به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

محمد علی مظاهری

  • سوده آقامحمدی*، محمدعلی مظاهری، لادن فتی، فرشته موتابی

    خودزنی بدون قصد خودکشی که تحت عنوان آسیب عمدی به بدن شناسایی می شود تحت تاثیر عوامل دور و نزدیک است. تعدد آسیب ها در طول دوران رشد و تنوع فراوان آن ها، خدشه اصلی خود را بر من این افراد وارد می آورد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل خطر نزدیک اختلال خودزنی بدون قصد خودکشی به روش کیفی پدیدارشناختی می باشد. داده های پژوهش از مصاحبه نیمه ساختاریافته با 21 نفر از جوانان  17 تا 29 سال جمع آوری و با استفاده از نرم افزار مورد بررسی قرار گرفته است. به منظور دستیابی به اهداف پژوهش با استفاده از روش تحلیل مضمون، مضامین پایه از متن مصاحبه ها استخراج شده، سپس از ترکیب این مضامین پایه، 3 مضمون سایبانی با عناوین "من بی پناه"، "من بی بضاعت" و "من بی چاره" استخراج گردید و در انتها "من حال بهم زن" از ترکیب مضامین سازمان دهنده فوق با من به شدت آسیب دیده به عنوان مضمون فراگیر استخراج شد. به منظور اعتباریابی داده ها از روش بررسی همکاران و بررسی مشارکت کنندگان استفاده گردید. بر اساس یافته ها دیدگاه منفی نسبت به خود و در واقع تصور از خویشتن در بروز اختلال خودزنی بدون قصد خودکشی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

    کلید واژگان: من حال به هم زن, خود, خودزنی بدون قصد خودکشی, جوانان, تحلیل مضمون
    Soudeh Aghamohammadi *, Mohammadali Mazaheri, Ladan Fata, Fereshteh Mootabi

    Non Suicidal Self Injury (NSSI), which is identified as intentional injury to the body, is influenced by both proximal and dismal factors. The multiplicity of factors during their developmental period causes their main impact to the predecessor of these people. This study aimed to investigate the proximal risk factors of NSSI, using a qualitative method and thematic analysis. Research data has been collected from semi-structured interviews with 21 young people aged 17 to 29 and analyzed using of MAXQDA software. In order to achieve the goals of the research by using the theme analysis method, the basic themes were extracted from the text of the interviews, then from the combination of these basic themes, 3 overshadowing themes with the titles "Abondened  Self Self" was extracted and at the end “Disgusted self” was extracted from the combination of the above organizing themes with the severely damaged predecessor as an overarching theme. In order to validate the data, the methods of peer review and participant review were used. Based on the findings, the negative view of oneself and in fact the self-image is of particular importance in the occurrence of self-mutilation disorder without suicidal intent.

    Keywords: Disgusted Self, Self, Non Sucidal Self Injury (NSSI), Youth, Thematic Analysis
  • ناهید سادات شریفی*، فرشته موتابی، محمدعلی مظاهری، مینا پهلوان

    خیانت یکی از تاثیرگذارترین رویدادها در زندگی زوجین می باشد. لذا هدف از پژوهش حاضر، شناخت پیش بینی کننده های بروز خیانت در بین زنان خیانت کرده و خیانت دیده بود. این پژوهش کیفی و داده بنیاد بوده و جامعه آماری آن شامل زنانی بودند که در مدت زندگی مشترک خود تجربه خیانت عاطفی، جنسی یا هردو را داشتند. نمونه گیری این پژوهش هدفمند بوده و برای دستیابی به آن، مکانهایی چون مراکز مشاوره، خانه های سلامت، دادگاه های خانواده و ارتباط مردمی از طریق صدا و سیما مد نظر قرار گرفتند. داده های کیفی از طریق مصاحبه عمقی و تا حد رسیدن به اشباع جمع آوری شدند و با استفاده از روش کدگذاری انتخابی استراوس و به صورت باز و محوری تحلیل گردیدند. به این ترتیب با 15 زن خیانت دیده و 12 زن خیانت کرده مصاحبه انجام شد. نتایج تحلیل داده ها مبین وجود عوامل فردی، رابطه ای و زمینه ای بودند. زنان خیانت دیده، نیازهای برآورده نشده همسرانشان، مشکلات زندگی و وجود شرایط زمینه ای را در بروز خیانت موثر می-دانستند. در زنان خیانت کرده نیز دیده نشدن و وجود شرایط زمینه ای، به عنوان دو مقوله اصلی در بروز خیانت شناسایی شد. با توجه به پیامدهای خیانت، انجام اقدامات لازم در جهت پیشگیری از وقوع آن با توجه به عوامل زمینه ساز، ضروری به نظر می رسد.

    کلید واژگان: خیانت, ازدواج, زوج, مطالعه کیفی
    Nahid Sharifi *, Fereshte Mutabi, Mohammadali Mazaheri, Mina Pahlavan

    Infidelity is one of the most impactful events in the life of couples. Thus, the purpose of this study is identifying the predictors of infidelity among women who were unfaithful themselves or were victims of infidelity. This research was qualitative and used foundational data and its statistical population included married women who had experienced emotional and/or sexual infidelity. The sampling was purposeful and to achieve this, places such as counseling centers, family courts, and radio and television were used. Qualitative data were collected through semi-structured in-depth interviews to the point of saturation and were analyzed using Strauss selective coding method and in an open and axial manner. Thus, 15 victims and 12 perpetrators were interviewed. The results indicated the existence of individual, relational and contextual factors. Victims considered the unmet needs of their husbands, life problems and the existence of underlying conditions to be effective. Among perpetrators, a sense of being seen and the existence of underlying conditions were identified as two main categories in the occurrence of infidelity. Given the consequences of infidelity, it seems paramount to take the necessary measures to prevent its occurrence, by studying the underlying factors.

    Keywords: Infidelity, Marriage, Couple, Qualitative Study
  • سید شهرام علیزاده*، محمدعلی مظاهری، پریسا سادات سید موسوی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش سبک های پردازش حسی مبتنی بر الگوی دان به مادران، بر کاهش مشکلات اضطرابی فرزندان پیش دبستانی آن ها انجام شد. روش پژوهش حاضر نیمه تجربی و با طرح های پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش، مادران کودکان مضطرب مهدکودک های شهر کرج بود. نمونه پژوهش شامل مادران چهل کودک مبتلا به اضطراب مقطع پیش دبستانی بود که به روش در دسترس انتخاب شد. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس اضطراب کودکان پیش دبستانی (PAS) و پرسش نامه پردازش حسی فرم کودک (CSP) بود. گروه آزمایش با استفاده از بسته آموزشی سبک های پردازش حسی مبتنی بر الگوی دان مورد مداخله قرار گرفت. داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل کواریانس چندمتغیره تجزیه وتحلیل شدند.
    تحلیل داده ها نشان داد که بین میانگین نمره های زیرمقیاس های اضطراب جدایی، ترس ناشی از جراحات جسمانی، اضطراب اجتماعی و اضطراب تعمیم یافته در پس آزمون و پیگیری، بین دو گروه آزمایش و گواه (001/0= p، 26/21، 32/33، ،56/24، 14/11= F) تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>p). باتوجه به نتایج حاصل از پژوهش حاضر و باتوجه به کاهش معنادار اضطراب کودکان می توان نقش آموزش سبک های پردازش حسی را بر کاهش نشانگان اضطرابی کودکان مبتلا به اضطراب اثرگذار دانست.

    کلید واژگان: الگوی پردازش حسی دان, آموزش گروهی مادران, اضطراب, کودکان پیش دبستانی
    Seyed Shahram Alizadeh *, Mohammad Ali Mazaheri, Parisa Sadat Seyed Mousavi

    This study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of teaching sensory processing styles based on Dunn's model to mothers in reducing the anxiety problems of their preschool children. The methodology was semi-experimental with pre-test-post-test designs with control and follow-up groups. The statistical population of the research was the mothers of anxious children in Karaj kindergartens. The sample included mothers of 40 children suffering from preschool anxiety, who were selected with Convenience Sampling. The research tools included preschool children's anxiety scale (PAS) and child form sensory processing questionnaire (CSP). The experimental group was intervened using the educational package of sensory processing styles based on Dunn's model. The research data was analyzed using the statistical method of multivariate analysis of covariance. Data analysis showed that there is a significant difference(p>0.05) between the mean scores of the subscales of separation anxiety, fear of physical injury, social anxiety and generalized anxiety in the post-test and follow-up, between the two experimental and control groups (p = 0.001, 21.26, 32 F=11/14, 24/56, 33/5) According to the results and considering the significant reduction of children's anxiety, the role of teaching sensory processing styles can be considered effective in reducing the anxiety symptoms of children with anxiety.

    Keywords: Sensory Processing Model, Group Training of Mothers, anxiety, Preschool Children
  • محمود خزائی*، شهریار شهیدی، فرشته موتابی، محمدعلی مظاهری، لیلی پناغی

    متخصصین بیشتر می توانند بگویند بخشودگی چه چیزی نیست. اما در مورد اینکه بخشودن چیست با تنوع بسیاری از تعاریف مواجه هستیم. این پژوهش با هدف تعریف بخشودگی خیانت زناشویی، با روش تحلیل مضمون در قالب دو مطالعه انجام شده است. در مطالعه اول از تجربه زیسته افراد آسیب دیده از خیانت، مضامین مرتبط با این تعریف استخراج شده است. در مطالعه دوم با هدف اعتبار بخشی به مطالعه اول از متخصصین حوزه زوج درمانی مصاحبه به عمل آمد و مضامین مرتبط با تعریف بخشودگی خیانت از منظر نخبگانی استخراج شده است. در مطالعه اول شش مضمون اصلی شامل تعریف بخشودگی با عنوان "گذر کردن"، "رهایی"،"انتقام نگرفتن"،"التیام هیجانی"، "نسبی نگری" و "اشتیاق به فراموشی" به دست آمد. همچنین سه مضمون اصلی تحت عنوان التیام هیجانی، بازنگری شناختی هیجان و تصمیم گیری در مورد بخشش، از مطالعه دوم استخراج شد. تمامی مضامین استخراج شده در هر دو مطالعه اگر چه ادبیات و برچسب های متفاوتی را دارا هستند اما در واقع به صورت طبقه بندی های متفاوتی از مضامین نسبتا مشابه هستند.

    کلید واژگان: بخشودگی, خیانت زناشویی, تعریف بخشودگی
    Mahmoud Khazaei *, Shahriyar Shahidi, Fereshteh Mootabi, MohammadAli Mazaheri, Leyli Panaghi

    The majority of experts agree on what forgiveness is not. Nonetheless, there are numerous diverse definitions of forgiveness. This research consisted of two studies: 1) a qualitative analysis of forgiveness of marital infidelity from the perspective of lived experience persons who have been betrayed, and 2) a qualitative investigation of the infidelity from the perspective of couples therapy experts. In both studies, the current research approach was thematic analysis from the category of qualitative research methods. Six major themes, including the definition of forgiveness, were identified in the first study: "passing on," "letting go," "not seeking revenge," "emotional healing," "personal explanation of forgiveness," and "desire to forgive." In the second study, the meaning of forgiveness was examined from the perspective of specialists based on their theoretical and clinical expertise, as well as their individual views and attitudes as experts. This study identified three major themes entitled emotional healing, cognitive revision of emotion, and the decision to forgive. In summarizing the two research presented in this article, it should be noted that the themes collected from both investigations can be categorized differently.

    Keywords: Forgiveness, marital infidelity, Defining Forgiveness
  • تقی نوری الصافی، وحید نجاتی*، محمدعلی مظاهری، جلیل فتح آبادی
    زمینه و هدف

     در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، هدایت منابع پردازش اطلاعات به سمت تهدید منجربه سوگیری توجه می شود و می تواند اضطراب و نگرانی بیمار را افزایش دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی بسته توان بخشی شناختی (ابر) بر تعدیل سوگیری توجه در دو سطح هشیار و ناهشیار در نوجوانان عراقی مبتلا به این اختلال انجام شد.

    روش بررسی

     روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون و دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری را دانش آموزان عراقی 15تا18ساله دارای اختلال اضطراب فراگیر تشکیل دادند. بعد از غربالگری دانش آموزان، هفده نفر (هفت دختر و ده پسر) با روش نمونه گیری هدفمند از جامعه انتخاب شدند و تکلیف شناختی دات پروب را در سطوح ناهشیار (زمان ارائه محرک 200 میلی ثانیه) و هشیار (زمان ارائه محرک 500 میلی ثانیه) در سه نوبت زمانی تکمیل کردند. برنامه توان بخشی شناختی در دوازده جلسه اجرا شد. تحلیل داده ها با آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی LSD توسط نرم افزار SPSS انجام شد.

    یافته ها

     در متغیرهای زمان واکنش به محرک های همخوان و شاخص سوگیری توجه در وضعیت هشیار، از پیش آزمون تا پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت (0٫001>p)؛ همچنین زمان واکنش به محرک ناهمخوان از پیش آزمون تا پیگیری تفاوت معناداری را نشان داد (0٫018=p). در متغیر زمان واکنش به محرک همخوان در وضعیت هشیار، بین نمرات پیش آزمون با پس آزمون (0٫002=p) و پیگیری (0٫001>p) تفاوت معناداری وجود داشت؛ اما بین نمرات پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫490=p). شاخص سوگیری توجه در وضعیت هشیار، در پس آزمون و پیگیری درمقایسه با پیش آزمون با کاهش همراه بود؛ اما بین نمرات پس آزمون و پیگیری در شاخص سوگیری توجه در وضعیت هشیار تفاوت معناداری مشاهده نشد (0٫390=p). در وضعیت ناهشیار برای زمان واکنش به محرک ناهمخوان، تنها بین نمرات پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معنادار بود (0٫021=p).

    نتیجه گیری

     برنامه توان بخشی شناختی اصلاح سوگیری توجه (بسته ابر) می تواند در هر دو سطح هشیار و ناهشیار، سوگیری توجه به محرک های تهدیدکننده را در افراد دارای اختلال اضطراب فراگیر کاهش دهد.

    کلید واژگان: اختلال اضطراب فراگیر, سوگیری توجه, توان بخشی شناختی
    Taghi Noori Alsafi, Vahid Nejati *, Mohammad Ali Mazaheri, Jalil Fathabadi
    Background & Objectives

     Generalized Anxiety Disorder (GAD) is one of the most frequent and pervasive anxiety disorders characterized by persistent and excessive worrying or anxiety about some events or activities. These people's difficulties in controlling worry cause many personal and social problems that need to be addressed. GAD's Information processing models show how anxious individuals process threatening information as a causal role in developing and preserving worry. Substantial evidence exists in which individuals with GAD and high worry and anxiety levels demonstrate attentional bias to threatening information. Based on the literature, it is possible to rehabilitate attentional biases in these people through potential attention training programs. Training attention may decrease attention biases to threatening information, cause reduced anxiety and worry levels in individuals with GAD, and improve their personal and social functions. Therefore, the present study aimed to evaluate the effectiveness of cognitive rehabilitation of attentional bias to reduce the attentional bias on conscious and unconscious levels in Iraqi adolescents with GAD.

    Methods

     The present study was a quasi–experimental study with a pretest–posttest design and a three–month follow–up in a group of Iraqi adolescents with GAD. The statistical population was all the Iraqi adolescents between the ages of 15 and 18 living in Najaf City, suffering from GAD. The sample included 17 adolescents (7 girls and 10 boys) with GAD selected from the statistical population using the targeted sampling method. Instruments used to screen anxiety disorders and assess attention biases in the sample were the Screen for Child Anxiety–Related Emotional Disorders (SCARD) (Birmaher et al., 1997) and the Dot–Probe test. The Dot–Probe test was used to evaluate unconscious (stimulus presentation time of 200 ms) and conscious (stimulus presentation time of 500 ms) levels of attention bias for the fearful and neutral facial emotion expressions. After screening participants between 15 and 18 for GAD with the SCARED by a certified psychiatrist, those qualified to attend our study completed the Dot–Probe task before, immediately after, and three months after the intervention. The intervention consisted of 12 one–hour sessions of a cognitive rehabilitation program called ABR, which was created by its creator. To analyze the collected data, repeated measures of variance analysis and post hoc test LSD were done using SPSS software. Time levels (pretest, posttest, and follow–up) were used as within–subject factors in repeated measure analyses. Differences in reaction times to congruent and incongruent stimuli were assessed for conscious and unconscious situations.

    Results

     The results of repeated measures analysis of variance showed a significant difference in reaction time variables to congruent stimuli and attention bias index in the conscious situation from pretest to follow–up (p<0.001). However, there was no significant difference between the reaction time to the incongruent stimulus from the pretest to the follow–up (p=0.250). Also, in the unconscious situation, between the reaction time to the congruent stimulus (p=0.111) and the attention bias index (p=0.061), no significant difference was observed from the pretest to follow–up. However, the reaction time to the incongruent stimulus from the pretest to follow–up showed a significant difference (p=0.018). The results of the post hoc test LSD showed a significant difference between the pretest and posttest scores (p=0.002) and follow–up (p<0.001) in the reaction time variable to the congruent stimulus in the conscious situation, and according to the average values, the posttest and follow–up scores compared to pretest decreased. However, no significant difference was observed between the posttest and follow–up scores, which indicated the persistence of the intervention effect over time (p=0.490). For the index of attention bias in the conscious situation, the follow–up test results indicated a significant difference between the pretest, posttest, and follow–up scores (p=0.004). In other words, the index of attention bias in the posttest and follow–up compared to the pretest was accompanied by a decrease. However, no significant difference was observed between the posttest and follow–up scores in the attention bias index in the conscious situation, indicating the intervention effect's durability over time (p=0.390). In the unconscious situation, the results showed only a significant difference between the pretest and posttest scores for reaction time to the incongruent stimulus (p=0.021).

    Conclusion

     Based on the findings, the cognitive rehabilitation intervention of correction of attention bias (ABR) can penetrate and be effective at the unconscious level in addition to correcting the attention bias at the conscious level, and can create changes in the attention bias at two levels in people with GAD.

    Keywords: Generalized Anxiety Disorder, Attention Bias (ABR), Cognitive Rehabilitation
  • علی محمد میرآقایی، حمیدرضا پوراعتماد*، محمد علی مظاهری، رضا خسرو آبادی، فرزانه پرهیزکاری

    همیاری، سنگ¬بنای حیات اجتماعی است. در غیاب همیاری، طیف وسیعی از مشکلات اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی رخ می-دهد. اصلی¬ترین راهبرد حفظ و ترغیب پایبندی افراد به همیاری، تنبیه¬ نوع¬دوستانه است که واکنش و حساسیت اعضای جامعه افراد به تخطی از هنجارهاست. هدف مطالعه حاضر تفکیک تنبیه¬ نوع¬دوستانه از سایر شکل¬های رفتاری به ظاهر مشابه بود. بدین¬منظور، 60 نفر با جنسیت مذکر از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی در این مطالعه شرکت کردند و واکنش آنها در بازی¬ آمرانه (بازی دیکتاتور،DG) و بازی زنهار (بازی التیماتوم، UG) مورد مطالعه قرار گرفت. یافته¬ها نشان داد که 75 درصد از شرکت¬کنندگان پیشنهاد¬های ناعادلانه را در بازی زنهار قبول نکردند. به همین میزان افراد در بازی آمرانه، ناعادلانه رفتار کردند. فقط 25 درصد از افراد پیشنهادهای ناعادلانه را در بازی زنهار رد کردند و خود نیز در بازی آمرانه عادلانه رفتار کردند. این رفتار آنها تنبیه نوع¬دوستانه قلمداد می¬شود. حدود 50 درصد افراد پیشنهادهای ناعادلانه را در بازی زنهار رد کردند، ولی خودشان در بازی آمرانه ناعادلانه رفتار کردند. رفتار این افراد در چهارچوب تنبیه کینه¬توزانه که شکلی از تنبیه ضداجتماعی است تعبیر می¬شود. در نهایت 25 درصد از افراد پیشنهاد¬های ناعادلانه را در بازی زنهار پذیرفتند و خودشان نیز در بازی آمرانه ناعادلانه رفتار کردند. این الگوی رفتاری نشانگر سودجویی فردی به بهای پذیرش بی¬عدالتی است. الگویی که تاکنون در مطالعات دیگران گزارش نشده است. گرچه رد هرگونه پیشنهاد ناعادلانه در بازی زنهار را نمی¬توان صرفا تنبیه نوع¬دوستانه قلمداد کرد. اما به هر حال نرخ پایین این الگوی رفتاری در مقابل نرخ بالای تنبیه کینه¬توزانه، نمایانگر کمبود روبه تزاید همیاری اجتماعی است. زیرا اقلیت افرادی که همیارانه رفتار می¬کنند، به تدریج می¬آموزند از همیاری پاداش یا سودی عایدشان نمی¬شود. در عوض، آنها که خودخواهانه، انحصارطلبانه و سودجویانه رفتار می¬کنند، سود زیادی نصیبشان می¬شود. بدین ترتیب سودجویی فردی بیش از پیش بر همیاری تفوق می¬یابد و تبدیل به پاردایم غالب می¬شود. این وضعیت، آفت حیات اجتماعی است.گرچه رد هرگونه پیشنهاد ناعادلانه در بازی زنهار را نمی¬توان صرفا تنبیه نوع¬دوستانه قلمداد کرد. اما به هر حال نرخ پایین این الگوی رفتاری در مقابل نرخ بالای تنبیه کینه¬توزانه، نمایانگر کمبود روبه تزاید همیاری اجتماعی است. زیرا اقلیت افرادی که همیارانه رفتار می¬کنند، به تدریج می¬آموزند از همیاری پاداش یا سودی عایدشان نمی¬شود. در عوض، آنها که خودخواهانه، انحصارطلبانه و سودجویانه رفتار می¬کنند، سود زیادی نصیبشان می¬شود. بدین ترتیب سودجویی فردی بیش از پیش بر همیاری تفوق می¬یابد و تبدیل به پاردایم غالب می¬شود. این وضعیت، آفت حیات اجتماعی است.

    کلید واژگان: تئوری بازی ها, بازی زنهار (الیتماتوم), بازی آمرانه (دیکتاتور), همیاری اجتماعی, تنبیه نوع دوستانه, تنبیه کینه توزانه
    Alimohammad Miraghaei, Hamidreza Pouretemad, *Mohammadali Mazaheri, Reza Khosroabadi, Farzaneh Parhizkari

    Cooperation is the cornerstone of social life. Lack of cooperation would lead to a wide range of social, moral, cultural and economic disasters. Altruistic punishment is found to be the major strategy to maintain and to encourage people to adhere to cooperation. The aim of the present study was to separate altruistic punishment from other seemingly similar forms of behavior. For the purpose of study, 60 male students of Shahid Beheshti University participated, were recruited. Their performance at both Dictator Game (DG) and Ultimatum Game (UG) where assessed in a computerized setting. Generally, %75 of participants rejected unfair offers in UG; whilst the same number of participants behaved unfairly in DG. Only, %25 of participants rejected unfair offers in the UG and acted fairly in the DG, which is considered an altruistic punishment. About %50 of participants rejected unfair offers in the UG, but they acted unfairly in the DG. This pattern of behavior is defined as spiteful punishment, which is a form of antisocial punishment. Eventually, %25 of participants accepted the unfair offers in the UG and behaved unfairly in the DG. This behavior pattern shows individual profit seeking at the cost of accepting injustice. A pattern that has not been reported in other studies so far. Although rejecting any unfair offer in the UG cannot be interpreted as altruistic punishment. However, the low rate of this behavior pattern in contrast to the high rate of spiteful punishment predicts a growing lack of social cooperation because the minority of people who behave cooperatively, gradually learn that cooperation is not beneficial. Instead, those who behave selfishly, monopolistically and profit-seeking, get a lot of advantages. In this way, individual profit-seeking surpasses cooperation and becomes the dominant paradigm. This situation is the bane of social life.

    Keywords: Game theory, Dictator Game (DG), Ultimatum Game (UG), Cooperation, altruistic punishment, antisocial punishment
  • زهرا گودرزی، سعید قنبری*، شهلا پاکدامن، محمدعلی مظاهری، الهه وحیدی

    هدف این پژوهش تعیین نقش واسطه ای نظ مجویی هیجان در رابطه بین کنش تاملی مادران و مشکلات درونی سازی و برونی سازی کودکان بود. شرکت کنندگان 289 مادر و کودک 6 تا 12 ساله بودند که با روش نمونه برداری داوطلب از مناطق مختلف شهر کرج انتخاب شدند. مادران پرسشنام ه کنش تاملی والدین)لویتن و دیگران، 2017 (، فهرست نظ مجویی هیجان)شیلدز و سیکته، 1995 (و فهرست رفتاری کودک)آشنباخ و رسکورلا، 2001 (را تکمیل کردند. داد ه ها با استفاده از رو شهای همبستگی و مدل یابی معادله-های ساختاری تحلیل شدند. نتایج نشان داد که بین تمام زیرمقیا سهای کنش تاملی با نظ مجویی هیجان و مشکلات برونی سازی، و بین زیرمقیاس حالت پیش ذهن یسازی با مشکلات درونی ساز یهمبستگی معناداری وجود دارد. ه مچنین، نتایج مدل یابی معادل ه های ساختاری نشان داد که نظ مجویی هیجان در رابطه کنش تاملی مادر و مشکلات درونی سازی و برون یسازی کودک نقش واسطه ای ایفا م یکند. در مجموع یافت ه های این پژوهش حاکی از آن بود که کنش تآملی پایین مادران با مشکلات هیجانی و رفتاری در کودکان ارتباط دارد.

    کلید واژگان: کنش تاملی مادران, نظ مجویی هیجان, مشکلات درون یسازی, مشکلات برون یسازی
    Zahra Goudarzi, Saeed Ghanbari *, Shahla Pakdaman, Mohammad Ali Mazaheri, Elahe Vahidi

    he purpose of this study was to determine the mediating role of emotion regulation in the relationship of maternal reflective function-ing and internalizing and externalizing problems of children. Participants included 289 mothers and children aged 6 to 12 years who were selected through convenience sampling method from different areas of Karaj. Mothers completed the Parental Reflective Func-tioning Questionnaire (Luyten et al., 2017), Emotion Regulation Checklist (Shields & Cicchetti, 1995), and Child Behavior Check-list (Achenbach & Rescorla, 2001). Data were analyzed using correlation and Structural Equation Modeling (SEM). The results showed that there were significant correlations between all subscales of reflective functioning and emotion regulation and externaliz-ing problems (P<0.01), and also between the pre-mentalizing mode (PM) and internalizing problems (P<0.01). Furthermore, the results of structural equation modeling indicated that emotion regulation plays a mediating role in the relationship between maternal reflective functioning and children’s internalizing and externalizing problems. In total, these findings suggested that mothers’ low reflective functioning is associated with emotional and behavioral problems in children.

    Keywords: maternal reflective functioning, emotion regulation, internalizing problems, externalizing problems
  • نعیمه طلایی نژاد*، محمدعلی مظاهری، مونا چراغی، محمود حیدری

    اعتماد به عنوان یکی از عوامل ازدواج موفق و ثبات و پایداری در ازدواج محسوب می شود. هدف این مطالعه شناسایی موقعیت های برانگیزان اعتماد و بی اعتمادی به همسر در زنان و مردان متاهل ایرانی است. داده های این پژوهش با استفاده از پرسش نامه ای محقق ساخته حاوی پرسش های بازپاسخ به دست آمد. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل درون مایه ای استفاده شد. 163 فرد متاهل با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و پرسش نامه را به صورت آنلاین تکمیل نمودند. داده ها به روش براون و کلارک تحلیل شدند. در نهایت سه درون مایه سایبانی، 10 درون مایه و 15 درون مایه فرعی استخراج شد. هر کدام از درون مایه ها به صورت طیفی می باشند که یک سر آن نمایانگر اعتماد و سر دیگر آن نمایانگر بی اعتمادی هستند. درون مایه های سایبانی عبارت اند از: ویژگی های فردی همسر، ویژگی های رابطه همسران و رابطه همسر با دنیای بیرون. نتایج این مطالعه تصویر جامعی از عوامل تحکیم کننده و تخریب کننده اعتماد بین همسران ارایه داد که می تواند در طراحی مداخلات پیشگیرانه برای آموزش های پیش از ازدواج و همچنین ارتقای کیفیت رابطه همسران موثر واقع شود.

    کلید واژگان: اعتماد, بی اعتمادی, روابط همسران
    Naime Talaeenejad *, Mohammad Ali Mazaheri, Mona Cheraghi, Mahmood Heydari

    Trust affects success and stability of a marriage. The aim of this research is to study situations activating trust and mistrust towards the spouse among Iranian married couples. The data was gathered using a researcher-made questionnaire which included open-ended questions. Thematic analysis was used for analyzing the data. 163 married people were chosen using the availability sampling and the questionnaires were filled online. The data were analyzed using Brown and Clark method.  Finally, three main themes, ten themes and fifteen sub-themes were extracted. Each theme is described by a spectrum with two ends indicating trust and mistrust. The main themes are: individual traits of the spouse, relationship traits of the couple, and the relationship of the souse with the outside world. The results of this study offered a comprehensive picture of the factors stabilizing and destroying trust among couples. These findings can be used in preventative interventions for premarital educations and promoting the quality of the couples’ relationships.

    Keywords: Trust, Mistrust, couple’s relationships
  • علی محمد میرآقایی*، حمیدرضا پوراعتماد، محمدعلی مظاهری، رضا خسروآبادی
    هدف

    سطوح بالای همیاری در جوامعی شکل می گیرد که در آن افرادی که از هنجارهای خاصی تخطی می کنند، با رفتار تنبیهی دیگران مواجه شوند. هدف مطالعه حاضر تفکیک انواع واکنش افراد به پیشهادهای ناعادلانه و بررسی مولفه های الکتروفیزیولوژیک آنان بود.

    روش

    40  نفر با جنسیت مذکر از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی از طریق نمونه گیری در دسترس در این مطالعه شرکت کردند و واکنش آنها در شکل اصلاح شده بازی های دیکتاتور و اولتیماتوم مورد سنجش و ارزیابی قرار گرفت.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که به طور کلی بیشتر شرکت کنندگان پیشنهادهای ناعادلانه را نپذیرفتند و به همین میزان در DG ناعادلانه رفتار کردند. تحلیل خوشه بندی سلسله مراتبی نشان داد که افراد بر اساس پیوستار عادلانه-ناعادلانه در هر دو بازی، به چهار گروه تقسیم می شوند که رفتار گروه اول (10 نفر) در چهارچوب تنبیه نوع دوستانه خالص قرار گرفت و رفتار سایر گروه ها در بردارنده یک نوع خودخواهی و تناقض رفتاری بود. داده های الکتروفیزیولوژیک نشان داد که در گروه اول دامنه FRN و P300 پایین تری در مقایسه با سایر گروه ها وجود داشت.  

    نتیجه گیری

    این مطالعه فهم ما از زیربنای ادراک عدالت توسط پاسخ دهندگان را عمیق تر می کند و به ما امکان می دهند تا فرآیندهایی را که به طور خاص برای ارزیابی پیشنهادات منصفانه و ناعادلانه وجود دارند را ارزیابی کنیم. بر طبق اطلاعات ما این مطالعه اولین بررسی است که تفاوت داده های عصبی مبتنی بر پتانسیل فراخوانده رویداد، برخواسته از تنبیه نوع دوستانه با سایر شکل های تنبیه را نشان می دهد و تلویحات کاربردی مهمی در مورد تکامل همیاری فراهم می کند.

    کلید واژگان: تنبیه نوع دوستانه, پتانسیل وابسته به رویداد
    Ali Mohammad Miraghaie *, Hamid Reza Pouretemad, Mohammad Ali Mazaheri, Reza Khosroabadi
    Aim

    High levels of cooperation are formed in societies where people who violate certain norms are punished by the punitive behavior of others. The aim of the present study was to discriminate the types of reactions of individuals to unfair offers and to study their electrophysiological components.

    method

    40 male students of Shahid Beheshti University participated in this study through available sampling and their reaction in the modified form of dictator and ultimatum games was measured and evaluated.

    Findings

    Behavioral findings showed most participants did not accept unfair offers and behaved equally unfairly in DG. The results of the hierarchical clustering analysis showed that groups are divided into four groups based on fair-unfair continuity in both games. The behavior of the first group was in the form of pure altruistic punishment and the other groups included a kind of selfishness and behavioral inconsistency. Electrophysiological data showed that in the first group, the FRN and P300 amplitude were lower than in the other groups.

    Conclusion

    This study deepens our understanding of the foundation of justice as a moral construct by respondents and allows us to assess the processes that exist specifically to evaluate fair and unfair proposals. as far as we know, this study is the first to show the difference between neural data based on event related potential, arising from altruistic punishment, and other forms of punishment, and provide important practical implications for the evolution of collaboration.

    Keywords: Altruistic Punishment, Event-related Potential
  • Alaleh Taheri*, Mohamad Ali Mazaheri, Abbas Zabihzadeh

    This study aimed to investigate the Psychopathological Explanation of Obesity in Adolescents Girls based on Sensory Processing Patterns. The research method was descriptive and used a causal-comparative design and the sample consisted of 15 to 19-year-old girls living in Tehran. Participants in this study consisted of 50 girls whose body mass index was above 95 percentiles for the obese group and 50 girls with BMI between 25 and 75 percentiles for the normal-weight group (according to the World Health Organization’s tables illustrating cut-offs and BMI domains). Adolescents/Adult Sensory Profile (Brown & Dunn, 2002) was chosen as the data collecting instrument. Results from the MANOVA and chi-square test showed that the sensory avoiding pattern was a pattern with the most frequency and higher mean among obese adolescents. The sensory sensitivity style demonstrated a marginally significant difference between the two groups. The sensory seeking style was the dominant pattern in the non-obese group. The low registration style was not dominant in any of the groups. Findings showed that by identifying sensory processing patterns, the threshold of receiving stimuli, and common way of responding, predicting of behavioral patterns, and designing suitable strategies could be attainable.

    Keywords: adolescence, body mass index, obesity, sensory processing patterns
  • مهسا جباری*، شهریار شهیدی، محمدعلی مظاهری، لیلی پناغی
    هدف
    توانمندی های منشی یکی از موضوعات مهم در رشد و تحول مثبت کودکان و نوجوانان به حساب می آیند. هدف از مطالعه ی کیفی حاضر، شناسایی توانمندی های منشی خاص نوجوانان ایرانی بود.
    روش
    جامعه ی آماری این پژوهش شامل متخصصان حوزه ی کودک و نوجوان و نوجوانان شهر تهران بود که به شیوه ی غیراحتمالی و به صورت داوطلبانه در این پژوهش وارد شدند. برای جمع آوری داده ها از روش مصاحبه ی نیمه ساختاریافته و بحث در گروه های متمرکز استفاده شد. گروه متخصصان (شامل روان شناسان، مشاوران و معلمان) ده نفر بود. گروه نوجوانان شامل دو گروه از نوجوانان کلاس نهمی (هفت دختر، شش پسر، میانگین سنی نوجوانان: 5/14سال) بود. داده ها با روش تحلیل محتوا (محتوا محور)، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    متخصصان صفاتی مثبت مانند "زود یاد گرفتن مطالب"، "وفاداری" و "رازداری" را به عنوان ویژگی های خاص نوجوانان ایرانی برشمردند. در گروه نوجوانان، "حیا"، "غیرت" و "عفت" به عنوان توانمندی های خاص نوجوانان ایرانی مطرح شدند.
    نتیجه گیری
    ویژگی های مطرح شده توسط متخصصان، نمی توانند به عنوان توانمندی منشی در نظر گرفته شوند؛ زیرا ملاک های ده گانه ی توانمندی منشی را ندارند؛ اما ویژگی های مطرح شده توسط نوجوانان ایرانی، یعنی "حیا"، "غیرت" و "عفت" برخی از این ملاک ها را دارا هستند و می توان اضافه شدن آن ها به مجموعه ی 24تایی توانمندی های منشی را پیشنهاد داد. این یافته ها در زمینه ی فرهنگ ایرانی مورد بحث قرار گرفتند.
    کلید واژگان: توانمندی های منشی, روان شناسی مثبت نگر, نوجوانان
    Mahsa Jabari *, Shahriar Shahidi, Mohammadali Mazaheri, Leily Pabaghi
    Aim
    Character strengths are one of the important issues in positive youth development. The purpose of this qualitative study was to investigate the special character strengths of Iranian adolescents.
    Method
    The statistical population of the study consisted of child and adolescent’s specialists and adolescents of Tehran city who were entered this study non-randomly and voluntarily. The specialist group (including psychologists, counselors, and teachers) was ten people. Adolescents consisted of two groups of nine-grade students (seven girls, six boys, M age:14/5 years old). Data were analyzed using the content analysis method (concept-driven).
    Results
    Specialists uttered positive traits such as “learning fast”, “loyalty”, and “keeping secrets” as Iranian adolescents’ specific character strengths. In the adolescents' group “purity”, “qeirat/gheirat”, and “chastity” were declared as special strengths of Iranian youths.
    Conclusion
    Characteristics mentioned by specialists can’t be considered as character strengths because they don’t have the ten criteria of the character strength but characteristics mentioned by adolescents such as modesty/inhibition, zeal, and chastity have some of these criteria and the addition of these traits to the 24 character strengths could be offered. These findings were discussed in the context of Iranian culture.
    Keywords: Adolescents, character strengths, positive psychology
  • سعاده ملک عسگر*، محمدعلی مظاهری، لارن فتی، فرشته موتابی، محمود حیدری

    رابطه خارج از تهعد یکی از مشکلات شایع روابط عاطفی است. امار روابط خارج از تعهد در سال های اخیر افزایش یافته است. در کنار آسیب های روانی که به افراد میزند ریسک ابتلا به بیماری های جسمی از جمله ابتلا به ویروس نقص ایمنی انسانی را بالا می برد. مطالعات متعددی به بررسی این رابطه پرداخته اند اما در دادهای دوران های مختلف و کشورهای مختلف ناهماهنگی وجود دارد.هدف ما در این مطالعه مروری، دستیابی به تصویری جامع از این رابطه است. بانک های اطلاعاتی Pubmed, PsycINFO, MEDLINE, EMBASE, Scopus, ProQuest, Web of Science, and Google Scholar در کنار دیگر منابع منتشر شده منابع مورد بررسی در این مطالعه خواهند بود. محدودیتی برای زبان انتشار مطالعات در نظر گرفته نخواهد شد و تمام انواع مطالعاتی که به بررسی این رابطه پرداخته اند وارد این مطالعه خواهند شد. جمعیت این مطالعه را تمام افراد بالای 18 سالی که در حال حاضر و یا در گذشته رابطه خارج از ازدواج داشته اند تشکیل خواهند داد. فرآیند ارزیابی مطالعات و استخراج داده ها توسط دو ارزیاب و به طور مستقل انجام خواهد شد. برای ارزیابی سوگیری از سیاهه Joanna Briggs Institute استفاده خواهد شد. برای ارزیابی سوگیری انتشار از نمودار قیفی و همچنین آزمون آماری Beg و egger استفاده خواهد گردید. برای بررسی ناهمگنی های موجود در نتایج مطالعات از آزمون آماری Q cochrane test و p value مربوط و همچنین شاخص I2 استفاده خواهد گردید. علاوه بر این با کمک نرم افزار Stata V.13 به بررسی زیرگروه ها و متاآنالیز خواهیم پرداخت. نتایج این مطالعه با ارایه تصویری جامع از رابطه میان رفتارهای خارج از تعهد و ابتلا به ویروس نقص ایمنی انسانی راه را برای شناسایی قدرت این رابطه در تمام دنیا و در قدم بعد تصمیم گیری های کلان مناسب باز خواهد کرد

    کلید واژگان: رفتارهای خارج از ازدواج, ویروس نقس ایمنی انسانی, مرور سیستماتیک, متاآنالیز, پروتکول
    Saade Malekasgar *, MohammadAli Mazaheri, Ladan Fata, Fereshte Mootabi, Mahmood Heidari

    Extramarital relations are among the main problems in the relationships of married couples that can result in psychological disorders, tensions between couples, and even physical problems in the people involved. The risk of contracting sexually transmitted diseases, including HIV/AIDS, is high among the people who have extramarital relations. A large number of studies have addressed this issue, but there is no consistency in the results, and no research has reviewed them systematically. This study aims to depict a comprehensive image of the relationship between extramarital relationships and contracting HIV/AIDS. This systematic review will be conducted using Pubmed, PsycINFO, MEDLINE, EMBASE, Scopus, ProQuest, Web of Science, and Google Scholar, as well as the grey literature with no restriction regarding the language. All types of studies investigated the relationship between extramarital relations and HIV/AIDS will be included. The population of the study will be considered the people more than 18 years old with extramarital relationships in their lives at the time of research or before. Two independent reviewers will perform the study selection and data extraction. The assessment of the risk of bias will be implemented using the JBI Critical Appraisal Checklist. Publication bias will be assessed by funnel plots, Begg’s, and Egger’s tests. Heterogeneity will be evaluated using the I2 statistic and the χ2 test. Also, we will conduct subgroup analyses for the population and all Meta-analyses will be performed using Stata V.13 software. The findings will reveal a comprehensive picture of the relation between extramarital relationships and HIV/AIDS that can improve policy decisions, leading to a reduction and providing improved special services for individuals, couples, and families, and society who faced this problem.

    Keywords: Extramarital behavior, HIV, AIDS, Systematic Review, Meta-analysis, protocol
  • فاطمه متین خواه، شعله امیری*، محمدعلی مظاهری، سعید قنبری
    زمینه و هدف

     در رابطه مادر-کودک، ارتباط گفتمانی در شکل گیری یا کاهش مشکلات کودکان موثر تشخیص داده شده است. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله مبتنی بر الگوی گفتمان مادر-کودک تدوین شده، بر کاهش مشکلات برونی سازی، کاهش بازنمایی ذهنی منفی از مادر و افزایش انسجام روایتی کودکان دارای مشکلات برونی سازی بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی و از نوع طرح های پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری را 26 زوج مادر-کودک، دارای کودکان 4تا6 سال با مشکلات برونی سازی در مهدکودک های سازمان بهزیستی شهر تهران در سال 1397 تشکیل دادند که به طور دردسترس انتخاب شدند. بعد از همگن کردن براساس متغیرهای جمعیت شناختی، شرکت کنندگان به طور تصادفی در یک گروه 14نفره آزمایشی و یک گروه 12نفره گواه قرار گرفتند. گروه ها به وسیله فهرست رفتاری کودک (آخنباخ و رکسورلا، 2001) و مجموعه داستان های مک آرتور (امد و همکاران، 2003) ارزیابی شدند. عنوان بسته آموزشی مداخله تدوین شده در این پژوهش «مداخله مبتنی بر الگوی گفتمان مادر-کودک» بود که اعتبار آن به تایید پنج نفر از متخصصان دارای دکتری تخصصی روان شناسی رسید. جلسات مداخله در 7 جلسه دوساعته و به صورت هفتگی برای گروه آزمایش اجرا شد. در تحلیل آماری از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده شد. سطح معناداری آزمون ها 0٫05 درنظر گرفته شد.

    یافته ها

    اثرات تعاملی زمان و گروه نشان داد مداخله برای هر سه متغیر مشکلات برونی سازی (0٫001>p)، بازنمایی ذهنی منفی از مادر (0٫001>p) و انسجام روایتی کودک (0٫020=p) معنادار بود. در سه متغیر ذکرشده تفاوت بین مراحل پیش آزمون و پس آزمون (0٫05>p) و پیش آزمون و پیگیری (0٫05>p) معنادار بود؛ اما بین مراحل پس آزمون و پیگیری معنا دار نبود که نشان دهنده ماندگاری تاثیر مداخله است.

    نتیجه گیری

    بسته مداخله ای مبتنی بر الگوی گفتمان مادر-کودک که در این پژوهش تدوین شده است، منجربه کاهش مشکلات برونی سازی، کاهش بازنمایی ذهنی منفی از مادر و افزایش انسجام روایتی کودکان دارای مشکلات برونی سازی می شود.

    کلید واژگان: بازنمایی ذهنی منفی از مادر, انسجام روایتی, تعامل والد-کودک, مشکلات برونی سازی, کودکان
    Fateme Matin Khah, Shole Amiri*, MohammadAli Mazaheri, Saeed Ghanbari
    Background & Objectives

    Externalizing problems are associated with numerous unpleasant consequences, i.e., among the most frequent reasons for children’s referral to mental healthcare centers. Various factors were proposed respecting this issue’s etiology, ranging from genetic to environmental and familial features. However, mother-child interactions, and especially the mother-child discourse during preschool can impact the formation or reduction of numerous problems in such children. As per different theories, the components of the mother-child discourse are related to the child’s mental representations of attachment as well as the child’s narrative coherence ability. However, few interventions focusing on children’s behavioral problems have particularly addressed the significance of mother-child discourse. Therefore, the present study aimed to investigate the effects of a formulated intervention based on the mother-child discourse model on reducing externalizing problems by reducing negative mental representations and increasing the narrative coherence of children with externalizing problems.

    Methods

    This was a quasi-experimental study with a pretest-posttest-follow-up and a control group design. The statistical population of the study consisted of 4- to 6-year-old children with externalizing problems in the kindergartens of the Welfare Organization of Tehran City, Iran, and their mothers in 2018. Twenty-six mother-child couples whose children had externalizing problems were selected using the convenience sampling method. After homogenization based on demographic variables (children’s age & gender, and the educational level & occupation of the mothers), they were randomly divided into two groups; 15 couples were assigned per group. At the end of the study, 3 couples in the experimental group (n=12 couples( and 4 couples in the control group )n=11 couples( were excluded. The inclusion criteria of the research for the mothers included having a diploma and the lack of anxiety disorders and depression based on the Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, 5th Edition (DSM-5); for children, the same was an age range of 4 to 6 years, receiving a score within the range of externalizing problems (65-69) according to the Child Behavior Checklist (CBC; Achenbach & Rescorla, 2001), and not taking psychiatric drugs. Then, the children were assessed by the CBC concerning externalizing problems. Moreover, the MacArthur Story Stem Battery (Emde et al., 2003) was applied to examine the negative mental representations of attachment and narrative coherence in them. Furthermore, the intervention sessions were entitled "intervention based on mother-child discourse", i.e., a short-term approach to reduce externalizing problems in children. This package was prepared under the supervision of child psychologists; the content validity method was used to validate the package. The study was conducted in seven 2-hour weekly sessions with 4 sessions for mothers and 3 sessions for the mothers and children. Repeated-measures Analysis of Variance (ANOVA) and Bonferroni posthoc test were used for data analysis in SPSS at the significance level of 0.05.

    Results

    The repeated-measures ANOVA data revealed that the main effect of time was significant on externalizing problems (p<0.001), the negative mental representation of attachment to the mother (p<0.001), and the child’s narrative coherence (p=0.020). Moreover, the main effect of intergroup was significant on externalizing problems (p=0.040) and the negative mental representation of attachment to the mother (p<0.001). Accordingly, the mean scores of the experimental and control groups were significantly different; however, children's narrative coherence was not significantly different between the two groups, suggesting that the change over time was the same for both study groups. Besides, the intervention for externalizing problems (F1.22=116.89, p<0.001, Ƞ=0.84), the negative mental representation of attachment to the mother (F1.22=165.00, p<0.001, Ƞ=0.82), and the child’s narrative coherence (F1.22=5.90, p<0.020, Ƞ=0.21) were significant. In terms of externalizing problems, the difference between pretest and posttest stages (p<0.001), and pretest and follow-up steps (p<0.001) was significant; however, there was no significant difference between the posttest and follow-up stages, indicating the persistence of the intervention (p=0.460). Respecting negative mental representation, the difference between pretest and posttest stages (p<0.001) and pretest and follow-up steps (p<0.001) was significant; however, there was no significant difference between the posttest and follow-up stages, reflecting the persistence of the intervention effects (p=0.170). There was a significant difference between pretest and posttest (p=0.010) and pretest and follow-up stages (p=0.040) in narrative coherence; however, there was no significant difference between the posttest and follow-up stages, demonstrating the persistence of the intervention effects (p=0.560).

    Conclusion

    According to the present research results, the intervention based on the mother-child discourse model was useful for reducing externalizing problems, reducing negative mental representations, and increasing the narrative coherence of children with externalizing problems.

    Keywords: Negative mental representation of the mother, Narrative coherence, Parent-Child discourse, Externalizing problems, Children
  • مهسا محصص*، فرشته موتابی، محمدعلی مظاهری

    استفاده از شوخی در روابط زوجی ازجمله روش های سازنده ای است که به تنظیم هیجان در همسران کمک می کند. هدف پژوهش حاضر تعیین تاثیر آموزش مهارت های ارتباطی شوخی (استفاده از شوخی مثبت) در تغییر هیجانات مثبت و منفی برانگیخته شده به هنگام تعارض در زوجین دارای سبک دل بستگی ایمن-ناایمن اضطرابی بود. پژوهش حاضر از نوع طرح اندازه گیری مکرر دوگروهی با دو گروه آزمایش و کنترل است که در آن هر گروه چهار بار مورد ارزیابی قرار گرفتند. جامعه آماری در این پژوهش، دربرگیرنده کلیه زوجین ساکن شهر تهران در سال 1398 است. حجم نمونه شامل 20 زوج (10 زوج با الگوی دل بستگی ایمن-ناایمن اضطرابی برای گروه آزمایشی و 10 زوج با همین الگو برای گروه کنترل) بود که بر اساس ملاک های ورود و خروج به صورت هدفمند برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند و سپس به طور تصادفی در گروه های کنترل و آزمایش گمارده شدند و از طریق پرسشنامه سبک دل بستگی بزرگ سال (AAQ) و مقیاس عواطف مثبت و منفی(PANAS) مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر بین گروهی 2*4 نشان داد که آموزش شوخی مثبت موجب کاهش هیجانات منفی (51/0=Ƞ،05/0p<،97/38F=) برانگیخته شده به هنگام تعارض در زوجین ایمن-ناایمن اضطرابی و همچنین افزایش هیجانات مثبت (56/0=Ƞ،05/0p<،95/47F=) آنان نسبت به گروه کنترل می شود. بر اساس نتایج پژوهش حاضر پیشنهاد می شود که مشاوران و درمانگران مهارت های شوخی مثبت و اجتناب از سبک های شوخی منفی را به مراجعین خود آموزش دهند تا درزمینه ی کاهش هیجانات منفی و افزایش هیجانات مثبت به هنگام بروز تعارض و بهبود روابط زوجی شان از آن ها بهره گیرند.

    کلید واژگان: شوخی, عاطفه مثبت, عاطفه منفی, تعارض, دل بستگی ناایمن
    Mahsa Mohasses*, Fereshteh Mootabi, Mohammad Ali Mazaheri

    The use of humour in couple relationships is one of the constructive methods that help them to regulate their emotion. The aim of the present study was to determine the effectiveness of humour communication skills training in changing positive and negative emotions evoked during the conflict in couples with secure-insecure anxious attachment style. The present study is an experimental design with two experimental and control groups in which each group was evaluated four times. The statistical population in this study includes all couples living in Tehran in 1398. The sample size consisted of 20 couples (10 couples with a secure-insecure anxious attachment style for the experimental group and 10 couples with the same attachment style for the control group) who they were purposefully selected based on the including and excluding criteria, to participate in the study and then randomly assigned to the control and experimental groups and evaluated through a positive and negative affect scale and adult attachment questionnaire. 4*2 between-group repeated measure analysis of variance results showed that positive humour training reduces negative emotions (F = 38.97, P <0.05, Ƞ = 0.51) evoked during the conflict in couples with secure-insecure anxious attachment style, It also increases positive emotions (F = 47.95, P <0.05, Ƞ = 0.56). Based on the results of the present study, in order to reduce negative emotions and increase positive emotions during the conflict in couples, counsellors and therapists are advised to teach their clients the skills of positive humour and avoidance of negative humour.

    Keywords: humour, positive affect, negative affect, conflict, insecure attachment
  • سعاده ملک عسگر*، محمدعلی مظاهری، لادن فتی، فرشته موتابی، محمود حیدری

    رابطه خارج از ازدواج یکی ازشایع ترین و آسیب زاترین مشکلات زوجی است. پیش بینی کننده های خیانت زناشویی در سه طبقه مولفه های فردی، ارتباطی و بافتاری طبقه بندی می شوند. در این مطالعه قصد بررسی نقش یکی از مهم ترین مولفه های فردی یعنی طرح واره های ناسازگار اولیه را در این پدیده داریم. برای رسیدن به این هدف سه گروه متمرکز از متخصصین حوزه طرح واره درمانی تشکیل شد و داده ها به روش کلارک و بران تحلیل شد. در نهایت سه مضمون سایه بانی مولفه های حالتی طرح واره، مولفه های صفتی طرح واره و مولفه های فراتر از طرح واره استخراج شد. نتایج نشان دادند که فعالیت طرح واره های حوزه طرد و بریدگی، محدودیت های مختل و دیگر جهت مندی در کنار استراتژی های مقابله جبران افراطی و تسلیم در افراد دارای خیانت زناشویی پرنگ تر مشاهده شده است. ذهنیت های کودک آسیب دیده، کودک تکانشی، والد سرزنشگر و محافط منفک شده خود آرام بخش نیز مورد توجه بودند. نهایتا دیگر مولفه های فردی و بافتاری موثر در خانت زناشویی نیز مورد اشاره متخصصین قرار گرفتند. در مجموع می توان گفت، طرح واره ناسازگار اولیه به عنوان یک فاکتور فردی در کنار مولفه های دیگر در بروز رابطه خارج از زادواج موثر هستند.

    کلید واژگان: خیانت زناشویی, طرح واره های ناسازگار اولیه, گروه متمرکز
    S. Malekasgar*, M. A. Mazaheri, L. Fata, F. Mootabi, M.Heydari

    Marital infidelity is one of the most common and also destructive phenomena in marital relationship. Individual, relat-ionship, and contextual factors are seen as important predictor of infidelity. The aim of this study was to explore the role of early maladaptive schema in ma-rital infidelity. The data was gathered through 3 focused group of schema thera-pist and analyzed by Braun and Clarke method. Result present there overarching themes, trait schema component, state schema component and further schema. The first theme was about schemas and coping strategy. The analyses show the role of early maladaptive schema in disconnection and rejection, impaired limit and other directedness domains andovercompensation and surrender coping strategy. Vulnerable child mode, impu-lsive child mode, punitive parent mode and detached self-soother coping mode is seen in state related component. At last, individual and contextual factors are reported as further schema component. In sum, early maladaptive schemas as an individual factor can be seen as a predictor factor in marital infidelity.

    Keywords: Marital Infidelity, Early Mala-daptive Schema, Focused Group
  • زهرا عبدخدایی*، شهریار شهیدی، محمدعلی مظاهری، لیلی پناغی، وحید نجاتی
    مقدمه

    مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله مبتنی بر رویکردهای تحلیل وجودی و معنویت بر کیفیت و معنای زندگی مبتلایان به ام اس صورت پذیرفت.

    روش

    پژوهش به روش تک شرکت کننده و طرح آزمایشی خط مبنا چندگانه، انجام شد. 5 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند در دسترس انتخاب و مورد مداخله قرار گرفتند. مداخله در 12 مبحث، هفته ای دو جلسه یک ساعته برگزار شد. جهت بررسی فرآیند و مکانیسم تغییرات از مقیاس های معنای زندگی و کیفیت زندگی در مبتلایان به ام اس استفاده شد. بعد از به دست آوردن نمرات خط مبنا در مرحله پیش آزمون، شرکت کنندگان طی شش مرحله در فرآیند مداخله و دو مرحله پیگیری به مقیاس ها پاسخ دادند. داده ها به روش ترسیم دیداری، شاخص تغییر پایا (RCI)و فرمول درصد بهبودی تحلیل شدند.

    یافته ها

    درصد بهبودی در دو مقیاس در سه مرحله و برای 5 شرکت کننده محاسبه شد. میانگین درصد بهبودی در مرحله مداخله برای معنایابی زندگی 32/114% و برای کیفیت زندگی 14/79% به دست آمدو در مرحله پیگیری برای معنایابی زندگی 5/185% و برای کیفیت زندگی برابر با 28/123% برآورد شده است. مداخله بر کیفیت و معنای زندگی مبتلایان تاثیر مثبت و پایداری داشته، اما خرده مقیاس ها با مکانیسم متفاوتی تغییر کرده اند.

    نتیجه گیری

    مداخله مبتنی بر تحلیل وجودی و معنویت با تاثیرگذاری بر سطوح مختلف معنای زندگی، کیفیت زندگی مبتلایان را در دو سطح جسمی و روانی ارتقا بخشیده است؛ بنابراین در مداخلات روانشناختی برای مبتلایان به ام اس می توان از این رویکرد سود جست.

    کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, مداخله, تحلیل وجودی, معنویت, پژوهش تک شرکت کننده
    Zahra Abdekhodaie *, Shahriar Shahidi, Mohammad Ali Mazaheri, Laily Panaghi, Vahid Nejati
    Objective

    This study aimed to investigate the effectiveness of existential based spiritual intervention on quality of life and life meaning in patients with multiple sclerosis (MS).

    Method

    Qualitative single case method with multiple baseline was applied. 5 patients were selected through purposive convenience sampling and were interviewed. Intervention was developed in 12 topics and applied weekly in two one-hour sessions. The process and mechanisms of changes were evaluated using the quality of life and life meaning scales. After obtaining of baseline in pretest stage, the participants were evaluated during six stages treatment process and two stages follow-up. The data were analyzed via visuals inspection, reliable change index (RCI) and improvement percentage strategies.

    Findings

    The percentage of improvement was calculated in two scales and at three stages for five participants. The average improvement rate in the intervention stage was 114.32% for the Meaning-in-Life and 79.4% for Quality of Life, and in the follow-up stage it was obtained 185.5% for the Meaning-in-Life and 123.28% for Quality of Life. Intervention has positive and stable effect on Quality and Meaning of Life, but the subscales changed in different manner.

    Conclusion

    Existential based spiritual intervention, which had affections on different level in meaning life, enhanced the patients’ quality of life in physical and psychological level. So this psychological intervention will be useful for MS patients.

    Keywords: Multiple Sclerosis, intervention, Existential Analysis, spirituality, Single Case Study
  • محمود خزایی*، شهریار شهیدی، فرشته موتابی، محمدعلی مظاهری، لیلی پناغی، رائد فریدزاده

    از منظر فلسفه هم سخنی بوبر، تعامل فرد با زوج شرکت کننده در خیانت زناشویی تنها می تواند در یک تعامل «من-آن»ی (یک تعامل مونولوگ) یا یک تعامل «من-تو»یی (یک تعامل دیالوگ) باشد. در تعامل اول فرد، همسر خود را به صورت سابجکتیو درک کرده و وی را بر مبنای اطلاعات گذشته اش با جز محدودی از وجود خود، بخش محدودی از وجود وی را تجربه می کند. در تعامل «من-تو»یی فرد همسر آسیب رسان خود را به صورت اینترسابجکتیویته، با تمامی وجود خود، تمامی وجود وی را به صورت یک وحدت یکپارچه و در زمان حال به جای تجربه کردن، در قلمروی «میان» قرار می دهد و وی را در یک ارتباط هم سخنی به جای یک ارتباط یک طرفه درک می کند. در این مقاله پس از نقد مفهوم بخشودگی خیانت، ارتباط در قلمروی میان «من-تو» به عنوان معنای اصیل بخشودگی مورد بحث قرار گرفته است.

    کلید واژگان: هم سخنی, اینترسابجکتیویته, ارتباط, قلمرو میان, خیانت زناشویی
    M. Khazaei*_Sh . Shahid_F . Moutabi_M. A. Mazaheri_L. Panaghi_R. Faridzadeh

    According to Martin Buber's dialogical ph -ilosophy, a person’s interaction with a married couple engaged in infidelity can on ly manifest in an I-IT Communication (a monologue Communication) or an "IThou" interaction (a dialogue Communication). In the first Communication, the individual perceives his wife subjectively and experiences a limited part of his existence, based on his past information, with only a limited amount of his existence. The betrayed spouse understands the offender spouse intersubjectively and wholeheartedly in I and thou communication. They will understand their partner's whole essence as an integrated unity in the present time instead of experiencing it; in a 'between' realm and understands them in a Dialogical communication rather than a monologue one. In this paper, the relationship in the realm between the “I and thou” as the true meaning of forgiveness is discussed after criticizing the concept of the forgiveness of the betrayal.

    Keywords: Dialogical Philosophy, Intersubjectivity, Relationship, Between, Marital Infidelity
  • مطالعه ی کیفی تعریف توانمندی های منشی نوجوانان در جامعه ی ایرانی
    مهسا جباری، شهریار شهیدی*، لیلی پناغی، محمد علی مظاهری
    هدف از مطالعه ی کیفی حاضر، بررسی تعریف توانمندی های منشی از نظر متخصصان و نوجوانان ایرانی بود. بدین منظور با روش نمونه گیری هدفمند، با ده نفر از متخصصان (شامل روان شناسان، مشاوران و معلمان) در رابطه با تعریف 24 توانمندی منشی، مصاحبه ی نیمه ساختاریافته انجام شد. علاوه بر این، نظرات دو گروه  مجزا از نوجوانان کلاس نهم، در رابطه با تعاریف توانمندی ها، به روش بحث در گروه های متمرکز، گروه دختران (7 نفر) و پسران 6 (نفر) بررسی شدند. دانش آموزان بر اساس در درسترس بودن در زمان انجام مطالعه و تمایل شان به شرکت در بحث ها انتخاب شدند. داده ها با روش تحلیل محتوا و رویکرد مستقیم، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان دادند که بین تعاریف پیترسون و سلیگمن (2004) و تعاریف متخصصان و نوجوانان ایرانی در رابطه با دوازده توانمندی، مطابقت وجود داشت اما در رابطه با سایر توانمندی ها (از جمله توانمندی شجاعت، شور و شوق، صداقت) تفاوت هایی دیده شد. وجوه اشتراک و تمایز میان تعاریف، بحث شدند. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت بین تعاریف توانمندی های منشی در جامعه ی ایرانی و نظام طبقه بندی تقریبا مطابقت وجود دارد و این طبقه بندی می تواند در جامعه ی ایرانی و در سایر پژوهش های مرتبط با این حوزه به کار گرفته شود.
    کلید واژگان: توانمندی های منشی, مطالعه ی کیفی, نوجوانان, روان شناسی مثبت نگر
    A qualitative study of definitions of adolescents' character strengths in Iran
    Mahsa Jabbari, Leili Panaghi, Mohammad Ali Mazaheri Mazaheri
    The purpose of this study was to investigate how Iranian experts and adolescents define the 24 character strengths. With this aim in mind, through on purpose method of sampling, semi-structured interviews about definitions of the 24 character strengths were conducted with ten specialists (including psychologists, counselors, and teachers). Furthermore, the opinions of two gender-segregated groups of nine grade students about character strengths’ definitions were discussed in focus groups for girls (N= 7) and for boys (N= 6). Students were selected based on their availability at the time of research and their willingness to take part in discussion groups. Data were analyzed using content analysis and directive approach. Results showed that there was conformity with Peterson and Seligman’s (2004) definitions and Iranian experts-adolescents’ definitions in twelve character strengths and also there were some differences in definitions of other character strengths (e.g., bravery, zest, and honesty). These similarities and differences were discussed. Based on the findings of this research, it can be claimed that there is almost compliance between definitions of the 24 character strengths in Iranian society and the definitions of the character strengths and virtues classification and this classification can be used in research related to this topic.
    Keywords: Character strengths, qualitative research, adolescents, positive psychology
  • سمیرا جلالی شاهکوه، محمد علی مظاهری*، علیرضا کیامنش، حسن احدی
    هدف
    هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش غنی سازی زندگی زناشویی براساس رویکرد هیجان مدار بر بهبود الگوهای ارتباطی زوج ها بود.
    روش
    روش پژوهش حاضر شبه آزمایشی و طرح مورد استفاده، طرح پیش آزمون-پس آزمون دو گروهی (کنترل-آزمایش) بود. از بین جامعه آماری زوجهای مراجعه کننده به مراکز مشاوره در شهر گرگان که به منظور بهبود رابطه زناشویی خود مراجعه کردند، 30 زوج داوطلب به صورت هدفمند انتخاب شده و به تصادف به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش در 8 جلسه سه ساعته آموزش گروهی شرکت کرده و گروه کنترل به عنوان فهرست انتظار، هیچ مداخله سازمان یافته ای دریافت نکردند. به منظور سنجش متغیر وابسته از پرسشنامه الگوهای ارتباطی کریستنس و سالاوی (1984) استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    نتایج
    نتایج تحلیل داده ها نشان داد آموزش مبتنی بر رویکرد هیجان مدار در شرکت کنندگان گروه آزمایشی به نسبت گروه کنترل بر بهبود الگوهای ارتباطی زوج ها تاثیر داشته است (01/0>p). همچنین آزمون پیگیری نشان داد اثر آموزش غنی سازی زندگی زناشویی براساس رویکرد هیجان مدار ماندگار بوده است و بین میانگین های مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری مشاهده نشد (01/0>p). نتیجه گیری: نتایج این پژوهش تاثیر آموزش غنی سازی زندگی زناشویی براساس رویکرد هیجان مدار را در بهبود الگوهای ارتباطی زوج های تازه ازدواج کرده، مورد تایید قرار می دهد.
    کلید واژگان: آموزش غنی سازی زندگی زناشویی, رویکرد هیجان مدار, الگوهای ارتباطی زوج ها
    mohammad ali mazaheri*
    Purpose
    The purpose of the present study was to investigate the effectiveness of educational package for enrichment of marital life based on emotional focused therapy (EFT) on the improvement of couples’ communicational patterns.
    Methods
    The research method of the study was pseudo-experimental in which pre-test and post-test for the two control and experimental groups were used. To do so, 30 couples were selected purposefully from the population of couples who referred to the counseling centers in the city of Gorgan, Iran for improving their relationship. They were then randomly assigned to control and experimental goups. The experimental group participated in 8 three-hour sessions of group education, while the control group on the waiting list did not receive any particular intervention. In order to assess the dependent variable, Communication Patterns Questionnaire (Christensen & Sullaway, 1984) was used. The data were analyzed using covariation analysis.
    Findings
    The results of the data analysis indicate that education based on EFT was more effective in improvement couples’ communicational patterns for participants in the experimental group, than those with no such intervention in the control group (p<0/01). Furthermore, post-hoc test shows that the effect of education in enrichment of marital life based on EFT was stable and no significant difference was identified between the averages of pre-test and post-hoc test stages (p<0/01).
    Conclusions
    The results approve influence of education about enrichment of marital life based on EFT on improvement of newly married couples’ communicational patterns
    Keywords: Education of enrichment of marital life, EFT, communicational patterns, newly married couples
  • باقر غباری بناب، فاطمه نصرتی *، مژده ملاحسینی، محمدعلی مظاهری
    هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش فهم عدد بر کاهش مشکلات ریاضی دانش آموزان پایه اول ابتدایی شهر تهران بود. جامعه ی این پژوهش شامل تمام دانش آموزان با و بدون مشکلات ریاضی در پایه اول دبستان مستقر در مراکز نگه داری کودکان بدسرپرست استان تهران در سال تحصیلی 92-93 بود. نمونه این پژوهش شامل 16 دانش آموز پسر با مشکل ریاضی بود که به صورت روش گزینشی هدفمند از مراکز نگه داری کودکان بدسرپرست انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل گمارده شدند. برنامه آموزشی گروه آزمایشی طی 26 جلسه تدوین شد و این گروه در جلسات دو الی سه نفره به مدت 45 الی 60 دقیقه در طول 8 هفته مورد آموزش قرار گرفتند. برای گروه کنترل نیز جلساتی مطابق با مولفه های مورد آموزش در برنامه آموزشی گروه آزمایشی و مطابق با روش تدریس معلم برگزار شد. برای جمع آوری داده ها از آزمون ایران کی مت، آزمون خلاصه فهم عدد جردن و همکاران و آزمون ریون استفاده شد. برای تحلیل یافته ها از روش تحلیل کواریانس چندمتغیره استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش فهم عدد، مشکلات ریاضی مربوط به فهم عدد دانش آموزان را کاهش می دهد. همچنین نمرات گروه آزمایشی در مولفه های فهم و عملیات از گروه کنترل به طور معناداری بالاتر بود. در نتیجه آموزش فهم عدد موجب بالار فتن نمرات ریاضی دانش آموزان در فهم و عملیات شده است. از جمله کاربردهای عملی این پژوهش استفاده از یافته ها در آموزش معلمان ریاضی در دوره های پیش از خدمت و ضمن خدمت است.
    کلید واژگان: فهم عدد, آموزش ریاضی, دانش آموزان پایه اول, مداخله
    B Ghobari bonab, F Nosrati *, M Molla Hoseini, M.A Mazaheri
    The purpose of the present study was investigating the effect of teaching number sense on decreasing mathematics difficulties of first grade students in Tehran. The population of this study included all students with and without math problems in the first grade of primary school located in the children's care centers of Tehran province in the academic year of 2008-2009. The sample consisted of 16 male students with mathematics difficulties who were selected from child care centers through targeted selection and randomly assigned to two groups, experimental and control. The experimental group was thought in 2 or 3 groups for 26 sessions for 45 minutes to 1 hour during 8 weeks and for control group, some sessions were conducted in accordance with components thought for experimental group but through traditional methods. Data was gathered using Key Math Test, The Number Sense Brief Test and Ravin Test and the data were analyzed using covariance analysis (ANOVA) and multivariate covariance analysis (MANCOVA). The results showed that teaching number sense decreases mathematics difficulties. Furthermore, the experimental group's grades in the understanding and operation components were significantly higher than the control group. As a result, understanding the number has increased the student's mathematical scores in understanding and operation. Fostering math teachers at pre-service and in-service courses is one of the examples for functional application of this study.
    Keywords: Number sense, Teaching mathematics, Mathematics difficulties, first grade students, Intervention
  • علی مقدم زاده*، طاهره سادات علوی، محمد علی مظاهری، الهه حجازی موغاری، کیوان صالحی، غلامعلی افروز
    افزایش احتمال بروز طلاق از شوم ترین واقعیت ها و مخاطره آمیزترین پدیده هایی است که می تواند پویایی و سلامت هر جامعه ای را با تهدیدهای جدی همراه نماید، بدین منظور پژوهش حاضر با هدف شناسایی و بازنمایی شناسه های فردی اثرگذار در احتمال آسیب طلاق انجام شده است که با رویکرد کیفی و به روش پدیدارشناسی از نوع توصیفی انجام شده است. میدان پژوهش دربرگیرنده همه زوج های در شرف ازدواج مراجعه کننده به مرکز بهداشت استان خراسان رضوی و همه درخواست کنندگان طلاق مراجعه کننده به مراکز مداخله بهزیستی است. شرکت کنندگان دربرگیرنده 15 زوج در شرف ازدواج، 20 زوج درخواست کننده طلاق که با روش نمونه گیری هدفمند از نوع ملاکی انتخاب شدند. ملاک های ورود به این پژوهش در درخواست کنندگان ازدواج عبارت بود از: سن میان 18 سال تا 40 سال، تحصیلات سوم راهنمایی به بالا، ازدواج نخست و تمایل به مشارکت در پژوهش؛ در افراد درخواست کننده طلاق، افزون بر موارد فوق مدت زندگی زناشویی حداکثر 10 سال نیز لحاظ گردید. از فن مصاحبه، عمیق و نیمه ساختاریافته به منظور گردآوری داده ها استفاده شد. مصاحبه ها در یک دوره شش ماهه جمع آوری، ثبت و با به کارگیری راهبرد هفت مرحله ای کلایزی تحلیل شد که سرانجام به شناسایی 579 کد اولیه، 25 مقوله فرعی و هفت مقوله اصلی اثرگذار در افزایش احتمال آسیب طلاق دربرگیرنده: خلق وخو، بلوغ فکری و روانی، مهارت های فردی، باورهای فردی، شیوه زندگی، مسائل شخصیتی و ویژگی ظاهری منتج گردید.
    کلید واژگان: طلاق, پدیدارشناسی, در شرف ازدواج, فردی, درخواست کننده طلاق
    Ali Moghaddamzadeh *, Tahereh Sadat Alavi, Mohammad Ali Mazaheri, Elaheh Hejazi Moghari, Keyvan Salehi, Gholamali Afrooz
    Increasing the probability of getting divorce is one of the most ominous facts and most dangerous things that can really damage the health of each society. Therefore, the present study aims to identify and represent individual indicators affecting the probability of harming divorce, which in a descriptive and qualitative phenomenological method is used. The research sample includes all marriage couples referring to Khorasan Razavi Health Center and all divorce applicants referring to welfare intervention centers. Participants included 15 engaged couples, 20 couples applying for divorce, selected by targeted sampling method. The criteria for entering the study for marriage applicants were: aged 18 to 40 years old, upper secondary education, first marriage and Tend to participation in research, and in divorced applicants, in addition to the above, the duration of marital life was considered to be a maximum of 10 years. In- depth and semi-structured interviews were used to collect data. The interviews were collected and recorded in a 6-month period and analyzed using the seven-step strategy that resulted to analysis of 579 primary codes, 25 sub-components and 7 main components affecting the probability of harming divorce including temperament, intellectual and psychological maturity, individual skills, individual beliefs, lifestyle, personality disorders, and characteristics appearance.
    Keywords: divorce, phenomenological, engaged couples, individual, divorce applicants
  • طاهره سادات علوی، علی مقدم زاده، محمد علی مظاهری، غلامعلی افروز، الهه حجازی موغاری، کیوان صالحی
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف شناسایی مولفه های احتمال آسیب طلاق انجام شده است.  
    روش
    روش پژوهش حاضر کیفی است که با توجه به هدف دستیابی به تجارب زیسته افراد در شرف ازدواج و متقاضی طلاق از طرح پدیدارشناسی استفاده شده است. میدان پژوهش برای ساخت پرسشنامه حاضر عبارت بود از تمامی زوج های در شرف ازدواج مراجعه کننده به مرکز بهداشت شماره 3 مشهد، تمامی متقاضیان طلاق مراجعه کننده به مرکز مداخله ی بهزیستی شهرستان مشهد [1] و متخصصین در زمینه ی خانواده وطلاق. شرکت کنندگان شامل15 زوج در شرف ازدواج، 20 زوج متقاضی طلاق و 15 متخصص در زمینه خانواده و طلاق بودند که با روش نمونه گیری هدفمند از نوع ملاکی انتخاب شدند. فن مصاحبه، عمیق و نیمه ساختار یافته بود.  
    یافته ها
    مصاحبه ها در طول یک دوره ی 6 ماهه جمع آوری، ثبت، کدگذاری شد و تحلیل داده ها به شناسایی65 زیرمولفه و 8 مولفه ی اصلی با مولفه های فردی، مولفه های روابط زوجی، مولفه های خانوادگی، مولفه های فرهنگی، مولفه های اجتماعی، مولفه های اقتصادی، مولفه های اعتقادی منتج گردید.
    کلید واژگان: احتمال آسیب طلاق, در شرف ازدواج, متقاضی طلاق
    Tahereh Sadat Alavi, Ali Moghadamzadeh, Mohammad Ali Mazaheri, Elaheh Hejazi Moghari, Keyvan Salehi, Gholamali Afrooz
    Purpose
    The present research aimed at identifying the probability of harming divorce
    Method
    The method of this research is qualitative, which is based on the goal of achieving the lives of marriage applicants and on the basis of divorce applicants, a phenomenological approach has been used. The research field of this study was all marriage applicants referring to the Mashhad Health Center No3 and all divorce applicants referring to the Welfare Center of Mashhad and specialists in the field of family and divorce. The sample consisted of 15 marriage applicants and twenty couples applying for divorce and fifteen specialists in family and divorce sectors selected through by targeted sampling method as criterion type. The interviewing method was deep and semi-structured. Findings: In six months, interviews were collected, recorded, encoded and compiled in the form of 65 sub-themes and 8 main themes in the individual components, paired components, family components, cultural components, social components, economic components, and belief components.
    Keywords: The probability of harming divorce, Marriage applicants, Divorce applicants
  • زهرا عبدخدایی *، شهریار شهیدی، محمدعلی مظاهری، لیلی پناغی، وحید نجاتی
    مطالعه حاضر باهدف تعیین الگوی معنوی/ مذهبی بیماران مولتیپل اسکلروزیس صورت پذیرفته است. این مطالعه که یک پژوهش کیفی است به شیوه پدیدارشناسی صورت پذیرفته است. مشارکت کنندگان در پژوهش 15 نفر بودهاند که بهصورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جمع آوری اطلاعات با استفاده از مصاحبه عمیق و تفسیر داده ها به روش کلایزی و رویکرد پدیدارشناسی انجام شده است. نتایج حاکی از آن است که پنج خوشه اصلی در مواجهه بیماران با معنویت و مذهب قابل استخراج است که شامل: تعریف معنویت و مذهب، انجام رفتارهای معنوی/ مذهبی، جایگاه خدا در زندگی، راهبردهای معنوی و تغییر در نگرش نسبت به دین است. برخی از این خوشه های اصلی دارای خوشه های فرعی می باشند. با توجه به خوشه‏ های استخراج شده پنج الگوی تعامل معنوی/ مذهبی به دست آمد که عبارتاند از: الگوی «امید، محبت و حمایت» ، «قدرت، حکمت و حمایت» ، «انتقام، ترس و خشم» ، «قدرت، جبر، ترس و تسلیم» و «تردید، احساس گناه و اجتناب». نهایتا می توان گفت دستیابی به یک هویت منسجم معنوی/ دینی میتواند در رفاه روانشناختی و بهبود سبک زندگی بیماران تاثیر قابل ملاحظه ای داشته باشد.
    کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیز, کیفی, معنویت, مذهب
    Zahra Abdekhodaie *, Shahriyar Shahidi, Mohammad Ali Mazaheri, Leyli Panaghi, Vahid Nejati
    The aim of the current study was to investigate the pattern of Spiritual / Religious in the patients with MS. A phenomenological approach was adopted using a qualitative method and participants were chosen none randomly on the basis of their availability. Deep interviews were carried out with fifteen MS patients and detailed information obtained from these interviews was analyzed using the Colizzi and the Interpretative Phenomenological Analysis (IPA) methods. Results indicated that in dealing with the spirituality/ religion issues in the pwMS five major categories were identified, and each of them consisted of several sub-categories. These major categories were labelled as follows: the definition of spirituality and religion, spiritual/ religious behaviors, the place of God in life, spiritual coping strategies, and changing in religious attitudes. On the basis of the defined clusters, five spiritual/ religion patterns were obtained including; “hope, kindness and support”, “power, wisdom and support”, “revenge, fear and anger”, “power, predestination, fear and surrender” and “doubt, feel guilty and avoidance”. Finally, it can be concluded that achieving an integrated spiritual/ religious identity has a significant impact on psychological wellbeing and improve of patients life styles.
    Keywords: Multiple Sclerosis , qualitative , spirituality , religion
  • آسیه اناری *، محمدعلی مظاهری، کارینه طهماسیان، هی سو چون، مریم جمشیدی سییانکی

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی نمایش درمانگری خانواده بر کاهش تعارض والد فرزند در نوجوانان انجام شد. روش پژوهش این مطالعه شبه آزمایشی با ساختار طرح تک آزمودنی است. گروه نمونه به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و شامل 4 نوجوان 12-14 ساله می شد که در دو مدرسه راهنمایی منطقه یک شهر تهران در سال تحصیلی 1392-1393 مشغول به تحصیل بودند. آزمودنی ها در هفت جلسه نمایش درمانگری خانواده شرکت کردند و پرسشنامه اندازه گیری تعارض والد نوجوان (فرم نوجوان) سه مرتبه پیش از اجرای مداخله (خط پایه) و در جلسات سوم، پنجم و هفتم نمایش درمانی توسط آنها تکمیل گردید. علاوه بر این به منظور پیگیری روند تغییرات پس از مداخله، نتایج پژوهش 2 مرتبه (دو هفته و چهار هفته پس از مداخله) به وسیله پرسشنامه مذکور پیگیری شد. یافته های پژوهش با استفاده از روش های تحلیل چشمی نمودار، محاسبه اندازه اثر و درصد تغییرات تحلیل شدند.
    تحلیل یافته ها نشان داد نمایش درمانگری خانواده در کاهش تعارض والد نوجوان در هر چهار آزمودنی موثر بوده است. مسئله قابل توجه تغییر چشمگیر تعارض والد نوجوان در سه جلسه اول مداخله بود. یعنی همزمان با آموزش تعاملات مثبت در خانواده، بهبود روابط، تاکید بر لزوم تفریح در خانواده و در بیرون از خانواده و تاکید بر نقش پدر در خانواده، بیشترین تغییرات در آزمودنی ها گزارش شد.
    کلید واژگان: خانواده درمانی, نمایش درمانی, نمایش درمانگری خانواده, تعارض والد نوجوان, طرح تک آزمودنی
    Asieh Anari *, Mohammad Ali Mazaheri, Karineh Tahmassian, Hi Su Chun, Maryam Jamshidi
    The objective of the present research is to study the effectiveness of family drama therapy on reducing parent-adolescent conflict among the adolescents. The research method employed was quasi-experimental study with single subject structure. The sample group was selected through convenience sampling method that included four 12-14-years-old, studying in two Guidance Schools in District 1 of Tehran City during 2014-2015 academic year. The subjects participated in seven family drama therapy sessions and filled the Parent-Adolescent Conflict Measurement Questionnaire (Adolescent Form) three times before the intervention (baseline) as well as during the third, fifth and seventh sessions. Moreover, in order to follow up the trend of changes after the intervention, the results of the research were followed up twice (two weeks and four weeks after the intervention) by the questionnaire. The findings of the research were analyzed through visual analysis graphs, calculate effect sizes and percentage changes The analysis of the findings indicate that family drama therapy was effective in reduction of parent-adolescent conflict in all four subjects. A noteworthy point was considerable reduction of parent-adolescent conflict in the first three sessions. In other words, along with education the positive interactions in the family, improvement of relations, emphasis on the necessity of entertainment in and outside the family and emphasis on the role of father in the family, highest degree of changes in the subject was reported.
    Keywords: Family Therapy, Drama Therapy, Family Drama Therapy, Parent-Adolescent Conflict, Single Subject Method
  • شایسته شکوفه فرد، محمدعلی مظاهری، محمود حیدری، پریسا سیدموسوی
    هدف این پژوهش تعیین تغییرات بازنمایی و دلبستگی مادرانه به عنوان عناصر مهم نظام مراقبت کنندگی در طول تحول است. 60 زوج مادر و کودک در فاصله سنی 18 تا 60 ماهگی به وسیله پرسشنامه دلبستگی بزرگسال (هازن و شیور، 1987) ، مصاحبه مدل درون‎کاری کودک (زینه، بنویت، بارتون، هیرشبرگ و ریگان، 1994) ، ابزار درجه‎بندی رفتار مادرانه (پدرسون، موران و بنتو، 1999) و ابزار سنجش دلبستگی کودک (واترز و دینز، 1985) مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده های پژوهش به وسیله آزمون آماری خی دو مورد تحلیل قرار گرفتند و تحلیل آماری نشان داد تفاوت چشمگیری میان ارزش مشاهده شده و مورد انتظار، در متغیرهای پژوهش در سنین متفاوت وجود دارد. نتایج حاکی از این بود که مادران کودکان 40-36 ماهه در مقایسه با مادران کودکان کوچک‎تر و بزرگ‎تر به احتمال بیشتری بازنمایی نامتعادل و حساسیت پایین نشان دادند. این امر می تواند درنتیجه بروز رفتارهای استقلال‎طلبانه و منفی‎گرایانه بیشتر در این دوره سنی و دشواری هماهنگ کردن خود با نیازهای جدید کودک از سوی مادر باشد. درنتیجه، مراقب ممکن است قادر به حفظ نقش خود به عنوان یک پایگاه ایمن، حساس و همگام با سرعت تغییر در کودک نباشد. این یافته تلویحاتی در مورد تاثیر و نقش رابطه مادر کودک طی این دوره تحول بر ایمنی دلبستگی کودک و لزوم مداخلات آموزشی متناسب با سن به مادران دارد.
    کلید واژگان: تحول, بازنمایی مادرانه, حساسیت مادرانه, ایمنی دلبستگی
    Shayesteh Shokoufefard, Mohammad Ali Mazaheri, Mazaheri, Mahmoud Heidari, Parisa Seyed Mousavi
    his aimed to examine maternal representation and sensitivity changes as key elements of caregiving system during development. Sixty mothers and their children, aged between 18 and 60 months, were assessed using the Adult Attachment Questionnaire (Hazan & Shaver, 1987), the Working Model of the Child Interview (Zeanah, Benoit, Hirshberg, Barton & Regan, 1994), the Maternal Behavior Q-Sort (Pederson., Moran & Bento, 1999), and the Attachment Q-set (Waters & Deane, 1985) . The results of Chi-Square test indicated significant differences between observed and expected values among the variables in different ages. Mothers of 36-40 month children, in comparison with younger and older children’s mothers, were more likely to show "non-balanced" representation and low sensitivity. This result may be due to emerging negativity and independency during this age period and the mother's difficulty to adjust herself with these behavioral alterations. So caregiver may not be able to maintain her role as a sensitive and secure base as before. These findings suggested the impact of mother-child communication on child attachment security during development and the need to provide mothers with age-appropriate educational interventions.
    Keywords: Development, maternal representation, maternal sensitivity, attachment security
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال