به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

پارسا یعقوبی جنبه سرایی

  • عمر محمد سعید، پارسا یعقوبی جنبه سرائی*
    در هر متنی دو سطح از ابهام ترجمه و نسبت وجود دارد که مبنای تبیین رتوریک آن متن از منظرهای مختلف متن کاوی اعم از فرمالیستی و گفتمانی است. در اغلب متن های کلاسیک سطوح مذکور ابهام، کم وبیش توامان وجود دارند؛ اما در برخی از متن ها، یک سطح بر دیگری چربیده است. گلستان سعدی از جمله متن هایی است که اساس رتوریک آن بر پایه ابهام نسبت و انواع جابه جایی و مفصل بندی سامان یافته است. در این نوشتار، رتوریک گلستان یا مواجهه مولف-راوی با شنونده/ خواننده برمبنای ابهام نسبت برسازنده آن متن در قالب انواع جابه جایی و مفصل بندی زبانی روایی دلالت یابی، طبقه بندی و تفسیر شده است. مبنای تحلیل، مفاهیم و اصطلاحات چند حوزه ارتباط شناختی همچون معناشناسی، بلاغت، روایت شناسی و گفتمان کاوی است. نتیجه نشان می دهد که بنا به وجه غالب ابهام نسبت در گلستان، مولف- راوی متن از چهار شکل دلالت ورزی توسیع/ شناورسازی، پیش اطلاع رسانی، پیوند/ التقاط و تکرار/ انباشت جهت تبادل معنا یا انتقال «پیام_نیرو» بهره برده است که برخی از این موارد ضمن ایجاد تنوع حاوی نوع گشودگی و چندصدایی بوده؛ بر همین اساس، توجه شنونده/ خوانندگان را به خود جلب کرده است. در مواردی هم وجه هدایت/ بازدارندگی متن، شنونده/ خواننده را زیر چتر حمایت یاکنترل مولف-راوی مهار کرده است. البته همنشینی همه موارد، ضمن جهت دهی به شنونده/خوانندگان، در اغلب موارد آنها را به صحنی گشوده از برساخت واقعیت سوق داده است و استنباط آنان را در مواجهه با موضوع بازنمایی محدود نکرده است.
    کلید واژگان: گلستان سعدی, رتوریک گلستان, جابه جایی, مفصل بندی, پیام نیرو
    Omer Mohammad Saeed, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *
    In every text, there are two levels of ambiguity of translation and ratio, which are the basis of the rhetorical explanation of the text from different perspectives of textual analysis, whether formalistic or discursive. In most of the classical texts, the aforementioned levels of ambiguity more or less exist, but in some texts, one aspect outweighs the other. Sa’adi's Golestān is one of the texts whose rhetorical basis is based on the ambiguity of ratio and types of displacement and articulation. In this article, the rhetoric of Golestān or the confrontation of the author-narrator with the listener/reader is classified and interpreted based on the ambiguities of the relationship between the creator of the text in the form of displacement and the significance of linguistic-narrative articulations. The basis of the analysis is the concepts and terms of several communicative fields such as semantics, rhetoric, narratology and discourse analysis. The result shows that, according to the dominant aspect of ratio ambiguity in Golestān, the author-narrator of the text uses four levels of extension / floating, pre-information, connection / eclecticism and repetition/accumulation in order to convey meaning or communicate the "Message–Force." Some of these cases, while creating diversity, contain the type of openness and polyphony, which help to draw the attention of listeners/readers. In some cases, the direction-inhibition aspect of the text restrains the listener/reader under the support-control umbrella of the author-narrator. Of course, all cases considered, while directing the listeners/readers, in most cases the text leads them to an open state of reality, which does not limit inferences in the reader’s encounter with the textual and conceptual representations.
    Keywords: Golestān. Sa’Adi, Rhetoric, Displacement, Articulation, Message
  • یحیی بزدوده، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    آداب نامه ها، در میان ایرانیان به عنوان متون آموزشی ایفای نقش کرده اند. شیوه غالب در این محتواها، یک سویه و توصیه به انجام یا منع از انجام کارها است و عمدتا همراه با استدلال عقلانی نیست. مفاهیم و موضوعات مندرج در این متون سیاسی-اخلاقی بوده و از پشتوانه های دینی، عرفانی و عرفی بهره می برند و بر مبنای آن ها ساختار و ضرورت نهادهای اجتماعی از جمله نهاد آموزش را در هیئت الگوی اندرز-پیشنهاد با شنونده/خواننده در میان می گذارند. به عبارتی دیگر، شیوه انتشار دانایی مذکور با ساختار تکرار-یادآوری بر استراتژی تمکین استوار بوده، اصل پرسشگری و دیالوگ در تعامل آموزشی را معمولا به تعلیق درآورده است. در این نوشتار وجوه پرسش گریزی و علل امتناع از آن در پنج آداب نامه سیاسی اخلاقی پدیده آمده یا بازخوانی شده در قرن های پنجم تا هفتم هجری قمری دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که مولف-راویان متون مذکور گاه با ذکر گزاره ها به صورت مستقیم و صریح شنونده/خواننده را به پرهیز از پرسش دعوت می کنند، گاهی هم به شکل غیرمستقیم با حکایت پردازی و طرح گفتمان تنبیه/تشویق به این امر پرداخته اند. نظم گفتمانی گزاره/حکایت های تولید/رواج پرسش گریزی در این متن ها بر مدار دو عنصر ماهیت موضوع و جایگاه راوی سامان یافته است که بنا به ساختار عمودی نهفته در تئوری آموزش، اقتدارگرایانه می نماید. البته در تبیین این اقتدارگرایی و تفسیر آن به استبداد آموزشی باید تامل نمود؛ چراکه دلالت های متنی و برون متنی دیگری وجود دارد که چنین نگاهی را تعدیل می کند.

    کلید واژگان: آداب نامه های کلاسیک فارسی, متون سیاسی-اخلاقی, آموزش و تمکین, آموزش و پرسش گری
    Yahia Bezdoode, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *

    Etiquettes have played a predominant role as educational texts among Iranians. The dominant method in these contents is one-sidedness and the inclusion of some pieces of advice for doing or prohibiting doing things. It is also noted not to be accompanied by rational reasoning, to a great extent. The concepts and topics contained in these texts are political and moral. Furthermore, they tend to use religious, mystical, and customary supports and, accordingly, the structure and necessity of social institutions, including the institution of education, are used as a model of instruction-suggestions with the listener/reader. To add up, the method of disseminating the mentioned knowledge with the repetition-reminding structure is based on the compliance strategywhich has usually suspended the principle of questioning and dialogue in educational interaction. In this article, the aspects of question avoidance and the reasons for its refusal are indicated and interpreted in five political-ethical etiquettes that appeared or were re-considred in the 5th to 7th centuries of AH. The results have indicated the author-narrators of the mentioned texts sometimes directly and explicitly invite the listener/reader to refrain from asking questions. Sometimes they have dealt with this matter indirectly by telling stories and planning punishment/encouragement discourse. The discursive order of the proposition/production anecdotes/prevalence of questioning in these texts is organized around the two elements of the nature of the subject and the position of the narrator, which seems authoritarian based on the vertical structure hidden in the theory of education. Of course, in explaining this authoritarianism and interpreting it as educational tyranny, one should think about it because there are other textual and extratextual implications that modify such a view.

    Keywords: Persian Classical Etiquettes Books, Political-Ethical Texts, Education, Obedience, Questioning
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، نجم الدین رستم یونس

    در جهان معاصر با گذر از نظام معرفتی-انضباطی جهانشمول و باور اشرافی/طبقاتی جهان کلاسیک، توجه به جهان فردی و فردیت افراد میسر گردید و هویت سوژه های متنی بر مبنای سبک زندگی و انواع سرمایه های فردی و اجتماعی آنها، موضوع بازنمایی روایت های ادبی قرار گرفت. بر همین اساس، فقدان برخی از سرمایه ها یا خلل در آنها که به مثابه اشکالی از داغ ننگ سوژه ها مفروض است، به روایت درآمد. از میان داستان نویسان معاصر فارسی، صادق هدایت از برجسته ترین نمایندگان بازنمایی انواع داغ ننگ و گفتمان طرد ملازم آن است. در این نوشتار داغ ننگ سوژه ها و گفتمان طرد ملازم آنها، در چند داستان کوتاه صادق هدایت دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که راوی داستان های هدایت در بازنمایی سوژه های متنی، داغ خوردگی آنان را در قالب سه شکل تنانه، شخصیتی/روانشناختی و قبیله ای/خویشاوندی بازنمایی کرده است که مبنای شکل گیری برخی از آنها همچون وضعیت شریف داستان بن بست و داود گوژپشت به مثابه امر پیشینی یا فلسفی می نماید و در مواردی هم اساس داغ ننگ سوژه هایی همچون آبجی خانم، عصمت السادات، حسن و حاجی مراد امری تاریخی بوده؛ حاصل مناسبات نامتوازن اجتماعی است. آنچه مهم می نماید این است که بازنمایی موارد مذکور از یک سو حاکی از استیصال بشر کنونی در کنار تشخص و استقلال برآمده از فردیت گرایی معاصر است از سوی دیگر حاوی وجوهی از پرسش/اعتراض های فلسفی و اجتماعی است که پیشتر به این شکل صورتبندی نشده اند؛ اگرچه در مواردی موضع مولف پنهان داستان ها و در تداوم آن نگاه شخصی راوی هم در تشدید یا بسامد پرسش/اعتراض های مذکور اثر گذاشته است.

    کلید واژگان: صادق هدایت, هویت, سوژه های متنی, داغ ننگ, گفتمان طرد
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *, Najmadin Rostam Younes

    In the contemporary world, by passing the universal epistemological-disciplinary system and the aristocratic/class belief of the classical world, it became possible to pay attention to the individual world and the individuality of individuals, and the identity of textual subjects based on their lifestyles and types of personal and social capitals is the subject of representation, Literary narratives were placed. Based on this, the lack of some capitals or a defect in them, which is supposed to be a form of stigma of the subjects, was narrated. Among the contemporary Persian novelists, Sadegh Hedayat is one of the most prominent representatives of the forms of stigma and the discourse of rejection associated with it. In this writing, the stigma of the subjects and the discourse of rejection associated with them have been guided and interpreted in several honest short stories. The result shows that the narrator of Hedayat's stories in the representation of the textual subjects has represented their grief in the form of three physical, personality/psychological and tribal/kinship forms, which are the basis for the formation of some of them such as The noble status of the story of Bonbast and Davood Ggozheposht is seen as a historical or philosophical matter, and in some cases, the basis of the disgrace of subjects such as Abji-khanom, Ismat-al-Sadat, Hassan and Haji Murad is a historical matter; It is the result of unbalanced social relations. What is important is that the representation of the mentioned cases, on the one hand, indicates the desperation of the current human being along with individuality and independence arising from contemporary individualism, on the other hand, it contains aspects of philosophical and social questions/objections that were previously They are not formulated in this way; Although, in some cases, the position of the hidden author of the stories and in continuation of that, the narrator's personal view has also had an effect on the intensification or frequency of the mentioned questions/objections.

    Keywords: Sadegh Hedayat, Identity, Textual Subjects, Stigma, Discourse Of Rejection
  • بهناز حامدی، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    نوع تعامل عاشق و معشوق در ژانر غنایی در ادبیات فارسی از آغاز تا امروز شکل های متفاوت به خود گرفته است. یکی از این موارد، تعامل رایج عاشق و معشوق در غزل کلاسیک فارسی است که بسیار فاصله مند و به ظاهر نامتعارف می نمایاند، در حالیکه وضعیت و موقعیت سوژه ها نیازمند کشف مناسبات طبقاتی بوده؛ که به صورت ضمنی و پنهان در متن گسترانده شده است. تبیین این مسئله مستلزم دلالت یابی کنش ها و وضعیت کارگزاران متنی به مثابه سبک زندگی و فاصله گزینی هویتی-طبقاتی آنها ا ست. بر همین اساس ضمن تبیین وجوه فاصله گزینی عاشق و معشوق، دلایل فاصله-گزینی متفاوت آنها با تکیه بر آرای برخی از متفکران مطالعات فرهنگی، انسان شناسی فضا، جامعه شناسی بدن و با توجه بستر تاریخ اجتماعی-فرهنگی تولید متن، در غزل سعدی دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که در غزل سعدی سبک زندگی معشوق را می توان در سه سطح تعلقات و دارایی، وضعیت-کنش بدنی و در نهایت کنش ها، در مقام نشانگان طبقاتی و فاصله گزینی فردی و اجتماعی وی طبقه بندی کرد. برآیند هر سه سطح، امتناعی مدرج است که به مثابه شکلی از بالا دست نمایی واقعی یا نمایشی از معشوق سر می زند: از شکل خفیف و نسبتا ضمنی یعنی نمایش دارایی ها و اظهار ژست های خاص بدنی تا امتناع آشکار که برآمده از کنش های تدافعی-وجوهی از بی اعتنایی- است، شروع می شود تا شکل خشن و تهاجمی خود، ذیل انواع یغماگری تداوم می یابد. یغماگری که همسو با فرهنگ ترکان حاکم یا غلام و کنیز به مثابه مصداقی از منزلت و افتخار هویتی-طبقاتی و نشانه تن آسایی واقعی یا نمایشی، مفروض است.

    کلید واژگان: غزلیات سعدی, هویت معشوق, فاصله گزینی, طبقه, سلیقه و مصرف
    Behnaz Hamedi, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *

    In the Persian Lyrical genre, the relationship between the lover and beloved has varied into different forms from the beginning to now. This relationship seems too distant and unusual in classic Persian odes, while the situation of the subjects must be discovered in the concept of their social class, which is hidden in the context. Explaining this issue requires finding the implication of the textual agents’ actions and situations as the lifestyle and the separation of their identity and social classes. Based on this, in addition to explaining the aspects of spacing between the lover and beloved, the reasons for their spacing are interpreted, based on the opinions of some philosophers of cultural studies, anthropology of space, and sociology of the body, considering the social-cultural background of creating the text, in Saadi's ghazal. The result shows that in Saadi's ghazal, the beloved's lifestyle can be classified into three levels: belongings and possessions, state of physical activity, and actions, as her class and personal and social distance symptoms. All three levels are graded refusals, which appear as a form of natural or stilted superiority by beloved: starts from a mild and relatively implicit form, i.e. displaying assets and expressing specific body gestures or an apparent refusal that arises from defensive actions - forms of disregard- and continue in its violent and aggressive form under all kinds of spoliation. Spoliation in the Turk governors' culture or bondman and bondwoman is assumed as the example of identity and social class dignity and honor and a sign of natural or stilted convenience.

    Keywords: Saadie's Sonnets, Beloved's Identity, Choice Of Distance, Class, Taste, Consumption
  • امین حمه رضا محمد امین، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    رمان همسایه ها با رویکردی رئالیستی به قصد بازنمایی/ مقبول نمایی دانایی/ باور حزبی به روایت درآمده است. همین امر سبب شده است که نشانه گشایی از آن مستلزم درک نزاع گفتمانی متنی و وجهیت نماهای برسازنده آن باشد. در این نوشتار نزاع گفتمانی مندرج در رمان همسایه ها با تکیه بر سه نوع وجهیت نمای اسم، صفت و قید دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که ماهیت ایدئولوژیک موضوع بازنمایی و ضرورت تحول سوژه داستانی ملازم آن به سطح بندی جریان پیرنگ انجامیده است، به طوری که روند روایت را می توان به سه دوره پیشاقهرمانی، قهرمانی و تثبیت قهرمانی تقسیم کرد. با وجود چهار دسته مشارک/ خصم گفتمانی در دوره پیشاقهرمانی، وجهیت نماها بیشتر در خدمت بازنمایی نوعی رخوت و انجماد فکری، شغلی و عاطفی حاکم بر فضای دربردارنده سوژه ها ازجمله خالد شخصیت اصلی و راوی-کنشگر داستان است. در دوره قهرمانی تخاصم جدی میان سوژه های حزبی و حاکم در می گیرد و هر سه دسته وجهیت نماها اعم از اسم، صفت و قید  همسو با موضع مولف پنهان متن در خدمت مثبت نمایی مبارزات سوژه های حزبی و منفی نمایی دسته حاکم قرار می گیرد. در دوره آخر هم تمامی مصائب خالد و همراهانش در زندان بویژه تحمل انضباط/ تعذیب ها، مقابله با تمسخر و حرکت روبه جلو به مثابه نشانگان تثبیت قهرمانی و مشروعیت آنان فرض شده است. با این وصف روایت در دو خط سیر طولی -هر دوره نسبت به دوره قبل- و عرضی -تقابل درزمانی سوژه های حزبی و حاکم- با تکیه بر انواع وجهیت نما درصدد مشروعیت بخشی به واقعیت برساخته پیرامون باور حزبی است، حتی در مواردی متن دچار بیانه زدگی و شعارگویی می شود.

    کلید واژگان: احمد محمود, رمان همسایه ها, گرایش حزبی, نزاع گفتمانی, وجهیت نماها
    Amin Hamaradha Mohamad Amin, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *

    Ahmad Mahmoud realistically narrates his The Neighbours to represent/popularise party belief/knowledge. In this regard, its decoding necessitates an understanding of the textual discursive conflict and its fabricating modalities. This study employs the three modalities of name, adjective, and adverb of implication to interpret the discursive conflict in The Neighbours. This article claims that the ideological nature of the subject of representation and the inevitable transcendence of the associated subject has leveled the plot sequence, which, in turn, has divided the narrative into pre-heroic, heroic, and reinforced-heroic segments. Although the pre-heroic possesses four discursive conflicts/agreements, modalities tend to represent a sense of intellectual and emotional stagnation which surrounds the subjects, such as Khaled, who is the protagonist and the actor-narrator of the narrative. During the heroic era, a critical conflict between the party subjects and the authority, invokes the implicit author and the three modalities to condemn the authority and glorify the fights of the party subjects. Lastly, the reinforced-heroic regards the hardships that Khaled and his associates endured in prison as their legitimisation and heroism. In this regard, in accordance with all the modalities and both narrational trajectories, the narrative attempts to legitimise the fabricated reality built around the party-belief, so much so that, at times, the text suffers from propagandism.

    Keywords: Ahmad Mahmoud, The Neighbours, Party Orientation, Discursive Conflict, Modalities
  • فراست پیروزی نژاد، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، تیمور مالمیر

    در عرفان عاشقانه مساله مواجهه با نظام نشانه ها و کنش نشانه ورزی به نحو خاصی موجب بازنمایی و سامان بخشی به دال کلان جهان وحدت یا وضعیت حضور گردیده است؛ به طوری که کارکرد ارجاعی و قراردادی زبان به غیاب درآورده می شود و نشانه ها کارکرد رمزی و لایه های معنایی عمیق تری می یابند. وجوه دلالی تمثیل ها و استعاره های برسازنده فضای حضور به جهان پیش از هبوط به مرحله پیشازبان بازمی گردد؛ بر همین اساس تجربه حضور در بعد زمان بر محور زمان زیسته تجربه کننده و شکستن زمان و در بعد مکان با روساختی متفاوت و گذر از مکانی کنشی و فیزیکی به فضایی در ساحت تجربه شهودی نمود می یابد. از میان نوشتارهای عرفانی غزل های مولوی از منظر نشانه شناسی تمثیل ها و استعاره های برسازنده فضای حضور یا وحدت متنوع و چند لایه است. سوال اصلی این نوشتار این است که برساخت هنری مولف- راوی غزلیات شمس در بازنمایی فضای حضور در رمزگان زبانی-روایی متن غزلیات شمس چگونه سامان یافته است؟ روش تحقیق به شیوه توصیفی تحلیلی و متناسب با معرفت شناسی حاکم بر متن است. نتیجه نشان می دهد که مولف- راوی غزلیات شمس با روایت پردازی مبتنی بر حضور هر کدام از تمثیل ها و استعاره های خرد و کلان را با  ذیل وجوهی از دال های حوزه های زیستی و معرفتی در جهت تبیین ماهیت فضای رازناک، ابهام آمیز، غیرشفاف، بلعنده، نامتعین، تفکیک ناپذیر، بیکران و منبسط جهان وحدت به کار گرفته است

    کلید واژگان: غزلیات شمس, حضور, نشانه-شناسی, فضا, زمان و مکان
    Farasat Piroozinejad, Parsa Yaghoobi *, Timor Malmir

    In love mysticism, the issue of encountering the systems of signs and the act of signifying in a special way has led to the representation and organization of the macro-sign of the world unity or the state of presence. That is the way that the referential and arbitrary function of language turns to be absent, and the signs acquire symbolic functions and deeper layers of meaning. The signifying aspects of allegories and metaphors reconstructing the atmosphere of presence in the world before the annihilation dates back to the pre-language stage. Based on this, the experience of presence in line with the experiencer's lived time, and the time split in the place dimension with a different structure and passing from an active and physical place comes out in atmosphere in the field of intuitive experience in a different surface structure, and passing over an actional and physical place. Among the mystic writings, Rumi’s sonnets, from semiotics’ perspective, are allegories and metaphors reconstructing presence atmosphere or diverse and multi-layered unity. The main question in this article is that how the artistic reconstruction of the author-narrator of Shams-e Tabrizi’s sonnets in representing the atmosphere of presence existent in the lingual-narrative codes of the text is organized? The research methodology is descriptive-analytical, and properly in line with the epistemology that governs the text. The result demonstrates that, through narrating based on the presence, the author-narrator of Shams-e Tabrizi’s sonnets has utilized each of the allegories and micro-macro metaphors with signifiers of biological and epistemological domains so as to explain the nature of the mysterious, ambiguous, opaque, devouring, indeterminate, inseparable, infinite and extended atmosphere of the unity world.

    Keywords: Shams-e Tabrizi’s sonnets, presence, Semiotics, Atmosphere, time, plac
  • چنور زاهدی، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    کتاب های سیاسی-اخلاقی فارسی دسته ای از سیاستنامه ها هستند که وجوهی از آداب اجتماعی را به شکل مستقیم برای مخاطب/ شنونده تجویز کرده یا به شکلی ضمنی با وی در میان می گذارند؛ به عبارتی دیگر، این آثار منبعی برای انواع آداب و الگویی برای شیوه تنظیم فاصله و فضای اجتماعی در میان مردم است. در این نوشتار وجوه فاصله گزینی مذکور با تکیه بر حوزه ها و موضوعات آداب معاشرت همچون سخن گفتن و سخن شنیدن، تغذیه و خوراک، پوشش و خلعت ، نشست و برخاست و دوستی و دشمنی در شش اثر کلیدی سیاسی-اخلاقی فارسی دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد همه ی حوزه ها و موضوعات مورد بررسی، مبتنی بر ایجاد فاصله و رعایت نظم از پیش تثبیت شده یا قاعده های طبیعی نمایانده شده موجود است که در هر کدام از حوزه ها با نشانگانی خاص بازنمایی شده است.در موضوع سخن گفتن ، سخنان طبقه فرادست همچون ملوک و حکیمان را فارغ از موضوع سخن به مثابه ی پند و حکمت می داند و شنیدن آن را موهبتی مشروعیت آور تلقی می کنند. در آداب تغذیه از سفره های پر تکلف طبقه فرادست مثال می آورد که به مثابه ی مصرف نمایشی می خواهند فاصله خود را با بقیه حفظ کنند. آداب پوشش و خلعت نیز به شکلی نشاندار در خدمت تمایز طبقاتی و فاصله گزینی اجتماعی است. در آداب نشست و برخاست فاصله گزینی مبتنی بر مدیریت بدن است طبقه بالا با بدنی آزاد و رها عمل می کنند در حالی که سطوح پایین تر با دو زانو نشستن، آرام آرام حرف زدن و غیره فاصله خود را با طبقه بالادست رعایت می کنند. در آداب دوستی و دشمنی هم که بخشی از آداب معاشرت است، رعایت فاصله با دشمن در هر حال ضروری است و عدم رعایت آن سبب خسران و زوال است. بنا به الگوی معرفتی جهان کلاسیک و اشرافیت اعتقادی-اجتماعی منضم به آن، همه حوزه ها و موضوعات مذکور به شکلی نشاندار در خدمت تمایز و ایجاد فاصله سلسله مراتبی است. در این آثار چه گزار ه های تجویزی چه روایت های داستانی مخاطب/شنونده را به انضباط طبقاتی دعوت کرده، آن را به مثابه شکلی از سنت یا وجهی از عقلانیت فرض می کنند. چنین فراخوانی ای خود به خود، انضباط مذکور را به منابع مشروعیت گره می زند.

    کلید واژگان: متون سیاسی-اخلاقی فارسی, آداب نامه های فارسی, فاصله گزینی, آداب معاشرت
    Chonuor Zahedi, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *

    Persian political-ethical books are a set of policies that prescribe or implicitly shared aspects of social etiquette directly with the audience and the listener. In other words, these works are a source for a variety of customs and a model for how to regulate distance and social space among people. In this article, aspects of distancing based on the contexts and topics of social etiquette such as speech and listening, nutrition and food, covering and disguise, sitting and standing, friendship and enmity are interpreted in six important Persian moral-political works. The result shows  that all areas and topics under investigation are based on creating a distance and observing pre-established order or existing natural rules that are represented in each of the areas with specific indications/signs. In the matter of speech, the words of the upper class, such as kings and sages, regardless of the subject matter, are regarded as advice and wisdom, and listening to it is considered a legitimizing blessing. In terms of eating etiqutte, they bring examples of the elaborate dining tables of the upper class, who want to keep their distance from others as a dramatic consumption. The etiquette of covering and disguise also serves as class distinction and social distancing in a marked way. In the manners of sitting and standing, distancing is based on body management. The upper class acts with a free and relaxed body, while the lower class maintains their distance with the upper class by sitting on two knees, talking slowly, etc.  For the etiquette of friendship and enmity, which is a part of social etiquette, keeping a distance from the enemy is necessary in any case, and not observing it is the cause of loss and deterioration. According to the epistemological model of the classical world and the attached socio-aristocratic aristocracy, all the mentioned fields and subjects serve in a marked way to differentiate and create a hierarchical distance. In these works, whether prescriptive propositions or narratives, they invite the audience-listener to class discipline and assume it as a form of tradition or an aspect of rationality. Such a call would automatically tie the discipline to sources of legitimacy.

    Keywords: Persian Political-Moral Texts, Persian Etiquette, distance selection, social etiquette
  • آی ناز بردی پور، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    سنت تذکره نویسی عرفانی با نگارش دو شکل تذکره جمعی و شخصی، تداوم تاریخ نگاری اسلامی است که برای اعتبار بخشی به خود از سنت مستندسازی و عینیت نمایانه علم حدیث بهره می برد و واقعیت هایی درباب عرفا یا یک عارف برمی سازد. از منظر معرفتی برساخت واقعیت مذکور حاصل گزینش و انتخاب مولف-راوی یا راویانی است که بنا به معرفت شناسی ویژه یا دلبستگی های ایدیولوژیک آن را بازنمایی می کنند. این نکته بویژه در تذکره های شخصی  به دلیل تراکم رخدادها و جزییات فراوان، بیشتر به چشم می خورد. یکی از این تذکره ها مناقب العارفین افلاکی است که در باب مولوی و اطرافیان وی به نگارش درآمده است. در این نوشتار اعتبار روایی-گفتمانی واقعیت برساخته افلاکی در بازنمایی رخدادهای زندگی مولوی به شیوه توصیفی-تحلیلی دلالت یابی و تفسیر شده است. مبنای نظری تحقیق، آرای برخی از صاحبنظران نشانه شناسی اجتماعی و تحلیل گفتمان انتقادی است که وجوه دلالت یابی آنها از دو منظر کمی و کیفی تبیین شده است. نتیجه نشان می دهد که مولف-راوی از یک منظر با بکارگیری چهار دسته مدالیته اعداد، تاکیدی، بسامد روایی و تداوم روایی با سببیت بالا بعضی از واقعیت های برساخته خود را از منظر کمی مستند و باور پذیر می کند. از منظر کیفی هم، ابتدا بنا به تکیه بر ابزارهای شناختی راوی-کانونی ساز، همچون حس بینایی، شنوایی و لامسه که حاکی از «اینجا» و «اکنون» ادراک کننده است، برخی دیگر از رخدادها را عینی و محسوس می کند. سپس با شگردهای مشروعیت بخشی همچون استناد به نظام قدسی، رجوع به سنت، عقلانی سازی و شگرف سازی بخشی دیگر از آنها را مستند و واقعی می نمایاند.

    کلید واژگان: مولوی, افلاکی, مناقب العارفین, واقعیت برساخته, اعتبار روایی
    Aynaz Bardipuor, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei*

    The tradition of mystical biography by writing both forms of collective and personal writing biography is a continuation of Islamic historiography that uses the tradition of documenting and objectification of the science of hadith to validate itself and it creates facts about mystics or a mystic. From an epistemological point of view, the construction of the mentioned reality is the result of selecting the author-narrator or narrators who represent it according to special epistemology or ideological attachments, this point is especially noticeable in personal biographies due to the density of events and many details. One of these biographies is Manaqib al-Arifin al-Aflaki, which has been written about Rumi and his entourage. In this article, the narrative-discourse validity of Aflaki constructed reality in representing the events of Rumi's life has been identified and interpreted in a descriptive-analytical manner. The theoretical basis of the research is the opinions of some experts in social semiotics and critical discourse analysis, whose meanings have been explained in both quantitative and qualitative levels.  The result shows that the author-narrator documents some of his constructed facts from a quantitative point of view by using four categories of number modality, emphatic, narrative frequency and continuity with high causality. At another level from a qualitative point of view, some other events are first objectively and perceptibly based on the narrator-focal cognitive tools, such as the sense of sight, hearing and touch, which indicate the perceptive "here" and "now"...

    Keywords: Molavi, Aflaki, Manaqib al-Arifin, Made a reality, narrative validity
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، آی ناز بردی پور
    تذکره نویسی عرفانی شکلی از نوشتار عرفانی است که از منظر روایی با دو وجه گزاره ای-توضیحی و داستانی و از منظر گفتمانی با الگو سازی و مشروعیت بخشی به سوژه های عرفانی حکایت هایی را درباره آنها سامان داده است. به رغم اشتراک در گونه ادبی یا پیروی از سنت روایی مشترک، برساخت روایی و گفتمانی تذکره ها بنا به تلقی ویژه مولف-راویان از مفهوم هویت-طبقه متفاوت است. در این نوشتار تلقی مولف-راویان دو تذکره جمعی عرفانی، طبقات الصوفیه انصاری و تذکره الاولیای عطار از مفهوم هویت-طبقه و پشتوانه های معرفتی و ایدیولوژیک سامان دهنده آنها دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که مولف-راوی طبقات الصوفیه به پیروی از سنت گردآوری حدیث و تاکید بر واقعیت صلب در تبیین هویت-طبقه سوژه-ها بیشتر بر عناصر از پیش تثبیت شده هویت آنها تکیه کرده و غالبا از تبیین سبک زندگی مبتنی بر سلیقه و مصرف طفره رفته است. افزون بر این در تداوم روایی متن، بخش قابل ملاحظه ای از فضای متنی را به تبیین مفاهیم عرفانی یا مناجات اختصاص می دهد. در مقابل مولف-راوی تذکره الاولیاء به دلیل گرایش به عرفان عاشقانه و بی پروا و نیز دلبستگی به جنون برساخته با گشودگی تمام، وجوهی از عناصر برسازنده سلیقه و مصرف سوژه ها همچون سخن گفتن، تغذیه، پوشاک، عبادات و مناسک، تعلقات و دارایی ها را بازنمایی می کند. با این وصف تلقی انصاری از مفهوم هویت-طبقه همسو با سنت قدیمی امتناع از بازنمایی فرد و بدن وی، فروبسته بوده و بازنمایی سوژه ها در خدمت تبیین مفاهیم عرفانی است، در حالیکه نوشتار عطار با بسط سنت تذکره نویسی در خدمت تیپ سازی عرفان عاشقانه است، کنشی که قلندرانه اغلب وجوه زندگی روزمره سوژه ها را افشا می کند.
    کلید واژگان: تذکره های عرفانی, طبقات الصوفیه, تذکره ا لاولیاء, هویت, طبقه
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *, Aynaz Bardipour
    Mystical biography is a form of mystical writing that has organized narratives about mystical subjects from the narrative point of view with two propositional-explanatory and narrative aspects and from the discourse point of view by modeling and legitimizing mystical subjects. Of course, in spite of sharing in the literary genre or following the common narrative tradition, the construction of the narrative and discourse of the memoirs differs from the concept of identity-class according to the author-narrators' special perception. In this article, the authors-narrators of the two mystical collective biography, the classes of Ansari Sufism and the biography of Attar's saints, are defined and interpreted from the concept of identity-class and the epistemological and ideological underpinnings that organize them. The result shows that the author-narrator of the Sufi classes, following the tradition of collecting hadith and emphasizing the rigid reality in explaining the identity-class of the subjects of his representation, relied more on the pre-established elements of their identity, it has largely avoided explaining a lifestyle based on taste and consumption. In addition, in the continuity of the text, it devotes a considerable part of the textual space to the explanation of mystical concepts or prayers. In contrast to the author-narrator of Tazkereh al-Awliya, according to the tendency to romantic and reckless mysticism, attachment to madness is made with full openness, aspects of the elements that make up taste and consumption of subjects such as speech, nutrition, clothing, worship and rituals, represents relationships and assets.
    Keywords: Mystical biographies, Tabaqat Al- soufiye, Tazkirat Al-Awliya, identity, Class
  • طیبه فشی*، مصطفی گرجی، بهناز علی پور گسکری، پارسا یعقوبی جنبه سرایی، فاطمه کوپا
    یکی از رمان های موفق و پرمخاطب سال های اخیر «پاییز فصل آخر سال است» است که در 1394 نیز جایزه ادبی جلال را کسب کرد و در دوره کوتاه به چاپ چهلم رسید. موضوع اصلی رمان دلمشغولی ها و دلنگرانی های «وجودی» و «موقعیتی» سه دختر از نسل دهه شصت به نام های روجا، لیلا و شبانه است. هر یک از شخصیت ها با چالش های حاصل تجربه زیسته در کلان شهرها همچون مهاجرت، هویت فردی و اجتماعی و روابط عاطفی با تاکید بر اضطراب های نسل جدید روبه رو هستند. این پژوهش با شیوه توصیفی- تحلیلی درصدد است عنصر هم بوم پنداری را به عنوان یکی از مهمترین عناصر روایی مطابق نظریه دیوید هرمن در این رمان تحلیل و نقد کند. نتیجه تحلیل نشان می دهد نویسنده با استفاده از شگردهای هم بوم پنداری مانند کشمکش تنهایی به عنوان یکی از مهم ترین وجوه تراژیک زندگی عصر جدید، مسیله عشق و توصیف دقیق احساسات درونی، دلهره های وجودی و موقعیتی شامل تنهایی و شکست در رسیدن به آرمان های مطلوب؛ توانسته است حس هم بوم پنداری را در کنار تکنیک های روایی دیگر به خوبی القا کند. با وجود موفقیت ماتن در القای حس هم بوم پنداری در شخصیت لیلا و روجا، در القای این حس در شخصیت «شبانه» به دلیل تردیدهای همیشگی در القای حس هم بوم پنداری چندان موفق نبوده است.
    کلید واژگان: روایت, هم بوم پنداری, دیوید هرمن, پاییز فصل اخر سال است
    Tayebeh Fashi *, Mostafa Gorji, Behnaz Alipour Kaskari, Parsa Yaghoubi Janbe Soraei, Fatemeh Kouppa
    One of the most successful and popular novels of recent years is "Autumn is the last season of the year", which also won the Jalal Literary Award in 2015 and was published for the fortieth time in a short period of time. The main subject of the novel is the "existential" and "situational" preoccupations and anxieties of three girls from the sixties named Roja, Leila and Shabaneh. Each character faces the challenges of experiencing metropolitan life such as immigration, personal and social identity, and emotional relationships with an emphasis on the anxieties of the new generation. This descriptive-analytical study seeks to analyze and critique the element of ecology as one of the most important narrative elements according to David Herman's theory in this novel. The result of the analysis shows that the author uses homogenization techniques such as loneliness struggle as one of the most tragic aspects of modern life, the issue of love and accurate description of inner feelings, existential and situational apprehensions including loneliness and failure to achieve ideals. Optimal; It has been able to induce a sense of ecology along with other narrative techniques. Despite Maten's success in inducing a sense of ecstasy in the character of Leila and Roja, he has not been very successful in inducing this sense in the character of "Shabaneh" due to his constant doubts in inducing a sense of ecology.
    Keywords: The narrative, co-ecology, by David Herman, is the fall of the last season of the year
  • هیرش کریم حمید، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    یکی از بحث های جامعه شناسی زبان، تابوهای زبانی است که در هر زبانی، درجات مختلفی از محدودیت و ممنوعیت را برای گویشوران آن زبان رقم می زند. بر همین اساس کاربران زبان بنا به انواع تعهد، نگرانی یا ضرورت نظم اجتماعی، با وجوهی از روش ها از به کارگیری واژگان و تعابیر تابو طفره می روند؛ از این شگرد با تعابیری همچون خوشایندسازی یا حسن تعبیر یاد می شود. در این نوشتار به شیوه توصیفی- تحلیلی، وجوه خوشایندسازی در زبان کردی میانه با تکیه بر الگوی مشهور به «مدل وارن» طبقه بندی، دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که بنا به بافت اجتماعی- فرهنگی حاکم بر فضای تعاملی گویشوران کردی میانه، تابوهای زبانی عمدتا شامل موضوعات اخلاقی، دینی، سیاسی و عرفی است که وجه جنسی و جسمانی تابوها که ذیل امر اخلاقی و عرفی است، بیشتر از بقیه به چشم می آید. بر همین حسب گویشوران مذکور با گرایش به انواع شگردهای طفره با ساخت های معنایی و صوری به خوشایندسازی زبانی روی آورده اند که در این میان به کارگیری شگردهای استعاره، مجاز، واژگان مبهم، عبارات اشاره ای، هم معنایی، وام واژه، واژگان خنثی کننده  بنا به ماهیت خاص خود، بیشتر در میان آنها رواج دارد. در مواردی نیز بنا به یکی از وجوه خوشایندسازی یعنی تضاد معنایی کنش اجتماعی بزرگی همچون تغییر نام شش روستا اتفاق می افتد. فراتر از شکل و کمیت شگردهای مذکور، خوشایندسازی زبانی به مثابه نوعی دوری از خشونت زبانی، ایجاد امنیت و همدلی و در نهایت درک حضور دیگریست که گویشوران زبان کردی میانه هم بنا به عقبه اجتماعی و فرهنگی خود بدان دست یازیده اند.

    کلید واژگان: زبان کردی, کردی میانه, تابو, خوشایندسازی, الگوی وارن
    Hersh Kerim Hamid, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *

    One of the topics in the sociology of language is the linguistic taboo, which imposes varying degrees of restriction and prohibition on the speakers of each language. Accordingly, language users avoid using taboo words and expressions by applying methods regarding the types of commitment, concern, or necessity of social order, which is called euphemism. The present study adopted a descriptive-analytical approach to classify, signify, and interpret aspects of euphemism in Central Kurdish based on the Warren model. According to the socio-cultural context of the Central Kurdish speakers, the result showed that linguistic taboos mainly include moral, religious, political, and customary issues, and the sexual and physical aspects were more prominent. Therefore, Central Kurdish speakers tended to construct different avoiding techniques to euphemize the linguist taboos by using semantic and formal constructions. Due to their specific nature, metaphor, metonymy, ambiguous words, allusive expressions, synonyms, and neutralizing words were more common. In some cases, a great social action was initiated because of semantic conflict, resulting in the names of six villages being changed. Regardless of its form and quantity, linguistic euphemism avoids verbal violence, creates security and empathy, and ultimately understands the presence of others.

    Keywords: Kurdish language, Central Kurdish, Taboo, Euphemism, Warren model
  • فراست پیروزی نژاد، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*
    عرفان عاشقانه در معنای عام بر مفهوم عشق و در معنای خاص ادراکی- ارتباطی بر تعامل «من-تویی» استوار است. به اقتضای این نوع تعامل برساخت هویت-وضعیت سوژه ها به عبارتی دیگر جایگیری آنها در تعامل کارگزاران درون متنی عرفان عاشقانه متمایز از سایر ژانرهای ادبی کلاسیک سامان یافته است و همین امر سبب شکل گیری وجهی متمایز از ابهام ادراکی- زیبایی شناختی می شود. غزلیات شمس یکی از متن هایی است که تعامل سوژه های درون متنی آن و به تبع آن ابهام معرفتی-هنری حاکم بر آن بر مبنای تعامل من-تویی شکل گرفته است که نادیده گرفتن آن سبب تفسیری صرفا ذوقی از آن خواهد شد. بر همین اساس در این نوشتار کنش برساخت تعامل «من-تویی» کارگزاران درون متنی راوی- عاشق و معشوق در غزلیات شمس به قصد خوانشی همسو با معرفت شناسی حاکم بر متن دلالت-یابی و تبیین شده است. برای دلالت یابی این تعامل مذکور به برخی از مفاهیم و اصطلاحات متفکران حوزه مذکور همچون بوبر، لویناس، باختین، سارتر،گابریل مارسل، لاندوفسکی و بیونگ چول هان استناد شده است. نتیجه نشان می دهد که منطق «من-تویی» در غزلیات شمس را می توان ذیل چهار عنوان الف) اظهار خاموشی و عدم کدگزاری دقیق ب) بی توجهی به سلسله مراتب و گذر از تقابل ها ج) ناتمامیت و پیش بینی ناپذیری د) تعویق «خود» صورت بندی کرد که همگی به شکلی نمادین به مثابه عبور از نظم نشانگانی رایج و تجربه عالم وحدت است.
    کلید واژگان: مولوی, غزلیات شمس, کارگزاران درون متنی, تعامل من-تویی, هم حضوری
    Farasat Piroozi Nezhad, Parsa Yaghoobi *
    ...communicative sense is based on the "I-you" interaction. Due to this type of interaction in the construction of the identity-status of the subjects, in other words, their placement in the interaction of the agents of the context of romantic mysticism is different from other classical literary genres And this leads to the formation of a distinct aspect of perceptual-aesthetic ambiguity. Ghazaliyat Shams is one of the texts in which the interaction of the subjects within its text and consequently the epistemological-artistic ambiguity that has been formed on the basis of the me-you interaction has been formed, ignoring it will cause a purely tasteful interpretation of it. Accordingly, in this article, the action of constructing the "I-you" interaction of the narrators-textual agents of the narrator-lover and the beloved in Shams's sonnets with the intention of reading in line with the epistemology governing the text has been identified and explained. To denote this interaction, some concepts and terms of thinkers in the field such as Buber, Levinas, Bakhtin, Sartre, Gabriel Marcel, Landowski and Byung-Chul Han have been cited. The result shows that the logic of "I-you" in the sonnets of Shams can be divided under four headings: a) expression of silence and lack of precise coding b) disregard for hierarchy and passing through confrontations c) incompleteness Invisibility d) Postponement of the "self" formulated, all of which symbolically represent the passage of the common order of symptoms and the experience of the world of unity.
    Keywords: Rumi, Shams lyric poems, in-text agents, me-you interaction, Presence
  • خدیجه محمدی، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*
    قصیده، قالب اصلی ادبیات مدحی، یکی از رایج ترین ابزار تبلیغاتی و ایدیولوژیک دستگاه قدرت در جهان کلاسیک فارسی بوده است. در ادبیات فارسی قدیم، قصیده مدحی در چارچوب یک روایت منظوم سعی می کند به پشتوانه گفتمان/ اندیشه سیاسی ایران شهری که اقتدار و مشروعیت شاه را با وجهی کاریزماتیک یا فره مند بازنمایی می کند، وی را جانشین خدا اعلام کند و هویت سوژه «شاه ممدوح» را همسو با اقتدار مفروض چونان امری تکین و خدای گونه بنمایاند. در این نوشتار، به قصد تبیین کارکرد ایدیولوژیک قصیده مدحی، چگونگی بازنمایی هویت شاه ممدوح در مقام موجودی «ابرانسان» با تکیه بر نشانه شناسی سبک زندگی وی سلیقه و مصرف در قصاید فرخی سیستانی دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه تحقیق نشان می دهد راوی قصاید فرخی در روایت های منظوم مدحی خود، سبک زندگی شاه ممدوح و طبقه نیابتی وی را به صورت سه نوع سرمایه «بدنی»، «تملیکی» و «نهادینه شده اجتماعی فرهنگی» و در دو سطح، مصرف «مستقیم» و «نیابتی» بازنمایی می کند. برایند این بازنمایی شکل گیری هویت سوژه شاه ممدوح در سه سطح تکین نمایی «بی عیبی نامیرایی»، «دارندگی ناتمامی» و «عدالت انضباط» است. موارد مذکور در مقام ویژگی های مفروض شاه برگزیده یا آرمانی، «تمنا توقع» سیاسی قدسی اغلب شاه ممدوحان آن زمان به ویژه شاهان غزنوی بود که قصاید فرخی بنابه قصد یا رسالت هژمونیک خود، بخشی از آن را برآورده است.
    کلید واژگان: قصیده, فرخی سیستانی, اندیشه سیاسی ایران شهری, اصل برگزیدگی, شاه ممدوح, سلیقه شاهی
    Khadijeh Mohamadi, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *
    Ode as the main form of praise literature is one of the most common propaganda and ideological tools of the power apparatus in the classical Persian world. In ancient Persian literature, Farrokhi's poems, within the framework of a poetic narrative, try to support the political discourse/ thought of Iranshahri, which represented the authority and legitimacy of the Shah in a charismatic or cultured way; he is the successor of God, the identity of the subject of "king - praised" representing the supposed authority as a singular and divine concept. In this paper, the representation of the king- praised as being "superman" has been investigate focusing on the semiotics and lifestyle -taste- consumption in Farokhi Sistani's odes. The result shows that the narrator of Farrokhi's odes, in his praiseworthy narratives, describes the life style of the "king -praised" and his vicarious class as three types of capital: "physical", "possessive", and "institutionalized social-cultural", and at two levels representation "direct" and "vicarious" consumption. The result of this representation is the formation of the identity of the king- praised subject on three singular levels of "innocence-immortality", "possession-incompleteness", and "justice-discipline". These cases, as the presumed characteristics of the chosen or ideal king, were the political-sacred "desire-expectation" of most of the "king - praised" of that time, especially the Ghaznavi kings, in which the ode has fulfilled a part according to its hegemonic intention or mission.
    Keywords: ODE, Farrokhi Sistani, political thought iranshahri, principle of selective, king – praised
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    یکی از مفاهیم محوری و مشترک حوزه های معرفتی همچون عرفان، فلسفه، روان شناسی، روان کاوی و مطالعات پسااستعماری؛ تبیین وضعیت دولبه ی کنش نشانه ورزی یعنی هستی- هویت بخشی همراه با فقدان است که موضوع بازنمایی برخی از روایت های ادبی از جمله داستان های کودک و نوجوان شده است. رمان «امپراطور کلمات» در مقام نمونه ای برجسته از تلقی فوق در ادبیات داستانی کودک و نوجوان فارسی است که با تکیه بر استعاره ی فضایی نقشه نگاری به بازنمایی آن موضوع پرداخته است. در این نوشتار وجوه دلالی استعاره ی مذکور به شیوه ی توصیفی تحلیلی دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که مولف- راوی رمان امپراطور کلمات با روایت پردازی مبتنی بر تداخل سطوح روایی از بالا به پایین و بالعکس، از یک سو هویت مندی یا هویت پذیری سوژه ابژه های داستانی را با تکیه بر استعاره ی نقشه نگاری و با تکیه بر دو سمبل یا عنصر خط و کلمه بازنمایی کرده؛ درعین حال، فقدان برآمده از هویت مندی را که شامل انواع محاکمه، معاینه، جنگ، زندانی شدن و جدایی است، نشان می دهد. موازی با این وضعیت، مولف- راوی داستان سعی کرده است تا با وجوهی از تعویق خود کنشگران، نیز تعلیق برخی از نشانه ها همچون پاک کردن خط ها، شاعرانگی، دیوانه نمایی، کولی گری و شوریدگی، امی نمایی، بی کلمه گی و بی نامی نیز مرزشکنی روایی، امکان گذر نمادین از فقدان نهفته در نشان مندی و هویت پذیری را به نمایش بگذارد.

    کلید واژگان: اکبرپور, امپراطور کلمات, رمان نوجوان فارسی, فقدان, نقشه نگاری, هویت

    One of the central and common concepts in areas such as mysticism, philosophy, psychology, psychoanalysis and postcolonial studies is specifying the status of the paradoxical double-edged marking action – the being-identity and nonexistence – which is the subject of the representation of some literary narratives including fiction written for children and adolescents. The novel, The Emperor of the Words, written for children, is a good example of the aforementioned concept in Persian fiction. The novel utilizes spatial-topographical techniques to represent the concept. In this essay, the representational aspects of the spatial-topographical metaphor have been analyzed with a descriptive, interpretive approach. Findings of the essay show that the author forces the author-narrator of the novel break the boundary of narrative levels from the top to the bottom level and vice versa to create, on the one hand, the being-identity of the subjects and the objects of the narrative with spatial metaphors, working with two dominant symbols: lining and word coinage; and, on the other hand, map the nonexistence and lack of identity with different types of trials, examination, imprisonment, and separation. Meanwhile, the author-narrator of the novel attempt to depict different aspects of ambiguity created by the story agents, blurring the easy interpretation of the signs of the text. These include: erasing the lines, poetic asides, pretending to be mad, state of frenzy, dumb looking, wordlessness, namelessness and mixing narrative levels. These states, however, provide the opportunity of symbolic movement from nonexistence and identity.

    Keywords: Akbarpour, The Emperor of the Words, Mapping, Identity, Loss
  • امید عزیزمصطفی، بهروز چمن آرا*، پارسا یعقوبی جنبه سرایی

    شعر حزبی معاصر به عنوان یکی از پرچمداران ادبیات متعهد است که در بسیاری از کشورهای جهان همسو با اندیشه های مارکسیستی در صدد بازتعریف و برساخت مفاهیمی بنیادین هم چون تاریخ، آگاهی، برابری و واقعیت برآمده؛ بر مبنای مفاهیم مذکور مبارزه ای صریح یا نمادین علیه قدرت های تمامیت خواه حاکم بر جامعه سامان بخشیده است. در فرهنگ و زبان فارسی و کردی نیز رواج باورهای مارکسیستی منجر به طرح موضوعات مشابه، ولی شیوه های بازنمایی متمایز شده است. تبیین تطبیقی دلالت های ایدیولوژیک مذکور می تواند به نشانه گشایی معرفتی-زیبایی شناختی شعر شاعران کمک کند. در این پژوهش، شعر دو نماینده شاخص شعر حزبی متعهد فارسی و کردی یعنی اسماعیل شاهرودی و عبدالله گوران به شیوه توصیفی-تحلیلی با قصد بازنمایی واقعیت در آن ها دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که وجود تعهد ایدیولوژیک به مثابه امر پیشینی سبب شده است که به رغم تفاوت در بافت اقلیمی و اجتماعی، موضوعات بازنمایی دو شاعر مشترک اما شیوه های بازنمایی آنها متفاوت باشد. به طوری که می توان وجه تمایز بازنمایی واقعیت در شعر دو شاعر را در قالب زمینه مندی یا زمینه زدایی از موضوع بازنمایی برشمرد. بدین صورت که شاهرودی نه از تجربه زیسته دقیق خود یا جامعه ایرانی می گوید و نه اصطلاحات و مفاهیم چپ را به شکل عریان و صریح وارد متن می کند. در مقابل، بیان گوران مبتنی بر زمینه مندی است. او هم به تجربه زیسته اقلیمی و اجتماعی ملت کرد ارجاع می دهد و هم اصطلاحات و مفاهیم چپ را به مثابه زمینه معرفتی وارد شعر می کند.

    کلید واژگان: شعر حزبی فارسی, شعر حزبی کردی, بازنمایی واقعیت, اسماعیل شاهرودی, عبدالله گوران
    Omid Aziz Mostafa, Behrooz Chamanara *, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei

      The contemporary party poetry as a leader of the committed literary has intended to redefine and reconstruct fundamental concepts such as the history, consciousness, equality and reality under the umbrella of the thoughts of Marxism in order to reorder its dissident against the authoritarianism.  The spread of Marxist beliefs in Persian and Kurdish societies has led to the appearance of comparable topics while they were differed in representation method. Comparative explanation of ideological implications can help to epistemologically-aesthetically decipher of the poets works. Relying on an analytical-descriptive methodology, this study aims to explain and illustrate the reconstructed reality in the poems of Ismail Shahroudi and Abdullah Goran as the two prominent representatives of the political committed literary. Results show that despite the climatic and social differences, the presence of an ideological commitment as a prior order has led to the resemblance of the subjects of representation while they are differed in their representation method. Thus, the difference of representation of the reality in the works of the two can be considered in their contextualization or de-contextualizing of the representative subject. Shahroudi neither expresses his own lived experience or the experience of the Iranian society nor shows the signs of leftist idioms and concepts in his poems. In contrast, Goran’s expression is based on contextualization. He simultaneously refers to the lived climatic-social experience of the Kurds and the as the epistemological context puts the idioms and concepts of leftism in his poems.

    Keywords: Party poetry, Persian, Kurdish, Representation of Reality, Ismail Shahroudi, Abdullah Goran
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، مرجان کامیاب

    بنا به رخدادهای اجتماعی- فرهنگی ایران پس از مشروطیت، شکل های فراخوانی سوژه های انسانی و وجوه برساخت هویتی آنان تغییرکرده؛ این امر بر برساخت سوژه های داستانی اثر گذاشت. یکی از این موارد شکل متمایز فراخوانی جنسیتی سوژه های زن است که در همان داستان های آغازین ادبیات معاصر فارسی بویژه در داستان های صادق هدایت دیده می شود. در این نوشتار با نگاهی برساخت گرایانه، خطاب و فراخوانی جنسیتی سوژه ها در داستان های صادق هدایت طبقه بندی و تفسیر شده است. برای تبیین سطح کلان بحث، به نظریه آلتوسر و برای تحلیل دلالت های متنی به آرای گافمن، براون و لوینسون استناد شده است. نتیجه نشان می دهد که برساخت موقعیت/ وضعیت هر یک از سوژه های داستانی حاصل سه سطح  فراخوانی تنانه، کنش محور و متعلقات محور است که بر زبان راویان یا سوژه های داستانی جاری شده و همین خطاب ها سبب وجهه مثبت یا منفی سوژه ها شده است. البته در خطاب و فراخوانی تنانه، اگرچه توصیف بدن ها به شکل ابژکتیو و عینی صورت گرفته است، به هنگام ارزیابی و قضاوت درباب همان بدن ها، معیار وجهه بخشی، ذهنی- ذوقی و مبتنی بر معیارهای زیبایی شناختی کلاسیک است. برعکس سطح مذکور، بنا به غلبه نگاه ریالیستی بر متن ها، در فراخوانی های کنش و متعلقات محور، مناسبات طبقاتی و شکل های سلیقه و مصرف سوژه های موضوع فراخوانی، ملاک انواع وجهه بخشی است. بر همین اساس اگرچه کلیت برساخت جنسیتی سوژه های زن داستان های هدایت همسو با فردیت گرایی جهان معاصر بر مناسبات شخصی و تاریخی سوژه ها استوار است، ملاک های وجهه بخشی در آن، به صورت مرزی و توامان بر مبنای انواعی از معیار های معرفتی- زیبایی شناختی کلاسیک و معاصر سامان یافته است.

    کلید واژگان: خطاب و فراخوانی, سوژه و جنسیت, وجهه, صادق هدایت
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *, Marjan Kamyab

    Due to the post-Reformation socio-cultural events in Iran, forms of the Interpellation of humane subjects and the origin of their identity formation have changed, and this has consequently affected the construction of story subjects. Unique Interpellation of female subjects in the early stories of Persian literature, especially in those of Hedayat's, could be cited as a great example of this phenomenon. Employing a constructivist viewpoint, the present paper seeks to interpret and classify the gender-based addressing and Interpellation of subjects in Hedayat's stories. In doing so, Althusser's theory has been referred to for macro discussions, and for more micro analyses of textual signs, Goffman, Brown and Lewinson's theories have been used. The results show that the construction of location-situation of each fictional subject is in fact resulted in three layers of bodily, reaction-oriented and belonging-oriented interpellation which have been expressed by narrators and fictional subjects and have accordingly created positive or negative faces for the subjects. Although bodies have been objectively described in bodily Interpellation, the final assessment of the same bodies, as the main criterion of face-formation, is basically done by mental factors, on the basis of classical aesthetics. On the contrary, due to the dominance of realism on texts, in reaction-oriented and belongings-oriented layers of interpellation, class relations, forms of consumption, and taste of subjects are among the main criteria for face-formation. Though the gender-based construction of female subjects in Hedayat's stories, in line with the attested individuality in the contemporary world, is mainly based on personal and historical relations of subjects, its face-forming criteria have been formulated on the basis of a variety of epistemic and aesthetical factors.

    Keywords: Sadeq Hedayat, Interpellation, Addressing, Subject, gender, face
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، فاتح احمدپناه

    تذکره های عرفانی بنا به ماهیت مکتوب خود تابع محدودیت های نظام نوشتاری اند؛ منتها مکالمه های مندرج در آن ها، از منظر روابط میان مشارکان گفت وگو؛ اعم از نوبت گیری ها، لحن، توالی و غیره، از قواعد ارتباطات شفاهی پیروی می کند و حاوی افزوده های دلالتی ضمنی ای هستند که کشف یا برساخت آن ها از جانب خواننده در گرو توصیف و تفسیر آن ها به کمک قواعد تحلیل مکالمه است. تذکره الاولیاء عطار تقریبا شاخص ترین تذکره عرفانی در فرهنگ ایرانی- اسلامی است که با منطق مذکور سامان یافته است؛ لیکن در خوانش های مکرر و متفاوتی که از آن شده، دلالت های مذکور مغفول مانده است؛ از این رو در نوشتار حاضر پس از مشخص کردن چهار رخداد گفتاری الگو و تکرار شونده در تذکره الاولیاء با تکیه بر مدل تحلیل مکالمه هایمز، موسوم به الگوی «SPEAKING»، رخدادادهای گفتاری مذکور در دو سطح «توصیف» و «تفسیر»، طبقه بندی و تحلیل شده است. نتیجه نشان می دهد به رغم مضمون گرایی منتسب به تذکره الاولیاء، شیوه تولید و صورت بندی مکالمه های مندرج در رخدادهای گفتاری آن، حاوی دلالت های افزوده و ضمنی ای است که در تقویت یا تثبیت معنا (واقعیت مفروض یا مطبوع مولف) راوی بسیار موثر بوده است. نمود این مطلب را می توان در انتخاب موقعیت مکالمه ها؛ اعم از زمان و مکان، چینش مشارکان گفت وگو، اهداف مکالمه و ساختار فضایی تعامل، روند توالی رخدادها و شکل نوبت دهی، منش و لحن گفتار سخن گویان و مواردی مشابه مشاهده کرد که ضمن آشکارکردن ساختار نظام دانایی میان طبقات یا فرق عرفا، میزان پایبندی آن ها را به آن باورها نشان می دهد.

    کلید واژگان: عطار, تذکرهالاولیاء, مکالمه, الگوی هایمز, رخدادهای گفتاری
    Parsa Yaghoobi Janbesoraee *, Fateh Ahmadpanah

    Due to their written characteristics, mystic biographies are subject to the restrictions of recorded discourse. However, conversational features like turn-taking, participant’s tone and turn sequences, which are inserted in biographical dialogues, reproduce some spoken language rituals. These dialogues contain some implicit information that can be described and interpreted through a systematic approach to conversation. Tazkirat al-Awliya is the most remarkable mystic biography whose dialogues are organized by following several procedures of spoken language. However, its conversational potentials have not been examined through Conversation Analysis. Therefore, in the following paper, by applying Hymes’ conversational analysis model — known as SPEAKING model — we distinguish and analyze its most frequent speech events in descriptive and interpretive levels. The results indicate that despite the previous findings about dialogue in Tazkirat al-Awliya, which were limited to analyzing dialogue content, the conversational features are produced and formulated in such a way that they can reinforce the intended meaning the author/narrator was trying to convey. This phenomenon can be perceived by studying the author/narrator’s attempts in creating contextualized dialogues with classified and purposeful participants whose tones, conversational sequences, and turn-taking dynamics are profoundly articulated. Such features not only reveal the hierarchal structures of episteme among different groups of mystics, but also cross-examine their loyalty to this hierarchal system.

    Keywords: Attar, Tazkirat al-Awliya, Dialogue, Hymes’ model, Speech Events
  • رشید کاکاوند، پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    کارکرد پایان بندی در متن را بنا به این تصور که به مثابه نقطه اوج متن-روایت مفروض است، می توان گره گشایی از موضوع مورد بازنمایی دانست اما به شکل خاص، پایان بندی می تواند همسو با معرفتشناسی حاکم بر متن و وضعیت سوژه های متنی منجر به دلالت انگیزهای ویژه باشد. از میان متن های ادبی کلاسیک فارسی، پایان بندی برخی از متن های عرفانی از جمله غزل های دیوان شمس همسو با معرفت شناسی عرفانی، وجهی متمایز دارد. در این نوشتار دلالت انگیزی ویژه پایان بندی در غزلیات شمس به شیوه توصیفی-تحلیلی دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که راوی-عاشق غزل های دیوان شمس، همسو با معرفت شناسی حاکم بر متن، هویت یا مقام سوژگی موقتی که بنا به کنش بازنمایی یا روایت گری رخداد-وضعیت ها در بخش آغازین و میانی روایت ها بدست می آورد، در پایان بندی با توسل به کنش های گفتاری خاموشی در معنای اصطلاحی آن پس زده، مانع از تثبیت آن می شود. به عبارتی دیگر راوی-عاشق غزلیات شمس در اغلب غزل ها، پس از بازنمایی  اضطراب و اشتیاق برآمده از حضور و وحدت از دست رفته، سعی می کند در پایان بندی غزل ها، بنا به «استعاره دوری» بازگشت به اصل و جهان پیشانشانگانی، با انجام و اجرای دو دسته از «کنش های گفتاری» خاموشی شامل«خاموشی به مثابه سخن نگفتن» و «خاموشی به مثابه به نمایندگی سخن گفتن»، به وانمایی یا اجرای حال حضور پرداخته، به صورت نمادین در آن تجربه شرکت نماید. حسب این وانمایی، پایان بندی غزل های مذکور به بستار نرسیده، با ساختاری حلقوی، خواننده-مشارک را با نوعی ناتمامی مواجه کرده یا در آن تجربه شریک می کند.

    کلید واژگان: مولوی, غزلیات شمس, پایان بندی, وانمایی, کنش گفتاری, خاموشی
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraee*

    Regarded as the climax of the text-narrative, the ending of a text is often seen as the resolution of the subject being represented. However, in certain ways, and depending on the dominant epistemology of the text and the status of the textual subjects, the ending can lead to special implications. Due to the mystical epistemology, the endings of some classical Persian mystical texts, including the ghazals in Dīvān-e Šams, are distinctive. In this paper, the endings of the ghazals in Dīvān-e Šams have been interpreted in a descriptive-analytic way. The result shows that the narrator-lover of the ghazals, in line with the ruling epistemology of the text and the identity or temporal subject-position which he obtains in the early and middle sections of the narrative, in the ending recourses to speech acts of silence to reject its idiomatic sense and prevent it from being consolidated. In other words, the narrator-lover in most of the ghazals, after representing the anxiety and longing for the lost presence and unity, tries to perform haal-e hozoor, according to the circular metaphor of return to the origin and the pre-linguistic world, and through performing two sets of" speech acts" of silence, including "silence as not speaking" and "silence as speaking for another one.". Due to this performance, the endings of the aforementioned ghazals do not come to closure, rather, through a circular structure, perplexes the participant-reader with an unfinished experience or allows his/her participation in that experience.

    Keywords: Mowlavi, Dīvān-e Šams, ending, performance, speech-act, silence
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*

    جایگیری سوژه ها در متن های ادبی، حاصل انواع مفصل بندی گفتمانی است که بنا به الگوهای معرفتی حاکم بر هر دوره شکل می گیرد. برای درک بهتر این نکته می توان به حکایت هایی رجوع کرد که در چند دوره با جهان های معرفتی متمایز به روایت یا تمثیل در آمده اند؛ یکی از این موارد، حکایت «ماهیان و آبگیر» است که در کلیله و دمنه و مثنوی مولوی به مثابه خرده روایت و در داستان ماهی سیاه کوچولو به شکلی مستقل بازنمایی شده است. در این نوشتار چگونگی تاثیر پارادایم ها بر جایگیری سوژه های داستانی از منظر کیستی و چرایی قهرمان نیز شکل و میزان اظهار هویت/ فردیت آن ها به شیوه توصیفی تحلیلی تبیین شده است. نتیجه حاکی از وجود دو الگوی معرفتی هستی شناختی است: الگوی اول همان فردیت ستیزی/ گریزی جهان کلاسیک است که متن کلیله و دمنه و مثنوی را در بر گرفته است. بر همین اساس قهرمانان اصلی هر دو تمثیل آن ماهیان اند که خود را به مردگی، به شکلی نمادین هویت/ فردیت خود را پس می زنند. منتهی مرده نمایی ماهی کلیله و دمنه به مثابه شکلی از حزم و فردیت گرایی ضمنی، او را در ساختار کاست بنیاد جهان متن، چونان رخدادی خطرناک جلوه داده است؛ ولی در مثنوی مولوی در مقام نوعی عاملیت گریزی برای تایید یا وانمایی تجربه حال حضور آمده است. با وجود موارد قبلی، قهرمان تمثیل ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی، بنا به الگوی معرفتی فردگرایانه جهان معاصر، آن ماهی ای است که عاملیت و فردیت وی به شکلی نشان دار و نمادین از رنگ سیاه و خنجری بر کمر تا انواع پرسش های هستی معرفت شناختی و رویارویی فیزیکی، برجسته و تحسین شده است.

    کلید واژگان: ماهیان و آبگیر, کلیله و دمنه, مثنوی مولوی, ماهی سیاه کوچولو, الگوهای معرفتی, عاملیت و فردیت
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei*

    In every era there is a dominant stream of thought that epistemologically all areas of knowledge of a society are more or less in tune with. This dominant stream of thought, represented by terms such as paradigm, epistemic, and so on, as an epistemic pattern, explicitly or implicitly, influences the knowledge organization of a society and the discursive articulation of the texts produced in that space. The placement of subjects in literary texts is the result of a variety of discourse articulation that is shaped by the epistemic patterns that govern each period. To better understand this, we can refer to stories that have been narrated or allegorized over several periods with distinct epistemic worlds; one of these is the story of "fish and ponds", which are independently represented in Kalila and Demna, and Rumi's Masnawi as independent narratives and in the story of the Little Black Fish. In this article, how the paradigms influence the placement of the fictional subjects from the perspective of the hero's who and why are they described in a descriptive- analytic manner. The result is that this anecdote has been represented in the classical world in the form of two inner narratives and as parables in the Kalila and Demna and the Masnawi Rumi. According to the epistemic paradigm of Holism and individualism/escapism in the classical world, the hero/ heroes are both the parables of those who have used their action to serve themselves and to become the victim of or absorbed in being or society. Of course, the holism and individualism/evasion that governs the articulation of the Kalila and Demna allegory in its own Geographical -cultural context, namely the caste of Indian foundations and Iranian political thought, seeks to legitimize and stabilize its class order. Despite the participation in the epistemic paradigm that governs the texts of Kalila and Demna and the Masnawi Rumi, the process is described in another way in the allegory of Mathnawi. In its mystical context, the universalism of the classical world, instead of consolidating social order, seeks to create ontological unity between all manifestations of being, especially between human beings and existence. In contrast to the generalism and anti-individualism/evasion that dominates the classical world and its texts, the macro-epistemic model of the contemporary world and the modern world focuses on the centrality of human subjectivity and individualism. The discourse articulation of the parable of the little black fish is arranged on the basis of this epistemic paradigm, so the placement of the subjects in it is substantially different from the preceding two parables. From the discursive point of view of the protagonist of this allegory, it is a little black fish that expresses its agency to express and establish individuality in the form of a variety of philosophical-epistemological questions to some form of symbolic body confrontation. However, the paradigm of generalism and individualism/aversion to the classical world has led to the heroic allegories of Kalila and Demna and the Masnawi of those who have used their agency to transcend themselves and maintain class order or unity with being. In contrast to contemporary humanism and individualism, it has assumed a hero who goes beyond self-expression and proving individuality, In order to awaken others and defending them in various ways interfering with social and political order; it has sought to create balance or symmetry a social interactive space.

    Keywords: The Fish, the pond, Kalila, Demna, Rumi’s Masnavi, the Little black fish, Epistemological patterns, Agency, individuality
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی

    فرامتن ها به دو شکل تفسیری و انتقادی در پیرامون متن ها شکل گرفته، در رواج، تثبیت یا تحریف نظم دانایی سامان یافته در آن ها نقش چشمگیری دارند. بر همین اساس حتی آن دسته از فرامتن هایی را که از سر تفنن یا نوعی همدلی تولید شده اند، نمی توان نادیده گرفت. کتاب اندک گستاخ و بیش مودب در حضرت مثنوی در مقام فرامتن با ادعای مواجهه سه گانه با مثنوی و مولوی -همدلی، بازخوانی امروزی و مناقشه- تعدادی از موضوع های مثنوی را شرح و تفسیر کرده است. به منظور تبیین بدخوانی های نوشتار حاضر، الگوهای خوانش در کتاب مذکور باتوجه به اصول عام خوانش و ادعای روش شناختی مولف بررسی و نقد شده است. نتیجه نشان می دهد که کتاب حاضر به رغم برخی از جذابیت های ظاهری که در آن دیده می شود، حاوی ضعف هایی همچون بافت زدایی اعم از نادیده انگاری موضوع یا خلط حوزه های معرفتی، عدول از شرط گفت و گوی حال با سنت یا گذشته، تعمیم و کلی گویی و نیز زبان ورزی ناپخته است که هرکدام به مثابه وجوهی از کم خوانی یا زیادخوانی می تواند، منجر به بدفهمی برخی از خواننده -مخاطبان شود.

    کلید واژگان: مثنوی مولوی, خوانش مثنوی, تفسیر مثنوی, اندک گستاخ و بیش مودب
    Parsa Yaghubi Janbeh, Sarayi

    Hypertexts, both interpretive and critical, are formed around the texts, and they play a significant role in the dissemination, consolidation or distortion of the organized knowledge order. Therefore, even those hypertexts formed out of sympathy or empathy cannot be overlooked. A Little Rude, Much Courteous in Mathnavi, as a hypertext has described and interpreted a number of subjects in Mathnavi, claiming a triple analysis of Mathnavi and Rumi based on sympathy, contemporary readings, and debates. In order to avoid any misreading of the present article, the reading paradigms in this book have been reviewed and evaluated in the light of general reading principles and the author's claim on methodology. The result shows that the present book, despite some of its apparent attractions, contains weaknesses such as decontextualization - whether through an overlooking of the subject matter or the confusion of epistemic domains, neglecting the temporality of a dialogue between past and present, generalization as well as unnecessary wordiness as aspects of reading that each can lead to misunderstandings in some readers.

    Keywords: Masnavi, Rumi, Reading Masnavi, Interpretation, A Little Rude, Much Courteous in Mathnavi
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، سیدمحسن حسینی موخر، شادی احمدی
    فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی از جمله زنان شاعر معاصر هستند که هم بصورت متنی در لابه لای شعرها و هم به صورت فرامتنی در سخنرانی ها، مصاحبه ها، نامه ها و مقالات، درباره شعر و شاعری سخن گفته اند. این اظهارات بوطیقایی، از چند نظر به ویژه بنا به جایگاه شاعری آنان درخور توجه است.در این نوشتار، به شیوه توصیفی- تحلیلی علاوه بر معرفی و مقایسه اظهارات بوطیقایی متنی و فرامتنی دو شاعر، به میزان فاصله گیری آنها از بوطیقای کلاسیک پرداخته شده است. نتیجه نشان می دهد که فروغ و سیمین ضمن باورهای بوطیقایی مشابه به میزان های متفاوتی در مقابل اقتدار مندرج در بوطیقای کلاسیک قد علم کرده اند. تلقی های هر دو شاعر در باب چیستی شعر، کیستی شاعر نیز نوع محتوا و مضمون تقریبا مشابه است. با وجود شباهت های مذکور دیدگاه های آنان در باور به نوآوری در سطوح زبان، موسیقی و قالب با هم تفاوت های آشکاری دارد فروغ، از جمله پیروان نیماست که در اظهارات بوطیقایی خود سنت را در اغلب و شاید همه ابعاد و عناصر شعر کنار می نهد، در مقابل بوطیقای گسست محور فروغ؛ اشارات سیمین از دگردیسی فراتر نمی-رود. او گاهی و در برخی موارد، مرزبندی های قطعی و مالوف بوطیقای سنتی را کنار نهاده ؛ نوآوری را مجاز می شمارد.
    کلید واژگان: زنان شاعر معاصر, فروغ فرخزاد, سیمین بهبهانی, بوطیقا
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *, Mohsen Hoseini Moakher, Shadi Ahmadi
    Forough Farrokhzad and Simin Behbahani are contemporary poets who have discussed poetry in both their poems and paratexts like lectures, interviews, letters and articles. These theoretical remarks are worth attention from a number of perspectives particularly because of their being poets. In this paper, in addition to introducing and comparing their textual and paratextual comments, we endeavor to study how their theoretical comments are different from the classical and canonical ones. The result shows that Forough and Simin, along with similar theoretical outlooks, have come up with different degrees of authority over the classical theories. The views of both poets on the nature of poetry, the nature of the poet as well as the content are almost similar. Despite their similarities, their views on language, music, and form have a clear difference. Forough is the follower of Nima and in her theoretical remarks puts aside tradition in all aspects of poetry. Contrary to Forough’s fragmentary poetry, Simin’s poetry remains to be just a metamorphosis. She sometimes, and in some cases, eliminates the definitive boundaries of the traditional poetic and allows for innovation
    Keywords: contemporary poet women, Forough Farrokhzad, Simin Behbahani, poetics
  • شیرزاد نعیمی، پارسا یعقوبی جنبه سرایی *
    بسیاری از راویان تاریخ های کلاسیک فارسی سعی می کنند به صورت خودافشایی یا غیرمستقیم، عینیت گرایی یا بی طرفی خود را با مخاطب در میان بگذارند؛ از میان این مورخان، «مولف راوی» سلجوقنامه با وجود سال ها خدمت در دربار و معلمی دو تن از شاهان سلجوقی، آشکارا در درون متن چنین ادعایی نمی کند، ولی با ارجاع به نشانگان متنی می توان به شکل هایی از تکاپوی غیرمستقیم وی دست یافت که سعی می کند روایت خود را درست، دقیق و خالی از موضع گیری بنمایاند تا ضمن جلب اعتماد مخاطب، واقعیت ها را به شکلی ویژه تولید کند یا رواج دهد. این نوشتار انواع گفتمان سازی و مداخله آگاهانه یا ناآگاهانه مولف-راوی سلجوقنامه را در برساختن واقعیت یا واقعیت های تاریخی آل سلجوق، با استناد به تمایز نهفته در دو اصطلاح روایت شناختی «داستان» و «گفتمان» و نیز با تکیه بر انواع گفتمان در صورت بندی ژپ لینت ولت طبقه بندی و تحلیل کرده است. نتیجه نشان می دهد که مولف راوی دانسته یا نادانسته در قالب انواع گفتمان وجهی، توضیحی، انتزاعی، عاطفی و ارزیابی کننده با فروعات آن ها، سطوحی از واقعیت را به نفع یا علیه کسانی سوق داده یا تثبیت کرده است که پیامد آن، مشروعیت بخشی به برخی رخدادها و اشخاص یا مشروعیت زدایی از آن هاست.
    کلید واژگان: روایت تاریخی, سلجوقیان, سلجوقنامه, واقعیت, عینیت گرایی, داستان, گفتمان
    Shirzad Naeimi, Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei *
    Many Persian classical historiographers try, directly or indirectly, to show their objectivism and impartiality to the audiences. Among them, the "author/narrator" of Saljuqnama does not clearly claim such a statement within the text, despite years of service at the court of the Seljuk kings and being the teacher of two of them. But referring to the textual signs, one can find some forms of his indirect struggles to reflect his narrative accurately, and precisely, with no political positioning, in order to create or promote the facts in a special way while attracting the audience's trust. Various types of discourse, and the conscious or unconscious interferences made by the "author/narrator" of Saljuqnama to concoct the reality or historical realities of Seljuk dynasty are categorized and analyzed, in present study, based on the distinction between two terms of "story" and "discourse", and also on the basis of the types of discourse in the formulation of Zheplint Volts. The results show that the "author/narrator"  has propelled or fixed,  either deliberately or not, levels of reality for or against somebodies in a variety of discursive forms such as: modal, explanatory, abstract, emotional and appraisal, and the consequence has been  legitimizing certain events and individuals or vice versa.
    Keywords: Historical narrative, the Seljuks, Saljuqnama, Reality, Objectivism, story, Discourse
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*
    گفتمان های اعتقادی-اجتماعی بنا معرفت شناسی قطبی گرایانه، جهان معرفتی را در قالب نظام تقابلی متن و حاشیه سامان داده؛ سپس حاشیه را سرکوب و به غیاب می فرستند. این رویه به اغلب نظام های دلالی از جمله به ژانرهای ادبی نیز تسری یافته است. از میان ژانرهای ادبی بخشی از کلان ژانر عرفان ایرانی-اسلامی ذیل عنوان عرفان عاشقانه مواجهه دیگری با برساخت حاشیه و نظام تقابلی حاکم بر آن در پیش گرفته است. در این نوشتار ضمن معرفی برساخت حاشیه و مصداق-های آن در گفتمان های اعتقادی-اجتماعی رایج، قرائت های متمایز عرفا از آنها به همراه دلایل هرکدام طبقه بندی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که عرفا در یک سطح با قرائتی واسازانه سه دسته از حاشیه های تثبیت شده، شامل انسان در معنای عام، سجده گریزان و عقل گریزان را ذیل گفتمان وحدت انگارانه عرفان عاشقانه و با دلایلی همچون الزام هستی شناختی وجود و حضور حاشیه ها، ضرورت های رابطه عاشقانه همچون واسطه ستیزی و مواردی مشابه از وضعیت حاشیگی خارج و به هم نشینی با متن می رساند؛ سپس در سطحی دیگر با خوانشی مکالمه ای و تعلیق کنش ابژه سازی؛ از بازی تقابلی متن و حاشیه در می گذرد. مبنای تعلیق ابژه سازی در بازنمایی های عرفا بر یکسان انگاری مصداق های متن و حاشیه همچون برابری کفر و دین، دنیا و آخرت و غیره استوار است. اگرچه کارکرد خوانش های مذکور در بافت اجتماعی تغییر نوع و جهت رابطه با دیگری به عبارتی دیگر ایجاد هم حضوری هستی شناختی انسان ها یا همترازی اجتماعی طرفین تعامل است، در تلقی عرفا به مثابه کنش هایی نمادین است که به قصد صفر کردن فاصله انسان با معشوق یا رسیدن به حال حضور انجام می شود.
    کلید واژگان: ژانر عرفان, خوانش عرفانی, متن و حاشیه, واسازی, مکالمه گرایی
    Parsa Yaghoobi Janbeh Saraei*
    Socio-religious discourses, based on polarist epistemology, form the epistemic world into a system of Center and the Periphery and then subject the periphery to suppression and silence. This practice has extended to most signifying systems, including literary genres. Among the literary genres, the super-genre of Iranian-Islamic mysticism, titled love mysticism displays a different account of the construction of the periphery and the binary system governing that construction. In this paper, along with introducing the construction of the margin and its examples in the dominant Socio-religious discourses, the different accounts of the mystics are classified and interpreted with the reasons for each of them. The result shows that the mystics apply a deconstructive reading, building their argument on the unitarian discourse of love mysticism, the ontological requirement of the existence and presence of margins, the necessity of a romantic relationship, the denial of mediation, and similar reasons, to take the three fixed categories of the peripheral, including humans in the general sense, the un-prostrating, and the unreasoning, from the margins of the system to its center. Then, on another level, via a dialectical reading and the suspension of the objectifying process, they go beyond the binary of the center and the periphery. The suspension of the objectifying process in mystics’ representations is the equalization of the center and the periphery, such as the equality of disbelief and belief, the world and the hereafter, and so on. Although the function of these readings in the social context is a change ...
    Keywords: mystical writing, mystical reading, center, the periphery, deconstruction, dialogism
  • پارسا یعقوبی جنبه سرایی*، آی ناز بردی پور

    تذکره نویسی عرفا ذیل سنت طبقه نویسی مسلمانان و به مثابه شکلی از تاریخنگاری اسلامی-ایرانی شکل گرفته است. از میان تذکره های عرفا، تذکره الاولیای عطار بجای گزارش مستقیم و تاکید بر نسب، تولد و وفات، شاگردان و استادان سوژه ها، سبک زندگی یا وجوه ریاضت آنها را به قصد برساخت«هویت-طبقه» آنان بازنمایی می کند. در این نوشتار سبک بازنمایی طبقات عرفا در تذکره الاولیاء پس از برابرخوانی ریاضت به مثابه سلیقه و مصرف با تکیه بر آرای متفکران مطالعات فرهنگی و جامعه شناسی سلیقه و مصرف دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که انواع ریاضت یا سلیقه و مصرف عرفا در تذکره الاولیاء در قالب پنج عنصر پوشاک، تغذیه، عبادات و مناسک، سخن گفتن و حرکات بدن و در نهایت تعلقات و دارایی های سوژه های عارف به برساخت و تمایز دو کلان طبقه «عارف-زاهد» و «عارف-عاشق» انجامیده است. طبقه عارف-زاهد با گرایش به وجه سلبی انواع ریاضت یا اصل امتناع به شکل نشاندار به قطعیت معنا باور داشته است. پوشاک خشن، فرسوده یا عریانی، غذاهای ساده و کم، گیاه خواری و یا نخوردن، عبادات و مناسک فروکاهنده مستمر یا یکباره، سخن گفتن تردیدآمیز، خوفناکی همراه با احساس گناه و بدن منقبض، زن و فرزند گریزی، دارایی های ناچیز شاهد این ادعاست. در مقابل طبقه عارف-عاشق اگرچه در برخی از موارد مثل پوشاک یا تغذیه به سویه سلبی ریاضت توجه کرده است اما ریاضت آنان عمدتا به شکل ایجابی، گشوده و سیال سامان یافته است. گریز از الزام خرقه پوشی، تنوع طلبی در تغذیه، شوریدگی های خلسه وار بدن فزا، گستاخی های زبانی-بدنی فاصله گریز و واسطه ستیز و در نهایت تعلق و دارایی گزینی غیر الزام آور نمونه این سبک از زندگی است.

    کلید واژگان: تذکره نویسی عرفا, طبقات عرفا, عطار نیشابوری, تذکره الاولیاء, ریاضت, سلیقه و مصرف
  • سمیه محمدی، پارسا یعقوبی جنبه سرایی
    ناتورالیسم و گروتسک دو شکل از ادراک و بازنمایی است که اولی در مقام یکی از مکتب های ادبی و دیگری در قالب شگردی هنری- ادبی جایگیر شده است. برغم سابقه پیدایش و پشتوانه معرفتی آنها، مواجهه آن دو با سوژه-ابژه ها نیز پیامد مواجهه های مذکور مشابه است؛ البته با وجود نوشتارهای تحقیقی متعدد در باب هریک از بازنمایی های مذکور، توجه چندانی به نسبت آن دو نشده است. در این مقاله وجوه نسبت بازنمایی های ناتورالیستی و گروتسکی نیز دلایل آن با استناد به برخی از داستان های معاصر فارسی طبقه بندی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد که تلقی ناتورالیستی بنا به نگاه نزدیک بینانه و منقطع یا زمینه زدایانه برآمده از پوزیتیویسم علمی و عینیت گرایی متصل به آن و گروتسک با قصد دنیاگرایی یا دنیوی کردن، بر بدن سوژه-ابژه های خود متمرکز شده، آنها را تحریف می کنند. انگاره یا تصویر تحریف مذکور در بازنمایی های ناتورالیستی را می توان در دو سطح شبیه نمایی و استحاله ظاهر فیزیکی و کنش های انسان به غیر انسان مشاهده نمود. بدن های تحریف شده گل ببوی هدایت، شخصیت داستان قفس چوبک، موسرخه و مشد حسن ساعدی و دکتر حاتم بهرام صادقی پیامد عینی مواجهه ناتورالیستی-گروتسکی با آن سوژه-ابژه ها است.
    کلید واژگان: ناتورالیسم, گروتسک, تجسدگرایی, نمای نزدیک, تحریف بدن
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال