ناصر آقا محمدزاده
-
زمینه
جهت کاهش مشکلات سلامتی مربوط به چاقی، محدودیت دریافت کالری همراه با فعالیتبدنی، توصیه گردیده است. یافتهها افزایش مقادیر PYY3-36 را، در پاسخ به فعالیتهای شدید نشان دادهاند. این مطالعه به بررسی روش ورزش درمانی جهت کنترل اشتها و کاهش وزن زنان چاق یا مبتلا به اضافه وزن میپردازد.
روش کارمطالعه از نوع نیمهتجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون، دو گروهی(کنترل-تمرین) بود. جامعه مطالعه، زنان دارای اضافه وزن یا مبتلا به چاقی شهرستان تبریز با بازه 20-34 سال و نمایه توده بدن 27-34 کیلوگرم/مترمربع بود. 13 زن به صورت تصادفی در دو گروه هشت هفته تمرین هوازی (7 نفر) و کنترل (6 نفر) قرار گرفتند. اندازهگیری شاخصهای وزن، دورکمر، دور لگن، نیمرخ لیپیدی، کورتیزول و PYY3-36 در دو مرحله قبل و بعد هشت هفته فعالیت انجام یافت.
یافتهها:
میانگین شاخصها در قبل از شروع دوره در گروه کنترل و آزمایش تفاوت معنیداری نداشتند(P>0.05). در گروه کنترل میانگین شاخصها در بعد از دوره تمرین نسبت به قبل از آن تغییر معنیداری نداشت (P>0.05). نتایج آزمون t حاکی است که کاهش مقادیر نمایه توده بدن، نسبت دور کمر به باسن، PYY3-36، تریگلیسیرید، کلسترول و LDL در بعد از تمرین نسبت به قبل از تمرین در گروه آزمایش بطور معنیداری بیشتر از گروه کنترل بود (P>0.05).
نتیجه گیریانجام تمرینات هوازی با شدت80 درصد ضربان قلب ذخیره، روی شاخصهای تنسنجی و تعدیل نیمرخ لیپیدی موثر بوده و گام موثری جهت دستکاری مقادیر اشتها میباشد. همچنین، تغییر مقادیر کورتیزول همراستا با تغییر هورمون PYY3-36 نبوده و احتمالا جهت اثرپذیری، نیازمند دوره تمرینی طولانیتر میباشد.
کلید واژگان: تمرین هوازی, PYY3-36, کورتیزول, نیمرخ لیپیدی, چاق, اضافه وزنBackgroundLimited energy intake with physical activity is effective to reduce health problems associated with obesity. It has been shown that PYY3-36 level increased after intense exercise. This study investigated effect of exercise therapy on appetite suppression and weight loss among obese and/or overweight women.
MethodsThere was a quasi-experimental with a pretest-posttest design, two groups (control-exercise) study. Study population was overweight or obese women with 20-34 years old and body mass index 27-34 kg/m2. 13 women were randomly assigned in 2 groups (exercise group with 8 weeks of aerobic exercise training (n=7) and control group (n=6)). Weight, waist circumference, hip circumference, lipid profile, cortisol and PYY3-36 were measured at baseline and end of the study.
ResultsIn baseline of study, there was no significant difference across the groups in factors mean (P>0.05).In control group, after 8 weeks, there was no significant difference in variables.(P>0.05) However, In exercise group significant decrease was observed in BMI, WHR, PYY3-36, TG, CHOLESTROL(TC) and LDL, compared to control group (P<0.05).
ConclusionAerobic exercise within the 80% of heart rate reserve is beneficial in lipid profile, appetite management and modified anthropometric factors. These studies demonstrate that a cortisol change is not along with PYY3-36 changes. We suggest the longer exercise training for this purpose.
Keywords: Aerobic Training, PYY3-36, Cortisol, Lipid Profile, Obesity, Overweight -
زمینه و هدفکارسینوم پاپلاری تیروئید بر خلاف بقیه سرطان ها در صورت آغاز درمان در مراحل اول پیش از بروز هر نوع متاستازی کاملا قابل درمان است. یکی از محل های شایع که سرطان ممکن است تهاجم نماید لنف نود گردنی است. براین اساس، بسیاری از جراحان پیشنهاد دایسکشن پروفیلاکتیک لنف نودهای مرکزی گردن را در این دسته از بیماران می نمایند، ولی بقیه بدلیل ریسک هایی که می تواند بر منافع این روش غالب شود با آن موافق نیستند. علی رغم وجود چندین مطالعه در این زمینه، بحث هنوز ادامه دارد. این مطالعه درنظر دارد تاثیر دایسکشن پروفیلاکتیک لنف نودهای مرکزی گردن در ممانعت از عود در بیماران مبتلا به کانسر پاپیلاری تیروئید را بررسی نماید.مواد و روش کاردرمجموع 122 بیمار با کانسر پاپیلاری تیروئید که در بیمارستان سینای تبریز تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، وارد مطالعه شدند. این بیماران به دو دسته مساوی 61 نفری با (گروه مورد) و بدون (گروه شاهد) دایسکشن پروفیلاکتیک لنف نودهای مرکزی گردن تقسیم شدند. عواقب کوتاه مدت (تا 10 روز بعد عمل) و بلند مدت (6 ماه بعد عمل) بین دو گروه مقایسه گردید. هیچ یک از بیماران پیش از جراحی شواهد درگیری لنف نودهای مرکزی گردن را نداشتند.یافته هاهر دو گروه از نظر سن (متوسط 1/46 سال در گروه مورد، 8/45 سال در گروه شاهد، 91/0=p) و جنس (10 مرد در گروه مورد، 11 مرد در گروه شاهد، 81/0=p) مشابه بودند. در گروه مورد 16 بیمار (2/26%) دچار درگیری لنف نود مرکزی گردنی در بررسی پاتولوژی بودند. سطح سرمی کلسیم در گروه مورد بلافاصله بعد از عمل بطور معنی داری بیشتر افت کرد ولی تا 6 ماه به سطح یکسان با گروه شاهد رسید. در مقایسه گروه مورد و شاهد تفاوت معنی داری از نظر درگیری طناب صوتی (بترتیب 9/4% در برابر 3/3%، 50/0=p)، توده راجعه (بترتیب 0% در برابر 3%، 49/0=p) یا لنفادنوپاتی ناحیه ای جدید (بترتیب 6/1% در برابر 7%، 37/0=p) وجود نداشت. هیچ یک از بیماران این مطالعه فوت نکرده یا دچار آسیب عصب راجعه نبودند.نتیجه گیریدایسکشن پروفیلاکتیک لنف نودهای مرکزی گردن تاثیر معنی داری بر میزان عود عوارض کوتاه مدت/بلندمدت جراحی در بیماران دچار کانسر پاپیلاری تیروئید ندارد.کلید واژگان: کانسر پاپیلاری تیروئید, دایسکشن پروفیلاکتیک لنف نودهای مرکزی گردن, جراحیBackground And AimPapillary thyroid carcinoma (PTC), unlike other cancers, is completely curable if the treatment begins at early stages of the disease, before any metastasis occurs. One of the common places that the cancer may invade is the cervical lymph node. On this basis, many surgeons suggest prophylactic central cervical lymph nodes dissection in such patients, but others do not agree because of the risks that may exceed the benefits of this approach. Despite the presence of several studies in this regard, the debate is still ongoing. This study aims to examine the effect of prophylactic central cervical lymph node dissection in preventing recurrence in patients with PTC.
Methods & Materials: A total of 122 patients with PTC who were operated at Sina Hospital, Tabriz, were enrolled in this study. They were categorized in two equal 61-patient groups, with (case) and without (control) prophylactic central cervical lymph node dissection. Short-term (up to 10 days post-operation) and long-term (6 months post-operation) consequences were compared between the two groups. None of the patients had evidences of central cervical lymph node involvement before operation.ResultsBoth groups were comparable in terms of age (mean, 46.1 years in the case group, 45.8 years in the control group, p=0.91) and sex (10 males in the case group, 11 males in the control group, p=0.81). In the case group there were 16 patients (26.2%) with pathology-proven central cervical lymph node involvement. Serum calcium level dropped more significantly in the case group immediately after the surgery, but returned to a comparable level with that in the controls at the 6-month time-point. Comparing cases and controls showed no significant difference in terms of vocal cord involvement (4.9% vs. 3.3%, respectively; p=0.50), recurrent mass (0% vs. 3%, respectively; p=0.49) or new regional lymphadenopathy (1.6% vs. 7%, respectively; p=0.37). There were neither any deceased patient nor any patient with recurrent nerve injury in this study.ConclusionProphylactic central cervical lymph node dissection has no significant effect on the occurrence rate of short-term/long-term complications of surgery in patients with PTC.Keywords: Papillary Thyroid Carcinoma, Prophylactic Central Cervical Lymph Node Dissection, Surgery -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و یکم شماره 2 (پیاپی 157، خرداد و تیر 1397)، صص 911 -920با توجه به افزایش بیماری های ناشی از چاقی، روش های درمانی کنترل یا پیشگیری از چاقی و اضافه وزن، مورد توجه محققین می باشد. در این میان دستکاری هورمون های اشتها به واسطه تمرینات ورزشی، به عنوان یک عامل کم مخاطره و نوپا در فرایند سلامتی مورد مطالعه قرار گرفته است.
13 زن سالم و مبتلا به اضافه وزن یا چاقی درجه یک با میانگین سنی 25 سال و میانگین توده بدن 29/31 کیلوگرم بر مترمربع در مطالعه شرکت کردند. جلسه آزمون شامل اجرای تست وامانده ساز بالک با سه مرحله خونگیری (قبل از فعالیت، نیم ساعت و دو ساعت پس از فعالیت) جهت سنجش گرلین اسیل دار (AG) و پپتیدYY (PYY 3-36) ، همچنین هفت مرحله تکمیل پرسشنامه ارزیابی اشتها (VAS) بود. داده های حاصل، توسط نرم افزار SPSS نسخه 20 و با استفاده از روش تحلیل واریانس مکرر و آزمون تعقیبی LSD بررسی شدند.
مقادیر پس از فعالیت AG وPYY 3-36، نسبت به حالت پایه، تفاوت معناداری با هم نداشتند (05/0< p) ولی میزان احساس گرسنگی، احساس سیری و میل به خوردن غذا در هفت مرحله با هم تفاوت معناداری داشتند (05/0< p).کلید واژگان: اشتها, چاق, اضافه وزن, فعالیت پیش رونده, AG و PYY 3, 36IntroductionConsidering the increased illness caused by obesity, therapeutic methods for controlling or preventing obesity and overweight are interest to researchers. Meanwhile, the manipulation of appetite hormones by exercise has been studied as a low-risk factor in the health process.
Material andMethodsA total of 13 healthy women with overweight or obesity of grade one with an average age of 25 years and an average body mass of 31.23 kg / m2 participated in the study. The test session included 3 stages of blood collection (before the activity 30 minutes and two hours after the activity) to measure the acylated ghrelin (AG) and peptide YY3-36 (PYY 3-36), as well as seven stages of completion of the VAS questionnaire to measure appetite. Data were analyzed by SPSS software version 20 and using repeated analysis of variance and LSD post hoc test.ResultsThere was no significant difference between the AG and PYY 3-36 post-activity levels compared to baseline (PConclusionChanges in appetite hormones are not always associated with changes in appetite. Other factors contribute to the response of these hormonesKeywords: appetite, obese, overweight, progressive activity, AG, PYY 3, 36 -
دیابت نوع دو یک اختلال متابولیکی است که عوارض متعددی از جمله بیماری قلبی- عروقی را در پی دارد. برای پیشگیری از عوارض آن روش های مختلفی از جمله تغییر سبک زندگی و اصلاح رژیم غذایی پیشنهاد شده است. در این تحقیق اثر ده هفته تمرین مقاومتی و مکمل دهی سیاه دار بر برخی عوامل خطرزای قلبی- عروقی زنان دیابتی نوع دو بررسی می شود. به این منظور در یک طرح تحقیقی نیمه تجربی 31 زن میانسال مبتلا به دیابت نوع دو با میانگین و انحراف استاندارد سن 76/3±12/41 سال، وزن 9/7±15/79 کیلوگرم و شاخص توده بدنی 26/2±70/30 داوطلب شرکت در تحقیق شدند و به طور تصادفی در چهار گروه کنترل، تمرین، مکمل، ترکیبی (مکمل+تمرین) قرار گرفتند و به مدت ده هفته پروتکل تمرینی و مصرف مکمل ویژه خود را دنبال کردند. گروه تمرین، برنامه تمرین مقاومتی با وزنه را برای گروه عضلانی اصلی با شدت 40 تا 85 درصد یک تکرار بیشینه (IRM) سه جلسه در هفته به مدت ده هفته اجرا کردند. گروه مکمل در این مدت روزانه دو کپسول سیاه دار 500 میلی گرمی را در دو وعده صبحانه و ناهار صرف کردند. گروه ترکیبی هر دو برنامه تمرینی و مصرف مکمل را دنبال کردند. گروه کنترل نیز تحت هیچ گونه مداخله ای قرار نگرفت. نمونه های خونی در دو مرحله پیش از شروع تمرین و 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی برای اندازه گیری متغیرهای تری گلیسرید (TG)، کلسترول تام (TC)، لیپوپروتئین با چگالی پایین (LDL) و بالا (HDL)، قند خون ناشتا (FBG) و مقاومت به انسولین انجام گرفت. برای تحلیل داده ها از آنوای دوراهه ( 4*2) در سطح معنا داری کمتر از 05/0 استفاده شد. براساس نتایج تحقیق حاضر در شاخص های FBG و مقاومت به انسولین در هر دو گروه تمرین و مکمل سیاه دار کاهش معناداری گزارش شد (05/0>P). اما در شاخص های TG، TC، LDL و HDL اثر تمرین معنادار بود، اما تاثیر مکمل سیاه دار روی عوامل مذکور معنادار نبود (05/0کلید واژگان: تمرین مقاومتی, دیابتی نوع دو, عوامل خطرزای قلبی, عروقی, مکمل سیاه دارSport Biosciences, Volume:9 Issue: 34, 2017, PP 399 -413Type II diabetes is a metabolic disorder that results in different undesirable effects such as cardiovascular diseases. Different methods such as correction of lifestyle and nutrition are suggested to prevent its undesirable effects. Therefore, the aim of this study was to determine the effect of 10 weeks of resistance training with Vaccinium arctostaphylos supplementation on some cardiovascular risk factors in women with type II diabetes. In a semi-experimental study, 31 middle-aged women with type II diabetes (mean age 41.12±3.76 years, weight 79.15±7.9 kg and body mass index (BMI) 30.70±2.26) voluntarily participated in this study and were randomly assigned to four groups: control (C), training (T), supplement (S) and combined (supplement training) (ST) and followed their training protocol and supplementation for 10 weeks. Training group conducted resistance training with weights for major muscles with 40-85% of one repetition maximum (1RM) for 10 weeks, 3 sessions per week. Supplement group daily took 2 capsules (each 500mg) of Vaccinium arctostaphylos twice a day (at breakfast and lunch). Combined group had training and supplementation together while the control group did not participate in any intervention. Blood samples were collected before training and 48 hours after the last training session to measure triglyceride (TG), total cholesterol (TC), low density lipoprotein (LDL), high density lipoprotein (HDL), fasting blood glucose (FBG) and insulin resistance. Two-way ANOVA (2*4) was used for data analysis at significance level of 0.05. The results showed a significant decrease in FBG and insulin resistance in both training and supplement groups (PKeywords: cardiovascular risk factors_resistance training_type 2 diabetes_Vaccinium arctostaphylos supplementزمینه و اهدافکاپسیتابین (زلودا) یک پیش داروی خوراکی 5-فلورویوراسیل است که بعنوان داروی شیمی درمانی بکار می رود. برخی مطالعات نگرانی هایی در مورد تغییر در پروفیل چربی در پی دریافت این دارو ابراز داشته اند. این مطالعه در نظر داشت چنین تغییرات احتمالی در بیماران سرطانی را قبل و پس از دریافت زلودا بررسی نماید.مواد و روش هاتغییرات پروفیل چربی 3 ماه پس از تجویز زلودا در 100 بیمار مبتلا به بدخیمی های دستگاه گوارش بررسی شد. سطوح سرمی تری گلیسیرید، کلسترول تام، لیپوپروتئین با چگالی کم و لیپوپروتئین با چگالی بالا قبل و 3 ماه پس از شروع زلودا اندازه گیری شد. هیپرتری گلیسیریدمی بصورت سطح تری گلیسیرید سرم بیش از 200 میلی گرم در دسی لیتر و هیپرکلسترولمی بصورت سطح کلسترول تام سرم بیش از 200 میلی گرم در دسی لیتر در نظر گرفته شد.یافته هادر مجموع 64 بیمار مذکر و 36 بیمار مونث با سن متوسط 51/ 12±11/ 61 سال (محدوده: 68-31 سال) وارد مطالعه شدند. سطح سرمی تری گلیسیرید بطور معنی داری از 28/ 39±51/ 148 میلی گرم در دسی لیتر در ابتدا به 88/ 78±17/ 194 میلی گرم در دسی لیتر 3 ماه پس از آغاز دریافت زلودا افزایش یافت (001/ 0>p). تغییرات مشابه برای سطوح سرمی کلسترول تام (از 56/ 51±29/ 190 به 44/ 56±86/ 197 میلی گرم در دسی لیتر؛ 001 /0>p) و لیپوپروتئین با چگالی بالا (از 94/ 9±35/ 44 به 13/ 9±94/ 45 میلی گرم در دسی لیتر؛ 001/ 0=p) مشاهده شد. تغییر سطح سرمی لیپوپروتئین با چگالی پایین معنی دار نبود (10 /0=p). چهل و دو و 15 درصد بیماران 3 ماه پس از درمان بترتیب دچار هیپرتری گلیسیریدمی و هیپرکلسترولمی شدند.نتیجه گیریزلودا ممکن است سطوح سرمی تری گلیسیرید، کلسترول تام و لیپوپروتئین با چگالی بالا را افزایش دهد.
کلید واژگان: سرطان, پروفیل چربی, کاپسیتابین, هیپرتری گلیسیریدمی, هیپرکلسترولمیBackground And ObjectivesCapecitabine (Xeloda) is an orally administered pro-drug of 5-fluorouracil، which is used as chemotherapeutic agent. Some studies have raised concerns about the lipid profile changes following Xeloda. In this study we examined such probable changes in patients before and after receiving Xeloda.Materials And MethodsLipid profile changes were measured before and after administration of Xeloda in 100 patients with gastrointestinal cancers. Serum levels of triglyceride، total cholesterol، low-density lipoprotein (LDL)، and high-density lipoprotein (HDL) were measure at baseline and 3 months after starting Xeloda. Hypertriglyceridemia was defined as serum triglyceride>200 mg/dl and hypercholesterolemia was defined as serum total cholesterol>200 mg/dl.ResultsA total of 64 male and 36 female patients with a mean age of 61. 11±12. 51 years (range: 31-68) were recruited. The mean serum level of triglyceride increased significantly from 148. 51±39. 28 mg/dl at baseline to 194. 17±78. 88 mg/dl 3 months after taking Xeloda (p<0. 001). Similar trends were observed for serum levels of total cholesterol (from 190. 29±51. 56 mg/dl to 197. 86±56. 44 mg/dl; p<0. 001) and HDL (from 44. 35±9. 94 mg/dl to 45. 94±9. 13 mg/dl; p=0. 001). Change of serum LDL was not significant (p=0. 10). We found that forty-two percent and 15% of patients developed hypertriglyceridemia and hypercholesterolemia 3 months after treatment، respectively.ConclusionXeloda increases serum levels of triglyceride، total cholesterol and HDL.Keywords: Cancer, Lipid Profile, Capecitabine, Hypertriglyceridemia, Hypercholesterolemiaزمینه و هدفدر بیماران هیپوتیروئید نیاز به جایگزینی هورمونهای تیروئیدی وجود دارد. در بسیاری از مطالعات نشان داده شده است که دوزهای مهارگر لووتیروکسین باعث کاهش تراکم استخوان میشود ولی نتایج ضد و نقیض در مورد تاثیر لووتیروکسین با دوز جایگزینی (غیر مهارگر) وجود دارد. هدف این مطالعه بررسی تاثیر لووتیروکسین با دوز جایگزینی روی تراکم استخوان در زنان قبل از یائسگی با هیپوتیروئیدی اولیه میباشد.روش بررسیدر این مطالعه تحلیلی مورد- شاهدی 55 زن 30 تا 50 ساله با هیپوتیروییدی اولیه که حداقل به مدت دو سال تحت درمان با لووتیروکسین بوده اند و در پیگیری های انجام شده، TSH در محدوده 1/0 تا 5/4 داشتهاند تحت دانسیتومتری با روش DXA در نواحی مهره و هیپ قرار گرفتند و با 55 نفر گروه شاهد مقایسه شدند. یافته ها: اختلاف میانگین دانسیتومتری استخوان و Z-score ناحیه توتال فمور، ناحیه گردن فمور و ناحیه ستون فقرات کمری بین گروه مورد و شاهد معنیدار بودند. همبستگی آماری معنیداری بین مدت مصرف دارو و تراکم استخوان در نواحی فمور (گردن و توتال) و ستون مهره کمری و بین دوزمصرفی دارو و تراکم استخوان در نواحی فمور (گردن و توتال) و ستون مهره کمری وجود نداشت. همبستگی آماری بین متوسط TSH و تراکم استخوان در نواحی توتال فمور وستون مهره کمری وجود نداشت، ولی در ناحیه گردن فمور معنیدار بود، اما درحد استئوپروز واستئوپنی نبود. نتیجه گیری: مطالعه فوق نشان داد مصرف لووتیروکسین حتی با دوز جایگزینی (TSH در محدوده نرمال) میتواند موجب تغییرات تراکم استخوان گردد که البته از لحاظ بالینی معنیدار نمیباشد.
کلید واژگان: دوز جایگزین لووتیروکسین, هیپوتیروئیدی اولیه, تراکم استخوان, پیش از یائسگی, استئوپروزBackground And ObjectivePatients with hypothyroidism require thyroid hormone replacement. Many studies have shown that bone density reduction is caused by suppressive doses of levothyroxine, but there are contradictory results regarding the effect of levothyroxine replacement dose (non suppressive). The purpose of this study was to investigate the effect of replacement doses of levothyroxine on bone mineral density in premenopausal females with primary hypothyroidism.Materials And MethodsIn this analytic case - control study, 55 females aged 30 to 50 years with primary hypothyroidism who received levothyroxine for at least two years, with TSH of 0.1 to 4.5 over their follow ups underwent densitometry using DXA method in spine and hip and then were compared with 55 subjects in the control group.ResultsThe mean differences in bone mineral density and Z-score of total femur zone, neck of femur and lumbar spine zone were significant in control and case groups. There were no significant correlations between the duration and dose and bone density in femur zone (neck and total) and lumbar spine. Likewise, there was no significant correlation between TSH and bone density in total femur zone and lumbar spine; however, the difference was significant in femur neck zone, but not at the level of osteoporosis and osteopenia.ConclusionThis study indicates that taking levothyroxine even with replacement dose (TSH within the normal range) can result in prominent changes in bone density, although it is not clinically significant.Keywords: Levothyroxine Replacement Dose, Primary Hypothyroidism, Bone Density, Premenopaus, Osteoporosisمجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال پنجاه و هفتم شماره 9 (پیاپی 133، اسفند 1393)، صص 962 -968مقدمهکمبود ویتامین D یک مشکل مهم بهداشتی جامعه است که در افراد مسن شایع تر است و ممکن است در افراد مسن ساکن خانه سالمندان نیز بیشتر باشد. هدف از این مطالعه بررسی میزان شیوع کمبود ویتامینD در افراد مسن ساکن خانه سالمندان و مقایسه آن با افراد مسن خارج خانه سالمندان می باشد.روش کاردر یک مطالعه موردی- شاهدی که در سال 1387-1388 در شهر تبریز انجام شد، 140 فرد مسن ساکن خانه سالمندان و 140 فرد مسن خارج از خانه سالمندان وارد مطالعه شدند. سطوح سرمی 25(OH)D، هورمون پاراتورمون (PTH)، آلکالین فسفاتاز (Alp)،کلسیم (Ca)، فسفر(P)، آلبومین (Alb) در این افراد اندازه گیری شدند. از روش های تی، کای دو، آنوا وهمبستگی برای تجزیه وتحلیل آماری فرضیات استفاده شد.نتایجمیانگین سطح سرمی 25(OH)D در افراد ساکن خانه سالمندان ng/ml 65/16±10/16و در افراد خارج از خانه سالمندان ng/ml 78/24± 62/39 بود (001/0= p. شیوع کمبود ویتامین D (کمتراز 20 ng/ml) در گروه ساکن خانه سالمندان 75% و در گروه خارج خانه سالمندان 1/20% افراد را شامل می شد. سطح سرمی ویتامین D با سطح سرمی PTH در دو گروه مورد و شاهد و با سطح Alp در گروه مورد ارتباط معکوس داشت (001/0 = p).
نتیجه گیریدر این مطالعه شیوع بالایی از کمبود ویتامین D در افراد مسن ساکن خانه سالمندان نشان داده شد که میزان آن در مقایسه با افراد همسن و همجنس خارج از خانه سالمندان بیشتر بود. توصیه می شود از روش هایی همانند غنی سازی مواد غذایی با ویتامین D و یا مکمل های ویتامینD در گروه های در معرض خطر بیشتر استفاده شود.
کلید واژگان: افراد سالمند, خانه سالمندان, شیوع, ویتامین D, PTHIntroductionVitamin D (Vit D) deficiency is an important health problem that is prevalent the among elderly and probably is more prevalent in nursing home residents. So we conducted a study to evaluate the prevalence of Vit D deficiency in elderly nursing home residents and compared it with the other elderly population.Materials And MethodsIn a cross-sectional study 140 aged nursing home residents (G1) & 140 elderly in the community (G2) were enrolled. Serum 25(OH) D, parathyroid hormone (PTH), Alkaline phosphatase (alp), Calcium, Phosphor, Albumin were measured in all subjects. We used t test, chi square test, ANOVA and correlation for statistical analysis of hypothesis.Resultsmean serum 25(OH) Vit D was 16.1±16.64 ng/ml in G1 and 39.62 ± 24.78 in G2 (p= 0.000) Vit D level less than 20 IU/ml was found in 75% of G1 and 24% of G2. There was a significant correlation between serum 25(OH)D and PTH in both groups, and between 25(OH)D and Alp in cases.(P=.001)ConclusionIn this study we showed that Vit D deficiency among the elderly in nursing home residents was higher than the adjusted population out of nursing homes. So we recommend to use replenishment methods or Vit D for the elderly who were more at risk.Keywords: elderly, Nursing home, Parathyroid hormone, Prevalence, Vitamin Dمقدمهدیابت یک بیماری مزمن غدد درون ریز است. ویژگی آن اختلال در سوخت و ساز گلوکز ناشی از تولید یا بهره گیری از هورمون انسولین می باشد. به علاوه تنظیم قند خون و رفتارهای خودمراقبتی در بیماران دیابتی با برخی ویژگی های شخصیتی در ارتباط است. این پژوهش با هدف تعیین رابطه بین ویژگی های شخصیتی با رفتارهای خودمراقبتی و پیامد درمان در بیماران دیابتی انجام شد.روش هاروش پژوهش حاضر توصیفی – همبستگی ازنوع پیش بینی بود. جامعه آماری این تحقیق را کلیه ی بیماران دیابتی نوع یک و دو مراجعه کننده به مطب خصوصی درشهرستان تبریز سال (1390) با دامنه سنی 80-30 سال تشکیل می داد که غیر از دیابت بیماری دیگری نداشتند. از زنان و مردان مبتلا به دیابت نوع یک و دو 70 نفر باروش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده عبارت بودند از: پرسشنامه خلاصه ای از رفتارهای مراقبت ازخود برای افراد دیابتی، فرم کوتاه پرسشنامه ویژگی های شخصیتی (Neuroticism Extraversion Openness -Five Factor Inventory)، پرسشنامه محقق ساخته پیامد درمان، که در مورد افراد شرکت کننده اجرا گردید. داده های پژوهش با استفاده از روش های آماری تحلیل رگرسیون چند متغیره مورد بررسی قرارگرفت.یافته هانتایج این مطالعه نشان داد که از بین ویژگی های شخصیتی با رفتارهای خودمراقبتی و پیامد درمان تنها مولفه باز بودن توانست رفتارهای، رژیم غذایی، ورزش منظم، پیامد ورزش را پیش بینی کند و مولفه عصبیت نیز تغییرات مراقبت از پا و پیامد مراقبت از پا را پیش بینی کرد. مولفه وجدانی بودن نیز پیامد رژیم غذایی راپیش بینی کرد (05/0>P).نتیجه گیریاز آنجا که میزان وقوع جهانی دیابت به خصوص دیابت شیرین به نحو چشمگیری افزایش یافته است، با توجه به یافته های پژوهش، پیشنهاد می شود برنامه های آموزشی و مداخله ای درارتباط با رفتار خودمراقبتی و برخی از عوامل ویژگی های شخصیتی به خصوص باز بودن و عصبیت و وجدانی بودن که می تواند منجر به ارتقای حس توانایی بیمار به مهار بیماری و پذیرش مسوولیت شود جهت توانمندسازی بیماران ترتیب داده شود.
کلید واژگان: ویژگی های شخصیتی, دیابت, خودمراقبتی, پیامد درمانIntroductionDiabetic is one of the important inner disorder that mankind face with it beside arrange (Adjustment) of glucose(Blood Sugar) relation with self-care behavior in diabetic patient some characteristic personality. this research with assigning relation between characteristic and self-care behavior and it`s out come in diabetic to perform.MethodsThis research is descriptive correlation from prognosis sort statistical society of this research include type I and II diabetic that they went to clinic private in Tabriz city (2011) from age range from 30-80 that they don`t have any other discos women and men that suffer (type I or II) Diabetes, 70person chose with available sampling useful tools in thisMethodbrief Questionnaire about self-care in diabetic – short form of Questionnaire – characteristic of personality (NEO-Five Factor Inventory) Questionnaire that made by scholar and outcome of care that is performed for people who participate research paint with statistical analysis regression with several variable discovered.ResultsThis study showed that among personality characteristics with self protective behaviors’ and remedy result, only the openness parameter could forecated the behaviors’ such as butrition diet and practicing and sport outcome and the anxiety parameter could forecast the changes of foot control and its result, the conscientious parameter also could fore cast the nutrition diet out come. P<0.05Conclusionsince the global incidence of diabetes has increased dramatically, based on findings recommended training and intervention programs in self-care behavior and some personality factors, especially the openness and conscientiousness may cause upgrade to patient s sense of control and acceptance of responsibility is to increasing the empowerment of patients.Keywords: Personal characteristics, diabetic, self, care, protective remedyزمینه و اهدافبا توجه به نیاز مبرم به درمان های جدید و شواهدی از اثرات سودمند بروموکریپتین در کنترل قند و لیپیدهای خون، مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی بروموکریپتین در کنترل قند خون در بیماران دیابت نوع 2 با کنترل نامطلوب، طراحی و اجرا گردید.مواد و روش هامطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی قبل و بعد می باشد. ابتدا 74 بیمار بر اساس معیارهای ورود، وارد مطالعه شدند ولی در نهایت 43 نفر بررسی شدند. در مطالعه حاضر، برای بیماران دیابتی نوع 2 با کنترل نامطلوب، بروموکریپتین خوراکی با دوز mg 1/25 هنگام خواب آغاز و به تدریج تا mg 2/5 دو بار در روز رسید. فاکتورهای مورد بررسی شامل مشخصات دموگرافیک، قد، وزن، قند ناشتای خون، قند خون دو ساعت پس از صرف غذا، درصد هموگلوبین A1C، پروفایل لیپیدی و کراتینین در مدت 6 ماه (روز 45، ماه سوم و ششم) مورد پیگیری قرار گرفت. از آزمونRepeated-measured ANOVA و آزمون t جفت شده برای بررسی تغییرات زمانی متغیرهای مورد مطالعه استفاده گردید.یافته هامیانگین سنی نمونه های مورد بررسی برابر 55.0±7.2 سال بود (70/3% زن). میانگین قند خون ناشتای بیماران مورد مطالعه از mg/dl 184/3 در ابتدای مطالعه به mg/dl 155/5، 148/9 و 159/5 در 45 در روز اول، ماه سوم و ماه ششم رسید (0/0001>P) و میانگین قند خون دو ساعته نیز پس از صرف غذا از mg/dl 276/6 بهmg/dl 0/217، 205/1 و 201/0 کاهش یافت (0/0001>P). در ماه سوم، کاهشی 0/8 درصدی در سطح هموگلوبین A1C مشاهده شد که این مقدار در ماه ششم به 0/9% رسید (0/0001>P).نتیجه گیرییافته های مطالعه حاضر نشان داد که بروموکریپتین به عنوان یک درمان همزمان با دیگر داروها اثربخشی مناسبی در کنترل دیابت نوع 2 دارد.
کلید واژگان: دیابت نوع دو, کنترل قند خون, بروموکریپتینBackground And ObjectivesThere are still needs for new therapy for treatment of Type 2 Diabetes Mellitus (T2DM). Bromocriptine has several advantages including plasma glucose and lipid reduction. This study was designed to examine the effectiveness of Bromocriptine on glycemic control in poorly controlled T2DM patients.Material And MethodsIn the present clinical trial study, 43 T2DM patients were investigated. Bromocriptine was administrated with a dose of 1.25 mg/day orally at bedtime. The mentioned dose was gradually increased up to 2.5 mg twice aday. The demographic characteristics, height, weight, fasting blood glucose, 2-hour postprandial blood sugar, glycosylated hemoglobin (HbA1C), lipid profile and creatinine were measured. Patients were followed-up during 1.5, 3, and 6 months later.ResultsThe mean age of study was 55.0±7.2 years. Mean of baseline fasting blood glucose of patients were decreased from 184.3 mg/dL to 155.5, 148.9 and 159.5 mg/dL in 1.5, 3 and 6 months after treatment, respectively (p<0.0001). Two-hour postprandial blood sugarreached to 217.0, 205.1 and 201.0 mg/dL in baseline times from 276.6 mg/dL (p<0.0001). After three months observation, there was 0.8% reduction in HbA1C whereas, it was 0.9% in month six (p<0.0001).ConclusionThe concomitant treatment with bromocriptine and other antiglycemic drugs was effective in glycemic control of T2DM cases.Keywords: Bromocriptine_Type 2 Diabetes Mellitus_Glycemic Controlزمینه و اهدافاینترلوکین-18 (IL-18) نقش کلیدی در بیماری های اتو ایمیون، التهابی و عفونی دارد و سطوح بالای آن در مراحل بدون تظاهرات بالینی دیابت ملیتوس نوع 1 نیز گزارش شده است. در این مطالعه کثرت یکی از پلی مورفیسمهای تک نوکلئوتیدی در پروموتور ژن IL-18 در جایگاه 137- که با تغییر در اتصال فاکتور نسخه برداری، در فعالیت ژن IL-18 موثر واقع می شود در افراد مبتلا به بیماری دیابت ملتیوس نوع 1 مورد ارزیابی قرار می گیرد.مواد و روش هادر این مطالعه (توصیفی – مقایسه ای) 104 بیمار مبتلا به دیابت نوع 1 (33 مونث و 71 مذکر) با میانگین سن 8/10± 19 سال به عنوان گروه بیمار و 92 نفر افراد به ظاهر سالم که از لحاظ جنس و سن با بیماران همتا سازی شده و بدون سابقه فامیلی دیابت و بیماری های اتوایمیون بودند به عنوان گروه کنترل انتخاب شدند. پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی در موقعیت 137- (G/C) در ناحیه پروموتور ژن IL-18 بوسیله Allele Specific PCR انجام گرفت.یافته هاتوزیع ژنوتیب بطور قابل توجهی ما بین گروه بیمار و گروه کنترول متفاوت بود (038/0P=). اختلاف در افزایش در ژنوتیپ-های GG و یک کاهش در ژنوتیپ های CG منعکس بود.نتیجه گیرینتایج ممکن است همراهی ما بین دیابت نوع 1 و پلی مورفیسم در پروموتور ژن IL-18 در افراد مبتلا به دیابت نوع 1 را در افراد آذربایجان شرقی پیشنهاد کنند.
کلید واژگان: IL, 18, پلی مورفیسم 137, ژن IL, 18, دیابت نوع IBackground And ObjectivesInterleukin-18 (IL-18) plays a key role in autoimmunity، inflammation and infection diseases and its higher levels are reported during the subclinical stage of type 1 diabetes mellitus. The aim of this study was to evaluate the recently described single-nucleotide-polymorphisms of promoter of IL-18 gene at position-137، in type 1 diabetic patients، which has been suggested to cause differences in transcription factor binding and IL-18 gene activity.Material And MethodsIn this study، 104 type 1 diabetic patients (33female and 71 male) with mean age of 19. 6 10. 4 years، and 92 ages and sex matched، healthy individuals without family history of diabetes and autoimmune diseases were selected as controls. The single- nucleotide-polymorphism (SNP) at position-137 (G/C) in the promoter region of IL-18 gene was analyzed by sequence-specific PCR.ResultsThe genotype distribution differed significantly between patient and controls (p=0. 038). The difference reflected as an increase in The GG genotypes at position-137 in promoter of IL-18 gene.ConclusionThe results of these studies suggest an association between type 1 diabetes and polymorphisms in the promoter region of IL-1Keywords: IL_18_polymorphism_Type 1 diabetes mellitusهدفکمبود ویتامین D یک مشکل مهم بهداشتی جامعه است که در افراد مسن شایع تر است و ممکن است در افراد مسن ساکن خانه سالمندان نیز بیشتر باشد. تا کنون مطالعات متعددی بر روی کمبود ویتامین D با استفاده از مدل های آماری موجود انجام شده است. در این مطالعه، به منظور یافتن عوامل خطر ساز مرتبط با کمبود ویتامین D در افراد مسن ساکن خانه سالمندان و مقایسه آن با افراد مسن خارج خانه سالمندان از روش رگرسیون بخت های متناسب و رگرسیون استریوتایپ استفاده شد.
روش بررسیدر یک مطالعه مورد-شاهدی با 140 نفر سالمند ساکن خانه سالمندان و 140 نفر سالمند خارج از خانه سالمندان وارد مطالعه شدند. در این مطالعه متغیر سطوح سرمی 25(OH)D به عنوان متغیر پاسخ، و متغیرهای سن، جنس، نمایه توده بدن، میزان مواجهه با نور آفتاب به عنوان متغیرهای پیشگو برای کمبود ویتامین D بررسی شدند. تحلیل های مربوط با استفاده از روش های رگرسیون بخت-های متناسب و رگرسیون استریوتایپ و برآورد پارامترهای این دو مدل انجام شد. برای ارزیابی و مقایسه دو مدل مذکور از آماره ی انحراف (AIC) استفاده شد. نرم افزار Stata.9.1 برای انجام تحلیل ها مورد استفاده قرار گرفت.
یافته هامیانگین سطح سرمی 25(OH)D در افراد ساکن خانه سالمندان ng/ml 65/16± 10/ 16 و در افراد خارج از خانه سالمندان ng/ml 78/24 ± 62/39 بود(P=0/001). شیوع کمبود ویتامین D (کمتر ازng/ml 20) در گروه ساکن خانه سالمندان75% و در گروه خارج خانه سالمندان 87/23% افراد را شامل شد. با استفاده از مدل های رگرسیون بخت های متناسب و رگرسیون استریوتایپ، متغیرهای جنس، سن، نمایه توده بدن، میزان مواجهه با نور آفتاب و عضویت خانه سالمندان، برازش داده شد در هر دو مدل مربوطه متغیرهای گروه و میزان مواجهه با نورآفتاب معنادار شدند(p<0/001). مدل رگرسیون استریوتایپ شامل متغیر گروه(نسبت بخت برای رسته کمبود شدید برابر با 85/42 و (67/185-93/9)CI: 95%) و متغیر میزان مواجهه با نور آفتاب نور آفتاب (نسبت بخت برای رسته کمبود شدید برابر با 717/0و (792/0-642/0)CI: 95%) بود.
نتیجه گیریدر این مطالعه شیوع بالایی از کمبود ویتامین D در افراد سالمند خانه سالمندان نشان داده شد که میزان آن در مقایسه با افراد خارج از خانه سالمند بیشتر بود. به نظر می رسد رگرسیون استریوتایپ به عنوان یک روش جدید، در بین مدل های لوجستیک چندرسته ای، قابلیت خوبی برای غربالگری انواع بیماری از جمله بیماری کمبود ویتامین D دارد.
کلید واژگان: رگرسیون استریوتایپ, رگرسیون بخت های متناسب, ویتامین D, سالمندObjectiveVitamin D deficiency is one of the most important health problems of any society. It is more common in elderly even in those dwelling in rest homes. By now, several studies have been conducted on vitamin D deficiency using current statistical models. In this study, corresponding proportional odds and stereotype regression methods were used to identify threatening factors related to vitamin D deficiency in elderly living in rest homes and comparing them with those who live out of the mentioned places.
MethodIn this case-control study, there were 140 older persons living in rest homes and 140 ones not dwelling in these centers. In the present study, 25(OH)D serum level variable and age, sex, body mass index, duration of exposure to sunlight variables were regarded as response and predictive variables to vitamin D deficiency, respectively. The analyses were carried out using corresponding proportional odds and stereotype regression methods and estimating parameters of these two models. Deviation statistics (AIC) was used to evaluate and compare the mentioned methods. Stata.9.1 software was elected to conduct the analyses.
ResultsAverage serum level of 25(OH)D was 16.10±16.65 ng/ml and 39.62±24.78 ng/ml in individuals living in rest homes and those not living there, respectively (P=0.001). Prevalence of vitamin D deficiency (less than 20 ng/ml) was observed in 75% of members of the group consisting of those living in rest homes and 23.78% of members of another group. Using corresponding proportional odds and stereotype regression methods, age, sex, body mass index, duration of exposure to sunlight variables and whether they are member of rest home were fitted. In both models, variables of group and duration of exposure to sunlight were regarded as meaningful (P<0.001). Stereotype regression model included group variable (odd ratio for a group suffering from severe vitamin D deficiency was 42.85, 95%CI:9.93-185.67) and duration of exposure to sunlight variable (odd ratio for a group suffering from severe vitamin D deficiency was 0.717, 95%CI: 0.642-0.792).
ConclusionThis study demonstrated high prevalence of vitamin D deficiency in older people living in rest homes comparing with those who do not live in such centers. It seems that stereotype regression as a modern method among multicategory logistic models is well capable in sieving kinds of diseases especially vitamin D deficiency.
IntroductionThere is a lack of national/regional data on the relationship between breast cancer and thyroid diseases and the limited data available are controversial. This study was designed and conducted to investigate thyroid autoimmunity in women with newly diagnosed breast cancer. Methods and Materials: In a case-control study, 40 women with confirmed diagnoses of breast cancer and 40 age-matched healthy counterparts were recruited during a 12-month period from outpatient clinics of the Tabriz University of Medical Sciences. The case group were enrolled for the study before receiving treatment. Thyroid and physical examination was carried out in all participants and serum levels of TSH, FT4, ATPO and ATG were determined. The results were compared between two groups, and different histopathological subgroups of breast cancer.ResultsThe mean age was 49.48±7.75 and 46.80±7.00 years in the case and control groups respectively. Thyroid and physical examination were normal in all participants. TSH, ATPO and ATG serum levels were comparable between the two groups; however, the median level of serum FT4 was significantly higher in the case group (1.20 μg/dl vs. 1.03 μg/dl; p<0.001). Increased levels of serum TSH and FT4 were found in 7.5% of the cases, while there were decreased levels in 2.5% of the cases, with no significant differences between the two groups. Thyroid tests were comparable between the different histopathological subtypes of breast cancer.ConclusionNo relationship was found between thyroid autoimmunity and breast cancer, a finding in concordance with some reports and in contrast with others. It seems that further studies with larger sample sizes are needed for conclusive findings.زمینه و اهدافپیشنهاد شده است که یک رابطه اپیدمیولوژیک بین عفونت با هپاتیت C و دیابت نوع دو وجود دارد.. هدف از این مطالعه بررسی شیوع عفونت هپاتیت C در بیماران با دیابت (DM) نوع دو می باشد.روش بررسیدر یک مطالعه توصیفی، 400 بیمار با تشخیص قطعی دیابت قندی نوع دو بررسی شدند. شرح حال و معاینه کامل در این بیماران بعمل آمد و نمونه خون وریدی ناشتا اخذ گردید. قند خون ناشتا و سطح سرمی تری گلیسیرید و کلسترول تعیین شد. تیتر سرمی آنتی بادی بر علیه هپاتیت C به روش الیزای نسل سوم اندازه گردید.یافته هاچهارصد بیمار، 268 مرد و 132 زن با سن متوسط 36/8±87/54 سال وارد مطالعه شدند. متوسط زمان تشخیص بیماری 04/7±26/9 سال بود. سابقه مصرف سیگار در 154 (5/38%) بیمار وجود داشت. متوسط شاخص توده بدنی بیماران 53/4±59/26 کیلوگرم بر مجذور متر بود. متوسط فشار خون سیستولی و دیاستولی بترتیب 46/25±50/141 و 47/18±93/77 میلی متر جیوه اندازه گیری گردید. متوسط قند خون ناشتا و سطوح سرمی تری گلیسیرید و کلسترول بترتیب 61/20±30/133، 14/112±02/229 و 66/75±53/197 میلی گرم در دسی لیتر بود. بر اساس نتایج الیزا، 10 (5/2%) بیمار دچار عفونت با هپاتیت C بودند (1/4%-9/0%: CI95%).نتیجه گیریشیوع عفونت با هپاتیت C در جمعیت عمومی ایران کمتر از 1% تخمین زده می شود. ما، شیوع بالایی از عفونت را دربیماران دیابتی نوع دو (تقریبا 5/2 برابر) پیدا کردیم.
کلید واژگان: هپاتیت C, دیابت نوع دو, شیوعBackground And ObjectivesThere are some suggestions that an epidemiological association exist between HCV infection and type 2 diabetes mellitus. This study aimed to evaluate the prevalence of HCV infection in patients with type 2 diabetes mellitus (DM).Materials And MethodsIn a descriptive study, 400 patients with definite diagnosis of type 2 DM were recruited. After gathering the demographic and clinical data they underwent physical examinations, and fasting venous blood samples were taken and examined for blood sugar and serum levels of triglyceride (TG) and cholesterol. Serum titer of antibodies against hepatitis C virus was also measured in all of them, using the third-generation ELISA method.ResultsFour hundred diabetic patients (M/F 268/132, mean age 54.87±8.36 years) were studied. The mean duration of Diabetes diagnosis was 9.26±7.04 years. History of smoking was positive in 154 (38.5%) patients. The mean body mass index was 26.59±4.53 kg/m2. The mean systolic and diastolic blood pressures of the patients were 141.50±25.46 mmHg and 77.93±18.47 mmHg, respectively. Blood levels of FBS and serum TG and cholesterol were 133.30±20.61 mg/dL, 229.02±112.14 mg/dL and 197.53±75.66 mg/dL respectively. Based on the results of ELISA test, 10 (2.5%) patients were infected with HCV (95%CI: 0.9-4.1 percent).ConclusionPrevalence of HCV infection has been estimated to be less than 1% among Iranian general population. We found a higher rate of infection (almost 2.5 times) in our type 2 diabetic studied population.مقدمهدر بررسی های متعدد تاثیر عصاره ی الکلی گیاه گزنه در کاهش قند خون نشان داده شده است. این مطالعه با هدف تعیین سازوکار احتمالی تاثیر عصاره ی گزنه در کاهش قند خون در سلول های ماهیچه ی انسان و سلول های پانکراس موش صحرایی (RIN5F) انجام شد.
مواد و روش هاسلول های بتای پانکراس و سلول های ماهیچه ی انسان در محیط کشت و درون فلاسک های متعدد آماده شدند. با تیمار عصاره ی الکلی گزنه با دوزهای 50، 100 و 200 میکروگرم درون فلاسک های حاوی سلول های ماهیچه و با همین مقادیر تیمار گزنه ی توام با انسولین، درون دسته ای دیگر از فلاسک های حاوی سلول های ماهیچه ی انسان، میزان گلوکز فلاسک های مورد و شاهد در زمان های صفر، 60، 120، 180 دقیقه سنجش شد. درون فلاسک های سلول های بتای پانکراس RIN5F نیز دوزهای مورد اشاره از عصاره ی گزنه تیمار و در زمان های صفر، 60، 120، 180 دقیقه غلظت انسولین و پپتید-C اندازه گیری شد.
یافته هامیانگین گلوکز گروه های محیط سلولی ماهیچه ی انسان با افزودن عصاره ی گزنه به تنهایی و یا با انسولین در مقادیر و زمان های ذکر شده تغییر معنی دار پیدا نکرد. میزان انسولین در محیط های سلولی پانکراس در گروه های مختلف گزنه و زمان های مختلف میکروگرم بر میلی لیتر 2/0 و پایین تر بود. میزان پپتیدC- اندازه گیری شده در گروه 50 میکروگرم در فواصل زمانی مورد اشاره 31/0، 33/0، 86/0، 8/0 و در گروه 100 میکروگرم 7/0، 2/0، 4/0، 39/0 و 200 میکروگرم 32/0، 33/0، 93 /0 و77/0 میکروگرم در میلی لیتر بود (تغییر غیر معنی دار).
نتیجه گیرییافته های حاصل از این مطالعه نشان داد که عصاره ی الکلی گزنه موجب افزایش حساسیت به انسولین در سطح سلول های عضلانی و نیز تحریک ترشح انسولین از سلول های بتای پانکراس در موش های صحرایی RIN5F نمی شود. به نظر نمی رسد تاثیر گیاه گزنه در کاهش قندخون از طریق سازوکار های مورد نظر این مطالعه باشد.
کلید واژگان: دیابت, گزنه, کشت سلولی, پپتید, C, انسولینIntroductionThe hypoglycemic effects of the Uritca Dioica (UD) extract, used for treatment of diabetes mellitus for many centuries, have been documented in several studies. The present study was designed to determine the possible mechanisms of hypoglycemic effects of UD on human muscle cells and RIN5F rat pancreatic b cells.
Materials And MethodsIn the cell culture laboratory of the Drug Applied Research Center, pancreatic b cells and human muscle cells were prepared in multiple flasks containing culture media. Alcoholic extract of UD at concentrations of 50, 100 and 200 mg/mL were added to muscle cell flasks. The same concentrations of extract plus insulin were added to other muscle cell flasks. Glucose levels were measured in the flasks before and after 60, 120 and 180 minutes after adding of extract. Also the same concentrations of UD were added to flask containing RIN5F rat pancreatic b cells, and insulin and C-peptide level were measured at 0, 60, 120 and 180 minutes.
ResultsMean glucose level in the muscle cell media with UD alone and UD plus insulin, at the concentrations and time intervals mentioned, did not change significantly. Insulin levels in pancreatic cells media, before and after applying of UD at different concentrations, and at different times was ≤0. 2 µg/ml. C-peptide (µg/ml) levels in these medias with a dose of 50 µg/ml of UD and at above mentioned times were 0. 31, 0. 33, 0. 86 and 0. 8 at concentration of 100 µg/mL they were 0. 7, 0. 2, 0. 4 and 0. 39, and at concentration of 200 µg/mL were 0. 32, 0. 33, 0. 93, 0. 77 respectively (Nonsignificant changes).
ConclusionThe results of the present study showed that alcoholic extract of UD was unable to increase insulin sensitivity in muscle cells and/or increase insulin and C-peptide secretion from RIN5F pancreatic b cells. It seems that hypoglycemic effects of UD were not mediated through the proposed mechanisms of this study.
زمینه و هدفاستئوپروز شایع ترین بیماری متابولیک استخوان است که با کاهش استحکام استخوان مشخص می شود. این مطالعه به منظور ارزیابی فراوانی عوامل موثر در کاهش تراکم استخوان وعلل ثانویه موثر در ایجاد استئوپروز انجام شد.روش بررسیاین مطالعه توصیفی مقطعی روی 105 بیمار (76 زن و 29 مرد) مبتلا به کاهش تراکم استخوان که طی سال های 85-1382 به درمانگاه غدد بیمارستان سینای تبریز مراجعه نمودند؛ انجام شد. تاریخچه بیماری و یافته های آزمایشگاهی بررسی و نتایج با نرم افزار آماریSPSS-14 و آزمون آماری کای اسکوئر تجزیه و تحلیل شدند.یافته هااز 105 بیمار مبتلا به کاهش تراکم استخوان 55درصد استئوپروز و 45درصد استئوپنی داشتند. میزان دریافت روزانه کلسیم در 8/63درصد بیماران کمتر از mg400، در 9/31درصد بیماران بین 400 تا mg1000 و در 4/3درصد بیماران بالاتر از mg1000بود. متوسط کلسیم سرم بیماران 9.5±0.6 mg/dlبود. متوسط غلظت سرمی ویتامینD 45±37.1 nmol/l بود و 2/61درصد بیماران درجاتی از کمبود ویتامینD داشتند. 3/33درصد بیماران دارای استئوپروز ثانویه بودند. بیمارانی که استئوپروز اولیه داشتند؛ 3/11درصد مبتلا به هیپرکلسیوری بودند.نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که کاهش تراکم استخوانی در زنان بیشتر بود و میزان دریافت موثر کلسیم در این بیماران کم بوده است. لذا با مصرف غذاهای سرشار از کلسیم و غنی سازی مواد غذایی با ویتامین D تا حدود زیادی از ایجاد و پیشرفت استئوپروز جلوگیری خواهد شد.
کلید واژگان: تراکم استخوان, یائسگی, پوکی استخوان, ویتامین D, استئوپنیBackground And ObjectiveOsteoporosis is the most common metabolic bone disease that characterized by reduced bone strength. The aim of this study was to evaluate the prevalence of effective factors in decreased bone density and secondary causes of osteoporosis.Materials And MethodsThis descriptive cross sectional study was done on 105 patients (76 female and 29 male) suffering from osteoporosis, evaluated in the endocrinology Department of Sina hospital, Tabriz- Iran from March 2003 to March 2006. Past medical history clinical symptoms and biochemical results were of patients. Data analyzed using SPSS-14 and chi square test.ResultsOsteoporosis and osteopenia were seen in 55% and 45% of patients with reduced bone density, respectively. Daily calcium intake in patients with less than 400 mg, between 400-1000 mg and more than 1000 mg were 63.8%, 31.9% and 3.4%, respectively. The mean±SD of sera calcium and vitamin D level were 9.5±0.6 mg/dl, 45±37.1 nmol/l respectively. 61.2% of patients had vitamin D deficiency. 33% of patients had secondry osteoprosis. Among the patient with primary osteoprosis 11.3% afflicted to hyper claciuria.ConclusionThis study showed that decresing bone density was more prominate in women. The rate of daily calcium intake among patients were low. It is sugested these patients osteoprosis could be prevented by consumption food nutrient rich in calcium and vitamin D suplementation.Keywords: Bone density, Post menopause, Osteoporosis, Vitamin D, Osteopeniaزمینه و هدفدیابت یکی از عوامل مهم در بروز نارسایی کلیه و از مشخصه های این عارضه میکروآلبومینوری است. مکانیسم اصلی بروز میکروآلبومینوری چندان مشخص نیست. این مطالعه به منظور تعیین شیوع نفروپاتی دیابتی با استفاده از سنجش آلبومین ادراری در 100 بیمار دیابتی نوع 2 در بیمارستان سینای تبریز انجام شد.روش بررسیدر این مطالعه توصیفی 100 بیمار دیابتی نوع 2 مراجعه کننده به درمانگاه غدد بیمارستان سینای تبریز که از تاریخ 1/7/83 لغایت 1/7/84 مراجعه کرده بودند، از نظر متغیرهای فشارخون سیستولیک و دیاستولیک، سن، جنس، وزن، قد و نمایه توده بدنی (BMI) در بار اول مراجعه و قندخون ناشتا، HbA1c، میزان کراتینین خون، میکروآلبومینوری و میزان حجم و کراتینین ادراری 3 بار متوالی هر 2 ماه یک بار، بررسی شدند. بیماران دارای فشارخون بالای کنترل نشده، عفونت ادراری، نارسایی قلبی و هیپرلیپیدمی از مطالعه خارج شدند.یافته هاشیوع نفروپاتی دیابتی 36درصد تعیین شد. همچنین درکل 3درصد بیماران دچار ماکروآلبومینوری بودند. از نظر سنی و جنسی و متغیرهای فشارخون سیستولیک و دیاستولیک و کراتینین بین دو گروه دارای نفروپاتی و عدم نفروپاتی مقایسه گردید که تفاوت آشکاری در این دو گروه وجود نداشت. از نظرBMI بین دو جنس تفاوت آماری معنی دار وجود داشت و زنان چاق تر از مردان بودند (P<0.05). میانگین مدت ابتلا به دیابت در گروه مبتلا به نفروپاتی دیابتی 1/8±4/12 سال و در بیماران با عدم ابتلا به نفروپاتی 5/5±1/9 سال بود که اختلاف معنی داری بین دو گروه دیده شد (P<0.05). اختلاف معنی داری در مقایسه بین دو گروه از نظر HbA1c و میزان FBS در طی سه بار اندازه گیری متوالی به دست نیامد. همچنین اختلاف معنی داری بین دو گروه در مورد مصرف داروهای کنترل کننده قندخون دیده نشد.نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که نفروپاتی در این مطالعه در مقایسه با سایر مطالعات از شیوع بالاتری برخوردار است. اگرچه تفاوت آماری معنی داری بین دو گروه نفروپاتی و فاقد نفروپاتی از نظر افزایش مقادیر قندخون ناشتا، HbA1c و پرفشاری خون وجود نداشت.
کلید واژگان: میکروآلبومینوری, نارسایی کلیه, نفروپاتی دیابتی, شیوعBackground And ObjectiveDiabetes mellitus is the most frequent cause of chronic renal failure. Microalbuminuria is the first clinically important sign of renal impairment in diabetes mellitus. The main pathophysiology of diabetic nephropathy is not understood. This study was done on 100 patients with type 2 diabetes for determination of the prevalence of diabetic nephropathy with urine albumin assay in Sina Hospital in Tabriz, North-West of Iran.Materials And MethodsIn this discriptive study, 100 patients with type 2 diabetes whome consecutively referred to Endocrine and Diabetes Clinic of Sina Medical Center in Tabriz were enrolled. At the first visit clinical and biochemical parameters such as systolic and diastolic blood pressure, age, sex, body weight, length, body mass index, FBS, HbA1C, plasma creatinine, urine microalbumin and urinary creatinine were measured. FBS, HbA1C, plasma creatinine, urine microalbumin and urinary creatinine measurements repeated every 2 months up to three times during the study. Patients with confounding factors such as uncontrolled hypertension, urinary tract infection, congestive heart failure and hyperlipidemia were excluded.ResultsThe prevalence of diabetic nephropathy was 36% in our patients. There were not statistically significant differences in age and sex and diastolic – systolic blood pressure and creatinine between nephropathy and, non-nephropathy groups. There was significant differences in body mass index between two sex groups, females were more obese than males. Mean duration of diabetes in diabetic nephropathy group and in diabetic patients without nephropathy were 12.4±8.1 and 9.1±5.5 respectively (P<0.05). Comparison of HbA1c, FBS and drugs used for diabetes treatment were not significant differences between these groups.ConclusionThis study showed that prevalence of diabetic nephropathy was higher than other studies, although there were not significant differences between FBS, HbA1c and hypertension in patients with and without diabetic nephropathy.Keywords: Microalbuminuria, Renal failure, Diabetic nephropathy, Prevalenceمقدمه.تالاسمی یک بیماری ژنتیکی است و تجویز خون در این بیماران حیاتی است. تجویز خون در 2 یا 3 دهه ی اخیر باعث افزایش طول عمر این بیماران شده است. با افزایش طول عمر، عوارض تجمع آهن در این بیماران بیشتر به چشم می خورد. عوارض غدد درون ریز که در گذشته شایع نبود در حال حاضر یکی از مشکلات شایع در این بیماران است. هدف از این مطالعه بررسی فراوانی عوارض غدد درون ریز در بیماران مبتلا به تالاسمی ماژور بالاتر از 10 سال در تبریز بود.مواد و روش ها56 بیمار مبتلا به تالاسمی ماژور بالاتر از 10 سال در این مطالعه وارد شدند. پزشکان ویژگی های فردی، درمان دارویی و تاریخچه ی قاعدگی بیماران را جمع آوری کردند و معاینه ی دقیق از نظر بلوغ و قد بیماران به عمل آمد. برای تشخیص دیابت، آزمون گلوکز ناشتای مختل و آزمون تحمل گلوکز مختل، FBS و OGTT درخواست شد. سطح سرمی کلسیم، فسفر، TSH، FT4، LH، FSH، تستوسترون در پسران و استرادیول در دختران اندازه گیری شد.یافته هادر این مطالعه 56 بیمار مبتلا به تالاسمی ماژور در سنین 10 الی 27 ساله بررسی شدند. شیوع دیابت در این مطالعه 9/8%، آزمون گلوکز ناشتای مختل 6/28% و آزمون تحمل گلوکز مختل 1/7% بود. کوتاهی قد (SDS کمتر از 2-) در 52% از بیماران دیده شد. هیپوگنادیسم در70% از پسران و 73% از دختران دیده شد. هیپوکلسمی و هیپوتیروئیدی اولیه واضح به ترتیب در 41% و 16% از بیماران تالاسمی مشخص شد. در 3/14% از بیماران مبتلا تالاسمی ماژور هیچ گونه عوارض غدد درون ریز دیده نشد.نتیجه گیریبا وجود درمان با دسفرال در بیماران مبتلا تالاسمی ماژور، شانس خطر بروز عوارض غدد درون ریز در این بیماران کماکان بالا است. هیپوگنادیسم یکی از شایع ترین عوارض غدد درون ریز در این بیماران است. بیماران تالاسمیک به خصوص در سنین بالاتر از 10 سال باید به طور منظم از نظر غدد درون ریز بررسی شوند.
کلید واژگان: تالاسمی, هیپوکلسمی, هیپوگنادیسم, هیپوتیروئیدیسم, کوتاه قدی, دیابت, آزمون تحمل گلوکز مختلIntroductionThalassemia major is a genetic disorder, in which blood transfusion is critical for the survival of patients. Over the course of the past two and three decades, hypertransfusion therapy in these patients has significantly increased life expectancy and quality of life. Unfortunately however this type of therapy has also increased the frequency of complications due to iron overload. Today endocrine abnormalities are far more common than before in beta-thalassemia patients. The aim of this study was to evaluate the prevalence of endocrine disturbances in patients with thalassemia major, aged over 10 years.Materials And MethodsFifty-six patients, aged over 10 years, with thalassemia major were enrolled. Physicians collected demographic data and history of therapies as well as menstrual history in females. Patients were examined to determine their pubertal status and SDS of height for evaluation of short stature. For evaluation of glucose tolerance, fasting blood glucose and oral glucose tolerance tests were performed. Serum levels of calcium, phosphorous, thyroid stimulating hormone, free thyroxin, luteinizing hormone, and follicular stimulating hormone, estradiol in girls and testosterone in boys were measured.ResultsFifty-six patients 10 to 27 years with thalassemia major old were evaluated. In this study, the prevalences of diabetes mellitus, impaired fasting glucose and impaired glucose tolerance test were 8.9%, 28.6% and 7.1% respectively. Short stature (SDS ≤ -2) was seen in 70% of boys and 73% of girls hypocalcaemia and primary overt hypothyroidism were present in 41% and 16% respectively 14.3% did not have any endocrine abnormalities.ConclusionDespite recent therapy with Desferal in the management of beta-thalassemia major, the risk of secondary endocrine dysfunction remains high, with hypogonadism being one of the most frequent endocrine complications. Endocrine evaluation in patients with thalassemia major must be carried out regularly especially in those patients over the age of 10 years in Tabriz.Keywords: Thalassemia major, Hypocalcaemia, Hypogonadism, Hypothyroidism, Short stature, Diabetes mellitus, Impaired glucose tolerance test, Impaired fasting glucose
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.