به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "ناگویی هیجانی" در نشریات گروه "پزشکی"

  • نازیلا سهندپور، مهرانگیز پیوسته گر*، روشنک خدابخش پیرکلانی
    مقدمه

    با شیوع همه گیری کووید-19، بسیاری از کشورهای جهان برای جلوگیری از انتشار ویروس، قرنطینه های لازم را اعمال کردند. پژوهش ها نشان می دهد که اقدامات قرنطینه می تواند بر سلامت روان تاثیر بگذارد؛ بنابراین، شناسایی ویژگی های روانی که افراد را آسیب پذیرتر می کند، مهم است. ناگویی هیجانی یکی از عواملی است که در بروز مشکلات روان شناختی نوجوانان، ممکن است تحت این شرایط افزایش یابد. پژوهش حاضر با هدف بررسی ناگویی هیجانی و مولفه های آن در نوجوانان با و بدون حیوان خانگی طی همه گیری کرونا انجام شد.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع پس رویدادی و جامعه آماری آن شامل همه نوجوانان با و بدون حیوان خانگی بود. نمونه های پژوهش شامل 120 نفر (60 نفر نوجوان دارای حیوان خانگی و 60 نفر نوجوان بدون حیوان خانگی) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش پرسش نامه جمعیت شناختی محقق ساخته و مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو (TAS-20) بود و تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی، آزمون تی مستقل و تحلیل واریانس چندمتغیره (مانوا) به وسیله نرم افزار SPSS vol.26 انجام گردید.

    یافته های پژوهش: 

    نتایج نشان داد، میان ناگویی هیجانی نوجوانان با و بدون حیوان خانگی تفاوت معنی دار وجود دارد (P<0.05، t=2.441) و نوجوانان دارای حیوان خانگی میانگین ناگویی هیجانی بالاتری نسبت به نوجوانان بدون حیوان خانگی دارند. علاوه بر این، میان مولفه تفکر عینی در نوجوانان با و بدون حیوان خانگی تفاوت دیده شد (P<0.05، F=7.608)؛ بدین معنی که مولفه تفکر عینی در نوجوانان دختر دارای حیوان خانگی بالاتر از نوجوانان پسر است (P<0.05، F=7.622).

    بحث و نتیجه گیری

    بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت، در برخی سازه های روان شناختی ناگویی هیجانی میان نوجوانان با و بدون حیوان خانگی در دوران همه گیری کووید-19 تفاوت معنی دار وجود دارد. در این شرایط، نوجوانان دختری که در مولفه تفکر عینی خود دشواری دارند و هنگام رویارویی با استرس، بر رویدادهای عینی متمرکزند، بیشتر به نگهداری از حیوانات خانگی اقدام می کنند.

    کلید واژگان: حیوانات خانگی, ناگویی هیجانی, نوجوانان, همه گیری کرونا
    Nazila Sahandpour, Mehrangiz Peyvastegar*, Roshanak Khodabakhsh Pirkalani
    Introduction

     With the spread of the Covid-19 pandemic, many countries in the world implemented necessary quarantines to prevent the spread of the virus. Research shows that quarantine measures can affect mental health; therefore, it is important to identify the psychological characteristics that make people more vulnerable. One of the factors that may increase the occurrence of psychological disorders in adolescents under these conditions is alexithymia. This study was conducted with the aim of investigating alexithymia and its components in adolescents with and without pets during the Covid-19 pandemic.

    Materials & Methods

    The current study employs a descriptive and post-event comparative method, and the statistical population encompasses both adolescents with and without pets. The available sampling method selected 120 people, 60 of whom had pets and 60 of whom did not. The tools of this research were a demographic questionnaire and the Toronto Alexithymia Scale (TAS-20), and data analysis was done using descriptive statistics, independent t-tests, and multivariate analysis of variance (MANOVA) by SPSS version 26 at the level of significance less than 0.05.

    Results

    The results indicated a significant difference in alexithymia between adolescents with and without a pet (t=2.441, P=0.016), with adolescents with a pet exhibiting a higher average of alexithymia compared to those without a pet. In addition, there is a difference between the component of objective thinking in adolescents with and without a pet (F=7.608, P=0.007). This means that the component of objective thinking in female adolescents who have a pet is higher than in male adolescents (F=7.622, P=0.008).

    Conclusion

    The psychological construct of alexithymia significantly differs between adolescents with and without pets during the COVID-19 pandemic. In this case, adolescent girls struggle with objective thinking, tend to focus on concrete events under stress, tend to care for pets more frequently, and struggle with communication skills.

    Keywords: Adolescents, Alexithymia, Covid-19 Pandemic, Pets
  • میترا کامران، عباس رحیمی نژاد*، نیما قربانی، محمدرضا ناظم زاده، رضا رستمی

    پسوریازیس یکی از شایعترین بیماری های خودایمنی، روان تنی پوست است که با آسیب پذیری به استرس، اختلالات هیجانی، و مشکل در بیان احساسات منفی همراه است. نقش عوامل روان شناختی مانند تجارب هیجانی و به ویژه ناگویی هیجانی در سیر بالینی بسیاری از بیماری های پوستی مورد تایید قرار گرفته است. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش ناگویی هیجانی و پریشانی روانشناختی در پیش بینی میزان خارش و شدت بیماری افراد مبتلا به پسوریازیس بود. جامعه آماری پژوهش مبتلایان به پسوریازیس شهر تهران در سال 1401بودند. بدین منظور با روش نمونه گیری در دسترس، 187 فرد مبتلا به بیماری پسوریازیس که در انجمن پسوریازیس ایران عضو بودند به صورت آنلاین در پژوهش مشارکت کردند. پرسشنامه های ناگویی هیجانی تورنتو (TAS)، مقیاس پریشانی روانشناختی کسلر، شاخص اندازه گیری سطح و شدت پسوریازیس (PASI)و اندازه گیری شدت خارش خود گزارش دهی را تکمیل نمودند. نتایج تحلیل همبستگی نشان داد که بین ناگویی هیجانی، پریشانی روانشناختی با شدت خارش و شدت بیماری همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد. برای بررسی نقش تعدیل کننده ناگویی هیجانی بین پریشانی روانشناختی و شدت خارش از رگرسیون گام به گام استفاده شد. یافته ها نشان می دهد بتای مربوط به تعامل ناگویی هیجانی و پریشانی روانشناختی در پیش بینی 34 درصد خارش در بیماری پسوریازیس معنادار است. اما این نتایج برای پیش بینی شدت بیماری توسط ناگویی هیجانی و پریشانی روانشناختی معنادار نبود.

    کلید واژگان: پسوریازیس, ناگویی هیجانی, پریشانی روانشناختی, خارش
    Mitra Kamran, Abbas Rahiminezhad *, Nima Ghorbani, Mohammadreza Nazemzadeh, Reza Rostami

    Psoriasis is one of the most common autoimmune, psychosomatic diseases of the skin, which is accompanied by vulnerability to stress, emotional disorders, and difficulty in expressing negative feelings. The role of emotional experiences and especially alexithymia in the clinical course of many skin diseases has been confirmed. The aim of the present study was to investigate the role of alexithymia and psychological distress in predicting the degree of itching and the severity of the disease in people with psoriasis. The statistical population of the study was psoriasis sufferers in 1401 from Tehran. For this purpose, with the available sampling method, 187people with psoriasis who were members of the Iranian Psoriasis Association participated in the research online. Toronto alexithymia Questionnaire (TAS-20), Kessler's Psychological Distress Scale, Psoriasis Level and Severity Index (PASI) and self-report itch intensity measurement were completed. The results of the correlation analysis showed that there is a positive and significant correlation between alexithymia, psychological distress, severity of itching and severity of the disease. Stepwise regression was used to investigate the moderating role of alexithymia between psychological distress and itching severity. The findings show that the beta related to the interaction of alexithymia and psychological distress is significant in predicting 34%of itching in psoriasis. But these results were not significant for predicting the severity of the disease by emotional ataxia and psychological distress.

    Keywords: Psoriasis, Alexithymia, Psychological Distress, Itch
  • مریم عبدلی، امیرحسین مبارکی، هادی محمدی، مسعود رستمی*
    مقدمه

    طلاق و پیامدهای رفتاری آن برکودکان اثرات نامطلوب زیادی دارد به همین دلیل بررسی عوامل روانشناختی موثر بر این پیامدها از اهمیت بسزایی برخوردار است.

    هدف

    این پژوهش با هدف مقایسه سرعت پردازش، توجه انتخابی، برنامه ریزی و ناگویی هیجانی در کودکان طلاق و کودکان عادی انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش حاضر توصیفی و از نوع علی-مقایسه ای بود. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر و پسر مقطع ابتدایی 8 تا 12 سال مناطق 14 و 15 شهر تهران در سال تحصیلی 1403-1402 بود که تعداد 80  نفر کودک طلاق و 80  نفر کودک عادی به روش نمونه گیری در دسترس و به صورت هدفمند انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از مقیاس عصب- روان شناختی کانرز (2004) و مقیاس ناگویی هیجانی بگبی و همکاران (1994) استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون تی مستقل به کمک نرم افزار SPSS نسخه 24 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    آزمون تی، تمام متغیرهای پژوهش شامل سرعت پردازش، توجه انتخابی، برنامه ریزی و ناگویی هیجانی در دو گروه کودکان طلاق و کودکان عادی تفاوت معناداری دارد (05/0>P). بر این اساس، در متغیرهای سرعت پردازش، توجه انتخابی و برنامه ریزی میانگین نمره گروه کودکان عادی بالاتر از گروه کودکان طلاق بود، اما در مولفه های ناگویی هیجانی شامل دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات و تفکر عینی میانگین کودکان طلاق از گروه کودکان عادی بیشتر بود.

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج می توان گفت طلاق والدین عاملی برای بروز مشکل در سرعت پردازش، توجه انتخابی، برنامه ریزی و ناگویی هیجانی کودکان محسوب می شود، بنابراین توجه و رسیدگی به فرزندان طلاق اهمیت دارد.

    کلید واژگان: سرعت پردازش, توجه انتخابی, برنامه ریزی, ناگویی هیجانی, طلاق
    Maryam Abdoli, Amirhossein Mobaraki, Hadi Mohammadi, Masoud Rostami*
    Introduction

    Divorce and its unfavorable behavioral consequences have numerous undesirable effects on children. For this reason, investigating the psychological factors affecting these consequences is of great importance.

    Aim

    The present research was conducted aiming to compare processing speed, selective attention, planning, and alexithymia between children of divorce and normal children.

    Method

    The current research was a descriptive and causal-comparative study. The statistical population consisted of all 8-12-year-old female and male students in the 14th and 15th districts of the city of Tehran in the academic year of 2023-2024. Of this population, 80 people were selected as children of divorce and 80 people as normal children by the convenience method and purposefully. Connors’ Neuropsychology Inventory (2004) and Bagby et al.’s (1994) Alexithymia Scale were used for data collection. Data were analyzed using the independent t-test by SPSS version 24 software.

    Results

    According to the t-test results, all research variables, including processing speed, selective attention, planning, and alexithymia, were significantly different in the two groups of children of divorce and normal children (P<0.05). Accordingly, in the variables of processing speed, selective attention, and planning, the mean score of normal children was higher than that of children of divorce, but in the components of alexithymia, including difficulty in identifying emotions, difficulty in describing emotions, and objective thinking, the mean score of children of divorce was higher than that of normal children.

    Conclusion

    According to the obtained results, it can be concluded that parents’ divorce is considered a factor for the occurrence of problems in children’s processing speed, selective attention, planning, and alexithymia, so paying attention to children of divorce is of great importance.

    Keywords: Processing Speed, Selective Attention, Planning, Alexithymia, Children Of Divorce
  • فرشته ارسلان ده، راحله باقری فرد*، فرشته اصغری نیا، منصوره سادات رجایی زاده
    مقدمه

    شناخت برخی مولفه های هیجانی و صفات شخصیتی زمینه ساز گرایش به مصرف مواد درمیان جوانان، از حساسیت بالایی برخوردار است؛ در همین راستا این مطالعه به بررسی تدوین مدل گرایش به مصرف مواد بر اساس ناگویی هیجانی و تکانش گری با میانجی گری ذهنی سازی پرداخته است.

    روش کار

    روش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع روش های مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش تمام جوانان شهر کرمانشاه در سال 1402 بودند. به این منظور تعداد 420 نفر از این افراد به روش نمونه‏گیری دردسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه آمادگی به اعتیاد در ایرانیان، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو، مقیاس تکانشگری و پرسشنامه کنش وری تاملی پاسخ دادند. داده های حاصل از پرسشنامه های مدنظر به وسیله برنامه آماری AMOS و SPSS نسخه بیست و سه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که مدل مفروض پژوهش حاضر از برازش لازم با داده ها برخوردار است. نتایج به دست آمده از مدل سازی معادلات ساختاری حاکی از آن بود که مسیر مستقیم متغیر ناگویی هیجانی (99/5 T= ،63/0 = β)، تکانشگری (28/4T= ،37/0= β)، اطمینان (81/4- T= ،66/0- = β) و عدم اطمینان (70/7- T= ،62/0= β) بر گرایش به مصرف مواد معنادار بود. همچنین اثر غیرمستقیم ناگویی هیجانی (05/0>P، 39/0- =b) و تکانشگری (05/0>P، 46/0- =b) بر گرایش به مصرف مواد از طریق نقش میانجی ذهنی سازی (اطمینان) معنی دار بود. به علاوه اثر غیرمستقیم متغیر ناگویی هیجانی (05/0>p، 52/0=b) و تکانشگری (05/0>P، 60/0=b)  بر گرایش به مصرف مواد از طریق نقش میانجی ذهنی سازی (عدم اطمینان) معنی دار بود.

    نتیجه گیری

    براساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که درک منسجم از مولفه های ناگویی هیجانی و تکانشگری و به ویژه ذهنی سازی در آسیب شناسی اعتیاد، یک عنصر کلیدی در ارزیابی و  احتمالا کار بالینی با بیماران معتاد به مواد مخدر و همچنین سایر افرادی است که گرایش به مصرف مواد دارند.

    کلید واژگان: مصرف مواد, ناگویی هیجانی, تکانش گری, ذهنی سازی
    Fereshteh Arsalandeh, Raheleh Bagheri Fard*, Fereshteh Asgharinia, Mansoureh Sadat Rajaeizadeh
    Introduction

    Knowing some emotional components and personality traits underlying the tendency to use drugs among young people is highly sensitive; In this regard, this study investigates Formulation of a Model of Substance Use Tendency Based on Alexithymia and Impulsivity with the Mediation of Mentalization.

    Methods

    The present descriptive-correlation method was a type of structural equation modeling methods. The statistical population of the research was all the youth of Kermanshah city in 2023. For this purpose, 420 of these people were selected by convenience sampling method and answered The Iranian Addiction Potential Scale, Toronto alexithymia Scale, Barratt Impulsiveness Scale, and Reflective Function Questionnaire. The data obtained from the considered questionnaires were analyzed by AMOS and SPSS version 23.

    Results

    The results showed that the assumed model of the current research has the necessary fit with the data. The results obtained from structural equation modeling indicated that the direct path of the variable of alexithymia (β = 0.63, T = 5.99), impulsivity (β = 0.37, T = 4.28), certainty (β= -0.66, T=-4.81) and uncertainty (β=0.62, T=-7.70) on the tendency to substance use were significant. Also, the indirect effect of alexithymia (P< 0.05, b = -0.39) and impulsivity (P< 0.05, b = -0.46) It was significant on the tendency to use substance through the mediating role of mentalization (certainty). In addition, the indirect effect of alexithymia (P< 0.05, b = 0.52) and impulsivity (P< 0.05, b = 0.60) It was significant on the tendency to use substance through the mediating role of mentalization (uncertainty).

    Conclusions

    Based on the findings of this research, it can be concluded that a coherent understanding of the components of alexithymia and impulsivity and especially mentalization in the pathology of addiction is a key element in the evaluation. And probably the clinical work with patients addicted to narcotic substance and also other people who tend to use substance.

    Keywords: Substance Abuse, Alexithymia, Impulsivity, Mentalization
  • سمانه سادات طباطبائی، هاجر سلیمانی*
    مقدمه

    مطالعات فراوانی به سبب شناسی اختلالات خوردن و خواب پرداخته اند. اما میزان موفقیت درمان های کنونی این دو اختلال، به دلیل عدم شناخت کافی از مکانیسم های روان شناختی درگیر، محدود بوده است. پژوهش حاضر با هدف تدوین مدل  ساختاری علائم اختلالات خوردن و مشکلات خواب براساس ترومای کودکی با میانجی گری ناگویی هیجانی انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع الگوی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه افراد مراجعه کننده به کلینیک ها و مراکز خدمات روان شناختی شهر تهران در سال 1402 تشکیل دادند. از میان جامعه آماری، 280 نفر به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش عبارت بودند از: پرسشنامه آسیب های کودکی، آزمون نگرش های خوردن، پرسشنامه اختلال خواب و مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرافزار SPSS نسخه 23 وAMOS  نسخه 23 استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها حاکی از برازش مدل مورد نظر بود. نتایج به دست آمده حاکی از تاثیر غیرمستقیم ترومای کودکی بر اختلالات خوردن (05/0>P، 47/0=β) و مشکلات خواب (05/0>P، 51/0=β) از طریق ناگویی هیجانی بود. نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 69 درصد از واریانس اختلالات خوردن و 79 درصد از واریانس مشکلات خواب را تبیین کردند.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که ناگویی هیجانی، عاملی است که افراد مبتلا به ترومای اولیه را در برابر اختلال خوردن و خواب آسیب پذیرتر می کند. تحقیقات آینده می توانند با افزودن مداخلات بالینی که هدف آنها رسیدگی به ناگویی هیجانی است، نتایج درمان اختلالات خوردن و خواب را بهبود ببخشند.

    کلید واژگان: اختلالات خوردن, مشکلات خواب, ترومای کودکی, ناگویی هیجانی
    Samaneh Sadat Tabatabaee, Hajar Soleimani*
    Introduction

    Many studies have studied the etiology of eating and sleeping disorders. However, the success rate of the current treatments of these two disorders has been limited due to insufficient knowledge of the psychological mechanisms involved. The present study was conducted with the aim of development of a structural model for symptoms of eating disorders and sleep problems based on childhood trauma with the mediation of alexithymia.

    Methods

    The present study was a descriptive-correlation type of structural equation model. The statistical population of the research was made up of all the people who referred to the clinics and psychological service centers of Tehran in 2023. Among the statistical population, 280 people were selected by convenience sampling. The research tools were: Childhood Trauma Questionnaire, Eating Attitudes Test, Sleep Disorder Questionnaire and Toronto Alexithymia Scale. For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling and SPSS version 23 and AMOS version 23 software were used.

    Results

    The findings indicated the fit of the desired model. The obtained results indicated the indirect effect of childhood trauma on eating disorders (P<0.05, β=0.47) and sleep problems (P<0.05, β=0.51) through alexithymia. The results also showed that the research variables explained a total of 69% of the variance of eating disorders and 79% of the variance of sleep problems.

    Conclusions

    The results showed that alexithymia is a factor that makes people with primary trauma more vulnerable to eating and sleeping disorders. Future research could improve treatment outcomes for eating and sleep disorders by adding clinical interventions that target alexithymia.

    Keywords: Eating Disorders, Sleep Problems, Childhood Trauma, Alexithymia
  • فرزین باقری شیخانگفشه*، آرش عباس پور، وحید صوابی نیری، مهدیه بی کس یکانی، سمیرا کرامتی
    زمینه و هدف

    نشانگان روده تحریک پذیر در کودکان با درد مزمن شکمی و تغییر عادت های روده بزرگ از جمله فراوانی مدفوع و یبوست شناخته می شود. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ناگویی هیجانی، شدت درد و تنظیم هیجان کودکان با نشانگان روده تحریک پذیر انجام شد.

    روش

    روش پژوهش حاضر شبه تجربی و طرح آن به صورت پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل کودکان با نشانگان روده تحریک پذیر شهر رشت در سال 1402 بود.  نمونه مورد پژوهش شامل 30 بیمار بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه آزمایش و گروه گواه جای دهی شدند. ابزار گردآوری شامل پرسشنامه های ناگویی هیجانی (بگبی و همکاران، 2003)، شدت درد (ون کورف و همکاران، 2016) و تنظیم هیجان (گراس و جان، 2003) بود. گروه آزمایش هشت جلسه 90 دقیقه ای شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی سگال و همکاران (2018) را دریافت کردند ولی گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکردند. در انتها داده های به دست آمده با آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره توسط SPSS24 تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی به صورت معناداری موجب کاهش دشواری در شناسایی احساسات (01/26)، دشواری در توصیف احساسات (76/22)، تفکر بیرون مدار (36/30)، شدت درد (85/19)، ناتوانی (38/32)، سرکوبی (89/32)، و افزایش ارزیابی مجدد (39/23) و کودکان با نشانگان روده تحریک پذیر می شود (01/0>P).  

    نتیجه گیری

    شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به عنوان یک مداخله ی موثر در مدیریت این نشانگان مورد استفاده قرار گیرند. با توجه به نتایج به دست آمده، پیشنهاد می شود که این نوع درمان به عنوان بخشی از برنامه های درمانی برای کودکان با نشانگان روده تحریک پذیر مورد توجه قرار گیرد تا بتوان به کاهش مشکلات عاطفی و جسمانی این کودکان کمک کرد.

    کلید واژگان: نشانگان روده تحریک پذیر, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, ناگویی هیجانی, شدت درد, تنظیم هیجان
    Farzin Bagheri Sheykhangafshe*, Arash Abbaspour, Vahid Savabi Niri, Mahdieh Bikas Yekani, Samira Keramati
    Background and Purpose

    Irritable bowel syndrome in children is characterized by chronic abdominal pain and changes in colon habits, including frequent stools and constipation. In this regard, the present study was conducted to investigate the effectiveness of mindfulness-based cognitive therapy on alexithymia, pain intensity, and emotional regulation of children with irritable bowel syndrome.

    Method

    The present research method was quasi-experimental and its design was pre-test-post-test with the control group. The statistical population of the research included children suffering from irritable bowel syndrome in Rasht city in 2023. The study sample consists of 30 patients selected using purposeful sampling and randomly assigned to two experimental and control groups. The collection tools included questionnaires for alexithymia (Bagby et al., 2003), pain intensity (Von Korff et al., 2016), and emotion regulation (Gross & John, 2003). The experimental group received eight 90-minute mindfulness-based cognitive therapy sessions based on Segal et al. (2018), but the control group did not receive any intervention. Finally, the obtained data were analyzed using a multivariate analysis of covariance by SPSS24.

    Results

    The results showed that mindfulness-based cognitive therapy significantly reduced the difficulty in identifying emotions (26.01), the difficulty in describing emotions (22.76), extraverted thinking (30.36), pain intensity (19.85), disability (32.38), suppression (32.89) and increased re-evaluation (23.39) of children with irritable bowel syndrome (P<0.01).

    Conclusion

    Mindfulness-based cognitive therapy can be utilized as an effective intervention in managing this syndrome. Based on the obtained results, it is recommended that this type of therapy be considered as part of treatment programs for children with irritable bowel syndrome to help alleviate their emotional and physical problems.

    Keywords: Irritable Bowel Syndrome, Mindfulness-Based Cognitive Therapy, Alexithymia, Pain Intensity, Emotion Regulation
  • نسترن اعتمادی راد، سمانه ملکی، نجمه افتخاری*، ثمانه زارعی
    مقدمه

    با توجه به شیوع و پیامدهای اقدام به خودآسیبی بدون قصد خودکشی، شناسایی و درمان مکانیسم هایی که در خودآسیبی بدون قصد خودکشی نقش دارند، ضروری است. شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی به طور خاص مکانیسم هایی را که تصور می شود در شروع و حفظ خودآسیبی بدون قصد خودکشی نقش دارند، مورد هدف قرار می دهد؛ بنابراین مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر ناگویی هیجانی، اجتناب تجربه ای و نشخوارفکری در افراد مبتلا به خودآسیبی بدون قصد خودکشی انجام شد.

    روش کار

    مطالعه حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. از بین افراد مراجعه کننده به کلینیک ها و مراکز مشاوره شهر تهران، 30 نفر که بالاترین نمره را در پرسشنامه خودجرحی بدون قصد خودکشی کسب کرده بودند، به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و گروه کنترل (15 نفره) جایگزین شدند. گروه آزمایش 8 جلسه مداخله شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی دریافت کردند، اما گروه کنترل مداخله خاصی دریافت نکردند. ابزارهای پژوهش عبارت بودنداز: پرسشنامه خودجرحی بدون قصد خودکشی، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو، پرسشنامه پذیرش و عمل- نسخه دوم، مقیاس پاسخ نشخوارفکری. داده ها با استفاده از از نرافزار SPSS نسخه 23 و روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج حاکی از تاثیر معنادار شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش ناگویی هیجانی، اجتناب تجربه ای و نشخوارفکری در افراد مبتلا به خودآسیبی بدون قصد خودکشی در مرحله پس آزمون است (05/0>P).

    نتیجه گیری

    شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی با پرداختن مستقیم به مکانیسم های که در شروع و حفظ خودآسیبی بدون قصد خودکشی نقش دارند، نوید بزرگی به عنوان یک درمان فراتشخیصی ارائه می کند که می تواند مداخله ای موفق برای افرادی باشد که دست به رفتارهای خودآسیبی می زنند. بنابراین، با توجه به یافته های به دست آمده، درمانگران می توانند جهت کاهش ناگویی هیجانی، اجتناب تجربه ای و نشخوارفکری در افراد مبتلا به خودآسیبی بدون قصد خودکشی، از این مداخله استفاده کنند.

    کلید واژگان: شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی, ناگویی هیجانی, اجتناب تجربه ای, نشخوارفکری, خودآسیبی بدون قصد خودکشی
    Nastaran Etemadi Rad, Samane Maleki, Najmeh Eftekhari*, Samaneh Zarei
    Introduction

    Considering the prevalence and consequences of non-suicidal self-injury, it is necessary to identify and treat the mechanisms involved in NSSI. Mindfulness-based cognitive therapy specifically targets mechanisms thought to be involved in the initiation and maintenance of NSSI; therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the effect of Mindfulness-based cognitive therapy on alexithymia, experiential avoidance and rumination in people with non-suicidal self-injury.

    Methods

    The current study was a semi-experimental type with a pre-test-post-test design with a control group. Among the people referring to the clinics and counseling centers in Tehran, 30 people who had the highest score in the non-suicidal self-injury questionnaire were selected by convenience sampling and randomly divided into two experimental groups and The control group (15 people) was replaced. The experimental group received 8 sessions of Mindfulness-based cognitive therapy, but the control group did not receive any specific intervention. The research tools were: nonsuicidal self-injury questionnaire, Toronto Alexithymia Scale, Acceptance and Action Questionnaire, Ruminative Response Scale. Data were analyzed using SPSS version 23 software and Multivariate analysis of covariance analysis method.

    Results

    The results indicate the significant effect of mindfulness-based cognitive therapy in reducing alexithymia, experiential avoidance and rumination in people with non-suicidal self-injury in the post-test stage (P<0.05).

    Conclusions

    mindfulness-based cognitive therapy, by directly addressing the mechanisms involved in the initiation and maintenance of non-suicidal self-injury, offers great promise as a transdiagnostic therapy that can be a successful intervention for individuals who engage in self-injurious behaviors. Therefore, according to the obtained findings, therapists can use this intervention to reduce alexithymia, experiential avoidance and rumination in people with non-suicidal self-injury.

    Keywords: Mindfulness-Based Cognitive Therapy, Alexithymia, Experiential Avoidance, Rumination, Non-Suicidal Self-Injury
  • سعید مشتاقی*، فرحناز هاشمی پور
    مقدمه

    دانش آموزان نوجوان یکی از گروه های در معرض خودکشی می باشند و افکار خودکشی یک عامل پیش بینی کننده مهم برای اقدام به خودکشی و تکمیل آن است. از این رو، پژوهش حاضر با هدف مدل یابی افکار خودکشی بر اساس سبک دلبستگی ناایمن، توانایی ذهنی سازی و ناگویی هیجانی در دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه انجام شد.

    روش

    روش پژوهش توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان دختر متوسطه دوم در مدارس منطقه دو شهر تهران که دارای افکار خودکشی بودند، می شد. نمونه آماری شامل 220 دانش آموز دارای افکار خودکشی بود که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. در این پژوهش از پرسشنامه های سبک های دلبستگی، کنش وری تاملی، ناگویی هیجانی و ایده پردازی خودکشی «بک» استفاده شد. داده های پژوهش با استفاده از نرم افزارهای  Spssو Amos و به کمک روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد اثر مستقیم متغیر دلبستگی ناایمن دوسوگرا (80/2 t= ،39/0 = β)، دلبستگی ناایمن اجتنابی (01/3 t= ،68/0 = β)، اطمینان (16/7- t= ،53/0 = β)، عدم اطمینان (68/8 t= ،92/0 = β) و ناگویی هیجانی (91/3 t= ،43/0 = β) بر افکار خودکشی معنادار بود. همچنین اثر غیرمستقیم متغیر دلبستگی ناایمن دوسوگرا بر افکار خودکشی از طریق نقش میانجی ناگویی هیجانی (05/0>p، 40/0=b). اثر غیرمستقیم متغیر سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی بر افکار خودکشی از طریق نقش ناگویی هیجانی (05/0>p، 56/0=b) اثر غیرمستقیم متغیر اطمینان (مولفه ذهنی سازی) بر افکار خودکشی از طریق نقش میانجی ناگویی (05/0>p، 42/0- =b) و اثر غیرمستقیم متغیر عدم اطمینان (مولفه ذهنی سازی) بر افکار خودکشی از طریق نقش میانجی ناگویی هیجانی معنی دار است (05/0>p، 61/0=b). نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 53 درصد از واریانس افکار خودکشی دانش آموزان را تبیین کردند.

    نتیجه گیری

    براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، درک بالینی بهتر از ناگویی هیجانی در آسیب شناسی افکار خودکشی یک عنصر کلیدی در ارزیابی و کار بالینی با دانش آموزان دختر است. لذا پیشنهاد می شود به درمان های مبتنی بر تنظیم هیجان و ناگویی هیجانی با هدف کاهش افکار خودکشی در دانش آموزان دختر توجه ویژه ای شود.

    کلید واژگان: دلبستگی ناایمن, ذهنی سازی, ناگویی هیجانی, افکار خودکشی
    Saeed Moshtaghi*, Farahnaz Hashemipoor
    Introduction

    Adolescent students are one of the groups at risk of suicide, and suicidal thoughts are an important predictive factor for committing suicide and completing it. Therefore, the current research was conducted with the aim of modeling suicidal thoughts based on insecure attachment style, mentalizing ability and alexithymia in female students of the high school.
     

    Methods

    The descriptive-correlation research method was structural equations. The statistical population of the research included secondary school female students in Tehran city who had suicidal thoughts. The statistical sample included 220 students who were selected by purposive sampling. In this research, questionnaires of attachment styles, reflective functioning, alexithymia scale, and Beck suicidal thoughts were used. The research data was analyzed using Spss and Amos software and with the help of structural equation modeling method.
     

    Results

    The results showed the direct effect of the variable of ambivalent insecure attachment (T = 0.39, β = 2.80), avoidant insecure attachment (β = 0.68, T = 3.01), confidence (T = 53.7 - 16). β = 0.68), uncertainty (T = 0.92, β = 0.68) and alexithymia (β = 0.43, T = 3.91) were significant on suicidal thoughts. Also, the indirect effect of the insecure avoidant attachment style variable on suicidal thoughts through the role of alexithymia (p < 0.05, b = 0.56) and the indirect effect of the confidence variable (mentalizing component) on suicidal thoughts through the mediating role of alexithymia (05 p < 0.42, b = -0.42) and the indirect effect of uncertainty variable (mentalization component) on suicidal thoughts through the mediator role of alexithymia is significant (p < 0.05, b = 0.61). The results also showed that the research variables explained a total of 53% of the variance of suicidal thoughts.

    Conclusions

    Based on the findings of the research, it can be concluded that a better clinical understanding of alexithymia in the pathology of suicidal thoughts is a key element in the evaluation and clinical work with female students. Therefore, it is suggested to pay special attention to treatments based on emotion regulation and alexithymia with the aim of reducing suicidal thoughts in female students.

    Keywords: Insecure Attachment, Mentalizing, Alexithymia, Suicidal Thoughts
  • امرالله ابراهیمی، مهدی بورونی*، رضا باقریان سرارودی، زهرا حیدری، فریبرز خوروش
    زمینه و هدف

    سردردهای میگرنی یکی از اختلالات شایع عصب روان شناختی است که احتمالا با واسطه گری مشکلات روان شناختی کیفیت زندگی و عملکرد عمومی بیماران را به شدت مختل می کند. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی گری شدت درد در ارتباط بین مولفه های روانی تنی بر کیفیت زندگی این بیماران می باشد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه مقطعی، تعداد 250  بیمار مبتلا به میگرن  با لحاظ نمودن  ملاک های ورود و خروج از بین افراد مبتلا به میگرن مراجعه کننده به کلینیک درد و نورولوژی وابسته به علوم پزشکی اصفهان در سال 1399 از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسشنامه های کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (SF-26)، مقیاس شدت درد ون کورکوف (PIS) و همچنین پرسشنامه ملاک های تشخیصی- پژوهشی روان تنی (DCPR) تکمیل گردید.

    یافته ها

    نتایج نشان داد گرچه شدت درد با متغیرهای پژوهش همبستگی معنی داری نشان نداد؛ ولی ملاک های تشخیصی پژوهشی  روان تنی  با ابعاد کیفیت زندگی همبستگی  معنی داری  داشت.  همچنین در مدل تحلیل مسیر  ارتباط مستقیم و غیرمستقیم معنی داری بین مولفه های روان تنی  و شدت درد با ابعاد مختلف کیفیت زندگی یافت نشد هرچند که مدل پیشنهادی تحلیل مسیر  متغیرها برازش مناسبی را نشان داد.

    نتیجه گیری

    یافته های این پژوهش سهم برخی عوامل زیربنایی روان شناختی در پیدایی و تداوم  سردرد را تبین می کند. یافته های این مطالعه تدوین بسته های مداخله ای روان شناختی مبتنی بر مدل تبیینی اصلاح ناگویی هیجانی، خلق تحریک پذیر، اضطراب سلامت و رفتار تیپ الف به منظور ارتقای  کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن پیشنهاد می کند.

    کلید واژگان: سردردمیگرنی, شدت درد, ملاک های پژوهشی تشخیصی روان تنی, رفتار تیپ الف, خلق تحریک پذیر, ناگویی هیجانی, اضطراب سلامتی, کیفیت زندگی
    Amrollah Ebrahimi, Mehdi Borouni*, Reza Bagherian-Sararoudi, Zahra Heidari, Fariborz Khorvash
    Aim and Background

    Migraine headaches are one of the psychosomatic disorders that severely impair patients' quality of life and general functioning by mediating psychological problems. The aim of this study was to investigate the mediating role of pain intensity in the relationship between psychosomatic components on quality of life in these patients.

    Methods and Materials:

     In this cross-sectional study, 250 patients with migraine were selected based on inclusion and exclusion criteria among people with migraine referred to the Pain and Neurology Clinic affiliated to Isfahan Medical Sciences in 2020 through available sampling. In the appropriate psychological situation, after justifying the goals of the research, the World Health Organization Quality of Life Questionnaire (SF-26), Von Korff’s Pain Intensity Scale (PIS) and also the Diagnostic criteria for psychosomatic research Questionnaire (DCPR) were completed.

    Findings

    The results showed that there was no significant correlation between pain intensity and other variables and only psychosomatic components had a significant negative correlation with quality of life dimensions and Also, in the path analysis model, no significant direct and indirect relationship was found between psychosomatic components and pain intensity with different dimensions of quality of life, although the proposed path analysis model showed a good fit.

    Conclusions

    The findings of this study suggest the development of psychological intervention packages based on the explanatory model for the correction of Alexithymia, irritable mood, health anxiety and type A behavior in order to improve the quality of life of migraine patients.

    Keywords: Migraine headache, Pain Intensity, DCPR, Type a behavior, Irritable mood, Alexithymia, Health anxiety, Quality of life
  • سید مجتبی عقیلی*، زهرا حسین زاده شاندیز
    مقدمه

    سندرم درد قاعدگی به عنوان یک بیماری بالینی، با وقوع چرخه ای جسمی و روحی غیر مرتبط با هر بیماری طبیعی در طی پنج روز قبل از قاعدگی ظاهر می شود. این پژوهش با هدف اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودآگاهی هیجانی، ناگویی هیجانی و شدت درد در دختران مبتلا به دردهای قاعدگی انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه دبیرستان های دخترانه مشهد در سال تحصیلی 1402-1401 بودند که به صورت نمونه گیری خوشه ای تعداد 30 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه (هر گروه 15 نفر) جای دهی شدند. گروه آزمایش طی 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش قرار گرفت اما گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. ابزار پژوهش پرسشنامه خودآگاهی هیجانی ریف (2008)، ناگویی هیجانی تورنتو (1994) و مقیاس شدت درد قاعدگی بود. داده های پژوهش با آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر خودآگاهی هیجانی، ناگویی هیجانی و شدت درد در دختران مبتلا به دردهای قاعدگی تاثیر معنادار دارد (05/0>p). در واقع درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد باعث افزایش خودآگاهی هیجانی و کاهش ناگویی هیجانی و شدت درد در دختران مبتلا به دردهای قاعدگی می شود.

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته ها می توان نتیجه گرفت که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به دختران می آموزد چطور افکار، احساسات و هیجان ها را بدون قضاوت و آشفتگی هیجانی در ذهن تجربه کنند. این فرایند با کمک به درک احساسات بدنی به درمانجو توانایی شناخت و تفکیک هیجانات منجر به کاهش شدت درد قاعدگی می شود.

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, خودآگاهی هیجانی, ناگویی هیجانی, شدت درد, قاعدگی
    Mojtaba Aghili*, Zahra Hosseinzadeh Shandiz
    Introduction

    Menstrual pain syndrome appears as a clinical disease with the occurrence of physical and mental cycles unrelated to any natural disease during the five days before menstruation. This research was conducted with the aim of the effectiveness of treatment based on acceptance and commitment on emotional self-awareness, emotional dyslexia and pain intensity in girls suffering from menstrual pain.

    Methodology

    The present study was a semi-experimental study with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population of the research was all female students in the second year of high school in Mashhad in the academic year of 2022-2023, who were selected by cluster sampling of 30 people and randomly placed in two experimental and control groups (15 people in each group). The experimental group received commitment and acceptance therapy during 8 sessions of 90 minutes, but the control group did not receive any intervention. The research tools were Riff's emotional self-awareness questionnaire (2008), Toronto's emotional dyslexia (1994) and menstrual pain intensity scale. The research data were analyzed by multivariate analysis of covariance test.

    Findings

    The findings showed that treatment based on acceptance and commitment has a significant effect on emotional self-awareness, emotional dyslexia and pain intensity in girls suffering from menstrual pain (p<0.05). In fact, treatment based on acceptance and commitment increases emotional self-awareness and reduces emotional ataxia and pain intensity in girls suffering from menstrual pain.

    Conclusion

    According to the findings, it can be concluded that the treatment based on acceptance and commitment teaches girls how to experience thoughts, feelings and emotions without judgment and emotional disturbance in the mind. This process, by helping the therapist to understand the physical feelings, the ability to recognize and separate emotions, leads to a reduction in the intensity of menstrual pain.

    Keywords: Treatment Based On Acceptance, Commitment, Emotional Self-Awareness, Emotional Dyslexia, Pain Intensity, Menstruation
  • مریم فرجامی، زهرا فرجامی*، آرام شکیبایی نژاد، لیلا پاییزی
    مقدمه

    میزان شیوع خودآسیبی در نوجوانان در حال افزایش است و بنابراین به یک مشکل بهداشت عمومی گسترده تبدیل شده است و نوجوانانی که به خود آسیب می زنند به طور قابل توجهی خطر افکار و رفتار خودکشی را دارند. از این رو، پژوهش حاضر با  هدف تدوین مدل رفتارهای خودآسیبی براساس تجربه ترومای کودکی و ناگویی هیجانی با میانجیگری ذهنی سازی در نوجوانان انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر همبستگی مبتنی بر معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش تمام نوجوانان شهر تهران در سال 1402 بودند از میان آنها تعداد 230 نفر به صورت دردسترس انتخاب و پرسشنامه آسیب به خود (SHI)، پرسشنامه ترومای دوران کودکی (CTQ)، پرسشنامه ناگویی هیجانی تورنتو (TAS-20) و پرسشنامه کنش وری تاملی (RFQ) پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرافزار SPSS-26 وAMOS-24  استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد اثر مستقیم ترومای کودکی (20/2 T= ،55/0 = β)، ناگویی هیحانی (55/2T= ،46/0= β)، ذهنی سازی (مولفه اطمینان) (58/9- T= ،88/0- = β) و ذهنی سازی (مولفه عدم اطمینان) (08/6- T= ،53/0 = β) بر رفتارهای خودآسیبی معنادار بود. افزون بر این، ذهنی سازی در رابطه بین ترومای کودکی و ناگویی هیجانی با رفتارهای خودآسیبی نقش میانجی داشت. نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 71 درصد از واریانس رفتارهای خودآسیبی را تبیین کردند.

    نتیجه گیری

    براساس یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت، نوجوانان علی رغم تجربیات آسیب زا در دوران کودکی و ناگویی هیجانی در صورت اکتساب ظرفیت بالای روان شناختی و درک و بینش نسبت به فرایندهای ذهنی خود و خودکنترلی بر فرایندهای درونی، توانایی تنظیم هیجان را دارا خواهند بود و کمتر اقدام به رفتارهای خودآسیبی می کنند. لذا پیشنهاد می شود به درمان های مبتنی بر تنظیم هیجان و ذهنی سازی با هدف کاهش رفتارهای خودآسیبی در نوجوانان توجه ویژه ای شود.

    کلید واژگان: خودآسیبی, تجربه ترومای کودکی, ناگویی هیجانی, ذهنی سازی, نوجوانان
    Maryam Farjami, Zahra Farjami*, Aram Shakibaeinezhad, Leila Paeezy
    Introduction

    The prevalence of Self-injury in adolescents is increasing and therefore it has become a widespread public health problem, and adolescents who self-harm are significantly at risk of suicidal thoughts and behavior. therefore, the present study was conducted with the aim of formulation the model of self-injurious behaviors based on the experience of childhood trauma and alexithymia with the mediation of mentalization in adolescents.

    Methods

    The present research was correlation based on structural equations. The statistical population of the research was all teenagers in Tehran in 2023, among them 230 people were available for selection and Self-Harm Inventory (SHI), Childhood Trauma Questionnaire (CTQ), Toronto Alexithymia Scale (TAS-20) and Reflective Functioning Questionnaire (RFQ). For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling and SPSS-26 and AMOS-24 software were used.

    Results

    The results showed the direct effect of childhood trauma (T = 0.55, β = 2.20), alexithymia (β = 0.46, T = 2.55), mentalization (confidence component) (T = -9.58 β = -0.88) and mentalization (uncertainty component) (T = -0.6, β = 0.53) were significant on self-injurious behaviors. In addition, the indirect effect of childhood trauma on self-injurious behaviors through mentalization (confidence component) (P < 0.05, β = -0.41). Moreover, mentalization played a mediating role in the relationship between childhood trauma and alexithymia with self-injurious behaviors. The results also showed that the research variables explained a total of 71% of the variance of self-injurious behaviors.

    Conclusions

    Based on the findings of the research, it can be concluded that despite traumatic experiences in childhood and emotional dyslexia, teenagers will have the ability to regulate emotions if they acquire high psychological capacity and understanding and insight into their mental processes and self-control over internal processes. and they engage in self-harm behaviors less. Therefore, it is suggested to pay special attention to treatments based on emotion regulation and mentalization with the aim of reducing self-harm behaviors in teenagers.

    Keywords: Self-Injurious, Experience of Childhood Trauma, alexithymia, Mentalization, Adolescents
  • دلارام بی ریائی نجف آبادی، مرضیه بدیهی، زهرا ربیعی، مژگان شکراللهی*
    مقدمه

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان شناختی تحلیلی  بر حساسیت اضطرابی و فاجعه آمیزکردن درد در بیماران مبتلا به دردمزمن با ناگویی هیجانی انجام شد.

    روش بررسی

    پژوهش مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه، همراه با گواه بود. جامعه آماری کلیه بیماران مبتلا به درد مزمن شهر اصفهان در سال 1401 بود. نمونه گیری با روش  نمونه گیری دردسترس و داوطلبانه از بین بیماران مراجعه کننده به مطب های خصوصی، طی دو مرحله صورت گرفت. به این ترتیب تعداد 24 بیمار مبتلا به درد مزمن که در پرسش نامه ناگویی هیجانی تورنتو (1994) نمره بالای 60 دریافت کرده بودند، انتخاب و به طور تصادفی به گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند (12 = n). ابزار پژوهش شامل پرسش نامه مقیاس فاجعه آمیز کردن درد سالیوان (1995) و پرسش نامه حساسیت اضطرابی تیلور وکاکس (1998) بود. گروه آزمایش درمان شناختی تحلیلی را به مدت 16 جلسه نود دقیقه ای و هر هفته یک جلسه دریافت کرده و گروه کنترل هیچ گونه مداخله روانشناسی خاصی دریافت نمی کرد. داده ها  با روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین میانگین های تعدیل شده متغیرهای حساسیت اضطرابی و فاجعه آمیز کردن درد در دو گروه تفاوت معناداری وجود دارد و میانگین نمرات متغیر حساسیت اضطرابی و فاجعه آمیز کردن درد در مرحله پس آزمون و پیگیری افزایش یافته است (05/0>P) و درمان شناختی تحلیلی بر حساسیت اضطرابی و فاجعه آمیز کردن درد در بیماران مبتلا به درد مزمن با ناگویی هیجانی اثربخش بوده است(05/0>P).

    نتیجه گیری

    با توجه به اثرگذاری درمان شناختی تحلیلی بر حساسیت اضطرابی و فاجعه آمیز کردن درد می توان از این روش درمان برای بهبود بیماران مبتلا به درد  مزمن با ناگویی هیجانی سود جست.

    کلید واژگان: درمان شناختی تحلیلی, فاجعه آمیز کردن درد, حساسیت اضطرابی, درد مزمن, ناگویی هیجانی
    Delaram Biriaei Najaf Abadi, Marziye Badihi, Zahra Rabiee, Mojgan Shokrolahi*
    Introduction

    The present study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of cognitive analytic therapy on anxiety sensitivity and pain catastrophizing in patients with chronic pain and alexithymia.

    Methods

    This was a semi-experimental research with pre-test, post-test ,a two months' follow-up, and a control group. The statistical population included all the patients with chronic pain in Isfahan city in 2022. Sampling was done through convenience sampling method among the volunteer patients referred to private clinics in two stages. 24 patients with chronic pain who scored above 60 in Toronto alexithymia questionnaire (1994) were selected and were randomly assigned to experimental and control groups (n = 12). The instruments included  Sullivan's pain catastrophizing scale questionnaire (1995) and Taylor and Cox's anxiety sensitivity questionnaire (1998. The experimental group received cognitive analytical therapy for 16 90-minute sessions once a week, and the control group did not receive any intervention. Data were analyzed using repeated measure and ANOVA analysis.

    Results

    The results of data analysis showed that there was a significant difference between the adjusted mean of anxiety sensitivity and pain catastrophizing in the two groups. The mean scores of anxiety sensitivity and pain catastrophizing variables increased in post-test and follow-up phase (P<0/05). Therefore, it can be concluded that cognitive analytic therapy was effective for anxiety sensitivity and catastrophizing pain in patients with chronic pain and alexithymia (P<0/05).

    Conclusion

    Considering the effect of cognitive analytic therapy on anxiety sensitivity and pain catastrophizing, this treatment method can be used to improve patients with chronic pain and alexithymia.

    Keywords: Cognitive-analytic therapy, Anxiety sensitivity, Pain catastrophizing, Chronic pain, Alexithymia
  • زهرا برومند پیروز، مبین صالحی*، غلامرضا شریفی راد

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر همجوشی شناختی و ناگویی هیجانی نوجوانان با اختلال رفتار درونی سازی شده انجام گرفت. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه و مرحله پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری پژوهش، شامل نوجوانان دارای اختلال رفتار درونی سازی شده بود که در دوره اول متوسطه در سال تحصیلی 1402-1401 در شهر قم مشغول به تحصیل بودند. در این پژوهش تعداد 37 نوجوان دارای اختلال رفتار درونی سازی شده با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در گروه های آزمایش (19 نفر) و گواه (17 نفر) جایدهی شدند. گروه آزمایش آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی را طی ده هفته در 10 جلسه 90 دقیقه ای دریافت نمودند. پرسشنامه های مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه همجوشی شناختی (گیلاندرز و همکاران، 2014)، پرسشنامه ناگویی هیجانی (بگبی، پارکر و تیلور، 1994) و پرسشنامه سیاهه رفتاری کودکان و نوجوانان (آخنباخ و رسکورلا، 2001) (CABI) بود. نتایج نشان داد که آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر همجوشی شناختی (0001>P؛ 53/0=Eta؛ 15/39=F) و ناگویی هیجانی (0001>P؛ 68/0=Eta؛ 07/73=F) نوجوانان با اختلال رفتار درونی سازی شده تاثیر معنادار دارد. بر اساس یافته های پژوهش می توان چنین نتیجه گرفت که آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی با بکارگیری شیوه مواجهه با استرس و اعمال ذهن آگاهانه (تنفس، خوردن، نشستن و راه رفتن ذهن آگاهانه) می تواند به عنوان یک روش کارآمد جهت کاهش همجوشی شناختی و ناگویی هیجانی نوجوانان با اختلال رفتار درونی سازی شده مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی, همجوشی شناختی, ناگویی هیجانی, اختلال رفتار درونی سازی شده
    zahra boromand piroz, mobin salehi*, gholamreza sharifi rad

    The present study was conducted to investigate The effectiveness of mindfulness based stress reduction training on the cognitive fustion and alexitimia of adolescents with internalizing behavior disorder. The present study was semi experimental (with experimental and control groups) with three-stage (pretest, posttest, follow-up) and two-month follow-up period design. The statistical population of the research included adolescents with internalized behavior disorder who were studying in the first period of secondary school in the academic year of 2022-2023 in Qom city. 37 adolescents with internalizing behavior disorder were selected through purposive sampling method and randomly accommodated into experimental (19 people) and control groups (17 people). The experimental group received ten ninty-minute sessions of mindfulness based stress reduction training during ten weeks. The applied questionnaires included Cognitive Fustion Questionnaire (Gillanders et al, 2014), Alexitimia Questionnaire (Bagby, Parker, Taylor, 1994) and Children and Adolescents Behavioral Inventory (Achenbach, Rescorla, 2001) (CABI). The data from the study were analyzed through mixed ANOVA method via SPSS23 software. The results showed that mindfulness based stress reduction training has significant effect on the cognitive fustion and (F=39.15; Eta=0.53; P<0001) and alexitimia (F=73.07; Eta=0. 68; P<0001) of adolescents with internalizing behavior disorder. According to the findings of the present study it can be concluded that mindfulness based stress reduction training can be used as an efficient method to decreace cognitive fustion and alexitimia of adolescents with internalizing behavior disorder through applying the how to deal with stress and act mindfully (breathing, eating, sitting and walking mindfully).

    Keywords: Mindfulness based stress reduction training, cognitive fustion, alexitimia, internalizing behavior disorder
  • فاطمه کرمانشاهی، شکوه نوابی نژاد *، خدابخش احمدی نوده

     مقدمه

    خیانت در زندگی زناشویی عامل بزرگ عدم رضایت زناشویی و همچنین زمینه ی اصلی بروز مسایل روانشناختی، تعارض ها و ناسازگاری های زناشویی است، این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی مداخلات هیجان مدار، پذیرش و تعهد و مثبت نگر بر دلزدگی زناشویی و ناگویی هیجانی زنان آسیب دیده از خیانت انجام شد.

    روش کار

    روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل به همراه آزمون پیگیری بود. از جامعه زنان مراجعه کننده به کلینیک های روانشناسی به دلیل آسیب وارد شده از خیانت زناشویی، با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 43 نفر انتخاب و با استفاده از روش جایگزین تصادفی در سه گروه (هیجان مدار، پذیرش وتعهد، مثبت نگر) جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش پرسشنامه های دلزدگی زناشویی (پاینز، 1996) و ناگویی هیجانی (بگبی و همکاران، 1994) بود. داده ها با استفاده از آزمون اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بن فرونی تحلیل شد.

    نتایج

    یافته ها نشان داد که درمان هیجان مدار به طور معنی داری موثرتر از پذیرش و تعهد و مثبت نگر بود (005/0>p) و درمان پذیرش و تعهد نیز موثرتر از درمان مثبت نگر بر دلزدگی زناشویی بود (005/0>p). همچنین نتایج نشان داد که درمان هیجان مدار موثرتر از مثبت نگر بر ناگویی هیجانی بود (005/0>p).

    نتیجه گیری

    منطبق با یافته های پژوهش حاضر می توان درمان هیجان مدار را به عنوان یک روش کاراتر جهت بهبود زندگی زناشویی افراد آسیب دیده از خیانت پیشنهاد داد.

    کلید واژگان: خیانت زناشویی, هیجان مدار, پذیرش و تعهد, مثبت نگر, ناگویی هیجانی
    Fatemeh Kermanshahi, Shokoh navabi nezhad *, Khodabakhsh Ahmadi noudeh
    Introduction

    Infidelity in married life is a major cause of marital dissatisfaction and also the main cause of psychological problems, conflicts and marital incompatibilities, this research aims to compare the effectiveness of Emotion Focused, acceptance and commitment and positive interventions on marital boredom and Alexithymia of women affected by infidelity was done.

    Methods

    The research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design with three experimental groups and one control group along with a follow-up test. 43 people were selected from the community of women referring to psychological clinics due to the damage caused by marital infidelity, using the available sampling method and using the random replacement method in three groups (Emotion Focused, acceptance and commitment and positive interventions) were replaced. The research tools were questionnaires of marital boredom (Pines, 1996) and Alexithymia (Bagbi et al., 1994). The data were analyzed using the repeated measurement test and Bonferroni's post hoc test.

    Results

    The findings showed that Emotion Focused therapy was significantly more effective than acceptance and commitment and positivity (p<0.005) and acceptance and commitment therapy was more effective than positivity therapy on marital burnout (0.005). >p). Also, the results showed that Emotion Focused therapy was more effective than positive-oriented therapy on Alexithymia (p<0.005).

    Conclusion

    According to the findings of the present study, Emotion Focused therapy can be suggested as a more effective method to improve the marital life of people affected by infidelity.

    Keywords: marital infidelity, Emotion Focused therapy, acceptance, commitment, positive therapy, Alexithymia
  • فاطمه سادات حسینی عدل، انیس خوش لهجه صدق*
    مقدمه

    تعهد پرستاران به شغل و بیماران، پرستاری را به یکی از مشاغل خدمات انسانی تبدیل کرده است که مستعد ابتلا به سندرم فرسودگی شغلی می باشد. بنابراین هدف از مطالعه حاضر پیش بینی فرسودگی شغلی براساس باورهای فراشناختی و ناگویی هیجانی با ‏میانجی گری خوش بینی در پرستاران بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و طرح پژوهش توصیفی- همبستگی و به طور خاص، از مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری در این پژوهش، کلیه پرستاران بیمارستان های شهر قم در سال 1401‏ بودند که به صورت تصادفی ساده 200 پرستار برای شرکت در پژوهش حاضر انتخاب شدند. در این پژوهش میدانی شرکت کنندگان اقدام به تکمیل پرسشنامه های فرسودگی شغلی مسلش و جکسون (1986)، پرسشنامه فراشناخت ولز و کارت رایت- هاتن (2004)، مقیاس ناگویی خلقی تورنتو و مقیاس خوش بینی شییر و کارور (1994) نمودند. داده ها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار SPSS-24 و AMOS-24 تحلیل شدند.

    نتایج

    نتایج نشان داد که ضرایب همبستگی بین متغیرها معنادار است (01/0>‏p‏) و بین باورهای فراشناختی و ناگویی هیجانی با ‏فرسودگی شغلی در پرستاران ارتباط مثبت و معنادار و بین خوش بینی با فرسودگی شغلی ‏ارتباط منفی و معناداری وجود دارد (01/0>‏p‏). همچنین بین باورهای فراشناختی و ناگویی ‏هیجانی با خوش بینی پرستاران ارتباط منفی و معنادار وجود دارد (01/0>‏p‏). همچنین ‏نتایج تحلیل مسیر نشان داد که خوش بینی درارتباط باورهای فراشناختی و ناگویی هیجانی با فرسودگی ‏شغلی پرستاران نقش واسطه ای دارد.‏

    نتیجه گیری

    به طور کلی نتایج پژوهش حاضر بر اهمیت خوش بینی در ارتباط باورهای فراشناختی و ناگویی هیجانی با فرسودگی شغلی پرستاران تاکید دارد و خوش بینی عامل موثری در کاهش فرسودگی شغلی پرستاران است.‏

    کلید واژگان: فرسودگی شغلی, باورهای فراشناختی, ناگویی هیجانی, خوش بینی, پرستاران
    Fatemeh Sadat Hosseini Adl, Anis Khoshlahjeh Sedgh*
    Introduction

     The commitment of nurses to their jobs and patients has made nursing one of the human service professions susceptible to burnout syndrome. Therefore, the present study aimed to predict burnout based on metacognitive beliefs and alexithymia with the mediation of optimism in nurses.

    Materials and Methods

     The current research was based on applied purpose and descriptive-correlational research design, specifically, structural equation modeling. The statistical population in this research was all the nurses in the hospitals of Qom City in 1401, and 200 nurses were randomly selected to participate in the present research. In this field study, the participants completed  Burnout questionnaires by Meslech and Jackson (1986), a metacognition questionnaire by Wells and Cartwright-Houghton (2004), the Toronto dyslexia scale, and the Scheer and Carver optimism scale (1994). Data were analyzed using the Pearson correlation test and structural equation model using SPSS-24 and AMOS-24 software.

    Results

     The results showed that the correlation coefficients between the variables are significant (p<0.01) and there is a positive and significant relationship between metacognitive beliefs and alexithymia with burnout in nurses, and there is a negative and significant relationship between optimism and burnout (p<0.01). Also, there was a negative and significant relationship between metacognitive beliefs and alexithymia and nurses' optimism (p<0.01). Also, the results of the path analysis showed that optimism plays a mediating role in the relationship between metacognitive beliefs and alexithymia with nurses' burnout.

    Conclusion

     In general, current research emphasizes the importance of optimism in the relationship between metacognitive beliefs and alexithymia with nurses' burnout and optimism is an effective factor in reducing nurses' burnout.

    Keywords: Burnout, Metacognitive Beliefs, alexithymia, Optimism, Nurses
  • مژگان شکراللهی، سید اسماعیل هاشمی*، مهناز مهرابی زاده هنرمند، یدالله زرگر، عبدالزهرا نعامی
    زمینه و هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان هیجان مدار بر اجتناب تجربی و تنظیم شناختی هیجان در بیماران مبتلا به دردمزمن با ناگویی هیجانی انجام شد.

    روش بررسی

    این پژوهش مطالعه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری، همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری کلیه بیماران مبتلا به درد مزمن شهر اصفهان در سال 1400 بود. در نمونه گیری با روش نمونه گیری دردسترس و داوطلبانه، تعداد 24 بیمار مبتلا به درد مزمن که در پرسش نامه ناگویی هیجانی ترونتو (1994) نمره بالای 60 دریافت کرده بودند، انتخاب و به طور تصادفی به گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند (12 = n). سپس گروه آزمایش درمان آنلاین هیجان مدار را به مدت 12 جلسه هفتگی دریافت کرد. ابزار مورد استفاده پژوهش شامل پرسش نامه پذیرش و عمل (2011) و پرسش نامه تنظیم هیجان گارنفسکی (2001) بود که در سه مرحله پژوهش تکمیل شد. داده های به دست آمده با روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

    نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که بین میانگین های تعدیل شده متغیرهای اجتناب تجربی و تنظیم شناختی هیجان در دو گروه تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>P). پس می توان نتیجه گرفت که درمان هیجان مدار بر اجتناب تجربی و تنظیم شناختی هیجان در بیماران مبتلا به درد مزمن با ناگویی هیجانی اثربخش است (05/0>P).

    نتیجه گیری

    با توجه به اثرگذاری درمان هیجان مدار بر متغیرهای پژوهش میتوان از این روش درمان برای بهبود بیماران مبتلا به درد مزمن با ناگویی هیجانی سود جست.

    کلید واژگان: درمان هیجان مدار, اجتناب تجربی, تنظیم شناختی هیجان, درد مزمن, ناگویی هیجانی
    Mojgan Shokrolahi, Seyed Esmaeil Hashemi*, Mahnaz Mehrabizadeh Honarmand, Yadollah Zargar, Abdolzahra Naaimi
    Background

    The aim of this study was to investigate the effectiveness of emotion focused therapy on experiential avoidance and cognitive emotion regulation in Patients with chronic pain and alexithymia.

    Method

    This research was a experiential study with pre, post-test and follow-up with control group. The statistical population included all patients with chronic pain in Isfahan city in 1400. Sampling was done by available and voluntary sampling method and in two stages. In this way, 24 patients with chronic pain who scored above 60 in the Tronto alexithymia questionnaire (1994) were selected and randomly assigned to the experimental and control groups (n = 12). The experimental group received online emotion-focused group therapy for 12 weekly sessions. Instruments were Karnfeskesʼs Cognitive Emotion Regulation Questionnaire(2001) and  Acceptance and Action Questionnaire (2011) which were completed in three stages of the research. data were analyzed using repeated measure analysis.

    Results

    The results of data analysis showed that there is a significant difference between the adjusted averages of experiential avoidance and cognitive emotion regulation in the two groups (P<0.05). Therefore, it can be concluded that emotion focused therapy is effective on experiential avoidance and cognitive emotion regulation in Patients with chronic pain and alexithymia (P<0.05).

    Conclusion

    Considering the effect of emotion focused therapy on research variables, this treatment method can be used to improve Patients with chronic pain and alexithymia.

    Keywords: Emotion-focused therapy, experiential avoidance, cognitive emotion regulation, Chronic pain, Alexithymia
  • گوهر تاج ایلیایی فر، سارا حاجی باقری، مریم فرجامی*، فریبا انوشه
    مقدمه

    بهداشت و سلامت روانی کادر درمان یکی از نیازهای اجتماعی است، زیرا مراقبت از بیماران مستلزم داشتن نیروی درمانی است که از حیث بهداشت روانی و جسمانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند. از این رو، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر سبک های دلبستگی و ناگویی هیجانی بر پریشانی روانشناختی با میانجیگری ذهنی سازی در پرستاران انجام شد.

    روش کار

    پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع معادلات ساختاری است. جامعه پژوهش شامل تمامی پرستاران مشغول به کار در بیمارستان ها و مراکز درمانی شهر تهران در سال 1402 بودند که از میان آنها 210 نفر به روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه سبک های دلبستگی بزرگسالان، پرسشنامه کارکرد تاملی، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو و پرسشنامه پریشانی روان شناختی کسلر استفاده شد. برای تحلیل داده ها از همبستگی پیرسون، مدل یابی معادلات ساختاری و از نرافزار SPSS-26 وAMOS-24  استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها حاکی از برازش مدل مفروض است. اثر مستقیم دلبستگی ایمن (04/4- T= ،28/0- = β) و ذهنی سازی (مولفه اطمینان) (93/2- T= ،26/0- = β) بر پریشانی روانشناختی معنادار و منفی بود. همچنین مسیر مستقیم دلبستگی ناایمن دوسوگرا (63/3 T= ،38/0 = β)، دلبستگی ناایمن اجتنابی (24/6 T= ،32/0 = β)، ناگویی هیجانی (80/10 T= ،44/0 = β) و  ذهنی سازی (مولفه عدم اطمینان) (04/4 T= ،45/0 = β) بر پریشانی روانشناختی معنادار و مثبت بود. تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش حاکی از  نقش میانجی ذهنی سازی  در رابطه بین سبک های دلبستگی و ناگویی هیجانی با  پریشانی روانشناختی بود. نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای پژوهش در مجموع 78 درصد از واریانس پریشانی روانشناختی را تبیین کردند.

    نتیجه گیری

    براساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که یکی از سازه های مهم که از طریق روابط بین فردی در دوران کودکی به خصوص روابط دلبستگی بدست می آید، ظرفیت ذهنی سازی است. مراقبانی که دلبستگی ایمن ایجاد می کنند، معمولا ظرفیت خوبی برای ذهنی سازی دارند. از سویی دیگر، بهبود ظرفیت ذهنی سازی، کاهش استرس بین فردی و افزایش اطمینان در نتیجه روابط دلبسته ایمن موجب می شود که افراد در شرایط استرس زا از مکانیسم های پخته تر استفاده کنند؛ لذا وجود ظرفیت ذهنی سازی، بعدها تاب آوری افراد را بالا برده و آنها را در برابر پریشانی های روان شناختی از جمله افسردگی محافظت می نماید.

    کلید واژگان: پریشانی روانشناختی, پرستاران, ذهنی سازی, سبک های دلبستگی, ناگویی هیجانی
    Gohartaj Iliyaifar, Sara Hajibaqeri, Maryam Farjami*, Fariba Anousheh
    Introduction

    Health and mental health of the medical staff is one of the social needs, because taking care of patients requires medical personnel who are in a favorable state in terms of mental and physical health. Therefore, the present study was conducted with the aim of investigating the effect of attachment styles and alexithymia on psychological distress with the mediation of mentalization in nurses.

    Methods

    The present research is a descriptive-correlation type of structural equations. The research community included all the nurses working in hospitals and medical centers in Tehran in 2023, and 210 of them were selected by available sampling method. In order to collect data, adult attachment inventory, reflective functioning questionnaire, Toronto Alexithymia Scale and Kessler's psychological distress questionnaire were used. For data analysis, Pearson correlation, structural equation modeling and SPSS-26 and AMOS-24 software were used.

    Results

    The findings indicate the fit of the assumed model. The direct effect of secure attachment (β = -0.28, T=-4.04) and mentalization (confidence component) (β = -0.26, T=-2.93) on psychological distress was significant and negative. Also, the direct path of ambivalent insecure attachment (T = 0.38, β = 3.63), avoidant insecure attachment (β = 0.32, T = 6.24), alexithymia (T = 0.44, 10.80) β) and mentalization (uncertainty component) (T = 4.04, β = 0.45) were significant and positive on psychological distress. The analysis of research findings indicated the mediating role of mentalization in the relationship between attachment styles and alexithymia with psychological distress. The results also showed that the research variables explained a total of 78% of the variance of psychological distress.

    Conclusions

    Based on the findings of this research, it can be concluded that one of the important structures that is obtained through interpersonal relationships in childhood, especially attachment relationships, is the capacity for mentalization. Caregivers who develop secure attachment usually have a good capacity for mentalizing. On the other hand, improving the mentalizing capacity, reducing interpersonal stress, and increasing confidence as a result of secure attachment relationships make people use more mature mechanisms in stressful situations; Therefore, the existence of mentalizing capacity increases people's resilience and protects them from psychological distress, including depression.

    Keywords: Psychological Distress, Nurses, Mentalization, Attachment Styles, Alexithymia
  • بی بی ساره ابراهیم زاده موسویان، رضا قربان جهرمی*، اسماعیل سعدی پور
    زمینه و هدف

    بروز هر یک از رفتارهای پرخطر در جامعه ایران به یک مسیله اجتماعی تبدیل شده است. همچنین خطرپذیری بر سلامتی نوجوانان تاثیر نامطلوبی می گذارد و گفته می شود ارتکاب حداقل یک مرتبه از این نوع رفتارها در طی دوره نوجوانی، احتمال بروز سایر مشکلات و سازش نایافتگی های بزرگسالی را پیش بینی می کند. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه ساختاری خطرپذیری بر اساس سبک والدگری و ناگویی هیجانی نوجوانان شهر مشهد با میانجی گری حمایت اجتماعی ادراک شده و میزان استفاده از شبکه های اجتماعی با نقش تعدیل گری جنسیت انجام شد.

    روش

    این پژوهش از نوع کاربردی و همبستگی است. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر و پسر 14 تا 18 سال مدارس متوسطه نواحی یکم، سوم، و هفتم شهر مشهد در نیم سال دوم سال تحصیلی 1401-1400 بودند. نمونه مورد مطالعه شامل 600 دانش آموز مقاطع تحصیلی نهم، دهم، یازدهم، و دوازدهم بود که به روش در دسترس انتخاب شدند . ابزار گردآوری اطلاعات شامل مقیاس خطرپذیری نوجوانان ایرانی (زاده محمدی، 1390)، پرسشنامه ناگویی هیجانی تورنتو (تیلور، 1986)، پرسشنامه ادراک سبک والد گری (گرولنیک و همکاران، 1997)، پرسشنامه مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراک شده (زیمت و همکاران، 1988)، و پرسشنامه میزان استفاده از شبکه های اجتماعی (حسینی اسفیدواجانی، 1400) بود. تحلیل داده های پژوهش با روش تحلیل مسیر و آزمون اثرهای واسطه ای در مدل پیشنهادی با روش بوت استراپ با استفاده از نرم افزارهای SPSS26 و AMOS24 انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان دادند الگوی پیشنهادی از برازش مطلوبی با داده ها برخوردار است. بین ادراک از سبک والدگری و حمایت اجتماعی ادراک شده با خطرپذیری در دختر و پسر رابطه منفی و معنادار، و بین ناگویی هیجانی با خطرپذیری در دختر و پسر رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (0/01>P). همچنین نقش واسطه ای حمایت اجتماعی ادراک شده و میزان استفاده از شبکه های اجتماعی در رابطه بین ادراک سبک والد گری و ناگویی هیجانی با خطرپذیری نوجوانان، مورد تایید قرار گرفت (0/01>P).

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج به دست آمده در این مطالعه می توان گفت که متغیرهای حمایت اجتماعی ادراک شده و میزان استفاده از شبکه های اجتماعی در رابطه بین خطرپذیری با ادراک سبک والد گری و ناگویی هیجانی در نوجوانان دختر و پسر نقش واسطه ای به عهده دارند.

    کلید واژگان: خطرپذیری, ادراک سبک والدگری, ناگویی هیجانی, حمایت اجتماعی ادراک شده, شبکه های اجتماعی, نوجوانان
    Bibi Sareh Ebrahimzade Moussavian, Reza Ghorban Jahromi*, Esmaeil Saedipour
    Background and Purpose

    The occurrence of risky behaviors in Iranian society has turned into a social concern. Additionally, risk-taking affects the health of adolescents negatively and it is suggested that committing risk-taking behaviors at least once during adolescence is associated with the likelihood of other problems and maladjustment in adulthood. Therefore, the present study aimed to investigate the structural relationship between risk-taking based on parenting styles and Alexithymia in adolescents from the city of Mashhad, with the mediating role of perceived social support and the extent of social media use with the regulating role of gender.

    Methods

    The method of the present study is applied and correlational. The population consisted of all the high school students aged 14-18 in the first, third, and fifth districts of Mashhad, during the second semester of the 2021-2022 academic year. The sample consisted of 600 students in ninth, tenth, eleventh, and twelfth grades selected based on convenience sampling. The data collection for the study included the Iranian Adolescents’ Risk-Taking Scale (Zadeh Mohammadi, 2011), The Toronto Alexithymia Scale (Taylor, 1986), The Perception of Parenting Styles Questionnaire (Grolnick et al., 1997), The Multidimensional Scale of Perceived Social Support Questionnaire (Zimet et al., 1988), and the Scale of Social Media Use Questionnaire (Hosseini Esfidvadjani, 2021). Data analysis was conducted using path analysis modeling and test of mediating effects in the proposed model with the bootstrap method using SPSS26 and AMOS24 software.

    Results

    The results of this study indicate that the proposed model fits well with the data. A significant negative relationship can be detected between the perception of parenting styles and perceived social support with risk-taking in both girls and boys. In addition, a significant positive relationship is detected between alexithymia and risk-taking in both girls and boys (P<0.01). Furthermore, the study confirms the mediating role of social support and the extent of social media use in relation to perceiving parenting styles and alexithymia with adolescent risk-taking (p<0.01).

    Conclusion

    Based on the results of this study, we can state that the variables of perceived social support and the extent of social media use play a mediating role in the relationship between risk-taking and the perception of parenting style and alexithymia in adolescent girls and boys.

    Keywords: Risk-taking, perception of parenting style, alexithymia, perceived social support, social media, adolescents
  • مریم فانی محمدآبادی، صابر کرمی، آتنا شاه حیدری*، مرضیه کامکار
    مقدمه

    افراد دارای تجربه ترومای کودکی در معرض خطر بالایی برای ابتلا به اختلالات روان پزشکی پیچیده هستند. به همین دلیل شناسایی و درمان مکانیسم های موثر بین تجارب آسیب زا و مشکلات روان پزشکی ضروری است؛ لذا این مطالعه با هدف بررسی تاثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در ناگویی هیجانی، اجتناب تجربه ای و شفقت به خود در بزرگسالان دارای تجربه ترومای کودکی انجام شد.

    روش کار

    مطالعه حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. از بین افراد دارای تجربه ترومای کودکی و مراجعه کننده به کلینیک ها و مراکزمشاوره شهر تهران، با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 30 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و گروه کنترل (15 نفره) جایگزین شدند. گروه آزمایش 8 جلسه مداخله شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی دریافت کردند، اما گروه کنترل مداخله خاصی دریافت نکردند. ابزارهای پژوهش عبارت بودنداز: پرسشنامه ضربه های کودکی برنشتاین و همکاران (2003)، مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو باگبی و همکاران (1994)، پرسشنامه پذیرش و عمل- نسخه دوم بوند و همکاران (2011)، مقیاس شفقت به خود نف (2003). داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره تحلیل شدند.

    یافته ها

    میانگین نمرات پس آزمون ناگویی هیجانی و اجتناب تجربه ای در گروه آزمایش به طور معناداری کمتر از گروه کنترل بود. همچنین میانگین نمرات پس آزمون شفقت به خود در گروه آزمایش به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل بود. نتایج حاکی از تاثیر معنادار شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش ناگویی هیجانی (247/70=F، 001/0P=)، اجتناب تجربه ای (364/74=F، 001/0P=) و افزایش شفقت به خود (569/14=F، 001/0P=) در افراد دارای تجربه ترومای کودکی است.

    نتیجه گیری

    یافته های این مطالعه در راستای پیشینه پژوهش، اثربخشی این رویکرد درمانی را بر مولفه های روان شناختی بزرگسالان دارای تجربه ترومای کودکی نشان داد، هرچند مطالعات تکمیلی در این زمینه پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: ناگویی هیجانی, اجتناب تجربه ای, شفقت به خود, شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی
    Maryam Fani Mohammadabady, Saber Karami, Atena Shahheydari*, Marzieh Kamkar
    Introduction

    People who have experienced childhood trauma are at high risk of developing complex psychiatric disorders. For this reason, it is necessary to identify and treat effective mechanisms between traumatic experiences and psychiatric problems; therefore, this study was conducted with the aim of investigating The Effectiveness of Mindfulness-Based Cognitive Therapy on Alexithymia, Experiential Avoidance and Self-Compassion in Adults with Childhood Trauma Experience.

    Methods

    The current study was a semi-experimental type with a pre-test-post-test design with a control group. Among the people who experienced childhood trauma and referred to clinics and counseling centers in Tehran, 30 people were selected using convenience sampling method and randomly replaced in two experimental groups and a control group (15 people). The experimental group received 8 sessions of mindfulness-based cognitive therapy, but the control group did not receive any specific intervention. The research tools were: Bernstein et al.'s Childhood Trauma Questionnaire (2003), Bagby et al.'s Toronto Alexithymia Scale (1994), Bond et al.'s Acceptance and Action Questionnaire-II (2011), Neff's Self-Compassion Scale (2003). Data were analyzed using multivariate analysis of covariance test.

    Results

    The mean post-test scores of alexithymia and experiential avoidance in the experimental group were significantly lower than the control group. Also, the mean scores of the self-compassion post-test in the experimental group were significantly higher than the control group. The results indicate a significant effect of cognitive therapy based on mindfulness in reducing alexithymia (F=70.247, P=0.001), experiential avoidance (F=74.364, P=0.001) and increasing self-compassion. (F=14.569, P=0.001) in people with childhood trauma experience.

    Conclusions

    The findings of this study, in line with the background of the research, showed the effectiveness of this treatment approach on the psychological components of adults with childhood trauma experience, although additional studies in this field are suggested.

    Keywords: Alexithymia, Experiential Avoidance, Self-Compassion, Mindfulness-Based Cognitive Therapy
  • آرزو اصغری*
    مقدمه

    وابستگی رفتاری به اینترنت صرف نظر از اینکه یک آسیب روانی یا معضل اجتماعی در نظر گرفته می شود، پدیده است مزمن و عود کننده که با آسیب جدی جسمانی، مالی، خانوادگی، اجتماعی و روانی همراه است و در این خصوص عواملی چون عوامل روانی، شناختی، خانوادگی و اجتماعی دخیل هستند. هدف پژوهش حاضر تعیین مقایسه تکانشگری، ناگویی هیجانی و رفتارهای خود-آسیب رسان در دانشجویان دارای اعتیاد به اینترنت و دانشجویان عادی بود.

    روش ها

    این پژوهش از نوع علی- مقایسه ای بود. جامعه آماری، شامل تمامی دانشجویان دختر مقطع کارشناسی دانشگاه کوثر بجنورد در سال تحصیلی 1400-1399 بودند که از میان آنان 140 نفر (70 نفر دانشجو معتاد به اینترنت و 70 نفر دانشجو عادی) به شیوه نمونه‎ گیری دردسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. از پرسشنامه های اعتیاد به اینترنت یانگ (1996)، ناگویی هیجانی تورنتو (1994)، تکانشگری بارت (2004) و آسیب به خود سانسون (1988) جهت استفاده شد. نتایج با روش تحلیل واریانس چندمتغیره در نرم افزار SPSS20 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد بین دانشجویان معتاد به اینترنت و دانشجویان عادی از نظر تکانشگری، ناگویی هیجانی، رفتار خودآسیب رسان و خرده مقیاس های تکانشگری شناختی، حرکتی، عدم برنامه ریزی، دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات و تفکر عینی تفاوت معناداری وجود دارد (05/0< P).

    نتیجه گیری

    می توان نتیجه گرفت که دانشجویان معتاد به اینترنت نسبت به دانشجویان عادی از تکانشگری، ناگویی هیجانی و رفتار خودآسیب رسان بیشتری برخوردارند.

    کلید واژگان: تکانشگری, ناگویی هیجانی, رفتارهای خود-آسیب رسان, اعتیاد به اینترنت
    Arezou Asghari*
    Introduction

    Behavioral dependence on the Internet, regardless of whether it is considered a psychological injury or a social problem, is a chronic and recurrent phenomenon that is associated with serious physical, financial, family, social and psychological harm, and in this regard, factors such as psychological, Cognitive, familial and social factors are involved. The goal of this study is to investigate the Comparison of impulsivity, Alexitima and self-harming behaviors in students with Internet addiction and normal students.

    Method

    The research was causal-comparative. The statistical population included all undergraduate girl students of Kosar University of Bojnord in the academic year 1399-1400, of which  140 of them (70 internet addicted students and 70 regular students) were selected by convenience sampling method. The Young Internet Addiction Questionnaire (1996), the Toronto Alexitima Questionnaire (1994), the Bart Impulsivity Questionnaire (2004), and the Samson Self-Injury Questionnaire (1988) were used. The results were analyzed by multivariate analysis of variance in SPSS-20 software.

    Results

    The results showed that there was a significant difference between Internet addicts and normal students in terms of impulsivity, Alexitima, self-harming behavior and subscales of cognitive, motor, unplanned impulsivity, difficulty in recognizing emotions, difficulty in describing emotions and objective thinking (P<0.05).

    Conclusion

    It can be concluded that Internet addicted students have more impulsivity, Alexitima and self-harming behavior than normal students.

    Keywords: Impulsivity, Alexitima, Self-harming behaviors, Internet addiction
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال