به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب

والی رضایی

  • فائزه سلیمی، والی رضایی*
    حذف مفعول، پدیده ای کاهنده ظرفیت فعل است که در خلال آن فعل دوظرفیتی تنها با موضوع فاعل خود در جمله نمایانده می شود. برخلاف دیگر فرآیندهای ظرفیت کاه، مفعول حذف شده در این ساخت، عنصری تهی یا حرکت داده شده نبوده و نمی توان رد آن را جای دیگری در متن یافت. حذف موردنظر در پژوهش حاضر نیز آن نوع حذف مفعولی است که برخلاف حذف به قرینه یا بافت محور، مرجع مفعول محذوف جایی در گفتمان آورده نشده و بافت تاثیری بر درک آن نداشته باشد. بااین حال، حذف موضوع خللی در انتقال پیام به مخاطب ایجاد نمی نماید. از آن جا که درک مفهومی که در جمله نمود آشکار ندارد را می توان به عوامل گفتمانی-کاربردشناختی و دانش زبانی طرفین گفت وگو مرتبط دانست، نگارندگان پژوهش حاضر کوشیده اند با بررسی نمونه های گوناگونی از ساخت حذف مفعول که از منبع های گوناگونی همچون فیلم، رمان، روزنامه و محاوره های روزمره گردآوری شده است، روشن سازند کدام عوامل گفتمانی-کاربردشناختی بر رخداد حذف مفعول تاثیر دارند و دلیل تاثیرگذاری آن ها چیست. به سبب نبود پیکره مناسب و سیال بودن مبحث های گفتمانی-کاربردشناختی، پژوهش حاضر آماری نبوده و به شیوه ای توصیفی-تحلیلی به ارائه مهم ترین عواملی می پردازد که احتمال حذف مفعول را بالا می برد. یافته ها نشان می دهد برخی از این عوامل به ویژگی های فعل، برخی به ویژگی های مفعول و برخی دیگر به ساختارهایی مربوطند که وجود هریک را می توان عاملی در ایجاد شرایطی درنظر گرفت که در آن احتمال رخداد حذف مفعول بیشتر خواهد بود.
    کلید واژگان: حذف مفعول, تغییر ظرفیت, کاربردشناسی, باهم آیی معنایی, حذف ساختاری, متمم سرنمون
    Faezeh Salimi, Vali Rezai *
    Object omission construction is a valency-reduction process in which a transitive verb appears without its object and is used as an intransitive one. However, the addressee can still understand the meaning of the objectless sentence. The type of object omission considered in this paper is context-independent, in which the referent of the omitted object is not mentioned in previous context and the context does not provide any clue to recover the unspecified object. Among different factors which can affect object omission, in this research aims to find out the discourse-pragmatic factors which can facilitate this construction in Persian.
    Keywords: Discourse-Pragmatic, Object Omission, Structural Omission, Valency-Reduction
  • والی رضایی*، ژاله مکارمی
    بازنمایی مفعول به صورت های مختلف، «تناوب مفعولی» نام دارد که به سه صورت تناوب مکانی، تناوب مفعول صریح-غیرصریح و تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای ظاهر می شود. مفعول در تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای، بدون تغییر بنیادین در معنا، در دو ساخت متفاوت به کار می رود؛ مشارک دوم فعل گذرای دو ظرفیتی، در یک ساخت، در جایگاه مفعول مستقیم و در ساخت دیگر در جایگاه موضوع حرف اضافه ای قرار می گیرد. پژوهش حاضر، تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای را در طبقات نوع عمل و در چارچوب دستور نقش و ارجاع مورد بررسی قرار می دهد. هدف پژوهش، تعیین امکان وقوع و خوانش این تناوب در طبقات نوع عمل، شامل طبقات افعال ایستا، کنشی، لحظه ای، پایا و زیرگروه های آنها است. داده های پژوهش، برگرفته از روزنامه ها، مکالمات روزمره و وب گاه های فارسی است. بررسی داده ها حاکی از آن است که برخی افعال ایستای دو موضوعی، مانند افعال شناختی، عاطفی و ملکی قابلیت کاربرد در تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای را دارا هستند. گونه تناوبی در افعال ایستای عاطفی و ایستای ملکی به نوع مفعول اشاره می کند. افعال کنشی-اجرایی و کنشی-مصرفی در این تناوب، خوانش کلی-جزئی دارند. گونه تناوبی در افعال کنشی- ساختنی، با توجه به ماهیت مشارک دوم و درصورت غیر نتیجه ای بودن فعل، به نوع مفعول مورد نظر اشاره می کند. افعال کنشی-ادراکی آگاهانه معمولا در غالب بافت ها، بدون محدودیت در نوع مفعول، در تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای کاربرد دارند. برخی افعال لحظه ای دو موضوعی نیز در این تناوب به کار می روند. افعال پایای دو موضوعی معمولا در تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای استفاده نمی شوند، به جز در مواردی که با توجه به بافت جمله و نوع کاربرد، خوانش کلی-جزئی مورد نظر باشد. به طورکلی، بررسی داده ها حاکی از آن است که افعال شرکت کننده در تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای غالبا غیر ایستا و دارای فاعل کنشگر هستند و مفعول ازنظر تاثیرپذیری در درجه پایین قرار دارد. علاوه بر این، افعالی که قابلیت تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای را دارا هستند، جزء افعال غیر نتیجه ای هستند، به طوری که مفعول کاملا تحت تاثیر رویداد فعل قرار نمی گیرد
    کلید واژگان: تناوب مفعولی, تناوب مفعول-موضوع حرف اضافه ای, نوع عمل, گذرایی, زبان فارسی
    Vali Rezai *, Zhaleh Makaremi
    Object alternations involve different realizations of arguments, and are represented in three forms, including locative alternation, dative shift, and object-oblique alternation. Objects in object-oblique alternation are expressed in two different structures without fundamental changes in meaning. The second participant, in a transitive predicate, is either stated in a direct object position or in a preposition construction. The present paper investigates object-oblique alternation in Persian Aktionsart, based on Role and Reference Grammar. The objective of this study is twofold; firstly, to determine the im/possibility of object-oblique alternation in different classes of verbs, and secondly, to specify various readings of this alternation in verb classes consisting of states, activities, achievements, and accomplishments. The data are extracted from Persian newspapers, websites, and daily conversations. Data analysis denotes that some state verbs, including cognition, emotion, and possession verbs can be represented in object-oblique alternation. The alternate forms of cognition and possession verbs, refer to the kind of object in question. Alternation in sub-classes of activity verbs, that is, performance and consumption verbs, display total-partial interpretation. The alternative forms of creation verbs in this class, in the case of having a non-resultative verb, denote the kind of objects in question. Directed perception verbs, regardless of the parameter of object individuation, are represented in object-oblique alternation. Some achievement verbs may also be used in this alternation. Accomplishment verbs are rarely used in object-oblique alternation, except in cases where depending on the context, total-partial interpretation is intended. Generally speaking, the predicates that undergo object-oblique alternation share some characteristics; they are mostly non-state ones, their subjects are mainly agentive, and the objects are mostly low or non-affected. Furthermore, the verbs, which are more prone to object-oblique alternation, are chiefly non-resultative, and do not lead to fundamental changes in the object.
    Keywords: Object Alternation, Object-Oblique Alternation, Actionsart, Transitivity, Persian
  • فائزه سلیمی، والی رضایی*

    حذف مفعول پدیده ای است که در آن فعل متعدی که برای تکمیل معنا به دو موضوع فاعل و مفعول نیاز دارد، با حذف مفعول خود به فعل لازم تبدیل می شود. با این حال، بدون آنکه بافت کلی سرنخ هایی پیرامون هویت مفعول به دست دهد، مخاطب قادر به درک معنای جمله بوده و درک مفهوم مفعول محذوف برای او امکان پذیر است. هدف پژوهش حاضر بررسی میزان تاثیر مولفه های گذرایی سرنمونی بر ساخت حذف مفعول در زبان فارسی است.  با توجه به اینکه حذف مفعول از عوامل کاهنده ظرفیت فعل و به تبع آن کاهنده میزان گذرایی است، انتظار می رود در این ساخت مولفه های گذرایی سرنمونی بیشتری با ارزش منفی حضور داشته باشند. به منظور بررسی این موضوع 435 مورد حذف مفعول از گونه های گفتاری و نوشتاری زبان فارسی معاصر از منابع متنوعی استخراج شده و تاثیر مولفه ها به صورت مجزا بر هر نمونه مورد بررسی قرار گرفته است. یافته ها نشان می دهد مولفه هایی نظیر ارادی بودن و کنش گری بر حذف مفعول تاثیری ندارند و برخلاف انتظار بسامد ارزش مثبت مولفه های جنبشی، وجه و مثبت بودن که بیانگر میزان گذرایی بالاست در چنین ساخت کاهنده گذرایی بیشتر است. طبیعتا حذف مفعول از دیگر مولفه های گذرایی سرنمونی پیروی می کند و بسامد ارزش منفی این مولفه ها در این ساخت بیشتر است. بررسی میزان تاثیرگذاری مولفه های گذرایی سرنمونی و دلایل آن، ارائه آمار مربوط به بسامد هر یک در ساخت حذف مفعول و درنهایت معرفی پیوستاری از شرایط  سرنمونی حذف مفعول، مواردی است که در پژوهش حاضر به آن پرداخته شده است.

    کلید واژگان: حذف مفعول, گذرایی سرنمونی, کاهش ظرفیت, تغییر گذرایی
    Faezeh Salimi, Vali Rezai*

    Flipped classroom is one of the relatively new teaching methods in which teaching takes place outside the classroom and class time is devoted to practice, and learning is established under the supervision of the teacher. Various studies in the world and in Iran have examined the effectiveness of flipped learning in teaching English, but these studies have been done either in the context of schools and institutes or with English language college students. This study examines students’ attitudes towards the flipped classroom, and the effectiveness of flipped learning in General English courses at Farhangian University. Findings show that students are satisfied with the flipped classroom and prefer it to traditional classes. Based on the results of paired and independent t-tests, flipped learning improves students' learning in General English courses. In addition, gender can affect the effectiveness of flipped learning, but students' field of study does not have such a role. Based on the findings of this study, flipped learning can used to increase the effectiveness of General English courses in face-to-face and virtual classes.

    Keywords: object omission, valency-reduction, prototypical transitivity components, verbal valency, transitivity-reduction
  • بهمن عبدلی، علی علیزاده*، والی رضایی
    هدف پژوهش حاضر، بررسی کارایی نظریه بهینگی در تجزیه و تحلیل مقوله ساخت ملکی زبان فارسی است. مقاله پیش رو می کوشد با استفاده از نظریه نحو ترازمند (2004; Newson, 2010 Newson,) و در چارچوب نظریه بهینگی (Prince & Smolensky, 1993/2004) نشان دهد که در ایجاد مبتداسازی ضمیرگذار ساخت ملکی در زبان فارسی محدودیت هایی مشتمل بر محدودیت های تقدم، مجاورت و وفاداری اعمال می شوند که ترتیب مرتبه بندی آن ها صورت یا صورت های بهینه را مشخص می سازد. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی است و نمونه های مورد بررسی مشتمل بر زبان محاوره است. مواردی که در این مقاله بررسی می شوند عبارتند از الف) ماهیت سازه مبتداشده در ساخت ملکی ب) وضعیت موضوع اول (فاعل) به صورت اسم خاص یا ضمیر فاعلی محذوف و ج) وضعیت مبتداسازی مضاعف در ساخت ملکی زبان فارسی. یافته های مربوط به تابلوها نشان می دهد که مبتداسازی ضمیرگذار مالک در ساخت ملکی در واقع مبتداسازی افزوده است و نه موضوع. بر مبنای یافته های پژوهش، حضور فاعل به صورت اسم خاص و یا ضمیر فاعلی تاثیر یکسانی بر تحلیل تابلوها دارد. از سوی دیگر، در ساخت ملکی زبان فارسی امکان مبتداسازی مضاعف وجود دارد. این پژوهش نشان می دهد که نظریه بهینگی و یک نظام ترازمند مبتنی بر ترتیب خطی سازه ها در تجزیه و تحلیل ساخت مبتداسازی ضمیرگذار مالک زبان فارسی کارایی لازم را دارد.
    کلید واژگان: نظریه بهینگی, مبتداسازی ضمیرگذار, نحو ترازمند, ساخت ملکی
    Bahman Abdoli, Ali Alizadeh *, Vali Rezai
    This study investigates non-canonical syntax in the Persian language from a non-hierarchical perspective, emphasizing the significant role of information-structural triggers, including topic and focus, in shaping the non-canonical order of left-dislocated possessive constructions. We apply Optimality Theory (Prince & Smolensky, 1993; 2004) to account for the grammatical and pragmatic properties of these constructions. Additionally, we utilize Syntax First Alignment (Newson, 2004; 2010) to explore the constraints and discourse-pragmatic reasons for left-dislocated possessive constructions, particularly those related to left dislocation in Persian.While left dislocation may resemble preposing, it differs in that a co-referential pronoun occupies the canonical position of the marked constituent (Schiffrin & Hamilton, 2008). Dabir-Moghaddam (2005) explains that left dislocation involves moving an item to the sentence-initial position, with a resumptive pronoun taking its original place.
    Keywords: Alignment Syntax, Left dislocation, Optimality theory, Possessive Construction
  • والی رضایی*، طاهره ثامنیان
    رده شناسی واژگانی مطالعه روش های خاصی است که بر اساس آن ها زبان ها معنایی را در قالب واژه ها می گنجانند. به این ترتیب رده شناسی واژگانی را که با واژگان سروکار دارد، می توان زیرشاخه رده شناسی معنایی به حساب آورد. اخیرا مطالعات در زبان شناسی شناختی نشان داده اند که چگونه اعضای بدن به عنوان منبعی برای مفهوم سازی تجربه های مختلف مانند احساس کردن، اندیشیدن و غیره عمل می کنند و در فرهنگ های مختلف به شکل های متفاوت بازنمایی می شوند. استفاده از کلماتی که به اعضای بدن اشاره دارد می تواند به ما کمک کند تا احساسات خود را با دقت بیشتری بیان کنیم. در این پژوهش سعی بر آن شد که نگاهی به بررسی الگوهای رده شناسی واژگانی نقش نام اندام ها در بیان احساسات فارسی زبانان داشته باشیم. این پژوهش را شاید بتوان اولین مجموعه رده شناختی نقش استعاری نام اندام ها در توصیف احساسات در نظر گرفت. روش پژوهش، شیوه ای تطبیقی تحلیلی با استناد به مطالعات زبان شناسان این حوزه است؛ بدین منظور، نزدیک به 50 جمله از شواهد زبانی از پایگاه دادگان و برخی منابع مکتوب استخراج شد و بر مبنای مفهوم نام اندام ها در بیان احساسات دسته بندی گردید. سعی شد نمونه های مورد نظر بر اساس نقشی که در بیان احساسات دارند، بررسی شود. تحلیل داده ها بر اساس الگوی پونسونت و لاگینها و متداول ترین نام اندام ها صورت گرفته است. یافته ها نشان می دهد از واژه های دل، قلب، چشم و جگر بیشتر از سایر واژه ها در زبان فارسی برای بیان احساسات بهره گرفته شده است؛ البته برای بیان ارزیابی دقیق این نظر، به تحقیقات گسترده ترکیبی از رویکرد فرهنگ خاص و بین فرهنگی نیاز است.
    کلید واژگان: نام اندام ها, الگوهای رده شناسی, بیان احساسات, رده شناسی واژگانی, رویکرد فرهنگی, سلسله مراتب رده شناختی
    Vali Rezai *, Tahereh Samenian
    Lexical typology is related to the specific ways in which languages incorporate meaning into words. In this way, lexical typology, which deals with words, can be considered a sub-branch of semantic typology. Recently, studies in cognitive linguistics have shown how body parts act as a source for conceptualizing different experiences such as feeling, thinking, etc., and are represented in different ways in different cultures. Using words that refer to body parts can help us express our feelings more accurately. This study tried to take a look at the lexical typological patterns of the role of body names in expressing the emotions of Persian speakers. This research may be considered the first typological collection of the figurative role of body names in describing emotions. This comparative-analytical study was done based on the studies of linguists in this field. For this purpose, 50 sentences of linguistic evidence were extracted from Persian language database and some written sources and were categorized based on the concept of nouns in expressing emotions. It was tried to examine the samples based on their role in expressing emotions. Data analysis was done on the patterns proposed by Ponsonnet and Laginha (2020) and the most prevalent body names. Moreover, the findings indicated that the words "heart", "eye" and "liver" are used more than other words in Persian to express feelings; however, in order to make an accurate assessment of this opinion, extensive research that combines a culture-specific and cross-cultural approach is needed.
    Keywords: Body Names, typological patterns, emotional expression, Lexical Typology, cultural approach, Typological Hierarchy
  • فائزه سلیمی، والی رضایی*
    هدف پژوهش حاضر تبیین دستوری، معناشناختی و کاربردشناختی ساخت حذف مفعول در چارچوب نظریه دستوری نقش و ارجاع است. حذف مفعول پدیده ای ظرفیت کاه است که در آن فعلی که ماهیتا متعدی است و برای تکمیل معنا به دو موضوع فاعل و مفعول نیاز دارد، با حذف مفعول خود، به فعل لازم تبدیل می شود. با این حال درک مخاطب از معنای جمله کامل بوده و مفهوم مفعول حذف شده برای او امکان پذیر است. از آن جا که تبیین ساخت های دستوری در دستور نقش و ارجاع بر اساس صورت واقعی هر جمله و بدون در نظر گرفتن سطوح انتزاعی صورت می پذیرد، ساخت بند بر اساس آنچه آشکارا در جمله حضور دارد ترسیم می شود. از این رو، دستور نقش و ارجاع در تحلیل جملاتی با فعل متعدی و مفعول محذوف با هیچ محدودیتی مواجه نبوده و بدون توجه به مفاهیمی نظیر حرکت و رد، رفتاری که در چنین ساخت هایی با فعل جمله دارد، مشابه افعال لازم خواهد بود. از مهم ترین یافته های پژوهش حاضر می توان به کاهش یک موضوع در مرکز محمول دو ظرفیتی در ترسیم ساخت لایه ای بند، شرکت بالای افعال کنشی از میان طبقات فعلی در ساخت حذف مفعول و ترسیم ساخت منطقی افعال متعدی که دارای دو موضوع (x,y) می باشند با تنها یک موضوع (x) اشاره نمود. در تحلیل پدیده مذکور با توجه به مفهوم ساخت اطلاع نشان خواهیم داد از آن جا که مبتدا و کانون عناصری مورد تاکید بوده و حذف آن ها از جمله امکان پذیر نیست، مفعول محذوف را نمی توان عنصری مبتدایی و کانونی در نظر گرفت. در ارتباط با موضوع فعال سازی مرجع ها در گفتمان نیز می بینیم که می توان مرجع مفعول محذوف را تشخیص پذیر، و از میان طبقات سه گانه این مرجع ها، آن را از طریق استنباط در دسترس تلقی نمود. علاوه بر موارد مذکور، نحوه ایجاد پیوند از معنا به نحو و از نحو به معنا نیز در ساخت حذف مفعول ارایه خواهد شد
    کلید واژگان: حذف مفعول, دستور نقش و ارجاع, کاهش ظرفیت, تغییر تعدی, ساخت اطلاع
    Faezeh Salimi, Vali Rezai *
    The aim of this research is to investigate object omission based on Role and Reference Grammar. Object omission is a valency-reduction process in which a verb which is transitive in nature, appears without its object. This study, will indicate semantic, syntactic and pragmatic representation of the aforementioned construction with respect to the presented concepts in Role and Reference Grammar including the layered structure of the clause, logical structure, semantic macroroles, information structure, activation status of the referents and linking algorithm. Explaining object omission in the framework of RRG, indicates one of the advantages of this grammar. Although RRG attends to the interaction between form and function, it declines the abstract layers or elements in the syntactic analysis. Accordingly, in this grammar the syntactic structure of the clause is represented based on what is explicitly applicable. Therefore, RRG is not faced with any restriction in explaining object omission and regarding what is explicitly presented in the sentence, it behaves with transitive verbs which omit their objects as intransitive ones. The most specific attainments of investigating object omission in the framework of RRG are as follows: In the layered structure of a clause with omitted object, one of the arguments of the core will be reduced and the syntactic representation will be like an intransitive verb with just one argument (subject) in the core. The logical structure of such verbs, likewise, will be represent with just one argument (x), unlike transitive verbs which has two arguments (x, y) in logical structure. Regarding the aktionsart type of the verbs, the findings indicate that activities are the most frequent verbs in object omission construction. the reason is that the second argument of activity verbs is not a macrorole and therefore can be omitted. Describing object omission with regard to information structure and activation status of the referents in RRG shows that as in the aforementioned construction the object is omitted, it cannot be a focal or topical element and its referent can be considered as an accessible one. Since it is the hearer’s knowledge of the world that makes it possible to understand the notion of the omitted object. Moreover, in this study, regarding object omission construction, linking algorithm from semantic to syntax and from syntax to semantics has been provided. The bidirectional diagrams show that the linking principles of selecting and linking undergoer in both directions will not exist in the objectless sentences.
    Keywords: object omission, valency-reduction, transitivity alternation, Information Structure, linking
  • والی رضایی *، ژاله مکارمی

    افعال در دستور نقش و ارجاع براساس مشخصه های ایستایی، کرانمندی و لحظه ای بودن، در شش طبقه افعال ایستا، کنشی، لحظه ای، پایا، لمحه ای و کنشی-پایا قرار می گیرند. این طبقات می توانند با توجه به ساخت موضوعی و تعداد مشارکت کنندگان در رویداد، حاوی محمول های یک ظرفیتی، دوظرفیتی، و سه ظرفیتی باشند. محمول های سه ظرفیتی، با دربرداشتن مفهوم انتقال مالکیت یا حرکت، به سه موضوع در ساخت بند نیاز دارند. موضوع فعل در تناوب موضوعی محمول های سه ظرفیتی در بیش از یک قالب نحوی ظاهر می شود؛ در ساخت متعارف، مفعول مستقیم با نشانه «را» و مفعول غیرمستقیم با حرف اضافه ظاهر می شود. در گونه تناوبی، با حذف حرف اضافه، موضوع غیرفرانقش، نقش مفعول مستقیم می گیرد و ساختار مفعول اولیه-ثانویه ایجاد می شود. زبان فارسی، مانند اکثر زبان های دیگر، در مقایسه با محمول های یک ظرفیتی و دوظرفیتی، تعداد محمول های سه ظرفیتی کمتری دارد؛ ولی شناخت رفتار این فعل ها در کاربرد درست آن ها حایز اهمیت است. هدف این پژوهش، بررسی تناوب مفعول در محمول های سه ظرفیتی و ارتباط آن با نوع عمل در چارچوب دستور نقش و ارجاع است. داده های پژوهش برگرفته از وب گاه های خبری و عمومی، روزنامه، کتاب، و گفتگوهای روزمره است. از آنجا که اکثر افعال ایستا و زیرگروه های آن، با مشخصه مشترک عدم پویایی، یک ظرفیتی و دوظرفیتی هستند، تعداد اندک محمول های سه ظرفیتی به دلیل ایستایی و ناگذرایی، گونه تناوبی ندارند. مشخصه مشترک افعال کنشی-پایای سه موضوعی، انتقال موضوع هدف از کنشگر به گیرنده است و عمده تناوب در زیرگروه افعال کنشی-پایای حرکتی صورت می گیرد. تناوب در برخی محمول های سه ظرفیتی افعال لحظه ای قابل اعمال است؛ ولی در افعال پایا، عمدتا به ساختی نادستوری منجر می شود. درمجموع، تناوب در محمول های سه ظرفیتی، نتیجه انتخاب نشاندار موضوع هدف و در طبقه افعال کنشی-پایا و زیرطبقه افعال حرکتی بیش از سایر طبقات مشهود است؛ دلیل این امر، پویایی و گذرایی نسبتا بالای افعال این طبقه، در مقایسه با سایر طبقات فعلی است.  

    کلید واژگان: تناوب, محمول های سه ظرفیتی, نوع عمل, دستور نقش و ارجاع, زبان
    Vali Rezaei *, Zhaleh Makaremi

    In Role and Reference Grammar (RRG), based on stativity, telicity, and punctuality, verbs are classified into six classes named state, activity, achievement, accomplishment, semelfactive, and active-accomplishment. The predicates in these classes can take one, two, or three argument(s) according to the number of participants involved in an event as well as the argument structure of the verb. Three-place predicates need three distinct arguments and they exhibit some abstract or concrete transition or movement in their conceptual structure. The argument in three-place predicates, undergoing alternation, can appear in more than one syntactic format; that is to say, in unmarked structures, direct object is ‘râ’-marked and the indirect object is accompanied by a preposition. This is while in marked or alternate form, the preposition is deleted and the non-macrorole argument receives the role of direct object. In Persian, like many other languages, the frequency of three-place predicates, in comparison with one and two-place predicates, is low, but knowing their behavior is significant for better applying them in related contexts. Employing framework of RRG, this paper, aims to investigate alternation in three-place predicates of Aktionsart in Persian. The data are collected from various web sites, newspapers, books, and also daily conversations. Data analysis shows that state verbs do not undergo alternation; This is mainly because common characteristics of state verbs are their non-action nature and being low transitive or intransitive. Most verbs in this class need one or two argument(s) and low number of three-place predicates in this class, shows no alternation due to stativity and low transitivity. Motion active-accomplishment verbs, however, are more prone to alternation; concrete transition from an actor to a recipient is common among these verbs. Some three-place predicates in achievement class, have alternation; while alternation in accomplishment class, leads mostly to ungrammatical structure. Generally speaking, alternation in three-place predicates is the result of marked selection of the recipient, and is mostly observed in motion active-accomplishment verbs; the reason is non-stativity and high transitivity of this subclass in comparison to other verb classes.       

    Keywords: Alternation, Three-place predicates, Aktionsart, Role, Reference Grammar, Persian
  • مریم خمسه عشری، رضوان متولیان*، والی رضایی
    متمم مفعول به عنوان یکی از مقولات مهم و چالش برانگیز دستوری از گذشته تاکنون مورد توجه زبان شناسان و دستورنویسان واقع شده است. پژوهش حاضر ساخت دارای مقوله متمم مفعول را بر اساس سه فرضیه اساسی تحت عنوان نظریه خرده جمله، نظریه محمول سازی و نظریه محمول مرکب مورد بررسی قرار می دهد. اغلب زبان شناسان و دستور نویسانی که تاکنون ساخت متمم مفعول را در زبان فارسی بررسی کرده اند، دیدگاهی مشابه نظریه محمولسازی ارایه نموده اند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که تحلیل ساخت حاوی متمم مفعول بر اساس نظریه محمول سازی با اصول نظریه حاکمیت و مرجع گزینی و برنامه کمینه گرا همچون معیار نقش معنایی، اصل فرافکن و فرضیه اعطای نقش تتای یکسان (یوتا) مغایرت دارد. همچنین تحلیل ساخت مذبور بر اساس نظریه محمول مرکب از یک سو، با افزایش تعداد افعال مرکب در زبان فارسی زایایی و اصل اقتصاد زبانی را نادیده می گیرد و از سوی دیگر رابطه گزاره ای بین متمم مفعول و گروه اسمی پیش از آن را از دست می دهد. در ادامه به پیروی از رویکرد خرده-جمله و با استناد به استدلال هایی نظیر تناوب موضوعی، محدودیت گزینشی، ابهام در جملات مرکب استفهامی، حضور در بافت های نحوی مختلف، اصطلاح پاره، رابطه تطابق، هم تعبیری، آزمون پاره جمله، قلب نحوی، خلا نحوی، آزمون جایگزینی با ضمیر و توزیع انواع گروه اسمی به عنوان فاعل ساخت خرده جمله نشان داده می شود که ساخت دارای متمم مفعول را باید به همراه گروه اسمی پیش از آن به عنوان سازه ای مستقل تحت عنوان ساخت خرده جمله در نظر گرفت.
    کلید واژگان: متمم مفعول, نظریه خرده جمله, نظریه محمول سازی, نظریه محمول مرکب
    Maryam Khamse Ashari, Rezvan Motavallian *, Vali Rezai
    Object complement construction as one of the most important and challenging categories of grammar has been noticed by linguists and grammarians from past to present. The present study investigates the Object complement construction based on three basic hypotheses: Small Clause Theory, Predication Theory, and Complex Predicate Theory. Most of the linguists and grammarians who have studied Object complement construction in the Persian language have presented a similar view of the Predication theory. The findings of this study revealed that the analysis of the Object complement construction within the framework of Predication Theory is incompatible with the principles of the Government and Binding theory and Minimalist Program, such as the Theta criterion, Projection principle, and Uniformity of Theta Assignment Hypothesis (UTAH). The analysis of the mentioned construction based on the complex predicate theory on the one hand ignores the principle of linguistic economy and productivity process by increasing the number of compound verbs in Persian, and on the other hand, it ignores the propositional relationship between the Object complement construction and the preceding noun phrase. In the following, based on small clause theory and arguments such as argument alternation, selection restriction, the ambiguity of the interrogative complex sentences, occurrence in different syntactic contexts, idiom chunk, agreement, paraphrasing, sentence fragment, scrambling, gapping pronominalization, and the distribution of NP-types as subjects of small clause construction was shown Object complement together with the preceding noun phrase should be considered a single constituent as a small clause.
    Keywords: Object complement, Small Clause Theory, Predication Theory, Complex Predicate Theory
  • والی رضایی*، نجمه خدری

    مقوله ی قید از مباحث پیچیده ای است که تاکنون جنبه های متفاوتی از آن مورد بررسی قرار گرفته است. با این وجود، زبان شناسان در خصوص مسایل متنوع مربوط به قید، از تعریف آن گرفته تا اصالت آن به عنوان یک مقوله واژگانی، به توافق همگانی نرسیده اند. در این پژوهش سعی بر آن است تا در چارچوب نظریه ی سرنمون رده شناختی با مشخص کردن ویژگی های سرنمونی قیدهای فارسی به تعیین جایگاه آن ها در نقشه ی معنایی اجزاء کلام کرافت به عنوان یکی از اجزاء کلام پرداخته شود. به این منظور، با توجه به معیارهای رده شناختی، شماری از قیدهای پرکاربرد در زبان گفتاری فارسی معیار مورد استفاده در برنامه های تلویزیونی و متون مختلف فارسی معاصر مورد بررسی قرار گرفت. بر اساس نتایج به دست آمده، جایگاه قیدهای بی نشان در زبان فارسی که به لحاظ نقشی تعریف شده اند و از نظر رده شناختی بی نشان به حساب می آیند در نقشه ی معنایی اجزاء کلام کرافت مانند صفت های بی نشان در طبقه ی معنایی ویژگی تعیین گردید و مشخص شد که این قیدهای بی نشان، بر خلاف صفت های بی نشان که به بیان نقش کنش گزاره ای توصیف در درون ارجاع می پردازند، نقش کنش گزاره ای توصیف در درون اسناد را ایفا می کنند. همچنین جایگاه گروه های حرف اضافه ای فعلی و فعل های قیدگون نیز به عنوان قیدهای نشان دار، به ترتیب، به منزله ی واژه-های چیز و بیان گر نقش کنش گزاره ای توصیف در درون اسناد و واژه های کنش و بیان گر نقش کنش گزاره ای توصیف در درون اسناد در نقشه ی معنایی اجزاء کلام کرافت مشخص گردید. در واقع، این نوشتار نشان داده است که مقوله ی واژگانی قید که در نظریه کرافت(2001) نادیده گرفته شده بود را نیز مانند سایر مقوله ها می توان در نقشه ی معنایی اجزاء کلام وارد نمود و مقوله ی قید هم در نظریه ی سرنمون رده شناختی قابل بررسی است.

    کلید واژگان: قید, سرنمون رده شناختی, کنش گزاره ای, گروه حرف اضافه ای فعلی, فعل قیدگون
    Vali Rezai *, Najmeh Khedri

    Adverbs are among those complicated subjects different aspects of which have been investigated throughout history. However, linguists have not reached an agreement on the diverse issues related to adverbs, from its definition to the fact that whether it should be considered as a lexical category in addition to nouns, adjectives and verbs. This research is aimed at determining the place of Persian adverbs based on the typological prototype theory. Hence, according to the typological criteria, a number of adverbs used in everyday speech of standard Persian speakers as well as adverbs used in various Persian texts were analyzed. On the basis of the research results, considering the adverb as a lexical category, the unmarked adverb place in the Persian language was defined in the Croft’s semantic map of parts of speech in the lexical class of property the same as the unmarked adjectives, and it was shown that despite of the unmarked adjectives denoting the propositional act of modification within reference, the unmarked adverbs describe the propositional act of modification within predication. Moreover, the places of PPs on verbs and converbs, both of them as marked adverbs, were determined as words of object showing the propositional act of modification within predication and words of action showing the propositional act of modification within predication, respectively, in the Croft’s semantic map of parts of speech.

    Keywords: adverb, typological prototype, propositional act, PPs on verbs, converb
  • فائزه سلیمی، والی رضایی، محمد عموزاده

    از میان فرایندهای کاهنده ظرفیت فعل می‌توان به حذف مفعول اشاره کرد که در آن فعل متعدی بدون بیان مفعول به صورت یک فعل تک ظرفیتی به کار می رود . با این حال درک مخاطب از معنای جمله و نیز مفهوم مفعول محذوف کامل بوده و حذف مفعول در انتقال پیام خللی ایجاد نمی‌کند. ساخت حذف مفعول مورد نظر در پژوهش حاضر متفاوت از حذف به قرینه و حذف بافتی است و نمونه‌هایی را شامل می‌شود که مرجع مفعول جایی پیشتر در متن گفتاری یا نوشتاری ذکر نشده باشد و بافت زبانی و موقعیتی نیز سرنخ‌هایی برای تشخیص مرجع مفعول حذف شده به دست ندهد. هدف پژوهش حاضر بررسی ویژگی‌های مرجع مفعول محذوف بر مبنای عمده‌ترین سلسله مراتب رده‌شناختی است. به این منظور که از این طریق بتوان رفتار مفعول قابل حذف را در قیاس با مفعول سرنمون حاضر در جمله پیش‌بینی نمود. از این رو 435 مورد حذف مفعول از منابع متعددی استخراج گشته و به لحاظ جان‌داری، ارجاعیت، معرفگی و شمار مورد ارزیابی قرار گرفته است. یافته‌ها نشان می‌دهد که مفعول برای این که قابلیت حذف داشته باشد باید دارای ویژگی‌های متفاوت از مفعول مستقیمی باشد که در زبان فارسی با تکواژ «را» حالت‌نشانی می‌شود. علاوه بر این، عاملی همچون مقوله شمار که در تظاهر واژنحوی مفعول مستقیم حاضر در جمله نقشی نداشته باشد، بر احتمال حذف مفعول نیز تاثیری نخواهد داشت و مفعول مفرد و جمع به یک میزان امکان حذف خواهند داشت.

    کلید واژگان: حذف مفعول, کاهش ظرفیت, رده شناسی, سلسله مراتب رده شناختی, تغییر گذرایی
    Faezeh Salimi, Vali Rezai, Mohammad Amouzadeh

    Object omission construction is a valency-reduction process in which a transitive verb appears without its object and is used as an intransitive one. However, the addressee is able to understand the meaning of the objectless sentence. The considered type of object omission in this paper is context-independent, in which the reference of the omitted object is not mentioned in previous context and the context does not provide any clue to recover the deleted object. Among different factors which can affect object omission, in this research we attempt to determine the nature of the deleted object based on some important typological hierarchies such as animacy, referentiality, definiteness and number which can be used to determine the tendency of language in choosing the prototypical object in the sentence. It seems that an object is omissible when it has different features compared to the present object in the sentence. The findings prove this claim and reveal that the reference of the omitted object is located in the lower levels of the aforementioned typological hierarchies. Moreover, the findings indicate that an element such as 'number' which makes no difference in morpho-syntactic presentation of the direct object in the sentence has no effect on the possibility of object omission.

    Keywords: language typology, typological hierarchies, object omission, transitivity alternation, valency-reduction
  • والی رضایی، رویا دلکرمی

    گواه نمایی شیوه رمزگذاری زبان برای مشخص کردن منبع اطلاع است. مطالعه حاضر با تمرکز بر مقوله گواه نمایی در زبان فارسی و با تکیه بر چارچوب آیخنوالد (2004) به دنبال یافتن راهبردهای گواه نمایی در زبان فارسی معاصر است. داده های این پژوهش از میان مجموعه های تلویزیونی، آثار نویسندگان معاصر و روزنامه های فارسی گردآوری شده است. نتایج نشان می دهد که گویشوران زبان فارسی نیز با به کارگرفتن راهبردهای گواه نما، ساخت های دستوری و راه کارهای واژگانی که نقش اولیه آنها بیان گواه نمایی نیست، به بیان منبع اطلاع می پردازند. ساخت های ماضی نقلی، افعال وجهی، فعل های اظهاری در ساخت های غیرشخصی، فعل های ایستای ذهنی، افعال مرکب در ساخت های پیروساز، افعال مربوط به حواس پنج گانه، قیدهای گواه نما و نقل قول راهبردهایی هستند که به عنوان گواه نما در زبان فارسی ایفای نقش می کنند در حالی که ساخت مجهول کاربرد گواه نمایی ندارد. از میان این راهبردهای گواه نما تنها افعال مربوط به حواس پنج گانه برای بیان گواه نمایی دست اول و سایر موارد برای بیان اطلاع غیردست اول به کار می روند.

    کلید واژگان: گواه نمایی, راهبردهای گواه نمایی, گواه نمای دست اول, گواه نمای غیردست اول, زبان فارسی
    Vali Rezai, Roya Delkarami

    Evidentiality is the linguistic encoding of the source of information. The present study, focusing Aikhenvald's framework seeks to investigate the strategies of evidentiality- grammatical constructions and lexical means which their primary meaning is not evidentiality- in contemporary Persian. For the purposes of this study the required data were collected from TV serials, novels, and daily newspapers. The results depict that evidentiality strategies used by Persian speakers to convey information source are present perfect structures, modal verbs, verbs of speech in impersonal constructions, verbs of perception and cognition, compound verbs in subordinating constructions, verbs related to the five senses, evidential adverbs and reported speech. Contrary to others' belief, passive structures cannot acquire evidential overtones in the Persian language. Among these strategies, only the verbs related to the five senses express firsthand evidentiality and the other strategies express non-‌firsthand evidentiality.

    Keywords: evidentiality, evidentiality strategies, firsthand evidential, non‌-firsthand evidential, Persian
  • شاهین شیرزادی، محمد عموزاده*، سید علی کلانتری، والی رضایی

    نقش نمای گفتمانی مقوله ای نقشی-کاربردی است که در شرایط صدق عبارت حامل خود تاثیری نداشته و معنایی رویه ای و فرایندی دارد نه توصیفی و گزاره ای. این مقوله زبانی در سال های اخیر توجهی فزاینده را به خود جلب کرده و در چارچوب های نظری متنوعی بررسی شده اند. یکی از رویکردهای مهم به این نقش نماها، الگوی ارتباطی گرایس (1989) است. گرایس در بررسی برخی نقش نماهای گفتمانی با تبیین مفهوم تضمن قراردادی در کنار تضمن مکالمه ای، به مفهوم پردازی کنش گفتاری غیرمرکزی یا سطح بالاتر در کنار کنش های گفتاری سنتی یا به تعبیر او مرکزی، دست زده است. از منظر او، اغلب عبارات در خدمت اجرای کنش های گفتاری مرکزی هستند، نقش نماهای گفتمانی اطلاعاتی را درباره کنش گفتاری غیرمرکزی یا سطح بالاتر منتقل می کنند. گرایس این عبارات را حاوی تضمن قراردادی می داند. در مقاله حاضر، ابتدا به توصیف خصایص نقش نمای گفتمانی «مگر» در چارچوب خصایص سرنمونی برینتون (1996) و هاینه (2013) برای نقش نماهای گفتمانی پرداخته ایم. سپس توصیفی درزمانی از تحول معنایی این واژه ارایه کرده ایم که حاکی از تحول از معنایی گزاره ای به واژه ای با کارکرد متنی و بیانی در فارسی امروز است. این تحول را در وفاق با تحلیل تراگوت در راستای ذهنی شدگی بیشتر ارزیابی کرده ایم. در وهله بعد، تلاش کرده ایم این نقش نمای گفتمانی را به مثابه کنش گفتاری سطح بالاتر تحلیل کنیم. ما در اینجا نشان داده ایم که «مگر» علاوه بر ایفای نقش اتصالگر (میان دو عنصر متنی یا رمزگذاری ارتباط میان محتوای گزاره ای پاره گفت و بافت مقدم بر خود)، به اجرای یک کنش گفتاری غیرمرکزی با توان منظوری «افاده تقابل» یاری می رساند. نهایتا با توجه به آنکه طبق پیشنهاده سرل (1969)، کنش های گفتاری موضوع شرایط چهارگانه تناسب (اقتضایی) یعنی شرط محتوای گزاره ای، شرایط پیشینی (تمهیدی)، شرط صداقت، و شرط ضروری (ذاتی) هستند، کوشیده ایم نشان دهیم این شرایط برای کنش های گفتاری سطح بالاتر و به طور خاص کنش گفتاری «مگر» چگونه امکان تبیین می یابد.

    کلید واژگان: نقش نمای گفتمانی, تضمن قراردادی, کنش گفتاری, توان منظوری, شرایط تناسب, دستوری شدگی
    Shahin Shirzadi, Mohammad Amouzadeh *, Seyed Alo Kalantari, Vali Rezai

    Discourse marker is a functional-pragmatic category, not affecting truth conditions of the sentence. These linguistic elements encode procedural rather than representative or propositional meanings. Discourse markers have been the subject of increasing attention in recent years, and have been investigated in different theoretical frameworks. Among the vast variety of approaches toward interpreting the role of discourse markers, one major approach is rooted in Grice's suggestion. By elaborating the concept of conventional implicature along the previously well-known concept of conversational implicature, Grice (1989) treats some discourse markers as being instances of the former. He also conceptualized the concept of non-central or higher-level speech acts to account for the contribution of these discourse markers to the meaning of their host sentence. In this article, we will initially describe the characteristics of the discourse marker "magar" (‘unless’/’but’) in terms of prototypical characteristics of discourse markers proposed by Brinton (1996) and Heine (2013). We then present a diachronic exposition of its semantic development from having a propositional meaning to a word with a textual and expressive function in contemporary Persian. This explanation is in accordance with Traugott’s (1986) analysis of semantic change toward more subjectification. Ultimately, we have applied a Gricean interpretation to this Persian discourse marker, as a higher-level speech act. It is argued that "magar" (‘unless’/’but), in addition to its function as a connective element (which connects two textual units or encrypts the connection between the propositional content of an utterance and its previous context), can help with the performance of a non-central speech act with the illocutionary force of indicating opposition. Given the fact that speech acts, in Searl's terms, are the subject of the quadruple felicity conditions, namely Preparatory, Sincerity, Propositional content and Essential conditions we have shown how these conditions can be actualized (or applied) when it comes to higher-level speech acts.

    Keywords: Discourse marker, Conventional Implicature, speech act, illocutionary force, Felicity Conditions, grammaticalization
  • بهمن عبدلی یارآباد، علی علیزاده*، والی رضایی

    بررسی زبان فارسی در چارچوب‏های زایشی و نقش‏گرا و نیز شناختی فراوان صورت گرفته است. این در‏حالی است که این رویکردها در تبیین تغییرات ساختی و ایجاد ساخت‏های نشاندار ازقبیل مبتداسازی به مشکل خورده‏اند. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی ساخت مبتداسازی ضمیرگذار در چارچوب نظریه بهینگی است. پژوهش پیش رو مبتنی بر روش توصیفی تحلیلی است و پیکره مورد بررسی ما گونه گفتاری زبان فارسی را شامل خواهد شد. مقاله حاضر می‏کوشد نشان دهد که در ایجاد ساخت مبتداسازی ضمیرگذار در زبان فارسی محدودیت‏هایی اعمال می‏شوند که ترتیب مرتبه‏بندی آن‏ها صورت یا صورت‏های بهینه را مشخص می‏سازد. در سازماندهی چنین محدودیت‏هایی از عناصر سازنده‏ای به نام مشخصه ‏ها و واحدهای مفهومی استفاده می‏شود که ویژگی مقوله ‏های دستوری از قبیل موضوع یا مقوله‏های گفتمان نقشی ازقبیل مبتدا هستند. یافته‏ های پژوهش نشان می‏دهد که با کاربرد محدودیت‏های تقدم، مجاورت و وفاداری از یک سو و مشخصه‏ ها یا واحدهای مفهومی از سوی دیگر، در تجزیه و تحلیل نمونه‏ های زبان فارسی می‏توان به نتایج مطلوب‏تری در تبیین چنین ساخت‏هایی رسید. به بیان دیگر، ثابت شده است که ترازمندی نحو ابتدا، می‏تواند انگاره‏سازی ساخت مبتداسازی ضمیرگذار فارسی را به نحو مطلوب به دست دهد و جایگزینی برای چارچوب‏های نحوی باشد که براساس ساخت سلسله مراتبی عمل می‏کنند. همچنین، نتایج پژوهش حاکی از آن است که مشخصه‏ های [موضوع]، [نو بودن]، [دربارگی] و [تقابل] در ایجاد ساخت مبتداسازی ضمیرگذار موضوع در زبان فارسی نقش مهمی ایفا می‏کنند. علاوه‏بر‏این، تخطی از محدودیت‏های مربوط به فاعل و مبتدا به بهینه نبودن ساخت مبتداسازی ضمیرگذار منجر می‏شود.

    کلید واژگان: نظریه بهینگی, نحو ترازمند, مبتداسازی ضمیرگذار, فارسی
    Bahman Abdoli Yarabad, Ali Alizadeh*, Vali Rezai

    Researchers have variously investigated Persian in generative, functional, and cognitive frameworks, although, failed to account for some structural changes and the emergence of marked structures such as Left dislocation. The main goal of this article is to investigate left dislocation baded on Optimality Theory. The present research is based on the descriptive-analytical method, and our corpus will include spoken Persian. The present paper aims to show that some constraints can be applied to form left dislocation in Persian, while ranking of the constraints represent the optimal form/forms. The constriants are based on constructional uints of Featurs and Conceptual Units which are properties of grammatical categories such as argument, or discourse-functioal ones, such as topic. The results show that applyind the constraints of precedence, adjacency, and faithfulness on one side, and more features or conceptual units on the other side, the applied theory can bring more appropriate concequenses analyzing the cases of Persian. In other words, Syntax First Alignment has proved to be a promising framework for modeling Persian Left dislocation and can offer an alternative for syntactic frameworks based on hierarchical structure. The results, also, indicates that the features of [NEW], [ABOUT], and [CONTRAST] have key roles in Persisn Argument Left Dislocation. In addition, violating the constraints of Subject and Topic brings about unoptimality.

    Keywords: Optimality theory, Alignment Syntax, Left dislocation, Persian
  • ژاله مکارمی، شجاع تفکری رضایی*، والی رضایی

    نمود، دو نوع واژگانی و دستوری را دربرمی گیرد. نمود واژگانی از معنای فعل ناشی و پنج طبقه ایستا، کنشی، لحظه ای، پایا و کنشی-پایا را شامل می شود؛ درحالی که نمود دستوری به واسطه عناصر تصریفی و فعل های کمکی تظاهرمی یابد و انواع تام، ناقص، کامل و آینده نگر را دربرمی گیرد. پژوهش حاضر در چارچوب دستور نقش و ارجاع، رفتار نوع عمل در نمود استمراری و خوانش های مختلف آن را بررسی-می کند. به طورکلی، افعال ایستا نمی توانند با نمود استمراری به کارروند، ولی با قرارگرفتن در موقعیت فراز و فرود، اشاره به کنشگری فاعل و دلالت بر امری موقت، قابلیت استمرار پیدامی کنند. افعال کنشی، علاوه بر استمرار عمل، کارکرد فرافکنی اشاری نیز دارند. افعال لحظه ای معمولا فاقد استمرار تلقی می-شوند، ولی می توانند در نمود استمراری، خوانش روند مقدماتی، حرکت آهسته، تکراری، فرافکنی اشاری و گزارشی داشته باشند و به قریب الوقوع بودن و در شرف وقوع بودن رویداد اشاره کنند. افعال پایا و کنشی-پایا به دلیل تداوم در تحقق عمل می توانند در نمود استمراری به کارروند.

    کلید واژگان: نوع عمل, نمود دستوری, نمود استمراری, دستور نقش و ارجاع, زبان فارسی
    Zhaleh Makaremi, Shoja Tafakkori Rezayi *, Vali Rezaei

    Aspect is divided to lexical and grammatical types. Lexical aspect is derived from verb meaning and its subtypes are states, activities, achievements and accomplishments; Grammatical aspect is represented by inflection or some auxiliary verbs and includes perfective, imperfective, perfect and prospective ones. The present paper, in the framework of Role and Reference Grammar, studies the interaction of Aktionsart and progressive aspect in Persian verbs. It is usually accepted that states, don’t appear with progressive aspect, while “waxing or waning situations, agentivity and temporary situations”, pave the way for them to be used with progressive aspect. Activities are mostly compatible with progressive as their dynamicity is in accord with progression. Achievements are usually regarded unacceptable, but they can have different readings in progressive aspect including preliminary process, slow motion, iterative, futurate progressive and commentary reading. Accomplishments due to being durative and having stages, are acceptable in progressive aspect.

    Keywords: Aktionsart, grammatical aspect, progressive aspect, Role, Reference Grammar. Persian Language
  • زهرا معین نجف آبادی، والی رضایی*

    این مقاله در چارچوب دستور کاربردبنیاد به دگرگونی زبان به بررسی نوآوری های دستوری طنزآمیز سال های اخیر در مطبوعات طنز می پردازد. هدف پژوهش این است که با جمع آوری داده ها از مطبوعات طنز دریابد این نوآوری های براساس چه سازوکارهایی شکل گرفته، در چه ساخت هایی به‎کار رفته است و از میان آنها مواردی که در زبان بسامد بالایی دارند چه ویژگی هایی دارند. این نوآوری ها در سه بخش طبقه بندی و تجزیه و تحلیل شده اند: ساخت های اشتقاقی، ساخت فعل جعلی و ساخت های «ال»دار. با بررسی مشخص شد که بیشتر این نوآوری های براساس فرایندهای قیاسی در زبان شکل گرفته است که حاصل کاربرد زبان است. علاوه بر این، به نظر می رسد بیشتر نوآوری های دستوری طنزآمیز را می توان نشانه نیاز زبان فارسی به ساخت های جدید دانست، ساخت هایی که در زبان معیار قابل قبول نیستند اما در فضای طنز و شوخ طبعی می توان آنها را به‎کار برد

    کلید واژگان: رویکرد کاربردبنیاد, تغییر زبان, قیاس, بازتحلیل, قرض گیری
    Zahra Moein Najaf Abadi, Vali Rezai *

    This paper attempts to examine humorous grammatical innovations in contemporary Persian press in recent years within the framework of Bybee’s language change theory (2015) in accordance with the usage-based approach to grammer. In this regard, by collecting data from satirical press, this research endeavored to understand how and by which process these innovations have been produced, in which constructions they have been used and what characteristics they have. To this end, the humorous grammatical innovations have been classified in three categories consisting of derivatives constructions, fabricated verbs and constructions with “al-“. In this research, we demonstrate that a high number of innovations have been created on the basis of analogical processes. Furthermore the findings suggest that seemingly most of the innovations have the potentiality to enter the formal language but evidently the language enclines to absorb the innovations which have been coined by virtue of the language exigency or the deficits of applicable grammatical constructions.

    Keywords: Usage-based approach, language change, Analogy, Re-analysis, Borrowing
  • والی رضایی*، ژاله مکارمی

    افعال لحظه ای، جزء افعال تغییر حالت و رویدادهایی هستند که تداوم آن ها چنان کوتاه است که تقریبا نادیده گرفته می شود. این افعال، نمود پایانی دارند و معمولا با قیدهایی مانند «با جدیت» و «با انرژی» به کار نمی روند. هدف این پژوهش، بررسی تعامل افعال لحظه ای با انواع نمود دستوری در زبان فارسی است که در چارچوب دستور نقش و ارجاع و به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام می گیرد. افعال لحظه ای در این پژوهش در دو زیرگروه افعال لحظه ای نقطه اوجی و افعال لحظه ای رویدادی بررسی می شوند. افعال لحظه ای نقطه اوجی برای تحقق معمولا به مقدمه ای نیاز دارند که در طول زمانی کوتاه یا بلند انجام می گیرد، ولی افعال رویدادی معمولا به چنین مقدمه ای نیاز ندارند. داده های پژوهش از وب گاه های اینترنت و گفتگوهای روزانه انتخاب شده اند. بررسی افعال لحظه ای در تعامل با نمودهای دستوری نمایانگر آن است که هر دو زیرگروه افعال لحظه ای، قابلیت کاربرد با نمود تام را دارا هستند. هر چند، با توجه به مشخصه غیر پویا بودن افعال لحظه ای، در اغلب موارد این افعال، فاقد صورت استمراری به شمار می آیند. بررسی داده ها نشان می دهد که افعال لحظه ای نقطه اوجی و رویدادی با رفتارهای متفاوت، می توانند با خوانش هایی ازجمله قریب الوقوع بودن، حرکت آهسته، تکرار عمل، فرافکنی اشاری و خوانش گزارشی در ساخت نمود ناقص نمایان  شوند. در نمود کامل نیز می توانند کارکردهای تجربی، خبر داغ، کارکرد جهانی و گواه نمایی داشته باشند. این افعال در نمودهای تام، ناقص و کامل می توانند به مفهوم آینده نگر به کار روند که در این صورت، بافت کاربردی و وجود گروه قیدی دال بر آینده، نقش تعیین کننده ای خواهد داشت.

    کلید واژگان: افعال لحظه ای, نمود واژگانی, نمود دستوری, دستور نقش و ارجاع, زبان فارسی
    Vali Rezai *, Zhaleh Makaremi
    INTRODUCTION

    Aspect refers to “different ways of viewing the internal temporal constituency of a situation” (Comrie, 1976, p.3) and consists of lexical and grammatical types. Grammatical aspect is represented by inflection or some auxiliary verbs while lexical aspect is denoted by the inherent meaning of the verbs (Rezai, 2012). The aspectual classification of Vedler (1957), has been one of the most influential theories in lexical aspect studies (Tenny, 1987, p.29; Peck et al., 2013, p. 664; Kanijo, 2019, p.73). Vendler (1957) has classified verbs into four classes named states, activities, achievements, and accomplishments based on their stativity, duration, and telicity. Achievements describe the change of state that occurs instantaneously and creates a new situation (Pavey, 2010, p.97), they have inherent endpoint and are usually regarded as not being used progressively. Two sub-classes of achievements are “culminations” and “happenings”. Culminations need some time to occur, for example, to “reach a summit”, we have to walk a distance. Happenings lack this preparatory phase and occur instantly, for example, “explode” occurs in a very short time. In previous studies, Persian verbs have been classified to two classes, “achievement” verbs that occur in a short time and have endpoint and “durative” verbs that entails some time to occur (Jahan Panah Tehrani, 1984). Vahidiyan Kamyar (1992) added the third class, named “achievement-durative” verbs that occur in a short time but don’t end and extend through time. Abolhassani (2011) has also classified achievements to three sub-classes. Other studies have mostly investigated lexical or grammatical aspect in Persian or in a specific dialect (Daneshpazhouh et al., 2013; Abasi, 2015, Dastlan, 2018). The main objective of this study is to describe different readings of Persian achievements along with grammatical aspects in the framework of Role and Reference Grammar (RRG). For this purpose, achievement verbs, in two subdivisions named “culminations” and “happenings”, were selected in different contexts and their readings were analyzed in different grammatical aspects. Data have been collected from different Persian sites on the Internet and daily conversations.

    MATERIALS AND METHODS

    This paper studies the interaction of achievement predicates with grammatical aspects based on Role and Reference Grammar. RRG has proven to be a very practical framework for the description of aspectual classes. It proposes a linear and layered conception of syntactic organization without placing any underlying forms or movement rules and posits only one level of syntactic representation that is mapped directly into the semantic representation (Van Valin & Lapolla, 1997, p.21).The semantic structure in RRG provides a clear system of lexical decomposition that is an Aktionsart-based method of representing the semantics of predicates and their arguments (Van Valin & Lapolla, 1997, p.91). A predicate is identified as a member of a particular classification depending on some grammatical tests that have been established for English and other languages. The semantic representation is linked to the syntactic structure by means of an algorithm and the semantic roles of arguments are correlated with macroroles. In RRG a sentence is composed of at least one clause and clause of at least one core. Within the clause core are the nuclear predicating element and its arguments. Adverbs modifying the nucleus are not core elements but are placed in positions preceding or following the nucleus called peripheries. In Role and Reference Grammar (Van Valin & Lapolla, 1997, p.91-92), verbs are divided to four basic classes, including states, activities, achievements and accomplishments as proposed by Vendler (1957). Based on some specific-language tests, each of these classes are distinguished from each other. States are homogenous and involve no action and no final point. Activities, despite states, represent actions and have continuous feature. Achievements occur in a moment and don’t have continuous feature. Accomplishments are change of state verbs but occur in a longer time in comparison with achievements. Among these classes, achievements are change of state verbs; the beginning and end of these verbs are so short that can be neglected. They have final point and since they are considered durationless, they can't be used with adverbs such as "vigorously" and "seriously".  Regarding the grammatical aspect, four main types can be distinguished; perfective, imperfective, perfect and prospective aspect. Perfective indicates a situation as a single whole, whereas the imperfective looks at the situation from inside and the focus is on the internal structure of the event (Smith, 1997, p.3). The perfect is retrospective which establishes a relation between an event at one time and a situation at an earlier time. In prospective aspect, the event is related to some subsequent situation, for example when some event is about to be done (Comrie, 1976, p.64). Based on this framework, different readings of Persian achievements are investigated in different grammatical aspects.Data have been selected from written and spoken resources, including web sites and daily conversations. As aspect is better specified in the context, each predicate has been considered in its actual use and the interaction of lexical and grammatical aspect has been identified.  

    RESULTS AND DISCUSSION

    The data show that the culmination and happening predicates in Persian can occur with perfective aspect; since these verbs involve the final point, the occurrence of them with perfective aspect shows that the verb has reached its end and has finished.  As achievement predicates describe instantaneous changes from one state to another, the adage that achievements "lack progression" is well-known, but the presented data show that achievements in progressive forms can have five readings based on pragmatic context, including preliminary process reading, slow-motion (camera) reading, iterative reading, future progressive reading, and commentary reading (Gyarmathy, 2015). Culmination-achievements can occur on preliminary process reading that focus on the process before reaching the final phase of the verb. On slow-motion reading, an event described by the achievement predicate, which is regarded durationless, acts as a durative eventuality, that is, we "zoom in" to view it as an extended event. This reading is available to predicates which describe events that are not instantaneous, but take some small amount of time. The iterative reading is most natural with semelfactives. The future reading has prospective interpretation. The last reading or commentary reading, is available when the speaker is conveying the happenings to someone else; this reading is used when the exact timing of the utterance is not important. Achievement verbs in perfect aspect can represent some functions such as experiential, universal, hot news, and evidentiality. Achievement predicates in perfective, imperfective, and perfect aspect can represent some prospective interpretation depending on pragmatic context and existence of some temporal adverb denoting future time in the sentence.

    CONCLUSION

    Achievement verbs in perfective aspect denote change of states that occur instantaneously and reach  its endpoint. In culmination verbs, reaching  this endpoint entails some preparatory phase but in happening sub-class, this phase is not applied. Although achievements are regarded as lacking progressive, they can have five readings in imperfective aspect, depending on the context; they include preliminary process reading, slow-motion (camera) reading, iterative reading, future progressive reading, and commentary reading. Achievement verbs in perfect aspect can represent experiential, universal, evidentiality, and hot news functions. In prospective aspect, positive form of the sentence and some temporal adverbs are required to denote occurrence of the action in some future time.

    Keywords: Achievement verbs, lexical aspect, grammatical aspect, Role, Reference Grammar, Persian
  • والی رضایی*، ژاله مکارمی

    نمود بیانگر ساختار زمانی درون یک رویداد است که در قالب نمود دستوری به تکمیل، درجریان بودن یا احتمال وقوع و در قالب نمود واژگانی به ایستایی/پویایی، تداوم/لحظه ای یا غیر/کرانمندی محمول اشاره می کند. محمول های دال بر آینده، از افعالی که به حال و گذشته ارجاع می دهند، متفاوت هستند؛ رویدادهای مربوط به زمان گذشته، معمولا تحقق یافته اند، رویدادهای مربوط به زمان حال، در جریان هستند، ولی رویدادهای مربوط به آینده، در زمان گفتار نه درست هستند و نه نادرست، بلکه امکان وقوع دارند و به همین دلیل، سخنگویان، آن ها را با درجات مختلفی از قطعیت بیان می کنند. بیان رویدادهای مربوط به آینده یا زمان پس از گفتار، به شیوه های مختلف صرفی و نحوی صورت می گیرد و درباره نوع عمل نیز می تواند صورت های مختلفی داشته باشد. هدف این پژوهش، بررسی تجلی نمود پیش نگر در نوع عمل و در چارچوب رویکرد نقشگراست، با این پرسش که نمود پیش نگر در طبقات نمود واژگانی به چه صورت هایی تجلی پیدا می کند. داده های پژوهش از جملات نوشتاری و گفتاری مورد استفاده در وب گاه ها و مکالمات روزانه گرد آوری شده است. بررسی داده ها نشان می دهد افعال ایستا، به دلیل عدم کنشگری فاعل، معمولا در نمود پیش نگر به کار نمی روند و در اغلب موارد، بافت جمله در دلالت به این نمود تعیین کننده است. در افعال کنشی، تمایز استمرار عمل و پیش نگری فعل، باتوجه به بافت تعیین می شود. استمرار در افعال لحظه ای معمولا به مفهوم قریب الوقوع بودن رویداد است و در افعال پایا نیز باتوجه به افزوده (های) قیدی جمله، امکان وقوع رویداد در آینده ای نزدیک یا دور می تواند مدنظر باشد. به این ترتیب، ساخت هایی که برای اشاره به نمود پیش نگر در نوع عمل استفاده می شوند، ساخت گذشته ساده در نمود تام، ساخت های بیانگر نمود ناقص و گذشته نقلی در نمود کامل است.

    کلید واژگان: نمود پیش نگر, نوع عمل, نمود دستوری, رویکرد نقش گرا, زبان فارسی
    Vali Rezaei *, Zhaleh Makaremi

    Aspect refers to different ways of viewing the internal temporal constituency of a situation. It is divided into grammatical and lexical aspects. The focus of “grammatical aspect” is on the event being completed, in progress, or prospective, while in “lexical aspect”, such characteristics as dynamicity, duration, and telicity are considered based on the inherent meaning of the verb. Predicates referring to future are usually different from those denoting past or present; the events related to the past have happened, those related to the present are in progress, and a prospective event refers to the possibility of its occurrence in future, thus being neither true nor false at the moment of speaking. Speakers talk about the events related to future in various syntactic and morphological forms with different degrees of certainty. The objective of this paper was to analyze the prospective aspect of Aktionsart in Persian based on a functional approach so as to determine which aspectual classes could be used in prospective aspect. The data were collected from the spoken and written sentences used in the websites, mass media, and daily conversations. Considering data showed that most state verbs, due to the non-agentivity of their subject, cannot denote prospective aspect, but in some cases context is determinative in representing prospectivity. The distinction between progression and prospective aspect in activity verbs is mostly context-dependent. Progression in achievement verbs usually refers to the events that will happen imminently, while the possibility of the event to happen imminently or distantly from the present moment can be represented in accomplishments with regard to the context. Therefore, perfective, imperfective, and perfect aspects could represent prospective aspect of Aktionsart in Persian regarding some contextual characteristics.

    Keywords: Prospective Aspect, Aktionsart, Grammatical Aspect, Functional Approach, Persian
  • صادق محمدی بلبان آباد، بتول علی نژاد*، والی رضایی
    زبان کردی زبانی است با الگوی تکیه ثابت به طوری که تکیه واژگانی بر روی هجای آخر کلمه قرار می گیرد. تمام وندهای اشتقاقی و بسیاری از وندهای تصریفی و حتی تعدادی از واژه بست ها بعد از اضافه شدن به کلمه، بر تکیه کلمه تاثیر می گذارند و تکیه کلمه را جذب می کنند. مواردی که از این قاعده تبعیت نمی کنند بعضی از وندهای تصریفی و اکثر واژه بست ها  هستند. این عناصر که ضمایم کلمه واجی نامیده شده اند به همراه میزبان خود گروه واژه بست را به وجود می آورند. هدف از این مقاله ارایه شواهد واجی است که نشان دهد نظام نوایی زبان کردی دارای گروه واژه بست است. در این راستا، الگو های واجی مورد بررسی الگوی تکیه است که در این سطح گره قوی کلمه واجی ارتقا یافته، الگوی تکیه گروه واژه بست را تعیین می کند. دو فرایند واجی دیگر که در مرز تلاقی دو واکه به منظور ممانعت از التقای واکه عمل می کنند فرایند حذف واکه و فرایند درج همخوان غلت است که اولی در سطح کلمه واجی و دومی در سطح گروه واژه بست عمل می کنند. نهایتا فرایند تضعیف همخوان غلت بررسی خواهد شد که سطح گروه واژه بست را از گروه واجی متمایز می کند.
    کلید واژگان: واژه بست, کلمه واجی, گروه واژه بست, ضمائم کلمه واجی
    Sadegh Mohammadi, Batool Alinezhad *, Vali Rezai
    Stress assignment in Kurdish is generally considered to be very simple and systematic. All the derivational affixes and most inflectional suffixes have affected the stress position and attract the lexical stress. Exceptional cases are some of the inflectional affixes and clitics that are called Prosodic Word Adjoiners (PWA). PWA and their hosts combine as host + clitic constituent to create Clitic Group (CG). This paper proposes a unified analysis of CG in Kurdish as one of the constituents in Prosodic Phonology that divide the representation of speech into hierarchically arranged units. Phonological Processes analyzed to confirm CG are Stress Assignment Pattern, Vowel Deletion (VD), Consonant Insertion (CI) and Glide Weakening (GW). VD is applied in phonological word level, while CI is limited to Clitic Group. GW is applied in both phonological word and Clitic Group level, but it is banned in phonological phrase level.
    Keywords: clitic, prosodic word, clitic group, prosodic word adjoiners
  • ژاله مکارمی، شجاع تفکری رضایی*، والی رضایی

    افعال ایستا در بسیاری از موارد، از مهم ترین طبقات فعل و گاهی نیز معیاری برای طبقه بندی افعال دیگر بوده اند؛ مهم ترین مشخصه افعال ایستا، عدم تغییر است. این افعال دربردارنده کنشی نیستند و معمولا به احساسات درونی، مالکیت و موقعیت مکانی اشاره می کنند. علاوه بر این، برای تحقق به مدت زمانی کوتاه یا طولانی نیاز دارند. افعال ایستا فاقد ساختار درونی هستند و این بدان معناست که برای آن ها نمی توان زیررویدادهایی درنظرگرفت که نشان دهنده مرحله آغاز، تداوم و پایان باشد. این افعال محدودیت زمانی و نقطه پایان ذاتی ندارند و گستره زمانی شمول آن ها مشخص نیست. پژوهش حاضر با رویکرد نقش گرایانه به بررسی تعامل افعال ایستا و نمودهای دستوری پرداخته است. داده ها از وبگاه های اینترنت، روزنامه، کتاب و مکالمات روزانه گردآوری شده اند. در این پژوهش، به منظور بررسی جامع تر، افعال ایستا به پنج زیرگروه افعال وجودی، شناختی، عاطفی، ملکی و ادراکی تقسیم و رفتار هرکدام از نظر باهم آیی با نمودهای دستوری مختلف بررسی شده است. بررسی داده ها حاکی از این است که رفتار زیرگروه های افعال ایستا با نمودهای دستوری در تمامی موارد یکسان نیست. این افعال می توانند بدون محدودیت با نمود تام استفاده شوند، در این صورت، تحقق رویداد مدنظر است. هرچند تعامل افعال ایستا با نمود استمراری غالبا غیرممکن انگاشته می شود، در مواردی ازجمله قرارگرفتن در «موقعیت فراز و فرود، اشاره به کنشگری فاعل و موقعیت های موقت»، برخی افعال ایستا می توانند در نمود استمراری به کار روند. این افعال در نمود کامل می توانند کارکردهایی از جمله کارکرد نتیجه ای، تجربی، خبر داغ و گواه نمایی داشته باشند. علاوه بر این، وجود قید زمان دال بر آینده و مثبت بودن جمله، شرایط را برای دلالت برخی افعال ایستا به نمود آینده نگر هموار می سازد.

    کلید واژگان: افعال ایستا, نمود, نمود دستوری, دستور نقش و ارجاع, زبان فارسی
    Zhaleh Makaremi, Shoja Tafakkori Rezayi *, Vali Rezaei

    State verbs, with the characteristic of non-dynamicity, denote no action and usually describe internal feelings, possession and place. They lack internal structure, stages and end point. The present study, within the framework of Role and Reference Grammar (RRG), investigates the interaction of state verbs and different grammatical aspects in Persian to see whether the interaction of subdivisions of state verbs with the grammatical aspects is the same. The subdivisions of state verbs in the current paper include Existence, Cognition, Emotion, Possession and Perception verbs. Data are gathered from the Internet, books, newspapers and daily conversations. Considering data indicates that the behavior of these subdivisions with different grammatical aspects is not the same. In perfect aspect all these verbs can be used without limitation. Although in most cases the progressive form of state verbs is regarded impossible, in cases such as “waxing or waning situation, agentivity and temporary state”, some of them can be used in progressive form. State verbs in perfective aspect, show functions such as experiential, universal, evidentiality and hot news. Positive form of the sentence and temporal adverbs denoting to some future time, pave the way for some state verbs to be used in prospective aspect.

    Keywords: State Verbs, Aspect, Grammatical Aspect, Role, Reference Grammar, Persian
  • منصور رحیمی فر، والی رضایی*، رضوان متولیان

    ساخت های کامل در زبان فارسی، از مقوله های دستوری بحث برانگیز و دارای پیچیدگی از جنبه صوری و معنایی است. علت این پیچیدگی را باید در این ویژگی جستجو نماییم که از یک سو با گذشته و از سوی دیگر با زمان حال پیوند دارد. هم گذشته و هم کامل در پیوند با رویدادی به کار می روند که پیش از هنگام گفتار رخ داده اند، هر چند در مورد ساخت کامل، بر خلاف گذشته، نقطه زمانی ویژه ای مد نظر نیست. ساخت کامل می تواند به همه بازه زمانی رخدادی که ما از آن گفتگو می کنیم یا به هر بخشی از آن پیوند داشته باشد. افزون بر این، پیوند رویداد با نقطه ارجاع وابستگی ساخت کامل را با زمان حال نمایش می دهد که در مورد گذشته نقلی، همان زمان گفتار یا «پیوند با اکنون» است. از سوی دیگر پیوند ساخت های کامل با نمود و زمان دستوری نیز به پیچیدگی آنها می افزاید. در این تحقیق به دو نوع ساخت کامل گذشته نقلی و گذشته نقلی استمراری می پردازیم. بر این پایه، انگیزه نگارش این نوشتار فراهم آوردن تبیینی از کارکردهای گوناگون این دو ساخت در زبان فارسی امروز است به ویژه این که فراوانی کاربرد آنها نسبت به سایر ساخت ها گسترده تر است. در این نوشتار، که داده های آن بیشتر از زبان گفتاری معاصر و از محتوای سریال های تلویزیونی، فیلم های سینمایی، گفتگوهای خبری، روزنامه ها، گاهنامه ها، پیکره زبانی بیجن خان و نیز در برخی زمینه ها برای پشتیبانی از پیشنهادها، از نثر گذشته فارسی نیز فراهم آمده است، با تحلیلی نقش گرایانه از ساخت های یادشده در چهارچوب رویکرد نقشی-رده شناختی دریافتیم که بارزترین کارکردهای گذشته نقلی آگاهی های غیر مستقیم، فراکنش زمانی، کارکرد تجربی، خبر داغ، کارکرد جهانی و شگفت نمایی هستند و گواه نمایی و استمرار رویداد از مهمترین کارکردهای گذشته نقلی استمراری به شمار می رود. افزون بر این دو ساخت یاد شده هم زمان در بر دارنده مفهوم زمان و نمود هستند.

    کلید واژگان: ساخت های کامل, رویکرد نقشی رده-شناختی, کارکرد, زمان, نمود
    Mansour Rahimifar, Vali Rezai*, Rezvan Motavalian
    Introduction

    This article is an attempt to illustrate a comprehensive functional-typological study of two perfect constructions in modern Persian. In regard to these forms, there has been a kind of intricate complexity and difficulty that have occupied the minds of the grammarians and linguists. Regarding the complexity of the perfect constructions, what can be seen is the consistency and heterogeneity of these constructions with the past, on the one hand, and with the present, on the other hand, as well as the characteristics of tense and aspect, and their functions with adverb expressions. In addition, since the nature of the sentences are not directly determined by grammatical tenses, the various features of textual, linguistic, and meta-linguistic features play a great role in this regard. Accordingly, the motivation for writing this essay is to provide an explanation of the various aspects and functions of the present perfect and present perfect progressive in the contemporary Persian language, especially since their uses are widespread in their entirety compared with other perfect structures so that we can assume present perfect "the prototype" of these constructions. Therefore, we provide an explanation of these two perfect constructions, whose common elements are the past stem of the main verb plus the perfect aspect morpheme –e-, or the so-called “past participle. Also, the amalgamation of present perfect with the past tense, and its relation with definity, on then one hand, and the behavior of temporal adverbs towards the limitation of the perfect uses, along with aspectual and temporal nature of this construction and other perfect constructions as well as their relationship with the category of evidentiality on the other hand, have made this research more impressive.

    Review of Literature

    This paper is conducted based on the framework of the functional-typological approach. In this approach, the structure of language depends on its role, in particular the role of communication. In other words, the most prominent principle in this approach is that the fundamental purpose of language is communication between human beings, and this role forms the structures in which the languages take. The claim of the role-oriented views is that, since language is a tool from the foundation, it is wise to think that language structures are best suited to refer to roles that they accept. Givon (2001, 293-297) puts forward that language and grammar are neither explained nor described as a separate device. He considers perfect structures the most complex and delicate categories in grammar. This linguist considers language a direct reflection of the human communication needs. He considers perfect constructs for an event that either occurred before a point of reference or at least before the speech time. He believes that perfect aspect is the most complicated grammatical category, giving it four characteristics of anteriority, perfectivity, counter-sequentiality and lingering relevance. A number of other authors also take benefit of the views of linguists such as Comrie (1976) and (1989), Bybee et al. (1994), Kyparsky (2002), Aikhenwald (2004), Vanvalin (2005), Duhan (2011), Craft (2012), and Haddlestone (2012, 1984).

    Method

    To attain the goal of the study, the present authors have taken benefit from the application of functional-typological approach. The research data is collected mainly from current spoken Persian texts together with the content of television series, movies, talk shows, newspapers, periodicals, and in particular, the Bijankhan linguistic corpus, as well as classical Persian literature, in some cases, to support the claims. After evaluating the data, based on the phonetic, morpho-syntactic, semantic, and pragmatic criteria, the functions of the four perfect constructions are presented one by one, and their relationship with tense and aspect is presented. Also, the relationship between the evidentiality and the perfect constructions is determined.

    Reaults and Discussion

    In this paper the authors focused on two perfect constructions in Persian and tried to find out their tense and aspect relations, along with their different functions. As to the nature of tense or aspect regarding perfect constructions, it is concluded that, contrary to the claims of the grammarians and some linguists that placed these structures in the tense category, one can not draw the boundary between the two because both the nature of tense and nature of aspect can be seen in these constructions. Regarding the functions of the perfect constructions discussed in Farsi, it can be argued that for the present perfect, at least the functions of current relevance, hot news, resultative, experiential, mirativity, expression of the future event, tense projection, and dependence on the present and the past, for the present perfect progressive, as a combination of past and past continuous tense, functions of continuity, repetition, and habituation and evidentialty, and for the past perfect, actions preceding the past, the occurrence without precedence over the past, the continuous functioning and expression of the future can be mentioned. In addition, in the case of present perfect progressive, especially the first person and the second person do not have much use, and regarding the relationship between the two constructions and the category of evidentiality, it has been shown that both constructions show the function of the evidentiality. Furthermore, present perfect in the Persian language is one of the controversial grammatical constructs and is complex in terms of both form and semantics. In measuring other perfect structures, this construction is one of the most prominent grammatical categories: on the one hand, it relates to the past, and on the other hand, to the present. In addition, the reason why this complexity should be searched is for this feature, which can be used to construct a transcendental past to the entire period of time we talk about or link to any part of it.

    Conclusion

    In this paper, in the framework of the functional-typological approach and with the help of formal, phonetic, historical, semantic, applied, and function criteria, we have studied the functions of the present perfect, including indirect information or evidentiality, tense projection, resultative, hot news, and mirativity in Farsi, and discussed its behavior in relation to the tense, on the one hand, and to the past tense, on the other hand. We have also found out that the feature of current relevance locates on the top part of a hierarchical structure of present perfect functions and entails other functions. Regarding present perfect progressive, we came to this point that evidentiality is the most important function this form is used for in modern Persian.

    Keywords: Present perfect, functional-typological approach, linguistic criteria, perfect aspect
  • زهرا قانع، والی رضایی*، رضوان متولیان نایینی
    به بازنمایی های متفاوت مفعول به عنوان یک موضوع فعلی «تناوب مفعولی» گفته می شود. تناوب مفعولی مطالعه شده در این مقاله رابطه بین دو ساخت نحوی از یک فعل است که در آن مشارک دوم در یک ساخت در نقش مفعول مستقیم و ساخت دیگر در نقش موضوع حرف اضافه ای ظهور می یابد. افعال زیادی در زبان فارسی دارای این نوع تناوب هستند که از بارزترین آنها فعل های مصرفی، ادراکی، اشتیاقی و تماسی است. در این جستار به توصیف تناوب مفعولی در ساخت این فعل ها از دیدگاه دستور نقش و ارجاع می پردازیم و عوامل معنایی موثر بر این تناوب را تبیین می کنیم. داده های مرتبط از پیکره وابستگی نحوی زبان فارسی، مکالمات گونه گفتاری فارسی معیار و متن سخنرانی ها یا برنامه های تلویزیونی استخراج شده و در چارچوب این نظریه بررسی می شود. این مطالعه نشان می دهد که ساخت تناوب مفعولی در زبان فارسی انتخاب بین یک موضوع فرانقش و یک موضوع غیرفرانقش است و به نمود فعل و (نا)مشخص بودن مشارک دوم بستگی دارد.
    کلید واژگان: تناوب مفعول- موضوع حرف اضافه ای, دستور نقش و ارجاع, فرانقش, غیرفرانقش
  • سلیمان قادری نجف آبادی، محمد عموزاده*، والی رضایی

    پژوهش حاضر تحقیقی بنیادی و توصیفی است که داده های آن عمدتا برگرفته از گفتار محاوره ای محیط در طول یک دوره سه ماه بوده است. پس از ضبط و آوانویسی داده ها، پیکره ای مشتمل بر حدود سی و پنج جمله شرطی زبان فارسی با روش نمونه گیری کنترل شده انتخاب شد و سپس بر اساس رویکردهای شناختی کاربردشناختی، در سه بخش عمده تحلیل و نتایج حاصل شد. در بخش نخست مطالعه، ضمن معرفی چارچوب نظری، سویتسر (1990) درباره وجود روابط سه گانه محتوایی، معرفتی و کارگفتی در جمله های شرطی، کارایی این چارچوب در تحلیل جمله های شرطی زبان فارسی را می سنجد. در بخش دوم، انواع خوانش های برگرفته از حرف شرط «اگر» که مشتمل بر خوانش شرط لازم و کافی، خوانش بیانگر مبتدا و خوانش امتیازی بودند معرفی و تبیین می شود. بخش سوم که بر نقش مفاهیم ذهنیت (Langacker, 1990, 1999) و بیناذهنیت (Traugott & Dasher, 2005) در کاربرد جمله های شرطی تمرکز دارد، نشان می دهد که مفاهیم مذکور چارچوب قابل قبولی را برای فهم بهتر ماهیت فرض انگاری در ساخت های شرطی ارائه می دهد. در مجموع، علاوه بر تحلیل جمله های شرطی از یک دیدگاه شناختی جدید، آنچه این کاوش را از بررسی های پیشین متمایز می سازد، بررسی ماهیت جمله های شرطی سرخود است که در مطالعات محققان زبان فارسی عمدتا مغفول مانده است. در این زمینه نگارندگان با بهره گیری از چارچوب جدید دستور کلام (Kaltenböck, Heine & Kuteva, 2011; Heine, Kaltenböck  & Kuteva, 2016) نشان می دهند که چنین بندهایی برگرفته از جمله های شرطی کامل و با فرایند عضوگیری ساخته شده است که انگیزه این فرایند بیشتر برجسته سازی عناصر موقعیت کلام چون ذهنیت و بیناذهنیت است.

    کلید واژگان: جمله های شرطی, اگر, ذهنیت, بیناذهنیت, فرض انگاری, عضوگیری
    Soleiman Ghaderi, Mohammad Amouzadeh*, Vali Rezaei

    The current study will be focused on the analysis of modern Persian conditionals based on a cognitive-pragmatic approach. The study proceeds to answer three questions: 1) Can Sweetser's (1990) theoretical model elucidate the different cognitive and pragmatic dimensions of Persian conditionals? 2) What are the conventional readings of agar (‘if’, the common particle in Persian for the conditionals) in Farsi, and in which conditionals are they most present? And finally 3) Can we draw a relationship between subjectivity / intersubjectivity and conditionals? The study assumed a pure and descriptive research whose data were largely derived from contemporary spoken Persian over a period of three months. To answer the questions, the investigation is comprised of three parts. The first part includes the analysis of triple classification of conditionals (e.g. content, epistemic, and speech act conditionals) in Persian sentences based on Sweetser's model (1990) and upholds the efficiency of this model to a great extent. The second part deals with the ways in which 'agar' construes several readings in Persian conditionals and classifies them as necessary and sufficient condition, topic marker, and concessive readings. Finally, the discussion focuses on the subjectivity and intersubjectivity aspects in relation to hypotheticality of conditionals and it argued that the hypotheticality of conditionals can be fairly explained in terms of subjectivity and intersubjectivity. Accordingly, we can propose the grammaticalisation of agar in Persian conditionals. Moreover, this paper furthers the issue by looking at the ways in which conditional insubordinate clauses are triggered by cooptation (in Heine’s term); this happens by foregrounding the components of discourse situation, in particular, subjectivity and intersubjectivity. In fact, it can be asserted that subjectivity and intersubjectivity can account for the various conditional sentences applications in Farsi

    Keywords: conditionals, agar, subjectivity, intersubjectivity, hypotheticality, cooptation
  • مرضیه بدیعی، بتول علی نژاد*، والی رضایی
    تحقیق حاضر به ارتباط متغیرهای آکوستیکی (دامنه زیروبمی، دیرش و شیب) با نوع جمله (خبری و پرسشی) در آخرین رخداد زیروبمی جملات خبری و پرسشی بله/ خیر در چارچوب مدل شیب می پردازد. از آنجائی که مطالعات انجام شده (ماه جانی، 2003؛ سادات تهرانی، 2007؛ اسلامی، 2000؛ ماهوتیان، 1997) حاکی از تفاوت جملات پرسشی و خبری در آخرین رخداد زیروبمی است، هدف این است که مشخص شود از لحاظ ادراکی، چه پارامترهای آکوستیکی در تشخیص جملات خبری از پرسشی دخیل هستند؛ بنابراین برای رسیدن به این مهم، ابتدا در بخش تولیدی از تحلیل های آماری در رابطه با درجات متفاوتی از میزان دیرش، دامنه زیروبمی و شیب در جملات خبری و سوالی بله/ خیر و سپس در بخش ادراکی ابتدا به دست کاری متغیرهای آکوستیکی دیرش، دامنه زیروبمی و شیب پرداخته شده است و سپس از آزمون های ادراکی جهت میزان موفقیت کار استفاده شده است. در بخش تولیدی ابتدا چهل جمله پرسشی بله/ خیر و خبری معادل هم توسط پنج گویشور فارسی زبان خوانده و سپس از طریق نرم افزار پرات به تحلیل داده ها و اندازه گیری پارامترهای آکوستیکی پرداخته شد و در ادامه با تحلیل آماری و با استفاده از آزمون تی استیودنت به مقایسه میانگین متغیرهای مختلف در جملات پرسشی و خبری پرداخته ایم. نتایج نشان می دهد میانگین متغیرهای دامنه و دیرش به جز شیب، در جملات پرسشی بیش از میانگین این متغیرها در جملات خبری است. در مرحله بعد، نقاط آکوستیکی از جمله: سمت راست ترین خیز، قله پایانی، دره دوم و دره اول جملات پرسشی تحت دست کاری قرار گرفت تا به جمله خبری متناظر تبدیل شود. در بخش آزمون ادراکی میزان پرسشی و خبری بودن جمله دست کاری شده از طریق پرسشنامه مشخص گردید و معلوم شد که f0 سمت راست ترین خیز مهم ترین عامل در تشخیص جملات پرسشی از خبری است و دست کاری همه نقاط آکوستیکی به صورت هم زمان و یکجا بیشترین تاثیر را بر تعیین نوع جمله دارد.
    کلید واژگان: جمله سوالی, جمله خبری, مدل شیب, دست کاری, آزمون ادراکی
    Marziyeh Badiee, Batool Alinezhad *, Vali Rezai
    This paper investigates intonational characteristics of yes/no questions in contrast to statements in Persian. Based on Tilt model, acoustic variables including duration, pitch amplitude and tilt are compared between these two sentence types. Since studies (Eslami, 2000; Mahjani, 2003; Mahootiyan, 1997; Sadat Tehrani, 2007) have shown the difference between yes/no question and statement is in the last intonational event, the goal is to determine which acoustic parameters are conceptually important in identifying the type of the sentence. To achieve this, at first, in the production stage, we used statistical analyses in relation to different levels of duration, pitch amplitude and tilt in questions and statements. Then, in the perception stage, first, we manipulated   acoustic variables (duration, pitch amplitude and tilt), then perceptual tests were used to measure the success of work. In the production stage, 40 yes/no questions and their corresponding and statements were read by five Persian speakers, and then through Praat software, the data were analyzed and the acoustic parameters measured. In the next step, by means of Student's t- test, we compared the mean of different variables in the questions and statements. The results of our statistical analyses showed that the average of duration and pitch amplitude except tilt variable were higher in final peak in questions. In the next stage, we manipulated the target points, including: edge f0, final peak, rightmost valley and penultimate valley in order to change the question to statement. Perceptual salience of these acoustic cues was investigated through questionnaire identification tests. The perception tests indicate that only the utterance-final edge F0 is a strong perceptual cue to make a distinction between question and statement. And simoltaneovs manipulation of all target points showed greatest effect on identifying the type of sentence.
    Keywords: Question, Statement, Tilt Model, Amplitude, Manipulation, Perception Test
  • والی رضایی، سلیمان قادری
    کاربرد فراوان حرف اضافه با در زبان فارسی، پژوهش حاضر را بر آن داشته است تا در چارچوب دستور نقش و ارجاع، با بررسی بازنمایی ساخت منطقی برخی جملات زبان فارسی شنیده پژوهش گران که دربردارندهحرف با بوده است، به بررسی انگیزش های دستوری یا معنایی اعطای این حرف اضافه به گروه های اسمی در زبان فارسی بپردازد. نتیجه این نوشتار آن است که حرف اضافه با، حرفی اصولا مکانی و مقوله ای شعاعی است که مفاهیم مربوط به آن از مفاهیمی مرکزی چون باهم بودن و داشتن منشعب می شوند. به تبع آن، نشان می دهد که نمی توان تنها به قوانین اولیه بیان شده در دستور نقش و ارجاع در زمینه تخصیص حروف اضافه، بسنده کرد و می بایست با بررسی انگیزش های معنایی، ساخت منطقی جملات حاوی حروف اضافه را به گونه ای دقیق تر ترسیم کرد که از مشکلات و مسائلی که در نمودهای ساخت منطقی اولیه پیشنهادی رویکرد نقش و ارجاع وجود داشت، برحذر بود. افزون بر این، تحلیل ارائه شده در این پژوهش قادر به توجیه کاربردهای متنوعی از حرف اضافه با مانند انواع قیدی، مشارکتی، پذیرنده و ابزاری در زبان فارسی است.
    کلید واژگان: دستور نقش و ارجاع, رویکرد فارل, حرف اضافه با, ساخت منطقی, مقوله شعاعی
    Vali Rezaei, Solaiman Ghaderi
    The abundant use of prepositions in Persian has led the present study to choose the framework of Role and Reference Grammar (RRG), a structural-functional theory of grammar, in order to investigate the logical structure representations of some sentences containing the preposition ba meaning 'with'. This is to find out the semantic and structural motivations of this preposition assignment to Persian NPs. This article concludes that the preposition ba, is a basically locative preposition and a radial category with senses related to the central, primary maning of 'togetherness' and 'having'. As a consequence, it can be shown that one cannot be restricted solely to the primary preposition assignment rules stated in RRG, and must focus on the semantic motivations to represent the logical structure of the sentences containing prepositions, in a better way. In this way, we avoid the problems and issues in RRG primary logical structure representations. In addition, the analysis presented in this study is able to justify the various uses of the Preposition ba in Persian, such as adverbial, commutative, theme-marking and, instrumental ba.
    Keywords: Role, Reference Grammar, Farrel approach, preposition ba, logical structure, radial category
  • امین کریمی، والی رضایی*
    اهداف این تحقیق بررسی ارتباط صفت لیاقت با صفت های فاعلی و مفعولی، تعیین ویژگی های سرنمونی صفت های فاعلی و مفعولی در زبان فارسی، و بررسی تغییر مقوله ای این صفت هاست. داده های خام؛ صفت های اولیه را نویسندگان مقاله پیدا کرده و سپس کاربرد آنها را در پایگاه دادگان زبان فارسی و پیکره بیجن خان بررسی کرده اند. این تحقیق نشان داد که صفت های لیاقت را می توان با توجه به ساخت در یکی از مقوله های صفت های فاعلی و مفعولی جای داد. نیز مشخص شد که صفت های فاعلی و مفعولی از نظر ساختاری نشان دار و در اکثر موارد مقایسه ناپذیر و بنابراین غیرسرنمون هستند. این پژوهش نیز نشان داد که تغییرات صفت های فاعلی و مفعولی در زبان فارسی به سمت اسم است و تغییرات اینها با تغییرات سایر صفت های زبان فارسی مانند صفت های «توصیف، ویژگی» و «توصیف، شیء» متفاوت است، چراکه این تغییر مقوله ای باعث از دست رفتن ویژگی های صفتی و تبدیل کامل آنها به اسم می شود.
    کلید واژگان: صفت فاعلی, صفت مفعولی, سرنمون رده شناختی, کنش گزاره ای, نشان داری ساختاری
    Amin Karimi, Vali Rezai *
    Introduction
    The most basic elements of a language which play a key role in majority of syntactic theories and morphological analyses are “parts of speech” including “adjectives”, the subject of the present contribution. The sources of Persian traditional Grammar have divided adjectives into various categories such as subjective, objective, ability types and the like. However, a considerable challenge for defining and categorizing adjectives relates to the fact that the parts of speech (henceforth, POS) have extended marked grammatical functions besides their unmarked functions. Therefore, to describe and explain POS, we should resort to a theory positing that the members of a category are not equal. The present research seeks to provide answers to the following questions:1.How are ability adjectives associated with subjective and objective patterns?
    2.Which feature(s) of prototypical adjectives do subjective and objective adjectives lack?
    3.Which part(s) of speech result(s) from the categorical shift of subjective and objective adjectives and how do these adjectives differ from other types of adjectives?
    Theoretical framework
    This research has been conducted within the framework of Typological Prototype Theory (henceforth, TPT), which is a theory about categorization and has arisen from cognitive linguistics. Cognitive grammar posits that language is relative, and as Langacker (1987) puts, the linguistic system is not an all-or-nothing matter. The prototype theory was developed in the works of Brent & Key and also Rosch in the 1960s and 1970s, however it was Lakoff who first used it in relation to linguistic categories.
    In line with Cognitive Grammar, Croft (2001) developed the Radical Construction Grammar in the form of a theory based upon Typological Prototype Theory, according to which the prototypical function of POS occurs in unmarked functions, and the POS may also appear in non-prototypical or peripheral functions through structural coding. This point of view states that each grammatical category has central and peripheral members, with the central members having higher frequency, being less structurally coded, and showing a complete potential behavior. 
    By structural coding, we mean the use of morphemes to make a lexical category marked. Croft (2001) uses two criteria of structural coding and potential behavior for typological markedness. According to the former criterion, the marked value of a grammatical category has equal or greater morphemes than its unmarked value, while according to the latter criterion, one value of a conceptual category is grammatically more 'versatile' than the other. The grammatical behavior of the unmarked and the marked POS can be differentiated using the sub-criteria of behavioral potential criterion including comparability, function in attributive and predicative positions, and frequency of occurrence.
    According to Croft (2001), there are constructions in all languages of the world for predication, reference and modification, which express the propositional acts needed by languages. We can use these propositional acts to identify the POS. Words that can fill in the positions of predication, reference and modification can be divided into semantic classes, and the basic propositional act functions of strengths of the prototypes include action, object and property.
    Methodology 
    This is a descriptive – analytical research conducted using the content analysis method. The adjectives used as the raw data were collected by the researchers and the frequency of their occurrence were examined both in the Persian Language Database (PLDB) and Bijankhan Corpus. Considering the diverse texts and words used in these corpuses, it is expected that they are appropriate representatives of the texts and words used in Contemporary Persian. It is noteworthy that considering the practical limitations and the impossibility of analyzing all the selected adjectives, the researchers selected and analyzed a limited number of action adjectives and tried to select basic adjectives which are more frequently used and do not belong to a specific colloquial or written style.
    Results and Discussion
    The present research showed that subjective and objective adjectives belong to the <modification, action> class of adjectives and are non-prototypical or peripheral adjectives. Examining the semantic and syntactic features of ability adjectives and comparing them with the subjective and objective adjectives, the researchers concluded that ability adjectives can be placed within either subjective or objective types of adjectives depending on their construction. This research also revealed that subjective and objective adjectives cannot be considered prototypical adjectives based on the structural coding criterion and the comparability sub-criterion. This conclusion was strongly confirmed through the frequency of these adjectives in the PLDB and Bijankhan Corpus. The present contribution also exhibited that the categorical shift of the Persian subjective and objective adjectives is toward the lexical category of noun and that the changes of these adjectives are different from the adjectives denoting a property or object.
    Conclusions and Suggestions
    This research demonstrated that the TPT is able to account for the behavioral differences of the adjectives denoting property, action and object, but is incapable of explaining the behavioral differences of the sub-categories of these classes of adjectives. To reach more reliable conclusions, a typological- functional theory is needed to differentiate between all members of a category by considering all morphological, syntactic, semantic, stylistic and pragmatic criteria.
    Further research can analyze other types of Persian adjectives including those denoting object and property within the framework of the TPT and determine the degree to which they are close to or distant from prototypical adjectives. It is also suggested that future researches examine other POS within this framework to specify the degree of prototypicality, thereby taking a step toward bridging the gaps in relation to the POS in Persian.
    Keywords: subjective adjective, objective adjective, Typological Prototype Theory, propositional act, structural coding
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر والی رضایی
    رضایی، والی
    دانشیار گروه زبان شناسی، دانشکده زبان های خارجی، دانشگاه اصفهان
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال