به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

masoud fazilat-pour

  • محسن عارفیان، کریم عسگری مبارکه*، مسعود فضیلت پور
    زمینه

    شیمی درمانی به عنوان یکی از درمان های رایج سرطان پستان با عوارض جانبی متعدد از جمله درد همراه است، که بر سلامت جسمانی و روانشناختی بیماران تاثیر سوء می گذارد. ادبیات پژوهشی نشان داده است که مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی با کاهش عوارض جانبی شیمی درمانی همراه است، با این حال نتایج ارایه شده در برخی پژوهش ها متناقض است.

    هدف

    هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری یکپارچه شده با ذهن آگاهی کوتاه مدت بر درد و امید به زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان تحت شیمی درمانی بود.

    روش

    طرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه بود. بدین منظور 28 بیمار 19-70 ساله مبتلا به سرطان پستان در سال 1401 از مراکز درمانی شهرستان شیراز به صورت هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 14 نفره مداخله و گواه گمارده شدند. گروه مداخله شش جلسه هفتگی (90 دقیقه ای) درمان گروهی شناختی رفتاری یکپارچه شده با ذهن آگاهی (کایون و همکاران، 2018) دریافت کردند، درحالی که گروه گواه از شیوه رایج شیمی درمانی استفاده کردند. هر دو گروه به وسیله پرسشنامه کوتاه درد (کلیند، 1991) و پرسشنامه امید به زندگی (اسنایدر و همکاران، 1991) مورد ارزیابی قرار گرفتند. همچنین از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزار SPSS26 به منظور تحلیل داده ها استفاده شد.

    یافته ها

    بررسی نمرات نشان داد که گروه مداخله در پس آزمون به صورت معنی داری نمرات درد کمتر (F(1,25)= 72312, p< 0.01, η2= 0.73) و نمرات امید به زندگی بیشتر (F(1,25)= 9.62, p< 0.01, η2= 0.72) گزارش کرده است. همچنین تفاوت ها در خصوص هر دو متغیر درد و امید به زندگی در پس آزمون معنی دار بود (p< 0.05).

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های پژوهش حاضر به نظر می رسد مداخله شناختی رفتاری یکپارچه شده با ذهن آگاهی می تواند توسط روانشناسان به عنوان مداخله ای کارآمد به منظور تعدیل درد و افزایش امید به زندگی این بیماران به کار برده شود. البته پژوهش های بیشتر با گروه نمونه وسیع تر مورد نیاز است

    کلید واژگان: سرطان پستان, درد, امید به زندگی, شیمی درمانی, درمان شناختی رفتاری یکپارچه شده با ذهن آگاهی
    Mohsen Arefian, Karim Asgari Mobarakeh*, Masoud Fazilat Pour
    Background

    Chemotherapy, as one of the common treatments for breast cancer, is associated with many side effects including pain, which negatively affects the physical and psychological health of patients. Some studies have shown that mindfulness-based interventions can lead to a reduction in cancer patient’s pain and life expectancy. However, some studies reported conflicting results.

    Aims

    The present study aimed to investigate the effectiveness of Mindfulness integrated Cognitive Behavioral Therapy (MiCBT) on the pain and life expectancy of women with breast cancer during chemotherapy.

    Methods

    The current research design was a semi-experimental pre and post test with a control group ans a one-month follow-up. For this purpose, 28 breast cancer patients aged 19-70 in 2022 were purposefully selected from medical centers in Shiraz city and randomly assigned to two groups of intervention and control (14 patients for each group). The intervention group received six-week sessions (90 minutes) of MiCBT group therapy (Cayoun et al., 2018), while the control group used the common chemotherapy method. Both groups were evaluated using a Brief Pain Inventory (Cleeland, 1991) and Hope Scale (Snyder et al., 1991). In addition, multivariate analysis, variance analysis with repeated measures and Bonferroni post hoc was used to analyze the data with SPSS26 software.

    Results

    The intervention group had significantly lower pain scores (F(1,25)= 72312, p< 0.01, η2= 0.73) and higher life expectancy scores (F(1,25)= 9.62, p< 0.01, η2= 0.72) in the post-test. In addition, the differences remained significant in follow-up (p< 0.05).

    Conclusion

    Based on the findings, MiCBT moderated pain and life expectancy of breast cancer patients. Further studies are required to assess the efficacy of the MiCBT intervention in larger randomized trials.

    Keywords: Breast cancer, pain, life expectancy, chemotherapy, Mindfulness integrated Cognitive Behavioral Therapy
  • محسن آربزی *، مسعود فضیلت پور

    پژوهش حاضر که با هدف بررسی و تشریح تلاش های صورت گرفته در زمینه مفهوم سازی منش اخلاقی انجام شد، مروری نظام دار است که با استفاده از روش مرور کتابخانه ای انجام شد. برای انجام پژوهش، کلیدواژه-های فارسی و انگلیسی منش اخلاقی، اخلاق و فضیلت های منش در پایگاه-های شناخته شده در بازه زمانی سال های 1970 تا 2023 جستجو و 38 مقاله استخراج شد. بر اساس معیارهای میزان ارتباط با موضوع پژوهش و اعتبار نویسندگان و مجلات منتشرکننده، 32 مقاله انتخاب گردید. یافته ها نشان داد در سال های اخیر، روان شناسان اخلاق برای پیش بینی رفتار اخلاقی به بررسی آن دسته از صفات شخصیتی می پردازند که با رفتار اخلاقی مرتبط هستند. در پی جهت گیری اخیر، مدل های مختلفی با عناوین متفاوت اما با مضمون مشابه منش های اخلاقی پدید آمده است. از بین مدل های منش اخلاقی به نظر می رسد مدل سه مولفه ای کوهن و همکاران (2014) که منش اخلاقی را در قالب ساختاری چندوجهی شامل مولفه های انگیزشی، توانایی و هویتی مفهوم سازی می کند، در تعیین و مفهوم سازی مولفه ها و مکانیسم های تشکیل دهنده منش اخلاقی از جامعیت بیشتری برخوردار است. یافته های این پژوهش می تواند هم به لحاظ نظری و هم کاربردی موثر واقع گردد. از جنبه نظری، پیشایندهای شخصیتی رفتار اخلاقی و غیراخلاقی تفسیر شده است. همچنین از نظر کاربردی، این یافته-ها می تواند در ارزیابی منش اخلاقی، یاری بخش روان شناسان علاقه مند به این حیطه باشد. علاوه بر آن، یافته های پژوهش حاضر می تواند در تعیین ملاک های مناسب هنگام گزینش و جذب نیرو در سازمان ها موثر باشد.

    کلید واژگان: اخلاق, منش اخلاقی, فضیلت های منش, پیشایندهای شخصیتی, روان شناسی اخلاق
    Mohsen Arbezi*, Masoud Fazilat Pour

    The present research, which was conducted with the aim of investigating and explaining the efforts made in the field of conceptualization of moral character; It is a systematic review that was done using the library review method. To carry out the research, Farsi and English keywords of moral character, ethics, and character virtues were searched in well-known databases from 1970 to 2023, and 38 articles were extracted. Thirty-two articles were selected based on the criteria of the degree of connection with the research topic, the credibility of the authors, and the publishing journal, and the rest were discarded. The findings showed that moral psychologists had examined personality traits related to moral behavior in recent years to predict moral behavior. Following the recent orientations, various models have emerged under different titles but with the same theme of moral character. Among the models of moral character, the three-component model of Cohen and colleagues (2014) seems to be the one that conceptualizes moral character in the form of a multifaceted structure, including motivational, ability and identity components; it should be more comprehensive in determining and conceptualizing the constituent components and mechanisms of an ethical character. The findings of this study research can be effective both theoretically and practically. Theoretically, the personality antecedents of ethical and unethical behavior have been interpreted. In addition, from the practical point of view, these findings can help psychologists interested in this field to evaluate moral character. In addition, the present research findings can effectively determine the appropriate criteria during the selection and recruitment of organizations.

    Keywords: ethics, moral character, character virtues, personality antecedents, moral psychology
  • محسن آربزی*، مسعود فضیلت پور

    هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه ساختاری تاب آوری تحصیلی و بهزیستی تحصیلی با واسطه گری شایستگی هیجانی بود. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی و جامعه پژوهش شامل همه دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهرستان اوز واقع در جنوب استان فارس بود که از بین آن ها تعداد 292 نفر (118 پسر، 174 دختر) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند؛ و به مقیاس تاب آوری تحصیلی و پرسش نامه های شایستگی هیجانی و بهزیستی تحصیلی پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از شاخص های آمار توصیفی و روش مدل سازی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزارهای آماری SPSS-16 و AMOS-24 استفاده شد. نتایج نشان داد که تاب آوری تحصیلی هم به صورت مستقیم و هم به واسطه شایستگی هیجانی درون فردی قادر به پیش بینی بهزیستی تحصیلی است؛ در حالی که اثر واسطه ای شایستگی هیجانی بین فردی معنی دار نیست. همچنین شایستگی هیجانی درون فردی، بهزیستی تحصیلی را به صورت مثبت و معنی دار پیش بینی می کند؛ در صورتی که شایستگی هیجانی بین فردی قادر به پیش بینی معنی دار بهزیستی تحصیلی نیست. یافته های این پژوهش از دو بعد نظری و عملی شامل مضامین جدیدی است. نتایج پژوهش حاضر می تواند به لحاظ نظری، دانش موجود در مورد پیشایندهای درون فردی بهزیستی تحصیلی را افزایش دهد. به لحاظ کاربردی نیز می توان با ارتقای تاب آوری تحصیلی و شایستگی هیجانی درون فردی به بهزیستی تحصیلی دانش آموزان کمک نمود.

    کلید واژگان: آموزش مجازی, بهزیستی تحصیلی, تاب آوری تحصیلی, شایستگی هیجانی
    Mohsen Arbezi *, Masoud Fazilat-Pour

    This study aimed to investigate the structural relationship between academic resilience and academic well-being with the mediating role of emotional competence. This study adopted a descriptive-correlational design, and the statistical population included all high school students in Evaz, a city located in the south of Fars province, of which 292 (118 boys and 174 girls) were selected using a convenience sampling method. The participants were asked to fill in academic resilience scale, emotional competence, and academic well-being questionnaires. To analyze the data, descriptive statistics and structural equation modeling using SPSS-16 and AMOS-24 statistical software were used. The results showed that academic resilience predicted academic well-being both directly and through intrapersonal emotional competence though the mediating effect of interpersonal emotional competence was not significant. In addition, while intrapersonal emotional competence positively and significantly predicted academic well-being, interpersonal emotional competence did not significantly predict academic well-being. The findings of this study contribute to the literature both theoretically and practically. From a theoretical perspective, the findings highlight the importance of intrapersonal antecedents in enhancing academic well-being. From a practical point of view, the results show that students’ intrapersonal emotional competence and academic resilience can be promoted by providing them with the necessary training, which, in turn, can contribute to students’ academic well-being.

    Keywords: academic resilience, academic well-being, emotional competence, high school students
  • المیرا خانلرخانی، مهدیه میرزابیگی*، هاجر ستوده، مسعود فضیلت پور، محمد نامی

    مطالعه ی رفتارکاربر بر اساس رویدادهایی که در مغز انسان و در مراحل مختلف رفتار اطلاع جویی رخ می دهد؛ علی رغم نوپایی روش شناختی، مورد استقبال پژوهشگران حوزه ی اطلاعات واقع شده است. در پژوهش حاضر تلاش شده است تا با روش مرور نظام مند، وضعیت پژوهش های انجام گرفته در عرصه ی رفتار اطلاع جویی از طریق مطالعه ی امواج مغزی بررسی شود و با شناسایی خلاء های پژوهشی، پیشنهادهایی برای پژوهش های پیش رو ارایه گردد. در این راستا، از ساختار مرور نظام مند کیتچنهام و چارترز (Kitchenham & Charters 2007) استفاده شده است. با اجرای جستجو در پایگاه های اطلاعاتی علمی به زبان انگلیسی و فارسی، در نهایت 22 منبع انگلیسی و یک منبع فارسی در بازه ی زمانی سال های 2007 تا 2020 یافت شد. در بررسی متون، برخی از مفاهیمی که فصل مشترک پژوهش ها بودند، گروه بندی شده و مبنای دسته بندی موضوعی قرارگرفتند. با مرور پژوهش ها، مشخص شد که بررسی «وضعیت ذهنی کاربر» (10 پژوهش) و «فعالیت امواج مغزی در مراحل مختلف رفتار اطلاع جویی» (12 پژوهش)، رویکردهای غالب موضوعی می باشند. دو مولفه ی «بار شناختی» و «سبک شناختی» به عنوان عوامل تاثیرگذار بر وضعیت کاربر شناسایی شدند. «نوع رسانه ی جستجو»، «قالب نمایش اطلاعات» و «شیوه ی خواندن متن» به عنوان سه عامل تاثیرگذار بر ایجاد بار شناختی در هنگام جستجو و پردازش اطلاعات تعیین شدند. ازآنجایی که روش مورد بررسی در این پژوهش، امواج مغزی بود؛ با مطالعه ی پژوهش ها مشخص شد که به دلیل اهمیت حرکات چشم در زمان خواندن، و نقش جدایی ناپذیر آن در فرآیند جستجوی اطلاعات، داده های چشمی نیز دارای اهمیت می باشند. تحلیل امواج مغزی و اتساع مردمک چشم، از مهم ترین سنجه های مورد استفاده در مطالعه ی وضعیت کاربر هنگام جستجو، و «امواج آلفا و تتا» به عنوان شاخص اندازه گیری سطح بار شناختی در فرآیند اطلاع جویی شناخته شدند. همچنین، داده های حاصل از حرکات چشم در هنگام رفتارهای جستجو، و به موازات آن میزان دشواری تکالیف که کاربر در حین جستجو احساس می کند؛ با سبک شناختی کاربران دارای همبستگی بود و درنتیجه ی آن، مشخص شد که انواع مختلفی از رفتارهای اطلاع جویی قابل طبقه بندی و شناسایی است. مراحلی که فعالیت مغزی کاربران در فرآیند اطلاع جویی مورد مطالعه قرار گرفته اند؛ به ترتیب عبارت بودند از «کاوش و فرمول بندی پرسش»، «فرمول بندی دوباره پرسش و انتخاب آن»، «تصمیم گیری و قضاوت درباره ی ربط». نتایج پژوهش ها نشان از تفاوت فعالیت نواحی مختلف مغزی، تغییر سطح اتساع مردمک چشم و تغییر در بسامد «امواج آلفا و بتا» در این سه مرحله از جستجو داشت. پیشنهادهای مطرح برای پژوهش های آتی با کمک مطالعه ی امواج مغزی و دستگاه الکتروآنسفالوگرافی، عبارت بودند از: بررسی رابطه همبستگی میان سبک شناختی با ویژگی های مربوط به تکلیف و دانش زمینه ای در فرآیند رفتار اطلاع جویی، توسعه ی سامانه های شخصی سازی بازیابی اطلاعات با همکاری بیشتر میان متخصصان حوزه اطلاعات و علوم اعصاب، پژوهش در احساسات، خشم و خستگی هنگام رفتار اطلاع جویی با رویکرد مطالعه ی مغزی، استفاده از روش های اقتصادی و ابزارهای قابل حمل برای کاهش هزینه های پژوهشی، ایجاد زیرساخت هایی با هدف افزایش تعداد جامعه ی آماری، و طراحی تکالیف استاندارد در زمینه ی پژوهش های مغزی. از خلاءهای پژوهشی مطرح شده، می توان به نیاز به پژوهش بیشتر برای درک مفاهیم پیچیده ای مانند ربط از طریق تحلیل امواج مغزی در فرآیند اطلاع جویی، و مطالعه ی احساسات کاربر با رویکردهای تلفیقی اشاره نمود.

    کلید واژگان: رفتار اطلاع جویی, امواج مغزی, الکتروآنسفالوگرافی (EEG), مولفه های شناختی, مرور نظام مند
    Elmira Khanlarkhani, Mahdieh Mirzabeigi*, Hajar Sotudeh, Masoud Fazilat-Pour, Mohammad Nami

    Despite the novelty in methodologies, User behavior study based on brain activity during information-seeking stages has become popular among information science researchers. This paper reviews scientific publications in which information-seeking behavior has been studied along with recorded brain activity to shed light on research status, challenges, and suggestions for future studies. Based on Kitchenham & Charters (2007) framework, a complete web search was performed in English and Persian scientific databases, and 22 publications in English were found as the final result, from 2007 to 2020. Review results demonstrate that exploring the user status (10 papers) and brain wave activity during information-seeking episodes (12 papers) were the most dominant subjective approaches in the field of user behavior studies. Cognitive load was found as an effective cognitive component on user status. With eye movement measurement and brain waves frequency study, 3 factors were found effective on cognitive load level generated during information searching and processing: searching media type, information representation, and text reading style. Brain wave activity and pupil dilation analysis were the most important measures in user status during search stages, and alpha and theta band waves were demonstrated as an index for cognitive load measurement during the information searching process. A correlation among eye data, search behavior, task complexity based on user experience, and cognitive style – as another effective factor on user status- led to results in different information searching behavior demonstrations. Also, 3 main stages were analyzed in the information-seeking process, based on brain wave activity: information exploring and query formulation, query reformulation and selection, relevance judgment, and decision making. Results showed a difference between brain activity areas, and differences in pupil dilation change level and alpha/beta frequency level during different search episodes. For future research, some suggestions were offered based on reviews. Finding relations between correlations among cognitive styles, task features, and domain knowledge during information searching process, personalized information retrieval improvement, more collaboration between information science and neurocognitive specialists, research in more user affective status like aggression and fatigue during the search process, using more economic methods and portable devices aiming to reduce research costs and expenses, facilitating larger sample studies and designing standard tasks were considered as a suggestion. Finally, some challenges were found based on reviewed studies. Some concepts like relevance feedback in information retrieval need more investigation. Also, it is necessary to investigate and explore user affections during the search process with multiple approaches.

    Keywords: Information-seeking behavior, Brain waves, Electroencephalography (EEG), cognitive components, systematic review
  • پروین یوسف زاده، سید حمیدرضا علوی، محمدرضا صرفی، مسعود فضیلت پور

    هوش معنوی، بالاترین سطح هوش است، که ظهور و ابراز آن، با معنویت در ارتباط است. هدف پژوهش حاضر، بررسی مبانی انسان شناختی هوش معنوی و استنتاج اصول و روش های تربیتی مرتبط با آن از منظر مولاناست. این پژوهش در زمره  تحقیقات کیفی است که در آن از دو روش، توصیفی- تحلیلی و استنتاجی (روش بازسازی شده فرانکنا) استفاده شده است. نتایج پژوهش این گونه نشان داد که می توان مواردی نظیر:اصالت هوش و اندیشه، امکان درک معنا، پذیرش ربوبیت الهی، درک نیاز انسان به بازگشت به اصل خویش  و دو ساحتی بودن انسان را به عنوان مبانی انسان شناختی هوش معنوی از منظر مولانا، مطرح ساخت.بر اساس این مبانی، اصولی همچون تربیت عقل و هدایت اندیشه، برخورداری از علم تحقیقی، پذیرش شریعت و پیمودن مسیر طریقت، خودشناسی و صفای باطن ارایه شده است.بر اساس این اصول، می توان اظهار داشت، به کارگیری روش هایی همچون مصاحبت با صاحبان عقل کلی، هدایت و اصلاح اندیشه، ترک خودبینی و انانیت در برابر خداوند، سکوت، تقویت روحیه حقیقت جویی، آموزش حکمت دینی، درمان بیماری های روحی و اخلاقی، تامل در خویشتن، مراقبه و... برای پرورش هوش معنوی موثرند.

    کلید واژگان: هوش, معنویت, هوش معنوی, مبانی انسان شناختی, اصول و روش های تربیتی, مولانا
    parvin yousefzadeh, Seyyed HamidReza Alavi, MohammadReza Sarfi, Masoud Fazilatpour

    Spiritual intelligence is the highest level of intelligence, the emergence and expression of which is related to spirituality. The purpose of the present research is to investigate the anthropological foundations of spiritual intelligence and to deduce the principles and educational methods related to it from the perspective of Rumi. This research is among the qualitative researches in which two methods, descriptive-analytical and inferential (reconstructed Franken method) have been used. The results of the research showed that things like: the originality of intelligence and thought, the possibility of understanding meaning, the acceptance of divine sovereignty, understanding the need of man to return to his origin, and the two-dimensional nature of man can be put forward as the anthropological foundations of spiritual intelligence from Rumi's point of view. Based on these principles, principles such as education of intellect and guidance of thought, possession of research science, acceptance of Sharia and following the path of tariqat, self-knowledge and inner purity have been presented.Based on these principles, it can be stated that using methods such as interviewing people with common sense, guiding and reforming thoughts, abandoning selfishness and selfishness before God, silence, strengthening the spirit of truth-seeking, teaching religious wisdom, treating mental and moral illnesses, reflecting on oneself , meditation and They are effective for cultivating spiritual intelligence.

    Keywords: Intelligence, Spirituality, Spiritual Intelligence, Anthropological Foundations, Educational Principles, Methods, Molana
  • نیلوفر غلامی پور، نوشیروان خضری مقدم*، مسعود فضیلت پور
    پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسه حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی دانش آموزان یک زبانه و دوزبانه عرب - فارسی زبان انجام شد. روش پژوهش از نوع توصیفی بود. جامعه پژوهش شامل 473 دانش آموز دختر یک زبانه و دوزبانه 10 تا 12 ساله شهرستان کنگان در سال تحصیلی 97-96 بودند که از میان آنها 100 دانش آموز که 50 نفر از آنها فارسی زبان و 50 نفر دیگر دو زبانه (عرب - فارسی زبان) بودند، به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از نسخه کامپیوتری آزمون ویسکانسین (گرانت و برگ، 1948) برای اندازه گیری انعطاف پذیری شناختی و خرده مقیاس فراخنای ارقام وکسلر چهار (وکسلر، 2003) برای اندازه گیری حافظه کاری استفاده شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و آزمون تی مستقل تحلیل شدند. نتایج پژوهش نشان داد که بین دانش آموزان یک زبانه و دوزبانه در حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی تفاوت معناداری وجود دارد. عملکرد دو زبانه ها در هر دو متغیر، بهتر از کودکان یک زبانه بود.
    کلید واژگان: انعطاف پذیری شناختی, حافظه کاری, دوزبانگی
    Niloufar Gholamipour, Noshirvan Khezri Moghadam *, Masoud Fazilatpour
    The study aimed to evaluate and compare working memory and cognitive flexibility of monolingual and bilingual Arabic-Persian students. The method of the present study was descriptive. The study population consisted of 473 female monolingual and bilingual 10- to 12-year-old female students in Kangan city in the 1396-97 academic year, which among them, 100 students, 50 of whom were Persian-speaking and the other 50 bilingual (Arabic-Persian-speaking), were selected by random sampling. A computer version of the Wisconsin test was used to measure cognitive flexibility (Grant and Berg, 1948) and the Wechsler IV Digit Span subscale (Wechsler, 2003) was used to measure working memory. Data were analyzed using descriptive statistics and Independent T-Test. The results showed a significant difference between monolingual and bilingual students in working memory and cognitive flexibility. The performance of bilinguals in both variables is better than monolingual children.
    Keywords: cognitive flexibility, working memory, Bilingualism
  • رضا چالمه، محبوبه فولادچنگ*، بهرام جوکار، مسعود فضیلت پور
    زمینه

    تفکر انتقادی از سازه های مهم و قابل توجه در سال های اخیر بوده است؛ اما شناسایی متغیرهای پیش بینی کننده آن در قالب یک مدل ساختاری و در محیط آموزشی تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است.

    هدف

    هدف این پژوهش بررسی نقش ذهن آگاهی به عنوان متغیر واسطه ای در رابطه بین محیط حامی خودپیروی و تفکر انتقادی بود.

    روش

    پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی و معادلات ساختاری بود. جامعه این پژوهش شامل همه دانش آموزان متوسطه دوم شهر شیراز در سال تحصیلی 99-1398 بود. از بین جامعه آماری، 525 نفر دانش آموز (301 دختر و 224 پسر) به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. شرکت کننده ها به پرسشنامه های محیط یادگیری حامی خودپیروی (آسور و همکاران،2002؛ آسور، 2012)، ذهن آگاهی فرایبورگ (فرم کوتاه) (والاچ و همکاران، 2006) و تفکر انتقادی کالیفرنیا (فاسیون، 2013) پاسخ دادند. داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری و نرم افزار آماری AMOS و شاخص های برازندگی تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان دادند که مدل پیشنهادی از برازش خوبی برخوردار است. ضرایب مسیر مستقیم بیانگر این بود که محیط حامی خودپیروی پیش بینی کننده معنی دار ذهن آگاهی (0/001 P<، 0/18 =β) و تفکر انتقادی (0/001 P<، 0/18 =β) بود. همچنین ذهن آگاهی پیش بینی کننده معنی دار تفکر انتقادی (0/001 P<، 0/28 =β) بود. علاوه براین نتایج بیانگر این بود که ذهن آگاهی توانست نقش واسطه ای در رابطه بین محیط حامی خودپیروی با تفکر انتقادی ایفا نماید.

    نتیجه گیری

    ویژگی های بافتی مانند محیط حامی خودپیروی در کنار عوامل درون فردی نظیر ذهن آگاهی، نقش مهمی در تفکر انتقادی دانش آموزان ایفا می کنند و توجه به آنها در برنامه ریزی های آموزشی و تربیتی ضروری است.

    کلید واژگان: تفکر انتقادی, ذهن آگاهی, محیط حامی خودپیروی, دانش آموزان
    Reza Chalmeh, Mahbubeh Fouladchang*, Bahram Jowkar, Masoud Fazilat-Pour
    Background

    Critical thinking has been one of the most important concepts in recent years; But the identification of predictor variables in the form of a structural model and in the educational environment has not been studied.

    Aims

    The purpose of this study was to investigate the role of mindfulness as a mediator in the relationship between autonomy supportive environment and critical thinking.

    Methods

    The research method is correlation and modeling of structural equations. The population of this study included all high school students in Shiraz city in the academic year 2019-2020. 525 students (301 girls and 224 boys) were selected by multi-stage cluster random sampling. Participants answered three questionnaires: autonomy supportive environmental scale (Assor and et al, 2002, Assor, 2012), Freiburg mindfulness questionnair (short form, Walach and et al, 2006), and California critical thinking test (Facione, 2013). Data were analyzed using structural equation modeling and AMOS software and fitness indicators.

    Results

    The results showed that the proposed model has a good fit with data. Direct path coefficients indicated that the autonomy supportive environment was a significant predictor of mindfulness (P <0.001, β = 0.18) and critical thinking (P <0.001, β = 0.18). Mindfulness was also a significant predictor of critical thinking (P <0.001, β = 0.28). In addition, the results indicated that mindfulness was able to play a mediating role in the relationship between autonomy supportive environment and critical thinking.

    Conclusion

    Environmental characteristics such as autonomy supportive environmental along with interpersonal factors such as mindfulness play an important role in students' critical thinking and it is necessary to pay attention to them in educational planning.

    Keywords: critical thinking, mindfulness, autonomy supportive environmental, students
  • Ali Derakhtkar, Noshirvan Khezrimoghadam*, Masoud Fazilatpour, Bruno Cayoun
    Background

    Due to the lack of a comparative study on the effectiveness of cognitive-behavioral approaches on Obsessive-compulsive disorder (OCD), this study aimed to compare the effectiveness of CBT, ACT, MCT, and MICBT on the symptoms of OCD patients.

    Methods

    The research design was experimental, with pre-test, post-test, follow-up, and a control group. The research population comprised patients with OCD who are referred to Shiraz (Iran) Counseling centers in the first quarter of 2017 with a definitive diagnosis of OCD. Participants were elected and had been assigned to five groups of twenty individuals by random. The subjects have been evaluated before and after the intervention by the Yale-Brown questionnaire. Data are analyzed using repeated measure analysis of Anova via SPSS 21.

    Results

    The findings showed that all four types of intervention, i.e., MiCBT, MCT, ACT, and CBT, were effective in improving short-term OCD symptoms. Also, there was no significant difference in the long-term (follow-up/one month) between the MCT and CBT approaches; while ACT and MiCBT have maintained their therapeutic effect in the follow-up.

    Conclusions

    OCD can be treated with all the mentioned therapies in short term; but, only ACT and MiCBT can be helpful in the long term.

    Keywords: Obsessive-Compulsive Disorder (OCD), Cognitive Behavioral Therapy (CBT), Acceptance, Commitment Therapy (ACT), Meta-Cognitive Therapy (MCT), Mindfulness-integrated Cognitive Behavioral Therapy (MiCBT)
  • Azar Ghaffari, S. M. Hossein Mousavi Nasab *, Masoud Fazilat Pour
    Introduction

    Methamphetamine abuse has been growing during the past decade. Recent studies show that computerized training intervention can be useful. The present study compared a variety of cognitive bias modification methods (i.e., attention bias modification, approach bias modification and their combination) on attention bias, approach bias and relapse among methamphetamine abusers.

    Method

    A total of 108 patients were recruited as the primary sample and the obtained data from 97 patients were analyzed in the final analysis. After being matched according to demographical characteristics, participants were assessed for cognitive bias and relapse to measure the baseline. Afterwards, they were randomly assigned to three different training conditions receiving eight training sessions and a control condition. Finally, all participants underwent a post-assessment similar to the pre-assessment.

    Results

    Analysis of covariance (ANCOVA) indicated significant reduction both in cognitive bias and relapse in the experimental conditions compared to the control condition. Post-hoc tests suggested no significant differences in relapse in the experimental groups. Furthermore, attention bias decreased in groups after Attention Bias Modification (ABM) and approach bias decreased in the groups which received Approach Avoidance Task (AAT-T).

    Conclusion

    It can be suggested that different treatments of cognitive bias modification, by reducing cognitive bias and relapse, could be beneficial for methamphetamine abusers.

    Keywords: Attentional Bias Modification, Approach Bias Modification, Methamphetamine, Relapse
  • حمیده ایرانمنش، علیرضا صابری کاخکی*، حمیدرضا طاهری، چارلز اچ. شی، مسعود فضیلت پور

    خواب در تحکیم حافظه افراد بزرگسال موثر است، اما تحکیم وابسته به خواب در کودکان همانند بزرگسالان به خوبی مشخص نشده است. بنابراین، هدف از انجام تحقیق حاضر، بررسی تاثیر خواب در تحکیم حافظه حرکتی کودکان بوده است. شرکت کنندگان شامل 32 کودک پسر داوطلب 10تا12سال شهر کرمان که معیارهای ورود به تحقیق را دارا بودند. از تکلیف زمان واکنش زنجیره ای به منظور سنجش حافظه ضمنی کودکان استفاده گردید. شرکت کنندگان شامل دو گروه خواب ((1±) 8 شب و (1±)8  صبح) و بیداری((1±) 8 صبح و (1±)8  شب) بودند که پنج بلوک 90 کوششی را در جلسه اکتساب انجام دادند. در فواصل12ساعت تمامی گروه ها آزمون های یادداری (تحکیم) و انتقال را انجام دادند. جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس مختلط 2×2 و 2×4 استفاده گردید. نتایج آزمون یادداری و انتقال نشان دادند که زمان واکنش در دو بلوک تفاوت معنی داری داشته است(05/0>P). اما اثر تعاملی بلوک و گروه تفاوت معنی دار نداشته است(05/0 P ≥). این امر حاکی از آن است که تحکیم حافظه حرکتی در گروه های خواب و بیداری کودکان شکل گرفت، اما وابسته به خواب نبوده است. یافته ها نشان دادند که ارتقاء و پیشرفت در عملکرد مهارت صرفا بر اثر تمرین و در طول جلسات تمرین به دست نمی آید؛ بلکه بعد از یادگیری مهارت و در دوره خاموش، با گذر زمان حافظه مربوط به مهارت یادگرفته شده، ارتقاء و تحکیم می یابد. بنابراین، خواب عامل ضروری در توسعه یادگیری خاموش و انتقال یادگیری تکلیف توالی دار حرکتی پنهان کودکان نمی باشد.

    کلید واژگان: تحکیم, حافظه حرکتی, خواب, کودکان
    Hamideh Iranmanesh, Alireza Saberi Kakhki*, Hamidreza Taheri, Charles H. Shea, Masoud Fazilat Pour

    Sleep has been shown to have an impact on the consolidation of motor memory in adults. However, sleep-dependent consolidation is not well-specified among children compared with adults. Therefore, the purpose of this study was to investigate the effect of sleep on childrenchr('39')s motor memory consolidation. The participants were 32 voluntary boys aging from 10 to 12 years old from Kerman, which had the necessary qualifications for entering the study. Serial Reaction Time Task was used to determine the implicit memory in children. The participants were allocated into a sleep group (8±1pm and 8±1am) and a wake group (8±1am and 8±1pm). Each group underwent five training blocks consisiting of 90 trails in each block in the acquisition phase. The retention (consolidation) and transfer tests were administered 12 hours after the acquisition phase in both groups. For analyzing data 2×2 and 4×2 Mixed ANOVA tests were used. The results in the retention and transfer tests showed that the reaction time was significantly different in two blocks (P > 0.05), but the effect of group and block interaction was not significant (P ≥ 0.05). The results also indicated that motor memory consolidation occurred in sleep and wake groups, however, it was not sleep-dependent. The findings revealed that children‘s performance was improved and enhanced not only through the training sessions, but after the learning phase in the offline period. In addition, the memory associated with a learned skill enhanced over time. It can be concluded that sleep was not the essential factor in the enhancement of offline learning and the transfer of sequential implicit motor task among children.

    Keywords: Consolidation, Motor memory, Sleep, Children
  • لیدا صباغ کرمانی، مسعود فضیلت پور*، سید محمدحسین موسوی نسب، حسین علی ابراهیمی میمند
    هدف

    مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی مداخله شناختی- رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی (MiCBT) بر حالات عاطفی (افسردگی، اضطراب، استرس) و کیفیت زندگی (سلامت جسمانی و روانی) افراد مبتلا به MS صورت گرفته است.

    مواد و روش ها

    این مطالعه از نوع نیمه تجربی با استفاده از پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه است. تعداد 30 نفر از بیماران مبتلا به MS مراجعه کننده به انجمن بیماران MS شهر کرمان به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در گروه های مداخله با درمان شناختی- رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی و گروه گواه گمارده شدند. از پرسش نامه افسردگی، اضطراب، استرس (DASS-21) و پرسش نامه کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس MSQOL-54 به عنوان ابزار اندازه گیری استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که سلامت جسمانی و روانی و به طور کلی کیفیت زندگی در گروه MiCBT نسبت به گروه گواه به طور معناداری افزایش و افسردگی، اضطراب و استرس به طور معناداری کاهش یافته است.

    نتیجه گیری

     درمان شناختی- رفتاری مبتنی بر ذهن آگاهی به عنوان مداخله ای موثر در کاهش مشکلات روان شناختی بیماران مبتلا به MS از جمله افسردگی، اضطراب و استرس و افزایش سطح کیفیت زندگی آن ها پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: مالتیپل اسکلروزیس, سلامت روانی, حالت های هیجانی, کیفیت زندگی, ذهن آگاهی
    Lida Sabagh Kermani, Masoud Fazilat Pour*, Seyed MohammadHossein Mousavi Nasab, HosseinAli Ebrahimi Mimand
    Introduction

    The present study was designed to investigate the effectiveness of mindfulness-integrated cognitive behaviour therapy on emotional states (depression, anxiety, & stress) and quality of life (physical health and mental health) of adults with multiple sclerosis.

    Materials and Methods

    The studied population included all patients who referred to Kerman MS society among them 30 patients were selected using purposive sampling method and they were divided by random into the intervention group of MiCBT and a control group. Depression, Anxiety, stress scale (DASS-21) and quality of life of people with MS [MSQOL-54] questionnaire was employed as the measurement tool.

    Results

    Results showed that physical health, mental health and quality of life, in general, was significantly increased and depression, anxiety, stress were significantly decreased in the MiCBT group when compared with the control group.

    Conclusion

    As a result, mindfulness-integrated cognitive behaviour therapy is suggested as an effective intervention in decreasing psychological problems of people with MS, including depression, anxiety and stress and in improving their quality of life.

    Keywords: Multiple Sclerosis, Mental Health, Emotional States, Quality of Life, Mindfulness
  • عماد آذر*، ایمان الله بیگدلی، مسعود فضیلت پور، سعیده خسروی
    مقدمه

    تفکر به عنوان یکی از کارکردهای عالی شناختیهمواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. گیلفورد با تقسیم بندی تفکر به دو نوع واگرا و همگرا تاثیر شگرفی بر   پژوهش های تجربی تفکر خلاق داشته است. باند فرکانسی آلفا در محدوده 12-8 هرتز با کارکردهای شناختی مانند خلاقیت در ارتباط است. هدف از پژوهش حاضر بررسی افزایش و کاهش تغییرات توان باند آلفا (همگام سازی و ناهمگام سازی وابسته به رویداد) در دو نوع متفاوت تفکر واگرا و همگرا بود.

    روش

    نمونه مورد مطالعه در این پژوهش شامل 38 نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه فردوسی مشهد (19 مرد، 19 زن) بود که با توجه به روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه  انتخاب گردیدند. امواج مغزی  با استفاده از یک دستگاه 19 کاناله در حین انجام تکالیف تفکر واگرا و همگرا ثبت و تغییرات توان باند آلفا با استفاده از نرم افزار متلب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    فعالیت امواج آلفا در موقعیت تفکر واگرا از نواحی قدامی به نواحی خلفی با پدیده   همگام سازی روبه رو بوده است، در حالی که در موقعیت تفکر همگرا کاهش توان باند آلفا در نواحی خلفی در مقایسه با نواحی قدامی مغز مشاهده شد.

    نتیجه گیری

    فعالیت امواج آلفا به صورت قابل توجهی در تکالیف تفکر واگرا با افزایش همراه است که این افزایش فعالیت در نواحی خلفی مغز با افزایش توان بالاتری همراه است، در مقابل تکالیف مرتبط با تفکر همگرا کاهش فعالیت را از نواحی قدامی به نواحی خلفی نشان داد..

    کلید واژگان: همگام سازی, امواج آلفا, نواحی خلفی و قدامی, تفکر واگرا و همگرا
    Emad Azar *, Imanollah Bigdeli, Masoud Fazilat Pour, Saeedeh Khosravi
    Aim

    Thinking as one of the cognitive functions has always been of interest to researchers. With a distinction between divergent and convergent cognitive processes, Guilford has made a huge impact on experimental research on creative thinking. Alpha frequency band in the range of 12-8 Hz is associated with cognitive functions such as creativity. The purpose of this study was to investigate the increase and decrease of alpha power changes (event-related synchronization and de-synchronization) in two different types of divergent and convergent thinking.

    Method

    The sample of this study consists of 38 postgraduate students of Ferdowsi University of Mashhad (19 males, 19 females) who were selected by available and voluntary sampling method. The brain waves were recorded using a 19-channel instrument while performing divergent  and convergent thinking tasks, and alpha power changes were analyzed using MATLAB software.

    Results

    activity of alpha waves is in the position of divergent thinking from the anterior regions to the posterior regions with synchronization, while in the convergent thinking position we have seen the reduction in the power of the alpha band in the posterior regions compared to the anterior regions of the brain.

    Conclusion

    The activity of alpha waves is significantly associated with divergent thinking tasks, which increased activity in the posterior regions of the brain with increased activity, in contrast to tasks related to convergent thinking, indicated decreased activity from the anterior regions to the posterior regions.

    Keywords: Synchronization, alpha waves, posterior, anterior regions, divergent, converging thinking
  • حلیمه رستمی نسب، اصغر سلطانی*، مسعود فضیلت پور

    هدف پژوهش حاضر، بررسی روابط ساختاری میان تعاملات استاد - دانشجو و رشد مهارت های شناختی دانشجویان با میانجی درگیری کلاسی، احساس تعلق و خودچالشی علمی آنان بود. نوع پژوهش توصیفی با طرح همبستگی است. شرکت کنندگان پژوهش 415 دانشجوی کارشناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان در سال تحصیلی 96-95 بودند که با روش نمونه گیری طبقه ای نسبتی انتخاب شدند. ابزار پژوهش برگرفته از پرسش نامه تجارب دوره کارشناسی دانشگاه کالیفرنیا بود. پایایی ابزار با استفاده از روش همسانی درونی و ضریب آلفای کرونباخ محاسبه شد. همچنین، از طریق روش تحلیل عاملی تاییدی، روایی ابزار تایید گردید. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها، از روش مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار AMOS  نسخه 23 استفاده شد. نتایج نشان داد که تعاملات استاد - دانشجو با رشد مهارت های شناختی، درگیری کلاسی، خودچالشی علمی و احساس تعلق دانشجویان رابطه مثبت و معنی داری دارد. همچنین، نتایج نشان داد که رابطه تعاملات استاد - دانشجو با رشد مهارت های شناختی دانشجویان، با میانجی درگیری کلاسی، مثبت و معنی دار است. با این حال، رابطه تعاملات استاد- دانشجو و درگیری کلاسی دانشجویان، با میانجی خودچالشی علمی و احساس تعلق آنان، معنی دار نبود. این یافته ها دلالت های مهمی برای نقش تعامل استاد - دانشجو در افزایش و رشد برون دادهای تحصیلی دانشجویان دارد.

    کلید واژگان: احساس تعلق, تعامل استاد - دانشجو, خودچالشی علمی, درگیری کلاسی, مهارت های شناختی
    Halimeh Rostami Nasab*, Asghar Soltani, Masoud Fazilat Pour
  • ناهید نیکپور، سید محمد حسین موسوی نسب*، مسعود فضیلت پور
    مقدمه

    اختلال کم توجهی/ بیش فعالی از جمله رایج ترین اختلالات رشدی عصبی دوران کودکی محسوب می شود. توجه یکی از مهم ترین کارکردهای شناختی آسیب دیده در این کودکان می باشد که می تواند بسیاری از کارکردهای تحصیلی، اجتماعی و شغلی آینده این کودکان را متاثر سازد. هدف از مطالعه حاضر، بررسی اثربخشی آموزش توجه بر عملکرد توجه و بازداری پاسخ کودکان مبتلا به اختلال کم توجهی/ بیش فعالی بود.

    مواد و روش ها

    نوع پژوهش نیمه آزمایشی با  نمونه گیری هدفمند به صورت پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. بدین منظور 40 دانش آموز پسر مبتلا به اختلال کم توجهی/ بیش فعالی به کمک مصاحبه بالینی و پرسشنامه کانرز شناسایی و انتخاب شدند و به طور تصادفی 20 نفر در گروه آزمایش و 20 نفر در گروه کنترل گمارده شد. به منظور اندازه گیری متغیرهای پژوهش از تکلیف استروپ، آزمون عملکرد پیوسته، آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین و آزمون توجه تقسیم شده استفاده شد. آموزش توجه با استفاده از مجموعه ای از بازی های شناختی مرتبط با توجه و تکالیف توجه محور روی گروه آزمایش در 8 جلسه اجرا گردید. جهت تحلیل داده ها از روش تحلیل کوواریانس استفاده گردید.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که آموزش توجه، عملکرد توجه پایدار و بازداری پاسخ را در کودکان مبتلا به اختلال کم توجهی/ بیش فعالی به طور معناداری بهبود بخشید، اما بر عملکرد توجه انتخابی، توجه متناوب و توجه تقسیم شده اثر معناداری نداشت.

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته ها، برای ارتقاء توجه پایدار و بازداری پاسخ در کودکان مبتلا به اختلال کم توجهی/ بیش فعالی می توان از بسته آموزشی حاضر استفاده نمود

    کلید واژگان: اختلال کم توجهی, بیش فعالی, توجه, شناخت
    Nahid Nikpour, S. M. Hossein Mousavi Nasab*, Masoud Fazilat Pour
    Introduction

    Attention Deficit/Hyperactivity Disorder (ADHD) is one of the most common neurodevelopmental disorders in childhood. Attention is one of the most important cognitive functions which is impaired in children with ADHD that can affect the future educational, social and occupational functions of these children. The aim of this study was to investigate the effectiveness of attention training on attentional functions in children with ADHD.

    Materials and Methods

    The method of this study was semi- experimental with purposive sampling with pre-test and post-test for control group. For this aim, 40 male students were diagnosed as ADHD who were selected by clinical interview and Conner's questionnaire and randomly 20 participants were assigned in the experimental group and 20 were assigned in the control group. In order to measure the variables of the research, Stroop task, continuous performance test, Wisconsin Card Sorting test, and divided attention test were used. Attention training was presented on the experimental group in 8 sessions, using a set of related cognitive games and attention-based task .For data analysis, covariance analysis was used.

    Results

    The results indicated that attention training significantly increased the sustained attention performance and response inhibition of children with ADHD, but there was no significant effect on the selective attention function, shifting attention and divided attention.

    Conclusion

    According to the findings, the present training package can be used to improve sustained attention and response inhibition in children with ADHD.

    Keywords: Attention Deficit Hyperactivity Disorder, Attention, Cognition
  • مسعود فضیلت پور *
    بر اساس دیدگاه تالوینگ، حافظهی معنایی، یکی از انواع حافظه است و به توانایی بازیابی مفاهیم و واژگان معنایی اطلاق میشود. یکی از ابزارهای رایج برای بررسی حافظهی معنایی، هنجارهای مربوط به سلسله مراتب مصادیق تولیدشده برای مفاهیم مفروض است.
    تاکنون پژوهش های بسیاری در زبان های گوناگون، به جز فارسی، با هدف آماده کردن هنجارهای طبقات مفهومی، به این موضوع پرداختهاند. از این رو مطالعه حاضر، به استخراج هنجارهای طبقاتی دانشجویان ایرانی اختصاص یافت.
    روش پژوهش حاضر از نوع توصیفی و جامعهی هدف همهی دانشجویان شاغل به تحصیل دانشگاه های کشور بود. نمونه ی مورد بررسی، 200 نفر از دانشجویان دانشگاه های پنج منطقهی جغرافیایی کشور بود که به شکل نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری داده ها از روش اصلی بتیگ و مونتاگ (1969) ، یعنی ارائهی محرک های مفهومی با فواصل 30 ثانیه ای استفاده شد.
    پس از حذف پاسخ های مخدوش، مصادیق تولیدشدهی معتبر 165 مشارکت کننده برای 51 مفهوم برگرفته از مطالعات اولیهی بتیگ و مونتاگ تحلیل شدند. آنگاه شاخص های توان، رتبه و مجموع پاسخ های تولیدشده برای هر یک از مصادیق، به اضافهی شاخص های درصدی برای مجموع تعداد هر یک از مصادیق به همراه درصد پاسخ های ارائه شده (به عنوان اولین پاسخ برای مصادیق تولیدی هر مفهوم) استخراج شدند.
    کلید واژگان: هنجارهای شاخص, واژگان فارسی, حافظهی معنایی, شاخصیت, هنجارهای کانتیکت
    Masoud Fazilat-Pour *
    Introduction
    According to Tulving, semantic memory is one of the sub-types of memory which is the ability to recollect concepts and semantic words. The hierarchy of the generated exemplars of the given concepts is one of the typical measures for this type of memory. Except for the Farsi language, there are mass studies in preparation of the conceptual categories; therefore the present study is aimed to prepare category norms for the Iranian students.
    Method
    The method of study was descriptive. The target population includes all of the current students at the universities of Iran. The studied sample consisted of 200 students, recruited from the universities from five geographical zones by convenience sampling. For data collection, the original method of Battig and Montague (1969) is employed where the conceptual stimuli are presented in 30-second intervals.
    Results
    After eliminating the incomplete responses, the valid generated exemplars of 165 participants for 51 concepts as extracted from the original Battig and Montague study, are analyzed. The measures of potency, rank, and the total number of generated exemplars are extracted for each of the exemplars. In addition, the percentages’ measures of the total number for each of the exemplars and the percentage of the generated exemplars as the first response are extracted.
    Concussion: The extracted category norms can be used as a valuable tool for the studies of semantic memory in different scientific areas.
    Keywords: Typicality Norms, Persian Verbal Items, Semantic memory, Connecticut Norms
  • رباب زمانی امیرزکریا، مسعود فضیلت پور*، افسانه توحیدی
    هدف
    هدف مطالعه حاضر بررسی اثربخشی آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) بر توجه پایدار و دلزدگی تحصیلی دانشجویان بود.
    روش
    روش پژوهش نیمه آزمایشی و طرح مورد استفاده، پیش آزمون- پس آزمون با گروه مداخله و کنترل بود. جامعه پژوهش شامل دانشجویان دختر مقطع کارشناسی شاغل به تحصیل و مقیم در خوابگاه های دانشگاه شهید باهنر کرمان در سال 94-95 بودند. از بین آن ها 55 نفر به وسیله پرسشنامه دلزدگی تحصیلی دلاورپور انتخاب شده و در دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. برای رسیدن به این تعداد، حدود 400 نفر از افراد ساکن در خوابگاه های دانشگاه، پرسشنامه را تکمیل کردند. افراد دو گروه پرسشنامه های دلزدگی تحصیلی دلاورپور، ذهن آگاهی فرایبورگ و آزمون عملکرد پیوسته را قبل و بعد از مداخله اجرا کردند. MBSR به مدت هشت هفته بر روی گروه مداخله انجام شد.
    یافته ها
    تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که MBSR تاثیر معناداری بر کاهش دلزدگی تحصیلی و افزایش توجه پایدار و همچنین افزایش ذهن آگاهی افراد دارد.
    نتیجه گیری
    مداخلات درمانی مبتنی بر کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به عنوان روشی موثر برای دانشجویان مبتلا به دلزدگی تحصیلی و مشکلات توجه پایدار مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی, توجه پایدار, دلزدگی تحصیلی
    Robab Zamani-Amirzakaria, Masoud Fazilat-Pour*, Afsaneh Towhidi
    Objectives
    The aim of this study was to investigate the effectiveness of MBSR training on the sustained attention and academic boredom of students.
    Method
    The method was semi-experimental and the employed design was pretest and posttest with intervention and control groups. The research population consisted of undergraduate female undergraduate students studying and residing at Shahid Bahonar University of Kerman dormitories in 2005-2006. Among them, 55 individuals were screened by Delavarepour’s Academic Boredom Questionnaire and they are divided into two groups of intervention and control. To reach this sample, about 400 people in the dormitory filled out the questionnaire. Both the groups conducted the Delavapour’s Academic Boredom, and the Freiburg Mindfulness questionnaires, plus the Continuous Performance Test before and after the intervention. The intervention group participated in the 8 weeks MBSR sessions.
    Results
    Data are analyzed using ANCOVA and the results indicated that MBSR had a significant effect on reducing individuals ‘academic boredom, increasing sustained attention as well as increasing mindfulness.
    Conclusion
    MBSR treatment interventions can be used as an effective method for the students with academic boredom and sustained attention problems
    Keywords: Mindfulness, Based Stress Reduction, Sustained attention, Academic Boredom
  • شریفه جوشن پوش، مسعود فضیلت پور *، عباس رحمتی
    ابتلا به بیماری های مزمن از جمله صرع، در دوران نوجوانی، یک بحران برای کل خانواده محسوب می شود. از بین جنبه های متاثر از این بحران در خانواده می توان به کیفیت ارتباط والد- فرزندی اشاره نمود که توجه ویژه ای را می طلبد. هدف مطالعه حاضر، بررسی اثربخشی آموزش روابط والد– فرزند مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) بر تعارض والد– نوجوان مادران دارای فرزند مصروع در شهر اصفهان بود. طرح پژوهش مطالعه حاضر، نیمه تجربی و از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش شامل مادران دارای فرزند نوجوان مصروع شهر اصفهان بود. نمونه گیری به صورت در دسترس با مراجعه به انجمن صرع اصفهان انجام پذیرفت. 24 نفر از مادران به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل جایگزین شدند و پرسش نامه ی تاکتیک های تعارض را در پیش آزمون و پس آزمون تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و تحلیل کوورایانس چند متغیره تحلیل شد.نتایج به دست آمده نشان دادند که میزان تعارض گروه مداخله در مقایسه با گروه گواه در مرحله ی پس آزمون به طور معناداری کاهش یافته است، ( 05/0 >p). همچنین یافته ها نشان دهنده ی افزایش معنادار نمرات استدلال (05/0 >p) و کاهش معنادار نمرات پرخاشگری کلامی و فیزیکی ( 05/0 >p) بودند. بنابر نتایج به دست آمده از مطالعه حاضر می توان نتیجه گرفت آموزش روابط والد – فرزند مبتنی بر ACT می تواند میزان تعارض والد – نوجوان را کاهش دهد.
    کلید واژگان: روابط والد, فرزند, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, تعارض, صرع
    Sharifeh Joshan-Poush, Masoud Fazilat-Pour *, Abbas Rahmati
    Suffering from chronic diseases including epilepsy during adolescence is a crisis for the whole family. Among the affected areas in these families is mother-child relationship quality which necessitates special attention. The purpose of this study was to evaluate the effectiveness of child relationship training based on ACT on the parent-adolescent conflict of mothers with epileptic child. This study was quasi-experimental with a pretest-posttest design and a control group. The population included mothers with epileptic teenagers of Isfahan city. Participants recruited through convenient sampling from Esfahan Epilepsy Center. 24 mothers were selected and randomly assigned to two groups of training and control with the equal sample sizes. They completed the Conflict Tactics Scales as the pretest and posttests. The results of multivariate analysis of covariance showed a significant decrease in parent-adolescent conflict in the mean posttest in the training group as compared to the control group (p
    Keywords: parent, child relationship, acceptance, commitment therapy [ACT], conflict, epilepsy
  • Firoozeh Mirzaee Rabor, Ali Taghipour, Khadigeh Mirzaii Najmabadi *, Seyed Hosein Fattahi Masoum, Masoud Fazilat Pour
    Background
    Respect to women’s autonomy in vaginal child birth is a key factor of maternity care. Engaging women in decision-making in vaginal delivery helps women have a positive experience of delivery.
    Objectives
    In this content analysis of qualitative study we explored experiences of mothers and midwives in women’s role in normal vaginal childbirth.
    Methods
    This study was conducted in 2013 - 2014 in Iran. Overall 23 women and midwives were evaluated in this study. Data collected from 12 women and 11 midwives via in-depth semi structured interviews. Participants were selected from governmental and private hospitals in Mashhad and Kerman, Iran. Data analysis was performed using conventional content analysis with MAXqda software (version, 2007).
    Results
    Mothers’ and midwives’ experiences about women’s role in vaginal childbirth could be organized and categorized in one theme, referred to “Empowerment of women in vaginal childbirth”. This theme consists of two subthemes: “attempts to exhibit self-assertion” and “quest for information” and four categories of compromise with the labor process, cooperation with midwife, finding delivery sources during pregnancy and seeking delivery information in labor.
    Conclusions
    Attention to women active role in vaginal child birth could improve women experience of vaginal delivery.
    Keywords: Vaginal Childbirth, Women's Role, Qualitative Study, Content Analysis
  • پروانه شهیدی، سیدمحمدحسین موسوی نسب*، مسعود فضیلت پور
    دو نوع حافظه درازمدت آشکار یعنی حافظه رویدادی و معنایی قابل تمایز هستند. عوامل زیادی از جمله سن می توانند با این دو نوع حافظه ارتباط داشته باشند. پژوهش حاضر با هدف بررسی حافظه رویدادی و معنایی در گروه های سنی مختلف بزرگسال از جوان تا سالمند انجام شد. جامعه مورد بررسی عبارت از تمامی افراد گروه های سنی 25-20، 35-30، 45-40، 55-50 و 65-60 سال در شهر کرمان بودند که در هر گروه سنی 60 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس مورد ارزیابی قرار گرفتند. افراد به آزمون های حافظه آینده نگر، بازشناسی چهره و اسم، و یادآوری جملات جهت بررسی حافظه رویدادی و آزمون های یادآوری حروف جهت بررسی حافظه معنایی پاسخ دادند. نتایج حاصل از تحلیل واریانس نشان داد که بین حافظه رویدادی در سنین 55-50 و 65-60 در مقایسه با گروه های سنی 25-20، 35-30 و 45-40 تفاوت معناداری وجود دارد، درحالی که بین سنین 55-50 و 65-60 تفاوت معناداری وجود ندارد. مقایسه گروه های سنی در حافظه معنایی نشان داد که بعد از کنترل تحصیلات تفاوت معناداری بین گروه های مختلف سنی وجود ندارد. با توجه به یافته های این پژوهش می توان گفت بعد از سن 50-45 سالگی عملکرد حافظه رویدادی ضعیف می شود ولی افزایش سن با عملکرد حافظه معنایی رابطه ای ندارد. افت در عملکرد حافظه رویدادی می تواند با کاهش کارآیی مغز، تفاوت های مرتبط با سن در ظرفیت حافظه فعال، سرعت پردازش و عملکردهای بازداری قابل تبیین باشد.
    کلید واژگان: سن, حافظه رویدادی, حافظه معنایی, جوانی, پیری
    Parvaneh Shahidi, S. M. Hossein Mousavi Nasab *, Masoud Fazilat Pour
    The aim of this study was to compare episodic and semantic memory in adults with different ages from young to beginning of old age. The numbers of participants were 300 that were chosen by convenience sampling method and their ages were ranked: 20-25, 30-35, 40-45, 50-55, 60-65 ages. The participants completed the prospective memory, face and name recognition, free recall of actions and sentences to investigate episodic memory and letter verbal fluency in order to investigate the semantic memory. The results showed significant difference between different age groups 50-55, 60-65 in term of episodic memory when compared to other ages 20-25, 30-35, and 40-45; whereas in 50-55 and 60-65 age groups there was no significant difference. The comparison among ages in terms of semantic memory showed that after controlling their education level there was no significant difference among age groups. Findings revealed that by increasing of age after 45-50 the performance in episodic memory becomes weaker, whereas the increase of age doesnt affect semantic memory performance.
    Keywords: Age, Episodic memory, Semantic memory, young age, old age
  • مریم پورمیرزایی، مسعود باقری، مسعود فضیلت پور
    زمینه و هدف
    شناخت حاکم بر ذهن زن و شوهر (ذهن خوانی) و وجود اختلالات روانی، از جمله عوامل مشکل ساز بین زوجین می باشد. با توجه به این که تاکنون رابطه بین این متغیرها در سطحی فراتر از روابط ساده مورد بررسی قرار نگرفته است، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر ذهن خوانی بر رضایت زناشویی با نقش واسطه سلامت عمومی انجام شد.

    مواد و روش ها
    این پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه مورد بررسی را تمامی زوجینی که در سال 95-1394 به مراکز مشاوره کرمان مراجعه کرده بودند، تشکیل داد. 82 زوج (164 نفر) از سه مرکز مشاوره با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به مقیاس رضایت زناشویی (ENRICH Couple Scale یا ECS)، آزمون ذهن خوانی (Reading the Mind in the Eyes Test یا RMET) و پرسش نامه سلامت عمومی (28-General Health Questionnaire یا 28-GHQ)پاسخ دادند. داده ها با استفاده از شاخص های آمار توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها
    تاثیر مستقیم ذهن خوانی بر علایم جسمانی (37/0- = β، 01/0 ≥ P)، اختلال در کارکرد اجتماعی (29/0- = β، 05/0 ≥ P)، افسردگی (34/0- = β، 01/0 ≥ P) و حل تعارض (22/0- = β، 05/0 ≥ P) معنی دار بود؛ در حالی که بر تحریف آرمانی (11/0 = β، 01/0 ≥ P) و رضایت زناشویی (10/0 = β، 05/0 ≥ P) اثر غیر مستقیم و معنی داری داشت که این اثر از طریق نقش واسطه افسردگی اعمال شد. در نهایت، متغیرهای پژوهش 20 درصد از واریانس کل رضایت زناشویی را تبیین نمودند.

    نتیجه گیری
    رابطه بین ذهن خوانی و رضایت زناشویی، خطی و ساده نبود و متغیرهایی همچون افسردگی در این رابطه نقش واسطه جزیی داشتند؛ به گونه ای که تاثیر ذهن خوانی از طریق سلامت روان، موجب افزایش هرچه بیشتر رضایت زناشویی می شود.
    کلید واژگان: نظریه ذهن, روابط زناشویی, سلامت روانی
    Maryam Poormirzaei, Masoud Bagheri, Masoud Fazilat-Pour
    Aim and
    Background
    Understanding in the minds of the couples (mind reading) and mental disorders are among the problematic factors between couples. Since these variables have not been studied beyond simple relationships, this study was conducted to investigate the effect of mind-reading on marital satisfaction with the mediating role of general health.
    Methods and Materials: This was a descriptive correlational study. The research population consisted of all couples who referred to counseling centers in Kerman, Iran, in 2016. 82 couples (164 individuals) from three centers with convenience sampling answered to ENRICH couple scale (ECS), reading the mind in the eyes test (RMET) and general health questionnaire (GHQ). Descriptive statistics and inferential statistics including path analysis were used to analyze the data.
    Findings: Direct effect of mind reading on somatic symptoms (P ≤ 0.01, β = -0.37), social dysfunction (P ≤ 0.05,
    β = -0.29), depression (P ≤ 0.01, β = -0.34) and conflict resolution (P ≤ 0.05, β = -0.22) was significant, while its effect on idealistic distortion (P ≤ 0.01, β = 0.11) and marital satisfaction (P ≤ 0.05, β = 0.10) was significant indirectly, which was applied by the mediating role of depression. Finally, the variables of this study explained 20% of marital satisfaction total variance.
    Conclusions
    The relationship between mind reading and marital satisfaction is not simple and linear. Variables such as depression have a partial mediating role in this relationship in a way that the mind reading effect through mental health further increases marital satisfaction.
    Keywords: Theory of mind, Marital relationships, Mental health
  • Samaneh Mohammadi-Nasab, Masoud Fazilat-Pour *, Abbas Rahmati
    Background
    Attention impairments are the hallmark feature of subclinical depression. The present study used Navon task to compare the allocation of attention to the local and global stimuli in depressed and nondepressed participants.
    Method
    The primary sample included 186 female high school students from Shiraz city who were selected using cluster sampling. The final sample included 145 participants with a stable mood during two-week mood monitoring (75 nondepressed and 70 depressed). A computerized version of Navon task was used to measure attention to local and global stimuli.
    Results
    Depressed participants showed relatively faster reaction times to the global stimuli than to the local stimuli when compared with those in the nondepressed group, which implies a more global scope of attention.
    Conclusion
    Findings are discussed in line with the available conceptualizations of attention changes in depression. In addition, the results are explained in terms of the defocused attention hypothesis and functional perspective of depressed mood.
    Keywords: Depression, Global attention, Local attention, Navon task, Defocused attention
  • مسعود فضیلت پور*، محمد رئوف انجم شعاع، محمدرضا صفاری
    هدف مطالعه حاضر، مقایسه شدت بیش فعالی/کمبود توجه و زیر مقیاس های آن به همراه میزان ذهن آگاهی در افراد معتاد به مواد مخدر و افراد عادی بود. همچنین این مطالعه به بررسی نقش میانجی گر ذهن آگاهی در ارتباط علی بیش فعالی/کمبود توجه با اعتیاد به مواد مخدر پرداخت. نمونه مورد بررسی شامل 153 نفر معتادان بدون نام و 103 نفر افراد همتا و عادی بود. داده ها به کمک مقیاس تشخیصی کوتاه نقص توجه-بیش فعالی کانرز بزرگسالان و مقیاس ذهن آگاهی گردآوری شده و به کمک ضرایب همبستگی، آزمون تی و تحلیل میانجی آنالیز شدند. همبستگی های معکوس و معناداری بین نمره کل بیش فعالی/کمبود توجه و زیرمقیاس های آن با ذهن آگاهی بدست آمد. همچنین تفاوت های معناداری از نظر ذهن آگاهی و بیش فعالی/کمبود توجه و زیرمقیاس های آن در افراد معتاد با همتاهای غیرمعتاد آن‏ها مشاهده شد. تحلیل میانجی از نقش واسطه ای معنادار ذهن آگاهی در ارتباط علی نمره کل بیش فعالی/کمبود توجه بر اعتیاد به مواد مخدر حمایت نمود. بر اساس یافته ها، منطقی به نظر می رسد که اولا نقش اختلال بیش فعالی/کمبود توجه بزرگسالان در ابتلا به اعتیاد با مواد مخدر از نو مورد توجه قرار گیرد. ثانیا در مداخلات درمانی اعتیاد به مواد مخدر، نقش ذهن آگاهی به عنوان عاملی مهم در در نظر گرفته شود.
    کلید واژگان: بیش فعالی-کمبود توجه, اعتیاد به مواد مخدر, ذهن آگاهی
    Masoud Fazilat-Pour *, Mohammadraoof Anjom-Shoaa, Mohammadreza Saffari
    The present study aimed to compare the severity of ADHD and its subscales together with the mindfulness between addicts to narcotic substances and normal individuals. In addition, this study examined for the mediation role of mindfulness in the causal relation between ADHD and addiction to narcotic substances. The studied sample consisted of 153 NA addicts and 103 matched normal controls. Data are collected using CAARSS:S and Mindfulness scale and are subjected to analysis by correlation coefficients, T-Test and mediation analysis. Significant reverse correlations are found between ADHD and its subscales with mindfulness. In addition, significant differences are observed in the mindfulness, ADHD and its subscales between the addicts and non-addict controls. Mediation analysis gave support to the significant role mediating of mindfulness in the causal relationship of ADHD on the narcotic substances addiction. According to the findings, it seems plausible to firstly; reconsider the role of ADHD in the adult’s narcotics addiction. Secondly, the role of mindfulness as an important factor is included in any therapeutic interventions in addictions to narcotics addictions.
    Keywords: ADHD, Narcotics Substance Addiction, mindfulness
  • نجمه پورخالقی، قاسم عسکری زاده، مسعود فضیلت پور
    زمینه و هدف
    افسردگی پس از زایمان بر سلامت مادر، روابط خانوادگی همچنین بر تربیت و رشد کودک اثرات منفی بر جای میگذارد، لذا شناسایی علت های ایجاد کننده آن، خصوصا در زنان نخست زا که برای اولین بار تغییرات جسمی و روحی همراه با بارداری را تجربه می کنند؛ مهم و ضروری است؛ لذا این مطالعه با هدف بررسی نقش حمایت اجتماعی و نوع زایمان در پیش بینی افسردگی پس از زایمان در زنان نخست زا اتجام شد.
    روش کار
    این پژوهش از نوع مطالعه توصیفی- همبستگی و جامعه پژوهش شامل کلیه زنان باردار و نخست زا بود که به مراکز بهداشتی و درمانی شهر کرمان در سال 1395 مراجعه کرده بودند. دویست و پنج نفر به روش نمونه گیری خوشه ایو در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری شامل پرسشنامه مشخصات دموگرافیک، پرسشنامه افسردگی ادینبرگ و پرسشنامه حمایت اجتماعی بود. داده ها با استفاده از نرم افزار Spss-20 و روش های رگرسیون لوجستیک و آزمون تی مستقل مورد تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    در مجموع 102 نفر دارای درجاتی از افسردگی پس از زایمان و 103 نفر غیر افسرده بودند، نتایج نشان داد احتمال بروز افسردگی در زنان نخست زا، پس از زایمان به واسطه کاهش مولفه های حمایت اطلاعاتی- هیجانی، حمایت مهربانی و حمایت تعامل اجتماعی مثبت؛ به ترتیب 40.18، 10.1 و 5.55 درصد بود. همچنین احتمال بروز افسردگی در زنان نخست زا پس از زایمان به واسطه نوع زایمان 27 درصد بود و زنانی که زایمان سزارین داشتند به صورت معناداری افسرده تر از زنانی بودند که زایمان طبیعی داشتند (0/001>p).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج پژوهش حاضر توصیه می شود نسبت به افزایش حمایت اجتماعی خصوصا در مولفه های حمایت اجتماعی ذکرشده در زنان نخست زا توجه ویژه ای گردد. همچنین برای زنان نخست زا که به صورت سزارین زایمان می کنند، درمان های پیشگیرانه در نظر گرفته شود.
    کلید واژگان: زنان نخست زا, افسردگی پس از زایمان, حمایت اجتماعی
    Najmeh Pourkhaleghi, Gasem Askarizadeh, Masoud Fazilat Pour
    Background and Objectives
    Post-partum depression affects the mother's health, family relationships and child's training, negatively. Therefore, determining the related reasons, in especial in the women who have the first delivery and will experience the physical and mental changes of such event in their life is very important. Therefore, the aim of this study was to assess the role of social support as well as the kind of child delivery in order to predict the post-partum depression in such group of women.
    Methods
    The statistical population of this correlational-descriptive study consists of all women in the nulliparous women who have been referred to the medical centers of Kerman during 2016. Among them, 205 were chosen by a cluster and convenience sampling methods. The measurement tools were including demographic features questionnaire, Edinburgh postnatal depression scale (EPDS), and social support questionnaire (MOS-SSS). Data were analyzed with SPSS software using logistic regression and T-test method.
    Results
    In total, 102 individuals have degrees of postpartum depression and the rest of the patients were non-depressed.The results showed that the possibility of depression emergence in these women, after child delivery based on the decrease of factors such as emotional - informational support, emotional support and positive social interaction support were about 40.18, 10.1 and 5.55%, respectively. Also, the possibility of depression in this group after delivery regarding the kind of delivery was 27%. As well, the women who had caesarian delivery significantly were more depressed rather than whom had natural delivery (p
    Conclusion
    Based on the results of this study, more attention should be paid to increase social support for women who will go into the first labor; and also the preventive treatments must be considered for women give birth a child by caesarian section.
    Keywords: Nulliparous Women, Post-Partum Depression, Social Support
  • Firoozeh Mirzaee Rabor, Ali Taghipour, Moghaddameh Mirzaee, Khadigeh Mirzaii Najmabadi*, Masoud Fazilat Pour, Seyed Hosein Fattahi Masoum
    Background
    Vaginal delivery is one of the challenging issues in medical ethics. It is important to use an appropriate instrument to assess medical ethics attitudes in normal delivery, but the lack of tool for this purpose is clear.
    Objectives
    The aim of this study was to develop and validate a questionnaire for the assessment of women’s attitude on medical ethics application in normal vaginal delivery.Patients and
    Methods
    This methodological study was carried out in Iran in 2013 - 2014. Medical ethics attitude in vaginal delivery questionnaire (MEAVDQ) was developed using the findings of a qualitative data obtained from a grounded theory research conducted on 20 women who had vaginal childbirth, in the first phase. Then, the validation criteria of this tool were tested by content and face validity in the second phase. Exploratory factor analysis was used for construct validity and reliability was also tested by Cronbach’s alpha coefficient in the third phase of this study. SPSS version 13 was used in this study. The sample size for construct validity was 250 females who had normal vaginal childbirth.
    Results
    In the first phase of this study (tool development), by the use of four obtained categories and nine subcategories from grounded theory and literature review, three parts (98-items) of this tool were obtained (A, B and J). Part A explained the first principle of medical ethics, part B pointed to the second and third principles of medical ethics, and part J explained the fourth principle of medical ethics. After evaluating and confirming its face and content validity, 75 items remained in the questionnaire. In construct validity, by the employment of exploratory factor analysis, in parts A, B and J, 3, 7 and 3 factors were formed, respectively; and 62.8%, 64% and 51% of the total variances were explained by the obtained factors in parts A, B and J, respectively. The names of these factors in the three parts were achieved by consideration of the loading factor and medical ethics principles. The subscales of MEAVDQ showed significant reliability. In parts A, B and J, Cronbach’s alpha coefficients were 0.76, 0.72 and 0.68, respectively and for the total questionnaire, it was 0.72. The results of the test–retest were satisfactory for all the items (ICC = 0.60 - 0.95).
    Conclusions
    The present study showed that the 59-item MEAVDQ was a valid and reliable questionnaire for the assessment of women’s attitudes toward medical ethics application in vaginal childbirth. This tool might assist specialists in making a judgment and plan appropriate for women in vaginal delivery management.
    Keywords: Medical Ethics, Natural Childbirth, Validation Studies, Attitude, Women
  • مطهره نصرت آبادی، مسعود باقری، مسعود فضیلت پور
    مقدمه
    فرسودگی شغلی در جوامع امروزی شیوع زیادی پیدا کرده و تمام ابعاد زندگی را در بر گرفته است. با توجه به این مساله، پژوهش حاضر با هدف بررسی اثرات متغیرهای ابعاد شخصیت و سبک های اسناد بر متغیر وابسته فرسودگی شغلی با نقش واسطه ای تاب آوری در بین جراحان شهر کرمان، انجام شد.
    روش
    جامعه مورد بررسی عبارت بودند از 127 جراح که از بین آنها تعداد 90 نفر به شیوه تصادفی انتخاب و با روش سرشماری پرسشگری شدند. ابزار پرسشگری شامل چهار پرسش نامه ابعاد شخصیت NEO با 60 گویه، سبک اسناد بزرگسالان Seligman با 48 گویه، تاب آوری Connor-Davidson با 20 گویه و فرسودگی شغلی Maslach با 26 گویه بود.
    یافته ها
    نتایج از طریق مدل سازی– تحلیل مسیر نشان داد که مدل مفهومی مطالعه دارای برازش مناسب بود. بنابراین، سبک اسناد خوش بینانه دارای تاثیر مستقیم مثبت و معنی دار بر تاب آوری بود. به علاوه، سبک اسناد بدبینانه تاثیر مستقیم معکوس و معنی داری بر تاب آوری نشان داد. همچنین تاب آوری تاثیر مستقیم مثبت و معنی داری بر فراوانی عدم کفایت شخصی داشت. به علاوه، سبک اسناد خوش بینانه و بدبینانه دارای تاثیر غیر مستقیم مثبت و معنی دار به واسطه متغیر تاب آوری بر فراوانی عدم کفایت شخصی بود.
    نتیجه گیری
    سبک اسناد خوش بینانه و بدبینانه به عنوان مهم ترین متغیر پیش بینی کننده فراوانی عدم کفایت شخصی جراحان به واسطه متغیر تاب آوری شناخته شد.
    کلید واژگان: ابعاد شخصیت, سبک اسناد, فرسودگی شغلی, تاب آوری, جراحان, ایران
    Motahareh Nosratabadi, Masoud Bagheri, Masoud Fazilatpour
    Background and Aims
    There is a high prevalence of burnout in modern societies and it encompasses all aspects of life. Thus, this study investigated the effects of personality dimensions and attribution styles variables on the dependent variable of job burnout with the mediating role of resiliency in surgeons in Kerman, Iran.
    Methods
    The target population consisted of 127 surgeons of whom 90 surgeons were selected through census random technique and were interviewed. Data collection tools included the NEO personality dimensions with 60 items, Seligman Adult Attributional Styles with 48 items, Connor-Davidson Resilience Scale with 20 items, and Maslach Burnout Inventory with 26 items.
    Results
    Finding of path modeling showed that the conceptual model of the study had a suitable fit. Thus, optimistic attribution style had a significant direct positive effect on resiliency. In addition, pessimistic attribution style had a significant direct negative effect on resiliency. Resiliency had a significant direct positive effect on the frequency of personal inadequacy. Moreover, optimistic and pessimistic attribution styles had a significant indirect positive effect on the frequency of personal inadequacy through the mediating role of resiliency.
    Conclusion
    Optimistic and pessimistic attribution styles were recognized as the most important variable predicting the frequency of personal inadequacy of surgeons through the variable of resiliency.
    Keywords: Dimensions of personality, Style attribution, Job burnout, Resiliency, Surgeons, Iran
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر مسعود فضیلت پور
    دکتر مسعود فضیلت پور
    دانشیار
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال