به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "خودکنترلی" در نشریات گروه "روانشناسی"

تکرار جستجوی کلیدواژه «خودکنترلی» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • وحیده عظیمی، رضا قربان جهرمی*، خدیجه ابوالمعالی
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش روش فرزندپروری مثبت گرا بر رفتارهای مخل و مخرب و خودکنترلی دانش آموزان دختر پایه پنجم دبستان انجام گرفت. این پژوهش با روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه انجام شد. دوره پیگیری نیز دوماهه اجرا شد. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دختر پایه پنجم دبستان با رفتارهای مخل و مخرب منطقه 5 شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 به همراه والدینشان بود. 27 دانش آموز با رفتار مخل و مخرب به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جای دهی شدند (14 دانش آموز در گروه آزمایش و 13 دانش آموز در گروه گواه). گروه آزمایش آموزش روش فرزندپروری مثبت گرا را طی دو و نیم ماه در ده جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل رفتارهای مخرب کودکان (CDBQ) و پرسشنامه خودکنترلی کودکان (SCQ) بود. داده های حاصل از پژوهش به شیوه تحلیل واریانس آمیخته با استفاده از نرم افزار آماری SPSS23 تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد روش فرزندپروری مثبت گرا بر رفتارهای مخل و مخرب و خودکنترلی دانش آموزان دختر پایه پنجم دبستان تاثیر معنادار دارد (0/001>p). براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت روش فرزندپروری مثبت گرا با بهره گیری از روش های فرزندپروری بهنجار و اصول ارتباطی مناسب به عنوان یک روش کارآمد می تواند برای کاهش رفتارهای مخل و مخرب و بهبود خودکنترلی دانش آموزان دختر مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: خودکنترلی, دانش آموزان دختر, رفتارهای مخل و مخرب, فرزندپروری مثبت گرا
    Vahideh Azimi, Reza Ghorban Jahromi *, Khadijeh Abolmaali
    The present study was conducted to investigate efficacy of positivist parenting method training on disruptive, destructive, and self-control behaviors among female students in fifth-grade primary school. It was quasi-experimental study with control group design, pretest, posttest, and control group. Additionally, a two-month follow-up period was implemented. The statistical population of the research consisted of fifth-grade primary school female students with disruptive and destructive behavior and their parents in Tehran during the academic year 2021-22. Twenty-seven students exhibiting disruptive and detrimental behavior were randomly assigned to the experimental and control groups,with 14 students in the experimental group and 13 in the control group, using the purposive sampling method. Over the course of two and a half months, the experimental group was subjected to ten ninety-minute sessions of positivist parenting method training. The applied questionnaires in this study included children’s disruptive behaviors (Pelham et.al., 1992) and Children's Self-Control Questionnaire (Kendal & Wilcox, 1979). The SPSS23 software was used to analyze the data from the study using mixed ANOVA. The results showed that the training in the positivist parenting method has a substantial impact on the self-control and disruptive and destructive behavior of female pupils in the fifth grade of primary school (p<0.001). It is possible to conclude that positivist parenting method training can be implemented as an appropriate approach to reduce disruptive and destructive behavior and enhance self-control in female students by implementing conventional parenting techniques and appropriate communication principles, as the results of the study indicate.
    Keywords: Disruptive, Destructive Behavior, Female Students’, Positivist Parenting, Self-Control
  • علیرضا مرآتی *، مسعود میرزائی، زهرا سلکی

    این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش تاب آوری بر گسلش شناختی، خودکنترلی و انگیزه پیشرفت دانش آموزان پسر دوره متوسطه اول انجام گرفت. پژوهش نیمه‏آزمایشی با طرح پیش‏آزمون و پس‏آزمون با دو گروه آزمایش و کنترل بود. جامعه آماری را تمامی دانش آموزان پسر مشغول به تحصیل در مقطع متوسطه اول شهرستان روانسر در سال 401-1400 به تعداد 870 نفر تشکیل داد، با روش نمونه گیری تصادفی منظم تعداد 30 دانش آموز پسر در دو گروه مساوی 15 نفری گمارش شدند. برای افراد گروه آزمایش 8 جلسه هفتگی برنامه آموزش تاب آوری (Hosseini GHomi, & Salimi Bajestani, 2013) (به صورت جلسات هفتگی 1 ساعته) اجرا شد اما افراد گروه کنترل این برنامه را دریافت نکرد. گردآوری داده ها با پرسشنامه گسلش شناختی (Gillands et al, 2014)، پرسشنامه خودکنترلی (Tangeni et al, 2004) و پرسشنامه انگیزه پیشرفت (Hermans, 1970)، انجام شد. تحلیل داده ها با روش های آمار توصیفی، آزمون پیش فرض های آماری و تحلیل کوواریانس (چندمتغیره و تک متغیره) با نرم افزار آماری SPSS نسخه 26 انجام شد. نتایج نشان داد که در مرحله پس آزمون بین میانگین نمره گسلش شناختی و خودکنترلی آزمودنی های دو گروه آزمایش و کنترل از نظر آماری تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>p). همچنین، نتایج نشان داد که در مرحله پس آزمون در افراد گروه آزمایش نمره انگیزه پیشرفت بهبود یافته است. پیشنهاد می شود مشاوران و معلمان مدارس به منظور ارتقای عملکرد روانی و نیز افزایش انگیزه پیشرفت دانش آموزان از برنامه آموزش تاب آوری بیشتر استفاده کنند.

    کلید واژگان: تاب آوری, انگیزه پیشرفت, خودکنترلی, گسلش شناختی, دانش آموزان متوسطه دوره اول
    Aliraza Merati *, Masoud Mirzai, Zahra Solgi

    This research was conducted with the aim of the effectiveness of resilience training on cognitive impairment, self-control, and the motivation to progress in male students of the first secondary school. It was a semi-experimental research with a pre-test and post-test design with two experimental and control groups. The statistical population consisted of all the male students studying in the first secondary level of Ravansar city in 2021-2022 in the number of 870 people, 30 male students were assigned in two equal groups of 15 people with regular random sampling. For the people of the experimental group, 8 weekly sessions of the resilience training program (in the form of 1-hour weekly sessions) were implemented, but the people of the control group did not receive this program. Data collection was done with Gillanders et al.'s cognitive impairment questionnaire (2014), Tangeni et al.'s (2004) self-control questionnaire, and Hermans' achievement motivation questionnaire (1970). Data analysis was done with descriptive statistics methods, statistical assumptions test and covariance analysis (multivariate and univariate) with SPSS version 26 statistical software. The results showed that in the post-test stage, there is a statistically significant difference between the average score of cognitive impairment and self-control of the subjects of the two experimental and control groups (p<0.05). Also, the results showed that in the post-test stage, the achievement motivation score improved in the experimental group. It is suggested that counselors and school administrators use the resilience training program in order to improve mental performance and also increase the motivation of students to progress.

    Keywords: Resilience, Motivation To Progress, Self-Control, Cognitive Impairment
  • حسین بیات، حسن رضایی جمالویی*، مسلم عباسی، مهدی طاهری
    زمینه

    آسم به عنوان یکی از بیماری های شایع و یکی از جدی ترین مشکلات بهداشتی می تواند مشکلات جسمانی و روانشناختی زیادی به همراه داشته باشد. بنابراین به کارگیری مداخلات روانشناختی در جهت تعدیل همبسته های روانشناختی یک ضرورت اجتماعی ناپذیر است.

    هدف

    این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش مدیریت استرس بر استرس ادراک شده و خودکنترلی دانش آموزان مبتلا به آسم انجام گرفت.

    روش

    پژوهش حاضر از نظر هدف یک پژوهش کاربردی و از نظر جمع آوری داده ها یک پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه است. جامعه آماری این پژوهش را تمامی دانش آموزان مبتلا به آسم مقطع متوسطه اول و دوم شهر شیراز تشکیل دادند. نمونه پژوهش 30 نفر از دانش آموزان مبتلا به بیماری آسم بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در گروه آموزشی مدیریت استرس (15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) گمارده شدند. افراد نمونه پژوهش، قبل و بعد از آموزش مدیریت استرس در گروه های آزمایشی و گواه به پرسشنامه استرس ادراک شده (کوهن، 1983) و خودکنترلی (تانجی و همکاران، 2004) پاسخ دادند. آموزش مدیریت استرس با استفاده از آموزش مدیریت استرس حسینی نوه و همکاران (1402) در گروه آزمایشی اجرا شد؛ و گروه گواه در طول این مدت هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری (MANCOVA) با استفاده از نرم افزار SPSS.27 مورد تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد که آموزش مدیریت استرس باعث کاهش استرس ادراک شده و افزایش خودکنترلی نمرات دانش آموزان مبتلا به آسم در مرحله پس آزمون شده است (0/001 ≥P).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج این پژوهش می توان گفت آموزش مدیریت استرس می تواند استرس ادراک شده بیماران آسم را کاهش و خودکنترلی آن ها را افزایش دهد. بنابراین به عنوان برنامه آموزشی مناسب برای بهبود همبسته های روانشناختی بیماران آسم توصیه می شود

    کلید واژگان: آموزش مدیریت استرس, استرس ادراک شده, خودکنترلی, آسم, دانش آموزان
    Hossein Bayat, Hasan Rezaei Jamalouei*, Moslem Abbasi, Mehdi Taheri
    Background

    Asthma as one of the most common diseases and one of the most serious health problems can have many physical and psychological problems. Therefore, the use of psychological interventions in order to modify the psychological correlates is an unavoidable necessity.

    Aims

    The aim of this study was to investigate the effectiveness of stress management training on perceived stress and self-control in students with asthma.

    Methods

    The present study is applied research and in terms of data collection is a quasi-experimental study with pretest-posttest with control group. The statistical population of this study is all Students with asthma in Shiraz. The sample consisted of 30 students with asthma who were selected by purposive sampling method and randomly assigned to the stress management training group (15 people) and control group (15 people). Subjects before and after stress management training in experimental and control groups responded to the perceived stress scale (Cohen and et al., 1983) and Self-Control scale (Tangney and et al., 2004). Stress management training was performed using the Hosseini-Naveh and et al. (2023) stress management training in the experimental group, and the control group did not receive any intervention during this period. The collected data were analyzed by multivariate analysis of covariance (MANCOVA) using SPSS.27 software.

    Results

    The results of multivariate analysis of covariance showed that stress management training reduced perceived stress and increased self-control scores in students with asthma in post-test stage (P< 0.001).

    Conclusion

    Based on the results of this study, stress management training can reduce perceived stress in asthma patients and increase their self-control, so it is recommended as an appropriate training program for improving psychological correlates of asthma patients.

    Keywords: Stress Management Training, Perceived Stress, Self-Control, Asthma, Students
  • جمال صادقی*، زهرا سادات جلالیان، ساغر باقری، مرضیه پیوسته، میثم موسوی نژاد، رویا رشیدپور
    زمینه و هدف

    این مطالعه با هدف بررسی نقش خودکنترلی و حساسیت بین فردی در پیش بینی نوسانات خلقی در افراد با سابقه خودکشی انجام شده است. درک این عوامل می تواند به توسعه مداخلات پیشگیرانه و درمانی بهتر برای این جمعیت کمک کند.

    مواد و روش

    این مطالعه به صورت مقطعی با نمونه ای از 218 نفر از ساکنان تهران انجام شد که بر اساس جدول مورگان و کرجسی انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس های استاندارد برای نوسانات خلقی، خودکنترلی و حساسیت بین فردی جمع آوری شد. برای بررسی روابط بین متغیرها از همبستگی پیرسون استفاده شد و تحلیل رگرسیون خطی برای ارزیابی قدرت پیش بینی خودکنترلی و حساسیت بین فردی بر نوسانات خلقی انجام گرفت. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 27 انجام شد.

    یافته ها

    آمار توصیفی نشان داد که میانگین نوسانات خلقی 28.34 (انحراف معیار = 6.12)، خودکنترلی 75.89 (انحراف معیار = 8.47) و حساسیت بین فردی 63.23 (انحراف معیار = 7.98) است. تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد که بین خودکنترلی و نوسانات خلقی همبستگی منفی معنی دار (r = -0.42, p < 0.01) و بین حساسیت بین فردی و نوسانات خلقی همبستگی مثبت معنی دار (r = 0.36, p < 0.01) وجود دارد. تحلیل رگرسیون نشان داد که خودکنترلی (B = -0.29, p < 0.001) و حساسیت بین فردی (B = 0.22, p < 0.001) پیش بین های معنی داری برای نوسانات خلقی هستند و 26 درصد از واریانس نوسانات خلقی را تبیین می کنند (R² = 0.26). 

    نتیجه گیری

    یافته ها نشان می دهد که خودکنترلی پایین و حساسیت بین فردی بالا با افزایش نوسانات خلقی در افراد با سابقه خودکشی مرتبط است. این نتایج اهمیت بهبود خودکنترلی و مدیریت حساسیت بین فردی را در مداخلات درمانی برای کاهش نوسانات خلقی و پیشگیری از رفتارهای خودکشی در این جمعیت برجسته می سازد.

    کلید واژگان: نوسانات خلقی, خودکنترلی, حساسیت بین فردی, سابقه خودکشی
    Jamal Sadeghi *, Zahra Sadat Jalalian, Saghar Bagheri, Marzieh Peyvasteh, Meysam Mousavinejad, Roya Rashidpour
    Background and Objective

    This study aimed to investigate the role of self-control and interpersonal sensitivity in predicting mood swings among individuals with a history of suicide. Understanding these factors can help in developing better preventive and therapeutic interventions for this population. 

    Methods and Materials: 

    The study employed a cross-sectional design with a sample of 218 participants from Tehran, selected based on the Morgan and Krejcie table. Data were collected using standardized scales for mood swings, self-control, and interpersonal sensitivity. Pearson correlation was used to examine the relationships between the variables, and linear regression analysis was conducted to assess the predictive power of self-control and interpersonal sensitivity on mood swings. Data analysis was performed using SPSS version 27. 

    Findings

    Descriptive statistics revealed mean scores of 28.34 (SD = 6.12) for mood swings, 75.89 (SD = 8.47) for self-control, and 63.23 (SD = 7.98) for interpersonal sensitivity. Pearson correlation analysis showed a significant negative correlation between self-control and mood swings (r = -0.42, p < 0.01) and a significant positive correlation between interpersonal sensitivity and mood swings (r = 0.36, p < 0.01). The regression analysis indicated that both self-control (B = -0.29, p < 0.001) and interpersonal sensitivity (B = 0.22, p < 0.001) were significant predictors of mood swings, explaining 26% of the variance (R² = 0.26). 

    Conclusion

    The findings suggest that lower self-control and higher interpersonal sensitivity are associated with increased mood swings in individuals with a history of suicide. These results underscore the importance of enhancing self-control and managing interpersonal sensitivity in therapeutic interventions to reduce mood swings and potentially prevent suicidal behaviours in this population.

    Keywords: Mood Swings, Self-Control, Interpersonal Sensitivity, Suicide History
  • شیلا سلیمانی*، خدیجه علی آبادی، اسماعیل زارعی زوارکی

    پژوهش حاضر با اجرای الگوی یادگیری معکوس به بررسی اثربخشی آن بر ابعاد یادگیری خودراهبر مهارت دستور زبان انگلیسی دانشجویان پرداخته و در صدد بهبود راهبردهای تدریس و یادگیری است. تحقیق حاضر یک تحقیق شبه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون است. نمونه آماری از میان کلیه یادگیرندگان مرکز علاءالدین مشهد از سال تحصیلی 1397 تا 1399، تعداد 220 نفر به صورت در دسترس با جایگزینی تصادفی انتخاب شدند. به منظور جمع آوری داده ها، ابتدا پرسشنامه Fisher و همکاران (2001) به عنوان پیش آزمون روی گروه آزمایش و کنترل اجرا و سپس گروه آزمایش تحت الگوی آموزش معکوس و گروه کنترل به روش سنتی دستور زبان انگلیسی را فرا گرفتند. در پایان دوره، پس آزمون روی هر دو گروه انجام شد. ضریب آلفای کرونباخ (α) برای تعیین روایی و پایایی پژوهش، آزمون اندازه گیری مکرر برای بررسی نرمال بودن جامعه مورد مطالعه و از آزمون t پارامتری نمونه برای پاسخ به سوالات پژوهش استفاده شد. یافته ها نشان داد که استفاده از الگوی یادگیری معکوس بر رغبت به یادگیری و خودکنترلی تاثیر داشته اما بر خودمدیریتی تاثیری نداشت. با توجه به نتایج و یافته ها می توان ادعا کرد که ارزش و مقبولیت الگو بر ابعاد رغبت به یادگیری و خودکنترلی یادگیری خودراهبر در سطوح مختلف آموزش عالی موثر بوده و موجب بهبود تدریس و یادگیری می شود.

    کلید واژگان: الگوی یادگیری معکوس, خودکنترلی, خودمدیریتی, رغبت به یادگیری, یادگیری خودراهبر
    Shila Soleymani *, Khadijeh Aliabadi, Esmaeil Zaraii Zavaraki

    The present study aims to investigate the effect of flipped learning patterns on the dimensions of self-directed learning of English grammar skills to improve teaching and learning strategies. This study is a quasi-experimental research with pre-test and post-tests. The statistical sample was selected as available by the random replacement for all students in the Aladdin Center in Mashhad in the two academic years from 2018 to 2020 with 220 students. To collect data, the questionnaire of Fisher et al (2001) was first administered to the experimental and control groups as a pre-test. Then, English grammar was taught to the control group under flipped teaching patterns and to the control group through the traditional method. In the end, a post-test was performed on both groups. To determine the validity and reliability of the study Cronbach's alpha coefficient (α), to check the normality of the study population repeated measures, and to answer the research questions sample t-test was used. Findings showed that the use of flipped learning patterns had an effect on the desire for learning and self-control but had no effect on self-management. Regarding the results, it can be argued the value and acceptability of the pattern are effective in self-directed learning at different higher education levels and have improved teaching and learning.

    Keywords: FLP, Self-Directed Learning, Desire For Learning, Self-Control, Self-Management
  • نرگس پورطالب*، رحیم بدری گرگری
    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی قلدری دانش آموزان دوره اول متوسطه شهر تبریز، براساس میزان خود کنترلی، فرصت ها و زمینه های منجر به رفتار قلدری انجام گرفت. روش پژوهش توصیفی و از نوع مطالعات همبستگی است. جامعه آماری پژوهش دانش آموزان پسر دوره اول متوسطه در سال تحصیلی 99-98 بودند. نمونه پژوهش شامل 285 نفر از دانش آموزان بودند،که به روش غربالگری و نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای برگزیده شدند. جهت جمع آوری اطلاعات، مقیاس های قلدری مون و فیفتال آلارید، چک لیست محقق ساخته فرصت با اقتباس از مون و فیفتال آلارید و مقیاس خودکنترلی تاجنی، بامیستر و لوزیوبون مورد استفاده قرار گرفتند. از روش های همبستگی و تحلیل رگرسیون چند گانه جهت تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها نشان داد، با افزایش فرصت های فراهم شده توسط والدین و خودکنترلی، از میزان رفتارهای قلدری کاسته می شود. به علاوه با افزایش فرصت های فراهم شده در مدرسه و فرصت های فراهم شده توسط معلم، میزان رفتارهای قلدری افزایش می-یابد. افزون بر آن یافته ها نشان داد، خود کنترلی، فرصت های فراهم شده توسط والدین و مدرسه، پیش بینی کننده های معنادار قلدری هستند. نتایج حاصل از مطالعه نشان داد خودکنترلی و فرصت داشتن برای انجام رفتارهای قلدرانه، قلدری دانش آموزان را پیش بینی می کنند. لذا باید در جهت آگاه سازی معلمان و والدین از این متغیرها در جهت پیشگیری از قلدری، برنامه ریزی شود.
    کلید واژگان: خودکنترلی, فرصت ها, قلدری, والدین
    Narges Pourtaleb *, Rahim Badri Gargari
    The aim of the current study was to predict bullying of high school students in Tabriz city based on their self- control and opportunity. Correlational design was utilized in this study. Statistical population were high school students. Research sample consisted of 285 students who were randomly selected using multi-stage cluster sampling method. Information was gathered using Moon & Fiftal Alarid scale¸ self-made opportunity check list and self-control scale Tagney, Baumeister & Luzio Boone. Data were analyzed using correlational techniques and step by step regression analysis. The findings showed that, the bullying behaviors were decreased with increasing provided opportunity by parents and self-control. More ever¸ opportunity provided by school and teacher increased bullying behaviors. Furthermore¸ results indicated that¸ self-control¸ and parents’ and school’s provided opportunity can predict bullying behavior. Based on these results, self-control and the opportunity to engage in bullying behaviors at schools. Therefore, it is necessary to plan to inform teachers and parents about these variables in order to prevent bullying.
    Keywords: Self-Control, Opportunity, Bullying, Schools, Parents
  • حسین بیات، حسن رضایی جمالویی*، مسلم عباسی، مهدی طاهری
    هدف
    آسم به عنوان یکی از بیماری های شایع و یکی از جدی ترین مشکلات بهداشتی می تواند مشکلات جسمانی و روانشناختی زیادی به همراه داشته باشد. بنابراین به کارگیری مداخلات روانشناختی در جهت تعدیل همبسته های روانشناختی یک ضرورت اجتماب ناپذیر است. این پژوهش با هدف اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر استرس ادراک شده و خودکنترلی دانش آموزان مبتلا به آسم انجام گرفت.
    روش ها
    پژوهش حاضر از نظر هدف یک پژوهش کاربردی و از نظر جمع آوری داده ها این پژوهش یک پژوهش نیمه آزمایشی است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه نوجوانان مبتلا به آسم شهر شیراز تشکیل می دهند. نمونه پژوهش 30 نفر از دانش آموزان مبتلا به بیماری آسم بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در گروه آموزشتنظیم هیجانی (15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) گمارده شدند. افراد نمونه پژوهش، قبل و بعد از آموزش تنظیم هیجانی در گروه های آزمایشی و گواه به پرسشنامه استرس ادراک شده (کوهن، 1983) و خودکنترلی (تانجی و همکاران، 2004) پاسخ دادند. آموزش تنظیم هیجان با استفاده از مدل گراتز و همکاران (2006) در گروه آزمایشی اجرا شد؛ و گروه گواه در طول این مدت هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری (MANCOVA) مورد تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد که آموزش تنظیم هیجانی بر استرس ادراک شده و خودکنترلی نوجوانان مبتلا به آسم موثر است (001/0≥P).
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج این پژوهش می توان از آموزش تنظیم هیجانی به عنوان برنامه های آموزشی مناسب برای بهبود استرس و مدیریت رفتار و هیجان سود برد.
    کلید واژگان: آموزش تنظیم هیجانی, استرس ادراک شده, خودکنترلی, آسم, نوجوانان
    Hossein Bayat, Hasan Rezaei Jamalouei *, Moslem Abbasi, Mehdi Taheri
    objective
    Asthma, as one of the common diseases and one of the most serious health problems, can cause many physical and psychological problems. Therefore, the use of psychological interventions to adjust psychological correlations is an inevitable necessity. This research was conducted with the aim of the effectiveness of emotion regulation training on perceived stress and self-control of students with asthma.
    Methods
    In terms of the purpose of this research, it is an applied research and in terms of data collection, this research is a semi-experimental research. The statistical population of this research consists of all adolescents with asthma in Shiraz. The research sample was 30 students with asthma who were selected by purposeful sampling and randomly assigned to the emotional regulation training group (15 people) and the control group (15 people). The research sample answered the perceived stress questionnaire (Cohen, 1983) and self-control (Tanji et al., 2004) before and after the emotional regulation training in the experimental and control groups. Emotion regulation training was implemented using Gratz et al.'s (2006) model in the experimental group; And the control group did not receive any intervention during this period. The collected data were analyzed using multivariate analysis of covariance (MANCOVA).
    Results
    The results of multivariate covariance analysis showed that emotional regulation training is effective on perceived stress and self-control of adolescents with asthma (P≥0.001).
    Conclusion
    Based on the results of this research, it is possible to benefit from emotional regulation training as suitable educational programs to improve stress and manage behavior and emotions.
    Keywords: Emotional Regulation Training, Perceived Stress, Self-Control, Asthma, Adolescents
  • آزاده مهرتاش، شهره قربان شیرودی*، جمشید جراره
    هدف
    پژوهش حاضر با هدف پیش بینی تعهد زناشویی بر اساس باورهای ارتباطی با واسطه گری رضایت جنسی و خودکنترلی انجام شد. روش پژوهش: روش پژوهش همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری کلیه زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره و خانه های سلامت شهر تهران در سال 1399-1400 می باشد و 380 نفر با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه پرسشنامه تعهد زناشویی آدامز و جونز (1997)، باورهای ارتباطی در زندگی زناشویی ایدلسون و اپشتاین (1982)، پرسشنامه رضایت جنسی لارسون و همکاران (1998) و پرسشنامه خودکنترلی تانجی و همکاران (2004) بود. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز از الگویابی معادلات ساختاری با کاربرد نرم افزار AMOS 14 و SPSS 24 استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد اثر مستقیم باورهای ارتباطی بر رضایت جنسی (13/0-=β)، خودکنترلی (47/0-=β) و تعهد زناشویی (46/0-=β) معنادار می باشد. اثر مستقیم رضایت جنسی بر تعهد زناشویی (22/0=β) و خودکنترلی بر تعهد زناشویی (54/0=β) نیز مثبت و معنادار است. در این میان خودکنترلی در ارتباط بین باورهای ارتباطی و تعهد زناشویی نقش میانجی را می تواند ایفای کند (001/0≥P).
    نتیجه گیری
    باورهای ارتباطی، الگوهای ارتباطی، رضایت جنسی و خودکنترلی در صورت شکل گیری در ابعاد مثبت و کارآمد، می تواند تعهدات زوج ها را افزایش و حفظ کند.
    کلید واژگان: باورهای ارتباطی, تعهد زناشویی, رضایت جنسی, خودکنترلی
    Azadeh Mehrtash, Shohreh Ghorban Shiroudi *, Jamshid Jarareh
    Aim
    The present study was conducted with the aim of predicting marital commitment based on communication beliefs with the mediation of sexual satisfaction and self-control.
    Methods
    The research method was correlational and structural equations type. The statistical population is all women who referred to counseling centers and health homes in Tehran in 2020-21 and 380 people were selected as a sample using a simple random sampling method. The data collection tool was Adams and Jones' Marital Commitment Questionnaire (1997), Idelson and Epstein's Relationship Beliefs in Married Life (1982), Larson et al.'s Sexual Satisfaction Questionnaire (1998), and Tangeny et al.'s Self-Control Questionnaire (2004). For data analysis, structural equation modeling was used using AMOS 14 and SPSS 24 software.
    Results
    The results showed that the direct effect of communication beliefs on sexual satisfaction (β=-0.13), self-control (β=-0.47) and marital commitment (β=-0.46) is significant. The direct effect of sexual satisfaction on marital commitment (β=0.22) and self-control on marital commitment (β=0.54) is also positive and significant. Meanwhile, self-control can play a mediating role in the relationship between communication beliefs and marital commitment (P≥0.001).
    Conclusion
    communication beliefs, communication patterns, sexual satisfaction and self-control, if formed in positive and efficient dimensions, can increase and maintain couples' commitments.
    Keywords: Communication beliefs, Marital Commitment, sexual satisfaction, self-control
  • شهلا سلیمی، شمیلا غیرتی*
    اهداف

    این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر خودکنترلی و تحمل پریشانی نوجوانان اختلال بی نظمی خلق اخلالگر انجام شد.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان پسر 10 تا 17 ساله شهر کازرون در سال تحصیلی 1400-1399 بود. نمونه ی پژوهش 30 نفر از دانش آموز پسر دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بود که از میان دانش آموزان پسری که نمره ی بالا در پرسشنامه غربالگری لاپورته و همکاران (2019) بود به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و در دو گروه آزمایشی و کنترل (15 نفر در هر گروه) گمارده شدند. ابزارهای پژوهش، مصاحبه بالینی ساختاریافته، مقیاس خود کنترلی (تانجی و همکاران، 2004) و پرسشنامه تحمل پریشانی سیمونز و گاهر (2005) بود. داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل کواریانس چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که هر رفتاردرمانی دیالکتیکی بر افزایش خودکنترلی و تحمل پریشانی کودکان اختلال بی نظمی خلق اخلالگر تاثیر معناداری دارند (001/0≥P).

    نتیجه گیری

    بنابراین می توان نتیجه گرفت که از رفتاردرمانی دیالکتیکی می توان به عنوان روش های مداخله ای مناسب در کنار درمان دارویی سود جست.

    کلید واژگان: رفتاردرمانی دیالکتیکی, خودکنترلی, تحمل پریشانی, اختلال بی نظمی خلق اخلالگر, نوجوانان
    Shahla Salimi, Shamila Gheirati *
    Objective

    The aim of this study was to compare the effectiveness of dialectical behavior therapy on self-control and adolescent distress tolerance of disordered mood disorders.

    Methods

    The research method was quasi-experimental pretest-posttest with a control group. The statistical population of this study was all male students aged 10 to 17 years in Kazerun in the academic year 1399-1400. The study sample consisted of 30 male students with disruptive mood disorder. Selection stages were assigned to experimental and control groups (15 people in each group). The research instruments were structured clinical interview, self-control scale (Tanji et al., 2004) and Simmons and Gaher (2005) Distress Tolerance Questionnaire. The collected data were statistically analyzed using multivariate analysis of covariance.

    Results

    The results showed that any dialectical behavior therapy had a significant effect on increasing self-control and distress tolerance in children with disruptive mood disorders (P≥0.001).

    Conclusion

    Therefore, it can be concluded that dialectical behavior therapy can be used as an appropriate intervention method along with drug therapy.

    Keywords: Dialectical Behavior Therapy, Self-Control, Distress Tolerance, Disruptive Mood Disorder, Adolescents
  • فرناز اکوان، مهرداد کلانتری*
    این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی آموزش مبتنی بر کارکردهای اجرایی بر افزایش علایم خودکنترلی در کودکان 8-6 ساله مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیش فعالی انجام شد. روش این پژوهش مطالعه مورد منفرد از نوع طرح A-B بود. جامعه آماری شامل کلیه کودکان 8-6 ساله دارای اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی در سال تحصیلی 96-1395 بودند. نمونه گیری با روش هدفمند انجام شد و 4 کودک دارای اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی، به تشخیص روانپزشک و با استفاده از DSM-V و پرسشنامه تشخیص علایم بیش فعالی (Conners, 1969) انتخاب گردیدند و پس از ثبت داده های خط پایه، طی 8 جلسه 45 دقیقه ای مورد مداخله قرار گرفتند. در نهایت پس از یک ماه از پایان مداخله، داده های مرحله پیگیری جمع آوری شدند. ابزار سنجش شامل پرسشنامه معلم و والد (Conners, 1990) و پرسشنامه خودکنترلی کودکان (Kendall and Wilcox, 1979) بودند. داده ها با استفاده از روش تحلیل درون موقعیتی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. بررسی و تحلیل دیداری یافته ها نشان داد که مداخله بر روی سه آزمودنی از چهار آزمودنی پژوهش موثر بوده است و آموزش کارکردهای اجرایی بر افزایش علایم خودکنترلی در کودکان 8-6 ساله مبتلا به اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی تاثیر داشته است.
    کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه, بیش فعالی, خودکنترلی, کارکردهای اجرایی, کودکان 8-6 ساله
    Farnaz Akvan, Mehrdad Kalantari *
    The aim of this study was to evaluate the effectiveness of executive function-based training on enhancement of self-control symptoms in 6-8 year old children with attention deficit hyperactivity disorder. The research method was single case study and A-B design. The statistical population included all children aged 6-8 years with attention deficit hyperactivity disorder in academic year 2016-2017. Sampling was performed by purposive method and 4 children with attention deficit hyperactivity disorder were selected by psychiatrist using DSM-V and Hyperactivity Disorder Questionnaire (Conners, 1969), and after recording baseline data, they were intervened in 8 sessions of 45 minutes. Finally, one month after the end of the intervention, follow-up data were collected. Assessment tools included Teacher and Parent Questionnaire (Conners, 1990) and Children's Self-Control Questionnaire (Kendall and Wilcox, 1979). Data were analyzed using in intra-situ method. Visual analysis of the findings showed that the intervention was effective on three of the four subjects and executive function training has an effect on self-control symptoms in 6-8 year old children with attention deficit hyperactivity disorder.
    Keywords: Attention Deficit, Hyperactivity Disorder, Self-Control, executive functions, 6-8 year old children
  • مژگان حاتمی بروجنی، شهزاد طهماسبی بروجنی*، مهدی شهبازی
    پژوهش حاضر با هدف بررسی فرسایش انرژی روانی، کنترل توجه و تصمیم گیری در فوتبالیست های ماهر زن انجام شد. روش تحقیق نیمه آزمایشی و از نظر هدف کاربردی بود و در چارچوب طرح درون گروهی با پیش آزمون و پس آزمون انجام گرفت. جامعه آماری شامل فوتبالیست های ماهر زن حاضر در لیگ برتر استان تهران در سال 1396 بود. شرکت کننگان 40 بازیکن ماهر زن فوتبال با میانگین سنی 03/2+950/23 سال بودند که سابقه شرکت در مسابقات به مدت هشت سال یا بیشتر دارند. نمونه ها به صورت در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه فرسایش انرژی روانی و عدم فرسایش انرژی روانی تقسیم شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه اطلاعات فردی، پرسشنامه سلامت عمومی، نرم افزار استروپ و نرم افزار تصمیم گیری استفاده شد. گروه فرسایش انرژی روانی که قدرت خودکنترلی آن ها با انجام تکلیف قبلی (تکلیف ناهمخوان استروپ[1]) در دو بلوک با 80 کوشش تخلیه شد، تکلیف تصمیم گیری مبتنی بر کامپیوتر شامل 180 تصویر مربوط به موقعیت های مختلف فوتبال را تحت شرایط حواس پرتی انجام دادند. از روش آماری تحلیل مرکب (2×2) با دستور SYNTAX با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 21 برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها نشان داد فرسایش روانی موجب کاهش معنی‍دار دقت و افزایش سرعت تصمیم گیری (001/0>P) می شود. با وجود این، گروه عدم فرسایش روانی، افزایش معنی داری را در دقت (003/0=P) و کاهش معنی داری را در سرعت (001/0>P) تصمیم گیری نشان داد. درمجموع می توان گفت ایجاد فرسایش روانی از طریق خستگی ذهنی موجب تخلیه قدرت خودکنترلی می شود و متعاقب آن تصمیم گیری بازیکنان تضعیف می شود.
    کلید واژگان: تصمیم گیری ورزشی, توجه, خستگی ذهنی, خودکنترلی
    Mozhgan Hatami Boroujeni, Shahzad Tahmasebi Boroujeni *, Mehdi Shahbazi
    This study aimed to investigate ego-depletion, attention control, and decision-making in proficient female soccer players. Utilizing a quasi-experimental design with an applied objective, the research was conducted intra-group using a pre-test-post-test methodology. The statistical population comprised proficient female footballers who competed in the Premier League of Tehran Province. This study involved forty proficient female football players, with an average age of 23.09+2.03 years, who had at least eight years of competition experience. The samples were arbitrarily divided into two groups—ego-depletion and non-ego-depletion—using convenience sampling. The data were collected using the personal information questionnaire, General Health Questionnaire, Stroop, and the Decision-making tool. The ego-depletion group’s self-control strength was diminished in two cycles of eighty trials through the prior task, which was the Stroop inconsistent task. They executed a computer-based decision-making task under distracting conditions, which comprised 180 images depicting various football scenarios. The data analysis was conducted using SPSS-21 software and a mixed ANOVA with the SYNTAX command. The results showed that the ego-depletion group made decisions with significantly slower speeds and reduced accuracy (P<0.001). In contrast, the non-ego-depletion group demonstrated a statistically significant improvement in accuracy (P=0.003) but a considerable decline in decision speed (P<0.001). Overall, one could contend that mental fatigue-induced ego depletion undermined the capacity for self-control, which consequently compromised the decision-making abilities of the participants.
    Keywords: attention, Mental fatigue, Self-Control, Sports Decision
  • پرستو دمرچلی، مجید ضرغام حاجبی*، شکوه نوابی نژاد
    هدف
    روابط فرازناشویی یکی از مهم ترین آسیب هایی است که در سالیان اخیر انسجام خانواده ها را تهدید می کند. شناسایی و عوامل مرتبط با روابط فرازناشویی اهمیت بسزایی دارد چراکه می تواند خطر فروپاشی خانواده را کاهش دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی در پیش بینی نگرش به خیانت زناشویی در زنان دارای روابط فرازناشویی انجام شد. روش پژوهش: جامعه آماری پژوهش شامل زنان دارای روابط فرازناشویی بود که در سال 1399-1400 به 7 مرکز مشاوره در شهر تهران مراجعه کرده و تعداد آنها 273 نفر بود. 216 نفر از افراد دارای معیارهای ورود با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و پرسشنامه های پژوهش پاسخ دادند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه های اعتیاد به اینترنت یانگ (1999)، هیجان خواهی جفری آرنت (1992)، خودکنترلی تانجی (2004) و نگرش به خیانت زناشویی مارک واتلی (2006) بود. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه تحلیل شد.
    یافته ها
    یافته های پژوهش نشان داد بین خودکنترلی و نگرش به خیانت زناشویی رابطه منفی معنی دار (001/0>P) و اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی با نگرش به خیانت زناشویی رابطه مثبت معنی داری وجود دارد (001/0>P). نتایج رگرسیون چندگانه نیز نشان داد که اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی در پیش بینی نگرش به خیانت زناشویی نقش دارد و سهم خودکنترلی بزرگتر از سایر متغیرهای پیش بین بوده است.
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج تحقیق می توان نتیجه گرفت که مداخله در اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی می تواند به کاهش نگرش به خیانت زناشویی بیانجامد.
    کلید واژگان: اعتیاد به شبکه های مجازی, هیجان خواهی, خودکنترلی, فرازناشویی
    Parastoo Damercheli, Majid Zargham Hajebi *, Shokoh Navabinejad
    Aim
    Extramarital affairs is one of the most important harms that threaten the cohesion of families in recent years. Identifying factors related to extramarital affairs is important because it can reduce the risk of family breakdown. The aim of this study was to Investigating the Role of Virtual Addiction, Emotion and Self-Control in Predicting Attitudes Toward Marital Infidelity in Women with Extramarital Relationships.
    Method
    The statistical population of the research included women with extramarital relationships who visited 7 counseling centers in Tehran in 1400-1399 and their number was 273. 216 people who met the inclusion criteria answered the research questionnaires using the accessible sampling method. Research tools included Young Internet Addiction Questionnaire (1999), Jeffrey Arendt Excitement Questionnaire (1992), Tangier Self-Control (2004), and Mark Watley (2006) Attitudes Toward Marital Infidelity. Data were analyzed using Pearson correlation and multiple regression.
    Results
    The findings showed that there is a significant negative relationship between self-control and attitudes toward marital infidelity (P <0.01) and addiction to cyberspace, excitement and attitudes toward marital infidelity (P <0.01). The results of multiple regression also showed that addiction to cyberspace, excitement and self-control played a role in predicting attitudes toward marital infidelity and the share of self-control was larger than other predictor variables.
    Conclusion
    Based on the research results, it can be concluded that intervention in cyber addiction, arousal and self-control can reduce attitudes toward marital infidelity.
    Keywords: virtual network addiction, arousal, self-control, extramarital affairs
  • صدیقه احمدی، علی سلمانی، آیسان شارعی*

    نوجوانی، دوره ای مهم برای رشد مغز به شمار می رود و خودآزاری در این دوران با پیامدهای بلندمدتی از جمله آسیب شناسی روانی مداوم و اختلالات رفتاری در آینده همراه است. پژوهش حاضر با هدف رابطه استفاده آسیب زا از تلفن همراه  با مشکلات رفتاری- هیجانی در نوجوانان خودآزار: با میانجی گری خود کنترلی انجام گرفت. روش پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر روش همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری بود. کلیه دانش آموزان مقطع متوسطه دوره دوم شهر اردبیل با سابقه خود آزاری  در سال تحصیلی 1403-1402 جامعه آماری پژوهش حاضر را تشکیل دادند. تعداد 280 نفر از این افراد به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب و در پژوهش حاضر شرکت کردند. برای جمع آوری داده ها از سیاهه مشکلات رفتاری کودکان آچنباخ  (2001)، پرسشنامه خودکنترلی تانجی، بامیستر و بون (2004) و پرسشنامه اعتیاد به تلفن همراه کوهی (2009) استفاده شد. داده های به دست آمده با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر با استفاده از نرم افزارهای SPSS23 و لیزرل 8/lisrel8 تجزیه وتحلیل شد.  نتایج به دست آمده نشان داد که مدل ساختاری استفاده آسیب زا از تلفن همراه  با مشکلات رفتاری - هیجانی در نوجوانان  خودآزار: با میانجی گری خود کنترلی از برازش مناسبی برخوردار است. این نتایج نشان داد که استفاده آسیب زا از تلفن همراه  اثر مستقیم و هم اثر غیرمستقیمی با میانجی گری خودکنترلی بر مشکلات رفتاری - هیجانی نوجوانان خود آزار داشت.نتایج این مطالعه نشان داد که استفاده آسیب زا از تلفن همراه  در نمونه ای از نوجوانان خودآزار می تواند هم به طور مستقیم و هم با میانجی گری خودکنترلی در مشکلات رفتاری - هیجانی نوجوانان نقش داشته باشد.

    کلید واژگان: تلفن های هوشمند آسیب زننده, برونی سازی مشکلات, خودکنترلی, نوجوانان خودآزار, خودآزاری
    Sedigeh Ahmadi, Ali Salmani, Aysan Sharei*

    Adolescence is an important period for brain development, and self-harm during this period is associated with long-term consequences, including persistent psychopathology and behavioral disorders in the future.  The present study was conducted with the aim of the relationship between the harmful use of mobile phones and emotional-behavioral problems in self-harming teenagers: with the mediation of self-contro. The method of the present research was applied in terms of its purpose and structural equation model in terms of correlation method. All secondary school students of the second period of Ardabil city with a history of self-harm in the academic year of 2023-2024 formed the statistical population of the present study. 280 of these people were selected and participated in the present study through purposive sampling. Achenbach's (2001) list of children's behavioral problems, Tanji, Baumeister and Boone's (2004) self-control questionnaire and Kuhei's (2009) mobile phone addiction questionnaire were used to collect data. The obtained data were analyzed using Pearson correlation tests and multiple regression analysis and path analysis using SPSS23 and Lisrel 8/lisrel 8 software. The obtained results showed that the structural model of using harmful smartphones and externalizing problems with the mediating role of self-control has a good fit. These results showed that externalizing problems had a direct and indirect effect with the mediation of self-control on externalizing problems. (P<0.001). The results of this study showed that externalizing problems in a sample of self-harming teenagers can play a role both directly and through the mediation of self-control in the use of harmful smartphones by teenagers.

    Keywords: Harmful smartphones, externalizing problems, self-control, adolescent, self-injury, NSSI
  • آرزو اصغری*
    مقدمه

    این پژوهش با هدف تدوین مدل علی گرایش به تقلب در امتحان بر اساس باورهای غیرمنطقی و خودکنترلی با میانجی گری اضطراب انجام شد.

    روش

    این پژوهش یک مطالعه توصیفی_ همبستگی به روش معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل تمام دانشجویان دانشگاه کوثر بجنورد در سال تحصیلی 1402-1401 بودند که 240 دانشجو به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه های تقلب تحصیلی استفنز و گلباج (2007)، باورهای غیرمنطقی جونز (1968)، خودکنترلی تانجی و همکاران (2004) و اضطراب بک (1988) بود.

    یافته ها

    نتایج همبستگی معنی داری بین تمامی متغیرها نشان داد (05/0>P). همچنین درماندگی در برابر تغییر (0316/0)، توقع تایید از دیگران (0444/0) و خودکنترلی (0327/0) از طریق غیرمستقیم و با میانجی گری اضطراب، واریانس گرایش به تقلب در امتحان را تبیین کرد.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان می دهد که باورهای غیرمنطقی و خودکنترلی با میانجی گری اضطراب بر گرایش به تقلب تاثیر می گذارند. با توجه به شاخص ها و ضرایب به دست آمده می توان نتیجه گرفت که مدل پیشنهادی برای تدوین مدل علی گرایش به تقلب تحصیلی مناسب بوده و داده ها با مدل پژوهش برازش مناسبی داشته است.

    کلید واژگان: تقلب, باورهای غیرمنطقی, خودکنترلی, اضطراب
    Arezou Asghari *
    Introduction

    This research was conducted to develop a causal model of the tendency to cheat in the exam based on irrational beliefs and self-control with the mediation of anxiety.

    Method

    This research was a descriptive-correlational study using the structural equation method. The statistical population included all the students of Kosar University in Bojnord in the academic year 2022-2023, from which 240 students were selected by random cluster sampling. The research tools were Stephens and Golbaj's (2007) academic cheating questionnaires, Jones' irrational beliefs (1968), Tanji et al.'s self-control (2004),, and Beck's anxiety (1988).

    Findings

    The results showed a significant correlation between all variables (P<0.05). Also, helplessness against change (0.0316), expectation of approval from others (0.0444), and self-control (0.0327) explained the variance of the tendency to cheat in the exam indirectly and with the mediation of anxiety.

    Conclusion

    The results show that irrational beliefs and self-control affect the tendency to cheat with the mediation of anxiety. According to the obtained indices and coefficients, it can be concluded that the proposed model for developing the causal model of academic cheating tendency is suitable and the data has a good fit with the research model.

    Keywords: cheating, Irrational Beliefs, self-control, anxiety
  • رویا جلیلی، جواد خلعتبری، حسن احدی، شهره قربان شیرودی

    هدف پژوهش حاضر بررسی این نکته بود که در افراد معتاد، با واسطه گری خودکنترلی، استرس ادراک شده و ولع مصرف با پیشبینی بازگشت افراد به مواد محرک چه رابطهای دارد. این پژوهش از نوع مطالعات توصیفی همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش مشتمل بود بر تمامی افراد مصرف کننده مواد محرک که در مراکز نگهداری و مراقبتی شهر تهران در سال 1400 مستقر بودند. برای انتخاب نمونه به استناد فرمول مدلیابی ساختاری، 250 نفر به صورت تصادفی خوشهای انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات از مقیاسهای استرس ادراک شده کوهن PSS ، ولع مصرف مواد فرانکن DDQ ، پیشبینی بازگشت افراد به مواد رایت PRS ، و خودکنترلی تانجی استفاده شد. تحلیل داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل مسیر نشان داد که رابطه مثبت و معناداری (01 / 0 > P ) بین استرس ادراک شده و پیشبینی بازگشت به مصرف مواد محرک با واسطهگری خودکنترلی، و بین ولع مصرف مواد با پیشبینی بازگشت به مصرف مواد محرک با واسطه گری خودکنترلی وجود دارد. همچنین رابطه منفی و معناداری (01 / 0 > P) بین خودکنترلی و پیشبینی بازگشت به مصرف مواد محرک وجود دارد. بدین روی میتوان گفت که با افزایش استرس ادراک شده و ولع مصرف، بازگشت به مصرف مواد محرک افزایش و میزان خودکنترلی کاهش مییابد، و با کاهش خودکنترلی نیز بازگشت به مصرف مواد محرک افزایش مییابد.

    کلید واژگان: استرس ادراک شده, ولع مصرف, پیشبینی بازگشت, خودکنترلی
    Roya Jalili, Javad Khalatbari, Hasan Ahadi, Shohreh Ghorban Shirodi

    The purpose of the present study was to investigate the relationship between perceived stress and craving for consumption with predicting people's return to stimulants with the mediation of self-control. This research was method descriptive-correlative. The statistical population of this research included all people who used stimulants, hospitalized in care centers in Tehran in 1400 (2019). For sample selection, 250 persons were randomly selected based on the structural modeling formula. In order to collect information, Cohen's Perceived Stress Scale, Franken's Substance Craving, Wright's Substance Return Prediction and Tanji's Self-Control Scales were used. The analysis of the research data, using the path analysis method, showed that there is a positive and significant relationship (P<0.01) between perceived stress and predicting return to stimulants with the mediation of self-control and between drug craving and predicting return to stimulants with The mediation of self-control. Also, there were a negative and significant relationship (P<0.01) between self-control and predicting return to stimulants. Thus, it can be concluded that with increase in perceived stress and the urge to use, the return to use of stimulants increases and the amount of self-control decreases, and with decrease of self-control, the return to use of stimulants increases.

    Keywords: perceived stress, craving usage, relapse prediction, self-control
  • الهه مهدی، اصغر میرمحرابی*
    هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی برنامه آموزشی فرندز بر کنشوری اجرایی و خودکنترلی کودکان دارای اختلال بیش فعالی/نقص توجه بود. پژوهش حاضر از نظر هدف از نوع کاربردی و از لحاظ روش بر اساس طرح پژوهش و شیوه انجام، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون (با یک گروه آزمایش و یک گروه کنترل و دوره پیگیری سه ماهه) بود. جامعه آماری به کار رفته در پژوهش حاضر شامل کلیه کودکان دارای اختلال بیش فعالی/نقص توجه مراجعه کننده به مراکز روان درمانی کودک و نوجوان منطقه 12 تهران در سال 1401 بود و از بین این افراد با استفاده از شیوه نمونه گیری هدفمند تعداد 40 نفر انتخاب شده و به صورت تصادفی در یک گروه آزمایش (20 نفر) و یک گروه کنترل (20 نفر) گمارده شدند. سپس، روی گروه آزمایش برنامه آموزشی فرندز اجرا شد. به منظور گردآوری داده ها، ابزار پژوهش شامل پرسشنامه کنشوری اجرایی جرارد و همکاران (2010) و پرسشنامه خودکنترلی تانجنی و همکاران (2004) بود. با توجه به مقدار F و سطح معناداری به دست آمده در متغیر کنشوری اجرایی (15/10 = F و 001/0 = P) و خودکنترلی (62/8 = F و 001/0 = P) می توان نتیجه گرفت که متغیر مستقل (برنامه آموزشی فرندز) به شکل معناداری باعث تغییر در متغیرهای وابسته (کنشوری اجرایی و خودکنترلی) شده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تغییرات ایجاد شده در متغیرهای وابسته ناشی از اجرای برنامه آموزشی فرندز بر گروه آزمایش بود. بر اساس یافته های به دست آمده می توان نتیجه گرفت که برنامه آموزشی فرندز بر کنشوری اجرایی و خودکنترلی کودکان دارای اختلال بیش فعالی/نقص توجه موثر بود. از این رو، پیشنهاد می شود متخصصین از فنون این رویکرد در کار خود بهره مند شوند.
    کلید واژگان: برنامه آموزشی فرندز, کنشوری اجرایی, خودکنترلی, ADHD, کودکان
    الهه مهدی, Asghar Mirmehrabi *
    The purpose of this study was to investigate the effectiveness of the Friends training program on executive functioning and self-control of children with attention deficit/hyperactivity disorder. In terms of the purpose, the current research was of an applied type, and in terms of the method, based on the research design and method, it was a semi-experimental with a pre-test and post-test design (with an experimental group and a control group and a three-month follow-up period). The statistical population used in the current study included all children with attention deficit/hyperactivity disorder referred to child and adolescent psychotherapy centers in Tehran's 12th district in 2022. Among these people, 40 people were selected using the purposeful sampling method and randomly assigned to an experimental group (20 people) and a control group (20 people). Then, it was implemented on the experimental group of Barrett’s (1999) Friends training program. In order to collect data, the research tools included the executive behavior questionnaire of Gerard et al. (2010) and the self-control questionnaire of Tangney et al. (2004). The F-value and the significance of executive action variables (F = 10.15 and P = 0.001) and self-control (F = 8.62 and P = 0.001) were obtained. It can be concluded that the independent variable (Friends training program) has significantly changed the dependent variables (executive behavior and self-control). Therefore, it can be concluded that the changes made in the dependent variables were caused by the implementation of the Friends training program on the experimental group. Based on the findings, it can be concluded that the Friends training program was effective on executive behavior and self-control of children with attention deficit/hyperactivity disorder. Therefore, it is suggested that experts benefit from the techniques of this approach in their work.
    Keywords: Friends training program, executive behavior, self-control, ADHD, children
  • آزاده مهرتاش، شهره قربان شیرودی*، جمشید جراره
    زمینه و هدف

    تعهد زناشویی به عنوان یک فرآیند شناختی تعریف می شود که منعکس کننده تصمیماتی است که افراد در مورد شریک زندگی خود می گیرند. پژوهش حاضر با هدف  پیش بینی تعهد زناشویی بر اساس جهت گیری مذهبی بیرونی  با واسطه گری رضایت جنسی و خودکنترلی انجام شد.

    روش پژوهش: 

    روش پژوهش همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری کلیه زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره و خانه های سلامت شهر تهران در سال 1399-1400 می باشد و 380 نفر با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه تعهد زناشویی آدامز و جونز (1997)، پرسشنامه جهت گیری مذهبی آلپورت (1950)، پرسشنامه رضایت جنسی لارسون و همکاران (1998) و پرسشنامه خودکنترلی تانجی و همکاران (2004) بود. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز از الگویابی معادلات ساختاری با کاربرد نرم افزار AMOS 24 و SPSS 24 استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد اثر مستقیم جهت گیری مذهبی بیرونی  بر رضایت جنسی (31/0=β)، خودکنترلی(40/0=β) و تعهد زناشویی (28/0=β) معنادار می باشد. اثر مستقیم رضایت جنسی بر تعهد زناشویی (17/0=β) و خودکنترلی بر تعهد زناشویی (64/0=β) نیز مثبت و معنادار است.  در این میان خودکنترلی در ارتباط بین باورهای ارتباطی و تعهد زناشویی نقش میانجی را می تواند ایفای کند (001/0≥P).

    نتیجه گیری

    ازدواج پایدار زمانی است که شریک زندگی از یک رابطه سالم برخوردار باشد. جایی که شریک زندگی منبع حمایت عاطفی، دوستی، رضایت جنسی و حمایت مالی برای یکدیگر است که می تواند تعهدات زوج ها را افزایش و حفظ کند.

    کلید واژگان: جهت گیری مذهبی بیرونی, تعهد زناشویی, رضایت جنسی, خودکنترلی
    Azadeh Mehrtash, Shohreh Ghorban Shiroudi*, Jamshid Jarareh
    Background and Aim

    The present study was conducted with the aim of predicting marital commitment based on Internal religious orientation with the mediation of sexual satisfaction and self-control.

    Methods

    The research method was correlational and structural equations type. The statistical population is all women who referred to counseling centers and health homes in Tehran in 2020-21 and 380 people were selected as a sample using a simple random sampling method. The data collection tool was Adams and Jones' Marital Commitment Questionnaire (1997), Allport Religious Orientation Questionnaire (1950), Larson et al.'s Sexual Satisfaction Questionnaire (1998), and Tanji et al.'s Self-Control Questionnaire (2004). For data analysis, structural equation modeling was used using AMOS 14 and SPSS 24 software.

    Results

    The results showed that the direct effect of Internal religious orientation on sexual satisfaction (β=-0.31), self-control (β=-0.40) and marital commitment (β=-0.28) is significant. The direct effect of sexual satisfaction on marital commitment (β=0.17) and self-control on marital commitment (β=0.64) is also positive and significant. Meanwhile, self-control can play a mediating role in the relationship between Internal religious orientation and marital commitment (P≥0.001).

    Conclusion

    Internal religious orientation, communication patterns, sexual satisfaction and self-control, if formed in positive and efficient dimensions, can increase and maintain couples' commitments.

    Keywords: Internal religious orientation, marital commitment, sexual satisfaction, self-control
  • مهشید نیک نژادی، ایلناز سجادیان*، غلامرضا منشئی
    هدف

    هدف این پژوهش تعیین اثربخشی درمان مبتنی برکارآمدی هیجانی بر خودکنترلی و صمیمیت زنان آسیب دیده از ترومای پیمان شکنی همسر بود.

    روش پژوهش: 

    این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون _ پس آزمون با گروه گواه و پیگیری دو ماهه و جامعه آماری این پژوهش زنان آسیب دیده از پیمان شکنی همسر مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اصفهان در سال 1399 بود که پس از غربالگری با مقیاس سنجش اختلال پس از آسیب (وددرز و همکاران،1994) 30 نفر به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل به صورت تصادفی جایگزین شدند(هرگروه 15 نفر). ابزارهای پژوهش پرسشنامه خودکنترلی (تانجی و همکاران،2004) و صمیمیت (واکر و تامپسون،1983) بود. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان مبتنی برکارآمدی هیجانی مک کی و وست (2016) قرار گرفت، اما گروه گواه تا پایان مرحله پیگیری، هیچ مداخله ای را دریافت نکردند؛ سپس هر دو گروه در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری به وسیله پرسشنامه های خودکنترلی و صمیمیت مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه های تکراری تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج حاکی از تاثیر درمان مبتنی برکارآمدی هیجانی بر خودکنترلی (479/22F=، 001/0p<) و صمیمیت (14/57F=، 001/0p<) در مرحله پس آزمون و پایداری این تاثیر در مرحله پیگیری بود.

    نتیجه گیری

    بنابر نتایج این پژوهش برای بهبود خودکنترلی و صمیمیت زنان آسیب دیده از ترومای پیمان شکنی همسر می توان از درمان کارآمدی هیجانی استفاده نمود.

    کلید واژگان: درمان مبتنی برکارآمدی هیجانی, خودکنترلی, صمیمیت, تروما, پیمان شکنی همسر
    Mahshid Niknezhadi, Ilnaz Sajjadian *, Gholamreza Manshaee
    Aim

    This study aimed to determine the effectiveness of emotion efficacy therapy on self-control and intimacy of women injured by trauma husband infidelity.

    Methods

    The research method was quasi-experimental and pretest-posttest design with two-months follow-up. The statistical population was the women injured by trauma husband infidelity who referred to counseling centers in Isfahan city in 2019, after screening with the post-traumatic stress disorder measurement scale (Wedders et al., 1994), 30 people were selected by purposive sampling and they were randomly replaced in two experimental and control groups (15 people in each group). The research tools were self-control questionnaire (Tangeny et al., 2004) and intimacy (Walker & Thompson, 1983). The data were analyzed using repeated measures analysis of variance. The experimental group underwent 8 sessions of 90-minute emotion efficacy therapy intervention by Matthew et al. (2016) but the control group received no treatment.

    Results

    The results showed the effect of emotion efficacy therapy on self-control (P<0/001, F=22/479) and intimacy (P<0/001, F=57/14) in post-test, and stability of this effect was in the follow-up.

    Conclusion

    According to the results of this research, emotional efficiency therapy can be used to improve the self-control and intimacy of women Injured by trauma husband’s infidelity.

    Keywords: Emotion Efficacy Therapy, self-control, intimacy, Trauma, Husband Infidelity
  • نیلا پشنگیان، مولود کیخسروانی*، ناصر امینی، مسلم عباسی
    این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی طرحواره درمانی ذهنیت مدار و آموزش کنترل تکانه بر خودکنترلی و خودکارآمدی رفتاری- هیجانی کودکان اختلال بی نظمی خلق اخلالگر انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری (2 ماهه) با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان پسر 10 تا 17 ساله شهر شیراز در سال تحصیلی 99-1398 بود. نمونه پژوهش 60 نفر از دانش آموزان پسر دارای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر بودند که از میان دانش آموزان پسری که نمره ای زیادی در پرسشنامه غربالگری لاپورته و همکاران (2019) بود به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و در دو گروه های آزمایشی و گروه کنترل (20 نفر در هر گروه) گمارده شدند. ابزارهای پژوهش، مصاحبه بالینی ساختاریافته، پرسشنامه خودکارآمدی هیجانی نوجوانان (Dacre Pool & Qualter, 2012)، خودکارآمدی رفتاری (Choi, Fuqua & Griffin, 2001) و مقیاس خود کنترلی (Tangney, Baumeister & Boone, 2004) بود. داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل کواریانس اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتند. نتایج نشان داد که هر دو درمان طرحواره درمانی ذهنیت مدار و آموزش کنترل تکانه بر افزایش خودکنترلی و خودکارآمدی رفتاری- هیجانی کودکان اختلال بی نظمی خلق اخلالگر تاثیر معناداری دارند (001/0≥P). نتایج آزمون های تعقیبی بنفرونی نشان داد که بین آموزش کنترل تکانه و طرحواره درمانی ذهنیت مدار در نمرات خودکارآمدی هیجانی تفاوت معناداری وجود دارد (001/0≥P)؛ ولی در خودکارآمدی رفتاری و خودکنترلی بین گروه های آزمایشی تفاوتی در مرحله پس آزمون و پیگیری وجود نداشت.
    کلید واژگان: طرحواره درمانی ذهنیت مدار, آموزش کنترل تکانه, خودکارآمدی, خودکنترلی, اختلال بی نظمی خلق اخلالگر
    Nela Pashangian, Molod Keykhosrovani *, Naser Amini, Moslem Abbasi
    The aim of this study was to compare the effectiveness of schema mode therapy and impulse control training on self-control and behavioral-emotional self-efficacy in children with disruptive mood dysregulation disorder. The research method was quasi-experimental: pretest-posttest and follow-up (2 months) with the control group. The statistical population of this study was all male students aged 10 to 17 years in Shiraz in the academic year 2019-2020. The research sample was 60 male students with disruptive mood dysregulation disorder who were selected from male students who had a high score in Laporte et al.'s (2019) screening questionnaire by multi-stage cluster random sampling method and in two experimental groups and control group (20 people in each group) were assigned. The research instruments were structured clinical interview, adolescent emotional self-efficacy questionnaire (Dacre Pool & Qualter, 2012), behavioral self-efficacy (Choi, Fuqua, & Griffin, 2001) and self-control scale (Tangney, Baumeister & Boone, 2004). The collected data were statistically analyzed using repeated measures covariance analysis. The results showed that both subjective schema therapy and impulse control training had a significant effect on increasing self-control and behavioral-emotional self-efficacy in children with disruptive mood disorders (P≤0.001). The results of Bonferroni post hoc tests showed that there is a significant difference between impulse control training and schema mode therapy in emotional self-efficacy scores (P≤0.001). However, there was no difference in behavioral self-efficacy and self-control between the experimental groups in the post-test and follow-up stages.
    Keywords: Schema mode therapy, impulse control training, Self-efficacy, Self-Control, disruptive mood dysregulation disorder
  • نیکو فرحزادی، شهره قربان شیرودی*، جواد خلعتبری، محمدرضا زربخش

    این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی آموزش کارکردهای اجرایی بر دانش هیجانی و همدلی کودکان دارای خودکنترلی پایین انجام گرفت. پژوهش حاضر آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل کودکان دوره ابتدایی دارای خودکنترلی پایین شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بود. در این پژوهش تعداد 26 کودک دارای خودکنترلی پایین با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب و با روش تصادفی در گروه های آزمایش و گواه جایدهی شدند. گروه آزمایش آموزش کارکردهای اجرایی را طی دو ماه در 8 جلسه 75 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه خودکنترلی کودکان (CSQ) (کندال و ویلکاکس، 1979)، پرسشنامه دانش هیجانی (EKQ) (ریفی و همکاران، 2007) و مقیاس همدلی (ES) (جولیف و فارینگتون، 2006) بود. داده ها به شیوه تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که آموزش کارکردهای اجرایی بر دانش هیجانی و همدلی کودکان دارای خودکنترلی پایین تاثیر معنادار دارد (001/0>p). بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش کارکردهای اجرایی با بهره گیری از فنونی همانند افزایش توجه، تمرکز و دقت، سازماندهی فعالیت ها بازداری پاسخ و کنترل تکانشگری می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت افزایش دانش هیجانی و همدلی کودکان دارای خودکنترلی پایین مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: آموزش کارکردهای اجرایی, دانش هیجانی, همدلی, خودکنترلی
    NIKO FARAHZADI, Shohreh Ghorban Shiroudi *, Javad Khalatbari, MohammadReza Zarbakhsh

    The present study was conducted to investigate the efficacy of executive functions training on the emotional knowledge and empathy of the children with low self-control. It was an experimental study with pretest, posttest, control group and two-month follow-up period design. The statistical population of the study included primary school children with low self-control in Tehran in academic year 2021-22. 26 children with low self-control were selected through multi-stage clustered sampling and randomly accommodated into experimental and control groups. The experimental group received eight seventy-five-minute sessions of executive functions training. The applied questionnaires in this study included Children’s Self-control Questionnaire (CSQ) (Kendal and Wilcox, 1979), emotional knowledge Questionnaire (EKQ) (Rieffe et al, 2007) and empathy Questionnaire (ES) (Jolliffe, Farrington, 2006). The data were analyzed through mixed ANOVA and Bonferroni Follow-up test. The results showed that executive functions training has significant effect on the emotional knowledge and empathy of the children with low self-control (p<0.001). According to the findings of the present study it can be concluded that executive functions training can be used as an efficient method to increase emotional knowledge and empathy of the children with low self-control through employing techniques such as increasing attention, concentration and accurace, organizing activities, avoiding response and controlling impulsivity.

    Keywords: Executive functions training, emotional knowledge, empathy, Self-Control
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال