جمال سیف دواتی
-
این پژوهش با هدف بررسی فرآوری سیلاژ کاه نخود با اوره، ملاس و آنزیم سلولاز بر ترکیب شیمیایی، تولید گاز، قابلیت هضم شکمبه ای و روده ای به روش آزمایشگاهی انجام شد. اندازه گیری های ترکیب شیمیایی و تولید گاز به روش های استاندارد و تعیین قابلیت هضم نمونه ها با دستگاه دیزی تو و به روش گارگالو انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل: 1- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و بدون آنزیم، 2- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 3- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 4- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، بدون ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، 5- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و بدون آنزیم، 6- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 7- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 8- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با دو درصد ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، 9- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و بدون آنزیم، 10- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 11- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 12- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با چهار درصد ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، 13- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و بدون آنزیم، 14- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و با آنزیم سلولاز قارچی (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 15- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و با شیرابه شکمبه (40 میکرولیتر به هر گرم کاه)، 16- کاه نخود حاوی اوره (5/3 درصد)، با شش درصد ملاس و با نسبت مساوی آنزیم سلولاز و شیرابه شکمبه (20 میکرولیتر از هرکدام به هر گرم کاه)، که به صورت فاکتوریل (چهار سطح ملاس و چهار منبع آنزیم) در قالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. افزودن هر سه آنزیم به کاه نخود در ساعات دو، چهار، شش و هشت، همراه با شیرابه شکمبه از ساعت 12 تا 96 منجر به افزایش تولید گاز شد. ترکیب سطوح دو و چهار درصد ملاس با نسبت مساوی دو آنزیم در تمامی ساعات انکوباسیون باعث افزایش تولید گاز شد (05/0>P). نتایج نشان داد که ملاس چهار درصد و آنزیم باعث افزایش پتانسیل تولید گاز شد. ترکیب ملاس با سلولاز قارچی و نسبت مساوی دو آنزیم باعث کاهش نرخ ثابت ناپدید شدن ماده خشک شد. میانگین قابلیت هضم آزمایشگاهی ماده آلی، انرژی قابل متابولیسم، انرژی شیردهی و اسیدهای چرب زنجیر کوتاه در همه تیمارها در مقایسه با شاهد معنی دار بود (05/0 >P). فرآوری کاه نخود با ملاس و ترکیب شیرابه شکمبه و نسبت مساوی دو آنزیم با سطوح مختلف ملاس باعث افزایش قابلیت هضم شکمبه ای پروتئین خام آن و سطح چهار درصد ملاس باعث افزایش قابلیت هضم ماده خشک در کل دستگاه گوارش شد (05/0>P). در مجموع، تیمار کاه نخود با سلولاز قارچی، شیرابه شکمبه و نسبت مساوی آن ها همراه با سطوح مختلف ملاس توانست ارزش غذایی آن را بهبود دهد.
کلید واژگان: ارزش غذایی, انرژی قابل متابولیسم, فراسنجه های تغذیه ای, گوارشپذیریIntroductionThe limitation of animal feed resources has increased the tendency to use agricultural residues such as straws in feeding ruminants. It has been reported that livestock production decreases when using low-quality crop residues due to the low palatability, energy level and protein of these feed materials. In other hand, high consumption of straws decreases ruminant's performance because of feed intake restriction, low digestibility and the presence of anti-nutritional factors such as silica, tannin and lignin in straws. The use of fibrolytic enzymes of foreign origin increases the usability of forage, which results in increased production. One of the most important methods of processing wooden materials is the use of chemicals, especially alkaline materials, especially urea. Adding molasses as an energy-generating part and urea as a non-protein nitrogen source simultaneously provides the rumen microorganisms with a source of energy and protein. In general, the addition of enzymes to the diet is used for the purpose of supplementing and compensating the defects of the enzyme system of the ruminant’s digestive system, removing anti-nutritional substances and increasing the availability of nutrients in the animal body. The purpose of this research was to investigate the effect of processing chickpea straw with urea, molasses and enzymes on chemical composition, ruminal and intestinal digestibility, gas production and disappearance under laboratory conditions. So that the results of this research can be optimally used in animal nutrition.
Materials and MethodsThis research was conducted on processed chickpea straw with urea, molasses and, enzyme source of fungal cellulase and rumen liquid. The tested feed material was chickpea straw, which was processed with urea, molasses and enzymes. Enzymes included fungal cellulase and rumen liquid. The tested feed ingredients were ground using a special mill with a sieve with 2 ml pores and then sieved using a 50 micrometer sieve to remove particles smaller than 50 micrometers.To perform the gas test, first, the sample of the tested feed (chickpea straw enriched with urea, molasses and enzyme) was ground with a 1 mm grid. Measurements of chemical composition and gas production were carried out by standard methods and the determination of the digestibility of samples was done with Daisy ǁ device and Gargalo's three-step method. After performing the initial calculations and collecting all the data, statistical analysis of the data was done using the SAS statistical software in the form of a completely random design and a 4x4 factorial experiment with the GLM procedure.
Results and DiscussionAccording to the results, processing chickpea straw with urea, molasses, and enzymes increased the percentage of dry matter and the amount of crude protein in the treatments. However, it decreased the percentage of cell wall and cell wall without hemicellulose. The processing of chickpea straw with urea, rumen liquid and a mixture of two enzymes and the combination of all three enzymes with a level of 4% molasses increases the digestibility of dry matter in the total digestive system, and the addition of molasses and the combination of rumen liquid and a mixture of two enzymes with different levels of molasses were increased the digestibility of crude protein in the rumen (P<0.05). Adding all three enzymes to chickpea straw at 2, 4, 6, and 8 hours, but with rumen juice from 12 to 96 hours, has led to an increase in gas production. The combination of molasses levels of 2 and 4% with a mixture of two enzymes increased gas production in all hours of incubation (P<0.05). The average constant rate of disappearance and gas production potential of chickpea straw was significantly different among all treatments (P < 0.05). The results showed that molasses and enzyme increased the constant rate of disappearance and 4% molasses and enzyme increased the gas production potential. The combination of molasses with fungal cellulase and the mixture of two enzymes decreased the constant rate of disappearance and gas production potential. The average laboratory digestibility of organic matter, metabolizable energy, lactation energy and short chain fatty acids were significant in all chickpea straw treatments (P < 0.05).
ConclusionIn general, based on the obtained results, the use of urea, molasses, and enzyme sources including fungal cellulase and rumen liquid has successfully increased the nutritional value, gas production parameters, and digestibility of chickpea straw. Among the experimental treatments, processing chickpea straw with 3.5% urea, 4% molasses, and fungal cellulase enzyme improved the nutritional value the most. Further animal experiments are needed to confirm these results. More research is required in the field of using agricultural waste in animal nutrition.
Keywords: Digestibility, Metabolizable Energy, Nutritional Parameters, Nutritional Value -
زمینه مطالعاتی:
نانو اکسید مس نسبت به سولفات مس چندین مزیت دارد که از آن جمله می توان به بهبود اثربخشی، مصرف دوز کمتر با نتایج بهتر، عدم تداخل با سایر مواد و انتشار کمتر به محیط زیست اشاره کرد. بنابراین نانو ذرات مس اثرات مفیدتری بر عملکرد حیوان دارند و می توانند به عنوان جایگزین سولفات مس استفاده شوند.
هدفبررسی اثر اشکال مختلف مس (نانواکسید مس و سولفات مس) و همچنین سطوح مختلف ترکیبات مورد مطالعه بر عملکرد، ایمنی، فراسنجه های خونی و خصوصیات لاشه بره های پرواری آمیخته رومانف-مغانی بود.
مواد و روش هااین پژوهش با استفاده از 30 راس بره در قالب طرح کاملا تصادفی با 5 گروه آزمایشی (6n=) در طی یک دوره آزمایشی 56 روزه انجام شد. جیره های آزمایشی این پژوهش شامل: 1) جیره پایه یا شاهد (CON؛ بدون مکمل مس)، 2) جیره پایه + 10 میلی گرم مس در کیلوگرم ماده خشک به شکل سولفات مس (CuS10)، 3) جیره پایه + 20 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک به شکل سولفات مس (CuS20)، 4) جیره پایه + 10 میلی گرم مس در کیلوگرم ماده خشک به شکل نانواکسید مس (CuN10) و 5) جیره پایه + 20 میلی گرم مس در کیلوگرم ماده خشک به شکل نانواکسید مس (CuN20) بودند. بره ها بر اساس وزن بدن و به صورت تصادفی به یکی از پنج گروه آزمایشی اختصاص داده شدند.
نتایجنتایج این مطالعه نشان داد که استفاده از سولفات مس و نانواکسید مس در سطوح 10 یا 20 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک جیره تاثیر معنی داری بر پارامترهای عملکردی بره های پرواری شامل وزن بدن، افزایش وزن زنده، مصرف ماده خشک و ضریب تبدیل غذایی نداشت (05/0>p). همچنین یافته های این پژوهش نشان داد استفاده از سولفات مس و نانواکسید مس در سطح 10 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک جیره، غلظت اوره خون را در 30 روزگی در مقایسه با دیگر تیمارهای آزمایشی به طور معنی داری افزایش داد (05/0>P). دیگر پارامترهای خونی مانند غلظت گلوکز، کلسترول، تری گلیسیرید، آلبومین، پروتئین، بتاهیدروکسی بوتیرات، آنزیمهای آسپارتات آمینوترانسفراز، آلانین ترانس آمیناز و شاخص های آنتی اکسیدانی سوپر اکسید دیسموتاز، گلوتاتیون پراکسیداز و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفتند (05/0P). غلظت مس در کبد به طور معنی داری در اثر تغذیه 20 میلی گرم مس به شکل نانواکسید مس افزایش یافت (05/0>P). تغذیه مکمل سولفات مس موجب کاهش غلظت سلنیوم در گوشت نسبت به گروه شاهد شد (05/0>P). خصوصیات لاشه شامل درصد لاشه گرم و سرد به همراه درصد اندام های داخلی در بین گروه های تیماری تفاوت معنی داری نداشتند (05/0<P).
نتیجه گیری نهایی:
به طورکلی با توجه به داده های به دست آمده از این آزمایش می توان بیان داشت که افزایش دریافت مس در دام های موردمطالعه می تواند موجب افزایش ذخایر این عنصر در بدن گردد. علاوه بر این، با توجه به بهبود غلظت های کبدی مس در حیوانات دریافت کننده منبع نانواکسید مس در این مطالعه؛ به نظر می رسد استفاده از منبع نانو اکسید مس می تواند استراتژی سودمندی در کاهش دفع این عنصر بوده و بدین ترتیب به کاهش آلودگی زیست محیطی کمک کند.
کلید واژگان: بره پرواری, سولفات مس, عملکرد, فراسنجه خونی, نانواکسید مسIntroductionRecently, nanoparticles have been produced and marketed using nanotechnology. Reducing the size of particles to nanoparticles (size less than 100 nm) increases the surface-to-volume ratio and changes other material properties. Increasing the contact surface in nanoparticles causes their interaction with organic and inorganic molecules to be done differently. Among the minerals, copper is an essential, scarce element that performs various functions in living organisms. It has been reported that copper nanoparticles have beneficial effects on animal performance and can replace copper sulfate. Also, nano copper oxide has several advantages over copper sulfate, including improved effectiveness, lower dosage with better results, no interference with other materials, and less disposal in the environment, and can replace copper sulfate. High copper in the diet has benefits such as antibacterial activity, increasing growth hormone secretion, increasing feed intake and production performance. However, environmental pollution and subsequent accumulation in feed and water can affect vital organs such as the liver and kidney.The objective of this study was to investigate the effect of different copper forms and levels (copper nano oxide and copper sulfate) on performance, blood parameters and immunity in Romanov-Moghani crossbred lambs.
Materials and methodsThis research was conducted using 30 lambs in the form of a completely randomized design with 5 experimental groups and 6 replications (lambs) in each group. The duration of the experiment was 56 days. The experimental diets of this research include: 1) basal or control diet (CON; without copper supplementation), 2) basal diet + 10 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper sulfate (CuS10), 3) basal diet + 20 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper sulfate (CuS20), 4) basal diet + 10 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper nano oxide (CuN10), 5) basal diet + 20 mg of copper per kg of dry matter in the form of copper nano oxide (CuN20). Lambs were randomly grouped based on body weight and each group was fed with one of 5 experimental diets. On the 30th and 56th days of the experimental period, blood samples were collected from the jugular vein 3 hours after the morning meal. Next, after separating serum and plasma, the samples were kept at -20◦C until the analysis. The determined blood parameters include the concentration of copper, zinc, selenium, malondialdehyde, glucose, cholesterol, triglyceride, total protein, albumin, urea, beta-hydroxybutyrate, liver enzymes (ALT and AST). Total antioxidant capacity, activity of glutathione peroxidase, superoxide dismutase and catalase enzymes were also determined.After killing the animals, meat samples were taken from the 12-13 intercostal eye muscle to determine the concentration of copper, zinc and selenium elements, and liver samples were also taken. Liver, meat and blood samples were digested by the method of Kechoui et al. (2013). For the analysis of blood and tissue samples, ICP-OES (model: Optimum 7300 DV) was used at Isfahan University. At the time of animal slaughter, the quantitative and qualitative characteristics of the carcass, including the weight of the heart, kidney, lungs, liver, and tail, along with the cold carcass and the hot carcass, were recorded. The resulting data were analyzed in the form of a completely randomized design using SAS software (2003). Means were shown as Least Squares (LSMEAN) along with standard error and mean comparisons at a significance level of five percent.
Results and discussionThe results of this study showed that the use of copper sulfate and copper nano oxide at the levels of 10 or 20 mg/kg dry matter of the diet had no significant effect on the performance parameters of fattening lambs, in terms of body weight, live weight gain, dry matter intake and feed conversion ratio (P>0.05). Also, the findings of this research showed that the concentration of blood urea in 30 days increased significantly with CuS10 and CuN10 treatments (P<0.05). Other blood parameters such as glucose, cholesterol, triglyceride, albumin, protein, BHBA, AST, ALT enzymes and antioxidant indices superoxide dismutase, glutathione peroxidase and total antioxidant capacity were not affected by the experimental treatments (P>0.05). The supplemental feeding of nano copper oxide increased catalase enzyme activity in blood samples (P<0.05). Copper concentration was increased in the liver significantly as a result of feeding 20 mg of copper in the form of copper nano oxide(P<0.05). Supplemental feeding of copper sulfate decreased the concentration of selenium in meat compared to the control group (P<0.05). Carcass characteristics including the percentage of hot carcass and cold along with the percentage of internal organs (tail, heart, liver, kidney and lungs) were not significantly different among the treatment groups (P>0.05).
ConclusionAccording to the present results, the use of mineral and nano forms of copper at levels of 10 or 20 mg/kg dry matter of the diet had a significant effect on parameters such as blood urea, malondialdehyde, catalase enzyme activity, percentage of copper in blood and selenium in meat. However, no significant difference was observed in performance and most blood parameters, antioxidant indices, total antioxidant capacity, activity of superoxide dismutase, glutathione peroxidase enzymes, carcass characteristics of fattening lambs and clinical signs of poisoning in lambs of treatment groups. This shows that the levels used in this study did not have the potential of poisoning and health risks for the tested lambs. Considering the improvement of liver concentrations of copper in the treatment receiving copper nano oxide source; it seems that the use of 20 mg/kg of dry matter of copper nano oxide can be a useful strategy in reducing the disposal of this element and reducing environmental pollution.
Keywords: Lamb Fattening, Copper Sulfate, Performance, Blood Parameters, Copper Nanooxide -
زمینه مطالعاتی:
روزانه مقادیر زیادی محتویات شکمبه به عنوان ضایعات در کشتارگاه ها تولید شده و بی استفاده به محیط رها می شود که باعث بروز مشکلات زیست محیطی می شوند. تبدیل زیستی نسبت به سایر روش های فرآوری، روش جدید و مطلوب برای مدیریت ضایعات کشاورزی است. مایع شکمبه به عنوان منبع غنی از آنزیم ها، می تواند در تبدیل زیستی ضایعات کشاورزی استفاده شود.
هدفبررسی تاثیر سطوح مختلف نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بر تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی توسط میکروارگانیسم های شکمبه ای بود.
مواد و روش هاضایعات سیب زمینی از انبارهای نگهداری سیب زمینی جمع آوری شد و پس از پاک سازی مواد زائد، آب پز و بعد آن رنده گردید. مایع شکمبه موردنیاز از کشتارگاه تهیه و پس از صاف کردن با پارچه کتان چهارلایه، به داخل مخزن های شیشه ای دستگاه هضم شکمبه ای اضافه شد و سریعا به دستگاه انتقال و به مدت 24 ساعت در دمای 39 درجه سلسیوس انکوبه شدند. گروه های آزمایشی شامل: 1) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی (N0)، 2) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی+ 5/1 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش (N1.5)، 3) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی+ 3 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش (N3) و 4) 400 میلی لیتر مایع شکمبه + 200 گرم سیب زمینی ضایعاتی+ 5/4 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش (N4.5) بودند. بعد از اتمام انکوباسیون، نمونه ها از دستگاه خارج و پس از صاف و جدا کردن بخش های جامد و مایع از یکدیگر جهت آزمایش های بعدی استفاده شد.
نتایجبالاترین میزان اسیدهای چرب فرار مایع حاصل از انکوباسیون در سطح 3 گرم نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بود. میزان فعالیت آنزیم های کربوکسی متیل سلولاز، آلفا آمیلاز، میکروکریستالین سلولاز، تجزیه کننده کاغذ صافی، اوره آز و پروتئاز متاثر از سطوح مکمل سازی از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش شد. بیشترین فعالیت آنزیمی مربوط به آنزیم های پروتئاز و اوره آز در سطح 5/4 گرم نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بر تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی توسط میکروارگانیسم های شکمبه ای مشاهده گردید. بالاترین غلظت نیتروژن آمونیاکی فاز مایع حاصل از سطح 5/4 گرم نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش بر تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی توسط میکروارگانیسم های شکمبه ای مشاهده شده بود.
نتیجه گیری نهایی:
بر اساس نتایج مطالعه حاضر، افزودن 3 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتئینی آهسته رهش به محیط انکوباسیون ضایعات سیب زمینی با میکروارگانیسم های مایع شکمبه می توانند در تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی جهت افزایش ارزش غذایی و تولید مایع غنی از اسیدهای چرب فرار و همچنین منبعی با فعالیت آنزیمی مطلوب استفاده شوند.
کلید واژگان: ضایعات سیب زمینی, مایع شکمبه, نیتروژن آهسته رهش, تبدیل زیستیIntroductionDaily, large amounts of rumen contents are produced as waste in slaughterhouses, which are not used and released into the environment, which causes environmental issues and problems. Potato (Solanum tuberosum) is one of the crops with high production throughout the world a large amount of which is removed from the consumption cycle as waste during different stages, and if not used correctly, it can cause environmental pollution. The main method of using potato waste is to use it in fresh or dried form to feed domestic animals. Although drying waste potatoes for use in animal feed seems like a good idea, but its high cost has made this uneconomical. Therefore, it is necessary to transform potato waste into a sustainable product that has a higher economic value. Compared to other processing methods, bioconversion is a new and desirable method for agricultural waste management. Ruminal fluid, as a rich source of enzymes, can be used in the bioconversion of agricultural waste. The microbial population present in the rumen is a rich source of new enzymes that have a high potential for industrial use. Various studies using different methods, such as the use of Saccharomyces yeasts and Lactobacillus species for the biological conversion of potato waste to ethanol, producing biogas from solid potato waste in a two-step process anaerobic digestion, fermentation of potato waste by mixed culture to produce lactic acid, enzymatic hydrolysis of potato pulp to produce glucose and ethanol and using Various bacterial species have been used for the biological conversion of potato pulp into cellulose. The objective of this study was to investigate the effect of different levels of slow-release non-protein nitrogen on the bioconversion of potato waste by ruminal microorganisms.
Materials and methodsPotato waste was collected from potato storage stocks and after cleaning the waste materials, it was boiled and then grated before incubation. The required rumen fluid was obtained from the slaughterhouse and after being filtered with a four-layer cheesecloth, it was added to the glass bottles of the rumen digestion simulator apparatus (DaisyII) and immediately transferred to the apparatus and incubated at 39 degrees Celsius for 24 hours. Experimental groups were: 1) 400 ml of rumen fluid + 200 g of waste potato (N0), 2) 400 ml of rumen fluid + 200 g of waste potato + 1.5 g of nitrogen from a slow-release nitrogen source (N1.5), 3) 400 ml of rumen fluid + 200 grams of waste potatoes + 3 grams of nitrogen from a slow release nitrogen source (N3) and 4) 400 ml of rumen fluid + 200 grams of waste potatoes + 4.5 grams of nitrogen from a slow release nitrogen source (N4.5). After the end of the incubation time, the samples were removed from incubation bottles, and after filtering and separating the solid and liquid parts from each other for further tests. The liquid portion of the incubation medium was analyzed for protozoa count, volatile fatty acids, ammonia nitrogen, and hydrolytic enzymes and compared to the fresh initial rumen fluid used for the incubation. The resulting data were analyzed in the form of a completely randomized design using SAS software (2003). Means were shown as Least Squares (LSMEAN) along with standard error and mean comparisons at a significance level of five percent.
Results and discussionProtozoa count in the liquid portion of the incubation medium was affected by the experimental groups. Rumen fluid had the highest number of protozoa and supplementing the culture medium with a non-protein nitrogen source had a decreasing effect on the protozoa population. The activities of carboxy-methyl cellulase, alpha-amylase, microcrystalline cellulose, and filter-papers enzymes were affected by the levels of supplementation from slow-release non-protein nitrogen sources and the highest carbohydrate-degrading activities were recorded at 1.5 gr nitrogen supplementation per 100 gr potato waste (P<0.05). The level of urease and protease enzyme activity was also affected by different levels of non-protein nitrogen sources and 4.5 grams of nitrogen from non-protein nitrogen sources showed the highest level of activity. Supplementing the incubation medium increased its ammonia concentration and the highest value was observed at 4.5 grams of slow-release non-protein nitrogen level (P<0.05). For all enzyme activities, initial fresh rumen fluid had the lowest activities. Volatile fatty acid production was affected by supplementation with non-protein nitrogen levels and the amount of volatile fatty acids in the liquid phase of the incubation medium showed the highest values with 3 grams of non-protein slow-release nitrogen supplementation.
ConclusionBased on the results of the present study, the addition of slow-release non-protein nitrogen to the incubation medium of potato waste with rumen liquid microorganisms significantly increases their power in the biotransformation of potato waste. Also, the liquid part of the culture medium can be considered as a source of enzymes and acids for use on an industrial scale due to the increased activity of hydrolytic enzymes and volatile fatty acids that are the product of the fermentation process. The use of the processed rumen fluid resulting from this incubation as a source of enzymes and nutrients in feeding livestock and poultry will be an environmentally friendly method, in this way, the rumen fluid of slaughterhouses and potato waste will be used with proper management methods. Therefore, the results of the present study, rumen liquid microorganisms along with a non-protein nitrogen source can be used in the bioconversion of potato waste more effectively to increase its nutritional value and produce a liquid rich in volatile fatty acids as well as a source of favorable enzyme activities.
Keywords: Potato Wastes, Rumen Fluid, Slow Release Urea, Bioconversion -
هدف از مطالعه حاضر، بررسی اثرات سطوح مختلف انرژی بر عملکرد رشد، خصوصیات لاشه، فراسنجه های خونی و قابلیت هضم مواد مغذی بره های نژاد مغانی و آمیخته رومانف- مغانی بود. در این تحقیق، تعداد 24 راس بره پرواری با میانگین وزنی 5±30 به صورت یک آزمایش فاکتوریل (2×2) در قالب طرح کاملا تصادفی با چهار گروه و شش تکرار به مدت 75 روز استفاده شد. گروه های آزمایشی شامل: 1) بره های نژاد مغانی تغذیه شده با جیره سطح انرژی پایین، 2) بره های نژاد مغانی تغذیه شده با جیره سطح انرژی بالا، 3) بره های آمیخته رومانف- مغانی تغذیه شده با جیره سطح انرژی پایین، 4) بره های رومانف- مغانی تغذیه شده با جیره سطح انرژی بالا بودند میانگین افزایش وزن روزانه و ضریب تبدیل غذایی تحت تاثیر عامل ژنوتیپ و سطح انرژی جیره قرار گرفتند. به طوری که بره های آمیخته رومانف- مغانی ضریب تبدیل و افزایش وزن روزانه بهتری نسبت به بره های مغانی داشتند. بره های مغانی به طور معنی داری درصد دنبه بیشتر و درصد لاشه بدون دنبه کمتری نسبت به بره های آمیخته رومانف- مغانی داشتند. استفاده از چربی محافظت شده (سطوح بالاتر انرژی) در جیره درصد دنبه را کاهش و درصد لاشه بدون دنبه را افزایش داد. بره های آمیخته تغذیه شده با مکمل چربی تحت تاثیر عامل متقابل ژنوتیپ و سطح انرژی بالاترین میزان گلوکز را داشتند. بره های آمیخته رومانف- مغانی غلظت آلبومین بالاتر و غلظت نیتروژن اوره ای خون پایین تری داشتند. براساس نتایج این مطالعه، آمیخته گری نژاد دنبه دار مغانی با نژاد رومانف می تواند به عنوان یک راهکار کارآمد برای افزایش عملکرد و کاهش درصد دنبه لاشه و بهبود بازده لاشه باشد. از طرفی، تامین انرژی از چربی نیز ممکن است موجب کاهش نسبی درصد دنبه شود.کلید واژگان: آمیخته رومانف- مغانی, بره های پرواری, عملکرد پروارIntroductionMoghani sheep, one of the dominant meat breeds among Iranian sheep, is known for its good body size, resistance to changes in weather conditions, and capacity to produce heavy-weight lambs. The Romanov breed is known worldwide for its early sexual maturity, long breeding season, and high productivity. Among high-yielding breeds, the Romanov breed achieves higher twinning and fertility, higher weight of ewes, optimal shelf life of lambs, and heavier final weight of lambs. During past years, increasing productivity of Iranian native sheep breeds, including the Moghani breed, has been implemented through cross-breeding with high-yielding foreign breeds such as the Romanov breed to improve growth and twining rates and reduce size of the fat-tail. Crossbreeding is a way to improve poor production and reproductive characteristics of livestock. Due to the lack of information regarding the fattening performance and carcass characteristics of the Romanov-Moghani crossbreeds, the aim of this study was to investigate the fattening performance carcass characteristics, blood parameters, feed intake and digestibility of Moghani and Romanov-Moghani crossbreed fattening lambs under diets with different energy levels.Materials and MethodsThis research was conducted using 24 male lambs (10 Moghani lambs and 10 Romanov-Moghani cross-bred lambs) as a factorial design with 4 experimental groups and 6 replications (lambs) in each group. The duration of the experiment was 75 days. The experimental groups in this research include: 1) Moghani lambs fed low energy diet, 2) Moghani lambs fed high energy diet, 3) Romanov-Moghani lambs fed low energy diet, 4) Romanov-Moghani lambs fed high energy diet. A rumen-protected energy powder (Energizer RP-10, IFFCO, Johor, Malaysia) was used to increase the energy level in high-energy diets. Fattening performance was measured by weighing the lambs every two weeks. At the end of the experiment, all the lambs were slaughtered and the carcass characteristics, including hot carcass percentage, cold carcass percentage, tail percentage, and back fat thickness were measured. After 24 hours of storage in 4ºC, back-fat thickness between the 14th and 13th vertebras were measured with a digital caliper. Blood samples were drawn from the jugular vein of all lambs 3 hours after feed consumption, and the samples were immediately centrifuged at 3500 rpm for 15 minutes then the plasma samples were frozen at -20 ºC till analysis day determining concentrations of blood parameters including glucose, blood urea nitrogen, cholesterol, triglyceride, total protein, albumin, and globulin were determined using commercial kits and spectrophotometer. All the data were analyzed in the form of a completely random design and factorial experiment using the GLM method for statistical analysis.Results and DiscussionThe results showed that Moghani lambs had significantly more tail percentage and lower tailless carcass percentage than Romanov-Moghani mixed lambs. Feeding a diet with a higher level of energy by feeding protected rumen fat decreased the percentage of the tail and increased the percentage of the carcass without the tail. Moghani lambs fed with high-energy diet had the highest back fat thickness compared to all groups. On the other hand, the average daily weight gain was only influenced by the energy level of the diet. Based on the results, Romanov-Moghani crossbred lambs had a higher weight gain than Moghani lambs, and feeding fat supplement improved livestock performance. Due to the fact that no significant difference was observed in the feed consumption of lambs due to fat supplement feeding, therefore, the better fattening performance of lambs in the groups fed with fat supplement can be attributed to the increase in energy intake in these animals as well as the higher efficiency of the metabolic energy conversion of fats compared to carbohydrates (McDonald et al., 2012). Based on the obtained results, Romanov-Moghani cross-bred lambs had a higher weight gain than pure lambs, and also fat supplement feeding improved the performance of livestock. Therefore, crossbreeding fat-tailed Moghani breed with a tailless breed such as Romanov can be considered as an efficient method to reduce carcass tail percentage and improve carcass yield. On the other hand, providing energy in the form of fat may also result in a relative decrease in the tail percentage.ConclusionIn general, the results of this experiment indicated that crossbreeding fat-tailed Moghani breed with a tailless breed like Romanov can be considered as an efficient method to reduce tail percentage and improve carcass yield. On the other hand, providing energy in the form of fat may also lead to a relative decrease in tail percentage.Keywords: Crossbreed Romanov Moghani, Fattening Lambs, Fattening Performance, Moghani Breed
-
برای ارزیابی ویژگی های پروبیوتیکی جدایه لاکتیکی غالب دستگاه گوارش و تولیدمثل مرغ مادر گوشتی سویه راس 308، نمونه هایی از غده پوسته، واژن، ایلیوم، روده کور و مدفوع مرغ و خروس مادر گوشتی گرفته شد. آزمون های مختلف در قالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. نتایج آزمون توالی یابی منجر به شناسایی لوی لاکتوباسیلوس برویس به عنوان باکتری اسید لاکتیک غالب جدا شده از دستگاه گوارش و تولیدمثل مرغ مادر گوشتی سویه راس 308 شد و لاکتوباسیلوس برویس جدا شده از ایلیوم (00/82 درصد) (05/0>P) در شرایط شبیه سازی شده دستگاه گوارش نسبت به لاکتوباسیلوس های جدا شده از سایر قسمت های دستگاه گوارش و دستگاه تولیدمثل نسبت به اسید و صفرا زنده مانی بیشتری داشت. بررسی اثر ضد باکتریایی جدایه مذکور نشان داد که باکتری لوی لاکتوباسیلوس برویس بیشترین اثر مهارکنندگی را بر باکتری های شیگلا دیسانتری (00/87 درصد) و استافیلوکوکوس اوریوس (25/81 درصد) داشت. علاوه بر این، بیشترین و کمترین ویژگی دگر اتصالی این جدایه در برابر لیستریا مونوسایتوژنز (00/46 درصد) و سالمونلا تیفی موریوم (00/38 درصد) (05/0>P) مشاهده شد. این جدایه دارای 00/43 درصد خاصیت خود اتصالی و فاقد فعالیت همولیزی بود. ارزیابی مقاومت آنتی بیوتیکی جدایه لاکتیکی نشان داد که بیشترین میزان قطر هاله عدم رشد باکتری (50/23 میلی متر) مربوط به تیمار ایمیپنم بود که با تیمار های آمپی سیلین (50/22 میلی متر) و ونکومایسین (50/22 میلی متر) (05/0>P) اختلاف نداشت و کمترین میزان آن (00/12 میلی متر) مربوط به تیمار سفتریاکسون بود که با تیمار های جنتامایسین و سفالوتین اختلاف نداشت. نتایج این مطالعه نشان داد که باکتری لوی لاکتوباسیلوس برویس جدا شده از ایلیوم قابلیت استفاده در تغذیه طیور به عنوان باکتری پروبیوتیک را دارد.کلید واژگان: پروبیوتیک, جدایه لاکتیکی, لاکتوباسیلوس, مرغ مادر گوشتیIntroductionProbiotic bacteria are Gram-positive and negative-catalase with various characteristics including resistance to acid and bile salt conditions, antimicrobial characteristics, bacitracin production, and lack of capability for transferring genes resistant to antibiotics. These bacteria are a part of selected and useful bacteria in the digestive system, which leads to reinforcement of the body's immune system if they are adequately consumed (106-107 CFU/g). This research aimed to identify molecular identification and assessment of probiotic characteristics of lactic acid bacteria (LAB) isolates separated from the digestive and reproduction system of Ross 308 broiler breeders.Materials and methodsTwenty Ross 308 broiler breeders were selected and samples of the vagina and ileum of them, and the cecum and feces of roosters were taken to separate LAB. The Gram and catalase test was used to approve the biochemical characteristics of LAB. The suspension containing each LAB isolate was harvested at 4 for five min (10,000×g) to assess the survival of the selected LAB isolated under conditions simulating the GI tract. Then, remained sediment in the buffer solution containing HCL (1N) reached to pH equal to two by eliminating the supernatant. After adding 0.1 % (w/v) pepsin to bacterial suspension, it was stored at 37 for three hours. After incubation, the pH of suspension with NaCl (1N) was reached to six. Then, tolerance to small intestine condition was evaluated in PBS solution (pH=7), containing Oxgall (0.3% w/v) and pancreatin (0.1% w/v) of washed suspensions of the LAB was mixed and incubated at 37 . Finally, the LAB isolate population was determined by consecutive dilution in sterile PBS and plate media on MRS agar compared to a blank sample (untreated). For molecular identification of dominant lactic acid bacteria, the DNA of the dominant lactic acid isolate was extracted by polymerase chain reaction (PCR) kit. Then, it was amplified using primers (44F; 1542 R) in temperature conditions. Afterward, for initial approval, PCR products were transferred to 1.5 % agarose gel and electrophoresis was performed in TBE buffer in the presence of positive control and negative control samples. The good diffusion method was used to determine the anti-bacterial effect of the selected LAB isolated against pathogenic factors. To assess auto-aggregation of the selected isolate, the cells obtained from its 24-hour culture were separated by refrigerated centrifugation (10 min, 4 , 6000×g) and was dissolved in phosphate buffer during two phases (pH=7.2) so that the obtained suspension had absorption equal to . Then, the suspension was put at the temperature of 37 for four hours. Then, the absorption of LAB isolate suspension in 600 nm was read. A combination of an equal volume of LAB isolates suspension and pathogenic bacteria were vortexed and incubated at 37℃ for four hours to assess auto-aggregation of isolate. The surface part of the suspensions was read at 600 nm and calculated. About 200 µl of 24 h culture of selected LAB was added to four mL of 1 % MRS agar medium to evaluate the selected LAB isolated antibiotic susceptibility. This combination was overlaid on plates containing 1.5 mL of 1.5% MRS agar, and then, discs of antibiotics including Ampicillin, Gentamicin, Streptomycin, Cefazolin, Ciprofloxacin, Penicillin, Cephalothin, Imipenem, Novobiocin, Clindamycin, Vancomycin, Ceftriaxone, and Nalidixic acid was placed on each plate. After 24 h of incubation at 37℃, the diameter of the inhibition zone (mm) was measured and reported as resistant, relatively sensitive, and sensitive. To consider the capability of hemolysis of blood, LAB isolate was streaked on the surface of a blood agar plate supplemented with 5% sheep blood. After 48 h of incubation at 37℃, the plates were considered in terms of diameter inhibition zone creation and color change in the medium.Results and discussionThe results of the sequencing test led to the identification of Levilactobacillus brevis. The predominant LAB isolated from the gastrointestinal tract (GIT) and reproductive tracts of Ross 308 broiler breeders and L. brevis isolated from the ileum (82.00%) (P<0.05) in the simulated conditions of the GIT compared to the L. brevis isolated from other parts GIT and the reproductive system had more survival than acid and bile. Examining the anti-bacterial effect of the aforementioned isolate showed that the L. brevis bacterium had an inhibitor influence on Shigella dysentery bacteria (87.00%) and Staphylococcus aureus (81.25%). In addition, the highest and the lowest characteristics of co-aggregation of this isolate were observed against Listeria monocytogenes (46.00%) and Salmonella typhimurium (38.00%). This isolate had 43% auto-aggregation characteristics and no hemolytic activity. Assessing antibiotic resistance of LAB isolate showed that the biggest diameter of inhibition zone of bacterium (23.5 mm) was related to Imipenem that had no significant difference with Ampicillin (22.5 mm) and Vancomycin (22.5 mm) and its lowest value (12 mm) was related to Ceftriaxone that had no significant difference with Gentamicin and Cephalotin. The results of this study showed that L. brevis bacterium can be used in the nutrition of broiler breeders as a probiotic bacterium.ConclusionsThe use of probiotics in the feeding of Ross 308 broiler breeders may eliminate the public health concerns of antimicrobial resistance development to some extent, as this could replace the use of antibiotics. According to antimicrobial characteristics, antibiotic resistance, hemolytic activity, auto-aggregation, and co-aggregation of predominant LAB isolate, it can be concluded that L. brevis can be useful and applicable as a probiotic supplement in producing food and pharmaceutical products for broiler breeders.Keywords: probiotic, Lactic acid bacteria isolate, Lactobacillus, Broiler breeder
-
سابقه و هدف
اسپیرولینا یک جلبک تک سلولی میکروسکوپی است که در آب تازه رشد می کند و ساختاری ساده اما ترکیبی پیچیده دارد. این جلبک حاوی منابع سرشار مواد مغذی مختلف بوده که خاصیت آنتی اکسیدانی و خواص پروبیوتیک داشته و می توانند جایگزین های مناسبی برای آنتی بیوتیک ها باشند و به صورت اختصاصی به عنوان محرک رشد و بهبود ضریب تبدیل غذایی در گوساله های هلشتاین استفاده شوند. هدف از این پژوهش بررسی اثرات استفاده از جلبک اسپیرولینا بر عملکرد رشد، فرا سنجه های خونی و برخی آنزیم های سیستم ایمنی گوساله های شیرخوار هلشتاین بود.
مواد و روش هاجهت انجام این آزمایش، تعداد 32 راس گوساله ماده هلشتاین بین سنین 1 الی 5 روز و میانگین وزنی 2±2/37 کیلوگرم در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار و 8 تکرار انتخاب شدند. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) جیره پایه بدون افزودنی، 2) جیره پایه به همراه 1 درصد جلبک اسپیرولینا، 3) جیره پایه به همراه 2 درصد جلبک اسپیرولینا، 4) جیره پایه + 3 درصد جلبک اسپیرولینا بر اساس ماده خشک جیره بودند.
یافته هانتایج نشان داد که وزن نهایی گوساله های شیرخوار در اثر افزودن 3 درصد جلبک اسپیرولینا در جیره غذایی آغازین در مقایسه با گروه شاهد افزایش یافت (05/0>P). افزایش وزن روزانه گوساله های شیرخوار در اثر افزودن جلبک اسپیرولینا تمایل به معنی داری داشت. به طوری که گوساله های دریافت کننده 3 درصد جلبک اسپیرولینا افزایش وزن روزانه بیشتری در مقایسه با سایر تیمارهای آزمایشی داشتند (06/0>P). مصرف خوراک و ضریب تبدیل غذایی گوساله های شیرخوار با تغذیه جلبک اسپیرولینا تحت تاثیر معنی داری قرار نگرفت. افزودن جلبک اسپیرولینا در سطح 1 درصد طول بدن گوساله های شیرخوار را در 30 روزگی نسبت به تیمار شاهد افزایش داد (05/0>P). همچنین ارتفاع از جدوگاه و دور سینه گوساله های شیرخوار در 30 و 75 روزگی با دریافت یک درصد جلبک افزایش یافت (05/0>P). استفاده از جلبک اسپیرولینا در جیره گوساله های شیرخوار اثر معنی داری بر غلظت خونی گلوکز، تری گلیسیرید، آلبومین و اوره خون در 30 و 75 روزگی ایجاد نکرد. غلظت کلسترول در 30 روزگی با افزودن 2 درصد جلبک اسپیرولینا کاهش یافت (05/0>P). در مقابل استفاده از 2 درصد جلبک اسپیرولینا غلظت پروتیین کل را در مقایسه با گروه شاهد افزایش داد (05/0>P). غلظت خونی بتاهیدروکسی بوتیرات با افزودن 1 و 2 درصد جلبک اسپیرولینا افزایش یافت (05/0>P). غلظت آلانین آمینوترانسفراز و آسپارتات آمینوترانسفراز تحت تاثیر جلبک اسپیرولینا قرار نگرفت. غلظت سوپر اکسید دیسموتاز در 30 روزگی در گروه های دریافت کننده یک درصد جلبک افزایش معنی داری داشت (05/0>P). غلظت گلوتاتیون پراکسیداز، مالون دی آلدیید و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل با استفاده از جلبک در جیره گوساله های شیرخوار تحت تاثیر قرار نگرفت.
نتیجه گیریبه طورکلی استفاده از جلبک اسپیرولینا در سطح 3 درصد بر اساس ماده خشک جیره آغازین گوساله شیرخوار هلشتاین توانست سوپراکسید دیسموتاز در 30 روزگی و ظرفیت آنتی اکسیدانی کل، میزان وزن نهایی بدن و افزایش وزن روزانه در 75 روزگی و در سطح 2 درصد غلظت بتاهیدروکسی بوتیرات و پروتیین کل در 75 روزگی را افزایش و کلسترول خون را در سطح 2 درصد در 30 روزگی و در سطح 1 درصد در 75 روزگی کاهش دهد. بنابر این برای افزایش سیستم ایمنی گوساله استفاده از جلبک اسپیرولینا در سطح 3 درصد بر اساس ماده خشک جیره آغازین گوساله شیرخوار هلشتاین توصیه می شود.
کلید واژگان: بتاهیدروکسی بوتیرات, جیره استارتر, عملکرد, فعالیت آنتی اکسیدانیBackground and ObjectivesSpirulina is a microscopic unicellular algae that grows in fresh water and has a simple structure but a complex composition. This algae contains rich sources of various nutrients that have antioxidant properties and probiotic properties and can be suitable substitutes for antibiotics and can be used specifically as growth stimulants and improvement of feed conversion ratio in Holstein calves. The aim of this research was to investigate the effects of using spirulina algae on the growth performance, blood parameters and some enzymes of the immune system of suckling Holstein calves.
Materials and MethodsTo perform this experiment, 32 female Holstein calves between the ages of 1 to 5 days and the average weight of 37.2±2 kg were selected in a completely random design with 4 treatments and 8 replications. The experimental treatments included: 1) basic diet without additives, 2) basic diet with 1% spirulina algae, 3) basic diet with 2% spirulina algae, 4) basic diet + 3% spirulina algae based on the dry matter of the diet.
ResultsThe data showed that the addition of 3% level of spirulina algae in the ration of suckling calves increased the final weight compared to the control group (P<0.05). Daily weight gain of suckling calves due to the addition of spirulina algae tended to be significant, so that the calves receiving 3% spirulina algae had a greater daily weight gain compared to other experimental treatments (P<0.06). Feed consumption and feed conversion ratio of suckling calves were not significantly affected by feeding spirulina algae. Addition of spirulina algae increased the body length of suckling calves at 30 days compared to the control treatment (P<0.05). Also, the height from the withers and breast circumference of the suckling calves at 30 and 75 days old increased by receiving 1 percent algae (P<0.05). The use of spirulina algae in the diet of infant calves did not have a significant effect on the blood concentration of glucose, triglyceride, albumin and blood urea at 30 and 65 days. Cholesterol concentration decreased in 30 days by adding 2% spirulina algae (P<0.05). On the other hand, the use of 2% spirulina algae increased the total protein concentration compared to the control group (P<0.05). The blood concentration of beta-hydroxybutyrate increased with the addition of 1 and 2% spirulina algae (P<0.05). The concentration of alanine aminotransferase and aspartate aminotransferase was not affected by spirulina algae. The concentration of superoxide dismutase increased significantly after 30 days in the groups receiving one percent algae (P<0.05). The concentrations of glutathione peroxidase, malondialdehyde and total antioxidant capacity were not affected by the use of algae in the diet of suckling calves.
ConclusionIn general, the use of spirulina algae at the level of 3% based on the dry matter of the starter diet of Holstein suckling calves was able to increase superoxide dismutase at 30 days of age and total antioxidant capacity, the final body weight and daily weight gain at 75 days of age and at the level of 2% the concentration of beta-hydroxybutyrate and protein. It increased the total in 75 days and decreased the blood cholesterol at the level of 2% at 30 days and at the level of 1% at 75 days. Therefore, to increase the calf's immune system, it is recommended to use spirulina algae at the level of 3% based on the dry matter of the Holstein calf's starter diet.
Keywords: Antioxidant activity, Beta-hydroxybutyrate, Performance, Starter diet -
مقدمه و هدف
سیستم پرورش بره در مرتع می تواند سرعت رشد بهتری را وقتی جیره غذایی با مکمل های کنسانتره همرا باشد فراهم می کند. تغذیه تکمیلی می تواند محدودیت خوراک طبیعی را با جایگزینی بخشی از علوفه مرتعی با کنسانتره به ویژه در فصول با بارندگی کم را جبران نماید. به هر حال، در دسترس بودن و هزینه های بالای خوراک های کنسانتره ای سبب استفاده ی محدود آن ها در گله داران کوچک شده است. هدف از این پژوهش بررسی سطوح مختلف کنسانتره بر افزایش وزن، عملکرد رشد، فراسنجه های خونی و رفتار چرای بره های شیرگیری شده نژاد قزل تحت چرا بود.
مواد و روش هااین پژوهش با استفاده از 32 راس بره نژاد قزل (میانگین وزن 2/7±29/3) در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تیمار و 8 تکرار انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل 1) شاهد، دسترسی آزاد به چرای مرتعی 2) دسترسی آزاد به چرای مرتعی به همراه 150 گرم مکمل کنسانتره به ازای هر بره در روز، 3) دسترسی آزاد به چرای مرتعی به همراه 250 گرم مکمل کنسانتره ای به ازای هر بره در روز و 4) دسترسی آزاد به چرای مرتعی به همراه 350 گرم مکمل کنسانتره به ازای هر بره در روز بودند. برای تعیین افزایش وزن روزانه، بره ها در ابتدا و انتهای دوره (64 روزگی)، صبح زود قبل از شروع چرا توزین شدند. رفتار چرای بره ها در مرتع به صورت مشاهده مستقیم هر 5 دقیقه یک بار در طول دسترسی به مرتع ثبت شد. در انتهای دوره، خون گیری موقع ظهر حدود 3-4 ساعت پس از چرا از سیاهرگ وداج انجام و نمونه ها برای تعیین گلوکز، اوره، پروتیین کل، آلبومین، کلسترول و تری گلیسیرید ارزیابی شدند. جمع آوری نمونه های مدفوع با کیسه های پارچه ای ویژه که به کپل دام بسته می شدند انجام گرفت.
یافته هاتغذیه مکمل کنسانتره سبب بهبود معنی دار افزایش وزن روزانه شد ولی بین سطوح مختلف تغذیه با مکمل کنسانتره تفاوت معنی داری مشاهده نشد. در بین صفات رشد، طول بدن و ارتفاع بدن به طور معنی داری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفتند. مدت زمانی که بره ها صرف چرا در مرتع کردند تحت تاثیر معنی دار تغذیه سطوح مختلف مکمل کنسانتره قرار نگرفت. تغذیه مکمل کنسانتره بهطور معنیداری سبب افزایش قابلیت هضم ماده آلی شد. تغییرات گلوکز خون بره ها در طول دوره آزمایشی بین گروه شاهد و تیمارهای دریافت کننده مکمل کنسانتره معنی دار بود. سود خالص بهازای هر بره نیز در اثر تغذیه با مکمل کنسانتره بهطور معنیداری افزایش یافت.
نتیجه گیریتغذیه مکمل کنسانتره در شرایط مرتع در بره های قزل سبب افزایش معنی دار در عملکرد رشد و نیز با توجه به سود خالص بیشتر از نظر اقتصادی مقرون به صرفه خواهد بود. بر اساس نتایج به دست آمده تغذیه حداقل روزانه 150 گرم تا 350 گرم مکمل کنسانتره در هنگام پرورش بره های قزل در شرایط چرای مرتعی توصیه می شود.
کلید واژگان: بره قزل, تغذیه, چرای مرتعی, مکمل کنسانتره ایIntroduction and objectiveThe lamb rearing system in the pasture can provide a better growth rate when the diet is accompanied by concentrate supplements. Supplementary feeding can compensate the limitation of natural feed by replacing part of pasture fodder with concentrate especially in low rainfall seasons. However, availability and high costs of concentrate diets have caused their limited use by many small farmers. The purpose of this research was to investigate the effect of different levels of concentrate supplement on weight gain, growth performance, blood parameters and grazing behavior of weaned Ghezel lambs under grazing conditions.
Material and MethodsThis experiment was conducted by using 32 male Ghezel lamb (average weight = 29±2.7) in a completely randomized design with 4 treatments and 8 replications. The experimental treatments were 1) a control treatment consisting of free access to pasture grazing, 2) free access to pasture grazing with 150 g of concentrate supplement per day per head, 3) free access to pasture grazing with 250 g of concentrate supplement per day per head and 4) free access to pasture grazing with 350 g of concentrate supplement per day per head. In order to determine the daily weight gain, the lambs were weighed at the beginning and end of the period in the morning before the start of grazing. The grazing behavior of lambs in the pasture were recorded by direct observation every 10 minutes during access to the pasture. At the end of the experiment, blood samples were taken at noon from jagular vein and the samples were evaluated to determine glucose, urea, total protein, albumin, cholesterol and triglyceride. Feces samples were collected using special fabric bags that were tied to the animal's tail.
ResultsThe results of the present study showed that concentrate supplement improved the daily weight gain, but no significant difference was observed between different levels of feeding with concentrate supplement. Among growth traits, body length and body height were significantly affected by experimental treatments. The amount of time lambs spent grazing in the pasture was not affected by feeding with different levels of concentrate supplementation. Supplemental feeding of concentrate increased the digestibility of organic matter. Changes in blood glucose of lambs during the experimental period were significant between the control group and the groups receiving the supplemental concentrate. Net profit per lamb also increased due to feeding with concentrate supplement.
ConclusionThe results of the present study showed that feeding Ghezel lambs with concentrate supplement in pasture conditions caused a significant increase in growth performance and it will be economical due to more net profit. Based on the obtained results, it is recommended to feed at least 150 grams to 350 grams of concentrate supplement daily when rearing Ghezel lambs in pasture grazing conditions
Keywords: Concentrate supplement, Ghezel lamb, Nutrition, Pasture -
مقدمه و هدف
متخصصین تغذیه دام به دنبال ترکیباتی جایگزین، با توانایی بهبود فرایند تخمیر می باشند. مانند این ترکیبات جایگزین می توان به پروبیوتیک ها و گیاهان دارویی اشاره کرد. از بین گیاهان دارویی که خاصیت ضدمیکروبی هم دارند می توان بومادران و زنجبیل را نام برد. هدف از این پژوهش بررسی اثرات پودر بومادران و زنجبیل بر گوارش پذیری و میزان گاز تولیدی علوفه های اسپرس و یونجه در شرایط برون تنی بود.
مواد و روش هابدینمنظور اندازه گیری گوارش پذیری برون تنی علوفه یونجه، اسپرس و مخلوط 50 درصد یونجه و 50 درصد اسپرس در اثر استفاده از پودر بومادران و زنجبیل به روش تیلی و تری اصلاح شده هلدن انجام گرفت. سطوح مختلف پودر بومادران و زنجبیل در سه سطوح صفر، 1/5 و 3 درصد به سرنگ های 100 میلی لیتری حاوی علوفه های یونجه، اسپرس و مخلوط یونجه و اسپرس اضافه گردید و میزان گاز تولیدی با انکوباسیون سرنگ ها در زمان های 2، 4، 6، 8، 12، 24، 48، 72 و 96 ساعت اندازه گیری و داده های حاصل در قالب طرح کاملا تصادفی تجزیه وتحلیل شدند.
یافته هانتایج نشان دادند که افزودن 3 درصد زنجبیل و پودر بومادران در علوفه اسپرس گوارش پذیری ماده خشک از 55/71 به 68/76 و 74/65 درصد (0/0458=p)، گوارش پذیری ماده آلی در ماده خشک از 52/62 به 64/95 و 62/09 درصد (0/0468=p) و انرژی قابل متابولیسم از 8/42 به 10/39 و 9/93 مگاژول برکیلوگرم ماده خشک (0/0489=p) به روش هلدن را به ترتیب افزایش داد. درحالی که استفاده از زنجبیل و پودر بومادران تاثیر معنی داری بر گوارش پذیری ماده آلی، گوارش پذیری ماده آلی در ماده خشک و انرژی قابل متابولیسم یونجه و مخلوط یونجه- اسپرس ایجاد نکرد. نتایج مربوط به گوارش پذیری به روش مک نیون نشان داد که افزودن 1/5 و 3 درصد پودر بومادران و زنجبیل در علوفه اسپرس و یونجه توانست سبب کاهش میزان گاز تولیدی در زمان های 3، 6، 12، 24، 48، 72، 96 و 120 ساعت انکوباسیون گردد. اما افزودن پودر بومادران و زنجبیل بر مخلوط یونجه- اسپرس تاثیر معنی داری بر میزان گاز تولیدی ایجاد نکرد. نتایج به روش آزمون گاز نشان داد افزودن 1/5 و 3 درصد بومادران و زنجبیل در علوفه اسپرس و یونجه سبب کاهش میزان گوارش پذیری ماده آلی، کل اسیدهای چرب زنجیرکوتاه و انرژی قابل متابولیسم نسبت به گروه شاهد گشت. در این میان 3 درصد زنجبیل بیشترین اثر کاهشی را بر میزان گوارش پذیری ماده آلی از67/80 به 50/14 و 45/99 درصد (0/0092=p)، کل اسید چرب های زنجیرکوتاه از 1/77 به 0/76 و 0/66 میلیمول (0/0183=p) و انرژی قابل متابولیسم از9/88 به 7/47 و 6/79 مگاژول برکیلوگرم ماده خشک (0/167=p) به ترتیب در علوفه اسپرس داشت. همچنین این روند کاهشی مشابه ی در علوفه یونجه برای فراسنجه های تغذیه ای آزمون گاز نیز ادامه داشت. مخلوط یونجه و اسپرس با افزودن سطوح مختلف بومادران و زنجبیل تحت تاثیر قرار نگرفت.
نتیجه گیریبر اساس نتایج حاصل از این پژوهش افزودن سطوح 1/5 و 3 درصد پودر بومادران و زنجبیل در علوفه اسپرس و یونجه نتوانست میزان گاز تولیدی و فراسنجه های حاصل از آزمون گاز را بهبود بخشد.
کلید واژگان: اسپرس, بومادران, زنجبیل, گاز تولیدی, یونجهIntroduction and ObjectiveAnimal nutritionists are looking for alternative compounds with the ability to improve the fermentation process. Probiotics and medicinal plants can be mentioned among these alternative compounds. Yarrow and ginger can be mentioned among medicinal plants that have antimicrobial properties. The aim of this study was to investigate the effects of yarrow and ginger powder on the digestibility and gas production of sainfoin and alfalfa hay in laboratory conditions.
Material and MethodsFor this purpose, the in vitro digestibility of sainfoin and alfalfa hay and a mixture of 50% alfalfa and 50% sainfoin were measured due to the use of yarrow and ginger powder by Tilley and Terry's modified Holden method. So that different levels of yarrow and ginger powder at three levels of zero, 1.5 and 3% were added to 100 ml syringes containing alfalfa, sainfoin, and a mixture of alfalfa and sainfoin, and the amount of gas produced by incubating the syringes at times 2, 4, 6, 8, 12, 24, 48, 72 and 96 hours of measurement and the resulting data were analyzed in a completely randomized design.
ResultsThe results showed that the addition of 3% of ginger and Yarrow powder in sainfoin hay increased the digestibility of dry matter from 55.71 to 68.76 and 74.65% (P=0.0458), the digestibility of organic matter in dry matter from 52.62 to 64.95 and 62.09 percent (P=0.0468) and metabolizable energy increased from 8.42 to 10.39 and 9.93 MJ kg-1 DM (P=0.0489) by Holden's method, respectively. While the use of ginger and yarrow powder did not have a significant effect on the digestibility of organic matter, the digestibility of organic matter in dry matter and metabolizable energy of alfalfa and alfalfa- sainfoin mixture. The results related to the digestibility according to the McNiven method showed that the addition of 1.5 and 3% of yarrow and ginger powder in sainfoin and alfalfa hay could reduce the amount of gas production at times 3, 6, 12, 24, 48, 72, 96 and 120 hours of incubation. However, the addition of yarrow and ginger powder to alfalfa- sainfoin mixture did not have a significant effect on the amount of gas produced. The results of the gas test method showed that the addition of 1.5% and 3% of yarrow and ginger in sainfoin and alfalfa hay reduced the digestibility of organic matter, total short chain fatty acids and metabolizable energy compared to the control group. Among these, 3% of ginger has the most significant reducing effect on the digestibility of organic matter from 67.80 to 50.14 and 45.99% (P=0.0092), total short chain fatty acids from 1.77 to 0.76 and 0.66 milli moles (p=0.0183) and metabolizable energy from 9.88 to 7.47 and 6.79 MJ kg-1 DM (P=0.0167) respectively in sainfoin hay. Also, this similar decreasing trend continued in alfalfa hay for the nutritional parameters of the gas test. A mixture of alfalfa and sainfoin was not affected by the addition of different levels of yarrow and ginger.
ConclusionIt is concluded that the addition of 1.5 and 3% levels of yarrow and ginger powder in sainfoin and alfalfa hay could not improve the amount of gas production.
Keywords: Alfalfa, Gas Production, Ginger, Sainfoin, Yarrow -
مناسب ترین روش برای حداکثر کردن سود آوری از طریق اصلاح نژاد، استفاده از ضرایب اقتصادی صفات به همراه ارزیابی ژنتیکی است. هدف از این پژوهش برآورد ضرایب اقتصادی صفات تولیدی، تولید مثلی، عملکردی و ارزیابی ریسک در گاوداری های شهرستان های اردبیل، خلخال، نیر و گرمی بر مبنای داده های جمع آوری شده و شرایط بازار در سال 1400، با استفاده از یک مدل زیست اقتصادی قطعی بود. ضریب اقتصادی صفات با یک واحد تغییر در میانگین صفت مورد نظر در صورتی که سایر صفات در میانگین خود ثابت بمانند با استفاده از نرم افزار MATLAB محاسبه گردید. صفات مورد بررسی شامل تولید شیر، چربی شیر، فاصله گوساله زایی، طول عمر تولیدی، افزایش وزن روزانه قبل و بعد از شیرگیری، وزن تولد، وزن بدن بالغ، نرخ بقاء قبل و بعد از شیرگیری بودند. که ضرایب اقتصادی به ترتیب برای شهرستان اردبیل 17/15501، 556278، 41/78829-، 85/18325، 31/607695، 5/1984509، 36/47849، 69/34521-، 77/676066، 11/3174287 ریال، برای شهرستان خلخال 83/12154، 65/555009، 61/156539-، 81/17409، 07/1058103، 26/3480949، 43/83976، 37/43347-، 34/3814230، 65/6371210 ریال، برای شهرستان نیر 13/15281، 7/490212، 97/128232-،19/64858، 59/898225، 16/2932385، 61/70725، 99/49044-، 56/2503282 و 8/5036932 ریال و برای شهرستان گرمی 6/27118، 94/448803، 28/130308-،58/15699، 54/908827، 35/2990291، 17/72192، 8/54554-، 99/3024142، 32/5006904 ریال به ازاء یک راس گاو در سال محاسبه گردید. در همه ی سیستم های تولیدی مورد بررسی بیش ترین درآمد مربوط به درآمد حاصل از فروش شیر و کم ترین مربوط به تلیسه حذفی بود. هم چنین مشخص گردید که از کل هزینه های متغیر هزینه تغذیه بیش ترین سهم را دارا می باشد. از بین هزینه های غیر تغذیه ای هزینه نیروی انسانی مهم ترین عامل در افزایش هزینه بود. نتایج حاصل از تست حساسیت نشان داد که ضرایب اقتصادی، بیش ترین حساسیت را نسبت به تغییر قیمت خوراک و وزن زنده و کم ترین حساسیت را به نوسانات قیمت شیر و چربی دارد. هم چنین نتایج نشان داد که بیماری های دام و کمبود واکسن و داروها مهم ترین عامل به وجود آورنده ریسک در یک واحد گاوداری و مشکلات حمل و نقل شیر و تغییر در شرایط بیمه دام ها کم اهمیت ترین عامل به وجود آورنده ریسک هستند، بنابراین مهم ترین ریسک های موجود در دامداری ها ریسک های مربوط به تولید و نیروی انسانی است. هم چنین مهم ترین ریسک های تهدید کننده عوامل طبیعی به ترتیب شامل استرس گرما و سرما و خشکسالی می باشد. بررسی اقتصادی سامانه تولید باعث شناسایی بهتر موقعیت واحدها و افزایش سطح آگاهی سیاست گذاران و برنامه ریزان بخش دامی و نیز سرمایه گذاران این نوع فعالیت ها در جهت تصمیم گیری اصولی و یا رفع مشکلات موجود می گردد.کلید واژگان: ضریب اقتصادی, صفات تولیدی, صفات تولید مثلی, صفات عملکردی, مدل زیست اقتصادی, ریسکThe most appropriate way to maximize profitability through breeding is to use economic coefficients of traits along with genetic evaluation. The purpose of this study was to estimate the economic coefficients of production, reproductive, performance and risk traits in farms in Ardabil, Khalkhal, Nir and Germi counties based on the collected data and market conditions in 1400, using a bio-economic model. The economic coefficient of the traits was calculated using MATLAB software with a unit change in the mean of the desired trait if other traits remain constant in their mean. The studied traits included milk production, milk fat, calving interval, production lifespan, daily weight gain before and after weaning, birth weight, adult body weight, survival rate before and after weaning. The economic coefficients for Ardabil city are 15501/17, 556278, -78829/41, 18325/85, 607695/31, 1984509/5, 47849/36, -34521/69, 676066/77, 3174287/11 Rials, respectively. Khalkhal city 12154/83, 555009/65, -156539/61, 17409/81, 1058103/07, 3480949/26, 83976/43, -43347/37, 3814230/34, 6371210/65 Rials, for Nir city 15281/13, 490212/7,-128232/97, 64858/19, 898225/59,2932385/16,70725/61,-49044/99,2503282/56 5036932/8 Rials and for Germi city 27118/6, 448803/94, -130308/28, 15699/58,908827/54,2990291/35,72192/17,-54554/8,3024142/99,5006904/32 Rials per cow per year were calculated in all production systems The highest income was related to milk sales and the lowest was related to elimination heifers. It was also found that the cost of nutrition has the largest share of the total variable costs. Among non-nutritional costs, manpower costs were the most important factor in increasing costs. The results of the sensitivity test showed that economic coefficients are the most sensitive to changes in feed and live weight prices and the least sensitive to fluctuations in milk and fat prices. The results also showed that livestock diseases and lack of vaccines and drugs are the most important risk factors in a livestock unit and problems with milk transportation and changes in livestock insurance conditions are the least important risk factors, so the most important risks In livestock, there are risks related to production and manpower. Also, the most important risks threatening natural factors include heat and cold stress and drought, respectively. The economic review of the production system causes a better identification of the position of the units and increases the level of awareness of the policy makers and planners of the livestock sector as well as the investors of these types of activities in order to make fundamental decisions or solve the existing problems.Keywords: Economic coefficient, Production traits, Reproductive traits, performance traits, Bioeconomic model, risk
-
زمینه مطالعاتی:
با توجه به تولید مقادیر زیادی مایع شکمبه در کشتارگاه ها و آلوده کردن محیط زیست با فرآوری آن می توان از آلودگی محیط زیست کاست و تولید یک افزودنی خوراکی را در تغذیه دام فراهم کرد. بنابراین لازمه استفاده بهینه از مایع شکمبه کشتارگاهی خشک شده تعیین ترکیبات شیمیایی و فعال بودن آن از نظر بیولوژیکی است.
هدفدر این پژوهش ترکیبات شیمیایی و ارزش غذایی مایع شکمبه خشک شده با روش خشک کردن پاششی و هیدروکلوییدهای مختلف در شرایط برون تنی مطالعه شد.
روش کارمایع شکمبه گرفته شده از کشتارگاه بعد از صاف کردن با چهار هیدروکلویید مالتودکسترین، کیتوزان، صمغ گوار وآلژینات سدیم با نسبت 1 درصد (وزنی/حجمی) با روش خشک کردن پاششی خشک شد. بعد از مشخص شدن ترکیبات شیمیایی آن ها با نسبت 1 و 2 درصد به مدت 24 ساعت روی خوراک های یونجه، کاه گندم و سیلاژ ذرت انکوبه شدند. ترکیب شیمیایی، تولید گاز و فراسنجه های تغذیه ای، میزان انرژی قابل متابولیسم، کل اسیدهای چرب فرار، گوارش پذیری ماده آلی آن ها برآورد شد. نتایج نشان داد بین مایع شکمبه خشک شده با هیدروکلوییدهای مختلف و بدون هیدروکلویید از نظر ترکیبات شیمیایی تفاوت آماری معنی دار مشاهده شد (05/0>P). میزان گاز تولیدی حاصل از انکوباسیون علف خشک یونجه با مایع شکمبه فرآوری شده در تمام زمان ها به جز ساعت 24 و 48 پس از انکوباسیون معنی دار بود (05/0>P). همچنین علف یونجه فرآوری شده با نمونه های مایع شکمبه خشک شده از نظر فراسنجه های تولید گاز باهم تفاوت معنی داری داشتند (05/0>P). در مورد کاه گندم و سیلاژ ذرت، میزان گاز تولیدی به جز ساعت 6 و 12 در تمام زمان ها معنی دار بودند (05/0>P). بیشترین مقدار ماده آلی قابل هضم (DOM)، انرژی قابل متابولیسم (ME) و انرژی ویژه شیردهی (NEL) مربوط به کاه گندم فرآوری شده با مایع شکمبه تازه بود. فراسنجه های تغذیه ای، میزان انرژی قابل متابولیسم، کل اسیدهای چرب فرار، گوارش پذیری ماده آلی در سیلاژ ذرت نیز به طور معنی داری تحت تاثیر مایع شکمبه خشک شده با هیدروکلوییدهای مختلف قرار گرفتند (05/0>P).
نتیجه گیری کلی: باتوجه به نتایج مشاهده شده مایع شکمبه خشک شده با روش خشک کردن پاششی با هیدروکلوییدهای مختلف از نظر بیولوژیکی فعال است و برای انتخاب بهترین تیمار نیاز به تحقیقات بیشتری است.
کلید واژگان: مایع شکمبه کشتارگاهی, خشک کردن, روش خشک کردن پاششی, هیدروکلوئید, تولید گاز, مالتودکسترینIntroductionSlaughterhouse rumen fluid contains microbial proteins, volatile fatty acids, microorganisms, vitamins and minerals. Rumen fluid has a very diverse population of bacteria and other microorganisms. Rumen bacteria have a thick bacterial polysaccharide (BPS) coating, so this fluid contains hundreds of bacterial polysaccharide molecules. Rumen fluid activity does not appear to be highly dependent on the diet. Bacterial polysaccharides are potent antigens and remain active even after autoclaving (Muscato et al., 2002). On the other hand, it contains high levels of ammonia and phosphorus, which, when disposed of in slaughterhouses, cause environmental pollution. Its nutrients cause eutrophication when excreted in soil and waterways. It is therefore important to find consistent uses of ruminal fluid (Trit and Schuchardt, 1992). The benefits of recycling these wastes are firstly reducing environmental pollution and secondly producing a feed source for ruminants (Mundal et al., 2013.(Spray drying has recently been used to dry biologically active compounds (Tribizenk et al. 1997). It is a simple, fast, and economical technique for obtaining powder from a solution or a liquid suspension (such as an enzyme suspension) (Bajsic and Kranjsevik 2001). This method is widely used in the pharmaceutical and dairy industries to dry milk, whey, antibiotics, vitamins, and enzymes (DeVos et al. 2010). spray drying changes the liquid to a solid form and causes transport, storage, easy examination, and uniform mixing and distribution in food formulations in small amounts (Tan et al. 2005). Some materials are used in the spray drying method as stabilizers to protect active molecules from heat. These include carbohydrates (such as starch, maltodextrin, and dextrose), gums (gum arabic, acacia gum, alginates, and carginals), proteins (milk proteins, whey, and gelatin) (Aghbashloo et al., 2012), Chitosan (2004). These materials improve stability during the manufacturing and storage process, as well as reducing stress and protein denaturation (Maiori et al. 2005). This study was performed in order that these compounds are biologically active after drying by spray drying, and also ruminal fluid can be converted into an enzyme source.
Materials and methodsSlaughterhouse rumen fluid obtained by filtration with 4 hydrocolloids of sodium alginate, guar gum, chitosan and maltodextrin in 1% (volume / weight) ratio was dried by spray drying. The chemical composition of the produced powders including the percentage of dry matter, protein, ether extract, in neutral detergent fibre and non-fibrous carbohydrates were determined. To determine gas production and nutritional parameters, 1 and 2 g of each powder were dissolved in 100 ml of 0.1 M phosphate buffer at pH 6.8 and sprayed on alfalfa grass, wheat straw and silage corn (10). Ml per 5 g of feed) and incubated for 24 hours at 39 ° C. Fresh ruminal fluid and phosphate buffer were selected as positive and negative control groups The method of Monk et al. (1979) was used to measure the amount of gas produced Digestible organic matter, metabolizable energy, short-chain fatty acids, lactation specific energy and total volatile fatty acids were estimated using their own formulas.
Results and discussionThe results showed that there was a statistically significant difference between dried rumen fluid with different hydrocolloids and without hydrocolloids in terms of chemical composition (P <0.05). The highest percentage of crude protein was related to dried rumen fluid with 1% maltodextrin. The amount of gas produced from incubation of alfalfa hay with processed ruminal fluid was significant at all times except 24 and 48 hours after incubation (P <0.05). Gas production parameters were significantly different (P <0.05). In the case of wheat straw and corn silage, the amount of gas produced was significant at all times except 6 and 12 o'clock (P <0.05). The highest amounts of digestible organic matter (DOM), metabolizable energy (ME) and specific lactation energy (NEL) were related to wheat straw processed with fresh rumen fluid. The highest values of nutritional parameters were related to corn silage processed with rumen dried with 2% maltodextrin. Changes in gas production kinetics of enzyme-treated feeds have been reported previously. Elghandour et al. (2013) stated that increasing doses of an enzyme preparation from a ruminal bacterium, Ruminococcus flavefaciens, increased gas production from four fibrous feeds at all incubation times. Similarly, rate of gas production in two of the four fibrous feeds increased in response to higher doses of the enzyme preparation. Colombatto et al. (2003) observed higher in vitro ruminal organic matter digestibility for enzyme-treated feeds using an in vitro gas production method. This effect is attributed to the increase in degradation rate achieved via a combined effect of direct enzyme hydrolysis and synergistic action between the endogenous (ruminal) and exogenous enzymes. Wallace et al. (2001) examined the effect of two enzymatic preparations on the fermentation of corn and grass silages using an in vitro ruminal gas production method and reported that the rate of gas production increased at concentrations much higher than the recommended application rates. They also observed the highest correlation between increased gas production and enzyme activities against micro-granular cellulose (Wallace et al., 2001).Nutritional parameters, amount of metabolizable energy, total volatile fatty acids, digestibility of organic matter in silage corn were also significantly affected by dried rumen fluid with different hydrocolloids (P <0.05).
ConclusionThis study showed that dried rumen fluid with different hydrocolloids is biologically active and alive and has the ability to become an enzymatic source. Maltodextrin hydrocolloids are also more successful among hydrocolloids in maintaining protein percentage, gas production, and nutritional parameters. Therefore, slaughter ruminal fluid is of great value.
Keywords: Slaughterhouse rumen fluid, Drying, spray drying method, Hydrocolloid, gas production, maltodextrin -
مقدمه و هدف
اثرات ژنتیکی غالبیت ممکن است سهم مهمی در کل تنوع ژنتیکی صفات کمی و پیچیده داشته باشند. با این حال، تحقیقات نشانگرهای گسترده ژنوم برای مطالعه پیش بینی ژنومی و مکانیسم های ژنتیکی صفات پیچیده عموما اثرات ژنتیکی غالبیت را نادیده می گیرند. افزایش در دسترس بودن مجموعه داده های ژنومی و مزایای بالقوه اثرات ژنتیکی غیرافزایشی، اخیرا ترکیب نمودن این اثرات در مدل های پیش بینی ژنومی بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
مواد و روش هاژنومی با 3 کروموزوم با اندازه هر کدام 100 سانتی مورگان، دارای ه 200 و 1000 QTL و نشانگر دو آللی روی هر کروموزوم شبیه سازی شدند. سپس اطلاعات مربوط به رکوردهای شجره، خویشاوندی، سال تولد، وزن از شیرگیری، جنس نتاج، درصد دوقلوزایی، وزن لاشه، کیفیت لاشه، سن اولین زایش، تراکم پشم و سایر صفات اقتصادی گوسفند مغانی که از طریق مرکز اصلاح نژاد جعفرآباد مغان (طی سال های 1382 تا 1393) در دسترس قرار گرفت، ماتریس فنوتیپی مدل را تشکیل دادند. اثرات ژنتیکی افزایشی و غالبیت و صحت پیش بینی ژنومی 7 صفت شامل صفات رشد، کیفیت لاشه، پشم و باروری از طریق دو مدل خطی اتخاذ شد: (1) یک مدل اثر افزایشی (MAG) و (2) یک مدل شامل اثرات ژنتیکی افزایشی و غالبیت (MADG)، علاوه بر این، از روش اعتبارسنجی متقابل 5 لایه برای ارزیابی قابلیت پیش بینی ژنومی در دو مدل مختلف توسط نرم افزار R بسته HIBLUP استفاده شد.
یافته هانتایج تخمین مولفه های واریانس برای هر صفت نشان داد که وزن لاشه گرم (0/617) و درصد بره زایی به ازاء هر میش (0/578)، بخش بزرگی از تنوع فنوتیپی توسط اثرات ژنتیکی غالبیت توضیح داده می شود. نتایج اعتبار سنجی متقاطع نشان داد که مدل MADG، شامل اثرات ژنتیکی افزایشی و غالبیت، نسبت به مدل MAG که تنها دارای اثرات ژنتیکی افزایشی است مزیت دارد. یعنی مدلی که اثرات ژنتیکی غالبیت را شامل می شود، صحت پیش بینی ژنومی را بهبود می بخشد.
نتیجه گیریعملکرد بهتر (صحت پیش بینی) مدل MADG برای برخی صفات در مقایسه با مدل MAG نشان می دهد که اثرات غلبه بایستی در مدل های ارزیابی ژنتیکی حیوانات گنجانده شود تا صحت پیش بینی فنوتیپ های آینده بهبود یابد. همچنین کاربرد مدل MADG می تواند ابزار مفیدی برای تصمیم حذف حیوانات در مزارع باشد و استفاده از کل ژنتیک بالقوه نتاج در برنامه های جفت گیری ممکن است عملکرد نتاج را بهبود بخشد.
کلید واژگان: اثر غالبیت, اثر افزایشی, پیش بینی ژنومی, صحت پیش بینیIntroduction and ObjectiveDominant genetic effects may have an important contribution to the total genetic diversity of quantitative and complex traits. However, genome-wide marker research to study genomic prediction (GP) and genetic mechanisms of complex traits generally ignore dominant genetic effects. The increasing availability of genomic datasets and the potential benefits of non-additive genetic effects have recently attracted much attention to combining these effects into genomic prediction models.
Material and MethodsA genome with 3 chromosomes of 100 cM each, with 200 QTL and 1000 biallelic markers on each chromosome were simulated.. Then the information related to records of pedigree, year of birth, weaning weight, offspring sex, percentage of twinning, carcass weight, carcass quality, age of first calving, wool density and other economic traits of Moghani sheep that were obtained through Jafarabad Moghani Breeding Center (during 1382 to 1393) formed the phenotypic matrix of the model. Additive and dominance genetic effects and accuracy of genomic prediction of 7 traits, including growth, carcass quality, wool and fertility were adopted through two linear models: (1) ) an additive effect model (MAG) and (2) a model that includes additive and dominance genetic effects (MADG). In addition, the 5-layer cross-validation method was used with R package “HIBLUP”to evaluate the GP capability in two different models.
ResultsThe results of estimating variance components for each trait show that carcass weight (0.617) and lambing percentage per ewe (0.578), a large part of the phenotypic variation is explained by dominance genetic effects. Cross-validation results showed that the MADG model, including additive and dominance genetic effects, has a clear advantage over the MAG model, which includes only additive genetic effects. that’s means, the model that includes dominant genetic effects improves the accuracy of genomic prediction.
ConclusionThe better performance (prediction accuracy) of the MADG model for some traits compared to the MAG model shows that dominance effects should be included in animal genetic evaluation models to improve the accuracy of predicting future phenotypes. MADG model can also be a useful tool for culling decision in farms, and the use of the entire genetic potential of progeny in mating programs may improve progeny performance.
Keywords: Additive Effect, Dominance Effect, Genomic Prediction, Prediction Accuracy -
هدف از این مطالعه، بررسی اثرات نانو اکسید مس و پری بیوتیک بر عملکرد و شمارش سلول های خونی در گوساله های شیر خوار هلشتاین بود. تعداد 28 راس گوساله هلشتاین با میانگین سنی یک الی هشت روز و میانگین وزنی 1±39 کیلوگرم در یک آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با چهار تیمار و هفت تکرار استفاده شدند. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) جیره پایه بدون افزودنی، 2) جیره پایه به همراه 4 گرم پری بیوتیک در روز، 3) جیره پایه به همراه 15 میلی گرم نانو اکسید مس در روز، 4) جیره پایه + 4 گرم پری بیوتیک + 15 میلی گرم نانو اکسید مس در روز بودند. نتایج نشان داد که عامل نانو اکسید مس، پری بیوتیک و اثر متقابل نانو اکسید مس و پری بیوتیک نتوانست وزن نهایی گوساله ها را تحت تاثیر قرار دهد. میزان مصرف خوراک، افزایش وزن روزانه، ضریب تبدیل غذایی و همچنین صفات دور سینه، طول بدن و ارتفاع از جدوگاه تحت تاثیر استفاده از نانو اکسید مس و پری بیوتیک در گوساله های شیرخوار هلشتاین قرار نگرفتند. عامل پری بیوتیک، نانو اکسید مس و عامل متقابل آن ها اثر معنی داری بر درصد گلبول های سفید، گلبول های قرمز، لنفوسیت، هموگلوبین و هماتوکرین ایجاد نکرد. اما عامل اثرات متقابل نانو اکسید مس و پری بیوتیک درصد نوتروفیل را به طور معنی داری افزایش داد (05/0>P). نتیجه گیری می شود که استفاده از پری بیوتیک و نانو اکسید مس نتوانست سبب بهبود عملکرد رشدی و شمارش سلولی های خونی به جز درصد نوتروفیل شود.
کلید واژگان: پری بیوتیک, عملکرد رشد, گوساله شیرخوار, نانو اکسید مسIntroductionBefore weaning, dairy calves are susceptible to many pathogens and nutritional problems. For several years antibiotics have been used to overcome these problems also to obtain economic benefits in terms of improved calves performance and reduced medication costs. However, the use of antibiotics in animal husbandry is in question because of antibiotic resistance of microorganisms. In an effort to replace antibiotics from animal feeds, many additives have been proposed. Probiotic, prebiotics and Organic and inorganic mineral salts are examples of these additives. Prebiotics are non-digestible carbohydrates which are not metabolized in the small intestine and fermented in large intestine. Mannan oligosaccharides and β-glucan are prebiotics which derived from saccharomyeces cereviciae cell wall and are able to block fimbriae of patho genic bacteria, and thus prevent their adhesion to the mucous epithelium. The administration of prebiotic to calves can decrease coliform population of large intestine and colon of calves. More recently, prebiotics have been shown to have immune-enhancing characteristics Also, Copper is a microelement that is present in many important processes in the body and plays a vital role. Copper deficiency in some parts of the world is a major problem in ruminants. For this reason, dietary supplements are commonly used to regulate the diet of calf to compensate for copper deficiency. Therefore, the purpose of this study was to investigate the effects of copper nanoxide and prebiotics on blood cell count and growth performance in Holstein suckling calves.
Materials and methodsTwenty-eight Holstein calves with an average age of 1 to 8 days and an average weight of 39±1 kg were used in a factorial experiment as a completely randomized design with 4 treatments and 7 replications. Experimental treatments include: 1) Basal diet without additives, 2) Basic diet with 4 gr of prebiotic per day, 3) Basic diet with 15 ppm nanoparticles of copper per day, 4) Basic diet + 4 gr of prebiotic + 15 ppm nanoparticles of copper per day. The diet containing feed and milk was given two times a day i.e. in the morning (8:00 am) and evening (18:00 pm). Water was offered adlibitum. Whole blood samples were collected from jugular veins on d 60, approximately 3 h after the morning feeding. Samples were sent to the laboratory under refrigeration (4°C) till analyzed for WBC count, neutrophil, lymphocyte and monocyte concentration.Results and Discussion The results showed that the copper nanoxide, prebiotics and the interaction of copper nanoxide and prebiotics could not affect the final weight of suckling calves. The results showed that feed intake, daily weight gain and feed conversion ratio of suckling calves were not significantly affected by supplementation of prebiotic and copper nanoxide in the diet during the first, second month and experimental period. Also, Body length, Wither height and Heart girth of Holstein suckling calves were not affected by copper nanoparticles and prebiotics supplementation. Prebiotic, copper nanoxide and their interaction had no significant effect on white blood cells, red blood cells, hemoglobin and hematocrit. In contrast, copper nanoxide and prebiotics significantly increased the neutrophil percentage (P <0.05).
Researchhas shown that probiotic consumption had no significant effect on functional parameters of Baluch sheep including final weight, daily gain, feed intake and dietary intake. However the result of the other study suggests that prebiotic can be supplemented to the calves for better performance. In contrary to the results of the present study, other researchers have indicated that copper nanoparticles could improve growth performance and modulate intestinal microflora and intestinalmucosal morphology in weaned piglets. In the study addition of pro- prebiotic and symbiotic to the whole milk of dairy female calves increased average daily gain but dry matter intake and blood parameters related to immune system and cell-mediated immune response were not affected. However, when a combination of probiotic and prebiotic added to the milk a better improvement in average daily gain was observed. A study reported that haematological traits (WBC count, neutrophil, monocyte, lymphocyte and hemoglobin) were unaffected by prebiotic and synbiotic in weaned pigs. However, the other study showed that immune parameters such as lymphocytes, leukocyte and neutrophils tended to increase in supplementation of symbiotic.
ConclusionIn general, results of this experiment indicated that using prebiotics and copper nanoxide did not improve growth performance and blood cell count except neutrophil percentage.
Keywords: Copper nanoxide, Growth performance, Prebiotics, Suckling calves -
مقدمه
پیشرفت های اخیر در فناوری نانو نشان می دهد که از ذرات در مقیاس نانو در پزشکی، مواد افزودنی غذایی و عرصه های مهندسی استفاده می شود. با این حال ، سمیت احتمالی آن ها برای مردم، حیوانات و بهداشت محیط هنوز مشخص نیست. مس یک ماده معدنی کمیاب ضروری است و به عنوان یک کوفاکتور برای بسیاری از آنزیم های موثر در فرآیندهای زیستی بدن ضروری است. براساس گزارش های منتشر شده، مس آلی یا مس به فرم نانو ذرات در مقایسه با سولفات مس زیست فراهمی بیشتری دارد. تحقیقات نشان داد که تخمیر شکمبه ای گوسفندان با مقادیر مختلف ذرات نانو اکسید مس تولید اسید استیک و اسید چرب فرار با مقدار مناسب ذرات نانو اکسید مس باعث تحریک تخمیر شکمبه می شود. در پژوهشی افزودن مکمل مس در جیره های شاهد رشد میکروارگانیسم های شکمبه را بهبود بخشید و تخمیر شکمبه ای ماده آلی را افزایش داد و غلظت اسید های چرب فرار را در محیط کشت بالا برد. اثرات نانو مس در سطوح صفر، 10، 20 و30 میلی گرم در کیلوگرم نانو مس، روی قابلیت هضمی علوفه یونجه تاثیر معنی داری نداشت. همچنین نشان داده شد که قابلیت هضمی ماده خشک، ماده آلی، الیاف نامحلول در شوینده خنصی و الیاف نامحلول در شوینده اسیدی یونجه با سطوح مختلف نانو مس و یک علوفه محلی دیگر تحت تاثیر قرار نگرفت. در کل اضافه کردن کمتر از 30 میلی گرم در کیلو گرم نانو مس هیج تاثیری روی هضم مواد خشبی توسط میکروب های شکمبه نداشت. روش آزمایشگاهی تولید گاز به عنوان تکنیک سودمند برای برآورد مصرف خوراک، قابلیت هضم ماده آلی و ماده خشک، انرژی متابولیسمی خوراک و مطالعات تخمیر شکمبه ای نشخوارکنندگان به کار برده می شود
هدفاین تحقیق با توجه به نوظهوری نسبی فناوری نانو و مطالعات کم در زمینه اثرات نانو اکسید مس بر منابع پروتیینی مختلف بررسی اثرات نانو اکسید مس بر کنجاله های سویا، پنبه دانه، کلزا و همچنین منابع حیوانی شامل بقایای کشتارگاهی طیور، پودر ماهی و پودر خون از طریق روش های مختلف آزمایشگاهی انجام گرفت.
مواد و روشنمونه های مورد مطالعه از تولیدکنندگان ترکیبات خوراکی، بخش کشاورزی و کشتارگاه شمال غرب ایران در استان اردبیل (مشکین، گرمی و اردبیل) طی سال های 2014 تا 2016 تهیه شد. در نمونه های آماده شده از کارخانه های محلی، برای جلوگیری از تجزیه و از دست دادن روغن آن ها از حمل مواد با جاذب رطوبت مانند سبوس گندم استفاده گردید. بدین ترتیب، برخی از آنالیزها با آنالیزهای استاندارد جهانی خوراک مطابق نبود و مقادیر دیواره سلولی آن ها بیشتر بود. نمونه ها به طور تصادفی برای بررسی انتخاب گردیدند. سپس دو نمونه مرتبط محلی به طور تصادفی از هر منطقه معروف انتخاب گردید. گاز تولید شده از سرنگ های انکوبه شده در 2 ، 4 ، 6 ، 8 ، 10 ، 12 ، 16 ، 24 ، 36 ، 48 و 72 ساعت برای نمونه ها اندازه گیری شد. برای این منظور سه سطح صفر ، 30 و 60 قسمت در میلیون نانوذرات اکسید مس در سه نوع پروتیین گیاهی (کنجاله سویا ، کنجاله کانولا و کنجاله پنبه دانه) و سه نوع پروتیین حیوانی (بقایای کشتارگاهی طیور، پودر ماهی و پودر خون) در یک طرح کاملا تصادفی با سه تکرار و دو بار اجرا شد (در کل 6 تکرار). نتایج به دست آمده از آزمایش بیوگاز تولید شده برای اندازه گیری های مکرر توسط نرم افزار آماری SAS (2003) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. مقایسه حداقل تفاوت معنی دار (LS mean) انجام شد. بقیه داده ها در یک طرح کاملا تصادفی با سه تکرار و سه تیمار محاسبه شد و مقایسه میانگین ها با آزمون دانکن با سطح معنی داری پنج درصد انجام شد.
یافته هانتایج به دست آمده نشان داد که پس از 72 ساعت، بیشترین میزان گاز تولیدی از پروتیین گیاهی برای کنجاله سویا (4/58 میلی لیتر در 200 میلی گرم ماده خشک) و بین پروتیین حیوانی برای پودر ماهی (7/36 میلی لیتر در هر 200 میلی گرم) بود. بیشترین ماده آلی قابل هضم (DOM) و اسیدهای چرب زنجیره کوتاه (SCFA) مربوط به کنجاله سویا و کوچکترین آنها مربوط به پودر خون بود. همچنین، بالاترین میزان انرژی قابل متابولیسم (ME) کنجاله سویا برای سطوح صفر ، 30 و 60 قسمت در میلیون نانواکسید مس، 48/6 ، 65/5 و 52/6 مگاژول در کیلوگرم ماده خشک بود و حداقل مقادیر این مورد برای پودر خون به ترتیب 07/3، 91/3 و 01/4 مگاژول در کیلوگرم ماده خشک دریافت شد. حداکثر و حداقل مقادیر پروتیین میکروبی (MP) به ترتیب برای کنجاله سویا و پودر خون به ترتیب 92/52 و 17/22 گرم در کیلوگرم DOM به دست آمد.
نتیجه گیریدر صورتی که افزودن نانو اکسید مس روی پارامترها در مقایسه با شاهد اثر افزایشی داشته باشد نشانگر تامین نیاز و احتیاجات به این عنصر در محیط کشت و رشد میکروب ها برای تخمیر بوده است و بر عکس اگر کاهش داشته باشد مسمومیت دارد و در صورت بیش از نیاز مصرف اثر سوء و سمی بر میکروب ها دارد و اگر فرق معنی دار با شاهد گذاشته باشد بیانگر تامین و عدم اثر منفی و سوء بر میکروب ها و محیط کشت و تخمیر بوده است. بنا براین طبق یافته های این تحقیق، از آنجا که ذرات در مقیاس نانو مس دارای فعالیت ضد میکروبی بالایی هستند و دارای خواص میکروبی هستند ، افزودن آن ها به پروتیین های گیاهی و حیوانی باعث افزایش اثر ضد باکتری برخی از این پروتیین ها و کاهش تولید بیوگاز می شود. افزودن ذرات در مقیاس نانو مس به دلیل ترکیب شیمیایی برخی از این پروتیین ها ، تولید بیوگاز را بهبود بخشید. بنابراین در این مطالعه، بین پروتیین های گیاهی و حیوانی تفاوت معنی داری وجود داشت. همان طور که مشاهده شد، بیشترین میزان گاز تولید شده از پروتیین های گیاهی پس از افزودن ذرات مقیاس نانو مس از کنجاله سویا گزارش شد لیکن در میان انواع پروتیین حیوانی، در پودر ماهی حاصل شد. پس به طور کلی، استفاده از ذرات نانو اکسید مس می تواند پارامترهای تخمیر را در برخی از انواع منابع پروتیینی بهبود بخشد.
کلید واژگان: انواع پروتئین, تولید گاز, پارامترهای تغذیه ای, روش آزمایشگاهی, نانو اکسید مسIntroductionRecent advances in nanotechnology suggest that nanoscale particles were used in medicine, dietary additives, and engineering arenas. However, their possible toxicity to people, animals, and environmental health is still unclear. The researchs showed that the ruminal fermentation of sheep with different levels of copper oxide nanoscale particles produced acetic acid and volatile fatty acid at the appropriate amount of copper oxide nanoscale particles stimulates rumen fermentation.
AimThis investigation was designed to evaluate copper oxide nanoscale particles' supplementation with plant and animal protein types by biogas production method.
Material and methodThe produced gas from incubated syringes at 2, 6, 12, 24, 48 and 72 h was measured by Menke and Steinggass (1988) assay. For this purpose three amounts of 0, 30, and 60 ppm of copper oxide nanoparticles was impregnated in three types of plant proteins (soybean meal, canola meal and cottonseed meal) and three types of animal protein (poultry offal meal, fish meal and blood meal) and were applied in a completely randomized plan by three replications and two-run (a total of 6 repetitions).
ResultsThe obtained results indicated that after 72 h, the highest of produced gas achieved for soybean meal from plant protein (58.4 mL/200 mg dry matter (DM)) and in animal protein sources was obtained for fish meal (36.7 mL/200 mg DM). The higher digestible organic matter (DOM) and short-chain fatty acids (SCFA) were related to soybean meal, and the smaller of them was related to a blood meal. Also, the higher metabolizable energy (ME) of soybean meal for the quantities of zero were 30 and 60 ppm of copper oxide nanoscale particle, 6.48, 5.65, and 6.52 MJ/Kg DM, and the lower values of this case was found for blood meal 3.07, 3.91, and 4.01 MJ/Kg DM, respectively. The maximum and minimum amounts of microbial protein (MP) were achieved for soybean meal and blood meal 52.92 and 22.17 g/kg DOM, respectively.
ConclusionAs a whole, copper oxide nanoscale particles could be improved fermentation parameters in some of the protein types.
Keywords: Copper oxide nanoscale particles, gas production, In vitro, Nutritional parameters, Protein types -
زمینه مطالعاتی
ضایعات سیب زمینی محصول شرایط نامناسب محیطی، برداشت نامناسب، تغییرات فیزیولوژیکی، آسیب توسط حشرات و آفت وغیره است. ضایعات تازه سیب زمینی یک سوبسترای ایده آل برای تولیدات بیوهیدروژن بوده و طی روند تخمیر ساده با به کار بردن مایع شکمبه صاف شده (میکروارگانسیم های مایع شکمبه) حاصل از ضایعات کشتارگاهی و اضافه کردن منبعی از نیتروژن غیر پروتیینی آهسته رهش، می تواند یک محصول فرعی با ارزش پروتیینه مورد استفاده قرار گیرد.
هدفاین مطالعه در دو بخش که بخش اول تولید ماده زیستی با استفاده از پتانسیل میکروارگانسیم های مایع شکمبه به همراه منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش برای تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی بوده وبخش دوم آزمایش ها روند تولید گاز، قابلیت هضم پروتیین خام و کل دستگاه گوارش بخش جامد حاصل از محیط کشت تخمیری به روش آزمایشگاهی تلی و تری اصلاح شده (هولدن) را مورد ارزیابی قرار داد.
روش کارمایع شکمبه از کشتارگاه تهیه شده و پس از صاف کردن با مقدار ثابت 400 میلی لیترعاری از بافر به ضایعات سیب زمینی با مقدار ثابت 200 گرم همراه با سطوح مختلف (5/1، 3 و 5/4) گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش داخل مخزن های 2 لیتری دستگاه Daisy در چهار تکرار اضافه شده و به مدت 24 ساعت در دمای 39 درجه سلسیوس انکوبه شد. بعد از اتمام انکوباسیون pH محتویات اندازه گیری وجهت جداسازی بخش جامد از مایع ،محتویات توسط توری چهارلایه صاف گردید. داده ها در طرح کاملا تصادفی مورد آنالیز قرار گرفت.
نتایجعصاره اتری و الیاف نامحلول در شوینده خنثی ماده حاصل شده در سطح 5/1 گرم نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش بالاترین میزان را نشان داد. میزان پروتیین بخش جامد حاصل از انکوباسیون در گروه های آزمایشی به طور معنی داری (05/0>P) بیشتر از گروه کنترل بود و بیشترین میزان مربوط به سطح 3 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیر پروتیینی آهسته رهش (23/27%) بود. در حضور میکروارگانسیم های شکمبه پس از تخمیر، ضایعات سیب زمینی همراه با 5/1 گرم نیتروژن از منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش بیشترین تجزیه پذیری (33/81%) را طی 24 ساعت انکوباسیون داشت (05/0>P). pH محیط کشت تخمیری گروه های آزمایشی از 60/4 گروه ضایعات سیب زمینی بهمراه میکروارگانسیم های شکمبه تا 43/7 سطح 5/4 گرم نیتروژن از منبع نیتروزا نوسان داشت (05/0>P).
نتیجه گیری نهاییبر اساس نتایج مطالعه حاضر، میکروارگانسیم های مایع شکمبه به همراه یک منبع نیتروژن غیر پروتیینی می تواند در تبدیل زیستی ضایعات سیب زمینی جهت افزایش ارزش غذایی و تولیدماده خوراکی جدید پروتیینی مورد استفاده قرار گیرد.
کلید واژگان: اکوسیستم شکمبه, ضایعات سیب زمینی, مایع شکمبه, نیتروزاIntroductionFeed shortages as well as the allocation of more than 75 percent of the cost of livestock feed, challenge-where in ensuring animal protein needed by society has created accurate estimation of the nutritional value of animal feeds, especially the use of agricultural waste As a new source of food supply, it can be an important step in meeting the needs of livestock and reducing breeding costs (Nikkhah et al, 1990). Potato plant with a cultivated area of more than 22 million hectares in the world and production of 376 million tons is the number one tuber crop (FAO, 2016). At present, a large amount of potato crop is allocated to animal feed worldwide, approximately 35% of the total potato crop is wasted during processing as waste (Agricultural Report, 2009). These wastes add to environmental problems if not consumed properly. Biotransformation of agricultural wastes and wastes compared to other processing methods increases the nutritional value of the compounds and causes the least pollution to humans, livestock and the environment. On the other hand, it costs less than other methods (Nikkhah and Amanloo, 1992). Large amounts of ruminal contents are produced daily as wastes in slaughterhouses (Said et al, 2015) and are considered environmental pollutants. Abouhief, Kraidees et al. (1999) that the high cost of disposing of these wastes requires a revision of slaughterhouse by-product management (Rincon, Bermudez-Hurtado et al. 2010). Reduces (Cherdthong, Wanapat et al. 2014). Protein is one of the most important factors limiting food intake for ruminants (Mapato, Wanapat et al. 2010). Today, various plant sources (oilseed meal), animal sources (meat powder) and seafood (fish meal) and non-protein nitrogen (urea and slow-release urea) are used to provide the protein needed by livestock. Utilization of non-nitrogen sources Protein reduces the cost of feed consumed in animal feed and improves production efficiency in ruminants (Horn, Telford et al. 1979, Herrera-Saldana and Huber 1989, Gado, Mansour et al. 1998, Holden 1999, Wang, Wu et al. . 2010).Nitroza is a slow-release non-protein nitrogen source for ruminants containing 40% nitrogen, equivalent to 250% crude protein. Nitrogen is a compound with a special structure that causes the slow release of ammonia in the rumen. Fiber-digesting bacteria need a constant amount of ammonia throughout the day (equivalent to 10-15 mg / dL) for their proper growth and function. This amount of ammonia ensures the proper nutrition of bacteria that play an important role in fiber digestion. Ammonia imbalances occur in normal diets. The rumen is deficient at significant hours of the day and at other times has an increase in ammonia. Potato waste is the product of inappropriate environmental conditions, inappropriate harvesting, physiological changes, damage by insects and pests, etc. Potato waste is an ideal substrate for biohydrogen products, and during the simple fermentation process by applying rumen fluid (rumen liquor microorganisms) achieved from the slaughterhouse and adding slow-release urea (Nitroza), it can be assumed as a high protein byproduct. This study is investigating the potential of using rumen liquid microorganisms with slow-release non-protein nitrogen source for bioconversion of potato wastes by measuring CP, N-NH3, VFA, pH, digestibility and nutrient composition in the fermentation medium.
Material and MethodsRumen fluid was obtained from the slaughterhouse (400 mL) and added to potato wastes (200 g) along with different levels (1.5, 3, 4.5 gr) of nitrogen from the Nitroza source and incubated for 24 h at 39 ̊C. Data were analyzed in a completely randomized design (CRD).
Results and DiscussionProtein content in experimental treatments was significantly (P<0.05) higher than the control group, and the highest level was related to 3 g Nitrogen level (27.223). In the presence of rumen microorganisms, potato wastes with 1.5 g nitrogen from the Nitroza source had the highest digestibility (81.33) during 24 h incubation (P<0.05). The pH of the fermentation medium of the experimental groups ranged from 4.60 to 7.43 for potato waste along with rumen microorganisms group to the added levels of 4.5 g Nitrogen source respectively (P<0.05). In general, based on the results of the present study, rumen liquid microorganisms along with Nitroza as a non-protein nitrogen source can be used in bio-conversion of potato waste to increase nutritional value and nutrient composition. The results of Swingersren et al. (2007) showed that more than half of the raw potatoes remained non-degradable after 5 hours of incubation with ruminal fluid. In vitro disappearance of dry matter and organic matter of potato, skin lesions were reported to be 85.38% and 88.7% and it is probable that these results are slightly dependent on crude fiber (Horn et al. 1979) and digestion rate is more related to starch (Gado et al. 1998). 1 gram of nitrogen from nitrogen may be related to the supply of sufficient ammonia from Nitroza and increase digestion. The results of the study of the effect of various additives including nitrogen on the disappearance of dry matter using the Holden method are reported in Table 5.
ConclusionBased on the results, adding different sources of nitrogen had a significant effect on food digestibility (p<0.05). According to the results, it can be said that using ruminal microorganisms for bioconversion of potato waste along with supplementation with different levels of non-protein nitrogen sources, including nitrogen, significantly increased the nutritional value of potato waste, which thus in addition to the use of various sources of non-protein nitrogen, research can be done on agricultural wastes that have no marketability and its disposal to the environment causes many problems, slaughterhouse waste. Which are environmentally polluting and used the resulting substance in the diet of ruminants.
Keywords: Nitroza, Potato waste, Rumen ecosystem, Rumen fluid -
مقدمه و هدف
استفاده از محصولات باغی و زراعی مانند پوسته بادام (Almond Hull) یک راه حل مفید برای جبران کمبود علوفه و کاهش آلودگی زیست محیطی است. این پژوهش برای بررسی اثر جایگزینی منبع نیتروژن غیرپروتیینی آهسته رهش (نیتروزا) با اوره در جیره های حاوی پوسته بادام به منظور، تامین منبع فیبر غیر علوفه ای ارزان قیمت به همراه نیتروژن سهل الوصول بر سنتز پروتیین میکروبی و تعادل نیتروژن در گوسفند انجام شد.
مواد و روش ها:
این تحقیق با استفاده از 4 راس گوسفند نر بالغ در قفس های متابولیک و در قالب طرح مربع لاتین در 4 دوره 19روزه انجام شد. مصرف خوراک و دفع روزانه مدفوع و ادرار اندازه گیری شد.
یافته ها:
جیره های آزمایشی حاوی 36 درصد از کل پروتیین خام آن ها از مکمل های نیتروژنی غیر پروتیینی بودند. بخش نیتروژن غیر پروتیینی در تیمار اول فقط از اوره تامین شد. این بخش در تیمار دوم از 24 درصد اوره و 12 درصد نیتروزا، در تیمار سوم از 12 درصد اوره و 24 درصد نیتروزا و در تیمار چهارم فقط از نیتروزا تامین شد. آلانتویین تحت تاثیر جیره های آزمایشی تفاوت معنی داری بین تیمارها نشان داد (0/05>p). میزان آلانتویین در تیمار 3 و 4 بیشتر از تیمار 2 بود. گزانتین و هیپوگزانتین تحت تاثیر جیره های آزمایشی قرار نگرفت وتفاوتی مشاهده نشد (0/05<p). اسید اوریک، کل مشتقات پورینی دفع شده و کل مشتقات پورینی جذب شده، تولید نیتروژن میکروبی و ساخت پروتیین میکروبی تحت تاثیر جیره های آزمایشی قرار گرفته و تفاوت معنی داری بین تیمارها مشاهده شد (0/05>p). اثر جیره های آزمایشی بر قابلیت هضم ماده خشک، پروتیین خام، چربی خام و ماده آلی تحت تاثیر جیرهای آزمایشی قرار نگرفتند و تفاوت معنی داری بین تیمار ها مشاهده نشد (0/05<p). قابلیت هضم الیاف نامحلول در شوینده خنثی تحت تاثیر جیره های آزمایشی تفاوت معنی داری بین تیمارها نشان داد (0/05>p). تیمار 4 تفاوت معنی داری با تیمار 1 و 3 داشت، اما بین تیمار 4 با 2 اختلاف معنی داری مشاهده نشد. افزودن پلی اتیلن گلیکول با سه برابر وزنی به نمونه اثر منفی بر فعالیت میکروبی گذاشته و حجم گاز تولیدی در سرنگ های شیشه ای کاهش یافت (0/05>p).
نتیجه گیریاستفاده از نیتروزا در جیره های حاوی پوسته بادام به عنوان یک منبع فیبر غیر علوفه ای ارزان قیمت که از پروتیین خام پایین برخوردار است از نظر افزایش ساخت پروتیین میکروبی و بهبود قابلیت هضم الیاف جیره می تواند مفید باشد.
کلید واژگان: اوره, پوسته بادام, قابلیت هضم, گوسفند مغانی, نیتروزاIntroduction and ObjectiveUsing horticultural and agricultural products such as almond hull is a useful way to compensate for feedstuff shortages and reduce environmental pollution. This study was conducted to investigate the effect of slow-release non-protein nitrogen replacement (Nitrosa) with urea in diets containing almond hulls on microbial protein production and nitrogen balance in sheep in order to provide an inexpensive non-forage fiber source with easily accessible nitrogen.
Materail and Methods:
This study was performed using four adult sheep weighing 49.33 ± 4.59 which were kept in metabolic cages were assigned in a 4×4 Latin square design in four 19-days periods. Feed intake and daily excretion of feces and urine were measured. Four rations were tested with the same raw protein and energy content, which contained 36% of the total crude protein content of non-protein nitrogen supplements. Only urea was used in the first treatment. In the second treatment, 24% of the crude protein required by urea and 12% by Nitrosa were provided. In the third treatment of urea and Nitrosa, respectively, 12 and 24%, and in the fourth treatment, Nitrosa was used only to provide 36% of the total crude protein needed in four periods. Each period included 14 days of habit and 5 days of measurements.
ResultsAllantoin showed a significant difference between treatments under the influence of experimental diets. So that treatment 3 had a significant difference with treatment 1 and 2, but did not differ with treatment 4. Also, treatment 2 had a significant difference with treatment 4 (p<0.05). Xanthine and hypoxanthine were not affected by diets (p>0.05). Uric acid, total purine derivatives excreted and all purine derivatives absorbed microbial nitrogen production, and microbial protein production under experimental diets showed a significant difference between treatments (p<0.05). The dry matter digestibility, crude protein, crude fat, and organic matter were not affected by the experimental syringes and there was no significant difference between the treatments (p>0.05). The digestibility of insoluble fiber in neutral detergent under the influence of experimental diets showed a significant difference between treatments (p<0.05). Treatment 4 had significant differences with treatment 1 and 3 and there was no difference between treatment 4 and 2.
ConclusionBased on the results Using Nitrosa in diets containing almond hull as a low-cost non-forage fiber source also low-protein can be useful in improving the digestibility of fiber.
Keywords: Almond hull, Moghani sheep, Nitrosa, Urea -
زمینه مطالعاتی
هدف اصلی یک مزرعه شیری حداکثر سازی سود کل گله است، یکی از مهم ترین مسایلی که روی این سود تاثیر دارد معیارها و میزان حذف است. گاوها به دلایل مختلف حذف می شوند که شایع ترین آنها تولیدمثل ، سلامت وتولید پایین است.
هدفاین تحقیق در راستای حداکثرسازی سود سالیانه گله در راستای بهینه سازی و تصمیم گیری در جهت حذف یا نگهداری گاوهای شیری در گله می باشد.
روش کاربدین منظور از داده های خام جمع آوری شده از گاوداری های صنعتی اردبیل بین سال های 1394 تا 1397 استفاده گردید. سپس با استفاده از یک مدل زیست اقتصادی توسعه یافته در نرم افزار Dairy vip، وضعیت گله در شرایط مختلف برای اجرای سیاست های بهینه شبیه سازی شد. همچنین تصمیمات بهینه با استفاده از جعبه ابزار Compecon در نرم افزار MATLAB اتخاذ گردید.
نتایجبا اجرای سیاست های بهینه، نرخ حذف سالیانه از11/30 به 8/43 درصد افزایش یافت. با این حال نرخ حذف اجباری به میزان ناچیزی (3/2 درصد)کمتر شد. نرخ آبستنی با اجرای سیاست ها و تصمیمات بهینه از 31/15 به 2/18 درصد رسید و با افزایش 89/2 درصدی مواجه گردید. لذا می توان استنباط کرد که اهمیت اقتصادی افزایش نرخ آبستنی در گله هایی که عملکرد تولیدمثلی ضعیف تری دارند، ضروری تر است. کاهش میانگین روزهای شیردهی گله سبب افزایش تولید روزانه و سالیانه گاوهای مولد به ترتیب به میزان 3 و 935 کیلوگرم شد. برای مقایسه مقدار کارایی اجرای سیاست های حذف بهینه، نرخ سود هر سناریو بر هزینه های اجرایی آن تقسیم شد. عدد حاصل برابر با نرخ بازگشت سرمایه بود که از 7/18به 1/20 درصد بهبود یافت. همچنین براساس نتایج مدل مورد بررسی با افزایش فاصله زایش ارزش حال کاهش یافت ولی تصمیم بهینه در هر سطح تولیدی برای فاصله های مختلف زایش یکسان بود. متوسط عمر بهینه گله(فاصله زمانی بین اولین زایش تا حذف) برای هزینه های تشریح شده در سناریوی پایه 83/4 سال حاصل شد.
کلید واژگان: برنامه ریزی پویا, گاو شیری, سود سالیانه, مدل زیست اقتصادیIntroductionIn the livestock industry around the world, most decisions are about increasing profitability per head, which is not an independent process and is affected by the interactions of biological functions such as (production, reproduction and health) and prices that are changed by policy. Replacement and breeding affect profitability (Nasre Esfahani, 2018). Issues such as feed price fluctuations and the lack of coherent policies to support the dairy industry in the country have made the profession one of the most risky jobs in the economy. When a producer wants to make the decision to remove or replace a cow, it is best to compare the future benefits and expected benefits of keeping a cow or replacing an animal with another. The most important objective of a livestock unit is to maximize the profit of the herd, one of the issues affecting this profit is the criteria and rate of elimination (Rogers et al,1988). If culling and replacement are not optimal, the cows are removed sooner or later than the optimal deadline, the profitability of the herd decreases. The need to determine the optimal time to remove cows requires simultaneous consideration of several biological and economic variables (De Vries,2006). The removal decision must be based on the anticipated future earnings of the cow. The longer the livestock has a livelihood in the herd, the more profit the livestock earns. The decision to properly, optimally and reasonably eliminate livestock is made by comparing the present value of the future cash flow of the cow present in the herd to the present value of the future cash flow of its replacement heifers, ultimately occupying the most valuable animal in the present (Groenendall et al,2005). The application of dynamic programming in the animal sciences is more on animal substitution issues. The optimal policy at each stage represents the best decision from that stage to the final stage. This method calculates an expected value for each of the situations that can be faced and the decision maker selects the best decision based on the expected value based on the situations ahead. Several dynamic programming models for optimal replacement decision making in dairy herds have been proposed by (De Vries,2004) and (Van Arendonk,1985). (Cardoso et al,1999) reported optimizing replacement and inoculation policies in dairy cows by calculating monthly income, costs and probability of elimination.
Material and methodsIn this study, using raw data collected from industrial dairy farms of Ardabil between 2015 and 2018, the biological parameters of the herd, such as the shape of the lactation curve, the risk of forced removal and the possibility of pregnancy in different lactation periods and Different months after calving were estimated. The financial information of the herd was also obtained in the form of an economic questionnaire from the studied units. It was further developed by incorporating biological parameters and financial information into a bio economic model in Dairy Vip software. The feature of this software is that it simulates the livestock over time and also calculates the performance of the herd based on breeding and replacement decisions with the goal of maximizing profitability. Milk production was evaluated using daily milk production records and fitting the incomplete gamma curve (Wood). Dairy Vip software defined average daily milk production levels in the herd by entering lactation data (raw milk quantity, incremental milk slope to peak production and milk slope decrease until peak production). Mean milk yield of 305 days at first to third lactation and peak lactation was reported in Table 1.The mean 21-day inoculation rate and cattle breeding rate were 49.3% and 37%, respectively. By default Dairy Vip software, a maximum livestock can be in the herd 24 months after calving. The risk of fetal loss from the second to the eighth month was 6.24, 4.16, 2.08, 1.11, 0.45, 0.19, and 0.19 percent, respectively. A Dynamic programming model was developed to determine the optimal replacement policy for cows in dairy farms and in economic conditions in Ardabil province. The objective function investigated in this study was to maximize the present value of net income from current cows and alternative heifers. Markov chain simulation was used to estimate the expected statistics under optimal policy.
Results and discussionThe implications of the decision policies for optimum and non-optimum removal using Dairy Vip software are presented in Table 3. With the implementation of optimal policies, the overall annual removal rate increased from 30.11% to 43.8%. However, the forced removal rate fell by 2.3%. Pregnancy rate increased from 18/15 to 18.2% and increased by 2.89%. Based on the above results, it can be inferred that the economic importance of increasing the pregnancy rate is more urgent in herds with poorer reproductive performance. Also, the non-optimal catch rate dropped from 33.9% to 37%, indicating an increased likelihood of livestock being pregnant in different months. The 21-day inoculation rate ranged from 47.6 to 49.3%, indicating appropriate cow inoculation. By reducing the days of gestation in dairy cows can increase milk production, which in this study reduced the optimal days of gestation from 139 days to 132 days, which resulted in a significant 7-day decrease in milk production and finally annual. Open days are the interval from birth to the next gestation period, from 167 days to 161 days. With the decline in pregnancy, the rate of pregnancy increased. Calving distance also decreased from 13.6 to 13.3, which was reduced to 0.3 per month, which in turn increased annual milk production. As shown in Table 3, the optimal daily milk yields were increased from 41.4 to 44.2 by the optimal policies, which increased the daily milk yield by 3 kg per cow. And the annual yield of milk increased from 12548 to 13483 kg per cow. Reducing the average days of lactation increased the daily and annual production of productive cows by 3 and 935 kg, respectively.
ConclusionDecisions to optimize voluntary removal and estimation of livestock value by computer simulation in Dairy VIP software enable improved economic returns. This improvement is due to the decrease in average lactation days in the herd resulting in increased milk production, cattle sales and calf production. Although the implementation of optimal policies is associated with increased livestock removal and replacement costs and increased feed costs, however, the increased revenue from implementing these policies could well offset the increased costs. In general, it can be concluded that increasing milk production in medium-sized cows is the most important factor in increasing economic profit. The results of this study showed that low-yielding animals showed their least future benefit in early lactation, indicating that they should be eliminated sooner.
Keywords: Annual Profit, dairy cow, Dynamic Programming, Bio economic Model -
به منظور مصرف بهینه نهاده ها، کارآمد سازی واحدهای اقتصادی از اهمیت فراوانی برخوردار است. هدف پژوهش حاضر، بررسی کارایی فنی و ارزش اقتصادی برخی از صفات تولیدی، تولید مثلی، ماندگاری و رشدی گاوهای هلشتاین کشت و صنعت پارس می باشد. بدین منظور، اطلاعات مورد نیاز شامل: نیروی انسانی، اندازه جمعیت گاو مورد نگهداری، مصرف خوراک و مقادیر تولید شیر با روش مطالعه اسنادی، مشاهده و مصاحبه حضوری از واحد گاوداری پارس جمع آوری و میزان کارآیی آنها بر اساس عملکرد تولیدی و اقتصادی محاسبه شد. متغیر های مورد استفاده در تحقیق شامل، اندازه گله بر حسب راس، خوراک و کنسانتره بر حسب کیلو گرم، نیروی انسانی بر حسب نفر مرد روز، بهداشت بر حسب دفعات در روز، تولید شیر و تولید کود دامی بر حسب کیلوگرم و درآمدها برحسب ریال که شامل درآمد حاصل از فروش شیر، ارزش ریالی کود دامی تولید شده، درآمد حاصل از فروش حذف اختیاری و اجباری دام ها، درآمد حاصل از فروش گاو های نر و تلیسه در دام های شیری بود، مورد بررسی قرار گرفت. برای تجزیه و تحلیل های مربوط به محاسبات کارایی از نرم افزار Deap 2.1 استفاده شد. تصمیم بهینه بصورت عددی با یک روش تکرار پشت سرهم با استفاده از جعبه ابزار compecon در برنامه MATLAB محاسبه شد احتمال آبستنی در اولین، دومین، سومین و دوره های شیردهی بالاتر بر اساس تحلیل داده ها و با استفاده از رگرسیون لوجستیک و رویه GenMod نرم افزار SAS به دست آمد. نتایج نشان داد که میانگین کارایی فنی با بازده ثابت نسبت به مقیاس 0/83، میانگین کارایی با بازده متغیر نسبت به مقیاس 0/86 و کارایی مقیاس این شرکت 0/96 برآورد شد. مقدار کارایی فنی در حالت کلی 0/83، کارایی تخصیصی 0/87 و کارایی اقتصادی 0/72 محاسبه شد. این واحد در اسفند ماه از لحاظ انواع کارایی در بازه کارا بود بدین معنی که در طی این ماه علاوه بر اینکه با مصرف حداقل نهاده ها مقدار مشخصی محصول تولید شده حداقل هزینه ها نیز در ترکیب نهاده ها در نظر گرفته شده است، لذا واحد در این ماه از لحاظ فنی، تخصیصی، اقتصادی و مقیاس کارا بوده و از بازدهی ثابت نسبت به مقیاس برخوردار بوده است. همچنین بیشترین ارزش اقتصادی در شرایط نا بهینه در صفات ماندگاری، تولید مثلی، تولیدی و رشد به ترتیب برای صفات نرخ بقاء بعد از شیرگیری، سن نخستین زایش، چربی شیر و وزن بدن دام بالغ برابر 234297/30، 41835/16-، 12/128664 و 45427/93 ریال برآورد شد و در شرایط بهینه بیشترین ارزش اقتصادی صفات ماندگاری، تولید مثلی، تولیدی و رشد مربوط به مجموعه صفات طول عمر تولیدی، فاصله زایش، تولید چربی شیر و صفت افزایش وزن روزانه قبل از شیرگیری به ترتیب برابر 4594/88، 9084/67، 1582264/09 و 1464/87- ریال برآورد شد. دلیل تفاوت ارزش های اقتصادی صفات در شرایط بهینه در مقایسه با شرایط نابهینه بدلیل اعمال استراتژی جایگزینی بهینه دام است به طوری که سیاست دامدار در حذف و جایگزینی، سود گله را تحت تاثیر قرار می دهد.
کلید واژگان: ارزش اقتصادی, برنامه ریزی پویا, تحلیل پوششی داده ها, کارایی, گاوشیریIn order to optimally use the inputs, the efficiency of economic units is of great importance. The purpose of this study is to investigate the technical efficiency and economic value of some traits of production, reproduction, survival and growth of Holstein cows in Pars agro-industry. For this purpose, required information including: manpower, cattle population, feed consumption and milk production quantities were collected from Pars Livestock Unit by documentary study, observation and face-to-face interview and their efficiency was calculated based on production and economic performance. The variables used in the research include herd size in terms of head, feed and concentrate in terms of weight, manpower in terms of men per day, health in terms of number of days per day, milk production and production of manure in terms of kilograms and incomes in Rials, which include Income from milk sales, Rial value of livestock manure produced, income from sales of voluntary and forced elimination of livestock, income from sales of bulls and heifers in dairy farms were examined. Deap 2.1 software was used for performance calculations. Optimal decision was calculated numerically by a iterative method using compecon toolbox in MATLAB program. Probability of pregnancy in the first, second, third and higher lactation periods based on data analysis and using logistic regression and GenMod procedure of SAS software Obtained, the results showed that the average of technical efficiency with constant efficiency compared to the scale was 0.83; the average efficiency with variable efficiency compared to the scale was 0.86 The scale efficiency of this company was estimated to be 0.96. The amount of technical efficiency in general was 0.83, allocation efficiency was 0.87 and economic efficiency was 0.72. This unit was efficient in March in terms of types of efficiency, which means that during this month, in addition to consuming a certain amount of product produced with a minimum of inputs, the minimum costs are also considered in the composition of inputs, so the unit in this month was technically, allocative, economically and economically efficient and has a constant return on scale. Also, the highest economic value in non-optimal conditions in survival, reproductive, productive and growth traits, and also for survival rate after weaning, first calving age, milk fat and body weight of adult animals was equal to 234297.30, -41835.16, 128664.12 and 454227.93 Rials, respectively. In optimal conditions, the highest economic value for survival, reproduction, production and growth traits was related to the set of traits of production lifespan, and the calving interval, milk fatproduction and daily weight gain before weaning were estimated at 4594.88,9084.67, 1582264.09 and -1464.87 Rials, respectively. The reason for the difference in economic values of traits in optimal conditions compared to non-optimal conditions is due to the application of optimal livestock replacement strategy, so that the farmer's policy in eliminating and replacing, affect herd profit.
Keywords: Dairy cattle, Data envelopment analysis, Dynamic programming, Economic value, Efficiency -
اثر سطوح مختلف چگالی ذرت پرک شده بر عملکرد، فراسنجه های خونی و شکمبه ای 48 راس گوساله شیرخوار نژاد هلشتاین با میانگین وزنی (1/20±38/5) کیلوگرم در قالب 4 تیمار و 12 تکرار به مدت 70 روز بررسی شد. تیمارها شامل دانه ذرت به شکل آردی (شاهد)، دانه ذرت پرک شده با چگالی 300، دانه ذرت پرک شده با چگالی 350 و دانه ذرت پرک شده با چگالی 400 گرم بر لیتر بودند. گوساله ها در 56 روزگی از شیرگیری شدند و مصرف روزانه خوراک آغازین و وزن بدن تا 70 روزگی اندازه گیری شد. اثر تغذیه تیمارهای آزمایشی بر افزایش وزن و مصرف ماده خشک گوساله ها معنی دار نبود. نتایج حاصل از این تحقیق اثر معنی دار تیمارهای مورد آزمایش بر غلظت اسیدهای چرب فرار شکمبه و تری گلیسیرید خون را نشان داد (0/05>p). چگالی 350 گرم بر لیتر ذرت پرک شده (تیمار 3) بالاترین غلظت تری گلیسیرید، پروپیونیک و بوتیریک اسید و تیمار حاوی ذرت پرک شده با چگالی300 گرم (تیمار 2) بر لیتر بیشترین میزان استیک اسید را به خود اختصاص دادند. بالاترین غلظت آی-والریک (i-VA) اسید متعلق به تیمار شاهد (فرم آردی دانه ذرت) بود. اثر دوره نمونه برداری بر پارامترهای عملکردی، خونی، رشد اسکلتی و در بین اسیدهای چرب فرار شکمبه استیک و ایزومرهای والریک اسید معنی دار بود (0/05>p). بر اساس نتایج این تحقیق عمل آوری دانه ذرت با چگالی 350 گرم بر لیتر نسبت به دیگر چگالی ها پاسخ عملکردی بهتری در ارتباط با اغلب پارامترهای مورد بررسی داشت و بدون داشتن تاثیر منفی بر عملکرد گوساله ها قادر به بهبود برخی پارامترهای عملکردی، خونی و شکمبه ای گوساله ها بود.
کلید واژگان: چگالی, ذرت پرک شده, عملکرد, گوساله شیرخوارThe effect of different levels of density of flaked corn on performance, blood and rumen parameters of 48 Holstein suckling calves with an average weight of 38.5 ± 1.20 kg was studied in 4 treatments and 12 replications for 70 days. Treatments included corn grain in the mashed form (control), flaked corn with a density of 300, flaked corn with a density of 350 and flaked corn with a density of 400 g / l. Calves were weaned at 56 days of age and daily intake of initial feed and body weight up to 70 days of age were measured. The effect of feeding experimental treatments on weight gain and dry matter intake of calves was not significant. The results of this study showed a significant effect of the experimental treatments on the concentration of ruminal volatile fatty acids and blood triglycerides (p<0.05). The density of 350 g / l of flaked corn (Treatment 3) had the highest concentration of triglycerides, propionic and butyric acid and treatment containing flaked corn with a density of 300 g (Treatment 2) per liter had the highest amount of acetic acid. The highest concentration of i-valeric acid (i-VA) belonged to the control treatment (corn grain in the mashed form). The effect of the sampling period on functional, blood, and skeletal growth parameters was significant among ruminal volatile fatty acids and valeric acid isomers (p<0.05). According to the results of this study, corn grain processing with a density of 350 g / l had a better response to most of the studied parameters than other densities and without having a negative impact on calf performance was able to improve some performance, blood and rumen parameters of calves.
Keywords: Density, Flaked corn, Performance, Suckling calf -
هدف اصلی این پژوهش برآورد تاکید نسبی صفات تولیدی ، تولید مثلی، رشد و ماندگاری در گله گاوهای شیری شرکت دامپروری پارس می باشد. این پژوهش با استفاده از مدل زیست اقتصادی و با تعیین ارزش اقتصادی و میزان اهمیت نسبی هریک از این صفات در برنامه های اصلاحی سیستم پرورشی گاوهای شیری شرکت دامپروری پارس استان اردبیل انجام گرفت. نخستین گام در گسترش و توسعه اهداف اصلاحی، تعیین ضرایب اقتصادی برای صفاتی می باشد که به عنوان هدف اصلاحی در نظر گرفته شده اند. ارزش اقتصادی یک صفت بیانگر سهم رشد ژنتیکی یک صفت، در بهبود راندمان اقتصادی سیستم تولید می باشد. با هدف مطالعه اثرات تغییر در مقادیر ورودی روی پاسخ مدل، از تست حساسیت استفاده شد. و نیز برای قیاس صفات مختلف تاکید نسبی هر صفت، محاسبه گردید. سود سالانه حاصل از هر راس گاو مولد در این تحقیق 95529076/86 ریال گزارش گردید. صفات را از نظر نوع اثرات بر درآمد ها و هزینه ها به چند دسته تقسیم بندی شدند. گروهی از صفات در اثر افزایش میانگین خود، درآمد و هزینه واحد تولید و هم چنین سود را نسبت به حالت پایه (مقدار اولیه) افزایش می دهند. اغلب صفات تولیدی شامل تولید شیر، چربی، افزایش وزن بعد از شیرگیری، وزن بدن بالغ و نیز نرخ بقاء قبل و بعد از شیرگیری در این دسته قرار گرفتند. ولی با افزایش یک واحد در افزایش وزن روزانه قبل از شیرگیری، درآمد و هزینه نسبت به میزان پایه افزایش یافته اما سود به دست آمده کم تر شده است. در دسته دیگر صفاتی قرار داشتند که افزایش میانگین آن ها هم با کاهش درآمد و هم با کم تر شدن هزینه ها مواجه بود که موجب کاهش سود گردید که شامل صفت طول عمر تولیدی و فاصله بین گوساله زایی بود که در این گروه قرار گرفت. صفات گروه سوم بر درآمد اثری نداشته اما با افزایش میانگین آن هزینه های واحد تولید افزایش یافت در نتیجه سود سالانه کاهش یافت که شامل سن در زایش اول بود. دسته چهارم نیز شامل صفتی می باشد که بر روی هزینه اثری نداشته و با بالا رفتن درآمد واحد سبب سودآوری شده است که صفت چربی شیر در این دسته قرار می گیرد. هم چنین نتایج نشان داد که بالاترین اهمیت یا تاکید نسبی مربوط به تولید شیر با مقدار 45/01 درصد و پایین ترین آن در ارتباط با فاصله بین دو زایش به مقدار 4/17- درصد محاسبه گردید. اما از نگاه میزان اهمیت نسبی صفات در هر دسته، در گروه صفات تولیدی، تولید شیر و چربی شیر بالاترین اهمیت نسبی را به خود اختصاص دادند. در گروه صفات ماندگاری و بقاء به ترتیب اولویت نرخ بقاء بعد از شیرگیری، نرخ بقاء قبل از شیرگیری و طول عمر تولیدی و همین طور در گروه تولید مثلی، صفت سن در اولین زایش و صفت فاصله گوساله زایی به ترتیب بالاترین اهمیت نسبی را داشتند. در گروه صفات رشدی نیز به ترتیب وزن بدن بالغ، افزایش وزن بعد از شیرگیری و افزایش وزن قبل از شیرگیری بالاترین اهمیت نسبی را به خود اختصاص دادند. نتایج تست حساسیت نیز نشان داد که اثر نوسان فاکتورهای تولید بر روی ارزش های اقتصادی صفات یکسان نمی باشد و بعضی از صفات از ثبات بیش تری برخوردار هستند.کلید واژگان: مدل زیست اقتصادی, گاوشیری, ارزش اقتصادی, تاکید نسبیThe main purpose of this study is to estimate the relative emphasis on production and reproductive traits of growth and longevity in dairy herds of Pars Animal Husbandry Company. This study was conducted using a bioeconomic model and by determining the economic value and relative importance of each of these traits in the breeding programs of dairy cattle breeding system of Pars Livestock Company in Ardabil province. The first step in the development of breeding goals is to determine the economic coefficients for the traits that are considered as breeding goals. The economic value of a trait indicates the contribution of the genetic growth of a trait in improving the economic efficiency of the production system. In order to study the effects of change in input values on the model response, sensitivity test was used. Also, for comparing different attributes, the relative emphasis of each attribute was calculated. The annual profit of each productive cattle in this research was reported to be 5529076.86 9 Rials. Attributes can be divided into several categories in terms of the type of effects on revenues and expenses. A group of traits increase the income and cost of the production unit as well as the profit compared to the baseline (initial amount) by increasing their average. Most of the production traits including milk production, fat production, weight gain after weaning, adult body weight, and survival rate before and after weaning were in this category. However, with an increase of one unit in daily weight gain before weaning, income and expenses have increased compared to the base amount, but the profit has decreased. In the other category were traits whose average increase was both a decrease in income and a decrease in costs, which led to a decrease in profit, which included the traits of production life and the calving interval in this group. The traits of the third group had no effect on income, but as the average increased, the unit costs of production increased, resulting in a decrease in annual profits, which included age at first calving. The fourth category also includes an attribute that has no effect on cost and with the increase of unit income has caused profitability, which is the attribute of milk fat in this category. The results also showed that the highest relative importance or emphasis was related to milk production with a value of 45.01% and the lowest was related to the calving interval of 4.17%.However, in terms of the relative importance of traits in each category, in the group of production traits, milk production and milk fat had the highest relative importance. In the group of survival and survival traits, the priority of survival rate after weaning, survival rate before weaning and production life, as well as in the reproductive group, age at first calving and calving interval were the highest relative importance, respectively. In the group of growth traits, adult body weight, weight gain after weaning and weight gain before weaning, respectively, had the highest relative importance. Sensitivity test results also showed that the effect of fluctuations of production factors on economic values of traits are not the same. and some traits are more stable.Keywords: Bioeconomic model, dairy cow, Economic value, relative emphasis
-
هدف از انجام این تحقیق بررسی تاثیر عصاره ساپونین بر عملکرد تولیدی، برخی فراسنجه های خونی و پروتوزوای شکمبه در گاوهای شیری هلشتاین بود. در این مطالعه از 20 راس گاو هلشتاین 2 شکم زایش کرده که یک گروه با میانگین تولید 37/94 کیلوگرم در روز و روزهای شیردهی 98/62 و گروه دوم با میانگین تولید شیر 38/96 و روزهای شیردهی 98/45 بودند، در یک دوره آزمایشی 30 روزه (2 دوره 15 روزه) استفاده شد. تیمارها شامل 1- شاهد (گروهی که عصاره ساپونین مصرف نکردند) و گروه دوم که 8 میلی لیتر عصاره ساپونین استخراج شده از گیاهان نعنا، شیرین بیان و جنسینگ استفاده کردند. بعد از یک دوره استفاده، به منظور حذف اثر تیمارهای قبلی 20 روز از جیره پایه استفاده شد و در دوره دوم جای تیمارها تغییر کرد. مصرف خوراک به صورت روزانه در هفته آخر هر دوره آزمایش ثبت شد. تولید شیر در هر وعده شیردهی در روزهای 5، 10 و 15 آزمایش ثبت شد. به منظور تعیین ترکیبات شیر، در روز 15 آزمایش یک نمونه 50 میلی لیتری از دوشش صبح هر گاو گرفته شد. جهت ارزیابی فراسنجه های خون، نمونه گیری در هر دوره در روز 15 آزمایش صورت گرفت. نتایج نشان داد ماده خشک مصرفی، تولید شیر، درصد چربی شیر، درصد پروتئین شیر، تعداد سلول های سوماتیک شیر و نیتروژن اوره ای شیر تحت تاثیر افزودن عصاره ساپونین قرار نگرفت (0/05<p). غلظت تری گلیسرید با افزودن عصاره ساپونین به طور معنی داری نسبت به گروه شاهد کاهش یافت (0/05>p). همچنین با افزودن عصاره ساپونین غلظت استات، کل اسیدهای چرب فرار و تعداد پروتوزوای شکمبه به طور معنی داری کاهش یافت (0/05>p). به طور کلی عصاره ساپونین تاثیر منفی بر عملکرد گاوهای شیری هلشتاین نداشت.
کلید واژگان: تولید شیر, ساپونین, گاو های شیری هلشتاین, نیتروژن اوره خون, نیتروژن اوره ای شیرThe aim of this research was to investigate the effect of saponin extract on production performance, some blood parameters and ruminal protozoan in Holstein dairy cows. In this study, out of 20 Holstein cows in second calving, two groups including, one group with an average milk production of 37.94 kg per day and lactation days was 98.62 and the second group with an average milk production of 38.96 kg per day and lactation days was 98.45, for a 30-day trial period (Two 15-day periods) was used. Treatments included 1- control (the group that did not use saponin extract) and the second group used 8 ml of saponin extract extracted from mint, licorice and gensing plants. After one period of use, in order to eliminate the effect of the previous treatments, the base diet was used for 20 days and in the second period, the place of the treatments was changed. Feed intake was recorded daily in the last week of each experiment. Milk production per lactation was recorded on days 5, 10 and 15 of the experiment. In order to determine the milk composition, on day 15 of the experiment, a 50 ml sample was taken from the milk of each cow in the morning. To evaluate blood parameters, sampling was performed on day 15 in each period. The results showed that dry matter intake, milk production, milk fat percentage, milk protein percentage, milk somatic cell count and milk urea nitrogen were not affected by the addition of saponin extract (p<0.05). Triglyceride concentration was significantly reduced compared to the control group with the addition of saponin extract (p<0.05). Also, with the addition of saponin extract, acetate concentration, total volatile fatty acids and the number of ruminal protozoa were significantly reduced (p<0.05). In general, saponin extract had no negative effect on the performance of Holstein dairy cows.
Keywords: Blood urea nitrogen, Holstein dairy cows, Milk production, Milk urea nitrogen, Saponin -
زمینه و هدف
عدم تعادل پیوستگی (LD) و طرح ساختار بلوک های هاپلوتیپ سطح جمعیت پارامترهایی هستند که برای مدیریت مطالعات گسترده ژنومی (GWAS) و درک ماهیت رابطه غیر خطی بین فنوتیپ ها و ژنوتیپها مفید هستند. در مقایسه با چند شکلی تک نوکلیوتیدی (SNp)، استفاده از آللهای هاپلوتیپ در پیشبینی ژنومی و بهبود صحت پیش بینی کارآمدتر هستند. اما میزان افزایش صحت به چگونگی طراحی بلوکهای هاپلوتیپ بستگی دارد. این مطالعه با هدف آزمون اندازه بهینه برای طول هاپلوتیپ در پیش بینیهای ژنومی صورت گرفت.
روش کاردر این مطالعه آللهای هاپلوتیپ با توجه به آللهای SNp در بلوکهای kb 125، kb 250، kb 500 و Mb 1 تعریف و آللهای هاپلوتیپ با فرکانسهای کمتر از 1، 5/2، 5 یا 10 درصد حذف شدند. از دو روش بیزA و بیزB برای پیش بینی اثرات ژنومی SNp ها و هاپلوتیپها در سه صفت با سه سطح وراثتپذیری (تولید شیر (1/0=h2)، وزن لاشه (3/0=h2) و وزن بدن در بلوغ (h2=45/0) استفاده شد.
یافته هابیشترین صحت پیش بینی ژنومی در صفت وزن بدن در زمان بلوغ توسط روش بیز B (652/0) در طول بلوک هاپلوتیپی kb 250 و کمترین توسط روش بیزA در صفت تولید شیر (407/0) در طول بلوک هاپلوتیپی Mb 1 حاصل گردید. بلوکهای هاپلوتیپی به طول kb 250 با آستانه فرکانس 1 درصد، بالاترین میزان صحت پیشبینی ژنومی را ارایه دادند. در مقایسه دو روش بیزA و بیزB، روش بیزB صحت برآورد بالاتری هم در مدلهای بر پایه SNp و هم بر پایه آللهای هاپلوتیپ ارایه داد.
نتیجه گیریقرار دادن آللهای هاپلوتیپ به جای SNp ها در مدل آماری، درصورت تعریف مناسب طول هاپلوتیپ، سبب بهبود صحت پیشبینی ژنومی میشود.
کلید واژگان: مطالعات گسترده ژنومی, عدم تعادل پیوستگی, بلوک های هاپلوتیپ, SNP, بیزA, بیزBInroduction & ObjectiveLinkage disequilibrium (LD) advancement map and the specification of population-level haplotype block structures are parameters that are helpful for managing the study of the Genome wide Association (GWAS), and to comprehend the nature of non-linear relationship among phenotypes and genotype. Compared with single nucleotide polymorphisms (SNP), genomic prediction fitting haplotype alleles and improve prediction accuracy; but the increase in accuracy belong how the Haplotype block are characterized. The aim of this study was to test the optimal size for haplotype length in genomic predictions.
Material and MethodThe Haplotype alleles were defined according the SNP alleles in not covering blocks 125 Kb, 250 Kb, 500 Kb, and 1 Mb. The Haplotype alleles with frequencies below 1, 2.5, 5 or 10% are eliminated. Two methods, Bayes A and Bayes B, were used to predict the genomic effects of SNPs and haplotypes. From Bayes A and B methods to predict the genomic effects of SNPs and haplotypes in three traits with three levels of heritability (milk production (h2 = 0.1), carcass weight (h2 = 0.3) and body weight in Maturity (h2 = 0.45) was used.
ResultsThe highest genomic prediction obtained in body weight at maturity by Bayesian method B (0.652) during 250 kb haplotypic block and the lowest by Bayesian method A in milk production (0.407) during haplotypic block 1 Mb. Haplotype blocks of 250 kb with a frequency threshold of 1% provided the highest genomic prediction accuracy. Comparing Bayes A and Bayes B methods, Bayes B method provided higher estimation accuracy in both SNP-based and haplotype allele-based models.
Conclusion: Placing haplotype alleles instead of SNPs in the statistical model, if the haplotype length is properly defined, improves the accuracy of genomic prediction.
Keywords: GWAS, linkage disequilibrium, Haplotype Block, SNP, BayesA, BayesB -
زمینه مطالعاتی:
استفاده از برخی از مواد معدنی بخصوص عنصر روی می تواند بر پروفایل تخمیر و تجزیه پذیری شکمبه ای جیره غذایی دام ها تاثیر بسزایی داشته باشد.
هدفاین مقاله به منظور بررسی اثرات افزودن اشکال مختلف عنصر روی ، بر روی پروفایل تخمیر و تجزیه پذیری شکمبه ای خوراک گاوهای شیرده با تولید بالا صورت گرفت.
روش کار:
آزمایش در 4 دوره 28 روزه شامل 21 روز عادت دهی و 7 روز نمونه برداری اجرا شد. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) جیره شاهد (بدون مکمل روی) 2 جیره شاهد +40 پی پی ام اکسید روی 3) جیره شاهد+ 40 پی پی پی ام روی-گلایسین 4) جیره شاهد +40 پی پی ام نانو اکسید روی. در روش تولید گاز 300 میلی گرم از نمونه غذایی در ساعات 2، 4، 6، 8، 12، 16، 24، 36، 48، 72 و 96 انکوباسیون گردید. در روش کیسه نایلونی مقدار 5 گرم نمونه در ساعات 0، 2، 4، 8، 12، 16، 24، 36، 48، 72 و 96 انکوباسیون گردید.
نتایجتیمار حاوی گلایسین-روی، نانو روی و اکسید روی بترتیب بیشترین و تیمار شاهد کمترین میزان تولید گاز را به خود اختصاص دادند (05/0p <). تیمار گلایسین- روی و نانو روی بطور معنی داری موجب افزایش غلظت اسیدهای چرب فرار، افزایش نسبت پروپیونات و کاهش نسبت استات به پروپیونات شدند (05/0p <). افزودن منابع مختلف عنصر روی موجب کاهش میزان نیتروژن آمونیاکی نسبت به تیمار شاهد گردید (05/0p <). نتایج نشان داد که تیمارهای گلایسین- روی و نانو روی موجب افزایش تجزیه پذیری شکمبه ای ماده خشک نسبت به تیمارهای شاهد و اکسید روی شدند (05/0p <). از نظر تجزیه پذیری شکمبه ای پروتئین، تیمارگلایسین-روی و نانو روی موجب کاهش تجزیه پذیری، نسبت به تیمار معدنی و شاهد شدند (05/0p <).
نتیجه گیری نهایی:
نتایج این آزمایش نشان می دهد که افزودن منابع مورد مطالعه عنصر روی به جیره های گوسفندان می تواند عملکرد شکمبه را بهبود بخشیده و باعث افزایش تجزیه پذیری مواد مغذی در شکمبه شود.
کلید واژگان: پروفایل تخمیر, تجزیه پذیری شکمبه ای, گوسفند, عنصر رویIntroductionZinc is an essential trace mineral for all forms of life because it plays an important role in DNA and RNA synthesis by increasing replication and cell proliferation. Zn deficiency in grazing and forage feed is widespread in Iran and other countries, so Zn supplements are generally required for ruminants. Several kinds of Zn sources have been used in diet ruminants. Supplemental Zn is usually added to animal diets in the form of inorganic Zn (Zno and Znso4), However,. Many studies reported that organic Zn is absorbed more readily by ruminants than inorganic Zn. Recently, a novel elemental Zn source used in animal diets. The development of nano technology holds unique properties for nano Zn, because nanometer particulates exhibit novel characteristics, such as great specific surface area, high surface activity, high catalytic efficiency and strong absorbing ability. The objectives of this study were to evaluate the effects different forms of zn on feed digestibility, rumen fermentation of diatery dairy cows with high production using gas production and nylon bags techniques.
Material and methodsThe Zno naoparticles were prepared by chemical co-precipitation method. The basal diet for sheep and dairy cows were provided according to NRC (2007) and NRC (2001) respectivelely, to meet requirements, except of Zn. The four various tretments in the current experiment were as: (1) the basal without Zn supplementation. (2) the basal diet plus 40 mg Zn/kg DM as zinc oxide (Zno), (3) the basal diet plus 40 mg Zn/kg DM as zinc glycine (ZnGly, ZnGly, B-TRA MIX R 2C, 18.5% Zn) and (4) the basal diet plus 40 mg Zn/kg DM as Zn nano (zn>99%, 15-20 nm). Four ruminal fistuled male sheep were used in a replicated 4×4 Latin square, experiment with four 28-day periods (21 day adaptation and 7 day sampling collection each period). Nylon bags methods 5g of samples were incubated in the rumen of fistulated sheep for 0, 2, 4, 8, 12, 16, 24, 36, 48, 72 and 96 h for determination degradability of dry matter (DM) and crude protein (CP). The gas production was recorded after 2, 4, 6, 8, 12, 16, 24, 36, 48,72 and 96 h of incubation. Ruminal fluid were used for pH, ammomia-N, voliate fatty acids (VFA).
Results and discussionIn present study, the highest amount of gas production was obtained in organic, nano and in organic zin supplemented treatments respectively. Zinc supplementation significantly increased the OMD, SCFA and ME concentrations (p < 0.05). The results of this study showed that Zinc supplementation significantly (p < 0.05) decreased the N-NH3 concentration in different experimental groups. There was no effect on molar proportion of acetate and butyrate (p < 0.05), whereas that of propionate was linearly (p < 0.05) increased with increasing nano-zn and glycine-zn supplementation. As a result, ratio of acetate to propionate was decreased. Total ruminal VFA concentration was increased (p < 0.05) as Zinc Supplementation. Increasing the concentration of total volatile fatty acids in the rumen can be due to improved microbial fermentation in the rumen. In situ trial, adding zn in forms nano and organic increased the DM disappearance (p < 0.05). Also zn supplementation significantly increased ;b; fraction of DM of diatery cows with high production in different experimental groups. The present results suggested zn functions to maintain the production of proteolytic digestive enzymes and activity of protein decomposing bacteria could be improved by zn. In 24 to 96 hours incubations crude protein degradability zn-glycine and nano-zn was significantly (p < 0.05) lower than zn oxide and control treatments. Also zinc Supplementation in forms nano and organic decreased (p < 0.05) ;b; fraction and ;ED; of crude protein of diatery cows with high production compared to control and zinc oxide treatments. The reason for this can be because of the low solubility of proteins dietary due to bonding with the zinc element in the rumen or the change in the activity of the proteolytic microbes.
ConclusionThe results suggested that the addition of zinc in the forms of organic and nano increased the fermentation and degradability of the dietary high production dairy cows compared with inorganic form. Also, there was no difference in digestibility and fermentation between organic and nano forms; hence, in order to select the nanoparticulate or organic form of zinc element in the diet of animals, it was necessary to pay attention to their price and price in the market.
Keywords: Fermentation profile, Rumen degradability, Sheep, Zinc -
ویتامین ث یک ویتامین محلول در آب است که خاصیت آنتی اکسیدانی داشته و می تواند رادیکال های آزاد تولید شده در سلول ها را از بین ببرد. با توجه به اینکه گوساله ها تا سن 4 هفتگی نمی توانند ویتامین ث را تولید کنند و به غلظت کم ویتامین در شیر وابسته هستند، بنابراین آزمایشی با هدف بررسی اثرات مکمل - ویتامین ث بر عملکرد رشد و فعالیت آنتی اکسیدانی گوساله های شیرخوار هلشتاین طراحی و انجام شد. به این منظور تعداد 40 راس گوساله با میانگین سن 1 الی 10 روز و وزن 1±36 کیلو گرم در قالب طرح کاملا تصادفی با 2 تیمار و 20 تکرار انتخاب شدند. تیمارهای آزمایشی شامل: 1) جیره پایه بدون افزودنی، 2) جیره پایه به همراه 600 میلی گرم ویتامین ث در روز بودند. نتایج نشان داد که استفاده از 600 میلی گرم ویتامین ث در جیره گوساله های شیرخوار تاثیر معنی داری بر مصرف ماده خشک در ماه دوم و کل دوره پرورشی داشت اما در ماه اول این اثر معنی دار مشاهده نشد. نتایج نشان داد مکمل کردن جیره با ویتامین ث سبب بهبود افزایش وزن روزانه در کل دوره پرورش شد. استفاده از ویتامین ث در جیره گوساله های شیرخوار تاثیری بر غلظت گلوکز، کلسترول، تری گلیسرید، آلبومین و پروتئین کل سرم خون در زمان های 2، 7، 21 و 45 روز بعد از تولد نداشت. نتایج نشان داد که افزودن ویتامین ث تاثیر معنی داری بر غلظت سوپراکسید دسموتاز سرم خون به جز 21 روز بعد از تولد و غلظت گلوتاتیون پراکسیداز سرم خون به غیر از 45 روز بعد از تولد نسبت به گروه شاهد نداشت. هم چنین غلظت ویتامین ث سرم با استفاده از 600 میلی گرم ویتامین ث در جیره گوساله های شیرخوار در زمان 45 روز بعد از تولد افزایش معنی داری نسبت به گروه شاهد داشت. در مجموع استفاده از ویتامین ث سبب بهبود افزایش وزن روزانه، ماده خشک مصرفی، غلظت ویتامین ث سرم خون و غلظت گلوتاتیون پراکسیداز سرم خون گوساله های شیرخوار گردید.
کلید واژگان: فعالیت آنتی اکسیدانی, فراسنجه خونی, گوساله شیرخوار, ویتامین ثIntroductionIt has been documented many times in various articles that the plasma vitamin C concentrations have been severely reduced during stress and disease in calves. Another report shows that the production of endogenous vitamin C was not apparently observed in dairy calves up to 4 months of age, and therefore the suckling calf depended on relatively low concentrations of vitamin C in consumed milk. Therefore, suckling calves are exposed to various pathogens that cause various diseases and consequently economic loss. One of the most important causes of mortality in suckling calves is their susceptibility to infections, since calves are more susceptible to intestinal and respiratory infections resulting in high mortality during this period. Therefore, use of dietary supplements and vitamins can improve the immune system and growth performance. Vitamin C is a water-soluble vitamin that has antioxidant properties and can kill free radicals produced in cells. The amount of vitamin C in the animal is reduced during stress and exposure to the disease. Therefore, providing it through starter rations can improve animal performance. There is limited research about the effects of vitamin C on the immune system and its beneficial effects in suckling calves. Hence, this study was aimed to evaluate the supplementation of vitamin C on growth performance and immune system of Holstein suckling calves.
Materials and MethodsFor this experiment, 40 newborn Holstein calves with an average age of 1-10 days, and about 36±1 kg weight, were used in a completely randomized design with 2 treatments and 20 replications. The treatments included: 1) Control (starter and whole milk) 2) Control + daily 600 mg vitamin C. Average daily gain and feed intake were measured and feed efficiency was determined. Blood samples from each calf were taken 4 times, including 48 h immediately after birth, 7, 21, and 45 days after birth. Total protein, albumin, triglyceride, cholesterol levels were measured by commercial kits (made by Pars Test Co.). Serum concentrations of vitamin C, super oxide dismutase and glutathione peroxidase were measured by commercial kits.
Results and DiscussionResults showed that using 600 mg vitamin C in the diets of suckling calves had significant effect on final weight. Supplementation of vitamin C in calf starter diet increased dry mater intake in second months and total period (P < 0.05). Vitamin C supplementation had no significant effect on feed efficiency in the first, second months and the total period. Feed intake decreased with increasing vitamin C content in feeds but improved feed conversion ratio. These researchers also reported that that vitamin C use had no effect on final weight. Vitamin C supplementation in suckling calves diet had no effect on serum concentrations of glucose, cholesterol, triglyceride, albumin, and total protein at 48 hours postpartum, days 7, 21 and 45 after birth compared with the control group (P>0.05). The effects of ascorbic acid at levels of 0, 10 and 15 g in Buffalo decreased glucose concentrations, these researchers stated that as the amount of ascorbic acid increased, glucose concentration decreased. Vitamin C supplementation had no significant effect on blood concentration of superoxide dismutase except 21 days after birth and glutathione peroxidase concentration except for 45 days after birth compared to the control group. Calves received ascorbic acid had the highest amount of superoxide dismutase in the first week after birth and the lowest in the fifth week. Glutathione peroxidase also reached its lowest level 45 days after birth. Furthermore, serum vitamin C concentration in suckling calves received vitamin C containing diet increased significantly at 45 days after birth compared with the control group. This may be due to the intake of vitamin C as an agent for the control of oxidative stress. Conclusion By studying the effects of vitamin C on growth performance, blood parameters and bioavailability in suckling calves, it can be concluded that using this vitamin increased dry mater intake and average daily gain, glutathione peroxidase concentration and serum vitamin C bioavailability throughout the period. In general, supplementation of the diet of suckling calves with vitamin C had beneficial effects on the performance. It is concluded that vitamin C as supplementation of the diet (milk replacer or starter diet) may enhance immunity and resistance in Holstein suckling calves.
Keywords: Antioxidant activity, Blood parameters Suckling calves, vitamin C -
هدف از انجام این پژوهش بررسی نرخ حذف در دو سیستم مختلف بهینه سازی برای صفات تولیدی وتولید مثلی و تولیدی و سلامتی در گله های شیری، بر مبنای داده های جمع آوری شده از گله های شیری استان اردبیل مطابق با شرایط بازار در یک دوره تولیدی از سال 1396 تا 1397 بود. یکی از مهم ترین تصمیمات مدیریتی موثر بر سود دامداری ها، جایگزینی به موقع گاوشیری با تلیسه جوان می باشد. با استفاده از روش تحلیل سیستم سامانه اقتصادی گله گاو شیری به مولفه های درآمدی و هزینه ای تجزیه شده و هر کدام از این مولفه ها هم به زیر بخش های دیگری تقسیم شدند. سپس با بهره گیری از مدل های ریاضی نسبت به شبیه سازی یک مدل زیست اقتصادی اقدام شد و با استفاده از جعبه ابزار Compecon نرم افزار متلب و مدل برنامه ریزی پویا بهینه سازی سامانه انجام گرفت. گاو شیری توسط متغیرهای وضعیتی شامل توان تولیدی در 3 سطح (کم تولید، متوسط و پر تولید) و عملکرد تولید مثلی با چهار وضعیت (فاصله زایش ایده ال، تاخیر 50، 100 و 150 روز آبستنی) و عملکرد سلامتی در سه وضعیت (عدم بیماری، بیماری قابل درمان، بیماری که سبب حذف غیر ارادی می شود) طبقه بندی و در افق برنامه ریزی با 10 دوره شیردهی مورد بررسی قرارگرفت. نتایج مدل تولیدی و تولیدمثلی نشان داد که در گروه کم تولید، ارزش حال تا شکم چهارم افزایش یافته و سپس روند کاهشی به خود می گیرد. و در گروه متوسط ارزش حال تا شکم دوم افزایش یافته و سپس روند کاهشی به خود می گیرد و در گروه پر تولید بعد شکم اول ارزش حال کاهش می یابد. نتایج مدل تولیدی و سلامتی به لحاظ تغییرات ارزش حال انتظاری مشابه مدل تولیدی و تولیدمثلی بود. ارزش آتی در هر دو سیستم در وضعیت های مختلف تولیدی و تولیدمثلی و تولیدی وسلامتی با افزایش دوره شیردهی و با افزایش سن گاو کاهش یافت. تفاوت ارزش آتی و ارزش کنونی تحت تنزیل 20 درصد نشان داد که با اضافه کردن سطح تولید این تفاوت بیش تر می شود. بدون توجه به ارزش حال وآتی، گاوها زودتر یا دیرتر از موعد بهینه حذف می شوند که این امر منجر به کاهش سود آوری گله می شود. عمر بهینه تعیین شده توسط برنامه ریزی پویا با استفاده از شبیه سازی مارکوف برای مدل تولید و تولید مثل 4/99 سال و برای تولید و سلامتی 4/83 سال حاصل شد. به طوری که حذف گاو شیری با سن بالاتر از سن بهینه تعیین شده منجر به افزایش سودآوری واحدهای دامداری می شود.کلید واژگان: برنامه ریزی پویا, عمر بهینه, گاوشیری, نرخ حذفThe purpose of this study was to evaluation the culling rate in two different optimization systems for reproductive and reproductive traits and reproductive and health traits in dairy herds based on data collected from dairy herds in Ardabil province according to market conditions in a production period from 2017 to 2018. One of the most important management decisions affecting livestock profit is timely replacement with young heifers. By analyzing the economic system of the dairy herd system, they were broken down into income and cost components, and each of these components was subdivided into other sub-sections. Then, using mathematical models, a simulation of a bioeconomic model was performed and optimized using MATLAB's Compecon toolbox and dynamic programming. Dairy cows were treated by status variables at three levels (low productivity, medium and high productivity) and reproductive performance at four levels (ideal calving interval, 50,100 and 150 days delay) and health performance at three conditions (no disease, The curable disease, a disease that causes involuntary eradication, was categorized and evaluated in the planning horizon with 10 lactation cycles. The results of the production and reproductive model showed that in the low-production group, the present value increased up to the fourth abdomen and then decreased. And in the intermediate group the present value is increased to the second abdomen and then decreases automatically and in the high productive group the first abdominal value decreases. The results of the production and health models were similar to those of the production and reproductive models in terms of present value changes. Future value is the value of an asset or cash at a specified future date, which is equal to the present value at a present value. It was observed that the trend of future value changes in both systems in different breeding and reproductive status and health and production status decreased with increasing lactation and with increasing cow age. The difference between the future value and the present value under the discount of 20% showed that this difference is further increased by the level of production. Regardless of the present and future value, cows are removed sooner than the optimal deadline, which leads to a decrease in the profitability of the herd. The optimum lifetime determined by dynamic programming was obtained using the Markov simulation for the reproduction and reproduction models of 4.99 years and for reproduction and health of 4.83 years, So that culling of dairy cows older than the optimum age leads to increased profitability of livestock units.Keywords: Culling rate, dairy cow, Dynamic programming, Optimal life
-
اطلاعات کیفیت علوفه به مدیران مرتع در انتخاب روش های چرایی مناسب به منظور ارتقاء عملکرد دام ها بدون صدمه زدن به اکوسیستم کمک می کند. هدف این تحقیق بررسی ارزش غذایی سه گونه مرتعی Thymus kotschyanus، Artemisia melanolepisو Artemisia austriaca در مراحل فنولوژی و ارتفاعات مختلف در سال 1395 بوده است. با توجه به حضور گونه ها، سه مکان در جنوب شرقی سبلان در محدوده پیست اسکی آلوارس در دامنه ارتفاعی 2400-2200، 2600-2800 و 3200-3000 متر از سطح دریا انتخاب شدند. در هر سایت تعداد 50 نمونه از پایه های گونه ها در سه مرحله فنولوژیکی برداشت شد. ارزش غذایی گونه ها با تعیین درصد ماده خشک، خاکستر، ماده آلی، پروتئین خام، درصد چربی، دیواره سلولی بدون همی سلولز[1] و الیاف نامحلول در شوینده خنثی[2]، عناصر ماکرو (نیتروژن، فسفر، پتاسیم، کلسیم و سدیم) و میکرو (آهن، روی، مس و منگنز) در آزمایشگاه اندازه گیری و با استفاده از تجزیه واریانس در قالب طرح کاملا تصادفی ارزیابی شد. برای مقایسه میانگین از روش چند دامنه ای دانکن استفاده شد. با توجه به تفاوت ارتفاع در رویشگاه T.kotschyanus و A.melanolepis، تاثیر ارتفاع بر صفات این گونه ها به طور جداگانه با آزمون t مستقل بررسی و نتایج نشان داد تغییرات ارتفاع بر ارزش غذایی و عناصر ماکرو و میکرو T. kotschyanus و A. melanolepis تاثیری نداشت. اختلاف بین مراحل فنولوژیکی در گونه ها معنی دار بود. بیشترین و کمترین درصد ماده آلی در مرحله بذردهی و رویشی به ترتیب در A. austriaca (43/94 درصد) و A. melanolepis (49/91 درصد) بود. با پیشرفت مراحل رشد، کاهش معنی داری در درصد چربی، پروتئین خام و خاکستر در گونه ها مشاهده شد (05/0 <p). بیشترین پروتئین خام در A.melanolepis در مرحله رویشی (17 درصد) و کمترین در A. austriaca در مرحله بذردهی (5/7 درصد) مشاهده شد. با پیشرفت مراحل رشد ماده آلی و خشک، NDF و ADF در گونه ها افزایش یافت. فسفر، پتاسیم، نیتروژن و سدیم در گونه ها با پیشرفت مراحل فنولوژی کاهش معنی داری داشت (05/0 <p). بیشترین فسفر در مرحله رویشی در A. austriaca (34/0 درصد) و کمترین (12/0 درصد) در T. kotschyanus در مرحله بذردهی ثبت شد. در مجموع گونه های A.austriaca، A.melanolepis وT. kotschyanus دارای ارزش غذایی بالا و عناصر معدنی مناسب که می توان آن ها را به عنوان علوفه جایگزین در شرایطی که سایر گونه های علوفه ای مرتع تقلیل یافته اند، استفاده کرد.
کلید واژگان: تامین علوفه, مراحل رویشی, دیواره سلولی بدون همی سلولز, الیاف نامحلول در شوینده خنثی, پروتئین خام, درصد چربی, تغذیه دامForage quality information could help managers of rangelands to select appropriate grazing method to achieve higher animal performance without damage to ecosystem. The aim of this study was to investigate the nutritional value of Thymus kotschyanus, Artemisia melanolepis and A. austriaca in different altitudes and phenological stages in 2016. According to the presense of the selected species, three rangeland sites in the southeast of Sabalan near Alvares ski resort including 2200-2400, 2600-2800, and 3000-3200 meters above sea level were selected. At each site 50 samples from each species were taken at three phenological stages. The nutritional value of the species was determined by measuring the percentage of dry matter, ash, organic matter, protein, fat, Acid Detergent Fiber (ADF), Neutral Detergent Fiber (NDF), macro elements (nitrogen, phosphorus, potassium, calcium, and sodium) and micro elements (iron, zinc, copper and manganese) and the results were analyzed in a completely randomized design using ANOVA. Duncan's multiple range test was used to compare the means. Considernig the difference in altitude in the habitat of T. kotschyanus and A. melanolepis, the effect of altitude factor on the studied traits in these two species was solely evaluated by independent t-test and the results showed that, altitude changes had no effect on the nutritional value and macro and micro elements of T. kotschyanus and A. melanolepis. The difference between phenological stages in species was significant. The highest and lowest percentage of organic matter were in seedling and growth stages for A. austriaca (94.43%) and A. melanolepis (91.49%), respectively. As phenological stages pass, there was a significant decrease in the percentage of fat, protein and ash in all three species (p < 0.05). The highest crude protein was observed in A. melanolepis at vegetative stage (17%) and the lowest in A. austriaca at seedling stage (7.5%). With the development of growth stages organic and dry matter, NDF and ADF were increased in the species. Phosphorus, potassium, nitrogen and sodium in the species were decreased significantly as phenological stages progress (p < 0.05). The highest phosphorus was recorded at vegetative stage in A. austriaca (0.34%) and the lowest (0.12%) in T. kotschyanus at the seedling stage. Overall, A. austriaca, A. melanolepis and T. kotschyanus have high nutritional value and suitable minerals, which can be used as substitute forage when other forage species are reduced in a given rangeland.
Keywords: Forage supply, growth stages, Acid Detergent Fiber, Neutral Detergent Fiber, Crude protein, Fat percentage, livestock feed
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.