به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « مطالعه ی قند و لیپید تهران » در نشریات گروه « پزشکی »

  • گلناز واحدی نوتاش، الهام علی زاده فرهمند، لیلا چراغی، پریسا امیری*، فریدون عزیزی
    مقدمه

    چاقی زمینه ساز بروز اختلال عملکرد و کاهش عزت نفس می باشد و بنابراین حمایت اجتماعی درک شده می تواند تعیین کننده ی اصلی واکنش افراد در برابر چاقی و کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی آن ها باشد. مطالعه ی حاضر با هدف بررسی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در بزرگسالان دارای اضافه وزن/چاق با سطوح مختلف حمایت اجتماعی درک شده، انجام شد.

    مواد و روش ها

    1674 نفر از بزرگسالان بالای بیست سال شرکت کننده در مطالعه ی قند و لیپید تهران، وارد مطالعه شدند. به منظور گردآوری اطلاعات از پرسش نامه ی حمایت اجتماعی ادراک شده، پرسش نامه ی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و پرسش نامه ی اطلاعات زمینه ای استفاده شد. شرکت کنندگان با استفاده از گروه بندی نمایه ی توده بدنی در دو گروه طبیعی و اضافه وزن (73/6درصد) طبقه بندی شدند.

    یافته ها

    میانگین سنی شرکت کنندگان 15/25±47/96سال و 57/8درصد (963 نفر) زن بودند. در هر دو گروه حمایت اجتماعی کم و زیاد، نمرات کیفیت زندگی در بعد جسمانی در شرکت کنندگان در وزن طبیعی نسبت به همتایان دارای اضافه وزن/چاق به طور معنی داری بالاتر بود (1/94OR، 3/10-1/21CI:).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه نشان داد در گروهی که حمایت اجتماعی کمتری ادراک می کردند، پس از تعدیل عوامل مداخله گر جمعیت شناختی، رفتاری و بالینی، احتمال گزارش کیفیت زندگی ضعیف در بعد جسمانی در افراد دارای اضافه وزن/چاق نسبت به افراد دارای وزن طبیعی تقریبا دو برابر بود.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی, حمایت اجتماعی درک شده, اضافه وزن, چاق, سلامت, بزرگسالان, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Golnaz Vahedi Notash, Elham Alizadeh Farahmand, Leila Cheraghi, Parisa Amiri*, Feridoun Azizi
    Introduction

    Obesity predisposes individuals to functional decline and low self-esteem. Therefore, perceived social support can be a key determinant of individuals' reactions to this phenomenon and their health-related quality of life (HRQoL). The present study aimed to compare the association between HRQoL and perceived social support in overweight/obese adults in Tehran, Iran.

    Materials and Methods

    A total of 1674 participants of Tehran Lipid and Glucose Study, aged ≥20 years, were enrolled in this study. To collect data, the perceived social support, HRQoL, and demographic information questionnaires were used. The participants were categorized into two groups of normal weight and overweight (73.6%), according to the body mass index (BMI).

    Results

    The mean age of the participants was 47.96±15.25 years, and 57.8% (n=963) of them were female. In both groups of low and high social support, the physical functioning score of HRQoL was significantly higher in normal-weight individuals, compared to their overweight/obese counterparts (OR: 1.94, CI: 1.21-3.10).

    Conclusion

    After adjusting for demographic, behavioral, and clinical factors in the group with lower levels of perceived social support, it was found that the likelihood of poor physical functioning, as a component of HRQoL, in overweight/obese individuals was almost twice as high as those with a normal weight.

    Keywords: Quality of life, Perceived social support, Overweight, Health, Adults, Tehran Lipid, Glucose Study}
  • سمیرا بهبودی گندوانی، فهیمه رمضانی تهرانی *، مرضیه رستمی دوم، فریدون عزیزی
    مقدمه
    رفتارهای پیشگیری از باروری از مهم ترین مولفه های تحولات جمعیتی می باشد. از این رو سیاست های جمعیتی عمدتا حول محور تنظیم خانواده اعمال می شود. در ایران با توجه به کاهش رشد جمعیت، سیاست های جمعیتی تا حدودی دستخوش تغییراتی شده است. هدف از انجام این مطالعه بررسی تاثیر تغییر رویکرد سیاست های باروری بر روند استفاده از روش های پیشگیری از بارداری در ده سال اخیر می باشد.
    روش کار
    این پژوهش مبتنی بر جمعیت با استفاده از اطلاعات مطالعه ی قند و لیپید تهران، شیوع استفاده از روش های جلوگیری از بارداری در چهار مقطع زمانی سال های 81، 84، 87، و 90 را مورد ارزیابی قرار داد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد روند استفاده از روش های مدرن پیشگیری از بارداری سیر نزولی، و روش های سنتی سیر صعودی داشته؛ و تمایل به بارداری با شیب بسیار کندی در بین زنان جوان تر از 35 سال در حال افزایش است. استفاده از روش های مردانه، خصوصا کاندوم به طور مرتب در حال افزایش می باشد، و روش های مدرن زنانه شامل دستگاه داخل رحمی (IUD)، قرص جلوگیری از بارداری، توبکتومی و آمپول روند کاهشی داشت، به طوری که در فاز چهارم درصد استفاده از روش های مردانه بیشتر از روش های مدرن زنانه بود که با سطح تحصیلات و تعداد فرزندان نیز ارتباط معناداری نداشت (15/0=p) و (08/0=p).
    نتیجه گیری
    تغییر سیاست های جمعیتی کلان کشور در جهت افزایش باروری، منجر به کاهش تدریجی استفاده از روش های مدرن جلوگیری از بارداری شده است. دانستن این روند می تواند سیاستگزاران را در زمینه پیش بینی، طراحی و اجرای انواع تصمیمات آتی یاری رساند، و راهکارهای ارزنده ای برای تعیین دقیق این سیاست ها در کشور ارایه دهد.
    کلید واژگان: سیاست های جمعیتی, تنظیم خانواده, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Behboudi Gandevani S., Ramezani Tehrani F. *, Rostami Dovoom M., Azizi F
    Introduction
    As fertilization preventing behaviors is one of the most important components of demographic trends, population policies predominantly focuses on family planning. Due to the reduction in population growth of Iran, population policies have been changed somewhat. This study was conducted to explore the impact of changes in population policy approach on the trend of contraceptive methods usage in recent 10 years.
    Methods
    In this population-based cross-sectional study, the prevalence of different contraceptive methods usage was evaluated in four years of 1381, 1384, 1387 and 1390 using the collected data through Tehran Lipid and Glucose study (TLGS).
    Results
    The results showed that the use of the modern contraception and the traditional contraception methods have been increased and decreased across the time, respectively. Childbirth tendency were slowly increasing among women younger than 35 years. At the same time the use of male methods, especially condoms had a regular increasing trend, while female methods, including IUD, pills, injection had a decreasing trend. In this respect, at the end of decade (Phase 4), the prevalence of using male contraceptive methods, especially condom, was more than female methods which had no significant association with women’s educational level or parity (p=0.15 and P=0.08, respectively).
    Conclusion
    It seems that the changes of population policy have been gradually caused a reduction in modern contraceptive methods usage. Understanding about these trends could help the health care policy makers to predict, design and implement the future decisions, and would provide valuable strategies to determine accurate health policies in the country.
    Keywords: Population policy, Contraceptive usage, Tehran Lipid, Glucose study}
  • آزاده متقی، فیروزه حسینی اصفهانی، پروین میرمیران*، فریدون عزیزی
    مقدمه
    شناخت الگوهای غذایی مختلف در کاهش بروز فشار خون بالا می تواند نقش مهمی داشته باشد. پژوهش حاضر با طراحی طولی و با هدف تعیین الگوهای غذایی مختلف و تاثیر آن ها در بروز فشار خون بالا طراحی گردید.
    مواد و روش ها
    در مطالعه ی طولی حاضر، الگوی غذایی 1787 نفر از بزرگسالان 20 تا 60 سال شرکت کننده در فاز سوم مطالعه ی قند و لیپید تهران با استفاده از روش تحلیل عاملی تعیین شد و ارتباط بین الگوهای غذایی مختلف با بروز فشار خون بالا در فاز چهارم با استفاده از آزمون آماری رگرسیون لجستیک مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین سنی در چارک های الگوهای غذایی سالم و غربی اختلاف معنی داری داشت؛ به این ترتیب که افرادی که کمترین تبعیت را از الگوی غذایی سالم و بیشترین تبعیت را از الگوی غربی داشتند جوان تر از سایرین بودند. افرادی که فعالیت فیزیکی بیشتری داشتند در چارک های بالای الگوی غذایی سالم قرار داشتند، در مقابل افراد با کمترین سطح فعالیت بدنی در چارک بالایی الگوی غذایی غربی قرار می گرفتند. الگوی غذایی سالم ارتباط معکوسی با بالا رفتن فشار خون سیستولی در دو مدل 2 (مدل تعدیل شده برای سن و جنس) و 3 (مدل تعدیل شده برای سن، جنس، تحصیلات، سیگار کشیدن، BMI و فعالیت فیزیکی) داشت (به ترتیب؛ نسبت شانس: 0/74 و حدود اطمینان 0/98-0/56 و نسبت شانس: 0/74 و حدود اطمینان 0/97- 0/56، P=0.03 برای هر دو).
    نتیجه گیری
    پیروی از الگوی غذایی سالم سبب کاهش 26 درصدی در خطر بروز فشار خون بالا می شود.
    کلید واژگان: الگوی غذایی, فشار خون بالا, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Dr. A. Mottaghi, Dr F. Hosseini Esfahani, Dr P. Mirmiran *, Dr F. Azizi
    Introduction
    Identifying different food patterns may play a role in reducing the incidence of hypertension. Since most studies in this field have been cross-sectional, studies demonstrating HTN incidence are very limited. Hence we conducted this longitudinal study to determine dietary patterns and their effects on the incidence of hypertension.
    Materials And Methods
    Dietary patterns of 1787 subjects, aged 20-60 yrs, who participated in phase 3 of Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS) were determined using factor analysis and the association between dietary patterns and the incidence of hypertension in phase 4 of TLGS was assessed, using logistic regression.
    Results
    Mean age across quartiles of healthy and western dietary patterns differed significantly. Individuals with lowest adherence to healthy dietary pattern and highest adherence to western dietary pattern were younger than others. Participants in the highest quartile of the healthy dietary pattern were physically more active than those in the upper quartile of western dietary pattern, who had the lowest level of physical activity. The healthy dietary pattern was negatively associated with elevated systolic blood pressure in models 2 (adjusted for age, sex, education, smoking and BMI) and 3 (adjusted for age, sex, education, smoking and BMI and physical activity) (odds ratio: 0.74 (95% CI: 0.56-0.98) and 0.74 (95% CI: 0.56-0.97) respectively, P=0.03 for both).
    Conclusion
    Results of this study showed that adherence to the healthy dietary pattern reduced the risk of incidence of hypertension by 26%.
    Keywords: Dietary pattern, Hypertension, Tehran Lipid, Glucose Study}
  • فیروزه حسینی اصفهانی، انسیه فلاح نوروزی نژاد، نازنین مصلحی، پروین میرمیران، فریدون عزیزی
    مقدمه
    رژیم غذایی با چگالی انرژی بالا زمینه ساز چاقی و دیابت نوع 2 است، اما بررسی های انجام شده در این زمینه معدود می باشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی ارتباط چگالی انرژی رژیم غذایی و خطر بروز دیابت نوع 2 بود.
    مواد و روش ها
    مطالعه ی حاضر به صورت مورد شاهدی لانه گزیده روی 178 فرد دیابتی که بعد از 9 سال پی گیری، در مطالعه ی قند و لیپید تهران به این بیماری مبتلا شدند، انجام گرفت. برای هر مورد 3 کنترل به صورت تصادفی از افراد سالم انتخاب شد. چگالی انرژی، از تقسیم کل کالری حاصل از مواد غذایی و نوشیدنی ها بر مقدار ماده مصرفی تعیین گردید.
    یافته ها
    میانگین سنی زنان 5/6±43 سال و مردان 12±5/44 سال بود. رژیم غذایی با چگالی انرژی بالا، با دریافت بالای کالری، چربی، کربوهیدرات و گوشت فراوری شده ارتباط مستقیم، و با دریافت پایین سبزی و میوه ارتباط معکوس داشت (05/0P<). چگالی انرژی رژیم غذایی در زنان، پس از تعدیل برای عوامل خطر بروز دیابت نوع 2 و کل انرژی دریافتی (28/2OR=، 02/0P=) و کل چربی دریافتی (15/2OR=، 03/0P=) با خطر دیابت نوع 2 ارتباط داشت، در مردان بعد از تعدیل برای عوامل خطر دیابت و کالری و چربی دریافتی این ارتباط دیده نشد.
    نتیجه گیری
    در بررسی حاضر ارتباطی بین خطر دیابت نوع 2 و چگالی انرژی رژیم غذایی در مردان دیده نشد، اما در زنان بعد از تعدیل عوامل مداخله گر ارتباط مثبت میان خطر دیابت نوع 2 و چگالی انرژی رژیم غذایی مشاهده نگردید.
    کلید واژگان: دیابت نوع 2, چگالی انرژی, دیابت, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Firoozeh Hosseini Esfahani, Ensieh Fallah Nowroozinejad, Nazanin Moslehi, Dr Parvin Mirmiran, Dr Fereidoon Azizi
    Introduction
    Dietary energy-dense foods predispose to obesity and may be associated with risk of type 2 diabetes; therefore, the aim of our study was to investigate the association between dietary energy density (DED) and the risk of type 2 diabetes.
    Materials And Methods
    In this matched nested case-control study, 178 new onset cases of diabetes were selected from among participants of the Tehran Lipid and Glucose Study, and followed for over 9 years. Each case was randomly matched with 3 controls from among participants who had not developed diabetes. Dietary intakes were determined using a valid and reliable food frequency questionnaire. DED was calculated as energy intakes (kcal) from foods and beverages divided by the weight (grams) of foods.
    Results
    The mean ages of participants were 43±6.5 and 44.5±12 years, in women and men respectively. Individuals with higher DED had higher calories, total fat, carbohydrate and processed meat intakes and lower fruit and vegetable intakes in men and women (P<0.05). Energy density was positively associated with incident diabetes in women, after adjustment for diabetes risk factors and total calorie intake (OR: 2.28, P trend=0.02) or total fat intake (OR: 2.15, P trend=0.03), an association which was not significant in men.
    Conclusion
    In this nested case-control study, there was positive association between DED and risk of type 2 diabetes in women.
    Keywords: Type 2 diabetes_Energy density_Diabetes_Tehran Lipid_Glucose Study}
  • فهیمه رمضانی تهرانی*، سونیا مینویی، مرضیه رستمی، سمیه هاشمی، فریدون عزیزی
    مقدمه
    یائسگی عبارت است از 12 ماه آمنوره ی پایدار در غیاب هرگونه بیماری. در حال حاضر آزمون مشخصی برای پیشگویی سن یائسگی وجود نداشته و بررسی های ذخیره ی تخمدانی به طور عمده با بهره گیری از شاخص های سونوگرافی و هورمونی انجام می پذیرد. مطالعه ی حاضر با هدف تعیین و مقایسه ی سن یائسگی در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) و زنان غیر مبتلا بر حسب میزان هورمون آنتی مولرین (AMH) انجام شد.
    مواد و روش ها
    پژوهش حاضر یک مطالعه ی اپیدمیولوژی مورد شاهدی بود که از میان 1019 زن 40-20 ساله، 208 زن مبتلا به PCOSبه عنوان گروه مورد و 811 زن سالم به عنوان گروه شاهد انتخاب شدند. داده ها از طریق تکمیل پرسش نامه، معاینه ی بالینی و اندازه گیری های آزمایشگاهی جمع آوری شدند. پس از همسان سازی سن و نمایه ی توده ی بدن (BMI)، مقادیر AMH در ارتباط با سن در نمودار ترکیبی ترسیم گردید. به منظور تحلیل آماری از نرم افزار SPSS نسخه ی 21 استفاده شد.
    یافته ها
    میانگین سن و BMI نمونه ها به ترتیب 75/29 و 1/27 در گروه مورد و 62/31 سال و وزن به کیلوگرم تقسیم بر مجذور قد به متر 1/26 در گروه شاهد بود. یافته های پژوهش حاضر نشان گر آن است که سطح AMH در مبتلایان به PCOSبه طور معنی داری بالاتر از زنان سالم بود (0001/0P<). سن تخمینی یائسگی در زنان سالم و مبتلا به ترتیب 49 سال و 51 سال به دست آمد.
    نتیجه گیری
    سن یائسگی در زنان مبتلا به طور متوسط دو سال بیشتر از زنان غیرمبتلا گزارش شد، درصورتی که طول دوره ی باروری در این بیماران بالاتر از زنان سالم باشد، می توان از این بازه ی زمانی به منظور بالا بردن شانس باروری در این افراد بهره جست.
    کلید واژگان: سن یائسگی, هورمون آنتی مولرین, سندرم تخمدان پلی کیستیک, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Dr Fahimeh Ramezani Tehrani *, Sonia Minooee, Marzieh Rostami, Somayyeh Hashemi, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction
    Menopause is defined as 12 months of constant amenorrhea in the absence of any pathology. Right now there is no definite test to predict menopause age and the ovarian reserve evaluations are mainly implemented on the basis of sonographic and hormonal measurements. The present study was conducted to determine and compare the menopausal age in women with polycystic ovarian syndrome (PCOS) and non PCOS women based on anti-mullerian hormone (AMH).
    Materials And Methods
    The present study is an epidemiologic case- control research in which from among 1019 women aged 20-40years، 208 PCOS women and 811 normo-ovulatory controls were selected as the case and control groups respectively. Data collection was done through completing questionnaire، clinical examination and lab test measurements. After age and body mass index (BMI) matching، AMH levels in relation to age were displayed in an interactive graph and SPSS software version 21 was used for statistical analysis.
    Results
    Findings showed the mean age and BMI for case and control groups were 29. 75 years – 27. 1 (kg/m2) and 31. 62 years – 26. 1 (Kg/m2) respectively. Our results indicated significantly higher AMH levels in PCOS cases than in normal controls (P<0. 0001). The estimated menopausal age for PCOS and non PCOS women was 51 and 49 years respectively.
    Conclusions
    To conclude PCOS patients reach menopause two years later than healthy women. If the length of reproductive period in these patients is higher than that the healthy women، it may be possible to use this period for increasing the fertility likelihood.
    Keywords: Menopausal age, Anti, mullerian hormone (AMH), Polycystic ovarian syndrome (PCOS), Tehran Lipid, Glucose Study (TLGS)}
  • شیرین قطب الدین محمدی، پروین میرمیران*، زهرا بهادران، یدالله محرابی، فریدون عزیزی
    مقدمه
    مطالعات اپیدمیولوژی نشان داده اند که مصرف لبنیات می تواند در پیشگیری و درمان سندرم متابولیک موثر باشد. مطالعه ی حاضر با هدف ارزیابی ارتباط مصرف فرآورده های لبنی با سندرم متابولیک و اجزای آن در نوجوانان تهرانی، صورت پذیرفت.
    مواد و روش ها
    در مطالعه ی مقطعی حاضر داده های مربوط به 785 نوجوان 19-10 ساله شرکت کننده در مرحله ی چهارم مطالعه ی قند و لیپید تهران مورد بررسی قرار گرفت. رژیم غذایی معمول افراد با استفاده از یک پرسش نامه ی بسامد خوراک نیمه کمی، پایا و روا ارزیابی شد. دریافت کلی لبنیات، لبنیات کم چرب و پر چرب، شیر، ماست و پنیر مورد بررسی قرار گرفت. ارزیابی تن سنجی، بیوشیمیایی و فشار خون صورت گرفت و سندرم متابولیک براساس تعریف تعدیل شده de Ferranti در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    میانگین و انحراف معیار سن شرکت کنندگان در بررسی حاضر 9/2±8/14 سال بود. شیوع سندرم متابولیک در کل نوجوانان 2/22% (در دختران 5/19% و در پسران 2/25%) بود. شایع ترین جز سندرم متابولیک در پسران دور کمر بالا (4/53%) و در دختران کلسترول HDL پایین (1/53%) بود. دانسیته ی انرژی و دریافت پروتئین، چربی کل، چربی اشباع، کلسترول، کلسیم و فسفر در بالاترین چارک مصرف لبنیات در مقایسه با پایین ترین چارک، بالاتر بود. پس از تعدیل اثر متغیرهای مداخله گر، نسبت شانس (فاصله اطمینان 95%) سندرم متابولیک در بالاترین چارک نسبت به پایین ترین چارک مصرف لبنیات کل، لبنیات کم چرب، لبنیات پرچرب، شیر، ماست و پنیر به ترتیب، 97/0(66/1- 57/0)، 44/1(49/2-83/0)، 97/0(67/1-56/0)، 70/0(18/1-42/0)، 62/1(64/2-99/0)، 72/0(18/1-44/0) بود.
    نتیجه گیری
    یافته های پژوهش حاضر از این فرضیه که مصرف فرآورده های لبنی سبب حفاظت در برابر سندرم متابولیک و اجزای آن می شود، حمایت نمی کند.
    کلید واژگان: سندرم متابولیک, فرآورده های لبنی, نوجوانان, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Shirin Ghotbodin Mohammadi, Dr Parvin Mirmiran *, Zahra Bahadoran, Dr Yadollah Mehrabi, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction
    Epidemiological studies show that consumption of dairy products plays an important role in prevention and treatment of the metabolic syndrome (MetS). The objective of this study is to examine the relation between dairy intake with MetS and its components in Tehranian adolescents.
    Materials And Methods
    In this cross-sectional study، 785 adolescents، aged 10 to 19 years، participants of the fourth phase of the Tehran Lipid and Glucose Study were selected. Usual dietary intake was assessed using a valid semi-quantitative food frequency questionnaire. Total dairy، low fat and high fat dairy، milk، yoghurt and cheese were and anthropometrics، biochemical measurements and blood pressure were assessed. MetS was defined according to the de Ferranti criteria.
    Results
    Mean age of subjects was 14. 8 ± 2. 9 years. The prevalence of MetS was 22. 2% (girls: 19. 5% and boys: 25. 2%). The most prevalent component for MetS among boys was high waist circumference (53. 4%) and among girls was low HDL-C (53. 1%). Energy density and intake of protein، total fat، saturated fat، cholesterol، calcium and phosphor were higher in the highest quartile of dairy consumption، than in the lowest quartile. After adjustment for confounders، odds ratios with 95% confidence interval for MetS in the highest quartiles of total dairy، low fat dairy، high fat dairy، milk، yoghurt and cheese were 0. 97 (0. 57-1. 66)، 1. 44 (0. 83-2. 49)، 0. 97 (0. 56-1. 67)، 0. 70 (0. 42-1. 18)، 1. 62 (0. 99-2. 64)، 0. 72 (0. 44-1. 18) respectively، compared to the lowest quartile.
    Conclusions
    Results of this study do not support the hypothesis that consumption of dairy products protects against MetS and its components.
    Keywords: Metabolic syndrome, Dairy product, Adolescent, Tehran Lipid, Glucose Study}
  • فهیمه رمضانی تهرانی، سونیا مینویی، معصومه سیمبر، فریدون عزیزی
    مقدمه
    هیرسوتیسم یکی از شایع ترین اختلالات هورمونی در زنان سنین باروری محسوب می شود. تعریف و حد آستانه ی هیرسوتیسم برای ارزیابی بالینی و تشخیصی به طور کامل مشخص نمی باشد. هدف پژوهش حاضر، ارایه ی یک روش ساده بر مبنای سیستم امتیازدهی فریمن- گالوی بود که با بررسی نواحی کمتر، دارای حساسیت و ویژگی قابل قبولی نیز باشد.
    مواد و روش ها
    1000 زن 45- 18 ساله ی شرکت کننده در مطالعه ی قند و لیپید تهران با نمونه گیری سیستماتیک تصادفی پژوهش حاضر شرکت نمودند. داده ها از راه پرسش نامه و معاینه ی بالینی جمع آوری شد. نمره ی کل فریمن- گالوی تعدیل شده (mF-G)، برای نواحی مختلف بدن محاسبه، و منحنی راک ترسیم گردید. برای بهترین ترکیب نواحی حساسیت، ویژگی، قدرت پیشگویی مثبت و منفی محاسبه شد.
    یافته ها
    بررسی ترکیب پنج ناحیه ی بالای لب، چانه، ران، بالا و پایین شکم، حساسیت 5/97% و ویژگی 9/89%، (0001/0P<، 92/0%=R2) را به دست آورد و نزدیک ترین ترکیب از نظر حساسیت و ویژگی با روش اصلی mF-G بود. هم چنین، ترکیب سه ناحیه ی بالای لب، پایین شکم و ران (نمره 4) با حساسیت 5/91% و ویژگی 92%، دارای بالاترین قدرت پیشگویی مثبت (2/72%) و درصد توافق (9/91%) با استاندارد طلایی (8≤ mF-G) نیز بود.
    نتیجه گیری
    ترکیب بالای لب+ پایین شکم+ ران ها با نمره معیار 4 یا بالاتر می تواند روشی ساده و مقبول در تشخیص هیرسوتیسم بوده و در پژوهش های گسترده مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: هیرسوتیسم, سیستم امتیازدهی فریمن, گالوی تعدیل شده, مطالعه ی قند و لیپید تهران, زنان ایرانی}
    Dr Fahimeh Ramezani Tehrani, Sonia Minooee, Dr Masumeh Simbar, Dr Fereidun Azizi
    Introduction
    Hirsutism is a common endocrine disorder among reproductive women. There is no clear definition and criterion for the clinical evaluation and diagnosis of hirsutism. The aim of present study is to introduce a simpler diagnostic method on the basis of modified Ferriman- Gallwey (mF-G) system، which examines fewer body areas، but with the same sensitivity، spec­ificity and positive predictive value (PPV).
    Materials And Methods
    A one thousand women، aged 18-45 years، participants of the Tehran Lipid and Glucose Study، were recruited by random systematic sampling. Data were collected by a questionnaire and clinical examination. The total mF-G score was calculated and ROC curve was drawn for subsets of areas. The new cut-off points were calculated for those subsets with optimal sensitivity، specificity، positive and negative predictive value and concordance percentage.
    Results
    The subset of 5 areas of the lips، chin، thighs، upper and lower abdomen (cut-off point 5)، had sensitivity and specificity of 97/5% and 89/9% (R²= 0/92%، P<0. 0001) respectively، and was the nearest subset to mF-G method. The subset of lip، abdomen and thighs (cut- off point 4) was 91/5% sensitive and 92% specific، with the highest PPV (72/2%) and concordance percentage (91/9%) with the golden standard (mF-G score ≥ 8).
    Conclusion
    Using the 3 area subset of lip+ lower abdomen+ thighs serves as a simple and more accepted method for hirsutism assessment and can be used in wide epidemiologic studies.
    Keywords: Hirsutism, modified Ferriman, Gallwey scoring system, Community based study, Iranian women}
  • فرزانه مباشری، داود خلیلی، یدالله محرابی، فرزاد حدائق، محمد موحدی، امیرعباس مومنان، آرش قنبریان، فرید زایری، فریدون عزیزی
    مقدمه
    تعداد کمی از مطالعات به آموزش اصلاح سبک زندگی در جهت پیشگیری از چاقی در سطح جامعه پرداخته اند. مطالعه ی حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش جمعیتی اصلاح سبک زندگی بر شیوع چاقی عمومی و چاقی مرکزی در بزرگسالان انجام گرفت.
    روش ها
    این مطالعه روی 3270 مرد (1205 نفر گروه مداخله و 2065 نفر گروه شاهد) و 4464 زن (1670 نفر گروه مداخله و 2794 نفر گروه شاهد) بزرگسال 20 ساله و بالاتر در تهران (شرکت کننده در مطالعه ی قند و لیپید تهران طی سال های 90-1378) انجام شد. در 4 بررسی مقطعی با فواصل 3 ساله متغیرهای دموگرافیک، عادات رفتاری و وضعیت ابتلای این افراد به چاقی عمومی و مرکزی مورد ارزیابی قرار گرفت. مداخلات شامل ارائه ی مشاوره ها، سخنرانی ها و توزیع مواد کتبی آموزشی در زمینه ی بهبود رژیم غذایی، افزایش فعالیت بدنی و کاهش استعمال دخانیات در طی مطالعه بود.
    یافته ها
    میانگین سنی مردان و زنان به ترتیب 9/14 ± 2/44 و 7/13 ± 1/42 سال بود. پس از 9/9 سال پیگیری، مداخله روی شانس چاق شدن مردان و زنانی که در آغاز مطالعه چاق نبودند، تاثیر محسوسی نداشت و شانس چاق ماندن مردان و زنانی که در آغاز مطالعه چاق بودند را 27/0 و 38/0 کاهش داد. کاهش مشاهده شده تنها در زنان معنی دار بود (002/0 = P). مداخلات، شانس چاقی مرکزی را در زنان مبتلا به چاقی مرکزی 34/0 کاهش داد (002/0 = P)، اما در سایر افراد تاثیری نداشت.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان دهنده ی تاثیر مفید مداخلات جمعیتی اصلاح سبک زندگی بر کاهش شیوع چاقی عمومی و چاقی مرکزی در بزرگسالان مبتلا به این مشکلات بود. این اثرات در زنان به مراتب بیشتر از مردان بود. بنابراین اصلاح برنامه ی مداخلات اجرایی در افراد غیر چاق و مردان چاق لازم به نظر می رسد.
    کلید واژگان: مداخلات جمعیتی, چاقی, بزرگسالان, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Farzaneh Mobasheri, Davood Khalili, Yadollah Mehrabi, Farzad Hadaegh, Mohammad Movahedi, Amir Abbas Momenan, Arash Ghanbarian, Farid Zayeri, Fereidoun Azizi
    Background
    Few studies have used lifestyle modification to prevent obesity at the community level. The aim of this study was to determine the effects of lifestyle modification education on the prevalence of general and central obesity in adults.
    Methods
    We studied 3270 men (1205 and 2065 individuals in the intervention and control groups، respectively) and 4464 women (1670 and 2794 individuals in the intervention and control groups، respectively). They participated in Tehran Lipid and Glucose Study during 1999-2011. Demographic characteristics، behavioral habits، and obesity status of the participants were assessed through four cross-sectional surveys with 3-year intervals. The intervention included education for improving diet and physical activity and decreasing smoking through counseling، lectures، and publications.
    Findings
    The mean age of men and women was 44. 2 ± 14. 9 and 42. 1±13. 7 years، respectively. During a median follow-up of 9. 9 years، the intervention had no significant impact on the odds of becoming obese in non-obese men and women. However، it resulted in 0. 27 and 0. 38 decreases in the odds of continuing to be obese in obese men and women، respectively. The changes were only significant in women (P = 0. 003). In addition، the intervention reduced the odds of central obesity by 0. 34 in the women with central obesity (P = 0. 002). However، it had no significant effects on central obesity among other participants.
    Conclusion
    Population-based interventions can be beneficial in reducing the prevalence of general and central obesity in adults. These effects are stronger in women than in men. Thus، implementing interventional programs among non-obese individuals is necessary.
    Keywords: Population, based interventions, Obesity, Adults, Tehran lipid, glucose study}
  • بیتا فام، عطیه آموزگار، مریم دلشاد، آرش قنبریان، فرهاد حسین پناه، پروفسور فریدون عزیزی
    مقدمه
    فعالیت بدنی در اوقات فراغت (LTPA) به عنوان یک رفتار مرتبط با شیوه ی زندگی، عامل پیشگیری کننده ی سندرم متابولیک (MetS) محسوب می شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی ارتباط LTPA با MetS در بزرگسالان مطالعه ی قند و لیپید تهران (TLGS) بود.
    مواد و روش ها
    در پژوهش مقطعی کنونی 4665 نفر (1976 مرد و 2686 زن) با فاصله ی سنی 70-20 سال به روش خوشه ایتصادفی چند مرحله ای از جمعیت TLGS انتخاب شدند. این افراد بر اساس میزان نمایه ی توده ی بدن (BMI) گروه بندی شدند. سطح فعالیت بدنی به کمک پرسش نامه ی معتبر MAQ مشخص گردید. معیار تعریف سندرم متابولیک JIS در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    شیوع سندرم متابولیک در گروه چاق (2/58%) بیشتر از افراد دارای اضافه وزن (6/36%) و افراد با وزن طبیعی (6%) بود (001/0P=). افراد دارای وزن طبیعی (1/18%) فعالیت بدنی بیشتری در اوقات فراغت نسبت به دو گروه دیگر داشتند. در میان افراد دارای وزن طبیعی، خطر کاهش میزان کلسترول HDL و افزایش تری گلیسرید (TG) در افراد با فعالیت بدنی سبک بیشتر از افراد با فعالیت بدنی سنگین بود (33/2، 05/1: دامنه ی اطمینان 95%، 15/1: نسبت شانس)(14/2، 01/1: دامنه ی اطمینان 95%، 46/1: نسبت شانس). در گروه دارای اضافه وزن، احتمال افزایش میزان قند خون ناشتا در افراد با فعالیت بدنی متوسط بیشتر از افراد دارای فعالیت سنگین بود (23/3، 37/1: دامنه ی اطمینان 95%، 65/1: نسبت شانس). در گروه نام برده، LTPA با سندرم متابولیک ارتباط معکوس نشان داد (21/4، 03/1: دامنه ی اطمینان 95%، 08/2: نسبت شانس).
    نتیجه گیری
    بر اساس این پژوهش، افزایش LTPA با کاهش شانس تغییرات نامناسب در اجزای تشکیل دهنده ی سندرم متابولیک و بروز MetS ارتباط دارد.
    کلید واژگان: فعالیت بدنی در اوقات فراغت, سندرم متابولیک, چاقی, بزرگ سالان, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Mrs Bita Fam, Dr Atieh Amouzegar, Mis Maryam Delshad, Dr Arash Ghanbarian, Dr Farhad Hosseinpanah, Prof Fereidoun Azizi
    Introduction
    Leisure-time physical activity (LTPA), as a lifestyle-related behavior, could be a preventive factor for metabolic syndrome (MetS). We aimed to examine the association between LTPA and MetS among the adults who participated in the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS).
    Materials And Methods
    In the present cross-sectional study, 4665 adults (1976 males and 2686 females), aged 20-70 years, were selected by multi-stage random cluster sampling from among TLGS participants. Subjects were classified according to their BMI. LTPA was determined via a validated and Modifiable Activity Questionnaire (MAQ), and MetS, according to the JIS criteria.
    Results
    Prevalence of the MetS was higher in obese groups (58.2%) compared to the overweight (36.6%) and normal weight (6%) ones (p<0.001). Normal weight subjects (18.1%) were physically more active than other groups. In the normal weight group with light LTPA, the risk of lower levels of HDL-C and elevated levels of TG were higher than in individuals with vigorous LTPA (OR: 1.15; CI95% 1.05, 2.33) (OR: 1.46; CI95% 1.01, 2.14). In the overweight group, the probability of elevated levels of FBS was higher among individuals with moderate LTPA than in those with vigorous LTPA (OR: 1.65 CI95% 1.37, 3.23), and there was also an inverse association between light LTPA and MetS (OR: 2.08; CI95% 1.03, 4.21).
    Conclusion
    This study confirmed that increased levels of LTPA are associated with a decreased likelihood of any inappropriate changes in components of Mets and the occurrence of Mets.
    Keywords: Leisure, time physical activity, Metabolic syndrome, Obesity, Adults, TLGS}
  • پروین سربخش، یدالله محرابی، مریم سادات دانشپور، فرید زایری، مهشید نامداری، فریدون عزیزی
    مقدمه
    رگرسیون منطقی یک روش رگرسیونی تعمیم یافته است که می تواند اثرات متقابل پیچیده بین متغیرهای دوحالتی را تشخیص دهد. به دلیل اهمیت تقابل های ژنتیکی، این روش در بررسی های ژنتیکی با موفقیت استفاده شده است. هدف پژوهش حاضر، بررسی ارتباط بین کلسترول HDL و برخی از پلی مورفیسم های مرتبط با آن، با استفاده از رگرسیون منطقی است.
    مواد و روش ها
    داده های 436 نفر (172 مرد و 264 زن) که به طور تصادفی از میان شرکت کنندگان فاز 3 مطالعه ی قند و لیپید تهران با سن 20 سال یا بیشتر انتخاب شده بودند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. برای تشخیص اثرات اصلی و متقابل پلی مورفیسم های ژنی مرتبط با کلسترول HDL، از رگرسیون منطقی با تابع پیوند لجستیک استفاده گردید. برای جلوگیری از بیش برازش شدن مدل از آزمون اعتبار متقاطع، و برای یافتن ترکیب های منطقی مناسب و برآورد ضرایب آن ها از الگوریتم جستجوی Simulated Annealing استفاده شد.
    یافته ها
    براساس یافته های آزمون اعتبار متقاطع، مدل منطقی با 3 ترکیب بولی و 4 پیش بینی کننده بهترین اندازه برای مدل منطقی بود. مدل منطقی برازش داده شده نشان داد افرادی با الل ε3 در پلی مورفیسم ژن ApoE یا تری گلیسرید بالا نسبت به افراد دیگر شانس 35/2 برابری با فاصله اطمینان 95% (25/4و 3/1) برای داشتن سطح پایین کلسترول HDL دارند. از سوی دیگر، داشتن تری گلیسرید بالا به تنهایی نیز قادر است شانس داشتن کلسترول HDL پایین را 73/2 برابر افزایش دهد (فاصله اطمینان 95%: 53/4و 65/1).
    نتیجه گیری
    یافته ها نشان داد برای داشتن کلسترول HDL پایین، بین تری گلیسرید بالا و پلی مورفیسم ژن Apoe، اثر متقابل وجود دارد. رگرسیون منطقی به عنوان یک روش جدید قادر به تشخیص چنین اثرات متقابلی است.
    کلید واژگان: اثرات متقابل, الگوریتم Annealing, پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی, رگرسیون منطقی, لیپوپروتئین با دانسیته ی بالا, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Parvin Sarbakhsh, Dr Yadollah Mehrabi, Dr Maryam Daneshpour, Dr Farid Zayeri, Mahshid Namdari, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction
    Logic regression is a generalized regression method that can identify complex Boolean interactions of binary variables. This method has been successfully used for analyzing single-nucleotide polymorphism data, because in SNP association studies interactions are important. The aim of this study is to investigate the associations between some candidate gene polymorphisms and HDL concentration using Logic Regression.
    Materials And Methods
    Subjects for this cross sectional study, 436 subjects (172 men and 264 women) aged≥20 with some polymorphisms, were randomly selected from among participants of the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS). Logic regression analysis was used to identify combinations of main genetic effects and interactions associated with HDL. Cross validation and randomization test were done to avoid over fitting of the models.
    Results
    Cross validation test suggested that the Logic model with four Boolean combinations and four predictors was the best logic model, which after fitting, showed that individuals who carry Apoe SNP ε3 or have high TG have an odds ratio of 2.35 (CI 95%:1.3-4.25) for having low HDL compared to other subjects. Also subjects with high TG have odds ratio 2.73 (CI 95%: 1.65,4.53) for having low HDL.
    Conclusion
    Results of this study shows that Logic Regression is a powerful method to determine the interaction effect between high TG and ApoE SNP for having low HDL.
    Keywords: Interaction, Annealing algorithm, SNP, Logic regression, low HDL, TLGS}
  • نزهت شاکری، فاطمه اسکندری، فرهاد حاج شیخ الاسلامی، آرش قنبریان، فریدون عزیزی
    مقدمه

    در جمعیت رو به افزایش سالمندان در ایران، پژوهش های آینده نگر پیرامون مسایل بهداشتی صورت نگرفته است. پژوهش حاضر، به منظور بررسی نقش عوامل تعیین کننده ی کاهش طول عمر سالمندان تهرانی انجام شد.

    مواد و روش ها

    افراد بالای 60 سال شرکت کننده در مرحله ی مقدماتی مطالعه ی قند و لیپید تهران به مدت 10 سال پیگیری و وضعیت حیاتی آن ها ثبت شد. میزان مرگ و میر سنی، جنسی و میزان های خطر مرگ با استفاده از مدل رگرسیون کاکس ارایه گردید.

    یافته ها

    17% فوت در مردان (929/154) و 10% فوت در زنان (869/85) ثبت شد. مدل رگرسیون کاکس نشان داد که به طور متوسط دیابت 5/2 و 4/4 سال، و مصرف سیگار 6/6 و 5 سال از طول عمر زنان و مردان می کاهد. زنان سالمند با نمایه ی توده ی بدن بالاتر از 33 کیلوگرم بر مترمربع، 5/4 سال، و با اختلالات چربی خون 4 سال از طول عمرشان کاسته می شود. در گروه مردان، بومی تهران بودن 3 سال، افزایش فشار خون 3/3 سال و سابقه ی سکته ی قلبی، سکته ی مغزی یا مرگ ناگهانی در بین پدر، برادر یا فرزند پسر، 1/4 سال طول عمر را کمتر می نماید.

    نتیجه گیری

    زنان با نمایه ی توده ی بدن بالاتر از 33 کیلوگرم بر مترمربع و اختلالات چربی خون و زنان سیگاری، بیشتر از دیگر زنان سالمند نیازمند مراقبت هستند، این نیاز در مردان سالمند دیابتی، سیگاری و آن ها که در خانواده سابقه ی سکته ی قلبی، مغزی یا مرگ ناگهانی در بین پدر، برادر یا فرزند پسر را دارند از دیگر همسالان بیشتر است.

    کلید واژگان: آزمون بقا, عوامل خطر, سالمندان, میزان خطر, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Dr. Nezhat Shakeri, Dr. Fatemeh Eskandari, Dr. Farhad Hajsheikholeslami, Dr. Aarash Ghanbarian, Dr. Fereidoon Azizi
    Introduction

    In the rapidly increasing elderly population of Iran, no prospective health studies have yet been undertaken. This study was conducted to identify the risk factors of survival time of elderly Tehranians, aged above 60 years.

    Materials And Methods

    Individuals aged above 60 years old (n=929), recruited in the primary phase (1998-2001) of the ongoing Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS), were followed up for 10 years and their vital statistics were documented (1998-2008). Age and sex mortality rates for age groups (60-69, 70-79, 80+) were calculated and the hazard rates were estimated using Cox proportional hazard model.

    Results

    Of 929 males, 154 (17%) and out of 869 women 85(10%) died during the follow-up years. Cox model showed that diabetes, on an average, reduced 2.5 years and 4.4 years, while smoking reduced 6.6 and 5 years of female's and male's survival time, respectively. BMI>33Kg/m2 and dyslipoproteinemia reduced 4.5 years and 4 years of women's life spans, respectively. Native Tehranian males on an average, live 3 years less than other male residents; in addition, hypertension and history of MI, stroke or sudden death of father, brother or son reduced 3.3 years and 4.1 years of men's life time respectivly.

    Conclusion

    Elderly women with BMI>33 Kg/m2 and/or smokers and/or with dyslipoproteinemia are more in need of health care, while among their male countery parts elderly diabetic men and/or smokers and/or those who have history of MI, stroke or sudden death of a father, brother or son also need more attention.

  • سمیه هاشمی، فهیمه رمضانی تهرانی*، میترا هاشمی نیا، فریدون عزیزی
    مقدمه

    اختلالات فشارخون بارداری (HDP)، مشکل شایع زنان باردار می باشد. پژوهش ها یافته های متناقضی را در رابطه با عوارض آن در سال های بعدی زندگی ارایه نموده اند. هدف پژوهش حاضر که به صورت کوهورت صورت گرفت، بررسی عوارض متابولیکی و قلبی عروقی در زنان با سابقه ی پره اکلامپسی بود.

    مواد و روش ها

    زنان بالای 15 سال شرکت کننده در مطالعه ی قند و لیپید تهران که در آغاز پژوهش مبتلا به فشار خون بالای مزمن نبودند، انتخاب شدند. افرادی که سابقه ی پره اکلامپسی داشتند به عنوان گروه مورد (226 نفر)، و زنان فاقد سابقه ی پره اکلامپسی، با سن و نمایه ی توده ی بدن همسان با گروه مورد، به عنوان گروه شاهد (226 نفر) تعیین شدند. پس از پیگیری 10 ساله، دو گروه از نظر اختلالات متابولیک و قلبی عروقی مقایسه شدند.

    یافته ها

    میزان بروز دیابت تیپ 2 در گروه مورد بیش از 3 برابر گروه شاهد بود (2/37% در مقابل 12%). هم چنین، میزان بروز فشار خون بالای مزمن و اختلالات چربی خون در گروه های مورد و شاهد، در دو گروه تفاوت معنی داری داشت (به ترتیب 4/41% در مقابل 5/19% برای فشار خون بالا و 2/87% در مقابل 3/66% برای اختلالات چربی خون). میزان فشارخون سیستولی، قندخون ناشتا و کلسترول HDL در پایان دوره ی پیگیری در دو گروه متفاوت بود.

    نتیجه گیری

    زنان دارای سابقه ی پره اکلامپسی در معرض خطر ابتلا به بیماری های متابولیک و قلبی عروقی می باشند. سنجش این متغیرها کم هزینه بوده و در شناسایی زنان پرخطر کمک کننده می باشد. غربالگری و ارایه ی مراقبت های بهداشتی می تواند در کاهش عوارض بعدی مبتلایان به پره اکلامپسی موثر باشد.

    کلید واژگان: پره اکلامپسی, اختلالات متابولیکی, مطالعه ی قند و لیپید تهران, هیپرتانسیون, عوامل خطرساز قلبی, عروقی}
    Somayeh Hashemi, Dr Fahimeh Ramezani Tehrani, Dr Mitra Hasheminia, Dr Fereidoun Azizi
    Introduction

    Hypertension during pregnancy (HDP) is a gestational disease that occurs mainly among nul‌liparous women, Studies show conflicting results of its complications later in life. We hence aimed to assess metabolic and cardiovascular complications subsequent to preeclampsia in a cohort study.

    Materials And Methods

    Normotensive women, participants of the Tehran Lipid Glucose Study (TLGS) were selected and categorized in two groups: Group 1: 226 women with previous preeclampsia as the case group, and 226 age-BMI matched women without preeclampsia as the controls. Groups were followed 10 years and were compared for cardiovascular and metabolic disorders.

    Results

    The incidence rate of type 2 diabetes mellitus in the case group was 3-fold higher than in controls (37.2% vs 12%). Incidence rates for hypertension and dislipidemia in the case group were also significantly higher than in controls (41.1 vs 19.5% for hypertension and 87.2 vs 66.3% for dislipidemia). Values for systolic blood pressure, fasting blood sugar and high-density lipoprotein (HDL) differed in phase 3 in the two groups.

    Conclusion

    Women with previous preeclampsia were at high risk of cardiovascular and metabolic disorders. Counseling, screening and providing health care can reduce their complications of preeclampsia, later in life.

  • امیر عباس مومنان، مریم دلشاد، پروین میرمیران، دحتر ارش قنبریان، مریم صفرخانی، فریدون عزیزی
    مقدمه
    سطح فعالیت بدنی به عنوان یک عامل تاثیرگذار مستقل در بروز بیماری های غیرواگیر نقش دارد. هدف پژوهش حاضر، ارزیابی میزان فعالیت بدنی افراد در اوقات فراغت و عوامل مرتبط با آن در جمعیت بزرگسال تهرانی طی سال های 83- 1381 بود.
    مواد و روش ها
    پژوهش حاضر، روی 7285 نفر (1/43 % مرد) افراد ≥20 سال شرکت کننده در فاز دوم مطالعه ی قند و لیپید تهران صورت گرفت. برای برآورد سطح فعالیت بدنی در اوقات فراغت از MAQ استفاده شد. به هر یک از فعالیت ها بر اساس شدت نسبی آن ها، بر حسب MET وزن و نیز تعداد دفعات و مدت زمان انجام هر کدام از آن فعالیت ها ثبت و سپس افراد به دو گروه با تحرک کافی و کم تحرک تقسیم بندی شدند.
    یافته ها
    شیوع کم تحرکی در جمعیت مورد پژوهش 8/69% بود. 2/30% (1/33-2/27= ضریب اطمینان 95%) از مردان و 3/30% (8/32-7/27= ضریب اطمینان 95%) از زنان در گروه فعال قرار گرفتند. کاهش معنی دار فعالیت بدنی در اوقات فراغت در مردان با افزایش سن، نمایه ی توده ی بدن، مصرف سیگار و ساعات کاری، و افزایش معنی دار آن با افزایش سطح تحصیلات و سطح فعالیت بدنی در اوقات فراغت مشاهده گردید. در هر دو جنس بین سطح فعالیت بدنی در اوقات فراغت و گروه های شغلی ارتباط معنی داری دیده شد (05/0P<).
    نتیجه گیری
    این بررسی، شیوع بالای کم تحرکی را در جامعه ی تهرانی نشان داد که مستلزم اجرای سیاست های بهداشتی برای تشویق فعالیت بدنی در جامعه ی تهرانی است.
    کلید واژگان: کم تحرکی, فعالیت بدنی, اوقات فراغت, بزرگسال, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    Amir Abbas Momenan, Maryam Delshad, Parvin Mirmiran, Arash Ghanbarian, Maryam Safarkhani, Fereidoun Azizi
    Introduction
    Physical activities represent an independent risk factor for a number of chronic diseases. The aim of this study was to assess physical inactivity in a sample of Tehranian adults.
    Materials And Methods
    We selected 7285 TLGS participants (≥ 20 years), who had completed physical activity questionnaires between 2002-2004. Leisure time physical activity level was assessed using the modifiable Activity Questionnaire (MAQ), with each activity being weighted by its relative intensity, referred to as a Metabolic Equivalent (MET). Subjects were asked to report the activities they had participated in during past 12 months and to estimate the frequency and duration for each leisure time activity indentified and were categorized into the active and inactive groups.
    Results
    The overall prevalence of inactivity was 69.8% and only 30.2% (95%CI=27.2-33.1%) of males and 30.3% (95%CI=27.7-32.8%) of females were considered active. In males, the prevalence of inactivity increased with age and the highest rate of physical inactivity was observed in the 40-49 year group. There was a statistically significant decrease in leisure time physical activity level (LTPA) with increasing body mass index, and smoking and hours of work. A positive association was observed between LTPA and high educational levels in males. Moreover, a statistically significant difference was found between the physical activity and occupations between men and women (p<0.05).
    Conclusions
    Findings of the present study showed that a high prevalence of physical inactivity among Tehranian adults, raising concerns about public health, and necessitating health policies encouraging the population to be more active.
  • مریم فرهمند، فهمیه رمضانی، فریدون عزیزی
    مقدمه
    شروع قاعدگی (منارک)، یکی از پدیده های حایز اهمیت در مراحل بلوغ جنس مونث محسوب می شود. عوامل متعددی بر وقوع سن منارک دخالت دارند. تاثیرعواملی مانند وزن، نمایه ی توده ی بدن و قد بر سن منارک فرضیه ای است که در مطالعه های مختلف، یافته های متفاوتی از آن به دست آمده است. با توجه به کم بودن اطلاعات در مورد عوامل موثر بر سن منارک در ایران، این مطالعه انجام شد.
    مواد و روش ها
    مطالعه ی حاضر، یک مطالعه ی توصیفی است و نمونه های مورد مطالعه شامل 370 دختر 16-10 ساله ی ساکن منطقه ی 13 تهران بودند که در مطالعه ی قند و لیپید تهران شرکت کرده بودند، و حداکثر از شروع اولین قاعدگی آنها شش ماه گذشته بود.
    یافته ها
    در این مطالعه میانگین سن منارک 1/1±6/12 سال، وزن 5/10±7/53 کیلوگرم، قد 5/5±3/157 سانتی متر، دور شکم 8/9±5/72 سانتی متر و نمایه ی توده ی بدن 9/3±7/21 کیلوگرم / متر مربع بود. مطالعه ها نشان داده اند که بین سن منارک با قد و نمایه ی توده ی بدن، دور شکم و میزان تحصیلات مادر، رابطه ی آماری معنی دار وجود دارد، در حالی که در مطالعه ی حاضر بین سن منارک با وزن و میزان لیپیدهای خون، ارتباط آماری معنی دار به دست نیامد.
    نتیجه گیری
    به نظر نمی رسد که میزان لیپوپروتئین های سرم عامل تاثیرگذار بر رخداد بلوغ دختران باشد.
    کلید واژگان: سن منارک, نمایه ی توده ی بدن, لیپوپروتئین های سرم, دور شکم, دختران نوجوان, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    M. Farahmand, F. Ramezani, F. Azizi
    Introduction
    Menarcheal age is an important event in human life and is influenced by various genetic, demographic, socio-economic and inviromental factors. Limited current data shows controversy regarding the effect of antropometric and biochemical variables on age of menarche and the related factors among Iranian girls. The objective of the present study is to evaluate the effect of antropometric,demographic and serum lipoproteins on the age of menarche.
    Materials and Methods
    in the present descriptive study, we enrolled 370 girls aged 10-16 year, from the Tehran Lipid and Glucose Study (TLGS), whose menstruation had begun 6 months prior to the study.
    Results
    The mean age of menarche, weight, height, waist circumference and body mass index were 12.6±1.1years, 53.7 ±10.5kg, 157.3±5.5cm, 72.5 ±9.8cm and 21.7 ±3.9 kg/m2, respectively. Although there were statistically significant relationships between age of menarche and body mass index, height, waist circumference and level of mother’s education, there was no significat correlation between menarcheal age and weight or serum lipoprotiens.
    Conclusion
    Serum lipoprotiens were not found to have any influence on the menarcheal age in girls.
    Keywords: Age of menarche, Body Mass Index, Serum lipoprotiens, Waist circumference, Adolescents, Tehran Lipid, Glucose Study}
  • محمد ابراهیمی، مریم توحیدی، فرزاد حدائق، فریدون عزیزی
    مقدمه
    مطالعه های مختلف در مورد نقش پروتئین واکنشگر-C (CRP) در بروز دیابت نوع 2، یافته های متفاوتی را نشان می دهند. هدف از این مطالعه بررسی نقش CRP در پیش بینی بروز دیابت نوع 2 در کنار سایر عوامل خطرزای شناخته شده ی این بیماری در مطالعه ی قند و لیپید تهران بود.
    مواد و روش ها
    در یک مطالعه ی مورد شاهدی آشیانه ای (nested prospective case-control study (در مطالعه ی قند و لیپید تهران، 153 نفر که در ابتدا مبتلا به دیابت نبودند ارزیابی شدند. از این تعداد، 80 نفر طی 6/3 سال به دیابت مبتلا شدند که به عنوان گروه مورد، با 73 نفر که در همین دوره ی زمانی سالم باقی ماندند و به عنوان گروه شاهد انتخاب شدند، مقایسه شدند. در نمونه های سرمی ذخیره شده از 153 نفر فوق، پروتئین واکنشگر-C اندازه گیری شد.
    یافته ها
    سطح سرمی CRP بعد از تعدیل با سن (مدل یک) با افزایش شانس خطر دیابت نوع 2 همراه بود و نسبت شانس برای بالاترین ثلث نسبت به پایین ترین ثلث (2/8-5/1: 95%CI) 6/3، (001/0=P) بود. هرچند در آنالیز چندمتغیری ارتباط بین CRP با دیابت نوع 2 پس از تعدیل با قند خون ناشتا، سابقه ی فامیلی دیابت، نمایه ی توده ی بدن وHOMA-IR به طور معنی داری کاهش یافت و نسبت شانس برای بالاترین ثلث نسبت به پایین ترین ثلث به (8/2-2/0: 95%CI) 8/0 و 7/0=P رسید.
    نتیجه گیری
    سطح افزایش یافته ی CRP با افزایش شانس خطر دیابت نوع 2 همراه بود هر چند این ارتباط مستقل از دیگر عوامل خطرزای دیابت شامل قند خون ناشتا، سابقه ی فامیلی دیابت، نمایه ی توده ی بدن و HOMA-IR نبود.
    کلید واژگان: پروتئین واکنشگر C, بروز, دیابت نوع 2, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    M. Ebrahim, M. Tohidi, F. Hadaegh, F. Azizi
    Introduction
    Several studies suggest that CRP plays a role in the pathogenesis of diabetes in adults. We tested the hypothesis that elevated levels of CRP at baseline can predict later onset of type 2 diabetes mellitus.
    Materials And Methods
    In a nested case-control study, serum level of CRP was measured from stored samples of 73 control and 80 cases from among participants of the Tehran Lipid Glucose Study, who had been followed for 3.6 years.
    Results
    In age adjusted model, levels of CRP were associated with an increased risk of type2 diabetes, OR 3/6 (95%CI: 1.5 – 8.2) for tertile 3 versus 1, p.001. However in multivariate analysis the association between CRP and type 2 diabetes was significantly decreased after adjustment for fasting plasma glucose, body mass index, family history of diabetes, HOMA-IR, OR. 8 (95%CI:0.2 – 2.8) for tertile 3 versus 1, p 0.7.
    Conclusion
    Elevated levels of CRP were associated with an increased risk of type 2 diabetes however, the association was not independent of other diabetes risk factors, including fasting plasma glucose, body mass index, HOMA-IR and family history of diabetes.
    Keywords: C_reavtive protein_Incidence_Type 2 diabetes_TLGS}
  • فریدونآتوسا سعیدپور، پروین میرمیران، مژگان پادیاب، فریدون عزیزی
    مقدمه
    هدف از این مطالعه بررسی ارتباط بین تغییرات وزن بدن و توزیع چربی بدن و خطر ابتلا به سندرم متابولیک در زنان ایرانی بود.
    مواد و روش ها
    طی 3 سال بررسی بر 2176 زن شرکت کننده در مطالعه قند و لیپید تهران، تغییرات وزن بدن و توزیع چربی بدن و بروز سندرم متابولیک، بررسی قرار شد. توزیع چربی بدن به صورت نسبت دور کمر به دور باسن، دور کمر و دور باسن تعریف شد. دور کمر و دور باسن ثابت به ترتیب به صورت ±2 و 0 تا -2 سانتی متر تعریف شد.
    یافته ها
    متوسط سن نمونه ها 36.4±12.7 سال بود و بروز سندرم متابولیک طی دوره ی سه ساله 26.3 درصد بود. بر اساس مدل رگرسیون لوجستیک، افزایش وزن با خطر توسعه سندرم متابولیک ارتباط داشت (برای هر کیلوگرم افزایش وزن، خطر ابتلا تا 1.15 درصد افزایش نشان داد). تغییرات بیشتر از 0.07 سانتی متر در نسبت دور کمر به دور باسن، به طور معنی داری (P<0.05) با افزایش خطر ابتلا به سندرم متابولیک ارتباط داشت (مستقل از خطر مرتبط با تغییرات وزن). در مقایسه با زنانی که دور کمر و دور باسن ثابت داشتند، به ترتیب، افزایش 33 cm در دور کمر، 3.33 برابر (CI%2:95.14، 5.22) و افزایش 35 cm در دور باسن، 1.58 برابر (CI%0:95.99، 2.54) خطر ابتلا به سندرم متابولیک را افزایش داد.
    نتیجه گیری
    در زنان تهرانی، طی 3 سال تغییرات وزن و توزیع چربی بدن به طور معنی داری با خطر ابتلا به سندرم متابولیک ارتباط داشت.
    کلید واژگان: سندرم متابولیک, تغییرات وزن بدن, توزیع چربی بدن, زنان ایرانی, تن سنجی, مطالعه ی قند و لیپید تهران}
    A. Saeedpour P. Mirmiran, M. Padyab, F. Azizi
    Introduction
    To examine the association between changes in body weight and body fat distribution and development of metabolic syndrome.
    Materials And Methods
    Changes in body weight and body fat distribution and the appearance of metabolic syndrome over a 3 year duration were assessed in 2176 women of the Tehran Lipid and Glucose Study. Metabolic syndrome was defined according to ATPIII criteria. Body fat distribution was determined by waist to hip ratio, waist circumference and hip girth. Stable waist and hip were defined successively as±2cm and -2cm to 0cm, respectively.
    Results
    The mean age of subjects was 36.4±12.7 years and the incidence of metabolic syndrome was 19 percent during this period. After controlling for age, family history, smoking status and physical activity, weight gain was monotonically related to the risk of development of metabolic syndrome (for each Kg of weight gained, risk increased by 1.15%). Changes in waist to hip ratio of over 0.07 cm, were significantly associated with risk (P<0.05), independent of the risk associated with weight change. Compared with women who had a stable waist, ≥ 3cm increase in waist circumference had 3.33 times (95%CI: 2.14-5.22) the risk of metabolic syndrome and ≥ 5cm increase in hip girth had 1.58 times (95%CI: 0.99-2.54) the risk of metabolic syndrome.
    Conclusion
    Findings show that changes in weight and body fat distribution are associated with the risk of metabolic syndrome.
    Keywords: Metabolic syndrome, Body fat distribution, Weight change, Body fat distribution}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال