mohammad hatami
-
BackgroundThe long-term, demanding nature of caring for dementia patients leaves a detrimental impact on carers' physical and emotional well-being.ObjectivesThe present study aimed to compare the effectiveness of self-care education and process emotion regulation in the mitigation of depression symptoms among the caregivers of older adults with dementia.Materials and MethodsThis quasi-experimental study was conducted based on a pre-test-post-test design and a four-month follow-up period with a control group. The statistical population consisted of all caregivers who cared for dementia patients in their homes or institutions and were referred to Dr. Rostam Seifaldini's center in Kerman in 2021. The statistical sample consisted of 45 people who were selected via convenience sampling. Thereafter, 15 subjects were randomly assigned to the control group, and 30 cases were allocated to two experimental groups. The experimental group received self-care training and process emotion regulation interventions in eight 45-minute sessions once a week. Data were collected using the Beck Depression Inventory (1961) and analyzed in SPSS software (version 26) using repeated measures analysis of variance.ResultsThe results demonstrated that self-care education and emotion process regulation training were effective in depression and quality of life among the caregivers of older adults with dementia (P<0.01). The findings also pointed out that there was no significant difference between the effectiveness of the two interventions (self-care education and emotion process regulation training) in reducing depression symptoms among the caregivers of older adults with dementia.ConclusionIt can be concluded that self-care and emotion regulation training are effective in the mitigation of depression symptoms in caregivers.Keywords: Depression, Caregivers, Emotional Regulation, Self-Care, Dementia
-
پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتباریابی بسته آموزشی ارتقای سبک زندگی سالم مبتنی بر فرهنگ ایرانی و اسلامی برای بیماران دیابتی انجام شد. پژوهش حاضر یک مطالعه کیفی است که از روش تحلیل مضمون به روش آترید استرلینگ (2001) برای تحلیل محتوای متون فرهنگ ایرانی اسلامی بهره برد. جامعه آماری شامل متون علمی و پژوهشی مرتبط با فرهنگ ایرانی اسلامی و کیفیت زندگی و سبک زندگی سالم از سال 1390 تا 1402 بود. نمونه گیری به روش هدفمند انجام شد و داده ها از طریق مطالعه دقیق متون جمع آوری و تحلیل شدند. برای اعتباریابی بسته آموزشی، از روش توافق بین ارزیابان استفاده شد و ضریب توافق CVR و ضریب کاپا محاسبه گردید. تحلیل داده ها نشان داد که بسته آموزشی شامل مولفه هایی نظیر تغذیه سالم، فعالیت بدنی، مدیریت استرس، مراقبت های پزشکی، آموزه های دینی، روابط خانوادگی و اجتماعی و آموزش های روانشناختی است. ضریب توافق بین ارزیابان برای اهداف بسته 0.89، محتوای جلسات 0.92، فنون آموزشی 0.88 و بودجه بندی زمان 0.91 به دست آمد. ضریب کاپا نیز 0.86 محاسبه شد که نشان دهنده توافق بالای بین ارزیابان است. بسته آموزشی تدوین شده شامل 10 جلسه است که هر جلسه به یک یا چند مولفه کلیدی اختصاص دارد و شامل مباحث نظری و تمرینات عملی است. نتایج پژوهش نشان داد که بسته آموزشی ارتقای سبک زندگی سالم مبتنی بر فرهنگ ایرانی و اسلامی دارای روایی و پایایی مناسبی است و می تواند به بهبود کیفیت زندگی و سلامت بیماران دیابتی کمک کند. استفاده از آموزه های دینی و فرهنگی در طراحی بسته های آموزشی باعث افزایش انگیزه و مشارکت بیماران می شود و به بهبود تبعیت از درمان و کاهش مشکلات روانی کمک می کند.
کلید واژگان: دیابت, سبک زندگی سالم, فرهنگ ایرانی و اسلامی, آموزه های دینی, کیفیت زندگی, بسته آموزشیThis study aimed to design and validate an educational package to promote a healthy lifestyle based on Iranian and Islamic culture for diabetic patients. This qualitative study used the thematic analysis method of Attride-Stirling (2001) to analyze the content of texts related to Iranian Islamic culture. The statistical population included scientific and research texts related to Iranian Islamic culture and healthy lifestyle from 2011 to 2023. Purposeful sampling was used to select the texts, and data were collected and analyzed through detailed study of the texts. The educational package's validity was assessed using inter-rater agreement, and the Content Validity Ratio (CVR) and Kappa coefficient were calculated. The data analysis identified key components of the educational package, including healthy nutrition, physical activity, stress management, medical care, religious teachings, family and social relationships, and psychological education. The inter-rater agreement for the package's objectives was 0.89, for session content was 0.92, for educational techniques was 0.88, and for time budgeting was 0.91. The Kappa coefficient was 0.86, indicating high agreement among raters. The developed educational package includes 10 sessions, each dedicated to one or more key components, comprising theoretical discussions and practical exercises. The results indicated that the educational package for promoting a healthy lifestyle based on Iranian and Islamic culture has suitable validity and reliability. It can help improve the quality of life and health of diabetic patients. Incorporating religious and cultural teachings in educational packages enhances patients' motivation and participation, leading to better treatment adherence and reduced psychological issues.
Keywords: Diabetes, Healthy Lifestyle, Iranian, Islamic Culture, Religious Teachings, Quality Of Life, Educational Package -
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و هفتم شماره 1 (پیاپی 193، فروردین و اردیبهشت 1403)، صص 257 -270مقدمه
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی بسته آموزشی ارتقای سبک زندگی سالم مبتنی بر فرهنگ ایرانی و اسلامی بر تبعیت از درمان و سلامت بیماران مبتلا به دیابت انجام شد.
روش کاراین پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل کلیه مراجعه کنندگان به یکی از مراکز روان درمانی منطقه 5 شهر تهران بود. نمونه پژوهش شامل 30 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل) بود که به روش هدفمند انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تبعیت از درمان بیماران دیابتی و پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) بود. گروه آزمایش در ده جلسه آموزشی شرکت کردند که مباحثی همچون تغذیه سالم، فعالیت بدنی، مدیریت استرس، مراقبت های پزشکی، آموزه های دینی، و روابط خانوادگی و اجتماعی را پوشش می داد.
نتایجنتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که بسته آموزشی ارتقای سبک زندگی سالم مبتنی بر فرهنگ ایرانی و اسلامی به طور معنی داری بر تبعیت از درمان و سلامت عمومی بیماران مبتلا به دیابت اثربخش بوده است. گروه آزمایش در مراحل پس آزمون و پیگیری بهبود قابل توجهی در نمرات تبعیت از درمان و سلامت عمومی نشان دادند، در حالی که گروه کنترل تغییرات معناداری را نشان نداد. بسته آموزشی مبتنی بر فرهنگ ایرانی و اسلامی تاثیر مثبتی بر تبعیت از درمان و سلامت بیماران دیابتی دارد (001/0>P).
نتیجه گیریاین نتایج نشان دهنده اهمیت طراحی مداخلات آموزشی با توجه به فرهنگ و ارزش های بومی است. استفاده از چنین برنامه هایی می تواند به بهبود مدیریت دیابت و کاهش عوارض آن کمک کند.
کلید واژگان: دیابت, سلامت عمومی, سبک زندگی سالم, فرهنگ ایرانی و اسلامیIntroductionThis study aimed to evaluate the effectiveness of a healthy lifestyle promotion educational package based on Iranian and Islamic culture on treatment adherence and health in diabetic patients.
MethodsThis quasi-experimental study employed a pre-test and post-test design with a control group and a two-month follow-up period. The statistical population included all visitors to a psychotherapy center in District 5 of Tehran. The sample consisted of 30 individuals (15 in the experimental group and 15 in the control group) selected through purposive sampling. Research instruments included the Diabetes Treatment Adherence Questionnaire and the General Health Questionnaire (GHQ). The experimental group participated in ten educational sessions covering topics such as healthy nutrition, physical activity, stress management, medical care, religious teachings, and family and social relationships.
ResultsResults from repeated measures ANOVA indicated that the educational package significantly improved treatment adherence and general health in diabetic patients. The experimental group showed substantial improvement in treatment adherence and general health scores in the post-test and follow-up phases, while the control group did not exhibit significant changes. The educational package based on Iranian and Islamic culture positively impacted treatment adherence and health in diabetic patients. These results highlight the importance of designing educational interventions that consider local culture and values (P<0.001).
ConclusionImplementing such programs can aid in better diabetes management and reduce its complications.
Keywords: Diabetes, General Health, Healthy Lifestyle, Iranian, Islamic Culture -
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر ادراک خودکارآمدی و رفتارهای خودمراقبتی افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب انجام شد. پژوهش حاضر کمی از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری، شامل بیماران مبتلا به عروق کرونری قلب مراجعه کننده به مرکز قلب بیمارستان مدائن تهران در شش ماهه دوم سال 1400 بود. در این پژوهش تعداد 34 بیمار مبتلا به عروق کرونری قلب با روش نمونه گیری داوطلبانه و هدفمند انتخاب و با شیوه تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایدهی شدند (18 بیمار در گروه آزمایش و 16 بیمار در گروه گواه). بیماران در آزمایش مداخله درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد Wynne et al. را طی یک و نیم ماه در 10 جلسه 75 دقیقه ای دریافت نمودند. در این پژوهش از پرسشنامه خودکارآمدی Sherer et al. (SEQ) و پرسشنامه خودمراقبتی Galiana et al. (SCQ) استفاده شد. داده های حاصل با تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودکارآمدی و رفتارهای خودمراقبتی افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب تاثیر معنادار دارد. بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد با بهره گیری از شش فرایند پذیرش روانی، گسلش شناختی، خود تحت عنوان زمینه، تعامل با زمان حال، ارزش های مشخص شده و رفتار متعهدانه می تواند به عنوان یک درمان کارآمد جهت بهبود ادراک خودکارآمدی و رفتارهای خودمراقبتی افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب مورد استفاده قرار گیرد.کلید واژگان: خودکارآمدی, عروق کرونری قلب, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, خودمراقبتیIntroductionOne of the diseases that can cause many physiological and psychological complications is coronary heart disease. According to the predictions of scientific societies, these diseases will be the main cause of death in different countries by 2030. According to the scientific findings published by the World Health Organization, it is predicted that 8.44% of deaths in Iran will be related to coronary heart disease by 2030. Coronary heart disease is a serious and rapidly growing disease. Coronary heart disease is one of the diseases that lead to increased mortality, lack of self-reliance, increased depression and anxiety in affected people. Several factors such as anxiety and depression, social stress, conflict and hostile behavior can lead to abnormal coronary contraction, increased coronary artery blockage, malignant heart rhythm irregularities and as a result, heart failure. The occurrence of psychological disorders such as depression and anxiety in patients with coronary heart disease causes them to experience less self-efficacy and self-care behaviors. Therefore, the present study was conducted to investigate the effectiveness of acceptance and commitment therapy on the self-efficacy perceived and self-care behaviors of people with coronary heart disease.
MethodThe present study was quasi-experimental with a pretest, post-test, control group and two-month follow-up period design. The statistical population of this study included patients with coronary heart disease referred to the heart center of Madain Hospital in Tehran in the second half of 2020. The statistical population included patients with coronary heart disease referred to the heart center of Madayen Hospital in Tehran in the second half of 2020. 34 Patient with coronary heart disease were selected through a voluntary and purposive sampling method and randomly assigned to experimental and control groups (18 patients in the experimental group and 16 patients in the control group). The experimental group received ten seventy-five-minute sessions of acceptance and commitment therapy during One and a half months. The applied questionnaires in this study included the self-efficacy questionnaire (Sherer et al., 1982) and Self-Care Questionnaire (Galiana et al., 2015). The data from the study were analyzed through repeated Mixed ANOVA via SPSS23 statistical software.
ResultsThe results showed that acceptance and commitment therapy have a significant effect on the self-efficacy and self-care behaviors of the cardiac people with coronary heart disease. In addition, the results showed that the effect of acceptance and commitment therapy was stable on the self-efficacy and self-care behaviors of the cardiac patients with coronary heart disease with a follow-up stage. After carefully examining the descriptive findings, it was found that acceptance and commitment therapy increase the self-efficacy and self-care behaviors of the cardiac people with coronary heart disease in the post-test and follow-up stages.
ConclusionAccording to the findings of the present study, it can be concluded that acceptance and commitment therapy can be used as an efficient intervention to improve the self-efficacy and self-care behaviors of the people with coronary heart disease through employing techniques such as six main processes, including psychological acceptance, context self, communication with the present time, values and committed action.Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Coronary Heart Disease Perceived Self-Efficacy, Self-Care Behaviors -
مقدمه
پژوهش حاضر با هدف اثربخشی خودتنظیمی رفتارتوجهی بر حافظه کاری، نارسایی توجه و بیش فعالی کودکان انجام شد.
روشاین پژوهش به روش آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه آزمایش و یک گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری، شامل کلیه کودکان 7 تا 12 ساله مبتلا به نارسایی توجه و بیش فعالی بود که در سال تحصیلی 99-1398 به مراکز مشاوره و روان شناسی منطقه 5 تهران مراجعه کرده و تحت درمان دارویی ریتالین قرار داشتند. نمونه گیری به روش تصادفی ساده انجام شد. سپس از میان 40 نفر که بیشترین علائم بیش فعالی- نارسایی توجه و کمترین نمره را در حافظه کاری کسب کردند، به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. گروه آزمایش جداگانه در 8 جلسه هفتگی 60 دقیقه ای مداخله پژوهش شرکت کردند و گروه کنترل در لیست انتظار ماند. ابزار اندازه گیری پژوهش شامل پرسشنامه علایم مرضی کودکان (CSI-4) و مقیاس سنجش حافظه کاری آلوی و همکاران (2008) بود. داده های آماری به کمک تحلیل کوواریانس چندمتغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها:
یافته ها حاکی از آن است که مداخله های خودتنظیمی رفتارتوجهی برحافظه کاری و کاهش نشانگان نارسایی توجه- بیش فعالی کودکان موثر است.
نتیجه گیریآموزش مهارت های خودتنظیمی رفتارتوجهی تاثیر چشمگیری بر حافظه کاری کودکان ADHD داشت.
کلید واژگان: خودتنظیمی رفتارتوجهی, حافظه کاری, نارسایی توجه, بیش فعالی, کودکان ADHDIntroductionThe aim of this study was to evaluate the effectiveness of behavioral self-regulation on working memory, attention deficit and hyperactivity in children.
MethodThis research was performed experimentally with a pretest-posttest design with an experimental group and a control group. The statistical population included all children aged 7 to 12 years with attention deficit hyperactivity disorder who referred to counseling and psychology centers in Tehran's District 5 in the academic year 2019-2020, and were treated with Ritalin. Sampling was done by simple random method. Then, among the 40 people who received the most symptoms of attention deficit hyperactivity disorder and the lowest score in working memory, they were randomly divided into experimental and control groups. The experimental group separately participated in 8 weekly sessions of 60 minutes of research intervention and the control group remained on the waiting list. The research instruments included the Pediatric Symptoms Questionnaire (CSI-4) and the Work Memory Scale of Aloy et al. (2008). Statistical data were analyzed using multivariate analysis of covariance.
ResultsThe findings indicate that self-regulatory behavioral interventions are effective on working memory and reducing the symptoms of attention deficit hyperactivity disorder in children.
ConclusionBehavioral self-regulation skills training had a significant effect on working memory of ADHD children.
Keywords: Attention Behavior Self-Regulation, Working Memory, Attention Deficit Hyperactivity Disorder, ADHD Children -
International Journal of Education and Cognitive Sciences, Volume:5 Issue: 1, Spring 2024, PP 25 -33PurposeResearch indicates that resilience is considered an important factor among several at-risk groups and plays a crucial mediating role in the manifestation of numerous psychological disorders. The present study aims to investigate the mediating role of resilience in the relationship between cognitive emotion regulation and the quality of life of young couples.MethodologyThe research method was correlational. The study population included all married students at Shahroud Islamic Azad University, with 45 couples selected through convenience sampling. Subsequently, participants completed the Connor-Davidson Resilience Scale (2003), the Garnefski, Kraaij, and Spinhoven Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (2001), and the World Health Organization Quality of Life questionnaire (1996). Data were analyzed using Pearson correlation coefficient and multiple regression statistical methods.FindingsThe findings of this study indicate that cognitive emotion regulation and quality of life are significant positive predictors of resilience. Resilience plays a significant mediating role in the relationship between cognitive emotion regulation and the quality of life of couples.ConclusionGiven the results, it can be said that the strategies couples employ to regulate their emotions can be a very important factor in determining their resilience, which in turn enhances the quality of life. Strengthening positive cognitive emotion regulation strategies can be considered as a goal for the foundation of resilience interventions and educational programs.Keywords: Resilience, Cognitive emotion regulation, Quality of Life, young couples
-
Objective
Considering the necessity to identify effective interventions to improve stress and rumination in students, the current study aimed to compare the effectiveness of a mindfulness-based stress reduction program with transcranial direct current stimulation (tDCS) on stress and rumination in adolescents with cancer.
Methods and Materials:
The research method was a quasi-experimental pre-test and post-test with a control group design. The research population included all adolescents with cancer at Mahak Hospital in Tehran, from which 40 individuals were selected through purposive sampling and randomly assigned to three groups (1- Mindfulness-based stress reduction training; 2- Transcranial direct current stimulation intervention; 3- A combined method of mindfulness-based stress reduction with transcranial direct current stimulation) and one control group. The instruments for data collection included the Lovibond and Lovibond's (1995) Depression, Anxiety, and Stress Scale and the Ruminative Response Scale about an interpersonal upset (2008). For data analysis, one-way analysis of covariance, repeated measures analysis of variance, and the least significant difference post-hoc test were used.
FindingsThe results of the covariance analysis along with the post-hoc tests showed that there is no significant difference between the mindfulness-based stress reduction method and tDCS in reducing stress levels (P>0.05), and only the difference between these methods compared to the control group was significant (P<0.05). In terms of the effectiveness of the interventions under study on stress levels, the combined method was more effective than using each method separately. Regarding the rumination variable, there was no significant difference between the mindfulness-based stress reduction method and the tDCS method in reducing the level of rumination (P>0.05), and only the difference of this mindfulness method compared to the control group was significant (P<0.05). The results of the repeated measures analysis of variance along with the post-hoc tests indicated that there were no significant differences between the post-test and follow-up stages for stress and rumination variables (P>0.05); hence, the results were stable.
ConclusionBased on the results of the current study, counseling and psychology units established in hospitals and oncology clinics need to be more aware of the mental health of adolescents with cancer and should use the combined method of mindfulness-based stress reduction with tDCS to improve stress and rumination in adolescents with cancer.
Keywords: Mindfulness intervention, Transcranial electrical stimulation, Stress, Rumination, Cancer, Adolescents -
پژوهش حاضر با هدف اثربخشی درمان فراتشخیصی بر کارآمدی هیجان، واکنش های قلبی عروقی، کیفیت خواب و انعطاف پذیری روان شناختی در آزادگان مبتلا به اختلال استرس پس از ضربه صورت گرفت. روش این پژوهش روش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری یک ماهه صورت گرفت. جامعه آماری شامل بیماران مراجعه کننده به بیمارستان روانپزشکی صدر تهران از سال 1400 – 1401که مبتلا به PTSD بودند. اندازه نمونه شامل 30 نفرکه به صورت هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) پس از همگن سازی انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از مقیاس کارآمدی هیجان (EES.2)، مصاحبه PTSDمقیاس افسردگی، اضطراب و استرس (DASS-21)، پرسشنامه انعطاف پذیری روان شناختی (CFI) ،شاخص کیفیت خواب پترزبورگ (PSQI) و ارزیابی علایم حیاتی و فشارخون به وسیله دستگاه فشارسنج استفاده شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با انداه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.نتایج حاصل نشان داد که بین گروه آزمایش و گروه گواه از نظر متغیرهای وابسته در مرحله پیش آزمون نسبت به پس آزمون و دوره پیگیری یکماهه تفاوت معنی داری (01/0 > P) وجود دارد. لذا این نتایج نشان دهنده آثار پایدار درمان در طول جلسه و یکماه پس از پایان جلسات می باشد. از نتایج چنین استنباط می شود که درمان فراتشخیصی مبتنی بر کارآمدی هیجانی بر کاهش علایم افسردگی، اضطراب و استرس، واکنش های قلبی - عروقی، و بهبود وضعیت خواب تاثیر قابل توجهی داشته و در انعطاف پذیری روان شناختی کمتر موثر بوده است.
کلید واژگان: اختلال استرس پس از ضربه, درمان فراتشخیصی, کارآمدی هیجان, واکنش های قلبی - عروقی, کیفیت خواب, انعطاف پذیری روان شناختی, آزادگان DBT-EBT-ACTJournal of Psychology, Volume:27 Issue: 4, 2024, PP 395 -405This study has been done with aim of effectiveness trans diagnostic therapy based on emotion efficiency, cardio-vascular reaction, sleep quality and psychological flexibility of the prisoners with PTSD. The research method was semi-exprimental with pre-test, post-test and the control group with monthly period follow-up. The statistical population included all patients referred to Sadr psychiatry hospital in Tehran in the years 1400-1401, from which 30 people were selected in an accessible and purposeful manner and randomly assigned to exprimental (n=15) and control (n=15) groups In order to gathering data, efficiency emotion scale (EES-2), depression scale, anxiety and stress (DASS-21), psychological flexibility form and Pitesbourg sleep quality index (PSQI) and estimate vital signs by pressure gauge device were used Data were analysed using repeated measures analysis of variance The result of analysis showed that, there was significant difference between the exprimental group and control group in terms of dependent variable in pre-test phase towards post-test in monthly period follow-up The examination of the follow-up periods showed that, there was no significant difference between monthly follow-up and post-test periods. The presistence of the treatment effect over time and a month after end of meetings From the above findings, it can be concluded that, transdiagnostic therapy based on emotion efficiency has been a remarkable effect on decrease of depression, anxiety, stress and cardio vascular reaction signs and less effectiveness in psychological flexibility.
Keywords: Post Traumatic Stress disorder, transdiagnostic therapy, Emotion Efficacy, cardio-vascular reaction, sleep quality, psychological flexibility, prisoners DBT-EBT-ACT -
Background
Skin diseases, such as psoriasis, are associated with significant psychological and social disabilities. Thus, the present study was conducted with the aim of comparing the effects of classical cognitive-behavioral therapy (CBT) and compassion focused therapy (CFT) on psychological distress and quality of life (QOL) of patients with psoriasis.
MethodsThe present study was a quasi-experimental research with a pretest-posttest design, follow-up, and a control group. The statistical population of the present study included all patients with psoriasis who referred to skin treatment centers in Tehran, Iran, between December and February 2019. From among them, 60 people were selected using a convenience sampling method and after matching them, they were assigned to three groups (20 people in each group). The participants of experimental group 1 received 10 sessions of classical CBT and the participants of experimental group 2 received 7 sessions of CFT, but the control group did not receive any training. The Kessler Psychological Distress Scale (K10 and K6; 2002) and World Health Organization Quality of Life (WHOQOL-BREF; 1996) questionnaire were used for data collection. The collected data were analyzed using repeated measures analysis of variance in SPSS software.
ResultsThe results showed that the effectiveness of both therapies on reducing the psychological distress and increasing the QOL of patients is significant (P < 0.01), but the effectiveness of the CFT was greater.
ConclusionIt seems that CFT as a selected treatment can help improve the psychological distress and QOL of patients with psoriasis by increasing kindness to self and others and managing emotions.
-
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک دلبستگی مادر و پرخاشگری کودکان 3 تا6 سال با میانجی گری ذهن آگاهی مادر بود. روش پژوهش توصیفی _ همبستگی و از نوع مدل معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی مادران کودکان 3 تا 6 ساله در مراکز پیش دبستانی و مهد کودک های شهر تهران در سال تحصیلی 99-98 تشکیل دادند که از بین آن ها به صورت در دسترس 290 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش شامل پرسشنامه دلبستگی بزرگسالان (RAAS، کولینز و رید،1990)، مقیاس رفتاری پیش دبستانی و مهد کودک (PKBS، مرل، 1994) و پرسشنامه پنج وجهی ذهن آگاهی (FFMQ، بایر و همکاران، 2006) بود. داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که مدل به خوبی برازش شده است. براساس یافته های حاصل از پژوهش، رابطه بین سبک دلبستگی مادر و پرخاشگری کودک مثبت و معنادار بود (01/0 <p و 05/0 <p) و همچنین سبک دلبستگی مادر به طور غیرمستقیم از طریق ذهن آگاهی مادر با پرخاشگری کودک رابطه داشت (05/0 <p). باتوجه به یافته های فوق می توان نتیجه گرفت که ذهن آگاهی مادران نقش واسطه ای در رابطه بین سبک دلبستگی آنان و پرخاشگری کودکان ایفا می کند.
کلید واژگان: پرخاشگری, ذهن آگاهی, سبک دلبستگیThe purpose of the present study was to investigate the relationship between a mother's attachment style and aggression of children aged 3-6 years with the mediation of a mother's mindfulness. The research method was descriptive-correlation and structural equation model type. The statistical population of the research consisted of all the mothers of children aged 3 to 6 years in preschool centers and kindergartens in Tehran in the academic year 2019-2020, and 290 of them were selected as a sample. The tools of this research included the Adult Attachment Questionnaire (RAAS, Collins and Reed, 1990), the Preschool and Kindergarten Behavior Scale (PKBS, Merrell, 1994), and the Five-Dimensional Mindfulness Questionnaire (FFMQ, Bauer et al., 2006). The research data were analyzed using the structural equation analysis method. The results showed that the model fitted well. Based on the findings of the research, the relationship between the mother's attachment style and the child's aggression was positive and significant (p < 0.01 and p < 0.05) and also mother's attachment style was indirectly related to the child's aggression through the mother's mindfulness. (p < 0.05). According to the above findings, it can be concluded that mothers' mindfulness plays a mediating role in the relationship between their attachment style and children's aggression.
Keywords: aggression, mindfulness, attachment style -
هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی آموزش خود مراقبتی و نظم جویی فرایندی هیجان بر کیفیت زندگی مراقبان سالمندان مبتلا به دمانس بود. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری 4 ماهه بود. جامعه آماری شامل کلیه مراقبین مراجعه کننده به مرکز درمانی دمانس شهر کرمان بود که در منزل یا موسسات از بیماران دمانس در سال 1400 مراقبت می کردند. نمونه آماری شامل 45 نفر بود که به صورت در دسترس انتخاب و به طور تصادفی 15 نفر در گروه گواه و 30 نفر در دو گروه آزمایش جایگزین گردیدند. گروه آزمایش آموزش خودمراقبتی و نظم جویی فرایندی هیجان مداخلات را طی 8 جلسه 45 دقیقه ای، هفته ای یکبار دریافت کردند. داده ها با استفاده از پرسشنامه کیفیت زندگی (WHOQOL-BREF، سازمان بهداشت جهانی، 1996) جمع آوری و به روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد تفاوت میانگین های هر دو گروه آزمایشی در مقایسه با گروه گواه معنی دار گزارش شد (05/0>P). در مقایسه اثربخشی دو گروه آزمایشی نسبت به یکدیگر نیز تفاوت میانگین ها در سطح اطمینان 95 درصد معنی دار گزارش شد و نشان داده شد آموزش خودمراقبتی نسبت به نظم جویی فرایندی هیجان در بهبود کیفیت زندگی مراقبان سالمندان مبتلا به دمانس موثرتر بود (05/0<p). نتیجه گیری می شود آموزش خودمراقبتی و نظم جویی فرایندی هیجان در افزایش کیفیت زندگی مراقبان موثر است.
کلید واژگان: کیفیت زندگی, آموزش خودمراقبتی, نظم جویی فرایندی هیجانThe aim of the present study was to compare the effectiveness of self-care training and regulation of the emotional process on the quality of life of caregivers of the elderly with dementia. This research was a semi-experimental type with a pre-test-post-test design and a control group with a 4-month follow-up period. The statistical population included all caregivers who were referred to the Dementia Treatment Center in Kerman City in 2021. The statistical sample included 45 people who were selected as available and randomly replaced in the control group and two experimental groups. The experimental group of self-care training and regulation of emotion process received interventions during 8 sessions of 45 minutes, once a week. The data were collected using the WHOQOL-BREF quality of life questionnaire, World Health Organization, 1996) and analyzed using the analysis of variance method with repeated measurements. The results showed that the difference between the averages of both experimental groups was significant compared to the control group (P<0.05). Comparing the effectiveness of the two experimental groups to each other, the difference in means was reported to be significant at the 95% confidence level, and it was shown that self-care training was more effective than regulating the emotional process in improving the quality of life of caregivers of the elderly with dementia (P<0.05). It can be concluded that self-care training and regulation of the emotional process are effective in increasing the quality of life of caregivers.
Keywords: quality of life, Self-care training, regularization of emotional process -
هدف از انجام پژوهش تعیین اثربخشی طرحواره درمانی بر ارزشیابی تناسب اندام و نگرانی از عدم پذیرش درخواست زنان متقاضی جراحی زیبایی بود. پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان مراجعه کننده به کلینیک های زیبایی جهت عمل جراحی زیبایی در شهر تهران در سال 1400 بودند که با روش نمونه گیری هدفمند، تعداد 30 نفر انتخاب و به صورت تصادفی به یک گروه مداخله و گروه گواه تقسیم شدند. داده ها با استفاده از مقیاس تصویر بدنی کش (MBRSQ، 1990) و حساسیت به طرد (RSQ، 1996) جمع آوری شد. مداخله طرحواره درمانی طی 8 جلسه 90 دقیقه ای هفته ای یکبار انجام شد. داده های پژوهش به روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد طرح واره درمانی بر کاهش ارزشیابی تناسب اندام، نگرانی از عدم پذیرش درخواست و انتظار پاسخ در زنان متقاضی جراحی زیبایی موثر است (05/0>p). همچنین نتایج نشان داد که این اثربخشی در دوره پیگیری نیز ماندگار است (05/0>p). نتیجه گیری می شود طرحواره درمانی یک درمان موثر در کاهش ارزشیابی تناسب اندام، نگرانی از عدم پذیرش درخواست و انتظار پاسخ در زنان متقاضی جراحی زیبایی است.
کلید واژگان: ارزشیابی تناسب اندام, طرحواره درمانی, نگرانی از عدم پذیرش درخواستThe purpose of the research was to determine the effectiveness of schema therapy on the evaluation of body fitness and concern about not accepting the application of women for cosmetic surgery. The current research was semi-experimental with a pre-test-post-test design, a control group, and a 2-month follow-up period. The statistical population of this research was all the women who were referred to cosmetic clinics for cosmetic surgery in Tehran in 2021, and 30 people were selected by purposeful sampling and randomly divided into an intervention group and a control group. Data were collected using the Cash Body Image Scale (MBRSQ, 1990) and Sensitivity to Rejection (RSQ, 1996). Schema therapy intervention was performed during 8 sessions of 90 minutes once a week. The research data was analyzed by variance analysis with repeated measurements. The results showed that schema therapy is effective in reducing fitness evaluation, worry about not accepting the request, and waiting for a response in women applying for cosmetic surgery (p<0.05). Also, the results showed that this effectiveness is permanent in the follow-up period (p<0.05). It is concluded that schema therapy is an effective treatment in reducing the evaluation of fitness, worry about not accepting the request, and waiting for a response in women applying for cosmetic surgery.
Keywords: Fitness evaluation, schema therapy, worry about not accepting the application -
BackgroundLung cancer is one of the most common and life-threatening cancers in men around the world. Therefore, it is important to pay particular attention to the psychological status of patients with lung cancer due to their greater vulnerability during treatment. This study aimed to evaluate the effectiveness of mindfulness-based stress reduction therapy on the quality of life of patients with lung cancer.Materials and MethodsThis quasi-experimental study, with a pretest-posttest design and a three-month follow-up, was conducted in the summer of 2019. Thirty patients with lung cancer, who were referred to Masih Daneshvari Hospital in Tehran, Iran, were selected through purposive sampling and randomly assigned to experimental (n=15) and control (n=15) groups. In the pretest stage, the Short-Form Health Survey (SF-36) was completed by both groups. The experimental group received mindfulness-based stress reduction therapy for eight sessions, while the control group did not receive any intervention. In the posttest stage, both groups were examined again, and data were analyzed using SPSS version 21 by repeated measures multivariate analysis of variance (MANOVA).ResultsThe findings showed a significant difference between the experimental and control groups after mindfulness-based stress reduction therapy. In other words, the mean score of quality of life increased in the experimental group as compared to the control group (P<0.001).ConclusionBased on the results of this study, the effectiveness of mindfulness-based stress reduction therapy in increasing the quality of life of patients with lung cancer was confirmed. Therefore, psychological screening is suggested to improve the quality of life of patients by taking advantage of clinical trials and appropriate intervention models during medical treatment.Keywords: Lung cancer, Mindfulness-based stress reduction therapy, Quality of Life
-
در این مقاله به حل عددی اثر جریان مگنتو هیدرودینامیک بر روی دو هندسه آیرودینامیکی، بصورت دو بعدی و سه بعدی پرداخته شده است. نتایج برای دو هندسه دو و سه بعدی که تا حدودی سعی شده است شبیه به بال موشک باشد، در ارتفاعات بالا که فشار زیاد و دما کم می باشد و همچنین ماخ های 6 و 8 در 9 زاویه حمله مختلف، در دو حالت بدون مگنت و با مگنت ضرایب لیفت و دراگ بدست آمده است. در پایان مشاهده شد که با اضافه کردن مگنت به مسیله میزان ضریب لیفت افزایش پیدا می کند که بیشترین درصد افزایش ضریب لیفت برای هندسه سه بعدی و شرایط ماخ 8 و ارتفاع 50000 متر رخ داده است که 77.5% می باشد. همچنین با مقایسه دو هندسه سه بعدی و دو بعدی مشاهده شد که زاویه استال در هندسه دو بعدی در حالت ارتفاع 9000 و ماخ 6 رخ نداده اما در هندسه سه بعدی و همین شرایط حل زاویه استال برای حالت بدون MHD اتفاق افتاده، که علت این امر را می توان در خط جریانی بودن هندسه دو بعدی دانست. البته در ادامه مشاهده شد که با اضافه کردن مگنت در هندسه سه بعدی و شرایط حل مذکور این زاویه به تاخیر افتاده است.کلید واژگان: مگنتوهیدرودینامیک, ضریب دراگ, ضریب لیفت, ماخ, زاویه استالIn this paper, the effect of magneto-hydrodynamic flow on two aerodynamic geometries (2D & 3D) is investigated. The results (Lift and drag coefficients) for two and three-dimensional geometries, which have been tried to be similar to rocket wings, at high altitudes where the pressure is high and the temperature low, as well as Machs at 6 and 8 and at 9 different angles of attacks, are obtained in two modes with and without magnets. At the end, it was observed that adding a magnet to the problem increases the lift coefficient which maximum increment (77.5%) occurred for 3D geometry at Mach 8 and 50000 m height. Also, comparing the two-dimensional and three-dimensional geometries, it was observed that the stall angle did not occur in the two-dimensional geometry at 9000 altitude and Mach 6, but in the three-dimensional geometry and the same conditions, the stall angle was observed for the non-MHD mode, which is due to flow line of two-dimensional geometry. However, it was further observed that this angle was delayed by adding a magnet to the 3D geometry with the mentioned solution conditions.Keywords: Magnetohydrodynamic, Drag coefficient, Lift coefficient, Mach number, Stall angle
-
Background
Chronic diseases such as multiple sclerosis (MS) can lead to hopelessness, negative emotions and thoughts, and reduced quality of life. The present study aimed to compare the effectiveness of spirituality therapy and mindfulness-based training in increasing the resilience of MS patients.
MethodsThe present study was a quasi-experimental study adopting a pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. The statistical population of this study included all patients referring to the MS Association of Tehran in 2018. Using a convenience sampling method, 60 patients were selected and randomly divided into three groups. Data were collected using the Connor‐Davidson Resilience Scale (CD‐RISC) and analyzed adopting repeated measure analysis of variance. Data were analyzed by SPSS 22 software.
ResultsThe results of repeated measure analysis of variance showed that spirituality and mindfulness-based interventions exerted effect on resilience (P≥0.008). Comparing the results also revealed that spirituality therapy had more powerful effect on resilience (P≥0.001).
ConclusionIt was concluded that spirituality therapy and mindfulness-based training were both effective in promoting resilience in MS patients; however, spirituality therapy was found to be more effective in increasing the MS patients’ resilience.
Keywords: Mindfulness, Multiple sclerosis, Spirituality, Resilience -
International Journal of Travel Medicine and Global Health, Volume:11 Issue: 1, Winter 2023, PP 227 -233Introduction
Recently, psychological therapies increasingly used as complementary treatment along with medication to help patients with multiple sclerosis (MS). This present study compared the effectiveness of gestalt therapy (GT) behavioral activation (BA) and placebo on the anxiety in women with MS.
MethodsThis study was a clinical trial (pre/posttest with control group and 3-month follow-up).Using the inclusion criteria and implementation of Beck's anxiety inventory (BAI),60 women with MS who had an active case in MS clinic of Rasool Hospital in Tehran, were randomly blocked and assigned into four equal groups including 3 interventional groups and a control group. The psychotherapy groups were received GT and BA intervention for 8 weekly sessions. During this period, in the placebo group, capsules containing rice flour were used once a day. The control group was placed on the waiting list. Again, at the end of interventions, all of participants were retested with BAI and 3-month after the post-test, follow-up test was performed. Data was analyzed using SPSS25 and the repeated measures ANOVA and Bonferroni's post hoc test. P-value less than 0.05 was considered statistically significant.
ResultsThe results showed GT and BA in comparison with placebo and control groups decreased anxiety mean scores in post-test and follow-up stages (p=0.001). GT and BA had no significant difference.
ConclusionGT and BA are equally effective on anxiety reduction in women with MS. Placebo had no effect on reducing the anxiety of these women.
Keywords: psychotherapy, BehaviorTherapy, emotions, Placebos, Demyelinating Autoimmune Diseases, clinical study -
این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش خوددلسوزی شناختی بر ابعاد خستگی، خودانتقادی و اجتناب هیجانی بیماران ام. اس انجام گرفت. پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری (2 ماهه) بود. آزمودنی ها با دامنه سنی 40-20 سال و با مقیاس ناتوانی جسمانی (EDSS) 1 تا 5/5 و هدفمندانه انتخاب و به صورت تصادفی به گروه آزمایشی (آموزش خوددلسوزی شناختی) و گواه تقسیم شدند. هر دو گروه در مرحله پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری 2 ماهه به پرسشنامه های خستگی فیسک (1994)، خودانتقادی تامسون و ظروف (2004) و اجتناب هیجانی کندی (2015) پاسخ دادند. گروه آزمایش 10 جلسه آموزش خوددلسوزی شناختی را به صورت هفته ای یکبار به مدت 5/1 ساعت دریافت کردند. داده های جمع آوری شده با استفاده از روش تحلیل کوواریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس آمیخته با اندازه گیری مکرر نشان داد که آموزش خوددلسوزی شناختی بر کاهش ابعاد خستگی، خودانتقادی و اجتناب هیجانی بیماران ام. اس اثربخش هستند (001/0≥P). همچنین اثرات مداخله پس از 2 ماه پیگیری بر روی کاهش نمرات خستگی، خودانتقادی و اجتناب هیجانی حفظ شد. براساس نتایج این پژوهش می توان از آموزش خوددلسوزی شناختی در کنار مداخلات دارویی برای کاهش خستگی، خودانتقادی و اجتناب از تجارب هیجانی بیماران مولتیپل اسکلروزیس در مراکز درمانی استفاده نمود.کلید واژگان: آموزش خوددلسوزی شناختی, اجتناب هیجانی, خودانتقادی, خستگی, مولتیپل اسکلروزیسThis study was conducted with the aim of the effectiveness of cognitive self-compassion training on the dimensions of fatigue, self-criticism and emotional avoidance in patients with multiple sclerosis. The present study was a quasi-experimental study with a pretest-posttest design and follow-up (2 months). Subjects with an age range of 20-40 years and with a scale of physical disability (EDSS) 1 to 5.5 and purposefully selected and randomly divided into experimental group (cognitive self-compassion training) and control. Both groups answered Fisk (1994), Thompson & Zuroff (2004) levels of self criticism scale (2004) and Kennedy (2015) Emotional Avoidance Scale in the pre-test-post-test and 2-month follow-up stages. The experimental group received 10 sessions of cognitive self-compassion training once a week for 1.5 hours. The collected data were analyzed using mixed analysis of covariance with repeated measures. The results of covariance analysis mixed with repeated measures showed that cognitive self-compassion training is effective in reducing the dimensions of fatigue, self-criticism and emotional avoidance in patients with multiple sclerosis. Also, the effects of the intervention were maintained after 2 months of follow-up on reducing the scores of fatigue, self-criticism and emotional avoidance. Based on the results of this study, cognitive self-compassion training can be used along with drug interventions to reduce fatigue, self-criticism and avoid emotional experiences of multiple sclerosis patients in medical centers.Keywords: Cognitive Self-Compassion Education, Emotional Avoidance, Fatigue, Self-criticism, multiple sclerosis
-
زمینه و هدف
</span> عوامل روان شناختی بسیاری در بروز و وخامت بیماری آسم دخیل است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی ایمن سازی درمقابل استرس و روان شناسی مثبت نگر بر اضطراب و پیروی از درمان بیماران مبتلا به آسم انجام شد. </span></span></span></span>
روش بررسی</span> روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی </span>با استفاده از طرح پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری سه ماهه همراه با گروه گواه </span>بود. جامعه آماری را تمامی بیماران مبتلا به آسم مراجعه کننده به بیمارستان میلاد تهران در سال 1398 تشکیل دادند. از بین آن ها 45 نفر از افراد واجد شرایط براساس معیارهای ورود و خروج و داوطلب مشارکت با شیوه نمونه گیری دردسترس وارد مطالعه شدند و به صورت تصادفی در سه گروه پانزده نفره آموزش روان شناسی مثبت نگر، آموزش ایمن سازی درمقابل استرس و گواه قرار گرفتند. جمع آوری داده ها با استفاده از سیاهه اضطراب بک (بک و همکاران، 1988) و مقیاس پیروی از درمان موریسکی (موریسکی و همکاران، </span>1986</span>) صورت گرفت. داده ها </span>با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، آزمون های تعقیبی توکی و بونفرونی، آزمون های تحلیل واریانس و خی دو در </span></span></span>سطح معناداری</span> 0٫05 ازطریق </span>نرم افزار </span>SPSS</span> نسخه 22 تحلیل شد.</span> </span></span></span></span></span>
یافته ها</span> تحلیل واریانس متغیرهای اضطراب و پیروی از درمان برای اثر زمان، اثر گروه و </span>اثر زمان*گروه</span> معنادار بود (0٫001></span>p</span>). </span>آموزش روان شناسی مثبت نگر و آموزش ایمن سازی درمقابل استرس بر اضطراب و پیروی از درمان موثر بود </span>(0٫001></span>p</span>)</span>. همچنین در متغیرهای اضطراب </span>(0٫</span>017</span>=</span>p</span>) </span>و پیروی از درمان </span>(0٫001></span>p</span>)</span> بین دو نوع آموزش تفاوت معنادار وجود داشت. در گروه های آزمایش، </span>میانگین نمرات متغیرهای مذکور در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری با پیش آزمون داشت (0٫001></span>p</span>)، اما تفاوت معناداری بین مراحل پس آزمون و پیگیری در میانگین نمرات متغیرهای پژوهش مشاهده نشد که حاکی از ماندگاری اثربخشی دو نوع آموزش در مرحله پیگیری بود (0٫05<</span>p</span>).</span></span></span></span></span>
نتیجه گیری</span> براساس یافته های پژوهش نتیجه گرفته می شود، آموزش روان شناسی مثبت نگر تاثیر بیشتری درمقایسه با آموزش ایمن سازی درمقابل استرس بر کاهش اضطراب و افزایش پیروی از درمان بیماران مبتلا به آسم دارد. </span></span></span></span></span>
کلید واژگان: روان شناسی مثبت نگر, ایمن سازی درمقابل استرس, اضطراب, پیروی از درمان, آسمBackground & Objectives</span> Asthma is a psychosomatic disease with different physical and mental dimensions, each of which can aggravate the other. Properly treating this disease requires appropriate medical and psychological measures. Psychologists are interested in the widespread prevalence of psychological disorders, especially anxiety and depression, among patients with asthma. Research shows that people with asthma who report more symptoms of anxiety are more likely to need medical treatment, frequent hospitalizations, and emergencies. These people are more incapable of daily activities and show more behavioral problems. One of the most critical issues among patients is adherence to treatment because non –compliance is always an important and multifaceted problem in the field of health. So, the present study aimed to investigate the effectiveness of stress inoculation and positive psychology on anxiety and adherence to treatment in patients with asthma.</span></span>
Methods</span>The present quasi –experimental study employed a pretest –posttest and three –month follow –up design with a control group. The statistical population included all patients with asthma referred to the specialized and sub –specialized center of Milad Hospital in Tehran City, Iran, in 2019. Of whom, 45 eligible individuals (based on inclusion and exclusion criteria) volunteered to participate in the study. They were randomly assigned to three groups: positive psychology training, stress inoculation training, and the control group. Data were collected using the Beck Anxiety Inventory (Beck et al., 1988) and the Morisky Medication Adherence Scale (Morisky et al., 1986). Positive psychotherapy training was conducted in fourteen 90 –minute sessions twice a week for two months. Immunization training against stress was conducted during nine 90 –minute sessions. No intervention was provided for the control group.</span> Central and dispersion indices such as mean and standard deviation were used to describe the data. For data analysis, repeated measures analysis of variance, Tukey and Bonferroni post hoc tests, analysis of variance, and the Chi –square test were used in SPSS.22 software. The significance level of the tests was considered 0.05. </span></span>
Results</span> The analysis of variance of variables of anxiety and adherence to treatment was significant for time effect (p<0.001), group effect (p<0.001), and time*group effect (p<0.001). Positive psychology training and stress inoculation training were effective on anxiety (p<0.001) and adherence to treatment (p<0.001). Also, there was a significant difference between the two types of training in variables of anxiety (p=0.017) and adherence to treatment (p<0.001). In the experimental groups, the mean scores of variables of anxiety and adherence to treatment in the posttest and follow –up stages were significantly different from the pretest stage (p<0.001), but there was no significant difference between the posttest and follow –up stages in the mean scores of variables of anxiety (p=0.105) and adherence to treatment (p=0.804), indicating the durability of the effectiveness of the two types of training over time.</span></span></span>
Conclusion</span> Based on the findings of this study, positive psychology training had a greater effect on reducing anxiety and increasing adherence to treatment of patients with asthma than stress inoculation training.</span></span></span></span>
Keywords: Positive psychology, Stress inoculation, Anxiety, Adherence to treatment, Asthma -
زمینه و هدف
براساس پژوهش های قبلی، مداخلات روان شناختی متعددی بر بهبود احساس تنهایی و تصویر بدنی منفی و حساسیت به طرد در زنان متقاضی جراحی زیبایی موثر است؛ ازاین رو، هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی طرح واره درمانی و درمان مبتنی بر شفقت خود بر احساس تنهایی و تصویر بدنی منفی و حساسیت به طرد در زنان متقاضی جراحی زیبایی بود.
روش بررسیروش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. جامعه آماری را تمامی زنان مراجعه کننده به کلینیک های زیبایی برای عمل جراحی زیبایی در شهر تهران در سال 1399 تشکیل دادند. از بین آن ها، 45 نفر از زنان واجد شرایط داوطلب مراجعه کننده، به شیوه نمونه گیری در دسترس وارد مطالعه شدند و به روش تصادفی ساده در دو گروه مداخله ای طرح واره درمانی و درمان مبتنی بر شفقت خود و یک گروه گواه (سه گروه پانزده نفره) قرار گرفتند. برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه روابط چندبعدی بدن-خود (کش، 1990) و مقیاس احساس تنهایی دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) (راسل و همکاران، 1978) و پرسش نامه حساسیت به طرد (داونی و فلدمن، 1996) استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس، خی دو، تحلیل کوواریانس و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معناداری 0٫05 توسط نرم افزار آماری SPSS نسخه 22 صورت گرفت.
یافته هاپس از حذف اثر پیش آزمون، اختلاف معنا داری بین میانگین نمرات گروه های آزمایش و گروه گواه، در پس آزمون در متغیرهای احساس تنهایی (0٫002=p) و تصویر بدنی منفی (0٫005=p) و حساسیت به طرد (0٫005=p) وجود داشت. درمان مبتنی بر شفقت خود درمقایسه با طرح واره درمانی بر کاهش حساسیت به طرد روش موثرتری بود (0٫017=p)؛ اما در متغیرهای احساس تنهایی (0٫635=p) و تصویر بدنی منفی (0٫404=p) بین دو روش درمانی تفاوت معنادار مشاهده نشد.
نتیجه گیریبراساس نتایج پژوهش، در بهبود احساس تنهایی و تصویر بدنی منفی بین دو مداخله طرح واره درمانی و درمان مبتنی بر شفقت خود تفاوت معناداری وجود ندارد؛ اما در متغیر حساسیت به طرد، اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت خود بیشتر از طرح واره درمانی است.
کلید واژگان: طرح واره درمانی, شفقت خود, احساس تنهایی, تصویر بدنی منفی, حساسیت به طردBackground & ObjectivesAccording to previous research, several psychological interventions effectively improve feelings of loneliness, negative body image, and sensitivity to rejection in women applying for cosmetic surgery. Women who are constantly concerned about their appearance in their community create a culture about appearance that is reinforced and modeled by the norms and expectations in society. These experiences shape and reflect individual behaviors and attitudes about their body image and that of others. Dissatisfaction caused by this inconsistency leads to high depression, anxiety, and low self–esteem, ultimately damaging the person's mental health. This study aimed to compare the effectiveness of schema therapy and therapy based on self–compassion on feelings of loneliness, negative body image and sensitivity to rejection in women applying for cosmetic surgery.
MethodsThe research method was quasi–experimental with a pretest–posttest design, two experimental and one control group. The statistical population included all women who referred to cosmetic clinics for cosmetic surgery in Tehran in 2019, and 45 women (3 groups of 15) were selected as a research sample using the available sampling method and by simple random method in Two intervention groups of schema therapy and therapy based on self–compassion and a control group were divided. First, the meeting announcement and initial registration conditions were informed to the clients, and then through the preliminary interview, women applying for cosmetic surgery were selected (according to the entry and exit criteria). The criteria for participating in the study included the desire to perform cosmetic surgery, having at least a diploma, being in the age range of 25–45 years, a history of performing at least two cosmetic procedures, informed consent of the subject to participate in the research, and obtaining written consent. Exclusion criteria are having mental disorders requiring immediate treatment (such as psychotic symptoms and substance dependence) and severe physical, motor and sensory disorders, absence of subjects for more than two sessions in training sessions, receiving any other type of training by the subjects during the intervention period and receiving any drug treatment. Moreover, psychotherapy was in the intervention period. For one experimental group, schema therapy training was implemented during eight weekly two–hour sessions; for the other experimental group, therapy based on self–compassion was implemented during eight weekly two–hour sessions. Multidimensional Body–Self Relations Questionnaire (Cash, 1990), UCLA Loneliness Scale (Russell et al., 1978) and Rejection Sensitivity Questionnaire (Downey and Feldman, 1996) were used to collect data. Data were analyzed using analysis of covariance and statistical software SPSS version 22. The significance level for all tests was 0.05. The research data analysis was done on two levels of descriptive statistics (prevalence, percentage, mean and standard deviation) and inferential statistics using analysis of variance, chi–square test, analysis of covariance, and post hoc Bonferroni test by SPSS version 22 software.
ResultsThe results showed that after removing the effect of the pre–test, there was a significant difference between the average scores of the experimental and control groups in the post–test in the variables of feelings of loneliness (p=0.002), negative body image (p=0.005) and sensitivity to rejection (p=0.005). Therapy based on self–compassion was more effective in reducing sensitivity to rejection compared to schema therapy (p=0.017); However, no significant difference was observed in the variables of feeling of loneliness (p=0.635) and negative body image (p=0.404) between the two treatment methods.
ConclusionAccording to the results of the research, there is no significant difference in improving the feeling of loneliness and negative body image between the two interventions of schema therapy and therapy based on self–compassion; But in the variable of sensitivity to rejection, the effectiveness of therapy based on self–compassion is more than schema therapy.
Keywords: Schema therapy, Self–compassion, Feelings of loneliness, Negative body image, Sensitivity to rejection -
مقدمه
نظر به مزمن و طولانی بودن بیماری مولتیپل اسکلروزیس و اهمیت شاخص خودانتقادی و خستگی در این بیماران، لزوم توجه به کاربرد درمان های شناختی رفتاری و نسل سوم آن در این بیماران مغفول مانده است. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی و رفتاری مبتنی بر خستگی و درمان خوددلسوزی شناختی بر ابعاد خستگی و خودانتقادی بیماران مولتیپل اسکلروزیس انجام گرفت.
روشپژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری (2 ماهه) بود. آزمودنی ها با دامنه سنی 40-20 سال و با مقیاس ناتوانی جسمانی (EDSS) یک تا 5/5 و هدفمندانه و داوطلبانه انتخاب و به صورت تصادفی به گروه های آزمایشی و گواه تقسیم شدند. هر دو گروه در مرحله پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری 2 ماهه به پرسشنامه های خستگی فیسک (1994) و خودانتقادی تامسون و ظروف (2004) پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده با استفاده تحلیل کوواریانس مختلط با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند.
یافته ها:
نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس مختلط با اندازه گیری مکرر نشان داد که درمان شناختی و رفتاری مبتنی بر خستگی و خوددلسوزی شناختی بر ابعاد خستگی و خودانتقادی بیماران مولتیپل اسکلروزیس اثربخش هستند. همچنین اثرات مداخله پس از 2 ماه پیگیری بر روی کاهش نمرات خستگی و خودانتقادی حفظ شد.
نتیجه گیری:
براساس نتایج این پژوهش می توان از آموزش شناختی رفتاری مبتنی بر خستگی و خوددلسوزی شناختی در کنار مداخلات دارویی برای کاهش خستگی و خودانتقادی بیماران مولتیپل اسکلروزیس در مراکز درمانی استفاده نمود.
کلید واژگان: خودانتقادی, خستگی, آموزش شناختی - رفتاری مبتنی بر خستگی, خوددلسوزی شناختی, مولتیپل اسکلروزیسObjectiveConsidering the chronicity and long duration of multiple sclerosis and the importance of self-criticism and fatigue in these patients, the need to pay attention to the use of cognitive behavioral therapy and its third generation in these patients has been neglected. The aim of this study was to compare the effectiveness of cognitive and behavioral training based on fatigue and cognitive self-compassion on the dimensions of fatigue and self-criticism in patients with multiple sclerosis.
MethodThe present study was a quasi-experimental study with a post-test and follow-up design (2 months). Subjects with an age range of 20-40 years and with a scale of physical disability (EDSS) one to 5.5 and targeted sampling and voluntarily selected and randomly divided into experimental groups and evidence of division Were. Both groups answered the fatigue Impact scale (1994), Thompson & Zuroff (2004) in the pre-test-post-test and 2-month follow-up. The collected data were analyzed using mixed analysis of covariance with repeated measures.
FindingsThe results of analysis of covariance mixed with repeated measures showed that cognitive and behavioral training based on fatigue and cognitive self-compassion are effective on the dimensions of fatigue and self-criticism in patients with multiple sclerosis. Also, the effects of the intervention were maintained after 2 months of follow-up on the reduction of fatigue and self-critical scores.
ConclusionBased on the results of this study, cognitive-behavioral training based on fatigue and cognitive self-compassion can be used along with drug interventions to reduce fatigue and self-criticism of multiple sclerosis patients in medical centers.
Keywords: Self-Critical, Fatigue, Fatigue-based Cognitive-Behavioral Training, Cognitive Self-Compassion, Multiple Sclerosis -
A numerical study is executed to analyze the steady-state heatlines visualization, fluid flow, and heat transfer inside a square enclosure with the presence of the magnetic field. The enclosure is divided into three layers, the right and left layers are filled with (Cu-Water) nanofluid while the center layer is sinusoidal porous and filled with the same nanofluid. Constant hot and cold temperature is applied to the right and left walls, respectively, the top and bottom walls are adiabatic. Galerkin finite element approach based on weak formulation is applied to solve the governing equations. The parameters studied are the number of undulation (N=1, 2 and 3), Rayleigh number (103≤Ra≤106), Darcy number (10-5≤Da≤10-1), Hartmann number (0≤Ha≤100) and volume fraction (0≤φ≤0.06). Three cases were provided depending on the number of undulations of the porous medium layer. The results obtained that the absolute value of the maximum stream function decreases with the increase of the Hartmann number and the decrease of the Darcy number for all three cases of the wavy porous layer. Heatlines and isothermal lines increase as the Darcy number is increased. The average Nusselt number grows by increasing the Rayleigh number and decreasing the Hartmann number. The enhancement of heat transfer occurred for case (2) as the Darcy number increased at a constant Ra=105, Ha=40. Also, It can be concluded that there was an excellent agreement between this study and those of Hamida and Charrada, by an approximately maximum absolute error of 2.062%.
Keywords: Nanofluid, Porous medium, Heatlines, Natural Convection, Sinusoidal Layer, Hartmann number -
زمینه و اهداف
بیماری ام اس یکی از اختلالات مزمن و ناتوان کننده عصبی شناختی است که بیماران مبتلا به آن به دلیل نقص بدنی از احساس امنیت و احساس خودکارآمدی پایینی برخوردارند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری و نظم جویی فرآیندی هیجان بر خودکارآمدی بیماران مبتلا به ام اس انجام شد.
روش بررسیپژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری بود. 20 نفر از بیماران مبتلا به ام اس (دارای پرونده پزشکی در انجمن ام اس تهران در سال 1399) به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه های آموزش به مدت سه ماه تحت درمان شناختی رفتاری و تنظیم هیجان قرار گرفتند اما گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. میزان خودکارآمدی به وسیله پرسشنامه خودکارآمدی شرر قبل، بعد از مداخله و سه ماه بعد از مداخله اندازه گیری شد. در انتها داده ها با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند.
یافته ها:
نتایج نشان داد دو روش درمان شناختی-رفتاری و نظم جویی فرآیندی هیجان موجب افزایش خودکارآمدی بیماران گردید (01/0>p). آزمون تعقیبی توکی نشان داد که مداخله هیجان مدار در مقایسه با مداخله شناختی رفتاری در هر دو مرحله پس آزمون و پیگیری میانگین بالاتری دارد که در سطح اطمینان 95 درصد معنی دار نبود.
نتیجه گیری:
می توان نتیجه گرفت هر دو درمان شناختی- رفتاری و نظم جویی فرآیندی هیجان در بهبود خودکارآمدی بیماران مبتلا به ام اس موثر بود و می توان از هر دو رویکرد در جهت کاهش مشکلات روان شناختی در این بیماران استفاده کرد.
کلید واژگان: تنظیم هیجانی, ام اس, خودکارآمدی, درمان شناختی-رفتاریEBNESINA, Volume:24 Issue: 4, 2023, PP 97 -105Background and aimsMultiple sclerosis (MS) is one of the chronic and debilitating neurological disorders in which patients have low sense of security and low self-efficacy due to physical disabilities. The present study was conducted to compare the effectiveness of cognitive-behavioral therapy (CBT) and process model of emotion regulation on the self-efficacy of patients with MS.
MethodsThe present study was a quasi-experimental type with pretest-posttest design and follow-up. Twenty patients (with medical records in the Tehran MS Association in 2020) were selected by convenience sampling and randomly assigned to experimental and control groups. The training groups underwent CBT or process model of emotion regulation for three months, but the control group was placed on a waiting list. Self-efficacy was measured by Sherer's Self-Efficacy Scale before, after, and three months after the intervention. At the end, the data were analyzed by repeated measures analysis of variance.
ResultsThe results showed that two methods of CBT and process model of emotion regulation increased the patients' self-efficacy (p<0.01). Tukey post hoc test showed that process model of emotion regulation had a higher mean compared to CBT in both post-test and follow-up stages, which was not significant at 95% confidence level.
ConclusionIt can be concluded that both CBT and process model of emotion regulation are effective in improving the self-efficacy of patients with MS, and both approaches can be used to reduce the psychological problems in such patients.
Keywords: Emotional Regulation, Multiple Sclerosis, Self Efficacy, Cognitive Behavioral Therapy -
هدف
بیماری اسکلروز چندگانه (MS) رو به افزایش است. به دلیل اثرات تقابلی شرایط روانشناختی افراد با شدت و عود بیماری انتخاب رویکرد درمانی مناسب اهمیت دارد. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی گشتالت تراپی، فعال سازی رفتاری و پلاسیبو بر کاهش افسردگی زنان مبتلا به MS عودکننده- فروکش کننده (RR-MS) انجام شد.
مواد و روش هااین کارآزمایی بالینی روی 60 زن مبتلا به RR-MS مراجعه کننده به کلینیک ام اس بیمارستان رسول اکرم تهران در سال 1398-1399 انجام شد. پس از غربالگری اولیه و شناسایی افراد واجد شرایط، شرکت کنندگان بصورت تصادفی به چهار گروه مساوی (سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل) تخصیص یافتند. گروه گشتالت تراپی و فعالسازی رفتاری 8 جلسه 90 دقیقه ایی یکبار در هفته رواندرمانی دریافت نمودند. در این مدت گروه پلاسیبو از کپسول های 250 میلی گرمی آرد برنج روزانه یک عدد استفاده کردند. گروه کنترل مداخله ایی دریافت نکرد. تمامی گروه ها در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری پرسشنامه افسردگی بک و همکاران (1996) را تکمیل کردند. داده ها با استفاده از SPSS-25 و روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شدند.
یافته هااجرای گشتالت تراپی و فعال سازی رفتاری در مقایسه با پلاسیبو و کنترل کاهش میانگین نمرات افسردگی در مراحل پس آزمون و پیگیری را درپی داشت (p<0/05). درحالیکه گشتالت تراپی و فعال سازی رفتاری تفاوت معناداری با هم نداشتند.
نتیجه گیریگشتالت تراپی و فعال سازی رفتاری در کاهش افسردگی زنان مبتلا به RR-MS اثربخش بودند و تفاوتی با یکدیگر نداشتند. پلاسیبو اثری بر کاهش افسردگی این زنان نداشت.
کلید واژگان: گشتالت تراپی, فعال سازی رفتاری, پلاسیبو, افسردگی, اسکلروز چندگانهPurposeMultiple sclerosis (MS) is increasing in the world. Due to the reciprocal effects of psychological conditions with the severity and recurrence of the MS, it is important to choose the appropriate treatment approach. The aim of study was conducted to compare the effectiveness of gestalt therapy (GT), behavioral activation (BA) and placebo on depression in women with (RR-MS).
Materials and MethodsThis clinical trial study was done on 60 women with (RRMS) who referred to MS clinic of Tehran’s Rasool Hospital in 2019-2020. The participants were randomly allocated to four groups including GT, BA, placebo and control. GT and BA groups received eight 90-minute sessions of psychotherapy once a week. placebo group used 250 mg rice flour capsules once a day. The control group did not receive any intervention. All groups fulfilled the Beck depression inventory (1996) in the pre-test, posttest and follow-up stages. Data was analyzed using SPSS-25 and repeated measures analysis of variance method .
FindingsThe implementation of GT and BA compared to placebo and control led to reduction in depression scores in the post-test and follow-up stages (p<0.05). While GT and BA did not have a significant difference.
ConclusionGT and BA were effective in reduction depression in women with RR-MS and did not differ from each other. Placebo had no effect on reducing the depression of these women.
Keywords: Gestalt therapy, Behavioral activation, Placebo, depression, Multiple Sclerosis -
Background and Aim
Infertility, as a cause of psychological stress, can lead to a crisis in patients. The present study aimed to investigate the effectiveness of the theory of planned behavior training on health-promoting behaviors and the quality of life of infertile women.
Materials and MethodsThis was a semi-experimental study with pretest, post-test, and follow-up designsand a control group. The statistical population included 30 infertile women selected by convenience sampling and were randomly assigned to the experimental and control groups. The experimental group underwent 6 sessions of 90 minutes of the theory of planned behavior training. Health Promoting Lifestyle Profile and WHOQOL-BREF quality of life were used to collect data. The data were analyzed by repeated-measures ANOVA using SPSS-22.
ResultsTheresults showed that the theory of planned behavior training significantly improves health-promoting behaviors (P<0.001) and quality of life (P<0.0001) in infertile women.
ConclusionIt can be concluded that the theory of planned behavior training can improve health-promoting behaviors and quality of life in infertile women by changing their attitudes and cognition.
Keywords: Theoryof planned behavior, Health behaviors, Quality of life, Infertility -
هدف
هدف این پژوهش بررسی میزان اثربخشی بسته آموزشی-روان شناختی پیش از ازدواج(اولسون) بر سبک های حل مسیله زوجین پیش از ازدواج است.
روشروش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری است. جامعه آماری پژوهش شامل افراد مراجعه کننده به مراکز بهداشت و درمان مشاوره پیش از ازدواج شهر تهران تشکیل دادند که در نیمه اول سال 1399 متقاضی ازدواج بودند. 10 مرکز به صورت تصادفی انتخاب شد و با در نظر گرفتن احتمال افت آزمودنی ها، از هر مرکز 20 نفر (10 زوج) انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه سبک های حل مساله کسیدی و لانگ (1996) بود. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شد.
یافته هانتایج نشان داد که بسته آموزشی-روانشناختی پیش از ازدواج (اولسون) بر افزایش سبک های حل مسیله(اعتماد به خود در حل مساله، شیوه اجتناب-نزدیکی به مساله و کنترل شخصی) زوجین متقاضی ازدواج تاثیر دارد و این تاثیر در مرحله پیگیری دارای ثبات و پایداری می باشد.
نتیجه گیریبا توجه به یافته های پژوهش این بسته آموزشی روانشناختی می تواند در جهت تقویت سبک های حل مساله زوجین استفاده شود.
کلید واژگان: بسته آموزشی روان شناختی پیش از ازدواج, مهارت های حل مسئله, زوجین متقاضی ازدواجAimThe purpose of this research is to investigate the leve of effectiveness of pre-marriage educational- psychological package (Olson's model) on problem-solving styles of couples applying for marriage.
MethodsThe research method is quasi-experimental with a pre-test-post-test and follow-up design. The statistical population of the research includes people who referred to health and treatment centers for pre-marital counseling in Tehran, who applied for marriage in the first half of 2020. Ten centers were randomly selected and taking into account the possibility of dropping subjects, 20 people from each center (10 couples) were selected. The instrument of data collection was Cassidy and Long's problem solving style questionnaire (1996). Covariance analysis was used to analyze the data.
ResultsThe results indicated that the educational-psychological package before marriage has an effect on increasing problem-solving styles (self-confidence in solving the problem, avoiding the problem/closeness to the problem method and personal control) of couples applying for marriage, and this effect is stable in the follow-up phase.
ConclusionAccording to the results of the research, this psychological training package could be used to strengthen the problem solving skills of couples.
Keywords: pre-marriage psychological training package, problem solving skills, couples applying for marriage
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.