به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

مجتبی انصاری شهیدی

  • سهیلا سلیمانی*، مصطفی خانزاده، مجتبی انصاری شهیدی

    وسواس اختلالی است مزمن و ناتوانگر که با پیدایش افکار و رفتارهای تکراری و پایدار همراه با اضطراب شناخته می شود. بنابر نقش خانواده در روند وسواس در افراد خانواده، هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر انطباق و الگوهای ارتباطی در همسران افراد وسواسی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی و دو مرحله ای (پیش آزمون . پس آزمون) در سه گروه آزمایش (گروه پذیرش و تعهد . گروه ذهنی سازی . گروه گواه) بود. نمونه های پژوهشی 45 نفر از همسران افراد دارای اختلال وسواس بود که در سه گروه 15 نفره آزمایشی قرار گرفتند. نتایج نشان داد نمرات الگوهای ارتباطی در پس آزمون گروه ذهنی سازی از گروه پذیرش و تعهد به گونه معنادار کمتر است (05/0>P). اما میان نمرات انطباق در پس آزمون گروه پذیرش و تعهد و گروه ذهنی سازی تفاوت معنادار نیست (05/0>P). همچنین نمرات انطباق در پس آزمون گروه پذیرش و تعهد از گروه کنترل به طور معناداری کمتر است (05/0>P). بنابراین نمرات انطباق همسران گروه پذیرش و تعهد و گروه ذهنی سازی تفاوتی ندارد. اما اثربخشی رویکرد ذهنی سازی نسبت به رویکرد پذیرش و تعهد در الگوهای ارتباطی همسران بیشتر است

    کلید واژگان: وسواس, انطباق, الگوهای ارتباطی, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, درمان مبتنی بر ذهنی سازی
    Sohila Soleymani*, Mostafa Khanzadeh, Mojtaba Ansari Shahidi

    Obsessive compulsive disorder is a chronic and debilitating disorderes by recurrent and persistent thoughts and behaviors associated with anxiety. The aim of this research is to compare the effectiveness of the acceptance and commitment therapy and mentalization based treatment on the Accommodation and communication patterns in the spouses of people with OCD. The research method was a semi-experimental with a two-step process (pre-test,post-test) in three experimental groups (ACT group, MBT group, control group). The research samples included 45 OCD spouses, who were placed in three experimental groups of 15 people. The results showed the scores of communication patterns in the post-test of the MBT group were significantly lower than the ACT group (P<0.05). However, there is no significant difference between the compliance scores in the post-test of the ACT group and the MBT group (P>0.05). There is a difference between the compliance scores in the post-test of the ACT group is significantly lower than the control group (p<0.05). So there is no difference in the spouses' Accommodation scores between the ACT group and the MBT group. However, the effectiveness of the MBT approach is more than the effectiveness of the ACT approach in the communication patterns of spouses of people suffering from OCD.

    Keywords: Obsessivecompulsive Disorder(OCD), Acceptancecommitment Therapy(ACT), Mentalizationbased Treatment(MBT), Accommodation, Communicationpatterns
  • مریم تات، حسن رضایی جمالویی *، مصطفی خانزاده، مجتبی انصاری شهیدی، مهدی طاهری

    چاقی یک موضوع بهداشتی، پزشکی و روانشناسی است که پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و فردی فراوانی دارد. این پژوهش با هدفساخت و بررسی روایی، پایایی و تحلیل عامل تاییدی مقیاس اطلاعات، انگیزش و مهارت های رفتاری در زنان با شاخص توده بدنی بالای 25 در شهر اصفهان انجام شد. این پژوهش همبستگی از نوع اعتبارسنجی و جامعه آماری پژوهش، شامل زنان با شاخص توده بدنی بالاتر از 25 بود که به مراکزرژیم درمانی، خانه های سلامت و باشگاه های ورزشی شهر اصفهان در سال 1399-1400مراجعه کرده بودندو برای حجم نمونه پژوهش، تعداد 444 زن با شاخص توده بدنیبالاتر از 25 انتخاب شدند، از روش های نمونه گیریخوشه ای و در دسترساستفاده شد. برای جمع آوری اطلاعات ازمقیاسمحقق ساخته اطلاعات، انگیزش و مهارت های رفتاری استفاده شد. برای بررسی روایی محتوایی از متخصصان نظرخواهی شد و جهت سنجش روایی سازه و پایایی مقیاس از روش تحلیل عاملی تاییدی با بکارگیری نرم افزار Amos و SPSSاستفاده شد.مقیاس مذکور از نظرشاخص نسبی روایی محتوایی 62/0 و شاخص روایی محتوایی بالای 70/0 بودند و از بعد روایی سازه نیز مورد تایید متخصصان قرار گرفت،شاخص های برازش مربوط به چهار مدل تحلیل عامل تاییدی برای چهار زیرمقیاس در سطح مطلوبی قرار داشت.پایایی مرکب زیر مقیاس های اطلاعات، انگیزش، مهارت رفتاری و رفتار سلامت به ترتیب (CRI=0.89, 0.87, 0.91 و0.87) بود. بنابراین می توان در موقعیت های پژوهشی، بالینی و درمانی از این مقیاس استفاده نمود.

    کلید واژگان: مقیاس اطلاعات, انگیزش, مهارت های رفتاری, رفتار سلامت, زنان, شاخص توده بدنی, چاقی, اضافه وزن
    Maryam Tat, Hasan Rezaei *, Mostafa Khanzadeh, Mojtaba Ansari Shahidi, Mehdi Taheri

    Obesity is a health, medical and psychological issue that has many economic, social and personal consequences. This research was conducted with the aim of constructing and investigating the validity, reliability and confirmatory factor analysis of the Scale of Information, Motivation and Behavioral skills in women with a body mass index above 25 in the city of Isfahan.This correlational research is of the validation type and the statistical population of the research included women with a body mass index higher than 25 who had visited diet therapy centers, health centers and sports clubs in Isfahan city in 2014-2016.And for the sample size of the present study, 444 women with a body mass index higher than 25 were selected, and the cluster sampling method was used.A researcher-made scale of information, motivation, and behavioral skills was used to collect data.In order to check content validity, experts were consulted, and to measure construct validity and reliability of the scale, confirmatory factor analysis method was used using Amos and SPSS software.In terms of the relative index of content validity, the scale was 0.62 and the content validity index was above 0.70, and the construct validity aspect was also approved by the experts, the fit indices related to the four confirmatory factor analysis models for the four subscales were at a favorable level.The composite reliability of the information, motivation, behavioral skill and health behavior subscales was (CRI=0.89, 0.87, 0.91 and 0.87 ) respectively. Therefore, this scale can be used in research, clinical and therapeutic situations.

    Keywords: Information Scale, Motivation, Behavioral Skills, Health Behavior, Women, Body Mass Index, Obesity, Overweight
  • فرزانه فروزان فر، شیدا جبل عاملی*، محمد سلطانی زاده، سید محمدحسن امامی، مجتبی انصاری شهیدی
    مقدمه

    بروز بیماری های روان تنی سبب می شود نظم روانی بیماران مختل شود و با آسیب های روان شناختی مزمنی مواجه شوند. با توجه به نقش شناخته شده مسائل روانی در بیماری های روده ای، پژوهش حاضر به بررسی نقش میانجی گر رفتارهای ارتقادهنده سلامت در رابطه بین استرس ادراک شده و انسجام روانی با سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری در بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر پرداخته است.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش، توصیفی- همبستگی و مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بودند که در فصل پاییز و زمستان سال 1400 به مراکز درمانی و متخصصان گوارش شهر اصفهان مراجعه کرده بودند. نمونه آماری 340 بیمار بود که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارها شامل مقیاس سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری (PSADS)، مقیاس استرس ادراک شده (PSS)، پرسشنامه انسجام روانی (SCQ) و پرسشنامه رفتارهای ارتقادهنده سلامت (HPBQ) بودند و تحلیل داده ها با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری و آزمون بوت استراپ با بهره گیری از نرم افزار آماری SPSS  نسخه 23 و AMOS  نسخه 23 صورت گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد استرس ادراک شده، انسجام روانی و رفتارهای ارتقادهنده سلامت بر سازگاری روانی-اجتماعی اثر مستقیم معنادار دارد (0/01>P). نتایج بوت استراپ نشان داد که رفتارهای ارتقادهنده سلامت در رابطه بین استرس ادراک شده و انسجام روانی با سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری ای که نقش میانجی گری دارد، معنادار است (0/01>P).

    نتیجه گیری

    لازم است که درمانگران بالینی با به کارگیری روش های درمانی روان شناختی کارآمد مبتنی بر رفتارهای ارتقادهنده سلامت، سازگاری روانی-اجتماعی بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر را بهبود بخشند.

    کلید واژگان: مقیاس استرس ادراک شده, انسجام روانی, سازگاری روانی, سندرم روده تحریک پذیر, ارتقای سلامت, رفتار
    Farzaneh Forozanfar, Sheida Jabalameli *, Mohammad Soltanizadeh, Seyyed Mohammadhassan Emami, Mojtaba Ansari Shahidi
    Introduction

    Psychosomatic diseases disrupt patients’ mental order, leading to chronic psychological injuries. Consequently, this study aimed to investigate the mediating role of health-promoting behaviors in the relationship between perceived stress and sense of coherence with psychosocial adaptation to the disease in patients with irritable bowel syndrome (IBS).

    Methods

    The research method was descriptive-correlational and utilized Structural Equation Modeling. The study’s statistical population included patients with IBS referred to therapy centers and gastroenterologists in Isfahan in the autumn and winter of 2020-21. The statistical population comprised 340 patients with IBS, selected using a convenient sampling method. The applied instruments included the Psycho-Social Adaptation to Disease Scale (PSADS), Perceived Stress Scale (PSS) Sense of Coherence Questionnaire (SCQ) and Health Promoting Behaviors Questionnaire (HPBQ). Data analysis was conducted via Structural Equation Modeling and Bootstrap test using SPSS23 and AMOS23 statistical software.

    Results

    The results showed that perceived stress, sense of coherence, and health-promoting behaviors directly affect psychosocial adaptation to disease (P<0.01). Furthermore, the results of the Bootstrap test showed that health-promoting behaviors have a significant mediation role in the relationship of perceived stress and sense of coherence with psychosocial adaptation to disease (P<0.01).

    Conclusion

    Clinical therapists must improve psychosocial adaptation to disease in patients with IBS by applying efficient psychological therapy methods such as Health Promoting Behaviors-based therapy.

    Keywords: Perceived Stress Scale, Sense Of Coherence, Physiological Adaptation, Irritable Bowel Syndrome, Health Promotion, Behavior
  • سمانه امیری فر، فریده حمیدی *، مجتبی انصاری شهیدی
    مقدمه

    هدف از پژوهش حاضر بررسی مقایسه اثربخشی درمان راه حل محور و روایت درمانی بر شیوه های مسئله‏مدار رویارویی با استرس زنان دارای سردردهای مزمن بود.

    روش پژوهش: 

    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل همراه با مرحله پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری کلیه زنان مبتلا به سردردهای مزمن مراجعه کننده به کلینیک های متخصص مغز و اعصاب شهر تهران در سال 1402 بودند. در مرحله اول با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 45 نفر انتخاب و سپس به شیوه تصادفی ساده در 2 گروه آزمایش (هر گروه 15 نفر) و یک گروه کنترل (15 نفر) جایگزین شدند. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه ها از طریق نرم‏افزار SPSS نسخه 24 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بن‏فرونی) انجام پذیرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد هر دو مداخله مذکور در مرحله پسآزمون و پیگیری نسبت به گروه کنترل اثربخشی معناداری بر بهبود شیوه های مسئله‏مدار رویارویی با استرس داشته است(05/0>P). نتایج آزمون تعقیبی بن فرونی نشان داد که روایت درمانی اثربخشی بیشتری نسبت به درمان راه حل محور بر بهبود شیوه های مسئله‏مدار رویارویی با استرس دارد (05/0>P).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج پژوهش حاضر، می‏توان گفت که درمان راه حل محور و روایت درمانی می توانند به عنوان شیوه های درمانی مناسب برای بهبود شیوه های مسئله‏مدار رویارویی با استرس زنان دارای سردردهای مزمن در مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی به کار برده شوند و تقدم استفاده با روایت درمانی است.

    کلید واژگان: درمان راه حل محور, روایت درمانی, شیوه های مسئله&rlm, مدار رویارویی با استرس, سردردهای مزمن
    Samaneh Amirifar, Faredeh Hamidi *, Mojtaba Ansarei Shahidei
    Introduction

    The purpose of this study was to compare the effectiveness of solution-oriented therapy and narrative therapy on problem-oriented methods of coping with stress in women with chronic headaches.

    Methods

    The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with a control group with a 2-month follow-up phase. The statistical population was all women with chronic headaches who referred to neurology clinics in Tehran in 1402. In the first stage, 45 people were selected using the purposeful sampling method and then they were replaced in 2 experimental groups (15 people in each group) and a control group (15 people) in a simple random way. The analysis of the information obtained from the implementation of the questionnaires was done through SPSS software version 24 in two descriptive and inferential parts.

    Results

    The results showed that both interventions in the post-test and follow-up phase had a significant effect on improving the problem-oriented methods of coping with stress compared to the control group (P<0.05). The results of Ben-Ferroni's post hoc test showed that narrative therapy is more effective than solution-oriented therapy on improving problem-oriented ways of dealing with stress (P<0.05).

    Conclusion

    Based on the results of the present study, it can be said that solution-oriented therapy and narrative therapy can be used as appropriate treatment methods to improve the problem-oriented methods of coping with stress in women with chronic headaches in centers. Counseling and psychological services should be used, and the priority is to use narrative therapy.

    Keywords: solution-focused therapy, narrative therapy, ways of solving of coping with stress, chronic headaches
  • مریم آقایی، امرالله ابراهیمی*، مجتبی انصاری شهیدی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر همجوشی شناختی و ناگویی هیجانی دانش آموزان با شکایات روان تنی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دوره متوسطه دوم با شکایات روان تنی شهرستان خمینی شهر در سال تحصیلی 1400-1399 بود. در این پژوهش تعداد 37 دانش آموز با شکایات روان تنی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند (18 نفر در گروه آزمایش و 19 نفر در گروه گواه). گروه آزمایش مداخله شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی دو ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسش نامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل مقیاس شکایات روان تنی (Takata & Sakata)، پرسش نامه همجوشی شناختی (Gillanders et al.) و پرسش نامه ناگویی هیجانی (Bagby et al.) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر همجوشی شناختی و ناگویی هیجانی دانش آموزان با شکایات روان تنی تاثیر معنادار دارد (001/0>p). بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی با فعالیت ها و نگرش ذهن آگاهانه و پرداختن به احساسات و هیجان های مشکل ساز می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت کاهش همجوشی شناختی و ناگویی هیجانی دانش آموزان با شکایات روان تنی مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: اختلال های روان تنی, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, ناگویی هیجانی, همجوشی شناختی
    Maryam Aghaei, Amrollah Ebrahimi *, Mojtaba Ansari Shahidi
    Introduction

    In the past decades, a group of diseases have been classified under the title of psychosomatic complaints and it has been reported that the diagnostic problems and their differentiation from other diseases have caused an increase in paraclinical and diagnostic costs in the patients of this group of patients. Psychosomatic diseases are a class of diseases in which a person suffers from physical and physical signs and symptoms that are caused by psychological factors or may be intensified under the influence of psychological characteristics and stressors. It seems that in addition to biological mechanisms, psychological and emotional factors are involved in the occurrence of these diseases. In this way, different levels of feelings of hostility, depression, and anxiety can be seen as the predominant basic factors of psychosomatic complaints. According to this, the present study was conducted to investigate the efficacy of mindfulness-based cognitive therapy on cognitive fusion and alexithymia in students with psychosomatic disorders.
     

    Method

    The research method was quasi-experimental with pretest, posttest, control group, and two-month follow-up period design. The statistical population included secondary high school students with psychosomatic disorder in Khomeini Shahr in the academic year 2020-21. 37 students with signs of psychosomatic disorder were selected through the purposive sampling method and randomly accommodated into experimental and control groups (18 in the experimental and 19 in the control group). The experimental group received eight seventy-five-minute sessions of mindfulness-based cognitive therapy intervention during two months. The applied questionnaires in this study included a psychosomatic complaints scale (Takata & Sakara, 2004), a Cognitive fusion questionnaire (Gillanders et al., 2014), and an alexithymia (Takata & Sakara, 2004) questionnaire (Bagby et al., 1994). The data from the study were analyzed through mixed ANOVA via SPSS23 software.
     

    Results

    The results showed that mindfulness-based cognitive therapy has a significant effect on cognitive fusion and alexithymia in students with psychosomatic disorder (p<0.001). Also, the results showed that this effectiveness remained stable in the two-month follow-up period. Descriptive findings also indicated that cognitive therapy based on mindfulness was able to reduce the average scores of cognitive fusion and alexithymia of students with psychosomatic complaints.
     

    Conclusion

    According to the findings of the present study, it can be concluded that mindfulness-based cognitive therapy can be used as an efficient therapy to decrease cognitive fusion and alexithymia in students with psychosomatic disorder through mindful activities and attitudes and addressing feelings and problem-making emotions. In addition, cognitive therapy based on mindfulness by applying practical mechanisms (such as body awareness and cognitive and emotional re-evaluation), can reduce the cognitive and emotional avoidance of students with psychosomatic complaints. On the other hand, by accepting signs and symptoms, students reduce overthinking about symptoms and learn that these are part of the body's defense mechanisms against stress that they have to deal with. This process improves the skill of regulating, managing, and expressing emotions and reduces alexithymia and cognitive fusion.

    Keywords: Alexitimia, Cognitive Fusion, Mindfulness-Based Cognitive Therapy, Psychosomatic Disorders
  • فرزانه فروزان فر، شیدا جبل عاملی*، محمد سلطانی زاده، سید محمدحسن امامی، مجتبی انصاری شهیدی

    پژوهش حاضر با هدف ارائه مدل پیش بینی سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری براساس استرس ادراک شده و انسجام روانی با میانجی گری شفقت به خود در بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر انجام گرفت. روش پژوهش، توصیفی-همبستگی و مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بود که در پاییز و زمستان 1400 به مراکز درمانی و متخصصان گوارش شهر اصفهان مراجعه کرده بودند. نمونه آماری نیز شامل 340 بیمار مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بود که به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل مقیاس سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری (PSADS)، مقیاس استرس ادراک شده (PSS)، پرسشنامه انسجام روانی (SCQ) و پرسشنامه شفقت به خود (SCQ) بود. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل مسیر و آزمون بوت استراپ به وسیله نرم افزار SPSS و Amos ویرایش 23 صورت گرفت. نتایج نشان داد بین استرس ادراک شده، انسجام روانی و شفقت به خود از یک سو و سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری از سوی دیگر، رابطه معنادار وجود دارد (01/0>p). همچنین استرس ادراک شده، انسجام روانی و شفقت به خود بر سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری دارای اثر مستقیم معنادار است (01/0>p). علاوه براین نتایج بوت استراپ مشخص کرد شفقت به خود در رابطه بین استرس ادراک شده و انسجام روانی با سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری دارای نقش میانجی گری معنادار است (01/0>p). درنهایت مدل از برازش مناسبی برخوردار بود. با توجه به نقش میانجی معنادار شفقت به خود لازم است درمانگران بالینی با به کارگیری روش های درمانی روان شناختی کارآمد مانند درمان مبتنی بر شفقت، سازگاری روانی-اجتماعی بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر را بهبود بخشند.

    کلید واژگان: استرس ادراک شده, انسجام روانی, سازگاری روانی-اجتماعی با بیماری, سندرم روده تحریک پذیر, شفقت به خود
    Farzaneh Frozanfar, Sheyda Jabal Ameli *, Mohammad Sltani Zadeh, Seyyed Mohammadhassan Emami, Mojtaba Ansari Shahidi

    The purpose of this research was to develop a model that could predict psychosocial ada​ptation to disease in patients with irritable bowel syndrome (IBS) based on perceived stress, sense of coherence, and the mediating function of self-compassion. Utilizing descriptive-correlational and structural equation modeling, the research was conducted. Patients with IBS who were referred to therapy centers and gastroenterologists in the city of Isfahan between the autumn and winter of 2020-2021 constituted the statistical population of the study. The statistical population comprised 340 IBS patients selected using a method of convenient sampling. Psycho-Social Adaptation to Disease Scale (PSADS), Perceived Self-compassion Scale (PSS), Sense of Coherence Questionnaire (SCQ), and Self-Compassion Questionnaire (SCQ) were among the instruments utilized. The data analysis was performed using SPSS and Amos software, version 23, in conjunction with path analysis and Bootstrap testing. Significant relationships were found between perceived stress, sense of coherence, self-compassion, and psychosocial adaptation to disease (p<0.01). Furthermore, perceived stress, and sense of coherence, and self-compassion all have a significant direct effect on psychosocial adaptation to disease (p<0.01). Additionally, the findings from the Bootstrap analysis indicated that self-compassion mediates the relationship between perceived stress, sense of coherence, and psychosocial adaptation to disease in a statistically significant manner (p<0.01). In conclusion, the model exhibited an adequate degree of fit. Given the substantial mediating influence of self-compassion, it is imperative that clinical therapists enhance the psychosocial adaptation of patients with irritable bowel syndrome (IBS) by employing efficacious psychological therapy approaches, including self-compassion-based therapy.

    Keywords: Irritable Bowel Syndrome, Perceived Stress, Psychosocial Adaptation To Disease, Self-Compassion, Sense Of Coherence
  • سمانه امیری فر، فریده حمیدی *، مجتبی انصاری شهیدی
    زمینه و هدف

    سردردهای شایع ترین نوع سردردها هستند که موجب افت شدید کارکرد روزانه افراد می شود. از آنجا که دارو درمانی به تنهایی در درمان بسیاری از این بیماران به اندازه کافی مفید نیست، لذا هدف از پژوهش حاضر بررسی مقایسه اثربخشی درمان راه حل محور و روایت درمانی بر شیوه های هیجان ‏مدار رویارویی با استرس زنان دارای سردردهای مزمن بود.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل همراه با مرحله پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری کلیه زنان مبتلا به سردردهای مزمن مراجعه کننده به کلینیک های متخصص مغز و اعصاب شهر تهران در سال 1402 بودند. در مرحله اول با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 45 نفر انتخاب و سپس به شیوه تصادفی ساده در 2 گروه آزمایش(هر گروه 15 نفر) و یک گروه کنترل(15 نفر) جایگزین شدند. سپس زنان گروه های آزمایش تحت 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان راه حل محور و 8 جلسه 90 دقیقه ای روایت درمانی قرار گرفتند؛ اما گروه کنترل هیچ گونه مداخله‏ای دریافت نکرد و در لیست انتظار باقی ماند. از پرسشنامه تجدیدنظر شده درد مک گیل(SF-MPQ-2) Dworkin و همکاران (2009) و پرسشنامه شیوه های رویارویی با استرس (WCQ) Folkman & Lazarus  (1988) به منظور گردآوری اطلاعات استفاده شد. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه ها از طریق نرم‏ افزار SPSS نسخه 28 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بن‏فرونی) انجام پذیرفت.

    نتایج

    نتایج نشان داد هر دو مداخله مذکور در مرحله پس آزمون و پیگیری نسبت به گروه کنترل اثربخشی معناداری بر بهبود شیوه های هیجان ‏مدار رویارویی با استرس داشته است (05/0>P). نتایج آزمون تعقیبی بن فرونی نشان داد که روایت درمانی اثربخشی بیشتری نسبت به درمان راه حل محور بر بهبود شیوه های هیجان ‏مدار رویارویی با استرس دارد (05/0>P).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج پژوهش حاضر، می‏توان گفت که درمان راه حل محور و روایت درمانی می توانند به عنوان شیوه های درمانی مناسب برای بهبود شیوه های هیجان ‏مدار رویارویی با استرس زنان دارای سردردهای مزمن در مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی به کار برده شوند و تقدم استفاده با روایت درمانی است.

    کلید واژگان: درمان راه حل محور, روایت درمانی, شیوه های هیجان مدار رویارویی با استرس, سردردهای مزمن
    Samaneh Amirifar, Farideh Hamidi *, Mojtaba Ansarei Shahidei
    Aim and background

    Chronic headaches are the most common types of headaches that cause severe loss of daily functioning of patients. Most of these patients treated with drug therapy and it seems that drug therapy is not useful alone. The purpose of this study was to comparison the effectiveness of solution-focused therapy and narrative therapy on ways of emotion of coping with stress in women with chronic headaches.

    Material and Methods

    This semi-experimental study was conducted with a pretest-posttest design with control group and follow-up 2 month. In this research, the statistical population was all women with chronic headaches who referred to the clinic of neurologists in Tehran in year 2023. In the first stage, using convenience sampling method, 45 women were selected and then randomly divided into 2 experimental groups (each group 15 women) and one control group (15 women) were replaced and experimental groups underwent solution-focused therapy (8 sessions 90 minutes) and narrative therapy (8 sessions 90 minutes), but the control group received no training and remained in the waiting list. To collect data short-form McGill pain questionnaire (SF-MPQ-2) of Dworkin and et al (2009) and ways of coping questionnaire (WCQ) of Folkman & Lazarus (1988). Data analysis was performed using SPSS-28 software in two sections: descriptive and inferential (analysis of variance with repeated measures and Bonferroni).

    Results

    The results showed that both interventions in post-test and follow up had a significant effect on ways of emotion of coping with stress (P<0.05).  In addition, the results of Bonferroni post hoc test showed that self- narrative therapy is more effective in ways of emotion of coping with stress (P<0.05).

    Conclusion

    Based on the results of the present study, it can be said that solution-focused therapy and narrative therapy can be used as a treatment method to on ways of emotion of coping with stress of women with chronic headaches in counseling centers and priority of use in the treatment of women with chronic headaches is with the narrative therapy.

    Keywords: solution-focused therapy, narrative therapy, ways of emotion of coping with stress, chronic headaches
  • سهیلا سلیمانی، مصطفی خانزاده*، مجتبی انصاری شهیدی
    زمینه و هدف

    اختلال وسواس فکری و عملی اختلالی است مزمن و ناتوان ساز که با پیدایش افکار و رفتارهای تکرارشونده و مقاوم همراه با اضطراب شناخته می شود. این اختلال آثار گسترده ای در جنبه های گوناگون زندگی فرد به ویژه زمینه های شغلی، تحصیلی، اجتماعی و همچنین روابط خانوادگی بر جای می گذارد. از آنجایی که اختلال وسواس بیش از سایر اختلالات خانواده فرد را درگیر می کند، بنابراین با توجه به اهمیت و نقش خانواده در روند اختلال وسواس بر افراد خانواده، هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر شیوه های حل تعارض در همسران افراد دارای وسواس فکری و عملی است.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش نیمه آزمایشی، دارای فرایند دو مرحله ای پیش آزمون و پس آزمون که بر روی سه گروه آزمایشی (گروه آموزش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، گروه آموزش درمان مبتنی بر ذهنی سازی و گروه گواه) انجام گرفت. در این فرایند متغیرهای مستقل درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان مبتنی بر ذهنی سازی و همچنین متغیر وابسته آن، شیوه های حل تعارض می باشد. نمونه های پژوهشی شامل 45 نفر از همسران افراد دارای اختلال وسواس بودند که در سه گروه 15 نفره آزمایشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان مبتنی بر ذهنی سازی و گروه گواه جای گرفتند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد نمرات شیوه های حل تعارض در پس آزمون گروه پذیرش و تعهد و گروه ذهنی سازی دارای تفاوت معنادار است و این تفاوت به نفع گروه پذیرش و تعهد است. یعنی شیوه های حل تعارض در پس آزمون گروه پذیرش و تعهد از گروه ذهنی سازی به گونه معناداری کمتر بوده است (05/0>P).

    نتیجه گیری

    بنابراین می توان نتیجه گرفت که در این دو رویکرد درمانی، اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر شیوه های حل تعارض در همسران افراد دارای اختلال وسواس نسبت به درمان مبتنی بر ذهنی سازی بیشتر می باشد

    کلید واژگان: وسواس, شیوه های حل تعارض, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, درمان مبتنی بر ذهنی سازی
    Soheila Soleimany, Mostafa Khanzadeh*, Mojtaba Ansari Shahidi
    Aim and Background

    Obsessive-compulsive disorder is a chronic and debilitating disorder characterized by recurrent and persistent thoughts and behaviors associated with anxiety. Considering show the importance and fundamental role of the family in the process of obsessive compulsive disorder in family members, the aim of this research is to compare the effectiveness of the acceptance and commitment therapy and mentalization based treatment on the conflict resolution strategies in the spouses of people with obsessive-compulsive disorder.

    Methods and Materials: 

    The research method was a semi-experimental method with a two-step process (pre-test, post-test) in three experimental groups (education group based on acceptance and commitment treatment, education group based on mentalization, control group). In this process, the independent variables are the acceptance and commitment treatment and also the mentalization treatment and dependent variable is the conflict resolution strategies.  The research samples included 45 spouses of people suffering from obsessive-compulsive disorder, who were placed in three experimental groups of 15 people: treatment based on acceptance and commitment, treatment based on mentalization, and the control group.

    Findings

    The results showed that there is a significant difference between the scores of the conflict resolution strategies in the post-test of the acceptance and commitment group and the mentalization group, and this difference is in favor of the acceptance group. That is, the scores of conflict resolution strategies in the post-test of the acceptance and commitment group were significantly lower than the mentalization group (P<0.05).

    Conclusions

    Based on this we can say that acceptance and commitment therapy has more effect on conflict resolution strategies.

    Keywords: Obsessive Compulsive Disorder (OCD), Conflict Resolution Strategies, Acceptance Commitment Therapy (ACT), Mentalization Based Treatment (MBT)
  • حسین حسینی نوه، مجتبی انصاری شهیدی*، امیر محسن راه نجات، محمدرضا یزدانی
    مقدمه
    بیماران مبتلا به کووید 19 به علت درگیری ریوی، دچار هیپوکسی و کاهش اشباع اکسیژن خون محیطی می شوند. این بیماران استرس زیادی دارند و ملزم به رعایت شرایط قرنطینه هستند. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر آموزش مدیریت استرس به روش از راه دور بر میزان اشباع اکسیژن خون محیطی بیماران کووید 19 انجام شد.
    مواد و روش ها
    در این کارآزمایی بالینی، جامعه پژوهش تمامی بیماران مبتلا به کووید 19 مراجعه کننده به بیمارستان غرضی شهر اصفهان در زمستان سال 1400 بودند. با روش نمونه گیری در دسترس، 70 نفر انتخاب و به روش تصادفی سازی به دو گروه مداخله و کنترل (35 نفر) تقسیم شدند. برای گروه مداخله برنامه آموزش آنلاین مدیریت استرس از راه دور (پنج جلسه 60 دقیقه ای در دو هفته) اجرا گردید. گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. اشباع اکسیژن خون، قبل و بعد از آموزش، اندازه گیری شد. داده ها با آزمون های مجذور کای، تحلیل واریانس، تی مستقل و زوجی و تحلیل کوواریانس تجزیه وتحلیل شدند.
    یافته ها
    میانگین و انحراف معیار اشباع اکسیژن خون به ترتیب در پیش آزمون و پس آزمون در گروه مداخله 25/2±83/93 و 05/1±82/97 و در گروه کنترل 15/2±02/94 و 99/1±16/95 بود. آموزش مدیریت استرس از راه دور، بر میزان اشباع اکسیژن خون بیماران کووید 19 تاثیر معنی دار داشته (001/0p=) و این شاخص را در گروه مداخله افزایش داد (05/0p≤).
    نتیجه گیری
    آموزش مدیریت استرس به روش از راه دور می تواند اشباع اکسیژن خون بیماران کووید 19 را بهبود بخشد. این شیوه آموزش با توجه به راحتی و امکان استفاده در شرایط قرنطینه این بیماران، توصیه می شود.
    کلید واژگان: مدیریت استرس, آموزش از راه دور, اشباع اکسیژن خون, کووید 19
    H Hosseini Naveh, M Ansari Shahidi *, A M Rahnejat, MR Yazdani
    Introduction
    Due to pulmonary involvement, COVID-19 patients experience a decrease in the saturation of peripheral oxygen. These patients perceive a lot of stress and are required to comply with isolation conditions. This study was conducted with the aim of investigating the effect of remote stress management training on the saturation of peripheral oxygen of covid-19 patients.
    Materials and Methods
    In this randomized clinical trial, the research population was all the patients with COVID-19 referred to Gharazi Hospital in Isfahan City in the winter 2021. 70 people were selected by convenience sampling method and divided into two intervention and control groups (35 people) by limited randomization method. For the intervention group, the remote stress management online training program was implemented in five 60-minute sessions over two weeks. The control group did not receive any training. The saturation of peripheral oxygen index was measured before and after training sessions. The data were analyzed using chi-square test, analysis of variance, independent and paired t-test, and analysis of covariance.
    Results
    Mean and standard deviation of the saturation of peripheral oxygen in the pre-test and post-test in the intervention group were 93.83±2.25 and 97.82±1.05, respectively, and in the control group 94.02±2.15 and 95.16±1.99, respectively. Remote stress management training has had a significant effect on the saturation of peripheral oxygen in COVID-19 patients (p=0.001) and increased this index in the intervention group (p<0.05).
    Conclusion
    Remote stress management training can improve the saturation of peripheral oxygen in covid-19 patients. Therefore, this method of training is recommended due to the convenience and possibility of using it in the isolation conditions of these patients.
    Keywords: Stress Management, Remote training, Saturation of peripheral oxygen, COVID-19
  • سمیه کرمی، مجتبی انصاری شهیدی*، احمد غضنفری، شیدا جبل عاملی، امیرحسین راه نجات
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی روان درمانی مثبت نگر بر رفتارهای ارتقادهنده سلامت و سرمایه های روان شناختی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو انجام گرفت. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل بیماران مبتلا به دیابت نوع دو شهرستان شهرضا در فصل تابستان سال 1400 بود. در این پژوهش، 34 بیمار مبتلا به دیابت نوع دو (18 مرد و 16 زن) با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند. گروه آزمایش مداخله روان درمانی مثبت نگر را طی دو ماه و نیم در هشت جلسه 75 دقیقه ای دریافت کردند. پرسشنامه های مورد استفاده شامل پرسشنامه رفتارهای ارتقادهنده سلامت (HPBQ) و پرسشنامه سرمایه های روان شناختی (CPQ) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-23 تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد روان درمانی مثبت نگر بر رفتارهای ارتقادهنده سلامت و سرمایه های روان شناختی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو تاثیر معنادار دارد (0001/0p<). براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت روان درمانی مثبت نگر با بهره گیری از فنونی مانند چشم انداز مثبت به زندگی و آموزش خوش بینی و امید به آینده می تواند به عنوان درمانی کارآمد برای بهبود رفتارهای ارتقادهنده سلامت و سرمایه های روان شناختی بیماران مبتلا به دیابت نوع به کار رود.
    کلید واژگان: دیابت نوع دو, رفتارهای ارتقادهنده سلامت, روان درمانی مثبت نگر, سرمایه های روان شناختی
    Somayyeh Karami, Mojtaba Ansari Shahidi *, Ahmad Ghazanfari, Sheida Jebel Ameli, Amirmohsen Rahenejat
    The purpose of this research was to investigate the effectiveness of positive psychotherapy in enhancing health promotion behaviors and psychological capitals among individuals diagnosed with type-2 diabetes. A quasi-experimental design comprising a pre-test, post-test, control group, and a two-month follow-up period was utilized for the study. The statistical population for the summer of 2021 in the Shahreza comprised individuals diagnosed with type-2 diabetes. By means of purposive sampling, 34 patients diagnosed with type-2 diabetes were selected in a random manner (18 men and 16 women) and assigned to either the experimental or control group. Over a period of two and a half months, the experimental group was exposed to eight positive psychotherapy sessions, each lasting seventy-five minutes. The health promoting behaviors questionnaire (HPBQ) and the psychological capitals questionnaire (PCQ) were utilized in this research. The data obtained from the research were subjected to analysis using mixed ANOVA in SPSS-23. The results showed that positive psychotherapy significantly influences the health promotion behaviors and psychological capitals of patients with type 2 diabetes (p<0.001). Positive psychotherapy can be an effective treatment to improve health promotion behaviors and psychological capitals in patients with type-2 diabetes, according to the findings of the present study. This is achieved through the use of techniques such as positive life vision and the instruction of optimism and hope for the future.
    Keywords: health promotion behaviors, Positive psychotherapy, psychological capitals, Type-2 diabetes
  • حسین حسینی نوه، مجتبی انصاری شهیدی*، امیرمحسن راه نجات، محمدرضا یزدانی
    مقدمه

    بیماران کووید 19 دچار علایم اختلال شناختی می شوند. این بیماران استرس زیادی را ادراک می کنند و ملزم به رعایت شرایط قرنطینه هستند. آموزش مدیریت استرس به روش از راه دور منطبق با رعایت اصول قرنطینه این بیماران، می تواند در روند بهبود آن ها موثر باشد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش مدیریت استرس به روش از راه دور بر وضعیت شناختی بیماران کووید19 انجام شد.

    روش ها

    در این کارآزمایی بالینی تصادفی شده، جامعه تحقیق را تمامی بیماران کووید 19 مراجعه کننده به بیمارستان غرضی شهر اصفهان در زمستان سال 1400 تشکیل داد. 70 نفر از این بیماران به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به روش تصادفی سازی محدود، در دو گروه مداخله و شاهد (35 نفر) قرار گرفتند. برای گروه مداخله برنامه آموزش آنلاین مدیریت استرس از راه دور در پنج جلسه 60 دقیقه ای طی دو هفته اجرا گردید. گروه شاهد آموزشی دریافت نکرد. شاخص وضعیت شناختی با استفاده از پرسش نامه معاینه مختصر وضعیت شناختی (Mini Mental State Examination  یا MMSE) Folstein و همکاران، قبل و پس از جلسات آموزش ارزیابی گردید. داده ها در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی و با استفاده از آزمون های 2c، Independent t، Paired t و ANCOVA در نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    مقایسه میانگین نمرات وضعیت شناختی دو گروه در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون نشان داد که آموزش مدیریت استرس به روش از راه دور، بر وضعیت شناختی بیماران کووید 19 تاثیر معنی داری داشت و باعث بهبود این شاخص در گروه مداخله شد (05/0 ≥ P).

    نتیجه گیری

    آموزش مدیریت استرس به روش از راه دور، می تواند وضعیت شناختی بیماران کووید 19 را بهبود بخشد. بنابراین، این شیوه آموزش با توجه به راحتی و امکان استفاده در شرایط قرنطینه این بیماران، توصیه می شود.

    کلید واژگان: آموزش از راه دور, فشار روان شناختی, وضعیت شناختی, کووید 19
    Hossein Hosseini-Naveh, Mojtaba Ansari-Shahidi*, Amir Mohsen Rahnejat, Mohammadreza Yazdani
    Background

    Patients with coronavirus disease 2019 (COVID-19) experience symptoms of cognitive impairment. These patients perceive a lot of stress and are required to comply with quarantine conditions. Remote stress management training, in accordance with the principles of quarantine of these patients, can be effective in their recovery process. Therefore, this study was conducted with the aim of investigating the effect of remote stress management training on the cognitive status of patients with COVID-19.

    Methods

    In this randomized clinical trial, the research population was all the patients with COVID-19 referred to Gharazi Hospital in Isfahan City, Iran, in the winter of 2021. Seventy patients were selected by available sampling method and divided into two intervention and control groups (35 people) by limited randomization method. For the intervention group, the remote stress management online training program was implemented in five 60-minute sessions over two weeks. The control group did not receive training. The cognitive status index was measured using Folstein et al.'s brief cognitive status examination questionnaire [Mini-Mental State Examination (MMSE)] before and after the training sessions. The data were analyzed with SPSS software at two levels of descriptive and inferential statistics and by performing chi-square test, independent t-test, paired t-test as well as the analysis of covariance (ANCOVA).

    Findings

    The comparison of the average scores of the cognitive status in the pre-test and post-test phases of the two groups showed that the remote stress management training had a significant effect on the cognitive status of the patients with COVID-19 and improved this index in the intervention group (P ≤ 0.05).

    Conclusion

    Based on the results, remote stress management training can improve the cognitive status of patients with COVID-19. Therefore, this method of training is recommended due to the convenience and possibility of using it in the quarantine conditions of these patients.

    Keywords: Distance education, Psychological distress, Cognitive status, COVID-19
  • سپیده وحید هرندی، مجتبی انصاری شهیدی*، سید عباس حقایق، زهره رئیسی
    زمینه و هدف

    گرایش به جراحی زیبایی و اقدام به آن می تواند تحت تاثیر عوامل مختلف جسمانی، روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی باشد. در این میان بررسی نقش عوامل روانشناختی کمتر مورد توجه پژوهشگران بوده است. این مطالعه با هدف بررسی نقش تنظیم هیجان بین شخصی و  حمایت اجتماعی در پیش بینی گرایش به عمل جراحی زیبایی انجام شد.

    روش کار

    روش پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی است. جامعه آماری، شامل کلیه مراجعه کنندگان متقاضی جراحی زیبایی در تیرماه سال 1399 به کلینیک های جراحی زیبایی شهر تهران بودند، که به روش نمونه گیری در دسترس 360 نفر از آنان به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از ابزارهای تنظیم هیجان بین شخصی، حمایت اجتماعی ادراک شده و پذیرش جراحی زیبایی استفاده شد. داده های پژوهش با روش ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون خطی به روش گام به گام و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 19 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که گرایش به جراحی زیبایی با تنظیم هیجان بین شخصی (304/0-=r) و حمایت اجتماعی اداراک شده (338/0-=r) همبستگی منفی و معنی دار دارد (05/0>p). همچنین نتایج رگرسیون نشان داد که حمایت اجتماعی ادراک شده (28/0-=β) و تنظیم هیجان بین شخصی (23/0-=β) 16% از واریانس گرایش به جراحی زیبایی را پیش بینی می کنند (05/0>p).

    نتیجه گیری

    گرایش به جراحی زیبایی در افراد توسط متغیرهای حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان بین شخصی قابل پیش بینی است، بنابراین پیشنهاد می شود که روانشناسان و مشاوران جهت کاهش گرایش غیر ضروری افراد به جراحی زیبایی، نقش حمایت اجتماعی ادراک شده و تنظیم هیجان بین شخصی را مورد توجه قرار دهند.

    کلید واژگان: تنظیم هیجان, حمایت اجتماعی, جراحی زیبایی
    Sepide Vahid Harandi, Mojtaba Ansari Shahidi*, Sayyed Abbas Haghayegh, Zohreh Raeisi
    Background & Aims

    Nowadays, cosmetic surgeries are one of the most common surgeries all over the world, and the number of applicants of such surgeries is increasingly growing (1). Most of the researchers agree that the main factors involved in the tendency to cosmetic surgeries include the problems related to body image and low life satisfaction and self-esteem. These factors suggest the important role of the psychological factors in the individuals’ tendency to cosmetic surgeries (3). Explaining the theories related to emotion regulation strategies, Aldao et al. suggested that emotion regulation dysfunctions can cause significant psychological outcomes (4). In general, interpersonal emotion regulation and applying that in human relationships can be useful for self-awareness and awareness of the others’ emotions, restraint, communicating with the other people, and positive use of the emotions in thinking and cognition (5). According to the results of a study, there is a significant relationship between the nose job applicants and the control group members in terms of emotion regulation; so that the nose job applicants got lower scores of emotion regulation (6). Also, another study suggested that emotional instability, a poor body image and tendency to cosmetic surgery can be predicted by emotional distress and emotional instability (7). Perceived social support has positive effects on mental health. Social support is a way of categorizing the social rewards under special conditions. Social support is defined as the companionship and attention received from the family members, friends, and other people (8). According to studies, people with a poor body image are usually introverted and they report the significant symptoms of social anxiety (9). However, social support is an important variable affecting the intensity of the body image symptoms (10). Ata et al. reported that emotional support of the family members can be a protection against the impacts of the media and friends. Finally, the perceived support of the friends can intensify the negative body image (11). It is normal to use the cosmetic surgeries to improve the physical problems (12). However, excessive cosmetic surgeries indicate a negative behavior. The demand for cosmetic surgeries has been increasingly growing in recent years, and such surgeries can cause severe physical and financial consequences that are irreparable in most cases. So, it is necessary to investigate the individual and social dimensions of this phenomenon in terms of psychological issues. The present study aims to investigate the relationship between interpersonal emotion regulation and social support with the tendency to cosmetic surgery.

    Methods

    The present research is a descriptive correlation research. The population includes all the applicants of cosmetic surgery referring to the Khane Sefid, Erfan, and Dr. Nilforoushzadeh Clinics of Tehran from June 21th, 2020 until July 22th, 2020. According to the statistics of the applicants in the past year, it was found that the average number of applicants referring to the mentioned clinics is about 780 to 900 people. In order to increase the generalizability of the results, the average population was considered as 900 cases per month. Based on the Krejcie-Morgan table (13), the minimum sample size to represent the population was determined as 269 people. However, the sample size was considered 360 people to decrease the sample decline. So, 120 people were selected from each of the mentioned clinics. Data collection was done by three standard questionnaires, including Interpersonal Emotion Regulation Questionnaire, Perceived Social Support Scale, and Acceptance of Cosmetic Surgery Scale. Meanwhile, a general checklist including the demographic information (age, gender, marriage duration, the number of children, employment status, education level, the monthly income, and the record of cosmetic surgery) was distributed among the subjects. Data analysis was done by Pearson correlation coefficient and stepwise linear regression in SPSS-19 software.

    Results

    In this research, 360 questionnaires were distributed among the subjects. However, 322 complete questionnaires were collected. The participation rate was estimated as 98.44%. The average age of the participants was 20-60 years with the mean (standard deviation) of 37.80 (9.27). According to the results of Pearson test, there was a significant negative correlation between cosmetic surgery and interpersonal emotion regulation (r= -0.304) and perceived social support (r= -0.338) (P˂0.05). According to the regression analysis, perceived social support could explain 0.11 of the variance of cosmetic surgery tendency. Meanwhile, with the inclusion of the interpersonal emotion regulation in the equation, the multiple correlation coefficient was increased to 0.16. According to the findings, perceived social support and interpersonal emotion regulation had a negative correlation with cosmetic surgery tendency with the respective coefficients of -0.28 and -0.23. Based on the results of t-test and its significance level, the obtained coefficients are significant. According to the β values of the mentioned variables, in the case of constant conditions for the remaining variables, a unit increase of the mentioned variables can lead to the increase of the cosmetic surgery tendency score by -0.28 and -0.23. In other words, perceived social support and interpersonal emotion regulation are effective in the tendency to cosmetic surgery.

    Conclusion

    It was found that the perceived social support and interpersonal emotion regulation respectively have the strongest effects on the tendency to cosmetic surgery. The findings about the role of perceived social support are consistent with the results reported by Ata et al. (11), Ahmadi et al. (14), and Kabudi et al. (15). To explain this finding, it can be stated that the social support received from the key individuals is important in two aspects: first, the role of the social support and second, the presence of the support resources. The encouragement received from the other people, especially the key individuals is one of the resources of positive self-concept. So, the presence of these persons and their social support can provide an encouragement resource and decrease the tendency to cosmetic surgery (14). The findings about the role of interpersonal emotion regulation are consistent with the results reported by Eisazadegan et al. (6), Sorlie and Javo (7), and Shirmohammadi et al. (16). This finding can be explained by the fact that a person with developed emotion management ability can experience the emotions or inhibit them without any internal or external force. Cosmetic surgeries are more common among the individuals affected by personality disorders such as dependent personality disorder, histrionic personality disorder, and borderline personality disorder. These types of personality are affected by emotion regulation dysfunction. So, it can be concluded that lack of emotion management ability can lead to the tendency to cosmetic surgery (6). Finally, it was found that the tendency to cosmetic surgery can be predicted by interpersonal emotion regulation and social support. Therefore, it is suggested for the psychologists to focus on the role of the two mentioned variables to decrease the tendency to cosmetic surgery. The last suggestion is to provide emotion regulation training for the individuals and improve their social support to decrease their tendency to cosmetic surgery.

    Keywords: Emotion Regulation, Social Support, Cosmetic Surgery
  • میثم امیری، مصطفی خانزاده*، وحید صادقی فیروزآبادی، مجتبی انصاری شهیدی، امیر محسن راه نجات
    مقدمه
    شیوع بالا و پیامدهای بیماری فشار خون در معلمان، اهمیت شناسایی عوامل موثر بر این بیماری را دو چندان کرده است. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش تشخیص گذاری راهبردهای سلامت محور، خودمدیریتی و راهبردهای ناسازگار بر فشار خون معلمان شهر خرم آباد بود.
    روش کار
      پژوهش حاضر به روش مقطعی در سال 1402 انجام شد. جامعه آماری پژوهش، تمام معلمان شهر خرم آباد در نظر گرفته شد. حجم نمونه برابر با 324 نفر شامل 175 نفر معلم بدون فشار خون و 149 نفر معلم با فشار خون بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در مطالعه حاضر از پرسش نامه استاندارد عوامل روان شناختی موثر بر فشار خون برای گردآوری داده ها استفاده شد.   داده ها به کمک نرم افزار spss-24 با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس و تحلیل تشخیصی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج نشان داد تابع تشخیصی دارای قدرت تمیز بسیار بالایی در تفکیک و تشخیص گذاری معلمان با فشار خون و بدون فشار خون است (0.05>p)، به گونه ای که 81.7 درصد میزان موقعیت تابع تشخیصی به وسیله مولفه های راهبردهای سلامت محور، خودمدیریتی و راهبردهای ناسازگار بود. همچنین بیشترین قدرت تشخیص گذاری مربوط به زیرمقیاس آگاهی از بیماری بود (0.05>p).
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت عوامل روان شناختی در تشخیص گذاری و پیش بینی فشار خون معلمان نقش مهمی داشته و بدین منظور روانشناسان، مشاوران و دست اندرکاران آموزش و پرورش برای پیشگیری و درمان فشار خون معلمان باید به آن ها توجه ویژه ای داشته باشند.
    کلید واژگان: خودمدیریتی, راهبرد سلامت محور, راهبرد ناسازگار, فشار خون
    Meisam Amiri, Mostafa Khanzadeh *, Vahid Sadeghi Firouzabadi, Mojtaba Ansari Shahidi, Amir Mohsen Rahnejat
    Introduction
    The high prevalence and consequences of hypertension in teachers has doubled the importance of identifying factors affecting blood pressure disease, the purpose of this study was to investigate the role of the diagnostic role of health-oriented strategies, self-management and incompatible strategies on hypertension: A discriminant analysis in Khorram Abad city.
    Materials and Methods
    The current research method was cross-sectional in year1402. The statistical population was made up of teachers in Khorramabad city, the sample size of the study was equal to 324 people, of which 175 teachers without hypertension and 149 teachers with hypertension were selected by available sampling method. In this study, the standard questionnaire of psychological factors affecting blood pressure was used to collect data, and these data were analyzed with the help of spss-24 software and by variance analysis and discriminant analysis.
    Results
    The results of the discriminant analysis showed that the discriminant function has a very high clean power to distinguish and diagnose teachers with and without hypertension (p<0.05), such that 81.7% of the position of the discriminant function is based on the components of health-oriented strategies, self-management and inconsistent strategies. Also, the diagnostic power related to the subscale of awareness of the disease has been higher(p<0.05).
    Conclusion
    Based on the findings of the present research, it can be concluded that psychological factors play an important role in diagnosing and predicting teacher’s hypertension, and for this purpose, psychologists, counselors and education professionals should pay attention to these factors to prevent and treat teacher’s hypertension.
    Keywords: Self-management, health-oriented strategy, incompatible strategy, hypertension
  • ریحانه فخرزارع، مجتبی انصاری شهیدی*، ندا ادیبی
    هدف

    آکنه به عنوان یکی از عوامل اصلی ناتوانی در جهان، اثرات منفی روانی و اجتماعی عمیقی را ایجاد می کند. هدف این مطالعه، بررسی رابطه کیفیت زندگی و بیماری آکنه است.

    روش پژوهش:

     این مطالعه از روش توصیفی از نوع پیش بینی استفاده کرده است. 93 نفر در این آزمون شرکت کردند که در بازه سنی 15 تا 50 سال بودند و با روش نمونه‎گیری در دسترس وارد پژوهش شدند. برای شدت ابتلا از مقیاس درجه بندی GAGS استفاده شد. برای تعیین میزان کیفیت زندگی افراد مبتلا به آکنه از پرسش نامه کیفیت زندگی پوستی (DLQI) استفاده گردید.

    یافته ‎ها:

     کیفیت زندگی در میان گروه های شدت آکنه نرمال نبود، بنابراین برای محاسبه همبستگی از آزمون کروسکال- والیس استفاده گردید که بیان کرد رابطه ای معنی دار میان این دو متغیر برقرار است (001/0 < P).

    نتیجه‎ گیری:

     کیفیت زندگی و آکنه ولگاریس همبستگی بسیار زیادی دارند. باتوجه به فراوانی این اختلال و تاثیر آن بر عملکرد اجتماعی و عاطفی افراد، لزوم بررسی بیشتر جهت پیشگیری و درمان این اختلال نیز امری ضروری است.

    کلید واژگان: آکنه, کیفیت زندگی, اختلالات روان شناختی
    Reihaneh Fakhrezare, Mojtaba Ansari Shahidi *, Neda Adibi
    Aim

    The purpose of this study is to investigate the relationship between quality of life and acne disease.

    Methods

    In this study, a descriptive study method has used. There were 93 patients aged 15 to 50 years with acne skin disorder who included in the study by available sampling method. The GAGS rating scale was used for the severity of the disease. Also, The Skin Quality of Life Questionnaire (DLQI), was used to determine the quality of life of acne patients.

    Results

    Quality of life was not normal among the acne severity groups, so the Kruskal-Wallis test was used to calculate the correlation, which stated that there is a significant correlation between these two variables (P<0.001).

    Conclusion

    Quality of life and acne vulgaris have a strong correlation. Considering the frequency of this disorder and its effect on the social and emotional performance of people, it is necessary to investigate more in order to prevent and treat this disorder

    Keywords: Acne, Quality of Life, psychological effects
  • افسانه هنردار، مجتبی انصاری شهیدی*، امیرحسین راه نجات، حسن رضایی جمالویی
    مقدمه

    چاقی معضلی فراگیر است که می تواند سلامت جسمانی را به شدت دچار آسیب سازد. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی رفتار درمانی دیالکتیکی و درمان شناختی-رفتاری بر مدیریت خود در افراد چاق صورت گرفت.

    روش

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون به همراه مرحله پیگیری و با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مراجعه کنندگان به مرکز مشاوره و روان شناختی راه برتر شهر قزوین در سال 1398 بود که توسط پزشکان و متخصصان تغذیه تشخیص چاقی گرفته بودند. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند 60 نفر انتخاب شده و به روش تصادفی در سه گروه (رفتاردرمانی دیالکتیکی و درمان شناختی رفتاری و کنترل) گمارده شدند (هر گروه 20 نفر). برای گروه های آزمایش درمان شناختی رفتاری و رفتار درمانی دیالکتیکی به مدت 10 جلسه اجرا شد و برای گروه کنترل درمانی صورت نگرفت. پرسشنامه رفتارهای خودمدیریتی چاقی در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پی گیری شش ماهه توسط شرکت کنندگان تکمیل شد. از آزمون تحلیل واریانس آمیخته برای آنالیز داده ها استفاده شد.

    یافته ها

    با توجه به تفاوت مراحل آزمون بعد از انجام دو مداخله رفتاردرمانی دیالکتیکی و درمان شناختی رفتاری، عضویت گروهی و تعامل مراحل و گروه برای مدیریت خود معنادار بود (05/0>P). اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بیش از درمان شناختی رفتاری بود.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این مطالعه به نظر می رسد رفتاردرمانی دیالکتیکی و درمان شناختی رفتاری می تواند در افزایش مدیریت خود در افراد چاق موثر باشد.

    کلید واژگان: مدیریت خود, رفتاردرمانی دیالکتیکی, درمان شناختی رفتاری, چاقی
    Afsaneh Honardar, Mojtaba Ansari Shahidi *, AmirMohsen Rahnejat, Hasan Rezaie Jamalouie
    Introduction

    Obesity is a pervasive problem that can severely impair physical health. The aim of this study was to compare the effectiveness of dialectical behavior therapy and cognitive-behavioral therapy on self-management in obese people.

    Methods

    The present study was a quasi-experimental pretest-posttest with follow-up and control group. The statistical population of the study included all patients referred to the counseling and psychological center of the best way in Qazvin in 1398 who were diagnosed with obesity by physicians and nutritionists. Using purposive sampling method, 60 people were selected and randomly assigned to three groups (dialectical behavior therapy and cognitive behavioral therapy and control) (20 people in each group). Cognitive-behavioral therapy and dialectical behavior therapy were performed for 10 sessions for the experimental groups and no treatment was performed for the control group. The bariatric surgery self-management questionnaire was completed by the participants in the pre-test, post-test and six-month follow-up stages. Mixed analysis of variance test was used to analyze the data.

    Results

    Due to the difference between the test stages after performing two interventions of dialectical behavior therapy and cognitive-behavioral therapy, group membership and interaction of stages and groups were significant for self-management (P <0.05). The effectiveness of dialectical behavior therapy was greater than cognitive-behavioral therapy.

    Conclusion

    Based on the results of this study, it seems that dialectical behavior therapy and cognitive behavioral therapy can be effective in increasing self-management in obese people.

    Keywords: Self-Management, Dialectical behavior therapy, Cognitive-behavioral therapy, obesity
  • حمیدرضا نوری، مجتبی انصاری شهیدی*، امیرمحسن راه نجات، مصطفی رئیسی، مصطفی خانزاده

    هدف این پژوهش تعیین اثربخشی درمان گروهی فراتشخیصی بر شدت علایم و ادراک بیماری افراد مبتلابه سندروم روده تحریک پذیر بود. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون و گروه کنترل با مرحله پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران زن مبتلابه بیماری سندروم روده تحریک پذیر مراکز درمان تخصصی شهر اصفهان در سال 1400  بود. نمونه آماری شامل 30 نفر از این زنان بود که به صورت هدفمند انتخاب شدند. سپس، به طور تصادفی 15 نفر در گروه گواه و 15 نفر در گروه آزمایش جایگزین گردیدند. گروه مداخله درمان فراتشخیصی را طی 8 جلسه 60 دقیقه ای هفته ای یکبار دریافت کردند. داده ها با استفاده از مقیاس ادراک بیماری-فرم کوتاه براد بنت و همکاران (2006) (brief IPQ) و مقیاس شدت نشانه های سندرم روده تحریک پذیر لکنر و همکاران (2013) (IBS-SSS) جمع آوری و به روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد نمرات شدت علایم زنان مبتلابه اختلال سندروم روده تحریک پذیر از مرحله پیش آزمون به پس آزمون و پیگیری کاهش یافته است که نشان دهنده تاثیر درمان فراتشخیصی در کاهش شدت علایم و ادراک بیماری در این زنان است (05/0>p). همچنین با ماندگاری اثر در مرحله پیگیری در کاهش شدت علایم و ادراک بیماری؛ پایداری اثر درمان گروهی فراتشخیصی بر کاهش شدت علایم و ادراک بیماری زنان مبتلابه اختلال سندروم روده تحریک پذیر تایید شد (05/0>p). نتیجه گیری می شود این مداخله تاحد زیادی توانست شدت علایم و ادراک بیماری را کاهش دهد.

    کلید واژگان: ادراک بیماری, درمان گروهی فراتشخیصی, سندروم روده تحریک پذیر, شدت علائم
    Namidreza Nouri, Mojtaba Ansari Shahidi*, Amir Mohsen Rahnejat, Mostafa Raisi, Mostafa Khanzadeh

    The aim of this research was to determine the effectiveness of group therapy on the severity of symptoms and perception of the disease in people with irritable bowel syndrome. The research was a semi-experimental type with a one-month follow-up phase. The population consisted of all female patients suffering from irritable bowel syndrome. The statistical sample included 30 people who were selected purposefully. Then, 15 people were randomly replaced in the control group and 15 people in the experimental group. The intervention group received meta-diagnostic treatment during 8 sessions of 60 minutes once a week. Data were collected by using Brad Bennett et al.'s (2006) brief IPQ and the severity of symptoms of irritable bowel syndrome (IBS-SSS) by Lechner et al. (2013) (IBS-SSS) was repeatedly analyzed. The symptom severity scores of women with irritable bowel syndrome decreased from pre-test to post-test and follow-up, which indicates the effect of extra diagnostic treatment in reducing the severity of symptoms and perception of the disease in these women (p<0.05). with the persistence of the effect in the follow-up phase in reducing the severity of symptoms and perception of the disease; The stability of the effect of extra diagnostic group therapy on reducing the severity of symptoms and disease perception of women suffering from irritable bowel syndrome was confirmed (p<0.05). It can be concluded that this intervention was able to reduce the severity of symptoms and perception of the disease to a great extent.

    Keywords: Perception of illness, Transdiagnostic group therapy, irritable bowel syndrome, severity of symptoms
  • لیلا عندلیب، حسن رضایی جمالویی*، سید محمدحسن امامی، مجتبی انصاری شهیدی
    زمینه و هدف

    سرطان روده بزرگ سومین سرطان شایع تشخیص داده شده و چهارمین علت شایع مرگ ناشی از سرطان است. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی روان درمانی گروهی روان پویشی و کاهش استرس بر اساس بهوشیاری بر حس انسجام و اضطراب مرگ در بیماران مبتلا به سرطان روده بزرگ بود.

    روش کار

    طرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل و مرحله ی پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش تمامی بیماران مبتلا به سرطان روده بزرگ مراکز درمانی پورسینا شهر اصفهان در بهار 1401 بودند که 42 نفر به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه 14 نفری کاهش استرس بر اساس بهوشیاری (8 جلسه) و روان درمانی گروهی روان پویشی (12 جلسه) و کنترل جایگزین شدند. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه های حس انسجام آنتونووسکی (1993) و اضطراب مرگ تمپلر (1970) بود. داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل واریانس با طرح ترکیبی و آزمون تعقیبی بونفرنی در نرم افزار SPSS-26 تحلیل شد.

    یافته ها: 

    نتایج نشان داد که هر دو شیوه به طور موثر و یکسانی سبب افزایش حس انسجام بیماران شده و اثر آن در طول زمان پایدار باقی مانده (05/0>P)، درحالی که تنها روان درمانی گروهی پویشی به طور موثری سبب کاهش اضطراب مرگ بیماران شده (05/0>P)، اما اثر آن در طول زمان پایدار باقی نمانده است (05/0<P).

    نتیجه گیری:

     براساس نتایج پژوهش روان درمانی گروهی روانپویشی و کاهش استرس براساس بهوشیاری می توانند بر حس انسجام درونی و اضطراب مرگ بیماران مبتلا به سرطان روده بزرگ تاثیر گذارد و به سازگاری بیماران کمک نماید.

    کلید واژگان: روان درمانی روان پویشی, کاهش استرس براساس بهوشیاری, حس انسجام, اضطراب مرگ
    Leila Andalib, Hassan Rezayi Jamaloui*, Seyed MohammadHassan Emami, Mojtaba Ansarishahidi
    Background & Aims

    Colon cancer, being a prevalent and life-threatening illness, has consistently garnered the attention of healthcare centers. According to statistics published by the World Health Organization, 2.8 million deaths in 2018 were attributed to this disease, making it the second leading cause of cancer-related deaths (1). The diagnosis of cancer is often accompanied by an increased risk of common mental disorders, which may negatively impact treatment, recovery, quality of life, and survival (3). It may also lead to psychological coherence breakdown (4). Antonovsky introduced the concept of a sense of coherence in 1970 (5). Through a sense of coherence, it can be explained why an individual can withstand high-stress levels and remain healthy (7). Additionally, one of the psychological problems in cancer patients is death anxiety (10). According to Hong et al., cancer patients are at a high risk of death anxiety in facing various challenges, with 32% of advanced cancer patients showing death anxiety. Abnormally high levels of death anxiety can lead to psychological disorders and the avoidance of medical care (12). Accordingly, mindfulness is one of the psychological interventions with extensive evidence supporting its effectiveness in improving mental functioning in clinical and non-clinical populations (14). This treatment enables individuals to understand their experiences without judgment and change their relationships with others by accepting their beliefs and emotions (17). The use of group therapy is also a common therapeutic approach to reduce psychological distress and improve physical functioning in chronic patients (21). The goal of the Psychodynamics approach is to bring unconscious levels to consciousness. Dynamic therapists often bridge between reality and imagination, unconscious and conscious, logical and illogical, and thoughts and emotions (22). According to this approach, the presence of others increases the possibility of self-disclosure and provides an opportunity to observe internal problems (23). So far, no systematic study has been conducted in Iran on the impact of two dynamic group psychotherapy interventions on the sense of coherence and death anxiety in patients with colon cancer. Therefore, this research aims to determine whether there exists a difference between the effectiveness of dynamic group psychotherapy and mindfulness-based stress reduction therapy on the sense of coherence and death anxiety in patients with colon cancer.

    Methods

    This quasi-experimental research adopted a pretest-posttest control group design with follow-up. The statistical population included all patients with colon cancer treated at the Poursina-Hakim Treatment Center in Isfahan during the spring of 2022. Among them, 42 were selected using Purposive sampling and assigned randomly to one of three 14-member groups: the mindfulness-based stress reduction group (receiving 8 treatment sessions), the psychodynamic therapy group (receiving 12 treatment sessions), and the control group. The research instruments included the Sense of Coherence (SOC) Scale and the Death Anxiety Scale (DAS). The research data were analyzed using repeated measures ANOVA and the Bonferroni post hoc test in SPSS version 26.

    Results

    The results demonstrated a significant difference in the average scores of the resource between the experimental and control groups in the post-test (F=5.68, P=0.007) and follow-up (F=4.72, P=0.015) assessments of sense of coherence, as well as in the post-test (F=4.37, P=0.020) assessment of death anxiety after eliminating pre-test effects . Additionally, the Bonferroni follow-up test revealed that both interventions effectively and equally increased the sense of coherence in patients, with these positive effects persisting over time (P<0.05). However, only dynamic group psychotherapy significantly reduced patients' death anxiety (P<0.05), although this effect did not remain stable over time.

    Conclusion

    To explain the effectiveness of mindfulness-based stress reduction therapy in improving the sense of coherence among cancer patients, it is important to note that mindfulness aims to cultivate non-judgmental awareness of the present moment. This can lead to considerable changes in the lives of patients and their psychological functioning. Developing defense mechanisms, and confronting and accepting physical and psychological challenges resulting from the illness, also contributes to improving psychological well-being and increasing internal coherence (38). Consequently, mindfulness moderates emotions without judgment increases cancer patients’ awareness of their mental and physical experiences, and helps them clearly see and accept their emotions and physical challenges as they occur (40). To elucidate the research findings on the effectiveness of dynamic group psychotherapy on cancer patient's sense of coherence and death anxiety, it's worth noting that the primary aim of group analytical therapy is to promote interaction among group members and enhance their awareness of group dynamics and individual intrapsychic conflicts (23). Group psychotherapy, in fact, encourages patients to access their true emotions by addressing their defense mechanisms, which often involve avoiding genuine emotional experiences and emotional intimacy due to past unsuccessful encounters. Indeed, a group serves as an environment that encourages participants to tap into their coping resources and, through self-disclosure, share their conflicts and stress-related experiences with others. This process helps dismantle emotional resistance and unveil ineffective defense mechanisms. One limitation of this study is its focus on colon cancer patients. Hence, caution should be exercised when generalizing the results to other patients with specific and chronic illnesses. Finally, considering the obtained results, it is recommended to conduct dynamic group psychotherapy sessions and mindfulness-based stress reduction therapy in hospitals, clinics, and medical centers to enhance coherence and psychological well-being and reduce anxiety disorders in cancer patients.

    Keywords: Psychodynamic psychotherapy, Stress reduction based on mindfulness, Sense of coherence, Death anxiety
  • مریم آقایی، امرالله ابراهیمی*، مجتبی انصاری شهیدی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس ادراک شده و علایم روان تنی دانش آموزان دختر با اختلال های روان تنی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دختر دوره متوسطه دوم با اختلال های روان تنی شهرستان خمینی شهر در سال تحصیلی 1400-1399 بود. در این پژوهش، 37 دانش آموز با اختلال های روان تنی به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند (18 نفر در گروه آزمایش و 19 نفر در گروه گواه). گروه آزمایش مداخله شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی دو ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای دریافت کردند. پرسشنامه های استفاده شده در این پژوهش شامل مقیاس شکایات روان تنی (PCS) و مقیاس استرس ادراک شده (PSS) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-23 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان می دهد شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر استرس ادراک شده و علایم روان تنی دانش آموزان با اختلال های روان تنی تاثیر معناداری دارد (001/0>p). براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی با فعالیت ها و نگرش ذهن آگاهانه و پرداختن به احساسات و هیجان های مشکل ساز می تواند درمانی کارآمد برای کاهش استرس ادراک شده و علایم روان تنی دانش آموزان با اختلال های روان تنی باشد.

    کلید واژگان: استرس ادراک شده, اختلال های روان تنی, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
    Maryam Aghaei, Amroallah Ebrahimi *, Mojtaba Ansari Shahidi

    The present study investigated the effectiveness of mindfulness-based cognitive therapy on perceived stress and psychosomatic symptoms in students with psychosomatic disorders. The study employed a quasi-experimental design with a pre- and post-test, a control group, and a two-month follow-up period. In the academic year 2020-21, the statistical population included secondary high school students with psychosomatic disorder in the city of Khomeini Shahr. Using a method of purposive sampling, 37 students with psychosomatic disorder symptoms were selected and randomly assigned to experimental and control groups (18 in the experimental group and 19 in the control group). Over the course of two months, the experimental group received eight 75-minute mindfulness-based cognitive therapy sessions. This study utilized the psychosomatic complaints scale (PCS) and perceived stress scale (PSS) as questionnaires. The study’s data were analyzed using mixed ANOVA and SPSS-23 software. The results showed that mindfulness-based cognitive therapy has a significant impact on perceived tension and psychosomatic symptoms in students with psychosomatic disorder (p<0.001). Based on the findings of the present study, it can be concluded that mindfulness-based cognitive therapy can be used as an effective therapy to reduce perceived stress and psychosomatic symptoms in students with psychosomatic disorder through mindful activities and attitudes, as well as by addressing problematic feelings and emotions.

    Keywords: Perceived Stress, psychosomatic disorders, Mindfulness-Based Cognitive Therapy
  • زهرا آذری قهفرخی، مجتبی انصاری شهیدی*، مهران شاه زمانی، هادی فرهادی
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر سازگاری اجتماعی و رفتارهای خودمراقبتی بیماران قلبی با علایم افسردگی (پس از عمل جراحی قلب باز) انجام گرفت. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل بیماران تحت جراحی قلب باز با علایم افسردگی مراجعه کننده به بیمارستان های تخصصی قلب (چمران، سینا و میلاد) شهر اصفهان در شش ماهه دوم سال 1398 بود. در این پژوهش، 35 بیمار قلبی با علایم افسردگی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند (16 بیمار در گروه آزمایش شامل 11 زن و 5 مرد و 19 بیمار در گروه گواه شامل 13 زن و 6 مرد). گروه آزمایش، مداخله آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی را طی دو ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای دریافت کردند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی (DQ) پرسشنامه سازگاری اجتماعی (SAQ) پرسشنامه رفتارهای خودمراقبتی (SCQ) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-23 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر سازگاری اجتماعی و رفتارهای خودمراقبتی بیماران قلبی با علایم افسردگی تاثیر معنادار دارد (001/0<p). براساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی با بهره گیری از تکنیک های نگرش ذهن آگاهانه، فعالیت های ذهن آگاهانه، پرداختن به احساسات و هیجانات مشکل ساز و تمرینات تنفس برای مدیریت خشم می تواند به عنوان مداخله ای موثر برای بهبود سازگاری اجتماعی و رفتارهای خودمراقبتی بیماران قلبی با علایم افسردگی مورد استفاده گیرد.
    کلید واژگان: آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی, افسردگی, بیماران قلبی, رفتارهای خودمراقبتی, سازگاری اجتماعی
    Zahra Azari Ghahfarrokhi, Mojtaba Ansari Shahidi *, Mehran Shahzamani, Hadi Farhadi
    The present study was conducted to investigate the efficacy of mindfulness-based stress reduction training on social adjustment and self-care behaviors in cardiac patients with signs of depression (after open surgery). The present study was a quasi-experimental design with a pretest, a posttest, a control group, and a 2-month follow-up period. The statistical population of the study included patients who had undergone open heart surgery and were admitted with depressive symptoms to specialized cardiac hospitals (Chamran, Sina, and Milad) in Isfahan in the second half of 2019. Thirty-five cardiac patients with signs of depression were selected by purposive sampling and randomly divided into experimental and control groups (16 patients in the experimental group and 19 patients in the control group). The experimental group received eight seventy-five-minute sessions of mindfulness-based stress reduction interventions for two months. The questionnaires used in this study included the Depression Questionnaire, the Social Adjustment Questionnaire, and the Self-Care Behaviors Questionnaire. The data of the study were analyzed by repeated measures ANOVA using SPSS-23 statistical software. The results showed that mindfulness-based stress reduction training had a significant effect on the social adjustment and self-care behaviors of cardiac patients with signs of depression (p<0.001). The results of the present study suggest that mindfulness-based stress reduction training can be used as an effective intervention to improve social adjustment and self-care behaviors in cardiac patients with signs of depression by using techniques such as mindful attitudes, mindful activities, confronting problematic feelings and emotions, and breathing exercises to manage anger.
    Keywords: Depression, Cardiac Patients, Self-Care Behaviors, Social Adjustment.Training Mindfulness-Based Stress Decrease
  • فرزانه فروزان فر، شیدا جبل عاملی*، محمد سلطانی زاده، سید محمدحسن امامی، مجتبی انصاری شهیدی
    مقدمه

    پژوهش حاضر با هدف ارایه مدل پیش بینی سازش یافتگی روانی- اجتماعی با بیماری بر اساس رفتارهای ارتقادهنده سلامت با میانجی گری شفقت به خود در بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر صورت پذیرفت.

    روش

    روش پژوهش، توصیفی- همبستگی و تحلیل مسیر بود. جامعه آماری این پژوهش شامل بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بودند که در فصل پاییز و زمستان سال 1400  به مراکز درمانی و متخصصین گوارش شهر اصفهان مراجعه کرده بودند. نمونه آماری شامل 340 بیمار مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بود که با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده شامل مقیاس سازش یافتگی روانی- اجتماعی با بیماری (دروگیتس، 1986) (PSADS)، پرسشنامه رفتارهای ارتقادهنده سلامت (والکر و همکاران، 1987) (HPLQ) و پرسشنامه شفقت به خود (نف، 2003 (SCQ) بود. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل مسیر و آزمون بوت استراپ صورت گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد رفتارهای ارتقادهنده سلامت، شفقت به خود و سازش یافتگی روانی-اجتماعی با بیماری دارای رابطه معنادار است (01/0>p). همچنین رفتارهای ارتقادهنده سلامت و شفقت به خود بر سازش یافتگی روانی- اجتماعی با بیماری دارای اثر مستقیم معنادار است (01/0>p). علاوه بر این نتایج بوت استراپ نشان داد که شفقت به خود در رابطه بین رفتارهای ارتقادهنده سلامت با سازش یافتگی روانی- اجتماعی با بیماری دارای نقش میانجی گری معنادار است (01/0>p). همچنین مدل از برازش مناسبی برخوردار بود.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج پژوهش، شفقت به خود دارای نقش میانجی معنادار بین رفتارهای ارتقادهنده سلامت با سازش یافتگی روانی- اجتماعی با بیماری است.

    کلید واژگان: رفتارهای ارتقادهنده سلامت, سازش یافتگی روانی-اجتماعی با بیماری, سندرم روده تحریک پذیر, شفقت به خود
    Farzaneh Frozanfar, Sheida Jabal Ameli *, Mohammad Soltanizadeh, Seyyed MohammadHassan Emami, Mojtaba Ansari Shahidi
    Objective

    The present study was conducted to offer the model of predicting psychosocial adaptation to disease according to health-promoting behaviors with the mediation role of self-compassion in the patients with Irritable Bowel Syndrome (IBS).

    Method

    The research method was descriptive-correlational and path analysis. The statistical population of the study included the patients with IBS who referred to therapy centers and gastroenterologists in the city of Isfahan in the autumn and winter of 2020-21. The statistical population included 340 patients with IBS who were selected through Convenience sampling method. The applied instruments included Psycho-Social Adaptation to Disease Scale (PSADS) (Drogits, 1986), Health Promoting Lifestyle Questionnaire (HPLQ) (Walker et al, 1987) and Self-Compassion Questionnaire (SCQ) (Neff, 2003). The data analysis was conducted via path analysis and Bootstrap test.

    Findings

    The results showed that health-promoting behaviors and self-compassion have significant relationship with psychosocial adaptation to disease (p<0.01). Moreover, health-promoting behaviors and self-compassion have direct significant effect on psychosocial adaptation to disease (p<0.01). Furthermore, the results of Bootstrap showed that self-compassion has a significant mediation role in the relationship of health-promoting behaviors with psychosocial adaptation to disease (p<0.01). Finally, the model had a suitable goodness of fit.

    Conclusion

    According to the results of the research, self-compassion has a significant mediating role between health-promoting behaviors and psychosocial adaptation to illness

    Keywords: Health-promoting behaviors, psychosocial adaptation to disease, irritable bowel syndrome, self-compassion
  • زهرا آذری قهفرخی، مجتبی انصاری شهیدی*، مهران شاه زمانی
    مقدمه
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش حمایت اجتماعی مبتنی بر خانواده بر سازگاری اجتماعی و رفتارهای خودمراقبتی بیماران قلبی با علایم افسردگی (پس از عمل جراحی قلب باز) انجام گرفت.
    روش
    روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل بیماران تحت جراحی قلب باز با علایم افسردگی مراجعه کننده به بیمارستان های تخصصی قلب (چمران، سینا و میلاد) شهر اصفهان در شش ماهه دوم سال 1398 بود. در این پژوهش تعداد 36 بیمار قلبی با علایم افسردگی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایدهی شدند (17 بیمار در گروه آزمایش و 19 بیمار در گروه گواه). خانواده بیماران حاضر در گروه آزمایش مداخله آموزش حمایت اجتماعی مبتنی بر خانواده را طی دو ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه افسردگی (بک و همکاران، 1996)، پرسشنامه سازگاری اجتماعی (بل، 1962) و پرسشنامه رفتارهای خودمراقبتی (گالینا و همکاران، 2015) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرنی با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که آموزش حمایت اجتماعی مبتنی بر خانواده بر سازگاری اجتماعی و رفتارهای خودمراقبتی بیماران قلبی با علایم افسردگی تاثیر معنادار دارد (p<0/001).
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش حمایت اجتماعی مبتنی بر خانواده با بهره گیری از ایجاد حلقه های حمایت اجتماعی و تقویت و بازسازی گروه اجتماعی حمایت کننده می تواند به عنوان یک مداخله موثر جهت بهبود سازگاری اجتماعی و رفتارهای خودمراقبتی بیماران قلبی با علایم افسردگی مورد استفاده گیرد.
    کلید واژگان: افسردگی, بیماران قلبی, حمایت اجتماعی مبتنی بر خانواده, رفتارهای خودمراقبتی, سازگاری اجتماعی
    Zahra Azari Ghahfarrokhi, Mojtaba Ansari Shahidi *, Mehran Shahzamani
    Objective
    The present study was conducted to investigate the efficacy of family-based social support training on the social adjustment and self-care behaviors of the cardiac patients with the signs of depression (after open surgery).
    Method
    The present study was quasi-experimental with pretest, posttest, control group and two-month follow-up period design. the statistical population of the study included patients undergoing open heart surgery with depressive symptoms referred to specialized heart hospitals (Chamran, Sina and Milad) in Isfahan in the second half of 2019. 36 cardiac patients with the signs of depression were selected through purposive sampling method and randomly accommodated into experimental and control groups (17 patients in the experimental group and 19 patients in the control group). The experimental group received eight seventy-five-minute sessions of family-based social support training during two months. The applied questionnaires in this study included depression questionnaire (Beck et al, 1996), social adjustment questionnaire (Bell, 1962) and self-care behaviors questionnaire (Galiana et.al, 2015). The data from the study were analyzed through Mixed ANOVA and Bonferren post hoc test via SPSS23 statistical software.
    Findings
    The results showed that family-based social support training has significant effect on the social adjustment and self-care behaviors of the cardiac patients with the signs of depression (p<0.001).
    Conclusion
    According to the findings of the present study it can be concluded that family-based social support training can be used as an efficient intervention to improve social adjustment and self-care behaviors of the cardiac patients with the signs of depression through employing techniques such as creating social support circles, strengthening and rebuilding the social support group.
    Keywords: Depression, cardiac patients, Family-based Social Support Training, self-care behaviors, Social Adjustment
  • حمیدرضا نوری، مجتبی انصاری شهیدی*، امیرمحسن راه نجات، مصطفی رئیسی، مصطفی خانزاده
    مقدمه

    سندرم روده تحریک پذیر (Irritable Bowel Syndrome یا IBS) یک بیماری مزمن ناتوان کننده به دلیل تغییرات عمده در وضعیت بهداشتی و سبک زندگی افراد در سال های اخیر و از جمله مشکلات شایع و قابل توجه متخصصان در حوزه بهداشت و درمان می باشد که به دلیل همراه داشتن عوارض روان شناختی، نیاز به مداخلات روانی در کنار درمان های زیستی را مشهود می نماید. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی ذهن آگاهی با درمان رویاروسازی پنهان بر شدت علایم افراد مبتلا به IBS انجام گردید.

    روش ها

     این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی و جامعه آماری آن متشکل از کلیه بیماران مبتلا به IBS مراجعه کننده به مراکز تخصصی شهر اصفهان بود. نمونه تحقیق را 45 نفر از بیماران تشکیل داد که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه آزمایش و شاهد قرار گرفتند. گروه های آزمایش به ترتیب تحت مداخلات شناختی- رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی و شناختی- رفتاری مبتنی بر رویاروسازی پنهان قرار گرفتند. داده ها به وسیله پرسش نامه شدت نشانه های IBS جمع آوری گردید و با استفاده از آزمون Repeated measures ANOVA مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

     درمان های ذهن آگاهی و رویاروسازی پنهان، بر شدت علایم گروه های آزمایش نسبت به گروه شاهد اثربخش بود (01/0 > P)؛ ضمن این که تفاوت معنی داری بین دو راهبرد آموزشی در مرحله پس آزمون و پیگیری وجود داشت (01/0 > P). درمان ذهن آگاهی بر شدت علایم بیماران موثرتر بود و کاهش بیشتری در میانگین های دو مرحله به دست آمد.

    نتیجه گیری

     دو روش درمانی ذهن آگاهی و رویاروسازی پنهان، منجر به بهبود شدت علایم بیماران گردید و پزشکان می توانند از این روش ها به عنوان مکملی جهت درمان های زیستی استفاده نمایند.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی, رویاروسازی پنهان, علایم و نشانه ها, سندرم روده تحریک پذیر
    Hamid Reza Nouri, Mojtaba Ansari-Shahidi*, Amir Mohsen Rahnejat, Mostafa Raisi, Mostafa Khanzadeh
    Background

    Irritable bowel syndrome (IBS) is a debilitating chronic disease due to major changes in the health status and lifestyle of people in recent years; it has been one of the common and significant problems in the field of healthcare and medical professionals, which requires psychological interventions besides the biological treatments due to the accompanying psychological complications. The aim of this study was to compare the effectiveness of mindfulness therapy and interoceptive exposure on symptom severity of patients with IBS.

    Methods

    This was a clinical trial study and statistical population consisted of all patients with IBS referred to specialized centers in Isfahan, Iran. The research sample consisted of 45 patients who were selected by availability sampling method and randomly assigned to three experimental and control groups. The experimental groups were subjected to cognitive-behavioral interventions based on mindfulness and cognitive-behavioral interventions based on interoceptive exposure, respectively. The research data were collected with the help of the IBS Symptom Severity Scale (IBS-SSS) and were analyzed using the statistical method of repeated measures analysis of variance (ANOVA).

    Findings

    Mindfulness therapy and interoceptive exposure therapy were effective on the severity of symptoms in the experimental groups compared to the control group (P < 0.01). In addition, a significant difference was found between the two educational strategies in the post-test and follow-up stages (P < 0.01). Mindfulness therapy was more effective on the severity of the symptoms of the patients and a greater reduction was obtained in the averages of the two stages.

    Conclusion

    Mindfulness therapy and interoceptive exposure therapy led to improvement of severity of patients' symptoms and physicians can use these psychological methods as a complement to biological therapies.

    Keywords: Mindfulness, Interoceptive exposure, Signs, symptoms, Irritable bowel syndrome
  • میثم امیری، مصطفی خانزاده*، وحید صادقی فیروزآبادی، مجتبی انصاری شهیدی، امیر محسن راه نجات
    زمینه و هدف

    بیماری فشارخون می تواند پاره ای از محدودیت ها را برای زندگی افراد مبتلا به وجود آورد. هدف پژوهش حاضر، ارایه الگوی عوامل روان شناختی موثر بر فشارخون معلمان با تکیه بر نظریه داده بنیاد بود.

    روش بررسی

    در این مطالعه از رویکرد کیفی و شیوه داده بنیاد استفاده شد. مشارکت کنندگان در پژوهش به روش هدفمند به صورت گلوله برفی، از بین معلمان مبتلا به فشارخون و خبرگان (متخصصان در حوزه بیماری های قلبی عروقی) انتخاب شدند. نمونه گیری تا زمان اشباع مقوله ها، ادامه یافت؛ بنابراین، تعداد شرکت کنندگان به 25 نفر رسید. داده ها به روش مصاحبه عمیق کیفی و به شیوه نیمه ساختاریافته جمع آوری شد. مصاحبه ها به شکل فردی و حضوری انجام گرفت. برای تحلیل داده ها، روش کدگذاری استراوس و کوربین (1998) به کار رفت که شامل سه مرحله کدگذاری باز و کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی بود.

    یافته ها

    یافته های پژوهش در دو قسمت ارایه شد؛ بخش اول، یافته های توصیفی و بخش دوم، ارایه یافته ها و داده های کیفی تحقیق بود. در تجزیه وتحلیل مصاحبه های صورت گرفته با مشارکت کنندگان در مرحله کدگذاری باز 709 کد اولیه و در مرحله کدگذاری محوری 75 مفهوم و در مرحله انتخابی 19 مقوله استخراج شد.

    نتیجه گیری

    این پژوهش لزوم توجه به عوامل روان شناختی موثر بر پرفشاری خون درزمینه های مختلف و تاکید بر نقش مداخلات روان شناختی با هدف کنترل فشارخون بیماران با سبک زندگی مناسب و عادت های رفتاری صحیح را نشان می دهد.

    کلید واژگان: عوامل روان شناختی, فشارخون, معلمان, نظریه داده بنیاد
    Meisam Amiri, Mostafa Khanzadeh *, Vahid Sadeghi Firouzabadi, Mujtabi Ansari Shahidi, Amir Mohsen Rah Nejat
    Background & Objectives

    Nowadays, in different societies, due to the changes in lifestyle and the prevalence of stress and anxiety, cardiovascular diseases have increased significantly. One of the factors that directly affects cardiovascular diseases is blood pressure. Primary blood pressure is blood pressure that does not have a specific organic cause and is usually caused by physical and psychological factors. High blood pressure is an unusual disorder that lacks any apparent symptoms. A person with blood pressure disease may not have any symptoms, feel it, or pay attention to it. Cardiovascular diseases account for half of adult deaths. The characteristic of this disease is an increase in systemic arterial pressure. From a clinical point of view, a person with high blood pressure is said to have an arterial blood pressure of more than 140/90 mm Hg. The majority of people who suffer heart attacks every year have one or more underlying risk factors, including high blood pressure, diabetes, smoking, poor nutrition, high blood fat, and inactivity. Most of these factors can be controlled or corrected, but high blood pressure can cause some restrictions on affected people's lives. Based on the Grounded theory, the current research aimed to provide a model of psychological factors affecting teachers' blood pressure.

    Methods

    The participants in this research were selected through a purposeful snowball sampling among teachers with high blood pressure and experts (specialists in the field of cardiovascular diseases). Sampling continued until the data saturation. Therefore, the number of participants reached 25 people (14 teachers and 11 specialists). The inclusion criteria were as follows: having consent to participate in the study, knowing proper information about the study topic, having blood pressure (history or chronic form), and having expertise in treating cardiovascular diseases (for study experts). The exclusion criteria were as follows: lacking informed consent, having less than three years of working background, and having chronic psychological disorders like depression, anxiety, and stress (recognized in clinical interview).
    The main question of this research was what factors (psychological and physical) can influence the increase in blood pressure among teachers. During the interview, additional and more detailed questions were asked to obtain richer and more detailed information. Twenty–five interviews were conducted, and their duration was between 30 and 65 minutes. Strauss and Corbin's (1998) coding method was used for data analysis, including three stages of open coding (extraction of basic concepts), axial coding (extraction of major categories), and selective coding (determination of core category). In open coding, the analyst extracts categories and their characteristics and then tries to determine how the categories change along the specified dimensions. In axial coding, categories are systematically refined and linked with subcategories. Selective coding is the process of integrating and improving categories.

    Results

    All the participants in this research were teachers with blood pressure and specialists in internal medicine and cardiology. The logic and method of presenting the findings is based on the general pattern of the research done in the Grounded theory. The research findings are presented in two parts. The first part includes descriptive findings, and the second presents qualitative research findings and data. In the analysis of the interviews conducted with the participants in the open coding stage, 709 primary codes were extracted. In the axial coding stage, 75 concepts were extracted, and in the selection stage, 19 categories were extracted. The results of selective coding showed that six categories were causal factors, four were background factors, three were intervening factors, three were strategies, and three were consequences. These factors were classified in the six classes of Grounded theory.

    Conclusion

    This research shows the need to pay attention and emphasize the role of education in controlling patients' blood pressure through pursuing a proper lifestyle and following correct behavioral habits. It is obvious that education, in addition to improving patients' performance and preventing the spread of their diseases, can lead to the formation of correct behavior patterns and appropriate lifestyles in society. Notably, modifying people's lifestyles through social and cultural influences, nutrition education, and presenting a reformed model of food consumption and physical activity can be appropriate solutions to improve the health of society. These research findings emphasized the psychological factors affecting blood pressure in different fields. The results highlighted the role of psychological interventions to control patients' blood pressure with proper lifestyle and correct behavioral habits.

    Keywords: Psychological factors, Blood pressure, Teachers, Grounded theory
  • فرح دخت ساسانیان، حسن رضایی جمالویی*، مجتبی انصاری شهیدی
    زمینه و هدف

    سندرم خستگی مزمن، اختلالی پیچیده و ناتوان کننده است که ازجمله علت های مهم بروز این سندرم، تجربه خشونت ازجانب شریک زندگی است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان پذیرش و تعهد مبتنی بر شفقت به خود و طرح واره درمانی بر استرس ادراک شده در زنان مبتلا به سندرم خستگی مزمن و آسیب دیده از خشونت شریک زندگی بود.

    روش بررسی

    روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری همراه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی زنان مبتلا به خستگی مزمن شهر تهران در سال 1401-1400 تشکیل دادند. باتوجه به معیارهای ورود، شصت نفر از داوطلبان واجد شرایط وارد مطالعه شدند و به طور تصادفی در دو گروه مداخله و یک گروه کنترل (هر گروه بیست نفر) قرار گرفتند. برای یک گروه آزمایش در هشت جلسه درمان پذیرش و تعهد مبتنی بر شفقت به خود و برای گروه آزمایش دیگر در دوازده جلسه طرح واره درمانی ارایه شد؛ اما گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش، مقیاس استرس ادراک شده (کوهن و همکاران، 1983) و پرسش نامه سندرم خستگی مزمن (جیسون و همکاران، 2011) و مقیاس تجدیدنظرشده تاکتیک های حل تعارض (استراس و داگلاس، 2004) بود. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 23 در سطح معنا داری 0٫05 صورت گرفت.

    یافته ها

    اثر زمان و اثر تعاملی زمان و گروه بر متغیر استرس ادراک شده معنادار بود (0٫001>p)؛ اما اثر گروه معنادار نبود (0٫091=p). در گروه های مداخله، تفاوت بین میانگین نمرات متغیر مذکور در پیش آزمون با پس آزمون و پیگیری معنا دار بود (0٫001>p)؛ اما تفاوت بین میانگین نمرات متغیر مذکور در پس آزمون با پیگیری معنا دار نبود که ماندگاری تاثیر درمان های مذکور را در مرحله پیگیری نشان داد (0٫05<p).

    نتیجه گیری

    براساس نتایج پژوهش، از طرح واره درمانی و درمان پذیرش و تعهد مبتنی بر شفقت به خود می توان به عنوان روش هایی کارآمد برای کاهش استرس ادراک شده در زنان مبتلا به سندرم خستگی مزمن و آسیب دیده از خشونت شریک زندگی استفاده کرد.

    کلید واژگان: پذیرش و تعهد مبتنی بر شفقت به خود, طرح واره درمانی, استرس ادراک شده, سندرم خستگی مزمن, خشونت تجربه شده ازجانب همسر
    Farahdokht Sasanian, Hasan Rezaei-Jamalouei *, Mojtaba Ansarei-Shahidei
    Background & Objectives

    Chronic fatigue syndrome (CFS) poses a complex and debilitating challenge, with violence from a partner identified as one of the important causes of this syndrome. Women are nearly twice as likely as men to be affected by this syndrome. Women who have experienced intimate partner violence are at risk of this disease. Stress is one of the most critical aggravating factors of CFS. Today, one widely–used treatment to reduce stress is third–wave cognitive behavioral therapy. Acceptance and Commitment Therapy (ACT) belongs to these approaches. Researchers and therapists of ACT investigate the role of self–compassion in psychotherapy. Self–compassion is one of the essential variables in adulthood. Schema Therapy is another treatment approach that has a notable impact on psychological improvement. This research aimed to compare ACT's effectiveness based on self–compassion versus Schema Therapy on perceived stress in women suffering chronic fatigue syndrome caused by intimate partner violence.

    Methods

    This quasi–experimental research employed a pretest–posttest and follow–up design with a control group. The study population comprised all women living in Tehran, Iran, suffering from CFS due to intimate partner violence from 2021 to 2022. Three hundred women of this population were evaluated using the Revised version of the Conflict Tactics Scale (Straus & Douglas, 2004) and Chronic Fatigue Syndrome (CFS) questionnaire (Jason et al., 2011). Then, among them, 80 women suffering from CFS and experienced violence from their husbands were identified. In the next stage, according to the inclusion criteria, 60 qualified volunteers were included in the study. They were randomly assigned to two intervention groups and one control group (20 people in each group).
    One of the experimental groups received 8 sessions of ACT based on self–compassion therapy, and the other experimental group received 12 sessions of Schema Therapy. However, the control group received no intervention. All sessions were held for 90 minutes once a week via Skype application. In both groups, in the pretest, posttest, and follow–up stages, the perceived stress variable was measured using the Perceived Stress Scale (Cohen et al., 1983). The content of the ACT intervention focused on self–compassion was prepared based on Yadavaia's (2013) dissertation and Gilbert's (2010) guidelines. This intervention was conducted in eight 90–minute group training sessions (once a week) for the first experimental group. The schema–based intervention was prepared based on instructions and techniques of Schema Therapy (adapted from Young et al., 2003). This intervention was conducted in twelve 90–minute group sessions (once a week) for the second experimental group. Data analysis was carried out in two parts: descriptive statistics and inferential statistics. The mean and standard deviation were used at the descriptive statistics level. At the inferential statistics level, we used variance analysis with repeated measures and the Bonferroni post hoc test in SPSS version 23. The significance level of the tests was 0.05.

    Results

    Both time and the interactive effect of time and group on perceived stress variables were significant (p<0.001), but the group effect was not significant (p=0.091). In the intervention groups, the differences between the mean scores of the perceived stress variable in the pretest, posttest, and follow–up were significant (p<0.001). However, the differences between the mean scores of the mentioned variable in the posttest with follow–up stages in the groups of Schema Therapy (p=0.181) and ACT based on self–compassion (p=0.284) were not significant, which showed the stability of the treatment effects over time.

    Conclusion

    Based on the research findings, both treatment methods reduced perceived stress in women with chronic fatigue syndrome caused by intimate partner violence. So, psychologists and mental health professionals can choose either approach based on their preferences to treat these women.

    Keywords: Acceptance, commitment based on self–compassion, Schema therapy, Perceived stress, Chronic fatigue syndrome, Intimate partner violence
  • حسین حسینی نوه، مجتبی انصاری شهیدی*، امیر محسن راه نجات، محمدرضا یزدانی
    مقدمه
    بیماران کووید-19 استرس زیادی را ادراک می کنند و دچار علایم روانی شامل افسردگی، استرس و اضطراب می شوند. چون این بیماران ملزم به رعایت شرایط قرنطینه هستند، می توان از روش آموزش از راه دور برای این بیماران استفاده کرد. بنابراین این مطالعه با هدف بررسی تاثیر آموزش از راه دور مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری بر روی علایم روانی بیماران کووید-19 انجام گردید.
    روش کار
    در این کارآزمایی بالینی تصادفی شده، جامعه پژوهش تمامی بیماران کووید-19 مراجعه کننده به بیمارستان غرضی شهر اصفهان در زمستان سال 1400 بودند. با روش نمونه گیری در دسترس 70 نفر از آنها انتخاب و به روش تصادفی سازی محدود به دو گروه مداخله و کنترل (35 نفر) تقسیم شدند. برای گروه مداخله برنامه آموزش از راه دور مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری طی پنج جلسه 60 دقیقه ای در طی دو هفته اجرا گردید. گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. شاخص علایم روانی، قبل و بعد از جلسات آموزش، با استفاده از پرسشنامه DASS-21 اندازه‎ گیری شدند. داده ها با نرم افزار SPSS21 و در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی و با انجام آزمون های مجذور کای، تحلیل واریانس، تی مستقل و زوجی و تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    آموزش از راه دور مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری بر تمامی ابعاد علایم روانی بیماران کووید-19 در گروه مداخله تاثیر معنی دار داشته و باعث کاهش آن در گروه مداخله شده است (p<0.05).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج، این شیوه آموزش می تواند علایم روانی بیماران کووید-19 را بهبود بخشد. با توجه به امکان استفاده راحت و فراگیر آموزش از راه دور، استفاده از این روش آموزش به بیمار در شرایط پاندمیک مشابه، توصیه می شود.
    کلید واژگان: آموزش از راه دور, فشار روانشناختی, درمان شناختی رفتاری, علائم روانی, کووید19
    Hossein Hosseini Naveh, Mojtaba Ansari Shahidi *, Amir Mohsen Rahnejat, Mohammadreza Yazdani
    Introduction
    Covid-19 patients perceive a lot of stress and suffer from psychological symptoms including depression, stress and anxiety. Because these patients are required to comply with quarantine conditions, remote training can be used for these patients. Therefore, this study was conducted with the aim of investigating the effect of remote training of stress management in a cognitive-behavioral way on the psychological symptoms of covid-19 patients.
    Materials and Methods
    In this randomized clinical trial, the research population was all the patients with Covid-19 referred to the Dr.Garazi hospital in Isfahan city in the winter of 1400. 70 people were selected by available sampling method and divided into two intervention and control groups (35 people) by limited randomization method. For the intervention group, remote training program on stress management was implemented in five sessions of 60 minutes in two weeks. The control group did not receive training. Psychological symptoms were measured before and after the training sessions using the DASS-21 questionnaire. The data were analyzed with SPSS21 software and by performing chi-square tests, analysis of variance, independent and paired t-test, and analysis of covariance.
    Results
    Remote training of stress management in a cognitive-behavioral way had a significant effect on all dimensions of psychological symptoms of covid-19 patients and reduced them in the intervention group (p≤0.05).
    Conclusion
    Based on the results, this method of training can improve the psychological symptoms of covid-19 patients and it is recommended due to the convenience and possibility of use in the quarantine conditions of these patients.
    Keywords: Distance education, Psychological Distress, Cognitive Behavioral Therapy, psychological symptoms, COVID-19
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • مجتبی انصاری شهیدی
    مجتبی انصاری شهیدی
    (1394) دکتری روانشناسی سلامت، دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال