به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "female–headed households" در نشریات گروه "پزشکی"

  • عبدالمحمد صفری، جهانشاه محمدزاده*، وحید احمدی، شهرام مامی
    زمینه وهدف

    زنان سرپرست خانواده با توجه به نقش مهمی که در خانه دارند، در معرض بیماری های جسمی و روانی مختلفی از جمله استرس و افسردگی می باشند. ازاین رو آموزش در این زمینه و افزایش خودکار آمدی زنان می تواند موجب بهبود کیفیت زندگی و وضعیت سلامت در این افراد گردد. این مطالعه باهدف بررسی تاثیر درمان ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس بر خودکارآمدی، استرس ادراک شده و علایم افسردگی زنان سرپرست خانوار شهر ایلام طراحی و اجراشده است.

    مواد و روش ها

    مطالعه حاضر یک مطالعه نیمه تجربی بوده، از بین زنان سرپرست خانوار تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی شهر ایلام به طور تصادفی 30 نفر که دارای میزان بالایی از افسردگی و استرس بودند انتخاب شدند و به طور تصادفی به دو گروه آزمون و کنترل (هرکدام 15 نفر) تقسیم شدند. هشت جلسه 90 دقیقه ای برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی آموزش داده شد. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه افسردگی، استرس ادراک شده و خودکارآمدی بود که در سه مرحله پیش آزمون، بلافاصله پس از مداخله و دو ماه بعد از مداخله توسط شرکت کنندگان تکمیل گردید. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار spss مورد ارزیابی قرار گرفتند. سطح معنی داری 05/0 در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    پس از آموزش ذهن آگاهی، تغییرات معنی داری در افسردگی (0/001 p<) استرس ادراک شده (0/010p=)، خودکارآمدی (0/001 p<) در گروه آزمون مشاهده گردید. همچنین دو ماه بعد از مداخلات آموزشی تغییرات ناشی از آموزش پایدار بوده و میانگین نمرات افسردگی (11/09 ± 11/07)، استرس ادراک شده (7/32 ±19/80) و خودکارآمدی (6/40 ± 59/73) نسبت به پیش آزمون در گروه آزمون اختلاف معنی داری داشت. (0/05p<)

    نتیجه گیری

    نتایج این پژوهش نشان دادند که آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی درافزایش خودکارآمدی، کاهش علایم افسردگی و استرس ادراک شده تاثیر معناداری دارد.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی, خودکار آمدی, افسردگی, استرس, زنان سرپرست خانوار
    Abdolmohammad Safari, Jahanshah Mohammadzadeh*, Vahid Ahmadi, Shahram Mami
    Background

    Women heads of households, due to their important role in the home, are exposed to various physical and mental illnesses, including stress and depression. Therefore, education in this field and increasing women's self-efficacy can improve the quality of life and health status of these people. This study was designed and conducted to investigate the effect of mindfulness based stress reduction(MBSR)on self-efficacy, reducing stress and depressive symptoms in female-headed households in Ilam.

    Methods

    The present study is a quasi-experimental study. Among women heads of households Sponsored by Imam Khomeini Relief Committee in Ilam, 30 people with high rates of depression and stress were randomly selected and .They were randomly divided into experimental and control groups (15 people eachgroup ). Eight 90-minute sessions of mindfulness-based stress reduction program were taught. Data collection tools were Depression, Perceived Stress and Self-Efficacy quetioners, which were completed by participants in three stages of pre-test, immediately after the intervention and two months after the intervention. The collected data were evaluated using SPSS software. Significance level was considered 0.05

    Results

    After mindfulness training, significant changes in depression (p <0.001), perceived stress (p= 0.010), and self-efficacy (p <0.001) were observed in the experimental group. Also, two months after the educational interventions, the changes caused by the training were stable and the mean scores of depression (11.07 ± 1.09), perceived stress (19.80 ± 7.32) and self-efficacy (59.73 ± 6.40) There was a significant difference in pre-test in the experimental group (p <0.05)

    Conclusion

    The results of this study showed that MBSR education has a significant effect on increasing self-efficacy, reducing depressive symptoms and perceived stress.

    Keywords: Mindfulness, Self-efficacy, Depression, Stress, Female-headed households
  • فاطمه طلعتی، علی اکبر شریفی*، مریم مشفقی
    مقدمه

    زنان سرپرست خانواده در مقایسه با سایر زنان مشکلات روان شناختی بیشتری دارند و از سطح بهزیستی روان شناختی پایینتری برخوردارند. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی شهرستان لامرد انجام شد.

    روش

    این پژوهش نیمه آزمایشی و به صورت پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه زنان سرپرست خانوار تحت حمایت بهزیستی شهرستان لامرد در سال 1399 بود تعداد سی نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه پانزده نفر آزمایش و گواه قرار گرفتند. دو گروه در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری به پرسشنامه شادکامی آکسفورد آرگیل و لو1989 و مقیاس امیدواریاشنایدر و همکاران1991 پاسخ دادند. گروه آزمایش درمان متمرکز بر شفقت را به مدت هشت جلسه دریافت نمود و گروه گواه طی این مدت هیچ مداخله ای دریافت نکرد.

    نتایج

    تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که بین شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار گروه آزمایش و گواه در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت.(01/0>P) همچنین نتایج نشان داد، اثرات درمانی در مرحله پیگیری نیزباقی مانده است.

    بحث و نتیجه گیری

    بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که درمان متمرکز بر شفقت بر شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار تاثیر دارد و می توان از این روش برای افزایش شادکامی و امید به زندگی زنان سرپرست خانوار استفاده کرد.

    کلید واژگان: درمان متمرکز بر شفقت, شادکامی, امید به زندگی, زنان سرپرست خانوار
    Fatemeh Talati, Aliakbar Sharifi*, Maryam Moshfeghi
    Introduction

    Women heads of households have more psychological problems than other women and have a lower level of psychological well-being. The aim of present study was the Effectiveness of Concentration-Based Treatment on Happiness and Life Expectancy in female-headed households supported by the Welfare of Lamerd county.

    Methods

    The research method was quasi-experimental with pretest-posttest and follow up, with a control group. The study population contains all female-headed households supported by the Lamerd’s Welfare Office in 2020. Thirty people were selected by the accessible sampling method and were replaced randomly in the experimental and control groups fifteen individuals for each group. The two groups answered the Oxford Happiness Questionnaire(Argyle & Lu, 1989) and Hope Scale(Snyder et al.,1991) in three stages: pre-test, post-test, and follow-up. The experimental group received eight sessions of compassion-focused therapy and the control group did not receive any intervention. 

    Results

    The findings of repeated measures showed that there is a significant difference between Happiness and life expectancy in the experimental and control group in the pre-test, post-test, and follow-up (P<0.01). The results also showed that the therapeutic effects remained at the follow-up stage. 

    Conclusions

    According to the findings, it can be concluded that compassion-focused therapy can be used to increase the happiness and life expectancy of female-headed households.

    Keywords: Compassion-Focused Theerapy, Happiness, Life Expectancy, Female-Headed Households
  • کتایون صالحی، پروانه فرهاد بیگی، نیما گنجی، نگار کریمی، زهره محمودی*
    زمینه و هدف

    زنان سرپرست خانوار به عنوان قشر آسیب پذیر جامعه در معرض انواع آسیب های روانی،اجتماعی و اقتصادی قرار دارند. مطالعه حاضر با هدف تعیین  مهارت های تاب آوری بر اساس مدل هندرسون و میلستون با بهزیستی روان شناختی و خودکارآمدی زنان سرپرست خانوار انجام شد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه بصورت نیمه تجربی از نوع  سری  زمانی منقطع (Interrupted time-series Design)  برروی  34 زن سرپرست خانوار مراجعه کننده به مراکز تسهیل گری و توسعه محلی حاشیه شهر کرج  1399 انجام شد. افرادی که  نمره تاب آوری آنها طبق پرسشنامه 50 و کمتر بود وارد مطالعه شده و از آنها  خواسته شد تا پرسشنامه خودکارآمدی، بهزیستی روان شناختی و  مقیاس تاب آوری را تکمیل نمایند. این مطالعه در سه مرحله قبل، بلافاصله بعد و سه هفته بعد از مداخله    انجام شد و در هر سه مرحله  اطلاعات هرفرد با خودش مورد مقایسه قرار گرفت.  براساس برنامه آموزش تاب آوری هندرسون و میلستین (1996) ، 8 جلسه  75 دقیقه ای برای همه افراد ارایه شد. پس از جمع آوری داده ها ، اطلاعات  با استفاده از نرم افزارSPSS،  ویرایش 21 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها

     براساس نتایج میانگین سنی شرکت کنندگان  81/6 ± 91/37 و نمره تاب آوری 05/5 ±  26 /47بود. نتیجه آزمون Repeated measures test بیانگر  تاثیر مداخله در طول زمان  در میانگین نمرات  خودکارآمدی  و بهزیستی روانشناختی (p<001/0) می باشد. و براساس نتایج میزان تاثیر برنامه آموزشی تاب آوری بر خودکارآمدی 6/69 %   و بر بهزیستی روانشناختی  6/52% بوده است.

    بحث و نتیجه گیری

    برنامه های آموزشی تاب آوری با توانایی رشد قابلیت های عاطفی، رشد معنویت در افراد و ایجاد حس امیدواری و خوش بینی در زندگی، می تواند در بهبود سلامت روان و خودکارآمدی افراد موثرباشد.

    کلید واژگان: بهزیستی روان شناختی, خودکارآمدی, زنان سرپرست خانوار, تاب آوری, مهارت, مدل هندرسون و میلستون
    Katayoun Salehi, Parvaneh Farhadbeigi, Nima Ganji, Negar Karimi, Zohreh Mahmoodi
    Background

    As a vulnerable social stratum, female heads of households are exposed to all kinds of psychological, social and economic harms. The present study aimed to determine the effects of resilience skills on psychological well-being and self-efficacy in female heads of households based on the Henderson and Milstein model.

    Methods

    This quasi-experimental study with an interrupted time-series design was conducted on 34 female heads of households presenting to local facilitation and development centers in the suburbs of Karaj, Iran, in 2020-2021. Once the eligible individuals were identified, data were collected using a self-efficacy questionnaire, a psychological well-being questionnaire and a resilience scale. The study variables were measured at three time points: Before, immediately after and three weeks after the intervention. On each measurement occasion, the data of each individual was compared to her own data from the other occasions. Using the resilience training program by Henderson and Milstein (1996), all the individuals were given eight 75-minute sessions. The collected data were analyzed in SPSS software, version 21.

    Results

    According to the results, participants’ mean age was 37.91 ± 6.81 years and their resilience score was 47.26 ± 5.05. The results of the repeated-measures test revealed the effect of the intervention on the mean scores of self-efficacy and psychological well-being over time(P<0.001). The effect of the resilience training program was 69.6% on self-efficacy and 52.6% on psychological well-being.

    Conclusion

    By developing emotional capabilities, promoting spirituality and creating a sense of hopefulness and optimism in life, resilience training programs can be effective in improving individuals’ psychological health and self-efficacy.

    Keywords: Psychological Well-being, Self-efficacy, Female-headed households, Resilience, skills, Henderson, Milstein model
  • مریم شعبان، نوشین قویدل*
    زمینه و هدف

    زنان سرپرست خانوار از جمله اقشار مهم، حساس و آسیب پذیر در جامعه هستد که وضعیت سلامت آنها در جهت ایجاد امکانات، تسهیلات و سیاستگذاری ها مهم است. هدف از این تحقیق، تعیین ارتباط بین سبک زندگی سلامت محور و سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر کرج در سال 1398 بود.

    مواد و روش ها

    160 نفر از زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر کرج، به روش نمونه گیری طبقه بندی مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار تحقیق، پرسشنامه استاندارد سلامت اجتماعی و سبک زندگی سلامت محور بود. داده ها با استفاده از آزمون های همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس و رگرسیون چندگانه با سطح معنی داری کمتر از 5 درصد بوسیله نرم افزار آماری Spss 22.0 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بین سبک زندگی سلامت محور و سلامت اجتماعی در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین، رابطه ای مستقیم و معنی دار وجود دارد (r=0.33, P-Value<0.01). نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که از بین زیرمقیاس های سبک زندگی سلامت محور، روابط بین فردی (B=0.31, P-Value=0.01) و سپس مسئولیت پذیری (B=0.27, P-Value=0.004)، بیشترین  تاثیر را روی سلامت اجتماعی داشتند. میزان تحصیلات زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین با سبک زندگی سلامت محور(r=0.20, P-Value=0.01) و همچنین میزان سلامت اجتماعی آنان رابطه مستقیم معناداری داشت (r=0.18, P-Value=0.025).

    نتیجه گیری

     سبک زندگی سلامت محور خصوصا زیرمقیاس روابط بین فردی، روی سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین تاثیر دارد. با توجه به اینکه میزان تحصیلات در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین خیلی پایین بود، توصیه می شود که در این مناطق، به مسئله آموزش خصوصا یادگیری مهارت های فردی و اجتماعی بیشتر توجه شود.

    کلید واژگان: حاشیه نشینی, زنان سرپرست خانوار, سبک زندگی سلامت محور, سلامت اجتماعی
    Maryam Sha’Ban, Nooshin Ghavidel*
    Background

    Female-headed households are one of the most important, sensitive and vulnerable groups in society whose health status is important for facilitating and policy-making. The aim of this study was to determinate the relationship between health-promoting lifestyle and social well-being in female heads of suburban households of Karaj city.

    Materials and methods

    Overall, 160 female-headed households of suburban of Karaj were selected by stratified random sampling method. Data were collected through the standard social well-being and Health-Promoting Lifestyle Profile (HPLP) questionnaires. Data analysis was performed using Pearson correlation, one-way analysis of variance (ANOVA) and multiple regression tests with a significance level of 5% by SPSS 22.0.
     

    Results

    The results showed a significant positive correlation between health-promoting lifestyle and social well-being in female-headed households of suburban (r = 0.33, P-Value <0.01). Regression analysis showed that from subscales of the health-promoting lifestyle, interpersonal relationships (B = 0.31, P-Value = 0.014) and responsibility (B = 0.27, P-Value = 0.004) had the greatest impact on social well-being. Education level had a significant positive correlation with social well-being (r = 0.18, P-Value = 0.025) and health-promoting lifestyle (r = 0.20, P-Value = 0.01).
     

    Conclusion

    Health-promoting lifestyle, especially sub-scale of interpersonal relationships affect the social well-being of female-headed households of suburban. Given that the education level of these women was very low, it is recommended to pay more attention to education, especially the learning of individual and social skills in these areas

    Keywords: Female-headed households, Health-Promoting Lifestyle, Marginalization, Social well-being
  • قربانعلی عاطفی هنزنی، عالیه شکربیگی*، امیدعلی احمدی
    زمینه و هدف

     ازجمله عوامل مهم مرتبط با سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانواده اعتماد اجتماعی و حمایت اجتماعی از آنان است. هدف پژوهش حاضر تدوین مدل سلامت اجتماعی براساس حمایت اجتماعی و اعتماد اجتماعی در زنان سرپرست خانواده بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از انواع مطالعات همبستگی و مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش را تمام زنان سرپرست خانواده در شهر رشت در سال 1398 تشکیل دادند. از میان آن ها 358 نفر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات، فرم کوتاه پرسشنامه بهزیستی اجتماعی (کیز، 1998)، پرسشنامه حمایت اجتماعی خانواده (خداپناهی و همکاران، 1388) و پرسشنامه اعتماد اجتماعی (صفاری نیا و شریف، 1392) به کار رفت. برای تحلیل داده ها از روش مدل سازی معادلات ساختاری و ضریب همبستگی پیرسون در نرم افزارهای AMOS نسخه 24 و SPSS نسخه 24 استفاده شد. سطح معناداری آزمون ها 0٫05 در نظر گرفته شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد ضریب مسیر بین حمایت اجتماعی و اعتماد اجتماعی (0٫001=p، 0٫351=β)، ضریب مسیر بین اعتماد اجتماعی و سلامت اجتماعی (0٫001=p، 0٫324=β) و ضریب مسیر مستقیم بین حمایت اجتماعی و سلامت اجتماعی (0٫001=p، 0٫460=β) مثبت و معنادار بود. ضریب مسیر غیرمستقیم بین حمایت اجتماعی و سلامت اجتماعی با نقش میانجیگر اعتماد اجتماعی مثبت و معنادار بود (0٫012=p، 0٫114=β). همچنین مدل مفروض پژوهش با داده های گردآوری شده برازش داشت (3٫31=df/2c، 0٫934=CFI، 0٫912=GFI، 0٫875=AGFI، 0٫081=RMSEA).

    نتیجه گیری

    براساس یافته های این پژوهش، اعتماد اجتماعی میانجیگر رابطه بین حمایت اجتماعی و سلامت اجتماعی زنان سرپرست خانواده است؛ بنابراین باید به نقش حمایت اجتماعی و اعتماد اجتماعی در سلامت زنان سرپرست خانواده توجه کرد.

    کلید واژگان: سلامت اجتماعی, اعتماد اجتماعی, حمایت اجتماعی, زنان سرپرست خانواده
    Ghorbanali Atefi Hanzani, Aliyeh Shekarbeygi*, Omidali Ahmadi
    Background & Objectives

    Understanding the multifactorial nature of health has shifted the traditional narrow focus on women's reproductive health to an acknowledgment of the influence of socioeconomic and cultural characteristics on their health status. The changing roles of women have also affected their health status. Social support refers to the emotionally sustaining qualities of relationships. In addition to social support, social trust is considered a key element of social capital and has received great attention, particularly in the area of public health. Family life is associated with multiple tensions and pressures for female–headed households. Thus, these women encounter numerous psycho–socio–economic problems that adversely impact their health. Women play a major role in family and community health; thus, it is essential to examine women's health in the community. Accordingly, this study aimed to develop a social health model based on social support and social trust in female–headed households.

    Methods

    The present correlational study employed a structural equation modeling. The statistical population of the study included all female–headed households in Rasht City, Iran, in 2019. Based on the ratio of the number of participants to the observed variables, the sample size was estimated as 380 individuals. To select the research sample, the city of Rasht was clustered based on different areas of the municipality. After randomly selecting 4 of the 5 districts, 2 neighborhood houses were randomly selected. Finally, considering the odds of sample dropout, 380 eligible individuals entered the study. Accordingly, after sample dropout, their number reached 358. The inclusion criteria of the research included female–headed households, no chronic physical illnesses, and substance dependence, and not receiving pharmacotherapy for chronic and specific physical or mental illnesses in the past 6 months. The exclusion criteria of the study were the violations of any of the inclusion criteria; all of which were assessed using a researcher–made demographic questionnaire answered on a yes/no scale. The Social Wellbeing Questionnaire–Short Form (Keyes, 1998), Family Social Support Questionnaire (Khodapanahi et al., 2009), and Social Trust Questionnaire (Saffarinia & Sharif, 2014) were used for data collection. Descriptive statistics, including mean and standard deviation, were used to analyze the obtained data. Structural equation modeling and Pearson correlation coefficient were also applied in AMOS and SPSS to analyze the collected data. The significance level of the tests was considered 0.05.

    Results

    The path coefficient between social support and social trust (β=0.351, p=0.001), the path coefficient between social trust and social health (β=0.324, p=0.001), and the coefficient of the direct path between social support and social health (β=0.460, p=0.001) were positive and significant. Additionally, the total path coefficient between social support and social health was positive and significant (β=0.574, p=0.001). Finally, the indirect path coefficient between social support and social health with the mediating role of social trust was positive and significant (β=0.114, p=0.012). The present study results suggested that the hypothesized model had fitness with the collected data (χ2/df=3.31, CFI=0.934, GFI=0.912, AGFI=0.875, RMSEA=0.081).

    Conclusion

    According to the obtained findings, social trust mediates the relationship between social support and social health among female–headed households. Therefore, the role of social support and social trust in the health of women heads of households should be considered.

    Keywords: Social health, Social trust, Social support, Female–Headed households
  • Masoumeh Tavakoli*, Hasan Pasha Sharifi
    Background and Objective

    This study was conducted to investigate the role of intelligence, creativity, and personality characteristics of successful and unsuccessful social workers in empowering female household heads.

    Materials and Methods

    This applied research was conducted on 24 social workers that were providing services to the female heads of households under the cover of welfare organization from 2015 to 2018 in Tehran and Alborz Provinces, Iran, using a causal-comparative method. The study population was selected using the multi-stage cluster sampling method. After data collection, the participants were divided into two groups of successful and unsuccessful cases based on their success in empowerment. The research tools included the Neo Personality Inventory, Abedi Creativity Questionnaire, and Cattell Intelligence Test. The data analysis was performed using ANOVA.

    Results

    The results showed a significant difference between the social workers successful and unsuccessful in the empowerment of female household heads in terms of intelligence. Among the personality traits, only extraversionism was significantly different between the two groups. The result was not also significant for creativity.

    Conclusions

    Based on the findings, it can be argued that the identification of the characteristics of successful social workers can help empower the female heads of households who suffer from many economic, social, psychological, and cultural problems. Therefore, the findings of this study can be useful in identifying the demographic and psychological characteristics of successful social workers in adopting strategies that reduce social harm in this group and empower them.

    Keywords: Creativity, Empowerment, Female-headed households, Intelligence, Personality, Social work
  • Anahita Khodabakhshi-Koolaee*
    Background

    Employed and unemployed women have their special problems. This issue could be more important for female-headed households. Hardiness and resiliency are among the characteristics that are critical for fighting against life problems. This study aims to compare the psychological hardiness and resiliency of employed and unemployed female-headed households. 

    Methods

    This research was a comparative cross-sectional study. The sample included 120 female-headed households (60 employed and 60 unemployed) living in Tehran City, Iran from March to June 2018. The subjects were recruited among the women referring to the institutions affiliated with Imam Khomeini Relief Foundation in Tehran, Iran. The data were collected by the psychological hardiness scale and the Connor-Davidson resilience scale and analyzed in SPSS V. 21 using frequency, mean, standard deviation, and multivariate analysis of variance. 

    Results

    The results indicated a significant difference between employed and unemployed women in terms of psychological hardiness (32.03±11.50 vs 27.91±9.24) (P=0.034). Besides, there was a significant difference between these women in terms of resiliency (64.881±1.03 vs 59.55±12.72) (P=0.016).

    Conclusion

    The results indicated a significant difference between psychological hardiness and resiliency among employed and unemployed subjects. Also, the fundamental plans should be made for female-headed households so that they can remain independent and pursue a job.

    Keywords: Female-headed households, Hardiness, Resiliency
  • فاطمه مقدم تبریزی، ناصر شیخی، سهیلا نجفی*
    مقدمه

    رفتارهای ارتقادهنده سلامت یکی از معیارهای عمده تعیین کننده سلامت است. یکی از مهم ترین موقعیت هایی که رفتارهای ارتقادهنده سلامت اهمیت ویژه ای می یابند، زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین هستند؛ بنابراین این پژوهش به منظور تعیین میانگین نمرات رفتارهای ارتقادهنده سلامت، ابعاد شش گانه آن و ارتباط آن با خودکارآمدی، حمایت اجتماعی و عوامل جمعیت شناختی در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر ارومیه در سال 1396 انجام شد. 

    روش کار:

    مطالعه حاضر از نوع توصیفی-تحلیلی است که جامعه آماری آن تمام زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین شهر ارومیه هستند که از میان آنها 384 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند و داده های این مطالعه به کمک پرسش نامه های جمعیت شناختی، حمایت اجتماعی ادراک شده، خودکارآمدی عمومی و پرسشنامه رفتارهای ارتقادهنده سلامت والکر جمع آوری شده است. در ارائه ویژگی های توصیفی از آمارهای توصیفی شامل میانگین و انحراف معیار و در ارائه ویژگی های تحلیلی از آزمون هم بستگی پیرسون و کندال با سطح معنی داری 5 درصد استفاده شد. 

    یافته ها:

     میانگین کل رفتارهای ارتقادهنده سلامت 20/45±111/62 بود. بین خودکارآمدی و حمایت اجتماعی درک شده ارتباط مثبت معنی دار مشاهده شد (0/001>P). همچنین، بین مشخصات جمعیت شناختی تاهل و تحصیلات با رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت، ارتباط مثبت معنی داری مشاهده شد (0/001>P)، اما بین شغل و سن با رفتارهای ارتقادهنده سلامت، ارتباط معنی داری وجود ندارد.

    نتیجه گیری

    با توجه به یافته های پژوهش، مسئولان و مراقبان سلامت می توانند با طرح ریزی برنامه هایی در جهت ارتقای سطح خودکارآمدی، زمینه تغییر رفتار را در زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین فراهم کنند. همچنین سازمان های دولتی و خانواده ها نیز با حمایت های عاطفی لازم برای این زنان، زمینه افزایش حمایت اجتماعی و به دنبال آن تغییر رفتار را برای زنان سرپرست خانوار حاشیه نشین فراهم کنند.

    کلید واژگان: رفتارهای ارتقادهنده سلامت, زنان سرپرست خانوار, حاشیه نشینی, خودکارآمدی, حمایت اجتماعی
    Fatemeh Mogadam Tabrizi, Naser Shaykhi, Soheila Najafi*
    Introduction

    Health promoting behaviors are one of the key determinants of health. One of the most important situations in which health promoting behaviors are of particular importance, is about female marginalized households. Therefore, this study was conducted to determine the mean scores of health promoting behaviors and its six dimensions, and also its relation to self-efficacy, social support and demographic factors in the women-headed families of Urmia suburb in 2017.

    Methods

    This was a descriptive-analytic study and its statistical population was all the female heads of the suburban families of Urmia of which 384 were selected. Data were collected through demographic questionnaires, perceived social support, general self-efficacy and Walker Health Promoting Behavior Inventory. Descriptive statistics including mean and standard deviation were used to describe descriptive characteristics and, Pearson and Kendall's correlation tests were used to describe analytical features.

    Results

    The mean of total health promoting behaviors was 111.62±20.45. Self-efficacy, perceived social support and demographic characteristics of marriage and education had a significant positive correlation with health promoting behaviors (P<0.001), but there was no significant positive correlation between occupation and age with health promoting behaviors.

    Conclusion

    According to the findings of this research, health authorities and health care providers can found self-efficacy increase for female heads of households by designing health promoting education programs. Also governmental organizations and families with supplying necessary emotional supports can provide an area of social support increase and consequently, a change in behavior, for suburbanized female heads of households.

    Keywords: Health promoting behaviors, Female-headed households, Suburbanization, Self-efficacy, Social support
  • الهام ترابی مومن *، غنچه راهب، فردین علی پور، اکبر بیگلریان
    هدف زنان سرپرست خانوار یکی از گروه های اقلیت زنان هستند که نه تنها در ایران، بلکه در دیگر کشورهای جهان اعم از توسعه یافته و در حال توسعه نیز با مشکلات زیادی دست به گریبان هستند. این گروه به طور معمول با مشکلات و موانع زیادی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی مواجه هستند. وظایف دشوار و متعددی که به اجبار به زنان محول می شود، فشارها و تنش های بیش از حد توان و ظرفیت به آن ها وارد می کند که به مرور آن ها را به سمت ناراحتی های روحی و روانی سوق می دهد. با توجه به طیف وسیع مسائل، مشکلات، محدودیت ها و آسیب پذیری زنان سرپرست خانوار و همچنین با توجه به اینکه زنان سرپرست خانوار یکی از گروه های هدف مددکاران اجتماعی هستند، ارائه خدمات حرفه ای و تخصصی از سوی مددکاران اجتماعی با هدف توانمندسازی روانی و اجتماعی این قشر از جامعه حائز اهمیت است. بنابراین، هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله مددکاری اجتماعی گروهی با رویکرد توسعه بر توانمندسازی روانی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار است.
    روش بررسی این پژوهش از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل زنان سرپرست خانوار ساکن شهر تهران بود. نمونه این پژوهش از بین زنان سرپرست خانوار تحت پوشش موسسه امام علی (ع) انتخاب شدند که شرایط ورود به پژوهش (زن سرپرست خانوار، سواد خواندن و نوشتن، سن 20 تا 45 سال و تمایل به شرکت در پژوهش) را داشتند. نمونه گیری با روش تصادفی ساده انجام شد. از میان جامعه آماری، 60 نفر از زنان سرپرست خانوار انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل قرار گرفتند. برنامه آموزشی مداخله مددکاری اجتماعی گروهی با رویکرد توسعه در 10 جلسه و هر جلسه 90 دقیقه برای گروه آزمایش انجام گرفت. گروه کنترل مداخله ای دریافت نکردند. به منظور سنجش میزان توانمندسازی روانی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار، قبل از شروع و بعد از پایان جلسات، پرسش نامه مشخصات جمعیت شناختی و پرسش نامه توانمندی روانی و اجتماعی بین افراد شرکت کننده توزیع و تکمیل شد. در این تحقیق از پرسش نامه مشخصات جمعیت شناختی، چک لیست متغیرهای جمعیت شناختی و پرسش نامه توانمندی روانی و اجتماعی استفاده شد که بهاره محمدمرادی در سال 1389 آن را ساخته است. روایی صوری و سازه و پایایی این ابزار تایید شده است. در این پژوهش، محقق روایی و پایایی این پرسش نامه مجددا سنجید. آلفای کرونباخ کل پرسش نامه 79/0 بود. اساتید دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی روایی صوری و محتوایی پرسش نامه را تایید کردند. برای تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS نسخه 22 و آمار توصیفی نظیر میانگین، فراوانی و انحراف معیار و آمار استنباطی شامل آزمون لون، کولموگروف اسمیرنوف، تی زوجی و تحلیل کوواریانس استفاده شد.
    یافته ها نتایج این پژوهش نشان داد بین توانمندی روانی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار قبل و بعد از مداخله تفاوت آماری معناداری وجود دارد. وجود تفاوت معنادار در زیرمقیاس های توانمندی روانی شامل عزت نفس، خوداثربخشی، استقلال فکری و احساس قدرت (001/0P<) و زیرمقیاس های توانمندی اجتماعی شامل مشارکت در امور اجتماعی و جمع گرایی تایید می شود (001/0P<). همچنین در توانمندی روانی با ابعاد عزت نفس، خوداثربخشی، استقلال فکری، احساس قدرت و در توانمندی اجتماعی با ابعاد مشارکت در امور اجتماعی و جمع گرایی بین افراد آموزش دیده با افراد آموزش ندیده تفاوت معناداری وجود دارد (001/0P<).
    نتیجه گیری با توجه به نتایج به دست آمده از این مطالعه می توان گفت که برگزاری جلسات مداخله مددکاری اجتماعی گروهی با رویکرد توسعه بر توانمندسازی روانی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار موثر است. بنابراین به کارگیری گسترده تر این نوع مداخله توسط متخصصان، می تواند بر توانمندسازی و بهبود سطح زندگی این گروه از افراد جامعه موثر باشد.
    کلید واژگان: مددکاری اجتماعی گروهی, توانمندسازی روانی و اجتماعی, زنان سرپرست خانوار
    Elham Torabi Momen*, Ghoncheh Raheb, Fardin Ali Pour, Akbar Biglarian
    Objective Female-headed households are one of the minority groups of women in Iran and other countries, grappling with many problems. This group normally face with too many obstacles in their personal, family and social life. So much difficult tasks assigned to these women, put unbearable pressure and tensions on them, and gradually makes them susceptible to a variety of mental disorders. Considering the wide range of issues, problems, limitations and vulnerability of female-headed households and their being as one of the target groups of social workers; it is important to provide professional services by social workers with the aim of psychosocial empowerment of this group. Thus the present study aimed to investigate the effectiveness of group social work intervention with developmental approach on psychosocial empowerment of female-headed households.
    Materials & Methods This research was quasi-experimental with pretest/posttest design and control group. The study population consisted all female-headed households living in Tehran. The sample of women heads of households were randomly chosen from the Guide Institute of Imam Ali (AS). The inclusion criteria were the ability to read and write, aged 20 to 45 years, and willingness to participate in the study. Finally, a total of 60 women heads of households were selected and randomly divided into two intervention and control groups. Group social work intervention with developmental approach was taught in eight 90-minute sessions to the experimental group. The control group did not receive intervention. In order to assess the psychosocial empowerment of women heads of household before the first session and after the last session, social demographic data and psychological empowerment questionnaire were distributed among the participants and were filled by them. In this study, questionnaires on demographic information and Moradi (2010) sociopsychological empowerment questionnaire were used. Construct validity and reliability of the questionnaires have been approved. Also the validity and reliability of the questionnaire was assessed by the investigator again. The Cronbach α of the questionnaire was equal to 0.79. The content and face validity of the questionnaire were confirmed by the University of Welfare and Rehabilitation Sciences. The data were analyzed by SPSS 22. The analyses were performed by descriptive statistics such as mean, frequency, standard deviation and inferential statistics, including Levine, KS, paired t test, and covariance.
    Results The results showed a significant difference between psychological empowerment of women headed households, before and after the intervention. This significant difference was observed in the scales of psychological empowerment, including self-esteem, self-efficacy, intellectual independence and sense of power (PConclusion According to the study results, group social work intervention sessions with psychosocial developmental approach to empowering female-headed households is effective. The wider use of this type of intervention by professionals can empower and improve the lives of this group of people.
    Keywords: Social work with group, Psychosocial empowerment, Female-headed households
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال