به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

korosh mohammadi

  • الهام بدیعی، آزیتا امیرفخرایی*، عبدالوهاب سماوی، کوروش محمدی
    مقدمه

    اضطراب یکی از شایعترین اختلال های روانشناختی است که باعث ایجاد مشکلاتی در تنظیم هیجان و بازداری رفتاری میشود و یکی از روش های بهبود ویژگی های روانشناختی والدین دارای کودکان مبتلا به اختلال های روانشناختی از جمله اضطراب، آموزش والدگری ذهن آگاهانه می باشد. این مطالعه با هدف تعیین اثربخشی آموزش والدگری ذهن آگاهانه بر تنظیم هیجان و بازداری رفتاری در والدین دارای کودکان مضطرب انجام شد.

    روش کار

    مطالعه حاضر نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش والدین دارای کودکان مضطرب شهرستان لارستان در سال 1398 بودند. تعداد 40 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی ساده در دو گروه مساوی(هر گروه 20 نفر) جایگزین شدند. گروه آزمون 8 جلسه 90 دقیقه ای (هفته ای یک جلسه) با روش والدگری ذهن آگاهانه آموزش دید و گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش مقیاس اضطراب کودکان پیش دبستانی اسپنس و همکاران، پرسشنامه تنظیم هیجان گارنفسکی و کرایج و پرسشنامه سبک خلقی بازداری رفتاری گلدستون و پارکر بودند. داده ها با آزمون های آماری و نرم افزار مناسب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که گروه های آزمون و کنترل از نظر تحصیلات، سن و تعداد فرزند تفاوت معنی داری نداشتند(P>0/05)همچنین گروه ها در مرحله پیش آزمون از نظر تنظیم هیجان مثبت و منفی و بازداری رفتاری تفاوت معنی داری نداشتند(P>0/05) اما در مرحله پس آزمون از نظر هر سه متغیر تفاوت معنی داری داشتند(P<0/001)به عبارت دیگر، آموزش والدگری ذهن آگاهانه باعث افزایش تنظیم هیجان مثبت و کاهش تنظیم هیجان منفی و بازداری رفتاری در والدین دارای کودکان مضطرب شد(P<0/001)

    کلید واژگان: بازداری رفتاری, تنظیم هیجان, مضطرب, والدگری ذهن آگاهانه
    Elham Badiee, Azita Amirfakhraei*, Abdolvahab Samavi, Korosh Mohammadi
    Introduction

    Anxiety is one of the most common psychological disorders that cause problems in emotion regulation and behavioral inhibition. One way to improve parents’ psychological characteristics with psychological disorders, including anxiety, is mindful parenting education. This study aimed to determine the effectiveness of conscious parenting education on emotion regulation and behavioral inhibition in parents with anxious children.

    Methods

    Present study was semi-experimental with a pretest and post-test design with the control group. The research population was parents with anxious children of Larestan city in the year 2019. Several 40 people were selected by the available sampling method and randomly replaced into two equal groups (each group of 20 people). The experimental group trained eight sessions of 90 minutes with the mindful parenting method, and the control group didn’t receive any education. The research instrument was the Spence & et al. preschool anxiety Scale (PAS), Garnefski & Kraaij emotion regulation questionnaire (ERQ), and Gladstone & Parker behaviorally inhibited temperament style questionnaire (BITSQ). Data were analyzed with statistical tests and appropriate software.

    Results

    The findings showed that the experimental and control groups didn’t significantly differ in terms of education, age, and the number of children (P>0.05). Also, the groups in the pretest phase didn’t have a significant difference in terms of positive and negative emotion regulation and behavioral inhibition (P>0.05). Still, in the post-test, a phase has a substantial difference in all three variables (P<0.001). In other words, mindful parenting education led to increased positive emotion regulation and decreased negative emotion regulation and behavioral inhibition in parents with anxious children (P<0.001).

    Conclusions

    The results indicated the effectiveness of mindful parenting education on improving emotion regulation and behavioral inhibition in parents with anxious children. Therefore, using the aware parenting education method and other educational methods suggested improving psychological characteristics, especially emotion regulation and behavioral inhibition in parents with anxious children.

    Keywords: Anxious, Behavioral Inhibition, Emotion Regulation, Mindful Parenting
  • لیلی شهام، کوروش محمدی*
    زمینه و هدف

    سردی روابط، غفلت والدین و شیوه‌های فرزندپروری معیوب زمینه‌ساز اختلالات روان‌شناختی کودک در بزرگسالی است که منجربه بی‌مسیولیتی شدید کودک می‌شود. هدف پژوهش حاضر مقایسه شیوه‌های فرزندپروری مادران کودکان با اختلال وسواسی-اجباری و فوبی و مادران دارای کودکان عادی بود.

    روش‌ بررسی

    پژوهش حاضر از نوع علی‌مقایسه‌ای بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مادران کودکان مبتلا به وسواس، فوبی و کودکان عادی شهر قم در سال تحصیلی 1392 تشکیل دادند. نمونه مطالعه‌شده برای هر گروه از کودکان، شامل چهل نفر از کودکان 8تا12ساله بود که به روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چندمرحله‌ای انتخاب شدند. به این ترتیب که از بین مدارس ابتدایی دولتی چهار مدرسه به‌طور تصادفی ساده در نظر گرفته شد. سپس از هر مدرسه یک کلاس به‌طور تصادفی ساده به‌عنوان نمونه پژوهش انتخاب شد. جمع‌آوری داده‌ها با استفاده از پرسش‌نامه شیوه فرزندپروری (بامریند، 1971)، پرسش‌نامه اختلال وسواسی-اجباری نسخه کودکان (فوآ و همکاران، 2010) و پرسشنامه فوبی اجتماعی (کانور و همکاران، 2000) انجام شد. برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها از شاخص‌های آمار توصیفی، آزمون تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا)، آزمون‌ خی‌دو و آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد. سطح معناداری آزمون‌ها 0٫05 در نظر گرفته شد.

    یافته‌ ها

    نتایج نشان داد، در شیوه فرزندپروری سهل‌گیرانه، گروه وسواس با گروه عادی تفاوت معناداری داشت (0٫024=p)؛ یعنی در این شیوه، میانگین نمرات گروه وسواس (17٫73) به‌طور معناداری بیشتر از میانگین نمرات گروه عادی (14٫97) بود. در شیوه فرزندپروری مستبدانه، تنها گروه فوبی با گروه عادی تفاوت معناداری داشت (0٫004=p)؛ به‌طوری‌که در این شیوه، میانگین نمرات گروه فوبی (16٫20) بیشتر از میانگین نمرات گروه عادی (12٫36) بود. در شیوه فرزندپروری مقتدارنه در تمامی مقایسه‌های زوجی تفاوت معناداری بین گروه‌ها مشاهده نشد.

     

    نتیجه‌ گیری

     از یافته‌های این پژوهش نتیجه‌گیری می‌شود که شیوه فرزندپروری سهل‌گیرانه مادران می‌تواند زمینه‌ساز بروز اختلال وسواسی-اجباری و شیوه فرزندپروری مستبدانه مادران می‌تواند موجب بروز اختلال فوبی در کودکان شود.

    کلید واژگان: شیوه های فرزندپروری مادران, کودکان, اختلال وسواس-اجباری, فوبی
    Leili Shaham, Korosh Mohammadi *
    Background & Objectives

     

    Cold relationships, parental neglect, and defective parenting practices set the grounds for child psychiatric disorders in adulthood that lead to severe child irresponsibility. Phobia is one of the anxiety disorders, and its main feature is the obvious fear of visible and circumscribed objects and situations that damage the person's functions. Obsessions, thoughts, impulses, or mental images are reversible and persistent. They are perceived as disturbing and quickly turn into extreme worries about everyday problems. Numerous factors contribute to the etiology of psychiatric disorders. In this regard, environmental factors, including parental parenting styles, play an essential role in creating these disorders and their different emotions. Therefore, it seems necessary to study mothers' parenting styles who have children with phobia. This study aimed to compare mothers' parenting styles of children with obsessive-compulsive disorder and phobia with mothers of normal children.

    Methods

    This research was a causal-comparative study. The statistical population included all mothers of children with obsessive-compulsive, phobic, and normal children living in Qom City, Iran, in 2013. The study sample included 40 mothers of children with obsessive-compulsive disorder, 40 mothers of children with phobia, and 40 mothers of the normal children in the control group. The sampling method of the control group was randomized so that twice the final number of samples was selected. After the screening, the samples were selected randomly. The available sample method was used to select the samples with obsessive-compulsive disorder. The inclusion criteria for children included girls and boys aged 8 to 12 years with an average IQ or above. Also, their mothers should have at least a diploma without chronic psychiatric disorders such as psychosis (based on psychiatrist diagnosis) and be able to answer the questionnaire in written form or orally. The exclusion criteria included non-compliance with any inclusion criteria, cancellation or reluctance of mothers to complete the questionnaires, and incomplete completion of research tools. To identify children with symptoms of obsessive-compulsive disorder, self-report questionnaires of Obsessive-Compulsive Inventory–Child Version (OCI-CV) (Foa et al., 2010) and to identify children with phobia, the Social Phobia Inventory (SPIN) (Connor et al., 2000) were used. Also, the Parenting Style Questionnaire (Baumrind et al., 1971) was used as the research tool. The obtained data were collected, encoded, and entered into SPSS version 16. The data were analyzed using descriptive statistics (frequency, percentage, mean, standard deviation) and graphical analysis. Also, in the inferential statistics section, multivariate analysis of variance (MANOVA), as well as the Chi-square test and Bonferroni post hoc test, were used to examine the differences between groups in terms of dependent variables. The significance level of the tests was considered 0.05 or less.

    Results

    The findings showed that in the uninvolved parenting style, the obsessive-compulsive group was significantly different from the normal group (p=0.024). That is, in this method, the mean scores of the obsessive-compulsive group (mean=17.73, SD=3.98) were significantly higher than the mean scores of the normal group (mean=14.97, SD=4.25). In the authoritarian parenting style, only the phobia group was significantly different from the normal group (p=0.004). In this method, the mean scores of the phobia group (mean=16.20, SD=5.41) were higher than the mean scores of the normal group (mean=12.36, SD=4.99). There was no significant difference between the groups in the authoritative parenting style regarding all pairwise comparisons (p>0.05).

    Conclusion

    According to the study findings, the uninvolved parenting style of mothers can cause obsessive-compulsive disorder, and the authoritarian parenting style can cause phobia disorders in children.

    Keywords: Maternal parenting styles, Children, Obsessive-compulsive disorder, Phobia
  • الهام بدیعی، آزیتا امیرفخرایی*، عبدالوهاب سماوی، کوروش محمدی
    زمینه و هدف

    اضطراب از اختلال های بسیار شایع روان شناختی است که نقش مهمی در افت سلامت و کیفیت زندگی دارد. روش های آموزش والدگری ذهن آگاهانه و والدگری مثبت از روش های موثر در بهبود ویژگی های روان شناختی هستند؛ بنابراین، مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثربخشی آموزش والدگری ذهن آگاهانه و والدگری مثبت بر تنظیم هیجان در والدین کودکان مضطرب انجام شد.

    روش بررسی: 

    این مطالعه، پژوهشی نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه پژوهش والدین کودکان مضطرب شهرستان لارستان در سال 1398 بودند. تعداد 60 نفر با روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه مساوی (هر گروه 20 نفر) جایگزین شدند. گروه های آزمایش به ترتیب هشت جلسه 90دقیقه ای (هفته ای یک جلسه) با روش های والدگری ذهن آگاهانه و والدگری مثبت آموزش دیدند و گروه گواه آموزشی دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش مقیاس اضطراب کودکان پیش دبستانی (اسپنس و همکاران، 2001) و پرسشنامه تنظیم هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2006) بود. داده ها با روش های تحلیل کوواریانس چندمتغیری و آزمون تعقیبی بنفرونی در نرم افزار SPSS نسخه 19 تحلیل شدند.

    یافته ها: 

    یافته ها نشان داد که روش های آموزش والدگری ذهن آگاهانه و والدگری مثبت درمقایسه با گروه گواه باعث افزایش تنظیم هیجان سازگار (0٫001>p) و کاهش تنظیم هیجان ناسازگار در والدین کودکان مضطرب می شود (0٫001>p)؛ اما بین دو روش مداخله در تنظیم هیجان سازگار (0٫095=p) و تنظیم هیجان ناسازگار (0٫582=p) تفاوت معناداری وجود ندارد.

    نتیجه گیری: 

    نتایج نشان دهنده اثربخشی آموزش والدگری ذهن آگاهانه و والدگری مثبت بر تنظیم هیجان در والدین کودکان مضطرب است؛ بنابراین، برنامه ریزی برای استفاده از هر دو روش نقش مهمی در افزایش تنظیم هیجان سازگار و کاهش تنظیم هیجان ناسازگار دارد.

    کلید واژگان: تنظیم هیجان, کودکان مضطرب, والدگری ذهن آگاهانه, والدگری مثبت
    Elham Badiee, Azita Amirfakhraei*, Abdolvahab Samavi, Korosh Mohammadi
    Background & Objectives

    Anxiety is among the most prevalent psychological disorders that play an essential role in declining health and the quality of life. The parents of anxious children encounter more issues than the parents of children without psychological disorders. In this regard, one of their problems is the lack of Emotion Regulation (ER). ER indicates implementing appropriate cognitive and behavioral strategies to modify the timing or severity of emotions. Mindful parenting and positive parenting training methods are effective in improving mental conditions in individuals. Mindful parenting training is among the most novel approaches to use mindfulness in the field of mental health. Furthermore, positive parenting training is a behavioral intervention program based on social learning in family interactions. Therefore, the present study aimed to compare the effects of mindful parenting and positive parenting training on ER in the parents of anxious children.

    Methods

    This was a quasi–experimental study with a pretest–posttest and a control group design. The research population included the parents of anxious children of Larestan County, Iran, in 2019. In total, 60 individuals who met the study inclusion criteria were selected by convenience sampling method. Then, they were randomly assigned into three groups, including mindful parenting training, positive parenting training, and control (n=20/group). The research inclusion criteria included having anxious children diagnosed based on the Preschool Child Anxiety Scale (Spencer et al., 2001), having a 5– to 6–year–old child, literacy, living with the child, no history of parenting education, and no history of stressful events, such as divorce and the death of relatives in the past three months. The study exclusion criteria for the parents was discontinuing cooperation with the study and absence from more than one session. The experimental groups received training for 8 sessions of 90 minutes (one session a week) per the methods of Bogels and Restifochr('39')s mindful parenting (2014) and Sanderschr('39') positive parenting (2005), respectively. However, the control group remained on the waiting list for training. The research instrument consisted of the Anxiety Preschoolers Scale (Spence et al., 2001) and ER Questionnaire (Garnefski & Kraaij, 2006). The obtained data were analyzed by Multivariate Analysis of Covariance (MANCOVA) and Bonferroni posthoc test in SPSS at the significance level of 0.05.

    Results

    The present research findings suggested that the mean±SD age of the mindful parenting training, positive parenting training, and control groups were 28.34±3.15, 29.18±3.02, and 28.70±3.69 years, respectively. Moreover, 60% of the mindful parenting training group members had one child; the same rate in the positive parenting training and control groups equaled 70%. The Wilkes’ Lambda test data demonstrated a significant difference between the research groups at least in terms of one variable of adaptive ER and maladaptive ER approaches (F=38.78, p<0.001). The MANCOVA results indicated a significant difference in the variables of adaptive ER and maladaptive ER between the study groups (p<0.001); based on the effect size, it could be concluded that 77% of the variance of adaptive ER and 71% of the variance of maladaptive ER were due to the training methods. The Bonferroni posthoc test findings revealed that the mindful parenting and positive parenting training groups, in comparison to the control group, presented increased adaptive ER and decreased maladaptive ER strategies (p<0.001); however, there was no significant difference between the provided intervention methods in adaptive ER (p=0.095) and maladaptive ER strategies (p=0.582).

    Conclusion

    The current study results highlighted the effectiveness of mindful parenting and positive parenting training approaches on ER in the parents of anxious children. Therefore, planning to apply these methods could significantly improve adaptive ER and decrease maladaptive ER strategies in this population.

    Keywords: Emotion regulation, Anxious children, Mindful parenting, Positive parenting
  • غفار بهارلو، کورش محمدی*، رضا فلاح چای، موسی جاودان

    هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی زوج درمانی مثبت گرا و زوج درمانی رفتاری تلفیقی بر سازگاری زناشویی بود. پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با "پیش آزمون- پس آزمون - پیگیری" با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل کلیه زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره در استان چهارمحال و بختیاری در سال 1396 بودند. نمونه شامل 30 زوج (60 نفر) با رعایت شرایط ورود به پژوهش با روش در دسترس انتخاب و سپس به صورت تصادفی به گروه های آزمایش(40N=) و گروه گواه(20N=) گمارده شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاری زوجی اصلاح شده (RDAS) بود و آزمون آماری تحلیل کواریانس برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها نشان داد هر دو روش زوج درمانی بر سازگاری زناشویی اثرگذار بودند و در مرحله پیگیری نیز تاثیر هر دو روش ماندگار بود؛ همچنین نتایج نشان داد که در مراحل پس آزمون و پیگیری دو روش درمانی از نظر میزان اثرگذاری بر سازگاری زناشویی تفاوت معناداری نداشتند. بنابراین با توجه به اثربخشی هر دو روش زوج درمانی مثبت گرا و زوج درمانی رفتاری تلفیقی، می توان از این دو روش جهت بهبود سازگاری زناشویی زوجین، استفاده کرد. با این حال به خاطر کمبود پژوهش در زمینه زوج درمانی مثبت گرا و جدید بودن این روش، پژوهش های بیشتری در این حوزه باید انجام شود.

    کلید واژگان: زوج درمانی, مثبت نگر, تلفیقی, رفتاری, سازگاری زناشویی
    Ghafar Baharloo, Korosh Mohammadi *, Reza Fallahchai, Mosa Javdan

    The purpose of this review is to compare the differential effectiveness of the positive couple therapy and the integrative behavioral couple therapy on marital adjustment. This was a semi-experimental study with pretest, post-test, and follow-up assessments. The statistical population included all couples referring to counseling centers in Chaharmahal and Bakhtiari province in 1396. A total of 30 couples (60 individuals) were selected using convenience sampling method considering inclusion criteria; they were then randomly assigned into experimentals (N = 40) and control (N = 20) groups. The research tools were Revised Dyadic Adjustment Scale (RDAS). Data were analyzed using analysis of covariance. The findings showed that both methods of couple therapy had been effective on marital adjustment and also in the follow-up phase. The results showed that in the post-test and follow up stages, there were no significant differences between the effects of these two therapeutic methods in marital adjustment. Therefore, considering the effectiveness of both positive couple therapy and integrated behavioral couple therapy, these two methods can be used to improve marital adjustment of couples. However, due to the lack of research on positive couple therapy and the novelty of this method more research is needed in this topic.

    Keywords: couple therapy, positive, integrative, Behavioral, Marital Adjustment
  • اعظم پریسوز، سمانه نجارپوریان*، کوروش محمدی
    زمینه و هدف

    طلاق عاطفی اولین مرحله در فرایند طلاق بوده که بیانگر زناشویی روبه زوال است. طلاق عاطفی توام با پیامدهای مختلفی می باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر تعارض و پردازش بین فردی زنان متاهل دارای طلاق عاطفی شهر تهران بود.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری (دوماهه) با گروه گواه می باشد. جامعه آماری شامل کلیه زنان مراجعه کننده به دو مرکز مشاوره در تهران در سال 1397 بودند. از جامعه آماری تعداد 40 نفر از زنان به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه های فرم تجدیدنظر شده پرسشنامه تعارض های زناشویی (Marital Conflict Scale-Revised)، پرسشنامه پردازش بین فردی (Interpersonal Processing Scale) و پرسشنامه طلاق عاطفی گاتمن (Gottman’s Emotional Divorce Questionnaire) استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS-22 و تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه وتحلیل گردید.

    یافته ها

    نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه در پس آزمون و پیگیری، کاهش تعارض (001/0 p<، 71/16 F=) را تجربه نمودند. همچنین نتایج نشان داد که گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه در پس آزمون و پیگیری، افزایش پردازش بین فردی (001/0 p<، 67/49 F=) را تجربه نمودند.

    نتیجه گیری

    بر طبق نتایج می توان استنباط کرد که آموزش رفتاردرمانی دیالکتیکی با افزایش شناخت و آگاهی، و تنظیم هیجانی سبب افزایش روابط کارآمد و کاهش هیجان های منفی منجر به تعارض می گردد.

    کلید واژگان: رفتاردرمانی دیالکتیکی, تعارض زناشویی, پردازش بین فردی, طلاق عاطفی
    Azam Parisouz, Samaneh Najarpoorian*, Korosh Mohammadi
    Aim and Background

    Emotional divorce is one of the phenomena that women experience more because of the cultural context in our country. The purpose of this study was to investigate the effectiveness of dialectical behavioral therapy on the conflict and interpersonal processing of married women with emotional divorce in Tehran.

    Methods and Materials

    The research is a semi-experimental design with pretest-posttest design with control group, and follow-up (two months). The statistical population consisted of all women referred to two counseling centers in Tehran in 2018. For this purpose, 40 women with emotional divorce were selected using convenience sampling method and were randomly assigned to experimental and control groups. The experimental group received a program of dialectic behavioral therapy. To collect the data Marital Conflict – Revised questionnaire, Interpersonal Processing Scale & Emotional Divorce Questionnaire were used. Data were analyzed by SPSS software and repeated measure analysis of variance.

    Findings

    Results of repeated measure analysis showed that the experimental group compared with the control group in the post-test and follow-up, reduced the conflict (F= 49.67, P<.01) and increased interpersonal processing (F=16.71, p<.01).

    Conclusions

    According to the results it can be deduced that, the therapeutic dialectical behavior approach reduces the negative emotions that lead to conflict by increasing awareness, and emotional regulation, which increases the effective relationships.

    Keywords: Dialectical Behavioral Therapy, Marital Conflict, Interpersonal Processing
  • عارفه موذن جامی، کوروش محمدی، رضا فلاح چای
    سابقه و هدف
    با توجه به نتایج مثبت ازدواج پایدار، پژوهشگران توجه بسیاری را به شاخص ها و عوامل تاثیرگذار بر ارتقای کیفیت زناشویی معطوف کرده اند. یکی از مهم ترین این عوامل، دینداری و نقش اساسی باورها و اعمال مذهبی است. در این راستا پژوهش حاضر با هدف پیش بینی کیفیت زناشویی براساس جهت گیری معنوی انجام شد.
    مواد و روش ها
    پژوهش توصیفی- همبستگی حاضر در ارتباط با 844 نفر از افراد متاهل شهر مشهد با میانگین سنی 7/31 سال انجام شد. داده های این پژوهش توسط پرسش نامه های اطلاعات جمعیت شناختی، جهت گیری معنوی و کیفیت زناشویی که روایی و پایایی آن ها در ایران تایید شده است جمع آوری گردید. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آماری توصیفی و استنباطی (رگرسیون گام به گام) به همراه نرم افزار SPSS 22 استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج به دست آمده نشان می دهد که میزان همبستگی (R) بین جهت گیری معنوی با متغیر وابسته کیفیت زناشویی برابر با 582/0 می باشد. همچنین ضریب تعیین بیانگر آن است که 27/0 از واریانس متغیر وابسته (کیفیت زناشویی) توسط متغیر جهت گیری معنوی تبیین می شود. معناداربودن مدل رگرسیونی نیز رابطه خطی بین متغیرها را تایید می کند.
    استنتاج: به نظر می رسد که جهت گیری معنوی و مولفه های آن یکی از شاخص های اصلی ارتقای کیفیت زناشویی و ازدواج پایدار می باشد و نقش تعیین کننده ای را در کیفیت زناشویی زوجین ایفا می کند.
    کلید واژگان: جهت گیری معنوی, دینداری, کیفیت زناشویی
    Arefe Moazzen Jami, Korosh Mohammadi, Reza Fallahchai
    Background and
    Purpose
    Given the positive outcomes of a stable marriage, the researchers have paid much attention to the parameters and factors affecting the improvement of marital quality. Religiosity and the role of religion and religious beliefs are among the most important factors in this regard. Therefore, the present study aimed to predict marital quality based on spiritual orientation.
    Materials And Methods
    This descriptive, correlational study was conducted on 844 married individuals with the mean age of 31.7 years in Mashhad, Iran. The data were collected by means of the Sociodemographic Characteristics Form, Spiritual Orientation Inventory, and Marital Quality Inventory, the validity and reliability of which have been confirmed in Iran. The data analysis was performed using the descriptive and inferential statistics (stepwise regression) in SPSS software, version 22.
    Results
    According to the results, spiritual orientation and marital quality were correlated (r=0.582). The coefficient of determination indicated that 27% of the variability in the dependent variable (i.e., marital quality) was explained by spiritual orientation. Moreover, the significance of the regression model confirmed the linear relationship between the variables.
    Conclusion
    Based on the findings, it seems that spiritual orientation and its components are among the main indicators of marital quality and stable marriage and play a decisive role in marital quality.
    Keywords: Marital quality, Religiosity, Spiritual orientation
  • سیدجمال رئیسی، کوروش محمدی*، اقبال زارعی، سمانه نجارپوریان
    زمینه و هدف
    یکی از راه های ارزیابی ساختار خانواده توجه به الگوهای ارتباطی زوج ها است. این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار و رویکرد تصمیم گیری مجدد بر تغییر سبک های ارتباطی در زنان متاهل شهرستان گرگان انجام شد.
    روش بررسی
    این مطالعه شبه تجربی روی 30 زن متاهل مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر گرگان به دلیل تعارض زناشویی در سال 1395 انجام شد. آزمودنی ها به طور غیرتصادفی در سه گروه 10 نفری کنترل و دو گروه مداخله قرار گرفتند. گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت ننمود. برای گروه مداخله اول زوج درمانی هیجان مدار و برای گروه مداخله دوم درمان تصمیم گیری مجدد اجرا شد. پرسشنامه الگوهای ارتباطی (CPQ) در پیش آزمون و پس آزمون استفاده گردید.
    یافته ها
    مداخلات درمان هیجان مدار و درمان تصمیم گیری مجدد در تغییر سبک های ارتباطی زنان متاهل و حفظ دستاوردهای درمانی حتی تا شش ماه پس از درمان موفق ارزیابی شدند (P<0.05). بین اثربخشی دو نوع مداخله تفاوت آماری معنی داری مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    زوج درمانی هیجان مدار و درمان تصمیم گیری مجدد به یک اندازه در تغییر ماندگار سبک های ارتباطی زنان نقش موثری دارند.
    کلید واژگان: زوج درمانی هیجان مدار, تصمیم گیری مجدد, سبک های ارتباطی, زنان متاهل
    Seyed Jamal Raisi, Korosh Mohammadi *, Eghbal Zarei, Samaneh Najarpouriyan
    Background And Objective
    Considering the communication patterns of couples is one way of looking at the structure of the family through which spouses interact each other. This study was carried out to determine the effectiveness of emotionally coupled therapy and redecision therapy on changing of marital communication skills in married women.
    Methods
    This quezi-expermental study was done on 30 women who were chosen via available sampling through distressed women referred to centers of counselling in Gorgan, northern Iran during 2016. Selected women non-randomly divided in three groups including control, treated with emotionally focused couple therapy intervention and the redecision therapy intervention groups. Women in control group did not receive any intervention. Communication styles questioner was used for pretest and post test.
    Results
    Emotionally focused couple therapy and redecision therapy significantly improved the communication styles of married women and maintain healthy gains, even up to six months after treatment (P
    Conclusion
    Emotionally focused couple therapy and redecision therapy have the same effect on improvement of communication styles of married women.
    Keywords: Emotionally focused couple therapy, Redecision therapy, Communication styles woman
  • Korosh Mohammadi, Abdolvahab Samavi, Zahra Ghazavi*
    Background
    Marital satisfaction is one of the deepest and the most basic human pleasures and should be established within the family environment; if not, couples might suffer emotionally. Several factors are involved, including attachment and lifestyle.
    Objectives
    The purpose of this study was to investigate the relationship between styles of attachment and lifestyle with marital satisfaction.
    Materials And Methods
    The population in this study included all of the Bandar Abbas oil refining (BAOR) company employees, for a total of 292 people (146 couples). They were selected by multistage random sampling. The enrich marital satisfaction scale was used to measure marital satisfaction, the Collins and read’s revised adult attachment scale (RAAS) for adult attachment to determine attachment style, and the life style questionnaire (LSQ) for lifestyle. This research was a descriptive-correlative one, and for the data analysis, we used Pearson’s correlation factor and multivariable regression.
    Results
    The results indicate that attachment style and lifestyle factors can predict marital satisfaction. There was also a meaningful negative relationship between insecure attachment avoidant and insecure attachment anxious-ambivalent styles and marital satisfaction. However, there was no meaningful relationship between secure attachment style and marital satisfaction.
    Conclusions
    The results showed that the early relationship within the family environment supports a certain attachment style and the effects of the avoidant insecure and ambivalent insecure styles affect the interpersonal relations of the couples in adulthood. The effect of attachment styles on interpersonal relations is far greater than that of lifestyle.
    Keywords: Attachment, Secure, Avoidant, Anxious, Ambivalent Attachment Styles, Marital Satisfaction, Lifestyle
  • الهه پورفرح آبادی، مجید خیاط خلقی، کوروش محمدی
    نیترات یکی از مهم ترین آلاینده هایی است که از منابع مختلف مانند کودهای شیمیایی، آفت کش ها و یا فاضلاب های خانگی و صنعتی وارد آب های زیرزمینی می شود. در این پژوهش به منظور مدیریت بهینه آبخوان های آلوده به نیترات، از مدل شبکه عصبی مصنوعی برای شبیه سازی تغییرات غلظت نیترات استفاده شد و به منظور استخراج مقادیر بهینه برداشت از آبخوان آب زیرزمینی، با حفظ محدودیت غلظت نیترات در حد استاندارد، از یک مدل بهینه ساز استفاده شد. برای دستیابی به این هدف از مدل بهینه سازی مجموعه ذرات بهره گرفته شد. با توجه به این که در سال های اخیر، آلودگی غلظت نیترات در آبخوان کرج افزایش یافته است، بخشی از این آبخوان به عنوان مطالعه موردی در نظر گرفته شد. پارامترهای ورودی مدل شبکه عصبی مصنوعی، شامل میزان برداشت در طول فصل بررسی و فصل قبل، مقادیر غلظت نیترات در فصل قبل، ضخامت لایه اشباع و طول و عرض جغرافیایی هر ناحیه بود؛ این پارامترها پس از آنالیز حساسیت، انتخاب شدند. نتایج این پژوهش نشان می دهد که بر اساس الگوریتم بهینه سازی مجموعه ذرات، مدیریت بهینه غلظت نیترات، مستلزم کاهش و یا افزایش برداشت از نواحی مختلف نسبت به شرایط فعلی برداشت در منطقه است. لذا با ثابت نگه داشتن کل برداشت از محدوده و با اندکی تغییرات منطقه ای در میزان برداشت در آبخوان آلوده کرج، می توان از افزایش غلظت نیترات در نواحی بحرانی جلوگیری نمود.
    کلید واژگان: غلظت نیترات, آبخوان کرج, شبکه عصبی مصنوعی, بهینه سازی مجموعه ذرات
    Elahe Pourfarahabadi, Majid Khayat Kholghi, Korosh Mohammadi
    Nitrate is one of the most important groundwater pollutants with such different sources as chemical fertilizers, pesticides, or domestic and industrial wastewater. In this research, the optimal operation of groundwater wells in aquifers with nitrate pollution is investigated using simulation and optimization techniques. For the simulation part, an artificial neural network (ANN) model is developed, and for the optimization model, the particle swarm optimization (PSO) is used. Considering the high nitrate concentration in Karaj area and its increase in recent years, the northern part of this aquifer is selected as a case study to apply the proposed methodology. A seasonal ANN model is developed with input layers including well discharge in the current and previous seasons, nitrate concentration in the previous season, aquifer thickness, and well coordinates, all selected based on sensitivity analysis. The results of PSO algorithm shows that nitrate concentration can be controlled by increasing or decreasing well discharge in different zones. Therefore, it is possible to reduce nitrate concentration in critical areas by changing the spatial distribution of groundwater extractions in different zones keeping the total discharge constant.
    Keywords: Nitrate Concentration, Karaj Aquifer, Artificial Neural Network, Particle Swarm Optimization
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال