mohammad mehdi ardebili
-
نیچه حقیقت را چه می داند؟ این پرسش پروبلماتیک اصلی مقاله حاضر است که در پرتو آن تلاش شده است تا در چارچوب مقتضیات و محدودیت های این متن،در مقام یک مقاله، مقدمه ای بر طرح برداشتی وحدت انگارانه، ایدیالیستی و پویشی از نیچه عرضه شود. در این راستا، ابتدا در مقام مقدمه به بحران پیش روی هر شکلی از نیچه پژوهی اشاره ای گذرا خواهد شد تا بدین طریق، بتوان امکاناتی را برای صورت بندی ایده اصلی مقاله به دست داد. سپس با تمرکز بر کارکردهای مختلف حقیقت نزد نیچه (به ویژه با ارجاع های متعدد به آثار متاخر او) و مواجهه دوگانه (منفی/ ایجابی یا انتقادی/ جانبدارانه) او با این مفهوم به ترتیب به سه نقد اصلی او به حقیقت، ذیل سه عنوان خواهیم پرداخت: 1- نقد دوجهانیت، 2- نقد ذات گرایی و 3- نقد ثبات گرایی. در نهایت به کمک نتایج حاصل از این مباحث، طرحی ابتدایی از برداشت وحد انگارانه- ایدیالیستی- پویشی از نیچه در انتهای مقاله ترسیم خواهد شد.
کلید واژگان: نیچه, حقیقت, ذات گرایی, ایدئالیسم, دوگانه انگاریWhat is the Truth in Nietzsche’s philosophy? This is the main problem of the present article, in the light of which an attempt has been made, within the framework of the requirements and limitations of this article, to provide an introduction to the discussion of presenting a monistic-idealistic-dynamic conception of Nietzsche. In this regard, first of all, as the introduction, the crisis facing any form of Nietzschean research will be briefly mentioned in order to provide possibilities for formulating the main idea of the article. Then, focusing on Nietzsche's various functions of truth and his dualistic (negative/positive or critical/supportive) encounter with this concept, we will address his main critiques of truth in three ways: 1. Critique of dualism; 2. Critique of essentialism; and 3. Criticism of stability. Finally, with the help of the results of these discussions, a preliminary outline of Nietzsche's monistic-idealistic-dynamic conception will be drawn at the end of the article.
Keywords: Nietzsche, truth, essentialism, Idealism, dualism -
عنوان مقاله حاضر به دقیق ترین شکل پروبلماتیک اصلی آن را بیان می کند. در همین راستا، این متن از کاربردهای مختلف فرهنگ (پرورش، فرهیختن، تمدن و غیره) نزد نیچه آغاز می کند. نیچه، از نخستین متون جدی اش، برای مثال، زایش تراژدی، تا پاره نوشت های جنون آمیز واپسین روزهای پیش از جنونش، و حتی تا آخرین نوشته های منتشرنشده اراده معطوف به قدرت، همواره با «فرهنگ» درگیر بوده است. این درگیری اما نه درگیری با مفهومی در کنار سایر مفاهیم، بلکه چیزی ورای آن، یعنی مواجهه با تراکمی از کل نیروهای در حال نبرد است که ذیل یک نام واحد فراگیر مجتمع شده اند. در این راستا، ابتدا به دو وجه معنایی ایجابی و منفی فرهنگ نزد نیچه پرداختیم، سپس به میانجی ارایه تفسیری رادیکال و درونی سازی هر دو وجه مذکور، به لایه هایی از مواجهه انتقادی نیچه با فرهنگ وارد خواهیم شد و در انتها، بحث نیچه از فرهنگ را سکویی قرار دادیم برای اشاره ای مختصر به آنچه نیچه برای جهان امروز پیش بینی کرده بود: نیست انگاری محتوم عصر ما.
کلید واژگان: فرهنگ, نیچه, نیست انگاری, فلسفه فرهنگThe title of the present article describes its main problematic. The text begins with Nietzsche's various uses of culture (cultivation, education, civilization, etc.). From his first serious texts, such as the Birth of Tragedy, to the mystical fragmentations of the last days before insanity, and even to the last unpublished writings of The Will to Power, Nietzsche has always been involved with "culture." This conflict, however, is not a conflict with a concept alongside other concepts, but something beyond it, a confrontation with the density of all forces under a single common name. In this regard, we first look at the positive and negative aspects of culture in Nietzsche's view. Then, through a radical interpretation and internalization of both sides, we will penetrate into the layers of Nietzsche's critical encounter with culture. Finally, we utilize these discussions in order to briefly point to what Nietzsche predicted for today's world: the inevitable Nihilism of our age.
Keywords: culture, Nietzsche, Nihilism, Philosophy of Culture -
نظریه «مرگ خدا» مشهورترین نظریه نیچه است. در این مقاله می کوشیم کارکردهای ایده مرگ خدا نزد نیچه را در سه سطح تحلیل کنیم. سطح نخست (سطح باورمندی)، سطح ابتدایی بحث های هستی شناختی و اعتقادی درباره وجود یا عدم وجود خدا؛ سطح دوم (مواجهه ای اومانیستی با مرگ خدا)، شادمانی الحادی از فقدان خدا؛ و سطح سوم (مواجهه ای انتقادی با جهان پس از خدا)، میراث قاتلان. در پایان نیز به این پرسش می پردازیم که آیا نیچه از مرگ خدا سرخوش است یا بر آن سوگواری می کند؟ با توجه به این که نیچه در آثار مختلفش رویکردهای مختلفی به مسئله «مرگ خدا» اتخاذ کرده است، تلاش خواهد شد تا، بدون توجه به تقدم و تاخر این آثار، تفسیری از موضع نیچه در مقام «یک کل» ارایه شود که در آثار مختلف، به فراخور بحث، لایه های مختلفی از این ایده را مطرح کرده است. در این میان سه قطعه بسیار کلیدی از سه کتاب راه برنده تفسیر ما هستند: نخست انسانی زیاده انسانی، دوم چنین گفت زرتشت، و سوم علم شادمانه. در نهایت، از منظری انتقادی نشان داده می شود که نظریه ی «مرگ خدا»ی نیچه نه رویکردی هستی شناختی یا باوری اعتقادی بلکه بیانگر وضعیتی فرهنگی است.
کلید واژگان: مرگ خدا, نیچه, نیست انگاری, علم شادمانهThe theory of 'Death of God' is Nietzsche's most famous theory. In this article, we will attempt to analyze Nietzsche's idea of the functions of ‘Death of God’ at three levels. The first level (the level of belief) is the primary level of ontological and ideological discussion about the existence or non-existence of God; the second level (humanistic encounter with the death of God) is the atheistic happiness of the absence of God, and the third level (the critical encounter with the world after God) is about the legacy of the Killers. Finally, we will discuss the question that whether Nietzsche is happy or sad about the death of God. Given that Nietzsche has adopted different approaches to the issue of "death of God" in his various works, it will be attempted to provide an interpretation of Nietzsche's position as "a whole" without regard to the temporal primacy of these works. Meantime, there are three key passages from the three books that guide our interpretation: first, Human All Too Human, second, Thus Spoke Zarathustra, and third, The Gay Science. From a critical perspective, it will be shown that 'Death of God' in Nitsche's philosophy should not be regarded as an ontological or creedal theory, but it depicts a cultural situation.
Keywords: Death of God, Nietzsche, nihilism, Gay Science -
برداشت کانت از فرهنگ، عمدتا به آثار متاخر او در حوزه تاریخ، انسان شناسی و غایت شناسی محدود شده است. همچنین به دلیل استعمال مبهم و نامنظم اصطلاحات Kultur و Bildung (و آمیختن آنها با مفاهیمی همچون Zivilisation و Erziehung) در نیمه دوم قرن هجدهم، در فضای فکری آلمان، عمدتا فهم معنای فرهنگ بسیار مبهم و مناقشه برانگیز است. لذا مقاله حاضر، نه تنها محدوده بحث خود را به دوره نقادی کانت و سه نقد اصلی او محدود کرده است و نیز نه تنها به تفکیک نشان داده است که استعمال اصطلاحات Kultur و Bildung نزد کانت در این آثار چگونه و به چه معنا صورت پذیرفته است، بلکه همچنین همواره به مبانی نظری و متافیزیکی این کاربردها نظر داشته است. در یک کلام، مقاله حاضر می کوشد تا با دسته بندی موضوعی و تحلیلی کاردبردهای مختلف فرهنگ در سه نقد اصلی کانت، معنا و دلالت های مفهومی این اصطلاحات را روشن سازد و در نهایت به این پرسش اصلی پاسخ دهد که مفهوم «فرهنگ» در فلسفه نقادی کانت به چه معناست؟
کلید واژگان: Kultur, Bildung, فرهنگ, کانت, فلسفه نقادی, پرورشKant's conception of 'culture' is largely confined to his later works in the field of history, anthropology, and teleology. But no research has so far exclusively analysis the meaning of culture in Kant's Critical Philosophy, and also the metaphysical and philosophical foundations of this concept. Also, due to the vague and irregular use of the terms Kultur and Bildung (and combining them with concepts such as Zivilisation and Erziehung) in the second half of the eighteenth century, in the intellectual space of Germany, the understanding of the meaning of culture is largely obscure and controversial. Therefore, the present paper not only limits the scope of its discussion to Kant's critical philosophy and its three major books (Critique of Pure Reason, Critique of Practical Reason, and Critique of Judgment, with the consideration of Groundwork of the Metaphysics of Morals), and not only has shown the usage of the Kultur and Bildung in these works, but also has always focused on the theoretical and metaphysical foundations of these applications. In a word, the present paper tries to clarify the meaning and implications of these terms by categorizing the subject matter and the analysis of different practices of Culture (whether in the Bildung or Kultur form) in three of Kant's main books, and ultimately answering this main question that 'What does the term "culture" mean in Kant's critical philosophy'?
Keywords: Kant, Critical Philosophy, Kultur, Bildung -
تبیین «کثرت گرایی فرهنگی» در پرتو فلسفه فرهنگ هردر
هرچند فلسفه فرهنگ، در معنای مشخص آن، شاخهای نوپا و میانرشتهای است که مستقلا از اواخر قرن بیستم در آلمان مطرح شد و بسط یافت، اما مفسران نخستین اندیشههای فلسفی درباره فرهنگ در معنای مدرن آن را به یوهان گتفرید فن هردر (1744-1803) نسبت میدهند که آثارش الهامبخش فرهنگپژوهان پس از او بوده است. یکی از مهمترین میراثهای هردر، «کثرتگرایی فرهنگی» است. او این کثرتگرایی را به عنوان ابزاری علیه تمامیتخواهی خودبرتربین و استعمارگر حاکم بر روشنگری به کار گرفت و نه تنها به برتری فرهنگ اروپایی بر سایر فرهنگها باور نداشت، بلکه تعریف و درک نوینی از فرهنگ را مطرح کرد که بر اساس آن میشد از فرهنگهای سایر بخشهای جهان، به ویژه فرهنگهای شرقی دفاع کرد. مقاله حاضر با هدف تبیین ایده «کثرتگرایی فرهنگی» نزد هردر، خواهد کوشید تا این ایده را ذیل سه زیرعنوان کلیدی «تکینگی فرهنگی»، «داوری درونی» و «مفهوم نیرو» ساماندهی و تبیین نماید و امکانات آن را برای مقابله با تصور تمامیتخواهانه اروپامحور یا همان «اروپامحوری فرهنگی» نشان دهد. نهایتا به کمک تحلیل کارکرد مفهوم «نیرو» نزد هردر، بخش مختصری به بحث از اتهام نسبیگرایی علیه «کثرتگرایی فرهنگی» اختصاص خواهد یافت.
کلید واژگان: فلسفه فرهنگ, یوهان گتفرید فن هردر, تکینگی فرهنگی, کثرت گرایی فرهنگی'Cultural Pluralism' in the light of Herder's Philosophy of CultureAlthough “Philosophy of Culture” is commonly taken to refer to a rather new and interdisciplinary branch that has been developed in Germany since late twentieth century, one can trace the first philosophical ideas about culture, in the modern sense of the term, back to Johann Gottfried von Herder (1744-1803). In this context, one of Herder's most important legacies (or lasting contributions) is "cultural pluralism,” which he utilized as a tool against the colonial totalitarianism of Enlightenment. Herder was critical of the commonly held belief in the superiority of European culture over other cultures, and introduced a new definition and understanding of culture that could potentially be used to defend the cultures of other parts of the world, especially Eastern cultures. With the aim of explaining Herder’s concept of "cultural pluralism," the present article will organize and explain this concept under three key sub-headings of "cultural singularity", "internal judgment," and “concept of force.” It will analyze its opposition to "cultural Europeanism" and demonstrate its possibilities for confronting the European-centric concept of totalitarianism. Finally, a brief section will be devoted to the discussion of the charge of relativism against Herder’s "cultural pluralism”.
Keywords: Philosophy of Culture, Johann Gottfried von Herder, cultural pluralism, cultural singularity, internal judgment -
مفهوم بیلدونگ یکی از مفاهیم اصلی ای است که در بیش از سه قرن اخیر در فضای فکری و فرهنگی غرب تاثیرگذار بوده است. این مفهوم هم ازحیث لغت شناختی و هم ازحیث کاربردش در عرصه های مختلف، دلالت های چندگانه و به شدت متنوع را دربرمی گیرد که همین امر نه تنها فهم، حتی ترجمه آن به زبان های غیرآلمانی (از انگلیسی و فرانسوی گرفته تا عربی و فارسی) را دشوار کرده است. پژوهش حاضر، پس از واکاوی معنای این اصطلاح و تاثیر آن در حوزه های مختلف معرفتی و فرهنگی، منطقا ابتدا به ریشه شناسی لغوی این اصطلاح و ماجرای پیدایشش در قرون وسطی و اشاعه اش در قرن هجدهم در آلمان خواهد پرداخت. در گام سوم، به موازات این ریشه شناسی لغوی، تاریخچه ای از کاربرد آن در فضای فکری و فرهنگی آلمان ارایه خواهد شد تا بتوان به کمک آن، کارکردهای مختلف این اصطلاح را بررسی کرد. در گام چهارم، شبکه مفهومی ای از دلالت ها، تقارن ها و تقابل های این اصطلاح با سایر اصطلاح های مرتبط با آن ترسیم خواهد شد. تازه بر این اساس است که می توان در گام پنجم، به هدف اصلی این پژوهش، یعنی ارایه نوعی دسته بندی از معانی مختلف اصطلاح بیلدونگ دست یافت. این پژوهش، پس از دست یافتن به این هدف اصلی دو گام دیگر را نیز در مقام موخره ای اجمالی طی خواهد کرد و در گام هفتم و انتهایی، در عین اشاره به تعارض درونی و انسداد نهفته در مفهوم بیلدونگ، به برخی امکانات انتقادی این مفهوم اشاره خواهد شد و طرحی مقدماتی برای پژوهش های آینده ارایه خواهد شد.
کلید واژگان: بیلدونگ, فرهنگ, پرورش, هگل, هردر, اندیشه آلمانیThe concept of Bildung is one of the key concepts that has been influential for more than three centuries in the Western intellectual and cultural space, and in particular in Germany. This concept has multiple and varied implications both philologically and in its application in various fields. In this article, to examine the meaning of this term and then its impact on different epistemic and cultural fields, we have to begin with the lexical etymology of this term and its advent in the Middle Ages and its propagation in the eighteenth century. In the third step, a history of its application in the German intellectual and cultural space will be presented so that it can be used to analyze the various functions of the term. In the fourth step, the conceptual network of the implications, symmetries, and contradictions of this term with other related terms (such as Kultur, Zivilisation, Erziehung, Humanität, and even terms such as Geist and Wissenschaft) will be drawn up. It is only on this basis that in the fifth step, a kind of category of different meanings of the term Bildung was obtained; and in the sixth step, in addition to the philosophical and theoretical meanings, functions of this term in the ordinary literature will be analyzed. In the seventh and last step of the article, while referring to the inner conflict and the blockade in the concept of Bildung, some critical points of this concept, especially for us and our world, will be mentioned.
Keywords: Bildung, Culture, Kultur, Hegel, Herder, German Thought -
مفهوم سوژه، در کنار مفاهیمی از قبیل ابژه، خدا و جوهر، یکی از مهمترین مفاهیم تاریخ فلسفه به شمار می رود. هر کدام از این مفاهیم را می توان برای روایت کردن قسمی تاریخ فلسفه دست مایه قرار داد. این دقیقا همان رسالتی است که رابرت سی. سالمن در کتاب «طلوع و افول خود (جلد هفتم از تاریخ فلسفه غرب آکسفورد)» برای خود تعیین کرده است (Solomon 1988). او تاریخ سوژه، یا به تعبیر خودش، «تاریخ خود» را از آغاز ایدیالیسم آلمانی در نیمه دوم قرن هجدهم، نزد کانت، آغاز و با گذر از ایدیالیست های شاخصی همچون فیشته، شلینگ و هگل، به نخستین بارقه های فروپاشی برداشت پرطمطراق از سوژه مدرن و اشاعه رویکردهای انتقادی نزد نیچه، کی یرکه گور و هایدگر راه می برد و در پایان، بحثش را با شاخص ترین چهره های پست مدرن، همچون فوکو و دریدا به پایان می برد. مقاله حاضر بیش از بررسی صوری و محتوایی این اثر، تمرکز اصلی خود را به ترجمه فارسی نخست این کتاب (سالومون 1396) معطوف ساخته است. در نتیجه، مقاله حاضر بیش از تبیین و نقد خود محتوای کتاب، نوعی نقد ترجمه است که هرچند به نقد یک ترجمه خاص پرداخته، اما امید دارد که این نقد، امکانی را برای مواجهه با کلیت ترجمه آثار فلسفی فراهم سازد.
کلید واژگان: رابرت سالمن, «خود», مدرن, فلسفه قاره ایThe concept of subject, along with concepts such as object, God and substance, is one of the most important concepts in the history of philosophy. Each of these concepts can be used to narrate a history of the philosophy. This is precisely the mission of Robert C. Salman sets out for himself in his book The Rise and Fall of the Self (A History of Western Philosophy, Vol. 7). He began the history of the subject, or, in his own terms, 'history of the Self' from the beginning of German idealism in the second half of the eighteenth century, with Kant (together with prominent idealists such as Fichte, Schelling and Hegel), to the first glimpses of the collapse of modern subjectivity And proliferation of critical approaches, such as Nietzsche, Kierkegaard and Heidegger. In the end, he ends his discussion with the most prominent postmodern figures, such as Foucault and Derrida. The present article focuses on the first Persian translation of this book, rather than the formal and content review of this work. As a result, the present article is more than a mere critique of the book's content itself, a critique of translation that, although it criticizes a particular translation, hopes that this critique will provide an critical analysis about the translation of philosophical works in general.
Keywords: Robert Solomon, self, Modern, Continental Philosophy -
هگل و نیچه عمدتا به منزله دو قطب مخالف در فضای فکری و فلسفی قرن نوزدهم معرفی شده اند. نیچه منتقد سرسخت دیالکتیک هگلی و مخالف تمام عیار متافیزیک مدرن معرفی شده است که هگل نماینده تام وتمام آن است. این تصویر از نیمه دوم قرن بیستم رفته رفته رنگ می بازد. هرچند هگل را نقطه اوج متافیزیک مدرن و نیچه را منتقد متافیزیک و آغازگر پست مدرنیسم می دانیم، آیا شباهت ها و هم خوانی های مفهومی و فلسفی میان آن دو خود گواهی بر کاذب بودن یا دست کم نابسنده بودن این دسته بندی مدرن/ پست مدرن نیست؟ آیا هگل و نیچه، صرف نظر از برخی برداشت های ظاهری، در مبانی فکری و فلسفی خود بسیار به هم دیگر نزدیک نیستند؟ آیا نمی توان هگل را با نیچه و نیچه را با هگل خواند؟ این هدفی است که الیوت ژورست در کتاب فراسوی هگل و نیچه برای خود ترسیم کرده است، اما وی برای این مهم مفهومی را میانجی و اساس کارش قرار داده است که برای هر دو فیلسوف بسیار کلیدی و محوری است: مفهوم فرهنگ. مقاله حاضر در سه سطح به نقد و بررسی این کتاب خواهد پرداخت: نخست، نقد صوری اثر؛ سپس، نقد رویکرد کلی نویسنده و درنهایت، نقد ترجمه فارسی کتاب و مواضع مترجم فارسی.
کلید واژگان: نیچه, هگل, فرهنگ, دیالکتیک, تبارشناسیHegel and Nietzsche are mainly represented as two opposing poles in the nineteenth-century intellectual and philosophical sphere. Nietzsche has been introduced as the fierce critique of the Hegelian dialectic and the radical opposite to the modern metaphysics that Hegel was represented. This image has gradually faded away since the second half of the twentieth century. Although Hegel is the peak of modern metaphysics and Nietzsche as the initiator of postmodernism, criticizing metaphysics, but the philosophical similarities and conceptualizations of these two figures show the falsification or at least the inadequacy of this modern/postmodern duality. In spite of some superficial perceptions, Hegel and Nietzsche are very close in their intellectual and philosophical foundations. We can read Hegel by Nietzsche and Nietzsche by Hegel. This is the goal Elliot Jurist has outlined in Beyond Hegel and Nietzsche: Philosophy, Culture, and Agency. But for doing so, he put the concept underlying his work, which is very important for both philosophers: the concept of culture. The present article will review the book from three perspectives: First, a formal critique of the work; second, a critique of the author's general approach and, finally, a critique of the Persian translation of the book and his approach.
Keywords: Nietzsche, Hegel, Dialectic, Culture, Genealogy -
هرچند نخستین اندیشه ها درباره فرهنگ به یونان باستان، و حتی شاید پیش از آن، بازمی گردد، اما آنچه امروز مشخصا تحت عنوان مفهوم «فرهنگ» شناخته شده است، مفهومی مدرن است که بیشتر از نظر ورزی های متفکران آلمانی قرون 18 و 19 میلادی متاثر است. علی رغم اندیشه های روسو، دیدرو، ولتر، ویکو، لایب نیتس و دیگران می توان نشان داد که یوهان گتفرید فن هردر (1744-1803) نخستین متفکری است که برای فرهنگ جایگاه و معنایی متافیزیکی و فلسفی قایل شد. او حتی انسان را موجودی ذاتا فرهنگی معرفی کرد و برای تحلیل نسبت انسان و فرهنگ، به لحاظ نظری، بر نقش و کارکرد زبان و تاریخ تاکید ورزید. با این همه، او کتاب یا متن مستقلی درباره «فلسفه فرهنگ» یا حتی معنای فرهنگ ندارد. در نتیجه، مقاله حاضر می کوشد تا با بررسی مباحث و مطالب متنوع و پراکنده هردر درباره زبان، انسان، تاریخ، سیاست و فرهنگ، چگونگی ظهور ضمنی نوعی «فلسفه فرهنگ» را در آثار وی ردیابی نماید و نهایتا به تاثیر آن بر متفکران بعدی این حوزه، به ویژه هگل، بپردازد. بر این اساس، مقاله حاضر صرف نظر از مقدمه ای کوتاه، دارای سه بخش اصلی است: اول) مبانی نظری اندیشه هردر و تاثیرپذیری او از اسلافش؛ دوم) استخراج نوعی فلسفه فرهنگ از بطن آثار هردر با تمرکز بر نقد روشنگری؛ و سوم) بررسی تاثیر هردر بر متفکران بعدی با تمرکز بر سیر تحول مفهوم فرهنگ.کلید واژگان: فلسفه فرهنگ, یوهان گتفرید فن هردر, روشنگری, ارگانیسم درونزای فرهنگیThough thinking about culture returns to ancient Greece, "culture" as understood today is a modern concept influenced more by the speculations of the German thinkers of the 18th and 19th centuries than ancient Greek thinkers. Despite the ideas of Rousseau, Diderot, Voltaire, Vico, Leibniz, and others, it can be shown that Johann Gottfried von Herder (1764-1803) was the first thinker that provided a metaphysical and philosophical grounding for culture. He portrayed the human being as essentially a cultural being. However, Herder does not have an independent book or treatise specifically about the "philosophy of culture" or even the meaning of culture. Consequently, the present paper tries to analyze how Herder's "philosophy of culture" implicitly emerges from his vast oeuvre by extracting his diverse and diffuse discussions about language, man, history, politics and culture; and, finally, its impact on the subsequent thinkers of this field, especially Hegel. Accordingly, this paper, regardless of its short introduction, has three main parts: First, the theoretical foundations of Herder's thoughts and his sources of inspiration; Second, Herder’s philosophy of culture, extracted from a variety of his works and focusing on his critiques of Enlightenment; and third, examining Herder's influence on subsequent thinkers, focusing on the evolution of the concept of culture.Keywords: Philosophy of Culture, Johann Gottfried von Herder, enlightenment, Cultural Immanent Organism
-
جایگاه و نقش خداوند در فلسفه هگل به یکی از مناقشه برانگیزترین مسائل فلسفی و تفسیری در دو قرن گذشته بدل شده است. شیوه پاسخ به این پرسش یکی از عناصر اصلی تمایزبخش میان دو جریان هگلیان راست گرا و چپ گراست. هگل، برخلاف روند حاکم بر فلسفه مدرن که رفته رفته به دنبال کمرنگ کردن جایگاه و نقش هستی شناسانه خداوند در تبیین عالم بود، دوباره پای خداوند را به فلسفه باز کرد، براهین اثبات وجود خدا را احیا کرد و خدا را با عنوانی تازه در صدر نشاند: روح مطلق. حال پرسش اصلی این است که روح مطلق هگلی چه نسبتی به خدای مسیحی دارد؟ آیا هگل فلسفه را الهی کرد یا الهیات را فلسفی؟ آیا هگل خدا را به جایگاه والایش بازگرداند، یا برعکس، با تغییر دادن معنایش، خدای عرفی-کلامی ادیان ابراهیمی را به کلی نفی کرد؟
کوئنتین لویر در کتاب مفهوم خدا از نظر هگل می کوشد تا به این پرسش ها بپردازد. اگرچه مخاطب کتاب نیز نهایتا پاسخ سرراستی به نفع یکی از طرفین این مسئله دریافت نمی کند، اما همراه با نویسنده با تحلیل هگلی مفهوم خداوند و در نتیجه، به طور کلی، با طرحی کلی از متافیزیک هگلی آشنا می شود که از قضا به لحاظ فرم بیان و شیوه استدلال ها نیز بی شباهت به خود سبک استدلالی هگل نیست.کلید واژگان: خدا, هگل, کوئنتین لویر, روح مطلق, عقلPlace and role of God in Hegel’s philosophy have become one of the most controversial problems in philosophy and interpretation for the past two centuries. The main distinction between the two Hegelian movements (the left and the right wing) depends on how we answer this issue. Contrary to the development of modern philosophy which has gradually diminished the place and role of God in explanation of the world, Hegel brought this concept into the center of philosophy once again; he revived the arguments, and put it on the throne, although with a new name: Absolute Spirit.
At the moment the most important question is the relationship between Hegelian Absolute Spirit and Christian God. Did Hegel make philosophy theological or theology philosophical? Did Hegel bring God into its high place or did he negate the common-theological concept of God?
In Hegel’s Concept of God, Quentin Lauer attempts to deal with these questions. Although the reader cannot derive explicit answers for these questions, he or she can understand the approach of the writer about Hegelian analysis of the concept of God, and consequently grasp a brief impression of Hegelian metaphysics.Keywords: God, Hegel, Quentin Lauer, Spirit, Reason -
سورن کی یرکه گور متفکر تاثیرگذار دانمارکی را به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم، منتقد بزرگ فلسفه هگل و مدافع پرشور ایمان می شناسند. درباره اندیشه وی تاکنون آثار متعددی منتشر شده است. مقاله حاضر اما در تلاش است تا اندیشه های کی یرکه گور را در پرتو ضدیتش با نظام هگلی بازخوانی کند و در نتیجه، با برجسته کردن وجوه اختلاف کی یرکه گور و هگل خواهد کوشید تا کی یرکه گور را به عنوان یکی از نظام ستیزترین متفکران تاریخ در قالب نظامی مفهومی عرضه کند و نهایتا با اشاره به برخی انتقادات و تعارضات درونی اندیشه وی نشان دهد که انتقادات وی علیه هگل به چه معنا ناوارد است؟ اگر بپذیریم که یک متفکر را پیش از هر چیز باید در پرتو نفی و نزد دشمنانش بازشناخت، آنگاه می توان از این ایده دفاع کرد که کی یرکه گور را به دقیق ترین نحو تنها می توان در بستر زمانه اش و در رابطه خصمانه اش با هگل بازشناخت. این بررسی نقادانه البته کارکردی معکوس نیز دارد و به فهم وجوهی از خود اندیشه هگل نیز که هدف حمله جریانات انتقادی نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی بود، یاری خواهد رساند.کلید واژگان: هگل, کی یرکه گور, نظام, اگزیستانسیالیسم, ایمان, فردSøren Kierkegaard, a Danish philosopher who has been known as The Father of Existentialism, was a great critic of Hegels philosophy and a passionate defender of faith and individual morality.
However so many books have been published of Kierkegaards idea due to his influence on modern philosophy, in this review we, by emphasizing on Kierkegaards different critical conceptual aspects to the Hegelian system, try to retrieve his thoughts. Since the thinkers can be understood more precisely in the light of negation by their oppositions, in our discussion we analyze Kierkegaard thoughts at the context of his time and his antagonistic connection with Hegel. Despite the evaluation of the truthiness of Kierkegaards critics against Hegel in reference to the inner conflicts of his thoughts, we also try to understand several aspects of Hegels philosophy that were criticized during the second half of the nineteenth century.Keywords: Hegel, Kierkegaard, system, existentialism, faith, individual -
برای فهم مبانی و خاستگاه منطق هگل، علاوه بر منبع اصلی مورد استناد مفسران؛ یعنی کتاب علم منطق، لازم است نخستین رساله منطقی هگل طی سال های حضورش در ینا مورد بررسی قرار گیرد. رساله ای که نه تنها در زبان فارسی هیچ شرحی از آن در دسترس نیست، بلکه حتی در زبان انگلیسی نیز مهجور است. مقاله حاضر برای نخستین بار شرحی از سیر تکوین منطق ینای هگل به دست می دهد. به همین منظور ابتدا مختصری به کلیت نظام ینا پرداخته خواهد شد؛ سپس با تکیه بر ترجمه انگلیسی موجود از منطق ینا1، سه بخش اصلی منطق ینا؛ یعنی «پیوند بسیط»، «رابطه» و «نسبت» مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در انتها نیز طرحی کلی از مباحث مابقی بخش های نظام ینای هگل ارائه شده است.کلید واژگان: هگل, منطق ینا, نظام, رابطه, نسبت, مقولاتFor understanding origin and grounds of Hegels Logic, in addition to Science of Logic as main source employed by interpretations, we need to analyze First Hegels logical Treatise in his Jena period. There is no interpretation of this treatise available in Farsi while the English sources on the interpretation of the text are also scarce. The current paper will try to provide an account on process of the genesis of Hegels Jena Logic for the first time in Farsi. Thus, at first, it will consider the system as a whole briefly and then it will analyze three constituent parts of Jenas Logic Simple Connection, Relation, and Proportion, depending on English translation of the text (translated by Hegel Society of America). Finally, the study deals with a comprehensive outline of the remaining parts of the Hegel's System of Jena (such as Metaphysics, Philosophy of Nature and Philosophy of Spirit).Keywords: Hegel, Jena Logic, System, Relation, Categories
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.