جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "موش balb" در نشریات گروه "پزشکی"
-
زمینه و هدف
لیشمانیازیس جلدی یکی از معضلات بهداشتی مهم ایران محسوب می شود. هنوز واکسن موثری علیه لیشمانیازیس انسانی در دسترس نیست و درمان های حاضر مبتنی بر دارودرمانی است. درمان های معمول سمی و گران هستند و هم چنین مقاومت به درمان سبب شده جست وجو برای درمان های جدید ادامه داشته باشد. توفاسیتینیب یک مهارکننده انتخابی ژانوس کیناز است که مسیر سیگنالی چندین سیتوکین در سیستم ایمنی را مختل می کند. هدف از انجام مطالعه حاضر، بررسی اثر پماد موضعی توفاسیتینیب 2% در بهبودی زخم لیشمانیازیس جلدی در موش های Balb/C بود.
روش اجرا:
این مطالعه تجربی، با به کارگیری داروهای توفاسیتینیب و گلوکانتیم در 40 سر موش Balb/C ماده انجام شد. فرم متاسیکلیک پروماستیگوت لیشمانیا ماژور سویه استاندارد (MRHO/IR/75/ER) به کف پا موش ها تزریق شد. پس از ایجاد زخم، موش ها به 4 گروه درمانی توفاسیتینیب، گلوکانتیم، توفاسیتینیب گلوکانتیم و شاهد بدون درمان تقسیم شدند. طول دوره درمان 28 روز بود و در پایان هر هفته درمانی، قطر زخم اندازه گیری می شد.
یافته هاپس از پایان درمان در گروه های تحت درمان با توفاسیتینیب، کاهش معنی داری در اندازه زخم و قطر کف پا نسبت به گروه شاهد بدون درمان مشاهده شد (01/0<p).
نتیجه گیریبه نظر می رسد که توفاسیتینیب سبب تسریع بهبودی زخم در موش های Balb/C می شود و مشابه درمان استاندارد گلوکانتیم در بهبودی زخم عمل کرده است. استفاده از داروی توفاسیتینیب به فرم پماد در کاهش قطر زخم ناشی از لیشمانیا ماژور در موش موثر بوده و به دلیل سهولت در استفاده و عدم نیاز به تزریقات دردناک، می تواند به عنوان گزینه ای برای درمان بیماران مبتلا به لیشمانیازیس جلدی مطرح باشد.
کلید واژگان: لیشمانیازیس, توفاسیتینیب, موش Balb, CBackground and AimCutaneous leishmaniasis is one of the most important health problems in Iran. There is still no effective vaccine available against human leishmaniasis and current treatment is based on chemotherapy. Conventional drugs are toxic and expensive, and drug resistance has caused the search for new treatments. Tofacitinib is a Janus kinase inhibitor that disturbs the signaling pathway of several cytokines in the immune system. The aim of this study was to evalute the effect of topical tofacitinib 2% ointment in healing cutaneous leishmaniasis in Balb/C mice.
MethodsThis experimental study was performed using tofacitinib and glucantim drugs in 40 female Balb/C mice. The metacyclic form of promastigote of Leishmania major standard strain (MRHO/IR/75/ER) was injected into the footpad of the mice, the mice were divided into 4 treatment groups: tofacitinib, glucantim, tofacitinib-glucantim and control without treatment. The treatment period was 28 days. The footpad thickness of all groups was measured at the end of each week.
ResultsAfter the end of the treatment in the groups treated with tofacitinib, a significant decrease in the size of lesion and the footpad thickness was observed compared to the control group without treatment (P<0.01).
ConclusionIt seems that tofacitinib ointment accelerates lesion healing in Balb/C mice and has worked similarly to standard glucantim treatment. Ointment can be a better option for leishmaniasis treatment and due to its ease of use and no need for painful injections it can be considered as an option for the treatment of patients with cutaneous leishmaniasis.
Keywords: leishmaniasis, tofacitinib, balb, c mice -
سابقه و هدف
لیشمانیا ماژور عامل بیماری لیشمانیوز جلدی بوده که منجر به ضایعات بافتی مقاوم به درمان و اسکار در محل آسیب می شود. استفاده از روش های درمانی بر پایه ترکیبات شیمیایی خط اول درمان در موارد ابتلا می باشد که علیرغم عوارض جانبی، منجر به بهبودی کامل نمی شود. هدف از بررسی حاضر، ارزیابی تاثیر فاکتورهای محلول ناشی از سلولهای توموری CT26 در تنظیم پاسخ ایمنی علیه بیماری لیشمانیوز جلدی است.
مواد و روش هاموشهای جنس ماده نژاد BALB/c با سویه استاندارد لیشمانیا ماژور آلوده و پس از بروز زخم، مایع رویی سلولهای CT26 به موشهای مبتلا به لیشمانیوز جلدی به دو فرم وریدی و داخل زخمی تزریق شد، پس از گذشت 30 روز از تیمار، نمونه بافتی طحال و سلولهای ماکروفاژ از حفره صفاق، جهت بررسی تکثیر سلولی و فاگوسیتوز برداشته و اندازه زخم نیز در طول مدت تیمار ارزیابی گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 20 ، آزمونهای t-test و One-Way ANOVA تست Tukey تحلیل شدند .(Pvalues ≤0.05)
یافته هااندازه زخم در گروه های تحت تیمار با مایع رویی کشت سلولهای CT26 به صورت وریدی و داخل زخم بیشتر بود ولی این اختلاف معنادار نبود. میزان تکثیر لنفوسیتی، فاگوسیتوز و متعاقبا التهاب ناحیه زخم در گروهای تحت تیمار با مایع رویی کشت سلولها، نسبت به گروه کنترل بیشتر بوده ولی این افزایش نیز معنادار نبود (Pvalues ≤0.05) .
نتیجه گیریاستفاده از فاکتورهای محلول مایع رویی کشت سلولهای CT26 می تواند منجر به تغییر پاسخ ایمنی در موضع التهاب ناشی از زخم لیشمانیوز جلدی شود که تعیین عوامل موثر در این زمینه باید مورد بررسی بیشتری قرار گیرد.
کلید واژگان: مایع رویی کشت سلولهای CT26, لیشمانیوز جلدی, موش BALB, cBackgroundLeishmania major is the agent of cutaneous leishmaniasis, which leads to tissue lesions resistant to treatment and scarring at the site of injury. The use of treatment methods based on chemical compounds is the first line of treatment in patients, despite the side effects, do not lead to complete recovery. The purpose of this study is to evaluate the effect of soluble factors caused by CT26 in regulating the immune response against the cutaneous leishmaniasis.
Materials and methodsFemale BALB/c mice were infected with the standard strain of Leishmania major and after the appearance of lesion, the supernatant of CT26 cells was injected into the mice with cutaneous leishmaniasis in two forms, intravenously and intra-lesion. After 30 days of treatment, tissue samples of the spleen and macrophage cells were removed from the peritoneal cavity to investigate cell proliferation and phagocytosis. The data were statistically analyzed using SPSS (version 20), one-way ANOVA followed by post hoc Tukey’s test (Pvalues ≤0.05).
ResultsThe lesion size was larger in the groups treated with the supernatant of CT26 cells intravenously and intralesion, but this difference was not significant. The amount of lymphocyte proliferation, phagocytosis and subsequently inflammation of the lesion area in the group treated with cell supernatant was higher than in the control group, but this increase was not significant.
ConclusionThe use of soluble factors from CT26 cell culture supernatant can lead to a change in the immune response in the cutaneous leishmaniasis lesion model, which should be further investigated to determine the effective factors in this field.
Keywords: Culture supernatant of CT26 cells, cutaneous leishmaniasis, BALB, c mouse -
زمینه و هدف
به دلیل اینکه واکسن موثری علیه لیشمانیوز در دسترس نیست و همچنین اعلام گزارش عوارض جانبی داروهای فعلی و پیدایش مقاومت به درمان در برخی نقاط جهان، محققین به دنبال ترکیباتی موثرتر و بدون عوارض و ارزان با ترکیبات طبیعی هستند. هدف از انجام این مطالعه، بررسی اثر ضد لیشمانیایی عصاره های آبی و الکلی تریاک با غلظت 10% بر لیشمانیا ماژور در موش های BALB/c بود.
روش بررسیدر این مطالعه تجربی، تعداد 30 سر موش نر BALB/c در سنین 6 تا 8 هفتگی پس از تلقیح انگل در قاعده دم مو ش ها به آماستیگوت لیشمانیا ماژور آلوده شدند. موش های آلوده به طور تصادفی به 5 گروه شش تایی تقسیم شدند. دو گروه گیرنده عصاره های آبی و الکلی 10 درصد تریاک، یک گروه گیرنده گلوکانتیم (کنترل مثبت) ، یک گروه بدون درمان (گروه شاهد) و گروه دیگر با پماد اوسرین درمان شدند. قبل از شروع درمان، قطر زخم ها اندازه گیری شد. درمان به صورت مالشی و روزی یک بار به مدت دو هفته صورت گرفت. پس از پایان دوره درمان، مجددا در صورت ابقای زخم، قطر ضایعه اندازه گیری شد و با استفاده از آزمون آماری پیر تی تست، آنوا و تست تعقیبی توکی، نتایج تجزیه و تحلیل شدند.
یافته هاآنالیز آماری تفاوت معنی داری بین گروه های تحت درمان از نظر قطر زخم را نشان داد (05/0 <p). گروه تحت درمان با گلوکانتیم، کوچکترین قطر زخم را داشتند. اندازه زخم موش های تحت درمان های دیگر با عصاره های الکلی و آبی با غلظت10 درصد و پماد اوسرین، کوچکتر از موش های کنترل (دریافت کننده انگل بدون درمان) بود و این اختلاف از نظر آماری معنی دار بود (05/0 <p).
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که بر خلاف تاثیر عصاره های آبی و الکلی تریاک بر لیشما نیا ماژور در شرایط درون تنی، میانگین اندازه ی زخم موش های آلوده به لیشمانیا ماژور در مقایسه با گلوکانتیم اثر کمتری را نشان داد. پیشنهاد می شود مطالعات بیشتری با عصاره های فوق در غلظت های مختلف، بارگزای آنها در نانو حامل ها و ترکیب با عصاره های دیگر انجام گردد.
کلید واژگان: عصاره های الکلی و آبی تریاک, لیشمانیازیس جلدی, موش BALB, cArmaghane-danesh, Volume:27 Issue: 3, 2022, PP 282 -290Background & aimGiven that an effective vaccine is not available against leishmaniasis, as well as the side effects of current drugs and the emergence of resistance to treatment, researchers are looking for more effective, safe and low-cost natural compounds. The aim of this study was to evaluate the anti-leishmaniasis effect of aqueous and alcoholic extracts of opium with concentration 10% on lesion of Leishmania major in BALB/c mice.
MethodsIn this study, 30 male BALB/c mice, 6–8 weeks of age were injected subcutaneously in tail-base with Leishmania major amastigotes. They were randomly divided into five groups (n=6 per group). Two groups (aqueous and alcoholic extracts of opium with the concentration of 10%) as experimental and three as control (Eucerin ointment, Glucantime and Control, which were infected but not treated). Treatment started when the CL lesions were appeared and continued for 14 days. The diameter of the lesion was measured and the differences in the mean lesion size were assayed by paired t-test, two-way ANOVA and tukey post-hoc tests.
FindingsStatistical analysis showed significant difference (P<0.05) between treated groups in terms of wound diameters. The group treated with glucantime had the smallest wound diameter. The wound sizes of otherwise treated mice with alcoholic and aqueous extracts with concenteration 10% and eucerin ointment were smaller than those of control mice without any treatment with statistically significant (P<0.05).
conclusionThe results of this study showed that despite of the effect of aqueous and alcoholic extracts of opium on L. major in vivo, the mean wound size of mice infected with Leishmania major was less effective than glucantime. It is suggested that more studies be performed with the above extracts in different concentrations, along with nanocarriers and in combination with other plant extracts.
Keywords: Alcoholic, aqueous extracts of opium, Cutaneous leishmaniasis, BALB, c mice -
مقدمه
ایمونوتراپی، امروزه به عنوان یک روش نوین در پیشگیری و درمان سرطان در حال گسترش است. گروهی از آنتیژنها که در ایمونوتراپی استفاده میشوند، آنتیژنهای سرطانی بیضهای هستند. در این مطالعه، از آنتیژن Brother of regulator of imprinted sites (BORIS) که یک آنتیژن سرطانی بیضهای است، جهت طراحی DNA واکسن با استفاده از روشهای بیوانفورماتیک استفاده شد و علیه سرطان کولون در موشهای Balb/c ارزیابی گردید.
روشهادر مطالعهی قبلی، مناطق غالب ایمنی از آنتیژن BORIS شناسایی شد و پس از اصلاحات مناسب و ترجمهی معکوس در پلاسمید pcDNA3.1 به عنوان DNA واکسن قرار گرفت و موشهای Balb/c چهار نوبت توسط آن ایمن شدند. 14 روز پس از آخرین تزریق، میزان سیتوکینها و آنتیبادیهای اختصاصی اندازهگیری شد. همچنین، جهت بررسی اثر حفاظتی DNA واکسن، موشها با تزریق سلولهای ردهی سرطانی کولون (CT26) مبتلا به تومور شدند و رشد تومورها به مدت 28 روز بررسی گردید.
یافتههاواکسیناسیون با مولتی اپیتوپ DNA واکسن، موجب افزایش میزان سیتوکینهای Interferon gamma (IFN-γ)، Interleukin 4 (IL-4) (001/0 > P) و آنتیبادیهای اختصاصی Immunoglobulin G1 (IgG1)، IgG2a، IgG Total (001/0 > P) در مقایسه با گروههای شاهد (Phosphate buffered saline یا PBS و pcDNA3.1-VAC) گردید. همچنین، حجم تومورها به طور معنیداری (001/0 > P) در مقایسه با گروههای شاهد کاهش داشت.
نتیجهگیریبر اساس یافتههای این مطالعه، به کارگیری مولتی اپیتوپ DNA واکسن حاصل از آنتیژن BORIS در مدل موش مبتلا به تومور، میتواند به عنوان راهکاری برای القای پاسخ ایمنی ضد تومور و کاهش رشد تومور گردد.
کلید واژگان: ایمونوتراپی, DNA واکسن, سرطان کولون, پلاسمید, موش Balb, cBackgroundImmunotherapy is a new strategy to prevent and treat cancers. Cancer-testis antigens has gained lots of attention as the target of anti-cancer immunotherapy. In this study, Brother of regulator of imprinted sites (BORIS) cancer-testis antigen was used to design a DNA vaccine using bioinformatics tools, and its efficacy was assessed in murine colon cancer model in Balb/C mice.
MethodsIn our previous study, the immunodominant regions of the BORIS antigen were identified. They were used to design a DNA vaccine inside the pcDNA3.1 plasmid after appropriate modifications and reverse translation. The DNA vaccine was used to immunized BALB/c mice four times at weekly intervals. 14 days after the last injection, the levels of specific cytokines and antibodies were measured. Moreover, to evaluate the protective effect of the DNA vaccine, colorectal cancer cells (CT26) were injected into mice, and tumors’ growth progression evaluated for 28 days.
FindingsVaccination with this multiepitope DNA vaccine increased the level of gamma interferon (IFN-γ) and interleukin 4 (IL-4) cytokines (P < 0.001) and specific antibodies [immunoglobulin G1 (IgG1), IgG2a, IgG total] (P < 0.001) compared to control groups [phosphate buffered saline (PBS) and pcDNA3.1-VAC]. Moreover, mean tumors volume significantly decreased (P < 0.001) in the DNA vaccine immunized group compared to control groups.
ConclusionThis study suggests that the use of a BORIS antigen-derived DNA vaccine can be used as a strategy to induce a significant anti-tumor immune response, and inhibit murine colon tumors growth.
Keywords: Immunotherapy, DNA vaccine, Colorectal cancer, Plasmid, Mice, BALB C -
زمینه و هدف
Allium cepa به واسطه ترکیبات فلاونوئیدی علاوه بر خاصیت آنتی اکسیدانتی و ضدالتهابی، دارای خاصیت ضدسرطانی می باشند. Allium cepaبا حذف رادیکال های آزاد از شروع و پیشرفت سرطان جلوگیری می کند. در این مطالعه اثر پیشگیرانه Allium cepa در جلوگیری از تکثیر سلولهای سرطان پستان در موش ماده BALB/c مورد ارزیابی قرار گرفت.
روش کاردر تحقیق حاضر از موشهای BALB/c ماده(7-6 هفته ای) مبتلا به سرطان پستان بوسیله تزریق زیرجلدی رده سلولی موشی (4T1) به ناحیه غدد پستانی شکم استفاده شد. 8 سر موش در سه گروه: سالم، بیمار بدون درمان و گروه تجربی پیشگیری قرار گرفتند. گروه پیشگیری سه هفته قبل از القاء بیماری آب ریشه Allium cepa را دریافت کردند. آب ریشه پیاز قرمز (Allium cepa) بصورت روزانه به هر سر موش در گروه تجربی پیشگیری به مقدار ml/100gBW/day 0/1 خورانده شد. 7 هفته پس از القاء بیماری موشها تحت بیهوشی عمیق قرار گرفتند. در طی مدت آزمایش به طور یک روز در میان موش ها توزین و به دنبال پیدایش تومور تا پایان هفته هفتم حجم تومور توسط کولیس دیجیتالی اندازه گیری و وزن توده تومور نیز بعد از خروج از بدن توزین گردید. طحال نیز از بدن خارج و در محیط کشت 1640- RPMI حاوی 10% FBS قرار داده شد و جهت اندازه گیری مقادیر IFN-γ و IL-4 آزمایش ELISA صورت گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-18 صورت گرفت. برای ارزیابی اختلاف بین گروه ها از تحلیل واریانس یک طرفه و در صورت معنادار بودن آن جهت تعیین اختلافات بین گروهی از آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. همچنین برای بررسی آزمون فرضیه ها و تصمیم گیری در مورد پذیرش و یا رد فرضیه ها، سطح معنی دار<0.05 pدر نظر گرفته شد.
یافته هاوزن موش ها در هر سه گروه روند افزایشی داشت و وزن تومور و حجم تومور در گروه تجربی پیشگیری در مقایسه با گروه بیمار (شم) کاهش معنی داری یافت (به ترتیب 0/001< p, 0/0001/0(p<. در گروه تجربی پیشگیری در مقایسه با گروه بیمار مقادیرIFN-γ افزایش (0/001<p) و سطح IL-4 کاهش معنی داری (0/001 (< p یافته است.
نتیجه گیریبر اساس نتایج حاصل از این تحقیق مصرف Allium cepa به صورت پیشگیرانه و قبل از بروز بیماری می تواند رشد و تکثیر سلول های سرطانی و پیشرفت بیماری در موشهای مدل سرطان پستان را کاهش دهد.
کلید واژگان: اینترفرون گاما (IFN-γ), اینترلوکین 4 (IL-4), پیاز خوراکی(Allium cepa), سرطان پستان, موش Balb, cBackground & objectivesAllium cepa has anti-cancer, anti-oxidant and anti-inflammatory properties due to flavonoid compounds. Allium cepa can prevent the onset and progression of cancer by removing free radicals. In this study, the preventive effect of Allium cepa in preventing the proliferation of breast cancer cells in BALB/c mice was evaluated.
MethodsIn the present study, Female BALB/c mice at 6–7 weeks of age were subjected to the abdominal mammary gland subcutaneous injection with 5×106 viable 4T1 cells. Eight mice were placed in 3 groups: healthy group, the patient without treatment and the experimental group. The experimental group received Allium cepa root juice, three weeks before induction of disease. Daily, each mouse in the experimental group received 0.1 ml / 100 g BW / day fresh Allium cepa root juice. Seven weeks after induction, the mice were exposed to deep anesthesia. During the test, the mice were weighed every other day and after the appearance of the tumor, by the end of the seventh week, the volume of the tumor was measured using digital caliper and the tumor mass was removed and weighed. The spleen was removed from the body and cultured in 1640-RPMI medium containing 10%, FBS, and ELISA test was used to measure IFN-γ and IL-4 levels. Data analysis was performed using SPSS software version 18. One-way variance analysis was used to assess the difference between the groups and, if it was significant, Tukey's post hoc test was employed to determine the differences between the groups. Also, p-value less than 0.05 were considered as the level of significance for examining the hypothesis test and deciding whether or not to reject the hypothesis.
ResultsThe weight of mice in all three groups increased and tumor weight and tumor volume decreased significantly in the experimental group compared to the patient group (sham) (p<0.001, p<0.0001 respectively). In the experimental group, compared with the patient group, the levels of IFN-γ (p<0.001) and IL-4 levels decreased significantly (p<0.001).
ConclusionBased on the results of this study, the use of Allium cepa can prevent and reduce the growth and proliferation of cancer cells and disease progression in breast cancer mouse model.
Keywords: Allium cepa, Breast Cancer, BALB, c Mice, Interferon-Gamma (IFN-γ), Interleukin-4 (IL-4) -
هدفیکی از مشکلات مهم در درمان سرطان پستان، اثرات جانبی ناخواسته و مقاومت داروهای شیمی درمانی موجود است. بنابراین، همیشه نیاز برای یافتن عوامل ضد سرطانی جدید با سمیت محدود و مقاومت دارویی کم تر نسبت به سلول های سرطانی وجود دارد. مشتقات هیدرازیدی دارای طیف گسترده ای از فعالیت های زیستی من جمله ضد توموری می باشند. هدف این مطالعه، بررسی اثرات ضد سرطان پستانی یک مشتق هیدرازیدی جدید به نام 2- (فنیل تیو) بنزوییک اسید (5-نیترو-2-فوریلیدن) هیدرازید ( ترکیب A) در مدل موشی سرطان بود.مواد و روش ها106سلول 4T1 به ناحیه fat pad پستانی موش ماده 8-6 هفته ای نژاد BALB/c تزریق گردید تا مدل سرطان پستانی syngenic ایجاد شود. بهد از قابل لمس شدن تومورهای پستانی، فعالیت ضد توموری با تزریق داخل صفاقی دوزهای 1، 10 و 50 میلی گرم به ازای یک گیلوگرم وزن بدن در هر روز به مدت 3 هفته بررسی شد.یافته هامتاستاز ریه، 28 روز پس از تزریق سلول ها مشاهده و با آزمایشات هیستوپاتولوژیک تایید شد. نتایج نشان داد که گروه موشی تیمار شده با ترکیب A رشد تومور اولیه درهمه دوزهای دریافت شده در مدت 3 هفته تزریق ماده کاهش پیدا کرد و اثر دوزmg/kg 10 در کاهش اندازه تومور بیشتر از سایر دوزها بود. اطلاعات هیستوپاتولوژی کاهش رشد توموری را همراه با التهاب گسترده تایید نمود. هم چنین دوز mg/kg 10 اندازه تومور ریوی را کاهش و موجب نکروز گردید.نتیجه گیریدر مجموع، پتانسیل بالای ترکیب A، آن را به عنوان یک عامل شیمی درمانی امید بخش برای درمان سرطان پستان مطرح می نماید.کلید واژگان: سرطان پستان, هیدرازید, موش BALB, c, هیستوپاتولوژیKoomesh, Volume:20 Issue: 3, 2018, PP 582 -587IntroductionOne of the major problems of breast cancer is unwanted side effects and tumor resistance to the available chemotherapeutics. Therefore, there is always a need toward finding new anticancer agents with limited toxicity and less multidrug resistance of cancer cells. Literature studies on hydrazones have shown that these derivatives have a wide variety of biological activities including antitumoral effects. Thus, the aim of this study was to examine the antitumor effect of a novel hydrazide derivative [2- (phenlthoi) benzoid acid (5-nitor-2-furyline) hydrazid (Compound A)] in mammalian mice model.Materials And MethodsWe injected 106 4T1 cells into mammary fat pad of 6-8 week old female BALB/c mice to establish the syngenic breast cancer model. Following, the apperance of brerast tumors, the compound A was injected (i.p.) at doses of 1, 10 and 50 mg/kg per days for three weeks.Resultsung metastasis was observed after 28 days of cell injection, which was confirmed by histopathological experiments. Compound A treated mice group significantly reduced primary tumor growth at all tested doses; however, the dose of 10 mg/kg was the most effective in reducing the tumor size. Histopathologic data showed that the regression of tumor growth was associated with extensive inflammation. The dose of 10 mg/kg compound A reduced size of secondary lung tumor and caused necrosis.ConclusionCollectively, the great potential exhibited by compound A could make it a promising chemotherapeutic candidate for breast cancer.Keywords: Breast Cancer, Hydrazide, BALB, c Mice, Histopathology
-
زمینه و هدفاسطوخدوس و بهارنارنج دارای ترکیبات فلاونوئیدی بوده ودر طب سنتی ایران به عنوان آرام بخش استفاده می شوند. این مطالعه به منظور تعیین و مقایسه اثرات ضد افسردگی اسانس اسطوخدوس و بهارنارنج بر موش های سوری رزرپینه شده بود.روش کاردر این مطالعه تجربی 80 سر موش سوری به 10 گروه هشت تایی تقسیم شدند. گروه یک: گروه کنترل دریافت کننده نرمال سالین، گروه دوم رزرپین (5 میلی گرم/کیلوگرم)، گروه سوم تا ششم رزرپین (5میلی گرم/کیلوگرم) و اسانس بهارنارنج با دوزهای 200،100،50،25 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن. گروه هفتم تا نهم رزرپین (5میلی گرم/کیلوگرم) و اسانس اسطو خدوس با دوزهای 100،50،25 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن، گروه دهم، رزرپین. و ایمی پرامین (15 میلی گرم /کیلوگرم)، بصورت داخل صفاقی دریافت کردند. در همه گروه ها آزمون شنای اجباری انجام، سطح مالون دی آلدئید در بافت مغز جهت وضعیت استرس اکسیداتیو اندازه گیری و اطلاعات بدست آمده توسط نرم افزار SPSS و آزمون آماری ANOVA و توکی تعقیبی آنالیز شدند.یافته هابهارنارنج با دوز50 و 100میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن و اسطوخدوس با دوزهای 25 و 50 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن مدت زمان بی حرکتی موش ها ی رزرپینه شده و سطح مالون دی آلدئید را نسبت به گروه کنترل کاهش داد (01/P <).نتیجه گیریگیاهان اسطوخدوس و بهارنارنج دارای اثرات ضد افسردگی هستند و ممکن است با خاصیت آنتی اکسیدانی در ارتباط باشد.کلید واژگان: افسردگی, تست شنای اجباری, رزرپین, اسطوخدوس و بهارنارنج, موش Balb, CBackgroundLevandula angustifolia and Citrus aurantium essential oils possess phenolic compounds and in Iranian traditional medicine are commonly used as sedative. The aim of this study was to evaluate the antidepressant activities of Levandula angustifolia and Citrus bigaradia in adult reserpinized mice.MethodsIn this experimental study, mice were divided into 10 groups of 8 mice each, including: Group 1, control group received normal saline. Group 2, was treated reserpine (5 mg/kg, IP). Group 3, 4, 5 and 6 were treated with reserpine (5 mg/kg, IP) and four Citrus aurantium different doses (25, 50, 100, 200 mg/kg). Group 7, 8 and 9 were treated with reserpine (5 mg/kg, IP) and three Levandula angustifolia doses (25, 50, 100 mg/kg). Group 10 was treated with reserpine (5 mg/kg, IP) and imipramine (15 mg/kg). In all groups the forced swimming test was done and the level of malondialdehyde (MDA) in brain tissue was measured to estimate the oxidative stress status. Data were analyzed by one-way ANOVA and Tukey post hoc test.ResultsLevandula angustifolia, Citrus aurantium and imipramine in reserpinized mice caused the mice to spend less time in the forced swimming test, compared to the control group (pConclusionLavander and Citrus aurantium essential oils have considerable antidepressant activity which might be attributed to their antioxidant effects.Keywords: Depression, Forced swimming test, Levandula angustifolia, Citrus aurantium, Mice Balb, C
-
زمینه و هدفگیاه آلوئه ورا از جمله گیاهانی است که به دلیل دارا بودن خواص بی شماری مانند خاصیت رطوبت زایی، ضدمیکروبی، ضد قارچی، آنتی اکسیدانی و ضد التهابی برای درمان بسیاری از بیماری ها استفاده می شود. ولی بر اساس ترکیبات موجود در این گیاه، احتمال دارد که استفاده از آن در دوران بارداری خطر آفرین باشد. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثرات تراتوژنیک بر روی جنین موش در طی دوران بارداری بود.روش بررسیدر این مطالعه ی تجربی 40 سر موش ماده نژاد Balb/C به طور تصادفی به چهار گروه مساوی کنترل، شم، گروه تجربی 1 و گروه تجربی 2 تقسیم شدند. میزان 4/2 گرم بر کیلوگرم از عصاره ی آبی گیاه آلوئه ورا به گروه تجربی یک، به صورت متوالی در روز های 3،4،5،6 بارداری و گروه تجربی دو، به صورت متوالی در روز های 7،8،9،10 بارداری، به صورت درون صفاقی تزریق شد. تمامی موش ها در روز 15 بارداری تشریح شدند. بررسی نتایج به روش آماری آنالیز واریانس یک عاملی با تکرار انجام گرفت.یافته هادر گروه تجربی اول وزن جفت و جنین، CRL (طول فرق سری- نشیمنگاهی) جنین و قطر جفت کاهش معنی داری را دارا بودند
(001/0P<) در گروه تجربی دوم نیز کاهش معنی داری در وزن جفت و جنین (001/0P<) و همینطور کاهش معنی داری در اندازه ی قطر جفت وجود داشت (001/0P<) ولی تفاوت معنی داری در CRL جنین در مقایسه با گروه کنترل دیده نشد. علاوه براین ناهنجاری هایی مانند خونریزی زیر پوستی، بدن C شکل، سین داکتیلی و پولیپ در هر دو گروه تجربی مشاهده گردید.نتیجه گیریبا توجه به یافته های به دست آمده در این تحقیق می توان نتیجه گرفت احتمالا آلوئه ورا به عنوان یک ماده تراتوژنیسیتی می تواند در دوران بارداری خطرآفرین باشد.کلید واژگان: آلوئه ورا, بارداری, تراتوژنیسیتی, موش Balb, CBackground And ObjectiveAloe Vera plant is used in the treatment of many diseases due to its moisturizing, antimicrobial, antibacterial, antifungal, antiviral, antioxidant, and anti-inflammatory and other effects. However, owing to this plants various compounds, its consumption over pregnancy may be harmful.Materials And Methods2.4 g/kg of Aloe Vera extract was injected intraperitoneally to 40 mice. The first experimental group received the extract on days 3, 4, 5, 6, of pregnancy while the second experimental group received this extract on days 7, 8, 9, 10 of pregnancy. Simultaneous with these experimental groups, the control and the sham groups were considered for comparison. All mice were dissected on day 15 of pregnancy; fetuses were removed from uterus and the results were analyzed by one-way analysis of variance (ANOVA).ResultsIn the first experimental group, the weight of the placenta and fetus, Crown-Rump of fetus and placental diameter showed significant decrease (pConclusionThe results of this research elicit that Aloe Vera extract can be teratogen and harmful during pregnancy.Keywords: Aloe Vera, Pregnancy, Teratogen, Balb, C mice -
زمینه و هدفاسطوخدوس و بهارنارنج دارای ترکیبات فلاونوئیدی بوده ودر طب سنتی ایران به عنوان آرام بخش استفاده می شوند. این مطالعه به منظور تعیین و مقایسه اثرات ضد افسردگی اسانس اسطوخدوس و بهارنارنج بر موش های سوری بود.روش بررسیدر این مطالعه تجربی 54 سر موش سوری به 9 گروه 6 تایی تقسیم شدند. گروه یک: گروه کنترل دریافت کننده نرمال سالین، گروه دوم ،سوم، چهارم و پنجم بترتیب اسانس اسطوخودوس با دوزهای 25، 50، 75 و 100 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن و گروه های ششم، هفتم و هشتم اسانس بهارنارنج با دوزهای 25، 50 و 100 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن و گروه نهم ایمی پرامین با دوز 15 میلی گرم بازای هر کیلوگرم بصورت داخل صفاقی دریافت کردند. در همه گروه ها آزمون شنای اجباری انجام وزمان بی حرکتی توسط نرم افزار SPSS و آزمون آماری ANOVA و دانکن آنالیز شدند.یافته هااسطوخودوس با دوز 25 میلی گرم بازای هر کیلوگرم وزن بدن مدت زمان بی حرکتی را نسبت به گروه کنترل کاهش داد (05/P <) اما با دوز 100 میلی گرم بازای هر کیلوگرم وزن بدن مدت زمان بی حرکتی را نسبت به گروه کنترل افزایش داد(01/P <) . همچنین بهارنارنج با دوز 25، 50 و 100 میلی گرم بازای هر کیلوگرم وزن بدن مدت زمان بی حرکتی را نسبت به گروه کنترل تغییر نداد (05/P >).نتیجه گیریگیاه اسطوخدوس و بهارنارنج دارای اثرات ضد افسردگی هستند و ممکن است با خاصیت آنتی اکسیدانی در ارتباط باشد.کلید واژگان: افسردگی, تست شنای اجباری, اسطوخدوس و بهارنارنج, موش Balb, CBackground And AimsLavandula stoechas L and Citrus aurantium L. possess flavonoids and they have been used as sedative in Iranian traditional medicine. The aim of this study was to detect and compare the antidepressant activities of Lavandula and Citrus aurantium L in Balb/C mice.MethodsIn this experimental study, 54 mice were divided into 9 groups of 6 mice each. Group 1 was the control group and received normal saline. Groups 2, 3, 4 and 5 were treated with different doses of Essential oil of Lavandula (25, 50, 75,100 mg/kg, IP). Groups 6, 7 and 8 were treated with different doses of Essential oil of Citrus aurantium L. (25, 50, 100 mg/kg, IP). Group 9 was treated with imipramine (15 mg/kg, IP). In all groups, the forced swimming test was performed, and the duration of immobility time was expressed as Mean ± Standard error of the mean. Data were analyzed using one-way ANOVA and Tukey post hoc tests.ResultsThirty minutes before the forced swimming tests the mice received intraperitoneal injections of Citrus aurantium, lavender and imipramine, but they did not exhibit significant changes in immobilization times compared to the control group(P>0.05). The essential oil of Lavandula 25 mg/kg significantly decreased immobility time in the forced swimming test compared to the essential oil of Lavandula 100 mg/kg group (PConclusionEssential oils of Lavandula and Citrus aurantium L. similar to Imipramine have considerable antidepressant properties.Keywords: Depression, Forced swimming test, Lavandula stoechas L., Citrus aurantium, Essential oil
-
مقدمهلیشمانیوز بیماری انگلی مشترک بین انسان و حیوان است که توسط گونه های مختلف انگل لیشمانیا ایجاد می شود ودر مناطق گرمسیر و نیمه گرمسیر جهان بومی است. یکی از شایع ترین اشکال این بیماری فرم پوستی آن است که متاسفانه از سراسر ایران به صورت همه گیر و بومی گزارش می شود، گیاه علفی کرک دار چند ساله به نام محلی «خوچوبه» و رسمی زنگوله ای لوله باریک «از خانواده گل گاوزبان و با نام علمی Onosma stinosiphon “. در گذشته به عنوان ضماد برای درمان بریدگی های سطحی پوست، زخم و جوش مورد استفاده قرار گرفته است. هرچند که خواص درمانی این گیاه در هیچ کتاب دارویی ذکر نشده اما خاصیت ضدعفونی کننده گی اش در محل زخم به اثبات رسیده است، افزون بر اینکه عوارض ناخواسته جانبی ندارد. لذا هدف از این پژوهش تاثیرعصاره زنگوله ای لوله باریک برزخم سالک در موش BALB/C مبتلابه سالک می باشد.روش بررسیاین پژوهش از نوع تجربی و به شیوه کارآزمایی آزمایشگاهی است. انگل لیشمانیا گونه Leishmania tropica عامل سالک شهری به میزان مناسب در محیط های NNN و RPMI1640 کشت داده شد سپس موش ها در پنج گروه 10 تایی بشرح ذیل دسته بندی شدند.گروه های اول،دوم و سوم دریافت کننده غلظت های 80، 60 و 40 درصد عصاره گیاهی،گروه چهارم گروه کنترل بود. همه گروه ها همزمان به انگل مبتلا شدند. سپس ریشه گیاه زنگوله ای لوله باریک به میزان لازم تهیه و عصاره الکلی آن تهیه شد بلافاصله پس از ظهورزخم سالک در موش ها، پایش با اندازه گیری وزن موش و قطر زخم ها همراه با تجویز یک روز در میان غلضت های عصاره آغاز شد این کار تا زمان مرگ آخرین موش گروه کنترل ادامه یافت که روز تلف شدن موش های هر گروه یادداشت،ضمنا با تشریح موشها و پهنای طحال هر موش با خط کش اندازه گیری و سرانجام داده ها در رایانه ثبت و با استفاده از بسته نرم افزاریSPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.یافته هامیانگین وزن موشهای دریافت غلظت های متفاوت زنگوله ای لوله باریک با میانگین وزن موشهای شاهد اختلاف معنی دار نشان نداد (05/)کلید واژگان: سالک, زنگوله ای لوله باریک, موش BALB, C, عصارهTolooe Behdasht, Volume:14 Issue: 2, 2015, PP 106 -114IntroductionLeishmaniasis is wide range, worldwide, without drug, vaccine, secticide and has not sterile immunity and Efforts in this field has not been successful. Research on efficacy of medicinal plants, is including the research infrastructure. Herbaceous plants tomentose perennial local name Khouchoobe in Kerman And official Zangoolaei Looleh baric and scientific name Onosma stinosiphon "Traditionally in the past as a poultice to treat skin, superficial cuts, wounds and acne has been used. Its disinfectant properties at the site of the wound have been proved. Cutaneous Leishmaniasis is throughout the country as epidemics and endemic. Purpose of this is Effectiveness Comparison between Onosma. This study was to Effect of Onosma stinosiphon Extract on Cutaneous Leishmaniasis in Infected BALB/c mice.Methodssufficient root of Onosma stinosiphon were minced and they were dissolved in Ethanol 80. Then they were placed into the stirrer with magnets in room temperature for 24 hours. Next, they were softened. This compound was, first, sterilized and prepared as tropica with concentration of 40, 60 and 80%. It was refrigerated until used. In the lab, 50 BABL/c mice were infected with the parasite Leishmania (L) tropica, They were divided into four control groups and a group that received 40, 60, and 80% concentration of the extract- Onosma stinosiphon and Honey As soon as the Leishmania lesion appeared, Extract- Onosma stinosiphon was applied every two days. As well, the foot and the size of the lesion were measured; the weight was also taken in all mice in the four groups by using ale and coliss every week until the death of the last mouse in the control group.ResultsAverage weight of mice receiving extracts each other and an average weight of mice of receiving honey with an average weight of control mice showed no significant difference (P> 0.05). Average diameter ulcer mice receiving extracts each other and an Average diameter ulcer mice receiving honey with an average diameter size of mice control mice showed significant difference (P = 0.000). Determine the average size of the spleen (mm) and compare survival time (days) in any study group which was not significant (P> 0.05).Conclusiontopical use of Onosma stinosiphon extract in the treatment of cutaneous Leishmaniasis wounds causes to be the growth slower diameter size and use of topical honey prevention of cause necrosis and creation of secondary bacterial infections are, but it Do not none whole parasite removal from the body.Keywords: Cutaneous Leishmaniasis, Onosma stinosiphon, BALB, c Mice, Extract
-
مقدمهاز سیر با نام علمی Allium Sativum در طب سنتی ایران به عنوان درمانی برای بیماری های مختلف مانند عفونتها، سرطانها و... یاد شده است. نیتریک اکساید در طی پاسخ های ایمنی و التهابی تولید می شود. با توجه به اثرات متعدد سیر و اعمال مختلفی که نیتریک اکساید در بدن دارد برآن شدیم تا در این مطالعه اثر عصاره سیر را برسطح سرمی متابولیتهای نیتریک اکساید (نیترات و نیتریت) موشهای balb/c بسنجیم.مواد و روش ها30 سر موش balb/c ماده 6-8 هفته بطور تصادفی به 6 گروه تقسیم شدند. سه گروه موشهای گروه های دارو که روزانه 20میلی گرم بر کیلوگرم عصاره سیر و گروه های کنترل هم حجم آن سرم فیزیولوژی بصورت درون صفاقی دریافت می کردند. موشها در سه گروه مجزا 24 ساعت، یک هفته و دو هفته بعد از آخرین تجویز کشته شدند. بعد از تهیه سرم، میزان نیتریت و نیترات هر سرم با روش گریس سنجیده شد. نتایج بدست آمده با آزمون آماری تی- استیودنت بررسی گردید.نتایجسطح نیتریت اولیه سرمی 24 ساعت و یک هفته بعد از آخرین تجویز عصاره سیر 5/7 و 29 درصد و سطح نیترات+نیتریت 42 و 12 درصد، نسبت به گروه کنترل افزایش یافته است. دو هفته بعد از آخرین تجویز نسبت به گروه کنترل نیتریت اولیه 5 /2 درصد کاهش ولی سطح نیترات+نیتریت به میزان 8/ 4 درصد افزایش یافته است. هیچ یک از اختلافات مشاهده شده با آزمون T-Test از نظر آماری معنی دار نبود.نتیجه گیریعصاره سیر موجب افزایش سطح سرمی متابولیتهای نیتریک اکساید می شود ولی این تاثیر از نظر آماری معنی دار نیست؛ و این اثر سیر تا دو هفته بعد ازتجویز باقی می ماند ولی به مرور زمان ضعیف می شود.
کلید واژگان: سیر, نیتریک اکساید سرمی, واکنش گریس, استونیتریل, موش balb, cBackground And ObjectiveAllium sativum or garlic belongs to Liliaceae family. Garlic has been used in the Iranian Traditional Medicine for treatment of different diseases like infections, cancers, digestion disorders and heart diseases. Nitric oxide (NO) is produced in immunity response and inflammatory conditions. According to immunomodulator effect of garlic, the effect of garlic extract on serum metabolites of NO (nitrite and nitrate) in balb/c mice was studied.Material And MethodsIn this experimental study, 30 balb/c mice (female, 6-8 weeks old) were divided into 6 groups (three groups received garlic and three groups as control). Each mouse received 20 mg/kg/day of garlic extract intraperitonealy for one week (mice in control groups received normal saline). Mice were killed at 24 hours, 1st and 2nd weeks after garlic extract treatment. Serum was prepared and nitrite and nitrate were assayed by Greiss method. Meanwhile, t test was used for statistical analysis.ResultsPrimary nitrite increased by 7.5% and 29% and nitrite +nitrate increased by 42% and 12% in 24 hours and one week after last injection, respectively. Primary nitrite decreased by 2.5% and nitrite +nitrate increased by 4/8% two weeks after last injection. All t-test values were not significant.ConclusionOne week administration of 20 mg/kg of garlic extract increases serum NO metabolites levels time dependently but not significantly and this effect weakens with time.Keywords: Allium sativum, Serum nitric oxide, Griess reaction, Acetonitril, Balb, c mice -
سابقه و هدفتحقیقات قبلی، پلاسمید حاوی ژن TSA (Thiol-specific antioxidant) را به عنوان واکسن مفید در لیشمانیوز جلدی ناشی از لیشمانیا ماژور پیشنهاد داده بود. به تازگی نقش اینترلوکین-22 (22IL) در ترمیم بافت ثابت شده است. در این تحقیق اثر سیتوکین 22IL به همراه پلاسمید کد کننده پروتئین TSA لیشمانیا ماژور در موش BALB/c بررسی شد.مواد و روش هااز پلاسمید نوترکیب 3pcDNA حاوی ژن کد کننده پروتئین (pcTSA) TSA لیشمانیا ماژور، همراه با سیتوکین 22IL استفاده شد. 60 سر موش ماده BALB/c به 4 گروه 15 تایی تقسیم شدند. گروه های شاهد PBS و 3pcDNA دریافت کردند و یک گروه از موش ها در سه نوبت با پلاسمید حاوی ژن TSA به صورت IM (Intramuscular) واکسینه شدند. گروه چهارم موش ها علاوه بر پلاسمید حاوی ژن TSA، پروتئین 22IL را نیز دریافت نمودند. سنجش ایمنی سلولار با اندازه گیری سیتوکین های 4IL و گامااینترفرون و تست MTT و بررسی ایمنی هومورال با اندازه گیری 1IgG، a2IgG و IgG total با روش ELISA (Enzyme-linked immunosorbent assay) انجام گرفت. اندازه گیری قطر زخم، طول عمر و وزن موش ها نیز انجام شد.یافته هااستفاده توام از پلاسمید حاوی ژن کد کننده پروتئین TSA همراه با 22IL به صورت معنی داری باعث افزایش میانگین گامااینترفرون و کاهش میانگین 4IL- نسبت به سایر گروه ها شد؛ در حالی که میزان مرگ و میر در هفته 27 بعد از چالش برای گروه های شاهد 100 درصد و میزان بقا برای گروه های 22IL + pcTSA و pcTSA به میزان 80 درصد بود. گروه 22IL + pcTSA بالاترین وزن را در هفته 30 داشت. 22IL + pcTSA با داشتن زخم کوچک تر نسبت به pcTSA و گروه های شاهد دارای اختلاف معنی داری با گروه های فوق بود.استنتاجنتایج به دست آمده کارایی pcTSA توام با 22IL را در بهبود اثر واکسیناسیون لیشمانیوز جلدی نشان می دهد.
کلید واژگان: اینترلوکین, 22, ژن کد کننده پروتئین TSA, لیشمانیا ماژور, موش BALB, cBackground andPurposePrevious Research shows the use of plasmids containing genes TSA to be useful as vaccines for Leishmania major. Recently, the role of interleukin-22 (IL-22) in tissue repair has been demonstrated. In this research, the effect of IL-22 on encoding TSA gene of Leishmania major in BALB/c mice was assessed.Materials And MethodspcDNA3 plasmid containing the gene encoding TSA protein (pcTSA) of Leishmania major, along with the cytokine IL-22 was used. 60 BALB/c mice were divided to 4 groups of 15. Control groups received pcDNA3 and PBS and a group was vaccinated intramuscularly with the TSA gene containing plasmid. Fourth group received plasmid containing the gene for the TSA and IL-22 protein. IL-4 and interferon gamma (IFN-γ) levels (MTT test) were used to evaluate the cellular immunity and IgG2a, IgG1 and Total IgG levels [enzyme-linked immunosorbent assay (ELISA) method] to evaluate the humoral immunity. Measuring the diameter of the lesions and the age and weight of the mice was performed.ResultsThe simultaneous use of plasmid containing the gene encoding protein TSA and IL-22 significantly increased the mean level of IFN-γ and reduced the mean level of IL-4 compared to the other groups. While the mortality rate at 27th week after intervention was 100 % in the control group, the surveillance rates of pcTSA and pcTSA + IL-22 groups were 80%. pcTSA + IL-22 group had the highest weight in 30th week. pcTSA + IL-22 group had significantly smaller lesions compared to control and pcTSA groups.ConclusionResults show the efficacy of pcTSA + IL-22 in improving the vaccination of cutaneous leishmaniasis.Keywords: Interleukin, 22, TSA gene, Leishmania major, BALB, c mice -
زمینه و هدف
سلول های بنیادی به دلیل توانایی تمایز به سلول های مختلف، تکثیر و کشت نسبتا آسان و داشتن ویژگی های تعدیل ایمنی به عنوان منبعی امیدبخش برای ترمیم بافتی هستند. با وجود تحقیقات وسیع بر روی فنوتایپ ایمنی سلول های بنیادی مزانشیمی، نبود مارکر اختصاصی چالش هایی برای محققان در بر دارد. هدف از این مطالعه جداسازی سلول های بنیادی مزانشیمی از بافت چربی و ریه و مقایسه ی بیان مارکرهای پروتئینی در سطح این سلول ها است.
روش بررسیسلول های بنیادی مزانشیمی از ریه و بافت چربی موش جداسازی و کشت شدند. محیط های تمایزی اختصاصی برای بررسی های تمایزی به آن ها اضافه شد. در نهایت میزان بیان آنتی ژن های سطحی با اضافه کردن آنتی بادی های مونوکلونال در دو جمعیت سلولی با روش فلوسیتومتری مورد مقایسه قرار گرفتند.
یافته هاهر دو سلول بنیادی ساکن بافت به خوبی تکثیر شدند و تمایز به استئوسیت و آدیپوسیت در آن ها قابل مشاهده بود. همچنین سلول های بنیادی ریوی و بافت چربی دارای مارکرهای CD90، CD73 و CD105 بودند و از طرفی دیگر مارکرهای CD34، CD45 و CD11b را بیان نمی کردند. در این مطالعه سلول های بنیادی مزانشیمی ریوی دارای درصد پایین تری از مارکر CD105 را نسبت به سلول های بنیادی مزانشیمی بافت چربی بودند.
نتیجه گیریسلول های بنیادی مزانشیمی از ریه جداسازی شدند و مشابه سلول های بنیادی مزانشیمی بافت چربی مارکرهای شایع مرتبط با سلول های بنیادی مزانشیمی را بیان کردند.
کلید واژگان: سلول های بنیادی مزانشیمی, بافت چربی, ریه, موش BALB, c, ایمونوفنوتایپBackground And ObjectiveMesenchymal stem cells are promising sources of stem cells for tissue repair because of their ability to differentiate into different cells، easy proliferation and culture، and immunomodulatory properties. Despite extensive research on the immunophenotype of mesenchymal stem cells، a lack of specific markers comprises challenges for researchers. The aim of this research was to isolate and expand murine lung and adipose derived mesenchymal stem cells and to compare their expression of surface protein markers.
Materials And MethodsMesenchymal stem cells were isolated from murine lung and adipose tissues. Specific differentiation media were added for differential investigations. Finally، the expression of surface antigens were measured by flow cytometry and compared in both cell populations.
ResultsMesenchymal stem cells from both tissues were proliferated well and adipocyte and osteocyte differentiations were observed. Moreover، they showed CD73، CD105 and CD90 expression، but no expression of CD34، CD45 and CD11b was observed. In this study، lung CD105+ mesenchymal stem cells possessed lower percentage than those in adipose tissue.
ConclusionMesenchymal stem cells were isolated from lung similar to adipose derived mesenchymal stem cells and expressed common markers associated with adipose tissue mesenchymal stem cells.
Keywords: Mesenchymal stem cells, Adipose, Lung, BALB, c Murine, Immunophenotype -
مقدمهاستافیلوکوکوس اورئوس و سالمونلا تیفی موریوم از عوامل مهم عفونت های کسب شده از مراکز بهداشتی درمانی و بیمارستان ها هستند. عفونت های ناشی از استاف اورئوس مقاوم به متی سیلین معمولا در بیمارستان بوده و در سذاسذ جهان در حال افزایش می باشند. مطالعات گسترده ای جهت یافتن ترکیب های جدید به عنوان جایگزین آنتی بیوتیک ها صورت پذیرفته است. هدف از این پژوهش ارزیابی و مقایسه فعالیت ضد باکتریایی عصاره های پنیرک و نانو ذرات نقره علیه استافیلوکوکوس اورئوس و سالمونلا تیفی موریوم مقاوم است.
روش پژوهش: در این پژوهش که در شرایط آزمایشگاهی و مدل حیوانی انجام می گیرد.ابتدا عصاره های آبی و اتانولی برگ های پنیرک تهیه و میزان MIC و MBC عصاره ها و نانوذرات نقره بر روی استافیلوکوکوس اورئوس و سالمونلا تیفی موریوم با روش های رقت در براث و انتشار چاهکی در آگار تعیین گردید. در مطالعه مدل حیوانی، ابتدا CFU/ml105×5 باکتری استافیلوکوکوس اورئوس و سالمونلا تیفی موریوم به صورت داخل صفاقی به 24سر موش ماده BALB/c به 8 گروه 3 تایی تقسیم و از هر تیمار به 2 گروه تزریق و 2 گروه نیز به عنوان گروه های شاهد دریافت کننده نرمال سالین استریل بودند تزریق و بعد از 24 ساعت مقدار 5/0 سی سی (برابر با غلظت MBC عصاره ها و نانو ذرات نقره) از عصاره های`پنیرک و نانوذرات نقره به صورت داخل صفاقی تزریق شد و تعداد کلونی های باکتری های مذکور طحالی پس از 7 روز از آلودگی با کشت بر روی محیط مولر-هینتون آگار شمارش گردید. یافته ها با نرم افزار SPSS و آزمون آماری One Way ANOVA LSD)) تحلیل و در p کمتر از 05/0 معنی دار تلقی شدند.یافته هانتایج به دست آمده مشخص نمود که MIC و MBC عصاره آبی پنیرک برای استافیلوکوکوس اورئوس 2/3 و 5/6 میلی گرم بر میلی لیتر و عصاره اتانولی 5/6 و 13 میلی گرم بر میلی لیتر و نانو ذرات نقره ppm 2/6و 5/12 بودند و میزان MIC و MBC عصاره های آبی و اتانولی پنیرک برای سالمونلا تیفی موریوم با یک دیگر برابر و مقدار آن ها 2/52 و 5/104 میلی گرم بر میلی لیتر و برای نانودرات نقره ppm 5/12و 25 بودند. در مدل حیوانی(in vivo)، میانگین تعداد استافیلوکوکوس اورئوس رشد کرده در 24 ساعت پس از کشت سوپرناتانت طحالی برای عصاره های آبی و اتانولی پنیرک به ترتیب CFU/ml 103×3، CFU/ml 104×2 و برای نانو ذرات نقره CFU/ml300 در مقایسه با گروه کنترل CFU/ml107×3 و برای سالمونلا تیفی موریوم به ترتیب CFU/ml103×6، CFU/ml104×7 و 500 CFU/mlدر مقایسه با گروه کنترل CFU/ml108×4 بودند.نتیجه گیریدر مجموع نتایج بررسی های شرایط آزمایشگاهی و مدل حیوانی مشخص نمود که عصاره آبی پنیرک و نانو ذرات نقره در مقایسه با عصاره اتانولی بیشترین فعالیت ضد میکروبی موثر بر روی استافیلوکوکوس اورئوس و سالمونلا تیفی موریوم دارند و می توانند در ساخت داروهای جدید مفید باشند.
کلید واژگان: استافیلوکوکوس اورئوس, سالمونلا تیفی موریوم, موش BALB, c, نانوذرات نقره, عصاره های پنیرکIntroductionStaphylococcus aureus and Salmonella typhimurium are an important cause of community and hospital acquired. infections caused by methicillin resistant S. aureus are mainly nosocomial and are increasing in all around the world. Many attempts have been made by the researchers to find new compounds as an appropriate substitute for these antibiotics. The aim of this study is evaluation and comparison of antibacterial activity of Malva neglecta extracts and nanosilver particles against resistant Staphylococus aureus and Salmonella typhimurium.MethodIn this study aquatic and ethanolic extracts of Malva neglecta leaves prepared, and MIC and MBC of extracts and nanosilver particles for Staphylococus aureus and Salmonella typhimurium calculated with broth macrodilution and agar well diffusion methods. In animal model study, 5×105 CFU/ml of eacth bacteia was inoculated intraperitoneally and after 24 h, 0.5 cc (as MBC concentration of each extracts and nanosilver particles) of each Malva neglecta extracts and nanosilver particles inoculate i.p to female BALB/c mice. Then, the count of baceria in spleen were determined on Muller-Hinton agar after 7 days as the standard protocol.ResultsResults indicated that MIC and MBC of Malva neglecta aquatic extract for Staphylococus aureus were 3.2 and 6.5 mg/ml and for ethanolic extract were 6.5 and 13 mg/ml and for nanosilver particles were 6.2 and 12.5 ppm, respectively and MIC and MBC of Malva neglecta aquatic and ethanolic extracts for Salmonella typhimurium were equal to 52.2 and 104.5 mg/ml and for nanosilver particles were 12.5 and 25 ppm, respectively. The in vivo average grown Staphylococus aureus 24 hours after of culture of spleen supernatant for aquatic and ethanolic extracts were 3×103 CFU/ml and 2×104 CFU/ml and for nanosilver particles were 300CFU/ml, respectively in comparison with control group (3×107 CFU/ml). Also this in vivo results for Salmonella typhimurium were 6×103 CFU/ml and 7×104 CFU/ml for aquatic and ethanolic extracts for nanosilver particles were 500 CFU/ml, respectively in comparison with control group (4×108 CFU/ml). Conclotion: Overally in vitro and animal model the results indicated that aquatic extract of Malva neglecta and nanosilver particles were shown the most effective antimicrobial activity on Staphylococus aureus and Salmonella typhimurim in comparison with ethanolic extract and they can be useful in production of new drugs.Keywords: Staphylococus aureus, Salmonella typhimurium, BALB, c Mice, Silver nanoparticle, Malva neglecta Extracts -
سابقه و هدفلیشمانیوز جلدی یکی از معضلات مهم بهداشتی در ایران می باشد. با توجه به اهمیت بیماری و مقاومت داروهای شیمیایی در درمان آن، این مطالعه به منظور تاثیر داروی گیاهی آرتمتر بر زخم ناشی از لیشمانیا ماژور صورت گرفت.مواد و روش هااین مطالعه تجربی بر روی 25 موش Balb/c در 5 گروه شامل گروه های درمان با آرتمتر (دو گروه پماد و تزریقی)، گروه تحت درمان با گلوگانتیم و دو گروه کنترل صورت پذیرفت. موش هایی که با لیشمانیا ماژور سویه استاندارد (MRHO/IR/75/ER) آلوده شده بودند، دو هفته تحت درمان قرار گرفته و در پایان قطر زخم آنها بررسی شد.نتایجدر گروه موش های آلوده تحت درمان با داروی آرتمتر به فرم پماد، میانگین قطر زخم از294/1 سانتی متر به 214/0 سانتی متر کاهش پیدا کرد و با گروه آلوده بدون درمان از روز پنجم تا انتهای درمان دارای اختلاف معنی دار بود (05/0>P). در گروه آلوده تحت درمان با داروی آرتمتر به فرم تزریقی میانگین قطر زخم از 913/0 سانتی متر به 256/0 سانتی متر کاهش پیدا کرد که از روز چهارم تا انتهای درمان، با گروه آلوده بدون درمان دارای اختلاف معنی دار بود (05/0>P). هم چنین، مقایسه قطر زخم ها نشان داد که از روز پنجم تا انتهای درمان گروه آلوده تحت درمان با گلوکانتیم با گروه آلوده بدون درمان دارای اختلاف معنی داری می باشد (05/0>P).نتیجه گیریاستفاده از داروی آرتمتر به روش پماد در کاهش قطر زخم ناشی از لیشمانیا ماژور موثر بوده و با توجه به تجویز آسان و عدم احساس درد به هنگام تجویز آن توصیه می شود.
کلید واژگان: لیشمانیا ماژور, داروی آرتمتر, پماد, تزریقی, موش Balb, cFeyz, Volume:16 Issue: 6, 2013, PP 529 -535BackgroundLeishmaniasis is an important health problem in Iran. Considering the importance of the disease and its resistance to the chemical drugs، this study aimed to examine the effect of artemether on the recovery of lesions caused by Leishmania major.Materials And MethodsThis experimental study was performed on 25 Balb/c mice in 5 groups: two groups were treated with artemether (ointment and injection)، one group with glucantime and the two control groups. The mice infected with Leishmania major (MRHO/IR/75/ER) were treated for two weeks. Finally، the lesion diameter was evaluated.ResultsMean diameter of lesion in the infected group treated with ointment of artemether decreased from 1. 294 to 0. 214 cm; five days after the start of treatment until the end of treatment، a significant difference was seen in the mean diameter of lesions between the infected group treated with artemether and the untreated group (P<0. 05). Mean diameter of lesion in the infected group treated with artemether injection decreased from 0. 913 to 0. 256 cm; four days after the start of treatment until the end of treatment، a significant difference was seen in the mean diameter of lesions between the infected group treated with artemether and untreated group (P<0. 05). Moreover، five days after the start of treatment until the end of treatment، a significant difference was seen in the mean diameter of lesions between the group treated with glucantime and untreated group (P<0. 05).ConclusionAdministration of artemether ointment، as a painless and easy method، is effective in the treatment of cutaneous leishmaniasis.Keywords: Leishmania major, Artemether, Ointment, Injection, Balb, c -
زمینهمحتوای سیر با داشتن آنزیم هایی همچون آلیناز به مرور زمان در حال تغییر است. در این تحقیق اثر سیر سه ماه مانده در مقایسه با سیر تازه بر روی رشد سلول های فیبروسارکوما در موش Balb/c مورد بررسی قرار گرفته است.مواد و روش هادر این مطالعه ی مداخله ای، تعداد 40 موش Balb/c ماده inbred به طور تصادفی به 5 گروه، تقسیم شدند. سلول های WEHI 164 در زیر پوست ناحیه ی سینه ی حیوان تزریق شد. دو هفته قبل و سه هفته بعد از تزریق سلول های سرطانی، cc 2/. نرمال سالین (NS) یا 20 میلی گرم بر کیلوگرم از عصاره های سیر تازه یا سه ماه مانده به روش تزریق داخل صفاقی (IP) به موش ها تزریق شد. 5 روز بعد از تزریق سلول ها، تا روز 21 هر دو روز یک بار مساحت تومورها، اندازه گیری و با آزمون ANOVA با یکدیگر مقایسه شدند. مقدار ترکیبات فنولی و قدرت آنتی اکسیدانی عصاره ها نیز اندازه گیری شد.
یافته هامقدار فنول کل در سیر تازه 61/12 میلی گرم بر گرم و در سیر سه ماه مانده 89/ میلی گرم بر گرم بود. کارایی سیر تازه (63/35) در مقایسه با سیر سه ماه مانده (2/10) در پیشگیری از اکسیداسیون بیشتر بود (05/0>P). میانگین اندازه ی تومورها در گروه هایی که سیر تازه را دریافت کرده بودند، کوچکتر از گروه کنترل بود و با گذشت زمان بیشتر می شد به گونه ای که اختلافی معنی دار در گروه های نام برده در روزهای 17، 19 و 21 دیده شد (001/0=P). تزریق سیر سه ماه مانده، تاثیری در مهار رشد سلول های سرطانی در مقایسه با گروه کنترل نداشت (61/0=P).نتیجه گیرییافته ها نشان داد که مصرف سیر، ممکن است نقش مهمی در کنترل و جلوگیری از رشد فیبروسارکوما داشته باشد. این اثر ضد توموری سیر با گذشت زمان کاهش می یابد، بنابراین مصرف سیر تازه توصیه می شود.
کلید واژگان: سلول های سرطانی, موش Balb, c, سیر, فیبروسارکوماBackgroundGarlic components may change due to its enzymes activity such as alliance. In this research the effect of three months old garlic on the growth of WEHI-164 fibrosarcoma cells was examined in comparison with fresh garlic in Balb/c mice.Material And MethodsIn this interventional study 40 female inbred Balb/c mice were designated into 5 groups. WEHI-164 cells were injected subcutaneously in the chest of animal. Two weeks before and three weeks after injection of cancer cells، 0. 2 cc of normal saline or 20 mg/kg extracts of fresh or three months old garlic was injected intraperitoneally (IP) to mice. Five days after cells’ injection until day 21، every other day، and the mean size of tumors was measured and compared with each other، using ANOVA test. The antioxidant potential of extracts and the amount of total phenolic were also measured.ResultsThe amount of phenolic compounds in fresh garlic extract was 12. 61mg/g and in three months old garlic was 2. 89 mg/g. The efficiency of fresh garlic (35. 63) was further compared with three month old garlic (10. 2) in prevention of oxidation (p<0. 05). The mean size of tumors in groups which received fresh garlic was smaller than that of control group. This tumor size was increased by time، so that a significant difference in mention groups could be seen on days 17، 19 and 21 (p=0. 001). Injection of 3-months old garlic had no effect on inhibition of growth of cancer cells compared to control group (P=0. 61).ConclusionFindings showed that garlic consumption might have important role in control and prevention of fibrosarcoma growth. But along with time the beneficial effect of garlic on cancer cells is reduced. Therefore، fresh garlic consumption is recommended.Keywords: cancer cells, Balb, c mice, garlic, fibrosarcoma -
زمینه و هدفلیشمانیزاسیون روشی موثر در پیشگیری از سالک می باشد. استانداردسازی لیشمانیا و شرایط نگه داری انگل از دشواری های این روش می باشد. در این مطالعه تاثیر استفاده از مواد نگه دارنده ی مختلف بر میزان عفونت زایی انگل بررسی شده است.
روش اجرا: انگل Leishmania major در مراحل رشد لگاریتمی، شروع ایستا و انتهای مرحله ی ایستا، قبل از انجماد و بعد از انجماد با استفاده از مواد نگه دارنده ی مختلف با ترکیبات متنوع (ساکارز، گلیسرول، ترهالوز، گلوکز، سوربیتول و ([dimethyl sulfoxide [DMSO) به موش های BALB/c تلقیح و میزان عفونت زایی بررسی شد. از آزمون IFA به منظور تعیین میزان انگل های متاسیکلیک استفاده شد.یافته هادرصد انگل های زنده در ماده های نگه دارنده ی در مراحل مختلف رشد از 89% تا 2/98% بود. در گروهی که انگل مرحله ی رشد لگاریتمی در مواد نگه دارنده ی ساکارز+ گلیسرول و DMSO دریافت کرده بودند بروز ضایعات از هفته ی سوم شروع و در هفته ی پنجم به 100% رسید. درگروهی که انگل شروع مرحله ی ایستا و انتهای مرحله ی ایستا در مواد نگه دارنده های DMSO، ساکارز + گلوکز، ساکارز + گلیسرول و گلیسرول 15% دریافت کرده بودند بروز ضایعه بین هفته های 4 تا 5 شروع و در هفته ی 8 به 100% می رسید. میزان انگل های متاسیکلیک در مراحل مختلف رشد لگاریتمی، شروع مرحله ی ایستا و خاتمه ی ایستا به ترتیب افزایش یافت.نتیجه گیریرابطه ی مستقیم بین درصد زنده بودن انگل و میزان بروز ضایعه مشاهده گردید. ماده ی نگه دارنده ی ساکارز 5/22% + گلیسرول 5/22% برای حفظ عفونت زایی انگل مناسب می باشد. رابطه ی مستقیمی بین میزان پروماستیگوت های متاسیکلیک عفونت زا و میزان بروز ضایعه در مراحل مختلف رشد در موش BALB/c وجود دارد.
کلید واژگان: لیشمانیا, لیشمانیا ماژور, عفونت زایی, موش BALB, cBackground And AimLeishmanization (LZ) is an effective tool to prevent cutaneous leishmaniasis. Standardization of Leishmania is the main drawback of LZ. The aim of this study was to assess the effect of various preservatives on the infectivity of Leishmania.MethodsL. major harvested at different stages of growth; logarithmic, early and late stationary phases were frozen using various preservatives of saccharose, glycerol, trehalose, glucose, sorbitol, and dimethyl sulfoxide (DMSO). The harvested parasites were inoculated into BALB/c mice before and after freezing. The infectivity of the parasites was checked. IFA test was used to assess the rate of metacyclic parasite.ResultsThe ratio of live Leishmania in different growth stages and various preservatives were 89.0% to 98.2%. The lesion development in groups of mice which received Leishmania in sacarose + glycerol or DMSO was started from 3rd week and at 5th week all the mice showed lesion. The group of mice which were inoculated with early or late stationary phases in saccharose + glucose, saccharose + glycerol, glycerol 15% or DMSO showed lesion from 4th to 5th week and in 100% showed lesions at 8th week. The rate of metacyclic parasites increases from log phase to early and late stationary phases.ConclusionThere was a correlation between percent of live parasite and the rate of lesion development in BALB/c mice. Saccharose 22.5% + Glyserol 22.5% were the most appropriate preservative to freeze L. major. IFA test is used to detect metacyclic Leishmania. A correlation was seen between the rate of lesion development in BALB/c mice and IFA positivity.Keywords: Leashmania, Leishmania major, virulence, BALB, c mouse -
مقدمه
اثر مثبت سیر در ممانعت از رشد بعضی از انواع سرطان در مطالعات مختلف نشان داده شده است ولی اثر آن بر رشد فیبروسارکوم مشخص نیست. در این مطالعه اثر پیشگیری کننده و درمانی عصاره هیدروالکلی سیر تازه در مقایسه با اندام هوایی آن، بر رشد فیبروسارکومایWEHI 164 در موش سوری مورد آزمایش قرار گرفته است.
روش بررسیدر این مطالعه مداخله ای، تعداد 48 سر موش Balb/cماده، (inbred، 7-6 هفته ای) به 6 گروه 8 تایی، تقسیم شدند. مقدار cell/ 100 μl 106× 5 سلول سرطانی در زیر پوست ناحیه سینه حیوانات، تزریق شد. مساحت تومورها اندازه گیری و با استفاده از تست ANOVA با یکدیگر مقایسه شدند. قدرت آنتی اکسیدانی عصاره ها و مقدار ترکیبات فنولی نیز، ارزیابی شدند.
نتایجمیانگین رشد تومورها در گروه هایی که عصاره سیر تازه یا اندام هوایی سیر را دریافت کرده بودند کمتر از گروه کنترل و در روز 21 این اختلاف در گروه سیر تازه معنی داری بود(05/0P<). قدرت آنتی اکسیدانی سیر تازه 6/53% و اندام هوایی 3/15% بود. میزان فنول کل در سیر تازه mg/gr61/12 و در اندام هوایی سیر mg/gr 44/2 بود.
نتیجه گیریمصرف سیر، ممکن است نقش مهمی در کنترل و ممانعت از رشد فیبروسارکوما داشته باشد. محتوای ترکیبات فنولی و فعالیت آنتی اکسیدانی اندام هوایی سیر در مقایسه با سیر تازه کمتر و ممکن است در دوزهای بالاتر، اثرات ضد سرطانی داشته باشد.
کلید واژگان: فیبروسارکوما, موش Balb, c, عصاره سیر, آنتی اکسیدان, ترکیبات فنولیIntroductionGarlic has been demonstrated to have anticancer activity in some studies; however its effect on fibrosarcoma is not evident. This study intends to examine the preventive and curative effects of fresh garlic extract and its aerial parts on the growth of WEHI-164 fibrosarcoma cells in Balb/c mice.
MethodsIn this preclinical study, 48 female inbred Balb/c mice(6 to 7 weeks old) were divided in to 6 groups of 8 each. A single aliquot of WEHI-164 cells(5 × 106 cells/100 μl) was injected subcutaneously in the chest of animal. Two weeks before or three weeks after cell injection, 0.2 cc of normal saline or 20 mg/kg extract of garlic or its aerial parts were injected intraperitoneally(IP) to the Balb/c mice. The tumors sizes were compared with each other, using ANOVA test. The antioxidant potential and total phenolic compounds of the extracts were also assessed.
ResultsThe mean sizes of tumor growth in groups which received fresh garlic extract or its aerial parts were smaller than that of control group. However this difference was significant on the 21st day only in garlic extract group(p<0.05). The antioxidant power of fresh garlic involved 35.6%, whereas for its aerial parts it was 15.3%. Moreover, the general amount of phenol in fresh garlic was 12.61 mg/g and in its aerial parts was 2.44 mg/g.
ConclusionGarlic consumption might have a crucial role in prevention and control of fibrosarcoma growth. Furthermore, the phenolic compounds and antioxidant activity of garlic aerial parts are less in comparison to garlic itself, however, higher doses might have anticancer activity
Keywords: Fibrosarcoma, Mice, Inbred BALB C, Phenols, Garlic, Antioxidants -
BackgroundRegarding the immunomodulatory effects of lactobacillus bacteria, this study aimed to evaluate the effect of oral administration of Lactobacillus reuteri, as probiotic bacteria, on natural killer cell cytotoxicity and tumor-specific lymphocyte proliferation in Balb/c mice with breast adenocarcinoma.MethodsA total of 30 female mice, aged 6- 8 weeks and with a weight of approximately 17- 19 g, were randomly divided into two groups of 15 mice. The case group received Lactobacillus reuteri at a dose of 2.7× 108 bacteria in half a milliliter of sterile phosphate buffer saline (PBS) and the control group only received PBS. The probiotic group received the regimen for two weeks prior to tumor transplantation, as they did for 30 days after transplantation with three-day intervals and durations of seven days. For the evaluation of natural killer cell cytotoxicity and also tumor-specific lymphocyte proliferation response, LDH and BrdU assays were performed respectively according to the manufacturer's instructions.ResultsThe study showed that the mice in the case group which were receiving Lactobacillus reuteri had statistically significant differences in the replication of tumor -specific lymphocytes, natural killer cell cytotoxicity and delayed hypersensitivity responses Compared to the mice in the control group.ConclusionDaily consumption of probiotics seems to regulate the immune system and consequently it can be helpful in people with cancer. Moreover, consumption of probiotics in healthy individuals can also boost the efficiency of the immune system against a variety of abnormalities.Keywords: Balb, c mouse, breast cancer, cytotoxicity, lactobacillus reuteri, natural killer cells, tumor, specific lymphocytes
-
مقدمهاستفاده از واکسن های مبتنی بر پروتئین های شوک حرارتی (Heat shock proteins یا HSPs)، عرصه ی جدیدی از تحقیقات علوم پزشکی را رقم زده است و امیدهای جدیدی را برای پیش گیری و درمان بیماری های عفونی و تومورهای سرطانی به وجود آورده است. در این تحقیق به منظور تهیه ی لیزات غنی از HSPs از سلول های طحالی موش های ایمن شده با کاندیدا، ارزیابی اثر شوک ناشی از تزریق کاندیدا آلبیکنس زنده بر ترکیب جمعیتی و الگوی پروتئینی لیزات سلول های طحالی با تاکید بر تغییرات HSPs مد نظر قرار گرفت.روش هاتعداد 30 سر موش BALB/c پس از عادت دادن به محیط نگهداری، به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند. در گروه مداخله، پس از چندین مرحله تزریق تقویت کننده ی کاندیدا، دوز نهایی به صورت 106 × 4 عدد کاندیدا آلبیکنس زنده در هر موش از طریق ورید دمی تزریق شد. 7 روز بعد از تزریق نهایی، موش های مداخله و شاهد از طریق قطع نخاع کشته شدند و سلول های طحالی آن ها به صورت خالص تهیه گردید. میزان کل سلول های طحال و درصد افتراقی آن ها تعیین شد و سپس لیزات تهیه شده از تعداد معینی سلول طحالی برای تعیین میزان HSP70 با روش ELISA و الگوی پروتئینی با روش الکتروفورز SDS-PAGE مورد سنجش قرار گرفت.یافته هاتزریق کاندیدا منجر به افزایش تعداد مطلق سلول های طحال شد. از نظر شمارش افتراقی نیز درصد ماکروفاژ ها افزایش معنی داری پیدا کرد. مقایسه ی میزان HSP70 سلول های طحالی در گروه مداخله، افزایش 13 برابری این پروتئین ها را نسبت به گروه شاهد نشان داد (001/0 > P). همچنین، مقایسه ی الگوی الکتروفورتیکی دو گروه (SDS-PAGE+Western) افزایش 11 و 3/7 برابری را به ترتیب در میزان HSP70 و HSP90 در گروه مداخله نسبت به شاهد نشان داد.نتیجه گیریتزریق وریدی کاندیدا آلبیکنس ضمن افزایش جمعیت منوسیت و ماکروفاژها در طحال، میزان HSPs را به ازای هر سلول نیز افزایش چشمگیری می دهد، که بیشترین افزایش مربوط به HSP70 و HSP90 می باشد.
کلید واژگان: کاندیدا آلبیکنس, الگوی الکتروفورتیک, سلول های طحال, موش BALB, cBackgroundDeveloping a new generation of vaccines based on heat shock protein (HSP) is a new emerging field of medical researches that makes new promises to effective prevention or eradication of infectious diseases and cancers. The current study was designed to evaluate the effects of systemic injection of live Candida albicans on counts and compositions of splenocytes. It also surveyed the electrophoretic profile of the cells lysates with special focus on HSP molecules.MethodsA total number of 30 inbreed BALB/c mice were purchased. After adaptation to the animal house, they were divided into 2 groups (a test and a control group). Following booster immunizations using the multistep injection protocol, the mice in the test group received a high dose of 4×106 cells of live Candida albicans through the tail vein. All of the mice were killed on day 7, and the splenocytes suspensions were prepared aseptically.Total and differential counting of cells were performed using hematologic staining and microscopic observation. HSP90 contents of the splenocytes were assayed using a standard enzyme-linked immunosorbent assay (ELISA) kit. The cell lysates went under electrophoretic and western blot analysis using HSP70 and HSP90 specific antibodies.FindingsSystemic Candida injection to mice led to increased total spleen cells and significant increment of monocyte differential counts. The splenocytes from the test group showed 13 folds increase in HSP70 contents (ELISA, P < 0.001). Electrophoretic analysis followed by western blotting of the cells lysates showed 11 and 7.3 folds increments in HSP70 and HSP90 contents, respectively, compared to the controls.ConclusionSystemic injection of live Candida albicans leads to accumulation of the macrophages in the spleen. It also significantly increases the mean HSP70 and HSP90 contents of each splenocyte.
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.