جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "marx" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"
تکرار جستجوی کلیدواژه «marx» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
در این مقاله با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی به واکاوی و تبیین و نقد دیدگاه مارکسیسم درباره تقدم پیشه ها بر اندیشه ها که محصول و نتیجه تقدم نهاد و منافع مادی و اقتصادی جامعه بر سایر نهادهای اجتماعی است، مبادرت شده است. پرسش اصلی این است که آیا براساس ادعای مارکسیسم که مدعی علمی بودن فلسفه خویش اند، پایگاه و طبقه اجتماعی عموما و اقتصاد و وضعیت معیشت به طور خاص تنها یا حداقل مهم ترین عامل محوری و بنیادین در تغییر و تحولات فردی و اجتماعی است؟ یا این که براساس دیدگاه ماکس وبر، فکر و ایمان و عقیده اصالت دارند و اندیشه های آرمانی و روحانی به منافع واقعی و عملی معنا داده و آن ها را توجیه می نمایند. هرچند پیروزی اندیشه ها درصورتی میسر است که با منافع واقعی و عملی پیوند داشته باشند. به بیان دیگر، منافع و پیشه ها با اندیشه ها رابطه متقابل دارند و هیچ یک بدون دیگری نمی توانند دوام بیاورند. استاد مطهری نیز نظریه تلفیقی اسلام را مطرح می کند که براساس آن درخصوص انسان های ابتدایی و غیربالغ الفکر، نظر آقای کارل مارکس درست است ، اما درباره انسان های منطقی و بالغ الفکر نظر ماکس وبر درست است.
کلید واژگان: مارکس, مارکسیسم, انسان, ماکس وبر, پیشه ها, اندیشه هاThis article has attempted descriptively to analyze, explain, and criticize the Marxist’s point of view about the priority of professions over thoughts, which results from the priority of the institution and the material and economic interests of the society over other social institutions. The major question is whether, as so-called scientific Marxism claims, the social class in general and the economy and living conditions, in particular, are the only or at least the most fundamental factors in individual and social changes. Or, as Max Weber sets forth, thought and faith are fundamental, and ideal and spiritual thoughts give meaning to real and practical interests and justify them. However, the victory of thoughts is possible if they have a relationship with real and practical interests. Interests and professions have a reciprocal relationship with thoughts, and none of them can survive without the other. Professor Motahari also proposes the integrated theory of Islam, according to which Karl Marx's opinion is naive and immature, but Max Weber's opinion is rational and mature.
Keywords: Marx, Marxism, Human Being, Max Weber, Professions, Thought -
مطابق تفسیر مارکس در رساله ی دکتری اش، در دستگاه دموکریتی، اتم ها در خلا طبق ضرورتی کور حرکت می کنند. اطلاق لفظ تصادفی به نظام دموکریتی دلالت بر حرکت پیش بینی ناپذیر یا بدون علت اتم ها ندارد؛ بلکه حاکی از عدم وجود طرح و نقشه ی پیشین یا غایتی مشخص در خلق جهان هاست. گویی که اتم ها به سمت و سویی می روند که انتهای مسیر آن، خلق عوالم است. اپیکور برخلاف دموکریت قائل به وجود ضرورتی تخطی ناپذیر در حرکات اتم ها نیست و انحراف اتم از خط مستقیم را به عنوان سنخی حرکت تصادفی وارد نظام اتمیستی اش می کند. با انحراف به مثابه حرکتی تصادفی است که اساسا خلق جهان ها آغاز می شود. پس پایه ی خلق جهان ها، تصادف {یا بخت} است. اپیکور هم قائل به حرکت تصادفی اتم هاست، هم در روند خلق جهان ها هیچ طرح و نقشه ی پیشینی ای را مفروض نمی گیرد. تصادف اپیکوری، هم حاکی از نفی غایت است و هم حاکی از حرکات تصادفی اتم ها در انحراف از خط مستقیم.کلید واژگان: مارکس, دموکریت, اپیکور, ضرورت, تصادفAccording to Marx's interpretation, in the Democritean system, atoms move in a vacuum according to a blind necessity. Applying the word "accidental" to the Democritus system does not imply the unpredictable or causeless movement of atoms; rather, it indicates the absence of a prior plan or specific end in the creation of the worlds. It's as if the atoms are moving in one direction, the end of which is the creation of worlds. Epicurus, unlike Democritus, does not believe in the existence of an inviolable necessity in the movements of atoms and includes the declination of the atom from the straight line as a sign of accidental movement in his atomistic system. It is with declination as an accidental movement that basically the creation of worlds begins. So the basis of the creation of worlds is chance. Epicurus believes in the accidental movement of atoms, and in the process of creating the worlds, he does not assume any prior plan. Epicurean chance indicates both the negation of the end and the accidental movements of atoms in declination from a straight line.Keywords: Marx, Democritus, Epicurus, Necessity, Chance
-
The paper offers a distinctive reading of Popper’s work, suggesting that his Logic of Scientific Discovery (LScD) might be re-interpreted in the light of his Open Society. Indeed, Popper can be interpreted as criticising certain aspects of his first book, and as a result improving upon them, in his second. It suggests translating what Popper says about ‘conventions’ into his later vocabulary of ‘social institutions’. Looking back, I believe that Popper never intended the language of conventions and decisions to be read individualistically. I remain unsure whether Popper was himself quite as clear about this as he could have been. My reading makes Popper a pioneer in the sociology of science. Scientific institutions are arenas of political power; but Popper did not discuss the structure and inter-relations of the social institutions of science, or offer a politics of science in the context of his methodology. What is missing from the skeletal sociology of LScD is the politics. We could put it in Popperian terms this way: scientific institutions are both open and closed. They are closed, firmly, to the inexpert, to the non-members; supposedly they are open to the qualified, provided the prerogatives of seniority and leadership are acknowledged. Despite these shortcomings, Popper’s critical and rational approach and his insistence on openness and intellectual honesty are still important today.
Keywords: Popper, open society, Logic of Scientific Discovery, sociology of science, normative methodology, egalitarianism, politics, expertise, Plato, Marx, falsificationism, Democracy, modernism -
بحث از آزادی، امکان و لوازم تحقق آن یک امر فلسفی است. یکی از مسایل مهم مدرنیته نیز بحث درباره آزادی انسان است. معنای آزادی در طول تاریخ مدرنیته دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده است اما می توان گفت ملاک محوری آزادی انسان در مدرنیته نوعی خودتعین بخشی انسان است؛ البته خود این ملاک نیز تغییر و تقریرهای مختلفی به خود دیده است. طرح آزادی در اندیشه مارکس با تحقق پراکسیس و ظهور انسان اجتماعی امکانپذیر میشود؛ انسانی که معنای زندگی را در خودتحقق بخشی و در قالب کار یافته است. از نظر مارکس ظهور پراکسیس غایت آزادی و تاریخ بوده و روایت تاریخ چیزی جز عمل آفرینش انسان نیست، پس ظهور پراکسیس با ظهور جامعه و تنها در وجهی اجتماعی امکان پذیر است.
کلید واژگان: مارکس, پراکسیس, جامعه شناسی, مدرنیته, آزادیAsra Hikmat, Volume:11 Issue: 1, 2021, PP 158 -185In this paper, the central issue that is followed is the discussion of freedom and its realization from the perspective of Marx. While the central issue in modernity is the realization of human freedom, this meaning of freedom has changed and changed throughout history. However, one can argue that the central criteria for human freedom in modernity is a kind of self-determination that this criterion has been affected by various changes. The presence of the grand praxis is the ultimate outcome of freedom and history from the perspective of Marx, and history is nothing but the work of man creation, but its rising face is nothing more than society, and in this sense it is possible to emerge as a social reappearance and only a social aspect.
Keywords: Marx, Praxis, Sociology, modernity, freedom -
دریدا با بازآفرینی مفاهیم فیلسوفان ، متون خود آن ها را در ساحتی ساختارزدایانه بسط و گسترش می دهد . در کتاب « اشباح مارکس» وی با به کارگیری مفهوم شبح ، به ارائه خوانشی تازه از اندیشه ی مارکس و مارکسیسم می پردازد . صرف نظر از تفسیر مارکس توسط دریدا ، خود مفهوم شبح و وجوه آن اهمیت اساسی پیدا می کنند.این مقاله می خواهد نشان دهد که چگونه شبح شناسی در مقابل هستی شناسی متعارف و متافیزیک حضور قرار می گیرد .شبح با گسترش قلمرو واقعیت و زمان ،تفسیر متافیزیکی صلب از آن ها را به چالش می کشد .شبح بودگی واقعیت اشاره به این امر دارد که واقعیت امری از پیش متعین و واقع شده نیست بلکه آن همواره در حال ساخته شدن است .شبح بودگی زمان نیز سیر خطی گذشته – حال – آینده را به پرسش می گیرد. این ها مفاهیم متافیزیکی از زمان هستند که مانع تحقق شبح بودگی زمان می شوند . علاوه بر این ها ظهور سیاسی واجتماعی شبح بودگی نیز ،تعریف تازه ای از کنش ومسئولیت سیاسی ارائه می دهد . کنش و مسئولیت سیاسی بدین معنا ، به آینده وافقی برنامه ریزی شده معطوف نیست. بلکه کنش و مسئولیت سیاسی شبح وار ، همواره در حال انجام وپذیرفتن باقی می ماندکلید واژگان: دریدا, مارکس, شبح, واقعیت, زمانSpectrology against Ontology in Derridas » The Specters Of Marx «with reconstruction the concepts of philosophers Derrida expands of them. By using the concept of specter in the book» Specters of Marx « he presents a new reading of Marx and Marxism. Regardless of Derridas interpretation of Marx ¡ the concept of specter find essential. This article will shows how the spectrology confront with ontology and the metaphysics of presence. By expanding the realm of reality and time challenges the normal metaphysical interpretation of this. The spectrality of reality underlines the fact that the reality is not pre_determined¡ but it is always construction. The spectrality of the time challenges the liner course of the past _ present _ future. These are metaphysical concepts of time that are hindering the realization of the spectrality of time. In addition, the social and political emergence of spectrality provides also a new definition of political responsibility and action. This the political and responsibility and action is not concerned planed future, but spectral political responsibility and action always remain ongoing.Keywords: Derrida, Marx, Specter, Reality, Time
-
این مقاله حاصل کندوکاو در این مسئله است که؛ آیا تامل فلسفی در خصوص تکنولوژی هسته ای، از تامل عام فلسفی در باب تکنولوژی متمایز است یا خیر؟ و آیا چنین مطالعه خاصی می تواند بینشی در فلسفه تکنولوژی ارائه نماید؟ از دو رویکرد اصلی در فلسفه تکنولوژی؛ یعنی فلسفه کلاسیک تکنولوژی و فلسفه تکنولوژی پس از چرخش تجربی، نخست در چارچوب سنت هایی همچون مارکسیسم و پدیدارشناسی با توجه به کلیت یا ذات (و نه تفاوت های انواع) تکنولوژی مدرن، به ارائه فراروایت هایی از تکنولوژی می پردازد. اما در فلسفه تکنولوژی با نگرش تجربی، ویژگی های خاص تکنولوژی های مختلف مورد دقت قرار می گیرد و نظریه پردازی، به بررسی تکنولوژی و توصیف دقیق آن می پردازد. ادعای این مقاله این است که براساس نگرش متاخر در فلسفه تکنولوژی و با معرفی و تحلیل ویژگی های خاص تکنولوژی هسته ای، می توان فراروایت های فلاسفه کلاسیک تکنولوژی را در چنین تحلیلی ارزش گذاری کرد. البته از آنجا که فلسفه کلاسیک تکنولوژی و به ویژه دیدگاه هیدگر درباره تکنولوژی، رویکردی ذات گرایانه است، از طریق مطالعه تجربی تکنولوژی هسته ای، قابل تایید یا طرد نیست. بنابراین این مقاله صرفا درصدد آن است که جنبه های سازگار فلسفه کلاسیک تکنولوژی با مورد خاص تکنولوژی هسته ای و نیز مواردی از محدودیت های این نگرش را در تحلیل تکنولوژی هسته ای نشان دهد.کلید واژگان: فلسفه کلاسیک تکنولوژی, چرخش تجربی, تکنولوژی هسته ای, مارکس, هایدگرNuclear technology is the most controversial product of the past century and can be investigated as an important case study in the contemporary philosophy of technology. Theories of the classical philosophers of technology were generally about the nature of the modern technology as a whole and the dissimilarities of the different technologies are underestimated in these analyses. But, in the philosophy of technology after experimental turn, the specific features of different technologies are scrutinized. This approach to technology and its social significance is more concrete, more empirically informed, more constructivist and less pessimistic about technology than the classical one. In addition, the new approach places a greater emphasis on alternative ways of developing and using technologies. Based on the recent attitude in the philosophy of technology and with an analysis of the characteristics of nuclear technology, this article assesses the compatibility and limits of the classical philosophy of technology in enlightenment of nuclear technology.Keywords: Classical Philosophy of Technology, Emprical Turn, Nuclear Technology, Marx, Heidegger
-
تصور قالبی از رسانه های جمعی این است که رسانه ها، ابزاری برای ارسال اخبار و توسعه ارتباطات هستند که کارکردشان اطلاع رسانی، سرگرمی و اشاعه کدهای اخلاقی برای مردم است. در این مقاله، عمدتا با تکیه بر دیدگاه ها و رهیافت های «هایدگر» و «مارکس» درباره تکنولوژی، به ارایه تحلیلی از صنعت رسانه و رابطه آن با تبلیغات خواهیم پرداخت که این تصور را زیر سوال برده و نشان می دهد که صنعت تبلیغات، مستلزم نوعی نگاه خاص به عالم است که ملزومات و پیامدهای فلسفی خاصی خواهد داشت و رسانه در دنیای جدید، از نظر ساختاری به شکلی به وجود آمده است که تحت تاثیر مناسبات اجتماعی، به صورت یک ابزار تبلیغاتی عمل می کند.
کلید واژگان: تبلیغات, رسانه, تبلیغات رسانه ای, هایدگر و تکنولوژی, مارکس و ماشینThe cliché understanding of mass media is that they are tools and means to transmit news and expand communications whose function is to be informative, provide entertainment and promote ethical codes amongst the people. The present study, mainly by depending on the viewpoints and approaches of Heidegger and Marx regarding technology, aims to provide an analysis of the media and its relation with advertisement. This analysis has put under question the current common belief and shows that the advertisement industry requires a certain viewpoint toward the world which will bring about certain philosophical requirements and consequences. This analysis also shows that media in the new world has undergone structural transformation which, under social relations and rules, acts as an advertisement tool.Keywords: advertisement, media, media advertisement, Heidegger, technology, Marx, machine -
تفکر مارکسیستی درباره فرهنگ، زمینه تحقیق و آموزش بسیاری را در گروه های دانشگاهی ادبیات فراهم کرده و نقش مهمی را در توسعه آثار نظری اخیر ایفا نموده است. فمینیسم، تاریخ گرایی جدید، ماتریالیسم فرهنگی، نظریه پسااستعماری و نظریه کوییر، همگی اندیشه هایی را درباره محصول فرهنگی به دست می دهند که از مارکس نشات گرفته است، و مهم تر آنکه هر یک از این نظرات ارتباط خاصی با مطالعات ادبی دوره رنسانس دارند. به رغم این، اندیشه های اصلی مارکس به ندرت در آثاری درباره شکسپیر به درستی تبیین شده اند، و حتی ادعا شده که آنها ارتباطی با هم ندارند. این مقاله قصد دارد تا تاثیرات مارکسیسم بر آثار وابسته به شکسپیر را تبیین کند و راه-هایی را پیشنهاد دهد که این تاثیرات می-توانند در آن نقشی را در ادبیات متعهد سیاسی، نقد ادبی و تحلیل فرهنگی ایفا کنند.
کلید واژگان: مارکس, شکسپیر, نظریه هاMarxist thinking about culture has paved the way for much research and teaching in university departments of Literature and played a crucial role in the development of recent theoretical works. Feminism, New Historicism, cultural materialism, Postcolonial theory, and queer theory all draw upon ideas about cultural production that can be traced to Marx, and significantly each also has a special relation with Renaissance literary studies. Despite this, Marx's main ideas are seldom properly explained in works about Shakespeare and it is even claimed that they have lost their relevance. This paper aims to explicate the influences of Marxism on Shakespearians, and to suggest ways in which it can play a role in the future of politically engaged literary, dramatic criticism and cultural analysis.Keywords: Marx, Shakespeare, Literature Theories
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.