به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب فیروزه سجادی

  • نوشین محمدی فرد، فهیمه حقیقت دوست، پریسا ذاکری، مریم مقرون، حسن علیخاصی، سیمین کریمی، فیروزه سجادی
    مقدمه

    مطالعه حاضر به منظور، تعیین ارتباط مدت خواب والگوی مصرف میان وعده های غذایی انجام شد.

    روش کار

    این مطالعه مقطعی  روی داده های مرحله آخر برنامه قلب سالم اصفهان که یک برنامه مداخله-ای جامعه‌نگر است در شهرستان های اصفهان، نجف آباد و اراک برروی 9572 نفر از افراد بالاتر از 19 سال انجام شد. اطلاعات غذایی توسط پرسشنامه بررسی تکرر مصرف مواد غذایی به دست آمد. پس از تکمیل ساعت خواب  شبانه روز، شرکت کننده ها در سه گروه افراد با خواب کم (ساعت 6≥)، طبیعی (ساعت6 > و ساعت 9 ≥) و طولانی (ساعت9 >) بررسی شدند. برای بررسی ارتباط بین نوع میان وعده غذایی و ساعت خواب از رگرسیون لجستیک چندگانه استفاده شد.

    نتایج

    شرکت کنندگان در مطالعه شامل 4028 مرد و 3882 نفر زن بودند. افراد با خواب بیشتر از 9 ساعت نسبت به افراد با میزان خواب طبیعی میزان بیشتری از انواع میوه و آبمیوه طبیعی، استفاده می‌کردند (02/1- 002/1 :% CI95و  01/1 (OR=. همچنین افرادی با خواب طولانی از مغزهای روغنی کمتری نسبت به    افراد با خواب طبیعی مصرف می‌کردند) (99/0- 94/0 :% CI95و  97/0 (OR=. ولی مصرف نوشابه و آبمیوه‌های صنعتی در افراد با خواب کوتاه نسبت به افراد با خواب طبیعی بیشتر بود (05/1- 01 /1 : % CI95و  04/1 (OR=.

    نتیجه گیری

    اگرچه بین مدت  خواب و انتخاب الگوی غذایی در انتخاب برخی از میان وعده های غذایی ممکن است رابطه وجود داشته باشد، اما نمی توان الگوی غذایی خاصی را مشخص نمود.

    کلید واژگان: مدت خواب, میان وعده غذایی, شیوه زندگی}
    Noushin Mohammadifard, Fahime Haghighatdoost, Parisa Zakeri, Maryam Maghroun, Hasane Alikhasi, Simin Karimi, Firoozeh Sajjadi
    Objective

    Considering the association between sleep duration and lifestyle factors, this study was conducted to determine the relationship between sleep duration and the type of snack consumption.

    Methods

    This cross-sectional study was done on 9572 people aged over 19 years in Isfahan, Najafabad and Arak counties in the framework of the last phase of Isfahan Healthy Heart Program (IHHP). Dietary information was obtained through a food frequency questionnaire. According to the hours of sleep per day, participants were stratified into three groups with low (≤6 hours), adequate (≥6 and ≤9 hours) and long (≥9 hours) sleep duration. Multiple logistic regression was used to examine the relationship between snack type and sleep duration.

    Results

    Participants consisted of 4028 males and 3882 females. People who slept more than 9 hours consumed more fruits and natural juices than people who had adequate sleep duration (OR = 1.01; 95% CI: 1.002-1.02). Also, people with longer sleep duration consumed fewer amounts of nuts than people with adequate sleep duration (OR = 0.97; 95% CI: 0.94-0.99). Consumption of soft drinks and industrial juices in people with short sleep was more than people with adequate sleep duration (OR = 1.04; 95% CI: 1.01-1.05).

    Conclusion

    According to the results, although there may be a relationship between sleep duration and choosing a healthy or unhealthy snacks, it is not possible to determine a conspicuous pattern for snacks.

    Keywords: sleep duration, Snack, lifestyle}
  • فیروزه سجادی، رویا کلیشادی، علیرضا احمدی*، حسن علیخاصی، مریم مقرون، فاطمه نوری، نوشین محمدی فرد
    زمینه و هدف
    روند اختلالات چربی خون و چاقی در میان کودکان و نوجوانان رو به افزایش است و با توجه به اینکه بیسکویت به عنوان یک میان وعده مناسب و پر انرژی مورد علاقه این گروه سنی می‫باشد و نیز تولیدکنندگان گرایش زیادی به تولید این ماده غذایی دارند، این بررسی به منظور تاثیر مصرف بیسکویت بر شاخص‫های تن سنجی و متابولیک انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه یک مطالعه مداخله ای به روش دو سوکور می‫باشد که در سال‫های 1388-1387 در پژوهشکده قلب و عروق اصفهان اجرا شد. جامعه مورد بررسی شامل کودکان و نوجوانان ساکن اصفهان بودند که در محدوده سنی 6 تا 18 سال بودند که به روش نمونه گیری انتخابی 63 خانواده انتخاب شدند. نمونه ها به دو گروه 31 نفری و 32 نفری تقسیم و به مدت یکسال پیگیری شدند. گروه اول از بیسکویت رژیمی و گروه دوم از بیسکویت‫های معمولی برای میان‫وعده های غذایی استفاده کردند. هر دو گروه تحت رژیم درمانی قرار گرفتند. اطلاعات مربوط به خصوصیات دموگرافیک از طریق پرسشنامه تکمیل شد. مشخصات تن سنجی افراد شامل نمایه توده بدنی، دور کمر، نسبت دور شکم به دور باسن و فاکتورهای بیوشیمیایی شامل قند خون ناشتا و چربی های سرم بر اساس روش‫های استاندارد اندازه‫گیری شد. برای مقایسه متغیرهای کمی، تغییرات متغیرها مقایسه قبل و بعد از مداخله از آزمون تی وآنالیز کوواریانس برای بررسی اثر مداخلات در دو گروه استفاده شد.
    یافته ها
    تفاوت معنی داری در شاخص توده بدنی قبل و بعد از مطالعه در هر دو گروه مشاهده شد (02/0 p=). علیرغم کاهش قند و چربی های خون در هر دو گروه، تفاوت معنی داری بین دو گروه مورد و شاهد مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    یافته های مطالعه حاضر نشان دادند که مصرف بیسکویت اصلاح شده بر روی عوامل خطرساز قلبی در کودکان تغییرات معنی‫داری را نشان نمی‫دهد. اثر اصلاح میان وعده های غذایی در بهبود وضعیت سلامتی کودکان ثابت شده است، بنابراین انجام مطالعات بیشتر برای دستیابی به بهترین فرمولاسیون با در نظر گرفتن جنبه های مختلف پیشنهاد می شود تا مداخلات عملی موثر در جهت ارتقاء سلامت مصرف کنندگان انجام گیرد.
    کلید واژگان: بیسکویت رژیمی, بیماری?های قلبی عروقی, کودکان و نوجوانان, شاخص های تن سنجی, متابولیک}
    F Sajjadi, R Kelishadi, A Ahmadi *, H Alikhasi, M Maghroun, F Nouri, N Mohammadifard
    Background & objectives
    The trend of hyperlipidemia and obesity is increasing among children and adolescents. These age groups like to eat biscuits as an appropriate and energetic snack that may lead to obesity. This study was conducted to evaluate the effect of diet biscuit consumption on anthropometric and metabolic indexes.
    Methods
    This double blind interventional study was conducted in Isfahan Cardiovascular Research Center in 2008-2009.The participants were the children and adolescent aged 6-18 years. The population under study was 63 persons who allocated in two groups of 31 and 32 persons and followed for one year. First group used diet biscuits and the second group used non-diet and both group received diet therapy. Demographic data were obtained using questionnaire. Anthropometric characteristic including body mass Index, waist circumference and the waist to hip ratio was measured. Meanwhile blood sample was collected to measure fasting blood sugar and serum lipid profile. Collected data were analysed by statistical methods including t-test and ANCOVA.
    Results
    There was a significant difference in BMI before and after study in both groups (p=0.02). Although the biochemical variables decreased in both groups difference was not significant
    Conclusion
    The results of this study show that using modified biscuit has no significant effect on children’s cardiovascular risk factors. Since the effect of snack modification on improvement of children health status has been proven. Additional studies need to be performed to find the best formulation and improve the health of consumers.
    Keywords: Diet Biscuits, Cardiovascular Disease, Children}
  • سعید عباسی، فیروزه سجادی، ساحل همتی، طاهره نجفی فرد
    مقدمه
    هدف این پژوهش بررسی کیفیت زندگی و عوامل مرتبط با آن در مادران دارای فرزند سندرم داون بود.
    روش
    روش پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی (مقطعی) بود. جامعه آماری پژوهش، کلیه مادران دارای فرزند سندرم داون مراجعه کننده به کانون سندرم داون بودند. نمونه پژوهش حاضر 70 نفر از مادران دارای فرزند سندروم داون بودند که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (WHOQOL) و پرسشنامه اطلاعات دموگرافیکی و زمینه ای بود.
    یافته ها
    میانگین نمره کلی کیفیت زندگی در این مطالعه (30/46) بوده است که از بین چهار خرده مقیاس ، سلامت محیطی کمترین میانگین نمره کیفیت زندگی را در این مطالعه داشته است (05/0p<). و سلامت روان نیز بعد از سلامت محیطی پایین ترین نمره را داشته است. همچنین میانگین سلامت محیطی بین حجم جامعه و سطح تحصیلات مادران اختلاف معناداری داشته است(05/0p<).
    نتیجه گیری
    نگرش منفی مردم نسبت به برخی کم توانایی ها و محدودیت ها، اطلاعات کم اطرافیان و جامعه ، شرایط فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی نامناسب، سطح منابع در دسترس ناکافی از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر کیفیت زندگی می تواند باشد. بنابراین پیشنهاد می شود سازمان های مربوطه با فراهم کردن خدمات و شرایط مناسب برای مادران کودکان سندرم داون در جهت بهبود وضعیت کیفیت زندگی و سلامتیشان برنامه ریزی و اقدامات لازم را انجام دهند.
    کلید واژگان: کیفیت زندگی, مادران, سندرم داون}
    Saeid Abbasi, Firoozeh Sajedi *, Sahel Hemmati, Tahereh Najafi Fard, Mohammad Javad Azadchehr, Abolfazl Poursadoghi
    Objective
    This study aimed to evaluate the quality of life and related factors in mothers of children with Down syndrome.
    Methods
    The study method was correlation-survey (sectional). Sampling was based on the available population. The research population consisted of all mothers of children with Down syndrome referred to the Down Syndrome Center: out of them 70 mothers of children with Down syndrome were randomly selected for study sample. Research tools were the WHO “quality of life” questionnaire, as well as a demographic and background information questionnaire. Data were analyzed using SPSS-16 software and ANOVA, multiple regression analysis and t-test.
    Results
    The results showed a significant association of physical health and environmental health with the housing type (P0.05).
    Conclusion
    People’s negative attitude toward some disabilities and limitations, society’s little information, inappropriate cultural, social, and economic conditions, and insufficient available resources can be the most important factors affecting the quality of life. It is recommended that the relevant organizations provide services and conditions for mothers of children with Down syndrome in order to improve their quality of life and health.
    Keywords: Quality of life, Mothers, Children with down syndrome}
  • فیروزه سجادی *، مریم مقرون، محمدرضا سرهنگ پور، فاطمه نوری، مینا شریعتی فر، نوشین محمدی فرد
    مقدمه
    پر فشاری خون اولین عامل مرگ و میرهای قلبی- عروقی در ایران و جهان است. میزان نمک دریافتی در بزرگسالان ایرانی بیش از دو برابر میزان توصیه شده توسط سازمان جهانی بهداشت است. این مطالعه به منظور بررسی میزان نمک و سدیم موجود در فرآورده های غذایی فرایند شده ایرانی انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه مقطعی در شهر اصفهان طی سال های 92-1390 انجام شد. از انواع مارک های معتبر موجود در فروشگاه های شهر اصفهان به تعداد حداقل 5 نمونه از 94 نوع غذاهای فرایند شده تهیه، و میزان نمک و سدیم آن ها اندازه گیری شد. به منظور مقایسه میانگین میزان نمک موجود در این مواد غذایی با میزان استاندارد، از اطلاعات شماره استاندارد ملی هر ماده غذایی استفاده شد.
    یافته ها
    میانگین نمک و سدیم تمامی فراورده های غذایی به ترتیب 10/1 ± 44/1 گرم درصد و 49/569 ± 74/792 میلی گرم در صد گرم بود. حدود 40% محصولات بیشتر از مقدار میانگین کل محصولات غذایی دارای نمک و سدیم بودند. 50% از محصولات جزء محصولات غذایی پرنمک (نمک مساوی و یا بیش تر از25/1 گرم در 100گرم ماده غذایی) و70% جزء محصولات غذایی پر سدیم (سدیم مساوی و یا بیشتر از500 میلی گرم سدیم در 100گرم ماده غذایی) بودند.
    نتیجه گیری
    پنیر بالاترین میزان نمک و سدیم را در میان تمام غذاهای رایج مصرفی فرایند شده مورد آزمایش داشت. در تدوین و بازنگری استانداردهای ملی مواد غذایی باید به کاهش مقدار نمک و سدیم در مواد غذایی فرایند شده توجه شود. همچنین انجام تحقیقات در خصوص تولید محصولات کم نمک بدون افزایش مواد نگهدارنده، گام مثبتی در برنامه کاهش نمک است.
    کلید واژگان: فشار خون, نمک, سدیم, غذاهای فرآیند شده}
    Sajjadi F., Maghroun M., Sarhanghpor Mr, Nouri F., Shriatifar M., Mohammadifard N.*
    Isfahan University of Medical Sciences, Isfahan, Iran
    2 Cardiac Rehabilitation Research Center, Cardiovascular Research Institute,
    Introduction
    Hypertension is the leading cause of cardiovascular events in Iran as well as worldwide. Salt intake amongst Iranian adults is more twice than world health organization recommended level. This study was conducted to assess salt and sodium level in Iranian processed foods.
    Methods
    This cross-sectional study was conducted in Isfahan during 2011-2013.At least 5 samples of 94 items of processed food with different variety of valid brands were gathered from Isfahan shopping centers and their salt and sodium level were measured. The national standard number was used to compare the mean of salt and sodium of foods with standard level.
    Results
    The mean of salt and sodium in all types of processed food were 1.44± 1.10 gr/100 and 792.74± 569.49 mg/100 gr. Of total number of food products 50% were salty foods (salt ≥ 1.25 gr/100) and 70% were high-sodium products (sodium≥500 mg/ 100 gr).
    Conclusion
    Cheese had the highest level of salt and sodium among all processed foods. The policy of Salt and sodium reduction in processed foods should be taken into account in national food standard formulation and reformulation. Conducting further research to produce low salt products with no added preservative is an effective strategy in salt reduction program.
    Keywords: Hypertension, Salt, Sodium, Processed foods}
  • مریم مقرون، فیروزه سجادی، محمدرضا سرهنگ پور، فاطمه نوری، مینا شریعتی فر، نوشین محمدی فرد*، فرزانه نیلفروش زاده
    مقدمه
    فشارخون بالا از مهم ترین عوامل خطر بیماری های قلبی- عروقی در ایران و جهان است. دریافت نمک و سدیم اضافی در رژیم غذایی با فشارخون بالا رابطه مستقیم دارد. یکی از اولویت های مهم سازمان جهانی بهداشت، کاهش دریافت نمک و سدیم است. از آن جایی که نان یکی از عمده ترین منابع دریافت نمک می باشد، مطالعه حاضر به منظور اندازه گیری نمک و سدیم در انواع نان انجام شد.
    روش کار
    این یک مطالعه مقطعی است که طی سال های 1392-1390 در شهر اصفهان انجام شد. نمونه گیری به روش تصادفی ساده و نمونه ها شامل 158 عدد از انواع نان بود. میزان نمک و سدیم در انواع نان به ترتیب با روش ولهارد و جذب اتمی اندازه گیری شد. نان ها در سه طبقه شامل: 1- نان سنتی (130 عدد)، 2- نان حجیم و نیمه حجیم (15 عدد)، 3- نان های خشک (13عدد) دسته بندی شدند.
    یافته ها
    میزان نمک در انواع نان از 100/g 76/0 در نان لواش تا 100/g 55/2 در نان خشک معمولی و میزان سدیم از 100/mg 3/372 در نان لواش تا100/mg 2005 در نان تونلی کمباینی بود. میانگین کل نمک،100/g 49/0±52/1 و میانگین کل سدیم 100/mg 29/838 بود. میانگین نمک در نان های حجیم و نیمه حجیم، نان های سنتی و نان های خشک به ترتیب100/g 11/0±04/1، 100/g 4/0±53/1 ،100/g 6/0±98/1 و تفاوت بین سه گروه معنادار بود (045/0=p). در مقایسه با استاندارد ملی شماره 2628، 87% از نان ها دارای نمک کمتر از 2% و 7/46% از نان ها دارای سدیم بالاتر از 800 میلی گرم بودند.
    نتیجه گیری
    اگرچه در بیشتر نان ها نمک در حد استاندارد ملی است، اگر متوسط دریافت روزانه نان بر اساس گزارش دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت حدود 300 گرم در نظر گرفته شود، حدود 5 گرم نمک فقط با مصرف نان دریافت می شود که با نمکی که از مواد غذایی دیگر دریافت می گردد بیش از مقدار توصیه شده سازمان جهانی بهداشت است. بنابراین لازم است در زمینه کاهش نمک نان تمهیدات اساسی صورت گیرد تا از عواقب ناشی از دریافت بالای نمک پیشگیری شود.
    کلید واژگان: نان, نمک, سدیم, استاندارد}
    Maghroun M., Sajjadi F., Sarhanghpour Mr, Nouri F., Shriatifar M., Mohammadifard N.*, Nilforoushzadeh F
    Introduction
    Hypertension is the most important cardiovascular risk factor worldwide. Excessive salt and sodium intakes are directly related to hypertension. Reduction of salt and sodium intakes is a priority of the WHO. This study was conducted to measure salt and sodium content in different kinds of Iranian breads.
    Methods
    This cross-sectional study was conducted in Isfahan during 2011-2013. A total of 158 types of breads were selected using random sampling method. Salt and sodium content of breads were measured using the Volhard and Atomic absorption method. Breads were classified in three categories: 1- traditional bread (n=130), 2- massive and semi-massive bread (n=15), 3- dried bread (n=13).
    Results
    The salt content in all kinds of breads varied from 0.78 g/100 in Lavash to 2.55 g/100 in dried bread and their sodium content varied from 372.3 mg/100 in Lavash to 2005 mg/100 in Touneli Combaini bread. The mean of salt and sodium content were 1.52 ± 0.49 g/100 and 838.29 mg/100, respectively. There was a significant difference between mean salt in massive and semi-massive, traditional and dried breads (1.04 ± 0.11 g/100, 1.53± 0.4 g/100 and1.98 ± 0.6 g/100, respectively) (p=0.045). In compare to Iranian national standard (NO. 2628), salt content in 87% of breads was less than 2%; and 46.7% of bread had sodium more than 800mg.
    Conclusion
    According to the Iranian national standard, most Iranian breads had acceptable amount of salt. The mean daily consumption of bread was 300g/day, so mean intake of salt was about 5 g/day. This amount, in addition to salt intake from other foods, was more than the WHO recommendation. Appropriate measures should be planned to prevent consequence of high salt intake.
    Keywords: bread, salt, sodium, standard}
  • فیروزه سجادی، نوشین محمدی فرد، مریم مقرون، حسن علیخاصی، فاطمه نوری امامزاده ئی، فرهاد ایرجی، محمد شهرام احتشامی
    وضعیت اقتصادی اجتماعی تاثیر بسزایی در سلامتی زنان دارد که از مهمترین این عوامل اشتغال است. این مطالعه به منظورمقایسه روند آگاهی، نگرش و عملکرد (KAP) تغذیه زنان غیر شاغل و شاغل در مورد بیماری های قلبی عروقی انجام شد.
    روش ها
    این مطالعه طی سه مرحله بر روی جامعه زنان مورد مداخله برنامه قلب سالم که یک برنامه مداخله ای جامعه نگر است، در اصفهان و نجف آباد انجام شد. دانش و نگرش افراد را در زمینه تاثیر تغذیه در بیماری های قلبی عروقی توسط پرسشنامه تکمیل شد. به منظور ارزیابی وضعیت تغذیه ای از یک پرسشنامه بسامد خوراک شامل 48 آیتمی استفاده گردید. روند KAP تغذیه در سالهای 83-1379 تا 1386 در 6 مطالعه مقطعی، روی نمونه های مستقل بررسی گردید. برای مقایسه تغییرات روند در زنان شاغل و غیرشاغل در سالهای مختلف مطالعه ازآزمونهای کوواریانس باتعدیل اثر سن، تحصیلات ومحل زندگی ااستفاده شد.به منظور مقایسه متغیرهای کیفی وکمی به ترتیب از آزمونهای کای اسکور و آنالیز واریانس یک طرفهدر سالهای مورد برسی استفاده شد.
    نتایج
    مقایسه روند نگرش تغذیه زنان غیرشاغل نسبت به زنان شاغل افزایش معنی دار بیشتری داشت (007/0= P). روند مصرف میوه ها درزنان شاغل به طور معنی داری نسبت به زنان غیرشاغل بیشتر بود (001/0= P). میانگین شاخص کل تغذیه در زنان غیر شاغل نسبت به زنان شاغل به طور معنی داری ارتقاء یافت (01/0= P)
    بحث و نتیجه گیری
    با توجه به نقش موثر زنان در تغذیه خانواده توجه به مشکلات زنان شاغل از جمله فرصت کم آنان برای تهیه غذا در منزل دسترسی به غذاهای آماده سلامتی بخش و آموزشهای ضمن خدمت در زمینه تغذیه سالم میتواند نقش موثری در سلامتی خانواده مفید باشد.
    کلید واژگان: زنان, بیماریهای قلبی عروقی, شغل, تغذیه}
    Firouzeh Sajjadi, Noushin Mohammadifard, Maryam Maghroun, Hasan Alikhasi, Fatemeh Nouri, Farhade Iraji, Mohammad Shahram Ehteshamie
    Aim and
    Background
    Socio-economic status, especially job has an important role on women health. This study was down to occupation effect on behavioral approach of female in relation to cardiovascular disease.Methods and Materials: This study was conducted on the data of Interventional area of Isfahan Healthy Heart Program (IHHP): Isfahan and Najaf-Abad counties. Sampling was down by stratified random sampling method. nutrition knowledge was determined by questionnaire and a 48 item food frequency questioner was used to assess nutrition behavior. Statistical analysis was done by chi-square tests, ANOVA and ANCOVA.
    Findings
    Positive trend of nutritional attitude was significantly higher in unemployed in compare to employed women (p=0.007).Employed vs. unemployed women had a significant improvement in fruit consumption (P=0.01).It was adversely about vegetables consumption (p=0.001).Global dietary index (GDI) had a significant improvement in unemployed women in compare to employed women (p=0.01).
    Conclusions
    Regarding to the effective role of women on nutritional status of family and considering employed women problems, such as their limited time for prepareing food and availability of health foods and healthy nutrition training in work places can play effective role on family health.
    Keywords: Cardiovascular Disease, Women, Job, Nutrition}
  • فیروزه سجادی، فاطمه نوری امامزاده ئی، نوشین محمدی فرد*، مریم مقرون، حسن علیخاصی، فرهاد ایرجی، محمدشهرام احتشامی
    زمینه و هدف
    با توجه به اهمیت چاقی و با توجه به اینکه مطالعات اندکی در کشور در زمینه محدوده های طبیعی شاخص های تن سنجی وجود دارد، این مطالعه به منظور بررسی شیوع عوامل خطرساز بیماری های قلبی و عروقی در افراد دارای نمایه توده بدنی و دور کمر طبیعی انجام شد.
    روش تحقیق: این مطالعه مقطعی بر روی اطلاعات مرحله اول برنامه قلب سالم اصفهان که یک برنامه مداخله ای جامعه نگر است، در شهرستان های اصفهان، نجف آباد و اراک و بر روی 3718 نفر از افراد بالاتر از 19 سال که دارای نمایه توده بدن BMI)) و دور شکم(WC) طبیعی بودند، انجام شد. برای بررسی ارتباط بین عوامل خطر و چارک های BMI و WC، از رگرسیون لجستیک چندگانه استفاده شد.
    یافته ها
    شرکت کنندگان در مطالعه شامل: 2859 مرد و 859 زن با میانگین سنی 29 /14±29/34 بودند. شانس ابتلا به اختلال چربی خون در بالاترین چارک BMI در مردان در مقایسه با چارک اول، [33/2-45/1]84/1 بود (001/0P<)؛ همچنین شانس ابتلا به اختلال چربی خون بالاترین چارک های WC زنان در مقایسه با چارک اول [3/2-05/1]56/1 بود (05/0P<). نسبت شانس ابتلا به حداقل دو عامل خطر در زنان، در بالاترین چارک WC نسبت به چارک اول 65]/4–45/1[6/2 بود (001/0(P=. در مردان نسبت شانس ابتلا به حداقل یک عامل خطر در بالاترین چارک BMI و WC نسبت به چارک اول به ترتیب:]27/2–40/1[78/1، (001/0P=) و]81/1–12/1[42/1، (002/0P=) به دست آمد.
    نتیجه گیری
    اگرچه حدود طبیعی شاخص توده بدن و اندازه دور کمر، برای پیشگویی عوامل خطرساز بیماری های قلبی و عروقی استناد می شود، ولی به نظر می آید که حتی حد مرزی پایین تر این شاخص ها هم می تواند به عنوان یک عامل پیشگویی کننده، مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: نمایه توده بدن, دور شکم, عوامل خطر}
    Firoozeh Sajjadi, Fatemeh Noori Emamzadehie, Noushin Mohammadifard, Maryam Maghroon, Hasan Alikhasi, Farhad Ireji, Mohammad Shahram Ehteshami
    Background And Aim
    Considering the importance of obesity and regarding that only few studies in the field of normal anthropometrics are available in the country، the present. study was conducted to survey cardiovascular diseases (CVD) risk factors in people with normal body mass index and waste circumference.
    Materials And Methods
    Data of this cross-sectional study was obtained from the 1st phase of Isfahan Healthy Heart Program (IHHP)، which is a communo-intervening plan on 3718 individuals aged over 19 years، having normal Body Mass Index (BMI) and waist circumference (WC) in Isfahan، Najaf-abad، and Arak. In order to evaluate the association between the quartiles of BMI and WC with CVD risk factors، multiple logistic regression was applied.
    Results
    Out of the population of the study، 2859 were males and 859 females with mean age 34. 29±14. 29 yrs. The odd ratio (ORs) of dislipidemia in the biggest quartile of BMI in males and females was 1. 84 [1. 45- 2. 33] (P<0. 001) and 1. 56 [1. 05-2. 30] (P<0. 05)، respectively. Odds ratio of at least two risk factors in the highest W. C. quartile was 2/6 [1. 45-4. 65] (P=0/001). and In men، the odds ratio of at least one risk factor in the highest WC and BMI quartile were 1. 42 [1. 12- 1. 817] (P=0. 001) and 1. 78 [1. 90-2. 27] (P=0. 002)، respectively compared with the first quartile.
    Conclusion
    Although normal borderline levels of BMI and WC are used to predict CVD risk factors، but lower borderline levels of these Indexes can also be referred to as a CVD risk predictor.
    Keywords: Body mass index (BMI), Waist circumference(W.C), Risk factors}
  • مریم مقرون، نوشین محمدی فرد، فیروزه سجادی، فاطمه نوری امامزاده ای، حسن علیخاصی، حمیدرضا روح افزا، حسین صفاری
  • پریسا حاجی هاشمی، پروانه صانعی، حسین خسروی بروجنی، نضال صراف زادگان، نوشین محمدی فرد، فیروزه سجادی، صدیقه عسگری، مریم مقرون، حسن علیخاصی، احمد اسماعیل زاده
    مقدمه
    اثرات مضر روغن های گیاهی نیمه هیدروژنه بر روی آپولیپوپروتئین ها از چندین قسمت دنیا گزارش شده است، ولی اطلاعات اندکی از خاورمیانه در دسترس می باشد. این مطالعه با هدف، ارزیابی ارتباط میان نوع روغن های گیاهی، چربی ها و سطوح آپولیپوپروتئین های سرم در ایرانیان صورت گرفت.
    روش ها
    در مطالعه مقطعی حاضر، اطلاعات 1772 فرد (795 مرد و 977 زن) 19 تا 81 ساله که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ایچند مرحله ای از سه شهرستان اصفهان، نجف آباد و اراک در «برنامه قلب سالم اصفهان» (Isfahan healthy heart program یا IHHP) انتخاب شدند، استفاده شد. برای ارزیابی دریافت های غذایی معمول شرکت کنندگان، از پرسش نامه بسامد خوراک معتبر استفاده شد. مصرف روغن های گیاهی هیدروژنه (که برای پخت و پز در ایران استفاده می شوند) و مارگارین به عنوان گروه روغن های گیاهی نیمه هیدروژنه و مصرف روغن های سویا، آفتابگردان، ذرت، زیتون و کانولا به عنوان گروه روغن های گیاهی غیر هیدروژنه در نظر گرفته شدند. کلسترول (کل، LDL، HDL) سرم، تری گلیسرید و آپولیپوپروتئین های A و B به صورت ناشتا با روش های استاندارد اندازه گیری شدند.
    یافته ها
    شرکت کنندگان با بالاترین دریافت روغن های گیاهی نیمه هیدروژنه و غیر هیدروژنه نسبت به کسانی که دریافت پایین تری داشتند، جوان تر بوده و وزن کمتری داشتند. مصرف بالای روغن های گیاهی نیمه هیدروژنه و غیر هیدروژنه با دریافت پایین تر انرژی، کربوهیدرات، فیبر غذایی و دریافت بالای میوه ها، سبزیجات، گوشت، شیر و غلات همراه بود. هیچ تفاوت معنی داری در سطوح آپولیپوپروتئین و چربی های سرم بین چارک های روغن های گیاهی غیر هیدروژنه و نیمه هیدروژنه پس از تعدیل مخدوشگرهای بالقوه دیده نشد.
    نتیجه گیری
    هیچ ارتباط معنی داری بین دریافت روغن های گیاهی هیدروژنه و غیر هیدروژنه و سطوح آپولیپوپروتئین و چربی های سرم یافت نشد. مطالعات بیشتری برای بررسی این ارتباط نیاز می باشد.
    کلید واژگان: روغن های گیاهی, عوامل خطر قلبی, عروقی, چربی ها و آپولیپوپروتئین های سرم, رژیم غذایی}
    Parisa Hajhashemi, Parvaneh Sanei, Hossein Khosravi Broujeni, Nizal Sarrafzadegan, Noushin Mohammadifard, Firoozeh Sajadi, Sedigheh Asgari, Maryam Maghroun, Hasan Alikhasi, Ahmad Esmaellzadeh
    Background
    The detrimental effects of partially hydrogenated vegetable oils (PHVOs) on apolipoproteins have been reported from several parts of the world; however، few data are available in this regard from the understudied region of the Middle East. The present study aimed to evaluate the association between type of vegetable oils، serum lipids and apolipoprotein levels among Iranians.
    Methods
    In this cross-sectional study، data of 1772 people (795 men and 977 women) aged 19 to 81 years were used. Participants were selected through multistage cluster random sampling method from three counties of Isfahan، Najafabad and Arak، Iran in Isfahan Healthy Heart Program (IHHP). To assess participants'' usual dietary intakes، a validated food frequency questionnaire was used. Consumption of hydrogenated vegetable oil (commonly consumed for cooking in Iran) and margarine was considered as the category of PHVOs. Consumption of soy، sunflower، corn، olive and canola oils was considered as non-HVOs category. After an overnight fasting، serum colestrol (total، LDL، and HDL) and triglyceride as well as apolipoproteins A and B were measured using standard methods.
    Findings
    Participants with the highest intake of non-HVOs and PHVOs were younger and had lower weight than those with the lowest intake. High consumption of non-HVOs and PHVOs was associated with lower intake of energy، carbohydrate، dietary fiber، and higher intake of fruits، vegetables، meat، milk and grains. No overall significant differences were found in serum lipids and apolipoprotein levels across quartiles of non-HVOs as well as PHVOs after controlling for potential confounding.
    Conclusion
    There was no significant association between hydrogenated or non-hydrogenated vegetable oil and serum lipid and apolipoprotein levels. Further studies are needed to explore this association.
    Keywords: Vegetable Oils, Cardiovascular Risk Factors, Lipids, Apolipoproteins, Diet}
  • نوشین محمدی فر، الهام حسینی، نضال صراف زادگان، فیروزه سجادی *، مریم مقرون، حسن علیخاصی
    مقدمه

    با توجه به اثرات متناقض شاخص گلیسمیک (Glycemic Index) و بار گلیسمیک (Glycemic load) روی بروز دیابت، مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط شاخص و بار گلیسمیک با دیابت نوع دو در یک جامعه بزرگسال ایرانی انجام گرفت.

    روش کار

    این مطالعه مقطعی روی یک زیرگروه 1754 نفری از افراد بالای 19 سال جامعه شهری اصفهان، نجف آباد و اراک مورد بررسی در مرحله اول برنامه قلب سالم اصفهان انجام شد. اطلاعات سن، جنس، میزان تحصیلات، وضعیت سیگار کشیدن و میزان فعالیت فیزیکی افراد به وسیله پرسش نامه جمع آوری شد. برای تعیین وضعیت تغذیه افراد و محاسبه شاخص و بار گلیسمیک از پرسش نامه یادآمد 24 ساعته خوراک استفاده شد. وزن، قد، قند خون ناشتا و قند خون دو ساعته افراد نیز اندازه گیری شد.

    یافته ها

    دیابت و عدم تحمل گلوکز با میزان انرژی دریافتی و بار گلیسمیک ارتباط معکوس معناداری داشت (05/0P<)، ولی با شاخص گلیسمیک ارتباط معناداری نداشت. میزان قند خون ناشتا در پنجک های شاخص گلیسمیک و بار گلیسمیک تعدیل شده بر اساس انرژی، اختلاف معناداری مشاهده نشد. این در حالی است که با افزایش میزان شاخص و بار گلیسمیک، میزان قند خون دو ساعته به طور معناداری کاهش داشت (001/0P<).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج مطالعه حاضر، ارتباطی بین بار گلیسمیک و شاخص گلیسمیک غذایی با عدم تحمل گلوکز و دیابت نوع دو مشاهده نشد و از این رو نیاز به بررسی های بیش تر به منظور تعیین عوامل غذایی موثر در بروز این بیماری ضروری به نظر می رسد.

    کلید واژگان: دیابت نوع دو, قند خون, شاخص گلیسمیک}
    N. Mohamadifar, A. Hosini, N. Arrafzadegan, F. Sajjadi, M. Maghroun, H. Alikhasi
    Introduction

    According to inconsistent relationship of glycemic index (GI) and glycemic load (GL) with diabetes type 2, this study was done to assess the relationship of glycemic index and glycemic load with diabetes type 2 in an Iranian adult population.

    Material And Methods

    This cross-sectional study was carried out on 1754 individuals who were a subsample of the 1st phase of Isfahan Healthy Heart Program. Basic characteristics such as age, sex, education, smoking status and physical activity were collected using a questionnaire. Dietary assessment was done with a single 24 hour recall questionnaire and glycemic index and glycemic load were calculated. Weight, height, fasting blood sugar (FBS) and 2 hour post-prandial glucose (2hpp) were measured.

    Results

    Energy intake and GL, but not glycemic index had a negative association with diabetes type 2, intolerance glucose test (IGT) (P<0.05). There was no significant relationship between fasting blood sugar and energy-adjusted glycemic index and glycemic load quintiles. However, 2 hour post-prandial glucose showed a negative relationship with dietary glycemic index and glycemic load quantiles (P<0.001).

    Conclusion

    We concluded that there were no significant associations between dietary glycemic index and glycemic load with IGT and diabetes type 2. So, further studies are required to determine the effect of dietary factors on diabetes.

  • مرجان تابش، حسین خسروی بروجنی، نضال صراف زادگان، نوشین محمدی فرد، حسن علی خاصی، فیروزه سجادی، صدیقه عسگری، مریم تابش، جهانگیر کریمیان، احمد اسماعیل زاده
    مقدمه
    در زمینه ارتباط مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی و سندرم متابولیک اطلاعات بسیار کمی در دسترس است و نتایج موجود بسیار متناقض اند. اکثر مطالعات انجام شده در این زمینه مربوط به جوامع غربی است و اطلاعات در این زمینه در ناحیه خاورمیانه وجود ندارد. این مطالعه با هدف بررسی ارتباط بین مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی و سندرم متابولیک در بزرگسالان ایرانی انجام گردید.
    روش ها
    این مطالعه به صورت مقطعی و بر روی 1752 فرد (782 مرد و 970 زن) مبتلا به سندرم متابولیک انجام گردید. نمونه ها به روش تصادفی خوشه ایچند مرحله ای از سه شهر اصفهان، نجف آباد و اراک انتخاب شدند. جهت بررسی دریافت های معمول غذایی از پرسشنامه بسامد خوراک معتبر استفاده شد. مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی به صورت مجموع میزان مصرف نوشیدنی های غیر الکلی و آب میوه های صنعتی بدست آمد. افراد از نظر میزان مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی به سه دسته تقسیم شدند؛ مصرف کمتر از 1 بار در هفته، مصرف 1تا 3 بار در هفته و مصرف بیش از 3 بار در هفته. ارزیابی های بیوشیمیایی بر روی نمونه خون ناشتا انجام گردید. سندرم متابولیک بر طبق راهنمای Adult Treatment Panel III تعریف گردید.
    یافته ها
    افرادی که مصرف بالای نوشیدنی های شیرین شده قندی را داشتند (بیش از 3 بار در هفته) جوان تراز افرادی بودند که مصرف پایین (کمتر از 1 بار در هفته) داشتند. میانگین شاخص نمایه توده بدنی (BMI) تفاوت معنی داری در بین گروه ها نداشت. مصرف بالای نوشیدنی های شیرین شده قندی با دریافت بالاتر انرژی و مصرف بیشتر اکثر گروه های غذایی همراه بود. تفاوت معنی داری بین سطح سرمی تری گلیسرید در مردانی که 1-3 بار در هفته نوشیدنی شیرین مصرف می کردند و آنهایی که کمتر از 1 بار در هفته استفاده می کردند مشاهده گردید. اما پس از تعدیل عوامل مخدوش گر این ارتباط از بین رفت. در مدل خام ارتباط معنی داری بین میزان مصرف نوشیدنی های شیرین و شیوع سندرم متابولیک در هر دو جنس مشاهده نشد. پس از تعدیل BMI، احتمال ابتلا به سندرم متابولیک در مردان موجود در بالاترین دسته مصرف نوشیدنی های شیرین در مقایسه با مردان موجود در پایین ترین دسته مصرف 17% بیشتر بود (56/0-46/2CI:؛ 95%، 17/1OR:) در حالی که این احتمال در زنان 20% کمتر بود (46/0-42/1CI:؛ 95%، 80/0OR:). این ارتباط در مردان و زنان معنی دار نبود.
    نتیجه گیری
    مطالعه حاضر، از یافته های قبلی مبنی بر وجود ارتباط بین مصرف نوشیدنی های شیرین شده قندی و سندرم متابولیک حمایت نمی کند. انجام مطالعات آینده نگر جهت بررسی این ارتباط لازم است.
    کلید واژگان: نوشیدنی های شیرین, سندرم متابولیک, رژیم غذایی}
  • مریم بشتام، کریم زارع، شهریار صادقی، فیروزه سجادی، شهناز شاهرخی، منصوره بشتام، عبدالرضا پارسا
    زمینه و هدف
    پروژه مداخلاتی محیط کار از برنامه قلب سالم اصفهان، با هدف اصلاح الگوی زندگی کارگران و کارمندان در شهرستان های اصفهان و نجف آباد (جامعه مداخله) و شهرستان اراک (جامعه شاهد) به مدت 5 سال به اجرا درآمد. از جمله مداخلات این پروژه مداخلات تغذیه ای بود.
    مواد و روش کار
    الگوی مصرف غذایی افراد به کمک پرسشنامه فراوانی مصرف به همراه سایر اطلاعات دموگرافیک این گروه به وسیله پرسشنامه ای دیگر از هر دو جامعه قبل، بعد و سالانه طی مداخلات جمع آوری شد. سپس اطلاعات به کمک تست های آماری Genera Linear Models (GLM) و Trend analysis و آمار توصیفی مورد ارزیابی قرار گرفت.
    یافته ها
    مصرف نوشابه های گازدار و روغن هیدروژنه در کارگران و کارمندان در جامعه مداخله بیش از شاهد کاهش و میوه جات و سبزیجات افزایش یافت (003/0p<). مصرف روغن مایع در کارگران گروه مداخله بیش از شاهد افزایش یافت اما در مورد کارمندان کاهش در جامعه شاهد به طور معنی داری بیش از مداخله بود (001/0p<). در مورد مصرف مغزهای گیاهی تنها در کارگران افزایش معنی داری دیده شد (001/0p<). مصرف گوشت مرغ در کارگران و کارمندان شاهد به طور معنی داری بیش از مداخله افزایش یافت (04/0=p). مصرف ماهی در هیچ یک از کارگران و کارمندان تغییر نکرد (27/0p>). مصرف غذاهای آماده در کارمندان جامعه مداخله در مقایسه با شاهد افزایش داشت (001/0p<).
    نتیجه گیری
    از این مطالعه چنین نتیجه گیری می شود که به طور کلی مداخلات تغذیه ای اثرات مطلوبی بر عملکرد کارگران و کارمندان این جامعه ایرانی داشته است و مداخلات این مطالعه به عنوان مداخلات کاربردی برای سایر جوامع مشابه قابل استفاده می باشد.
    کلید واژگان: مداخله تغذیه ای, کارگران, کارمندان, ایران}
    Maryam Boshtam, Karim Zare, Shahriar Sadeghi, Firozeh Sajadi, Shahnaz Shahrokhi, Mansoreh Boshtam, Abdoreza Parsa
    Background
    Worksite Intervention Project from Isfahan Healthy Heart Program aiming at modifying life style of workers and staff in Isfahan and Najafabad (intervention areas), and Arak (reference area) carried out for 5 years. Nutritional interventions are one of the interventions of this project. This research aiming at studying the effect of these interventions on food consumption pattern changes carried out in workers and staff of Isfahan and Najafabad.
    Materials And Method
    Food consumption pattern by food frequency questionnaire and demographic information of this group were collected before, after and annually during the intervention. Data were analyzed by Genera Linear Models (GLM), descriptive and trend analysis.
    Results
    Beverage and hydrogenated oil consumption decreased and fruits and vegetables increased in workers and staff of intervention area more than reference area (p<0.003). Non-hydrogenated oils usage increased in workers of intervention area more than reference area but for the office staff increase was significantly more in reference than intervention areas (p<0.001). Nut usage significantly increased only in workers of intervention area (p<0.001). Poultry consumption significantly increased in workers and staff of reference more than intervention society (p=0.04). Use of fish showed no significant difference in workers and staff of both areas (p>0.27). Compare to reference society fast food consumption in office staff of intervention society was increased (p<0.001).
    Conclusion
    We conclude that nutritional interventions have favorite effects on practice of workers and staff of this Iranian population and interventions used in this study can use as applicable interventions for similar societies.
  • فیروزه سجادی، رویا کلیشادی، مریم مقرون، حسن علیخاصی، نوشین محمدی فرد، فائزه ثقفیان، فرهاد ایرجی، محمدشهرام احتشامی
    زمینه و هدف
    چاقی والدین ارتباط مستقیم با چاقی فرزندان آن ها دارد. این مطالعه به منظور بررسی تاثیر دو روش مداخله تغذیه ای در کاهش وزن والدین چاق و فرزندان آن ها انجام شده است.
    مواد و روش کار
    این مطالعه کارآزمایی بالینی در سال های 86-84 بر روی 60 نفر از والدین دارای اضافه وزن و یا چاقی که برای کنترل وزن فرزندشان به مرکز تحقیقات قلب و عروق اصفهان مراجعه می کردند، اجرا شد. نمونه ها به دو گروه 30 نفری تقسیم و به مدت یک سال پیگیری شدند. گروه اول تحت رژیم درمانی با محدودیت کالری قرار گرفتند و به گروه دوم توصیه غذایی بدون محدودیت کالری دریافتی براساس راهنمای غذایی سازمان بهداشت جهانی توصیه شد. مشخصات تن سنجی افراد شامل نمایه توده بدنی، دور کمر و نسبت دور شکم به دور باسن براساس روش های استاندارد اندازه گیری شد. اطلاعات از طریق آزمون t زوجی و آزمون t مستقل تجزیه و تحلیل گردید.
    یافته ها
    در مقایسه نمایه توده بدنی در کودکان تفاوت معنی داری در قبل و بعد از مطالعه در گروه توصیه غذایی مشاهده شد(01/0 = p). از مقایسه تغییرات میانگین مشخصات تن سنجی در والدین، قبل و بعد از دریافت رژیم و توصیه غذایی تفاوت معنی داری به دست نیامد.
    نتیجه گیری
    آموزش و حمایت والدین نقش موثری در کنترل وزن کودکان دارد. کاهش شاخص های تن سنجی در آن ها نشان داد توصیه های کلی مبنی بر اصلاح الگوی تغذیه می تواند به اندازه تجویز رژیم غذایی در کاهش وزن افراد و اثرات مثبت آن در کنترل وزن کودکان و نوجوانان آن ها موثر واقع شود.
    کلید واژگان: رژیم غذایی, چاقی, تن سنجی}
    Firoozeh Sajjadi, Roya Kelishadi, Maryam Maghroon, Hasan Alikhasi, Noushin Mohammadifard, Faezeh Saghafian, Farhad Iraji, Mohammad S. Ehteshami
    Background
    Parents obesity has a direct relation with their children obesity. The aim of this study is to determine the effect of two methods of weight loss in obese parents and their children.
    Materials And Method
    We conducted a randomized clinical trial. It was performed among 60 parents with obesity or overweight that referred to cardiovascular research center of Isfahan to control their children obesity in 2005-2007. They were divided into two groups and followed up for one year. The first group received diet with calorie restriction and the second group received food recommendation without calorie restriction according to the World Health Organization dietary guideline. Anthropometric characteristics such as body max index (BMI), waist circumference, waist to hip ratio were measured using standard methods. Data were analyzed by paired and independent t-tests.
    Results
    There was a significant difference in the mean of BMI in children who received diet recommendation (p=0.01) before and after trial. There was no significant difference in mean changes of anthropometric characteristics in parents, before and after receiving diet and diet recommendation.
    Conclusion
    Family education and supporting may play an effective role on controlling children weight. Decreased anthropometric characteristics showed that healthy food recommendations can be effective on weight loss as well as diet prescription.
  • نوشین محمدی فرد، حمیدرضا شمس، زمزم پاکنهاد، فیروزه سجادی، مریم مقرون، حسین صفاری، احمدرضا قاسمی، محمدرضا رحمتی
    سابقه و هدف
    از آنجا که تاکنون، مطالعه در زمینه تعیین ارتباط چاقی با عوامل خطر قلبی عروقی در جمعیت های محدود انجام شده است، این مطالعه با هدف تعیین ارتباط چاقی با عوامل خطر بیماری های قلبی عروقی در سه شهرستان ناحیه مرکزی انجام شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه مقطعی روی اطلاعات مرحله اول «برنامه قلب سالم اصفهان» انجام شد. مرحله اول این مطالعه در سال های 80-1379 در دو استان اصفهان و مرکزی روی 12514 نفر از افراد بالاتر از19 سال انجام شد. قند خون ناشتا (FBS) و دو ساعت پس از مصرف گلوکز (2hpp)، چربی های سرم، شاخص های تن سنجی و فشار خون افراد با روش های استاندارد تعیین شد.
    یافته ها
    افزایشFBS، 2hpp، چربی سرم بجز HDL-C و فشارخون با افزایش نمایه توده بدن (BMI) و دور کمر (WC) ارتباط معنی داری داشتند) 001/0(p<،. نسبت شانس OR (95% CI) بروز پرفشاری خون، دیابت و اختلال چربی خون در چارک چهارم WC نسبت به اول در مردان به ترتیب، (3/3-2/1)8/2، (3/4-6/1)3 و (1/3-9/1)4/2 و در زنان به ترتیب (4/3-8/1)5/2، (8/3-3/1)7/2 و (2/3-2)5/2 بود. همچنین، نسبت شانس این عوامل خطر در چارک چهارم BMI نسبت به اول در مردان به ترتیب، (2-2/1)6/1، (9/3-7/1)8/2 و (8/3-4/2)3 و در زنان به ترتیب (4/2-4/1)9/1، (7/3-4/1) 6/2 و (2-2/1)6/1 بود.
    نتیجه گیری
    از آنجا که نسبت شانس ابتلا به این عوامل خطر با افزایش WC وBMI افزایش یافت، می توان نتیجه گرفت که هر دو شاخص چاقی، نقش تعیین کننده ای برای ابتلا به عوامل خطرCVD داشته است.
    کلید واژگان: نمایه توده بدن, دور کمر, چاقی, اختلال چربی خون, پرفشاری خون, دیابت نوع 2}
    N. Mohammadifard, Hr Shams, Z. Paknahad, F. Sajadi, M. Maghroon, H. Safari, Ar Ghasemi, Mr Rahmati
    Background And Objectives
    As previous studies on the association between obesity and cardiovascular (CVD) risk factors have been made in limited populations, this study was performed to determine the association in 3 cities in the central parts of Iran.
    Materials And Methods
    In this cross-sectional study, data collected in the1st phase of the Isfahan Healthy Heart Program (IHHP), involving 12514 subjects ≥19 years old, conducted during 2000-2001, in Isfahan and the Central Provinces of Iran, were analyzed. Fasting blood sugar (FBS), 2-hour post-load plasma glucose (2hpp), serum lipid profile, anthropometric parameters and blood pressure were determined by standard methods.
    Results
    FBS, 2hpp, serum lipids fractions (except for HDL-C) and blood pressure had significant positive relations with body mass index (BMI) and waist circumference (WC) (all p-values<0.001). As compared to the 1st quartile of WC, odds ratios (OR; 95%CI) of hypertension, diabetes and dyslipidemia in the 4th quartile were 2.8 (1.2-3.3), 3 (1.6-4.3) and 2.4 (1.9-3.1) in men and 2.5 (1.8-3.4), 2.7 (1.3-3.8) and 2.5 (2-3.2) in women, respectively. Also, ORs (95%CI) of hypertension, diabetes and dyslipidemic in 4th quartile of BMI, as compared to the 1st, were 1.6 (1.2-2), 2.8 (1.7-3.9) and 3 (2.4-3.8) in men and 1.9 (1.4-2.4), 2.6 (1.4-3.7) and1.6 (1.2-2) in women, respectively.
    Conclusion
    ORs of these risk facrors increased with increasing WC and BMI. Therefore, it is concluded that both obesity indicators increase the chance of CVD risk factors.
  • فیروزه سجادی، نوشین محمدی فرد، علیرضا خسروی، احمد باهنر، مریم مقرون، مریم فتحی، حسن علیخاصی
    زمینه و هدف
    بیماری های غیرواگیر بخصوص بیماری های قلبی- عروقی یک مشکل مهم بهداشتی در تمام جوامع می باشد. از طرفی بهترین راه برای پیشگیری از این بیماری ها، اصلاح شیوه زندگی است که در این میان نقش تغذیه صحیح بسیار مهم است. با توجه به اهمیت و نقش کارکنان بهداشتی برای آموزش تغذیه صحیح به جامعه جهت اصلاح شیوه زندگی، مطالعه حاضر با هدف تعیین دانش، نگرش و عملکرد تغذیه ای کارکنان بهداشتی در مورد پیشگیری از بیماری های قلبی- عروقی انجام شد.
    روش تحقیق: در این مطالعه توصیفی- مقطعی، تعداد 1421 نفر از کارکنان بهداشتی شامل پزشک، کارشناس، کاردان، بهورز و رابط بهداشتی انتخاب شدند. آگاهی، نگرش و عملکرد تغذیه ای افراد توسط پرسشنامه کتبی تعیین گردید. وضعیت تغذیه ای کارکنان بهداشتی توسط یک پرسشنامه بسامد خوراک تعیین شد و میانگین بسامد مصرف مواد غذایی در هفته بین گروه های شغلی کارکنان بهداشتی با استفاده از آزمون آنالیز واریانس یک طرفه و در سطح معنی داری 05/0Pمورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. فراوانی کارکنان بهداشتی نسبت به عملکرد صحیح تغذیه نیز از طریق آزمون Chi-Square محاسبه شد.
    یافته ها
    میزان نمره آگاهی و نگرش کارکنان بهداشتی به ترتیب 7/17±43 و 2/31±3/59 از 100 نمره می باشد. آگاهی و نگرش و عملکرد پزشکان به طور معنی دار نسبت به سایر کارکنان بیشتر بود (05/0P<). پزشکان به طور معنی داری از عملکرد تغذیه صحیحی نسبت به سایر کارکنان بهداشتی برخوردار بودند (05/0P<).
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته های این مطالعه، به نظر می رسد آگاهی و نگرش بالا و عملکرد صحیح تر پزشکان نسبت به سایر گروه ها، با بالا بودن سطح تحصیلات و وضعیت اقتصادی و اجتماعی این افراد نسبت به سایر گروه های بهداشتی مرتبط باشد؛ از سویی عملکرد صحیح کارکنان در اطلاع رسانی به مردم درباره برخی از گروه های اصلی مواد غذایی ضعیف است؛ بنابراین با توجه به اهمیت نقش تغذیه در پیشگیری از بیماری های قلبی- عروقی، توجه بیشتر به آموزش تغذیه به کارکنان بهداشتی ضروری است.
    کلید واژگان: دانش, نگرش و عملکرد, کارکنان بهداشتی, بیماریهای قلبی, عروقی}
    Dr F. Sajjadi, Dr N. Mohammadifard, Dr A. Khosravi, Dr A. Bahonar, Dr M. Maghroon, Dr M. Fathi, Dr H. Alikhasi
    Background And Aim
    Non-communicable diseases especially cardiovascular diseases (CVD) are a major health problem in all communities. Moreover, the best preventive measure concerning such diseases is the improvement of lifestyles in which proper nutrition has an important role. Thus, health-care providers have an important role in teaching proper nutrition to the community. The aim of present study was to determine nutritional knowledge, attitude and practice of health-care providers about CVD prevention.
    Materials And Methods
    In this cross-sectional and descriptive study, 1421 health professionals including physicians, adepts, health technicians, health workers, and health volunteers were chosen. Nutritional knowledge, attitude and practice of the subjects were determined by means of a questionnaire. Food consumption frequency of these health professionals was determined by using a food frequency questionnaire and their respective mean weekly frequency of food consumption was analyzed by means of one-way ANOVA and P≤0.05 was taken as the significant level. Frequency of correct nutritional practice in health professionals was calculated through Chi-Square test.
    Results
    Mean percent of knowledge and attitude scores of health professional were 43±17.7 and 59.3±31.2 respectively. Physicians’ knowledge, attitude, and practice was significantly more than those of other professionals (P<0.05). Physicians had better nutrition practice compared with other health professionals (P<0.05).
    Conclusion
    High knowledge, attitude, and correct practice of most physicians in comparison with other groups is related to their higher education and their better economical and social status. Other health professionals’ practice to inform people about some of basic food stuffs is not enough. Then, with regard to the preventive role of nutrition in CVD, more education of the health staff is necessary.
  • فیروزه سجادی، زهرا کاشانی نیا، مهدی رهگذر، فریبا اسدی نوغابی
    زمینه و هدف
    درد در نوزادان می تواند خطرات مختلفی را به همراه داشته باشد. بنا بر این یافتن یک راه ساده و قابل قبول برای رفع درد مهم است. درمان های دارویی برای کاهش درد نوزادان در انجام اعمال دارای درد کم توصیه نشده است ولی مداخلات غیر دارویی مانند مراقبت کانگوروئی مفید بوده است. هدف از انجام این مطالعه ارزیابی اثر مراقبت کانگوروئی بر پاسخ های فیزیولوژیک به درد ناشی از تزریق داخل عضلانی ویتامینK در نوزادان ترم می باشد.
    روش مطالعه
    برای انجام این مطالعه 100 نوزاد ترم سالم در طی 2 ماه انتخاب شدند. معیارهای ورود، سن جنینی 42-37 هفته، زایمان طبیعی، وزن هنگام تولد 4000-2500 گرم، سن بیش از 2 ساعت و نمره آپگار بیش از 7 در دقیقه 1 بودند. نوزادان به طور راندوم به 2 گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. در گروه مداخله مراقبت کانگوروئی ده دقیقه قبل از تزریق شروع شد و تا 3 دقیقه بعد از تزریق ادامه داشت. نوزادان گروه کنترل در وضعیت خوابیده به شکم در تخت قرار گرفتند. تعداد ضربان قلب و میزان اشباع اکسیژن خون قبل، حین و 3 دقیقه بعد از تزریق اندازه گیری شد.
    یافته ها
    تعداد ضربان قلب، حین و 3 دقیقه بعد از تزریق در نوزادان دریافت کننده مراقبت کانگوروئی به طور قابل توجهی پایین تر از گروه کنترل بود(P<0.001). میزان اشباع اکسیژن خون، حین و 3 دقیقه بعد از تزریق در نوزادان دریافت کننده مراقبت کانگوروئی به طور قابل توجهی بالا تر از گروه کنترل بود(P<0.001).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد ارائه مراقبت کانگوروئی قبل از تزریق به طور موثری درد ناشی از تزریق را کاهش دهد. مراقبت کانگوروئی یک ضد درد ساده، ایمن وموثری است که باید برای اعمال تهاجمی کوچک و دردناک در نوزادان ترم به کار رود.
    کلید واژگان: مراقبت کانگوروئی, نوزاد سررس, تزریق عضلانی, درد, پاسخ فیزیولوژیک}
  • فیروزه سجادی، نوشین محمدی فرد، نیلوفر قادریان، حسن علیخاصی، مریم مقرون
    زمینه
    افراد دیابتی نسبت به سایر جمعیت ها بیش تر در معرض خطر ابتلا به بیماری های عروقی هستند.
    هدف
    مطالعه به منظور مقایسه فراوانی عوامل خطرساز قلبی در بیماران دیابتی و افراد مبتلا به عدم تحمل گلوکز با افراد طبیعی و همچنین مقایسه فراوانی این عوامل در افراد مبتلا به دیابت شناخته شده و موارد جدید دیابت با یکدیگر انجام شد.
    مواد و روش ها
    اطلاعات این مطالعه مقطعی حاصل اجرای مرحله اول پروژه قلب سالم است. با نمونه گیری خوشه ای- تصادفی، 3940 نفر از ساکنین شهرستان اصفهان از هر دو جنس (2026 زن و 1914مرد) با سن بالاتر از 19 سال بررسی شدند. اطلاعات مربوط به خصوصیات دموگرافیک از طریق پرسش نامه تکمیل شد. فشار خون سیستول و دیاستول، قند خون ناشتا، چربی های سرم، محیط شکم و شاخص توده بدن اندازه‎گیری شد. داده ها با آزمون‎های مجذور کای و فیشر تحلیل شدند.
    یافته ها
    شیوع دیابت شناخته شده، موارد جدید دیابت و عدم تحمل گلوکز در کل جمعیت به ترتیب 3/4?، 1/1? و2/6? بود که در زنان 9/4?، 2/1? و 1/7? و در مردان 7/3?، 1? و 3/5? بود. فراوانی اختلال چربی های خون به تنهایی در افراد بیمار و طبیعی تفاوت معنی داری نشان داد. همچنین نتیجه مقایسه مجموع عوامل خطرساز بین افراد بیمار و طبیعی معنی‎دار بود. شیوع اختلال چربی های خون در مردان بیش‎تر از زنان و این تفاوت معنی‎دار بود. فراوانی عوامل خطر شامل مجموع افزایش شاخص توده بدن، محیط شکم و اختلال چربی های خون در زنان بیش‎تر و تفاوت معنی‎دار بود(05/p
    نتیجه گیری
    با توجه‎به‎یافته ها، پیشگیری و درمان دیابت بایدبراساس وسعت این عوامل خطرساز قلبی - عروقی صورت پذیرد.
    کلید واژگان: بیماری های قلب و عروق, دیابت شیرین, گلوکز خون}
  • معصومه صادقی، سید نورالدین مویدی، حمیدرضا روح افزا، عبدالمهدی بقایی، صدیقه عسگری، پژمان عقدک، فیروزه سجادی
    مقدمه
    دیابت از عمده ترین مشکلات بهداشتی همه کشورهاست و داشتن اطلاعات همه گیر شناسی برای آگاهی از وضعیت این بیماری، نیاز اولیه برای حل مشکلات مربوط به آن است. این مطالعه به منظور تعیین میزان شیوع دیابت یا اختلال تحمل گلوکز در مناطق مرکزی ایران انجام شد.
    روش کار
    در یک مطالعه توصیفی در سال 80 - 1379 در سه شهر اراک، اصفهان و نجف آباد بر اساس نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای، 12514 نفر از افراد بالای 19 سال انتخاب و پرسش نامه هایی تکمیل شد. از نمونه ها آزمایش قند خون ناشتا و بعد از مصرف 75 گرم گلوکز، تست تحمل گلوکز به عمل آمد. آزمایشات لیپیدها نیز در وضعیت ناشتا انجام گردید. وزن، قد و فشار خون افراد در وضعیت استاندارد اندازه گیری شد. قند خون ناشتای مساوی یا بالاتر از 126 یا قند 2 ساعته بالای 200 میلی گرم در دسی لیتر به عنوان دیابت تلقی شد. اختلال گلوکز ناشتا با قند خون ناشتای زیر و اختلال تحمل گلوکز با قند خون 2 ساعته 200-140 میلی گرم در دسی لیتر توصیف شد. داده ها در نرم افزار SPSS11 وارد و با آزمون تی، کای دو و فیشر تجزیه و تحلیل انجام شد.
    نتایج
    از 12514 نفر نمونه مورد مطالعه 1/51 درصد زن و بقیه مرد بودند. شیوع کلی دیابت در مناطق شهری و روستایی به ترتیب 7/6 درصد و 3/5 درصد و در مردان و زنان 4/5 درصد و 1/7 درصد بود. میانگین قند خون با افزایش سن در هر دو جنس افزایش داشت. هم چنین در مردان نسبت به زنان و در مناطق شهری نسبت به مناطق روستایی این میزان بالاتر بود. به علاوه موارد اختلال تحمل گلوکز، دیابت شناخته شده و تازه تشخیص داده شده، با افزایش سن افزایش می یابد. بیش از نیمی از موارد دیابت در کلیه سنین، تازه تشخیص داده شده بودند. میانگین فشارخون، سن، شاخص توده بدن و چاقی شکمی و چربی ها در افراد دیابتی و یا دچار اختلال تحمل گلوکز، بالاتر بود.به علاوه این اختلالات در زنان از مردان شایع تر بود. چاقی، سابقه فامیلی دیابت، پرفشاری خون، بالا بودن نسبت دور کمر به لگن و افزایش سن با افزایش احتمال دیابت همراه بودند، اما جنسیت تاثیری در افزایش احتمال دیابت نداشت.
    نتیجه گیری
    با توجه به اینکه دیابت از عوامل خطر اصلی بیماری های غیر واگیر محسوب می شود و با توجه به شیوع نسبتا بالای دیابت در مناطق مرکزی ایران لزوم انجام برنامه های وسیع آموزشی جهت پیشگیری و درمان این بیماری ضروری به نظر می رسد و انجام آزمایش قند خون ناشتا به خصوص در افراد با سابقه فامیلی دیابت باید مد نظر باشد.
    کلید واژگان: شیوع, دیابت, اختلال تحمل گلوکز, عوامل خطر بیماری عروق کرونر}
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال