated with different covariates, predictive accuracy in bivariate models were seen to be larger than that of univariate models.
    Conclusions
    It is indicated that the predictive accuracy gain is higher in bivariate model, when the outcomes share a different set of covariates with higher level of correlation between the outcomes.
  • شایسته خلیلی، معصومه حاتمی، فرزاد حدائق*، فریدون عزیزی
    مقدمه

    شیوع دیابت در جهان در حال افزایش است و بیماری عروق کرونر قلب (CHD) علت اصلی مرگ و میر در بیماران دیابتی می باشد. یکی از عواملی که باعث افزایش خطر CHD در این بیماران می شود، چاقی است. این مطالعه قصد دارد توانایی متغیرهای چاقی عمومی و مرکزی را در پیش بینی بیماری های قلبی-عروقی (CVD) در بیماران ایرانی مبتلا به دیابت نوع 2 ارزیابی کند.

    مواد و روش ها

    مطالعه شامل 411 مرد و 599 زن برابر و بزرگ تر از 30 سال بدون سابقه ی ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی (CVD) بود. با استفاده از تحلیل متناسب کاکس، نسبت های خطر (HRs) تعدیل شده برای CVD به ازای 1 انحراف معیار افزایش در هر یک از شاخص های چاقی شکمی و عمومی، طی دوره ی پیگیری با میانه ی 4/8 سال، محاسبه شد.

    یافته ها

    طی پیگیری 188 مورد CVD (90 مرد و 98 زن) رخ داد. HR تعدیل شده برای عوامل خطرساز در مردان، برای نسبت دور کمر به باسن (WHR)، 21/1 و معنی دار بود (05/0=P). در تحلیل چندمتغیره ی تعدیل شده در زنان نیز WHR خطر معنی داری داشت، و WC و WHtR نیز به طور حاشیه ای با CVD ارتباط داشتند. در زنان WHR در حضور مدیاتورهای چاقی نیز بروز CVD را پیش بینی می کرد. نقاط برش WHR به ترتیب در مردان و زنان 95/0 و 91/0 بودند.

    نتیجه گیری

    نقش متغیرهای چاقی مرکزی در بروز CVD در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 نسبت به چاقی عمومی بیشتر است و WHR مهم ترین شاخص تن سنجی پیش بینی کننده ی بروز CVD در زنان و مردان دیابتی است.

    کلید واژگان: چاقی, بیماری های قلبی, عروقی, دیابت
    Shayesteh Khalili, Masumeh Hatami, Farzad Hadaegh, Fereidoun Azizi
    Introduction

    Considering the high prevalence of diabetes mellitus worldwide and in the Middle East countries and high prevalence of cardiovascular disease (CVD) in diabetic patients, this study aimed to compare different abdominal and central obesity measures, as important risk factors of CVD, for prediction of CVD in Iranian men and women with type 2 diabetes.

    Materials And Methods

    We followed 1010 patients with type 2 diabetes for a median follow up period of almost 8 years. The hazard ratios (HRs) for CVD were calculated for a 1 standard deviation (SD) change in each anthropometric measure, using Cox proportional regression analysis.

    Results

    A hundred and eighty-eight cardiovascular events occured in diabetic patients. In the age adjusted model, in diabetic men, waist to hip ratio (WHR), waist to height ratio (WHtR) and waist (WC) were associated significantly with CVD but in the multivariate model, only WHR was a significant and independent predictor of CVD. In diabetic women, in the full adjusted model, WHR was associated significantly with CVD. WC in diabetic women and WHtR in both genders were marginally associated with CVD.

    Conclusion

    Central obesity measures were stronger than the general obesity parameter for prediction of CVD in adults with type 2 diabetes mellitus and WHR was the most important anthropometric measure in these patients in both genders.

  • نوشین فهیم فر، فرزاد حدائق، داود خلیلی، فرهاد شیخ الاسلامی، فریدون عزیزی
    مقدمه
    طبق مطالعات انجام گرفته در غرب، خطر دیابت برای بروز بیماری عروق کرونر قلب (CHD) معادل با خطر داشتن سابقه CHD است. آیا در یک جمعیت ایرانی با شیوع بالای دیابت، باز هم این دو خطر یکسانی را برای بروز CHD ایجاد می کنند؟
    روش ها
    جمعیت مورد مطالعه یک هم گروه شامل 2267 مرد و 2931 زن 30 ساله و بالاتر بودند که با میانه معادل 5/7 سال پیگیری شدند. خطر بروز CHD با استفاده از مدل خطرات متناسب کاکس برای افراد دیابتی بدون سابقه CHD (دیابت+/ بیماری قلبی-) و نیز افراد دارای سابقه CHD بدون دیابت (دیابت-/ بیماری قلبی+) محاسبه گردید.
    یافته ها
    پس از تعدیل سن و سایر عوامل خطر معمول و مقایسه با گروه فاقد دیابت و سابقه CHD (دیابت-/ بیماری قلبی-)، نسبت خطر (HR) برای گروه «دیابت+/ بیماری قلبی-» معادل (60/2-15/1: فاصله اطمینان 95%) 73/1 و برای گروه «دیابت-/ بیماری قلبی+» معادل (10/3-45/1:فاصله اطمینان 95%(12/2 در مردان و این ارقام در زنان به ترتیب (97/6-74/2) 37/4 و (20/8-17/3) 10/5 بود. پس از تعدیل سن و جنس و سایر عوامل خطر گروه «دیابت-/ بیماری قلبی+» در مقایسه با «دیابت+/ بیماری قلبی-» دارای HR برابر (28/0=P، 61/1-87/0) 19/1 بود و در مقایسه دو گروه به تفکیک دیابت تحت درمان و دیابت تازه تشخیص داده شده این اعداد به ترتیب (65/0=P، 35/1-62/0) 91/0 و (07/0= P، 03/2-98/0) 41/1 محاسبه گردید.
    نتیجه گیری
    خطر بروز CHD در دیابتی ها معادل خطر بروز CHD در افراد با سابقه قبلی CHD می باشد و این موضوع تاکید جدی بر لزوم اقدامات سریع و جدی در پیشگیری از حوادث قلبی عروقی در بیماران دیابتی را به همراه دارد.
    کلید واژگان: دیابت, بیماری عروق کرونری قلب, نسبت خطر, مطالعه همگروهی
  • امیررضا گوهریان، فرزاد حدایق، فریدون عزیزی *
    مقدمه

    سندرم متابولیک مجموعه ای از عوامل خطرساز بیماری های غیرواگیر شامل افزایش گلوکز سرم، دیس لیپیدمی، چاقی شکمی و افزایش فشارخون، همراه با وضعیت های التهابی و افزایش انعقادپذیری می باشد. مطالعه ی حاضر با هدف بررسی تاثیر تغییرات وزن بر بروز سندرم متابولیک با معیارهای بین المللی و معیار چاقی شکمی ایرانی انجام شد.
    موا دو

    روش ها

    این مطالعه از نوع هم گروهی آینده نگر، جمعیت مورد مطالعه شامل همه ی افراد بالای 20 سال شرکت کننده در مراحل اول و دوم مطالعه ی قند و لیپید تهران (TLGS) مشروط بر، فقدان سندرم متابولیک براساس معیارهای دور کمر ایرانی و (NHLBI)(National Heart، Lung and Blood Institute) بودند. معیار دور کمر ایرانی برابر 5/94 سانتی متر برای هر دو جنس در تعریف بر اساس پیامد، 89 سانتی متر برای مردان و 91 سانتی متر برای زنان در تعریف مقطعی به کار گرفته شد. اطلاعات افراد از طریق مصاحبه، مشاهده، معاینه، تکمیل پرسشنامه و انجام آزمایش ها جمع آوری شد، سپس خطر نسبی (RR) با حدود اطمینان 95% (CI) برای بروز سندرم متابولیک و نیز اجزای تشکیل دهنده ی آن، با استفاده از آزمون آماری رگرسیون لجستیک بر اساس هر یک از پنجک های تغییر وزن، بعد از تعدیل متغیرهای زمینه ای در یک دوره ی 1/3 ساله برآورد شد.

    یافته ها

    بروز تعدیل شده برای سن سندرم متابولیک طی دوره 1/3 ساله، بر اساس معیار دور کمر ایرانی پیامد 6/20% (مردان 26%، زنان 9/20%)، دور کمر ایرانی مقطعی 2/26% (مردان 4/34%، زنان 1/26%) و NHLBI 7/23% (مردان 4/24%، زنان 4/29%) برآورد شد. کاهش حداقل 3/1% وزن اولیه در زنان براساس معیارهای دور کمر ایرانی و NHLBI اثر محافظتی به دنبال داشت. از سوی دیگر، افزایش حداقل 4/1% وزن اولیه در مردان براساس هر سه معیار، باعث افزایش خطر نسبی بروز سندرم متابولیک شد. افزایش حداقل 3/1% وزن اولیه در زنان براساس معیارهای دور کمر ایرانی مقطعی و NHLBI و حداقل 4% وزن اولیه براساس معیار دور کمر ایرانی پیامد باعث افزایش خطر نسبی بروز سندرم متابولیک در آنان شد.

    نتیجه گیری

    با توجه به تاثیر محافظتی کاهش وزن حتی به مقدار جزیی (حداقل 3/1% برای مردان و 5/2% برای زنان) در بروز سندرم متابولیک و نیز چاقی شکمی، اجرای برنامه های تشویقی و آموزشی برای کاهش وزن در افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی توصیه می شود.

    کلید واژگان: سندرم متابولیک, تغییرات وزن, بروز, پرفشاری خون, دیس لیپیدمی, چاقی شکمی, عدم تحمل گلوکز
    A. Goharian, F. Hadaegh, F. Azizi
    Introduction

    The metabolic syndrome includes risk factors for non-communicable diseases such as central obesity, hyperglycemia, dyslipidemia and hypertension accompanied by pro-inflammatory and hypercoagulability states. The aim of this study was to determine the effects of weight change on incident metabolic syndrome.

    Materials And Methods

    This was a prospective cohort study, the population of which included all participants of the TLGS, phases one and two, >20 yrs and above, free of metabolic syndrome, based on the Iranian waist circumference, and NHLBI. Iranian waist circumference was defined with different cutoff points, according to cross sectional and outcome-based studies. Data was obtained by interviews, questionnaires, observation, and physical and laboratory examinations.The incidence of metabolic syndrome after 3.1 years of follow up was determined. Percent of weight change (PWC) was divided in five quintiles. Using the logistic regression test, odds ratio and 95% confidence interval of incident metabolic syndrome and its components for these quintiles, after adjusting for confounders, were calculated.

    Results

    Age adjusted incidences of metabolic syndrome after a 3.1 year follow up, according to Iranian WC outcome were 20.6% (males 26%, females 20.9%) and for Iranian WC cross sectional and NHLBI were 26.2% (males 34.4%, females 26.1%) and 23.7% (males 24.4%, females 29.4%) respectively. For both genders, based on Iranian W.C and NHLBI, a weight reduction of at least 1.3%, compared to baseline, in women had a protective effect against incident metabolic syndrome. In men a weight gain of at least 1.4% since baseline resulted in an increase in the odds ratio. In women, weight gain of at least 1.3% since baseline, based on the Iranian WC cross sectional, NHLBI and at least 4% based on Iranian W.C-outcome resulted in progressive incidence of metabolic syndrome. These reductions of at least 1.3% in males and 2.5% in females, decreased the relative risk of abdominal obesity, but had no effect on other components of metabolic syndrome, including: hypertriglyceridemia, low HDL, hyperglycemia, and hypertension. Although in both sexes, increase in weight resulted in abdominal obesity, the cut off points according to various definitions were different.

    Conclusion

    Considering the preventive effect of weight loss against incident metabolic syndrome and abdominal obesity, we recommend educational programs to enhance awareness regarding overweight and obesity and motivate individuals to lose weight.

  • یدالله محرابی، پروین سربخش، فرزاد حدائق، علی اکبر خادم معبودی
    مقدمه
    دیابت نوع 2 یکی از بیماری های چندعاملی است که با توجه به اهمیت و بار فردی و اجتماعی، لزوم شناسایی افراد پرخطر برای ابتلا به آن مشهود است. تاکنون مطالعه های متعددی برای پیش بینی بروز دیابت با استفاده از مدل های آماری موجود انجام شده است ولی با وجود اهمیت بالینی اثر متقابل عوامل خطرساز بر بروز دیابت، امکان لحاظ کردن همه ی اثرهای متقابل ممکن در مدل های آماری فعلی وجود ندارد. در این مطالعه، به منظور یافتن ترکیبات منطقی مناسب از عوامل خطرساز مرتبط با دیابت نوع 2 از روش رگرسیون لجستیک منطقی استفاده شد.
    مواد و روش ها
    جمعیت مورد بررسی، از افراد بخش کوهورت مطالعه ی قند و لیپید تهران (TLGS) انتخاب شدند. 3523 نفر (8/57% زن و 2/42% مرد) وارد مطالعه شدند. تحلیل های مربوط با استفاده از روش رگرسیون لجستیک منطقی (Logic Logistic Regression) انجام شد. پارامترهای مدل با به کارگیری الگوریتم Annealing برآورد شد. به منظور اجتناب از بیش برآورد شدن، تعداد بهینه ی ترکیبات منطقی و متغیرهای مدل به روش اعتبار متقاطع تعیین شد. برای ارزیابی و مقایسه ی مدل منطقی به دست آمده با رگرسیون لجستیک حاصل از اثر اصلی، آماره ی انحراف، میزان حساسیت و ویژگی دو مدل محاسبه شد. هم چنین، مقایسه ی میزان پیش بینی بروز دیابت توسط مدل ها با استفاده از سطح زیر منحنی مشخصه ی عملکرد (ROC) انجام شد. نرم افزار R نسخه 1/8/2 برای انجام تحلیل ها مورد استفاده قرار گرفت.
    یافته ها
    با استفاده از الگوریتم Anealing مدل رگرسیون لجستیک منطقی با 4 ترکیب بولی شامل 5 متغیر برازش داده شد. آماره ی انحراف این مدل 3/1203 به دست آمد که نسبت به مدل های دیگر و نیز مدل لجستیک پیشرو (آماره ی انحراف = 88/1206) برازش بهتری داشت. عبارات بولی یافت شده در مدل با 4 ترکیب شامل اختلال تحمل قند ناشتا (نسبت بخت: 53/5 و فاصله ی اطمینان 95%: 59/7 و 03/4، اختلال تحمل قند دوساعته (نسبت بخت: 45/5 و فاصله ی اطمینان 95%: 49/7 و 96/3)، داشتن سابقه ی فامیلی دیابت با (نسبت بخت: 89/1و فاصله ی اطمینان 95%: 63/2 و 38/1)، تری گلیسرید بالا یا دور کمر بالا (نسبت بخت: 4/2 و فاصله ی اطمینان 95%: 32/3 و 73/1) بود (برای همه متغیرها 001/0P<). سطح زیر منحنی راک مربوط به مدل 843/0 با فاصله ی اطمینان 95% مجانبی (874/0 و 813/0) به دست آمد که با سطح زیر منحنی راک مدل لجستیک پیشرو (839/0) تفاوت معنی داری نداشت.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد رگرسیون منطقی به عنوان یک روش جدید، قابلیت خوبی برای غربالگری بیماری های چند عاملی از جمله دیابت دارد زیرا در این رگرسیون، امکان شناسایی و لحاظ کردن اثر متقابل بین عوامل خطرساز وجود دارد.
    کلید واژگان: رگرسیون منطقی, دیابت, اثرهای متقابل, پیش بینی بروز, منطق بولی, الگوریتم Annealing
    Dr. Y. Mehrabi, Dr. A. Khadem-Maboudi, D. F. Hadaegh, P. Sarbakhsh
    Introduction
    Detection of population at risk of type II diabetes, as a multi-factorial disease, is an important issue because of its individual and social impacts. To date, several studies have been conducted to predict the incidence of diabetes, using different statistical methods. However, despite its clinical importance, it is highly difficult to consider all interactions among risk factors, in ordinary statistical models. This study aimed to extract appropriate logic combination of type 2 diabetes risk factors employing the recently introduced method, Logic regression.
    Materials And Methods
    The study population was selected from a cohort of the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). Data for 3523 participants, aged 20 years and over (57.8% female and 42.2% male) were entered into analysis, for which logistic logic regression method was used. The model parameters were estimated using the Annealing algorithm. To avoid overestimation, the optimal number of logic combinations was determined by the cross-validation method. Deviance, sensitivity and specificity measures were computed to evaluate the logic model and its comparison to ordinary logistic regression the latter accommodated only the main effects. The prediction power of the two models was compared by Area under ROC curve. R software version 2.8.1 was employed for analyses.
    Results
    Logistic logic regression with the 4 Boolean combination including 5 variables was fitted using the Annealing algorithm and resulted in in deviance of 1203.30. This model had better fit compared to other logic models and also ordinary logistic regression with forward procedure (deviance=1206.88). The Boolean combination of the above model included impaired fasting glucose (OR=5.53, 95%CI: 4.03-7.59), IGT (OR=5.54, 95%CI: 3.96-7.49), family history of diabetes (OR=1.89, 95%CI: 1.38-2.63), and interaction of high triglycerides or abnormal waist circumference (OR=2.4, 95%CI: 1.73-3.32) all p-values <0.001. The area under ROC curve for the model was 0.843 (95%CI: 0.813-0.874).
    Conclusion
    This study showed that the logic regression as a newly introduced method has the ability of recognizing and modelling the interactions between different risk factors. Therefore, it is recommended as an appropriate tool for screening of the multi-factorial diseases such as diabetes.
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال