به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « شیخ اشراق » در نشریات گروه « علوم قرآن و حدیث »

تکرار جستجوی کلیدواژه «شیخ اشراق» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • محمدحسین جمال زاده

    شیخ شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق و میرمحمدباقر استرآبادی، مشهور به میرداماد، دو تن از فیلسوفان بزرگی هستند که در نظام فلسفی خود به اصالت ماهیت قایل شده و دیگر مسایل نظام فلسفی خود را براساس آن سامان داده‌اند. در نگاه اول به‌نظر می‌رسد این دو فیلسوف در اصل مسیله اصالت ماهیت و فروعاتی که بر آن بنا می‌شود هم‌داستان هستند؛ اما با تدقیق در آثار این دو فیلسوف، تفاوت‌ها و اختلافاتی به‌دست می‌آید که هریک تاثیر خاصی بر نظام فلسفی آن‌ها گذاشته و نتایج کاملا متفاوتی را به‌دست داده است.
    این مقاله با گردآوری کتابخانه‌ای داده‌ها، درپی پاسخ به این مسیله است که چه تفاوت‌ها و اختلافاتی میان شیخ اشراق و میرداماد درباره اصالت ماهیت وجود دارد. ازاین‌رو با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، دیدگاه این دو فیلسوف دریاره کیفیت اصالت ماهیت بیان می‌شود. یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد هرچند هر دو فیلسوف قایل به اصالت ماهیت هستند، در تقریر آن و فروعاتی که بر این مبنا استوار می‌شود اختلاف دارند.

    کلید واژگان: اصالت وجود, اصالت ماهیت, شیخ اشراق, میرداماد, ماهیت, وجود}
    Muhammad Hussein Jamalzadeh

    Sheikh Shihabuddin Suhrawardi, known as Sheikh Ishraq, and Mir Muhammad Baqir Astarabadi, known as Mirdamad, are two great philosophers who believed in the principality of nature in their philosophical system and organized the other issues of their philosophical system based on it. At first glance, it seems that these two philosophers principally agree on the principality of nature and the sub-principles on which it is based, but by examining the works of these two philosophers some differences appear, differences which have had a special impact on their philosophical system and have led to completely different results. By collecting data through the library method, this article addresses the differences between Sheikh Ishraq and Mirdamad on the principality of nature. Therefore, using the descriptive-analytical method, the views of these two philosophers on the principality of nature are reviewed. The research findings show that although both philosophers believe in the principality of nature, they differ in their interpretation and the sub-principles that are based on it.

    Keywords: the principality of existence, the principality of nature, SheikhIshraq, Mirdamad, nature, existence}
  • محمود شریفی*، احمد سعیدی

    شیخ اشراق ادراک حسی را- دست کم در محدوده ابصار- از مقوله علم حضوری می داند. صدرالمتالهین با نقد دیدگاه وی، تصویری حصولی از ادراک حسی را می پذیرد. ایشان بر این باور است نفس در ادراک حسی صورت هایی مجرد را که مماثل با صورت های موجودات مادی هستند در صقع خود انشا می کند. مطابق این بیان، محسوس بالذات از نگاه شیخ اشراق صورت خارجی مادی و از منظر صدرالمتالهین صورت ذهنی مجرد مماثل با صورت خارجی مادی است. در این مقاله پس از تبیین مختصر دیدگاه شیخ اشراق درباره حقیقت ادراک حسی، شش اشکال عمده صدرالمتالهین بر دیدگاه مزبور را بررسی کرده و نشان داده ایم اشکالات مزبور دست کم با کمک مبانی حکمت متعالیه قابل پاسخ هستند. سپس با طرح برخی ایرادهای دیدگاه صدرالمتالهین ثابت کرده ایم دیدگاه ایشان گرچه می تواند برای ادراک خیالی تبیینی مناسب به شمار آید، برای توجیه ادراک حسی ناکافی است. هدف از این پژوهش آن است که نشان دهد دیدگاه شیخ اشراق در زمینه ادراک حسی با کمک مبانی صدرالمتالهین قابل دفاع است و اندیشه های این دو حکیم برجسته، بیشتر مکمل هم اند تا نافی یکدیگر.

    کلید واژگان: صدرالمتالهین, شیخ اشراق, علم حضوری, علم حصولی, ادراک حسی}
    Mahmood Sharifi*, Ahmad Saeedi

    Sheikh Ishraq considers perception by presence - at least within the limits of vision, absar, - as a category of the knowledge by presence. By criticizing his point of view, Sadr al-Muta'allihin accepts a correspondent mental image of this perception. He believes that in this perception, the mind creates immaterial forms like those of material beings in itself. According to this, essential tangible from for Sheikh Ishraq is the material external form; while for Sadr al-Muta'allehin it is the immaterial mental form similar to its correspondent material external form. In this article, after a brief explanation of Sheikh Ishraq's view on the truth of tangible perception, we have examined the six major objections of Sadr al-Muta'allihin on this view and have shown that these problems can be answered at least with the help of the principles of the transcendent wisdom. Then, by proposing some objections to the view of Sadr al-Muta'allihin, we have proved that his view, although it can be considered a suitable explanation for imaginary perception, is insufficient to justify tangible perception. The purpose of this study is to show that Sheikh Ishraq's view on sensory perception can be defended with the help of the principles of Sadr al-Muta'allihin, and the ideas of these two eminent sages are more complementary than contradictory

    Keywords: Sadr al-Muta'allihin, Sheikh Ishraq, Presence Knowledge, Acquired Knowledge, Tangible Perception}
  • امیرعباس مهدوی فرد*، امین الله شاکری موحد

    همواره نظرات و آراء ابن سینا و شیخ اشراق به عنوان بزرگان دو مکتب مشاء و اشراق مورد توجه و نقد و بررسی صاحب نظران قرار گرفته که یکی از مهم ترین این مباحث، روش تفسیری این دو فیلسوف است. شیخ اشراق برخلاف ابن سینا دارای اثر تفسیری مستقلی که به ما رسیده باشد نیست ولی از لابه لای مجموعه مصنفاتش می توان روش تفسیری وی را استخراج و عرضه کرد. گرایش تفسیری ابن سینا یک گرایش کاملا عقلی است درحالی که گرایش تفسیری شیخ اشراق گرایشی عرفانی می باشد. طبعا روش تفسیری ابن سینا نیز روشی عقلی بوده، برخلاف شیخ اشراق که در اغلب موارد از روش ذوقی عرفانی بهره برده و به ندرت از روش قرآن به قرآن و درمواردی نیز در مباحث عقلی به آیات قرآن استناد نموده است که آن را می توان نوعی روش تفسیری عقلی خواند. این دو فیلسوف در تفسیر آیات دو وجه اشتراک دارند، یکی عدم تاویل و تطبیق آیات بر نظرات خویش و پرهیز ایشان از تحمیل رای و نظر خود بر آیات؛ و دیگری عدم بهره برداری از روایات در تفسیر آیات.


    کلید واژگان: ابن سینا, شیخ اشراق, روش تفسیری, گرایش تفسیری, تفسیر عقلی و عرفانی}
    Amir Abbas Mahdavi Fard *, Aminollah Shakeri Movvahid

    The ideas of Avicenna and Sheikh-i Ishraq as the scholars of Peripatetic and Illumination Philosophy have always received the critical attention of the reviewers. One of the most important discussions in this regard is the exegetical method of the above philosophers: Sheikh-i Ishraq, contrary to Avicenna, does not have an independent exegesis but his exegetical ideas can be inferred from his collection of writings. In fact, Avicenna has a completely rational trend whereas the exegetical trend of Sheikh-i Ishraq is mystical. The exegetical method of Avicenna has been rational while Sheikh-i Ishraq has often used an innovative method. Furthermore, Avicenna has rarely applied the Qur’an to the Qur’an method in his rational arguments. The abovementioned philosophers have one thing in common in their commentaries and that is impartiality in interpretation and not using the traditions in the interpretation of the Qur’an.
     


    Keywords: Avicenna, Sheikh Ishraq, Exegetical Method, Exegetical Trend, Rational, Mystical Exegesis}
  • رضا محمدنژاد*، جعفر شانظری

    گاه انسان به وسیله خیال خود، صورت ها و هیئت های جدیدی را از واقعیت های محسوس می سازد که این هیئت ها و صور خیالی، معطوف به صورت های حسی اند و رجوع به عالم حس رجوع دارند؛ گاهی نیز صور خیالی، انعکاس صورت های عالم قدس در نفس مطمئنه آدمی استهستند؛ اما بعضی از صور خیالی که صور قبیحه و ظلمانی خیال خوانده می شوند، نه متصل به مبانی طبیعی اند و نه متصل به مبانی قدسی؛ چراکه عالم طبیعت، عالم زیبایی طبیعی زمینی، و عالم قدس، عالم زیبایی ملکوتی است. ازاین رو، صور خیال مورد توجه فیلسوفان در مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی، اعم از صور حسنه و قبیحه است. ابن سینا و شیخ اشراق در دیدگاهی مشترک، بعضی از صور قبیحه خیال را غیرواقعی و ناشی از تشویش خیال می دانند و در دیدگاهی متفاوت، ابن سینا بعضی از آن صور را به واسطه عالم قدس، و شیخ اشراق، آن صور را با عناوینی از قبیل هیولا، غول، صور ظلمانی، جن و شیطان به واسطه عالم مثال مطلق و مقید تبیین می کنند. در این نوشتار در کنار بیان دیدگاه این دو فیلسوف، به تبیین و بررسی جایگاه و وجه تحقق صور قبیحه خیال، و نیز پیامدها و نکات لازم در این زمینه خواهیم پرداخت.

    کلید واژگان: خیال, قبیحه, وحشت, صور, ابن سینا, شیخ اشراق}
    Reza Mohamadnezhad, Jafar Shanazari

    Sometimes human beings, through imagination, make new faces and bodies from the tangible realities that these imaginative forms refer to. And sometimes the imaginary forms are some reflections of the incorporeal world in human`s peaceful hearth. Some imaginary forms, however, which are called evil and dark forms of imagination, are neither originated from natural principles nor from incorporeal principles, for the world of nature is that of natural earthly beauty, and the incorporeal world is that of heavenly beauty.
     Thus, what meant by the imaginary forms for philosophers in ontology and epistemology includes both good and evil imaginary forms. Ibn Sina and Sheikh Ishraq, in a common view, consider some evil forms of imagination as being unrealistic and originated from agitation of imagination, and in a different way, Ibn Sina attribute some of these forms to the incorporeal world, while Sheikh Ishraq refers to them with such names as hayula, monster, ghool, giant, dark forms, jinn and devil occurred by the absolute and limited imaginary world. In this article, along with expressing the viewpoints of these two philosophers, we will elaborate the place and the manner in which the forms of imagination are realized, as well as the implications and consequences.

    Keywords: Imagination, Evil, Horror, Form, Ibn Sina, Sheikh Ishra}
  • سیده انسیه موسوی امیری
    یکی از مباحث جدی در منطق و فلسفه و معرفت شناسی بحث علم و اقسام آن است. از زمان بسیار دور، در فلسفه و منطق اسلامی، علم به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم شده است. اما در این میان، حقیقت تصدیق به خصوص از زمان شیخ اشراق مورد توجه جدی قرار گرفته است. به عقیده او، تصدیق از سنخ علم نیست، هرچند می تواند متعلق علم قرار گیرد. این در حالی است که از نظر حکما تصدیق به درستی علم تلقی می شود. از سوی دیگر، فخرالدین رازی، ضمن آنکه تصدیق را گونه ای از علم دانسته، آن را مرکب از تصورات و حکم می داند، حال آنکه از نظر حکما، تصدیق، به عنوان علم، حقیقت بسیطی است. البته، در اینجا این نکته حایز اهمیت است که اگر تصور و تصدیق دو قسم از علم هستند، بنابراین، هریک از این دو قسم باید با قیدی از دیگری جدا شوند و اساس مقسم هر چیزی باشد، قسم همان مقسم با قیدی است. بنابراین، چگونه می توان قایل بود که تصدیق یک حقیقت بسیط است. ازاین رو، ملاصدرا، با تحلیل بسیار دقیق، تصدیق را یک حقیقت بسیط در عین مرکب تحلیلی می داند. از نظر ملاصدرا، تصدیق تصوری است که عین حکم است و حکم در تصدیق به منزله فصل و اصل تصور و ادراک جنس آن شمرده می شود. لذا، حکم مانند هر فصلی به عین حصه ای از جنس موجود است. از نظر ملاصدرا، بیان حکما در بساطت تصدیق و شرطیت تصور برای آن به رای او بازمی گردد.
    کلید واژگان: علم, تصور, تصدیق, حکم, فخرالدین رازی, شیخ اشراق, ملاصدرا}
    Seyyedeh Ensiyyeh Musawi Amiri
    One of the major issues in logic, philosophy and epistemology is that of knowledge and its parts. Since far away, in Islamic philosophy and logic, knowledge has been divided into two forms of concept and assent. But in this regard, the truth of the assent, especially since the time of the Sheikh Ishraq, has been considered seriously. According to him, assent is not knowledge, although it can belong to knowledge; while for philosophers, it is considered as knowledge truly. On the other hand, Fakhruddin Razi, while acknowledging assent as a form of knowledge, considers it to be composed of concepts and judgments, while other philosophers have viewed it to be simple not composed. Of course, here it is important to note that if the conception and assent are types of knowledge, they must be separated from each other by a bond. So, how can one acknowledge that assent is simple knowledge? Therefore, Mulla Sadra, with a very detailed analysis, sees assent as a simple fact at the same time as an analytic compound. In Mulla Sadra's view, assent is a concept just the same as judgment and the judgment in assent as a species, fasl, and the concept itself is its genus. Therefore, a judgment like every species is the same as the mode of its genus. In terms of Mulla Sadra, the philosophers` views on the simplicity of assent and conditionality of concept for it return to his view.
    Keywords: Knowledge, Concept, Assent, Fakhruddin Razi, Sheikh Ishraq, Mulla Sadra}
  • رضا رضازاده، سمیه منفرد
    سهروردی بر خلاف حکمای مشاء به تشکیک در ماهیت معتقد شد و آن را میراث حکمای ایران باستان دانست. در فلسفه اشراق میان انوار، رابطه تشکیکی برقرار می شود. وجه تمایز میان انوار مشکک نیز به همان وجه اشتراکی برمیگردد که همه را در ذیل نور گرد آورده و تنها به شدت و ضعف، متکثر و از یکدیگر متمایز می شوند. تشکیک صدرایی از نظریه انوار مشکک اشراقی الهام گرفته است. اگرچه که صدرالمتالهین ابتدا با پیروی از شیخ اشراق، تشکیک در ماهیت را می پذیرد، اما در نهایت با جواز تشکیک در ماهیت مخالفت نموده و معتقد است که تشکیک در واقع و نفس الامر به حقیقت هستی اختصاص دارد و بالعرض به ماهیت تعلق میگیرد. هرچند موضع این دو فیلسوف بزرگ در مورد مسئله تشکیک متفاوت است و هریک از این دو براساس اصول و مبانی خود به آن می نگرد، معیار تشکیک در هر دو مشترک می باشد و هر دو به گونه ای متفاوت به هدفی واحد، یعنی تشکیک در واقعیت خارجی می رسند.
    کلید واژگان: انوار مشکک, تشکیک ماهیت, تشکیک وجود, شیخ اشراق, ملاصدرا}
    Reza Rezazadeh, Somayeh Monfared
    Suhrawardi, despite the Peripatetics, hold that there is a kind of category, namely, “degrees of intensity”, and he says it is a part of ancient Persian wisdom. From Illuminationist philosophy viewpoint, there are degrees of intensity of lights, which it distinguishes between different kinds of lights. This kind of differentiation is build on the very same criterion that is their criterion for their resemblance. Sadrian “degrees of intensity” have derived from Suhrawardian “degrees of intensity” of lights. Although, Mulla Sadra, following Suhrawardi’s footprints, maintain that “degrees of intensity” in quiddities is possible, but finally, he rejects this theory and hold that “degrees of intensity”, in first place, is attributed to reality. Although philosophical position of these two philosophers about “degrees of intensity” are different and each of them have its own grounds and roots, but they reflect a kind of closeness.
    Keywords: lights with different degrees of intensity, “degrees of intensity” in quiddity, “degrees of intensity” in existence, Suhrawardi, Mulla Sadra}
  • مهدی نجیبی
    نوشتار پیش روی، در صدد تبیین کیفیت علم الهی به مخلوقات است، که مورد اختلاف عالمان اسلام اعم از متکلمان و فلاسفه است. و در این راستا به تبیین نظریه مشاء به ویژه ابن سینا در این باره، و سپس اشکالاتی که از سوی محقق طوسی بر آن وارد شده است، می پردازد، و در ادامه با بیان پاسخ های محقق لاهیجی به محقق طوسی در دفاع از ابن سینا با رویکردی انتقادی پاسخ های محقق لاهیجی را ارزیابی می کند، و اثبات می کند که لازمه نظریه ابن سینا در کیفیت علم به مخلوقات، خالی شدن ذات الهی از علم تفصیلی به مخلوقات، اتصاف ذات الهی به صفات زائد حقیقی، و نیز اتصاف ذات به قبول انفعالی و پذیرش از غیر می شود، که خود ابن سینا و محقق لاهیجی نیز آن را امری محال می دانند. پوشیده نیست که نوشتار حاضر در صدد بیان پاسخ های بنایی است؛ وگرنه مبنای ابن سینا و پیرو او محقق لاهیجی و نیز مبنای محقق طوسی مورد اشکال است، که در لابلای نقد و بررسی ها، به پاسخ های مبنایی نیز اشاراتی شده است.
    کلید واژگان: ابن سینا, شیخ اشراق, محقق طوسی, محقق لاهیجی, کیفیت علم الهی به غیر}
    Mahdi Najibi
    The present article aims to explain the quality of Divine knowledge of creatures which is the matter of controversy among Muslim scholars including theologians and philosophers and in this regard, explains the theory of peripatetics and Avicenna in particular about the problem and then the critiques posed by al-Tousi of it and as fallows, expressing Muhaqiq al-Lahiji's responds to Muhaqiq al-Tousi in support of Avicenna, examines al-Lahiji's responds with a critical approach and proves that Avicenna’s theory of the quality of Divine knowledge of creatures necessitates Divine Essence's lacking detailed knowledge of creatures, ascription of real additional attributes to Divine Essence and also ascription of passive reception and receiving from the other to the Essence which are regarded as impossible by Avicenna and Muhaqiq al-Lahiji themselves. Obviously, the present article aims to estate the responds ignoring their bases, otherwise Avicenna’s basis and also his follower's (al-Lahiji) basis and Muhaqiq al-Tousi's basis need to be criticized so the basal critiques are alluded to amidst the critiques and studies.
    Keywords: Avecinna (Ibn Sina), Sheikh al Ishraq, Muhaqiq al Tousi, Muhaqiq al Lahiji, quality of Divine knowledge of the other}
  • تاثیرپذیری شیخ اشراق از حکمت خسروانی
    مجتبی جلیلی مقدم
  • عسکری سلیمانی امیری
    تصور به بدیهی و نظری تقسیم می شود. محور بحث در مبحث تعریف، تصورات نظری است. یکی از بحث ها این است که چه مفاهیمی نظری اند؟ آیا تصورات کلی ماخوذ از حسیات بدیهی اند یا نظری؟ اگر نظری اند، چگونه ممکن است مفاهیم جزئی حسی بدیهی باشند، ولی کلی ماخوذ از آن ها نظری؟ آیا ممکن است کل در تعریف جزء ذکر شود؟ اگر خیر، پس چگونه در برخی تعریف ها کل در تعریف جزء ذکر می شود؟ آیا فصل حقیقی، قابل شناخت است؟ و اگر نیست، منطق دانان چه جایگزینی پیش نهاده اند؟ آیا هدف از تعریف، تشریح مفاهیم اسم است یا تحلیل مفاهیم ذاتی نهفته در محدود؟ آیا حد تام صعوبت دارد یا سهولت؟ امروزه که بین منطق و فلسفه آن تفکیک می شود می توان گفت این پرسش ها و مانند آن ها، پرسش هایی است از سنخ مسائل فلسفه منطق، نه از سنخ مسائل منطق.
    به هر حال ملاصدرا در این مسائل ورود یافته و بدانها پاسخ گفته است. در مجموع، ملاصدرا جانب مشائین را در این مباحث گرفته و چالش هایی را که شیخ اشراق در آن ها به وجود آورده، با دید نقد پاسخ گفته است.
    کلید واژگان: بدیهی, نظری, تعریف لفظی, تعریف اسمی, تعریف حقیقی, حد تام, حد ناقص, رسم تام, رسم ناقص, صعوبت حد, زیاده حد بر محدود, ملاصدرا, مشائین, شیخ اشراق}
    Askari Suleimani
    Concepts are divided into self-evident and theoretical ones. The focus of definition discussions are theoretical concepts. Different questions are raised: what are theoretical concepts? Are general concepts given through sense self-evident or theoretical? How is it possible that particular sense concepts are regarded as self-evident but those derived from them as theoretical? Is it possible to take whole in the definition of part? If not, how can counterexamples be explained? Is real differentia knowable? If not, what substitute is offered by logicians? Is the purpose of definition to clarify the concepts or analyze the essential notions which lie in the defined? Is it easy or difficult to present a complete definition? With the distinction being nowadays made between logic and philosophy of logic, the above questions and similar ones are to be discussed in the latter.Mulla Sadra, at any rate, touched on these problems and provided answers. In general, he was in favor of Peripatetics and attempted to meet the challenges raised by the Master of illumination.
    Keywords: self, evident, theoretical, verbal definition, nominal definition, real definition, complete definition, incomplete definition, difficulty of definition, complete description, incomplete description, Mulla Sadra, Peripatetics, Master of illumination}
  • محمدرضا محمدعلی زاده
    کاربرد صحیح قضایای محصوره در قواعد و استدلال ها، به شناخت دقیق معنای این قضایا بستگی دارد. اشتمال محصوره ها بر عقدالوضع و عقدالحمل، می طلبد که برای شناخت کامل مفهوم این قضایا، آنچه در ناحیه عقدالوضع و عقدالحمل معتبر است، به طور کامل بررسی شود. در عقد الوضع از دو جهت دیدگاه های متفاوتی به وجود آمده است. نخست، کیفیت و جهت در عقدالوضع است و دوم، تام یا ناقص بودن ترکیب عقدالوضع.
    در بحث نخست، گرچه از حیث حداکثر قیدی که می توان آورد میان منطق دانان اختلافی نیست؛ چون هر آنچه از جهت ها و کیفیت ها در عقدالحمل قابل اعتبار است، در عقدالوضع نیز قابل اعتبار می باشد، اما از حیث حداقل قیدی که واجب است وجود داشته باشد نظر منطق دانان متفاوت است. مشهور ایشان، به لزوم فعلیت و برخی به کفایت امکان در عقدالوضع معتقدند. در بحث دوم نیز، مشهور منطق دانان به ناقص بودن و برخی به تام بودن ترکیب در عقدالوضع قائل شده اند.
    نویسنده در این نوشتار، به بررسی اقوال مختلف منطق دانان درباره عقدالوضع از این دو جهت پرداخته است.
    کلید واژگان: عقدالوضع, فعلیت, امکان, فارابی, ابن سینا, قطب رازی, شیخ اشراق, صدرامتالهین}
  • احمد ابوترابی
    قضایای تحلیلی در فلسفه غرب، تعاریف گوناگونی دارد. برابر تعریف کانت، قضیه ای تحلیلی است که مفهوم موضوع و محمول آن یکی است یا محمول آن در موضوعش مندرج است. این تعریف با تعریف قضایای ذاتیه المحمول (ذاتی باب ایساغوجی)، شباهت زیادی دارد، اما در تطبیق این دو تعریف بر یکدیگر، چند مشکل اساسی وجود دارد: اول آنکه بحث ذاتیات، در ابتدا با توجه به ماهیات بنا شده است؛ دوم آنکه ذاتی جزء ذات است، نه تمام ذات؛ سوم اینکه بحث ذاتیات، بیشتر جنبه هستی شناختی دارد. اساسا این بحث برای رفع مشکل تعریف مطرح، شده است. افزون بر این، بحث ذاتیات، تنها در قضایای حملی مطرح شده است. این نوشته نشان خواهد داد این مشکلات در منطق مسلمانان حل شده است. البته امروزه بسیاری از فیلسوفان غرب از تعریف کانت، برگشته اند؛ یعنی قضایای تحلیلی را تعمیم داده اند. تعاریف غیر کانتی با قضایای ذاتیه المحمول، تطبیق پذیر نیست، بلکه با تعریف ذاتی باب برهان، بیشتر تناسب دارد.
    کلید واژگان: قضایای تحلیلی, قضایای ترکیبی, ذاتی باب ایساغوجی, لوازم معنا, ذاتیه المحمول, عرضیه المحمول, ابن سینا, غزالی, شیخ اشراق, محقق طوسی, لایب نیتس, کانت, کواین, هیوم}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال