فهرست مطالب
پژوهشنامه متون ادبی دوره عراقی
سال سوم شماره 2 (تابستان 1401)
- تاریخ انتشار: 1401/11/24
- تعداد عناوین: 7
-
-
صفحات 1-20
نظام دلالت در متن مغلوب، باز و قلمروی معنایی آن گشوده است. شاعر یا نویسنده، متاثر از بافت زبانی در این متون، به ادراکاتی تازه و کشف ارتباط هایی جدید دست مییابد که در پی انتقال از یک سطح به سطح دیگر، گاه اخلالی در سطوح انتزاع جدید رخ میدهد. ریزش، پاشیدگی معانی (از اصطلاحات ژاک دریدا)، چندبعدی شدن کلام و... مهمترین خصلتهای شاخص متن مغلوب هستند. غزلیات شمس نیز، از جمله این متون است. مولانا در بسیاری از اوقات، مغلوب حال خویش است؛ لذا شعر او گاه، خودبه خود دچار تناقض میشود و تنش میان اندیشه و صورت منحرفشده را فاش میکند. به دلیل شناوربودن پیوندها، تغییری که با دخالت سوژه در حدود مرزها و ساختارهای مرسوم، بر متن یا ابژه در جایگاه متن ایجاد میشود، میتواند انحراف از سطوح پیشین و سنتشکنی از آن را در بر داشته باشد. انحرافی که در حس آمیزیها نیز رخ میدهد، از یک سو وابسته به سطح پیشین است و از سوی دیگر، با ساخت یک سطح انتزاعی تازه، در پی کسب بیانی با هویتی نیمه مستقل است. در پژوهش پیش رو نحوه ساختیابی حس آمیزی بررسی است. بر طبق پژوهشی که صورت گرفته است، مشاهده شد که از میان شیوه های مختلفی که منجر به پیوندهای جدید و انحراف در سطوح انتزاع میشود، کانونیشدن یک حس، استعاری شدن زبان، تاویلپذیر ساختن دلالت ها، عامیانه و گفتاری ساختن زبان، از جمله شیوههایی هستند که در خلق حس آمیزیها در غزلیات شمس، سهم بسیار چشمگیری داشته اند.
کلیدواژگان: حس آمیزی، سطوح انتزاع، اخلال در سطوح انتزاع، پیوند در نظام زبان -
صفحات 21-37بر اساس آموزه های عرفانی، خودشناسی، یکی از مهم ترین موضوعات عرفانی تلقی و در بسیاری از طریقت های عرفانی با شناخت نفس و معرفت حق قرین دانسته شده است، به گونه ای که عارفان از بین راه های خداشناسی، به خودشناسی اهمیت بیشتری می دهند. به همین علت در تحقیق حاضر موضوع از منظر دو حکیم و در دو سرزمین بررسی و تطبیق شده است. هدف مقاله حاضر، مطالعه مفهوم «خودشناسی» در نظام فکری و اندیشگی مولوی و کازانتزاکیس است. مسیله ای که در این زمینه مطرح می شود، آن است که خودشناسی و نحوه دستیابی به آن نزد مولانا و کازانتزاکیس چه هم سانی ها و تفاوت هایی دارد؟ روش این پژوهش کیفی بوده و از تحلیل و توصیف داده های مربوط به این دو ادیب استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد، مولوی و کازانتزاکیس راه رسیدن به خودشناسی را در ریاضت، فقر و صبر می دانستند. وجه مشترک شناخت «خود» از نظر مولوی و کازانتزاکیس روبروسازی مستقیم شخص با فطرت الهی، تربیت عقل و آگاهی از پدیده های طبیعی است و بیشتر بر معرفت شهودی تاکید دارد و با تربیت سالک عارف به فناءفی الله می رسد که نتیجه آن خودشناسی فردی است.کلیدواژگان: خودشناسی، شناخت نفس، مولوی، کازانتزاکیس، مطالعه تطبیقی
-
صفحات 39-57
توجه به توحید از اصولی است که همواره تمامی مسلمانان با تمامی گرایش های فرعی به آن معتقدند. بحث از توحید افعالی به عنوان یکی از مراتب سه گانه توحید (توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی) نیز از این قاعده مستثنا نیست. در این پژوهش، تلاش شده است تا به شیوه توصیفی تحلیلی و با تکیه بر رویکرد تطبیقی به اثرپذیری مثنوی از نهج البلاغه، (به دلیل اشتراک و نوع همگونی دیدگاهی) در مبحث توحید افعالی پرداخته شود. این اشتراک دینی در دو سوی عالم و در دو زمان ناهمگون، انسانها را به اشتراک دیدگاهی در مبحث توحید افعالی آشنا میسازد. هر دو برای اثبات یگانگی پروردگار و مراتب کمال انسانی، مراحلی قایلاند. هدف این نوشتار از برسی تطبیقی در دو اثر نهج البلاغه و مثنوی، بررسی تاثیر و تاثر، تطبیق و روشنسازی ابعاد توحید افعالی در موضوعات خردتر چون خالقیت، ربوبیت و مالکیت و ذکر بسامد و شباهت های دیدگاهی و گفتاری آن دو بزرگ (در برخی موارد، تفاوتها) در ابعاد فوق است. نتایج بررسی حاکی از آن است که به طور قطع، مثنوی مولانا از نهج البلاغه تاثیر پذیرفته است. همچنین لازم به ذکر است که بیشترین تاکید مولانا در بحث توحید افعالی، بر «توحید در ربوبیت» بوده و در این حوزه، مطالب گستردهتری در مقایسه با نهج البلاغه درباره توحید در مالکیت ذکر کرده است. و در آخر میتوان گفت تاکید امام علی (ع) در نهج البلاغه نیز بیشتر در بحث «توحید در خالقیت» متمرکز بوده است.
کلیدواژگان: توحید افعالی، نهجالبلاغه، مثنوی، ربوبیت، خالقیت، مالکیت -
صفحات 59-77سیف الدین فرغانی از شاعران کمتر شناخته شده شعر دوره عراقی است. او در قرون هفتم و هشتم هجری، مقارن با عصر استیلای مغول، می زیسته و غالب عمرش را بیرون از مرزهای ایران زمین در آقسرا سپری کرده است. مسیله مقاله حاضر، جست وجوی دلایل و زمینه هایی برای وجوه امتیاز اوست در قیاس با بسیاری از شاعران، خاصه قصیده سرایان از جمله تعهد او به جامعه در مقام منتقد و مصلح اجتماعی و پرهیز او از شعر مدحی و شغل درباری. در این مقاله، نخست به زندگی نامه سیف پرداخته می شود و سپس گزارشی از باورهایش می آید که می تواند در قالب پیش زمینه ای در شناخت شخصیت و آثار او مفید باشد. در ادامه، بحث اصلی در سه بخش می آید: نخست، خلاصه ای از وضع پریشان زمانه او می گوییم؛ دوم، به واکنش سیف در قبال آن وضعیت در قالب نقد سیاسی اجتماعی مندرج در اشعارش می پردازیم که از منظر ارتباط شاعر با جامعه اهمیت دارد و سوم، سلوک اخلاقی و هنری وی را با توجه به مطالب پیش گفته ترسیم می کنیم. روش تحقیق توصیفی تحلیلی و به سبب کمبود شدید منابع دست اول، مراجعه مستقیم به متن دیوان سیف (قصاید او) و استخراج نکات است. جلب توجه منتقدان بعد سیاسی شعر سنتی فارسی به شاعری نادر و لایق از اهداف جنبی تحقیق است. از نتایج تحقیق می توان به ناهم خوانی برخی باورهای سیف، از جمله دشمنی او با عقل و فلسفه و پیشینه تاریخی ایران با وجه مترقی شخصیت وی اشاره کرد، اما تاثیر تعلق خاطر سیف به حقیقت تصوف و تشیع در پیگیری راهی اشاره دارد که در نهایت به گمنامی نسبی او ختم شده است.کلیدواژگان: سیف فرغانی، شعر دوره عراقی، نقد سیاسی-اجتماعی، شعر مدحی، عصر مغول، تشیع
-
صفحات 79-94بیت «پیر ما گفت...» از دیرباز محل بحث، شرح و نقد فراوان بوده است. در نگاه کلی سه رویکرد را در شرح های این بیت میتوان بازشناخت: الف) تلاش در معناکردن بیت با مفهوم بیخطابودن قلم صنع؛ ب) قایلبودن به تشکیک حافظ در بیخطابودن صنع؛ ج) تاکید بر ابهام و منطق خاص شعر. در این پژوهش بعد از مرور و دستهبندی شرح های این بیت، ابهام بیت به عنوان یکی از عناصر اصلی در رسیدن به منطق هنری در پرتو تعریف ابنابیالاصبع و امپسن بررسی شد. در بیت همانند تعریف ابنابیالاصبع دو معنای مختلف (متضاد) را میشود یافت که به لحاظ وجود قرینه هر دو موقعیت یکسانی دارند و نمیشود به قطع یکی را بر دیگری ترجیح داد. همچنین هر هفت موردی که بهگفته امپسن سبب ایجاد ابهام در کلام میشود، به نوعی در این بیت حضور دارند. واژه های چندوجهی، تناقض و تنش و تشکیک در بیت ملاحظه میشود؛ به صورتی که ادعای پیر مبنی بر بیخطابودن قلم صنع همراه میشود با عباراتی که تناقض و چالش را سبب میشوند و قطعیتی به مخاطب انتقال نمیدهند و درنهایت میتوان ادعا کرد که شاعر هیچ نظر روشن و قاطعی نمیدهد و ادامه فرایند معنیکردن شعر برعهده خود مخاطب گذاشته میشود؛ بنابراین حافظ طبق نظریات جدید و قدیم در شعر خود به ابهام هنری دست یافته و با مهارت تمام، تناقض و تنش را در شعر پرورانده و درنهایت مخاطب را در معنیکردن شعر شریک کرده است.کلیدواژگان: حافظ، شعر فارسی، ابهام، ابنابیالاصبع، امپسن
-
صفحات 95-120در این پژوهش بر آنیم که مقوله ایهام و چندوچون استفاده از آن در قصاید خاقانی و غزلیات حافظ را بررسی کنیم. مقوله ایهام در این جستار، منحصر به ایهام چندمعنایی است و شامل زیرمجموعه های دیگر آن، از جمله ایهام تناسب، ایهام ترجمه، ایهام ترادف، ایهام تبادر و... نمی شود. مبنای تعریف ایهام، علاوه بر پیشینه آن در کتابهای بلاغی، تعاریف تازه تر خواهد بود که زیرمجموعه های این تعاریف تازه را می توان چنین برشمرد: ایهام واژگانی (قاموسی، نام واژه ای، اصطلاحی) ایهام مجازی، ایهام کنایی، ایهام ساختاری، استخدام، ایهام اضافی و ایهام چندگانه خوانی. نتیجه به دست آمده گویای آن است که حافظ در همه گونه های ایهام به جز استخدام، بر خاقانی پیشی گرفته است و یکی از وجوه تفاوت کاربرد ایهام در دیوان دو شاعر این است که حافظ توجه ویژه ای به ایهام پردازی با واژگان عربی داشته است و نیز ایهام ساختاری که حاصل اشراف شاعر بر ظرفیت های مختلف زبان است در دیوان او برتری چشمگیری دارد.کلیدواژگان: ایهام، خاقانی، حافظ، چندمعنایی، قصیده، غزل
-
صفحات 123-128
چون غزل سخن عاشقانه گفتن است، بهنظر می رسد که هرگاه از قالب غزل سخن به میان آید، عواطف انسانی و بهخصوص عشق، یکی از اصلی ترین موضوعات و اندیشههای مطرحشده در آن باشد که چنین نیز هست.
هرچند که واژه عشق ریشه عربی دارد، ولی در قرآن مجید نیامده است و عرفا محبت طرحشده در سخن خدا را (یحبهم و یحبونه) مخصوص به خودشان دانسته و پیدرپی بدان استناد جستهاند. در مربوطدانستن این واژه به «عشقه» هم، پیوند محتوایی حیات گیاه پیچک که به دیگر گیاهان میچسبد و از آنان تا نابود کردنشان، تغذیه میکند با آنچه که عرفا و صوفیه، ریاضت و سختگیری بر نفس اماره تا فروکشیدن نفس نامیدهاند، تناسبی خاص دیده میشود.
گویی دوره خراسانی در شعر فارسی، دوره خوشباشی است که در عشقهای مطرحشده در آن و از جمله در دیوان رودکی (دل من ارزنی، عشق تو کوهی/چه سایی ارزنی را زیر کوهی/ گر کند یاریی مرا به عشق آن صنم/ بتواند زدود زین دل غمخواره زنگ)، سخن از زمینیترین و مادیترین عشقها و نیز از عشقهایی که به بقای نسل و دلدادگیهایی ایثارگرانه و پاک و به اصطلاح عذری (لیلی و مجنون)، پرداخته میشود، ولی هرچه از دوره نخست ادب فارسی دور میشویم، به وجوه والاتر عشق؛ یعنی عشقهای معنوی و موهبتی بیشتر برمیخوریم.کلیدواژگان: غزل، صائب، دیوان، عشق
-
Pages 1-20
The system of signification is opened up in the truncated, open, and semantic realm. The poet or writer, influenced by the linguistic context of these texts, achieves new understandings and discoveries of new relationships that transpire from one level to another, sometimes disrupting new levels of abstraction. Loss, disintegration of meaning (from Jacques Derrida's idioms), multidimensionality of the word, and so on are the most important properties of the index of defeated text.Shams's sonnets are among these texts. In many cases, Rumi is defeated, so his poetry sometimes contradicts itself and reveals the tension between thought and deviant face. Due to the buoyancy of the links, the change that is caused by the interference of the subject around conventional boundaries and structures over the text or object in the text position can cause deviations from the previous levels and a break with it. The deviation that also occurs in sensations is on the one hand dependent on the former level and on the other, by constructing a new abstract level, it seeks to express a semi-independent identity. In the present study, we examine how to construct sensitive constructs. According to research conducted, it has been observed that among the various ways that leads to new connections and deviations in levels of abstraction, the centralization of a sense, the metaphor of language, the interpretation of signifiers, the folk And spoken language are some of the tricks that have been instrumental in creating sensations in Shams' sonnets.
Keywords: Sensitization, Levels of Abstraction, Disruption of Levels of Abstraction, Linkage in the Language System -
Pages 21-37According to mystical teachings, self-knowledge plays an important role. So, this issue is comparatively investigated from the viewpoints of two wise scholars in two separate lands. The purpose of this article is to study the concept of “self-knowledge” and the way it is dealt with in ideology and thought systems of Jalal ad-Din Muhammad Rumi (Mowlavi) and Kazantzakis believed that “self-knowledge” prevents one from being submitted to his desires and also societies from adhering to profit and loss, prejudices and narrow-minded materialist and temporary views; so, it leads humans to prosperity The issue that arises in this regard; That is, what are the similarities and differences between self-improvement and the way of training it for Rumi and Kazantzakis? The method of this research was qualitative; And analysis and description of data related to these two literature has been used. The findings show that Rumi and Kazantzakis, considering the social context in which they were educated, consider the strengths and weaknesses of the social and cultural system of their time in the type of view of "self" education. so, they put "self" education in the priority of their education system. According to Rumi and Kazantzakis, the common denominator of knowing and educating the "self" is the direct confrontation of the person with the divine nature, the training of the intellect and the awareness of natural phenomena. And it emphasizes more on intuitive knowledge and with the training of the seeker-mystic, it reaches the annihilation of God, the result of which is individual self-knowledge.Keywords: self knowledge. Molavi. Kazantzakis. Comparative study
-
Pages 39-57
Pay attention to monotheism is one of the principles that all Muslims with all sub-trends always believe in; The discussion of verbal monotheism as one of the three levels of monotheism (inherent monotheism, attribute monotheism, verbal monotheism) is not an exception to this rule; In this research, an attempt has been made to analyze the influence of Nahj al-Balagha in the Masnavi in a descriptive-analytical way, relying on a comparative approach, due to the commonality and homogeneity of viewpoints in the topic of monotheism of verbs. This religious commonality on both sides of the world and in two heterogeneous times makes people familiar with the common point of view on the subject of monotheism of verbs. Both of them set steps to prove the oneness of God and levels of human perfection. The purpose of this article is a comparative analysis of the two works of Nahj al-Balagheh and Masnavi, examining the influence and influence, comparing and clarifying the dimensions of monotheism of verbs in smaller issues such as creativity, lordship and ownership, and mentioning the frequency and similarities of the two viewpoints and speech. There are big (sometimes differences) in the above dimensions. The results of the study indicate that Rumi was definitely influenced by Nahj al-Balagha in his Masnavi. It should also be noted that Rumi's greatest emphasis in the discussion of verbal monotheism was on "monotheism in Godship" and in this field, he mentioned more extensive material compared to Nahj al-Balagha about monotheism in ownership. And finally, it can be said that the emphasis of Imam Ali (a.s.) in Nahj-ul-Balaghah was more focused on the discussion of "monotheism in creation".
Keywords: monotheism of verbs, Nahj al-Balaghah, Masnavi, Lordship, creativity, Ownership -
Pages 59-77Saif al-Din Farghani (d. 1348/ 749 AH) is among the lesser-known poets of the Iraqi period. He lived in the 13th-14th centuries, during the Mongol invasion and domination, and spent most of his life outside the borders of Iran in Aksaray (modern-day Turkey). The primary issue of the research is to discuss his merits in comparison with numerous Persian poets and writers, especially Qasida (ode) authors. As a criticiser and social reformer, he was committed to society and avoided praise poetry and a courtly career. In this paper, we will first examine the background of him, and then there will be a commentary on his beliefs, which can be helpful as a backdrop to comprehending Saif's qualities and works. Afterwards, we extend the main discussion into three parts: first, we have an overview of the troubled situation of his time. Second, we discuss Saif's response to that situation in the form of socio-political criticism included in his poems, which is significant from the perspective of the sociology of literature. And thirdly, we draw upon his moral and artistic behaviour according to the above topics. The research method is descriptive-analytical and, due to the extreme lack of first-hand sources, directly referring to the text of Diwan (Qasidas) and extracting facts related to the main subject. Drawing the attention of critics of the political aspect of Persian classical poetry to a rare and admirable poet is a side goal of the research. Among the findings, we should point out the inconsistency of some of Saif's beliefs with the progressive side of his character, including his opposition to reason, philosophy and the historical background of Iran; and on the other hand, the impact of Saif's adoration for the truth of Sufism and Shiism in pursuing a path that ultimately ended in his anonymity.Keywords: Saif Farghani, Iraqi Period Poetry, Socio-political Criticism, Praise Poetry, Sociology of Literature, Mongol era, Shiism
-
Pages 79-94Three main approaches can be recognized between explanations of the couplet “Our preceptor said (Pire Ma Goft) ...” A- Trying to make sense of the couplet through the concept of the infallibility of the Creation B- Believing in Hafez's skepticism about infallibility of the Creation C- Emphasis on the specific ambiguity and artistic logic of poetry. In this study, after reviewing and categorizing the expanations of this couplet, it’s ambiguity as one of the main elements in achieving artistic logic was investigated in the light of the definition of Ibn Abi al-Asba and Empson. In the couplet, as in the definition of Ibn Abi al-Asba ', two different (opposite) meanings can be found, both of which have the same position in terms of symmetrical existence, and it is not possible to prefer one over the other; Also, all seven items which cause ambiguity, according to Empson, can be seen in this couplet. Multifaceted words, contradiction, tension and doubt are evident in the couplet, so that the preceptor’s (Pir’s) saying about the infalliblity of the Creation is accompanied by expressions which cause tension and doesn’t convey any certainty; Therefore, the poet doesn’t give any clear opinion and the continuation of the process is left to the reader; So, Hafez has achieved artistic ambiguity in his poetry and has skillfully nurtured contradictions and tensions in his poetry, and finally, he has involved the audience in the meaning of the poem.Keywords: Hafez, Persian Classic Poetry, Ambiguity, Ibn Abi al-Asba, Empson
-
Pages 95-120In this research, we intend to investigate the category of amphibology and how and why it is used in Khaghani's Elegies and Hafez's lyric sonnets. The category of amphibology in this article is limited to ambiguous amphibology and does not include its other sub-categories, such as: balanced amphibology, translation amphibology, synonymous amphibology, evolutionary ambiguity, and so on. The basis of the definition of amphibology, in addition to its background in rhetorical books, will be newer definitions that subsets of them can be listed as follows: Lexical amphibology, Metaphorical amphibology, Structural amphibology, Recruitment, additional amphibology and Poly-dimensional amphibology. The result obtained shows that Hafez has taken precedence Khaghani in all forms of amphibology, except application, and one of the differences between the use of amphibology in works of the two poets is that Hafez paid special attention to amphibology with Arabic words and also The structural amphibology that results from the poet's nobility over the various capacities of language has a significant advantage in his divan.Keywords: amphibology, Khaghani, Hafez, Polysemy, Sonnet, Elegy
-
Pages 123-128