به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

hamid parsania

  • سمیه بلبلی قادیکلایی*، حمید پارسانیا
    امروزه شاهد دامنه گسترده نگرانی ها از به مخاطره افتادن موقعیت انسان در نسبت با فناوری های مبتنی بر هوش مصنوعی هستیم. در پاسخ به این نگرانی ها، حوزه مطالعاتی هوش مصنوعی انسان محور به دلیل نیاز انسان به استفاده از چنین سیستم هایی شکل گرفت. پژوهش حاضر به تحریک و تقویت دو نیروی بالقوه مطالعاتی -جامعه شناسی و هوش مصنوعی- برای هرچه نزدیک ترشدن به یکدیگر و شکل گیری مفهوم انسان محوری می پردازد.پژوهش پیش رو ذیل جنبش روش شناختی کیفی از مرور نظام مند مطالعات موجود به عنوان روش تحقیق استفاده کرده است. نمونه گیری به روش گلوله برفی انجام گرفت. فرایند گزینش مقالات و انتخاب مجموعه آغازگر طبق دستورالعمل پریسما انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها نیز با چارچوب طراحی نوآورانه الماس دوبر انجام گرفت.یافته های پژوهش در هشت سطح طبقه بندی شدند که عبارت اند از: معضلات هوش مصنوعی انسان محور؛ هوش مصنوعی انسان محور در تولید علوم اجتماعی و جامعه شناسی؛ پژوهش های میان رشته ای درباره مفهوم انسان محوری در مطالعات جامعه شناختی هوش مصنوعی؛ جایگاه هوش مصنوعی انسان محور در روش شناسی علوم اجتماعی؛ اصول و مقررات ناظر بر توضیح پذیری و تبیین پذیری هوش مصنوعی؛ نقش انسان محوری در درک و تصور کنشگران از هوش مصنوعی؛ تعامل انسان با هوش مصنوعی؛ هوش مصنوعی انسان محور در حوزه های مطالعاتی خاص.از مرور نظام مند مطالعات موجود، دو معضل ناظر به هوش مصنوعی و سه معضل ناظر به انسان (در معنای عام) شناسایی شدند. هم نهشت معضلات، همچنین اتخاذ مواضع متفاوت مقالات درمورد معضلات مذکور، موجب شکل گیری رویکردهای مختلف (درمجموع 22 رویکرد) در مواجهه با این معضلات شده است.
    کلید واژگان: انسان محوری, جامعه شناسی, چارچوب طراحی نوآورانه الماس دوبر, مرور نظام مند, هوش مصنوعی
    Somayeh Bolboli Qadikolaei *, Hamid Parsania
    Today, we are witnessing a wide range of concerns about the jeopardy of the human position in relation to artificial intelligence-based technologies. The study field of human-centricity artificial intelligence was established in response to these concerns, as it was necessary for human involvement in the development of these systems. The current research is an endeavor to encourage and fortify the convergence of two potential study forces—sociology and artificial intelligence—in order to establish the human-centricity concept.A systematic review of the existing literature was implemented in this investigation. The projectile sampling strategy was implemented to conduct the sampling. The primer set and articles were selected in accordance with the PRISMA guidelines. To analyze the data, we used Double Diamond innovative design framework.The research findings were categorized into eight levels, including: Human-centricity artificial intelligence; Problems of human-centricity artificial intelligence in the production of social sciences and sociology; Interdisciplinary research on the human-centricity concept in sociological studies of artificial intelligence; The position of human-centricity artificial intelligence in the methodology of social sciences; Principles and regulations governing the explainability of artificial intelligence; The significance of the human-centricity concept in the comprehension and perception of artificial intelligence by actors; Artificial intelligence and human interaction; Specific disciplines of study that are oriented toward human artificial intelligence.Two problems related to artificial intelligence and three problems related to humans (in the general sense) were identified through the systematic review of the existing literature. The coexistence of the issues, as well as the adoption of varying perspectives by the articles under investigation in relation to the aforementioned issues, has resulted in the development of 22 distinct approaches to addressing these issues.
    Keywords: Human-Centricity, Artificial Intelligence, Sociology, Systematic Review, Double Diamond Innovative Design Perspective
  • محمد دین محمدی*، حمید پارسا نیا، مهدی فرمانیان
    جوامع اسلامی شدیدا متاثر از جریان های دینی فعال خود بوده و شناخت این جریان ها می تواند نقش بسیار تعیین کننده ای در نحوه تعامل با آن جوامع داشته باشد. کشور ترکیه یکی از مهم ترین همسایگان استراتژیکی ایران است که با فعالیت بیش از 50 جریان اسلامی در خود، یکی از اثرگذارترین کشورهای مسلمان در معادلات جهانی به شمار می رود. دو جریان اسلامی «منزل» و «هدا پار» ازجمله جریان های مشهور اسلامی ترکیه است که با توجه به ناشناخته بودن این جریان ها در ایران، پژوهش حاضر درصدد معرفی بیشتر آن ها به جامعه علمی ایران و وضعیت شناسی حضور آن ها در مناطق مرزی با ایران است. این تحقیق با رویکرد «توصیفی-تطبیقی» و با روش «تحلیل مضمون» اقدام به تحلیل داده های جمع آوری شده به روش «کتابخانه ای» و «مصاحبه نیمه ساختار یافته» با بیش از 30 متخصص و یا فعال در فضای فرهنگی-دینی ترکیه نموده است و علاوه بر معرفی این دو جریان و مقایسه اجمالی آن ها، وضعیت حضور این دو جریان در چهار استان مرزی ترکیه با ایران یعنی وان، ایغدیر، آگری و حکاری را مورد بررسی قرار داده است. براساس یافته های پژوهش، طریقت منزل حضور پررنگ تری در استان وان و آغری نسبت به استان های ایغدیر و حکاری دارد و گروه هدی پار در تمامی مناطق مرزی حضور پررنگی داشته، ولی با حرکت به سمت شمال ترکیه و کم رنگ شدن سویه «کردینگی»، از فعالیت آن ها کاسته می شود. عنوان «منزل» عنوان مشترکی مابین یکی از زیرشاخه های گروه «هدا پار» و «طریقت منزل» است، در حالی که این دو جریان اسلامی از حیث منشا مکانی، رهبران و اولویت های سیاسی و دینی کاملا با هم تفاوت دارند. طریقت منزل دارای ساختاری دینی تر، سازمانی تر و اقتصادی تر از گروه هداپار است. هداپار در اولین انشقاق به دو گروه «منزل» ، «عیلیم » تقسیم شد، که هم اکنون یکی از زیرشاخه های گروه «عیلیم» داعیه دار عنوان «هداپار» بوده و به لحاظ مناسبات سیاسی به ایران نزدیک است. توجه به دغدغه های دینی، توجه به اصل کردینگی، گستردگی در تمامی مناطق استان های مرزی در قالب درنک، خوابگاه و کتابخانه ازجمله وجوه مشترک دو جریان «طریقت منزل» و «هداپار» است.
    کلید واژگان: طریقت منزل, طریقت هدا پار, منزل جی لر, جریان های اسلامی, ترکیه, ایران
    Mohammad Dinmohammadi *, Hamid Parsania, Mahdi Farmanian
    Islamic societies are significantly influenced by their active religious movements, and understanding these movements can play a crucial role in determining how to interact with such societies. Turkey, one of Iran’s most strategically important neighbors, is home to over 50 active Islamic movements, making it one of the most influential Muslim countries in global affairs. The two Islamic movements, "Manzil" and "Hüda-Par," are among the well-known Islamic currents in Turkey. Given the unfamiliarity of these movements in Iran, the present research aims to introduce them more comprehensively to the Iranian academic community and assess their presence in regions bordering Iran. This study, with a "descriptive-comparative" approach and using the "thematic analysis" method, analyzes data collected through "library research" and "semi-structured interviews" with over 30 experts and cultural-religious activists in Turkey. In addition to introducing and briefly comparing these two movements, the study examines their presence in the four Turkish provinces bordering Iran: Van, Iğdır, Ağrı, and Hakkâri. According to the research findings, the Manzil movement has a stronger presence in the Van and Ağrı provinces compared to Iğdır and Hakkâri, while the Hüda-Par group has a significant presence in all border regions. However, as one moves toward northern Turkey, where the "Kurdish identity" diminishes, their activities also decrease. The term "Manzil" is shared between a sub-branch of the "Hüda-Par" group and the "Manzil" movement, although these two Islamic movements differ significantly in terms of geographical origin, leadership, and political and religious priorities. The Manzil movement has a more religious, organizational, and economic structure than the Hüda-Par group. Hüda-Par initially split into two groups: "Manzil" and "Ilim." Currently, one of the sub-branches of the Ilim group claims the title of "Hüda-Par" and is politically closer to Iran. Common features of the "Tarikat Manzil" and "Hüda-Par" movements include their focus on religious concerns, attention to the principle of Kurdish identity, and their widespread presence in all border provinces in the form of religious centers, dormitories, and libraries.
    Keywords: Tarikat Manzil, Tarikat Hüda-Par, Manzil Group, Islamic Movements, Turkey, Iran
  • محمدوحید سهیلی*، حمید پارسانیا، مهدی سلطانی

    مسئله اصلی در تکوین نظام دانش، منطقی است که برمبنای آن، روابط ضروری میان مقوله های یک نظام دانش خاص تبیین می شود. جان استوارت در کتاب نظام منطق، ایده ای از تکوین علوم اخلاقی و اجتماعی را پی ریزی کرد که لوازم روش شناختی ویژه ای به همراه داشت. وی با الهام از فیزیک نیوتنی و علم اقتصاد سیاسی به دنبال توضیح مسیر تکوین علوم اخلاقی بود. از این رو مسئله اصلی او امکان علوم اخلاقی جدید بود.در این مقاله به روش تحلیلی-توصیفی به تحلیل کتاب ها و مقالات درباره نظام منطق تبیین در علوم اخلاقی از منظر جان استوارت میل می پردازیم. به این منظور متن کتاب نظام منطق اصل قرار گرفت. برای تحلیل عمیق تر محتوا و یافتن لایه های پنهان متن، در مرتبه اول از دیگر آثار میل و منظومه فکری وی و سپس مقالات و کتاب هایی که درباره نظام منطق او نگاشته شده، در کنار مبانی کلان تجربه گرایی بهره گرفته شد.یافته ها نشان می دهد جان استوارت میل، قواعد عام ذهن را به مثابه اصول علوم اخلاقی و اتولوژی را به عنوان میانجی در تبیین اجتماعی ملحوظ داشته است. لوازم روش شناختی این مسئله نیز توضیح وجه ایستای پدیده اجتماعی مبتنی بر وجه پویا و تکوین نحوه خاصی از فهم تاریخی است.بررسی محتوای آثار جان استوارت میل و به طور خاص کتاب نظام منطق نشان می دهد علوم اخلاقی هرچند از قواعد عام تجربه گرایی بهره می برد، به لحاظ محتوایی منطق ویژه ای دارد که از لوازم آن، نحوه خاصی از تاریخ تکوین می یابد

    کلید واژگان: اتولوژی, تبیین اجتماعی, جان استوارت میل, روش تاریخی, علوم اخلاقی, نظام منطق
    Mohammadvahid Soheili *, Hamid Parsania, Mahdi Soltani

    The main issue in the development of a knowledge system is logic, based on which the necessary relationships between the categories of a specific knowledge system are explained. John Stewart put forth a concept in his book Sy​stem of Logic regarding the evolution of the social and moral sciences, which introduced distinctive methodological tools. Inspired by Newtonian physics and political economy, he sought to explain the development path of moral sciences or, in a more modern way, human sciences. In order to establish a novel framework for the study of moral sciences, he required an innovative logic to elucidate moral phenomena. Hence, his emphasis lies not on the logical aspects of gathering observational data, but rather on the formation of social categories and the necessary relationships between them.In this article, we analyze the books and articles related to the explanatory logic system in moral sciences from the perspective of John Stuart Mill using analytical-descriptive method. In pursuit of this purpose, the textual material from the book Logic System has been utilized as the primary source. To attain a more comprehensive analysis of the text's substance and uncover its concealed strata, preliminary references to Mil's other works and his intellectual framework were made, followed by articles and books that pertain to his logic system. Written along with macro principles, we have used empiricism.An analysis of the substance of John Stuart Mill's writings, with particular emphasis on the book System of Logic, reveals that although moral science uses the general rules of empiricism, it has a special logic in terms of content, which includes a special way of History develops.

    Keywords: John Stuart Mill, Social Explanation, Logic System, Moral Sciences, Ontology, Historical Method
  • محمدهادی حاضری*
    شهید مطهری به گواه شواهدی، یکی از معدود نظریه پردازان حقوق طبیعی در فلسفه حق اسلامی به شمار می رود. این ادعا پس از آن اثبات می پذیرد که تفسیرها و استدلال های سایر نظریه پردازان پیرامون حق و حقوق اسلامی، مورد تامل قرار گیرد و فاصله ایشان با شهید مطهری روشن شود. پژوهش حاضر با تمرکز بر دیدگاه شهید مطهری، آن را مقدمه و پایه مباحث دیگر می داند و لذا کمتر به وجه اختلاف نظرات پرداخته است. این نوشتار درصدد است تا جای ممکن چگونگی دستیابی شهید مطهری به نظریه حقوق طبیعی در قاموس فکری امامیه را توصیف و تحلیل کند. از این رو سوال اصلی پژوهش این است که «از نظر شهید مطهری، اولا، منبع و مبنای حقوق و احکام در اسلام، طبیعی است یا تشریعی؟، و ثانیا، چگونه این حقوق قابل کشف هستند؟». روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بوده و نتایج نشان می دهد که از نظر شهید مطهری، مسلمانان پایه گذار حقوق طبیعی به معنای حقوق عادلانه انسانی هستند. ذات حق، پیرو همبستگی مبانی نظری و عملی نظیر توحید، هماهنگی تکوین و تشریع، و نظام تکاملی که در حکمت اسلامی از آن ها سخن می رود، غیرموضوعه، کشفی، و دارای نفس الامر است. ویژگی شهید مطهری در افتراق از سایر نظریه پردازان معاصر، فراروی از این بعد هستی شناختی، و التزام به بازشناسی حق عقل در اجتهاد و نسبت سازوار حق طبیعی و حق الهی، در بعد معرفت شناختیحقوق است. وی با آگاهی ژرف خویش، پرده از اندیشه ای برمی دارد که گرچه زیر بیرق اصل عدل و تبعیت احکام و حقوق از مصالح واقعی حرکت می کند و به این وسیله خویش را از زمره امامیه می خواند، اما در حقیقت و کنه، ذات حق را تشریعی و موضوعه می بیند. از همین رو، در حالی که این اندیشه استناد به طبیعت را برای احراز حقوق، مردود اعلام می کند، شهید مطهری طبیعت را آیت الله و هر استعداد طبیعی را سند یک حق می داند. قوه و استعدادها نشانه حق ها و تلاش در جهت رسیدن به غایت و فعلیت متناسب آن قوه، بوده و مفاد حقوق را تشکیل می دهند. شهید مطهری با توجه و التفات به نتیجه منطقی اصول و قواعدی همچون عدل، منبع بودن عقل، ملازمه عقل و شرع، تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی، دوگانه امر واقعی و ظاهری و...، در معرفت شناسی حقوقی امامیه، نظریه حق و قانون طبیعی را طرح و پشتیبانی می کند. این نظریه در تقابل با اندیشه غالب در میان اندیشوران معاصر امامیه، در غربت به سر می برد. نظریه مقابل، حیث ثبوتی حق ها را از حیث اثباتی تفکیک کرده و قایل به تشریعی و موضوعه بودن حق ها و تکلیف ها در اندیشه حقوقی اسلام است. این نگاه که در شباهت با نگاه اشعری است، مورد انتقاد شهید مطهری می باشد. از نظر ایشان، اسلام در لباس شریعت، مبتنی بر حقایق و واقع، بیان کننده حق و قانون است، نه واضع و موسس آن. لذا برای عقل به مثابه ابزار شناسنده حقیقت، واقع و طبیعت، شان بارزی در معرفت شناسی حقوقی قایل است. البته این مهم بدین معنی نیست که تمام احکام قابل درک عقلی هستند، بلکه معنای صحیح آن امکان و گشودگی عقل برای فهم حقوق است، ولو اینکه بخشی از شریعت فوق، درک عقل باشد. اما برخی با تعمیم استثناء به کل شریعت، عقل را از کار انداخته و تمام بار مسلمانی را بر تعبد می گذارند.
    کلید واژگان: حق, حقوق طبیعی, عدل, عقل, شهید مطهری, طبیعت
    Mohammadhadi Hazeri *, Hamid Parsania
    According to evidence, Martyr Motahari is considered as one of the few theorists of natural rights in the philosophy of Islamic law. Such claim will be proven after considering interpretations and arguments of other theorists regarding Islamic law and rights and their thoughts gap with martyr Motahari is crystally clarified. The present research, focusing on Martyr Motahari's point of view, regards the issue as an introductory foundation of other topics, therefore less attention is paid to such differences in his ideas. This article tries to fully describe and analyze how Martyr Motahari reached the theory of natural rights in the intellectual thoughts of Shia (Imamia). Therefore, the main question of the research according to Motahari is whether or not the source and basis of laws and rulings in Islam is natural or legal. The following question is how these rights can be discovered. The research method hired here, is descriptive and analytical; the results depicts that according to Martyr Motahari, Muslims are the founders of natural rights in the sense of human rights. The essence of the right to follow the solidarity of theoretical and practical foundations, such as monotheism, harmony, creation, legislation, and the evolutionary system as mentioned in Islamic wisdom, is non-subjective, discoverable, and self-contained. The disringuished characteristic of Martyr Motahati's thoughts and teachings from other contemporary theorists is his ontological dimension and commitment toward recognizing the right of reason in ijtihad and the harmonious ratio of natural right and divine right in the epistemological legal dimension. By his deep awareness, he reveals an idea that although it moves under the principle of justice and following rules and rights from the real interests; meaning that he calls himself from the group of Shia Imamia, but in reality, he sees the essence of the right as legal and subjective. Therefore, while such thought declares that reference to nature to obtain rights is rejected, Martyr Motahari considers nature to be the sign of God and every natural talent is an evidence of a right. Powers and talents are signs of rights and efforts to reach the goal, ultimate end, actuality of that power and constitute the provisions of rights. Martyr Motahari, regarded the logical result of the principles and rules, such as justice at the source of reason, the companion of reason and Sharia, following the rulings from the real benefits and evils, the duality of the real and the apparent issues, etc., proposed and supported the theory of right and natural law in the legal epistemology of Shia /Imamia. The mentioned theory is in opposition to the prevailing thought among the contemporary thinkers of Shia's. The opposite theory separates the evidentiary aspect of rights from the affirmative dimension and argues that rights and duties are legitimate and subject in Islamic legal thought. The view, being similar to the Ash'ari view, is criticized by Martyr Motahari. According to him, Islam, in the guise of Sharia, is based on facts and reality, expressing the right and the law, not its author nor founder. Therefore, reason as a tool for recognizing truth, reality and nature is highly valued in legal epistemology. Of course, that never means all legislating nor rulings can be understood intellectually, but the correct true meaning is the possibility and openness of the intellect to understand the law, even if part of the above Sharia is to percept the intellect. But some people, by generalizing the exception to the entire Sharia law, have disabled reason and put the entire burden of a Muslim on worship, restrictly.
    Keywords: Right, natural rights, Justice, Reason, Martyr Motahari, nature
  • سکینه رستگار مقدم ابراهیمیان*، حمید پارسانیا، صدیقه محمدی
    مهدویت یکی از مهم ترین آموزه های اعتقادی ادیان بزرگ، به ویژه اسلام است که روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنت بر آن وجود دارد و این آموزه جزو معتقدات شیعه و بسیاری از اهل سنت است و شماری بسیاری از عالمان اهل سنت، آن را جزو مسایل اعتقادی شمرده اند. با این حال، در قرون اخیر، برخی از دانشمندان اهل سنت، به انکار مهدویت پرداخته که مشهورترین و متقدم ترین آنان، ابن خلدون است. ابن خلدون، این آموزه را بر اساس علم عمران و نظریه عصبیت خود انکار کرده و البته در ضمن آن کوشیده است به نقد و رد روایات مهدویت نیز بپردازد. این نوشتار با روش تحلیلی _ انتقادی، به نقد دیدگاه ابن خلدون پرداخته و مدعیات او را در این باب به نقد کشیده و روشن ساخته است که روایات مهدویت در شیعه و اهل سنت، به حد تواتر است و دانشمندان متقدم این دو فرقه، این روایات را در آثار خود گرد آورده اند. همچنین، این نوشتار به نقد دیدگاه ابن خلدون در باب مهدویت از باب عصبیت پرداخته و اصل عصبیت را فاقد وجهه دینی و در تضاد با آموزه های اسلامی معرفی کرده و البته بر فرض اذعان به عصبیت، دولت مهدوی را از بالاترین درجه عصبیت، که همانا عصبیت ایمانی است، برخوردار دانسته است. شایان ذکر است، نظریه ابن خلدون در قرن اخیر، واکنش های بسیاری را برانگیخته و شماری از دانشمندان اهل سنت به تبعیت از وی، به انکار مهدویت پرداخته و البته شمار بسیاری دیگر، به رد دیدگاه ابن خلدون پرداخته اند.
    کلید واژگان: ابن خلدون, مهدویت, علم عمران, عصبیت, نقد دیدگاه ابن خلدون
    Sakineh Rastegar Moqaddam Ebrahimian *, Hamid Parsania, Sidiqa Muhammadi
    Mahdism is one of the most important religious doctrines of major religions, especially Islam, on which there are many traditions through Shia and Sunni, and this doctrine is among the beliefs of Shia and many Sunnis, and many Sunni scholars consider it to be a matter of belief. have counted However, in recent centuries, some Sunni scholars have denied Mahdism, the most famous and advanced of them being Ibn Khaldun. Ibn Khaldoun denied this teaching based on the science of civil engineering and his theory of nervousness, and of course, he also tried to criticize and reject traditions of Mahdism. article has criticized Ibn Khaldoun's point of view with an analytical-critical method and has criticized his claims in this regard and made it clear that the traditions of Mahdism in Shia and Sunni are very frequent and the predecessors of the scholars of these two sects, these traditions have collected in their works. Also, this article criticizes Ibn Khaldoun's point of view on Mahdism regarding Nirism and introduced the principle of Nirism as lacking a religious aspect and in conflict with Islamic teachings, and of course, on the assumption of acknowledging Nirism, Mahdavi government is of the highest degree of Nirism, which is the Nirism of Faith. is considered to have It is worth mentioning that Ibn Khaldoun's theory in the last century has provoked many reactions and a number of Sunni scholars have followed her, denying Mahdism, and of course many others have rejected Ibn Khaldoun's point of view
    Keywords: Ibn Khaldun, Mahdism, civil science, Nihilism, criticism of Ibn Khaldun's view
  • ریحانه سادات رئیس الساداتی*، حمید پارسانیا
    هدف
    بررسی مفهوم هویت اجتماعی و در ادامه آن مفهوم پسامدرن سیاست هویت و نقد رویکرد فوکویاما در بررسی اسلام خواهی  بر اساس مفهوم سیاست هویت است تا بتوان زاویه نگاه درست به این مفهوم رادرمورد اسلام دریافت . 
    روش
    این پژوهش با استفاده از منابع نظری و بازخوانی و تحلیل آنها نگارش شده است و روش آن کتابخانه ای موردی در حوزه موضوع هویت و سیاست است.
    یافته
    مفهوم سیاست هویت اخیرا در حوزه اندیشه سیاسی و اجتماعی غرب مورد توجه قرار گرفته و از آنجا که این مفهوم از واقعیت هویت اجتماعی گروه های دینی به خصوص اسلام خواهان در جوامع غربی برآمده است، لازم بود  مفهوم هویت اجتماعی نیز به عنوان پیشران اندیشه تاثیرات هویت بر سیاست بررسی شود . شاخصهایی نظیر شباهت و تفاوت، هویت فردی و جمعی، هویت گروهی و دیالکتیک درون و بیرون، پویا و سیال بودن هویت در جریان هویت اجتماعی تولید و بازتولید دارد. و موضوعاتی نظیر هویت یابی و معنابخشی، قابلیت پیش بینی و مسئله تایید و کرامت را در حوزه اندیشه در سیاست هویت موثر است . شاخص مفهوم سیاست هویت در دوره مدرن،مسئله تایید و کرامت خواهی برای به رسمیت شناخته شدن است و یکی از مصادیق آن را اسلام خواهی می دانند. چالش نظری تحقیق با رویکرد فوکویاما به سیاست هویت و مسئله اسلام خواهی است.
    نتیجه گیری
    موضوعات تاثیرات سیاست و هویت به صورت متقابل، نقد تحلیل اسلام خواهی مدرن فوکویاما با نظریاتش نسبت به لیبرال دموکراسی و ه
    کلید واژگان: هویت اجتماعی, سیاست هویت, اسلام خواهی, کرامت, فوکویاما
    Reyhaneh Sadat Raeis -Als-Sadati *, Hamid Parsania
    Purpose
    To investigate the concept of social identity and then the postmodern concept of identity politics and to criticize Fukuyama's approach in examining Wanting Islam based on the concept of identity politics, so that one can understand the correct perspective of this concept in Islam.
    Method
    This research has been written using theoretical sources and rereading and analyzing them, and its method is a case library on the subject of identity and politics.
    Findings
    The concept of identity politics has recently received attention in the field of political and social thought in the West, and since this concept arose from the reality of the social identity of religious groups, especially Wanting Islam in Western societies, it was necessary to consider the concept of social identity as a driver of the thought of the effects of identity. Check on the policy. It has indicators such as similarity and difference, individual and collective identity, group identity and dialectic inside and outside, dynamic and fluidity of identity in the process of social identity production and reproduction. And issues such as identification and meaningfulness, predictability and the issue of confirmation and dignity are effective in the concept of identity politics. The indicator of this concept in the modern period is the issue of approval and seeking dignity to be recognized, and Wanting Islam is considered one of its examples. The theoretical challenge of research with Fukuyama's approach is to identity politics and the issue of Wanting Islam.
    Conclusion
    The issues of the effects of politics and identity mutually, criticism of Fukuyama's analysis of modern Wanting Islam with his views on liberal democracy, as well as the issue of the legitimacy of religious law and considering the social unit of the Ummah are the main results of the research.
    Keywords: Social Identity, Identity Politics, Wanting Islam, Dignity, Fukuyama
  • حمید پارسانیا، مهدی سلطانی، محمدجواد خسروی*
    عقلانیت ابزاری، پول را تنها ابزاری کارآمد در جهت بیشینه کردن منافع سوژه می بیند که به صورت بهره متبلور می شود. زیمل با فرارفتن از عقلانیت تکنیکی، معنایی فلسفی الهیاتی از پول ارایه کرده است. زیمل، بهره را امری ضروری برای پول محض می داند اما به تفصیل به آن نپرداخته است. در این مقاله با روش توصیفی -  تحلیلی به بازخوانی معنای پول نزد زیمل و نسبت آن با بهره می پردازیم. یافته پژوهش حاکی از این است که پول مدرن رابطه هویتی درونی با بهره دارد. پول دارای سه لایه معنایی است: لایه فرمی، لایه اراده محض، لایه الهیاتی. لایه فرمی پول با نرخ بهره در تناقض است اما در لایه اراده محض، پول تحریک اقتصاد و پیوند سوژه و ابژه را از طریق بهره انجام می دهد. در لایه الهیاتی که پول جای اله را می گیرد، بهره نوعی ادای دین به پول است و به خاطر گسستگی از وجود محض و اله حقیقی، انسان تاله و خودگستری را با استثمار طبقات پایین به صورت اخذ بهره محقق می کند.
    کلید واژگان: زیمل, پول, بهره, فرم, اراده محض, الهیات
    Hamid Parsania, Mahdi Soltani, Mohamadjavad Khosravi *
    Instrumental rationality perceives money as a merely efficient tool for maximizing individual interests, manifested in the form of interest. Zimmel, departing from technical rationality, presents a philosophical and theological understanding of money. Zimmel considers interest as a necessary aspect of pure money but does not elaborate on it in detail. In this article, using a descriptive-analytical method, we revisit the meaning of money according to Zimmel and its relationship with interest. The research findings indicate that modern money has an inherent identity relationship with interest. Money has three layers of meaning: the formal layer, the pure will layer, and the theological layer. The formal layer of money contradicts the concept of interest rates, while in the pure will layer, money stimulates the economy and establishes a bond between subject and object through interest. In the theological layer, where money replaces God, interest becomes a form of religious tribute paid to money. Due to the separation from pure existence and the real divine, humans seek self-expansion and self-enrichment through exploiting lower classes by realizing interest.
    Keywords: Zimmel, money, Interest, Form, pure will, theology
  • سمیه بلبلی قادیکلایی*، حمید پارسانیا

    نفوذ گسترده هوش مصنوعی در ابعاد مختلف حیات انسان نگرانی های عمده ای به لحاظ میزان پایبندی این فناوری به استانداردهای اخلاقی در پی دارد. ازاین رو هدف پژوهش حاضر شناسایی مفاهیم کلیدی اخلاق برای استفاده از هوش مصنوعی در فناوری های دیجیتال و نسبت آن با اخلاق شکوفایی است. در این پژوهش از مرور نظام مند ادبیات به عنوان روش شناسی پژوهش و از روش سه مرحله ای مستاک و دیگران، به عنوان روش تحقیق استفاده شده است. پس از پنج مرحله غربالگری در دو پایگاه داده «اسکوپوس» و «وب آو ساینس» 38 مقاله از 25 مجله تجزیه وتحلیل شدند. از فرا ترکیب کیفی آنها دو مفهوم مرکزی تحت عنوان «الگوهای اصلی فناوری های دیجیتال» و «لایه های هستی شناختی فناوری های دیجیتال» شناسایی شدند. 16 مفهوم اخلاق دیجیتال مرتبط با الگوهای اصلی و لایه های هستی شناختی فناوری های دیجیتال نیز از تقاطع ماتریسی مفاهیم مرکزی در مقالات استخراج شدند. سپس یک نقشه مفهومی برای تفسیر یافته ها، طبقه بندی مفاهیم اخلاقی شناسایی و ذیل الگوها و لایه های هستی شناختی، تناظر آنها با اصول موضوعه اخلاق هوش مصنوعی و میزان اهمیت آنها در مقاله ها تنظیم شد. درنهایت نیز نسبت مفاهیم اخلاقی شناسایی شده با اخلاق شکوفایی در ادبیات موجود بررسی شد.

    کلید واژگان: اخلاق, هوش مصنوعی, فناوری های دیجیتال, اخلاق شکوفایی
    Somayeh Bolboli Qadikolaei *, Hamid Parsania

    The widespread influence of artificial intelligence in various aspects of human life raises major concerns in terms of the degree to which this technology adheres to ethical standards. Therefore, the aim of this study is to identify the key concepts of ethics for the use of artificial intelligence in digital technologies and its relationship with flourishing ethics. In this research, a systematic review of the literature has been used as a research methodology and the three-stage method of Mustak et al. has been used as a research method. After five stages of screening in the two databases "Scopus" and "Web of Science", 38 articles from 25 journals were analyzed. From their meta-qualitative synthesis, two central concepts under the title of “main patterns of digital technologies” and “ontological layers of digital technologies” were identified. 16 concepts of digital ethics related to the main patterns and ontological layers of digital technologies were also extracted from the intersection of the matrix of central concepts in the articles. Then, a conceptual map was prepared to interpret the findings, classify the identified ethical concepts under ontological patterns and layers, their correspondence with the principles of artificial intelligence ethics and their importance in the articles. Finally, the ratio of identified ethical concepts with flourishing ethics in the existing literature was investigated.

    Keywords: ethics, Artificial intelligence, digital technologies, Flourishing Ethics
  • حمید پارسانیا، ابوالفضل کیاشمشکی، احمد سعادت*

    عقلانیت کاربرد عقل و حضور آن در فرهنگ و جامعه است که گونه های مختلفی دارد؛ همچون عقلانیت ابزاری، انتقادی و عقلانیت اسلامی. مسیله این تحقیق تبیین چیستی، کارکردها و نقد عقلانیت سلفی است که در این تحقیق تلاش می شود با روش توصیفی و تحلیلی منظرگاه آن نسبت به فهم آموزه ها و گزاره های دینی، بیان گردد. یافته های تحقیق نشان می دهد که اساس نظام اندیشگی و عقلانیت سلفی را اهتمام جدی به دو منبع مهم شرعی یعنی «کتاب» و «سنت» و یک روش برجسته استنباطی یعنی منهج «سلف»، شکل می دهد. آنان به صورت متناقض باآنکه به صورت نظری قیاس و استحسان و استصلاح را به عنوان قواعد و اصول اجتهادی شان، می پذیرند؛ اما در مقام عمل چنان شروط محدودکننده ای را پی می ریزند که درواقع پای «عقل» از ورود به این روش های اجتهادی کوتاه می گردد و این اصول به قواعد بسیار محدود فقهی در دایره متون و نصوص، تنزل مقام می یابند و از «اصول اجتهادی کارآمد» به «قواعد زاید و غیرضروری» تغییر شکل می دهند.

    کلید واژگان: عقلانیت سلفی, عقل, قیاس, استحسان, استصلاح
    Hamid Parsania, Abolfazl Kiashemshaki, Ahmad Saadat*

    Rationality is the application of reason and its presence in culture and society; it has such different types as instrumental rationality, critical rationality and Islamic rationality. By this research it is intended to explain the nature, functions and Salafist rationality critically which in this research tries to express its perspective on understanding religious doctrines and propositions with a descriptive and analytical method. The findings of the research show that the basis of the Salafist system of thought and rationality is formed by serious attention to two important religious sources, namely "Book" and "Tradition", and an outstanding inferential method, namely the "Salafi" method. Contradictory to the fact that they theoretically accept qiyas, istihsan and istislah as the rules and principles of their ijtihad; However, in terms of practice, they find such limiting conditions that in fact "reason" is short of entering these methods of ijtihad and these principles are reduced to very limited rules of jurisprudence in the circle of texts, from "effective ijtihad principles" to " Redundant and unnecessary rules.

    Keywords: Salafi Rationality, Reason, Qiyas, Istihsan, Istislah
  • ریحانه سادات رئیس الساداتی*، حمید پارسانیا

    مفهوم هویت دینی مفهومی است که امروز در اندیشه اجتماعی و سیاسی جوامع لیبرال مورد استفاده قرار می گیرد. بر این اساس سوال اصلی پژوهش این است که نگاه اندیشمندان پسامدرن به هویت دینی چگونه است؟ در پاسخ، به تطور تفکر در برداشت از دین و هویت و ایجاد مفهوم هویت دینی در ارتباط تنگاتنگ با «من کیستم و به چه چیزی باور دارم» اشاره شده است. اندیشمندان، عینیت و ذهنیت را در ابعاد فرهنگی و اجتماعی هویت دینی مورد نظر قرار داده و  شاخص های عاطفه، آگاهی، و تعهد را در نظر گرفته اند. به دلیل انتظام هم راه با انسجام خاص هویت دینی، فرآیندی دیدن، بقا، تداوم، و تقدم هویت دینی در کنار دیگر هویت های اجتماعی در نظر گرفته شده و آن چه نقطه مرکزی «سیاست هویت» است بروز گسترده اجتماعی هویت دینی است که می توان آن را دغدغه اصلی سیاست هویت دینی در میان اندیشمندان دانست. در نقد رویکرد اندیشمندان پسامدرن به نقص دیدگاه های کارکردگرایانه، نگاه پسینی و سطحی به هویت دینی و فقدان بررسی ماهیت ارزش های اجتماعی ادیان در پژوهش پرداخته شده است.

    کلید واژگان: هویت دینی, سیاست هویت دینی, اندیشمندان پسامدرن, هویت, دین
    Reyhaneh Raeis-Al-Sadati *, Hamid Parsania

    The concept of religious identity is recently used in the social and political thought of liberal societies, and the main research question is how post-modern thinkers look at religious identity? In response, the evolution of thinking in the perception of religion and identity and the creation of the concept of religious identity in close connection with who I am and what I believe were discussed. Thinkers consider objectivity and subjectivity in cultural and social aspects of religious identity and consider indicators of affection, awareness and commitment. It is considered a process of seeing, survival, continuity and precedence of religious identity along with other social identities due to the regularity with the special coherence of religious identity, and what is the main concern of identity politics is the widespread social manifestation of religious identity, which can be called the concern of religious identity politics. known among thinkers. In criticizing the approach of post-modern thinkers, the shortcomings of functionalist views, the backward and superficial view of religious identity and the lack of examination of the nature of the social values of religions have been discussed in the research.

    Keywords: Religious Identity, Religious Identity Politics, Postmodern Thinkers, identity, Religion
  • MohammadSadegh Kavyani *, Hamid Parsania

    It is a complicated theological issue to provide an account of God’s relationship with the temporal world. The issue was addressed in the hadiths from the Shiite Imams as well. The hadiths fall into various prima facie conflicting categories. Since it is crucial to consider revelatory sources on the matter, we should not exclude any of these hadiths; rather, we need to reconcile them based on the extant evidence. In the first instance, some hadiths apparently reject God’s compresence with the temporal world, but upon closer reflection, it turns out that non-temporality of God does not rule out His concomitance with temporal entities. Instead, it amounts to rejection of His influence from, or being otherwise limited by, the passage of time. Such construal might be compatible with two interpretations: first, God is always concomitant with present or current events of temporal entities, and second, all entities are present to God from pre-eternity to post-eternity, and His concomitance is not confined to the present temporal entities. The first implies that the world was created on a gradual basis, and the second entails its instantaneous creation. In the final analysis, these views can be reconciled: all creatures were instantaneously created in a world other than the temporal world, but then they gradually unfolded in the temporal world.

    Keywords: God’s concomitance with time, hadiths, instantaneous creation, gradual appearance, temporal world
  • مریم منصوری*، حمید پارسانیا، مهدی سلطانی
    برایان ترنر، از جمله متفکرانی است که بر بنیادهای بدن مندی که در متفکران سده بیستم به ویژه نیچه پدیدار گردید، تلاش دارد تا با اصل «غریزه تاییدکننده زندگی» در آرای نیچه، موضعی ایجابی در نظریه اجتماعی ایجاد نماید. پرسش اصلی پژوهش حاضر آن است که اساسا با بررسی آرای او، در هستی بدن مندی که به ویژه در متفکران سده بیستم میلادی حاکم شد، ورود دوباره دین به عرصه های نظریه ورزی با چه توجیهی انجام شده است و آیا این مواجهه، مواجهه ای منسجم است یا دوباره، چرخشی به سمت نظریه های کارکردی روی داده است؟ پژوهش حاضر، با بررسی اسنادی آرای ترنر و تحلیل محتوای جهت دار آن، به این مهم می پردازد. این پژوهش با بهره مندی از روش شناسی بنیادین به عنوان چارچوبی نظری، درصدد بررسی انسجام آرای او در مواجهه با دین به این نتیجه دست یافته است که نه تنها ترنر در بسیاری از مواضع خود از بنیادهای نیچه ای در ساحت تفکر تخطی کرده، بلکه قواعد ذاتی دین را با قوانین اجتماعی آن خلط کرده است؛ همچنین به رغم رویکرد مادی، به اعتقادات و ارزش ها نیز به صورت تفصیلی پرداخته است و با نگرشی کارکردی تلاش دارد تا گسست های ناشی از بدن مندی در جامعه جهانی را با فضیلت شهروندی حاصل از آموزه های دینی پرکند.
    کلید واژگان: دین, بدن, رویکرد بدن مند, روش شناسی بنیادین, سکولاریسم, جهانی شدن, شهروندی
    Maryam Mansouri *, Hamid Parsania, Mahdi Soltani
    Bryan Turner is one of the thinkers who is trying to create a positive position in social theory with the principle of "life-affirming instinct" in Nietzsche's views based on the solid foundations that appeared in the thinkers of the 20th century, especially Nietzsche. The main question of the current research is that basically by examining his views, in the physical existence that could be seen especially in the thinkers of the 20th century, what is the justification for the re-entry of religion into the fields of theorizing and is this confrontation a coherent confrontation or again it has turned towards functional theories? The present study deals with this issue by examining the documents of Turner's viewpoints and analyzing its directional content. Through benefiting from the fundamental methodology as a theoretical framework, this study seeks to examine the coherence of his views in the face of religion and has reached the conclusion that not only Turner violated Nietzsche's foundations about thinking in many of his positions, but also violated the inherent rules of religion with its social rules. In addition, despite the materialistic approach, he has also dealt with beliefs and values in detail, and with a functional approach, he tries to fill the gaps caused by physicality in the global society with the virtue of citizenship resulting from religious teachings.
    Keywords: Religion, body, Physical Approach, fundamental methodology, secularism, globalization, citizenship
  • یحیی بوذری نژاد، حمید پارسانیا، فاطمه رفیعی آتانی *

    این پژوهش با روشی اسنادی، خلا نفی قاعده ضرورت و اصل علیت در فلسفه عملی کانت و الهیات پساکانتی را به محک فلسفه اسلامی گذاشته است. طبق این تحقیق، مفاهیمی چون ایجاد استعلایی، نفی استعلایی، دیالکتیک، دازاین و ایده، رمزواژه هایی هستند که حد مشترک میان دو فرقه کلامی اعتزالی و اشعری در کلام اسلامی و دو جریان الهیات لیبرال و الهیات دیالکتیک در کلام مسیحی واقع شده و این جریان ها را ناگزیر به سمت نفی قاعده ضرورت و اصل علیت سوق داده اند که نتیجه ای جز راه یافتن تصور ترکیب در ذات پروردگار، پذیرفتن انگاره «وجود اجوف» و تعطیل احکام شریعت به نفع اختیار نداشته است. به زعم این پژوهش، این امر پیامد بلافصل تفکیک فلسفه از کلام و یا تبعیت فلسفه از کلام در الهیات بوده است. بازگشت به نظم فلسفی ماتقدم ذیل یک جهان بینی توحیدی و تبعیت کلام از فلسفه متافیزیک، راه حل پیشنهادی این پژوهش برای رفع مسیله است.

    کلید واژگان: قاعده ضرورت, اصل علیت, دیالکتیک استعلایی, دیالکتیک تجافی, ایده, دازاین
    Yahya Bouzarinejad, Hamid Parsania, Fatemeh Rafiei Atani *

    This research has put the negation of the rule of necessity and the principle of causality in Kant’s practical philosophy and post-Kantian theology to the test of Islamic philosophy by a citation method. According to this research, concepts such as transcendental creation, transcendental negation, dialectic, Dasein (existence) and the idea are the watchwords that are the common boundary between the two theological sects of Mu'tazilism (Arabic: المعتزله al-muʿtazilah or اعتزال iʿtizāl) and Ashʿarism (Arabic: الاشعریه: al-ʾAshʿarīyah, or Ashʿarī) in Islamic theology and two currents of liberal theology and dialectical theology are in Christian theology, and these currents have been inevitably led to the negation of the rule of necessity and the principle of causality, which had no result other than the entering of the imagination of composition in the essence of God, accepting the notion of “the existence of Ajwaf” (Arabic: وجود اجوف , hollow existence) and preventing Sharia (Arabic: شریعه, Romanized: sharīʿa) law in favor of free will. This was the immediate consequence of the separation of philosophy from the defensive apologetics or the subordination of philosophy to the defensive apologetics in theology according to this research. Returning to the early philosophical order under a monotheistic worldview and subordinating the defensive apologetics to metaphysical philosophy is the suggested solution of this research to solve the issue.

    Keywords: The rule of necessity, The Causality principle, Transcendental dialectic, Hollow dialectic, Idea, Dasein
  • محمدصادق کاویانی*، روح الله سوری، حمید پارسانیا، حبیب الله رزمی

    قاعده «المتفرقات فی وعاء الزمان، مجتمعات فی وعاء الدهر» یکی از قاعده های پرکاربرد در مباحث فلسفه اسلامی است که در نظام فکری اندیشمندانی چون میرداماد، نقشی اساسی ایفا می نماید. این قاعده تفسیرهای گوناگونی دارد که تاکنون به گونه ای فراگیر درکنار یکدیگر بیان نشده و زمینه برخی مغالطه ها را فراهم نموده است. برای پرهیز از مغالطه های یادشده، پژوهش پیش رو با روش تحلیلی- توصیفی، نخستین بار تفسیرهای گوناگون قاعده، وجوه اشتراک و امتیاز، و برخی کاربردهای آنها را درکنارهم تبیین می نماید. دامنه کاربست این تفاسیر از حوزه الهیات بالمعنی الاخص تا مباحث فلسفه زمان معاصر امتداد دارد.گوناگونی تفسیرهای یادشده نتیجه اختلاف در سه مولفه مهم است: 1. واژه دهر معانی سه گانه ای دارد که با یکدیگر تنها اشتراک لفظی دارند. 2. آن چه در دهر حاضر می شود می تواند شخص موجود زمانی، حیثیتی از حیثیات او یا وجود برتر او باشد. 3. ثبات عالم زمان، تنها از افق دید موجودهای ثابت (نازمان مند) تحقق می یابد یا این ثبات وابستگیی به فاعل شناسا ندارد. برپایه مولفه های یادشده، در مجموع، چهار تفسیر از قاعده سامان یافته که عبارتند از: 1. موجودهای پراکنده در ظرف زمان، در ظرف دهر به وجود برتر خویش، مجتمع با یکدیگرند. 2. موجودهای پراکنده زمانی همگی در ظرف موجودهای دهری تحقق می یابند. 3. موجودهای متفرق زمانی از جهت ثباتی برخوردارند و از این جهت با موجودهای ثابت مرتبط هستند. 4. شیء متحرک، نسبت به عالم زمان متحرک و نسبت به مبادی عالیه ثابت است.

    کلید واژگان: زمان, دهر, اجتماع دهری, فلسفه زمان, میرداماد
    MohammadSadegh Kavyani *, Rouhollah Souri, Hamid Parsania, Habibollah Razmi

    The rule of "miscellaneous articles in the time , complexes in the "duration" is one of the most widely used rules in Islamic philosophy, which directly or indirectly in discussions such as the relationship between the variable and the constant, the occurrence of the universe, divine knowledge, jurisprudence and Divine predestination, divine action, God's presence with the world of time, adaptation of worlds, transformation of sequence and infinite actual realization, as well as rational explanation of some religious teachings such as the simultaneous presence of the Imams on the bed of various mortals or the absence of time on the divine essence are used.Therefore, this rule plays an essential role in the intellectual system of thinkers such as Mirdamad. This rule has various interpretations have not yet been comprehensively expressed together and has provided grounds for fallacies. Leading research provides an overview of the various interpretations of this rule and some of their applications. The diversity of these interpretations is primarily due to the fact that Duration itself has three separate meanings that have only verbal commonalities with each other. Also, what is present in the universe can be a person existing in time, a status of existing statuses in time, or a superior existence in time, and ultimately the stability of the world of time can only be achieved from the perspective of fixed beings, or this Stability does not depend on the cognitive subject. According to the factors, a total of four interpretations of the rule are organized,

    Keywords: Time, Duration, Durationian community, philosophy of time, Mirdamad
  • محدثه قشقایی خواص*، قاسم زائری، حمید پارسانیا
    نظریه برنامه قوی ، نظریه ای در حوزه جامعه شناسی معرفت است. این نظریه در دهه 1970 با تکیه بر چهار اصل علیت ، بی طرفی ، تقارن و بازتابی توسط دیوید بلور جامعه شناس انگلیسی و از سردمداران اصلی مکتب ادینبورا و با همکاری بری بارنز جامعه شناس علم و استیون شیپین مورخ علم ، پایه ریزی شد . «مرتون» با عدم پذیرش جامعه به عنوان عاملی علی در ساخت معرفت علمی و داشتن دیدی کارکردگرایانه ، «دویم» با طرح این ایده که هیچ فرضیه ای در فیزیک را نمی توان در انزوا آزمایش نمود ، «اسکینر» با این موضع روان شناختی که یک فرد تنها پس از آنکه جامعه پاسخ های کلامی را نسبت به رفتار او به عنوان منبع محرک متمایز ، تقویت کند آگاهی به دست می آورد ، «ویتگنشتاین» با رد نظریه زبان های خصوصی و بارتلت با دو قانون پیچیدگی و متعارف سازی خود ، از زمینه سازان نظری نظریه برنامه قوی بودند . برنامه قوی با رویکردی طبیعت گرایانه ، گرایشاتی مارکسیستی ، موضع ضد الهیاتی و ضد خودبنیادی و ضد تجربه گرایی در معرفت ، ابعاد معرفتی خود را متعین نموده است . مقاله پیش رو از پژوهش های بنیادین نظری در صدد پاسخ به پرسش های ذیل است: نظریه برنامه قوی متاثر از چه نظریاتی بوده و یا در واکنش به آرای کدام اندیشمندانی شکل گرفته و ابعاد و یا شاخصه های معرفتی این نظریه که بیانگر زمینه های فکری و رویکردهای نظری بلور است، چیست؟
    کلید واژگان: نظریه برنامه قوی, جامعه شناسی معرفت, دیوید بلور, زمینه نظری, ابعاد معرفتی
    Mohaddeseh Qashqaee Khavas *, Qasem Zaeri, Hamid Parsania
    Strong Program Theory, a theory in the field of the sociology of knowledge, by the English sociologist David Bloor, one of the leading leaders of the Edinburgh School, in collaboration with the sociologist of science Barry Barnes and the science historian Steven Shipin in the 1970s, based on four The principle of causality, The principle of impartiality, The principle of symmetry and The principle of reflexivity was established. Merton, by not accepting society as a causal factor in the construction of scientific knowledge and having a functionalist view, came up with the idea that no hypothesis in physics could be tested in isolation. Wittgenstein rejected the theory of private languages, and Bartlett, with his two laws of complexity and conventionalization, was one of the theoretical foundations of a Strong Program theory. David Bloor' Strong Program theory with a naturalistic approach, Marxist tendencies, anti-theological and anti-self-centered and anti-empiricist position in knowledge, has determined its epistemological dimensions. The current research is among the basic theoretical researches. The current research is among the basic theoretical researches. The main questions are that the theory of the Strong Program is influenced by what theories or in response to the opinions of which thinkers it was formed, and also what are the dimensions or epistemic indicators of this theory that express the intellectual backgrounds and Bloor’s theoretical approaches.
    Keywords: Strong Program theory, Sociology of Knowledge, David Bloor, theoretical context, epistemological dimensions
  • علی نوری مطلق*، حمید پارسانیا
    در این تحقیق  با روش پژوهش کیفی، مفهوم شناسی، ماهیت، ابعاد و گستره تمدن اسلامی ایرانی انجام شد، الگوی مناسب پیشنهاد و از طریق روش دلفی (23 خبره) و شیوه ی گلوله برفی، طی سه مرحله نتایج حاصل از تحقیق و الگوی پیشنهادی تایید شد. بر اساس این الگو، فرایند تمدن سازی از فرهنگ عمومی آغاز و سپس با معماری نرم، مراحل انسان سازی و جامعه سازی انجام و دو مولفه فرهنگ اسلامی (اهل بیت ع) و فرهنگ ایرانی با استفاده از نفوذ در طی زمان ممزوج و سازه جدید فرهنگی را شکل می دهند. سازه های فرهنگی و تمدنی به ترتیب هسته های قدرت نرم و سخت نظام جمهوری اسلامی بوده و با هدایت و اجتهاد رهبر معظم انقلاب، به توازن زمانی و مکانی دست یافته و به قدرت هوشمند تبدیل می شوند. سازه تمدنی با عبور به سلامت از مهندسی معکوس و مجدد (تهاجم فرهنگی) و مدینه های انحرافی ضاله، فاسقه و جاهله، و داشتن مولفه های تمدن اسلامی ایرانی، به «مدینه فاضله تمدن اسلامی ایرانی» رسیده و در صورت گرفتار نشدن در مدینه مبدله و رعایت شاخص های عام و نوین تمدن اسلامی، به هدف راهبردی «تمدن نوین اسلامی» در راستای نقشه راه چشم انداز حکومت عدل جهانی دست خواهد یافت. این الگو در قالب یک الگوی مفهومی برای راهبری تمدن سازی ارایه و از جنس نقشه راه است.
    کلید واژگان: تمدن اسلامی ایرانی, سازه فرهنگی و تمدنی, گستره و ماهیت تمدن, معماری نرم و سخت
    Ali Noorimotlagh *, Hamid Parsania
    In this applied research, the nature, dimensions, and scope of Iranian Islamic civilization were explained and a suitable proposed model for civilization and its leadership was presented. First, through documentary study, the nature, dimensions, and scope of Iranian Islamic civilization were conceptualized. The results of the above research were evaluated and approved through the Delphi method (23 experts). According to this model, the process of civilization begins with public culture and then with soft architecture, the stages of humanization and community building, and the two components of Islamic culture (Ahl al-Bayt) and Iranian culture using influence during the mixed time and new cultural structure. The cultural structure has a soft and intertwined texture (including a balanced blend of Shia Islamic and Iranian culture) that integrates the mental achievements of society. The structure of civilization is made of hard material and transforms the elements and features institutionalized in the cultural structure with the use of authority over time into objective, logical, regular, and orderly external structures and realities. Cultural and civilizational structures are the nuclei of the soft and hard power of the Islamic Republic, respectively, and under the guidance and leadership and ijtihad of the Supreme Leader of the Revolution, they achieve a balance based on the conditions of time and place and become intelligent power. The reverse engineering process at this stage as a damage can by soft analysis and re-engineering and then re-engineering the elements of public culture, the structure of civilization changes the control and is led by enemies (cultural invasion). The structure of civilization reaches the "utopia of Iranian Islamic civilization" by safely passing through reverse and re-engineering and deviant cities of heresy, depravity, and ignorance, and having the components of Iranian Islamic civilization. After this stage, and if he is not caught in the city of exchange and observes the general and modern patterns and indicators of Islamic civilization, he can achieve the strategic goal of "modern Islamic civilization". This goal has been set by the Supreme Leader of the Revolution in line with the roadmap of the vision of the world government of justice of Hazrat Mahdi for the whole Islamic society. Therefore, this model is a roadmap.
    Keywords: Dimensions, scope, nature of civilization, cultural, civilizational structure, Iranian Islamic civilization
  • محمدرضا مالکی بروجنی*، حمید پارسانیا
    مقاله پیش رو سعی دارد نظریه ساخت اجتماعی واقعیت را از منظر جهان های اجتماعی پارسانیا مورد نقد و بررسی قرار دهد. این نقد با روش تحلیل منطقی داده های کتابخانه ای و در دو ساحت انجام شده است. ساحت اول نقد بیرونی نظریه است که مبانی نظریه را بررسی می کند. از منظر انسان شناسی نشان داده شد که نظریه برگر برخلاف حکمت صدرایی به نفس مجرد جوهری قایل نیست و در مقابل، برای انسان به مفهومی با عنوان اگوی انضمامی قایل است. در نقد هستی شناسانه نشان داده شد که برخلاف برگر که زیست جهان ساخته انسان ها را به دلیل بداهت بی واسطه و تام آن واقعی قلمداد می کند، جهان های اجتماعی برای جهان اجتماعی وجودی حقیقی و نه پدیداری قایل است که با نفوس انسان ها بنا بر نظریه اتحاد علم و عالم و معلوم متحد است. در نقد معرفت شناسی نیز نشان داده شد که در حکمت اسلامی اعتبارات اجتماعی بر طبیعت، حقیقت و غایت انسانی مبتنی است؛ برخلاف معرفت شناسی برگری که اعتبارات اجتماعی بر بین الاذهانیت مشترک برساخته انسان ها مبتنی است. ساحت دوم، نقد درونی نظریه است که انسجام نظریه را با نقدهایی از قبیل خود متناقض بودن، تقلیل گرایی و... ارزیابی می کند.
    کلید واژگان: نقد نظریه اجتماعی, نظریه ساخت اجتماعی واقعیت, برگر, لاکمن, جهان های اجتماعی, پارسانیا
    Mohamadreza Maleki. B *, Hamid Parsania
    The present article seeks to criticize the theory of social construction of reality from the perspective of the social worlds of Parsania. This critique has been done through the method of logical analysis of library data and in two areas. The first area is the external criticism of the theory, which examines the foundations of the theory. From an anthropological point of view, it was shown that Berger's theory, unlike Sadraei's wisdom (hikmat), does not consider the abstract self to be essential, and on the contrary, it considers a concept called the concrete ego for humans. In the ontological critique, it was shown that unlike Berger, who considers the biological world created by humans to be real due to its direct and complete improvisation, social worlds consider the social world to be a real existence and not a phenomenon, which is compatible with human souls based on the theory of the union of science, the world, and the known. In the critique of epistemology, it was also shown that in Islamic wisdom, social values are based on nature, truth and human purpose. Unlike Berger's epistemology, social values are based on common intersubjectivity created by humans. The second area is the internal criticism of the theory, which evaluates the coherence of the theory with critiques such as self-contradiction, reductionism, etc.
    Keywords: Critique of social theory, theory of social construction of reality, Berger, Luckmann, social worlds, Parsania
  • حمید پارسانیا، قاسم ابراهیمی پور، سید محمدحسین حسینی*

    یکی از روشنفکران معاصر جهان عرب، محمد عابدالجابری است که با طرح پروژه عقل عربی در برابر عقل اسلامی، با نگاه اپیستمولوژیک به واکاوی عقل عربی برساخته از فرهنگ جهان اسلام و عناصر تاثیرگذار در آن پرداخته است. این مقاله با روش تحلیلی انتقادی و در چارچوب نظری ریالیسم انتقادی صدرایی و عرفان محی الدین به نقد خوانش جابری از معرفت عرفانی خواهد پرداخت. دغدغه جابری پیشرفت و توسعه جهان اسلام و علل عقب ماندگی جهان اسلام در برابر غرب است. وی عقل مستقیل یا عقل کنارنهاده را همان جریان فلسفه هرمسی و مهم ترین عامل انحطاط عقل عربی اسلامی دانسته است. جابری معرفت عرفانی را معرفتی سوبژکتیو دانسته که آثار عینی و اجتماعی ندارد و دچار انحرافات بسیاری از جمله، ظهوری/ بطونی و تاویلی بودن معارف دین، معطوف به آخرت بودن، ادعای حلول با خداوند در شطحیات و اسقاط تکلیف شده است. بنابراین هرچه در مضامین متون دینی، رایحه معنویت گرایی و رویکرد اشراقی باشد. از دیدگاه جابری محکوم به هرمس گرایی بوده و افسانه ای بیش نیست. در نقد دیدگاه جابری باید معرفت عرفانی را به جهت حضوری بودن آن، معرفتی عینی و ناشی از کشف و دستیابی به واقع و اتصال به نفس الامر عالم و برخاسته از واقعیت دانست. به علاوه عرفان اسلامی به اعتراف مستشرقین از جمله ماسینیون و نیکلسون اختصاص به خود اسلام داشته و وارداتی نیست.

    کلید واژگان: عابدالجابری, عقل عربی, معرفت عرفانی, عرفان اسلامی, عقل مستقیل
    Hamid Parsania, Qasim Ebrahimipour, Seyyed MohammadHossein Hosseini *

    One of the contemporary Arab intellectuals is Muhammad Abed al-Jabari, who, with the project of Arabic intellect against Islamic By planning the project, analyzed the Arab intellect based on the culture of the Islamic world and its influential elements with an epistemological perspective. This article will criticize Jabri's understanding of mystical knowledge with a critical analytical method and in the theoretical framework of Sadrai's critical realism and Mohiuddin's mysticism. Jabri's concern is the progress and development of the Islamic world and the causes of the backwardness of the Islamic world compared to the West. He considered the independent intellect or isolated intellect to be the current of Hermetic philosophy and the most important factor in the decline of Arabic-Islamic intellect. Jabri considered mystical knowledge to be a subjective knowledge that has no objective and social effects and has suffered many deviations, such as the emergence/interpretation of religious teachings, being focused on the hereafter, claiming to be reconciled with God in the affairs of the world, and the abandonment of the task. Therefore, whatever there is a scent of spiritualism and enlightening approach in the themes of religious texts, from Jabri's point of view, it is condemned to Hermeticism and is nothing more than a legend. In criticizing Jabri's point of view, mystical knowledge should be considered to be an objective knowledge resulting from the discovery and achievement of the reality and connection to the self of the Nafs al-Amr of  the world and arising from the reality. In addition, Islamic mysticism, according to the confession of orientalists such as Masignon and Nicholson, belongs to Islam itself and is not imported.One of the contemporary Arab intellectuals is Muhammad Abed al-Jabari, who, with the project of Arabic intellect against Islamic By planning the project, analyzed the Arab intellect based on the culture of the Islamic world and its influential elements with an epistemological perspective. This article will criticize Jabri's understanding of mystical knowledge with a critical analytical method and in the theoretical framework of Sadrai's critical realism and Mohiuddin's mysticism. Jabri's concern is the progress and development of the Islamic world and the causes of the backwardness of the Islamic world compared to the West. He considered the independent intellect or isolated intellect to be the current of Hermetic philosophy and the most important factor in the decline of Arabic-Islamic intellect. Jabri considered mystical knowledge to be a subjective knowledge that has no objective and social effects and has suffered many deviations, such as the emergence/interpretation of religious teachings, being focused on the hereafter, claiming to be reconciled with God in the affairs of the world, and the abandonment of the task. Therefore, whatever there is a scent of spiritualism and enlightening approach in the themes of religious texts, from Jabri's point of view, it is condemned to Hermeticism and is nothing more than a legend. In criticizing Jabri's point of view, mystical knowledge should be considered to be an objective knowledge resulting from the discovery and achievement of the reality and connection to the self of the Nafs al-Amr of  the world and arising from the reality. In addition, Islamic mysticism, according to the confession of orientalists such as Masignon and Nicholson, belongs to Islam itself and is not imported.

    Keywords: Abed al-Jabari, Arabic intellect, mystical knowledge, Islamic mysticism, independent intellect
  • فاطمه عبدالله آبادی کهن*، حمید پارسانیا، عبدالحسین کلانتری

    مفهوم مخاطره از تهدیداتی حکایت می کند که در نتیجه تصمیمات انسانی به خصوص پس از مدرنیته ایجاد شده اند. پیچیدگی، کنترل ناپذیری و وسعت جهانی مخاطرات در جهان مدرن سبب شده است این مفهوم از اواخر قرن بیستم، هر چه بیشتر از سوی محافل علمی مورد استقبال قرار گیرد. در این پژوهش، مفهوم مخاطره در دستگاه فکری ملاصدرا ترسیم گردیده و در این راستا از روش تحلیلی بهره برده می شود. این مفهوم هنگامی که در نظام حکمت صدرایی طرح می شود، چه از نظر مفهومی و چه از حیث مصداقی، گستره ای وسیع تر و عمیق تر از آنچه در نظریات غربی طرح گردیده است را شامل می شود و تنها به عوارض جانبی مدرنیته ختم نخواهد شد. از دیدگاه صدرایی، مخاطره به دلیل عدم هماهنگی با هستی و بر اثر غفلت انسان از حقیقت هستی رخ می دهد که به موجب آن، هستی نیز خود را از انسان مخفی می سازد. همان گونه که سرپیچی و غفلت از اوامر پرودگار و انسان کامل به عنوان حقیقت هستی و خلیفه خداوند بر روی زمین موجب ایجاد مخاطرات می شود، بازگشت انسان به حقیقت و پناه بردن به انسان کامل به عنوان یگانه کسی که قدرت تصرف در هستی را داراست، باعث رهایی انسان از مخاطرات خواهد شد.

    کلید واژگان: مخاطره, ریسک, حکمت صدرایی, اولریش بک, انسان کامل, اختفای هستی از انسان
    Fateme Abdollahabadi *, Hamid Parsania, Abdalhosein Kalantari

    The concept of risk refers to the threats that have arisen as a result of human decisions, especially after modernity. The complexity, uncontrollability, and global scale of risks in the modern world have made this concept increasingly welcomed by the scientific community since the late twentieth century. In this study, the concept of risk is outlined in Mulla Sadra's intellectual system and in this regard, the analytical method is used. This concept, when brought up in the system of Sadra's wisdom, covers both a concept and a case, a wider and deeper scope than that proposed in Western theories, and will not end only with the side effects of modernity. From Sadra's point of view, risks occurs due to lack of harmony with existence and due to man's neglect of the truth of existence, according to which existence also hides itself from man. Since disobeying the commands of God and the perfect man as the truth of existence and God's caliph on earth causes risks, so does man's return to the truth and seeking refuge in the perfect man as the only one who has the power to take over the world will save man from risk.

    Keywords: Danger, risks, Sadra's Wisdom, Ulrich Beck, the Perfect Man, the concealment of existence from man
  • سید محمد معلمی*، حمید پارسانیا
    تبلیغ بین المللی دین اسلام از رسالت های دانشمندان دین است؛ اما این عرصه در مواجهه با پرسش هایی بنیادین از این قرار است که آیا تبلیغ بیناتمدنی و میان فرهنگی دین اسلام ممکن است؟ آیا فرهنگ مدرن برای سیطره تبلیغاتی خود توجیه منطقی دارد؟ چه ظرفیت هایی در جهان اسلام برای تبلیغ بیناتمدنی وجود دارد؟ فلسفه اسلامی گنجینه ارزشمندی است که از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام به یادگار مانده است، این گنجینه دارای ظرفیت های زیادی است که می تواند به معانی میان فرهنگی دست یافته و مبلغان دین اسلام با تکیه بر معارف فلسفه اسلامی، امکان تبلیغ بیناتمدنی را می یابند. این تحقیق ادعای فوق را اثبات می کند و نشان می دهد که فرهنگ مدرن توجیه منطقی جهانی بودن را دارا نیست. سپس اصل اجتماع نقیضین، اصل واقعیت و اثبات وجود خدا را به عنوان پایه های تبلیغ بیناتمدنی معرفی می نماید. روش اثبات این ادعا روش شناسی بنیادین است.
    کلید واژگان: نظریه فرهنگی, تمدن, بینا تمدنی بودن, تبلیغ بینا تمدنی
    Sayyed Mohammad Moallemi *, Hamid Parsania
    The international propaganda of Islam is one of the missions of religious scholars. But this is a fundamental question. Is it possible to propagate the Islamic religion of Islam? Is modern culture legitimized for its propaganda domination? What capacities in the Muslim world are there to propagate civilization? The Islamic philosophy is a valuable treasure trove of the great scholars of the Islamic world. This treasure has many capacities that can achieve transnational meanings, and the propagandists of Islam, relying on the teachings of Islamic philosophy, can be found to propagate civilization. This study proves the above claim and shows that modern culture does not have the legitimacy of globalization. Then the principle of the contradictory community introduces the principle of reality and the proof of the existence of God as the foundations of integrated propaganda. The method of proving this claim is fundamental methodology.
    Keywords: Cultural Theory, Civilization, Inter-civilization, Propaganda of Inter-civilization
  • روح الله سوری*، حمید پارسانیا، محمدصادق کاویانی

    مسیله ارتباط امر متغیر با ثابت، یکی از پیچیده ترین مسایل فلسفی است؛ چراکه متغیر از جهتی که متغیر است، نمی تواند با ذات ثابت خداوند متعال در ارتباط باشد. ازاین رو بسیاری از فیلسوفان مسلمان کوشیده اند تا وجه ثباتی برای متغیر در نظر گیرند. به رغم نکات ارزنده ای که پیشنهادهای ایشان برای گره گشایی از معضل یادشده دارند، اما هیچ یک به تنهایی نمی توانند این چالش را حل نمایند؛ چراکه در ثبات و تغیر، نسبت به غیر لحاظ نشده است؛ پس نمی توان برای امر متغیر دو چهره وجودی در نظر گرفت که از منظر امور ثابت، ثابت و از منظر امور متغیر، متغیر باشد. آیت الله جوادی آملی خوانش جدیدی در گره-گشایی از این مسیله دارند که بر تشکیک وجود استوار است. برابر این دیدگاه، همه مراتب وجود به ثباتی نفس الامری و غیر نسبی متصف هستند که برپایه مرتبه وجودی آنها شدت و ضعف می یابد. ضعف ثبات در مراتب پایین وجود، مایه شکل گیری مفهوم منافق «تغیر» از این مراتب می گردد. نوشتار پیش رو با هدف حل نهایی مسیله ربط متغیر به ثابت بر اساس اصول حکمت متعالیه، نخست به تحلیل و بررسی اجمالی آرای مهم حکیمان مسلمان پرداخته و سپس با واکاوی دیدگاه استاد جوادی آملی، به برتری های دیدگاه ایشان نسبت به اقوال دیگر اشاره می کند.

    کلید واژگان: ربط سیال به ثابت, جوادی آملی, متغیر, ثابت, تشکیک, حکمت متعالیه
    Rouhollah Souri *, Hamid Parsania, Mohammad Sadegh Kavyani

    One of the most complex philosophical issues is the relationship between the variable and the fixed, because the variable from the direction that is variable can not be related to the fixed nature of God Almighty. Hence, many Muslim philosophers have tried to consider a fixed aspect for the variable and thus relate the variable to the fixed thing. Despite the valuable points that these proposals have to untie the above-mentioned dilemma, none of them alone can solve this challenge; Because stability and change are not relative like extras; Rather, it is a soul and is not included in them in relation to others; Therefore, it is not possible to consider two existential figures for the variable that are fixed from the point of view of fixed matters and variable from the point of view of variable matters. Ayatollah Javadi Amoli has a new reading in untying this issue which is based on the gradation of existence. According to this view, all levels of existence are characterized by relative and non-relative self-stability, which is intensified and weakened based on their level of existence

    Keywords: Fixed Relation to Variable, Javadi Amoli, Stability of Variables, Relativity of Motion, Doubt of Existence, transcendent wisdom
  • سید سعید میراحمدی*، حمید پارسانیا
    مساله آغازمندی زمانی جهان، از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده است. اکثر فلاسفه، امکان آغازمندی زمانی جهان را نفی کرده و سلسله زمان و حوادث گذشته را نامتناهی دانسته اند. در مقابل، متکلمین برای جهان خلقت، آغازی زمانی قایلند. امکان یا امتناع نامتناهی بالفعل از اشیاء نیز مساله دیگری است که در بین متفکرین محل اختلاف بوده است. متکلمین قایل به امتناع بوده اند، اما اکثر فلاسفه شروطی برای امتناع ذکر کرده اند. با این وجود، ضرورت وجود نامتناهی بالفعل شیء، در بین متاخرین طرفدارانی دارد. در پی تلاش های کانتور پذیرفته شد که نامتناهی بالفعل، از لحاظ منطقی قابل اثبات و یا ابطال نیست. اکنون اکثر ریاضی دانان معاصر، برهان ناپذیری و تصمیم ناپذیری نامتناهی بالفعل را پذیرفته اند. ارسطو از یک طرف، وجود نامتناهی بالفعل شیء که مجتمع در وجود باشند را محال می داند و از طرف دیگر، برای زمان، آغازی قایل نیست و آن را نامتناهی دانسته و اتصال جسم و پیوستگی زمان را نیز پذیرفته است. فیلسوفان بزرگی مانند ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا نیز در این باره با وی هم عقیده اند. در این نوشتار، در قالب یک برهان نشان داده می شود که دستگاه فکری ارسطو شامل گزاره های مذکور، دستگاهی ناسازگار است.
    کلید واژگان: نامتناهی بالفعل, آغازمندی زمان, حدوث زمانی عالم, اتصال جسم, پیوستگی زمان
    Sayyed Saied Mirahmadi *, Hamid Parsania
    Temporal beginning of the world has since long drawn the attention of thinkers. Most philosophers have denied the possibility of temporal beginning of the world regarding the chains of time and past events infinite. In contrast, theologians hold temporal beginning for the world of creation. The possibility or impossibility of actual infinity of things is another issue and a matter of dispute among thinkers. Theologians hold that it is impossible, but most philosophers propose a few conditions for its impossibility. Nonetheless, the necessity of actual infinity of things have some advocates among recent thinkers. Cantor’s efforts proved that infinity in actu is in terms of logic neither refutable nor provable. Now most contemporary mathematicians have acknowledged that infinity in actus is not demonstrable nor is it possible to decide about. Aristotle, from one side, argues that the actual infinite of a thing being all its dimensions present simultaneously is impossible, and from another side, he does not hold a beginning for time; he holds that time is infinite and connected and that body is a continuous quantity, too. Great philosophers such as Avicenna, Suhravardi  , and Mulla Sadra agree with him about the issue. In their essay, the authors have demonstrated that Aristotle’s system of thought including above propositions is incoherent.
    Keywords: : infinity in actu, that time has a beginning, temporal beginning of the world, the continuous quantity of the body, the continuous quantity of time
  • عبدالحسین کلانتری*، زهرا شهرزاد، حمید پارسانیا

    افراد و مکاتب مختلف همواره درباره مرگ به منزله راز دیرپای بشر تامل و جامعه شناسان از منظرهای مختلفی درباره مرگ و حواشی آن کنکاش کرده اند. حوزه جامعه شناسی مرگ، سرشار از قلمروهای نامفتوح نظری است که بصیرت های جالب توجهی از جامعه را نصیب پژوهشگران می کند. این مقاله در پی پاسخ به این سوال است که افراد در تجربه زیسته شان چه مکانیزم هایی را برای یادآوری و غفلت از مرگ به کار می گیرند. به این منظور با رویکردی کیفی، مصاحبه های پدیدارشناسانه ای با 23 نفر از افرادی که در رویارویی با مرگ، تجربه زیسته مهم و جالب توجهی داشتند (نمونه های حدی) صورت پذیرفت و با تحلیل تماتیک متن مصاحبه ها، مکانیزم های یادآوری مرگ در هشت مضمون اصلی رویارویی با مرگ دیگران، پرسش های ذهنی یادآور مرگ، تجربیات نزدیک به مرگ، ساختارهای اجتماعی یادآور مرگ، یاد مرگ در روابط بین فردی، مصرف فرهنگی یادآور مرگ، مناسک دینی یادآور مرگ و یادآوری مرگ با هدف فرار از وضع موجود و مکانیزم های غفلت از مرگ در پنج مضمون اصلی غفلت از مرگ، غفلت های حاصل از زندگی روزمره، نگرش های کژکارکردی به مرگ، پرهیز از مراسم مرگ و پرهیز از مکالمات یادآور مرگ استخراج شد. در انتها با کاربست یافته ها بر وضعیت پاندمی کرونا ملاحظاتی برای رشد مرگ آگاهی در جامعه ایرانی مطرح شده است.

    کلید واژگان: یادآوری مرگ, غفلت از مرگ, جامعه شناسی مرگ, پاندمی کرونا
    Abdolhossein Kalantari *, Zahra Shahrzad, Hamid Parsania
    Introduction

    As a long-standing mystery for humans, death has been always considered by various scholars and schools. Sociologists, for their part, have explored death and its aftermath from a variety of perspectives. Still, the sociology of death is full of unexplored theoretical realms, the exploration of which will undoubtedly give researchers significant insights into society. The issue of death is not due to the eternal question of immortality alone. It is, in fact, one of the essential points of civilization struggles, in which the power of any civilization to give meaning to social life is challenged. The way a society deals with the concept of death and dying gives an index that can measure the degree of any semantic systems since facing death can destroy everyday life's normative and cognitive practices and distort the socially constructed images of reality. There has been a constant conflict between the two major narratives of Islamic tradition and modernity on the issue of death. On the one hand, life has a broad meaning and death is an inevitable transition to the next stage. In the discourse of modernity, the meaning given to social life is associated with neglecting death and institutionalizing this negligence in social structures. Modernity is thus confused when facing the events that inevitably take death out of the state of structural secrecy and expose it as an inescapable truth.  

    Materials and Methods

    This article sought to answer what mechanisms people use intentionally or unintentionally in their lived experiences to recall or neglect death. For this purpose, a qualitative phenomenological study was designed and conducted. A purposive sample of 23 people, who had significant lived experiences in facing death, was drawn. Then, phenomenological interviews were done with them. A voluntary assistant in a cancer treatment center was one of them and a voluntary doctor in war was another. A veteran wartime commander was also another interviewee. The four interviewees had done extensive religious and philosophical studies with published papers and books on death and dying. There was also a documentary film director, who had worked in the field of death experiences of other people. An old university professor, who was a Darwinist and a participant of monastic circles associated with death and ghosts, as well as a man with a long experience of loneliness were among the interviewees. Four others had a high-risk job or situation, i.e., working in a mine neutralization company and being already severely hurt, being threatened to death by terrorist groups, narrowly escaping previous assassinations, and struggling with cancer. Seven people had experienced the sudden loss of either their parents, children, or friends in earthquakes, accidents, or suicides, which had then inspired them to think about death. The researcher was also given a chance to interview with a lady whose spouse was a nuclear scientist assassinated by Israeli terror squads. The interview scripts were analyzed via thematic analysis. 

    Discussion of results and conclusion

    The results were expressed in two categories: death recall mechanisms and death neglect mechanisms. Eight main themes formed the subcategories of the former, which were witnessing the death of others, mental mutation evocative of death, near-death experiences, social structures reminiscent of death, remembrance of death in interpersonal relationships, cultural consumption reminiscent of death, religious ceremonies reminiscent of death, and cautious recalling of death to escape any disliked circumstances. The latter, i.e., death neglect mechanisms, contained 4 main themes of death neglect: death neglection stemming from everyday life, dysfunctional attitudes toward death, avoidance of death ceremonies, and avoidance of death reminder conversations. Finally, using the findings on the Corona pandemic, some considerations were made for the growth of death consciousness in the Iranian society.

    Keywords: death recall, death neglect, Sociology of Death, Dying, Covid 19
  • محسن صبوریان*، حمید پارسانیا
    «اسلامی سازی معرفت»، «اسلامی سازی علوم»، «دانشگاه اسلامی» یا «علوم انسانی اسلامی»، در کنار مفهومی چون «علم دینی»، از مفاهیمی هستند که عمدتا ذیل یک دیدگاه کلان، و آن هم خواست فراروی از ساختار تنگ تفسیر تجربه گرا و پوزیتیویستی از علم در پیوند با دین و امر قدسی شکل گرفته است. این خواست نه تنها در ایران که پیش از آن در برخی کشورهای دیگر هم مدافعانی داشته و کماکان دارد. تجربه خاص انقلاب اسلامی در ایران و همچنین تجربه انقلاب فرهنگی در سال 1359 این امکان را فراهم کرد که بتوان از نوعی تجربه خواست علوم انسانی اسلامی سخن گفت. این مقاله در پی بیان شرحی فشرده و تاریخی از سرنوشت روندها و رویکردهای نهادی طلب علم انسانی دینی و دانشگاه اسلامی در ایران است. در این مقاله مبتنی بر روش کیفی اسنادی نشان داده شده که نه تنها خواست دانشگاه اسلامی یا علوم انسانی اسلامی، یک خواست جدید در دوره ی اخیر انقلاب اسلامی نیست، بلکه اساس چنین ایده ای از مدت ها قبل در عالم اسلام مطرح بوده و حتی پیش از انقلاب اسلامی نیز توسط برخی اهالی علم مطرح و دنبال شده است.
    کلید واژگان: آموزش, فرهنگ بومی, علم دینی, علوم انسانی اسلامی, نهادسازی
    Mohsen Saboorian *, Hamid Parsania
    "Islamization of knowledge", "Islamization of sciences", "Islamic university" or "Islamic humanities", along with a concept such as "religious science", are among the concepts that are mainly under the generic idea of overcoming the narrow structure of empiricist interpretation and Positivism. An idea which is formed from science in connection with religion and the sacred. This demand has had and still has defenders not only in Iran but also in some other countries before. The special experience of the Islamic Revolution in Iran, as well as the experience of the Cultural Revolution in 1980, made it possible to speak of a kind of experience desired by religious science and the Islamic University. This paper seeks to provide a concise and historical description of the fate of the trends and institutional approaches of religious science and the Islamic University in Iran. This paper shows that not only the need of the Islamic University or religious science is not a new need in the recent period of the Islamic Revolution, but also the basis of such an idea has been proposed in the Islamic world for a long time and even before the Islamic Revolution by some scholars and has been followed.
    Keywords: Education, Native Culture, Religious Science, Islamic Human Sciences, Institutionalization
  • محمدصادق کاویانی*، حمید پارسانیا، حبیب الله رزمی

    مباحث معاصر فلسفه زمان در تحلیل واقعیت حوادث آتی، شاهد رویارویی دو نگرش عمده است. این حوادث در دیدگاه پویانگرانه معدوم و در دیدگاه ایستانگرانه موجود تبیین می گردند؛ اما هریک با بخشی از یافته های فیزیک مدرن هم خوانی ندارند. نوشتار حاضر با هدف تبیین سازگاری شواهد مزبور با یک نگرش جامع فلسفی، به دیدگاه متفاوتی رسیده است؛ چراکه مطابق حکمت صدرایی رویدادهای آینده به تشکیک موجودند؛ یعنی نه وجودی کاملا بالفعل و نه وجودی کاملا بالقوه؛ بلکه از فعلیتی ضعیف برخوردارند به طوری که آثار ضعیفی از آنها در زمان حاضر تحقق دارد. در فیزیک جدید شواهد جهت مندی زمان، ناسازگار با نگرش ایستانگرانه و شواهد غیرجایگزیدگی زمانی کوانتومی - همچون آزمایش انتخاب تاخیری - ناسازگار با نگرش پویانگرانه اند. ولی شواهد مزبور مطابق دیدگاه برگزیده با یکدیگر تنافی ندارند؛ زیرا در عین حقیقی بودن گذر زمان، فعلیت تشکیکی پدیده های آتی می توانند موثر بر روند کنونی پدیده های کوانتومی باشند. این خوانش، تفسیری صحیح از ناموضعیت ذوات کوانتومی در زمان است.

    کلید واژگان: دیدگاه پویانگرانه, دیدگاه ایستانگرانه, واقعیت رویدادهای آتی, تشکیک در زمان, فیزیک مدرن, غیرجایگزیدگی زمانی کوانتومی
    Mohammad Sadegh Kavyani *, Hamid Parsania, Habibollah Razmi

    In contemporary discussions, the philosophy of time, in a general division, in the dynamic theory of time future events don’t exist and in the static view they exist.But not all of them conform to some of the findings of modern physics.The present article has reached a different point of view with the aim of explaining the compatibility of these evidences with a correct philosophical attitude . By considering the gradation of the reality of the temporal events series, future events are neither absolutely actual existence nor absolutely in potential existence but in a gradational category.That is, neither a fully actual existence nor a completely potential existence; Rather, they have a weak actuality, so that weak effects of them are realized at the present time . In modern physics, evidence of time asymmetry negates the static theory of time, and evidence of the nonlocalizability quantum essences in time — such as the delayed choice experiment — negates the static attitude. But such evidence can strengthen the autonomous view; For while the passage of time is real, the weak effects of future temporal phenomena give rise to their own specific causal properties from the present. This attitude can be a correct interpretation of the of quantum nonlocality in time.

    Keywords: Dynamic theory of time, Static theory of time, The reality of future events, Gradation of time, Modern Physics. Quantum nonlocalizability in time
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال