موسی ملایری
-
امروزه به موازات رشد تکنولوژی و تامین رفاه نسبی جهت انسان ، ما شاهد به خطر افتادن زمین در اثر مواجهه نادرست انسان با آن هستیم بطوریکه محیط زیست جهانی و به تبع آن طبیعت ایران درگیر بحرانی نا خواسته شده است ، بحرانی که ماحصل رفتار نامناسب انسان ، دولتمردان و حاکمان در برابر طبیعت است این بحران باعث ایجاد نگرانیهایی در بین اندیشمندان ، جهت ادامه حیات بشری و طبیعت شده است لذا تن رنجور طبیعت دل سنگ انسان امروزی را به درد آورده و او را وادار به اندیشه درباره آثار و پیامدهای زندگی و دخالت بیش از حد خود در طبیعت ، نموده است بنابراین عده کثیری در پی حل بحران محیط زیست برآمده اند که یکی از راه حلهای پیشنهادی اخلاق محیط زیست می باشد . هدف از این مقاله ، توصیف اخلاق محیط زیست در زمینه حل بحران محیط زیست و نقد و بررسی آن می باشد.
کلید واژگان: بحران, محیط زیست, اخلاق محیط زیست, انسان, طبیعت, سیاستEnglish Today in parallel with the growth of technology we are witnessing the danger of the earth due to human incorrect exposure to it, so that the environment and accordingly, the nature of Iran has been involved in an uninteresting crisis, which is the result of inappropriate human behavior against nature this crisis has caused concerns among thinkers, for the continuation of human life And he has been compelled to think about the effects and consequences of his life and his excessive interference in nature, so many people have sought to solve the environmental crisis He is God who created you from the earth and chose you to build a mansion. God has not created man as a weed, but his creation is purposeful because he has made man his successor to benefit from the abundant resources of nature with his wisdom, but does not waste God has invited man to think about nature and ask him to protect the nature and prosperity of the earth, the crisis of the natural environment, the external manifestation of the crisis in the soul of a person who, because of the sky because of the earth, is now on the verge of destruction of the earth itself.
Keywords: Crisis, The Environment, Environmental Ethics, Man, Nature, Politics -
نظرات غزالی در باب علم و معرفت از جهت احاطه به علوم مختلف از اهمیت بالایی برخوردار است. در این مقاله تفاوت معرفت وحیانی به عنوان یک معرفت خاص که ویژه انبیاء است در مقایسه با علوم بشری و به ویژه علوم دنیوی مشخص شده است. غزالی با تقسیم علوم به لحاظ متعلق، روش و غایت به بیان تفاوت علوم پرداخته و برتری وحی را نشان داده است و معتقد است تنها وحی را می توان معرفت نامید. به علاوه این که معرفت وحیانی از دو جهت ارزش دارد یکی اینکه معرفتی یقینی است و دوم اینکه بدون آن نمیتوان به سعادت رسید، لذا جایگزینی ندارد. با این وجود علوم دیگر را بی اعتبار نمی داند. او برای تبیین معرفت نبوی از مفاهیم فلسفی و کلامی بهره می گیرد اما معرفت نبی را در نهایت فراتر از آنها این می داند، این مقاله با اتکاء به روش تحلیلی تلاش دارد تا نگاه غزالی را در حوزه معرفت تبیین نماید.کلید واژگان: معرفت, علم, وحی, غزالیGazali’s perspectives on gnosis and knowledge are so important, because he has known much different knowledge in his era. In this paper, the difference between revealed gnosis, as a particular knowledge that belongs to the Prophets and human knowledge specifically the terrestrial world, has been explained. He has divided the sciences based on the object of knowledge, and its method, and aims to show that revelation is the most transcendent one. He believed that the revelation can be called a gnosis. The value of revealed gnosis has two aspects: firstly, it is a piece of certain knowledge, and second, without it achieving felicity can’t be possible. Never the other sciences can replace it but he has not wanted to humiliate the other sciences. He has applied philosophical and mystical notions to explain the revelation, but has explicitly expressed the revealed gnosis can’t be considered the same as another knowledge.Keywords: Gnosis, knowledge, revelation, Gazali
-
عقیده و ایمان پدیده ای است که به طور فطری از آغاز بلوغ عقلی در نهاد بشر نقش می بندد، خواه به گونه درست و آگاهانه و خواه ناآگاهانه و از راه تقلید. این امر خود موجب پیدایش مکاتب و ادیان و ظهور مذاهب مختلف گردیده است. توده مردم غالبا عقاید خویش را بر اساس تقلید کورکورانه پی ریزی می کنند، ولی در میان خواص، عکس قضیه است؛ زیرا این گروه که در واقع رهبری توده های مختلف را برعهده دارند، غالبا عقاید خود را از روی آگاهی و مطالعه، تنظیم و ابراز می نمایند. بدون شک یکی از دغدغه های اساسی ذهن بشر، مساله عقل است که بیشتر فلاسفه و اندیشمندان در پی پاسخی به آن بوده اند. در میان فلاسفه اسلامی، صدر المتالهین شیرازی ملقب به ملاصدرا توانست علاوه بر اینکه اندیشه و فلسفه مشاییون و اشراقیون را با هم تلفیق کند، تقریر آراء خود را با تعالیم اسلامی به گونه ای سازگار نماید که نتیجه آن حل مشکلات اساسی ای شد که حکمای مشایی و اشراقی با آن مواجه بودند. ملاصدرا سه راه برهان عقلی، تهذیب نفس و وحی را با یکدیگر ترکیب نمود. استفاده از این شیوه نقش موثری در ایجاد آموخته های دینی و مفاهیم فلسفی پدید آورد. تحقیق حاضر با روش تحلیلی توصیفی به بررسی نظریات ملاصدرا و بیان جایگاه و مراتب عقل در حکمت متعالیه می پردازد.
کلید واژگان: عقل, حکمت متعالیه, تفکر فلسفی, ملاصدراSince the onset of intellectual development, belief and faith have played a natural part in human institutions, either rightly and intentionally or subconsciously and by imitation. The rise of schools, faiths, and other religions has been attributed to this. The masses of people frequently form their beliefs based on mindless imitation, while the elites, who truly serve as the leaders of various masses, frequently adapt and convey their opinions based on knowledge and research. The issue of reason, to which most philosophers and intellectuals have attempted to find a solution, is unquestionably one of the fundamental problems of the human mind. One of the Islamic philosophers, Sadr al- Mutalahin Shirazi, also known by the moniker Mullah Sadra, was able to synthesize the philosophy of the Masha'i and the Ishraqis and adapt it to Islamic teachings in a way that resolved the fundamental issues that the sages of the Masha'i and the Ishragi were facing. Mulla Sadra integrated the three approaches of self-improvement, revelation, and reason. This strategy had a significant part in developing religious knowledge and philosophical ideas. The current study uses a descriptive-analytical approach to analyze Mulla Sadra's theories and establish the role and levels of reason in transcendental knowledge.
Keywords: Intellect, Wisdom, Transcendental wisdom, Philosophicalthinking, Mulla Sadra -
«آیا این جهان به سوی هدف و غایتی در حرکت است یا رها و بدون مقصدی مشخص است؟» این سوال، همواره یکی از اصلی ترین مسایل فکری بشر از ابتدای مواجه با جهان طبیعت بوده است. امروزه ریشه بسیاری از اختلاف نظرهای بنیادین در جهان شناسی، انسان شناسی و حتی نظامات حقوقی و اخلاقی اختلاف در هدفمندی بودن یا نبودن انسان و نظام کلی طبیعت است. در این مقاله ابتدا سعی شده ریشه فلسفی اختلاف در هدفمندی خلقت، میان حکیمان مسلمان و فلاسفه غربی واکاوی شده و ادله قایلان به هدفمندی مبتنی بر مبادی تصوری و تصدیقی آن به شکل ضابطه مندی احصا و صورتبندی گردد و سپس به شکل مبسوط تری آثار نفی هدفمندی خلقت در چالش های ایجاد شده برای انسان معاصر غربی در چند حوزه مهم مانند بحران خانواده، بحران محیط زیست، بحران هویت و تنظیم نظامات حقوقی مورد ارزیابی قرار گیرد.به عبارت دیگر سوال اصلی این مقاله عبارت است از اینکه ادله قایلان به هدفمندی طبیعت چیست و این ادله بر چه پایه ای استوار است و نفی غایتمندی چه تاثیر عملی در زیست فردی ؛ خانوادگی و اجتماعی بشر معاصر گذاشته است.»
کلید واژگان: علت غایی, طبیعت, هدفمندی, محیط زیست, خانواده"Is this world moving towards a goal or an end, or is it abandoned and without a clear destination?" This question has always been one of the main problems of humans from the beginning of facing the natural world. Today, the root of many fundamental differences in cosmology, anthropology, and even legal and moral systems is the difference in the purposefulness or purposelessness of man and the general system of nature. In this article, first, the philosophical roots of the difference in the purposefulness of creation between Muslim sages and Western philosophers are examined and then, the arguments of those who believe in purposefulness based on its imaginary and affirmative principles are calculated and formulated in a disciplined manner and then the effects of negation of purposefulness of creation are studied in the challenges posed to the contemporary Western man in several important areas such as family crisis, environmental crisis, identity crisis and regulation of legal systems. The main research question in this article addresses the arguments of those who believe in the purposefulness of nature and the basis of such arguments as well as the practical effects of denial it on the contemporary man, family and society.
Keywords: Ultimate cause, nature, purposefulness, movement, environment, family, absurdism -
یکی از زوایای درخشان اندیشه های علم شناسان مسلمان تاملات آن ها در باب ملاک تمایز علوم است. رای مشهور آن است که دو ملاک غایت و موضوع، ابزارهای تمایز دو یا چند علم از یکدیگر بوده اند. سوال محوری این مقاله این است که آیا ملاکی که حکما برای تمایز علوم طرح کرده اند منشایی هستی شناختی داشته یا اعتباری صرف بوده است. بررسی های این مقاله سه مسئله را روشن خواهدکرد: اولا حکما از غایت، نه فقط به مثابه ملاک تمایز دو یا چند علم؛ بلکه برای طبقه بندی کلان علوم (نظری و عملی) نیز از غایت بهره برده اند. دوم آنکه این غایت، امری صرفا اعتباری، قراردادی نیست؛ بلکه غایتی وجودشناختی است. سوم آنکه اگر غایت مذکور وجودشناختی و عینی است تمایز اقسام حکمت نیز، عینی و حقیقی است؛ و این بدان معناست که هیچ یک از این دانش ها نمی تواند نقش دیگری را بازی کنند. از نتایج مهم رویکرد هستی شناختی در تقسیم علوم به ویژه در حکمت عملی آن است که تفکیک تدبیر منزل از سیاست مدن تفکیکی حقیقی است و نمی توان قواعد و اقتضایات این دو حوزه را در حوزه دیگر جاری دانست. فضایل و کمالات نفس، دسته ای در اجتماع (حکمت مدنی) دسته ای در حیات فردی (اخلاق) و دسته ای در خانواده (حکمت منزلی) قابل تحصیل است. بدین ترتیب همان قدر که تفرد و حیات فردی اصیل است، خانواده و اجتماع نیز از اصالت برخوردارند و این، برخلاف رای بسیاری از اندیشمندان فردگرای متاخر است.کلید واژگان: غایت, علم شناسان مسلمان, طبقه بندی علوم, تفکیک اعتباری, تفکیک حقیقی, اقسام حکمتOne of the brightest points of view of Muslim scholars is their reflection on the criterion for distinguishing sciences. The popular opinion is that the purpose and subject as a criteria have been the tools for distinguishing between two or more sciences. This article answers two central questions in this regard. One is whether the criteria used by scholars to differentiate between sciences have an ontological origin or it had abstract origin. Another question is whether the answer to this question will have a significant effect on the philosophical issues. Studies of this article will shed light on three issues: First, scholars have used the end, not only as a criterion for distinguishing between two or more sciences, but also as a criterion for the large classification of sciences (theoretical and practical). Second, the end of all knowledge is not merely a non- factual value, but an existential end. Third, if the said end is existential and objective, the distinction between the various forms of wisdom is also objective and real, and this means that none of these sciences can play another role. One of the important results of the ontological approach in the division of sciences, especially in practical wisdom, is that the separation of home management from civil politics is a real separation and the rules and requirements of these two fields cannot be considered in another field. The virtues and perfections of the soul, the categories in society (civic wisdom), the categories in individual life (morality), and the categories in the family (home wisdom) can be studied. Thus, as much as individuality and individual life are genuine, family and community are also original, and this is contrary to the opinion of many late individualist thinkers.Keywords: Purpose, Muslim Scientists, Classification of Sciences, Non-Factual Separation, Real Separation, Types of Wisdom
-
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 97 (پاییز 1398)، صص 97 -108
قاطبه فیلسوفان مسلمان اعم از مشائیان، اشراقیان و صدرائیان بر اساس مبانی و ادله خویش، امکان تحول و حرکت در مجردات را انکار کرده اند، اما قریب به دو دهه است که برخی از اهل نظر، با اندیشه فوق مخالفت کرده و از «امکان حرکت و تغییر در مجردات» دفاع نموده اند. این نظریه در محافل علمی مورد توجه قرار گرفته و مکتوباتی نیز پیرامون آن تحریر شده است. موافقین، ادله و براهینی را بنفع آن سامان داده و مخالفین به نقض و رد آنها پرداخته اند. این مقاله به روش تحلیلی در دو مقام از نظریه حرکت در مجردات دفاع میکند؛ در مقام نخست به اشکال وارد شده بر اصلیترین برهان این نظریه پاسخ داده و از برهان مذکور دفاع میکند و در مقام دوم، از طریق حدوث نفس، برهانی نو بنفع این نظریه ارائه میدهد و درنهایت نتیجه میگیرد که نظریه مذکور در میدان عقلانیت و استدلال قابل تایید است و بر نظریه مقابل برتری دارد.
کلید واژگان: حرکت در مجردات, تکامل نفس, حدوث نفس, تکامل برزخیMost Muslim philosophers – including the Peripatetics, Illuminationists, and Sadrians – have rejected the possibility of change and motion in immaterial things based on their own principles. However, during the last two decades, some authorities in the field of philosophy have opposed this idea and argued for the possibility of motion and change in immaterial thing. This theory has attracted the attention of a number of academic centers, and some papers and books have been written on this subject. The proponents of this view have provided some arguments in its favor, and its opponents have rejected them. Following an analytic approach, this paper defends the theory of the existence of motion in immaterial things at two stages. Initially, the authors provide a response to the criticism targeting the main argument of this theory and defend its legitimacy; secondly, through resorting to the createdness of the soul, they present a new argument in its favor. Finally, they conclude that the mentioned theory is acceptable in the realm of rationality and reasoning and is superior to its counter-theory.
Keywords: motion in immaterial things, perfection of the soul, createdness of the soul, intermediate perfection -
ابن سینا دیدگاهی متافیزیکی و هستی شناسانه بین وجود و آفریننده ممکنات-یا ماسوای خویش-قایل است آگوستین علت هستی بخش همه موجودات را خداوند می داند و خدا را وجود کامل و مطلق می داند که تغییر در او ممکن نیست و موجودی ازلی است. در حالی که موجودات مخلوق تغییر پذیر هستند و چیزی که تغییر پذیر است و از عدم به وجود می آید نمی تواند علت وجودی خود باشد پس علت وجودی او موجودی است مطلق و سرمدی. وی در مورد جهان این گونه می اندیشد که: جهان از عدم و همراه با زمان خلق شده است. به این معنی که زمان با خلقت به وجود آمده است. آگوستین و ابن سینا هر دو به مخلوق بودن جهان توسط خداوند باور داشته اند. ابن سینا زمان را از راه حرکت اثبات می کند. اما اگوستین در تحقیقات اولیه خود برای تعریف زمان در قالب اصطلاحاتی از حرکت تلاش کرده بود ولی در نظریات بعدی تعریف حرکت را به وسیله زمان رد کرد. ابن سینا مقوله حرکت را دقیقا مرتبط با مفاهیم قوه و فعل می داند و با لحاظ کردن مقوله حرکت، جهان مادی را به دو عالم تحت القمر و فوق القمر تقسیم می کند. در نظریات آگوستین خدای واحد و حقیقی از سه شخص تحت عناوین: پدر، پسر و روح القدس تشکیل یافته است. آگوستین معتقد است خداوند جهان را از ماده بی شکل آفرید و آن ماده نیز از عدم آفریده شد.کلید واژگان: مخلوق, غیر مخلوق, هستی, ابن سینا, آگوستینIbn Sina believes in a metaphysical and ontological view between existence and the creator of possibilities - or his transcendence -. While creatures are changeable, and what is changeable and arises from non-existence cannot be the cause of its existence, then the cause of its existence is an absolute and eternal being. He thinks of the world as follows: The world was created out of nothing and with time. This means that time came into being with creation. Augustine and Ibn Sina both believed in the creation of the world by God. Ibn Sina proves time through motion. But in his early research, Augustine tried to define time in terms of motion, but in later theories rejected the definition of motion by time. Ibn Sina considers the category of motion to be precisely related to the concepts of power and action, and by considering the category of motion, he divides the material world into two worlds, the sub-moon and the supermoon. In Augustine's view, the one true God is made up of three persons under the headings: Father, Son, and Holy Spirit. Augustine believes that God created the world from formless matter, and that matter was created from non-existence.Keywords: Creature, non-creature, existence, Ibn Sina, Augustine
-
مسئله اصلی مورد تحقیق در نوشتار حاضر اینست که آیا استقراء علم یقینی ببار می آورد یا نتیجه یی ظنی؟ وانگهی آیا استقراء تام امری محال است یا ممکن؟ اگر محال است، آیا استقراء ناقص را میتوان با افزودن تکمله، به حکمی ارتقا داد که مودی به قطعیت و یقین باشد؟ در پاسخ به این پرسشها، تطور تاریخی این نظریه بررسی و نظریه مختار مقاله تبیین شده است. نظریه استقراء در تاریخ تفکر منطقی اندیشمندان مسلمان تاریخی پر فراز و نشیب ندارد و میتوان آن را در سه مقطع یا برش تاریخی مورد مطالعه قرار داد. در مقطع اول که نقش آفرینی آن به فارابی و بیش از او، به ابن سینا بازمیگردد، تقسیم استقراء به تام و ناقص پذیرفته شد، در عین حال فارابی بصراحت استقراء تام را محال و استقراء ناقص را غیر یقین آور دانست. ابن سینا برای جبران نقیصه استقراء نشان داد که چگونه میتوان نتایج استقراء ناقص را بمدد یک قیاس مرکب و با بهره مندی از قاعده اتفاقی، به حکمی تجربی ارتقا داد که اطمینان بخش و یقین آفرین باشد. نقش آفرین مقطع دوم، فخر رازی است. او معتقد است استقراء ناقص یقین آور نیست و آنچه از آن به حکم تجربی تعبیر شده و آن را یقینیات و حتی در زمره بدیهیات قرار داده اند، ارزشی بیش از تمثیل ندارد. مقطع سوم به تلاشهای محمدباقر صدر بازمیگردد که معتقد است اگرچه استقراء ناقص به حکم یقینی منجر میشود اما بر خلاف نظر ابن سینا، یقین مذکور ناشی از وساطت قیاس مرکب و قاعده اتفاقی نیست. به اعتقاد او، یقین احکام استقرائی ناشی از این ویژگی عقل انسانی است که احتمالات خرد را در مقابل احتمالات فراوان، نادیده میگیرد. صدر چنین یقینی را «یقین موضوعی» نامید. نوشتار حاضر پس از گزارش و تحلیل مقاطع سه گانه، نشان میدهد که در این میان فقط مدعای فخر رازی قابل دفاع و موجه است و استقراء در هر صورت، چه بتنهایی و چه بکمک قیاس، بیش از نتیجه یی ظنی ببار نمی آورد.
کلید واژگان: استقراء تام, استقراء ناقص, حکم تجربی, تاریخ استقراء, فخر رازی, فارابی, ابن سیناHistory of Philosophy, Volume:10 Issue: 2, 2019, PP 167 -192This study is intended to provide an answer to the following questions: Does induction generate certain knowledge or tentative conclusions? Is perfect induction possible or impossible? If it is impossible, could the addition of a supplement to imperfect induction result in certain and absolute judgments? In order to provide some answers to the raised questions, the writer has explored the historical development of the theory of induction and then discussed the theory adopted in this paper. This theory has not undergone many fluctuations in the history of Muslim thinkers’ logical thoughts and can be studied in three historical phases or periods. In the first phase, the greatest player of which was Fārābī and, more than him, Ibn Sīnā, induction was divided into perfect and imperfect types. At the same time, Fārābī explicitly stated that perfect induction is impossible and emphasized that imperfect induction results in uncertain conclusions. In order to compensate for the defects of induction, Ibn Sīnā demonstrated how the conclusions of an imperfect induction can be promoted to the level of an empirical judgment through using a compound syllogism and benefitting from the chance principle so that it would turn into an ensuring and certain conclusion. The main player of the second period is Fakhr al-Dīn Rāzī. He maintained that imperfect induction does not yield certain results, and what has been interpreted as empirical judgment and placed within the category of certainties and even axioms is not anything more than an analogy. The third phase is characterized by the efforts and ideas of Muhammad Baqir Sadr, who believed that, although imperfect induction results in certain conclusions, the mentioned certainty, in contrast to Ibn Sīnā’s view, does not result from the mediation of a compound syllogism and the chance principle. He, rather, acknowledged that the certainty of inductive judgments arises from a specific feature of human intellect which persuades it to ignore fewer possible instances in the face of numerous possible ones. He calls this kind of certainty subjective certainty. The present paper, after reporting and analyzing the three- fold periods, demonstrates that the only defensible and justifiable standpoint regarding the theory of induction belongs to Fakhr al-Dīn Rāzī and concludes that induction, whether by itself or with the help of a syllogism, yields nothing more than a tentative conclusion.
Keywords: perfect induction, imperfect induction, empirical judgment, history of induction, Fakhr al-Dīn Rāzī, Fārābī, Ibn Sīnā -
نشریه خردنامه صدرا، پیاپی 95 (بهار 1398)، صص 91 -104جایگاه ممتاز بحث از علت غایی بر اهل اندیشه پوشیده نیست. اهمیت این مسئله بحدی است که بزرگانی مانند ابن سینا و ملاصدرا آن را افضل اجزاء حکمت دانسته اند. در عین حال، اختلافات مهمی در این مبحث میان موافقان و منکران وجود دارد. در فلسفه اسلامی مباحث علت غایی عمدتا معطوف به پاسخ اشکالات وارده بوده است، درحالیکه در فلسفه معاصر غرب بحث از علت غایی تا حد زیادی بی اهمیت و زائد تلقی میشود. چه حکمای اسلامی و چه فلاسفه ارسطویی، کمتر به زمینه ها و ریشه های بنیادین اثبات یا انکار علت غایی پرداخته اند؛ حال آنکه تا بنیاد ها مورد تحلیل قرار نگیرد، در روبناها توافقی حاصل نمیشود. در این مقاله سعی شده با کنکاش در مبادی تصوری و تصدیقی علت غایی، به روشی تحلیلی، عمده ترین ریشه های اختلاف در این مبحث احصا و مورد واکاوی و سنجش قرار گیرد تا قضاوت در باب روبناها آسانتر شود. این موارد عبارتند از: «نسبت علت فاعلی و غایی»، «مصدر ایجاد حرکت»، «قوه و استعداد»، «ذاتگرایی و صورت نوعیه».کلید واژگان: علت غایی, افعال طبیعی, حرکت, قوه, هدفمندی, صورت نوعیهThe supreme place of the issue of the final cause is no secret to the people of thought. This topic is so important that some great figures, such as Ibn Sina and Mulla Sadra, have considered it as the most important component of wisdom. At the same time, there are some salient differences in this regard among its advocates and opponents. In Islamic philosophy, the problem of final cause has been mainly tackled by responding to the advanced criticisms while, in contemporary Western philosophy, the discussion of this topic is considered to be unimportant and superfluous. Rarely ever have either Islamic or Aristotelian philosophers dealt with the fundamental reasons and roots of the confirmation or rejection of the final cause; however, no consensus will be arrived at regarding superstructures without first analyzing the basic ideas. Here, through an analytic study of the conceptual and assertoric bases of the final cause, the authors have tried to investigate and evaluate the main roots of the conflicts over this problem in order to facilitate the judgment of superstructures. In doing so, they have focused on such concepts as the relationship between efficient and final causes, origin of motion, potency and predisposition, and essentialism and archetype.Keywords: final cause, natural acts, motion, potency, teleology, archetype
-
چکیدهعلم شناسی یا فلسفه علم حکیمان مسلمان جوانب و زوایای مختلفی داشته است؛ یکی از مهمترین آنها مشکل «عوارض اخص» یا «عوارض بواسطه اخص» است. این معضل اگرچه برای گذشتگان تنها یکی از مسائل علم شناختی بود؛ اما به تدریج به مهمترین مساله و به تدریج برای برخی به تنها مساله تبدیل شد. ماحصل این مشکل آنست که براساس قواعد علم شناسانه جایز نیست در علوم از اوصاف و عوارضی بحث کرد که با واسطه بر موضوع علم حمل می شوند. در عین حال می بینیم در بسیاری از علوم این توصیه مراعات نمی شود و غالبا در علوم مختلف از احوال و عوارض مختص به انواع و اقسام موضوع علم، که همه با واسطه هستند، گفت وگو می-شود. در این خصوص و برای حل این مشکل تا زمان صدرا چهار راه حل از سوی ابن سینا،قطب رازی، جرجانی و محقق دوانی عرضه شده است. ما نخست راه حلهای پیشینیان برای حل این مشکل را گزارش کرده سپس انتقادهای صدرا به هریک از آنها را بررسی خواهیم کرد. او اعتقاد دارد که هیچ یک از پیشینیان از عهده حل مشکل بر نیامده و همه در مقابل آن متحیر و سرگردان شده اند. صدرا معتقد است منشاء مشکل، خلط میان دو دسته عوارض یعنی: عوارض اخص و عوارض بواسطه اخص بوده است؛ لذا با تمایز نهادن میان آن ها مشکل فیصله پیدا می-کند. این نوشته پس از گزارش نظریه صدرا، به ارزیابی آن پرداخته و نشان داده است که این راه حل اگرچه برخی از زوایای مشکل را می گشاید؛ اما مشکل مذکور در ناحیه دیگر کماکان حل نشده باقی مانده است. و در نهایت بیان می شود که تقریرهای نوتر از نظریه جرجانی که آن را «نظریه مواضعه» مینامیم، برای حل مشکل کارآمد ترند.کلید واژگان: فلسفه علم صدرایی, عوارض بواسطه اخص, عوارض اخص, تعیین قلمرو علوم, عرض ذاتی, واسطه در عروضKnowing sciences or the philosophy of sciences developed by Muslim philosophers has had many different aspects. The most important of which is the problem of "the more particular accidents"or" accidents by the more particular". Although such difficulty had been just one of the problems for knowing science for the predecessors, it has been gradually changed to the most important problem and then to the only problem for some. The product and result of this problem is that based on rules for knowing science, it is not authorized in sciences to discuss about the attributes and accidents which are predicated on subject through a medium. At the same time, we see that in many sciences, such advice is not observed, and mostly in various sciences, the discussion involves the modes and accidents specific to all kinds of subjects of sciences, all of which are with mediums. So far as the time of Sadra, four solutions have been presented by Ibn-e Sina, Qutbe-e Razi ,Jorjani, and Mohaghegh Davaani. First we report the predecessors' solutions for solving this problem, and then we study the criticisms made by Sadra against each one of them.He believes that none of the predecessors have managed to solve the problem and all have become perplexed concerning it. Sadra maintains that the problem is originated from the intermingle of two groups of accidents, i.e.,the more particular accidents and the accidents by the more particular;so by distinguishing between them, the problem shall be settled. Stating Sadra's view, this paper treats its assessment showing that although the solution tends to open up some of the ambiguities, the difficulty in another area shall still be remained unsettled. In the last it is stated that the newer assertions of Jorjani's view,so called "the theory of convention",shall be more efficient for solving the problem.Keywords: Sadraean Philosophy of Science, Accidents by Means of the More Particular, the More Particular Accidents, Determining the Domain of Sciences, Essential Accident, Medium in Accidents
-
-
گو این که علامه طباطبایی نظریه اعتباریات را نخست با این هدف طراحی نمود که از هویت عقلانی بخشی از دانش بشر دفاع نموده و تثبیت نماید که دانش بشر یکسره منبعث از نحوه معیشت او نیست. ولی این نظریه به سرعت آثارش را در قلمرو فلسفه اخلاق نشان داد. و اخیرا تلاشهایی برای تاسیس فلسفه فرهنگ با اتکا بر ظرفیت های نظریه اعتبارات به عمل آمده است. اما این مقاله به خوانش نظریه اعتباریات از منظر حکمت مدنی پرداخته است. و بر آنست که نظریه مذکور میتواند همچون مبنایی نظری، به تقویت حکمت مدنی (فلسفه سیاسی) حکیمان ما بیانجامد و زمینه ساز نظریه ای عمیق در حوزه همزیستی جوامع و صلح جهانی گردد. نظریه مذکور با اعتباری خواندن اخلاق، فرهنگ و زبان دین، مبنای مهمی را برای کاستن از کشمکشهای فرهنگی و مناقشات مذهبی پایه گذاری می کند. در این مطالعه صلح و همزیستی جهانی نه بعنوان توصیه و موعظه اخلاقی؛ بلکه بعنوان یک ضرورت برآمده از ژرفای معرفت شناسی، فلسفه اخلاق و حکمت مدنی، مطالعه می شود.کلید واژگان: نظریه اعتباریات, صلح جهانی, حکمت مدنی, فلسفه سیاسی, علامه طباطباییSince Allameh Tabatabai designed firstly the theory of derivation purposing to protect the rational identity of a part of human knowledge confirming that human knowledge is not at all the result of his livelihood. Therefore this theory quickly showed its impact on the realm of moral philosophy. Recently, there are some attempts to establish philosophy of culture on the basis of this theory. This article addresses the theory of abstraction and its application in the political philosophy and global peace. Finally, it suggests that the theory provides an important basis to establish a kind of political philosophy and global peace by regarding ethics, religion, culture and language as derivative affairs. It will be able to reduce the strength and intensity of conflict on ethnic and cultural affairs and facilitate peace and stability and ethnic coexistence. All of these cannot be achieved except by a profound consideration of the epistemological nature of religion, culture and morality.Keywords: The theory of derivation, global peace, Allame Tabatabai, political philosophy
-
مسئله تجرد یا مادیت نفس، همچنان مسئله چالش برانگیزی برای متکلمان و فیلسوفان است. فلاسفه به تجرد، و شماری از متکلمان به مادیت آن معتقدند. این مقاله با طرح نظریه سه ساحتی بودن انسان و بررسی خصوصیات ساحت سوم به عنوان بعد مثالی، درصدد حل اختلاف یادشده است که در صورت پذیرش آن، ظواهر متون دینی ناظر به مادیت روح، نیازمند تاویل نخواهند بود. انسان غیر از «نفس» مجرد و «بدن» مادی، «روحی» دارد که می توان آن را از سنخ حالتی از ماده دانست که امروزه با ویژگی هایی مثل ذرات بسیار ریز و باردار و بی شکل و درعین حال موج سیال بودن، پلاسما نامیده می شود. یکی از شواهد تطبیق «پلاسما» با تجرد برزخی، نظریه حرکت در مجردات است که از سوی برخی فیلسوفان متاخر پذیرفته شده؛ با این تبیین که اگر عالم مثال علاوه بر بعد، از قابلیت تغییر برخوردار است، نمی توان آن را مجرد دانست. در این مقاله، به روش کتابخانه ای، نظریه وجود اجسام انرژیک و پلاسما به عنوان بدن مثالی مطرح گردیده و از روایات و مشاهدات تجربی فیزیکی و متافیزیکی، به عنوان شواهدی برای اثبات آن استفاده شده است.کلید واژگان: ماده لطیف, مجرد, انرژی, روح, نفسThe issue of immorality or materiality of the soul, is still a challenging issue for theologians and philosophers. Philosophers believe in immortality, and some of the theologians believe in its materiality. Bring up the theory of the human’s triple dimension and studying the properties of the third domain as an ideal dimension, seeks to resolve this conflict so that, the religious texts, which refers to the materiality of the soul, do not need to any symbolic hermeneutics. Apart from immaterial “soul” and material “body” human being has “spirit”, which can be considered as a kind of state of matter, that today is called plasma, very tiny particles, pregnant, formless, and yet fluid. One of the evidences of the adaptation of the “plasma” with purgatorial immortality is the theory of movement in abstractions, which is accepted by some later philosophers. Accordingly, the ideal world cannot be considered abstract if it has the ability to change aside from the domain. Using the library method, this paper brings up the theory of existence of the energetic objects and plasma as the ideal body and then it brings some evidences from the traditions and physical and metaphysical experimental observations.Keywords: subtle material, abstract, energy, spirit, soul.
-
مقاله حاضر به بررسی این مساله می پردازد که آیا مفهوم جوهر، جنس و مقوم انواع جوهری است یا آنکه مفهومی انتزاعی و غیر ماهوی است؟ غالب حکیمان مسلمان از جنسیت جوهر دفاع کرده اند و تعداد اندکی که فخر رازی در صدر آنهاست قائلند که جوهر جنس و مقوم انواع جوهری نیست. ملاصدرا مدافع جنس بودن جوهر است و ادله منکرین را به نحو گسترده مورد نقد قرار داده است. در این نوشته نخست اهم ادله منکرین جنسیت جوهر را گزارش می کنیم. سپس نقدهای صدرا بریکایک آنها را مورد بررسی قرارداده و نشان خواهیم داد که نقدهای حکیم نه تنها از قوت آن ادله نکاسته، بلکه در جای جای، ناخواسته مدعای منکرین را تقویت نموده است. در گام بعد دو دلیل بر اثبات جنسیت جوهر -یکی از صدرا و دیگری از علامه طباطبایی- گزارش شده آنگاه مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته اند، در نهایت بیان شده است که نظریه جنس بودن جوهر هیچ دلیل مستحکمی ندارد. حال آنکه بر نفی جنسیت جوهر ادله قابل اعتنایی وجود دارد. در پایان به این نکته پرداخته ایم که نفی جنسیت جوهر پیامدهای فلسفی مثبتی خواهد داشت که سه مورد از آنها را مورد بررسی قرار داده ایم: الف- مقوله بندی جدید از جواهر. ب- رفع ابهام از جوهریت نفس وسایر بسائط. ج- رفع ابهام از جوهریت واجب تعالی.کلید واژگان: جنس انگاری جوهر, ادله جنسیت جوهر, جوهریت بسائط, جوهریت واجب تعالی, تغییر عدد مقولات عشرThe present paper deals with the issue whether the concept of substance, can be considered as a genus and constituent of substantial species or it is an abstract and non- essential concept. Most of Muslim philosophers have defended the genus of substance, but some like Fakhr- e Razi maintain that substance is not a genus and constituent for substantial species, Mulla Sadra has advocated the substance as a genus and widely criticized the arguments which stated by the opponents. In this paper, first of all we will report the most important arguments of the opponents and then review Sadra's critics against them in detail to show that not only his criticism has not reduced the strength of its arguments, but also in many places, he has unconsciously strengthened the claims of the opponents. In the next step, two arguments supporting the genus of substance, one of them is demonstrated by Sadra and the other by Allameh Tabatabaeiare, are explained and then they put into assessment. finally, it is stated that the theory of regarding the substance as a genus has not been supported by any strong argument, whereas there are considerable arguments for denying that. As a result, we will survey that denying the genus of the substance will be led to the positive philosophical consequences, three of them will be discussed as following: a) new categorization of substances. b) removing ambiguity from substantiality of soul and the other simple things. c) eliminating the vagueness of substantiality of the Necessary being.Keywords: Genus of Substance, Arguments for the Genus of Substance, Genus of Simples, Substantiality of the Necessity Being, Reforming in Number of Ten Categories
-
غزالی، به عنوان یکی از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام، نظریه های مهمی در بحث زبان دین ارائه کرده است. او با توجه به مبانی وجودشناختی و معرفت شناختی و رویکردهای کلامی و عرفانی، به مسئله زبان وحی پرداخته است. مهم ترین اثر غزالی که به طور جامع به فهم قرآن اختصاص دارد جواهر القرآن است. غزالی در این اثر، که متعلق به دوران عرفان گرایی اوست، به صورت گسترده ای به فهم باطن قرآن و گذر از ظاهر آن پرداخته است. او با اتکا بر تبیین مخصوصی از ماهیت وحی و نیز با استناد به نظریه تطابق عوالم وجود سعی می کند نشان دهد که وحی چگونه و طبق چه ضوابطی تنزل می کند و حقایق عالم ملکوت چگونه در عوالم پایین تر تمثل می یابند. در گام بعد نشان می دهد که راسخان در علم باید طبق چه میزان و معیاری به درک مقاصد آن نائل آیند. این نظریه که باید آن را نظریه زبان تمثلی وحی نامید، با هیچ یک از نظریه های فیلسوفان دین در باب زبان دین یکسان نیست.کلید واژگان: وحی, تاویل, زبان تمثلی دین, غزالیAl-Ghazali, as one of the greatest thinkers of the Islamic world, has proposed notable views on religious language. He has addressed the language of revelation according to ontological and epistemological bases and theological-mystical approaches. His most important work in this subject is Jawaher-al-Koran. In this book, which pertains to the period of his engagement with mysticism, al-Ghazali has comprehensively addressed the esoteric understanding of the Quran. Based on his notion of revelation and his theory of the conformity of different worlds, he tries to explain how and by which criteria the revelation descends, and also the way the entities of the spiritual world are represented in the mundane world. He, then, presents the way through which mystics can attain the purposes of revelation. This view which should be named the representative language of revelation theory is not similar to any of the theories of other philosophers of religion.Keywords: Revelation, Esoteric Understanding of the Quran, Representative Language of Religion, Al, Ghazali
-
نوشتار حاضر به یکی از مهمترین و پیچیده ترین مسائل علمشناسانه حکیمان مسلمان یعنی تعیین مصادیق و قلمرو عوارض ذاتی می پردازد. پرسش این نوشتار آن است که آیا عوارض بواسطه اخص عرض ذاتی بشمار می آیند یا نه؟ در این مطالعه تاریخی، تطور نظریه ها پیرامون حل و فصل این مسئله در طی سه قرن بررسی می شود و راه حل های چهار تن از برجسته ترین نظریه پردازان این دوره تاریخی، نخست گزارش شده و سپس مورد ارزیابی قرار می گیرد. در آغاز، راه حل ملاصدرا مبنی بر لزوم تمایز نهادن میان عارض اخص و عارض بواسطه اخص بررسی می شود، پس از او آقا حسین خوانساری دومین شخصیت این دوره است. وی پس از نقد نظریه ملاصدرا و اذعان به قصور آن در حل مشکل، خود، نظریه استحسان و مواضعه در قلمروشناسی و مرزبندی علوم را عرضه میکند. پس از این دو حکیم، ملامهدی نراقی، اگرچه بخشی از نظر ملاصدرا را می پذیرد، اما زوایای باقیمانده از مشکل را به شیوه یی دیگر حل و فصل می کند. شیوه نراقی مستلزم غربالگری علوم و خارجکردن برخی مسائل از حیطه هریک از علوم محقق است. آخرین شخصیت این دوره، اصولی پرتوان، میرزا حبیب الله رشتی است که با تعمق و ژرفنگری به غنای این بحث و دقت زبان فنی آن افزوده است. او اگرچه از گفته های دیگران بهره برده، اما راهحل هیچیک از حکیمان پیشین را به تمامه نمیپذیرد. نظر محقق رشتی معتقد است که دانشمندان هر علم جایزند در دانش خود از مسائل علوم بالادستی و پایین دستی بحث کنند؛ البته مادامیکه علومی برای بررسی آن مسائل در بالادست و پایین دست تدوین نشده باشد. این شیوه (چنانکه بیان خواهد شد) با نگاه پسینی تاریخی به تدوین علوم، بسیار سازگار و منطبق است.کلید واژگان: عوارض بواسطه اخص, علم شناسی حکیمان مسلمان, ملاملاصدرا, ملامهدی نراقی, آقاحسین خوانساری, میرزا حبیب الله رشتیThe present paper deals with one of the most important and complicated epistemological problems targeted by Muslim philosophers, that is, determining the referents and realm of essential accidents. The main question here is whether accidents are considered to be essential through the more particular. In this historical study, the writer examines the development of the various theories regarding this problem over three centuries (1050-1312 AH) and then reports and evaluates the solutions suggested by four of the most prominent theoreticians of this historical period. To this end, he initially explores Mulla Sadras solution, which is based on the necessity of distinguishing between particular accidents and accidents through the more particular. Then he discusses the view of Hossein Khwansari, who, after criticizing Mulla Sadras theory and acknowledging its weakness in solving the problem, presents his own theory of juristic preference and consensus in determining territories and setting boundaries between sciences. Later the writer deals with the views of Mulla Mehdi Naraqi, who accepts a part of Mulla Sadras theory but solves some parts of the problem using a different method. Naraqis method necessitates the screening of sciences and extracting some problems from the domains of related sciences. Finally, the writer focuses on the last character of this period, Mirza Habibullah Rashti. He was a capable fundamentalist who enriched this discussion more than ever before in the light of his own profound insight and increased the accuracy of the technical language used to describe the problem. Although he benefitted from the words of other thinkers, he did not accept the solution of any of the preceding philosophers in its totality. He believed that the scholars working in each field are allowed to discuss the related scientific problems within the borderlines of their own knowledge as long as no specific sciences have been devised for investigating them. This view, as explained in the body of the paper, is quite compatible with the apriori-historical approach to the development of various disciplines.Keywords: accidents through the particular, Muslim philosopher's epistemology, Mulla Sadra, Mulla Mehdi Naraqi, Aqa Hossein Khwansari, Mirza Habibullah Rashti
-
قاضی سعید قمی از جمله اندیشمندان اسلامی عصر صفویه است که در آثار خود، به روشی فلسفی، عرفانی و کلامی، و با تکیه به آموزه های هیئت بطلمیوسی، ماهیت افلاک از جمله عرش و کرسی را مورد بررسی قرار داده است.
اگرچه از بیانات ایشان در بخش های مختلف برداشت های متفاوتی می توان کرد، اما در تحقیقی کتابخانه ای، در مجموع به نظر می رسد از نظر ایشان این دو، باب علم غیب و فراگیرنده جهان ملک و ملکوت هستند؛ عرش مظهر اسم المحیط و المدبر و قرارگاه اسم الرحمان، سقف بهشت، و آخرین و فراگیرترین فلک در بین افلاک یازده گانه است، جسمی مجوف و کروی، و دارای دو طبقه مجرد در بالا و مادی در پایین که اول عالم ترکیب را تشکیل می دهد، و حکم آن تا مرکز عالم امتداد دارد؛ کرسی نیز مظهر وجودات متعینه و اسم المفصل، قرارگاه اسم الرحیم، دهمین فلک، فراگیرنده فلک اطلس، و فراگرفته شده توسط عرش است که بهشت مابین آن و عرش، و جهنم در مقعر آن واقع شده است. نظریه سریان عقل در جسم و تقدس جسم، دو مطلب جدید و تامل برانگیزی است که ایشان در تبیین دیدگاه خود ارائه می دهد.کلید واژگان: عرش, کرسی, قاضی سعید قمی, افلاک, جسمQazi Saeed Qomi is one of the famous Islamic thinkers of Safavie era who, in his works, by the means of a philosophical, theological, mystical method and Ptolemy school, has evaluated the nature of spheres, containing the Throne and the siege. Although his words have been read in different ways, in overall, in a library research, from his point of view these two are prescience and pervasive knowledge of both earthly and divine worlds. The Throne is the symbol al-Mohit and al-Modabber, and the name of al-Rahman, the roof of heaven and the last and the most covering sphere among all the 11th spheres, a hallow spherical object with two floors, the abstract at the top and the physical at the bottom which organizes the Universe of Composition first and its edict continues to the center of the Continuous universe. Siege is also the symbol of Distinguished Existings and the name of al-Mofassel, the seat of the title Merciful, the 10th sphere, covering the starless sphere and covered by the throne, heaven stands between the siege and the throne and the hell places at the fungus of it. The theory of permeation of wisdom into Corporality (matter) and of the holiness of the Corporality are two new and also notable issues which he presents in explaining his opinions.Keywords: Throne, Siege, Qazi Saeed Qomi, spheres, Corporality -
موضوع این مقاله پژوهشی تطبیقی بین رویکرد مشترک صدرالمتالهین و علامه طباطبایی در خصوص نفی کارآمدی برهان لم، در قلمرو فلسفه اولی است. ملاصدرا با اتکاء به نظریه بساطت حقیقت وجود، و این که امر بسیط، حد، و درنتیجه برهان ندارد، به این نتیجه دست یافت که برهان لم در شناخت و اثبات احوال و اوصاف وجود کارآمد نیست. صدرا برهان ان را نیز با استناد به قاعده ذوات الاسباب، گاه به کلی نامعتبر، و گاه با کارکردی ضعیف معتبر می شمارد. او پس از تضعیف یا حتی تخطئه نقش برهان درقلمرو فلسفه اولی، به نوعی منطق گریزی محتوم، تن درمی دهد و در نهایت جانب شهود را تقویت می کند.
علامه طباطبایی همچون صدرا، البته نه با استناد به نظریه بساطت وجود؛ بلکه با اتکاء به سه مبنای علم شناختی کلان، نخست، برهان لم را در قلمرو مسائل فلسفی نامعتبر می-شمارد. آن گاه با اتکاء به قاعده ذوات الاسباب، برهان ان مصطلح نزد منطقیون را نیز تماما ناکارآمد می داند. سپس نوع برهان جدیدی به نام برهان از طریق ملازمات عامه، عرضه می-کند. بن بسط نظرای که نخست ملاصدرا و سپس علامه با آن مواجه شدند در اعماقش از ناکارآمدی منطق اصالت الماهوی در قلمرو فلسفه وجودی خبر می دهد. رویکرد علامه طباطبایی، مبنی بر نفی ناکارآمدی براهین مذکور، دراین مقاله مورد نقد قراررگرفته. اما مدعای ایشان مبنی بر این که برهان از طریق تلازم، در فلسفه کارآمد است و با سایر براهین تفاوت ماهوی دارد، کشفی ارزشمند تلقی شده است که می کوشد تا رکود منطق را نسبت به وجودشناسی در حکمت نو صدرایی، جبران کند.کلید واژگان: منطق نوصدرایی, فلسفه نوصدرایی, ناکارآمدی برهان لم, ناکارآمدی برهان ان, برهان از طریق لوازم عامهLogical Studies, Volume:7 Issue: 2, 2017, PP 125 -152This article is an comparative study between Mulla Sadra and Tabatabai common approach regarding the efficiency of the causal argumentation, in the realm of philosophy. Mulla Sadra relying on the theory of simplicity of existence, and on which is simple have not essential definition and therefore no argument, found that the causal argumentation is not useful to existence recognition. Sadra based on the rule Zavatol Asbab, says that the Aposteriori Demonstration sometimes completely invalid, and sometimes with poor performance valid. He then weaken or even condemn the role of argument in the realm of philosophy. Then resign to antilogical approach..
Tabatabai based on three cognitive science major rule, first, deny the causal argumentation then existence recognition too. Then design a new argument, the argument by the public obligations, Molazemate Ammeh. This problem shows the inability of the essential logic in the realm of existential philosophy. This article denes the efficiency of the causal argumentation, but believes that, the theory of argument by the public obligations, Molazemate Ammeh, is the worthwhile discovery, which compensates for shortcomings of the essential logic.Keywords: Keywords: Neosadraey logic, Neosadraey philosophy, the uselessness of Casual priory, the uselessness of argument by the public obligations, Aposteriori Demonstration, argument by the public obligations -
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال چهل و هشتم شماره 1 (پیاپی 96، بهار و تابستان 1395)، صص 103 -123با اینکه مضمون قاعده لطف از برخی آیات قرآن کریم و روایات، قابل استنباط است اما از میان فرق کلامی، متکلمان معتزله در استخراج، تدوین و بهره وری کلامی از آن پیش قدم بوده اند. در این مقاله رویکرد متکلمان شیعه به قاعده مذکور در سه دوره تاریخی مورد بحث قرار گرفته است. در دوره اول که از آغاز کلام شیعه تا زمان خواجه طوسی را شامل می شود. قاعده مذکور کما بیش به همان ساختار معتزلی خود که در آن لطف به دو قسم مقرب و محصل تقسیم می شد، باقی ماند. در دوره دوم یعنی از زمان خواجه طوسی به بعد تا اواخر قرن چهاردهم هجری قمری، اقسام دوگانه به یک قسم یعنی لطف مقرب تقلیل یافت. در همین دوره علامه حلی اصل ارسال رسل و ابلاغ تکلیف را از مصادیق لطف ندانست. این اقدام علامه حلی در کنار پاره ای از شبهات که اصل وجوب لطف بر خداوند را هدف قرار دادند و آن را انکار می کردند، باعث شد به تدریج اعتبار منطقی این قاعده در نظر برخی متکلمان برای اثبات ضرورت ارسال رسل، تضعیف شده و از دست برود. گروهی دیگر از متکلمان شیعه که در دوره سوم از آن ها سخن خواهیم گفت از اواخر قرن چهاردهم هجری قمری تاکنون- قریب به پنج دهه- کوشیده اند با عرضه مضمونی جدید از قاعده لطف بر اشکالات مذکور فائق آیند و اعتبار قاعده را بازآفرینی کنند. شرح و بسط دوره های سه گانه و پیگیری روند تاریخی تحولات در مقاله خواهد آمد.کلید واژگان: قاعده لطف, لطف مقرب, لطف محصل, تکالیف عقلی, تکالیف سمعی, تطور قاعده لطفAlthough the concept of the Rule of Grace can be accurately deduced through some Quranic verses and traditions (Hadiths), the Mutazilites among all theological denominations pioneered in its extraction, compilation and application within the context of theology. The present article discusses the attitude of Shiite theology toward the above-mentioned rule within the framework of three historical periods. In the first period, including the beginning of Shiite theology to the time of Khawaja Nasīr al-Dīn al-Tūsī, the mentioned rule remained more or less the same as that of its Mutazilites structure, where grace was divided into two folds: Providing and Determining Grace. In the second period, i.e. from the time of al-Tūsī until the late 14th century A.H., those two kinds of divisions were reduced to one: Providing Grace. In the same era, Allameh Helli did not acknowledge the sending of the prophets and the proclamation of religious obligation as part of the instances of Grace. As a result of this position and in addition to a series of doubts denying the necessity of Divine Grace, the logical credit and validity of sending prophets was gradually weakened and lost in the perspective of certain theologians. A third group of Shiite theologians, from the late 14th century up until now, have attempted for nearly five decades to overcome the mentioned problems and objections in order to recreate the validity of the rule. Thus, the present article studies and explains the details of the three periods and seeks to shed some light on relevant historical developments and transformations.Keywords: the Rule of Grace, Providing Grace, Determining Grace, rational obligation, duty, auditory obligations, the developments of the Rule of Grace
-
نظریه بساطت حقیقت وجود از دستاوردهای حکمت متعالیه است. صدرالمتالهین پس از پذیرش این نظریه سه نتیجه معرفت شناختی مهم از آن استنباط می کند. این نتایج بدین قرارند: اولا حقیقت وجود عقلا و به علم حصولی غیرقابل تصور و ادراک ناپذیر است؛ ثانیا حقیقت وجود عقلا و به علم حصولی تصدیق ناپذیر است؛ ثالثا راه درک و تصدیق آن منحصر به علم حضوری است. در این مقاله نخست اصل نظریه بساطت حقیقت وجود مورد چالش قرار گرفته و اثبات می شود که نمی توان وجودهای محدود و ماهوی را بسیط شمرد و بیان می شود که وجود ماهوی، تنها زمانی می تواند بسیط شمرده شود که بشرط لای از ماهیت ملاحظه گردد و وجود با چنین ملاحظه ای، تنها در موطن ذهن موجود است نه در عالم خارج. در ادامه مقاله فروع معرفت شناختی مزبور مورد نقد قرار می گیرند، و آشکار می شود که آن فروع نیز، با انتقادهایی روبه رویند. نگارنده کوشیده است تا نشان دهد التزام به فروع معرفت شناختی اصالت وجود و نیز التزام به فروع معرفت شناختی نظریه صدرا در وجود ذهنی، مستلزم آن است که نوصدراییان از نتایج معرفت شناختی نظریه بساطت وجود دست بردارند.کلید واژگان: بساطت حقیقت وجود, مجهول بودن حقیقت وجود, علم حضوری به حقیقت وجود, تعریف ناپذیری حقیقت وجود, برهان ناپذیری حقیقت وجود, فلسفه نوصدراییThe theory of the simplicity of the reality of existence is one of the achievements of transcendental philosophy. Having accepted this theory, Mulla Sadra (Sadr al-Mutaallehin) infers three important epistemologicalResults(a) the reality of existence is unimaginable and unperceivable, rationally and through acquired knowledge; (b) the reality of existence is non-affirmable, rationally and through acquired knowledge; (c) knowledge by presence is the only way to perceive and affirm it. In the present article, first the principle of theory of simplicity of the reality of existence is challenged and it is proved that we cannot consider limited and substantive beings as simple, and substantive being can only be considered simple when it is negatively conditioned from quiddity. And existence with such consideration exists just in the mind and not in the outside world. The article continues with criticizing related epistemological upshots. It is clarified that those effects face with criticisms as well. The author has tried to show that epistemological upshots of the principality of existence as well as commitment to epistemological consequences of Mulla Sadras theory in mental existence require that Neo-Sadraites give up the epistemological results of the theory of simplicity of existence.Keywords: Simplicity of the reality of existence, unknown nature of existence, knowledge by presence, un, definability of existence, un, provability of existence, Neo, Sadraite philosophy
-
دانش علمشناسی یا فلسفه علم فیلسوفان مسلمان، مشتمل بر قواعدی پیشینی و لازم الاجراست که علوم حقیقی برهانی، باید ساختار منطقی خود را از آنها اخذ کنند. بر اساس این قواعد، هر علمی باید موضوعی داشته باشد، در تبیینها از اصول و قواعد برهان تبعیت کند، قلمرو خویش را فقط در مرزهای تعیین شده گسترش دهد و پژوهشهایش فقط به عوارض ذاتیه موضوع معطوف باشد. در فلسفه اولی نکته اخیر مراعات نشده و فیلسوفان به کرات از آن تخطی کردهاند. موضوع فلسفه اولی موجود بما هو موجود است و همه محمول های مسائل آن باید از عوارض ذاتیهآن موضوع باشند، حال آنکه بسیاری از محمول های فلسفی چنین نیستند.
بسیاری از فیلسوفان این خلط روششناختی بسیار مهم را مسکوت گذاشتهاند اما برخی دیگر با اقرار و اذعان به آن، راه حلهایی عرضه کردهاند. مهمترین راه حلها دو چیز است: یکی آنکه فلسفه موضوع واحدی ندارد. دیگر آنکه قواعد علم شناختی مذکور، قواعدی استحسانی و ذوقی بوده و متابعت از آنها ضرورت ندارد. در این مقاله، راه حل اول که سابقهای کهن دارد، با اصلاحی اندک، به عنوان راهحلی روزآمد پذیرفته می شود.بر اساس این راهحل، میتوان شاخه های مختلف فلسفه را که هر یک موضوع و مسائل مستقل دارند، به اعتبار وحدت روش و بنیادین بودن مسائل، ذیل عنوان عام فلسفه قرار دارد؛ به همان قیاس که علومی را ذیل عنوان علوم تجربی قرار میدهیم.کلید واژگان: موضوع فلسفه, مسائل فلسفه, عوارض ذاتی موضوع فلسفه, مسائل فلسفه معاصر, توسعه قلمرو فلسفهPhilosophyof science, among Muslim philosophers, embraces certain priory and crucial rules which the discursive-real sciences must take them as their logical structures. On the basis of the rules, each science should have its own subject and follow in the explanation, the principles and rules of proof expand their domination in their determined boundaries, in their researches should intend the essential properties of subject as well. The later point has not been respected in the metaphysics and violated repeatedly by the philosophers. The subject of metaphysics is being qua being, and all predictions of issues must be essential accidents of the topic while many metaphysical predictions are not such. This methodological error has not been considered by most philosophers. Some others, representing certain solutions, having confessed and acknowledged this error. The most important solutions are two things: the first, the metaphysics has no specific subject. The second, the rules of the philosophy of science are preferable and unnecessary to be followed. The first solution which is the ancient one with a little revise has been accepted in this article as a modern solution. Accordingly, the different branches of philosophy which have their own specific and independent subjects and issues, in virtue of their method and basic issues, can be laid under general topic of philosophy as we can put the sciences under the title of experimental sciences.Keywords: subject of philosophy, philosophical issues, essential properties, issues of contemporary philosophy, expanding of domination of metaphysics -
تبیین صفات فعل خداوند به نحوی که انتساب آنها به خداوند با اعتقاد به بساطت مطلق او سازگار باشد یکی از مهمترین مسائل کلامی و اعتقادی ادیان توحیدی است که حل آن بدون در نظر گرفتن مبانی منطقی و فلسفی میسر نخواهد شد. در این مقاله سعی شده است تا با استفاده از معنای خاصی که از وجود و وجود رابط در حکمت متعالیه شده است، نحوه ی موجودیت این صفات بررسی شود. صدرا تقسیم سه گانه ی وجود را تغییر داده و وجود رابطی را منحل در وجود رابط می کند. مسئله ی اصلی ملاصدرا در این طرح، ربط موجودات متغیر به خداوند بسیط الحقیقه بوده است. در فلسفه مشاء مخلوقات که مظهر صفات فعل خداوند هستند رابطی تلقی می شوند. رابطی بودن موجودات نحوه ای از هویت و استقلال را برای آنها در کنار حقیقت حق تعالی اثبات می کند. ملاصدرا با بسیط انگاشتن قضایا و رابط دانستن وجودهای رابطی مبنای منطقی و فلسفی استواری را برای انقلابی بزرگ در نگرش به موجودات جهان هستی پایه ریزی کرده است. در نتیجه این نگرش هویت و استقلال موجودات امری اعتباری تلقی شده و مانند رابط قضیه به صورت موجود در موضوع تقلیل می یابد. این تحلیل می تواند تعارض بین وجود صفات و بساطت ذات را از میان برداردکلید واژگان: صفت فعل, وجود رابط, وجود رابطی, منطق صدراییDepicting God's attributes of the act in a way that ascribing those attributes to Him does not contradict the belief in His absolute indivisibility is one of the most important theological issues in monotheistic religions; an issue whose solution is not possible without considering logical and philosophical bases. This article has aimed to describe the quality of existence of such attributes applying the specific definition offered for the concepts of existence and Vujūd-e Rābiṭ (connecting existence) in Transcendent Wisdom. Ṣadrā changed the triple division used to be considered for all beings by dissolving the Vojūd- e RābiṭĪ (connector existence) into Vujūd-e Rābiṭ (connecting existence). His main point in this issue is to explain the way that changing beings are connected to God with indivisible existence.In peripatetic school, all the beings, as the embodiment of God's attributes of act, are regarded as connector existence. Considering them as connectors assumes a sort of identity and independence for them before the existence of God. By considering the propositions as simple and indivisible, and dissolving the connector existence to connecting existence, Mullā Ṣadrā established a stable logical and philosophical structure for a great upheaval in having a different perception of all beings. Based on this view there is no independent identity for beings before God and their existence is regarded as unreal. Accordingly the existence of all beings is similar to the existence of a connecting element in a proposition which is dissolved in the existence of the subject. Such new definition would remove the contradiction available between the existence of God's attributes and the indivisibility of His essence. The most important findings of this study are:1- Mullā Ṣadrā, by developing the MĪr Dāmād's theory in distinguishing between the connector existence and connecting existence concluded that after rejecting the idea of principality of essence there is no distinction between the connector existence and the concept of connecting. Therefore, there is no way to imagine that such a connector existence as an interdependent being with a distinct essence exists, since assuming the existence of such a being is totally inevitable based on the principles accepted by Mullā Ṣadrā. Thus, the only valid theory to describe the beings of the world is to consider them as connecting. Therefore, based on this theory, the same function which is assumed for the connecting elements in every propositions, it is considered for all the beings created by Almighty God. In fact, their existence is seen as just a connecting reality before His existence just like the existence of a connecting element between the subject and predicate in a proposition. Based on this view, as the linguistic and logical stance, like whether the propositions are simple or compound, can determine the attitude toward the connecting element in a proposition, in the same way, the philosophical stance can determine the status of the connecting existence and the reality of existence of all beings which are regarded as connecting. 2- Assuming the existence of effect as connecting, can determine its existence sort as an act of Almighty God. That is, any kind of independence or essence would be removed from its existence. This will lead to this notion that all beings except God are the instances of His radiance or manifestations of His reality. Thus, the existence of effect is unified with the existence of the cause. 3- Various attributes have been attributed to God in the holy Quran. Their semantic analysis and ontological exposition have been the main concern of all Muslim schools of thought. In Transcendent Wisdom, based on its bases of principality and analogicity of existence, a solid system of philosophy is established based on which the religious beliefs especially the issues related to God's attributes are precisely explained. Besides the above mentioned philosophical attitude, Mullā Ṣadrā has a special view in logic with specific consequences in defining the proposition and its simplicity and compound which is different from those suggested in Aristotelian logic.Keywords: Attribute of Act, Connecting Existence, Connector Existence, God\'s Attributes
-
اراده در انسان همراه با تصور، تصدیق و تغییرات نفسانی، حادث می شود. مسلما این اراده، سزاوار ذات واجب الوجودی خداوند، نیست. از سوی دیگر، می دانیم ذات باری تعالی از ازل متصف به جمیع صفات کمالی است. اراده نیز از صفات کمال است و بنابراین، عقلا ذات باری تعالی نمی تواند خالی از این کمال ازلی باشد. لذا ملاصدرا در همه آثار فلسفی خود، اراده را از صفات ذاتی و همان علم، شوق و ابتهاج خداوند به نظام اصلح می داند. اما ظاهر روایات، با رد اراده ذاتی و وحدت آن با علم، تاکید دارند اراده خداوند صفتی حادث و همان احداث و فعل اوست. صدرا برای رفع تقابل میان دیدگاه عقل و روایات، در موضعی از شرحش بر اصول کافی، ضمن تاکید بر اراده ازلی و عینیت آن با علم، اراده حادث را نیز پذیرفته و قائل است اراده نیز مانند علم دارای مراتب است که بالاترین مرتبه آن اراده ازلی اجمالی و پایین ترین مرتبه آن اراده تفصیلی یا همان اراده حادث است. اما این دیدگاه با توجه به شدت تاکید روایات بر نفی اراده ازلی و عدم عینیت آن با علم، چندان راهگشا نیست. در این مقاله پس از گزارش آراء صدرا و مضامین روایات، برای حل این تقابل، پیشنهاد می شود، اراده ازلی خداوند را می توان به معنای قدرت بر اراده دانست. و اراده حادث مورد تاکید در روایات را به معنای ظهور و فعلیت آن به حساب آورد. لذا خداوند از ازل اراده دارد؛ اما از ازل اراده نمی کند. تاکید روایات بر حدوث اراده، ناظر به مقام اراده کردن خداوند است که با تحقق آن، فعل ضروری می شود و زاید بر ذات است. به همین دلیل موجب تغییر در ذات الهی نخواهد شد.
کلید واژگان: اراده فعلی, ارده ذاتی, مشیت, صفات فعل, ملاصدرا, علم الهی, شوق, ابتهاجWill occurs in man along with imagination, affirmation and spiritual changes. This kind of will definitely is not apt forthe necessarily existent nature ofGod. On the other hand, all the qualities of perfection have been attributed to the Supreme Essencesince the pre-time eternity. Will is among the attributes of perfection too; therefore, the Supreme Essence rationally cannot be devoid of this eternal perfection. Hence, MullaSadra considers will one of the inherent attributes of God and the very knowledge, enthusiasm and delight of God for the most befitting system in all his philosophical works. But apparentlyrejecting inherent will and its unity with knowledge, narrations stress that God's will is an acquired attribute and His creation and action. To obviate the discrepancy between the perspective of intellect and that ofnarrations,Sadra affirmscreated will and believes that, like knowledge, will is of various degrees and its highest degree is the undifferentiated primordial will and its lowest level is the differentiated will or the very acquired willwhile stressing primordial will and its identicalitywith knowledge. However, considering the strong emphasis narrations place on rejecting primordial will and its lack of identicalitywith knowledge, this view is not very expedient. Following a review of Sadras views and the implications of narrations aimed at resolving the above-mentioned discrepancy,this paper suggests thatprimordial will can denote controlover will. And the acquired will emphasizedin narrationsis its manifestationand realization. Therefore, God has enjoyed will since the pre-time eternity. The emphasis of narrations on the acquisition ofwillindicates Gods using will power the fulfillment of whichnecessitates action and is unnecessary for His essence. That's why it will not lead to any change in the Divine essence.
Keywords: action will, inherent sesame, providence, attributes of action, MullaSadra, Divine knowledge, enthusiasm, delight
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.