به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

kiomars beshlideh

  • شیرین خسروی*، نجمه حمید، کیومرث بشلیده
    شکست مکرر رژیم غذایی منجر به کاهش عزت نفس، احساس گناه و حتی نفرت از خود می شود. مطالعات نشان می دهند که سوگیری توجه به نشانه های غذایی ممکن است نقشی اساسی در ایجاد و حفظ رفتارهای ناسازگار در غذا خوردن داشته باشد. در پژوهش حاضر به بررسی اثربخشی اصلاح سوگیری توجه نسبت به محرک های مرتبط با غذا بر میزان سوگیری توجه و ولع خوردن در افراد رژیم گیرنده پرداخته شد. روش این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون دو گروهی بود. 30 نفر بر اساس ملاک های ورود انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش آموزش اصلاح سوگیری توجه را دریافت کردند. برای اندازه گیری سوگیری توجه و مداخلات از آزمایه ی دات پروب (مک لیود و همکاران،1986) و برای اندازه گیری ولع خوردن از پرسشنامه ی ولع خوردن (کیپید-بنیتو، 2000) استفاده شد. نتایج نشان داد که بین دو گروه در سوگیری توجه و ولع خوردن در پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معنی داری وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد در ابعاد قصد و برنامه ریزی برای خوردن، پیش بینی تقویت مثبت، پیش بینی رهایی از احساسات منفی، فقدان کنترل خوردن، افکار یا اشتغال ذهنی به غذا، هیجان های قبل یا حین ولع، و احساس گناه ناشی از ولع بین گروه آزمایش و گروه کنترل تفاوت معنی داری وجود دارد (05/0>P).
    کلید واژگان: اصلاح سوگیری توجه, رژیم گیرندگان, ولع خوردن
    Shirin Khosravi *, Najmeh Hamid, Kiomars Beshlideh
    Repeated diet failure leading to lowered self-esteem, a sense of guilt and even self-hatred. Studies have suggested that attentional biases for food cues may play an essential role in the development and the maintenance of maladaptive eating behaviors. This research aimed to investigate the effectiveness of attentional bias modification Food-Related stimuli and food craving in dieters. The method was quasi-experimental with two-group pretest-posttest design. 30 people were selected based on the inclusion criteria and were randomly assigned to the two groups of experiment and control. The experimental group received the intervention attentional bias modification training. To measure attentional bias and interventions Dot-probe task test (MacLeod et al, 1986) and to measure food craving, Food Craving Questionnaire (Cepeda-Benito, 2000) were used respectively. The results indicated that there was a significant difference between two groups in attention bias and food craving in the pre-test and post-test. The results also showed that there was a significant difference between the experimental and control groups in the dimensions of intention and planning to consume food, anticipation of positive reinforcement, anticipation of relief from negative feelings, lack of control over eating, thoughts or preoccupation with food, emotions before or during food craving and guilt from craving (P<0/05).
    Keywords: Attentional Bias Modification, Food Craving, Dieters, Dot-probe task
  • سیما پری زاده، محسن درکه*، کیومرث بشلیده
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت مقابله با استرس بر فرسودگی شغلی و پرخاشگری معلمان انجام شده است. پژوهش حاضر از نوع مطالعات مداخله ای نیمه تجربی با پیش آزمون و پس آزمون با دو گروه آزمایش و کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی معلمان شاغل در دبیرستان های شهر اهواز در سال تحصیلی 1398- 1397 بود که با استفاده از نمونه گیری در دسترس تعداد 40 نفر از آنان انتخاب و به دو گروه 20 نفره آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش طی 10 جلسه 90 دقیقه ای تحت مداخله آموزش مهارت مقابله با استرس قرار گرفت. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های فرسودگی شغلی (مسلش و جکسون، 1981) و پرخاشگری (باس و پری، 1992) استفاده شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیره و با نرم افزار SPSS نسخه 24 تجزیه وتحلیل شدند. نتایج این مطالعه نشان داد که بین گروه های آزمایش و کنترل در تفاضل پیش آزمون و پس آزمون فرسودگی شغلی و پرخاشگری تفاوت معنی داری وجود دارد؛ بنابراین آموزش مهارت مقابله با استرس، فرسودگی شغلی و پرخاشگری را در معلمان کاهش می دهد. از این رو، به مدیران و مسیولان آموزش وپرورش و مدارس پیشنهاد می شود که به طور مستمر برای معلمان مقاطع مختلف، کارگاه های آموزش مهارت مقابله با استرس برگزار کنند و در این کارگاه ها از این برنامه برای بهبود سلامت روان معلمان استفاده شود زیرا کاهش فرسودگی شغلی و پرخاشگری و در نتیجه افزایش سلامت روان معلمان می تواند روی کیفیت تدریس، نحوه برخورد با دانش آموزان و حتی روی افزایش یادگیری دانش آموزان تاثیر بگذارد.
    کلید واژگان: مهارت مقابله با استرس, فرسودگی شغلی, پرخاشگری, معلمان, مقطع متوسطه
    Sima Parizadeh, Mohsen Darakeh *, Kiomars Beshlideh
    The aim of this study was to investigate the relationship between teacher collective efficiency, school atmosphere, teachers’ scientific optimism and students' academic success with the mediating role of school effectiveness in girls high schools in districts one and two of Urmia. Concerning its objectives, this is an applied study and concerning its data collection procedure, this is a descriptive-correlational study. The statistical population was all the teachers of girls high schools in districts one and two of Urmia (N=800). Using Morgan table, 260 teachers were selected by relative class sampling method. Data were collected through five questionnaires: school climate, scientific optimism, teacher collective efficiency, school effectiveness and students' academic achievement. The reliability coefficients of the questionnaires, using Cronbach's alpha, were 0.93, 0.94, 0.74, 0.86 and 0.82, respectively. Pearson correlation coefficient and structural equation modeling were used to analyze the data. The results showed there is a significant relationship between school atmosphere, scientific optimism and teachers' collective efficiency with school effectiveness. There is also significant relationship between school effectiveness and students' academic success. The effectiveness of the school plays a mediating role in the relationship between scientific optimism, collective efficiency of teachers and the school atmosphere in students' academic success.
    Keywords: Teacher Collective Performance, School Atmosphere, Scientific Optimism, Academic Success, School Effectiveness
  • مجید اعلمی، سعید ایمانی*، علیرضا نوروزی، کیومرث بشلیده

    طلاق یکی از معضلات بزرگ جوامع امروزی است.نگرانیهای زیادی به دلیل اثرات مخرب همه جانبه آن در نوجوانان، ایجاد نموده است. عمده این اثرات ناشی از تغییر باورهایست که می تواند بر راهبردهای مقابله با استرس طلاق موثر باشد. کیفیت دلبستگی نقش کلیدی در نوع بکارگیری راهبردهای مقابله با استرس دارد،هدف از پژوهش آزمون اثر واسطه ای کیفیت دلبستگی در رابطه میان باورهای دانش آموزان نوجوان دختر درباره طلاق والدین و راهبردهای مقابله با استرس بود. نمونه پژوهش حاضر شامل 242دانش آموز دختر مقطع اول متوسطه شهر تهران بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. شرکت کنندگان به مقیاس باورهای کودکان درباره طلاق والدین(CBAPS)، مقیاس کیفیت دلبستگی به والد(مادر یا پدر) و همسال(IPPA)، مقیاس راهبردهای مقابله با شرایط پر استرس(CISS)پاسخ دادند.مطالعه حاضر به منظور آزمون اثر واسطه ای از روش آماری مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد.نتایج نشان داد که رابطه بین باورهای دانش آموزان درباره طلاق والدین با کیفیت دلبستگی و راهبردهای مقابله با استرس منفی و معنادار بود.همچنین،در این مدل رابطه بین کیفیت دلبستگی با راهبردهای مقابله با استرس نیز منفی و معنادار بود. نتایج نشان داد مدل مفروض بعد از اصلاح دارای برازش قابل قبولی است.نتایج کلی نشان داد از یکسوی،سرزنش خود و سرزنش مادر در باورهای نوجوانان درباره طلاق تاثیر بسزایی داشته وبیشترین اثر را از پدیده طلاق میگیرند و از سوی دیگر کیفیت دلبستگی به والدنقش مهمتری نسبت به دلبستگی به همسال در ایجاد شرایط مناسبتر بعد از طلاق ایفا می ماید و راهبرد مقابله ای اجتنابی پرکاربردترین نوع مقابله درنوجوانان متاثر از طلاق میباشد.

    کلید واژگان: باورهای کودکان درباره طلاق والدین, کیفیت دلبستگی, راهبردهای مقابله با استرس, نوجوانان
    Majid Alami, Saeed Imani *, Ali Reza Noroozi, Kiomars Beshlideh

    divorce is one of the major concerns of today's societies,which has raised increasing concerns due to its.full destructive effects,especially in adolescents.Most of these effects are due to a change in their beliefs that can be effective in coping with divorce stress.Considering that quality of attachment plays a key role in the use of,stress coping strategies,the purpose of this study was to test the mediator effect of quality of attachment among the girl-adolescent students’s beliefs about parental divorce and stress coping strategies.The sample consisted of242high school girl students inTehran who were selected by available sampling method.Participants responded to the Children’s Beliefs About Parental Divorce Scale(CBAPS),The Inventory of Parent and Peer Attachment(IPPA),Coping Inventory for Stressful Situations(CISS).In this study, the statistical method of structural equation modeling(SEM)was used to test the mediator effect.The results showed that the relationship between students' beliefs about parental divorce and quality of attachment and stress coping strategies were negative and significant.Also,in this model,the relationship between quality of attachment and stress coping strategies was also negative and significant.the results showed that after the correction,the model’s fitness parameters reached to an optimal level.Overall results showed:that,on the one hand,self blaming and mother blaming in adolescents' beliefs about divorce have the most impact on the phenomenon of divorce and,on the other hand,the quality of attachment to the parent plays a more important role than attachment to peers in creating more suitable conditions later.It also plays a role of divorce andthe avoidance coping strategy,is the most common type of coping.in adolescents affected by divorce.

    Keywords: Adolescent’s Beliefs About Parental Divorce, Quality of Attachment, Stress Coping Strategies, Adolescent
  • نجمه حمید*، وجیهه حامدی، کیومرث بشلیده، سیدعلی مرعشی
    زمینه و هدف

     هدف این پژوهش بررسی اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری متداول درد و نسخه کامپیوتری آن بر کاهش شدت درد و خشم کودکان مبتلا به سرطان در شهر اهواز بود.

    روش کار

     این پژوهش دارای طرح آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و پی گیری با گروه کنترل بود که اثربخشی دو مداخله درمان شناختی رفتاری متداول درد و نسخه کامپیوتری آن، در مقایسه با گروه کنترل بررسی شدند. نمونه مورد بررسی شامل 45 نفر کودک 8 تا 12 ساله مبتلا به انواع سرطان بوده اند که بر اساس ملاک های ورود و خروج انتخاب شدند. سپس این افراد به طور تصادفی به سه گروه 15 نفره(دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) تقسیم شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه خشم اسپیلبرگر(Brunner & Spielbeger، 2009) و مقیاس بین المللی اندازه گیری درد (Wong & Baker، 2002) بوده است. اولین گروه آزمایش، به مدت 6 هفته در جلسات درمان شناختی رفتاری متداول درد شرکت داشتند و دومین گروه آزمایش به مدت 6 هفته تحت برنامه درمانی آموزشی نسخه کامپیوتری درمان شناختی رفتاری درد قرار گرفتند، اما گروه کنترل هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. این برنامه توسط محققین این پژوهش، طراحی و ساخته شد که مشتمل بر یک قسمت سایکو اجوکیشن، انیمیشن و بازی کامپیوتری می باشد (Hamedy & et.al.2017).

    یافته‌ها:

     نتایج حاصل نشان داد که میزان خشم و درد در دو گروه  مداخله نسبت به پیش آزمون و گروه کنترل  به طور معنی‌داری کاهش یافته بود (0001/0<p). این نتایج در دوره ی پی گیری به طور معناداری تداوم داشت. در دوره ی پی گیری گروه شناختی رفتاری نسخه کامپیوتری درد نسبت به گروه شناختی رفتاری متداول در کاهش خشم به طور معنی داری موثرتر بوده است.

    نتیجه‌گیری:

     استفاده از مداخله شناختی رفتاری کامپیوتری درد مانند درمان شناختی رفتاری متداول درد، برای کاهش درد و خشم کودکان مبتلا به سرطان مفید است، اما تاثیر درمانی برنامه مداخله کامپیوتری شناختی رفتاری در کاهش درد و به ویژه خشم، موثر تر است.

    کلید واژگان: درمان شناختی- رفتاری متداول درد, نسخه کامپیوتری درمان شناختی- رفتاری درد, درد, خشم, سرطان
    Najmeh Hamid *, Vajiheh Hamedy, Kiomars Beshlideh, Seyedali Marasy
    Background

     Cancer is a medical problem that has always been associated with pain. Because the experience of pain is associated with negative emotions such as anxiety, depression and anger, these negative emotions themselves reduce the quality of life, disrupt sleep habits and even people eating. Today, with the development of new technologies and pervasive influence of these technologies, the field of psychological therapies is also try to use the computer-based interventions. In this research, the effectiveness of conventional cognitive-behavioral pain therapy and its computer prescription on reducing the severity of pain and anger in children with cancer in Ahvaz was investigated.

    Methods

     This research method was an experimental with pre-test, post-test and follow-up with the control group in which the effectiveness of two psychological interventions (cognitive behavior therapy of pain management and its computer version) were compared with the control group. The statistical population of the present study consists of all children with cancer who met the criteria for this study. There were about 73 subjects. The sample consisted of 45 children aged 8 to 12 years with various types of cancer, based on inclusion and exclusion criteria such as age, socioeconomic status, clinical diagnostic interview and other criteria among the cancer patients in the pediatric ward of Shafa Hospital. 2 Ahvaz were selected. Then randomly divided into three groups of 15 (two experimental groups and one control group). The research instruments included the Spielberger Anger Questionnaire (Brunner & Spielbeger, 2009) and the International Pain Measurement Scale (Wong & Baker, 2002). The first experimental group participated in routine cognitive-behavioral pain therapy sessions for 6 weeks and the second experimental group administered a computer-based training program for cognitive-behavioral pain management therapy for 6 weeks, but the control group did not receive any intervention. However, for ethical reasons, they were provided with a computerized training program, a computerized version of cognitive-behavioral pain therapy. This program was designed and developed by the researchers of this study, which includes a part of psycho-education, animation and computer games (Hamedy. & Et.al. 2017). After 6 weeks, all three groups were evaluated as post-test and finally after one-month follow-up period.

    Results

     The results showed that there was a significant difference between the intervention and control groups in terms of anger and pain variables (p<0.0001), the rate of anger and pain in the two intervention groups compared to the pretest and control groups decreased. These results were significantly continued after the follow-up period. During the follow-up period, the computer version of pain management was significantly more effective in reducing anger than the conventional cognitive-behavioral therapy of pain management, although computer intervention during the follow-up period reduced the pain better than the other intervention, but this reduction has not reached a significant level.

    Conclusion

     Children with cancer face a lot of pain and anger. The introduction of psychological interventions based on new technologies will help these children to recover. The results of this study showed that the use of computer cognitive-behavioral pain intervention such as conventional cognitive-behavioral pain therapy has been effective to reduce pain and anger in children with cancer, but the therapeutic effect of cognitive-behavioral computer intervention program is effective in reducing pain and especially anger. Therefore, prescription of cognitive-behavioral pain management intervention and computerized prescription cognitive-behavioral pain management intervention, especially the recent approach, are recommended to reduce pain and anger in children with cancer along with drug therapies.

    Keywords: Cognitive-behavioral therapy of pain management, Computerized version of cognitive-behavioral therapy, Pain, Anger, Cancer
  • سیما پری زاده*، کیومرث بشلیده
    مقدمه

    فرهنگ ایمنی بیمار نشان دهنده میزان اولویت ایمنی بیماران ازنظر کارکنان در بخش و سازمان محل کار آنان است. در مراکز درمانی، توجه به ایمنی بیمار بسیار حایز اهمیت است؛ ازاین رو فرهنگ ایمنی بیمار باید موردبررسی و ارتقا قرار گیرد. یکی از عواملی که منجر به بهبود فرهنگ ایمنی بیمار می شود، توانمندسازی ساختاری می باشد. توانمندسازی ساختاری به معنای تعدیل ساختارهای محیط کار توسط مدیران و تسهیل دسترسی کارکنان به امکانات سازمان می باشد به عبارتی دیگر توانمندسازی ساختاری، دسترسی کارکنان به چهار عامل محیطی یعنی فرصت، اطلاعات، حمایت و منابع را در سازمان بیان می کند. هدف از انجام مطالعه ی حاضر تعیین رابطه ی بین ابعاد توانمندسازی ساختاری و فرهنگ ایمنی بیمار بود.

    روش کار

    روش پژوهش، توصیفی- همبستگی و جامعه آماری شامل کلیه کارکنان بخش پرستاری یک بیمارستان دولتی در اهواز به تعداد 275 نفر بود. نمونه ی پژوهش، 221 نفر از کارکنان بود که با استفاده از نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های استانداردی همچون شرایط اثربخش کار- 2 و تعیین فرهنگ ایمنی بیمار در بیمارستان ها، استفاده شد که پایایی آن ها از طریق آلفای کرونباخ محاسبه شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چندگانه (روش هم زمان) و تحلیل واریانس یک راهه در نرم افزار SPSS نسخه ی 16 استفاده گردید.  

    یافته ها

    ابعاد فرصت، حمایت و منابع با فرهنگ ایمنی بیمار رابطه ی مثبت و معنا داری دارند اما بعد اطلاعات رابطه ی معناداری با فرهنگ ایمنی بیمار ندارد. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که ابعاد توانمندسازی ساختاری 59 درصد واریانس متغیر فرهنگ ایمنی بیمار را پیش بینی می کنند و از بین تمام ابعاد توانمندسازی ساختاری؛ فرصت و اطلاعات در الگو اثر معناداری بر فرهنگ ایمنی بیمار ندارند و حمایت و منابع، مهم ترین پیش بین های متغیر ملاک می باشند. نتایج تحلیل واریانس یک راهه نشان داد که نمره فرهنگ ایمنی در بین گروه شغلی ماما دارای بیش ترین مقدار و در بین بهیاران دارای کم ترین مقدار است. بدین معنا که در گروه شغلی ماما، به ایمنی بیماران و پیروی از فرهنگ ایمنی بیمار بیش تر توجه می شود.

    نتیجه گیری

    توانمندسازی ساختاری یکی از عوامل موثر بر فرهنگ ایمنی بیمار است که منجر به افزایش سطح ایمنی بیمار می شود. اهمیت دادن به توانمندسازی ساختاری باعث بهبود فرهنگ ایمنی بیمار می شود زیرا وقتی کارکنان ازلحاظ ساختاری توانمند باشند و به آنان قدرت داده شود، دقت، عملکرد و ارایه ی خدمات ایمن آنان به بیماران نیز بیش تر خواهد شد. ازاین رو، به مدیران بیمارستان ها توصیه می شود که برای تقویت فرهنگ ایمنی بیمار، به موضوع توانمندسازی ساختاری اهمیت بدهند و برای ارتقای توانمندسازی ساختاری کارکنان خود، به خصوص پرستاران، آموزش ها و تجهیزات موردنیاز را ارایه بدهند.

    کلید واژگان: فرصت, اطلاعات, حمایت, منابع, فرهنگ ایمنی, بیمارستان
    Sima Parizadeh*, Kiomars Beshlideh
    Introduction

     Patients’ safety culture indicates the extent to which the staffs prioritize the safety of patients. In medical centers, it is very important to pay attention to the patients’safety. Hence, the patients’safety culture should be examined and improved. One of the factors which lead to the improved patients’ safety culture is structural empowerment. Structural empowerment refers to adjusting workplace structures by managers and facilitating the staffs’ access to organizational facilities. In other words, structural empowerment refers to the staffs’ access to four environmental factors (i.e., opportunity, information, support, and resources) in the organization. The objective of the present study was to investigate the relationship between the dimensions of structural empowerment and patients’ safety culture.

    Material and method

     The current study was descriptive-correlational research method, and the population included all staffs (i.e., 275 individuals) in the nursing department of a public hospital in Ahvaz. The research sample included 221 staffs who were selected through stratified random sampling. The data were collected through standardized tools, including Effective Working Conditions (the second version), and Patients’ Safety Culture in Hospitals questionnaires. The reliability of the questionnaires was examined through Cronbach’s alpha. Pearson correlation coefficient, multiple regression analysis (simultaneous method) and one-way analysis of variance were used to analyze the data through SPSS software, version 16.

    Results

     The dimensions of opportunity, support and resources have a positive and significant relationship with the patients’ safety culture. However, the information dimension is not significantly related to the patients’ safety culture. The results of multiple regression analysis showed that the dimensions of structural empowerment predict 59% of the variance of the patients’ safety culture, and from among all dimensions of structural empowerment, opportunity and information in the model do not have a significant effect on the patients’ safety culture. In addition, support and resources are the most important predictors of the criterion variables. The results of one-way analysis of variance showed that the score of safety culture among the midwives has the highest value, and the lowest value is attributed to the sitters. In other words, midwives pay more attention to the safety of patients and patients’ safety culture.

    Conclusion

     Structural empowerment is one of the factors affecting patients’ safety culture which increases patients’ safety. Focusing on structural empowerment improves patients’ safety culture because when the staffs are structurally empowered, their accuracy and performance would improve, and they would provide more safe services to the patients. Therefore, hospital managers are advised to pay attention to the issue  of structural empowerment in order to strengthen the patients’ safety culture, and to provide the necessary training and equipment to improve the structural empowerment of their staffs, especially nurses.

    Keywords: Opportunity, information, support, resources, safety culture, hospital
  • سیما پری زاده*، کیومرث بشلیده

    هدف از انجام مطالعه حاضر، تعیین نقش واسطه ای فرسودگی شغلی در رابطه بین توانمندسازی ساختاری و رفتار شهروندی سازمانی بود. نمونه پژوهش 291 نفر از کارکنان بیمارستان بود که با استفاده از نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای بررسی همبستگی از پرسشنامه های استانداردی همچون شرایط اثربخش کار- 2، رفتار شهروندی سازمانی و فرسودگی شغلی و برای تجزیه وتحلیل داده ها از الگوی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که بین فرسودگی شغلی و توانمندسازی ساختاری رابطه منفی و معناداری وجود دارد و همچنین رابطه معناداری بین توانمندسازی ساختاری و فرسودگی شغلی با رفتار شهروندی سازمانی به دست آمد. نتایج الگوی معادلات ساختاری حکایت از برازندگی الگوی مفروض پژوهش داشت. با توجه به یافته ها می توان گفت که فرسودگی شغلی نقش واسطه ای در رابطه بین توانمندسازی ساختاری و رفتار شهروندی سازمانی دارد. بر این اساس با در نظر گرفتن متغیرهایی چون نقش توانمندسازی ساختاری و کاهش فرسودگی شغلی می توان میزان رفتارهای شهروندی سازمانی کارکنان را ارتقاء داد.

    کلید واژگان: توانمندسازی ساختاری, رفتار شهروندی سازمانی, فرسودگی شغلی
    sima parizadeh*, Kiomars Beshlideh

    The aim of this study was to investigated the mediating role of occupational burnout in relationship between structural empowerment and organizational citizenship behavior. The sample of study was 291 employees of a hospital who were selected using stratified random sampling. For investigating the correlation these standard questionnaires were used: Conditions of Work Effectiveness–II, Organizational Citizenship Behavior, and Occupational Burnout. And for analyzing data, Structural equation modeling was used. The results of analyzing data showed that there was a significant and negative relationship between occupational burnout and structural empowerment. Also significant relationship between structural empowerment and occupational burnout with organizational citizenship behavior was obtained. The results of structural equation modeling suggests that the model fitted the data. With regard to these findings, it can be said that occupational burnout has a mediating role in the relationship between structural empowerment and organizational citizenship behavior. Accordingly, with regard to variables such as structural empowerment and decrease of occupational burnout, the rate of employees’ organizational citizenship behavior could be increased.

    Keywords: structural empowerment, organizational citizenship behavior, occupational burnout
  • سیما پری زاده، فریبا پهلوانی، کیومرث بشلیده*

    قصد ترک شغل رضایت و میلی آگاهانه، داوطلبانه و سنجیده شده به ترک سازمان است. ترک شغل هزینه های مستقیم و غیرمستقیمی را به سازمان تحمیل می کند که می تواند باعث ایجاد اختلال در عملکرد سازمان شود. یکی از متغیرهایی که در پیش بینی قصد ترک شغل کارکنان نقش مهمی دارد، رهبری کارآفرین است. هدف این پژوهش، بررسی نقش رهبری کارآفرینی در قصد ترک شغل کارکنان با میانجی گری تعهد عاطفی و تعدیل کنندگی تناسب شخص سازمان است. جامعه آماری شامل همه کارکنان یک شرکت تولیدی در اهواز به تعداد 570 نفر است. نمونه پژوهش 183 نفر از کارکنان است که با استفاده از جدول مورگان انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های استانداردی همچون رهبری کارآفرینی (تورنبری، 2006)، قصد ترک شغل (کامان و همکاران، 1979)، تعهد عاطفی (آلن و میر، 1990) و تناسب شخص سازمان (اسکروگینس، 2003) استفاده شده است و برای تجزیه وتحلیل داده ها از روش الگویابی معادلات ساختاری و تحلیل رگرسیون (AMOS-22 و SPSS-22) استفاده شده است. براساس نتایج، الگوی نهایی از برازش مطلوبی برخوردار است (06/0RMSEA=، 94/0CFI=، 96/0GFI=). همچنین، نتایج نشان داد رهبری کارآفرینی بر قصد ترک شغل با میانجی گری تعهد عاطفی اثر غیرمستقیم دارد و تناسب شخص سازمان توانست رابطه بین تعهد عاطفی و قصد ترک شغل را تعدیل کند. باتوجه به نتایج پژوهش حاضر، به مدیران سازمان ها توصیه می شود برای کاهش قصد ترک شغل کارکنان به متغیرهای مهمی همچون رهبری کارآفرینی، تعهد عاطفی و تناسب شخص سازمان توجه کنند تا از این طریق، میزان ترک شغل کارکنان، هزینه های گزاف استخدام و آموزش کارکنان جدید، کاهش بهره وری و ازدست دادن کارکنان باتجربه و بامهارت کاهش پیدا کنند.

    کلید واژگان: تعهد عاطفی, تناسب شخص سازمان, رهبری کارآفرین, قصد ترک شغل
    Sima Parizadeh, Fariba Pahlevani, Kiomars Beshlideh *

    The turnover intention is a satisfaction & consciously, voluntarily & measured desire to leave the organization. The turnover intention imposes direct and indirect costs on the organization that can cause a disruption in the organization's performance. One of the variables that has an important role in prediction of turnover intention of employees is the entrepreneurial leadership. The aim of this study was to investigate the role of entrepreneurial leadership in turnover intention of employees with mediating role of affective commitment and moderating role of person-organization fit. Statistical population includes all 570 employees of a manufacturing company in Ahwaz. The sample of study was 183 employees who were selected using Morgan table. For collecting data, was used standard questionnaires such as entrepreneurial leadership (Thornberry, 2006), turnover intention (Cammann et al, 1979), affective commitment (Allen & Meyer, 1990), & person-organization fit (Scroggins, 2003), & for analyzing data, were used structural equation modeling & regression analysis (AMOS-22 & SPSS-22). Based on the results, the final model had good fitness (RMSEA= 0.06, CFI=0.94, GFI= 0.96). Also, the findings indicated that entrepreneurial leadership had an indirect effect on turnover intention by mediating role of affective commitment, & person-organization fit moderated the relationship between affective commitment & turnover intention. According to the results of the present study, it is recommended to managers of organizations that for reducing the turnover intention of employees pay attention to important variables such as entrepreneurial leadership, affective commitment & person-organization fit, until by this way to reduce the rate of turnover intention of employees, exorbitant costs of hiring and training new employees, decreased productivity, & the loss of experienced and skilled employees.

    Keywords: Affective Commitment, Entrepreneurial Leadership, Person-Organization Fit, turnover intention
  • سید اسماعیل هاشمی شیخ شبانی، رضا کریمی*، کیومرث بشلیده
    هدف پژوهش حاضر، تعیین اثر رهبری اصیل بر فرسودگی شغلی با میانجیگری حیطه های زندگی کاری و خودکارآمدی مقابله شغلی بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه کارکنان یک شرکت دولتی تابعه وزارت نیرو در استان خوزستان بوده است. بدین منظور، تعداد 325 نفر از آنها به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای به عنوان نمونه، انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل سیاهه رهبری اصیل والومبوا و همکاران، مقیاس حیطه های زندگی کاری لایتر و مسلش، پرسشنامه خودکارآمدی مقابله شغلی پیزانتی و همکارن و سیاهه فرسودگی شغلی مسلش و جکسون بودند. ارزیابی الگوی پیشنهادی از طریق الگویابی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزارهای SPSS نسخه 12 و AMOS نسخه 12 انجام گرفت. جهت آزمون اثرهای واسطه ای در الگوی پیشنهادی از روش بوت استراپ استفاده گردید. الگوی فرضی پژوهش از برازش نسبتا خوبی با داده ها برخوردار است. یافته ها حاکی از نقش میانجیگر حیطه های زندگی کاری و خودکارآمدی مقابله شغلی میان رهبری اصیل با فرسودگی شغلی می باشد.
    کلید واژگان: رهبری اصیل, حیطه های زندگی کاری, خودکارآمدی, مقابله شغلی, فرسودگی شغلی
    Esmaeil Hashemi Sheykhshabani, Reza Karimi*, Kiomars Beshlideh
    The current study was aimed at investigating the effect of authentic leadership on burnout through mediation role of areas of worklife and occupational coping self- efficacy. The population of this research was all employees of a public company affiliated to the Ministry of Power. To reach this aim, 325 employees were selected through stratified random sampling. The instruments being applied in the study consisted of Authentic Leadership Inventory (ALI) (Walumbwa et al 2008), Areas of Worklife Scale (Leiter and Maslach), Occupational Coping Self-Efficacy Questionnaire (Peasanti et al), and Burnout Inventory (Maslach and Jackson). Data were analyzed using structural equation modeling (SEM) with SPSS 21 and AMOS 21 softwares and Bootstrap method was utilized to test the mediation effects. Results indicated that the hypothesized model of research were fited to data. The results also supported the role of mediation of areas of work life and occupational coping self-efficacy between authentic leadership and burnout.
    Keywords: authentic leadership, burnout, areas of worklife, occupational coping self- efficacy
  • Mohammad Taghi Movassagh, Nasrin Arshadi*, Soodabeh Bassaknejad, Kiomars Beshlideh
    Background
    Mindfulness can be effective in improving employees’ psychological wellbeing. The objective of this research was to examine the effects of mindfulness in motion-based (MIM) trainings on resiliency, emotion regulation, and job stress.
    Materials and Methods
    The research method was experimental with a pretest-posttest design, a control group, and a follow-up phase. Using the stratified random sampling method, 300 employees were selected from the population. Next, based on the mindfulness questionnaire as well as the inclusion and exclusion criteria, 40 employees were selected as the research sample and were assigned randomly to experimental and control groups (20 employees in each group). The instruments included the mindfulness questionnaire, the resiliency questionnaire, the health and safety executive questionnaire, and the emotion regulation scale. The experimental group received the intervention of mindfulness in motion-based trainings in eight 60-minute sessions, but the control group received no intervention.
    Results
    The results indicated that mindfulness in motion-based trainings improved resiliency significantly at the posttest (P <0.001, F = 22.728) and the follow-up phase (P <0.001, F = 25.368). The trainings improved reappraisal results at the posttest (P <0.001, F = 15.578) and the follow-up phase (P <0.001, F = 6.594), and also reduced the suppression level at the posttest (P <0.001, F = 27.244) and the follow-up phase (P <0.001, F = 15.180).
    Conclusions
    The results indicated the positive impact of mindfulness in motion-based trainings. Thus, it is recommended that theses trainings be utilized in the workplace.
    Keywords: Mindfulness, Emotion, Job Stress
  • علی خلفی، کیومرث کیومرث بشلیده، نسرین ارشدی*، منصور سودانی
    پژوهش حاضر با هدف طراحی و آزمودن الگویی از برخی پیشایندها و پیامدهای رضایت زناشویی و عشق انجام شد. جامعه آماری شامل همه کارکنان متاهل نواحی چهار گانه آموزش وپرورش شهرستان اهواز بود که از میان آن ها 420 نفر به شکل نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزارهای مورداستفاده شامل رضایت زناشویی (بلوم و محرابیان، 1991) ، عشق (هاتفیلد و راپسون، 1993) ، نگرش های نقش جنسیتی (کافمن، 2000) زیبایی ادراک شده (پژوهشگر ساخته) ، هماهنگی ارزشی (پژوهشگر ساخته) ، شخصیت (تیلور و جانسون، 1966) ، نیازهای صمیمیت زناشویی (باگاروزی، 2001) ، رضایت از زندگی (داینر، ایمونس، لارسن و گریفین، 1985) و رضایت شغلی (جاج و بونو، 2000) بودند. تحلیل داده های پژوهش با به کارگیری روش الگویابی معادلات ساختاری و نرم افزارهای SPSS ویراست 22 و AMOS ویراست 22 انجام گرفت. برآیندها نشان دادند که الگوی پیشنهادی از برازش کمابیش خوبی با داده ها برخوردار است. برازش بهتر از راه حذف 4 مسیر غیر معنی دار (زیبایی ادراک شده و نگرش نقش جنسیتی سنتی به عشق، نگرش نقش جنسیتی برابری خواه به رضایت زناشویی و عشق) و همبسته کردن خطاهای 3 مسیر (رضایت شغلی و رضایت از زندگی، صمیمیت تفریحی و صمیمیت عمومی، صمیمیت تفریحی و عشق) حاصل شد. یافته ها همچنین نقش واسطه ای صمیمیت را در رابطه میان زیبایی ادراک شده، همسانی نظام ارزشی، نگرش های نقش جنسیتی، ناهمسانی ویژگی های شخصیتی بنیادی و همسانی صفات مرکزی با رضایت زناشویی و عشق مورد تایید قرار دادند. با توجه به یافته های پژوهش به مشاوران و روان شناسان پیشنهاد می شود هر دو متغیر رضایت زناشویی و عشق را در ارتباط با زوج درمانی موردتوجه قرار دهند.
    کلید واژگان: زیبایی ادراک شده, هماهنگی ارزشی, نگرش نقش جنسیتی, رضایت زناشویی, عشق, رضایت از زندگی
    Ali Khalafi, Kiomars Beshlideh, Nasrin Arshadi *, Mansour Soodani
    The purpose of this study was designing and testing a model of some antecedents and outcomes of marital satisfaction and love. The statistical population included all married employees of four districts of Education Organization in Ahvaz City. From this population 420 employees selected by multistage random sampling method. Instrument included Marital Satisfaction (Blum & Mehrabian, 1991), Love (Hatfield & Rapson, 1993), Gender Role Attitudes (Kaufman, 2000), Perceived Beauty (researcher-made), Value Congruency (researcher-made), Personality (Taylor & Johnson, 1966), Marital Intimacy Needs (Bagarozzi, 2001), Satisfaction with Life (Diener et al., 1985) and Job Satisfaction (Judge and Bono, 2000). The proposed model analyzed through structural equation modeling (SEM) and using SPSS-22 and AMOS-22 software packages. Results indicated that the proposed model fitted the data relatively proper. Better fit and more meaningful results were obtained by omitting 4 non-significant paths (perceived beauty and traditional gender role attitudes to love, egalitarian gender role attitudes to marital satisfaction and love) and correlating the errors of 3 paths (job satisfaction and satisfaction with life, recreational intimacy and general intimacy, recreational intimacy and love). Findings also confirmed the meditating role of intimacy in the relationships of perceived beauty, congruence of value system, gender role attitudes, contrary of fundamental personality traits, similarity of central personality traits with marital satisfaction and love. According to the findings, considering both marital satisfaction and love variables in couple therapy recommended to counselors and psychologist.
    Keywords: perceived beauty, value congruence, gender role attitude, marital satisfaction, love, satisfaction with life
  • مژگان پرنون*، عبدالزهرا نعامی، سید اسماعیل هاشمی، کیومرث بشلیده، امیرعباس پرنون
    زمینه و هدف
    هدف پژوهش حاضر طراحی و آزمون الگویی ساختاری از پیشایندها و پیامدهای تعهد حرفه ای می باشد. متغیرها در این الگو شامل پیشایندها (وجدانی بودن، رهبری تحولی، اخلاق کاری اسلامی و جو روانشناختی) و پیامدهای تعهد حرفه ای (قصد ترک شغل، خستگی عاطفی و رفتار خود توسعه ای) می باشند.
    روش بررسی
    طرح پژوهش توصیفی- همبستگی می باشد. نمونه پژوهش (بر اساس ملاک های ورود به پژوهش) شامل 210 نفر (199 مرد و 11 زن) از کارکنان شرکت فولاد خوزستان است؛ که به روش نمونه گیری تصادفی مرحله ای انتخاب گردیده اند. از بین 8 بخش شرکت فولاد خوزستان به تصادف بخش مواد اولیه و از بین واحدهای مختلف در این بخش واحد انباشت و برداشت انتخاب و در آخرین مرحله به منظور رسیدن به حجم نمونه، افراد موردمطالعه به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند.
    ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه های تعهد حرفه ای، جو روان شناختی کار، ویژگی های شخصیتی نئو، رهبری تحولی کلی، اخلاق کاری اسلامی، قصد ترک شغل، فرسودگی شغلی و رفتار خود توسعه ای می باشند. به منظور ارزیابی مدل پیشنهادی از روش الگو یابی معادلات ساختاری SEM با نرم افزار AMOS ویراست 21 استفاده شده است. جهت آزمودن اثرات غیرمستقیم و تعیین معناداری آن ها از روش بوت استراپ استفاده شده است.
    یافته ها
    یافته ها نشان دادند که الگوی پیشنهادی از برازش قابل قبولی با داده ها برخوردار است. برازش بهتر از طریق حذف یک مسیر غیر معنی دار حاصل شد. از میان 10 فرضیه مستقیم پژوهش تنها فرضیه مربوط به اثر مثبت مستقیم رهبری تحولی بر تعهد حرفه ای مورد تایید قرار نگرفته است. 3 فرضیه غیرمستقیم پژوهش نیز مورد تایید واقع شده اند.
    نتیجه گیری
    پژوهش حاضر بینشی در خصوص نقش متغیرهای فردی، فرهنگی و سازمانی در ارتقاء تعهد افراد به حرفه و درنتیجه کاهش خستگی عاطفی و ترک شغل و هزینه های ناشی از آن فراهم می کند.
    کلید واژگان: تعهد حرفه ای, جو روان شناختی, وجدانی بودن, رهبری تحولی, اخلاق کاری اسلامی, رفتار خود توسعه ای, قصد ترک شغل, خستگی عاطفی
    Mozhgan Parnoon, Abdolzahra Naami, Seyed Esmaeel Hashemi, Kiomars Beshlideh, Amir Abbas Parnoon
    Background And Aims
    The aim of the present research is Designing and Testing a Structural Modeling of Precedents and Outcomes of Occupational Commitment. The variables in this model are included: Precedents (Conscientiousness, transformational leadership and Islamic work ethic and psychological climate) and Outcomes of occupational commitment (turnover intention, emotional exhaustion and self development behavior).
    Methods
    The research method is descriptive-correlation. The sample (According to the entry requirements for this study) consist of 210 Khuzestan Steel Company employees who selected by Stage random sampling (males=199; female=11).
    The occupational commitment, psychological climate, NEO personality trait, General transformational leadership, Islamic work ethic,turnover intention, Burnout and self development behavior scales was used to collect research data. fitness of the proposed model was examined through structural equation modeling )SEM( by using amos-21 software package.also the bootstrap procedure was used for examine the indirect effects.
    Results
    Findings indicated that the proposed model fit the data properly. Better fit has been obtained by omitting 1 non-sighnificant path. Among 10 direct hypothesis just one hypothesis has not been confirmed (the direct effect of transformational leadership on the occupational commitmen).All of the indirect effects were confirmed.
    Conclusion
    the present study provides insight about the role of individual, cultural and organizational variables in improving one's commitment to the occupational and thus reduce emotional exhaustion and turnover and the Costs arising from them.
    Keywords: occupational commitment, psychological climate, Conscientiousness, transformational leadership, Islamic Work Ethical, self-development behavior, Emotional exhaustion, turnover intention
  • علی دره کردی، ناصر بهروزی، غلامحسین مکتبی، کیومرث بشلیده
    هدف پژوهش حاضر یافتن رابطه علی بافت و کارکرد خانواده با رفتارهای تخریبی با میانجی گری نظم جویی شناختی هیجان و نظریه ذهن است. جامعه آماری دانش آموزان پسر مقطع متوسطه شهر اهواز بودند. نمونه ای 384 نفری به صورت تصادفی چندمرحله ای انتخاب شد. ابزار پژوهش مقیاس رفتارهای تخریبی نبوی و همکاران (1390)، فرم کوتاه تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و همکاران (2001)، مقیاس نظریه ذهن استیلمن نسخه قمرانی و همکاران (1385)، مقیاس عملکرد عاطفی خانواده مدارس کشور (1392) بود. تحلیل داده ها با روش مدل ساختاری و آزمون بوت استراپ برای بررسی نقش میانجی گری متغیرها در نرم افزار آموس انجام شد. بررسی شاخص های برازش مدل نشان داد مدل اصلاح شده از برازش مطلوبی برخوردار است. همچنین، نتایج بوت استراپ نقش میانجی گرانه عملکرد نظریه ذهن و تنظیم شناختی هیجان در ارتباط بین بافت و عملکرد خانواده با رفتارهای تخریبی را تایید کرد. بر اساس نتایج به دست آمده از معنی داری نقش میانجی گرانه نظریه ذهن و نظم جویی شناختی هیجان می توان گفت مداخله روی آموزش نظریه ذهن و نظم جویی شناختی هیجان می تواند روی کاهش رفتارهای تخریبی مدنظر قرار گیرد.
    کلید واژگان: رفتار تخریبی, نظم جویی شناختی هیجان, نظریه ذهن
    Ali Dare Kordi, Naser Behroozy, Gholam Hossein Maktabi, Kiomars Beshlideh
    The present study was carried out to find the causal relationship between family function and destructive behaviors through the mediating of the cognitive emotion regulation and the theory of mind.The population included first class high school students in the city of Ahvaz. A random sample of 384 was selected by cluster samplingmethod. Nabavi et al destructive behaviors questionnaire (1390), Garnefsky et al. short form of cognitive emotion regulation questionnaire (2001), Stillman et al. theory of mind questionnaire (1385), educational and emotional functioning scale of compatibility Family Schools (1392)were used In this study. Data analysis was done by fitting indicators to check the structural Equestion Modeling (SEM) and the test model to examine the role of mediating variables in Breaking Bootstrap Amos software. The reliability and validity of the questionnaire were also confirmed at the desirable level. Indices showed the model is a good model fit. The results of the bootstrap showed the mediating role of theory of mind and cognitive emotion regulation in the relationship between structure and function of the family in reducing destructive behaviors.
    Keywords: Destructive behavior, Cognitive emotion regulation, The theory of mind
  • سید اسماعیل هاشمی، فرشته کاظمی گورتی، کیومرث بشلیده، عبدالزهرا نعامی
    نظریه رویدادهای عاطفی یک مدل روان شناختی است که توسط ویس و کرپانزانو ارایه شد. طبق این نظریه پاسخ های هیجانی یک فرد به رویدادهای محیط کار، به طور گسترده ای نگرشها و رفتار بعدی وی را تعیین می کند. هدف از انجام پژوهش حاضر آزمون این نظریه از طریق بررسی رابطه غنی سازی کار- خانواده با رفتارهای شهروندی سازمانی از طریق خلق مثبت و خشنودی شغلی است. در این پژوهش شرکت کردند. برای جمع آوری داده ها مقیاس غنی سازی کار– مقیاس عاطفه مثبت و منفی (PANAS) ) در اختیار شرکت کنندگان قرار گرفت نشان دادند که غنی سازی کار - خانواده و غنی سازی خانواده - کار با رفتار شهروندی سازمانی از طریق خلق مثبت و خشنودی شغلی رابطه دارند. این یافته ها نظریه رویدادهای عاطفی را تایید می کند. یافته ها با توجه به نظریه های رویدادهای عاطفی و خلق به مثابه اطلاعات مثبت تبیین شدند. یافته های پژوهش نشان داد که برخی عوامل سازمانی مهم مانند خلق مثبت، خشنودی شغلی و میزان مشارکت در رفتارهای شهروندی سازمانی، تنها متاثر از شرایط موجود در شغل نیست و از شرایط خانوادگی فرد نیز تاثیر می پذیرد.
    کلید واژگان: غنی سازی کار - خانواده, خلق مثبت, خشنودی شغلی, رفتار شهروندی سازمانی
    Seyed Esmaeil Hashemi, Fereshteh Kazemi Gavarti, Kiomars Beshlideh, Abdulzahra Naami
    The Affective Events Theory (AET) is a psychological model that was developed by Weiss and Cropanzano. According to this theory, a person's emotional responses to events in the workplace will increasingly determine his or her future attitudes and behavior. The purpose of this study was to examine this theory by exploring the relationship between work-family enrichment and organizational citizenship behavior through job satisfaction and positive mood. Two hundred and seventy employees of National Iranian Drilling Company participated in this study. For data collection, participants completed the Work-to-Family Enrichment Scale (WFES), the Positive and Negative Affect Scale (PANAS), the Job Satisfaction Questionnaire (JSQ) and the Organizational Citizenship Behavior Scale (OCBS). Results indicated that work-family enrichment and family-work enrichment significantly correlated with organizational citizenship behavior through positive mood and job satisfaction. These results confirm the Affective Events Theory. The findings have been discussed based on mood as information and Affective Events Theories. The findings also indicated that some important organizational factors such as positive mood, job satisfaction and organizational citizenship behaviors are not only under influence of job conditions, but are influenced by family circumstances.
    Keywords: work-family enrichment, positive mood, job satisfaction, organizational citizenship behavior
  • نگار عرب، اسماعیل هاشمی شیخ شبانی، کیومرث بشلیده
    این پژوهش با هدف تعیین رابطه برخی متغیرهای فردی و سازمانی با ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار اجرا گردید. شرکت کنندگان شامل 227 نفر از پرستاران بیمارستان های وابسته به تامین اجتماعی استان اصفهان بودند که به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش شامل مقیاس تجربه بی نزاکتی در محیط کار، پرسشنامه عدالت سازمانی، سیاهه شخصیتی نئو، مقیاس بهزیستی عاطفی مرتبط باشغل و ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار بودند. نتایج نشان دادند که تجربه بی نزاکتی در محیط کار، دو نوع عدالت سازمانی (عدالت بین فردی و عدالت اطلاعاتی)، سه ویژگی شخصیتی(توافق پذیری، وظیفه شناسی و روان آزردگی گرایی) و عواطف شغلی (عاطفه مثبت و عاطفه منفی) با ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار رابطه معنی داری دارند. علاوه بر این نتایج حاصل از رگرسیون تعدیل گر نشان داد مطابق با انتظار روان رنجورخویی رابطه بین عدالت رویه ای و ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار را تعدیل می کند. به عبارت دیگر رابطه بین عدالت رویه ای و ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار در افراد با روان آزردگی گرایی بالاتر قوی تر از افراد با روان آزردگی گرایی پایین تر است. نتایج حاصل از رگرسیون سلسله مراتبی نشان دادند کلیه متغیرهای پیش بین، 7/55 درصد از واریانس ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار را تبیین می کنند.
    کلید واژگان: تجربه بی نزاکتی در محیط کار, عواطف شغلی, ویژگی های شخصیتی, عدالت سازمانی, ارتکاب بی نزاکتی در محیط کار
    Negar Arab, Esmaiel Hashemi Sheykhshabani, Kiomars Beshlideh
    This study was conducted to investigate the relationships of some individual and organizational variables with instigated workplace incivility. Participants were 227 nurses from the hospitals of social security organization in Isfahan province. The instruments consisted of Experienced the Workplace Incivility Scale, Organizational Justice Questionnaire, NEO Personality Inventory, Job- Related Affective Well-being Scale (RJAWS) and Instigated Workplace Incivility Scale. Results indicated that two types of organizational justice (interpersonal justice, informational justice), three personality characteristics (neuroticism, agreeableness and conscientiousness), job affects (positive and negative affects) and experienced workplace incivility were correlated with instigated workplace incivility. Moreover moderated regression analyses, consistent with expectation, showed that neuroticism moderated the relationship between procedural justice and instigated workplace incivility. That is, the relationships between procedural justice and instigated workplace incivility were stronger for individuals high in neuroticism than individuals low in neuroticism. Hierarchical regression analyses revealed that predictor variable account for 55.7 percent of variance of instigated workplace incivility.
    Keywords: workplace incivility, job affects, personality characteristics, organizational justice
  • علی غلامی، کیومرث بشلیده
    زمینه و هدف
    یکی از مفاهیم ضروری مورد بحث دنیای پیچیده ی انسان که قدمتی به بلندای هستی دارد، مفهوم سلامت است. هدف این پژوهش تعیین اثر بخشی روش معنویت درمانی بر سلامت روان زنان مطلقه بود.
    روش
    این پژوهش از نوع تحقیق آزمایشی با گروه های گواه و آزمایش است. جامعه ی آماری کلیه زنان مطلقه شهرستان لامرد بودند که از طریق فراخوان دعوت شده بودند تا برای شرکت در کلاسهای آموزشی به هسته مشاوره و شبکه های بهداشت شهرستان مراجعه کنند. برای نمونه گیری، با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده، پس از گرفتن تعهد جهت مشارکت و ادامه تا آخرین جلسه ی تحقیق، از بین متقاضیان 30 نفر انتخاب شده، به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. ابتدا دو گروه پرسشنامه ی سلامت عمومی گلدبرگ و هیلر را تکمیل کردند. سپس برای گروه آزمایش 8 جلسه معنویت درمانی اجرا شد. در نهایت، پس آزمون برای گروه ها اجرا و نتایج با استفاده از نرم افزار spss با هم مقایسه شدند.
    یافته ها
    یافته ها نشان داد که معنویت درمانی بر سلامت عمومی زنان مطلقه تاثیر گذاشته و باعث کاهش علایم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب شده اما بر اختلال در کارکرد اجتماعی و افسردگی تاثیری نداشته است.
    نتیجه گیری
    معنویت درمانی روش مناسبی جهت افزایش سلامت روان زنان مطلقه است. با علم به شیوع بالای طلاق و تبعات روانی آن پیشنهاد می شود از این روش برای درمان و کاهش پی آمدهای روحی روانی طلاق و نیز سایر عوارض وابسته به آن استفاده شود.
    کلید واژگان: معنویت درمانی, سلامت روان, زنان مطلقه
    Ali Gholami, Kiomars Beshlideh
    ABSTRACT
    Objective
    The purpose of this study was to investigate the effect of spiritual therapy on mental health of divorced women.
    Methods
    This study wass experimental with experimental and control groups. Statistical population was the divorced women of Lamerd (Iran) who had been invited to enroll in educational courses in Lamerd Counseling Center and Health House. 30 subjects were randomly selected and divided into two groups, the experimental and the control group. The two groups answered Goldberg and Hieler General Health Questionnaire as pretest. Then, the experimental group received 8 sessions of theatre therapy, but the control group received no intervention. In the next step, the two groups answered the posttest, and data was compared via SPSS.
    Findings
    The results of the analysis showed that spiritual therapy is effective in improving the mental health of divorced women, reducing somatic symptoms, anxiety and insomnia, social dysfunction and depression.
    Conclusion
    According to the findings, it can be concluded that spiritual therapy is a suitable way for improving mental health of divorced women. Considering the increase of divorce and its psychological aftermaths, we recommend for treatment of divorce psychological aftermaths and other mental problems of divorced women.
    Keywords: Spirituality, General Health, Divorced women
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال