جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "علیت" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"
تکرار جستجوی کلیدواژه «علیت» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
معروف ترین برهان صدرا در اثبات حرکت جوهری برهانی است که به وجود نسبت خاصی بین عرض و جوهر پای می فشرد و با تعبیرهایی همچون تابعیت عرض از جوهر، معلول بودن، لازم بودن و شان بودن عرض برای جوهر تبیین می شود: چون اعراض تابع جوهرند، پس در حرکت خود نیز باید تابع جوهر باشند؛ بنابراین جوهر به طریق اولی متحرک است. در این مقاله این برهان ها به صورتی جامع نقد و بررسی می شوند. بر پایه اشکال سکون جوهری سکون عرضی نیز شاهدی بر ثبات جوهر است و جوهر باید به گونه ای متناقض هم ساکن باشد و هم متحرک. افزون بر این، چون حرکت های عرضی بالفعل در همه اجسام اثبات نشده است، فراگیر بودن حرکت جوهری به مشکل برمی خورد. در اشکال عدم رابطه علی میان جوهر و عرض معلول بودن، مرتبه بودن و نحوه وجود بودن عرض و حرکت های عرضی برای جوهر با ادله و مثال نقض های گوناگون نقد می شود. همچنین، با نقد وحدت وجود در ذات و عرض های آن اثبات تغییر در وجود جوهر زیر سوال می رود. در نقد اثبات حرکت جوهری از راه تبعیت و نسبی بودن حرکت نیز نشان داده می شود که صدرا قاعده تکافو متضایفان را به نادرستی تعمیم داده است. به همین سبب مشکل اجتماع جوهر و اضافه و مشکل حضور یک چیز واحد در ذات دو امر متغایر پدید می آید و افزون بر حرکت جوهری اموری چون سرخی جوهری نیز اثبات می شود!کلید واژگان: حرکت جوهری, جوهر, عرض, تبعیت, تشان, علیتPhilosophy, Volume:22 Issue: 1, 2024, PP 53 -78Mullā Ṣadrā’s most famous reason to prove the substantial movement (al-ḥarakat al-juharīyyah) is the one that persists in the existence of a special relation between the accident and the substance and is explained by such expressions as the accident’s being subordinate (tābiʿīyyah) to, caused by, inseparable from, and an affair (shaʾn) of the substance: since the accidents are subordinate to the substance, so they must be subordinate to it in their movement too. Thus, the substance moves a fortiori. Such proofs are comprehensively evaluated and criticized in this paper. According to the substantial rest critique, the accidental rest too is evidence of the substantial rest and the substance must contradictorily be both moving and in rest. In addition, since all material substances are not proved to actually move, the universal substantial movements cannot be proved. In the not being causal relation between the substance and the accident critique, the claim that the accident and the accidental movement are effects, affairs and existence manners of the substance is criticized by means of several proofs and counterexamples. Again, the critique of the existence unity in the essence and its accidents questions the movement of the substance existence to be proved. In proving the substantial movement by means of the subordination and of the relativeness of movement critique, it is shown that Ṣadrā has incorrectly generalized the rule that the correlatives are equal counterparts (mutakāfiʾān). So, the difficulty of the coexistence of the substance and the relation accident and the difficulty of the presence of one unique thing in the essences of two different objects are appeared and such strange things as the substantial redness is proved if this substantial movement proof is correct.Keywords: Substantial Movement, Substance, Accident, Subordination, Affair (Shaʾn), Causality
-
ابن حزم متکلم سرشناسی است که توجه امروزه اندیشمندان مسلمان در جهان عرب به دیدگاه های او، بازخوانی تحلیلی دیدگاه های وی را ضروری می کند. او خداوند را علت عالم نمی داند، زیرا از طرفی معتقد است که اسمای الهی توقیفی است و از طرف دیگر علیت خداوند را مستلزم امور محالی از قبیل سلب اراده از خداوند، محدودیت قدرت و فعل الهی، منفعل بودن حق تعالی، ازلی بودن عالم و وجود بالقوه عالم در ذات خداوند می داند. ابن حزم غالب آرای خود در این مسئله را در انتقادات خویش بر کندی - بدون اینکه شخص کندی موضوعیت داشته باشد - ابراز می کند و ضمن تکفیر وی، اصل علیت را از خداوند نفی می کند. در مقابل، ملاصدرا - که بر اساس مبانی او دیدگاه ابن حزم مورد نقد قرار می گیرد - نه تنها اسمای الهی را توقیفی نمی داند، بلکه هر صفت کمالی و وجودی را بعد از اسقاط اضافات برای حق تعالی اثبات می کند. مبانی فکری ملاصدرا دیدگاه های ابن حزم را کاملا انکار می کند و علیت را موجب سلب اراده از خداوند یا محدودیت قدرت او نمی داند. انفعال علت از معلول تنها در عالم مادی و آن هم از جهتی غیر از جهت اثرگذاری علت معقول است. این مقاله در جمع آوری مطالب به شیوه ی اسنادی و در پردازش داده ها از شیوه ی توصیفی و با تحلیل منطقی و عقلانی آن ها به نگارش درآمده است.
کلید واژگان: خداوند, علیت, ابن حزم, کندی, ملا صدراIbn Ḥazm (Arabic: إبن حزم) is a well-known theologian whose views are now being paid attention to by Muslim thinkers in the Arab world, necessitating an analytical re-reading of his views. He does not consider God to be the cause of the universe, because on the one hand, he believes that the Divine Names are non-restricted (Arabic: توقیفی, romanized: tawqīfī), and on the other hand, he considers God’s causality to require impossible things such as negation of God’s will, the limitation of Divine power and action, the passivity of the Truth (Arabic: حق تعالی), the eternity of the world, and the potential existence of the world in the essence of God. Ibn Ḥazm expresses most of his views on this issue in his criticisms of al-Kindī (Arabic: الکندی), without the individual al-Kindī being significant, and he denies the principle of causality from God while excommunicating (Arabic: تکفیر, romanized: takfīr) him. On the other hand, Mullā Ṣadrā (Arabic: ملا صدرا), based on his fundamentals, which critique Ibn Ḥazm’s views, does not only consider the Divine Names to be non-restricted, but he also affirms every attribute of perfection and existence for the Truth, after eliminating any additional qualifications. Mullā Ṣadrā’s intellectual foundations completely reject Ibn Ḥazm’s views and do not consider causality to be the cause of the negation of God’s will or the limitation of His power. The passivity of the cause in relation to the effect is only applicable in the material world, and even then, in a manner distinct from the effect of the cause. This article has been written in a documentary way and in processing the data in a descriptive way and with a logical and rational analysis of them.
Keywords: Supreme Being, Ibn Ḥazm (Arabic: إبن حزم), Al-Kindī (Arabic: الکندی), Mullā Ṣadrā (Arabic: ملا صدرا) -
شناخت خداوند و صفات او، اساس تمام باورهای دینی و شرط لازم ایمان و عمل است، لذا شبهه و اختلال نظری در این حوزه، صدمات جبران ناپذیری بر نظام اعتقادی و در نتیجه سلوک عملی انسان خواهد گذاشت. پژوهش حاضر با هدف تبیین بازتقریر عدالت الهی در پرتو جستاری در هستی شناسی متکلمین، درصدد است برخی شبهات وارده بر عدل الهی را رفع نماید. روش پژوهش توصیفی، تحلیلی است و داده های تحقیق از طریق بررسی اسنادی، فیش برداری و با رویکرد استدلالی تحلیل شده است. کتاب های امام خمینی و فخر رازی، جامعه تحقیق، و سایر منابع ناظر به اهداف پژوهش، به عنوان منابع تبیینی و تکمیلی مورد استفاده قرارگرفته است. یافته ها حاکی از آن است که «ایجاد» از منظر فخر رازی، فعل مستقیم الهی است و انسان نقش ایجادی ندارد. حسن و قبح مبتنی بر اراده شارع است و عادل بودن خداوند نیز بدین جهت است که خداوند است، لیکن امام خمینی معتقد است انسان به عنوان فاعل مختار در خلق و ایجاد نقش دارد و حسن و قبح، ذاتی و مبتنی بر عقل است. بنابراین خداوند عادل است، زیرا مرتکب قبیح نمی گردد و ساحت الهی از خلق ناقص منزه است.
کلید واژگان: عدالت الهی, هستی شناسی, فاعلیت انسان, علیت, امامیه و اشاعرهKnowing God and His Attributes is the basis of all religious beliefs and a necessary condition for faith (Arabic: إیمان, romanized: ʾimān) and action. Therefore, Shubha (Arabic: شبهه, lit.: doubt, obscurity, or mis-grounded conceit) and theoretical disorder in this field will cause irreparable damage to the belief system and consequently to the practical conduct of human beings. The current research is going to resolve some doubts about Divine justice with the aim of the redefinition of Divine justice in the light of an inquiry into the ontology of theologians. The research method is descriptive-analytical and the research data have been analyzed through documentary review, note-taking and an argumentative approach. The books of Imām Khomeinī and Fakhr Rāzī are the research sources, and other sources related to the research goals have been used as explanatory and supplementary sources. The findings indicate that the act of bringing-into-existence from Fakhr Rāzī’s point of view is a direct act of God and man has no act of bringing-into-existence. Good and evil are based on the will of Shāriʿ Muqaddas (Arabic: شارع المقدس, the Sacred Legislator), and God’s justice is also due to the fact that He is God. However, Imām Khomeinī believes that humans, as voluntary agent (free agent) have a role in creation. Good and evil are intrinsic and are based on intellect. Therefore, God is just, as He does not commit evil deeds and the divine realm is free from imperfect creation.
Keywords: Divine Justice, Ontology, Activity, Efficient Of Man, Causality, Imāmiyya (Arabic: امامیه), Ashāʿira (Arabic: اشاعره) -
فرانسیسکو سوارز با ابداع نظریه علیت اشرابی ادعا کرد که علل اربعه وجود را به معلول اشراب می کنند. بدین ترتیب، نظریه اشرابی علیت مفهوم هر چهار علت -به ویژه علت غایی- را شبیه علت فاعلی می گرداند. از این رهگذر، سوارز می توانست در فلسفه خود اراده آزاد و بی غایت الهی را با کنش غایتمند او در طبیعت جمع کند. دکارت نیز، با تاثیرپذیری از نظریه اشراب، علت غایی را از فلسفه خود حذف کرد تا راه را برای توضیح مکانیکی طبیعت هموار نماید. بدین نحو نظریه ای که با اهدافی الهیاتی ابداع شده بود، مبنای توضیح علمی طبیعت قرار گرفت. در این پژوهش تفاوت ها و شباهت های غایت شناسی طبیعی را در متافیزیک دکارت و سوارز بررسی می کنیم. مطالعه تطبیقی این دو نظام مابعدالطبیعی نشان می دهد که چگونه ممکن است دو نظریه از مبانی واحدی متاثر باشند، اما به نتایج متضادی بینجامند. بنابراین، در ابتدا مفهوم نظریه اشرابی علیت را تحلیل خواهیم کرد، پس از آن با تکیه بر شواهد متنی تاثیر نظریه اشراب بر غایت شناسی سوارز و دکارت را آشکار خواهیم ساخت. سپس بررسی می کنیم که چگونه دکارت، با بسط نظریه علیت سوارز، ضرورت علی (فاعلی) را تنها خیر در طبیعت در نظر گرفت.
کلید واژگان: علیت, غایت شناسی, نظریه اشراب, دکارت, فرانسیسکو سوارزProposing the theory of influx, Francisco Suárez argued that each of the four causes “inflows” its being into the effect. This theory takes the concept of four causes, especially the final cause, to be similar to the efficient cause. By this move, Suárez can account for God’s purposeless and free will as well as His purposeful action through nature. Influenced by Suárez’s theory, Descartes excluded the final cause from his philosophy, which paved the way for the mechanical explanation of nature. It was thus possible for a theory developed with theological objectives to provide the basis for the scientific explanation of nature. In this study, we examine the differences and similarities between Descartes’s and Suárez’s natural teleology. Comparing these two metaphysical systems reveals how two theories may be influenced by the same principles but produce contradictory results. Thus, we will first analyze the concept of the theory of influx. Following that, we present textual evidence to highlight the impact of influx theory on Descartes and Suárez’s natural teleology. Subsequently, we examine how Descartes took causal (viz. efficient) necessity as the only good in nature by developing Suárez’s theory of causality.
Keywords: Causality, Mechanism, Freedom, Rene Descartes, Francisco Suárez -
وجود طبیعت و تحقق علیت در اجزای آن، از مسلمات دانش های مختلف است. به جز اندکی از شکاکان یا ایده آلیست ها کسی آن را انکار نکرده، اما استقلال طبیعت از ماوراء و انحصار علیت در میان اجزایش طرفدارانی دارد. یکی از ادعاهای متناظر، بستار علی در فیزیک است. در این اصل ادعا می شود که پدیده های فیزیکی ناشی از علل فیزیکی اند و ماوراء یا وجود ندارد، یا دخالتی نمی کند و یا نقش تبیینی ندارد. بنابراین برای تبیین رخدادهای فیزیکی نیازی به بررسی نقش عوامل ماورائی نیست. فلاسفه مسلمان نیز معتقدند که وقایع طبیعی معلول طبیعت نوعیه اشیاء بوده و خود طبیعت «فاعل مباشر» است. چنین اندیشه ای مستعد آن است که با اصل بستار علی یکی فرض شود. بررسی های فلسفی نشان می دهد که این دیدگاه با بستار علی یکی نیست؛ چراکه فلاسفه با پذیرش علل ماورائی و نفس و دخالت آنها در رخدادهای طبیعی، انحصار علیت در علل فیزیکی را رد می کنند. بنابراین انحصار روش بررسی طبیعت در حس و تجربه انکار می شود. علامه طباطبایی نیز همین دیدگاه را دارد. لذا نمی توان ایشان را هم نظر با طرف داران بستار علی دانست. مساله فوق با مراجعه به متون موجود درباره این دیدگاه ها به روش تحلیلی و عقلی بررسی خواهد شد.
کلید واژگان: علیت, فیزیک, بستار علی, طبیعت گرایی, روش تجربی, علامه طباطباییThe existence of nature and the occurrence of causality in its elements are accepted facts in various branches of knowledge. Except for a few skeptics or idealists, no one denies it, but the independence of nature from the non-physical elements and the exclusivity of causality within its constituents have their proponents. One corresponding claim is the physical causal closure. This principle asserts that physical phenomena arise from physical causes and the non-physical element either does not exist, or if it does, it does not intervene or have an explanatory role. Therefore, there is no need to consider the role of non-physical factors in explaining physical events. Muslim philosophers also believe that physical events are caused by the specific nature of objects, and nature itself is the "direct agent." Such a view is susceptible to being assumed same as the principle of physical causal closure. Philosophical investigations show that this perspective is not the same as the principle of causal closure because philosophers reject the exclusivity of causality in physical causes by accepting non-physical causes, soul and their involvement in physical events. Therefore, the confinement of the investigation methodology of nature to sense and experience is denied. ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī also holds this view. Therefore, he cannot be considered in agreement with proponents of the causal closure. This matter is examined through analytical and rational methods by referring to existing texts on these perspectives.
Keywords: causality, physics, Causal Closure, Naturalism, Empirical Method, ‘Allāmah Ṭabāṭabā’ī -
نشریه فلسفه غرب، پیاپی 9 (بهار 1403)، صص 67 -84علیت و زمان، محوریترین موضوعات فلسفه کانت هستند. کانت امکان شناخت نمودها به عنوان ابژههای تجربه را با قانون علیت میسر می داند و در نسبت زمانی، متعین میسازد. او در پاسخ به هیوم که علیت را صرفا تجربی شمرده و آن را به عادت و خو گرفتن انسان وابسته میدانست، به استقرایی بودن دیدگاه وی پاسخ میدهد و علیت را پیشینی معرفی می کند. نزد کانت، میان بازنماییهای انسان، نظمی وجود دارد که در این نظم، حالت کنونی که رخ داده است، با یک حالت پیشین و گذشته همبسته است؛ این همبستگی هنوز نامتعین است. به نظر کانت، تعین پدیده کنونی به پدیده گذشته، با زمان امکانپذیر است؛ بر این اساس، این توالی ذهنی به توالی عینی تبدیل میگردد و نمودها از راه معین شدن با نسبت زمانی خود، متعین میشوند. کانت از این فرایند، درک تجربی از توالی زمانی را برای انسان فراهم مینماید. از سوی دیگر، در باور کانت، علیت از راه درک حسی و مقایسه پدیدهها با تکرار و به شکل یکسان و با یک روش که به دنبال نمودهای قبلی است، به دست نمیآید، بلکه علیت نیز نزد وی، پیشینی است. علاوه بر این، کانت در هر گونه گذر از یک حالت به حالت دیگر، زمان را داخل میکند و بر اساس آن، به تعین تجربی زمان میپردازد. از دید وی، برای تعین زمانی نمودها، روابط در خود نمودها نیست که در زمان تقرر داشته باشند، بلکه پیوندهای زمان، ساختاری تجربی دارند که ما این نمودها را مطابق با این ساختار، به صورت متعلق ادراکات حسی یک تجربه واحد، به کمک اصول پیشینی، به نحو عینی، متعین میسازیم.کلید واژگان: علیت, شاکلهسازی, مقولات, آنالوژی, تجربه, زمانCausality and time are the most central subjects in Kant's philosophy. He considers phenomena as objects of experience that are possible only with the law of causality and determines them in temporal relation. Kant responded to Hume who considered causality to be purely empirical and habit-based, and saw the causality to be a priori. For Kant, there is an order among human representations; the current state in this order is correlated to a prior and past state, and this correlation is still undetermined. Determining the current phenomenon from the past phenomenon is possible through time; so this mental sequence becomes an objective sequence, and phenomena are determined through their temporal determination. This process for Kant makes possible an empirical understanding of the time sequence. Causality does not occur through sensory perception and comparison of phenomena by repetition, uniformly, and through a succession of previous phenomena; rather, causality is an a priori concept. Kant introduces time in any transition from one state to another state and thus deals with the empirical determination of time. From Kant's point of view, the relationships are not in the phenomena, but the links of time have an empirical structure, according to which we determine objectively these phenomena as perceptual objects of a single experience with the help of A Priori Principles.Keywords: Causality, Schematism, Categories, Analogy, Experience, Time
-
مباحث معدودی در فلسفه اسلامی مورد توجه قرار گرفته اند؛ آنگونه که بحث علیت غزالی در مسئله هفدهم کتاب تهافت الفلاسفه به همراه پاسخ ابن رشد در کتاب تهافت التهافت چنین وضعیتی دارند. سوالی که اغلب پرسیده می شود این است که تا چه اندازه غزالی می تواند یک فیلسوف موقع گرا نامیده شود؟ یعنی اینکه آیا او در محدود کردن عامل علی به فقط خدا پیرو متکلمین است؟ آنچه که به طور کلی در مطالعات پیشین مورد اشاره قرار نگرفته، این پرسش است که غزالی و ابن رشد هر دو در مسئله هفدهم مسلم گرفته اند که تئوری علیت تا چه اندازه برای تبیین معرفت بشری کافی است؟ در این مقاله نشان خواهم داد که نظریات غزالی و ابن رشد در باب علیت پیوند وثیقی با معرفت شناسی آنها دارد. تفاوت بین این دو اندیشمند به طور فشرده اینگونه می تواند خلاصه شود: پارادیم معرفت بشری در ابن رشد علوم برهانی است اما برعکس، پارادایم معرفت انسانی در غزالی حداقل شامل وحی می شود. با این وجود هر دو معتقد به امکان علم ارسطویی و وفادار به اصول او باقی ماندند. از این رو معتقدم که دیدگاه غزالی در مسئله هفدهم، انتقاد از فلسفه در کتاب تهافت را تحت الشعاع قرار داده است. یعنی فلسفه ذاتا ناسازگار نبوده، بلکه صرفا محدود به یک حوزه خاص است. البته من این دیدگاه را به نحو اجمالی با نظر توماس آکوئیناس مقایسه می کنم تا جایگاه این نظریه در یک فضای مانوس تر مشخص شود.کلید واژگان: علیت, معرفت, غزالی, ابن رشد
-
تعریف برهان یعنی "قیاس موتلف یقینی" بیانگر این امر مهم است که راز رفعت و عظمت این صناعت در دانش منطق را باید از سویی در رابطه غرض آن با غرض تدوین منطق و از سوی دیگر در راز صدق وصول به غرض صناعت برهان در صورت رعایت قوانین مندرج در آن جستجو کرد. در این نوشتار با روش تحلیلی-استدلالی این نتیجه به دست می آید که اولا دانش "منطق" با غرض تجمیع قواعد عاصم ذهن از خطا در تفکر تدوین شد و صناعت "برهان" با غرض تجمیع قواعد روش کسب علم ممتنع الخطا در این دانش جای گرفت، و ثانیا از آنجا که کسب "یقین" در گرو دو اصل "تفکر بر مدار واقع" و "استعمال عنصر ضرورت در تفکر" است و قانون علیت تنها قانون تامین کننده این دو اصل است، بلندمرتبگی "برهان" به ابتناء آن بر قانون "علیت" باز می گردد.
کلید واژگان: منطق, برهان, علیت, تفکر, یقین -
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و پنجم شماره 2 (پیاپی 111، پاییز و زمستان 1402)، صص 69 -88به نظر می آید مهم ترین مبحثی که متناسب با سه سیر فلسفه ی صدرایی دچار تحول شده است مبحث علیت است که ابعاد و فروع بسیاری دارد و در زمینه های مختلف با تحول های یاد شده همراهی می کند؛ ما در این مقاله پنج موضوع مقدماتی مبحث علیت را بر مبنای سه سیر فلسفی مورد بررسی قرار می دهیم؛ به عنوان مثال در موضوع مفاد علیت، متناسب با نگاه غیر وجودی و ماهیت محور، سه نحو بیان «هر موجودی، هر حادثی و هر ممکنی (به امکان ماهوی)» نیاز به علت دارد» قابل طرح است؛ حال آن که بر مبنای سیر دوم مفاد اصل علیت به نحو «هر ممکنی (به امکان فقری) محتاج به علت است» مطرح است و متناسب با سیر سوم «هر شانی وابسته به ذی شان است» قابل بیان می باشد؛ در باقی موضوعات نیز چنین تناسب هایی وجود دارد که در مقاله ی حاضر به آن پرداخته ایم.کلید واژگان: علیت, اصالت ماهیت, اصالت وجود وحدت تشکیکی, اصالت وجود وحدت شخصی, سه سیر فلسفیIt seems that causality is the most important issue that has undergone changes in line with the three phases of Sadrā's philosophy. It has many dimensions and divisions and goes with the evolutions of this philosophy in various aspects. In this article, we examine five basic issues of causality based on these three philosophical phases; as for the subject of causality, for instance, according to the quiddity-oriented and non-existential view, three options can be proposed, "'every being', 'every phenomenon' or 'every contingent (essential contingency)' need a cause" while based on the second phase, it can be stated as "every contingent (existential contingency) is in need of a cause", whereas according to the third phase of evolution, it can be stated as "every manifestation is dependent on the manifested". Also, in other issues of the causality similar results can be attained that have been discussed in this article.Keywords: causality, priority of quiddity, priority of existence, the individual unity of existence, the graded unity of existence, three philosophical phases
-
رنه دکارت (1596-1650) فیلسوف فرانسوی و تجدیدکننده فلسفه غرب، فلسفه اش را بر اساس شک دستوری و گذشتن از همه باورهای پیشین، حتی وجود عینی خودش، بنیان نهاد، و سپس با تکیه بر شهودی انکارناپذیر، معروف به کژیتو، و متجلی در قضیه «می اندیشم پس هستم»، به نخستین باور قطعی اش، یعنی وجود خودش، به عنوان «من متفکر» رسید. سپس از طریق نفس اندیشه گر درباره وجود خدا استدلال کرد و آنگاه وجود واقعی خدا را، به ضمیمه اطمینان به قدرت و اراده الاهی و یقین به فریبکارنبودن خدا، ضامن درستی دیگر باورهای متعارف و باورهای علمی و فلسفی شناخت. دکارت سه دلیل برای وجود خدا اقامه کرده، که نخستین دلیل، «علامت صنعتی» است. در این مقاله برهان «علامت صنعتی» را با استفاده از ترجمه های موثق برخی از آثار دکارت تقریر می کنم. سپس انتقاداتی را که در زمان دکارت بر این برهان مطرح شد و پاسخ های دکارت را به اختصار بیان می کنم و در هر نمونه و در انتهای مقاله اصل برهان و اعتراضات و پاسخ ها را ارزیابی خواهم کرد.کلید واژگان: علامت صنعتی, خدا, علیت, کمال مطلق, تسلسل علل فاعلیRené Descartes (1596-1650), the French philosopher and reviver of Western philosophy, based his philosophy on grammatical skepticism and the abandonment of all previous beliefs, even his own objective existence. He then came to his first definitive belief i.e. his own existence as "I think," by relying on the undeniable intuition known as Kezito, manifested in the proposition "I think, therefore I am". Afterward, he argued for the existence of God through the thinking soul, and considered the real existence of God, in addition to the assurance of divine power and will and the certainty that God is not deceitful, as the guarantor of the correctness of other conventional beliefs and scientific and philosophical doctrines. Descartes gave three reasons for the existence of God, the first of which is the "Trademark Argument". This article discusses this argument using authentic translations of some of Descartes' works. It will then briefly explain the criticisms leveled at this argument during Descartes' time as well as his answers, and finally evaluate the body of the argument and its criticisms and responses.Keywords: Trademark Argument, God, Causality, Absolute Perfection, Sequence Of Efficient Causes
-
برهان «وجوب و امکان» یکی از متقن ترین براهین عقلی اثبات وجود خداست. در این برهان با تکیه بر نیازمندی ممکن الوجود به واجب الوجود بالذات، بر وجود خدا استدلال می شود. با وجود اتقان و استواری این برهان و ابتنای آن بر مقدمات بدیهی عقلی، برخی از فلاسفه غربی و پژوهشگران شرقی انتقاداتی بر آن وارد ساخته و سعی بر آن داشته اند تا اعتبار و ارزش معرفتی آن را در جهت اثبات علت اولی مخدوش سازند. فهم صحیح برهان و تحلیل درست اصطلاحات فلسفی آن، اعتبارسنجی ابزارهای معرفتی در تحصیل مقدمات این برهان و شناخت قلمرو کارکرد هریک از آنها می تواند ما را در پاسخگویی به بخش عمده ای از این اشکالات یاری رساند. این نوشتار از نگاه معرفت شناسی و به روش «توصیفی تحلیلی» به بررسی اشکالات واردشده بر این برهان پرداخته و درصدد رفع و پاسخگویی به آنها با تبیین نقش و جایگاه ابزارهای شناختی در مقدمات این برهان است.
کلید واژگان: برهان وجوب و امکان, واجب الوجود, ممکن الوجود, علیت, امتناع تسلسل -
به دلالت قراین بسیار، ملاصدرا سه مرتبه سیر فلسفی اصالت ماهیت، اصالت وجود وحدت تشکیکی و اصالت وجود وحدت شخصی را تجربه کرده است؛ حال مساله اصلی این است که مباحث مرتبط با علیت از این تحول، چگونه تاثیر پذیرفته اند؟ ما در این مقاله با روش استدلالی، تحلیلی و استنادی نشان می دهیم در مبحث مربوط به تقدم و تاخر، انحای تقدم و تاخری که بر رابطه علی و معلولی متکی است، به دلیل تفاوت تفسیرهای مختلف از علیت بر مبنای سه سیر، دچار تحول شده اند؛ تقدم و تاخر بالماهیه، متناسب با سیر اول، تقدم و تاخر بالحقیقه و المجاز متناسب با سیر دوم و تقدم بالحق متناسب با سیر سوم است. در مبحث مربوط به نسبت عدم با مباحث فلسفه، بر مبنای نگاه ماهوی مباحث عدم به فلسفه راه می یابد در حالی که متناسب با سیر دوم مباحث مربوط به عدم از فلسفه رخت بر می بندد و متناسب با سیر سوم مبحث وجود و عدم با ظهور و خفا جایگزین می شود. در مبحث تقسیمات علت و معلول، بر مبنای سیر اول و نگاه حقیقتا ماهوی تقسیم چون متکی بر اصالت وجود، اشتراک معنوی و اصل تشکیک است نمی تواند طرح شود؛ بر مبنای سیر دوم «اقسام»، مراتب یک حقیقت واحد هستند؛ و بر مبنای سیر سوم «اقسام» مظاهر یک حقیقت واحد می باشند؛ بنابراین تقسیمات علت و معلول بر مبنای سه سیر احکام متفاوتی به خود می گیرند. در مبحث «نفسیات ثلاث» نیز بر مبنای سیر اول، سه نحو وجود واجبی (فی نفسه لنفسه بنفسه)، جوهری (فی نفسه لنفسه بغیره) و عرضی (فی نفسه لغیره بغیره) تحقق دارد؛ اما بر مبنای دیدگاه نهایی صدرایی وجود تنها منحصر در قسم اول است و مابقی وجودات فی غیره و عین الربط به این وجود واحد هستند.
کلید واژگان: سه سیر, اصالت ماهیت, اصالت وجود وحدت تشکیکی, اصالت وجود وحدت شخصی, علیتAccording to many evidences, Mulla Sadra has experienced three philosophical journeys of the originality of nature, the originality of the existence of gradational oneness, and the originality of the existence of personal oneness. Now, the main question is whether the following issues of causality are also affected by these three journeys or not? In this article, we have analyzed some important issues related to the issue of causality with analytical, citation and rational methods to determine how the event evolutions and to find out its connection with the three mentioned journeys of Mulla Sadra. In the issue related to precession and recency, the aspect of precession and recency which is based on causal and effectual relationship, have been transformed due to the difference of different interpretations of causation based on three journeys. The precession and recency of bẽl-māhiyyā (= in nature) is proportional to the first journey, the precession and recency of bẽl-ḣaqqiqậ (= in reality) is proportional to the second journey, and the precession and recency of bẽl-ḣaqq (= in veritable) is proportional to the third journey. In the issues related to the relationship of negation with the issues of philosophy, according to the first journey, the issues of negation are related to philosophy, while according to the second journey, the issues related to negation are left out of philosophy, and according to the third journey, these issues are replaced by arcane and manifestation. In the issue of divisions of cause and effect, according to the first journey, the division based on the originality of existence, sharing in spiritual, and the principle of gradation cannot be proposed. According to the second journey, the divisions of cause and effect are stages of a single truth, and according to the third journey, they are manifestations of a single truth; therefore, the divisions of cause and effect according to the three journeys have different characteristics. In the issue of the souls of the three models according to the three journeys, there are three types of existential, substantial, and accidental, but according to the final point of view of Mulla Sadra, existence is only unique in the first type and the rest of the existences are completely dependent on this Existence (= Allāh Taālā).
Keywords: Three Journeys, The Originality of Nature, The Originality of the Existence of Gradational Oneness, The Originality of the Existence of Personal Oneness, causality -
در یک قرن اخیر، برخی از فیزیک دانان اصل علیت عمومی را در علم به چالش کشیدند و ادعا کردند که در برخی عرصه های جهان، ازجمله در عرصه دنیای ریز و دنیای زیراتمی، اتفاقاتی می افتد که با دترمینیسم، موجبیت و قطعیت در حوادث و پیش بینی حوادث منافات دارد که مورد انتقاد برخی از دانشمندان سرشناس نیز قرار گرفته است. تفسیرهای موجبیتی متفکران مکتب کپنهاگی از قانون علیت، بهویژه در تفسیر مسیر ذرات، استدلال غلطی را شکل داده و موضوعی عملگرایانه به موضوعی هستیشناسانه ارجاع شده که فیزیک را به ورطهای غیر از حوزه تخصصی خود وارد میکند. دیوید بوهم، از بزرگترین فیزیک دانان قرن بیستم، با تفسیر هستیشناختی خود و به کارگیری متغیرهای پنهان در مکانیک کوانتومی، به مخالفت با تفسیر کپنهاگی، که در آن زمان تفسیر رایج بود، پرداخت و توانست یک صورت بندی علی از نظریه کوانتوم ارایه دهد. از دیدگاه ملاصدرا، اصل علیت در عالم هستی حاکم است و هیچ فعلی بدون علت رخ نخواهد داد. تکیه ملاصدرا بر اصالت وجود، این نتیجه را به دنبال دارد که اگر علیتی در جهان هستی وجود دارد، فقط در بستر وجود است و معیار نیاز موجودی به دیگری تنها به حقیقت وجود و فقر وجودی نهفته در ذات موجود بازمیگردد. بوهم در تفسیر خود از مکانیک کوانتومی، نگاهی کلی و فلسفی را در نظر داشته و، با طرح متغیرهای نهان، گامی موثر در نزدیکی به واقعیت برداشته است. آنچه ضروری است این است که متغیرهای پنهان را صرفا به امری فیزیکی و مادی برنگردانیم تا بتوان شاکله ای جامع برای حل مسایل در نظر گرفت.کلید واژگان: علیت, تحصلگرایی, مکانیک کوانتومی, بوهم, ملاصدراIn the last century, some physicists challenged the principle of general causality in science, and claimed that in the subatomic world, some events happen that contradict determinism and causality. The positive interpretations of the thinkers of the Copenhagen school of the law of causality, especially in the interpretation of the path of particles, have formed a wrong argument and a pragmatic issue has been referred to an ontological issue, which brings physics into an abyss other than its specialized field. David Bohm, one of the greatest physicists of the 20th century, was able to present a causal formulation of quantum theory with his ontological interpretation and the use of hidden variables in quantum mechanics. From Mulla Sadra's point of view, the principle of causality is dominant in the world and no action will occur without a cause. Mulla Sadra's reliance on the primacy of being leads to the conclusion that if there is causality in the world of being, it is only in the context of being, and the criterion of the being's need for another lies only in thetruth of being as well as the poverty of being hidden in the essence of being. In his interpretation of quantum mechanics, Bohm has taken a general and philosophical view and by proposing hidden variables, he has taken an effective step closer to reality. What is necessary is to not return the hidden variables to a physical and material matter so that a comprehensive framework can be considered to solve the problems.Keywords: ausality, consequentialism, Quantum mechanics, Bohm, Mulla sadra
-
نظریه وجود رابط معلول از ابتکارات و مهم ترین مبانی صدرالمتالهین است. او در این نظریه با نفی کثرت از وجود و ارجاع آن به شیون وجود، به وحدت شخصی وجود و کثرت شیون وجود می رسد. البته درک عمیق این نظریه دشوار است و برای جلوگیری از هرگونه سوءبرداشتی باید دقت کنیم که نظریه وجود رابط و نتیجه آن، که وحدت شخصی حقیقت وجود است، نه مستلزم انکار مخلوقات و ممکنات است و نه مستلزم این است که واجب بالذات در ممکنات حلول کرده باشد. صدرالمتالهین در این نظریه درصدد اثبات این مدعاست که وجود معلول نه عین حقیقت وجود علت است و نه مستقل و منفک از آن، بلکه حقیقتی است بین آن دو امر، اما این مستلزم این نیست که وجود معلول هم حیث وابستگی و هم حیث استقلال داشته باشد. اساسا در حیطه وابستگی معلول به علت، وجودی نداریم که از جهتی وابسته و از جهتی مستقل باشد؛ همان طور که مستقل یعنی مستقل مطلق نه مستقل نسبی؛ چراکه در فلسفه، وجود یا وابسته محض است یا مستقل محض. درنتیجه از منظر صدرالمتالهین، وجود معلول (ممکن) نسبت به وجود علت (واجب) ربط محض اند و هیچ نحو استقلالی ندارند و تنها واجب است که مطلقا مستقل است.کلید واژگان: وجود رابط معلول, علیت, سنخیت, وجود مستقل, صدرالمتالهینThe theory of the existence of ‘the caused link’ (rābiṭ ma‘lūl) is among Mulla Sadra’s innovations and one of his most important foundations. In this theory, he negates plurality in existence and refers it to the states of existence to reach the personal unity of existence and plurality of the states of existence. Of course, it is difficult to deeply understand this theory and, to prevent misunderstanding, we must note that the theory of existence of a link and its consequence – that is, the personal unity of the truth of existence – neither necessitates denial of creatures and possible beings, nor does it necessitate incarnation of the ‘Necessary by Essence’ in the possible beings. In this theory, Mulla Sadra seeks to prove the claim that the existence of the ‘caused’ is neither the truth of the existence of the cause, nor is it independent and separate from it; rather, it is a truth between these two states. But this does not necessitate that the existence of the ‘caused’ have both the mode of dependence and mode of independence. In principle, in the sphere of dependence of the ‘caused’ on the cause, there is no ‘being’ dependent from one respect and independent from another respect; just as ‘independent’ means ‘absolutely independent’ not partial or relative. This is because in philosophy, existence is either purely dependent or purely independent. Consequently, for Mulla Sadra, the existence of the ‘caused’ (possible) is related to the existence of the ‘cause’ (necessary) in a pure form; and it has no independence. It is just the necessary being that is absolutely independent.Keywords: the existence of the ‘caused’ link, causality, cognation, the independent existence, Mulla Sadra
-
پرسش از معنای علم و منطق تبیین در علوم اجتماعی بحث بنیادینی است که با فهم کلان از هستی ارتباط مستقیم دارد. ملازم با رشد و گسترش رایانه ها و نهادینه شدن منطق ریاضی صفر یک، تغییرات بنیادینی در فهم از هستی ایجاد شد. فلسفه علوم اجتماعی از منظری فلسفی به نسبت جهان اجتماعی و منطق فهم آن با این تغییرات بنیادین می نگرد. بسیاری از تحقیقاتی که تا کنون درباره تبیین اجتماعی در جهان سایبر انجام شده، صورت های جدیدی از تبیین در بستر جهان سایبر به مثابه یک بنیان هستی شناسی جدید است. تحلیل این نتایج از منظری بنیادین، در یک تقسیم بندی کلان دو جریان را معرفی می کند. اول رویکردهایی که نوعی ارتجاع به روش های مدرن تبیین اجتماعی را دنبال می کنند؛ دوم روش هایی که تلاش می کنند مسیرهای جدیدی را برای منطق تبیین اجتماعی در جهان سایبر فراروی بشر قرار دهند. هرچند نهایتا در ارایه نظام منطقی جامع و منسجم متناسب با تغییرات بنیادین، خلاها و نقص های فراوانی دارند. در مجموع تمام تلاش ها برای طرح امکان جدیدی از علم اجتماعی در دو دسته کلان قابل بازیابی اند. بالطبع متناسب با مسیله و مسیر تحقیقی که پیش گرفته شده، روش توصیفی تحلیلی مورد استفاده قرار گرفته است.
کلید واژگان: تبیین اجتماعی, جهان سایبر, علیت, الگوهای صورت بندی تبیین -
تاکید میل بر رد معرفت پیشینی سبب شده که او نیز همانند تجربه گرایانی چون هیوم، دست به دامان روان آدمی شود و ریشه بسیاری از باورها را در روان آدمی بجوید. قوه عقل در نظر او لوح سفیدی است که مشاهده و تجربه نقش هایی بر روی آن ترسیم می کنند. در مرحله بعد روان آدمی دست به کار می شود و آدمی را وادار به پذیرفتن پدیده های تکراری می کند. این باور به مرور زمان و پس از تکرار مکرر یکنواختی های موجود در طبیعت، مهر تایید مجددی می خورد؛ گویی کشف هر قانون جدیدی نه تنها خود آن قانون را اثبات می کند، بلکه به تثبیت سایر قوانینی که با استفاده از این روش به دست آمده اند نیز کمک می کند. این پژوهش برآن است که جایگاه استقرا را در منطق جان استوارت میل نمایان سازد و نیز نشان دهد که تلاش های او برای توجیه استقرا کافی نبوده است. به همین منظور کتاب نظام منطق (The System of Logic) میل مورد بررسی قرار گرفته و نظر برخی از مفسرین در باب آن بیان شده است. در ضمن بحث، سعی شده نظر میل در باب قیاس نیز بیان شود و به این ترتیب تصویری کلی از منطق جان استوارت میل ارایه شود.
کلید واژگان: استقرا, میل, تجربه گرایی, علیت, استقرای شمارشی, استقرای حذفیMill's emphasis on the denial of a priori knowledge caused him, as same as empiricists like Hume, to put a psychological account to explain many of his beliefs. In his opinion, the intellect is a whiteboard on which observation and experience draw patterns. In the next stage, the human psyche gets to work and forces a person to accept repetitive phenomena. This belief is reconfirmed over time and after repeating the monotonies in nature repeatedly; it is as if the discovery of any new law not only proves that law itself but also helps to establish other laws that have been obtained using this method. This research aims to reveal the place of induction in the logic of John Stuart Mill and also show that his efforts to justify induction were not enough. For this purpose, Mill's book” The System of Logic” has been studied and the opinion of some commentators has been expressed about it. During the discussion, Mill's opinion on analogy has been tried to be expressed and finally, a general picture of John Stuart Mill's logic has been presented.
Keywords: Induction, Mill, empiricism, causality, Induction by Simple Enumeration, Induction by Elimination -
استیون هاوکینگ، فیزیکدان انگلیسی معاصر، با انتشار کتاب طرح بزرگ</em> و ارایه نظریه «ام»، نزاع دیرین علم و دین را وارد مرحله جدیدی کرد. به رغم ادعای هاوکینگ، مبنی بر «مرگ فلسفه»، او در نظریه اش از برخی مبانی فلسفی بهره برده که این مقاله در صدد ارزیابی و نقد آنها است. مهم ترین مبانی فلسفی ای که نظریه ام بر آنها استوار است عبارت اند از (1) علم گرایی، که بنیادی ترین مبنای نظریه ام تلقی می شود، و در آن مراد از علم به طور خاص علم جدید یا علم تجربی است؛ (2) ابزارگرایی، که مطابق آن قوانین و نظریه ها صرفا ابزارهایی برای پیش بینی پدیده ها هستند و اساسا واقعیت فیزیکی موضوعیت ندارد؛ (3) نفی اصل علیت، که با استفاده از «اصل عدم قطعیت» و «اصل تصادف» صورت گرفته است. در این مقاله، که با روش توصیفی-تحلیلی نگاشته شده است، پس از تبیین مبانی فوق نشان داده می شود که بر هر یک از این مبانی نقدهای جدی وارد است. علم گرایی، بدون توجه به محدودیت های روش تجربی، سایر منابع معرفتی و از جمله عقل را نادیده می گیرد. ابزارگرایی نهایتا منجر به پذیرش نظریات متناقض می گردد و واقع گرایی علمی را نفی می کند. انکار اصل علیت نیز، که ریشه در فهم نادرست این مفهوم فلسفی دارد، مستلزم نفی هر گونه ارتباط واقعی میان موجودات جهان است. این نقدهای مبنایی در کنار اشکالات دیگری که در مقاله به آنها پرداخته شده حاکی از ضعف و بی اعتباری نظریه ام است.
کلید واژگان: نظریه ام, استیون هاوکینگ, علیت, علم گرایی, ابزارگراییContemporary English physicist, Stephen Hawking, by authoring The Big Plan and introducing the M-theory, brought the long-running conflict between science and religion to a new level. Despite Hawking's claim of the ‘death of philosophy’, he has used some philosophical principles in his M-theory. This paper, using the descriptive-analytical method, seeks to evaluate these principles. The most important philosophical foundations on which M-theory is based are: (1) Scientism, as the most fundamental basis of M-theory; (2) Instrumentalism, ccording to which laws and theories are merely some instruments for predicting phenomena, lacking any physical reality; (3) Denial of causality, which has been inferred from the ‘uncertainty principle’ and the ‘principle of accident.’ After explaining these foundations, some significant objections have been directed to them, the most important of which are: scientism neglects the limitations of the empirical-experimental method and excludes other epistemological sources; instrumentalism, besides denying the scientific realism, results in accepting contradicting theories; Denial of causality, which is due to a misunderstanding of this philosophical concept, destroys any real connections between the objects in the world. Finally, it is concluded that these fundamental criticisms really challenge M-theory’s validity.
Keywords: M-theory, Stephen Hawking, causality, scientism, instrumentalism -
بحث این مقاله پیرامون علیت، به ویژه علیت فاعلی است و بنای نگارندگان بر این است که مطلب به طریق تطبیقی میان سران و برخی از بزرگان فرقه های کلامی اسلامی بررسی شود. در این مقاله، ابتدا تعریف علیت به صورت گزارشی بیان شد، سپس پیرامون اهمیت این بحث از جنبه های فلسفی وکلامی به کوتاهی توضیح داده شد و تفاوت دیدگاه فلسفی و کلامی درباره علیت بیان گردید و آنچه از این مقوله به متکلمان اسلامی ارتباط دارد، مشخص شد، تا مسیر بحث به خوبی روشن باشد. آنگاه با رعایت نسبی تقدم و تاخر فرقه های چهارگانه، نظریات معتزله، اشاعره، ماتریدیه و شیعه پیرامون علیت، با توجه به همان نقطه نظری که برای آنان مطرح بود، گزارش شد و در پایان، بعد از تلخیص مطالب در پنج فقره، نظر شیعه و از جهاتی، نظر معتزله پذیرفته شده است. لازم به تذکر است که تاریخ و شرح حال و دیدگاه های چهار فرقه و تحولات فکری آنان در طول قرون به تفصیل دراین مقاله نیامده است و تنها به مقداری که برای گزارش و تحقیق درباره علیت منظور بوده، به معرفی فرقه ها پرداخته شده است.
کلید واژگان: علیت, مذاهب چهارگانه, اشاعره, معترله, ماتریدیه, شیعهThe discussion of this article is about causation, especially active causation, and the author's foundation is to examine the matter through a comparative method between the heads and some elders of Islamic theological sects. In this article, first the definition of causality was stated in the form of a report, then the importance of this discussion was briefly explained from the philosophical and theological aspects, and the difference between the philosophical and theological views on causality was stated, and what is related to this category to Islamic theologians was determined. so that the path of the discussion is well clear. Then, respecting the relative precedence and backwardness of the four sects, the Mu'tazila, Ash'arite, Materidiyyah and Shia theories about causality were reported, according to the same point of view that was relevant to them, and at the end, after summarizing the contents in five paragraphs, the Shia opinion and In some ways, the opinion of Mu'tazila is accepted. It should be noted that the history and biography and views of the four sects and their intellectual developments throughout the centuries have not been detailed in this article, and the sects have been introduced only to the extent that was meant for reporting and researching the causality.
Keywords: Causality, Four religions, Ash'aereh, Mu'tazilah, Matridiyyah, Shi'a -
اختیار و نسبت آن با قاعده فلسفی ضرورت علی و معلولی از مهم ترین موضوعات چالش برانگیز میان فلاسفه و متکلمان اسلامی است در این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی و براساس مستندات کتابخانه ای برآنیم تا به این سوال مهم پاسخ دهیم که دیدگاه ملاصدرا و نوآوری او در باب اختیار و ضرورت علی چیست. نگارنده با دقت نظر در آثار ملاصدرا به این نتیجه رسیده است که او با تکیه بر آراء عرفانی (وحدت شخصی وجود از راه برگرداندن علیت به تشان) به صورت منظم و منسجم به این بحث پرداخته و اختیار آدمی را تجلی اراده الهی دانسته و منطبق با آموزه های اسلامی بر مبنای اصول وجودشناختی رابطه اختیار و ضرورت علی و معلولی را به گونه ای تبیین می کند که نه تنها منافی اختیار نیست بلکه موید آن نیز هست و همچنین صدرا به نقش و اهمیت علم و اراده تحت عنوان معیارهای اصلی فعل اختیاری و سازنده مفهوم اختیار تاکید کرده و به مبادی آن به همراه آنها عناصر شوق و قدرت را نیز افزوده است.کلید واژگان: اختیار, اراده, ضرورت علی, ملاصدرا, علیتAuthority and its relationship with the philosophical principle of cause and effect necessity is known as one of the most essential and challenging topical issues among philosophers and Islamic orators. Each of the scholars in the field has tried to express his own definition of the issue regarding his own line of thought.The present study deals with the problem regarding a library study data collection and using a descriptive-analytic method and it is fundamental considering the aim of the study. This research intends to investigate the viewpoints of Sadr-al-Motaallehin Shirazi regarding authority and cause and effect principle necessity. After probes of works and writings of Sadra, it was concluded that Sadra’s ideas were rooted in philosophical mysticism principles and he tried to represent authority compatible with cause and effect principle necessity. Believing in such a principle not only does not deny authority but also approves it. It accepts the principle that there isn’t any obligation but one can choose from among different options and this represents the borderline between responsibility and authority clearly and considers authority to be synonymous with being a follower.Keywords: Authority, Intention, cause, effect necessity, Mollasadra, Cause, Effect Principle
-
موضوع این مقاله تعلق وجودی انسان در فضای سایبر است. نسبت انسان با فناوری قدیم نسبت ابزاری بود؛ یعنی فناوری ابزار انسان بوده و او تقوم وجودی به تکنولوژی نداشت. اما قوام بشر جدید به تکنولوژی مدرن است. یا به تعبیر دیگر، بشر جدید نسبت به تکنولوژی فقر وجودی یا تعلق وجودی دارد. هیچ یک از ساحت های وجودی او از تکنولوژی مستقل نیست و بلکه سرتا پا قائم به آن است. به عبارت دیگر، در فناوری قدیم بشر از آن استقلال وجودی داشت و بدون آن زندگی می کرد. این فناوری در حد ابزاری بیش نبود. اما قوام وجودی بشر جدید به تکنولوژی است؛ بدون آن حیات فردی و اجتماعی او از هم می پاشد. با استفاده از بحث مناط علیت در فلسفه اسلامی می توان به فهم خاصی از نسبت انسان با تکنولوژی جدید و نیز با فضای سایبر دست پیدا کرد. به نظر می آید که این بحث مدل خاصی در این زمینه به دست دهد که از جهتی فهم این نسبت را از نظر فلسفی ساده تر سازد.کلید واژگان: سایبر, تعلق وجودی, امکان فقری, علیت, ظهور سایبریThe subject of this article is the existential belonging of humans in the cyber space. The relationship between man and old technology was instrumental; That is, technology was a human tool and he did not have an existence based on technology. But human consistency is new to modern technology. Or in other words, the new humanity has an existential poverty or an existential belonging in relation to technology. None of his spheres of existence are independent from technology, but rather are completely dependent on it. In other words, in the old technology, human beings were independent from it and lived without it. This technology was not more than a tool. But the existential consistency of the new human being is due to technology; Without it, his personal and social life will fall apart. By using the discussion of causation in Islamic philosophy, we can gain a special understanding of the relationship between humans and new technology and cyber space. It seems that this discussion can give a special model in this field, which will make understanding this relationship easier from a philosophical point of view.Keywords: Cyber, existential belonging, possibility of poverty, Causality, cyber emergence
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.