به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

محمدامین امامی

  • محمدجواد علی محمدی، امیررضا ممدوحی*، محمدامین امامی

    دوچرخه های اشتراکی، وسایل نقلیه پاکی هستند که به کاهش ترافیک، آلودگی هوا و افزایش دسترسی به حمل ونقل عمومی کمک می کنند. توسعه پایدار و استفاده از وسایل نقلیه پاک به ویژه دوچرخه های اشتراکی، در سراسر جهان به عنوان یک راهکار موثر برای حل مسایل مرتبط با ترافیک، آلودگی هوا و بهبود کیفیت زندگی، در نظر گرفته می شود. متاسفانه در ایران اهمیت چندانی به این شیوه سفر داده نشده و سهم پایینی از سفر های درون شهری به دوچرخه های اشتراکی اختصاص یافته است. لازمه اتخاذ سیاست های حمل و نقلی کارا در این زمینه، شناسایی عوامل موثر بر انتخاب دوچرخه اشتراکی است. در این پژوهش، به منظور شناسایی عوامل موثر بر حداکثر مدت زمان استفاده از دوچرخه های اشتراکی در شهر تهران، انتخاب این شیوه سفر با استفاده از مدل لوجیت رتبه ای مدل سازی شده است. برای جمع آوری داده های مورد نیاز، از پرسشنامه استفاده گردید. تعداد کل پرسشنامه های تکمیل شده  418 عدد بود که پس از تمیز کردن داده ها، به 400 عدد کاهش پیدا کرد. بر اساس نتایج، عواملی مانند؛ ایجاد محیط ایمن برای دوچرخه سواری (احداث مسیر ویژه برای عبور دوچرخه)، پاکیزگی هوا، زیبایی مسیر عبوری دوچرخه، شیب محیطی بسیارکم در آخرین سفر، سبب استفاده از دوچرخه اشتراکی به مدت بالای 15 دقیقه و عواملی مانند، احساس کسرشان اجتماعی هنگام دوچرخه سواری، ضعف جسمانی، عدم علاقه به دوچرخه اشتراکی، هدف سفر کاری، سبب عدم استفاده یا استفاده کمتر از 15 دقیقه ای از دوچرخه اشتراکی خواهد شد.

    کلید واژگان: توسعه پایدار, دوچرخه اشتراکی, سفرهای درون شهری, مدل لوجیت رتبه ای
    Mohammadjavad Alimohammadi, AmirReza Mamdoohi *, Mohammadamin Emami

    Bike-sharing systems are clean transportation modes that contribute to reducing traffic congestion, air pollution, and improving access to public transportation. The use of clean transportation, especially bike-sharing systems, are considered an effective solution for addressing traffic-related problems, air pollution, and improving the quality of life around the world. Unfortunately, in Iran, this mode of transportation has not been given much attention, and Low share of intra-city trips is made using bike-sharing systems. To adopt effective transportation policies in this regard, it is necessary to identify the factors affecting the choice of bike-sharing systems. In this study, the choice of using bike-sharing systems was modeled using a ordered logit model to identify the factors affecting the maximum duration for using bike-sharing systems in Tehran city. Data were collected using a questionnaire, with a total of 418 completed questionnaires, which were reduced to 400 after cleaning the data. According to the results, factors such as providing a safe environment for cycling (constructing dedicated bike lanes), air cleanliness, Road aesthetics, very low environmental gradients on the last trip, resulted in using bike-sharing systems for more than 15 minutes. Factors such as the feeling of social deprivation while riding a bike, physical weakness, lack of interest in bike-sharing systems, commuting for work purposes, resulted in not using or using bike-sharing systems for less than 15 minutes.

    Keywords: sustainable development, Bike-Sharing, Intra-City Trips, ordered logit model
  • محمدامین امامی، جلال فهیم پور*، یوسف رفیعی، علیمراد رشیدی

    با توجه به اینکه عمر بیشتر مخازن نفتی دنیا از جمله ایران به نیمه دوم خود رسیده و میزان برداشت نفت از آنها به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یافته است، استفاده از روش های ازدیاد برداشت را امری اجتناب ناپذیر می نماید. در این میان تزریق گاز دی اکسید کربن در چند دهه گذشته مورد توجه خاصی قرار داشته است. اما از طرفی تحرک پذیری بالای گازها در مقایسه با نفت، باعث شده است از سورفکتانت ها و تزریق گاز به صورت فوم استفاده شود که تحرک پذیری گاز را تا حد قابل قبولی کاهش می دهد. در این مطالعه از ترکیب دو نوع سورفکتانت آنیونی و زویتریونیک استفاده شده است. با انجام آزمون رفتار فازی، ترکیب بهینه دو سورفکتانت پیدا شده به نحوی که بیشترین میزان میکروامولسیون نفت در آب تشکیل شود. ترکیب به دست آمده باعث ایجاد فوم نیتروژن و CO2 پایدار در شوری آب دریای خلیج فارس و در تماس با نفت شده است. به دلیل استفاده از سورفکتانت زویتریونیک، پایداری فوم CO2 به میزان 9/20% از فوم نیتروژن بیشتر بوده است. با بررسی نیمه عمر فوم CO2 توسط آزمون ستون فوم، نیمه عمر فوم در غلظت بهینه به میزان min 145 مشاهده شد. تاثیر نانوذرات کربنی عامل دار بر میزان میکروامولسیون نفت در آب و پایداری فوم CO2 مورد مطالعه قرار گرفته است و نانوذرات کربنی دارای گروه عاملی آمین-کربوکسیل-هیدروکسیل بهترین عملکرد را داشته و پایداری فوم تا 75% بهبود یافته است. همچنین جهت اطمینان از عملکرد فوم در شرایط دینامیکی، تزریق فوم CO2 در میکرومدل انجام پذیرفت و با تزریق فوم CO2 مقدار 4/86% از نفت اولیه بازیابی شد. استفاده از نانوذرات کربنی دارای گروه عاملی آمین-کربوکسیل-هیدروکسیل باعث بهبود بازیابی نفت اولیه به میزان 5/13% شده و 5/99% از نفت اولیه بازیابی شد.

    کلید واژگان: فوم دی اکسید کربن, میکروامولسیون, فوم با کشش بین سطحی پایین, نانوذرات کربنی, میکرومدل
    M. Amin Emami, Jalal Fahimpour *, Yousef Rafiei, Alimorad Rashidi

    In this study, the combination of two types of anionic and zwitterionic surfactants was used. By performing the phase behavior test, the optimal combination of two surfactants was found in such a way that the maximum amount of microemulsion of oil in water is formed. The obtained composition has caused stable nitrogen and CO2 foam in the Persian Gulf Sea water salinity and in contact with oil. Due to the use of zwitterionic surfactant, the stability of CO2 foam is 20.9% higher than that of nitrogen foam. By examining the half-life of CO2 foam by the foam column test, the half-life of foam at the optimal concentration was observed to be 145 minutes. The effect of functionalized carbon nanoparticles on the amount of microemulsion of oil in water and the stability of CO2 foam has been studied, and carbon nanoparticles with amine-carboxyl-hydroxyl functional group have performed best and foam stability has improved by 75%. Also, in order to ensure the performance of foam in dynamic conditions, CO2 foam injection was done in the micromodel, and with CO2 foam injection, 86.4% of the original oil was recovered. The use of carbon nanoparticles with amine-carboxyl-hydroxyl functional group improved the recovery of primary oil by 13.5% and 99.9% of primary oil was recovered.

    Keywords: CO2 Foam, micro emulsion, low IFT foam, carbon nanoparticles, Foam Column, Micromodel
  • شیما پورمومنی، محمدامین امامی*، کمال الدین نیکنامی

    سفال از فراوان ترین یافته های باستان شناسی است که از دوران نوسنگی به بعد در اکثر محوطه ها باستانی یافت می شود. شناخت این محصول به درک بهتر جامعه تولیدکننده آن و هم چنین سطح فناوری و پیچیدگی های اجتماعی مردمان آن زمان کمک می کند. محوطه هرمنگان، استقرارگاه نوسنگی در شمال شرق استان فارس است که با کاوش در آن، سفال هایی هم زمان با دوره موشکی و سازه ای حرارت دیده که احتمالا مربوط به پخت سفال ها بوده است، به دست آمد. مطالعات آزمایشگاهی برروی سفال های این محوطه با هدف پاسخ گویی به پرسش هایی هم چون: نحوه تولید سفال های دوره موشکی، شناخت و دسته بندی خاک رس به کاررفته، مواد خام پرکننده خاک رس، سطح پیشرفت و آگاهی سفال گر از تولید محصول نهایی و هم چنین تعیین محل تولید، انجام شد. پس از دسته بندی سفال ها براساس ویژگی های ظاهری، تعداد 36 قطعه برای انجام مطالعات پتروگرافی و 18 قطعه از آن ها برای آنالیز مرحله XRD و آنالیز عنصری XRF انتخاب شدند. درنتیجه این آزمایش ها مشخص شد که سفالگران این محوطه از سه نوع خاک رس برای ساخت سفال ها استفاده می کردند. احتمالا فقط از کاه به عنوان آمیزه استفاده شده و دمای پخت سفال ها اکثرا زیر 800 درجه سانتی گراد بوده است. با توجه به فناوری ابتدایی کوره که جزو کوره های اولیه روباز محسوب می شود، دمای آن قابل کنترل نبوده و پخت تحت شرایط اکسیداسیون انجام می گرفته است؛ هم چنین با توجه به مطالعات زمین شناسی و مقایسه سفال ها با یک دیگر چنین به نظر می رسد که سفال های مزبور محلی باشند؛ از این رو با این که برای ساخت سفال ها از سه نوع خاک متفاوت استفاده شده است، محصول نهایی تولیدشده شبیه به هم است و تفاوت بارزی در ظاهر این سفال ها دیده نمی شود.

    کلید واژگان: دوره نوسنگی, محوطه هرمنگان, سفال دوره موشکی, پتروگرافی, XRD, XRF
    Shima Pourmomeni, Mohamadamin Emami*, Kamalodin Niknami

    This study aims to recognize and characterize pottery production at the Hormangan site, a Neolithic settlement in the northeast of Fars province, Iran. An examination and analytical study of the potteries on this site was conducted to determine the manufacturing techniques of the Neolithic potteries, understand the raw materials and inclusions, the level of progress and knowledge of the potters from the final products, and the location of the production site. Excavating this site, ceramics and a heated structure, probably an open kiln, were found, belonging to the Mushki phase (6400-6000 BC). Thirty-six ceramic shreds were selected for thin-section petrography analysis according to their macroscopic features. After that, 18 of them were analysed using X-Ray Fluorescence (XRF) and X-Ray Diffraction methods. According to the mineralogical studies and the XRD and XRF analyses, while three different clay types were used to produce these Neolithic ceramics, they were all local productions. These vessels were fired in an open and unsophisticated kiln at an uncontrolled temperature, probably not over 800 degrees. Although the combination of these archaeometrical techniques indicates that there are various sub-angular inclusions in each type of clay, most of the pots are vegetally tempered (chaff-tempered). The existence of the heated structure separately from residential construction, a variety of designs and decorations on the ceramics, and various clay sources all determine that the Neolithic community of the Hormangan site has gone beyond a primitive rural society and as semiprofessional individuals had a surplus of more than their demands.

    Keywords: Neolithic Period, Hormangan Site, Ceramic Production, Petrography, XRD, XRF
  • محمدامین امامی*، مرجان نادری نسب، نصیر اسکندری

    سنگ های کلریتی به دست آمده از جدیدترین پژوهش های باستان شناسی در محوطه کنار صندل جنوبی جیرفت با هدف تعیین ترکیب شیمیایی و کانی شناسی و شناسایی منشاء این مواد مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت. اشیای ساخته شده از سنگ کلریت در سراسر حوزه فرهنگی هلیل رود در هزاره سوم پیش از میلاد مورد استفاده بوده است. اشیای کلریتی در این دوره در یک گستره وسیع از جنوب آسیا تا شمال بین النهرین مورد استفاده قرار گرفته اند. تعدادی از آثار مکشوفه در محوطه کنار صندل جنوبی با معادن سنگ کلریت منطقه فاریاب مورد مطالعه و مقایسه قرار گرفتند. روش های پترولوژی، پراش اشعه ایکس (XRD) و فلیورسانس اشعه ایکس (XRF) و طیف سنجی انتشار نوری پلاسمای جفت شده القایی (ICP-OES) جهت شناسایی ساختار کانی شناسی و ژیوشیمی کلریت ها و ارتباط احتمالی این مواد با سنگ های معادن کلریتی محدوده فاریاب مورد استفاده قرار گرفتند. تشابهات موجود در ترکیب کانی شناسی و ژیوشیمیایی کلریت های به دست آمده از کنار صندل و معادن فاریاب، محدوده زون کانی شناسی فاریاب در جنوب کرمان را به عنوان یکی از جدیدترین مناطق مورد توجه در خصوص منشاء شناسی سنگهای کلریتی در هزاره سوم پیش از میلاد معرفی می کند.

    کلید واژگان: سنگ کلریت, معادن فاریاب, زمین شناسی, منشاءیابی, جیرفت
    Mohammadamin Emami *, Marjan Naderinasab, Nasir Eskandari
    Introduction

    This paper deals with the chlorite stones obtained from the latest archeological researches at the Konar Sandal site, Jiroft in order to determining the chemical and mineralogical composition and identifying their provenance. The chlorite objects are the most distinctive cultural material from the Jiroft civilization (generally dated back to the third millennium BC). These luxury items have been recognized as an indicator of the connections and interactions in southwest Asia during Bronze Age. Scholars of the ancient Near East have long recognized that the Iranian plateau was a source for these valuable materials. Although the soft green chlorite objects have been found in a wide range from the Indian subcontinent to northern Mesopotamia, these finds were produced in the Halil River Basin for local utilization rather than export. In this paper, some fragments of chlorite vessels recovered from the plundered graveyard of Konar Sandal South are chosen for archaeometric analyses. Also, some samples from newly found mines of the Faryab region (south of the Jiroft plain) have been analyzed for the provenance of the ancient objects of Konar Sandal.

    Methods and Results

    Petrological and petrographical methods, X-ray diffraction (XRD) and X-ray fluorescence (XRF) and inductively coupled plasma optical emission spectroscopy (ICP-OES) were used to identify the mineralogical and geochemical structure of chlorites and the possible relationship of these materials with the chlorite mines in the Faryab region. Clustering of the results will be interpreted through statistical methods. Polarizd light microscope has been used inorder to characterize the fabrication and texture of the stones in both plane polarized and cross polarized light. For determining the crystalline phase constituents powder patterns of rocks were measured. The characterization of the crystalline phases of the rocks (QXRD), allows the classification of the samples by the different structures. X-ray flouresence has used for the determination of the bulk chemical composition of the rocks. The major, minor and trace elements measured as oxides, and the correlation between the main oxide constituents tend to allow a good classification of the archaeological samples to the stones from the mines. An ICP-MS (inductively coupled plasma mass spectrometry) systems has used to undertake an analytical technique that can be used to measure elements at trace levels in some archaeological and stones from the mines.

    Results and Discussion

    Iconography, production, provenance, exchange and circulation of chlorite vessels have been topic of many researches in the recent decades. Philip Kohl has deeply studied these studies. Philip Kohl has conducted various studies based on physical and chemical analyses on carved and uncarved samples of chlorite from Tepe Yahya and from outcrops or source samples collected in the mountains immediately north and west of the site and from these vessels found on sites stretching from Mesopotamia into south-western Iran (Susa) and across the Iranian plateau. His studies demonstrated that most of the vessels carved in this distinctive style were indeed made of chlorite and not the related soft stone steatite to which they had been mistakenly attributed. Another archaeometric analysis on the resource of chlorite in the Jiroft region was done by Emami and his colleagues (2017) which resulted in identifying some ancient mines in the western mountains of the Jiroft region which were used by the craftsmen of Konar Sandal. The present research on the chlorite mines of the south of Jiroft region, particularly the Faryab region, introduced new mines which could be used by the craftsmen of the Jiroft civilization in the early Bronze Age. Interestingly, similarities in the mineralogical and geochemical composition of chlorites obtained from Konar Sandal South graveyard and Faryab mines introduce the Faryab mineralogical zone in the south of Kerman as one of the provenances this stone. It seems that further geo-archaeological investigations can identify more ancient mines and mineralogical zones of chlorite in the Kerman Province.

    Conclusion

    Investigated chlorite objects and stones were examined in order to find any relationship between Konar Sandal and rock samples from Sikhoran mine and Nazari mine in central Faryab orogeny (Mehrouiyeh). On the basis of chemical analysis and measurement of trace elements by XRF and ICP methods, as well as petrology and phase studies, it was determined that Faryab mine played a key role for fabrication of these chlorite stones in the third millennium. Analytical results have approved that the amount of major oxides e.g. MgO and FeO, as well as minor elements e.g. Ca, P, Ti, Sr, were to be an essential factor for clustering of the materials and their origin.The distinctive features of the quarried stone from Faryab district assumed in good potential correlation with the analyzed samples from south Konar Sandel Cemetery (especially in the M4 and M3 samples). The result is reliable with the results of XRD analysis and thin section petrography of the samples. XRD phase analysis of the rocks from the mines were assumed that the rocks mostly consist of clinochlore, tephrite, spinel and olivine, which have obviously approved the same phase composition within the samples of south Konar Sandal cemetery. Based on petrography, mineralogical and textural observations, the rocks of the region are mainly composed of magnesium-containing olivines, serpentine peridotites and sometimes opaque particles with spinel chemical composition, e.g., magnetite and chromspinel.The extension of producing and trade of chlorite from southeast to the Punjab valley of Pakistan can be expressed by means of excessive diversity regarding the condition of metamorphism (hydrothermal and proximity) of the chlorite rocks in the southeast of Iranian plateau. In this case, the rock feeding source for the production of chlorite stone artefacts and containers in Halil Rood area is much more diverse than what we know. However, since the Faryab mines are located in an area as cross-cultural bridge between the Persian Gulf to Mesopotamia, the importance of influential economic factors, trade and exchange of chlorite is among the most important case studies in the third millennium BC Iran.

    Keywords: Chlorite, Faryab Quarries, Geology, Provenance Studies, Jiroft
  • فاطمه عبدالرحیمییان، محمود حیدریان، محمدامین امامی
    Fatemeh Abdorrahimain, Mahmood Heydarian*, Mohammadamin Emami

    The petrographic analysis of ceramics can often answer a wide variety of archaeological questions, especially regarding fabrication, manufacturing processes which were despite focused on the construction and trade of pottery. However, ceramics which were collected from the same site can mostly differ in their chemistry as well as fabrics. As is applied in many cases, essential archaeological survey and documentations in a theoretical framework are key to the proper application of ceramic petrography through the archaeometrical research. This paper deals with the petrographically approach on Kura-Araxes or Early Bronze Age ceramics manufacturing processes of Sonqor Plain. It is of worth-knowing to contribute that the contact and exchange strategies between indigenous communities and several cultural-spheres during Early Bronze Age (beginning of the fourth millennium BC) in this area. Morphological data along with mineralogical composition of ceramics were applied to determine the major elements of the pottery sherds. Based on the result, one can be suggested that all of sherds are in the same group and were demonstrated mightily local productions. The ceramic manufacturing technology indicates same patterns of material interactions during the ETC or Kura-Araxes in all of the investigated sites in Sonqor Plain.

    Keywords: Petrography, Ceramic, Provenance, Early Bronze Age
  • سعید امیرحاجلو*، محمدامین امامی، داوود آقاعلی گل، رضا ریاحیان گهرتی

    در آواربرداری و مرمت قلعه دختر کرمان از سال 1395 تا 1397 قطعات زیادی کاشی زرین فام کشف شد. برپایه طرح ها و رنگ های متفاوت، به نظر می رسید این کاشی ها، تولیدات چند منطقه هستند. اما کشف همه آنها از یک کانتکست باستان شناسی، نگارندگان را بر آن داشت با ساختارشناسی بر پایه مطالعات آزمایشگاهی، منشاء این تولیدات را پیشنهاد کنند. پرسش ها اینست که این کاشی ها چه ویژگی هایی دارند و محتوای نقوش و کتیبه های آنها چیست؟ رابطه کاشی ها با قلعه دختر چیست و منابع تامین مواد اولیه آنها بر اساس آزمایش های تجزیه عنصری کجاست؟ هدف اینست که با تطبیق نتایج آزمایشگاهی و ویژگی های ظاهری کاشی ها، ابهامات درباره منشا آنها زدوده و شاخصه های تولیدات زرین فام کرمان در مقایسه با نواحی دیگر تبیین شود. در مرحله نخست، طبقه بندی کاشی ها صورت گرفت و با استناد به تاریخ 661 هجری در کتیبه یکی از کاشی ها، تاریخ گذاری نسبی سایر نمونه ها پیشنهاد شد. کتیبه کاشی ها شامل اشعار و عبارات رایج در کاشی های هم دوره در سایر نقاط ایران است. همچنین، احتمالا کاشی ها در تختگاه قلعه دختر کاربرد ثانویه یافته اند و کاربرد اولیه آنها مرتبط با بخش های دیگر قلعه دختر یا بناهای قراختایی در کرمان است. نتایج آنالیز عنصری بدنه و لعاب 11 قطعه کاشی با روش های میکروپیکسی و میکروسکوپ الکترونی و مقایسه با نتایج آنالیز سایر نمونه های ایران نشانگر برخی عناصر متفاوت در لعاب و خمیره کاشی هاست. از جمله منیزیم که تاکنون تنها در نمونه های قلعه دختر با درصد وزنی بالایی اندازه گیری شده و احتمالا از معادن دره آشین در نزدیکی جیرفت تامین شده است. همچنین درصد وزنی عناصر زرین فام های قلعه دختر و نواحی دیگر ایران تفاوت های زیادی دارند. بنابراین به نظر می رسد مواد اولیه کاشی های قلعه دختر بومی بوده و از استان کرمان تامین شده است. احتمالا هنرمندان جیرفت پس از رویدادهای سیاسی اواخر سده ششم و افول جیرفت در سده هفتم هجری، به کرمان مهاجرت نموده و به تولید زرین فام ادامه داده اند.

    کلید واژگان: ساختارشناسی, تجزیه عنصری, کاشی زرین فام, سفالگری اسلامی, قلعه دختر کرمان
    Saeed Amirhajloo*, Mohammadamin Emami, Davoud Agha-Aligol, Reza Riahiyan Gohorti

    Over a hundred pieces of luster tiles were excavated in Qal’eh Dokhtar, Kerman. This article discusses the characteristic features of the luster tiles of Qal’eh Dokhtar, and the origins and sources of raw materials of these tiles. The tiles were classified in four groups: “octagonal star tiles”, “crucifix tiles”, “square tiles” and “rectangle tiles”. Then, the relative dating was done based on an inscription on a tile that reads: in 661 AH/1263 CE. The inscriptions of the luster tiles of Qal’eh Dokhtar also showed that they include poems. Eleven tiles have been chosen for chemical and microscopic analysis by Micro-PIXE, and SEM-EDX. The results indicated that there are different elements in the luster and paste of the samples of Qal’eh Dokhtar and other regions of Iran. Magnesium is the element of which was detected only in the samples of Qal’eh Dokhtar at high weight percentages and likely its mines exist in Ashin Valley around Jiroft.

    Keywords: Characterization, Chemical-Mineralogical Analysis, Luster Tiles, Pottery of Islamic period, Qal’eh Dokhtar
  • نفیسه حسینیان یگانه*، آرمان شیشه گر، محمدامین امامی، صمد نژادابراهیمی

    چکیده
    یکی از ظروف شیشه ای دوران اسلامی، ظروفی با بدنه استکانی میان باریک یا گلابی شکل با کف گرد و دارای آبریز بلند لوله ای شکل هستند که کمتر شناخته و مطالعه شده اند. سه کاربرد برای این گونه ظروف پیشنهاد شده است. بادکش یا شاخ حجامت در پزشکی، انبیق در آزمایش های شیمیایی یا کیمیاگری و یا ظرفی که در داروسازی و تولید مواد آرایشی و عطرسازی، برای ترکیب مواد و انتقال از طریق لوله آن به دارودان یا عطردان یا ظرف ویژه مواد آرایشی به کار می ر فته است. به نظر می رسد که اگر ظرف از دهانه بر روی زمین نهاده شود و لوله آن در جهت مخالف بدنه کاملا به بالا خمیده و بلندتر از بدنه باشد، می توان کاربرد آن را بادکش یا شاخ حجامت و یا ظرف ترکیب دارو، مواد آرایشی و عطر، پیشنهاد کرد و اگر لوله آن کاملا کشیده و عمود به بدنه و یا اندکی خمیده باشد، می تواند هر سه کاربرد یاد شده را برای آن فرض کرد. تا حدودی، شرح و تصاویر متون دوره اسلامی در شناخت کاربرد این ظروف راه گشا هستند. از آنجا که تاکنون به ویژه در ایران، هیچ گاه نهشته های درون چنین ظروفی، تجزیه و تحلیل نشده تا عملا روشن شود چه کاربردی داشته اند، برای نخستین بار، این فرآیند در مورد یکی از این گونه ظروف که دارای لوله کشیده است و در مخزن موزه آبگینه ها و سفالینه های ایران نگهداری می شود، با روش کروماتوگرافی گازی کوپل شده با طیف سنج جرمی ((GC-MS انجام گرفت که موفق به ردیابی بقایای مواد طبیعی نظیر تیمول و کارواکرول گردید که این مواد از اجزا اصلی تشکیل دهنده اسانس های طبیعی نظیر آویشن و مرزه می باشند و در بسیاری از عرقیجات قابل تشخیص هستند، این ظرف، به عنوان انبیق برای تقطیر و استخراج مواد فرار گیاهی و روغنی در داروسازی، تولید مواد آرایشی و عطرسازی، به کار رفته است.

    کلید واژگان: شیشه, انبیق, GC-MS, دوران اسلامی, موزه آبگینه, عرقیجات
    Nafiseh Hosseinian Yeganeh*, Arman Shishegar, Mohammadamin Emami, Samad Nejad Ebrahimi

    During the Islamic periods, the containers characterized by narrow or pear-shaped glass-body with a round bottom and long drainage pipe or tube were known, but rarely have been studied. There are three different hypotheses for applications of such containers. A cupping glass(Shakh-i hajamat) for phlebotomize in medicine, “Alembic” for chemical or alchemical experiments, or containers for pharmaceuticals and the production of cosmetics and perfumes which has been used for making the materials and transfer them through tubes, or perfume containers as particular container for cosmetics. It seems that if the container is placed from the opening on a surface, then its pipe is wholly bent in the opposite direction of the body. Where it is taller than the body, it could be used or applied as a cupping glass for phlebotomize in medicine or as a container for materials in medications, cosmetics and perfumery. If the pipe is entirely straight and perpendicular to the body or slightly curved, it could be used for all three applications mentioned above. In Islamic periods, the Arabic word of KIMIA (elixir) was synonymous with alchemy and chemistry in the viewpoint of technology and therefore, includes a variety of processes, including distillation of herbs and medicinal oils, perfumes and rosewater, and fragrant oils and other substances. Some of tools and equipment used for alchemy have been made of glass like the distiller. There have been many pacts for using these kinds of container in the Islamic literature written by Abu Musa Jaber Ibn Hayyan (Around 721 to 815 AD) and Abū Bakr Muhammad ibn Zakariyyā al-Rāzī (865 to 923 AD) who were known as the greatest scientists in the history of chemistry and chemical technology in the Islamic world. Their scientific and practical works have had a great impact on the scientists and researchers of the next generations, both Muslims and Europeans. Many methods, such as distillation and all kinds of basic related tools, such as Cucurbit (qar’a) and Alembic (al-inbīq) have been attributed to Jabir Ibn Hayyan. However, al-Razi in his book, Kitab al-asrar or Secret of alchemy, among the tools and devices for chemical processing (Tadbir) and distillation (Taqtir), has mentioned to them and studied the Cucurbit and Alembic with an outlet pipe, a distilled liquid container, recipient (qabila) and a blind Alembic (without an outlet pipe) (anbiq alchr('39')aemaa). As a matter of fact, the chemical composition of materials inside such containers discovered in Iran has not yet been studied, while it is a critical issue for the characterization and application of these containers. For the first time, one of such containers with a long and straight tube which was kept in the Glassware and Ceramic Museum of Iran has been analyzed and processed by the Gas Chromatography-Mass Spectrometry (GC-MS) technique. The analysis of chemical compounds detected in this container revealed that it had been exposed to essential, and natural oils for a long time. The GC-MS analysis of the washing solution led to the identification of 22 substances, where the main identified compounds were: thymol, carvacrol, p-cymene and γ-terpinene, fatty acids (palmitic acid and stearic acid), and a significant number of substances of the waxes groups. Thymol and carvacrol are the main substances of natural essential oils of Thyme, Savory and Marjoram. Also, the findings of this research have proved the contact of the above-mentioned container with natural essential oils, especially thyme. The ingredients found in this container could be recognizable in many distillates. So, it can suggest that the container has been used as an Alembic for distillation and extraction of vegetable and volatile oil substances in pharmacy, cosmetics and perfumes. More analysis in the future on the contaminated materials within such containers can give more clues and advantages for clarifying the more possible application of these containers.

    Keywords: glass, Alembic, GC-MS, The Glassware Museum, Islamic periods, essential oil
  • محمدامین امامی، مرتضی حصاری*

    محوطه سفالین در شمال شهر پیشوا و شرق دشت ری (دشت ورامین- پیشوا) قرار دارد. این محوطه به دلیل وجود مواد فرهنگی و استقراری از دوره آغاز نگارش به مانند گل نوشته، مهر و اثر مهر در مرکز فلات ایران بیشتر توجه را به خود معطوف داشته است. در همین راستا این پژوهش به منظور شناخت و مطالعه میکروسکپی و شیمیایی حداقل بخشی از گل نوشته های آغاز ایلامی، انجام گردید. مهم ترین پرسش در این پژوهش دست یابی به ارایه پاسخ در جهت ارتباط بین نمونه های گل نوشته و قلم نگارشی به دست آمده از تپه سفالین از طریق آزمایش ها شیمیایی و ساختار شناسی بر روی دو نمونه گل نوشته و یک قلم فلزی از آثار این محوطه است. در این پژوهش چگونگی ارتباط نمونه گل نوشته با نمونه قلم یافت شده از طریق آزمایش ها شیمیایی جهت شناسایی عنصری رسوبات سطحی انجام گردید. بر این اساس عناصر شیمیایی رسوبات سطحی قلم توسط میکروسکوپ الکترونی موردبررسی قرار گرفتند و رد یابی شباهت های ژیوشیمیایی بین عناصر اصلی و عناصر کمیاب موجود در قلم و کتیبه مورد تحلیل قرار گرفت. همچنین تصاویر مطالعات سطحی توسط اسکن میکروسکوپ روبشی اتمی (AFM)، برخی از ساختارهای مربوط به وجود حکاکی بر روی کتیبه با قلم را آشکار نموده است. با استفاده از میکروسکوپ روبشی اتمی ویژگی های سطح اشیاء را موردبررسی و کنترل قرار داده می شود. این وسیله با توجه به کنترل جابجایی بسیار حساس نمونه و توسط سوزن بسیار نازک کندیلور امکان اندازه گیری توپوگرافی سطح و همچنین میزان اصطکاک با دقت کمتر از یک نانومتر از ارتفاع و چند نانومتر در موقعیت جانبی را فراهم می کنند. میکروسکوپ روبشی اتمی (AFM)، یکی از معدود روش هایی است که با استفاده از آن می توان به میزان زبری با استفاده از خصوصیت اصطکاک مواد پی برد. مقایسه داده های میکروسکوپ روبشی اتمی می تواند به عنوان ابزار برای توصیف سطح در مطالعات خصوصیات سطح و اصالت شناسی مواد تاریخی بسیار مورداستفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: فن آوری, تکنیک نوشتن, آغاز ایلامی, میکروسکوپ الکترونی, میکروسکوپ نیروی اتمی, تپه سفالین
  • آزاده قبادی*، محمد امین امامی، حسام اصلانی، بهزاد اجاقی

    محوطه تاریخی نقش رستم یکی از آثار منحصربه فرد ایران واقع در استان فارس است که یادمان هایی از عیلامیان، چهار مقبره مربوط به دوران هخامنشی، و همچنین 7 نقش برجسته عظیم بر روی صخره مربوط به دوران ساسانی در خود جای داده است. ازآنجایی که این آثار تاریخی در فضاهای باز کوهستانی واقع شده اند، آسیب های بسیاری را که متاثر از شرایط اقلیمی بوده، پشت سر گذاشته است. وجود ترک های متعدد و عمیق با دلایل ناشناخته بر روی سطوح این آثار صخره ای در محوطه باستانی نقش رستم، منجر به شکل گیری این تحقیق گردید. لذا جهت شناسایی دلایل به وجود آمدن این ترک ها، داده های سنجش ازدور منطقه مطالعه و از سامانه اطلاعات جغرافیایی جهت تحلیل و تفسیر استفاده گردید. در این راستا از تصاویر هوایی و ماهواره ای با قدرت تفکیک مکانی برای بررسی دیداری از منطقه موردمطالعه و محیط پیرامون، از مدل رقومی ارتفاع برای نمایش ناهمواری های زمین و تفسیر ساختارهای سه بعدی از سطح زمین، و GIS به عنوان یک سامانه اطلاعاتی مکان مبنا و ابزاری برای پردازش، تحلیل و مدیریت اطلاعات استفاده گردید. با توجه به نتایج تحلیل ها، مشخص گردید که این آثار صخره ای در انتهای آبراهه ها واقع شده اند و در طول زمان و در فصل های پربارش، تحت تاثیر وجود ترک های زمین ساختی باعث ایجاد جریان روان آب ها و تجمع آب شده و دلیل توسعه فرایندهای فرسایشی در منطقه موردمطالعه هستند.

    کلید واژگان: نقش رستم, سنجش از دور, سامانه اطلاعات جغرافیایی, مدل رقومی ارتفاع, روان آب
    Azadeh Ghobadi*, Mohammad Amin Emami, Hesam Aslani, Behzad Ojaghi

    Cultural heritage sites are threatened from a variety of natural and anthropogenic factors. Innovative and cost effective tools are needed to protect them via systematic monitoring of landscapes and cultural heritage sites. In this study, the overall risk in the Naqsh-e Rostam area, as a case study, was assessed in a multidisciplinary approach, based on the remote sensing techniques and Geographical Information System (GIS) analysis. Naqsh-e-Rostam is known as an ancient periphery which is located in northwest of Persepolis in Fars (nowadays Shiraz), Iran. The oldest relief at Naqsh-e-Rostam is severely damaged and dates back to 1,200 B.C., while there is a rock relief thought to be Elamite, originally. Four tombs belonging to Achaemenid kings are carved out of the rock face and seven oversized rock reliefs at Naqsh-e-Rostam depict the monarchs of the Sassanid period. In Sasanian epoch, Naqsh-e-Rostam site was very important due to its religious and national role, where Ernst Emil Herzfeld and Heidemarie Koch estimated its ancientness about 4,000 B.C. This historical site, which is one of the most unique ancient monuments in Iran, is suffering from some problems such as erosion and deep cracks, due to mainly the climatic and geological characteristics of the region. Currently, several damages threaten this site, which are also remarkable on the high reliefs and on the ground, vicinity of the reliefs. These monuments are located in orographic mountains which expose overall to interaction with their surrounded environment. Therefore, existing deterioration as well as erosion process is mainly due to the climatic conditions and geo-environmental factors that cause such challenges. The aim of this study was to analyze the unexpected appearance of a deep fracture with unknown reasons in this site during the recent years and to find the basic phenomenon for the appearance and development of these fractures. First, several natural and anthropogenic hazards were mapped using different remote sensing data and methodologies. All data were gathered from satellite images and products. Then, the results from each hazard were imported into a GIS environment in order to examine the overall risk assessment based on the Analytic Hierarchy Process (AHP) methodology. The results showed that the methodology applied was effective enough in the understanding of the current conservation circumstances of the monuments in relation to their environment, as well as in the prediction of the future development of the present hazards. Transverse and main cracking are dominant damages that will result erosion in whole of these works. The focal pressure sources, which produced once drainage and haulage of water stream along the crack systems in the rock surfaces, was studied with Aerial Photography and Satellite Imagery, and analyzed with respect to GIS system. Finally, the gullies effect was identified in the back of the rocks.

    Keywords: Naqsh-e Rostam, Remote Sensing, Geographic Information System, Digital Elevation Model, Gullies
  • رضا حسینی کشتان، محمد امین امامی*، علی زمانیفرد

    محوطه تاریخی بلقیس، شامل ساختارهای خشتی و گلی به وسعت 180 هکتار در 3 کیلومتری جنوب شهر کنونی "اسفراین" در خراسان شمالی ایران واقع گردیده است. نقش کیفیت خاک در ایجاد آسیب های وارده به خشت و ساختارهای خشتی محوطه بلقیس هدف این مقاله می باشد. انتخاب خاک مناسب نخستین گام تهیه خشت است، لذا بررسی نقش کیفی خاک مورد استفاده از ضرورت و اهمیت برخوردار است. نمونه های گردآوری شده به کمک مطالعات فیزیکی، شیمیایی و مینرالوژیک مورد بررسی قرا گرفتند. بافت خاک ریزدانه مملو از ماسه و سیلت و فقر رس به همراه فازهای مخرب مسکویت و کلسیت موجود در نمونه ها مطابق با مطالعات خاکشناسی منطقه به عنوان پارامترهای شیمیایی خاک در فرآیند آسیب های ناشی از رطوبت نزولی تعیین گردید.

    کلید واژگان: شهر بلقیس, معماری خاکی, خشت, حفاظت, آسیب شناسی
    Reza Hoseini Keshtan, Mohammad Amin Zamanifard*, Ali Zamanifard

    The ruins of impressive structure made by adobe known as the city of “Belgheis” is located 3 km from Esfarayen in the province of North Khorasan of Iran. The role of soil quality in the occurrence of damages to clay and adobe structures of Belqis area is the purpose of this research. Choosing the right soil is the first step in the preparation of adobe, Therefore, it is necessary to study the role of soil. The collected samples were analyzed by using Physical, chemical and mineralogical studies. The fine-grained soil texture is full of sand, silt with reduction of clay. also, the destructive phases of Muscovite and Calcite are in samples. All of These are in accordance with soil studies of the region. these cases as Physical and Chemical was determined as parameters of soil in process of Damage caused by descending humidity.

    Keywords: Belgias, Earth Architecture, Adobe, conservation, pathology
  • سمیه نوغانی*، محمد امیری، محمد امین امامی
    نمک های محلول باتوجه به امکان تبلور مجدد آنها در چرخه های تر و خشک شدن، از مهم ترین عوامل آسیب رسان در ساختار مواد متخلخل تاریخی به شمار می آیند. بنابراین به دلیل اهمیت عملیات نمک زدایی سفالینه های تاریخی که علاوه بر تماس مستقیم شیء تاریخی با آب، شامل مراحلی زمان بر و مستلزم مصرف آب فراوان است، بهینه سازی این فرایند بسیار مهم خواهد بود. در این پژوهش براساس روش طراحی آزمایشات پاسخ سطح (RSM) طرح ترکیب مرکزی (CCD)، با اعمال تغییرات هدفمند در سیستم غوطه وری، پارامترهای موثر بر فرایند نمک زدایی بررسی شده است. متغیرهای مستقل در این آزمایش ها، دمای پخت نمونه، زمان غوطه وری، نوع و غلظت ماده فعال سطحی (سورفکتانت) و سرعت همزدن در سیستم انتخاب گردید. پایش میزان استخراج کلسیم از شیء با روش طیف سنجی جذب اتمی (AAS) انجام شد و مقدار هدایت الکتریکی (EC) آب حمام غوطه وری پس از عملیات نمک زدایی، به عنوان متغیرهای وابسته یا پاسخ، درنظر گرفته شدند. نتایج این پژوهش نشان داد که دمای پخت قطعه، زمان غوطه وری و سرعت همزن، پارامترهای موثر بر بیشترین میزان استخراج املاح در این سیستم هستند. نتایج آزمایشگاهی ارزیابی مدل با سه بار تکرار در نقاط بهینه ، بیش از 85 % با مقادیر پیش بینی شده پاسخ ها از سوی RSM انطباق دارد.
    کلید واژگان: سفال, نمک زدایی, غوطه وری, روش پاسخ سطح
    Somayeh Noghani*, Mohammad Amiri, Mohammadamin Emami
    Deterioration of historical porous materials as a result of crystallization of soluble salts is a well-known phenomenon. Optimizing the water consumption in desalination of historical potteries is highly desirable due to safety and conservation of materials. The present paper describes adoption of a response surface methodology (RSM) in central composite design (CCD), through systematic changes in immersing system, to determine the effective parameters of desalination process. The input parameters in the design were consisted of firing temperature, immersing time, agitation rate, type and concentration of surfactant. Electrical conductivity (EC) readings and Ca2 ions concentration monitoring through atomic absorption spectroscopy (AAS) in the rinse solution were responses of the experiments. The results of this research revealed that the most effective parameters on increasing the salt extraction are firing temperature, immersing time, and agitation rate. The accuracy of modeling optimal ions extraction has been validated by triplicate experiments giving more than 85% conformity with the predicted data by RSM.
    Keywords: pottery, desalination, immersing system, response surface methodology (RSM)
  • محمد امین امامی، پروین سلیمانی، مریم اکبری فرد
    در این پژوهش سنگ مرمرهای به دست آمده از کاوش های جیرفت و شهر سوخته برای شناسایی تفاوت ساختاری آنها به روش های تجزیه دستگاهی و پتروگرافی آزمایش شدند. سنگ مرمرهای جیرفت زردرنگ و رگه های پراکنده و سنگ مرمرهای شهر سوخته رگه های از طیف زرد تا قهوه ای دارند. این تفاوت ظاهری نشان دهنده تفاوت ساختاری آنهاست. از اهداف مقاله، بررسی ساختار سنگ مرمرهای این دو منطقه و مقایسه نتایج تجزیه دستگاهی است. فاز اصلی تشکیل دهنده، کلیست است، اما ساختار شان تفاوت دارد. در نمونه های جیرفت کلسیت، فلسی شکل، اما نمونه های شهر سوخته شعاعی و سوزنی است. شرایط محیطی در ساختار سنگ ها، نقش تعیین کننده دارد و یکی از تفاوت های ساختار سنگ مرمرهای مناطق مختلف در نوع متامورفیسم و سرعت دگرگونی است. گردآوری اطلاعات بر اساس مطالعات آزمایشگاهی و پردازش داده ها به صورت تحلیلی و مقایسه ای بود.
    کلید واژگان: جیرفت, شهر سوخته, سنگ مرمر, ساختارشناسی, آنالیز دستگاهی
    Seyed Mohammad Amin Emami, Parvin Soleymani, Maryam Akbarifard
    Marble wares found in excavations in Jirof and Shahr-I Sokhta were analyzed by XRF and XRF and examined based on petrographic tests in order to reveal the structural differences. Samples of Jiroft are mainly yellow in color with scattered yellow veins, while those of the Shahr-I Sokhta are quite different in form and have colorful veins ranging from yellow to brown. The present study aimed mainly to examine the two mentioned marble samples structurally and to analyze them chemically. Analyses and petrographic tests revealed that although the two samples were mainly composed of calcite, they were different structurally; samples of Jiroft were structurally composed of scale calcite and those of the Shahr-I Sokhta of radial or needle-like calcite. The depth in which they were formed influences on structure as well. Moreover, the nature of metamorphism and its speed has affected on the structure of marble stones.
    Keywords: Jiroft, Shahr, I Sokhta, Marble stone, morphology, Instrumental analyses
  • محمدرضا بیرانوند، محمد امین امامی، علی علی عسکری، علی اصغر کلاهی
    سابقه و هدف
    انفارکتوس میوکارد یکی از شایع ترین علل مرگ و میر و از کارافتادگی در جهان است که شیوع و روند رو به افزایشی داشته است. با توجه به این که تاکنون هیچ گزارشی از پیامدهای دراز مدت بیماران مبتلا به انفارکتوس میوکارد در ایران منتشر نشده است، این مطالعه با هدف تعیین پیامد یک ساله ی این بیماری در مراجعین با تشخیص انفارکتوس میوکارد به بیمارستان لقمان حکیم تهران انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    این مطالعه به روش توصیفی روی کلیه بیمارانی که با تشخیص انفارکتوس حاد میوکارد در فاصله یک سال (از آبان 1382 لغایت آبان 1383) از بیمارستان لقمان حکیم ترخیص شده بودند انجام شد. یک سال پس از ترخیص بیماران از طریق تلفن فراخوانی شدند و موارد مرگ و میر بیماران، وضعیت آناتومی عروق کرونر در آنژیوگرافی، انجام PCI، CABG، بستری مجدد و داروهای مصرفی مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین سنی 132 بیمار مورد مطالعه (5/76% مرد)، 1/13± 2/59 سال بود. نوع MI در 5/79% STEMI و 5/20% NSTEMI بود. 1/58% بیماران STEMI استرپتوکیناز دریافت کرده بودند و علت عدم تجویز ترومبولیتیک در سایر بیماران، تاخیر در مراجعه در 26 نفر (8/24%)، وجود کنتراندیکاسیون در10 نفر (5/9%) و خطای پزشک در 8 نفر (6/7%) بود. آنژیوگرافی عروق کرونر در 3/90% از 62 بیمار انجام شده بود و 4/39% کاندیدای رواسکولاریزاسیون به صورت PCI و CABG شده بودند. 3/14% بیماران بستری مجدد داشتند و تعداد 8 نفر (1/6%) از بیماران فوت کرده بودند که همگی مرد و بالای 60 سال بودند. میزان تبعیت از دستور مصرف داروهای تجویزی آسپرین، بتابلوکر، ACEI، استاتین به ترتیب 5/98%، 2/74%، 2/71%، 4/67% بود.
    نتیجه گیری
    نتایج مطالعه ما نشان داد که بیماران مبتلا به MI را می توان در دراز مدت تحت پی گیری مطلوب قرار داد و میزان تبعیت بیماران در زمینه اقدامات تشخیصی درمانی مناسب است. میزان مرگ و میر یک ساله بیماران ما نسبتا پایین بود، ولی برای قضاوت درباره علت آن و عوامل خطر مرتبط با آن نیاز به انجام مطالعات وسیع تر وجود دارد
    کلید واژگان: انفارکتوس میوکارد, درمان ترومبولیتیک, آنژیوگرافی, میزان مرگ و میر
    Beiranvand Mr, Emami Ma, Aliasgari A., Kolahi Aa
    Background
    Myocardial infarction (MI) is one of the most common causes of morbidity and mortality with an increasing prevalence. There has been no documented report on the long-term outcomes of patients with MI in Iran.
    Materials And Methods
    Patients who were discharged from Loghman hospital in a one-year period (November 2003-2004) were enrolled in this cohort study. They were called for a follow-up visit one year after discharge and outcome measures including: rehospitalization, current medications, coronary anatomy appearance in angiography, percutaneous coronary interventions, coronary artery bypass graft surgery, cerebrovascular accidents and mortality were assessed.
    Results
    132 studied patients (76.5% male) with a mean age of 59.2 ± 13.1 years enrolled in this study. Type of MI was non ST-elevated MI (NSTEMI) in 20.5% and ST-elevated MI (STEMI) in 79.5%. Only 58.1% of patients with STEMI received thrombolytic therapy. Reasons for withholding thrombolytic therapy were: patient delay in 26 (24.8%), contraindications in 10 (9.5%) physician error in 8 (7.6%). Coronary angiography was performed in 56 (90.3%) of candidates. Revascularization (PCI or CABG) was recommended to 39.4% of patients. Rehospitalization was needed in 14.3% of patients during the one-year follow-up. Eight patients (6.1%) had died, all of whom were male and aged over 60. Compliance with the administered drug regimen was 98.5% for Aspirin, 74.2% for β-blockers, 71.2% for ACEI and 67.4% for Statins.
    Conclusion
    Patients with MI can be followed with a satisfactory compliance in long-term. Our mortality rate was relatively low, but further studies are warranted to address the reasons for it and its risk factors.
سامانه نویسندگان
  • دکتر سید محمدامین امامی
    دکتر سید محمدامین امامی
    دانشیار
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال